رسولان عامّ خداوند
(برگزیدگان الهی)
احمد شمّاع زاده
ینزّل الملائکة بالرّوح من امره علی من یشاء من عباده (نحل: 2)
فرومی فرستد فرشتگان را با کارمایه ای از خود بر هرکه بخواهد.
میدانیم که:
انبیاء(پیامبران) و مرسلین(رسولان) کسانی هستند که رابط میان آفریدگار و آفریده اند.
وظیفه انبیاء فراقومیّتی و فراملّیّتی، یعنی فراگیر و جهانشمول بوده است.
وظیفه رسولان محدود به قوم خود و دیگر اقوام نزدیک بوده است.
پیامبران، رسول نیز بوده اند؛ زیرا وظیفه هدایت قوم خویش را نیز برعهده داشته اند؛ ولی رسولان پیامبر نبوده اند؛ زیرا رسالتشان جهانشمول نبوده است.
شمار پیامران کم، ولی شمار رسولان بسیار زیاد بوده است.
پیامبران تنها از میان انسانها برای انس و جن برگزیده میشده اند (بویژه پیامبران اولوالعزم)؛ ولی رسولان انس، برای انسانها و رسولان جنّ، برای جنّها برگزیده میشده اند.
گاهی فرشتگان به عنوان رسول، برای راهنمایی و آموزش جن و انس اعزام میشده اند.
باید بدانیم که:
یک- باب نبوت (پیام آوری) با بعثت حضرت ختمی مرتبت، پیامبر اکرم اسلام (ص) بسته شده، ولی در رسالت هیچگاه بسته نشده و هیچگاه خداوند بندگانش را رها نکرده؛ بلکه بلافاصله پس از ختم نبوت، رسالت را با امامت امام علی تداوم بخشید. به اعتقاد شیعیان یازده فرزند امام علی با داشتن عنوان امام، رسالت پیامبران را ادامه دادهاند.
دو- خداوند رسولان دیگری نیز دارد و هر از چند گاهی گوشه چشمی بر ما خاکیان میاندازد؛ و رسولی را برمی گزیند تا بندگانش را با هدفها و حقایق زندگی آشنا، و برای رسیدن به آن هدفها و حقیقتها یاری رساند. آنان رسولان عام خداوندند.
نمونه هایی از رسولان عامّ خداوند که بر پیشرفت علمی و فلسفی انسان، بسیار مؤثر بوده اند:
ارستو، و کورش کبیر از دوران تاریخ کهن، پور سینا و لئوناردو داوینچی (کاشف نسبت الهی) از سده های میانه، و ادگار کیس ( 1945-1878)، آینشتاین و ادیسون از دوران معاصر.
از سوی دیگر، استوانه های اهل باطن همچون جلال الدّین مولوی و بویژه شهاب الدّین سهروردی که میگفت خداوند قادر است پیامبر دیگری بیافریند، میخواستند بگویند که با بسته شدن باب نبوت، باب رسالت بسته نشده و نباید بشود؛ بلکه کسانی همچون ما رسول عام خداوندیم.
بهتر آن بود که سهروردی به جای به کارگیری واژه پیامبر واژه رسول را به کار میگرفت و مثالی هم میآورد؛ تا قشریون و اهل ظاهر به سهولت او را متّهم به تکفیر نکنند و جانش را بر سر افشای این حقیقت نگذارد.
پور سینا نیز ممکن است عقایدی همانند سهروردی و مولانا داشته که برخی او را تکفیر کردند.
در پاسخ به تکفیرکنندگان قشری مسلک او، این شعر به او نسبت داده شده است:
کفر چو منی گزاف و آسان نبود محکمتر از ایمان من ایمان نبود
در دهر یکی چو من و آنهم کافر! پس در همه دهر یک مسلمان نبود
اریک ون دنیکن (ٍErich Von Daniken) در کتاب بازگشت خدایان (به زبان انگلیسی- 1997) که به تازگی(آذر 1402) آن را دیدهام، در صفحه 64، زیر عنوان پیامبران معاصر ما (Prophets of Our Time) وجود رسولان عام خداوند را تأیید میکند؛ ولی دانشش به روزگاران گذشته قد نمیدهد؛ بلکه محدود به عصر حاضر، و در چارچوب دیدگاه نه چندان معبر وی از وحی الهی است.
