هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

قیاسی ناجور و دردسرساز

قیاسی ناجور و دردسرساز:

مقایسه آزادی بردگان لینکلن و رفع منع ثبت ازدواج همجنسگرایان اوباما

احمد شمّاع زاده

بهرام رادان مطلبی را پیرامون قانونی شدن ازدواج همجنسگرایان در تمام خاک آمریکا، از روی حسی که داشت، در صفحه تویترش نوشت و به هنگام نوشتن شاید متوجه حساسیت موضوع و سنن حاکم بر جامعه ایران نبود و دقیقاً نمی‌دانست که چه می‌نویسد، چه تأثیرهایی بر جامعه می‌گذارد، و با چه واکنشهایی از سوی مردم رو به رو می‌شود. او حرف دلش را زد؛ و پس از آنکه به او یورش بردند، از سخن خود عقب نشینی سیاسی- اجتماعی کرد. البته کار خوبی کرد که اینجا را عاقلانه عمل کرد و لجبازی نکرد و آبروی خود را بازخرید.

تا اینجای موضوع از نظر احساسی تمام! ولی از نظر عقلی ببینیم سخن آقای رادان که ممکن است سخن بسیاری از جوانان کشور و یا دست کم همجنسگرایان باشد، آیا توجیهی عقلانی هم دارد و از نظر عقلی درست است، یا تنها یک سخن احساسی بوده و عقل و خرد بر آن حکم نمی رانده است؟ زمانی برده داری بر جامعه آمریکا حاکم بود، همانند زمانی که بر جامعه مسلمانان به هنگام ظهور اسلام حاکم بود. در هر دو جامعه بسیاری از اقشار مردم کار و کاسبی شان از راه برده داری و یا شغلهای وابسته به آن بود.

اگر رسول اکرم(ص) از همان آغاز رسالت خویش، برده داری را حرام اعلام می‌کرد، بر مشکلات خود و جامعه می افزود، و ممکن بود سخنش خریداری نداشت و کسی از آن پیروی نمی‌کرد. پس برای بی اثر کردن این رسم ناجوانمردانه، به هر بهانه ای می‌گفت، اگر می‌خواهید خداوند در فلان مسأله از شما راضی باشد و یا شما را ببخشد یک برده آزاد کنید. با این سیاست:

- همه مسلمانان و غیرمسلمانان دانستند که برده داری در نظر خداوند کاری ناشایست است.

- بردگان بسیاری آزاد شدند؛ بدین ترتیب خرده خرده، بساط برده داری برچیده شد.

یعنی رسمی که ریشه در اعماق جامعه داشت، بدون خشونت از میان برداشته شد!

مقایسه‌ای میان لغو نظام برداری در آمریکا و در صدر اسلام: https://www.academia.edu/31789768


بنابراین از آن جهت الغای رسم برده داری در جامعه آمریکا اهمیت بسیاری دارد و آبراهام لینکلن جان خود را بر سر آن نهاد، که اکثریت جامعه مخالف لغو آن بودند. آنهم در جامعه ای که رأی اکثریت مهم بود.

هرچند همجنسگرایی در جامعه مادی محور آمریکا رو به فزونی است، ولی اکثریت مردم آمریکا با این عمل ضدفطری مخالفند و آن گونه نیست که همه می‌خواستند و دولت مانع آن بود؛ بلکه برعکس؛ هرچند همجنسگرایان و طرفدارانشان رفع منع ثبت ازدواج آنان را جشن گرفتند و رئیس جمهور اوباما هم آن را بزرگ و مهم خواند، ولی باید در نظر گرفت که این موضوع به آن دلیل بزرگ و مهم شد که اکثریت مردم آمریکا با آن مخالف بوده و هستند و اگر مخالف نبودند خیلی زودتر قانونی شده بود و این تنها مردم و فشار افکار همگانی بود که مانع تصویب آن می‌شد؛ و این حکومت بود که مجبور شد طی چندین سال ایالت به ایالت مجوز بدهد، تا زمینه را برای چنین روزی فراهم آورد.

