جنگ هفتادودو ملت
احمد شماع زاده
بهمن نودوچهار
حدیث مشهوری از رسول گرامی اسلام نقل شده؛ که در برخی منابع بدین گونه است:
اصل حدیث:
قال الشیخ إسماعیل العجلونی فی کشف الخفاء:
افترقت الیهود على إحدى و سبعین فرقة، فواحدة فی الجنة وسبعون فی النار؛ و افترقت النصارى على اثنتین و سبعین فرقة، إحدى و سبعون فی النار و واحدة فی الجنة. والذی نفس محمد بیده لتفترقن أمتی على ثلاث و سبعین فرقة، فواحدة فی الجنة، و اثنتان و سبعون فی النار.
ترجمه: یهودیان بر هفتادویک فرقه شدند، پس یکی در بهشت؛ و هفتاد در آتش اند؛ و مسیحیان بر هفتادودو فرقه شدند، هفتادویک در آتش، و یکی در بهشت است. سوگند به کسی که جان محمد در دست اوست، همانا که تفرقه پیدا خواهدکرد امت من بر هفتادوسه فرقه، پس یکی در بهشت، و هفتادودو فرقه در آتش.
تشکیک و یا رد حدیث:
- ابن تیمیه در اسکندریه این حدیث را به کلی رد کرده و آن را اصیل نمیداند.
- عن عوف بن مالک مرفوعاً "تفترق أمتی على بضع وسبعین فرقة أعظمها فتنة على أمتی قوم یقیسون الأمور برأیهم ".
- وقال الحافظ عبدالرحمن بن إبراهیم الدمشقی دحیم بعد أن رد هذا الحدیث : "هذا حدیث صفوان بن عمرو، حدیث معاویة".
- هل تفسیر حدیث الـ 73 فرقة، وفرقة واحدة هی الناجیة یمکن أن یفسر على هذا الوجه، الإشکال فی سوء فهم الکثیرین لمعناه فکلمة الأمة فی الحدیث: ستفترق أمتی... تعنی أمة التبلیغ لا أمة الاستجابة، وأمة التبلیغ کل الناس الذین یملؤون رحب الأرض بعد بعثة رسول الله، ومن المعلوم أنهم ینتمون إلى مذاهب وأدیان شتى، والإسلام واحد منها، وعلى هذا فالمسلمون على اختلاف فرقهم ومذاهبهم هم الفرقة الواحدة الناجیة؟ بارک الله فیکم.
- وذکر بعض أهل العلم أن المراد بالأمة فیه أمة الدعوة لا أمة الإجابة یعنی أن الأمة التی دعاها رسول الله صلى الله علیه وسلم إلى الإیمان بالله والإقرار بوحدانیته هی المفترقة إلى تلک الفرق، وأن أمة الإجابة هی الفرقة الناجیة یرید بها من آمن بما جاء به النبی صلى الله علیه وسلم.
و برخی از منابعی که در وب به این حدیث پرداخته اند، چنین است:
تنقسم امتی الى بضع وسبعون شعبه کلها فی النار
صحة حدیث تفترق امتی لبضع وسبعون شعبة کلها فی النار الا واحدة
صحة حدیث ستفترق أمتی على ثلاث وسبعین فرقة
تفترق أمتی على ثلاث وسبعین فرقة البخاری
خالصه اینکه: پس از من، امتم به هفتادوسه گروه تقسیم میشوند که همه در آتش خواهند بود جز یک گروه از آنان.
اگر بپذیریم که این حدیث وجود داشته، میخواهیم بدانیم که فهم آن چگونه ممکن میگردد؟:
پس از رحلت رسول اکرم(ص)، اولین تقسیم بندی آغاز شد؛ و از همان روزهای آغازین، نه در نام و نشان، بلکه در عمل، شیعه و سنی مشخص گردید. این روند ادامه داشت تا آن روز که مرحوم محمد شهرستانی گروههای موجود مسلمان را در یک کتاب بزرگ با نام و نشان و شرح هر گروه دسته بندی کرد؛ به نام الملل و النحل.
هرچند به نظر میرسد در زمان شهرستانی هم گروههای مسلمان، شمارشان بیش از هفتادوسه بوده است، ولی پس از شهرستانی نیز از میان گروههای مسلمان، دیگر گروهها نیز ایجادشده اند. پس چه بسا که منظور از هفتاد، نه به معنای دقیق آن باشد، بلکه به منظور اعلام کثرت ایراد شده باشد؛ چنانکه نقش هفتاد در بسیاری از احادیث انکارناپذیر است.
در حدیثی از رسول گرامی آمده است: یک ساعت تفکر همچون هفتاد سال عبادت است. یا نقل است که: ابلیس هفتادهزار سال خدا را عبادت کرد؛ و نیز شمار کشته شدگان بنی قریظه هفتاد هزار است؛ و در بسیاری از احادیث ثواب انجام عملی را هفتاد هزار نوشته اند؛ شمار فرشتگان برای اموری را هفتاد هزار آورده اند؛ و...
با توجه به این موضوع و بر مبنای اصل حدیث، به این نظر بسیار منطقی میرسیم که:
در دین یهود، با توجه به اینکه خیلی قدیمی است(در حدود چهارهزار سال)، از همه کمتر تفرقه وجود داشت است.
در دین مسیحیت، که قدمتی متوسط دارد(دوهزار سال)، کمی و تا اندازه ای تفرقه و تشتت به وجود آمده است.
ولی در دین اسلام با اینکه آخرین دین و نوظهور است، تفرقه و تشتت بسیار زیاد خواهد بود.
این نتیجه گیری با واقعیتهای تاریخی و عینیتهای امروزین ادیان توحیدی در جهان، همخوانی دقیقی دارد.
بنابراین نظر به اینکه معنای درست این سخن پیامبر اکرم به خوبی دانسته نشده، هر گروه که ایجاد میشد و میشود، معتقد بوده و هست، آن گروه مصون از آتش، گروه اوست و بقیه در آتش اند. این روند ادامه داشته و تا امروز دارد و پس از این نیز ادامه خواهد داشت.
سردسته گروههایی که در زمان شهرستانی وجود نداشته و خود را آیینه تمای نمای اسلام میدانند و امروزه به خوبی رخ نشان داده اند، همان وهابیها و سلفیها هستند که شیعیان را مشرک، و شیعه کشی را راهی به سوی بهشت خداوندی میدانند! نتیجه چنین تفکری زاده شدن طالبان و گروههای بسیار دیگر، و دست آخر داعش از این مادر است.
تندروان اهل تسنن، از جمله همان وهابیها و سلفیها، که برای راهیابی به بهشت علاقه زیادی از خود نشان میدهند، به نقل از صحیحین میآورند که:
کسی که به خداوند شرک نورزد بهشتی است.
کسی که به خدا و رسولش ایمان بیاورد و نماز برپا دارد و روزه بگیرد بهشتی است.
کسی که برای رضای خداوند مسجدی بسازد پروردگار نیز به مانند آن در بهشت برای او میسازد.
این گونه احادیث که ممکن است همه هم درست باشند، بسیار زیادند. ولی کسانی که این گونه احاددیث را انتشار میدهند، ممکن است هدف آفرینش را که عشق به معبود است(و نه راهیابی به بهشت) فراموش کرده باشند؛ و یا اصلاً نمیدانند که بهشت، تنها یک وسیله ترغیب و تشویق است، آنهم برای کسانی که هنوز به بلوغ ایمانی نرسیده اند.
ولی چیزی که در میان این گروهها مورد غفلت واقع شده و هیچکس به آن نمیاندیشند، و در اعمال خود به آن شک نمیکنند، این است که چگونه میشود، گروهی، گروهی دیگر را که میگویند ما مسلمانیم و از قلب آنها هم نمیتوانیم آگاه شویم جز به آنچه که بر زبان میآورند، و حتا فرزندان خردسالشان را که هنوز به بلوغ عقلی و تشخیص ایمان و شرک نرسیده اند، به ظن شرک، بکشیم و یا فتوی صادرکنیم که رزمندگان اسلحه به دست، آنان را قتل عام کنند؛ که بدین تربیب راه بهشت برایشان هموار شود!!
توضیح آنکه: برخی از رزمندگان، که اخیراً در سوریه دستگیر شده اند، اعتراف کرده اند که در عربستان آموزش رزمی و عقیدتی دیده و به آنان توصیه شده است به قتل عام شیعان!! البته اینها گوشه ای از تمام ماجراهای طالبان و داعش و... است.
چیزی که مشخص نیست این است که اینان بر مبنای کدام حدیث نبوی و کدام آیه قرآن چنین فتواهایی را صادر میکنند؟ اگر در تمام صحیحین بگردی یک حدیث نمییابی که دستور شیعه کشی در آن باشد. در قرآن هم که چنین چیزی وجود ندارد. حتا قرآن نگفته هر مشرکی را که دیدی میتوانی بکشی. مشرک کشی هم حساب و کتاب و راه و روش و شرایطی دارد.
پاسخی به این پرسش گم شده:
پس آن گروه رها از آتش، چه کسانی هستند؟
هرکس میتواند نظری بدهد؛ مشروط بر آنکه بر مشکلات پیشین نیفزاید و پرسشی دیگر را فراهم نیاورد. نظر نگارنده آن است که این گروه، نه یکی از این گروهها، بلکه گروهی از میان این گروههاست. این گروه میتواند متشکل از برخی از احاد هر یک از هفتادوسه و یا صدو اند گروه باشد که با یکدیگر هیچ آشنایی و ارتباطی هم نداشته باشند، با دو ویژگی:
ویژگی نظری: در عین حالی که در یکی از گروهها زندگی میکند، راه و روش دیگر گروهها را مردود نمیشمارد و به آنان احترام میگذارد. زبان حالش آن است که: خداوندا تو شاهد همه هستی و تو قاضی القضاتی. من بنده کمترینی هستم که از خود، توانی را ندارم که بخواهم در میان بندگان تو قضاوت کنم.
ویژگی عملی: با توجه به ویژگی نظری، چنین شخصی نه میتواند، و نه میخواهد کسی را بکشد. کشتن(که این روزها در میان همه گروههای مسلمانان قبحش ریخته و رایج شده است!!)، شهر ممنوعه خداوند است. از نظر خداوند کشتن کسی از هر دین و کیش و آیینی ناروا، ناپسند و مجازات خداوند را در پی دارد.
انسان معتدل درمیماند از اینکه اینهمه مسلمان را میبیند که به جان یکدیگر افتاده اند و همگی هم قرآن میخوانند و خوانده اند که خداوند فرموده است: وما کان لمؤمن ان یقتل مؤمناً الا خطاً (غیرممکن است که خداباوری، خداباوری را بکشد مگر به خطا.- نساء: 92) و آیه بعد:
و من یقتل مؤمناً متعمداً فجآاؤه جهنّم خالداً فیها و غضب الله علیه و لعنه و اعدّله عذاباً عظیماً
و کسی که بکشد خداباوری را به عمد، پس جزای او جهنم است برای همیشه؛ و خشم خداوند بر اوست و او را لعنت میکند و برای او شکنجه عظیمی را در نظر دارد.