وی چهار چهره نسبتاً مشهور جهانی را به طور مختصر چنین شرح میدهد:
یک- ادگار کیس (Edgar Cayce) آمریکایی (1878 تا 1945 مشهور به پیامبر خفته.)
به هنگام نگارش این مقاله در سال 1393، همانگونه که در سطرهای بالا آمد، او را همراه با ادیسون و آینشتاین جزء رسولان عام دوران معاصر آوردهام.
برای آگاهی بیشتر پیرامون ادگار کیس، به بیانیه ای بر رد قرآن به مثابه خوابنامه بازگشت شود:
بیانیّه ای بر رد قرآن به مثابه خوابنامه: https://www.academia.edu/26307371
دو- سای بابا (Sai Baba)، شخصیّت دارای کرامتی که در نوجوانی مطلبی درباره او خوانده بودم. دنیکن مینویسد: «وی در سال 1926 در ایالت پوتاپارثی هند به دنیا آمده و نام اصلی او (Satyanarayana Raju) به معنای مرد الهی است. وی مرگ خود را برای سال 2022 پیشبینی کرده بود.». ولی با خواندن شرح زندگانی او، متوجه میشوید که وی در سال 2011 در بیمارستانی در شهر موطن خود فوت کرده است.
سه- دنیکن مینویسد:
«در شهر گراز اتریش، در روز پانزدهم مارس 1840 رخداد عجیبی رخ نمود. یاکوب (یعقوب) لوربر (Jakob Lorber) معلم موسیقی چهل ساله، صدای واضحی خطاب به خود شنید که به او گفت بنویس! البته وی در آغاز ترسید، سپس قلمش را برداشت و شروع به نوشتن کرد. وی در طی چند سال، چندین جلد کتاب یکی پس از دیگری با دیکته کردن همان صدا نوشته است. مجموعه کتابهایی که پروفسور لوربر نوشته، دست کم 25 جلد، در ده هزار صفحه است. وی در زمینههای علمی و ستاره شناسی نکتههایی را شرح داده که تا کشفیات سالهای اخیر، کسی از آنها آگاه نبود؛ و نظرهای شگفت انگیزی را پیرامون عهد عتیق و جدید ابراز داشته است».
چهار- چهارمین کسی که دنیکن از او به عنوان رسولان عام دوران معاصر نام میبرد، شیخ احمد قادیانی مؤسس به قول دنیکن جنبش احمدیه و به نظر مسلمانان فرقه احمدیه یا قادیانیه در میان مسلمانان است که در میانه قرن نوزدهم در پاکستان پا به عرصه وجود گذاشت. آیین وی در میان مسلمان اهل سنت پاکستان و در شمال آفریقا پیروانی دارد.
دنیکن از او بدین گونه یاد میکند: پیامبر، حضرت میرزا غلام احمد!
با توجّه به شرح زندگانی وی، ادعاهای وی بسیار به ادعاهای علی محمد باب و بهاء الله، بانیان آیین بهائیت در ایران مشابهت دارد و همزمان با هم می زیسته اند.
به نظر میرسد که آیین قادیانیه، آیین بهائیت و آیین شاهدان یهوه، که هر سه زاییده اواسط قرن نوزدهم هستند، با منظورهای سیاسی، و بویژه اجرای تز سیاسی انگلیس در قرن نوزدهم (تفرقه بینداز و حکومت کن!)، از سوی حکومت انگلیس به ترتیب در میان شیعیان، اهل تسنن، و مسیحیان کاتولیک به وجود آمده باشد.
دو نکته مهم پیرامون رسولان عام:
یک- تفاوت رسولان عام با رسولان خاص آن است که همه رسولان خاص، میدانستند که رسول هستند و خداوند وظیفه رسالتشان را مستقیماً به آنان خاطرنشان میکرده؛ ولی تنها برخی از رسولان عام به رسالت خود آگاهی داشته اند؛ همچون ذوالقرنین.
دو- گستره رسالت رسولان عامّ مانند رسولان خاصّ، محدود به قوم خود نبوده؛ بلکه فراقومیّتی و جهانشمول، یعنی پیامبرگونه بوده است!
در همین راستا، در گفتار بهشت! آنچنانی یا اینچنینی آوردهام:
خداوند در سالهای آغازین قرن بیستم، آن پروفسور مسلمان (عبدالله یوسف علی پاکستانی) را برای بیان چنین تصوّر بکری از آخرت رهنمون شده، و این پروفسور مسیحی (ابن الکساندر جراح مغز آمریکایی) را برای تأیید نظر وی در سالهای آغازین این قرن.
