گونه های دیالکتیک قرآنی
احمد شماع زاده
قرآن کریم در کلّیّاتش (و نه در جزئیات آن) از صدر اسلام تاکنون از جهات بسیار و جنبه های مختلف مورد بررسی قرارگرفته ولی چنین به نظر میرسد که برخی جنبه ها و جوانب آن مورد غفلت واقع شده باشد. یکی از آن جنبه و جهتهایی که بسیار هم آشکار بوده ولی از چشم قرآن پژوهان پنهان مانده، دیالکتیک قرآنی است که نگارنده تاکنون نوشته ای در این زمینه ندیده و با جست و جو در وب نیز چیزی دستگیرش نشد.
اگر در سراسر قرآن کریم با دقت بنگریم در می یابیم که هیچ کتابی چه آسمانی و چه زمینی، حتّا برخی از کتابهای افلاطون که سراسر دیالکتیک است، و نیز کتابهای رمان و داستان و نمایشنامه وجود ندارد که به مانند قرآن، انواع و اقسام دیالکتیک به گونه های مفصل و مجمل در آن مطرح شده باشد؛ تا آنجا که میتوان این عنوان را بر عنوانهای قرآن عظیم افزود: قرآن، کتاب دیالکتیک!
گفتنی است بیش از یکهزاروهفتصد واژه از ریشه «قول» (گفتن) در قرآن به کار رفته است!!
توجه داشته باشیم که دیالکتیک بودن قرآن به خودی خود ارزشی برای قرآن به بار نیاورده است؛ بلکه ارزشی که در نهان دیالکتیک بودن قرآن نهفته است؛ عقل گرایی و اندیشه محوری این کتاب آسمانی در دیالوگهاست؛ که آفریننده اش عقل کل است و تعقل پایه و مایه رد یا اثبات هر موضوعی است.
با توجه به نکته بالا، و با بازشدن این دریچه به سوی دیالکتیک قرآن؛ امید میرود در آینده ای نزدیک شاهد پژوهشهایی در این زمینه از سوی قرآن پژوهان باشیم.
چرا واژه دیالکتیک؟
هر واژه دیگری را که بخواهیم جایگزین کنیم گویا، بسنده، و جامع نیست و گفت و گوی منظور نظری را که در آیات قرآن نهفته است، نمیرساند. واژه هایی چون مجادله که یک سوره هم در قرآن به آن اختصاص داده شده نیز نمیتواند همه انواع و جنبه های متفاوت دیالکتیک قرآن کریم را دربرگیرد. زیرا آن گفت و گویی که میخواهیم در باره اش از قرآن گواه و نمونه بیاوریم؛ گفت و گویی است که دربردارنده گونه ای دلیل و برهان آوردن، همراه با رد یا پذیرش موضوعی است؛ که این تعریف را دیالکتیک خواندیم. شاید از نظر علمی این تعریف کاملا در چارچوبهای مشخص شده برای دیالکتیک نگنجد؛ ولی این گزینه بهترین تعریف و تحدید جامع و مانعی برای جداسازی و دسته بندی گونه های متفاوت گفت و گو در قرآن کریم است:
گونه های دیالکتیک قرآنی همراه با مثالها
- خداوند و فرشتگان، مانند موضوع آفرینش آدم (بقره: 30 تا 33)
- خداوند و ابلیس در مورد سجده بر آدم و درنهایت مهلت گرفتن ابلیس از خداوند برای فریب آدمیان غیرمخلص. (آیات 71 تا 85 سوره ص)
- پیامبران و خداوند، مانند موضوع «کیف تحیی الموتی» حضرت ابراهیم و «لن ترانی»
حضرت موسی.
- خداوند و مشرکان و کافران و منافقان از طریق پیامبر اسلام (مثالها بسیارند.)
- خداوند و مسلمانان از طریق پیامبر اسلام، مانند: و قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا(حجرات: 14) ... یمنون علیک ان اسلموا قل لاتمنوا علی اسلامکم بل الله یمن علیکم ان هدیکم للایمان ان کنتم صادقین(17)
- خداوند و مؤمنان از طریق پیامبر اسلام
- خداوند و مؤمنان به طور مستقیم، مانند برخی از آیاتی که با یا ایهاالذین آمنوا آغاز میشوند.
- مسلمانان و پیامبر اسلام (نمونه ها بسیار است از جمله آغاز سوره مجادله)
- مشرکان و کافران و منافقان با پیامبر اسلام (نمونه ها بسیار است از جمله سوره کافرون)
- پیروان پیامبران و پیامبرانشان، مانند حضرت موسی با قومش بنی اسرائیل در مواردی همچون خود داری از جنگیدن و تأخیر در قربانی کردن گاو.
- مردم و پیامبران، مانند مجادله کافران با حضرت نوح؛ و تهدید حضرت ابراهیم به بت شکنی و شکستن بتها
- پیامبران با حاکمان، مانند حضرت موسی با فرعون و حضرت ابراهیم با نمرود.
- مردم با دیگران مانند نجوی که در قرآن نکوهش شده است.
