قرآن به مثابه متن
(نقدی بر تفکر "قرآن به مثابه گفتار")
احمد شمّاع زاده
یاداوری مهم:
هر آنچه که در پی میآید و در اثبات متن بودن قرآن کریم نگاشته شده است، به طریق اولی شامل نقد نظر دکتر عبدالکریم سروش که مدّعی قرآن به مثابه خوابنامه است، نیز مشود. علاقمندان به این مبحث میتوانند بیانیه ای بر ردّ قرآن به مثابه خوابنامه را به نشانی https://www.academia.edu/10698949 بخوانند.
سخن نخست:
اندیشه قرآن به مثابه گفتار، از نصر حامد ابوزید مصری است؛ هرچند که از محمد ارکون به عنوان پیشگام این تفکر نام برده شده است. متأسّفانه مجمع اساتید دانشگاه الازهر این متفکر، حافظ قرآن و استاد دانشگاه را تکفیر کرد؛ و در نتیجه از سوی برخی افراد تهدید به مرگ شد و بدین ترتیب باب اظهار نواندیشی پیرامون قرآن را بست.
تکفیر همواره به زیان اسلام تمام شده؛ و نه تنها چیزی را دستگیر مسلمانان نکرده، بلکه از اسلام و مسلمین چهره ای خشن را به جهانیان معرفی کرده است که خلاف خواسته خدا و رسول بوده آنگونه که قرآن میفرماید:
فبشّر عباد الذین یستمعون القول فیتّبعون احسنه اولیئک الذین هدیهم الله و اولیئک هم اولوالالباب
نصرحامد ابوزید
اگر با فهم، کاربری و بهره برداری از قرآن مشکل داریم مربوط به قرآن نیست که بخواهیم صورت قرآن و دیدگاهمان را نسبت به آن تغییر دهیم تا آن را درک کنیم. قرآن قرآن است چه متن باشد چه گفتار. با تغییر صورت قرآن و دیدگاه ما چیزی درست نمیشود و چیزی هم دستگیرمان نمیشود. مشکل از خود ماست که به سخنان قرآن گوش فرانمیدهیم که میگوید مرا تدبر کنید تا به نتیجه برسید.
نصر حامد برای اینکه در باره قرآن درست قضاوت کرده باشد و از مشکلات فهم قرآن هم در امان باشد، به جای رهایی از متن قرآن (به گفته خودش) و "طرح قرآن به مثابه گفتار"، بایستی خود را از اطرافیان قرآن رها میکرد؛ و چشم خود را بر آنها میبست و خود را تنها با قرآن رو در رو میساخت و جدا از هرگونه پیشداوریها، محدودیتها، تفسیرها و تأویلها، تنها به تدبر قرآن میپرداخت.
منظور از اطرافیان قرآن، دانشمندان علوم قرآنی، فیلسوفان، متکلمان، حاکمان شرع، فقیهان، مفسّران، و دست آخر، مترجمان قرآن، و هر کسی است که در باره قرآن بدون تدبّر آن سخن گفته یا چیزی نوشته باشد. بنابراین باید تنها (و نه با واسطه) نزد قرآن رفت و به دور از هرگونه پیشداوری که اطرافیان قرآن به خلق الله داده و میدهند، پیرامون آیات قرآن به مثابه متن تدبّر کرد.
از سویی در قرآن آیه ای در باره تفسیر قرآن وجود ندارد؛ و به تفسیر آن حتّا اشاره ای نشده؛ و از سوی دیگربر تدبر قرآن تأکید شده، به گونهای که ربطی به قشر و اشخاص ویژه ای پیدا نمیکند. کلام خداوند بسیار ساده و بی پیرایه، همه مردمان را به گونه ای فراگیر مورد خطاب قرارداده تا قرآنش را تدبّر کنند؛ موجز و مفید:
هر آن کس که مسلمان باشد یا نباشد، عرب باشد یا عجم، اصول زبان عربی را بداند یا نداند، برای فهم قرآن، طبق دستور قرآن (افلا یتدبرون القرآن؟- نساء:82- محمد:24) باید قرآن را تدبّرکند؛ تا بتواند به اندازه دانش، درک، و جهان بینی خویش، از قرآن بهره ای برگیرد؛ و همواره این موضوع را نیز در نظر داشته باشد که تنها بهره گرفته و به کلیت آنچه که منظور نظر خداوند بوده، دست نیافته است.
روشنگری:
حامد ابوزید در نوشتههای نقّادانه خود، به جای واژه تفسیر از واژه تأویل بهره برداری میکند. تأویل یعنی به اول برگرداندن. طبق آیه پنجاه و سوم سوره اعراف، تأویل آیات قرآن تنها در روز رستاخیز به وقوع میپیوندد، یعنی اینکه ما در اول کار در دنیا و در قرآن گفتیم و شما بیاعتنایی کردید؛ و اکنون در آخرت کلام و سفارشهای ما تحقق یافته؛ ولی اکنون دست شما از همه چیز کوتاه است و امکان ندارد که به جای اول برگردید.
تدبّر یعنی چه؟
یعنی پشت چیزی را دیدن و حقیقت آن را یافتن؛ یعنی نظر در عواقب امور و رموز چیزی داشتن و به کنه وجود آن پیبردن. برای چنین امری آیا باید مسلمان بود؟ آیا باید عرب بود؟ آیا باید اصول زبان عربی را خوب دانست؟ یا اینکه با خواندن و تکرار آیات قرآن و مؤانست با آن و آشنایی با روشهای گفتاری و نوشتاری قرآن، گام به گام به فهم کلام خداوند از راه تدبّر آن نزدیک شویم؟
اگر به نظرها و دیدگاههای شخص ابوزید نیز دقت کنید، متوجه میشوید که سخنان بکر ابوزید نتیجه تدبر قرآن است؛ حتا به مثابه متن. برای نمونه ببینید چگونه پیرامون ازدواج مرد مسلمان با زن اهل کتاب تدبر کرده و به چه نتایج خوبی هم رسیده است:
... کدام قاعده باید چیره باشد؟ قاعده همزیستی مسالمتآمیز یا قاعده دوریگزینی و پشتکردن؟
آیا همزیستی بدون برابری و مشارکت در خوراک و زندگی روزمره و ازدواجهای میانمذهبی ممکن است؟ بر همین قرار آیا نابرابری میان زن و مرد در شرایطی که همزیستی برابری میان آنها را اقتضا میکند ممکن است؟
آیا در موقعیتِ مدرن که سیاقی یکسره تازه و متفاوت از سیاق نزول آیات مربوط به زنان است، خداوند میتواند یکسره چشم بر تغییرات اجتماعی ببندد و مردمان را مکلف به احکامی کند که با موقعیتِ انسانی و تاریخی آنها ناسازگار نیست؟
... باید اصل و فرع را در گفتارهای قرآنی بازشناخت. هرجا سخن از عبادت یا آفرینش است خدا میان زن و مرد فرقی ننهاده است. اما وقتی به قلمرو اجتماعی میرسد گفتارهای قرآن تبعیضآمیز به نظر میآیند... گفتارهایی که به موقعیت اجتماعی زن اشاره دارد همه بسته به سیاق نزول آیاتاند. در نتیجه باید اصل را آیات ناظر به آفرینش زن و مرد قرار داد که آنها را برابر میدانند. آیات ناظر به موقعیت اجتماعی فرعاند؛ یعنی اگر پیامبر امروز زنده بود و مسلمانان میتوانستند از او درباره مسائلشان بپرسند و حکم خدا را درباره برابری اجتماعی، سیاسی و اقتصادی زن و مرد بخواهند، بیگمان خداوند به برابری آنها حکم میداد."