درست است که باب نبوت با بعثت محمد(ص) بسته شده؛ ولی رحمتها و حکمتهای الهی همواره ساری و جاری بوده است. بدین دلیل خداوند منّان هر از چندگاهی به مصداق آیه الّذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا گوشه چشمی خاص بر ما خاکیان میاندازد و نور هدایتش را بر کسانی که در راه او (دستیابی به آیات، نشانهها، و رمزورازهای طبیعت) همّت می گمارند، می افکند. آنان رسولان عام خداوندند. نستوهانی که تلاشهایشان برای بندگان خدا، با هدایت الهی به نتیجه رسیده، و خود چراغ هدایت آدمیان شدهاند.
قرآن کریم و رسولان عامّ:
یک- بایستگی رسولان عام در قرآن:
در قرآن کریم، آیهای که در آغاز این مقاله آمد، بایستگی رسولان عام خداوند را تأیید میکنند:
ینزّل الملائکة بالرّوح من امره علی من یشاء من عباده (نحل: 2)
فرومی فرستد فرشتگان را با کارمایه ای از خود بر هرکه بخواهد.
اگر در این آیه دقت کنید، متوجّه میشوید که سخن از رسولان خاص نیست. نمیگوید وحی میکنیم؛ بلکه میگوید فرشتگان بر برخی بندگان خداوند نازل میشوند تا برای انجام کاری مأموریتی را به آنان واگذار کنند که ممکن است خود آنان از این مأموریت آگاهی نداشته باشند؛ و تنها خداوند است که تصمیم میگیرد و کسی را بر می گزیند و فرشتگان بر آنکس نازل میشوند.
و نیز آیه 179 سوره آل عمران:
ما کانَ اللَّهُ لِیَذَرَ الْمُؤْمِنِینَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَیْهِ حَتَّى یَمِیزَ الْخَبِیثَ مِنَ الطَّیِّبِ وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُطْلِعَکُمْ عَلَى الْغَیْبِ وَ لکِنَّ اللَّهَ یَجْتَبِی مِنْ رُسُلِهِ مَنْ یَشاءُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ إِنْ تُؤْمِنُوا وَ تَتَّقُوا فَلَکُمْ أَجْرٌ عَظِیمٌ
خداوند بر آن نیست که مؤمنین را بر آن حالى که اکنون هستید رها کند، مگر اینکه ناپاک را از پاک جدا کند. و خداوند بر آن نیست که شما را بر غیب آگاه سازد؛ ولى از رسولانش هر که را که بخواهد برمىگزیند. پس به خدا و رسولانش ایمان آورید؛ و اگر ایمان آورده و تقوا پیشه کنید، پس براى شما پاداش بسیار بزرگى خواهد بود.
این دو آیه در قرآن آمده، و دستورات قرآن هم در مرحله اول به مسلمانان مربوط میشود. پس منظور از رسل نمیتواند رسولان خاص باشد؛ زیرا که رسول اکرم آخرین رسول و پیامآور خاصّ الهی است؛ بلکه منظور خداوند در این دو آیه رسولان عام یا برگزیدگان خداوند پس از رسول اکرم اسلام هستند؛ و به مسلمانان میگوید که به خدا و اینگونه رسولانش نیز ایمان آورید؛ و چون این دو آیه موضوعی را با زمان حال ساده بیان میکند، شامل طول تاریخ موجودیت انسان بر روی زمین میشود. این موضوع در بحث مصادیق رسولان عام در قرآن که در پی خواهد آمد، بیشتر مورد تأکید قرآن قرار میگیرد که رسولان عام خداوند در طول تاریخ بعثت انبیاء همواره وجود داشته اند؛ و نتیجه میگیریم پس از ختم نبوت به طریق اولی و الزاماً باید وجود داشته باشند!!
خداوند در آیه شصت سوره زخرف نیز بر بایستگی رسولان عام تأکید میفرماید:
ولو نشاء لجعلنا منکم ملائکة فی الارض یخلفون (و اگر بخواهیم الزاماً قرارمی دهیم از خودتان فرشتگانی در زمین به جانشینی) یعنی برخی از شما را فرشته گونه میکنیم و رسالت فرشتگان در زمین را به شما می سپاریم!