- با خود سخن گفتن و برای نفس خود دلیل آوردن یا توجیه کردن کارها برای وجدان خود و نیز مجادله با خود. مانند آیه هایی که و یقولون فی انفسهم ونیز فرجعوا الی انفسهم دارند.
دیالوگهایی که در روز رستاخیز صورت میگیرد. طرفهای دیالوگ مختلفند از جمله:
- خداوند و گناهکاران پیش از تعیین تکلیفشان
- شیطان و گناهکاران پس از مشخص شدن تکلیفشان، و پیش از روانه شدن
به دوزخ. (آیه ای بسیار مهم و جالب در این زمینه: سوره ابراهیم آیه 22)
- دوزخیان و بهشتیان
- دوزخیان با یکدیگر
- خداوند و دوزخیان
- نگهبانان دوزخ و دوزخیان
یادآوریها:
- گفت و گوی فرشتگان و پیامبران، حتا در مواردی همچون موضوع ضیف ابراهیم نیز جنبه خبری داشته و دیالوگ محسوب نمیشود.
- گفت و گوی میان خداوند با زمین و آسمان و دوزخ و غیره، به صورت صوتی که شنیده شود نبوده، بلکه رد و بدل شدن امواجی ویژه بوده است.
- در زمینه دیالکتیک نکته هایی در سوره زخرف وجود دارد که پژوهش در مورد آنها توسط قرآ ن پژوهان کار شایسته ای است.
نگارش: بهمن 1392
ویرایش دوم: مهر 1399
ویرایش چهارم: خرداد 1403
احمد شماع زاده
بارنابا حواری مسیح، و انجیل او
نویسنده و مترجم: احمد شمّاع زاده
گفته میشود که برنابا انجیلی را گردآورده و نوشته، که به نام او ثبت شده ست؛ ولی چون از نبوت حضرت محمد، از قول عیسی مسیح در انجیل خود یاد میکند، پدران روحانی کلیسا، آن را از آغاز پیشرفت مسیحیت کنار گذاشته اند تا مسیحیان را از دانستن داستان برنابا بازدارند؛ زیرا او سخن مهمی از عیسی مسیح را در انجیل خود آورده، که قرآن کریم حدود ششصد سال بعد، آن را تأیید کرده است، بدین گونه:
وَإِذْ قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ یَا بَنِی إِسْرَائِیلَ إِنِّی رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ مُصَدِّقًا لِمَا بَیْنَ یَدَیَّ مِنَ التَّوْرَاةِ وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِنْ بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ ۖ فَلَمَّا جَاءَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ قَالُوا هَٰذَا سِحْرٌ مُبِینٌ (صف: 6)
و هنگامى که عیسى بن مریم گفت: «اى فرزندان اسرائیل، من فرستاده خدا به سوى شما هستم. تورات را که پیش از من بوده تصدیق مىکنم و به فرستادهاى بشارت میدهم که پس از من مىآید و نام او احمد است.» پس وقتى براى آنان دلایل روشن آورد، گفتند: «این سحرى آشکار است.»
یاداوری: مسلمانان معتقدند که نام حضرت محمد در زمین محمد، و در آسمانها احمد است.
برنابا کیست؟
بارنابا /ˈbɑːrnəbəs/ (یونانی: Βαρνάβας)، فرزند یوسف، مسیحی اولیه، یکی از شاگردان برجستهٔ مسیح در اورشلیم بود. طبق کتاب اعمال رسولان (4:36) برنابا یک یهودی قبرسی بود. او و پولس رسول که در اعمال رسولان 14:14 به عنوان حواری مسیح نامگذاری شد، سفرهای تبلیغی را با هم انجام دادند و از نوکیشان غیریهودی در برابر یهودیان دفاع کردند. آنها با هم سفر کردند و نوکیشان بیشتری را جلب کردند (ج 45-47)، و در شورای اورشلیم که در حدود سال 50 برگزار شد، شرکت کردند.[4] برنابا و پولس با موفقیت در میان غیریهودیان «خداترس» که در کنیسه های شهرهای مختلف هلنیزه شده آناتولی حضور داشتند، ظهور پیامبری تازه به نام عیسی مسیح را بشارت دادند.
داستان برنابا در اعمال رسولان آمده است و پولس در برخی از رسائل خود از او یاد کرده است. ترتولیان از او به عنوان نویسنده رساله ای به عبرانیان نام برده است، اما این سند و اسناد دیگر، حدس و گمان به نظر میرسند. کلمنت اسکندریه و برخی دیگر از پژوهشگران رساله برنابا را به او نسبت داده اند، اما تألیف او مورد مناقشه است.
گرچه تاریخ، مکان و شرایط مرگ او از نظر تاریخی قابل تأیید نیست، اما سنت مسیحی معتقد است که برنابا در سالامیس قبرس، در سال 61 پس از میلاد به شهادت رسیده است. او به طور سنتی به عنوان بنیانگذار کلیسای ارتدکس قبرس شناخته می شود. روز ویژه برنابا در 11 ژوئن جشن گرفته می شود.
