بنی اسرائیل
یا
اثنتاعشرة عینا
احمد شمّاع زاده
ترجمه آزاد درباره تشکیل قوم بنی اسرائیل از مقدمه های یک انجیل جامع به زبان انگلیسی چاپ لندن زیرعنوان The Bible – new international version:
فرزندان یعقوب پیامبر دوازده تن بودند که بنی اسرائیل نام گرفتند. بهتر آن است که بگوییم بنی اسرائیل یا قوم حضرت موسی نوادگان این دوازده برادر بوده اند که دوازده قبیله را شکل میدادند و نام هر قبیله از نیای آن قبیله گرفته شده است. پس قبیله بنیامین نوادگان بنیامین برادر تنی حضرت یوسف بوده اند و قبیله یهودا نوادگان یهودا.
حضرت موسی هنگامی که برانگیخته میشود، اولین و مهمترین وظیفه اش، گرداوری این دوازده قبیله زیر یک پرچم یگانه و هدایت آنان و تشکیل ملت اسرائیل بوده است؛ که قرآن کریم نیز از آنان با عنوان بنی اسرائیل بسیار زیاد یادمیکند و یک سوره به نام آنان نامیده شده که نام دیگرش "اسراء" است. معنای اسراء بر وزن اسراف یعنی سیردادن کسی یا چیزی. واژه اسرائیل نیز از همین فعل گرفته شده که حضرت یعقوب علیه السّلام نیز با این عنوان شناخته شده است.
ازجمله قضایایی که قرآن کریم در مورد حضرت موسی نقل میکند، این است که با برخورد عصای حضرت موسی به سنگلاخی، دوازده چشمه به وجود آمده است. هدف این گفتار آن است که بدانیم آیا این دوازده چشمه ربطی مستقیم با دوازده قبیله بنی اسرائیل دارد یا نه.
من مسلمان مأنوس با قرآن شرمنده ام که تاکنون نمیدانستم بنی اسرائیل از دوازده فرزند حضرت یعقوب نبی(ع) تشکیل شده است و تنها با خواندن مقدمه این انجیل آیه ای که در مورد بنی اسرائیل است و عدد دوازده را دربردارد به مغزم خطور میکند.
به کشف الآیات رجوع میکنم؛ میبینم در این مورد دو آیه هست و نه یک آیه؛ و هر دو با کمی اختلاف به یک موضوع اشاره دارند؛ ولی مسلمانان از این موضوع آگاهی ندارند؛ زیرا مفسّران و مترجمان که معمولاً از مفسران نقل میکنند، به این موضوع اشاره ای نمیکنند.
به نظر میرسد این دوازده چشمه ای که قرآن کریم در دو آیه از آنها یادمیکند برای دوازده قبیله بنی اسرائیل بوده باشد؛ تا هر قبیله از یک چشمه آب بردارد و در نتیجه میان آنان اختلافی ایجاد نشود؛ که این خود نعمتی الهی بر بنی اسرائیل است و نیز اینکه قرآن کریم حقیقتی را برای تدبّرکنندگان در آن افشاء کرده باشد.
و اما متن این دو آیه:
و اذاستسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتاً عشره عیناً قد علم کل اناس مشربهم کلوا واشربوا من رزق الله و لا تعثوا فی الارض مفسدین- بقره: 60
در آیه 160 سوره اعراف، خداوند مقدمه ای را آورده که با فهم دقیق آن نظر نگارنده تأیید میشود. زیرا پیش از اذاستسقی آمده است: وقطعناهم اثنتی عشره اسباطاً امماً
در این مقدمه خداوند خود گفته است "تقسیم کردیم آنها را دوازده نوادگان را امتهایی" سپس می افزاید: "واوحینا الی موسی اذاستسقیه قومه ان اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتاً عشره عیناً ... "
برای اطمینان خاطر و داشتن نظر مفسران، در المیزان به جست و جو پرداختم. آیه اول را در جلد اول المیزان (متن عربی یا اصلی) و آیه دوم را در جلد هشتم یافتم.
در مورد آیه اول هیچگونه اشاره ای به این موضوع نشده که چرا خداوند دوازده چشمه برای آنها جاری ساخته و نه 11 یا 13 و...
در جلد هشتم مطلب زیر را یافتم که بدون هیچگونه تغییری نقل میکنم.
ج 8 (الجزء التاسع- سوره الاعراف: آیه 155- 160) ص 299
قوله تعالی: "وقطعناهم اثنتی عشره اسباطاً امماً" الی آخرالایه السبط بحسب اللغه ولدالولد او ولدالبنت" والجمع اسباط و هو فی بنی اسرائیل بمعنی قوم خاص فالسبط عندهم بمنزله القبیله عندالعرب. وقد نقل عن ابی حاجب "ان اسباطاً فی الایه بدل من العدد لا تمییز و الا لکانوا سته و ثلاثین سبطاً علی اراده اقل..."
از آنجا که تفسیر المیزان با بررسی تفاسیر مهم پیش از خود تقریر یافته از این شرح به این نتیجه میرسیم که تفاسیر هیچگونه تفکری در این زمینه ارائه نداده اند که چرا خداوند در دو آیه میفرماید دوازده چشمه برای بنی اسرائیل جوشیده نه بیشتر و نه کمتر؛ و حتا نسبت به کلام خداوند بی توجهی کرده اند که خود به این موضوع نه تنها اشاره, که روشنگری کرده است. چند اشکال این شرح:
اشکال اول: سبط را نه به معنای اصلی آن (نوه- نبیره) بلکه به معنای "قبیله" آورده اند.
اشکال دوم: قبیله درست است؛ درصورتی که ریشه در فهم تاریخ بنی اسرائیل داشته باشد و از آنجا که مفسران اطلاعی از دوازده گانه بودن قبایل بنی اسرائیل نداشته اند؛ آن را به معنای "قوم خاص" آورده اند. یعنی جای علت و معلول عوض شده. بنی اسرائیل هریک از اسباط خود را یک قبیله میخوانده زیرا که هر قبیله نتیجه یک سبط بوده است نه اینکه بدون دلیل سبط جانشین قبیله شده باشد.
از سوی دیگر قرآن کریم تمامی بنی اسرائیل را قوم موسی میداند. بنابراین تلقی سبط به "قومی خاص" کاملا نادرست است.