پس این دو رویداد اجتماعی تاریخ آمریکا، نه تنها قابل قیاس با یکدیگر نیستند، بلکه از نگاه مردم، در دو جهت مخالف یکدیگر هستند؛ بویژه آنکه لغو برده داری موضوعی اقتصادی- اجتماعی بود که همه مردم کشور به گونه ای با آن درگیر بودند؛ ولی ثبت ازدواج اینان، تنها محدود به یک قشر ویژه و ناهمگون با دیگر اقشار جامعه است!! بنابراین هیچگونه شباهتی با یکدیگر ندارند؛ بویژه از دیدگاه اهمیت اجتماعی.

آزادی بردگان کجا و رفع مانع از ثبت ازدواج یک قشر ناهمگون کجا؟!!!

نتیجه گیری: کسانی که در شبکه های اجتماعی حضور دارند، باید مراقب نوشته های خود باشند و هرچه را که به یکباره به ذهنشان می‌رسد، ننویسند تا از کرده خود پشیمان نشوند؛ بلکه آنچه که در ذهن دارند سبک سنگین کنند، جوانب کار را در نظر آوردند و سپس دست به قلم شوند؛ زیرا در شبکه های اجتماعی راه بازگشتی وجود ندارد و نمیتوانی نوشته خود را، پس از انتشار گسترده، از میان ببری!

نگارش: تیر 1394

ویرایش: فروردین 1403

احمد شمّاع زاده



همجنسگرایی! هنجار یا ناهنجاری اجتماعی؟

همجنسگرایی!

هنجار یا ناهنجاری اجتماعی؟

احمد شمّاع زاده

سنّت خداوندگار بر این قرارگرفته است که تمام اجزای کیهان دوگانه باشند؛ و هریک از این دوگانگان گرایش به جنس مخالف خود داشته باشد (چنانکه فرمود: خلق الازواج کلها). دلیل آن هم روشن است؛ زیرا در غیر این صورت تکثیر و تولید در کیهان و اجزای آن رخ نمی‌داد؛ و آفرینش بی انگیزه و بی هوده بود.


این سنّت در تمام ارکان کیهان ساری و جاری است:

در جهان شیمی (برهمکنشها)،

در جهان ژنتیک (اسپرم و اوول و...)،

در هواشناسی (بار مثب و منفی میان ابرها).

در فیزیک (قطبهای منفی و مثبت مگنتیک و...)،

در جهان فیزیک ذرات (ذره های با بار منفی و مثبت)،

در کیهانشناسی (نیروی گرانش چنانکه در پی خواهد آمد)،

در گیاهشناسی گرده افشانی میان گیاهان بویژه درختان تک پایه و دوپایه،

در جانورشناسی میان تمام جانوران... و دست آخر در جهان جنّیان و آدمیان.


نمونه‌ای بنیادی: «تبادلات میان ذراتی که دارای بار الکتریکی هستند، نیروی الکترومگنتیک نامیده می‌شود. این نیرو شامل ذرات بدون بار الکتریکی همچون گراویتون نمی‌شود. می‌دانیم که دو گونه بار الکتریکی وجود دارد؛ یکی مثبت و دیگری منفی. نیروی میان دو بار مثبت یا دو بار منفی دافع یکدیگرند؛ در حالی که نیروی میان یک بار مثبت و یک بار منفی جاذب یکدیگرند...

در مقیاس اتمها و ملکولها، نیروی جاذبه الکترومگنتیک میان الکترونها با بار منفی و پروتونها با بار مثبت در هسته اتم، موجب می‌شود الکترونها به دور هسته اتم در حال گردش باشند.

این پدیده عیناً شبیه نیروی جاذبه است که زمین را به دور خورشید به چرخش درمی آورد».

(ماده، انرژی، و جهان هستی- ص: 260)


این روند در نهاد همه آفریدگان نهادینه شده و به منظور تکامل اجزای کیهان، همه آفریدگان جبراً از طبیعت و نهاد خود پیروی می‌کنند؛ و بدین ترتیب روند آفرینش تداوم می‌یابد؛ ولی در این میان، چون دو نوع هوشمند جن و انس، دارای اختیار هستند، مجبور نیستند تا از طبیعت خود پیروری کنند، بلکه خود بایستی با توجه به آموزشها، تجربه ها و فرهنگهایشان از فطرت خویش پیروی کنند؛ زیرا به مانند دیگر آفریدگان، قوای جاذبه و دافعه در نهاد آنان نهادینه شده؛ و در صورتی که از طبیعت خدادادی خویش پیروی نکنند، بر خلاف سنت و قانون آفرینش عمل کرده، در نتیجه در آغاز در جامعه خویش، و سپس در مسیر تکامل آفرینش، ناهماهنگی و ناهنجاری ایجاد خواهند کرد.