دو نکته در این دو آیه:
یک- خداوند حتا نمیگوید انسانی گناهکار را. زیرا میداند بندگان نابنده او، اگر واژه گناهکار را در گوشه ای از آیه ببینند، به فوریت برای مقتولین خود(مانند اسیران و بویژه زندانیان سیاسی) مستمسکی درست میکنند؛ تا اول او را گناهکار جلوه دهند و بعد بکشندش و بدین طریق خود را تطهیر کنند! از سوی دیگر تشخیص گنهکار یا مفسد فی الارض برعهده افراد جامعه نیست؛ و کسی چنین حقی را ندارد؛ بلکه بر عهده قاضی عادلی است که دادگاهش فرمایشی و نمایشی نباشد؛ و در احکام خود تنها رضای الهی را در نظر داشته باشد و بس.
دو- اگر مؤمن را به مانند بسیاری فقیهان و مترجمان مسلمان ترجمه نکرده ام، بدان دلیل است که خداوند از به کارگیری هر واژه ای منظوری را در نظر دارد که ما باید با تدبر در آن واژه به حقیقت آَن دست یابیم. هرجا که خداوند واژه مؤمن را به کار میبرد منظورش انسانی است از هر دین و کیشی که به خدا ایمان داشته باشد. این تفاوت دارد با مسلمان. اگر خداوند میخواست سخن از مسلمان به میان آورد، میگفت مسلماً و نه مؤمناً
یعنی خداوند خیلی ساده به ما گفته است که: شما ای مسلمانان! حق ندارید هیچ خداباوری را به هیچ بهانه ای و به هیچ صورتی بکشید.
در تلموذ آمده؛ و نیز در قرآن چنین آمده است که: ... از این رو بر بنی اسرائیل نوشتیم: همانا کسی که بکشد کس دیگری را بی آنکه کسی را کشته باشد یا در زمین فساد کرده باشد، چنان باشد که گویی همه مردم را کشته است؛ و اگر کسی او را زنده کند چنان است که گویی همه مردم را زنده کرده است. یعنی کشتن تنها یک انسان، همچون کشتن انسانیت است! و جان دادن به انسانی که در حال مرگ است؛ جان دادن به انسانیت است. (انفال: 32)
منظور نظر خداوند آن است که همواره به جامعه جان دهید تا جامعه زنده و پاینده بماند. درست برعکس آنچه که در جامعه های انسانی، امروزه رخ میدهد و جانها به هر بهانه ای گرفته میشود؛ و کسی به فکر جان دادن به جامعه نیست!!
و اینجاست که سخن حافظ مصداق مییابد که:
جنگ هفتادودو ملت همه را عذر بنه چو ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
نقدی بر زیارت عاشورای معروفه
(آخرین ویرایش)
احمد شماعزاده
ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه انیفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الیالهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً(کهف: 57)
ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند آن(قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچوجه.
سخن نخست:
وقتی که به سفر حج رفتهبودم، میدیدم وهّابیها با ‹مفاتیحالجنان› و بویژه ‹زیارت عاشورا› مخالفند؛ و تصورمیکردم به دلیل لعنهای موجود در آن است. در یک مورد هم که به ما ایرانیان گفتند شما مشرکید، حسابی با آنها در افتادم که کم ماندهبود با یکدیگر گلاویز شویم؛ و نمیدانستم چرا به ما مشرک میگویند و تصورم بر این بود که ما به زیارت بارگاه امامان میرویم و یا روی مهر سجدهمیکنیم.
پس از بازگشت، روزی مشغول خواندن زیارت عاشورا(طبق معمول نوع معروفة آن) بودم که متوجه جملههایی شدم که در طول زندگی، همواره خواندهبودم ولی هیچگاه متوجه بار منفی آنها نشدهبودم. این جمله ها دو اشکال اساسی دارند که هر دو اشکال به گونه ای است که اگر کسی آگاهانه بیان کند به خداوند شرک ورزیده است. اشکال اول مربوط به نیت قربت و دیگری قائل شدن به نیرویی فوق الهی برای دشمنان خاندان رسالت است:
اشکال اول: قربه الی الله در زیارت عاشورای معروفه
این جملهها علناً خاندان نبوت را در عرض خداوند قرارمیدهند:
یا ابا عبدالله انی اتقرب الیالله و الی رسوله و الی فاطمه و الیالحسن و الیک بموالاتک و بالبرائه ممن اسس اساس ذلک و بنی علیه بنیانه و جری فی ظلمه و جوره علیکم و علی اشیاعکم برئت الیالله و الیکم منهم و اتقرب الیالله ثم الیکم بموالاتکم.
بگذریم از اینکه این جملهها از نظر دستور زبان ایراد دارند(زیرا در آغاز مخاطب امام حسین(ع) است ولی بهیکباره جمله ها دیگرگون و مخاطبین خاندان نبوت میشوند) در این جملهها سه موضوع «تقرب، تولی و تبری» گنجاندهشدهاست.
ما نماز میخوانیم، روزه میگیریم، حج میرویم، و همه فروع دین را به نیت «قربه الیالله» انجام میدهیم؛ که اگر غیر از این باشد عبادتمان باطل است. چگونه است هنگامیکه به «تولی و تبری» میرسیم، که خود نیز جزء فروع دین قرارشدادهایم، میشود قربه الیالله ثم الی غیرالله؟
از سوی دیگر خداوند در قرآن و نمازهایمان تأکیدمیکند که محمد(ص) و مسیح(ع) و… همه بندة خدایند. چرا خداوند ما را وادار میکند که نه بار در شبانهروز در نمازهایمان تکرارکنیم که محمد(ص) بنده و رسول اوست؛ و اول هم بنده را میآورد و پس از آن رسول را؟
برای اینکه مانند بتپرستان، خردهخرده رسول خدا را جانشین خدا نکنیم. بتپرستان از اول نیامدند چیزی بتراشند و بگویند این خدای ماست و ما آن را میپرستیم؛ بلکه چون برای آنان دشوار بود خدایی را که با چشم سر نمیبینند، بپرستند؛ چیزی را سمبل یا واسطه یا وسیله قراردادند برای ارتباط با خدا، تا او را بهتر عبادت کنند؛ ولی با گذشت زمان و گذر روزگار خردهخرده این سمبل و وسیله ارتباط سرنوشتش آنگونه شد که میدانیم. سرنوشت ما شیعیان نیز دارد همانگونه میشود، که در بسیاری گاهها نیز شدهاست.
اگر میخواهید بدانید که گرفتار شرک شدهاید یا نه، ببینید با خواندن این نوشته چه حالی پیدامیکنید. اگر به شما برخورد و گفتید «این لاطائلات چیست؟» بدانید که بتپرست شدهاید و اگر با دقت دنبالة نوشته را خواندید و پیش خود گفتید نگارنده میخواهد به این کلام مولاعلی عملکند که «قلالحق ولو کان علیک»، پس بدانید که هنوز موحدید.
ما با خواندن این زیارت خاندان نبوت را در عرض(در ردیف) خداوند قرارمیدهیم. چرا؟ چون هنگامیکه میگوییم قربه الیالله؛ ما عملاً رسول خدا و ائمة اطهار را در طول(در راه رسیدن به) خداوند قراردادهایم(صلوات شعبانیه: اللهماجعله لی شفیعاً مشفعاً و طریقاً الیک مهیعاً) و به همه آنها نیز تقرب جستهایم. به قول مولانا: «چون که صد آمد نود هم پیش ماست».
بنابراین وقتی که به صد تقرب میجوییم، از نود، و هشتاد و… گذرکرده و به «او» یعنی صد(نهایت = خدا) میخواهیم نزدیک شویم. و اصولاً تا وقتی که در عمل به خاندان نبوت نزدیک نشویم نمیتوانیم به خدا نزدیک شویم؛ ولی هنگامی که میگوییم قربه الیالله و الی رسوله و… ، رسول خدا و خاندان رسالت را در عرض خداوند قرارداده و شرکورزیدهایم.
در این زیارت برای بار دوم آمدهاست: اول به خدا و سپس به شما تقرب میجویم، هنگامی که کسی به خداوند تقرب بجوید، دیگر به پایینتر از خداوند معنی ندارد که نزدیک شود. هنگامی که پله آخر را نشانه رفتهای چه نیازی به بازگشت به پلههای پایینتر؟ مگر آنکه آنان را از خداوند برتر و بالاتر بدانی.
ممکن است عکس قضیه درست باشد: ‹انی اتقرب الیکم ثم الیالله› و آنان را وسیلة تقرب قراردهی چنانکه در زیارت روز جمعه میخوانیم: اتقرب الیالله تعالی بک و بآل بیتک و انتظر ظهورک و…
جایگاه یکتاپرستان
قرآن کریم چه نیکو به آن عبارت مجعول(اتقرب الیالله ثم الیکم) پاسخ گفتهاست: فذلکمالله ربّکمالحق فماذا بعدالحق الاّالضّلال فانّی تصرفون(یونس: 32)
پس آن است ‹الله› شما، پروردگار شما که حق است، پس چه چیزی پس از حق و بالاتر از حق وجوددارد جز گمراهی. پس به کجا رهسپارید؟ (ای رهگمکردگان).
مخاطب این آیه ما هستیم، به ما میگوید که با رفتار و گفتار ناشایست و نادانستة خود، کسی یا چیزی را بالاتر از خداوند ندانیم؛ حتا اگر آنکس، رسول خدا باشد. خداوند میداند که ما خورشید و ماه، یا یک تکه چوب یا سنگ را چه در لفظ و چه در عمل، بالاتر از خداوند نمیدانیم، پس برای همینگونه گمراهیها این نوع آیات را ناز لکردهاست.
معلوم میشود ما هنوز معنای بسیاری از آنچه را که میخوانیم، نمیدانیم.
از سوی دیگر خداوند به رسول خود در آیات مختلف از جمله آیة آخر سورة یونس میفرماید: «از آنچه به سوی تو وحی میشود پیرویکن و پایداریکن تا اینکه حکم خدا فرارسد، و او بهترین حکمکنندگان است».
در این آیه خداوند حتا به پیامبرش که به او وحی میکند میگوید از وحی پیرویکن؛ اگر در شبهه هستی صبرکن تا حکم خداوند فرارسد. ولی ما به احکام قرآنی که از سوی بهترین حکمکنندگان صادرشده بیتوجهیم و به دنبال چیزهایی میرویم که به آنها یقیننداریم. خداوند در آیات دیگری نیز میفرماید:
از زبان یوسف: انالحکم الاّ لله امر الاّتعبدوا الاّ ایّاه ذلک الدینالقیّم و لکنّ اکثرالنّاس لایعلمون(یوسف: 40)
از زبان یعقوب پدر یوسف: وما اغنی عنکم منّ الله من شیء انالحکم الاّ لله علیه توکلت و علیه فلیتوکّلالمتوکّلون(یوسف: 67)
در آیة اول حضرت یوسف به همبندان خود که مشرک نبودهاند، میگوید: ‹حکم، تنها از آن خداست، خداوند فرموده هیچکس را جز او نپرستید. دینی پایدار است که برپایة توحید خالص بناشدهباشد، ولی بیشتر مردم این موضوع را درک نمیکنند›. آیا ما مطمئنیم که جزء "بیشتر مردم" نیستیم؟
در آیة دوم حضرت یعقوب پدر حضرت یوسف به فرزندانش که مشرک نبودهاند، میگوید: ‹چیزی شما را از خدا بینیاز نمیسازد. همانا که حکم تنها از آن خداست، بر او توکلکردم، و متوکلین بر او توکلمیکنند.
یعنی ‹مقام توکل› به کسی نمیرسد جز آنکه آن را بیازماید، با هر دینی و کیشی. بنابراین، ‹متوکّل› صفت دیگری ندارد و تنها یکتاپرستان واقعی به این مقام میرسند.