اشکال سوم: چون در گذر تاریخ این دوازده سبط یا قبیله به سی و شش گروه یا جماعت تقسیم شده اند مفسران مینویسند: اسباطاً فی الایه بدل من العدد لا تمییز و الا لکانوا سته و ثلاثین سبطاً یعنی خداوند خواسته عددی بیاورد و نه اینکه دوازده مشخص کننده(سبط) باشد. همانا که آنان سی و شش سبط بوده اند!! بدین ترتیب آیه قرآن تحریف، و از معنا تهی شده است.
آیه دیگری که میتواند در این زمینه به فهم مطلب کمک کند آیه 12 سوره مائده است:
ولقد اخذالله میثق بنی اسرائیل و بعثنا منهم اثنی عشر نقیباً و قال الله انی معکم ...
ترجمه: و به درستی که خداوند پیمان گرفت از بنی اسرائیل و برانگیخت از آنان دوازده نقیب و خداوند به آنان (نقباء) گفت من همراه (پشتیبان) شمایم...
در معنای نقیب در المنجد نرم افزاری آمده است که:
رئیس، سردسته، گواه و شاهد قوم، مهتر و شناسا و دانا به انساب قوم.
این آیه نیز دلیل دیگری بر این موضوع است که قرآن کریم به خوبی قوم بنی اسرائیل را همان گونه که در مقدمه آن انجیل آمده, وصف کرده است.
بنابراین مشخص شد که مفسران نه تنها در این زمینه از تاریخ بنی اسرائیل اطلاعی نداشته اند بلکه حتا به کلام خداوند که به گونه ای روشن فرموده است "وتقسیم کردیم آنها را, نوادگان را امتهایی" و نیز به این آیه اخیر هیچ گونه توجهی نکرده اند؛ و برای چندمین بار ثابت شد که بیشتر تفاسیر نه تنها پرده برداری(تفسیر) نمیکنند که پرده گذاری هم میکنند.
بنابراین فهم کلام خداوند از راه تدبر آن, نه تنها ساده و سهل است که خود راهنما نیز هست. ولی مترجمان, شارحان, و مفسران, نه تنها زحمت بسنده ای برای روشن شدن کلام خداوند نمیکشند بلکه با پیرایه بستن به آن, کلام خداوند را دشوار و دیگران را از راهنمایی های آن محروم میسازند.
شنبه 25 دیماه 1389
ویرایش دوم: مرداد 1394
ویرایش سوم: خرداد 1395
احمد شماع زاده
چرا الله اکبر؟
(خداوند بزرگترین است!)
احمد شمّاع زاده
اشاره:
امروز در نماز صبح، نظرم به مفهوم عبارت الله اکبر جلب شد. پس از نماز، نوشتن این مقاله در ذهنم شکل گرفت؛ زیرا به نظرم رسید که بسیاری از مسلمانان به مفهوم این عبارت آگاهی لازم را ندارند؛ چه مسلمانانی که در درگیریهای داخلی کشورشان با جاری کردن این عبارت بر زبان خود یکدیگر را میکشند!! چه آنانکه اذان و اقامه میگویند و نماز میخوانند و چه… و چه… 98/6/27
***
برای داشتن درک بهتری از مفهوم الله اکبر، در آغاز باید ذهن خود را از آنچه که از این واژه تاکنون درک کرده ایم، خالی کنیم. از نظر زبان عربی، وقتی میگوییم الله اکبر دنباله آن چنین است که بر زبان نمیآید: من کل شیء. پس معنای الله اکبر میشود:
خداوند بزرگتر است از آنچه که تصور شود!
پس از این مرحله باید از بزرگی کیهان و چگونگی ایجاد آن در ذهن خود، تصوری هرچند ناقص را به تصویر بکشیم؛ زیرا بی آن، کسی نمیتواند به مفهوم واژه اکبر (بزرگترین!) پی ببرد!
ما میدانیم و ثابت شده است که:
یک- کیهان در حدود دویست میلیارد کهکشان دارد؛ و هر کهکشان به فراخور بزرگی و کوچکی اش، میلیادها خورشید هم اندازه، بزرگتر یا کوچکتر از خورشید ما (همراه با سیارات خود) دارد.
دو- همه این کهکشانها که پیدا و دیدنی یا قابل رؤیت هستند، و ساختارشان مادّه است، تنها 4% از وزن کل کیهان را شکل میدهند.
سه- 22% از وزن کیهان ناپیداست و کیهانشناسان عنوان ماده تاریک را به آن داده اند، و عنوان آن در فرهنگ قرآن، جهان ملکوت است.
چهار- 74% بقیه وزن کیهان که باز هم ناپیداست، و کیهانشناسان عنوان انرژی تاریک را به آن داده اند، در فرهنگ قرآن عرش نام دارد.
نتیجه آنکه:
کیهان بسیار بسیار بزرگ است!! و خداوند به بزرگی و گستردگی کیهان افتخار میکند که آیةالکرسی که ظاهراً بهترین آیه از قرآن است را در وصف آن نازل کرده است!
دانشمندان در باره آفریننده کیهان مانند همه انسانها به دو دسته تقسیم میشوند:
خداباوران و خداناباوران.
خداباوران نیز مانند خداناباوران، پیرامون چگونگی ایجاد کیهان نظرهای متفاوتی دارند؛ ولی تفاوت اساسی میان این دو دسته این است که دسته دوم، دانسته و یا نادانسته به علتالعلل که خود خداوند است نمیپردازند؛ بلکه علل دست دوم (مانند طبیعت) و بلکه دست سوم را جانشین خدا میکنند تا ادعای خود را برای برخی که به درستی نمیاندیشند، جابیندازند.
نکتههایی اساسی که باید مورد توجه واقع شوند:
- هیچچیز به خودی خود ایجاد نمیشود،
- آفریده باید به آفریننده خود وابسته و پیوسته باشد،
- آفریده باید زیر نظر آفریننده مدیریت شود تا به انحراف کشیده نشود و اصالت خود را نگه دارد. خداوند در این زمینه میفرماید: و ماقدروالله حق قدره والارض جمیعا قبضته یومالقیامه والسموات مطویات بیمینه سبحانه و تعالی عمایشرکون(زمر: 67)
ترجمه: ارزیابی نادرستی از خداوند دارند. آنگاه که رستاخیز شود، تمام جهان پیدا در مشت اوست و آسمانها به دستش پیچیدهاند. پاکومنزهاست خداوند از آنچه که شرکمیورزند.