با توجه به اینکه طبق آیات قرآن، گاهی فرشتگان به عنوان رسول برای راهنمایی و آموزش جن و انس اعزام میشده اند، پس منظور خداوند در این آیه، این است که:
ممکن است شما (آدمیان و جنیان) را به عنوان رسول عام خود در زمین قرار دهیم!
دو- مصادیق رسولان عامّ در قرآن:
قرآن کریم بی ذکر عنوان رسولان عام، نمونههایی از آنان را یاداورمان شده است؛ که مشهورترین آنها، لقمان حکیم و آصف بن برخیا، (وزیر حضرت سلیمان) هستند.
سوّمین شخصی که قرآن کریم با عنوان ذوالقرنین از وی یادکرده نیز، رسول عام و محبوب درگاه الهی بوده است. او کسی جز کورش کبیر نیست؛ بویژه اگر آیات قرآن کریم پیرامون ذوالقرنین را با آیات تورات (اشعیاء- 45) درباره کورش کبیر مقایسه کنیم، چیزی برای تشکیک باقی نمیماند.
گذشته از یهودیان که کورش بر گردنشان حق دارد، مسیحیان نیز کوروش را فراوان احترام میگذارند و مقامی بالاتر از یک پادشاه و یک کشورگشای بزرگ برای وی قائلند. به همین دلیل نام سایروس که همان سیروس یا کورش است را بر فرزندان خود میگذارند.
دیگرانی نیز جزء رسولان عامّ هستند؛ همچون مؤمن آل فرعون در سوره مؤمن(آیات 28 تا 45):
در این آیات، مؤمن آل فرعون که ایمان خود را به خداوند مخفی نگاه داشته بود، نکته هایی را به فرعون و قومش گوشزد میکند که پیامبران یاداور میشده اند! و جالبتر اینکه در همین آیات، وی میگوید: پس از مرگ یوسف گفتید خداوند پس از وی رسولی را بر نمی انگیزد! (یعنی باب رسالت بسته میشود!) و خداوند کسی را که مسرف شکّاک است گمراه میکند. (یعنی عقیده بر بسته شدن باب رسالت گمراهی محض است.)
پس از این سخنان باز هم وی نکته هایی را به قوم فرعون گوشزد میکند که همه پیامبران به کافران گوشزد، و مردم را به ایمان به یگانگی خداوند دعوت میکرده اند!! یعنی درست همان وظیفه رسولان خاص را انجام میدهد، در حالی که او (مؤمن آل فرعون) تنها رسول عام بوده و قرآن کریم اشاره ای نکرده که وی رسول یا پیام آوری خاص بوده است.
همین نکتههای باریکتر از مو در مورد لقمان حکیم نیز صادق است. وی نیز در ظاهر به فرزندش، ولی در اصل به تمام انسانها درس اخلاق میدهد؛ و نکتههایی اخلاقی را یاداور میشود که در رأس همه، دوری از شرک ورزی به خداوند است؛ یعنی اساس دعوت انبیاء!
در هشت آیه نسبتاً بلندی که خداوند ویژه او کرده، سخنان مستقیم خداوند با آدمیان و پندهای وی به فرزندش چنان با یکدیگر درامیخته که جداکردن آنها کار ساده ای نیست؛ که این خود نکته ای است و خداوند میخواهد بگوید:
درسهای رسولان عام خود را ما بر زبانشان جاری میسازیم؛ و پشت افکارشان ما قرار داریم!!
نکته مهم دیگری که اهمیت رسولان عام بودن را نزد خداوند نشان میدهد، این است که خداوند سوره هایی را که در آنها لقمان حکیم و مؤمن آل فرعون معرفی شده اند و دعوت به حق میکنند، با نام آنان نامگذاری کرده است!: لقمان و مؤمن
صحابه پیامبران
نظر به اینکه در دین مسیحیت، به حواریون یا یاران و صحابه حضرت عیسی مسیح، عنوان رسول (Apostle) دادهاند و با توجه به حدیثی منقول از رسول اکرم اسلام که:
علمای امّتی افضل من انبیاء بنی اسرائیل (دانشمندان امت من از پیامبران بنی اسرائیل برترند.)، اگر این حدیث درست باشد، به نظر میرسد کسانی که پیامبران و اهداف الهی آنان را به خوبی درک کرده و به درک خود عمل کردهاند، نیز جزء رسولان عام خداوند محسوب میشوند.