و نیز در ‹مناجات شعبانیة› حضرت امیرالمؤمنین(ع) که همة امامان نیز میخواندهاند، به عبارتهایی توحیدی برمیخوریم که آنها گفتهاند تا ما یادبگیریم و خود آنها را جانشین خدا قرارندهیم. مسلّم است که اینگونه دعاها و مناجاتها برای مشرکین نیست، بلکه برای ماست تا به شرکهای کوچک و بزرگ دچار نشویم:
فقد جعلتالاقرار بالذنب الیک وسیلتی
و انا عبدک وابن عبدک قائم بین یدیک متوسّل بکرمک
ان حرمتنی فمن ذاالذی یرزقنی و ان خذلتنی فمن ذاالذی ینصرنی
الهی ان عفوت فمن اولی منک بذلک
دقتکنید و ببیند تفاوت از کجاست تا به کجا: ما وسیله را رسول خدا(ص) و اهل بیت میدانیم؛ ولی خود ‹اهل بیت› به خدا میگویند ما ‹اقرار به گناه› را وسیلة قرب تو قرارمیدهیم. آنها که گناه نکردهاند، پس برای ما میگویند. یا اینکه: من بندة تو و فرزند بندة تو هستم و از خود اختیاری ندارم(خود را به تو واگذاشتهام) و کرم تو را ‹وسیله› قرارمیدهم.
چگونه کسی را وسیلة تقرب خدا قراردهیم که او خود را در برابر خدا بیارادهواختیار میداند؟
آیة قرآن نیز چنین است:
یا ایهاالذین آمنوااتقواالله وابتغوا الیهالوسیله و جاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون (مائده: 35)
در اینجا نیز میبینیم که وسیلة قرب، بین تقوا، یعنی ‹نهایت ایمان قلبی› و ‹کوشش در راه خدا› قرارگرفتهاست؛ و درست، جایگاهی را دارد که معصوم فرمود: ‹اقرار به گناه›؛ یعنی:
اول: تقوا، تصمیم بر اینکه دیگر گناه نکنیم.
دوم: اقرار به گناهان گذشته تا دوباره به آنها بازگشتنکنیم، و این میشود «وسیله»، تا به این وسیله، برای تقرب آمادگیپیداکنیم.
سوم: هنگامی که آمادگی تقرّب را یافتیم، جهاد در راه خدا، به دمی یا درمی یا قلمی یا قدمی، یعنی عمل، و نه سخن و عمل هم بدون نیت تقرب هباءمنثوراً است، هرچند جهاد در راه خدا باشد.
معنای «تولی و تبری» و ارتباط آن با «تقرب»:
تولی یعنی دوستداشتن عترت رسول خدا(ص) و دوستدارانشان و تبری یعنی دوریجستن از دشمنانشان و همة اینها برای خدا و نزدیکشدن(تقرب) به اوست.
سورة برائت: برائه منالله و رسوله الیالذین عاهدتم منالمشرکین(1) … انالله بری منالمشرکین و رسوله… (3)
ترجمه: دوریجستنی از سوی خدا و رسولش نسبت به کسانی از مشرکین که با آنان پیمان بستید… خدا و رسولش از مشرکین دوریمیجویند(بیزارند).
سورة بقره: الله ولیالذین آمنوا… (257) سورة آل عمران: الله ولیالمؤمنین (68)
از این آیات نتیجهمیگیریم که در قرآن کریم تبری از سوی خدا و رسولش نسبت به مشرکین، و تولی باز از سوی خدا و رسولش نسبت به مؤمنین است و خدا و رسول در این موارد جایگاه فاعلی دارند و نه مفعولی.
باز هم سورة برائت: و من الاعراب من یؤمن بالله والیوم الآخر و یتخذ ما ینفق قربات عندالله و صلواتالرسول الا انها قربه لهم سیدخلهمالله فی رحمته انالله غفور رحیم(99)
ترجمه: و از اعراب کسانی به خدا و روز جزا ایمان میآورند و آنچه را که انفاق میکنند، به عنوان تقرب نزد خدا و درودگفتن به رسول او میگیرند. آگاه باشید که این قربتی است برای آنان. بهزودی خداوند آنان را در رحمت خود واردمیسازد. همانا که خداوند آمرزندة مهربان است.
این آیه حجت را بر همه تمام میکند و انفاق(یعنی یک کار عملی و از خود گذشتگی و نه فقط حرفزدن و ادعاکردن) را وسیلة تقرب نزد خدا(تنها نزد خدا) و تنها درود را برای پیامبر عظیمالشأن او اعلامکرده(حتی پیامبر اکرم را وسیلة قرب قرارنداده) و از اعراب بادیهنشین و تازه مسلمانی که چیزی از اسلام نمیدانند، همین را به عنوان وسیلة قربت پذیرفته و به آنان قول دخول آنان در رحمت خود و آمرزش را میدهد.
برای آگاهی بیشتر از نظر قرآنکریم نسبت به «تقرب»، از آیاتی که پیرامون نوع قربانیکردن فرزندان آدم(ع) برای خداوند است، نیز برمیآید که تقرب فقط با کردار و نوع کردار است و نه به گفتار و پندار.
پس بیاییم به این آیه گردننهیم و مؤمن شویم تا خداوند ولیّ ما باشد(1) و به غیرخدا تقرب نجوییم، هرچند آن ‹غیرخدا› رسول خدا باشد. زیرا رسول گرامی هم راضی به چنین تقربی نیست و نه نیازمند آن، که این روش مسیحیان است.
مسیحیان، کشیشان را وسیلة قربت قرارمیدهند و با اعتراف به گناه نزد آنان میخواهند به خدا نزدیکشوند. این روش را خود کشیشان ابداعکردهاند. ولی دیدیم که امیرالمؤمنین اعتراف به گناه را تنها نزد خدا شایسته، و وسیلة تقرب میداند. و تاریخ شیعه گواه آن است که ائمّة اطهار کسی را برای اعتراف به گناه نزد خود نپذیرفته، و هیچگاه خود را وسیلة قرب قرارندادهاند. پس ما بر چه مبنایی چنین میکنیم؟
اشکال دوم: نیروی فوق الهی دشمنان!!
لعن الله امه دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم التی رتبکم الله فیها(لعنت خدا بر امتی که دفع کرد شما را از مقامتان و زدود شما را از مراتبی که خداوند به شما داده بود.)
اگر گوییم این زیارت ساختگی است سخن بیهوده ای نگفته ایم. کسانی که این زیارت را ساخته اند چون هدفشان ایجاد ترحم نسبت به خاندان رسول خدا سلام الله علیهم اجمعین بوده است(که آنان هیچگاه نیازی به ترحم نداشته و ندارند) فراموش کرده اند که با این جمله ها مقام و توانایی دشمنان آنان را برتر از خداوند قلمداد کرده اند. شاید هم فراموش نکرده اند بلکه پیش خود گفته اند با این جمله ها رگ غیرت شیعیان به جوش میآید و فکر درست و نادرست بودن جمله ها را نمیکنند. چنانکه نتیجه درستی از اندیشه خود نیز گرفته اند که ما همواره گواهش هستیم. چرا و چگونه؟
نکته اول
- آیا اهل بیت علیهم السلام مقام یا مرتبه و منزلتی واقعی یا بالفعل و دنیوی داشته اند؟ اگر داشته اند چه بوده است که دشمنانشان از آنها گرفته اند؟!!
- آیا اهل بیت علیهم السلام مقام یا مرتبه و منزلتی حقیقی یا بالقوه و الهی داشته اند؟ اگر داشته اند چگونه کسانی میتوانند چنین مقامی را از آنان سلب کنند(بگیرند)؟
مسلم است که:
- آنان مقامی دنیوی نداشته اند که کسی بتواند از آنان بستاند یا نستاند(جز امام علی علیه السلام که چند سالی مقامی واقعی یافت و تا لحظه شهادت کسی از او نگرفت).
- آنان مقام و منزلتی حقیقی و بالقوه داشته اند که خداوند به آنها داده و چیزی را که خدا داده باشد چه کسی جز خداوند میتواند بازستاند؟
نکته دوم
ازاله یعنی زدودن. و در زبان فارسی و عربی این واژه برای چیزهای کثیف و زائد به کار میرود مانند ازاله مو و نجاست و معمولا برای نیکان و نیکویی این واژه کاربردی ندارد. بنابراین سازندگان این زیارت یا فکر نکرده اند که کسی را از مقامی ازاله نمیکنند بلکه خلع میکنند و به کارگیری این واژه توهین به خاندان نبوت است. یا اینکه باز هم خواسته اند رگ غیرت شیعیان را به جوش آورند. وانگهی که هر کسی هم توانایی خلع کس دیگری را ندارد، جز آنکه از او بالاتر یا قویتر باشد. در این صورت با بیان این جمله ها به خاندان عصمت و طهارت توهین کرده و نیز به خداوند شرک ورزیده ایم که زبان این زیارت قائل به آن است و دشمنان آنان را بالاتر و تواناتر از خداوند به حساب آورده است.
نکته سوم- سازندگان این زیارت به جای واژه طایفه و قوم که معنای گروه را میدهد واژه امت را به کاربرده اند که نشان میدهد آنان نه تنها در توانایی دشمنان اهل بیت بلکه در شمار آنان نیز غلو کرده اند.
نکته چهارم- این زیارت مربوط به امام حسین(ع) است ولی جمله ها به یکباره رنگ اهل بیت میگیرند. و مصیبت امام حسین را که بانی آن طبق تاریخ وقایع عاشورا عبیدالله بن زیاد و مجریان آن شمر و عمر سعد لعنه الله علیهم اجمعین است به دیگران وصل میکنند. گویی زمان عقده گشایی فرا رسیده است.
چرا ما کینه صحابه رسول خدا را به دل داریم ولی مولا علی نداشته است؟
اگر ایشان کینه خلفا را در دل داشت نام دو تن از فرزندان خود را ابوبکر و عثمان نمیگذاشت(که در واقعه کربلا در کنار برادرشان شهید شدند.) و فرزندان خلفا (محمدبن ابی بکر و عبدالله بن عمر) دوستان امام حسن و امام حسین نبودند.
در این زمینه خواندن مقاله نفی کینه توزیهای مذهبی نوشته امیرحسین ترکاشوند سفارش میشود.
تاریخ وقایع عاشورا را اگر بخوانیم و اندیشه کنیم بر باطل بودن بسیاری از عقاید خود پی خواهیم برد. پس ما چگونه شیعه علی هستیم که او کینه آنها را نه تنها در دل نداشته بلکه در عمل هم برای ما!! ثابت کرده که نداشته است ولی ما کینه آنان را در دل داریم و به آن عمل میکنیم. چگونه کسی که کینه عمربن الخطاب را در دل دارد می آید و مشاور او میشود!!؟ به گونه ای که به قول خود شیعیان پس از مشورت دادن، عمر میگوید "اگر علی نبود عمر هلاک میشد".
این نشان از آن دارد که او شخص منصفی هم بوده که در حالی که بر سریر قدرت نشسته به توانایی علی و ناتوانی خود اعتراف میکرده است. این را هم باید دانست که علی مرد حق است و هیچگاه منافقانه و ریاکارانه عمل نمیکند که بخواهیم این گونه کارهای او را توجیه کنیم.