با توجه به این پیشنیازها پیرامون اهمیت و چگونگی آفرینش کیهان باید گفت:
خداوند بدیع، ذره بسیار ناچیزی از نور وجود خود را به ظهور رسانید و کیهان را ایجاد کرد.
در پرانتز: دقت کنید: به ظهور رسانید و نه اینکه کیهان را از چیز دیگری آفریده باشد؛ زیرا در ازل جز خود خداوند چیزی وجود نداشته و مایه اولیه کیهان خود خداوند بوده است.
ولی این ظهور به راحتی صورت نگرفته؛ بلکه به گونهای بوده که کیهانشناسان آن را انفجار بزرگ نامیدند و قرآن از آن با عنوان انفطار یادکرده است؛ زیرا که انفجار با ویرانی همراه است و انفطار با شکوفایی و آفرینندگی!
از سوی دیگر میدانیم که هرچیزی اندازهای دارد و وزنی. خداوند کریم اندازه کیهان را در آیةالکرسی بیان کرده (وسع کرسیّه السّموات والارض) و وزن آن را در آیه و هو رب العرش العظیم. شرح این دو، در نوشتههای کیهانشناسی نگارنده آمده، ولی به گونهای خلاصه باید گفت:
ـ بزرگی و گستردگی کیهان در کرسی، و سنگینی آن در عرش است، که متّصف به صفات الهی عظیم (باعظمت!) و کریم (بسیار بخشنده) در قرآنی است که آن هم عظیم و کریم است.
با این تعریف خداوند، عرشش و قرآنش، هر سه هم عظیم و هم کریم اند.
به عبارتی دیگر: عرش به آن اندازه سنگین است که ثقل هستی در نظر گرفته میشود و منبع تغذیه هفت لایه کیهان است؛ و کرسی تنها نماد گستردگی کیهان است.
ـ کرسی همان پوسته یا لاک حلزون کیهانی، و حدفاصل هستی و نیستی است.
ـ عرش بخشی از کرسی، یعنی هسته حلزون کیهانی است.
بر فرض محال، این مثال را در نظر آورید:
خداوندی که اقیانوسی از نور است، و ذرهای از این اقیانوس هنگامی که به ظهور برسد و به سه صورت «مادّه»، «ماده تاریک» و «انرژی تاریک» دراید که وصف آن گذشت!!، پس خود خداوند تا چه اندازه بزرگ است!!!!
بدین ترتیب عبارت الله اکبر یا خداوند بزرگترین است، معنای خود را بازمییابد.
و اگر این ویدئو را ببینید، شاید بهتر این مفهوم را درک کنید:
https://www.youtube.com/watch?v=Q1bSDnuIPbo
تاریخ نگارش: نهم مهرماه نودوهشت
ویرایش دوم: ششم دی نودونه
احمد شمّاع زاده
مراحل ششگانه آفرینش
احمد شمّاعزاده
سبّح اسم ربّک الاعلی الّذی خلق فسوّی والّذی قدّر فهدی و الّذی اخرج المرعی فجعله غثاءً احوی
مراحل ششگانة آفرینش را که خداوند بدین گونه در سوره اعلی بیان داشته، در مورد کیهان، ستارگان، گیاهان، جانوران، جنها و انسانها، صادق است؛ زیرا همه آفریده اویند و تنها یک روش را برای همه آفریدگانش بهاجرا دراورده، و در این سوره به گونهای موجز بیانداشتهاست.
این شیوه قرآن کریم است که حتّا امور مهم را ‹بسیار موجز› بیان میدارد، برخلاف بیشتر مترجمین و مفسرین این کتاب آسمانی که این امّهات قرآنی را غالباً با توضیحهای نادرست خود، به موضوعهایی پیشپاافتاده مبدل میسازند.
توضیح مراحل ششگانه:
1 و2- خلق و تسویه: حضرت علی علیهالسلام دربارة این دو مرحله میفرماید: طبق فرمانش تمام گشت خلقت او… (اشاره به کن وجودی دارد) پس کجیهای اشیاء را راست گردانید و حدودشان را واضح و روشن قرارداد. (نهجالبلاغه خطبه 90، فرازهای 20 و21)
مرحله تسویه، مرحله طراحی و سازماندهی است. میدانیم که هر پروژهای با بررسی تمام جوانب، ابتدا طراحی، و سپس سازماندهی میشود، و پس از آن بهاجرادرمیآید. خداوند کریم پروژه آفرینش را در مرحله تسویه، طراحی کردهاست.
3- تقدیر یا مرحله اندازهگذاری برای آفرینش: یعنی تعیین اندازههای ویژه و حدود معیّن در ذات و صفات و افعال اشیاء، که از آن حدود و اندازهها خارج نشوند و تجهیز آنها به اندازههایی که مناسب آنهاست. (تفسیر المیزان، ترجمه از متن عربی)
خداوند کریم در آیه زیر نیز اندازهگذاری در تمام آفریدگان را یاداورشدهاست:
قد جعل الله لکل شیء قدراً (طلاق: 3)
4- هدایت: یعنی اشیاء با هدایت ربّانی تکوینی به سوی آنچه که برای آنها تقدیرشده، و به نحوی که تقدیرشده، به سیروسلوک بپردازند. (تفسیر المیزان، ترجمه از متن عربی)
حضرت موسی در پاسخ به فرعون که از او میپرسد پروردگار تو چگونه پروردگاری است؟ میگوید الّذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی یعنی کسی است که آفرینش هرچیزی را به آن داد، سپس هدایتش کرد.
اگر هدایت الهی نبود چگونه تمام جانداران از بچه خود مراقبت میکنند و نیازهای او را تا زمانی که بتواند کارهای خود را انجام دهد، برمی آورند؟ و اگر هدایت الهی نبود، چگونه سیارگان در مدار ویژه خود به حرکت ادامه میدادند و ...؟
5 و 6 ـ متأسفانه حتّا تفاسیر جامع و معتبری چون «المیزان» و « مجمعالبیان» در مورد آیات «الذی اخرجالمرعی فجعله غثاءً احوی» ساکت ماندهاند و تنها همان معنای ظاهری را توضیح مختصری دادهاند. مسلم است که این دو آیه نیز به سیاق دو آیه پیش از خود مربوط و پیوستهاست.