این بود تأکیدی در راستای بازشناسی جایگاهمان بر امکان رسول عام شدنمان!
الحمدلله الّذی هدانا لهذا و ماکنّا لنهتدی لولا ان هداناالله
نگارش و ویراش: دی 1393
ویرایش دوم: خرداد 1395
ویرایش سوم: آبان 1400
ویرایش چهارم: خرداد 1402
ویرایش پنجم: مرداد 1402
ویرایش ششم: آذر 1402
احمد شمّاع زاده
عقل، فهم، شعور، احساس
احمد شمّاع زاده
اشاره
بسیاری از مردمان، چیسیتی و چگونگی چهار مقوله بالا را به خوبی تشخیص نمیدهند. در نتیجه بسیاری از نوشتهها و گفته هایشان، برپایه ای نادرست بنیان شده و روشن است که نمیتوانند نتیجه خوبی از بیان و نوشته خود بگیرند؛ و نیز ممکن است گذشته از اینکه خود به بیراهه میروند، دیگران را نیز به بیراهه بکشانند. هدف از نوشتن این مقاله داشتن فهمی درست از این چهار مقوله است تا ذهن ما به خطا دچار نشود و خود ما در عمل به خطا نرویم.
عقل
«عقل» نعمتی خدادادی، ذاتی و ژنتیک است که خداوند منّان در نهاد همه آفریدگانی که دارای مغز یا مخ هستند، نهادینه کرده است. عقل نسبت مستقیمی با حجم مغز دارد. میزان عقل هر جاندار، برایند تقسیم حجم مغز بر وزن اوست. یعنی هرچه حجم مغز بیشتر و وزن جثه یا بدن جاندار کمتر باشد، عقلش بیشتر است. نظر به اینکه فرازمینیها جمجمه ای بزرگ و بدنی کوچک دارند، به نظر میرسد بسیار هوشمندتر از انسان باشند.
هرچند عقل، انسان را به جایگاههای بالایی در زندگی مادی میرساند، بویژه برای اندیشمندان و دانشمندان؛ ولی به تنهایی هیچ برتری و مزیتی را برای انسانیت انسان به ارمغان نمیآورد، به همین دلیل است که گاهی چهارپایان بر برخی انسانهای موفق در زندگی مادی برتری مییابند؛ زیرا آن چهارپایان به حکم غریزه وظایف حیوانی خود را به نیکی انجام داده اند؛ ولی اینان راه شایسته یک انسان را نپیموده اند.
فهم (درک یا دریافت)
فهم اکتسابی است و ذاتی نیست. کارکرد مغز اندیشیدن است؛ و فهم نتیجه اندیشیدن است. فهم، هیچ نسبتی با حجم مغز ندارد؛ بلکه مقوله ای اکتسابی است که با اندیشیدن و به دست آوردن تجربه و در بسیاری گاهها با ترکیب شدن با احساس، به رشد و بالندگی میرسد.
با اینکه فهم نتیجه اندیشیدن است، ولی همواره چنان نیست که درست باشد؛ بلکه گاهی و یا بسیاری گاهها به افزارهایی نیازمند است تا فهمیدن مفهومی درست و دقیق از آب دراید. یکی از آن افزارها، تزکیه یا پاک شدن جان یا نفس انسانی از آلودگیهاست؛ و آشکارترین نقطه انحراف اندیشه، و آفت فهم درست، در داوری زودهنگام و پیشداوری ذهن نهفته است.
نتیجه منطقی:
تشخیص انسانی شایسته و خردمند، از فردی ناشایسته، در فهم و درک او از خود و جهان پیرامونش نهفته است.
شعور
شعور موهبتی الهی، و ویژه انسان است. شعور هیچ ربطی به سواد، دریافت علمی، استعداد و هوش کسی ندارد. ممکن است شخصی بیسواد باشد ولی از شعور بالایی برخوردار باشد و کس دیگری از درجه علمی بالایی برخوردار باشد ولی شعورش بسیار پایین باشد.
شعور هم ذاتی است و هم اکتسابی. شعور ترکیب میزان معینی از عقل و احساس است که خداوند در نهاد انسانها به یک اندازه به ودیعه گذارده (بخش ذاتی شعور انسانی) و بسته به کوشش هرکس در به دست آوردن تجربه فراوان و فهم درست مسائل زندگی شخصی و اجتماعی، شعور او افزایش مییابد (بخش اکتسابی شعور انسانی)؛ و هرگاه با کاتالیزور اخلاق پسندیده ترکیب شود، شعور انسان به جایگاه و مقامی میرسد که کمتر وصف شدنی است.