نکته ها:
- از نوشته بالا نتیجه میگیریم که اصل بر تدبّر قرآن است. برای تدبّر، هیچ تفاوتی نمیکند که به عنوان گفتار به قرآن بنگریم یا متن. اگر قرآن تدبّر شود هیچ مشکلی در فهم آن وجود نخواهد داشت؛ و اگر تدبّر نشود، دورترین فهم از آیات قرآن بهره ما خواهد شد؛ چنانکه بیشترین تفسیرها و ترجمه ها چنین اند. پس نباید در باره قرآن با تصویری که اطرافیان قرآن برای ما کشیده اند قضاوت کرد. قرآن خود گویا و پویا و حیّ و حاضر است و وکیل و معرف هم لازم ندارد.
- مشکل فهم قرآن از متن بودن آن نیست. مشکل از جامعه مسلمانان است. از سویی توده مردم کمتر با قرآن مؤانست دارند؛ چه برسد به تدبّر آن. از سوی دیگر آنانکه با قرآن به دلیل حرفه یا دلبستگی سروکار دارند، کمتر آن را تدبّر میکنند. از قاریان و حافظان قرآن که بگذریم، (زیرا بسیاری از آنان چنان شیفته ظاهر قرآن شده اند که به باطن آن نمیاندیشند!) نوشته ها و پژوهشهایی را پیرامون قرآن در نشریات ادواری و محیط وب میبینید که بسیار هم فراوانند؛ ولی کمتر میتوان میانشان نوشته ای را یافت که مبتنی بر تدبّر بوده و یا مشکلی از مشکلات فهم و بهره برداری از قرآن را حل کرده باشند.
حامد نصر زیر عنوان "دشواریهای متن انگاری قرآن" مینویسد:
پس گام نخست رها شدن از انگاره قرآن به مثابه متن است. فقیهان و مفسران سنتی، هنگامی که آهنگ تأویل قرآن دارند، خود را در برابر متنی مییابند که ناسازگاریهای درونی دارد. از آنجا که فرض بر وحیانی بودن قرآن است و در کلام الهی تناقض و ناسازگاری نباید روی دهد، فقیهان و مفسّران، ابزارهای مفهومی خاصّی برای رفع این ناسازگاریها میسازند. برای نمونه، فقیهان چون قرآن را «متن» میانگارند آن را منبع قانونگذاری نیز میشمرند. وقتی آیههایی مییابند که درباره موضوعی واحد احکامی متفاوت صادر میکند، ناگزیر مفهوم «نسخ» را میآفرینند. از نگاهِ آنان آیاتی ناسخ و آیاتی منسوخاند.
پس، از نظر ابوزید متن قرآن ناسازگاریهای درونی دارد که یکی از آنها موضوع ناسخ و منسوخ است. نقد این نظر وی به عنوان نمونه ای از در بند اطرافیان قرآن بودن او، و داوری وی پیرامون کلام خداوند:
در آغاز پیرامون ناسخ و منسوخ:
- اصل ماهوی قرآن نزد خداوند است و آیات آن به تناسب شرایط زمانی و مکانی در زمان رسول اکرم(ص) نازل شده است (و قرآنا فرقنا لتقرئه علی الناس علی مکث و نزلناه تنزیلا). آیاتی که به ناسخ و منسوخ شهرت یافته اند، نشانه آن نیست که قرآن متن نیست؛ بلکه نشانگر آن است که متن است وگرنه منسوخها را حذف میکردند و متن یکنواخت و یکدستی را تحویل خلق الله میدادند. ولی چون کسی را توان آن نبوده و نیست که چیزی از قرآن حذف یا بر آن اضافه کند، نشان از آن دارد که قرآن کریم به مثابه یک موجود زنده بر طبق احوال مردم، آیاتش نازل شده، با این ویژگیها:
آزاد است و در قیدوبند هیچگونه محدودیتی از جمله محدودیتهای تاریخی و زمانی نیست. قرآن کریم ماهیت تأثیرگذار خود را با همین آیات به ظاهر متناقض که نشانگر پویایی قرآن برای همه زمانها و همه مکانهاست، به ما نشان میدهد.
- ناسخ و منسوخ را همان گونه که ابوزید نیز گفته است، فقهاء و اطرافیان قرآن علم کرده اند و قرآن کریم هیچگاه نگفته است این آیه را آوردم، زیرا آن آیه پیشین به کار شما نمیآید! از سوی دیگر، اگر کسی بخواهد نگرش و اندیشه خود را بر چیزی قرار دهد که از قرآن نیست، سپس در باره قرآن به قضاوت بنشیند، این کار نه علمی و نه عقلانی است؛ بلکه تنها جفاکردن به قرآن است.
مفسرین و قرآن پژوهان، پیرامون ناسخ و منسوخ به آیه ای از قرآن اشاره میکنند و آن را مستمسک نظر خود قرار میدهند و میگویند خداوند هم به روشنی اعلام کرده است که در قرآن ناسخ و منسوخ وجود دارد. در رد این نظر، پیوستی زیر عنوان بحثی پیرامون "ناسخ و منسوخ" در پایان این نوشته آمده است.
- رسیدن به دیدگاه قرآن در بسیاری از مسائل و موضوعها آنچنان والاست که تنها با پیشرفت و شکوفایی دانشهای انسانی ممکن میگردد؛ و از آنجا که دانشهای انسانی به آن پایه نرسیده اند، درک برخی مفاهیم قرآن برای بسیاری از مردم و از جمله دانشمندان فراهم نشده است. بنابر این، مشکل فهم قرآن از قرآن نیست؛ بلکه از بیدانشی ماست و با نگرش به آن به عنوان گفتار، چیزی درست نمیشود.
برای مثال، آیه وبالنجم هم یهتدون را اگر به مثابه متن یا گفتار در نظر آوریم هیچ تفاوتی نمیکند. یک عرب بیابانگرد که ستارگان برای راهیابی او در شبها به کمکش میآیند، تنها این درک و شناخت را از ستارگان دارد؛ که با شناخت یک کیهانشناس امروزین که ستاره به کمک او میآید تا سیاهچاله ای را کشف کند، بسیار متفاوت است.
- قرآن کریم منظومه یا سیستمی است که همه چیز را به گونه ای تنیده و درهم پیچیده در خود جمع دارد، که نمیتوان چیزی از آن کاست و یا بر آن افزود که دیگر نمیتواند سیستم تلقی شود. سیستمها همواره ثابت اند تا آنگاه که آفریننده آن سیستم آن را برهم زند. دیگران اگر بتوانند آن را برهم زنند(مانند اکوسیستمها) دیگر آن سیستم پیشین نیست؛ بلکه به هم ریخته و کارایی خود را از دست داده است.
- این موضوع را نیز نباید از نظر دورداشت که تا آن زمان که قرآن کریم به گونه ای تام و تمام دانسته و پیامهای آن درک نشوند، عمر انسان بر روی کره خاک به پایان نخواهد رسید که در غیر این صورت هدفمندی نزولش ابتر خواند ماند.
فهرست مجملی از پیامدهای زیانبار گفتاری بودن قرآن:
- مهمترین: به خداوند ستم روا داشته میشود؛ زیرا تمام اعجازهایی کلام خداوند که در قرآن(به مثابه متن) آمده، یا ناکارامد میشوند و یا به رسولش نسبت داده میشوند. اعجازهایی که تنها از خداوند بر میآید و نسبت دادن آنها به رسولش، بر مسند و جایگاه خدا نشاندن رسول، و شرک است. از جمله این اعجازها: اعجاز حروف مقطّعه قرآن، اعجاز ریاضی قرآن، اعجاز موسیقی قرآن، اعجازهای بسیار زیاد علمی قرآن که جزئی از تبیان لکل شیء بودن آن است. (مانند آیه وبالنجم هم یهتدون)
برداشت از قرآن جای تدبر قرآن را میگیرد که آفت آشکار قرآن است.
ضربه شدیدی بر سندیت آن وارد میشود و کمتر میتوان به آن استنادکرد.
کارایی آن به عنوان سیستم از میان میرود و شناخت کلیت آن به عنوان کتاب هستی نظری دچار مشکل میشود.
بر احکام شرعی و قانونهایی که بر مبنای متن قرآن وضع شده اند، شبهه وارد میشود.