بنابراین با تدبر در این آیات، در پشت معنای ظاهری عبارتهایی همچون الذی اخرجالمرعی (کسیکه گیاه را رویانید) و فجعله غثاءاً احوی (پس آن را خاکوخاشاک تیره و سیاه گردانید)، میتوانیم معناهای کلیتری را بیابیم. با تدبّری که در این دو آیه صورت گرفت و با اندیشیدن بسیار، خدای را شکر که به سه مورد کلی پیرامون مراحل پنجم و ششم آفرینش دست یافتم:
یکی، مطلق چیزی را از درون چیز دیگری بیرون کشیدن و موجود تازهای ایجاد کردن است؛ که جز خداوند متعال کسی قادر به چنین کاری نیست؛ سپس ایجاد تغییرات و حالات مختلف در موجود تازه، به گونه ای که آن را از حالت آغازین به دراورده و به صورتی دیگر درمیآورد.
به عبارت دیگر، خداوند سبحان با ایجاد تغییر در اجزاء اشیاء، به تغییر در ماهیات آنها میپردازد؛ و از جماد، گیاه به وجود میآورد؛ سپس با ایجاد تغییری دوباره در اجزای موجود تازه، به تغییر در اعراض میپردازد و طراوت و رنگ علف تازه را از آن میگیرد و به «خاشاک تیره» که جزء جمادات است مبدّل میسازد.
دوم، خداوند سبحان میخواهد با این کلمات بسیار ساده «اخرج المرعی فجعله غثاءً احوی» به ما بگوید در روند آفرینش کلی کیهان، در این مرحله، شرایط بهوجودآمدن حیات را که همانا وجود نور، اکسیژن، آب و دیگر مواد است، فراهم آورده و آفریدگان را به بالندگی و تکامل میرساند (سیر صعودی آفریده)؛ و با گذشت زمان بر پدیده، و تغییر شرایط محیط، در کار خشک و تاروتیره کردن پدیدههاست (سیر نزولی آفریده).
پروردگار سبحان، بدین ترتیب میخواهد تفهیم کند که همه چیز در تغییر و تحول است جز ذات او که ثابت و لایتغیر است و همه چیز رو به تیرگی میرود جز او که نور آسمانها و زمین است.
سوم، خداوند کریم پس از آفرینش آفریدگان از خلق و بدع دستنکشیده و دائما به ایجاد و تغییر میپردازد و به قول خودش «کل یوم هو فی شأن» و کیهان و آنچه در آن است، چه ستارگان عظیم، چه گیاهان، چه جانوران، چه جنها، و چه انسانها را همواره و هر روزه زنده میکند و میمیراند و بدین گونه رو به تکامل و توسعه بهپیشمیبرد. مگر او خود نمیگوید که او «یبدء و یعید» و «فعال لمایرید» است؟
وهوالذی یبدؤاالخلق ثم یعیده وهو اهون علیه ولهالمثلالاعلی فیالسموات والارض و هو العزیز الحکیم (روم: 27)
در این آیه نیز خداوند به چرخه و گردش آفرینش (آفریدن و برگشتدادن) اشارهکرده و آن را برای خود، از سویی افتخار، و از سویی دیگر کاری بسیارساده اعلامکرده و نمونه برتر این روند را در آفرینش کیهان دانسته که در سورهای دیگر، آیهای مستقل به آن اختصاصداده که همان آیه 104 سوره انبیاء است، و پیش از این در مباحث کیهانشناسی مبنای شکل کیهان و نیز پایان کار کیهان قرارگرفت: یوم نطویالسّماء کطیّالسّجلّ للکتب کما بدأنا اوّل خلق نعیده وعداً علینا انّا کنّا فاعلین
طبق آیات زیر کیهان نیز از شش مرحله آفرینش گذرکرده که در مهبانگ در قرآن مفصلا مورد بررسی قرارگرفت:
ان ربکم الله الذی خلق السموات والارض فی سته ایامٍ ثم استوی علی العرش (اعراف: 52، یونس: 4)
الله الذی خلق السموات و الارض و ما بینهما فی سته ایام ثم استوی علی العرش (سجده: 54)
هو الذی خلق السموات و الارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش (حدید: 5)
آغاز سیر نزولی (غثاءً احوی) یک ستاره همچون خورشید که اکنون در حالت سرزندگی و شادابی است، هنگامی است که تمام هیدروژن مرکزش سوختهشده و به یک غول قرمز تبدیلشود؛ و هنگامی به صورت کوتوله سفیدی درمیآید که تمام منابع سوخت حرارتی هستهای خود را از دست بدهد. در این حالت جرمش به اندازه خورشید است؛ ولی در حجمی به اندازه کره زمین زندگی میکند. در این مرحله به شکل مادّه استحالهیافتة جامدی است و زندگی این دوره را با گرمای باقیمانده از روزگاری که هسته یک ستاره بود، بسیارداغ آغاز میکند. ولی با گذشت زمان، گرمای خود را به فضا میتاباند و سرانجام زندگی را سرد و تاریک و فراموششده (همچون مردان خدا که میسوزند و گرمی و روشنایی میبخشند و در گمنامی میمیرند) به شکل یک کوتوله سیاه (غثاءاحوی) به پایان میبرد. (پیام یونسکو: مهر 1365)
در مورد چرخه آفرینش گیاهان نیز همان معنایی را که به اختصار در سوره اعلی آورده بود، در سوره زمر آیه 21 به تفصیل بیان داشته و فرمودهاست:
الم تر انالله انزل منالسماء ماءً فسلکه ینابیع فیالارض ثم یخرج به زرعاً(همان اخرجالمرعی است) مختلفاً الوانه ثم یهیج فتریه مصفراً ثم یجعله حطاماً (همان فجعله غثاءً احوی است) ان فی ذلک لذکری لاولیالالباب
پس از آن نوبت به آفرینش جانوران و پرندگان و موقعیت آنان در چرخه طبیعت فرامیرسد:
و ما من دابة فیالارض و لایطیر بجناحیه الاّ امم امثالکم مافرّطنا فیالکتاب من شیء ثم الی ربهم یحشرون (انعام: 38)
ترجمه: نه جنبندهای در زمین و نه پرندهای در هوا با دوبالش پرواز میکند، مگر آنکه امّتهایی همچون شما (جن و انس) هستند. ما در کتاب آفرینش چیزی را نابجا بهکارنبردیم و از چیزی کم نگذاشتیم؛ سپس آنان به سوی پروردگارشان فراآوردهشدگانند.