حال این پرسش پیش می‌آید که اگر کسی یا کسانی خواستند برخلاف آفرینش خود عمل کنند، با آنها چه باید کرد؟

برخی همچون انگلیسیها (اولین کشور قانونی کردن این ناهماهنگی اجتماعی)، می‌گویند آنان انسانند و چون انسان آزاد است و نمی‌توان او را مجبور به کاری خلاف اراده اش کرد، پس جلوگیر آنها نمی‌شویم؛ و کارشان را قانونی کرده ایم تا کسی هم متعرض آنان نشود.


در این مرحله این پرسشها پیش می‌آید که:

  1. - آیا پشتیبانی از یک ناهنچاری در مقیاس کوچک، موجب گسترش آن نمی‌شود؟

    - اگر آنان در پی گسترش و تبلیغ ناهنجاری خود باشند چه باید کرد؟ آیا مجازند؟

    - اگر این پدیده گسترش یابد و موجب ایجاد یک جامعه نابهنجار شود، آیا ناهنجاری پدید آمده، که موجب رشد جمعیت کم و کمتر خواهد شد، در نهایت موجب نابودی آن جامعه نخواهد شد؟

    - و آیا آنان که این ناهنجاری را قانونی کرده‌اند، مسئولیت به نابودی کشاندن جامعه خود را میپذیرند ؟

***

برخی دیگر می‌گویند آنان مریض هستند و نباید با مریض رفتاری خشن و ناخوشایند داشت.

درست است با بیمار نباید رفتاری خشن داشت؛ ولی:

بیماری ایدز نیز یک بیماری و ناهنجاری در روند زندگی است. اگر این بیماری واگیردار در جامعه وجود داشته باشد، آیا باید بر شیوع آن افزود یا بایستی از سرایت آن به دیگران جلوگیرشد و شرایط را برای درمان بیماران فراهم ساخت؟

تفاوت میان این دو بیماری مهلک و بنیان برافکن در این است که ایدز خطرش آشکار و خودش آشکار نیست؛ در نتیجه به سرعت جامعه را به نابودی میکشاند ولی همجنسگرایی، خودش آشکار و خطرش آشکار نیست. درنتیجه به کندی جامعه را به نابودی میکشاند! دلیل این ادعا:

همگان می‌دانند که عامل مهم و مؤثّر در شیوع ایدز، نزدیکیهای جنسی نابهنجار، بویژه همجنسبازی میان مردان است. البته این نکته جدا از دلیل اصل نابودی جوامع انسانی به واسطه همجنسگرایی است؛ که همانا پیشگیری از تناسل و تداوم نسلهای انسانی است.

بنابراین هماگونه که برای مبتلایان به ایدز، به دنبال راهکارهای درمانی می‌گردیم، باید برای مبتلایان به همجنسگرایی نیز چاره اندیشی کنیم. آیا در کشورهایی که آزادی جنسی به هر شکلش آزاد است، به آینده نسلهای خود فکر کرده اند؟

چنین به نظر می‌رسد که واضعان چنین قانونهایی یا خود همجنسگرایند، یا متمایل به آنند، و یا در میان خویشان و آشنایانشان همجنسگرا وجود دارد؛ وگرنه عقل سلیم و انصاف به ما اجازه نمی‌دهد تا نسلهای آینده کشور خود را به نابودی کشانیم و یا کاری کنیم تا کشور با مشکلات اجتماعی فراوانی در آینده روبه رو شود.

لینک دو مقاله دیگر در موضوع همجنسگرایی:


دوستی فیسبوکی که این نوشته را خوانده بود، نظری داد که بحث زیر شکل گرفت:


محمود نجارصادقی

همجنسگرایى یک نوع مریضى نیست ٢- کشیش ها و اخوندا نیز مانند هر انسان دیگرى مى توانند اینگونه باشند.