برنابا طبق نامه به کولسیان 4 به عنوان پسر عموی مرقس نویسنده انجیل معرفی میشود. برخی از راویان معتقدند که اریستو پولوس بریتانیایی، یکی از هفتاد شاگرد برادر برنابا بوده است.
محمدیان (منظور مسلمانان است. - مترجم) نیز انجیلی به زبان عربی دارند که به قدیس برنابا نسبت داده شده است، که در آن سرگذشت عیسی مسیح به شیوهای بسیار متفاوت با آنچه در اناجیل واقعی (منظور اناجیل چهارگانه است. - مترجم) نقل شده، و مطابق با روایتهایی است که محمد در قرآن خود آورده است.
از این انجیل (انجیل بارنابا- مترجم)، موریسکوهای آفریقا ترجمهای به زبان اسپانیایی دارند؛ و در کتابخانه شاهزاده یوجین ساووی، یک نسخه خطی با قدمت کمی وجود دارد که حاوی ترجمه ایتالیایی از همان انجیل است که ظاهراً برای استفاده مرتدین تدوین شده است. به نظر میرسد این نسخه جعلی، همان نسخهای که محمدیان ساخته اند، نباشد؛ هر چند که آنها بدون شک از آن زمان آن را درون نویسی و تغییر دادهاند؛ تا بهتر بتوانند به هدف خود برسند؛ بویژه در این انجیل آخرالزمانی، به جای واژه Paraclete به معنای تسلی دهنده، واژه Periclyte، یعنی معروف یا مشهود را درج کرده اند تا بدین وسیله وانمود کنند که پیامبرشان همان کسی است که در گفتار عیسی مسیح پیشگویی شده است؛ و این را برای توجیه آن آیه از قرآن میگویند که در آن عیسی مسیح رسماً آمدن او را با نام دیگرش یعنی احمد، که از همان ریشه محمد و از همان اهمیت برخوردار است، پیشگویی کرده است. پایان ترجمه از ویکیپدیا با نشانی:
https://en.wikipedia.org/wiki/Gospel_of_Barnabas
***
ویدئویی مستند نیز به نشانی زیر در یوتیوب یافت میشود که بسیار موشکافانه پیرامون انجیل برنابا بحث کرده و با کوششهای فراوان تهیه و تدوین شده، و بینظیر است. متن زیر، ترجمه شرحی است که بر این ویدئو نگاشته شده است:
https://www.youtube.com/watch?v=ot7KXpbNHtM
انجیل برنابا: کشف اسرار انجیل متروکه
انجیل برنابا ظاهراً انجیلی گمشده است که توسط یکی از حواریون عیسی مسیح، به نام برنابا نوشته شده، ولی با این وجود، جزء کتابهای مقدس مسیحیت به شمار نمیآید؛ زیرا فرقه های اصلی مسیحیت، آن را به عنوان یک انجیل معتبر به رسمیت نمیشناسد.
انجیل برنابا موضوع بحثها و مناقشات فراوانی در میان متخصصان بوده است، برخی استدلال میکنند که این انجیل، متنی قرون وسطایی و جعلی است؛ و برخی دیگر مدّعی هستند که متنی کهن و اصیل است. این متن به زبان ایتالیایی نوشته شده و احتمالاً در اواخر قرون وسطی، یعنی در قرن شانزدهم تدوین شده است.
در انجیل برنابا زندگی و تعالیم عیسی مسیح، از دیدگاه برنابا به عنوان یکی از نزدیکترین شاگردان عیسی مسیح، توصیف و به تصویر کشیده شده است. بدین ترتیب، انجیل بارنابا تشابهات فراوانی با چهار انجیل متی، مرقس، لوقا، و یوحنا دارد؛ اما برخی تفاوتها و اضافات را نیز در بر دارد که قابل توجه است.
یکی از برجستهترین تفاوتهای انجیل برنابا با اناجیل متعارف، وصف عیسی مسیح به عنوان یک پیامبر، و نه پسر خدا است. انجیل برنابا نیز بر اهمیت رعایت شریعت یهود تأکید دارد و آموزه تثلیث را رد میکند. انجیل برنابا علیرغم وضعیت بحث برانگیزش، متن مهمی برای متخصصان مسیحیت اولیه و علاقهمندان به تاریخ متون دینی است.
کانال ژورنالهای سرّی، کانالی برای مستند کردن اسرار دینی کهن، کشف اسرار طومارهای کهن ممنوعه، و فاش کردن حقایق ناگفته است. ماموریت ما افشای اسرار پنهان انسانی و پرده برداری از حقایقی است که در هاله ای از ابهام و مخفی کاری قرار داده شده اند.
احمد شمّاع زاده
پایان نگارش، ترجمه و ویرایش: 25 خرداد 1403
وحی، پیام رادیویی و نه صوتی
وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّمَاءَ فَوَجَدْنَاهَا مُلِئَتْ حَرَسًا شَدِیدًا وَشُهُبًا وَأَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ ۖ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَصَدًا (جن: 8 و 9)
ترجمه: و ما آسمان را لمس کردیم و آن را پر از شهابسنگها و نگهبانانی نیرومند یافتیم؛ و پیش از این، در ایستگاههایی از آسمان، به شنود مینشستیم. پس اکنون هرکس به شنود بنشیند، بیابد شهابسنگی را که در کمین اوست.