در مرحله بعد، خداوند چرخه و گردش آفرینش را در مورد ‹جن و انس› بهگونهای مشترک مثالزده و آوردهاست:
اللهالذی خلقکم من ضعف ثم جعل من بعد ضعف قوه ثم من بعد قوه ضعفاً و شیبه یخلق مایشاء وهوالعلیم القدیر(روم: 54)
صفتهایی که خداوند برای خود در پایان آیات آورده نیز قابل توجه و اندیشیدن است: در مورد آفرینش کیهان، عزیزالحکیم و در مورد انس و جن، علیمالقدیر.
و در آیهای ویژه انسان، آوردهاست که:
هوالذی خلقکم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه ثم یخرجکم طفلاً ثم لتبلغوا اشدّکم ثم لتکونوا شیوخاً (غافر: 67)
بنابراین، اخرجالمرعای یک انسان، زایش، جوانی و شادابی اوست و غثاءً احوای او، پیری، مرگ، و پوسیدن جسم اوست؛ چنانکه در آیه آمد.
برای آفرینش همه آفریدگان یعنی کیهان و آنچه در آن است، و برگشتدادن آنها نیز این آیه:
قل الله یبدؤاالخلق ثم یعیده فانّی تؤفکون (یونس: 34)
نمونه کاری: مراحل ششگانه آفرینش گندم
اکنون برای نمونه، مراحل ششگانه آفرینش را در مورد گیاهان بررسی میکنیم: نوع گیاه: گندم
خلق: مایه اولیه گندم با کن وجودی بهوجودآمده (اذا اراد شیئً ان یکون فیقول له کن فیکون)
تسویه: در این مرحله دانه گندم طراحی و سازماندهی میشود و مشخص میگردد که چهسوده باید داشتهباشد، بهچهکار آید، شکل گیاهش چگونه باشد، و چگونه باید مصرف شود، و …
تقدیر: دانهای با این ویژگیها، خود، باید چهاندازهای داشتهباشد؟
هنگامی که به شکل یک گیاه درامد تا چه اندازه رشدکند؟
این گیاه درچه مدتی باید به اوج شکوفایی برسد؟
طول و عرض برگهایش چهاندازهای باشد؟
خوشههایش چه اندازهای داشتهباشند؟
در هر خوشه چند دانه داشتهباشد؟
هدایت: پس از کاشته شدن، این خداوند است که از قبل پیشبینیهای لازم را کرده و مشخّصشده با توجه به شرایطی که باید وجودداشتهباشد، چگونه از زمین سربراورد و رشد کند.
اخرجالمرعی: رویش دانه گندم و سیرصعودی آن است، تا به گونه گیاهی سرسبز و شاداب درآید.
فجعله غثاءً احوی: سیر نزولی این گیاه است تا از سرسبزی و شادابی، رو به زردی گذارد، قهوهای شود، سیاهشود، و اگر خورده نشود، به خاکوخاشاک(حطام) تبدیلگردد.
خداوند کریم همه این موارد را در دانه گندم و در «دی. ان. آ» آن نهفتهاست. جلالخالق!!
نشانی لینک مقاله هایی که از آنها در این گفتار یاد شد:
مهبانگ یا آغاز کیهان در قرآن: https://www.academia.edu/11202947
مدلی مدرن، برای کیهان: https://www.academia.edu/5676568
تاریخ نگارش: 1385
دومین ویرایش: دی 1400
سومین ویرایش: اردیبهشت 1401
احمد شمّاعزاده
اگر خدا نخواهد یا بخواهد
هنگامی که تیم ملی فوتبال ایران پس از دو ماه بازی در بازیهای مقدماتی، برای صعود به بازیهای المپیک 2000 (1398) فرانسه با یک گل زیبای خداداد عزیزی استرالیا را مغلوب کرد؛ و به رقابتهای المپیک راه یافت، ماه مبارک رمضان 1418 و 1376 خورشیدی بود و من در ورشو کارشناس فرهنگی سفارت بودم. یکی از همکاران گفت: «خیلی عجیبه... گفتیم دیگه ایران بالا نمیاد ولی دیدی سرنوشت چطور تغییر کرد»؟
و من گفتم: "سرنوشت نیست. خدا خواست به ملت ایران بگوید اگر شما دو ماه بدوید و تنها روی خودتان حساب کنید و من نخواهم، موفق نمیشوید؛ ولی اگر من بخواهم در مدت تنها چند دقیقه و بلکه چند ثانیه، وضع شما را دگرگون میکنم (ایران تا پنج دقیقه آخر، دو گل عقب بود و صعود ما منتفی تلقی شده بود.) و این تنها خواست الهی بود و بس". البته خداوند بی حساب به کسی پاداش نمیدهد زیرا مردم ایران برای راهیابی به المپیک، بسیار دعاکرده بودند.
پس از چند ماه در روزنامه اطلاعات بین المللی (6/12/1376)، از قول خداداد عزیزی چنین خواندم: "در مورد گل دوم به استرالیا صراحتا میگویم که خداوند به من کمک کرد. زمانی که خواستم ضربه را بزنم توپ از روی زمین پرید. شاید اگر توپ روی زمین بود مارک بوسینج (دروازه بان استرالیا)، راحت توپ را مهار میکرد؛ چون او از دستها و پاهای بلندی برخوردار است و این گونه توپها را خنثی میکند".
نکته: در بازیهای المپیک، ایران توانست آمریکا را شکست دهد. فردای آن روز بود که سیل تلفن و ایمیل، به سوی سفارت سرازیر شد و لهستانیهای ضد آمریکایی این واقعه را به ملت ایران تبریک گفتند!
در آن سالها بسیاری از مردم لهستان که خون کمونیستی هنوز در رگهایشان جریان داشت، ضد آمریکایی بودند؛ ولی اکنون این روند دگرگون شده و هر روزه جوانان بیش از پیش به غرب و ارزشهای غربی روی میآورند؛ بویژه پس از پیوستن آنان به اتحادیه اروپا.
تاریخ نگارش: مهر 1390
ویرایش دوم: اردیبهشت 1401
احمد شماع زاده
تقابل علم آفریدگار با اختیار آفریدگان
احمد شمّاع زاده
و ما جعلنا القبلة التی کنت علیها الّا لنعلم من یّتّبع الرّسول ممن یّنقلب علی عقبیه (بقره: 143)
ترجمه نگارنده: و قرار ندادیم قبله ای را که بر آن بودی (نمازمیگزاردی) مگر برای اینکه بدانیم (تشخیص دهیم) کسی را که از رسول پیروی میکند از آنکه بر گذشته خود بازمیگردد.