پس: برخی آگاهانه یا ناآگاهانه پیرو سیاست پیر استعمار(انگلیس) هستند و نان تفرقه افکنی را میخورند چون فکر میکنند نان دیگری برای آنان نیست.
منشأ زیارت
ممکن است گفتهشود که این زیارت از خود ائمة معصومین واردشده. بحثی نیست؛ میتوان در این زمینه تحقیق و کندوکاو صورتگیرد. ولی میتوان از هماکنون گفت که اگر زیارت معروفة عاشورا از معصوم رسیده باشد(به نوشتة مفاتیح از امام محمد باقر، ولی نه به صورتی که مثلاً در مورد زیارت امام حسین در روز عرفه آمده و نقلقول مستقیم است؛ بلکه بهگونهای غیرمستقیم) بخشهایی که نقد شد و برخی بخشها که جای نقدشان اینجا نیست یقیناً از معصوم نیست که دامان معصومین از این گونه کژیها و شرکها پاک است.
تنها ما شیعیان ظاهری آنان هستیم که یا از آنان خیلی عقب میافتیم و یا از آنها جلومیزنیم؛ که امام معصوم فرمود شیعه ما نه از ما عقب میافتد و نه از ما پیشیمیگیرد؛ و نیز در ‹صلوات شعبانیه› که امامان شیعه از امام سجاد به بعد همه میخوانده اند تا به شیعیان بگویند آنچنان نشوید که اکنون شده ایم میخوانیم:
المتقدم لهم مارق والمتأخر عنهم زاهق واللازم لهم لاحق(پیشیگیرنده از آنان خارج از دین است؛ و پسمانده از آنان در هلاکت است؛ و همراه آنان به آنان میپیوندد.)
یاداوری مهم: نکته ای که یاداوری آن در اینجا ضروری است این است که اگر مرحوم شیخ عباس قمی میخواست خدمتی به اسلام بکند و از تفرقه میان شیعه و سنی پیشگیری کند یا به آن دامن نزند، راهش این بود که زیارت عاشورایی را که وی آن را تنزل داده و در آخر آورده و نام آن را غیرمعروفه گذارده پس از وصف منشا زیارت، میآورد و زیارت عاشورایی را که غالیان ساخته اند در مرحله دوم میآورد تا در این مدت صد و اندی سال شیعیان گمراه نشوند.
زیرا متعصبینی که پژوهشی ندارند هنگامی که سخن از اشکالهای وارده بر زیارت عاشورا میشود در مدح آن که همان مدحهای مشروح در مفاتیح است متوسل میشوند. و این در حالی است که تنها برخی از علمای عظام و غیرعظام کل زیارت عاشورا را به زیر سؤال برده اند ولی بیشتر ناقدان زیارت عاشورا نقدشان بر آن زیارت عاشورایی است که شیخ عباس قمی آن را در آغاز قرار داده است.
در زیارت عاشورای غیرمعروفه، چیزی اغراقآمیز و با افراط وتفریط بیان نشده، و هیچیک از اشکالاتی که بر معروفة آن وارد است، بر غیرمعروفه وارد نیست. حتا لعن بر خاندانهایی که در زیارت عاشورای معروفه است در غیرمعروفه آن نیست. (تنها آل یزید و آل زیاد لعن شده اند که حقشان است.) آقای امیرحسین ترکاشوند در نفی کینه توزیهای مذهبی مینویسد(نقل به مضمون): در میان خاندانهای مروان و حکم انسانهای خوب بسیاری وجود داشته اند. آنان چه گناهی کرده اند که طبق زیارت عاشورای معروفه تا ابد لعن شوند؟
چگونه میتوانیم هم از ثواب زیارت عاشورا بیبهره نباشیم و هم شرک نورزیدهباشیم؟
پاسخ آن است که زیارت عاشورای غیرمعروفه را که در ثواب، برابر و همارز معروفه، و آسانتر از آن، و بیاشکال است، بخوانیم. این زیارت ممکناست از معصوم واردشدهباشد.
برای اطمینان خاطر و آگاهی بیشتر به توضیحهایی که در مفاتیحالجنان پیش از زیارت عاشورای غیرمعروفه آمدهاست، رجوعکنید.
وجود زیارت عاشورای غیرمعروفه، گمان ما را نسبت به ساختگی بودن معروفه آن توسط ‹متقدمین لهم مارق› به یقین نزدیک میکند. در این زمینه دو استناد میآوریم؛ یکی کلی مربوط به ‹متقدمین لهم مارق›(یا غلوکنندگان در امور شیعه) و استنادی دیگر از خود مفاتیحالجنان، که مربوط به داستان ‹سید رشتی› است، و برای تشویق به خواندن زیارت عاشورا از آن استفاده میشود. در زیر به آنها میپردازیم:
… غلات از رهگذر غلو در شؤنات امامان و رهبران خود و عقایدی چون تشبیه و تناسخ، به تخریب عقاید پرداخته، و با اصل دین بازیمیکردند… هشامبن حکم گوید از امام صادق شنیدم که فرمود: ‹مغیرهبن سعید بهطور عمد به پدرم دروغبست. او کتب شاگردان خود را میگرفت و شاگردان او با شاگردان پدرم اختلاطداشتند… بنابراین آنچه از غلو در کتب و آثار شاگردان پدرم راه یافتهاست، همه از مجعولات مغیرهبنسعید است… بسیاری از آثار غلات توسط کارشناسان حدیث شناسایی و دورریختهشده، اما هنوز آثار غلات کموبیش در لابهلای کتب حدیث وجوددارد. با ملاحظة این کتب، روشن میگردد که غلات، بیشتر در رشتههای زیر به جعل حدیث اقدامکردهاند:
ـ فضائل ائمه: بخصوص طرح علم غیب، کارگزاری و دخالت در خلقت و انتساب برخی از معجزات و کرامات به آن بزرگواران.
ـ مسائل قرآنی بخصوص: ادعای تحریف و اسقاط آیات مربوط به ائمه، عدم حجیت قرآن موجود، تطبیق آیات با امامان و فضایل مبالغهآمیز در قرائت سور.
ـ مسائل طبی، شامل: شناخت امراض و بیان خواص خوراکیها، داروها، و مسائل بهداشتی.
ـ مسائل اخلاقی، عبادی و ذکر ثوابهای مبالغهآمیز جهت کارهای کوچک.
ـ مسائل کلامی و فلسفی از جمله: مسألة تشبیه، حلول و اتحاد روح، تناسخ، و…
… امام صادق فرمود: ‹جوانهای خود را از فتنة غلات برحذردارید که آنان را منحرفنکنند. غلات بدترین مخلوقات خداوندند. با دعاوی خود، بزرگی خدا را کوچککرده و برای بندگان او ادعای ربوبیت میکنند… مطابق قرائن دیگر، آن دو بزرگوار(صادقین: امام محمدباقر و امام جعفر صادق) خاطرنشانکردهاند که غلات از جملة دروغگویان، جاعلان حدیث و تحریفگران قرآن میباشند.
بخش دیگری از فعالیتهای صادقین عبارت از تکذیب عقاید غلات و تصحیح عقاید شیعیان میباشد. در این مورد خصوصاً تلاشهای امام صادق(ع) بسیار چشمگیربودهاست، زیرا در زمان آن حضرت دامنة تبلیعات غلات توسعهیافته و گروه زیادی در کوفه تحت تأثیر آنان قرارگرفته بودند.
ضمناً وجود تقیه ـ در اغلب برخوردهای اجتماعی ـ موجبشدهبود تا غلات شیعه ادعاکنند که امام(ع) آنها را ظاهراً محکومساخته، ولی باطناً به آنان خوشبین است و طبعاً این طرز تلقی، مشکل امام(ع) را در رابطه با جریان غلات در جامعة شیعه دوچندان کردهبود.
در روایتی آمدهاست که ‹سدیر صیرفی› نزد امام صادق(ع) آمد و گفت: «قربانتگردم، شیعیانتان دربارة شما دچار اختلافنظرشده، و در آن اصرارمیورزند. گروهی گویند هرخبری که امام برای هدایت مردم به آن احتیاجدارد به گوشش گفتهمیشود؛ و برخی میگویند به او وحیمیشود. عدهای میگویند به قلبش الهام میگردد، و گروه دیگر معتقدند او در خواب میبیند؛ و بالاخره بعضی میگویند او از روی نوشتههای پدرانش فتوامیدهد. کدامیک از این نظرات صحیح است؟ امام فرمود: هیچیک از این سخنان صحیح نیست. ای ‹سدیر› ما حجتهای خدا و امنای او بر بندگانش هستیم و حلال و حرام او را از کتاب خدا میگیریم».
ب ـ در حکایت سید احمد رشتی یعنی بازرگانی که قصدحجکردهاست، میخوانیم که 5/2 تا 3 ساعت مانده بود به صبح، همراه قافله، از محلی در ترکیه امروزی برای ادامة سفر حرکت میکند. پس از طی سهربع فرسنگ(چهارونیم کیلومتر)، هوا بد میشود و از قافله عقبمیماند. به تفکر مینشیند و در نهایت تصمیممیگیرد که به مبدأ بازگردد و با امکانات بهتر به سفر ادامهدهد.
یک مرتبه باغی را میبیند و شخصی که با بیل خود، مشغول رسیدگی به باغ است. او جلو میآید و به زبان فارسی از حال او میپرسد، و او وضعیت خود را بازمیگوید. آن شخص او را توصیه به خواندن نافله میکند، او شروع به خواندن میکند. پس از مدتی مرد باغبان بازمیگردد و چون میبیند مسافر هنوز آنجاست، وی را توصیه به خواندن ‹زیارت جامعه› میکند. پس از مدتی باز میگردد و چون هنوز مشکلش را حلنشده مییابد، او را توصیه به خواندن زیارت عاشورا میکند.
بار سوم که میبیند هنوز آنجاست، او را با خود میبرد و در راه با سه بار تأکید به او و به شیعیان، میفرمایند که این سه(نافله، زیارت جامعه و زیارت عاشورا) را انجام دهند. دست آخر آن شخص(این حکایت در وصف دیدار با امام زمان علیه آلافالتحیه والسلام است.) او را به قافله میرساند، در حالیکه تازه فجر طلوعکرده و همراهانش در حال وضوگرفتن بودند.
اگر این حکایت را با دقت بررسی کنیم متوجه میشویم که راهگمکرده، نمیتوانسته زیارت عاشورای معروفه را با آن طول و تفصیل خوانده باشد، و آنچه پیش از این از خواندن زیارت عاشورا معمول بوده، همان زیارت عاشورای غیرمعروفه بودهاست.
جالب اینجاست که از همین حکایت مشخص میشود که ما شیعیان از دشمنی بیرویه نسبت به اهل تسنن(به اصطلاح از بغض معاویه و نه از حب علی)، حتا به سخن امام زمان خود نیز توجهنمیکنیم و مانند موارد دیگر یا از ائمه اطهار جلومیزنیم و یا عقبمیافتیم:
مگر امام زمان به آن مرد سه چیز را توصیه نکرد؟ پس چرا به اولین دستور(نماز نافله) بیتوجهیم، به دومین دستور(زیارت جامعه) کمتوجهیم، و به سومین دستور(زیارت عاشورا) بیش از حد توجه میکنیم؟
آیا دلیلش جز این است که به نماز نافله بیتوجهیم، زیرا که اهل تسنن به آن بسیار پایبندند، و به زیارت عاشورا بسیار پایبندیم چون اهل تسنن آن را شرک آلود میدانند؟ مگر نخواندهایم که حضرت زینب سلامالله علیها در تمام دوران فاجعة کربلا حتا یکی از نمازهای نافلة خود را ترکنکرد؟ پس چرا علمای شیعه اهمیت آن را گوشزد نمیکنند؟
برعکس، هنگامیکه به حج میرویم، میبینیم که اهل تسنن کاری را میکنند که حضرت زینب میکرد؛ یعنی حتا دم در مغازه یا کنار بساط خود از نافله غافل نمیمانند!!