روشنگری:
در ترجمه این آیه، واژه لمسنا به معنی لمس کردیم، مشکلی برای مترجمین قرآن شده و هرکس یه بگونه ای آن را ترجمه کرده که هیچیک به معنایی که خداوند قصد تفهیم آن را داشته است، دست نیافته؛ و تنها آقای فولادوند کمی به موضوع نزدیک شده و ترجمه کردهاند دست یافتیم.
برخی مفاهیم قرآنی قابل ترجمه نیستند و تنها باید آنها را درک و فهم کنیم؛ و سپس فهم خود را در ترجمه بیاوریم. به همین دلیل نگارنده معتقد است که قرآن ترجمه پذیر نیست و در این زمینه مقالهای نگاشته است: اصل ترجمه ناپذیری قرآن: https://www.academia.edu/86590095
***
این آیه، سخنی است از سوی یکی از جنّیان؛ و در تفسیر آن آمده است که جنها پیش از نزول قرآن، در جایگاههایی از آسمان به گوش مینشستند و به استراق سمع می پرداختند.
بدین معنا که آنان توانایی آن را داشتهاند تا در ایستگاه ها و سفینه های فضائی خود بنشینند و شنود کنند؛ و در مبادله پیامهای کیهانی شریک شوند و آنها را به سود خود مصادره کنند؛ ولی با نزول قرآن از این کار عملاً منع شده اند و دیگر توانایی خود را در این زمینه از دست دادهاند؛ تا از دریافت و یا اخلال در پروسه وحی میان جبرئیل و رسول خدا ناتوان شوند.
از این موضوع نتیجه میگیریم که وحی پیام رادیویی بوده؛ و نه صوتی. یعنی آنچه تاکنون تصور میشده که خداوند جبرئیل را به آسمان دنیا میفرستاده تا وحی را بر سینه رسول خدا فروفرستد، نادرست بوده؛ بلکه او تنها وظیفه داشته از جایگاه خود در جهان فرشتگان (= جهان نور و نیرو یا عالم ملکوت)، پیامهای الهی را به صورت امواج رادیویی درآورد و برای گیرنده خود در زمین که رسول اکرم باشد، بفرستد؛ و رسول اکرم به گیرنده ای تبدیل شود که توانایی شبیه سازی (Silmulation) داشته باشد؛ تا بتواند امواج دریافتی را به الفاظ و واژگان دراورد.
دلیل تغییر حالات روانی و جسمی حضرت رسول اکرم به هنگام دریافت وحی نیز همین موضوع بوده که امواج دریافتی را پس از شبیه سازی بر زبان خویش جاری میساخته، و نویسندگان وحی آن الفاظ و واژگان را مکتوب میکردهاند.
پس پروسه وحی (پیام رسانی و رسالت) سه عامل داشته است:
یک: تعیین و تأمین کننده محتوای پیام (خداوند)
دو: فرستنده پیام (جبرئیل)
سه: گیرنده پیام (حضرت رسول اکرم)
گفتنی است با توجّه به آیات مختلف قرآن کریم، تنها قرآن است که بدین صورت نازل شده و دیگر کتابهای آسمانی که شمارشان اندک است، به صورت الواح بودهاند، همچون تورات که در کوه طور به دست حضرت موسی داده شد، و کتاب یحیی زکریا، به جز عهد جدید و مزامیر داوود.
بنابراین، وحی و نیز گفت و گوی خداوند با زمین و آسمان و برخی پیامبرانش همچون حضرات ابراهیم و موسی، هیچگاه زبانی نبوده، بلکه همواره موجی رادیویی بوده و این آفریدگان بودهاند که امواج رادیویی ارسالی را با توجه به ویژگیهای امواج رادیویی، مستقیماً دریافت میکردهاند.
بدین ترتیب آشکار شد که فرمان خداوند به زمین و آسمان نیز موج رادیویی بوده و نه صوتی که شنیده شود. برای نمونه آیه یازده سوره فصلّت که مکالمه خداوند با آسمان و زمین است؛ و همواره برای فهم همگان و بویژه جوانان مبهم بود، با این وصف از مکالمه خداوند با آفریدگانش، قابل درک میشود: ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ وَ هِیَ دُخانٌ فَقالَ لَها وَ لِلْأَرْضِ ائْتِیا طَوْعاً أَوْ کَرْهاً قالَتا أَتَیْنا طائِعِینَ
ترجمه: سپس به آسمان پرداخت در حالى که گازی شکل بود، پس به آن و به زمین گفت: با رغبت یا کراهت فراهم آیید (و شکل بگیرید) آن دو گفتند: «فرمانبردارانه آمدیم» (و شکل گرفتیم).