سخن گلادستون انگلیسی پیرامون قرآن تحقق مییابد و قرآن دشمن شاد میشود. وی گفته بود تا این قرآن در میان مسلمانان هست، نمیتوان بر آنها سلطه یافت.
دلایلی چند بر متن بودن قرآن و کوشش برای نگهداری آن به عنوان متن:
تاریخ نگارش قرآن:
با توجه به اینکه رسول اکرم اسلام(ص) کوچکترین کاری در راستای رسالت خویش بدون دستور خداوند انجام نداده است، پس به یقین باید گفت، کوشش رسول اکرم بر حفظ و نگهداری از آیات نازل شده بر او، به عنوان متن و نوشتار به خواست و فرمان الهی بوده است که موجب شد در آغاز افرادی و کم کم گروهی متشّکل و متشخّص برای کتابت قرآن ایجاد شود که به کتّاب(نویسندگان) وحی شهرت یافتند.
به هنگامه وحی سنگینی وحی موجب میشده که رسول اکرم تغییر حالت زیادی بدهند. بنابر این پس از پایان یافتن پروسه نزول وحی، دستکم برخی گاهها که آیات طولانی بوده و یک بخش از یک سوره و یا یک سوره بوده، شاید خود پیامبر به راحتی به یاد نمیآورده چه دریافت کرده و این نویسندگان وحی بوده اند که در اصل حافظ و نگهبان قرآن بوده اند.
بدین گونه بود که کاتبان وحی به هنگام وحی بایستی حضور مییافتند و همواره حضور داشته اند.
آنان یکی دو تا نبودند تا اگر یکی دو نفر اشتباه کرد، کلام خداوند دگرگونه شود؛ حتا نویسندگانی که با حضرت همراه بوده اند، شمار اندکی نبوده اند. چگونگی دقیق این موضوع بر ما پوشیده است، ولی یقیناً تا اندازه ای میدانسته اند که در چه روزهایی و چه ساعاتی وحی نازل میشده که نویسندگان وحی همراه ایشان بوده اند.
گفته شده، روزی عمربن الخطاب بر جمعی از نویسندگان وحی که مشغول کار و استنساخ بودند، وارد میشود. نظر به اینکه وی هم از نظر جسمی و هم از نظر نفوذ میان قریش شخصی قوی بوده، رو به سوی آنان کرده و در حالی که شمشیر خود را از نیام برمیکشید، میگوید اگر حتا یک حرف از این قرآن را راست و درست ننویسید با همین شمشیر راستتان میکنم!!
بنابر این نه تنها پیامبر اکرم(ص) بلکه همه مسلمانان صدر اسلام بر متن بودن و متنی متقن شدن وحی، و نه گفتار ماندن آن میکوشیدند. و همه اینها یعنی اجرای خواست خداوند: قرآن به مثابه متن.
تعیین حدود آیات و جای واژه ها در قرآن:
پس از پایان پروسه وحی و یا به هنگام اختلاف میان نویسندگان وحی، پیامبر اکرم(ص) جای هر آیه و حتا واژه ای را به دستور الهی، خود تعیین میکرده و کسی جز او حق این کار را نداشته است؛ تا متن قرآن هم متقن و مورد اعتماد قرارگیرد، و هم اینکه کسی نتواند بعدها بر متن متقن بودن آن خرده بگیرد.
فصل بندی قرآن زیر عنوان سوره و خوانده شدن هر فصل(سوره) با نامی خاص، که همه به دستور خداوند و امری وحیانی بوده، نشان از کتاب و متن بودن آن دارد.
حافظان قرآن در عصر پیامبر اکرم و خلفای راشدین:
در عصر نزول وحی و تنزیل تدریجی آن، به منظور صیانت از متن قرآن حافظان قرآن تربیت میشدند تا در صورت اختلاف در قرائتها و خوانشها، بیشترین خوانش مورد پذیرش قرار گیرد. حافظان قرآن به آن اندازه زیاد بودند که تنها در یکی از جنگها چهل تن از آنان به شهادت رسیدند؛ و همه این کوششها برای حفاظت از متن بودن قرآن بوده است.
قول خداوند بر محافظت از متن قرآن کریم: انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون
با توجه به آیه بالا و نیز آیه ان، علینا جمعه و قرآنه فاذا قراناه فاتّبع قرآنه، محافظت و مراقبت از متن قرآن چنان مورد تأکید از سوی پیامبر اکرم(ص)، خلفای راشدین و مسلمین قرار گرفته بود که در مقایسه با هر کتاب الهی و غیر الهی دیگری بیمانند است. حتا کتابهایی مانند دیوان شعرا درگذر زمان تغییر کرده اند و کارشناسانی به تصحیح آنها پرداخته و میپردازند ولی قرآن کریم همان گونه باقی مانده که کتاب امام در عصر عثمان بن عفان(خلیفه سوم، که خود یکی از کاتبان و حافظان قرآن بوده) با همکاری و دقّت نظر گروهی خبره کهنه کار از کاتبان وحی و حافظان قرآن تدوین شد؛ و دیگر متنهای قرآن که در برخی جزئیات به نظر مشکوک میرسیدند و اشتباههای کاتبان وحی به هنگام استنساخ در آنها راه یافته بود، از میان برده شدند.
واژه قرآن که از ریشة قرأ است اگر اسم باشد به معنای خواندنی، پدیده و پدید آمده و اگر اسم مصدر باشد به معنای پدید آوردن و پدید آمدن است. پس فعل "قرا" جدا از خواندن معنای پدید آوردن و پدید آمدن نیز میدهد. این معناها را خود قرآن کریم ایجاد کرده و نتیجه تدبّر و کنار یکدیگر گذاردن آیاتی است که واژه قرآن در آنها به کار رفته است. بنابراین معنای انّ علینا جمعه و قرآنه فاذا قرأناه فاتّبع قرآنه ثمّ انّ علینا بیانه(قیامت 17،18و 19) میشود:
گرداوری(تالیف) و پدید آوردن آن برماست پس هنگامی که آن را پدید آوردیم(تدوین کردیم) از پدید آمده(تدوین شده) آن پیروی کن. سپس همانا بیانکردن آن بر ماست.
یعنی آن هنگام که تدوین شد و به عنوان یک سند متقن و قابل استناد درآمد، آن را الگوی کردارت قرار ده. همانا که بیان و اظهار این سند برای همگان بر عهده ماست (و کسی توان آن را ندارد تا در باره چگونگی آن اظهار نظر کند.) و از آن غافل نخواهیم ماند.
یاداوری:
همه نقل قولهای نصرحامد ابوزید برگرفته از مقاله ای در محیط وب زیر عنوان "قرآن به مثابه گفتار؛ انقلاب در قرآنشناسی" نوشته آقای محمد مهدی خلجی است.
بحثی پیرامون "ناسخ و منسوخ"
اعتقاد داشتن به آیه هایی که به ناسخ و منسوخ شهرت یافته اند، نشان از کفران نسبت به قرآن و خدا، و نشناختن جامعه و روان انسانها دارد. مثلا اگر گفته شود که آیه ولا تقربوا الصلوه و انتم سکاری، با آیه تحریم شرب خمر منسوخ شده، و دیگر کاربردی ندارد، لازمه آن، آن است که معتقدشویم در میان مسلمانان هیچگاه کسی یافت نشده و نخواهد شد که هم نماز بخواند و هم شراب بخورد؛ که این تصور تصوری باطل و بی بنیان است. حکمی هم نه شرعی و نه عقلی بر این امر نداریم که جمع این دو غیرممکن باشد. چنین شخصی به مصداق آیه و من یعمل مثقال ذره خیراً یره و من یعمل مثقال ذره شراً یره، پاداش و جزای هر دو عمل خود را میبیند.