در طول تاریخ، دین همواره بازیچة دست سودجویان قرارگرفتهاست. هرکس که در دین تغییری ایجادکند، چه غلوکنندگان باشند، چه علیاللهیان باشند، چه دولتهای انگلیس و روس و دینسازیشان باشد و چه هرگروه خودی و غیرخودی دیگری، تنها برای سود شخصی است که با دین خدا و مردم بازی میکند، و تنها راه مبارزه با آنان، که در همة عصرها و نسلها یافتمیشوند، این است که آگاهی مردم را نسبت به ترفندهای آنان بیشتر کنیم؛ همچون صادقین سلامالله علیهما که دیدیم شیوة آن دو بزرگوار را.
متأسفانه امروزه جوانانی که اهل زیارت عاشورایند به دنبال حقایق مربوط به این زیارت نمیروند و هرچه به آنان دیکته میشود میآموزند و زندگی امروزی نیز به آنان اجازه نمیدهد که همچون این نگارنده در سن سیزده سالگی تمام مفاتیح الجنان را یکجا بخواند و به کلیت آن آگاه شود و یا مادری داشته باشند که همچون مادر مرحومم هر روز و یا هرازچندروزی یک بار زیارت عاشورا آنهم از نوع غیرمعروفه آن را بخواند تا بداند آنچه که اکنون توسط برخی هیأتهای عزارداری و مداحان بر آن اصرار میشود به آن دلیل است تا از تفرفه میان شیعه و سنی به آلاف و الوفی برسند. بسیار آشکار است و همه میدانیم که اگر این تبلیغهای تفرقه افکنانه نباشد نان بسیاری آجر و دکان بسیاری تخته میشود.
آری باید هشیارباشیم. با خواندن خبر پولساز زیر، نظر شما خوانندة عزیز نسبت به پیشنهاد ارائهشده مبنی بر جایگزینکردن زیارت عاشورای غیرمعروفه، بهجای معروفة آن، چهخواهدبود؟
زیارت عاشورا پرتیراژترین کتاب هفته شد.
زیارت عاشورا از انتشارات ناس در 300 هزار نسخه منتشرشد، که بیشترین شمارگان را داشت. (3) آیا فکرمیکنید با این گونه بازارهای داغ و خوانهای گسترده، حرف حق میتواند بر کرسی نشیند؟ خود این نگارنده که فکر نمیکند و تنها از روی احساس وظیفه این نوشته را نوشته است و منتظر امام زمان میماند تا خود، حرف حق و خود حق را بر کرسی نشاند.
بازگشتها:
(1) در این زمینه به گفتار ‹ولی و ولایت در قرآن و اسلام؟› بازگشت شود.
(2) ‹تاریخ عمومی حدیث›، خلاصهای از صص 292 تا 299
(3) روزنامة شرق 19/6/83 ص 20
گونه های دیالکتیک قرآنی
چنین به نظر میرسد که قرآن کریم از صدر اسلام تاکنون از جهات بسیار و جنبه های مختلف مورد بررسی قرارگرفته ولی برخی جنبه ها و جوانب آن مورد غفلت واقع شده باشد. یکی از آن جنبه و جهتهایی که بسیار هم آشکار بوده ولی از چشم قرآن پژوهان پنهان مانده، دیالکتیک قرآنی است که نگارنده تاکنون نوشته ای در این زمینه ندیده و با جست و جو در وب نیز چیزی دستگیرش نشد.
اگر در سراسر قرآن کریم با دقت بنگریم درمییابیم که هیچ کتابی چه آسمانی و چه زمینی. حتا برخی از کتابهای افلاطون که سراسر دیالکتیک است و نیز کتابهای رمان و داستان و... وجود ندارد که به مانند قرآن، انواع و اقسام دیالکتیک به گونه های مفصل و مجمل در آن مطرح شده باشد؛ تا آنجا که میتوان این عنوان را بر عنوانهای قرآن عظیم افزود: قرآن، کتاب دیالکتیک!
توجه داشته باشیم که دیالکتیک بودن قرآن به خودی خود ارزشی برای قرآن به بار نیاورده است؛ بلکه ارزشی که در نهان دیالکتیک بودن قرآن نهفته است؛ عقل گرایی و اندیشه محوری این کتاب آسمانی در دیالوگهاست؛ که آفریننده اش عقل کل است و تعقل پایه و مایه رد یا اثبات هر موضوعی است.
امید میرود با بازشدن این دریچه به سوی دیالکتیک قرآن؛ در آینده ای نزدیک شاهد پژوهشهایی در این زمینه از سوی قرآن پژوهان با توجه به عقل محوری دیالکتیک قرآن باشیم.
چرا واژه دیالکتیک؟
هر واژه دیگری را که بخواهیم جایگزین کنیم گویا و بسنده و جامع نیست و گفت و گوی منظور نظری را که در آیات قرآن نهفته است نمیرساند. واژه هایی چون مجادله که یک سوره هم در قرآن به آن اختصاص داده شده نیز نمیتواند همه انواع و جنبه های متفاوت دیالکتیک قرآن کریم را دربرگیرد. زیرا آن گفت و گویی که میخواهیم در باره اش از قرآن گواه و نمونه بیاوریم؛ گفت و گویی است که دربردارنده گونه ای دلیل و برهان آوردن همراه با رد یا پذیرش موضوعی است؛ که این تعریف را دیالکتیک خواندیم. شاید از نظر علمی این تعریف کاملا در چارچوبهای مشخص شده برای دیالکتیک نگنجد ولی این گزینه بهترین تعریف و تحدید جامع و مانعی برای جداسازی و دسته بندی گونه های متفاوت گفت و گو در قرآن کریم است:
گونه های دیالکتیک قرآنی همراه با مثالها
1. خدا با فرشتگان مانند موضوع آفرینش آدم(آیات 30 تا 33 سوره بقره)
2. خداوند با ابلیس در مورد سجده بر آدم و درنهایت مهلت گرفتن ابلیس از خداوند برای فریب آدمیان غیرمخلص.(آیات 71 تا 85 سوره ص)
3. خداوند با پیامبران مانند موضوع کیف تحیی الموتی حضرت ابراهیم و لن ترانی حضرت موسی.
4. خداوند با مشرکان و کافران و منافقان از طریق پیامبر اسلام(مثالها بسیارند)
5. خداوند با مسلمانان از طریق پیامبر اسلام. مانند: و قالت الاعراب آمنا قل لم تؤمنوا ولکن قولوا اسلمنا(حجرات: 14) ... یمنون علیک ان اسلموا قل لاتمنوا علی اسلامکم بل الله یمن علیکم ان هدیکم للایمان ان کنتم صادقین(17)
6. خداوند با مؤمنان از طریق پیامبر اسلام
7. خداوند با مؤمنان به طور مستقیم. مانند برخی از آیاتی که با یا ایهاالذین آمنوا آغاز میشوند.
8. مسلمانان با پیامبر اسلام و پیامبر اسلام با مسلمانان(نمونه ها بسیار است از جمله آغاز سوره مجادله)
9. مشرکان و کافران و منافقان با پیامبر اسلام(نمونه بسیار است از جمله سوره کافرون)
10. پیروان با پیامبران مانند حضرت موسی با قومش بنی اسرائیل در مواردی همچون خود داری از جنگیدن و تأخیر در قربانی کردن گاو.
11. مردم با پیامبران مانند مجادله کافران با حضرت نوح
12. پیامبران با مردم مانند تهدید حضرت ابراهیم به بت شکنی و شکستن بتها
13. پیامبران با حاکمان مانند حضرت موسی با فرعون و حضرت ابراهیم با نمرود.
14. مردم با خودشان: با خود سخن گفتن و برای نفس خود دلیل آوردن یا توجیه کردن کارها برای وجدان خود و نیز مجادله با خود.(مانند آیه هایی که و یقولون فی انفسهم ونیز فرجعوا الی انفسهم دارند.)
15. مردم با یکدیگر(نمونه بسیار است)
دیالوگهایی که در روز قیامت صورت میگیرد. طرفهای دیالوگ مختلفند از جمله :
16. خداوند با گناهکاران و متقابلاً پیش از تعیین تکلیفشان
17. شیطان با گناهکاران پس از مشخص شدن تکلیفشان، و پیش از روانه شدن
به دوزخ. (آیه ای بسیار مهم و جالب در این زمینه: سوره ابراهیم آیه 22)
18. دوزخیان با بهشتیان و متقابلاً
19. دوزخیان با یکدیگر
20. خداوند با دوزخیان و متقابلاً
21. نگهبانان دوزخ با دوزخیان و متقابلاً
نکته ها:
- گفت و گوی فرشتگان و پیامبران، حتا در مواردی همچون موضوع ضیف ابراهیم نیز جنبه خبری داشته و دیالوگ محسوب نمیشود.
- به نظر میرسد که گفت و گوی خداوند با زمین و آسمان و دوزخ و غیره، دیالوگی تمثیلی باشد و به هر حال جزء دیالکتیک به شمار نمیآید.
- در زمینه دیالکتیک نکته هایی در سوره زخرف وجود دارد که پژوهش در مورد آنها توسط قرآ ن پژوهان کار شایسته ای است.
22 بهمن 1392- احمد شماع زاده
ازدواج سفید در ایران
اشاره:
در این گزارش در چند جا تاکید میشود که ازدواج سفید وارداتی است. این نظر نادرست است از آن جهت که بسیاری از آداب و رسوم غربی دهها سال است که از غرب وارد شده بویِژه پیش از انقلاب. چگونه است که ازدواج سفید در این دهها سال و حتا پس از چند دهه از انقلاب اکنون واردشده؟ دهها سال پیش کسانی مانند برتراند راسل و سیمون دوبوار بدون رفتن به کلیسا با یکدیگر زندگی کردند. چرا؟ چون به کلیسا اعتقاد نداشتند. این موضوع شامل تجربه آقای دکتر معیدفر نیز میشود. انگیزه های جوانان آن زمان یعنی دهه هفتاد میلادی اقتصادی نبوده ولی انگیزه جوانان ایرانی اقتصادی و پرهیز از سنتهایی است که بر هزینه های ازدواج میافزایند که توانایی انجام آن را ندارند.
این روزها در کشورهای کاتولیک مذهب این گونه ازدواج بسیار کم است و انگیزه جوانانشان نیز همانند انگیزه جوانان ایرانی اقتصادی است که در صورت توانمندی از ثبت ازدواج خود کوتاهی نمیکنند. پس راه چاره برای جلوگیری از گسترش این گونه ازدواج(اگر خوشایند کسانی نیست) تنها بهبود وضع اقتصادی کشور است. راه فرهنگی و راههای دیگری که دکتر معیدفر نیز هشداردادند چاره کار نیست زیرا علت ایجادی اش اقتصادی است و قرآن کریم نیز عامل اقتصادی را ملاک آورده و نه دیگر عوامل را. (در این زمینه به ازدواج سفید در قرآن بازگشت شود.)