همان گونه که در مقاله نوشته ام. گاهی مریضی است مانند این شخص که ژنتیکی این گونه بوده و از کودکی این موضوع را حس کرده است؛ مانند آنهایی که ژنتیکی کالی یا کولا یا فلج به دنیا میآیند ولی همواره ژنتیکی نیست. مثلاً قوم لوط را نمی‌توان گفت که همه شان ژنتیکی لواطگر بوده‌اند؛ بلکه دلایل اجتماعی داشته است.

موضوع طلاب و کشیشها، موضوع دیگر است. برخی از طلاب که توان ازدواج نداشته‌اند، و راه دیگری را برای تخلیه خود نداشته اند، به اجبار، همجنسگرا شده اند ولی برخی از کشیشان که به همجنسگرایی روی می‌آورند همچون طلاب ولی با محدودیتی دیگر مواجه اند و آن این است که کشیشان کاتولیک حق ازدواج از آنان گرفته شده و این‌گونه نیست که ژنتیکی تمایل به جنس مخالف داشته باشند.


محمود نجارصادقی

موضوع قوم لوط که افسانه است؛ ولى علم پزشکى میگه همه این موارد ژنتیکى و در نتیجه بر هم خوردن تعادل هورمونى هست.


محمود نجارصادقی

گرایش به همجنس نتیجه افزایش و کاهش هورمون هست و کسى در این میان مقصر نیست .


یک- قوم لوط افسانه نیست و حتّا فیلمهای سینمایی بلندی مانند سودوم و گومورا توسط هالیوود، و فیلمهای مستندی بر اساس نقل عهد عتیق ساخته شده است. از سوی دیگر تمام قصص قرآن حقیقی است و نه افسانه.

دو- وقتی چیزی در ارگانیسم بدن عادی و همگانی نبود، به گونه ای مریضی است. از سوی دیگر بسیاری از امراض نتیجه پرکاری و یا کمکاری غده های درون ریز و هورمون ساز هستند که یکی از آنها به قول شما می‌شود همجنسگرایی. پس مرض و بیماری است. ما هم نگفتیم کسی مقصّر است، گفتیم همگانی کردن آن اشکال دارد.

بیمار باید مداوا شود و نه اینکه جاربزند که من بیمارم بویژه آنگاه که مرض او، مرضی همگیر نباشد؛ و اگر نمی‌خواهد مداوا شود، باز هم حق ندارد و لزومی هم ندارد که جار بزند که من بیمارم و بیماری خود را رسانه ای کند. سرافراز باشید.

نگارش: 1391

ویرایش: فروردین 1403

احمد شمّاع زاده

پدیده‌ای بسیار شگفت و نادر!!

پدیده‌ای بسیار شگفت و نادر!!

احمد شمّاع زاده

دیروز در فیسبوک گزارشی را دیدم که بیش از 24 ساعت است فکر و ذهن مرا به خود مشغول کرده، و مرتباً دودل بودم که بر روی این رخداد تمرکز کرده و آن را ثبت کنم و یا رهایش کنم؟

در نهایت تصمیم گرفتم ثبتش کنم، از آن جهت که پدیده ای کمیاب است و شاید دیگر تکرار نشود، و برای نویسندگان تاریخ همجنسگرایی در آینده، مفید واقع شود.

کمیاب، نه از این نظر که یک درس خوانده حوزه همجنسگرا باشد، که در طول زندگی خود بسیار شنیده و خوانده‌ام، و دست کم برای من تازگی ندارد، بلکه از این نظر که این رخداد، رخدادی ویژه است به دلایل زیر:

یک- این طلبه چون موضوع را علنی کرده و چون نتوانسته در ایران دوام بیاورد، تصمیم گرفته از کشور خارج شود؛ و فعلاً در استانبول اقامت داشته باشد تا ویزای کانادایش آماده شود و به آن کشور که همجنسگرایی در آن قانونی است مهاجرت کند.


دو- از مصاحبه با گزارشگر بی بی سی نه تنها امتناع نکرده، بلکه استقبال هم کرده و تمام جزئیات همجنسگرایی خود را در میان می‌گذارد؛ و از همه بالاتر اینکه خود را یک طلبه متدیّن و عامل به شرع و متصلّب دینی نشان می‌دهد؛ و اولین قرار ملاقات را در مسجدی در استانبول می‌گذارد؛ که پس از نماز و خلوت شدن مسجد، با لباس طلبگی به مصاحبه می‌پردازد؛ و حتّا با همان لباس در شهر عکس می‌گیرد، تسبیح می گرداند؛ و ذکر می‌گوید.