نتیجه تدبر در آیات شرب خمر بالا: این آیات به کار آن مسلمان شرابخوار میآید تا بدان عمل کند و هرگاه که سرش گرم است، به سوی نماز نرود بلکه صبر کند تا مستی از سر او برود و سپس برای نماز آمادگی بیابد. همین آیه به ظاهر منسوخ(از نظر آن قشر خاص) نکته های دیگری نیز دربردارد که یکی از آنها تأیید قرآن بر حرام نبودن شرابخواری در ادیان پیشین است. همچنانکه سجده بر غیرخدا را که در ادیان پیشین حرام نبوده، قرآن تأیید کرده و در سوره یوسف به آن پرداخته است. مردمشناسان، دینشناسان و باستانشناسان از همین نکته های قرآنی بسی بهره ها برده و میبرند. تمام آیات و احکامی که عنوان منسوخ گرفته اند به همین گونه اند؛ و قرآن حتا یک حرفش اضافه بر سازمانش نیست.
ریشه اعتقاد به ناسخ و منسوخ:
مفسرین قدیمی و قرآن پژوهان متجدد به پیروی از قدمای مفسرین، تنها آیه ای را که به نسخ اشاره دارد، به اشتباه و نادرستی، به آیات قرآن ربط میدهند و از این آیه به این مبحث در تفسیر قرآن میرسند که خداوند آیاتی را ناسخ برخی آیات دیگر قرار داده است.
برای آگاهی بیشتر پیرامون ناسخ و منسوخ، پژوهشهای زیر را ببینید:
بازنگری «آیه نسخ» در قرآن: https://www.academia.edu/31735114
تفسیر علمی آیه نسخ در قرآن: https://www.academia.edu/123247471
پایان نگارش: بهمن 1391
ویرایش دوم: اردیبهشت 1395
ویرایش سوم: اسفند 1395
ویرایش چهارم: مرداد 1398
ویرایش پنجم: مرداد 1400
ویرایش ششم: آذر 1403
احمد شماع زاده
درسی از زندگی برای زندگی
درسی که مارتین لوتر کینگ از زندگی آموخت
ﻣﺎﺭﺗﯿﻦ ﻟﻮﺗﺮ ﮐﯿﻨﮓ ﺩﺭ ﺧﺎﻃﺮﺍﺗﺶ مینویسد:
ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﺑﺪﺗﺮﻳﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﺭﻭﺣﯽ به سر می برﺩﻡ. ﻓﺸﺎﺭﻫﺎ ﻭ ﺳﺨﺘﻰهای زندگی، ﺟﺎﻧﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ لبم رسانده ﺑﻮﺩ. ﺳﺮﺩﺭﮔﻢ ﻭ ﺩﺭﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ. ﺑﺎﺣﺎلاﺘﯽ شگفت، ﻭ ﺭﻭﺣﻰ ناکارامد، تنها نفس میکشیدم و از زندگی خبری نبود. ناگهان در آن وضعیت، ﻫﻤﺴﺮﻡ ﻣﺮﺍ ﺩﻳﺪ. ﺑﻪ ﻣﻦ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ؛ ﻭ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺩﻭﺭ ﺷﺪ. ﭼﻨﺪ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺑﻌﺪ، ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ ﺳﺮ ﺗﺎ ﭘﺎ ﺳﻴﺎﻩ، ﺭﻭﯼ ﺳﮑﻮﻯ ﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺴﺖ. ﺩﻋﺎ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﺳﻮﮔﻮﺍﺭﻯ ﮐﺮﺩ.
ﺑﺎ شگفتی ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ: ﭼﺮﺍ ﺳﻴﺎﻩ ﭘﻮﺷﯿﺪﻩ ﺍﯼ؟ ﭼﺮﺍ ﺳﻮﮔﻮﺍﺭﯼ؟
- ﻣﮕﺮ ﻧﻤﯽ ﺩﺍﻧﯽ ﺍﻭ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟
ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﭼﻪ ﮐﺴﯽ؟
- ﺧﺪﺍ... ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ!
- ﻣﮕﺮ ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻣﯽ میرد؟ ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺣﺮﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ؟
- ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺍﻣﺮﻭﺯﺕ این را نشان میداد ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ﻣﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﻦ پر از اندوه و ﻏﺼﻪ اﻡ... ﺣﯿﻒ ﺍﺯ ﺁﺭﺯﻭﻫﺎﯾﻢ... ﺍﮔﺮ فکر میکنی ﺧﺪﺍ ﻧﻤﺮﺩﻩ، ﭘﺲ ﭼﺮﺍ تا ﺍﯾن اندازه ناراحت و ﻏﻤﮕینی؟
مارتین لوتر ﺩﺭ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ: ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ به خود آمدم؛ و در برابر خداوند ﺯﺍﻧﻮ زدم و ﮔﺮﯾﺴﺘﻢ و از اینکه به دلیل نادیده گرفتن او، دچار نومیدی شده بودم، سخت اظهار پشیمانی کردم.
همسرم ﺭﺍﺳﺖ میگفت. رفتا من چنان بود که ﮔﻮیی ﺧﺪﺍﯼ ﺩﺭﻭن وجودم ﻣﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ...
برخاستم ﻭ ﺑﺮﺍﻯ ﻧﺎﺍﻣﯿﺪﯼ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺧﺪﺍوند ﻃﻠﺐ ﺑﺨﺸﺶ ﮐﺮﺩﻡ.
ﺧﺪﺍ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﻰ ﻣﻴﺮﺩ!
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻢ، ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻟﺬﺕ ﺑﺒﺮﯼ، ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﻟﺬﺕ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﺍﮔﺮ ﺑﺨﻮﺍﻫﯽ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺭﻧﺞ ﺑﺒﺮﯼ، ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﺵ ﺭﻧﺞ ﺑﺮﺩﻧﯽ ﺍﺳﺖ …
ﮐﻠﯿﺪ ﻟﺬﺕ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺳﺖ ﺗﻮﺳﺖ!
ﻗﺼﺪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺩﺳﺖ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺭﺍ ﺑﮕﻴﺮﻡ ﺗﺎ ﻧﻴﻔﺘﺪ! ﺍﻣﺎ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻓﻬﻤﻴﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺗﻔﺎﻕ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ. ﺍﻳﻦ ﻣﺎ ﻫﺴﺘﻴﻢ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﻳﺪ همراه ﺑﺎ ﺍﻭ ﺑﻴﻔﺘﻴﻢ!
هر از چندگاهى کتاب سبز زندگی خود را ورق بزن!
انتهای بعضی فکرهایت را نقطه بگذار تا بدانی باید همانجا تمامشان کنی.
میان بعضی حرفهایت کاما بگذار تا بدانی باید با اندیشه انجامشان دهی.
در پی برخی رفتارهایت علامت تعجب و در آخر برخی عادتهایت نیز علامت سؤال بگذار!
تا فرصت ویرایش هست، هر چند شب یک بار، کتاب سبز زندگی ات را ورق بزن! و بعضی از باورهایت را حذف، و برخی دیگر را پررنگ کن!
هرگز هیچ روزی از روزهای زندگی ات را سرزنش مکن!
روز خوب به تو شادی میدهد، روز بد به تو تجربه، و بدترین روز به تو درس میآموزد.
صبر، ارزشی ناشناخته است؛ و تنها زمانی صبور خواهی شد که صبر را توانایی بدانی و نه ناتوانی.
آنچه از درون، ویرانمان میکند، روزگار نیست؛ بلکه ناشکیبایی به همراه با آرزوهای بزرگ است!
پس تا فرصت هست، ارزش روزها و لحظه هایمان را بدانیم.
فصلها برای درختان تکرارشدنی است؛ ولی فصلهای زندگی انسان تکرارشدنی نیست.
تولد، کودکی، جوانی، میانسالگی، پیری، و در واپسین: مرگ!
زندگانی سرشار از لحظه های ناب است؛ پس بهترین لحظه ها را برگزین!
***
استاد فیزیولوژی ما میگفت:
به همین دلیل نوشتم: من مینویسم، پس هستم! نوشتن، همه داروندار من است!