روشنگری پیرامون تفاوت میان امواج رادیویی و صوتی:
تفاوت اصلی میان امواج رادیویی و امواج صوتی، این است که امواج رادیویی، امواجی الکترومگنتیک هستند؛ و برای حرکت به وسیلهای نیاز ندارند؛ ولی امواج صوتی، امواجی مکانیکی هستند که از یک رسانا مانند هوا، آب و زمین منتقل میشوند. (نقل از مقاله رسانههای ارتباطی در جهان پس از مرگ)
رسانههای ارتباطی در جهان پس از مرگ: https://www.academia.edu/120869987
خرداد 1403
احمد شمّاع زاده
رسانه های ارتباطی در جهان پس از مرگ
آن هنگام که نوجوانی بیش نبودم به گاه خواندن آیاتی که گویای گفت و گوی میان اهل بهشت و اهالی جهنم بود، به مانند دیگر مردمان تصورم بر این بود که آنها و جایگاهشان (بهشت و دوزخ) آنقدر به یکدیگر نزیدک است که میتوانند با یکدیگر گفت و گو کنند.
بعدها که در مفاهیم قرآنی تجربه کسب کردم، و در آیه 133 سوره آل عمران تدبّر کردم، دیدگاهم کاملاً متفاوت شد: وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ
و بشتابید به سوی مغفرت پروردگار خود و به سوی بهشتی که پهنای آن آسمانها و زمین (کیهان) است، و مهیّا برای پرهیزکاران.
ولی باز هم این نکته به ذهنم خطور نکرده بود که چگونه آنان با یکدیگر همکلام میشوند تا اینکه مانند بسیاری از گاهها روزی به هنگام خواندن آیات 39 تا 47 سوره مدّثّر ذهنم به آن سو کشیده شد که آنان از وسایل ارتباط جمعی، و البته پیشرفتهتر از آنچه ما امروز به کار میبریم بهره برداری میکنند:
یاران دست راست در بهشتها از مجرمان مى پرسند «چه چیز شما را در آتش درآورد؟»
گویند «از نمازگزاران نبودیم و بینوایان را غذا نمى دادیم، با هرزه گویان هرزه گویى میکردیم و روز جزا را دروغ مى پنداشتیم؛ تا اینکه مرگمان فرارسید».
با دقت در این آیات، متوجّه میشوید که این گفت و گوها نقد و محاکمه گونه نیستند؛ بلکه بیشتر به درد دل کردن و مصاحبه میمانند؛ و این امکان ندارد، جز با وسایل پیشرفته.
با توجّه به تفاوت میان امواج رادیویی و امواج صوتی، دیالگوهای روز رستاخیز و جهان پس از مرگ، تنها در چارچوب امواج رادیویی می گنجند و میان دیالوگها، صدایی و کلامی ردوبدل نمیشود.
تعریف و تفاوت میان امواج رادیویی و صوتی:
تفاوت اصلی میان امواج رادیویی و امواج صوتی، این است که امواج رادیویی، امواجی الکترومگنتیک هستند که توسط ارتعاش الکترونها و بارها ایجاد میشوند؛ و برای حرکت به وسیلهای نیاز ندارند؛ ولی امواج صوتی امواجی مکانیکی هستند که از یک رسانا مانند هوا، آب و زمین منتقل میشوند. (نقل از مقالهای در سایت دیفرتو)
دیالوگهایی که در روز رستاخیز میان طرفهای مختلف صورت میگیرند:
- خداوند و گناهکاران پیش از تعیین تکلیفشان
- شیطان و گناهکاران پس از مشخص شدن تکلیفشان، و پیش از روانه شدن به دوزخ. (آیه ای بسیار مهم و جالب در این زمینه: سوره ابراهیم آیه 22)
- دوزخیان و بهشتیان
- دوزخیان با یکدیگر
- خداوند و دوزخیان
- نگهبانان دوزخ و دوزخیان
خرداد 1403
احمد شمّاع زاده
تاریخچه کیهانشناسی مدرن
و نظرهای بدیع قرآن کریم
احمد شمّاع زاده
«از میان تمام پیشرفتهای علمی سده اخیر، هیچیک هیبتانگیزتر یا مبهوتکنندهتر از کشف این مطلب نبود که کیهان ما با انفجار عظیمی آغازشد و از آن زمان تا کنون همواره درحال گسترش است. این نتیجهگیری آنچنان ژرف و اساسی است که حتی اینشتین، رادیکالترین دانشمند دوران نوین، بهزور آن را پذیرفت؛ چگونه عالم میتوانست از هیچکجا پدیدآید؟ چهکسی ماشة آن را کشید؟ و مادّهای که هماکنون شاهدش هستیم، از کجا آمد؟»
«… قطعاً اینشتین زمانی که گزارشی را پیرامون مفاهیم و نتایج حاصل از نظریه جدید جاذبه، یعنی ‹نسبیت عام› در سال 1917 مینگاشت، دلیلی برای مخالفت با این پذیرفتهها نداشت».