آقای بهاءالدین خرمشاهی خلاصه تفسیری را به صورت پاورقی بر ترجمه خود افزوده است؛ که منتخبی است از نظرهای برخی از مفسران. در پاورقی این آیه میخوانیم که:
«الا لنعلم معنای تحت اللفظی آن، تا بدانیم است؛ که در مورد خداوند درست نیست؛ و باید تا معلوم بداریم و تا بشناسانیم معنی کرد. مشتقات علم در اینگونه آیات از جمله آل عمران 140 و142 و مائده 94 به معنای عادی یعنی دانستن نیست؛ زیرا خداوند دانای مطلق و علّام الغیوب و عالم بر کلیات و جزئیات گذشته و حال و آینده است…» ایشان یک اشتباه جزئی هم دارند که الّا(به معنای مگر) را به صورت الا بر لنعلم (تا بدانیم) افزوده اند و از چشم ویرایشگر هم به دور مانده است.
شناخت خداوند و دانستن چرایی و چگونگی آفرینش او، پایه و مایه هر گونه بحثی است که گوشهای از آن درباره خداوند باشد. اینگونه اظهارنظرها پیرامون علم الهی که ممکن است در طول تاریخ، بسیاری از اندیشمندان و از جمله مفسران به آن دچار شده باشند، نشان از لنگیدن پای خداشناسی آنان دارد.
آنان نمیدانند یا نمیخواهند بدانند آن خدایی که موجودی را بیافریند و او را مختار در تصمیمگیری برای زندگی خود کند، علی القاعده نباید بداند که آفریدگان او در درازنای زندگی خود، چه تصمیمی در آیندهای نزدیک یا دور خواهند گرفت، و اگر از پیش رخدادی را که نتیجه تصمیم آفریدگان است بداند، فلسفه آفرینش آن خدا به زیر سؤال میرود.
مثاال: پدری بسته ای از بلوکهای خانه سازی را برای کودک خردسالش میخرد و به او میدهد و میگوید میخواهم ببینم با این اسباببازی چکار میکنی. در این مرحله پدر امکاناتی را در اختبار فرزند خود گذارده و اختیار هم به او داده تا او هر گونه که مایل است آن خانه را بسازد، و یا اصلاً نسازد و همه را بیاعتنا شود، یا به دور بریزد. آیا این پدر آگاه است که فرزندش با این بلوکها چه میخواهد بکند؟ اگر آگاه باشد که کار بیهودهای انجام داده؛ و چون میدانیم اینگونه نیست، پس برای آزمودن فرزند و آگاهی خود از عملکرد فرزند این کار را کرده است.
از خدای این مفسّران باید پرسید اگر میدانستی که بنده مختارت در آینده چه میکند، پس چرا او را آفریدی و به او اختیار دادی تا خود نیک را از بد تشخیص دهد و برای زندگی خود تصمیم بگیرد؟ مگر خود نمیگویی ما شما را آفریدیم تا بیازماییم شما را که کدامیک شخصی نیکوکارترید؟
الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا «ملک:2»
کسی که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بیازماید که کدامیک شخصی نیکوکارترىد.
مفهوم این آیه پیرامون آفرینش و عملکرد انس و جن (تنها موجودات مختار کیهان)، کلیتر از آیه پیشین است و از اینگونه آیات کمابیش در قرآن یافت میشوند؛ ولی همه این آیات یک چیز را به ما میفهمانند:
خداوند چیزی را که هنوز رخ نداده و رخ دادن آن به عملکرد آفریده اش مربوط است، نمیداند.
زیرا:
یک- علم یعنی آگاهی از وجود موجود، و کم و کیف آن. علمی زیر عنوان عدم شناسی نداریم که به غیرممکنها، محالات، و نیستها بپردازد؛ و به همین دلیل هم، واژه عدم و مشتقّات آن در قرآن کریم (که منظومه هستی است)، نیامده است.
اصولاً چیزی که وجود ندارد، و خود خداوند امکان وجود آن را از پیش، به آفریده اش واگذار کرده، اگر که بداند، بر خلاف آیه بالا و هدف آفرینش خود عمل کرده است!
دو- اگر خداوند میداند که بندگانش در آینده چه میکنند، پس چرا پیامبران را برای راهنمایی بشر فرستاده است؟ خداوند حتا به موسی میگوید با فرعون با ملایمت برخورد کن شاید قلب او به سوی تو متمایل شود. اگر خداوند میدانست فرعون در نهایت در نیل غرق میشود که این توصیه اش به موسی، نقض غرض و کاری عبث است!!
سه- خداوند در آیاتی چند به پیامبر گوشزد میکند که خودت را ناراحت مکن که مردم به تو ایمان نمیآورند. من اگر بخواهم میتوانم همهشان را هدایت کنم و زحمت تو را کم؛ ولی من میخواهم خودشان با تصمیم و اراده خودشان به تو ایمان بیاورند تا ایمانشان ارزش داشته باشد. من نیازمند ستایش بندگانم نیستم؛ ولی دوست دارم بندگانم از روی شوق به من ایمان بیاورند و با من ارتباط برقرار، و رازونیاز کنند و مرا دوست خود بدانند و نه از روی اجبار.
پس خداوند بدان منظور ما را آفریده تا به قول معروف بداند ما چند مرده حلّاجیم!
بنابراین، تعریفی را که برخی از مفسران و یا متکلّمان (کسانی که به مباحث خداشناسی میپردازند.) در این زمینه برای علم خداوند قائل شدهاند، با خداشناسی قرآنی و با منظور از ارسال رسل، در تناقضی اشکار است. خداوند در همه قرآن همیشه بر توانایی و دانش خود تأکید کرده است؛ ولی هیچگاه نگفته است که ما میدانیم که فلان شخص یا فلان گروه در آینده چه کاری انجام خواهند داد، مگر آن کار ربطی به عملکرد آنان در گذشته داشته باشد؛ و خداوند با دانستن چگونگی تصمیمگیری و عملکرد آنان در گذشته، به شناخت عملکرد آنان در آینده نیز آگاهی داشته باشد.