من مینویسم، پس هستم!: https://www.academia.edu/29170664
آذر 1403
گرداوری، ویرایش، و آماده سازی: احمد شمّاع زاده
سیّد کمال حیدری و تحریف قرآن
احمد شمّاع زاده
چند سال پیش ویدئویی از این سید معمم دیده بودم مبنی بر اینکه قرآن کریم یکصد و هفده سال پس از رسول اکرم نوشته شده، ولی نسبت به آن بی توجّه شدم.
به تازگی بخشی از این ویدئو در شبکههای اجتماعی دست به دست میگردد، در نتیجه به دست نگارنده هم رسید، که دیگر نتوانستم در این مورد، مانند بسیاری موارد دیگر، سکوت اختیار کنم؛ زیرا این بار شک به متن قرآن از زبان معاندان معمولی قرآن نیست؛ بلکه از سوی کسی مطرح میشود که معمم است و او را به عنوان آیت الله معرفی میکنند: آیت الله سیّد کمال حیدری!
از لهجه او میتوان فهمید که او در حوزه نجف درس خوانده و ممکن است در عراق هم زاده شده و عراقی باشد. استدلال او در اینکه این قرآنی که به ما رسیده، قرآن اصلی نیست، چون روایت حفص از قرائت عاصم است، مرا به 65 سال پیش برد و درس شیّاد که در کتاب فارسی کلاس سوم دبستان در دهه سی شمسی خوانده بودم. در آن درس که عنوانش شیّاد بود، و این واژه برای ما بچهها خیلی تازگی داشت، موضوعش کسی بود که مخالف سوادآموزی بود.
این شیّاد، واژه مار را روی کاغذی، در یک دست داشت و شکل مار را روی کاغذ، در دستی دیگر؛ و رو به مردم بیسوادی که دور خود گرد آورده بود کرده، میپرسید:
ای مردم بگویید این مار است یا این یکی! مردم بیسواد نادان هم چون شکل مار را میدیدند، میگفتند این مار است. و آن یکی هیچ شباهتی به مار ندارد!
این سید کمال هم، مانند آن شیاد، کسانی را که از تاریخ گرداوری قرآن و نشر قرآن آگاهی ندارند، به دور خود جمع کرده، سخنان بیهوده به خوردشان میدهد، و آنان هم از وی می پذیرند. اگر وی موضوعی را که در پی به آن می پردازم نمیداند، وضع شناختش از قرآن و نشر آن بسیار ضعیف است، که بعید است چنین باشد؛ زیرا مدّعی است در این زمینه بسیار تحقیق کرده، و یا به هر دلیلی معاند قرآن است.
***
برای اثبات اینکه وی درباره قرآن کریم، مغالطه، و مردمفریبی میکند، باید کمی به عقب برگردیم:
قرآن کریم نیز به مانند انجیل عهد عتیق و جدید، پس از اختراع چاپ توسط گوتنبرگ آلمانی، در کشورهای مسلمان، به صورت انبوه چاپ و منتشر شد؛ ولی از نظر اعراب گذاری، هجاء گذاری، علامت گذاری، (همچون علامت وصل و وقف)، و شمارش آیات، همه یکسان نبودند.
در کتابخانههای قدیمی، نسخه هایی از قرآن به طور بسیار نادر یافت میشد که بیشتر قابل اعتماد بودند؛ و مورد چاپ و انتشار قرار میگرفتند.
در قرن بیستم و پدیدار شدن شرقشناسان و قرآن شناسان اروپایی، قرآن کریم بیش از پیش مورد توجه قرارگرفت و بسیار چاپ میشد.
اواسط قرن بیستم، عثمان طاهای حلبی سوری، که خطاط برجستهای بود و هست (حفظه الله)، شیوه خاصی برای صفحه بندی (لی آت) قرآن به کار برد؛ و مطمئن ترین و پذیرفته ترین قرائت را از نظر قرآن شناسان، که همان قرائت عاصم به روایت حفص بود، در استنساخ خود، به کار برد.
قرآنی که او نوشت، چون هم خطی بسیار زیبا داشت (آن گونه که خود نقل میکند از استادان خط ایرانی بسیار بهره برده است!)، و هم قرائتش مورد وثوق بود، و نیز به دلیل ابتکارهایی که در صفحه بندی به کار برده بود، به سرعت در همه کشورهای مسلمان الگو شد و مورد بهره برداری برای چاپ انبوه، و نیز ترجمه به زبانهای مختلف قرار گرفت.
نقبی به قرائتهای مختلف از قرآن کریم:
یک- موضوع قرآئتها یا خوانشهای مختلف از متن قرآن، همواره وجود داشته؛ ولی هیچ ربطی به تغییر و دگرگونی در واژگان قرآن و تغییر متن قرآن نداشته و ندارد؛ که بگوییم این قرآن، قرآن اصلی نیست. این ادعا جز از یک معاند قرآن و مخالف خداوند که قصد دارد بر این آیه کلیدی و تعیین کننده، خط بطلان بکشد، از کس دیگری بر نمیآید: انّا نحن نزّلنا الذّکر و انّا له لحافظون
خداوند محکم و هشداردهنده، در این آیه میفرماید «ما، خودمان، قرآن را فروفرستاده ایم، و ما اکیداً از آن نگهداری میکنیم».
دو- برخی شمار قرائتهای قرآن را هفت قرائت ضبط کرده اند، و برخی دیگر ده قرائت؛ ولی از کلام حافظ که عنوان خود را به دلیل حافظ کل قرآن بودن گرفته و در قرن هشتم می زیسته، میتوان فهمید که در زمان وی چهارده روایت رایج بوده است:
عشقت رسد به فریاد، گر خود به سان حافظ قرآن ز بر بخوانی، با چارده روایت
دو نمونه از قرائتها یا خوانشهای مختلف، برای بیشتر روشن شدن موضوع:
در متون قدیمی قرآن، در سوره حمد، خوانش این آیه دو گونه بوده: مالک یوم الدّین (مالک رستاخیز) و ملک یوم الدّین (پادشاه رستاخیز). در سوره قدر، خوانش این آیه دو گونه بوده:
سلامٌ هی حتّی مطلع الفجر، و سلام(+علامت وقف) هی حتّی مطلع الفجر
در اوایل انقلاب، در مسجد کوچک محلمان، کسی که سن و سالی از او گذشته بود، ولی سواد چندانی نداشت، امام جماعت شده بود، و جوانان محل پشت سر او به نماز می ایستادند. چون این آیه دو گونه خوانش داشته، وی برای اینکه هر دو خوانش را رعایت کند، چنین میخواند: سلام، و پس از توقف، میگفت سلامٌ هی حتّی مطلع الفجر
روزی به او گفتم اینگونه که شما آیه را میخوانی، یک سلام به آیه اضافه میکنی و این درست نیست. از آن پس، وی آیه را بدون سلام اضافی اول، میخواند.
***
در اواخر قرن گذشته، ملک فهد پادشاه عربستان سعودی در زمان حکومت خود، به مجمعی زیر عنوان مجمع ملک فهد برای چاپ مصحف شریف، مستقر در مدینه منوّره که زیر نظر وزارت شؤون اسلامی، اوقاف، و ارشاد کار میکند، دستور میدهد قرآن دست نوشته عثمان طه زیر نظر کمیته ای متشکل از یک رئیس و هشت قرآنشناس خبره، به وسیله خود عثمان طه بازنویسی شود؛ تا اگر باز هم کمی ناهماهنگی در میان چاپهای موجود قرآن وجود دارد، به وسیله این خبرگان اصلاح شده و بهترین نسخه قرآنی در کل جهان منتشر شود.