«… وی به سرعت با مشکل بزرگی مواجهشد. اخترشناسان بر این باور بودند که عالم، ایستا و بلاتغییر است؛ لیکن معادلات ‹نسبیت عام› در خالصترین و شکوهمندترین شکلشان اشاره بدان داشتند که عالم همهچیز ممکن است باشد مگر ایستا. طبق این معادلات عالم باید درحال گسترش باشد. اینشتین که از این نتیجهگیری به ظاهر مسخره گیج شدهبود، واژه دیگری را وارد معادلاتش کرد. فاکتوری مندراوردی که بعدها آن را ‹ثابت کیهانشناسی› خواند تا بتواند به کمک نسبیت عام، جهانی ایستا به وجود آورد. این نخستین نشانه از مشکلاتی بود که اینشتین ناچار به دستوپنجه نرمکردن با آنها در رابطه با پرسشهای پیرامون کیهانشناسی بود».
«در سال 1922 یک هواشناس روس به نام الکساندر فریدمن کار را تمامکرد و نشان داد که ‹نسبیت عام›، امکان وجود مجموعه کاملی از جهانهایی را فراهم میآورد که نه ایستا و نه بیتغییرند. اینشتن انتظارداشت که این صرفاً یک اشتباه لپی باشد، ولی نتوانست مشکلی در محاسبههای فریدمن بیابد و نهایتاً پذیرفت که نسبیّت عام امکان وجود جهانی درحالگسترش را میدهد».
«بزرگترین ضربه در سال 1927 و زمانی اتفاق افتاد که کیهانشناس و کشیش بلژیکی ژرژ لومتر به همان نتایج نظری فریدمن رسید و اشارهکرد که شواهد محکمی وجوددارد حاکی از آنکه عالم واقعاً درحالگسترش است».
«… نخستین اشارهها در سال 1924 آشکارشدند و آن زمانی بود که ادوین هابل از رصدخانة مونت ویلسون در کالیفرنیا نشانداد که سحابیها درواقع کهکشانهایی گسترده و بسیار دور از کهکشان ما هستند. پنج سال بعد هابل اقدام به انتشار یکی از مهمترین نتایج دانش امروز کرد: تصاویری که نشانمیداد ‹جابجاییهای قرمز› این کهکشانهای دوردست همراه با فاصله آنها از ما، بهطور ثابت در حال افزایش است. این فرمول که امروز آن را بهعنوان قانون هابل میشناسیم، دقیقاً بیانگر همان رفتاری است که نسبیت عام برای عالم در حال گسترش پیشبینی میکند».
«در این مباحثه و اختلاف نظر علمی حق با فریدمن و لومتر بود و اینشتین میدانست که با سازگارکردن زورکی معادلاتش با باورهای قدیمی در واقع توانایی شگفتانگیزترین پیشبینی در تاریخ علم را از خود سلب میکرد. این لومتر بود که به مفهومی که کمتر از این شگفتیآور نبود اشارهکرد:
اینکه کیهان باید زمانی با انفجاری بسیارعظیم موجودیت یافتهباشد. وی بعدها به عنوان پدر نظریة ‹انفجار بزرگ› مورد تحسین قرارگرفت. در این میان، اینشتین این ازدستدادن فرصت را احمقانهترین اشتباه زندگی خویش خواند».(1)
***
داستان گسترش کیهان را خواندید و دیدید که دهها سال فکر و ذهن دانشمندان فیزیک کیهان را به خود مشغولداشتهبود. این را نیز بدانید اگر اینشتین زمانی که دچار مشکل ‹جهان ایستا› شدهبود، به قرآن معتقد و در آن تفکر کردهبود، یقیناً به کیهانی پویا معتقدمیشد و درپی اثبات علمی آن برمیآمد و مینوشت: آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم. توجهکنید:
والسّماء بنیناها بأید و انّا لموسعون(سوره ذاریات: 47)
ترجمه: و ما آسمان(کیهان) را با دست (توانا و اراده مستقیم) خویش بنیانگذاشتیم و ما مرتباً آن را گسترش میدهیم. (لام بر سر«موسعون» علامت تاکید است.)
این قرآن هدایتگر هم که برای ما مسلمانان آمده، گویی که اصلاُ نیامده، نه آن را میخوانیم و نه آن را تدبّرمیکنیم،؛ و با اینکه این آیه، به سادگی مؤید گسترش کیهان است، ولی اگر کسی پیش از اینشتین پیدامیشد و با توجه به این آیه، مدّعی گسترش کیهان میشد، یقیناً کسی از او نمیپذیرفت؛ و چهبسا او را به تفسیر بهرأی نیز متهم میکردند و به او میگفتند اگر چنین بود تاکنون یکی از بزرگان دین بدان دستیافتهبود؛ و کیهانشناسان، بهگونهای دیگر با او برخوردمیکردند.