ششم مهر 93- احمد شماع زاده
ازدواجهای سفید زیر ذرهبین دولت
اتخاذ سیاستهایی برای مقابله با «ازدواج سفید»، شکلی از زندگی مشترک که در آن افراد بدون ازدواج رسمی در کنار هم زندگی میکنند، در دستور کار استانداری تهران قرار گرفته است. مسئولان دولتی میگویند این نوع ازدواج هیچ آرامشی برای خانوادههای ایرانی به همراه ندارد و به نوعی یک ازدواج وارداتی است.
چند سالی هست که شکلی از زندگی مشترک در تعدادی از شهرها بهویژه تهران رایج شده است؛ ازدواجی که نام آن را به دلیل ثبت نشدن اسامی دو نفر در شناسنامههایشان «ازدواج سفید» گذاشتهاند. در این شکل از زندگی مشترک افراد بدون خطبه عقد یا صیغه زیر سقف مشترک میروند اگرچه دوستان نزدیک و خانوادههایشان میدانند که این دو زندگی مشترکی را بدون رعایت شرایط مرسوم آن در جامعه شروع کردهاند اما آنها در تعاملات رسمی در بسیاری از موارد اعلام نمیکنند که بدون عقد یا صیغه زیر یک سقف رفته و زندگی مشترکشان را آغاز کردهاند.
دیروز «سیاوش شهریور»، مدیرکل امور اجتماعی و فرهنگی و استانداری تهران گفته که طرحی با نام «اعتلای خانواده پایدار» برای مقابله با ازدواجهای سفید در دستور کار دولت قرار گرفته است. او این نوع ازدواجها را یکی از آسیبهای جامعه درحال گذار دانسته و گفته است در شرایطی که ایران دارد طبیعی است که چنین آسیبهایی وجود داشته باشد.» به گفته «شهریور»، طرح «اعتلای خانواده پایدار» در استان تهران نهایی شده است و به شورای برنامهریزی استان میرود. براین اساس تحکیم خانواده پایدار در بخشهای سیاستهای جمعیتی ابلاغشده از سوی مقام معظم رهبری، افزایش نرخ زاد و ولد، افزایش نرخ ازدواج و بسترسازی، برای ازدواج آسان مطرح شده است.
هرچند در سالهای اخیر جامعهشناسان نسبت به افزایش و رواج ازدواجهای سفید بین جوانان ابراز نگرانی میکنند اما مدیرکل امور اجتماعی و فرهنگی استانداری تهران معتقد است که درباره میزان گستردگی این ازدواجها بزرگنمایی شده است. به گفته او «ازدواج سفید به صورت محدود و معدود وجود دارد و به این نحوه آشکار و تندی که در رسانهها به آن پرداخته میشود نیست، اما همین میزان محدود هم باید با کار فرهنگی و با رویکرد اجتماعی مقابله شود.»
مدیرکل امور
اجتماعی و فرهنگی استانداری تهران با اشاره به تبلیغ ازدواج رسمی و قانونی گفت:
«فراهم کردن ازدواج آسان و اطلاعرسانی به خانوادهها برای محکم شدن بنیان خانواده
میتواند در این زمینه نمونهای از رفتاری فرهنگی در مقابله با این آسیب
باشد. باید جوانان را به این سمت سوق دهیم تا بدانند که آرامش در ازدواج
پایدار است و این نوع ازدواج یک نگاه وارداتی است که نمیتواند رامش و سلامت را
برای خانوادههای ایرانی به همراه داشته باشد.»
ازدواج سفید
از نگاه جامعهشناسان
اینکه میگویند ازدواج سفید وارداتی است به این دلیل است که این سبک زندگی کردن زنان و مردان از کشورهای عمدتا اروپایی آغاز شده و به سایر کشورهای جهان انتقال یافته است. این را دکتر «سعید معیدفر»، جامعهشناس هم تأیید میکند.
به گفته او
ازدواجهای سفید شیوه رایجی است که نخستین بار در کشورهای توسعهیافته اتفاق افتاد
و به آن «ازدواج عرفی»، میگفتند. در این نوع ازدواجها دختران و پسران بدون رفتن
به کلیسا زندگی مشترکشان را شروع میکردند.
او میگوید:
درسال ١٩٧٩ که من در انگلستان تحصیل میکردم حدود ٤٠درصد کسانی که با هم زندگی
میکردند ازدواجهای ثبتشده داشتند و بقیه زوجها ازدواجهای عرفی داشتند و
تشریفات سنتی و آیینی را برای ازدواج رعایت نمیکردند. آنچه که اکنون در
ایران به نام ازدواج سفید رایج شده به نوعی الگوبرداریشده از همین شیوه زندگی است
که البته بهطور محدود وارد ایران شده و این نگرانی را ایجاد کرده که شاید در
آینده این نوع ازدواجها بیشتر شود.»
به گفته
معیدفر هرچند با توجه به شرایط خاص سنتی و مذهبی جامعه ایران عدهای نگران هستند و
میگویند باید با این ازدواجها مقابله کرد، تأکید میکند که اگر سیاستگذاریها
به سمتی برود که جهتگیری درستی داشته باشد همین موضوع یعنی زندگی مشترک دختران و
پسران را میتوان به فرصتی برای تشکیل خانواده تبدیل کرد.
او میگوید: «ازدواجهای سفید میتواند پیامد منفی هم نداشته باشد
بسته به اینکه مدیران و برنامهریزان فرهنگی چطور به آن توجه کنند. یکی از
دلایلی که الان عدهای ترجیح میدهند با این شیوه زندگی مشترکشان را آغاز کنند به
نوعی فرار از سختیها و مشکلاتی است که ازدواج به شکل سنتی دارد.
بسیاری از
جوانان اصولا زمانی که به هزینههای سنگین و بحث جهیزیه و سایر حواشی مربوط به
ازدواج فکر میکنند همین مانع میشود که تصمیم به ازدواج بگیرند و همین تشریفات
مانع زندگی مشترک و فرار ازدواج جوانان شده است.»
به گفته
«معیدفر» در ارتباط با مسائل شرعی هم اگر متشرعین در این زمینه موضعگیری منفی
نکنند دو نفر میتوانند با خواندن صیغهای ازدواج مشترکشان را ولو اینکه در
شناسنامههایشان هم ثبت نشده باشد شرعی کنند. «معیدفر» معتقد است همین که زمینه برای زندگی مشترک و آسان جوانان
فراهم شود فارغ از اینکه در شناسنامههایشان به ثبت برسد یا نه راهکاری است که
جلوی بسیاری از آسیبها و فسادها را میگیرد.
از سوی دیگر
اما بحث ازدواجهای سفید منتقدانی هم دارد؛ منتقدانی که میگویند این ازدواجها به دلیل اینکه رسمیت ازدواجهای سنتی را ندارند شرایط را
برای تشکیل یک خانواده ناپایدار فراهم میکنند.
"فریبا ذاکر" آسیبشناس، یکی از آنهاست که میگوید: "خارج از ایران زنان و مردانی که با هم زندگی میکنند اما ازدواج آنها ثبت کلیسایی ندارد از حقوق مشخصی برخوردارند؛ مثلا اگر قرار باشد یک روز جدا شوند حق و حقوق مشخصی دارند اما سبکی که به نام ازدواج سفید در ایران رایج شده زنان و مردان را بدون پیشبینی هیچ حقوقی کنار هم قرار میدهد".
به گفته او
اگرچه نگاه خوشبینانه به این نوع زندگیها این است که در آینده به ازدواجهای ثبتشده
منتهی شوند اما نگاه دیگری هم وجود دارد و آن اینکه این زندگیهای مشترک چندی بعد
بپاشد. در آن شرایط ما با آسیبهای اجتماعی جدیدی مواجه میشویم. یکی از این آسیبها
میتواند افزایش تعداد زنان تنها در سنین بالا باشد که ممکن است به دلیل همین سبک
زندگی از پشتوانههای لازم برخوردار نباشد.» به اعتقاد او اگرچه تعدادی از همین
ازدواجهای سفید ممکن است در سالهای آینده به ازدواجهای رسمی تبدیل شود اما همان
پیامدهایی که مثلا در ارتباط با زوجهایی که ازدواجهای صیغهای دارند به شکل
بیشتری در این نوع از ازدواجها وجود دارد؛ یکی از آنها بحث فرزندانی است که ممکن
است متولد شوند و در شرایطی که ازدواج افراد ثبت نشده این بچهها با مجموعه
مشکلاتی مواجه میشوند.
او میگوید: «فرض کنید دو نفر ازدواج ثبتنشده دارند و در این بین اختلافاتی پیش میآید و بچهای هم در راه است در این شرایط تکلیف این بچه چه میشود؟ حتی زمانی که افراد ازدواج رسمی هم کرده باشند در این شرایط بچهها آسیب میبینند چه برسد به شرایطی که هیچ چیز ثبتنشدهای وجود ندارد و افراد هم اصولا در هنگامه جدایی و دعوا نمیتوانند به تفاهمهای عقلایی برسند.»
به گفته «ذاکر»، رواج ازدواجهای ساده، مهریههای سبک و کاستن از بار سنگین سنتها کمک میکند که جوانان بتوانند بدون ترس و واهمه تن به ازدواجهای ثبت شده بدهند؛ ازدواجهایی که به اعتقاد او حتی اگر پایدار هم نباشند اما عوارض کمتری نسبت به ازدواجهای سفید دارند.
منبع: روزنامه شهروند
کد خبر: ۲۰۵۵۶۲
۱۶ شهریور ۱۳۹۳ - ۱۶:۰۸
طرحِ مقابله با ازدواجهای ثبتنشده
به گزارش سلامت نیوز به نقل از روزنامه ابتکار، یکی از پدیدههای ازدواج به نام «ازدواج سفید» در سالهای اخیر به شکل چشمگیری افزایش یافته و به جایی رسیده که رسانهها و کارشناسان نیز به آن میپردازند. منظور از «ازدواج سفید» زندگی مشترک زن و مرد بدون ازدواج رسمی است. یعنی بی آنکه خطبه عقد یا صیغه بینشان جاری شود، برای زندگی زیر یک سقف میروند. البته معمولا این اتفاق با آگاهی پدر و مادرها و خانواده هر دو طرف صورت میگیرد و آن دو مانند یک زن و شوهر با هم زندگی میکنند نه همخانه(پارتنرشیپ) یا دوستانه(فرندشیپ). و از آنجا که جامعه ایران یک جامعه سنتی - اسلامی است و چنین پدیدههایی در آن تعریف نشده به صورت مخفیانه انجام میشود. به همین منظور نیز آماری در مورد شمار این نوع ازدواجها در دست نیست.
مژگان و حامد چهار سال میشود که به صورت ازدواج سفید با هم در یک خانه زندگی میکنند و میگویند علاقه ای برای ثبت ازدواجشان ندارند. آنها مانند هر زن و شوهری حلقه به دست دارند و در تمام محافل و جمعها خود را به عنوان زن و شوهر نه همخانه معرفی میکنند.
مژگان میگوید: حامد را هشت سال است که میشناسم بعد از یک سال که از آشنایی مان میگذشت متوجه شدیم که خیلی از علایق و سلایقمان مانند یکدیگر است برای همین به هم نزدیک تر شدیم و 6 سال پیش حتی خانواده هایمان در جریان آشنایی ما دو نفر بودند.