در پایان این نسخه منحصر به فرد، شرحی مفصّل و کامل در 14 صفحه در شرح موارد زیر آمده، تا بگویند از بروز کمترین و جزئی ترین ناهماهنگی در استنساخ جلوگیری شده، و هیچکس نتواند کمترین شبهه ای را بر قرآن کریم وارد سازد و بگوید قرآن کنونی، قرآن صدر اسلام نیست:
- قراءت آن، قراءت عاصم به روایت حفص است، که سند این روایت با توالی چند نسل، به علی بن ابی طالب و رسول اکرم باز میگردد؛ (این موضوع بسیار مهم است که سید کمال حیدری بر آن سرپوش گذاشت و سلسله راویان را ذکر نکرد تا به رسول اکرم برسد؛ زیرا میخواست بگوید این قرآن ربطی به رسول پیدا نمیکند!)
- مأخذ هجاها، حروف، و علامات،
- مأخذ مکی و مدنی بودن سورهها،
- مأخذ سجده های قرآن، درستترین شمارش آیات قرآن(6236)،
و ذکر مأخذ نکتههای دیگری که مربوط به قرائتهای مختلف میشده، و گزینش بهترین قراءت یا خوانش از قرآن کریم. تاریخ آماده چاپ بودن این پروژه قرآنی، جمادی الاول 1420 یا اوت 1999 بوده است.
***
گفتنی است، گذشته از اینکه یک جلد از این قرآن به هر حاجی در پایان حجّش هدیه میشود، در مساجد جامع همه کشورها (حتّا کشورهای اروپایی) به صورت انبوه وجود دارد؛ و گاهی که وقف آن مسجد نیست، قابل بردن به خانه نیز هست.
عثمان طه هم به همین دلیل کشور خود را در سال 1988 ترک کرده و در خدمت این وزارت در آمده؛ و تاکنون یعنی در سن نودسالگی همچنان به زندگی خود در عربستان ادامه می دهد.
***
برای بیشتر روشن شدن اذهان کسانی که تا اینجای این مقاله را خواندهاند، بخشی از پژوهش نقدی بر گفتاری بودن قرآن یا قرآن به مثابه متن را در رد هرگونه شک و تردید پیرامون صیانت قرآن، توسط هرکس و ناکسی در اینجا میآورم:
دلایلی چند بر متن بودن قرآن و کوشش برای نگهداری آن به عنوان متن:
تاریخچه نگارش قرآن:
با توجه به اینکه رسول اکرم اسلام(ص) کوچکترین کاری در راستای رسالت خویش بدون دستور خداوند انجام نداده است، پس به یقین باید گفت، کوشش رسول اکرم بر حفظ و نگهداری از آیات نازل شده بر او، به عنوان متن و نوشتار به خواست و فرمان الهی بوده است که موجب شد در آغاز افرادی و کم کم گروهی متشّکل و متشخّص برای کتابت قرآن ایجاد شود که به کتّاب(نویسندگان) وحی شهرت یافتند.
به هنگامه وحی سنگینی وحی موجب میشده که رسول اکرم تغییر حالت زیادی بدهند. بنابر این پس از پایان یافتن پروسه نزول وحی، دستکم برخی گاهها که آیات طولانی بوده و یک بخش از یک سوره و یا یک سوره بوده، شاید خود پیامبر به راحتی به یاد نمیآورده چه دریافت کرده و این نویسندگان وحی بوده اند که در اصل حافظ و نگهبان قرآن بوده اند.
بدین گونه بود که کاتبان وحی به هنگام وحی بایستی حضور مییافتند و همواره حضور داشته اند.
آنان یکی دو تا نبودند تا اگر یکی دو نفر اشتباه کرد، کلام خداوند دگرگونه شود؛ حتا نویسندگانی که با حضرت همراه بوده اند، شمار اندکی نبوده اند. چگونگی دقیق این موضوع بر ما پوشیده است، ولی یقیناً تا اندازه ای میدانسته اند که در چه روزهایی و چه ساعاتی وحی نازل میشده که نویسندگان وحی همراه ایشان بوده اند.
گفته شده روزی عمربن الخطاب بر جمعی از نویسندگان وحی که مشغول کار و استنساخ بودند، وارد میشود. نظر به اینکه وی هم از نظر جسمی و هم از نظر نفوذ میان قریش شخصی قوی بوده، رو به سوی آنان کرده و در حالی که شمشیر خود را از نیام برمیکشید، میگوید اگر حتا یک حرف از این قرآن را راست و درست ننویسید با همین شمشیر راستتان میکنم!!
بنابر این نه تنها پیامبر اکرم(ص) بلکه همه مسلمانان صدر اسلام بر متن بودن و متنی متقن شدن وحی، و نه گفتاری ماندن آن میکوشیدند. و همه اینها یعنی اجرای خواست خداوند: قرآن به مثابه متن.
تعیین حدود آیات و جای واژه ها در قرآن:
پس از پایان پروسه وحی و یا به هنگام اختلاف میان نویسندگان وحی، پیامبر اکرم(ص) جای هر آیه و حتا واژه ای را به دستور الهی، خود تعیین میکرده و کسی جز او حق این کار را نداشته است؛ تا متن قرآن هم متقن و مورد اعتماد قرارگیرد، و هم اینکه کسی نتواند بعدها بر متن متقن بودن آن خرده بگیرد.
فصل بندی قرآن زیر عنوان سوره و خوانده شدن هر فصل(سوره) با نامی خاص، که همه به دستور خداوند و امری وحیانی بوده، نشان از کتاب و متن بودن آن دارد.
حافظان قرآن در عصر پیامبر اکرم و خلفای راشدین:
در عصر نزول وحی و تنزیل تدریجی آن، به منظور صیانت از متن قرآن حافظان قرآن تربیت میشدند تا در صورت اختلاف در قرائتها و خوانشها، بیشترین خوانش مورد پذیرش قرار گیرد. حافظان قرآن به آن اندازه زیاد بودند که تنها در یکی از جنگها چهل تن از آنان به شهادت رسیدند؛ و همه این کوششها برای حفاظت از متن بودن قرآن بوده است.
قول خداوند بر محافظت از متن قرآن کریم: انا نحن نزلنا الذکر و انا له لحافظون
با توجه به آیه بالا و نیز آیه ان، علینا جمعه و قرآنه فاذا قراناه فاتّبع قرآنه، محافظت و مراقبت از متن قرآن چنان مورد تأکید از سوی پیامبر اکرم(ص)، خلفای راشدین و مسلمین قرار گرفته بود که در مقایسه با هر کتاب الهی و غیر الهی دیگری بیمانند است. حتا کتابهایی مانند دیوان شعرا درگذر زمان تغییر کرده اند و کارشناسانی به تصحیح آنها پرداخته و میپردازند ولی قرآن کریم همان گونه باقی مانده که کتاب امام در عصر عثمان بن عفان(خلیفه سوم، که خود یکی از کاتبان و حافظان قرآن بوده) با همکاری و دقّت نظر گروهی خبره کهنه کار از کاتبان وحی و حافظان قرآن تدوین شد؛ و دیگر متنهای قرآن که در برخی جزئیات به نظر مشکوک میرسیدند و اشتباههای کاتبان وحی به هنگام استنساخ در آنها راه یافته بود، از میان برده شدند. لینک مقاله:
نقدی بر تفکر قرآن به مثابه گفتار: https://www.academia.edu/6794858
برای آگاهی کامل از قضیه قرائتهای قرآن و مستندشدن نوشتار بالا، لینک زیر بهترین و کاملترین پژوهش پیرامون قرآئتهای قرآن است: https://wiki.ahlolbait.com/قراءات_قرآن
لینک زیر نیز مربوط به ویدئویی است که ذکر آن در آغاز مقاله آمد:
https://www.youtube.com/watch?v=WzUBrt62Gtc
آذر 1403- احمد شمّاع زاده
درسی از زندگی برای زندگی
قصّه ای زیبا و أثرگذار
سه برادر همراه مردی ناشناس، نزد امام علی آمدند و گفتند میخواهیم حکم قصاص را بر این مرد که پدرمان را کشته، جاری کنی.