این گفتهها طعنه نیست؛ بلکه واقعیتی است که هم اکنون نیز امثال آن در حال رخدادن و رخنشاندادن است. نمونه آن ‹شکل حلزونی کیهان› است که هم عالمان دین و هم کیهانشناسان ایرانی (اگر بتوان چنین نامی را بر آنان گذاشت) به آن توجه نکرده و نمیکنند. باشد که در آیندهای نزدیک به حول و قوّه الهی بتوانیم آیههای کیهانشناسی قرآن مجید را به گوش کیهانشناسان اجنبی! برسانیم. شاید آنان قرآن را بهتر بفهمند، و از هدایتهای آن بهرهورشوند.
ادامه مقاله:
«بهزودی آشکارشد که عالم میتواند با اخترشناسان و نیز نظریهپردازان بازیکند (کاملاً اینگونه است و هنوز نیز دارد با آنان بازی میکند ـ نگارنده) نخستیناندازهگیریهای سرعت انبساط کیهان، این معنا را میرساند که کیهان تنها چندمیلیارد سال پیش به وجود آمده (به جای به وجود آمده بهتر است بگوییم به گونه کنونی شکل گرفته- نگارنده) که بدینترتیب حتا از کره زمین هم جوانتر مینماید…»
کیهانشناسان به تازگی به این حقیقت رسیدهاند؛ ولی قرآن کریم این موضوع مهم کیهانشناسی را پیش از کیهانشناسان حل و فصل کرده و گفته است:
اول زمین را آفریدیم و سپس به آسمان پرداختیم. یعنی شکلگیری کیهان در هفت آسمان، پس از آفرینش و شکلگیری زمین صورت گیرفته است. توجهکنید:
ترجمه: بگو آیا شما به کسی که زمین را در دو دوره (مرحله) آفرید، همانا کفرمیورزید و برای او شریکقرارمیدهید؟ او پروردگار جهانیان است. و قرارداد در آن از بالای آن، کوهها را و برکتداد در آن، و منابع آن را در آن قرارداد در چهار دوره که برای پرسشگران یکسان است. سپس به آسمان پرداخت. و آن به صورت دود (گاز) بود. پس به آسمان و زمین گفت خواه ناخواه بیایید آن دو گفتند با میل و رغبت آمدیم. پس تمامکرد هفت آسمان را در دو مرحله و کارکرد هر آسمان را به آن وحیکرد. و آسمان دنیا را با چراغها (ستارگانی) بیاراست؛ و نگاهداشتنی. آن است اندازهگذاری آن بسیاربزرگوار بسیاردانا.
شرح و تفصیل این آیه در مقاله سازمان کیهان در قرآن آمدهاست ولی تا آنجا که به این گفتار مربوط میشود در اینجا به آن میپردازم.
از این آیات معلوممیشود که زمین یعنی کهکشان راه شیری که زمین نیز بخشی از آن است، پیش از سامانگرفتن کل کیهان ایجادشدهاست.
البته خداوند نگفته دیگر کهکشانها را آفریده؛ یعنی اینکه مواد آنها که گازی شکل بوده وجودداشته و خداوند کهکشانهای بعدی را از آن مواد ایجادکرده و سپس با توجه به کهکشانهای تازه و کهکشان راه شیری، همه را یکجا و به شکل هفت طبقه سروسامانداده و آنها را در یک سیستم کلی و جامع که همان حلزون کیهانی با هفت لایه باشد گردآوردهاست. روند استوی بر عرش و شکلگیری کهکشانها به گونه امروزی بسیار طولانی بوده و چند میلیارد سال به درازا کشیده است.
موضوع گسترش کیهان در ارتباط با سن آن نیز از آن موضوعهایی است که ذهن کیهانشناسان را به خود مشغولداشتهاست. در این زمینه نیز قرآن کریم نظر دقیق، کارا و لازم خود را در آیات بسیاری با بیان ثماستوی علیالعرش، اعلامداشتهاست؛ که نکته بسیارمهمی در کیهانشناسی قرآنی و علمی است. شرح و تفصیل موضوع در بخش مهبانگ در قرآن آمدهاست؛ ولی تا آنجا که ممکن است، خلاصهای از آن را به تناسب موضوع، در اینجا میآوریم:
‹ثماستویعلیالعرش› مبین آن است که انرژی تاریک که از فرط سنگینی و گرانش موجب گسترش بیرویهای شدهبود، هنگامی به زیر سلطه درامد که «اندازه مواد قابل گسترش» جهان پیدا به حد قابلقبولی رسیدهبود. از سوی دیگر دربندشدن انرژی تاریک موجب شد که گرانش جذبی نسبت به گذشته کمتر شده و «شتاب گسترش» جهان پیدا افزایش یابد.
این رخداد در حدود 7/6 میلیارد سال پیش رخدادهاست. اگر کیهان 13/7 میلیارد سال(طبق محاسبههای تازه) عمر داشتهباشد، پس، دوره ناپایداری شش میلیارد سال پس از آغاز آفرینش به درازا کشیده؛ و اگر دوره شکلگیری کیهان را همانگونه که اصل مهبانگ بیان داشته پنج میلیارد سال بدانیم، پس ‹استوی علیالعرش› یک میلیارد سال به درازا کشیدهاست.