او به زمانی اشاره میکند که تصمیم میگیرند با هم زندگی کنند: «بعد از چند سال دیدیم که میتوانیم با هم زندگی کنیم و از هرنظر با هم توافق نظر داریم. حتی هر دو اعتقادی به ازدواج نداشتیم به همین خاطر زمانی که با خانواده هایمان مطرح کردیم در ابتدا چندان راضی نبودند اما وقتی دیدند که ما تصمیم جدی گرفته ایم پذیرفتند.
حامد میگوید :همخانه بودن با نوع زندگی آنها فرق میکند: «ما نوع زندگی مان به گونه ای نیست که هرکس وارد آن شود احساس کند همخانه هستیم بلکه تمام رفتارهای یک زن و شوهر معمولی را داریم. صبح با هم به سر کار میرویم و بعد از ظهر به خانه میآییم و شام میخوریم. نه از رفیق بازی خبری است و نه دوران مجردی. خرج خانه را به صورتی درمی آوریم که مانند همخانهها به اصطلاح به صورت «دنگی» نباشد بلکه هرکس هرآنقدر که در توان داشته باشد میگذارد و حتی یک حساب مشترک پس انداز داریم.»
او در ادامه صحبت هایش به دعواهایشان هم اشاره میکند: «در هر خانه ای دعوا وجود دارد و ما هم مانند بقیه دعوا و بعد از چند ساعت آشتی میکنیم. مدل دعواهایمان هم شبیه زن و شوهرهایی است که اسمشان در شناسنامه ثبت شده است.»
ازدواج سفید به ضرر دخترهاست
همزیستی بدون ثبت یا همان «ازدواج سفید» اکنون در جوامع غربی به یک پدیده عادی بدل شده است. حتی در آمریکا که از نظر روابط زن و مرد محافظه کارتر است و پیش از 1970 این مساله غیرقانونی بود، اکنون به یک پدیده نسبتا عادی بدل شده است. از دهه 70 میلادی تا کنون تصویر زن در جوامع غربی تغییر فاحشی کرده است. جنبش آزادی زن که به انقلاب جنسی معروف شد، تغییرات عینی اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، موقعیت زن را در این جوامع متحول کرد. در متن این تحول مناسبات زن و مرد نیز متحول شد. یکی از این تحولات در رشد همزیستی مرد و زن بدون ازدواج رسمی است که البته در ایران به گفته دکتر مصطفی اقلیما، رئیس انجمن علمی مددکاران اجتماعی ایران این پدیده برخلاف جوامع غربی کاملا به ضرر دختران ایرانی است: «بیشتر از 90 درصد رابطه دختر و پسرها به ازدواج نمیرسد؛ چون معمولا خود پسر یا خانواده او حاضر نمیشوند چنین دختری که با پسرش در ارتباط است را برای پسر خود بگیرند.
آن درصد باقیمانده نیز اگر به ازدواج ختم شود به این خاطر بوده دختر از نظر سطح خانوادگی و مالی بالاتر از خانواده پسر است و پسر به این دلیل ازدواج میکند تا از امکانات دختر و خانواده اش به نفع خود بهره ببرد.
یک آسیب شناس در این باره توضیح میدهد: «دخترها در جامعه ما ضرر میکنند چون فرهنگ جامعه ما اینچنین است که وقتی دختری با یک پسر در رابطه باشد بعد از پایان یافتن آن رابطه کسی به سراغش نخواهد رفت و این اتفاق ضربه سنگینی خواهدبود که بر دختران جامعه وارد میشود.» اقلیما درباره پدیده «ازدواج سفید» میگوید: «این نوع ازدواجها همان نامزدی قدیم است که دیگر در جامعه در حال فراموشی است.»
او ادامه میدهد: «خانوادهها به دلیل اینکه گرفتار و درگیر مشکلات هستند دیگر فرصت سر و کله زدن با فرزندان خود را ندارند و وقتی ببینند تصمیمی گرفته که شاید با شرایط آنها همخوانی نداشته باشد اما چون قدرت، حوصله و وقت چانه زنی با فرزند خود را ندارند میگذارند هرکار که دلش میخواهد انجام بدهند.»
ازدواج سفید راهی برای فرار از مسئولیت
این مددکار اجتماعی یکی از بزرگترین علتهایی که خانوادهها به «ازدواج سفید» تن در میدهند به این خاطر است که از بار مسئولیت خود کم کنند: «در «ازدواج سفید» به خاطر اینکه هیچ کجا سندی مبنی بر زن و شوهری ثبت نشده است به همین خاطر خیلی راحت این دختر و پسر میتوانند رابطه خود را پایان بدهند، بدون اینکه اتفاقی افتاده و کسی از کسی انتظار و توقعی داشته باشد به همین خاطر در این دوره و زمانه چه چیزی بهتر از این اتفاق؟»
او این پدیده را یک پدیده غربی میداند که در خانوادههای امروزی بدون اینکه بدانند چنین فرهنگی در جامعه وجود ندارد رخنه کرده است: «در فرانسه این نوع ازدواجها صورت میگیرد تنها به خاطر منفعتشان و بعد از اینکه نیازشان برطرف شد از هم جدا میشوند اما در ایران جایی برای چنین رفتارهایی نیست. در این نوع کشورها این نوع ازدواج نوعی قدرت به زن داده میشود اما در ایران اینطور نیست؛ چون فرهنگها با هم فرق میکند.» اقلیما با بیان این نکته که چنین اتفاقی موجب فرو ریختگی فرهنگی خواهدشد بیان میکند: «محققان و جامعه شناسان وجود چنین پدیدههایی را مخرب میدانند و ازدواج سفید و انتخاب تجرد به جای ازدواج را مجموعه ای از عوارض این فروریختگی مینامند که یکی از مهمترین آنها به خاطر مشکلات اقتصادی است چون در این زمانه مردهای 34-35 ساله هم نمیتوانند از پس یک زندگی بربیایند به همین خاطر یا ترجیح میدهند ازدواج نکنند یا روابط پنهانی داشته باشد.»
ازدواج سفید در کشورهای دیگر
آمارها نشان میدهد امروزه، زندگی بدون ازدواج یکی از شیوههای رایج زندگی در غرب است. بیش از دوسوم زوجهای آمریکایی پیش از ازدواج رسمی، مدتی را بدون ازدواج با یکدیگر زیر یک سقف میگذرانند. در سال 1994، حدود 3/7 میلیون زوج آمریکایی بدون ازدواج با یکدیگر زندگی میکردند و نزدیک به اواخر دهه 1990، حداقل 50 تا 60 درصد زوجها حداقل پیش از ازدواج رسمی، مدتی را بدون ازدواج با یکدیگر میگذراندند. این در حالی است که تا پیش از 1970، زندگی بدون ازدواج در ایالات متحده غیرقانونی بود. طبق آمار آمریکا، تعداد زوجهای ازدواجنکردهای که با یکدیگر زندگی کردهاند، از 1960 تا 2000 ده برابر شده و اکنون، زندگی بدون ازدواج، به مرحلهای عادی در روند آشنایی دو فرد تبدیل شدهاست.
********
به گزارش باشگاه خبرنگاران، دکتر محمود گلزاری، معاون ساماندهی امور جوانان وزارت جوانان با تاکید بر دلایل بالارفتن سن ازدواج گفت: بیش از 10 عامل در افزایش سن ازدواج و بی رغبتی جوانان به تشکیل خانواده دخیل هستند که مسائل اقتصادی یکی از آنهاست. بحران اقتصادی از جمله این عوامل است اما همه آن نیست.
وی افزود: حوزه اقتصاد خانواده و ازدواج 4 قسمت دارد اشتغال، مسکن، وام ازدواج و کمک هایی از قبیل هزینه جهیزیه؛ همچنین مشاوره های ازدواج امری بسیار مهم است که هزینه های خاص خود را دارند.
معاون ساماندهی امور جوانان وزارت جوانان، بخش جوانان را میراث دار سازمان ملی جوانان سابق دانست و اظهار داشت: مدیریت امور جوانان برنامه ریزی کننده و فرابخشی است نه اجرایی. به همین دلیل تمام مسائل جوانان را در وزارتخانه بررسی و در شورای عالی جوانان که بیش از 18 عضو از وزرا و مقامات عالی دستگاه ها دارد و به ریاست رئیس جمهوری تشکیل می شود، مطرح می کنیم.
وی تصریح کرد: مسائل جوانان پس از تصویب و نهایی شدن در این شورا در ستاد ملی ساماندهی امور جوانان که بیش از 30 عضو از نمایندگان تام الاختیار دستگاه ها در آن حضور دارند اجرایی می شود. وظیفه ما در وزارت ورزش و جوانان پیگیری و نظارت مسائل جوانان است که توسط شورا و ستاد تصویب و اجرایی می شود.
گلزاری با اشاره به مشکلات اقتصادی حوزه ازدواج و جوانان گفت: تا پایان سال 92 بیش از یک میلیون جوان در نوبت وام ازدواج بودند که به دلیل اتمام موجودی صندوق ملی قرض الحسنه و تکالیف دیگری که بر عهده این صندوق بود، وام نگرفتند.
وی تاکید کرد: اردیبهشت ماه امسال بودجه بحث وام ازدواج در مجلس مطرح شد که بنده هم 1 ماه پیش در کمیسیون بودج به دفاع از آن پرداخت که رای نیاورد اما مجلس هم برای گشایش وام ازدواج اقدام نکرد.
معاون ساماندهی امور جوانان در پاسخ به این پرسش که راهکار وزارتخانه برای حل مشکل اقتصادی ازدواج جوانان چیست، گفت: با توجه به شرایط اقتصادی کشور و وضعیت پرداخت وام ها، مجمع خیرین ازدواج یکی از راهکارهای ما در این زمینه است. با بیش از 40 نفر از افراد دلسوز و توانا در تهران و استان ها این مجمع فعالیت خود را آغاز کرده تا مردم مثل خیرین سلامت و مدرسه ساز به عنوان خیرین ازدواج در این امر مشارکت کنند.
محمود گلزاری با اعلام خبر برگزاری نشستی با معاون وزیر اقتصاد و اعضای صندوق مهر امام رضا(ع) گفت: امیدواریم با برگزاری این جلسه در هفته آینده و بهره گیری از ظرفیت های وقف و مجمع خیرین ازدواج خبرهای خوشی را در زمینه بهبود مشکلات اقتصادی پیش روی ازدواج جوانان اعلام کنیم.
امانت و خیانت در قرآن
یکی از مباحث جامعه شناختی و سیاسی قرآن موضوع امانت و خیانت است. فرهنگ قرآن پیرامون واژه های امانت و خیانت و نگاه قرآن به امانتداری تنها آنچنان نیست که در جامعه بدان نگریسته میشود، بلکه موضوعی است بس گسترده که در این گفتار در حد توان خویش زیر این عنوانها به آنها میپردازم:
- مفهوم و گونه های امانت و امانتداری در قرآن
- مفهوم خیانت و گونه های خیانتکاری در قرآن
- خیانت و رعایت عدالت در جامعه اسلام مدار
مفهوم و گونه های امانت و امانتداری در قرآن:
- انجام دادن وظیفه و تکلیف به هر شکلی از سوی هر شخصی- گروهی یا حکومتی
- دانستن ارزش نعمتها و هرآنچه خداوند به ما داده و به ما سپرده و بهره برداری درست از آنچه نزد ماست.