یکی از علل پایین ماندن یا پایین آمدن شعور انسان، تکبر (خود بزرگ بینی) است. تکبّر آفت شعور جن و انس است. گاهی اظهار بندگی چندهزارساله نسبت به خداوند، موجب تکبر کسی همچون ابلیس میشود و گاهی اقبال خاص و عام به دانشمندی که شهره آفاق است، موجب تکبر وی و دورشدنش از اظهار بندگی نسبت به خداوند میشود.
آنجا که خداوند میفرماید لقدخلقناالانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین (تین: 4 و 5) منظور همین افول انسان از اوج شعور ذاتی (احسن تقویم) به حضیض شعور اکتسابی (اسفل سافلین) اوست که تکبرش موجب آن شده است.
احساس
احساس نه تنها هیچ رابطهای با عقل ندارد، بلکه در تضاد با آن است و بستگی به میزان عاطفه یعنی رقّت قلب (دلنازکی) دارد و بس. در اصل آنجا که پای عقل در میان باشد، احساس کمرنگ میشود؛ و آنجا که پای احساس در کار باشد، عقل رنگ میبازد.
عقل و احساس هرچند متضاد با یکدیگرند، در همه جاندارانی که مغز و قلب دارند، جمع شده اند؛ ولی جاندار نمیتواند هر دو را به یک نسبت در یک تصمیمگیری به کار گیرد. بلکه بستگی به جنس تصمیم گیرنده دارد. اگر نر باشد کفه عقلش بر کفه احساسش برتری دارد و اگر ماده باشد کفه احساسش بر کفه عقلش برتری دارد. به همین دلیل گفته و تجربه شده زنان مناسب منصب قضاوت نیستند، ولی بهترین گزینه برای مشاغلی نیازمند دقت بیش از حد، حوصله سربر، و بویژه آموزش و پرورش کودکان هستند.
خداوند عقل و احساس را در نهاد همه جاندارنی که مغز و قلب دارند نهادینه کرده تا نسلشان نه تنها رو به انقراض نرود، بلکه تکثیر شود و ادامه داشته باشد. تداوم نسل نیازمند وجود مادر است. اگر احساس مادرانه وجود نداشت، چه بسا که مادر و پدر (و نیز نرومادگان) فرزند خود را رها میکردند و در پی خوشی خویش میرفتند.
********
زمانی بود که هرکس برای مستدل کردن و تفهیم نظرهای خود به دیگران، باید زحمتهای بسیاری میکشید؛ ولی اکنون به فضل و برکت وجود ویدئوهای مختلف در هر زمینهای در یوتیوب، کار برای بسیاری از پژوهشگران ساده شده و همه چیز در دسترس قرار دارد.
نگارنده نیز برای مستدل کردن نظرهای خود پیرامون چهار مقوله فوق که هر یک را مختصری شرح دادم، از این وسیله خوب بهره میگیرم و مواردی را که طی سالهای اخیر در یوتیوب دیدهام که با این مقولهها ارتباط دارند، برای داشتن تصویری درست یا درستتر از آنچه بیان شد، در ادامه شرح میدهم:
پرده اول: دنیای حیوانات است. ماده شیری به دنبال بچه آهویی میدود و او را به چنگ میآورد. بیننده به هیچ روی تصور نمیکند که ماده شیر با چه منظوری این بچه آهو را شکار کرده، جز برای رفع گرسنگی؛ ولی موضوع چیز دیگری است!! شیر، بچه آهو را در گوشهای از بیشه نگه میدارد. هربار که بچه آهو میخواهد فرار کند، ماده شیر او را با دست خود از رفتن بازمیدارد. شیر نری به آنها نزدیک میشود، ولی ماده شیر از بچه آهو دفاع میکند و با غرش خود، شیر نر را دور میکند. هنوز بیننده متوجه نیست که در سر (مغز) این ماده شیر چه میگذرد؛ ولی پس از مدتی متوجه میشود که احساس مادرانه ماده شیر غلیان کرده و پیش خود با همان مغز مناسب جثه خود، این موضوع را فهمیده (ترکیبی از احساس و عقل) که این بچه آهو ممکن است به چنگ نره شیران درافتد و لقمه خوشگواری برای آنان شود!!