از سویی تلاش دانشمندان ستایشبرانگیز است و از سوی دیگر دریغ از آنکه اگر آنان از حقایق قرآنی بهدور نبودند، همانگونه که ملاحظه شد، بسیاری از مشکلات خود را بهسادگی بهدستمیآوردند. باز هم توجهکنید:
«از سال 2009 میلادی حدود 300 میلیون کهکشان برای بررسی تاریخچه کیهان و درک بهتری از انرژی تاریک مورد مطالعه قرارخواهندگرفت. در این بررسی قصد بر آن است که برروی نیروی اسرارآمیزی که باعث ایجاد شتاب مثبت عالم شدهاست، تحقیق انجام شود. این 300 میلیون کهکشان حدود دوسوم کل عالم را تشکیلمیدهند. این پروژه، مطالعة انرژی تاریک نامگرفتهاست. بنابر فیزیک نظری، انرژی تاریک حدود 70 درصد عالم را پرکردهاست. انرژی تاریک بهعبارتی ظهور مجدد ثابت کیهانشناسی در معادلات اینشتین است. دکتر واینهو استاد نجوم و اخترفیزیک میگوید: ‹وجود شتاب مثبت این ضرورت را ایجادمیکند که گرانش به صورت دافعه عملکند. اما این قابلقبول نیست… › دکتر فریمن میگوید:
‹اولین مرحلة کار شمارش خوشههای کهکشانی است.› با استفاده از تلسکوپ رادیویی اس. پی. تی. در قطب جنوب، خوشههای کهکشانی که اشعة کیهانی را از شکل معمولشان خارج میکنند، آشکارمیشوند.
مرحلة دوم اندازهگیری مقیاس کیهانی با استفاده از عدسیهای گرانشی است. اگر مقدار دقیق جرم و فاصلة این خوشهها بهطور دقیق مشخصشود، درصد دقیق انرژی تاریک نیز مشخصمیشود.» (2)
این مطلب نیز قابلتوجهاست: «پیش از سال 1998 کیهانشناسان از اختلافهایی که در محاسبه سن، چگالی، و تراکم کیهان بروزمیکرد، دچار مشکل بودند. اما پدیدة شتاب، همه چیز را با یکدیگر سازگار کرد. این پدیده، یکی از مفهومهای کلیدی بسیار مهم است… اکنون پژوهشگران به این نتیجه رسیدهاند که زمان پرداختن به پرسشهای عمیقتر همانند دلیل شتاب (روزافزون) کیهانی فرارسیدهاست».(3)
«در سال 1998 گروههای جداگانهای از ستارهشناسان که سرپرستی آنها برعهده برایان اشمیت(از استرالیا) و سول پرلماتر(از کالیفرنیا) بود، به ثبت درخشندگی ابرنواخترهای دوردست پرداختند تا میزان کندشدن انبساط عالم را محاسبهکنند.
هردو گروه به یافتههایی نائلشدند که هرجزء آن به نوبه خود به اندازه یافتههای پنزیاس و ویلسون در رابطه با ریزموج پسزمینه کیهانی غیرمنتظرهبود:
‹کهکشانهای دوردست که دربردارندة ابرنواختر هستند با سرعتی که با گذشت زمان کاهش پیداکند از ما دورنمیشوند، بلکه این کهکشانها با شتاب از ما دورمیشوند›. این کشف مانند تمامی پیشرفتهای غیرمنتظرة علمی که در گذشته روی داده است، مجموعهای از سؤالات را در رابطه با موضوع مورد بحث پدیدآورد».(4)
همانگونه که شرح آن گذشت، پدیدة شتاب و دلیل گسترش روزافزون آن با بهرهگیری از دادههای کیهانشناختی، در ‹ثماستویعلیالعرش› نهفته است. که تنها قرآن کریم به آن پرداخته و کیهانشناسان از آن غافلند و هنوز از وجود و چگونگی آن آگاهیندارند.
«… آنان(فیزیکدانان) نمیدانند که چرا نیروی جاذبه گرانشی بهشدت از سه نیروی بنیادین دیگر یعنی الکترومغناطیس، نیروی قوی و نیروی ضعیف، ضعیفتر است».
باز تکرارمیکنیم:
‹استوی علیالعرش› یعنی دربندشدن انرژی تاریک، موجب شد از سویی گرانش جذبی نسبت به گذشته کمتر شده و «شتاب گسترش» جهان پیدا افزایش یابد؛ و از سوی دیگر نیروی گرانش از سه نیروی دیگر ضعیفترشود تا این سه نیرو با آزادی بیشتری به ساختوساز کیهان و تکامل آن بپردازند.
نگارش: سال 1384
ویرایش: دی 1402
ویرایش سوم: خرداد 1403
بازگشتها:
1. بخشهایی از مقالهای از رابرت ماتیو، مندرج در Focus Dec. 2004 با ترجمة ع. فخر یاسری مندرج در روزنامة شرق 31/1/84
2. شرق: 17/1/84 به نقل از پارساسکای دات کام
3. شرق: 29/2/83
4. شرق: 25/2/84