امام علی: چرا او را کشتی؟
مرد: من چوپان هستم. یکی از شترهایم شروع به خوردن درختی از زمین پدر اینها کرد؛ پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد، و من هم همان سنگ را برداشتم و به پدرشان زدم؛ او هم درجا مرد.
امام علی: باید بر تو حد را اجرا کنم!
مرد: لطف کن و سه روز به من مهلت بده! چون پدرم فوت کرده و برای من و برادر کوچکم ارثی بر جای گذاشته که کسی از آن آگاه نیست! اگر اکنون حد را بر من جای کنی، در نبود من، نه تنها میراث تباه میشود که برادرم هم تباه خواهد شد.
امام علی: چه کسی ضمانت تو را بر عهده میگیرد؟
مرد به اطرافیان نگاه کرد و با اشاره به کسی گفت: این مرد!
امام علی: ای اباذر! آیا این مرد را ضمانت میکنی؟
ابوذر: بله یا امیرالمومنین!
- تو او را نمیشناسی ، اگر برنگردد، حد را بر تو جاری میکنم!
- میپذیرم!
آن مرد رهسپار مقصد شد...
چیزی از روز سوم باقی نمانده بود؛ همه نگران ابوذر بودند که مبادا مرد برنگردد و حد بر او جاری شود!
اندکی پیش از اذان مغرب بود که از دور دیدند که کسی میآید. نزدیکتر که شد، دیدند آری همان مرد است که باز گشته است! مرد، در حالی که خیلی خسته بود، خود را در اختیار امیرالمومنین قرار داد و گفت: میراث را به برادرم سپردم و برگشتم!
امام علی: چه چیزی موجب شد برگردی درحالی که میتوانستی برنگردی!؟
مرد: ترسیدم بگویند وفای به عهد از میان مردم رفته است!
امام علی از ابوذر پرسید: تو که او را نمیشناختی چگونه به او اعتماد کردی؟
ابوذر: ترسیدم بگویند خیررسانی و نیکوکاری از میان مردم رفته است!
در این میان، فرزندان مقتول متأثر شدند و گفتند: ما از قصاص او درگذشتیم!
امام علی: چرا؟
- میترسیم که بگویند بخشش و گذشت از میان مردم رخت بربسته است!
داستان مرد خوشبخت
پادشاهی پس از اینکه بیمار شد، گفت:
«نصف قلمرو پادشاهی ام را به کسی می دهم که بتواند مرا معالجه کند».
تمام آدم های دانا دور هم جمع شدند تا ببیند چطور میشود شاه را معالجه کرد، اما هیچیک ندانستند. تنها یکی از مردان دانا گفت:
«فکر
میکند میتواند شاه را معالجه کند.
اگر
آدم خوشبختی را یافتید، پیراهنش را بردارید
و
تن شاه کنید، شاه معالجه می شود».
شاه پیکهایش را برای یافتن یک آدم خوشبخت فرستاد. آنان در سرتاسر کشور سفر کردند؛ ولی نتوانستند آدم خوشبختی بیابند. حتّا یک نفر هم پیدا نشد که کاملاً راضی باشد. آنکه ثروت داشت، بیمار بود. آنکه سالم بود، در فقر دست و پا میزد، یا اگر سالم و ثروتمند بود زن و زندگی بدی داشت. یا اگر فرزندی داشت، فرزندانش بد بودند. خلاصه هر آدمی چیزی داشت که از آن گله و شکایت کند. آخرهای یک شب، پسر شاه از کنار کلبه ای محقر و فقیرانه رد میشد که شنید یک نفر دارد چیزهایی میگوید:
«شکر
خدا که کارم را تمام کرده ام، سیر و پر غذا
خوردهام و می توانم دراز بکشم و بخوابم!
چه
چیز دیگری می توانم بخواهم؟»
پسر شاه خوشحال شد و دستور داد پیراهن مرد را بگیرند و به نزد شاه ببرند و به مرد هم هر چقدر بخواهد بدهند.
پیکها برای بیرون آوردن پیراهن مرد توی کلبه رفتند، اما مرد خوشبخت آن قدر فقیر بود که پیراهن نداشت!!
داستان مردم خوشبخت
روزی یک مرد روحانی با خداوند مکالمه ای داشت: 'خداوندا! دوست دارم بدانم بهشت و جهنم چه شکلی هستند؟ خداوند او را به سمت دو در هدایت کرد و یکی از آنها را باز کرد، مرد نگاهی به داخل انداخت، درست در وسط اتاق یک میز گرد بزرگ وجود داشت که روی آن یک ظرف خورش بود، که آنقدر بوی خوبی داشت که دهانش آب افتاد، افرادی که دور میز نشسته بودند بسیار لاغر مردنی و مریض حال بودند، به نظر قحطی زده می آمدند، آنها در دست خود قاشق هایی با دسته بسیار بلند داشتند که این دسته ها به بالای بازوهایشان وصل شده بود و هر کدام از آنها به راحتی می توانستند دست خود را داخل ظرف خورش ببرند تا قاشق خود را پر نمایند، اما از آن جایی که این دسته ها از بازوهایشان بلند تر بود، نمی توانستند دستشان را برگردانند و قاشق را در دهان خود فرو ببرند.
مرد روحانی با دیدن صحنه بدبختی و عذاب آنها غمگین شد، خداوند گفت:
'تو
جهنم را دیدی، حال نوبت بهشت است'،
آنها به سمت اتاق بعدی رفتند و خدا در
را
باز کرد، آنجا هم دقیقا مثل اتاق قبلی
بود، یک میز گرد با یک ظرف خورش روی آن و
افراد دور میز، آنها مانند اتاق قبل همان
قاشق های دسته بلند را داشتند، ولی به
اندازه کافی قوی و چاق بوده، می گفتند و
می خندیدند، مرد روحانی گفت: 'خداوندا
نمیفهمم؟!
خداوند پاسخ داد: 'ساده است، تنها نیاز به یک مهارت دارد، میبینی؟ اینها یاد گرفته اند که به یکدیگر غذا بدهند، در حالی که آدم های حریص و آزمند اتاق پیشین تنها به خودشان فکر میکنند!'
هنگامی که موسی فوت می کرد، به شما می اندیشید، هنگامی که عیسی مصلوب میشد، به شما فکر می کرد، هنگامی که محمد وفات می یافت نیز به شما می اندیشید، گواه این امر کلماتی است که آنها در دم آخر بر زبان آورده اند، این کلمات از اعماق قرون و اعصار به ما یادآوری می کنند که یکدیگر را دوست داشته باشید، که به همنوع خود مهربانی نمایید، که همسایه خود را دوست بدارید، زیرا که هیچ کس به تنهایی وارد بهشت خدا نخواهد شد.
اردیبهشت 1402
گرداوری و آماده سازی: احمد شمّاع زاده
درسی از زندگی برای زندگی
سرمایه های زندگی
هر انسانی در این دنیا سه گونه سرمایه دارد: سلامتی، آبرو، و جلوههای زندگی(مال و فرزند)
سلامتی
سلامتی موضوعی خدادادی است و این انسان است که با کارهای ناشایسته خود سلامتی خود را به دشواری و خطر میاندازد. سلامتی گاهی با مال دنیا، تضمین میشود و یا به دست میآید؛ گاهی هم فرامیرسد که مال دنیا هرچند هم که فراوان باشد باز هیچ دردی را دوا نمیکند.
مال دنیا تا اندازه ای که برای تشکیل خانواده و درست زندگی کردن و نیازمند دیگران نبودن باشد، مفید است؛ ولی هرگاه هدف زندگی شد منحرف کننده انسان از راه زندگی است. شیشه اتومبیل وسیله ای است که به تو کمک میکند تا بی مشکل رانندگی کنی؛ ولی اگر به آن مشغول شوی، بیشکّ از راه منحرف خواهی شد.
آبرو
تنها چیزی که در طول زندگی همواره مفید، و پیش و پس از مرگ هم مؤثر است، آبروست. آبروی از دست رفته را همانند آب ریخته شده نمیتوان که بازگرداند؛ به هیچ قیمتی و با هیچ وسیله ای.