- شناختن ارزش موقعیتها- مقامها- امکانات و هرآنچه که بر آن حاکمیت وسلطه داریم و استفاده بهینه از آنها در جهت رشد و تعالی انسانیت.
*****
اولین آیه از قرآن پیرامون امانت همان معنایی را میدهد که همگان با آن آشنایی دارند:
فان امن بعضکم بعضا فلیؤدی الذی اؤتمن امانته ولیتق الله ربه(بقره: 283)
دومین آیه مربوط است به وظایف اشخاص نسبت به یکدیگر و موضوع قضاوت و رسیدگی به اختلافهای موجود میان مردم بر مبنای گسترش عدل و داد در جامعه چه قاضی ویژه باشد و یا دو کس که میان خود کسی را برای داوری برگزیده باشند:
ان الله یأمرکم ان تؤدواالامانات الی اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل(نساء: 58)
سومین و چهارمین آیه مربوط به امانت بیانگر یکی از نشانه های مؤمنین یا مصلین است:
والذین هم لاماناتهم و عهدهم راعون(مؤمنون: 8- معارج: 32) و آنانکه به امانتها و پیمانشان نیز وفادارند.
امانت الهی
آخرین آیه ای که قرآن کریم پیرامون امانت از آن یاد کرده اصل و اساس تمام امانتهایی است که خداوند به انسان ارزانی داشته و از آنها در آیات مختلف یاد کرده که موضوعی انسانشناسی است و نظرها پیرامون اینکه این امانت چگونه امانتی است متفاوت است. امانتی که آسمانها و زمین و کوهها آن را نپذیرفتند و انسان(تنها انسان) که بسیار نسبت به خود ستمکار و بسیار نادان بوده آن را پذیرفته است:
انا عرضناالامانه علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملنها و اشفقن منها و حملهاالانسان انه کان ظلوما جهولا (احزاب: 72)
نگارنده تا آنجا که در توان داشته در گامی در خودشانسی(قصه هستی) پرده از راز این امانت ویژه برداشته است.
امانت الهی روح الهی است که وجه ممیزه میان انسان از فرشتگان و جن است و از آغاز آفرینشمان خداوند کریم و بخشنده از وجود خود در وجود ما به امانت گذاشته و ما را مزین به داشتن آن روح لطیف و عاشق کرده است. اگر ما لطیف و عاشقانه عمل نکنیم به یقین از آن امانت بهره نبرده ایم و آن را در خود خفه و در نتیجه به آن خیانت کرده ایم.
پس باید سرلوحه همه اندیشه ها- گفتارها و کردارهایمان تبعییت از روح الهیمان باشد. آن روحی که رحیم است و لطیف است و بخشنده.
خداوند عاشق بندگان است. اگر ما(بویژه قشر حاکم) عاشق بندگان او باشیم آنگاه که پای جان و حق دیگران به میان آید به هیچ وجه راضی به حفظ هیچ ارزشی نخواهیم بود. زیرا در درگاه الهی هیچ چیز با ارزشتر از جان و حق و حقوق دیگران نیست. در این صورت است که روح الهی مان را که در نهاد ما نهفته است به کاربرده ایم. در غیر این صورت خوی شیطانی که از آغاز آفرینش انسان مخالف روح الهی مان بوده در ما رسوخ کرده و کارهای ناشایستمان را توجیه شرعی و قانونی میکنیم و بدین ترتیب خیانت پیشه میشویم. چنانکه شیطان به آدم خیانت کرد و آدم خیانت او را ناآگاهانه پذیرفت و مدتی خیانت پیشه شد. هرچند گناه او تنها نافرمانی از فرمان الهی بود و هنوز جامعه ای شکل نگرفته بود تا بتواند زیانی به غیر وارد سازد.
مفهوم خیانت در قرآن
هرگاه شخصی یا حکومتی حتی یکی از موارد سگانه مفهوم امانتداری در قرآن را نادیده انگارد یا بدانها توجه بسنده ای نداشته باشد خیانت کرده است.
گونه های خیانت در قرآن:
الف- خیانت برای معیشت و موقعیت
یا ایهاالذین آمنوا لاتخونواالله والرسول و تخونوا اماناتکم و انتم تعلمون(انفال: 27)
ای ایمان آورندگان آگاهانه به خدا و رسول و امانتهایی که در اختیار شماست خیانت مکنید.
آیه های پس از این آیه نشان میدهد خیانت به امانتی را که خداوند در این آیه به آنها اشاره کرده است شامل دو دسته از مردم میشود:
یکی آنانکه به خانواده خود که امانتی در دست آنهاست خیانت میکنند. زیرا به دلیل نداشتن امکانات و از ترس فقر از راه های نادرست برای معیشت خانواده خود میکوشند.
دوم آنانکه به مقام و موقعیتی که خداوند همچون امانت در اختیار آنان قرار داده خیانت میکنند و مربوط به زیاده خواهی انسان میشود و هشداری است به کسانی که دارای مقام و منزلتی هستند تا در راه خدا یعنی برای مردم از آن بهره برداری کنند؛ ولی آنان با زیاده خواهی و هدف انگاشتن مقام و موقعیت به آن خیانت میکنند و به دیگران بهره ای نمیرسانند؛ بلکه از این موقعیت در جهت منافع شخصی و افزودن بر داراییهای خود سود میجویند. زیرا در آیه 28 میفرماید: اموال و اولاد شما برای آزمودن شماست و نباید برای آنها به جامعه خیانت کنید.
چگونه کسی به خداوند خیانت میکند؟ در این آیه خیانت به خدا امیدنداشتن به رحمتها و نعمتهای الهی و زیاده خواهی و مال اندوزی است. خیانت به رسول بی توجهی به سفارشها و گفته های اوست و خیانت به امانتهایی که در نزد مؤمنین است تامین نیازهای خانواده و بویژه فرزندان با مال حرام و مقام پرستی است.
ب- چشمان خیانتکار
یعلم خائنه الاعین و ماتخفی الصدور(مؤمن: 19)
این آیه که پیرامون چشمان خیانت پیشه است با اینکه ممکن است از حد ستم شخصی تجاوز نکند ولی از آنجا که دل با ایمانی هیچگاه راضی به خیانت به نزدیکان و آشنایان خویش نمیشود خداوند در آیات بعدی میگوید که عمل چنین چشمی قابل چشم پوشی نیست و جزای آخرت در پی دارد.
ج- همسران خیانتکار
سوره تحریم آیه ده مربوط است به خیانت همسران نوح و لوط نسبت به آن دو پیامبر بزرگوار. گفتنی است نباید تصور شود خیانت این دو همسر خیانتی جنسی و همبستری با کسی بوده بلکه خیانت آنان نپذیرفتن شوهرانشان به پیامبری و یا دستکم پیروی نکردن از آنان بوده است.
د- خیانت به نفس
احل لکم لیلة الصیام الرفث الی نسائکم هن لباس لکم و انتم لباس لهن علم الله انکم کنتم تختانون انفسکم...(بقره: 187)
خداوند منان پس از اینکه با نزول این آیه حکم تازه ای برای راحتی مسلمانان در ماه مبارک رمضان صادر میکند، به گونه ای ظریف به آنان میگوید من میدانم که چون در طول ماه رمضان مباشرت با همسرانتان بر شما حرام بود مجبورشده بودید که به خود خیانت کنید ولی اکنون این مانع از سر راه شما برداشته شده است.
خیانت و رعایت عدالت در جامعه اسلام مدار
آیات زیر مربوط است به رابطه پیامبر اکرم و مردم و قضاوت ایشان نسبت به مردم که سوی دیگرش رابطه میان حاکمان و مردم است:
انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اریک الله و لا تکن للخائنین خصیما واستغفرالله ان الله کان غفورا رحیما ولا تجادل عن الذین یختانون انفسهم ان الله لایحب من کان خوانا اثیما(نساء: 105 تا 107)
ما کتاب(قرآن) را به راستی و درستی به سوی تو فروفرستادیم(قرآن امانت بزرگ و محکمی در دست توست) تا حکم کنی میان مردم به واسطه بینشی که خداوند به تو داده است.(بنا بر این آیه حاکمان مسلمان به تبع پیامبر اکرم باید بینش و سعه صدر داشته باشند و نه اینکه مانند مردم عامی سطحی نگر باشند.) و نسبت به خیانتکاران بیش از حد دشمنی مورز.
چرا خداوند چنین دستور عجیبی را به پیامبر خود میدهد که همه گونه امکانات برای تنبیه و توبیخ و مجازات خائن دارد؟
در این آیه نکته ظریفی نهفته است که ممکن است حتی پیامبر عظیم الشأنش هم به آن دست نیافته بوده که آیه نازل شده است. خداوند میداند اگر کسی خیانت کرد و خیانتش آشکار شد(تا زمانی که خیانتی آشکار نشده کسی چه میداند که چه کسی خیانت کرده است.) خود بدترین مجازاتها را تحمل کرده و اگر با او بیش از اندازه دشمنی ورزند جریتر شده و ممکن است دست به کارهای ناشایسته دیگری هم بزند. ولی اگر برعکس عمل شود و او را به حال خود واگذارند ممکن است متنبه شود و به دامان جامعه مسلمانان بازگردد. نمونهاش هم همان کسیاست که خود را به ستون ‹مسجدالنبی› بست تا رسول خدا(ص) برای او از خداوند آمرزش بخواهد. آن ستون، به ‹ستون توبه› شهرهاست.
در آیه بعد می فرماید از خداوند طلب آمرزش کن همانا که خداوند بسیار آمرزنده بسیار مهربان است و درباره کسانی که به خود خیانت کردند بحث و مجادله مکن. همانا خداوند کسی را که خیانت پیشه و گناهکار است دوست نمیدارد.
موضوع توصیه به بخشندگی و مدارا با خائنین در این آیه نیز به روشنی تأکید شده است:
ولاتزال تطلع علی خائنه منهم الاّ قلیلاً منهم فاعف عنهم واصفح(مائده: 13)
ترجمه: و همواره آگاهمیشوی بر خیانتپیشهگانشان مگر کمی از آنها، پس ببخش و درگذر از آنها.
ناسپاسان و ستمگران به خود نیز خیانتکارند.
ظاهرا کسانی که با نادیده گرفتن دستورهای الهی تنها به شخص خود و نه به جامعه ستم روا میدارند نیز گناهکارند و خداوند آنان را در جرگه خائنین قرارمیدهد چنانکه نه تنها در آیه بالا(نساء: صدوهفت) بلکه در آیه سی و هشتم سوره حج نیز میفرماید: همانا خداوند هر خیانتکار سپاس ناگزاری را دوست نمیدارد. در اینجا نیز کسی مد نظر است که نعمتهای الهی را پاس نمیدارد که در فرهنگ قرآن خیانتکار لقب میگیرد ولی سخنی از مجازات آنان در این جهان نیست.
آیات پس از آیه صدوهفت سوره نساء نشان از آن دارند که این افراد از ترس از مردم آشکارا گناه نمیکنند بلکه در خلوت گناه میکنند و از خدا شرم نمیکنند. ولی جالب توجه است که خداوند تنها میفرماید آنان را دوست ندارم و سخنی از مجازات آنان نیست چون زمان مجازات گناهان شخصی در روز قیامت است و نباید گناه پنهان کسی را آشکار کرده او را مجازات کنیم.
این است دستورهای انسانساز و جامعه ساز قرآن. پس باید که از قرآن درس بگیریم!
7/3/92 - احمد شماع زاده