شیران نر عاقلند! و طبق عقل عمل میکنند. گرسنهاند و باید شکارکنند و شکم خود را سیرکنند. ولی مادگان عاقل نیستند؛ بلکه احساسشان بر عقلشان برتری دارد. آنان پر از احساس و عاطفه اند و حاضرند گرسنه بمانند؛ ولی به فکر مادر این بچه آهو باشند و آن را نخورند و داغی بر دل مادر این بچه نگذارند!! جلّ الخالق!! چه پرده زیبایی از نمایشی طبیعی در طبیعت خداوندگاری!!
پرده دوم، باز هم دنیای حیوانات است. ماده سگی شش نوزاد به دنیا آورده و تولگان مشغول نوشیدن شیر از پستان مادرند. در چشمان مادر نجابت، احساس و عاطفه را میتوان خواند… و پدر خانواده با توجه به فهم و درک خود، روابط عاطفی خود و همسرش را به یاد میآورد و از همسر نازنینش و مادر فرزندانش با لیسیدن سروصورتش سپاسگزاری میکند!! جل الخالق!!
چه پرده های زیبایی را در تماشاخانه طبیعت این دنیای کثیف میتوان یافت!!
حال بیاییم و این پرده حیوانی را انسانی کنیم.
مردی خسته و کوفته از کار روزانه، در بستر خوابیده است. فرزند نوزادش را هم با اینکه بسیار دوست میدارد؛ ولی چون گریه و زاری میکند، دو حالت پیش میآید:
- آن مرد هرچند عقلش بیشتر از عقل آن سگ نر است، ولی چون فهمش کمتر از فهم اوست، به همسرش میگوید «بچه رو ساکت کن میخوام بخوابم»؛ و هیچ کمکی به همسر خود نمیکند.
- آن مرد نه تنها عقلش از عقل سگ نر بیشتر است، بلکه فهمش هم از فهم او بیشتر است. درنتیجه احساس و عاطفه او به جریان میافتد و با اینکه خواب آلود است، برمیخیزد و به کمک همسرش میشتابد تا بچه آرام گیرد.
نتیجه منطقی:
عقل نه تنها در اینجا، بلکه در بسیاری بزنگاهها کارهای نیست، و تنها این فهم ماست که موجب کردار درست و نیکوکاری ماست.
پرده سوم: سومین پرده انسانی است. شخص آمریکایی میانسالی به وسیله اینترنت پیامرسانی میکند که برای شرکتش نیاز به چند نفر کارمند زن و مرد دارد؛ و وسیله مصاحبه برای استخدام را اسکایپ معرفی میکند و شماره تلفن میدهد. جوانانی از شهرهای مختلف آمریکا، زن و مرد، سیاه و سفید، هریک جداگانه با او تماس میگیرند؛ و او همه مصاحبهها را ضبط میکند. به هر یک از آنان شرایط را یک به یک گوشزد میکند. شرایط تعیین شده در آغاز عادی به نظر میرسند؛ ولی پس از مدتی تماس گیرنده شگفتزده میشود و شرایط را غیرعقلانی و گاهی دیوانه کننده میبیند. مثلاً در مدت 24 ساعت شبانهروز آماده خدمت باشد!! ولی پاسخ به پرسش آخر، واقعاً احمقانه و دیوانه کننده است!!:
درخواست کنندگان استخدام، برای اینهمه کار سخت و طاقت فرسا، از حقوق ماهانه خود میپرسند. ولی پاسخ میشنوند که: هیچ پولی به شما پرداخت نمیشود!!!
میگویند مگر مردم عقلشان را از دست دادهاند که با چنین شرایط سختی بدون حقوق کار کنند؟!! و مصاحبه کننده میگوید بسیارند چنین کسان!!
- کجا؟!! چه کسی حاضر است با این شرایط کار کند؟!! مگر دیوانگان؟!!
و پاسخ میشنوند: نه دیوانگان بلکه مادران... و اشک از چشمان دخترانی که به یاد فداکاریهای مادرانشان افتاده اند، جاری میشود و پسرها سخت به فکر فرومیروند!!
آری رفتار مادران در هیچ معیار عقلانی نمیگنجد و به تعبیر خودمانی با عقل جور در نمیآید. چرا؟ چون مادر سراپا احساس است. اگر عقل بخواهد جانشین احساس شود، دیگر مادر، مادر نیست.