سه- هنگامی که با خبرنگار بی بی سی می‌خواهند به یک کلوپ همجنسگرایی بروند، خود را همچون خانمهایی که می‌خواهند به یک پارتی شبانه بروند، آماده می‌سازد. یعنی حتا از نشان دادن پنکیک برای آرایش صورت! و ریمل کشیدن مژگان ابائی ندارد!! که به نظر می‌رسد این کارها هیچ لزومی نداشت تا فیلمبرداری شود؛ مگر اینکه عنوان مریضی را بر روی این کارها بگذرایم.


چهار- در کلوپ با یک زوج همجنسگرا چهارنفری گفت و گو میکنند و جالب اینجاست که یکی از گی های ایرانی می‌گوید: خدا را شکر ما چنین و چنان مشکلاتی داشتیم، ولی اکنون کسی هست که خطبه عقد هم برایمان بخواند!!!!!

آری، عجایب این مصاحبه آن نیست که وی یک همجنسگراست، عجایب آن این آشکارسازیهاست. مسلّم است که وی مریض است؛ ولی همان گونه که در مقاله همجنسگرایی! هنجار یا ناهنجاری؟یاداور شده‌ام، مریض باید مداوا شود؛ بویژه اگر کسی خود را دیندار نشان میدهد. چنین کسی باید:

- از آغاز در این راه گام نمی نهاد و شغل طلبگی را انتخاب نمی‌کرد؛ و اگر اجبار خانوادگی در کار بوده، بایستی با خانواده خود در میان، و درس حوزوی را کنار می گذاشت.

- اگر از این مرحله نتوانسته موفق بیرون آید، باید در مرحله دوم خود را به خداوند واگذار می‌کرد؛ و با خداوند عهدوپیمانی می بست تا او را کمک کند. این موضوع از ترک اعتیاد به مواد مخدّر که بالاتر و سختتر نیست!

- اگر مرحله دوم را نیز نتوانسته اجرائی کند، دست کم می‌توانست از این لباس خارج شود و مهاجرت کند.

- حال که با همین لباس مهاجرت کرده و می‌خواهد به کشوری که همجنسگرایی قانونی است برود، چرا خود را در معرض رسانه ها گذاشته و کار خود را رسانه ای کرده است؟!!


واقعاً که در چه دنیای عجیب و غریبی زندگی می‌کنیم!! در احوال و اوضاعی که برای آخرالزّمان در احادیث و روایات نقل شده، به ذهن هیچ بنی بشری خطور نکرده که چنین موردی هم ممکن است یافت شود!!


اینهم یک تجربه عینی، نقل از یادداشتهای سال 1394:

در ایستگاه مترو یک کشور اروپایی، توی قطار نشسته بودم تا قطار حرکت کند. دو جوان که با هم صحبت می‌کردند، وارد شدند و آمدند درست رو به روی من نشستند. کم کم متوجه شدم یکی فاعل است و دیگری مفعول. شخص فاعل سرش را تراشیده بود، آن گونه که مد روز است، لباسهای نسبتاً عجق وجقی هم پوشیده بود. ولی دومی موهایش بلند و شانه شده بود؛ که چون صورتش ظریف بود کمی هم شبیه زنها شده بود... اولی در حالی که گویی دوست دخترش را نوازش می‌کند، و در حالی که خوش و بش می‌کردند، دست بر دوش دومی گذاشته بود، گاهی هم بوسی بر شقیقه اش میکاشت... چندشم آمد و نتوانستم تحمل کنم... جایم را عوض کردم. اگر انسان سالم باشد و فطرتش با دگرگونی زمان دگرگون نشده باشد، مسلم است که از این گونه رفتارها چندشش میشود...


همجنسگرایی! هنجار یا ناهنجاری؟: https://www.academia.edu/7580689

یادداشتهای شهر خیلی شلوغ- سال 1394: https://www.academia.edu/24051019

هفدهم تیرماه 1395

ویرایش: فروردین 1403

احمد شمّاع زاده