این چند روزه دنیا چه ارزشی دارد که انسان بخواهد بخشی از آن را نه برای آرمانهای بزرگ! بلکه برای ازدیاد مال از آبروی خود هزینه کند!!؟
مال و فرزندان
المال و البنون زینة الحیوة الدنیا و الباقیات الصالحات...
همه میدانیم که این دنیا عمرش بسیار بسیار کوتاهتر از آن است که بتوانیم تصورش را بکنیم. به قول قرآن عمر یک انسان، برابر است با یوم او بعض یوم. یعنی برای آنکه زیاد عمر کرده، تنها به مانند 24 ساعت و برای کسی که عمرش کوتاه بوده، بخشی از 24 ساعت خواهدبود.
و همه میدانیم کسی از مال دنیا چیزی با خود نمیبرد و اموال کسی که از اموالش در راه درست بهره برداری نکرده، پس از مرگش به درد او نمیخورد. بلکه به گفته قرآن ممکن است موجب شکنجه اش در آخرت نیز بشود(همزه: 1 تا 4):
وای بر هر طعنه زننده و عیبجوی مردم. آنکه مالی را گرداورد و به شمار آنها همت گماشت. میپندارد که اموالش او را جاویدان کند! چنین نیست! بلکه حتماً او را در آتش در اندازند.
پس کدام عقل سلیمی، گرداوری مال فراوان را تضمین خوشبختی میداند؟!!
به قول دکتر شریعتی:
خوشبختی ما در سه عبارت است: تجربه از دیروز، استفاده از امروز، امید به فردا
ولی ما با سه جمله دیگر آن را تباه میکنیم: حسرت دیروز، اتلاف امروز، ترس از فردا
به قول شاعری قدیمی و نامشهور:
به گورستان گذرکردم کم و بیش بدیدم گور دولتمند و درویش
نه درویش بی کفن در زیرا خاک بود نه دولتمند بیش از یک کفن بود
اردیبهشت 1402
احمد شمّاع زاده
آقا اجازه!؟ شغل پدر من نمکیه
افشار:
سلام به آقای نوری زاد.
تو دوران تحصیلم تو همه مقطع از دبستان تا دبیرستان همیشه اول شروع فصل مدارس تو کلاسا اکثر معلما از بچهها میخواستن خودشونو معرفی بکنن. بعضا شغل پدرشونم میپرسیدن. من که تو دوران ابتدایی و بچه بودم، همیشه صداقت گفتار داشتم. همه خودشون رو معرفی میکردن. یکی مغازه دار. یکی راننده تاکسی. یکی کارمند. یکی کارگر کارخانه... نوبت من که میشد تمام وجودم رو استرس وشرمندگی پر میکرد. خورد شدن شخصیت خودم رو میدیدم.
مسخره کردن بچه های دوروبرم و مهمتراز اینا، باصدای بلند خندیدن همه حتّا معلم. حین معرفی شغل پدرم جلو40 نفر آدم، احساس حقارت و پوچی میکردم؛ وازخودم بدم میومد که چرا پدر من یک نون خشک جمع کنه. ولی من یک چیزی داشتم که یک بچه پولدار یا یک بچه آخوند نداشت. اونم دستای پینه زده، یعنی دستای پدرم بود که همیشه اون موقع که بچه بودم میخواست با من بازی کنه و منو قلقلک میداد ومن به طورعجبیی که زبری دستاش داشت، میخندیدم. لذت میبردم و ازش میخواستم منو بخندونه...
و یا بهترین لحظاتم این بود که پدرم وقتی از سرکار میومد، خسته و تشنه بود؛ همیشه مادرم چای میاورد و دور هم نیم ساعت چای و ناهار میخوریم. این لحظات بهترین ولذتبخش ترین و پاکترین و بی ریاترین لحظات عمرم بود. وقتی که اون لحظات رو حس میکردم، تو دلم میگفتم بزرگ که شدم تو آینده حتماً شغلم، شغل پدر باشه تا بتونم دل بچه مو شاد کنم.
با اینکه تو کلاس همه بهم میخندیدن، ولی بازم اون لحظات رو با هیچ چیزی عوض نمیکنم. تا الان که پدرم 70 سالشه، همیشه غرق مشکلات بوده و هست؛ ولی هیچوقت بابام شغل نان خشکی حلال رو به پولهای بچه آخوندا و کسانی که از طرق غیرقانونی و ریا و دروغ، پولدار میشن، عوض نمیکنه.
من الان با افتخار و با صدای بلند جلوی 40 نفر که نه، جلوی یه ملت که پیامم رو میخونن میگم پدر من شغلش نمکی ونون خشکیه؛ و هر موقع که با صدای بلند فریاد میزند احساس غرور میکنم چون در پی شادی برای منه.
آقا اجازه!؟ پدر من شغلش نمکی و نون خشکیه!
برگرفته از کانال تلگرام محمد نوری زاد
آماده سازی و ویرایش: احمد شمّاع زاده
نقطه! سر خط!
ﺩﻭ ﺧﺎﻧﻢ در ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭ، در حال ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩن با یکدیگر بودند.
ﺍﻭﻟﯽ: «ﺩﯾﺸﺐ، ﺷﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ. برای ﺗﻮ ﭼﻃﻮﺭ گذشت؟»
ﺩﻭﻣﯽ: «شب ﻣﻦ خیلی بد ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻇﺮﻑ چند ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺷﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩیم ﻭ ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺖ افتاد رو تخت ﻭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ. شب خوب تو چطور بود؟»
ﺍﻭﻟﯽ: «ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﻪ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ، ﮔﻔﺖ ﺗﺎ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺩﻭﺵ ﻣﯽﮔﯿﺮﻡ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻟﺒﺎﺳﺎﺗﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﻦ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﺎﻡ بخوریم. ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ، ﭘﯿﺎﺩﻩ به خونه ﺑﺮﮔﺸﺘﯿﻢ تا با هم بیشتر حرف بزنیم؛ ﻭﻗﺘﯽ هم که به خونه ﺭﺳﯿﺪیم، ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻤﻊ، ﺭؤﯾﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ».
از قرار معلوم، همسران این دو خانم نیز همکار بودند و داشتند درباره شب گذشته، صحبت میکردند.
ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭﻟﯽ: «ﺩﯾشب بر تو ﭼﻃﻮﺭ ﮔﺬﺷﺖ؟»
ﺷﻮﻫﺮ ﺩﻭﻣﯽ: «ﻋﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ، ﺷﺎﻡ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ. ﻮ تو؟»
ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭﻟﯽ: «ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺷﺎﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺑﺮﻕ ﺭﻭ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ؛ ﭼﻮﻥ فیش برق رو ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ. پس ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﺎﻡ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ. ﺷﺎﻡ ﻫﻢ خیلی ﮔﺮﻭﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ؛ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ برای جبرانش ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪیم ﺧﻮﻧﻪ، ﯾﺎﺩﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﻕ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﻭ به جاش ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻦ ﮐردﻢ».
ﻧﺘیجه ﺍﺧﻼﻗﯽ:
یک- زندگی به هر روی زیباست؛ باید به زندگی با خوشبینی رو به رو شوی تا زیبایی خود را به تو نشان دهد. اگر نسبت به زندگی بدبین شدی، زندگی برایت سخت و تلخ میشود!
دو- فریب شکل ظاهری زندگی دیگران را مخور! شاید تو خوشبختتر از کسی هستی که همیشه حسرت زندگی او را میخوری!
سه- هیچوقت حس مکن و مگو «دیگه رسیدهام ته خط»! اگر هم احساس کردی به ته خط رسیدهای، به یاد بیار که آموزگارانت در درس دیکته، همیشه پس از پایان یک خط، میگفتند:
«نقطه! سر خط!»
آبان 1403
نویسنده: ناشناس
بازنویسی و اعمال نظر: احمد شمّاع زاده