بدین ترتیب اگر ما خدا را شناخته باشیم و چرایی آفرینش او را نیز دانسته باشیم، نمیگوییم خداوند میداند که شما در آینده چه انتخابی دارید و میخواهد شما را به خودتان نشان دهد و ثابت کند که شما چگونه انتخاب میکنید!! و اصولاً اینگونه خداشناسی توهین به ساحت قدسی خداوند است. زیرا اینگونه تصور، تصور باطلی است و هرکس به خوبی میداند که خود چه در دل دارد، چه تصمیمی گرفته و چه کاری انجام داده است، و لزومی ندارد که خداوند او را به خود او بشناساند! بلکه قضیه برعکس است: از خودشناسی است که انسان به خداشناسی میرسد.
از اینگونه کسان باید پرسید چگونه است که خداوند میداند چه کسی در آینده چگونه عمل خواهد کرد؛ ولی خود عامل، پس از تصمیمگیری و انجام عمل، از تصمیم و عمل خود، و خوب و بد آن آگاه نیست و لازم است خداوند به او بگوید که چه کاری را انجام داده و چه کاری را انجام نداده است؟!! اینگونه خداشناسی عین خداناشناسی است!!
هرکس میداند که خود چکاره است و عملکردش چگونه است. اختلاسگران و دزدان هم میدانند که کار درستی انجام نمیدهند؛ ولی خودخواهی آنان و مغلوب شدن در برابر نفس اماره، موجب انحراف آنان شده است. با اینگونه دفاع ناشیانه از علم الهی، شعور انسان، یعنی بهترین آفریده او را نیز به زیر سؤال میبریم.
آقای بهاءالدین خرمشاهی بر اساس شناخت نادرستی که به پیروی از مفسران از علم الهی پیداکرده است، آیههایی را که نشانی آنها را در ذیل تفسیر آیه آورده، به نادرستی ترجمه کرده است. از آنجا که ترجمه ایشان با ترجمههای دیگران و همه به نقل از مفسرین کهن است و تفاوت چشمگیری میان آنها دیده نمیشود، به نقل آنها از وبسایت دانشنامه اسلامی، و نقد و بررسی آنها میپردازم:
وَتِلْکَ الْأَیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ وَلِیَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا وَیَتَّخِذَ مِنْکُمْ شُهَدَاءَ ۗ (آل عمران: 140)
ترجمه: این روزگار را میان خلایق میگردانیم تا خداوند مقام اهل ایمان را معلوم کند و از شما مؤمنان گواهِ دیگران گیرد.
من نمیدانم این مترجم (احتمالاً مرحوم الهی قمشه ای) عبارتهای مقام اهل ایمان و معلوم کند را از کجا آورده و بر کلام خداوند افزوده است تا به هدف خود برسد؟!! جز آنکه بگویم اینگونه مترجمان بیآنکه به اندیشه بنشینند تا آیه را درست بفهمند و سپس ترجمه کنند، خود را به هر درودیواری میزنند و به هر چیزی متوسل میشوند تا کلام خداوند را با ذهنیت خود منطبق سازند و بگویند خداوند به عملکرد بندگانش پیش از انجام آن از سوی بندگان، آگاه بوده است!!
ترجمه واژگانی و ساده این آیه چنین است:
و روزگار را در میان مردمان به گردش درمیآوریم و باید (ل علامت تأکید است.) خداوند بداند (نشخیص دهد) کسانی را که ایمان آوردهاند و گواهانی از شما برگیرد.
أَمْ حَسِبْتُمْ أَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا یَعْلَمِ اللَّهُ الَّذِینَ جَاهَدُوا مِنْکُمْ وَیَعْلَمَ الصَّابِرِینَ (آل عمران: 142)
«ترجمه: آیا گمان میکنید به بهشت داخل خواهید شد حال آنکه هنوز خدا از شما آنان را که جهاد کرده و مقاومت کنند معلوم نگردانیده است»؟!
«چکیده معنی آیه این است که: به بهشت دست نخواهید یافت مگر آن گاه که آزمایش خود را بدهید و خداوند جهاد در راه خود و استقامت با دشمنان دین را از شما مشاهده کند».
در ترجمه آیه، بازهم بداند به معلوم کند تبدیل شده و نمیدانم واژه هنوز را از کجا بر کلام خداوند افزوده اند. در چکیده معنی آیه، اشارهای به علم خداوند نمیکند، و به جای بداند، مشاهده کند آمده است. البته معنای کلی آیه همین است. یعنی خداوند از طریق مشاهده عمل شما به علمی میرسد.
آیه 94 سوره مائده:
یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَیَبْلُوَنَّکُمُ اللَّهُ بِشَیْءٍ مِنَ الصَّیْدِ تَنَالُهُ أَیْدِیکُمْ وَرِمَاحُکُمْ لِیَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ یَخَافُهُ بِالْغَیْبِ
ترجمه: ای اهل ایمان، خدا شما را به چیزی از صید میآزماید که در دسترس شما و تیرهای شما آیند تا بداند که چه کسی از خدا در باطن میترسد.
با خواندن این آیه، به یاد آیه دوم سوره ملک که در بالا آمد، و نیز آیه 155 سوره بقره میافتیم: وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِنَ الْأَمْوَالِ وَالْأَنْفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ
نکته جالب در این دو آیه و آیههای مشابه این است که هرچند در آنها عبارت لیعلم الله (تا خدا بداند) وجود ندارد، ولی این عبارت در آنها مستتر است. زیرا آزمون الهی به منظور آگاهی از عملکرد بندگان است؛ همانگونه که آموزگار برای آگاهی از عملکرد شادگردان آنان را میآزماید.
و اما بررسی ترجمه آیه 94 سوره مائده:
این آیه و ترجمه درست آن از سوی مترجمین مخالف خوان، رافع همه مشکلات من با آنان شد! این آیه سندی است در دست من تا بگویم همه استدلالهای پیشینم توسط خود قرآن ثابت شد؛ و ثابت شد که آنگونه ترجمهها همگی نادرست بوده؛ زیرا مترجمین نتوانسته اند معنای آن را با واژگانی همچون معلوم کند، تغییردهند، و مجبور شدهاند آیه را درست ترجمه کنند و تا بداند را برای خداوند در نظر گیرند. در این آیه آمده است که ما میآزماییم شما را به... تا خداوند بداند در غیاب دیدگان مردم و در باطن خود، چه کسی از خدا پروا دارد.
در این آیه تنها فرمان و دستور الهی وجود دارد و مسلمانی که در فرمانبرداری یا نافرمانی نسبت به خداوند مختار، و در خلوت خود با درونش در کلنجار است، تا کدام گزینه را برگزیند و مترجمان نمیتوانند بگویند خدا میخواهد کنه وجود مسلمانی را به دیگر مسلمانان و یا به خود آنان بنمایاند؛ بلکه تنها خود خداوند میخواهد که بداند!! آری تا خدا بداند. جلّ الخالق!
خداوندا! تو را سپاس میگویم که به مانند همیشه در فهم یا تفهیم کلامت به کمکم آمدی!
تفسیر نور(دنباله بحث پیرامون آیه 94 سوره مائده، نقل از دانشنامه اسلامی):
در ایّام حج و حالت احرام، حاجى حقّ شکار ندارد. همان ایّام گاهى شکار تا نزدیکى انسان مىآید و مىتوان به راحتّى به آن دست یافت، ولى آزمایش الهى به این است که دست به شکار نزنیم. در حدیث مىخوانیم: در عمره حُدیبیه حیوانات شکارى فراوانى براى مسلمانان ظاهر شدند که مسلمانان مىتوانستند به راحتى آنان را صید کنند.
در قرآن، مسأله شکم و غذا، به عنوان یکى از اسباب آزمایش الهى مطرح شده است، به نمونههاى زیر توجّه کنید:
الف: آدم و حوا در مسأله غذا شکست خوردند. «لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ»
ب: بنىاسرائیل در تحریم صید ماهى در روزهاى شنبه، شکست خوردند. «وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ»
ج: یکى از فرماندهان بنىاسرائیل هنگام عبور سربازانش از یک منطقه و رسیدن به نهر، فرمان داد که از آب آن ننوشند، ولى یارانش جز اندکى، خوردند. «فَشَرِبُوا مِنْهُ إِلَّا قَلِیلًا»
د: روزه گرفتن، یک آزمایش بزرگ است.
ه: نزدیک شدن شکار به حجاج در حالت احرام که حقّ صید ندارند، خود یک آزمایش است. «تَنالُهُ أَیْدِیکُمْ»
سؤال: انسان که چیزى را آزمایش مىکند، براى اطلاع و علم است، امّا خداوند که همه چیز را مىداند چرا آزمایش مىکند؟
پاسخ: حضرت على علیه السلام در نهجالبلاغه مىفرماید: آزمایشات الهى براى آن است تا انسان در برابر حوادث تلخ و شیرین عکسالعمل نشان دهد و در برابر آن، استحقاق کیفر یا پاداش داشته باشد.
آرى، خداوند بر اساس عمل، کیفر و پاداش مىدهد نه بر اساس علم خود، همان گونه که ما نیز به خاطر علم به هنر و کارآیى فردى به او پاداش نمىدهیم، بلکه باید براى ما کارى از خود نشان دهد تا مزد بگیرد. (پایان نقل از تفسیر نور)
نقل گفته ای از امام علی ربطی به توجیه علم خداوند ندارد و تنها پیرامون عمل ماست.
بخش دوم پاسخ نیز نادرست است؛ زیرا خداوند خود گفته است که ما بر اساس عمل شما تشخیص میدهیم که کدامیک نیکوترید. یعنی علم من بر اساس عمل شماست و پیش از عمل شما من علمی نسبت به عملکرد شما ندارم. مثالی هم که زده شده نیز توجیه کننده موضوع نیست از دو نظر:
یکی اینکه خداوند نیاز به عمل ما ندارد؛ بلکه برای اینکه بداند چه کسی شایسته تر است، او را میآزماید. دوم اینکه آموزگاری که شناختی عملی از دانش آموز خود دارد، هرگاه به دلیلی نتواند امتحان پس دهد، چون سابقه خوب یا بد دانش آموز را میداند، نمره خوب یا بد را بیآنکه آزمون پس دهد، به او میدهد.
پس آموزگار بر اساس علم خود و بی آزمون میتواند نمره دهد، ولی علمی که نتیجه عمل دانش آموز پیش از مریضی است. خداوند نیز در صورتی که کسی پیشتر در عمل آزمون خود را پس داده باشد، و ثابت کرده باشد که اهل کارهای شایسته است، در صورتی که نتواند آن را در زمان خود انجام دهد، پاداش آن عمل را بر اساس سابقه خیرخواهی او، به او میدهد؛ و نیز گفته شده الاعمال بالنیّات. یعنی خداوند بر مبنای نیّت شخص پاداش یا کیفر میدهد. چه بسا کار نیکی که با نیّت بدی انجام شده و یا کار ظاهراً بدی که با نیّتی نیک صورت گرفته است!
پس اگر بگوییم خداوند نیات ما، و اعمال ما را از پیش میداند، همه اینگونه بحثها باطل است!
آری علم خداوند بر اساس نیّت و عمل ما شکل میگیرد و پیش از آن، چیزی وجود ندارد که خداوند به آن آگاهی یابد و یا خود ما به آن آگاهی داشته باشیم.
****
در راستای دانش الهی ، دیگرانی هم پیدا شدهاند و به احتمال زیاد همواره در طول تاریخ وجود داشته اند که میپرسند آیا خداوند میداند که فلان کودک ناقص جسمی یا ذهنی به دنیا میآید یا نه؟
اگر میداند پس ستم کرده که مانع از آفریده شدنش نشده، و اگر نمیداند این چه خدای نادانی است که نمیداند در آینده چه رخ خواهد داد؟! در پاسخ به آنان باید گفت:
خداوند کریم، در کیهان، در طبیعت، و در انسان سننی را قرار داده، مشهور به سنن الهی که دانشمندان آن را قوانین طبیعی میخوانند. سننی که علت و معلولی هستند. اگر فلان کار را انجام دهی یا اگر فلان رخدادی رخ دهد، نتیجهاش چنین و چنان میشود. اگر الکل بنوشی و سیگار دود کنی ریه هایت مشکل پیدا خواهند کرد. اگر کسی به این قوانین توجه نکند، قوانین و سنن الهی به گونهای خودکار عمل میکنند و خداوند در روند تأثیر و تاثر سنن خود دخالت نمیکند.
بنابراین، والدینی که توصیههای بهداشت تن و روان را از دیدگاه دین و دانش رعایت نکنند، ممکن است فرزند ناقصی به دنیا آورند؛ و این موضوع ربطی به علم و اراده خداوند ندارد.
یازدهم بهمن نودونه (11/11/99)
ویرایش دوم: اول خرداد 1400
احمد شمّاع زاده