نتیجه منطقی:
مردان عاقلترند؛ ولی عقل آدمی بدون احساس، نه تنها کارهای نیست، بلکه زیانبار است.
چهارمین پرده: باز هم دنیای انسانهاست. قاضی سالمندی مشغول قضاوت درباره کسی است که در رانندگی خلاف کرده و اتفاقاً پسر خردسال خود را هم با خود به دادگاه آورده است. قاضی که فرزند را میبیند میگوید بیا جلو و او را برمیگیرد و روی زانوی خود مینشاند و به او میگوید من میتوانم پدرت را 70 دلار یا 30 دلار جریمه کنم و یا او را ببخشم. تو بگو کدوم یک را حکم کنم؟ کودک پس از کمی فکر کردن میگوید سی دلار. همه حضار میزنند زیر خنده و تعجب میکنند که او قبول کرده که پدرش جریمه شود!!
این کودک چون پسر بوده، عاقلانه و درست نظر داده ولی اگر دختر بود یقین بدانید که میگفت او را ببخشید. دختران بویژه نسبت به پدران خود پر از احساس و عاطفه اند.
پنجمین پرده: باز هم قاضی و قضاوت
قاضی زنی سفیدپوست است، و متهم مردی سیاهپوست؛ و هر دو آمریکایی هستند. قاضی متهم را از روی پرونده و نام و نشانش میشناسد؛ ولی متهم قاضی را نمیشناسد. قاضی حکم را چنین صادر میکند: آزادی به قید وثیقه. قاضی رو به متهم کرده و میگوید «یادت هست با هم در یک دبیرستان درس میخواندیم و تو پسری با استعداد و با مَحبت بودی؟!! امیدوارم به زندگی عادی بازگردی و دست از این کارها بکشی… با این جمله ها، مجرم قاضی را بازمیشناسد و میگوید «اوه گادّس» و چندبار سرش را با دستانش میپوشاند و تکرار میکند «اوه گادّس» و بسیار ناراحت و شگفتزده، و از کرده خود پشیمان شده است.
در این ویدئو با کسانی که مجرم را میشناخته اند، مصاحبه میشود و همه از او تعریف میکنند که او پدری خوب برای فرزندش و شوهری خوب برای همسرش بوده است.
ولی این مرد با استعداد و خوش صیرت، معلوم نمیشود به چه دلیلی رو به سرقت میآرود و دستگیر میشود. مسلماً او در حالتی نامساعد، خواسته بیشتر یا زدوتر به خانواده اش بهره ای برساند؛ ولی از عقل و هوش خود بد بهره برداری کرده و تصمیمش از اخلاق پسندیده بی بهره بوده است.
پس عقل، به تنهایی ارزشی ندارد، بلکه این اخلاق پسندیده و رعایت حقوق دیگران است که موجب میشود انسان در زندگی موفقیت به دست آورد و به انسانیت خود افتخار کند.
تمام دزدان و اختلاسگران بسیار باهوشند و هنگامی که شگردها و ترفندهای خود را بازمیگویند بسیار شگفتزده میشویم؛ ولی متأسفانه هوش و استعداد خود را در جایی هزینه کردهاند که نباید میکردند؛ و دلیل فردی و شخصی آن هم جز این نیست که آنان یا همواره و یا در زمان و یا در طول ارتکاب جرم، از اخلاق پسندیده بی بهره بوده اند.
برای داشتن درکی درست از تضاد و تقابل میان عقل و احساس در انسان، ناچار از آوردن مثالی هستم:
انسان را یک لیوان دوسر با دو دهانه و یک پایه فرض کنید. در یک دهانه تنها احساس وارد میشود و در دهانه دیگر، تنها عقل. از پیش در هر دو دهانه مقدار متناسبی عقل و احساس وارد شده است (به تعریف شعور ذاتی بازگشت شود). در دهانه احساس هرچه احساس وارد کنید، جا برای عقل کم میآید؛ و در دهانه عقل هرچه عقل وارد کنید جا برای احساس کم میآید. اولین حالت، ویژگی زن را نشان میدهد و دومین حالت، ویژگی مرد را.
مرد و زن از نظر نوع یا گونه، از یک گونه اند و از نظر جنسیت متفاوت اند؛ زن و مرد، نه متیوانند جایگزین یکدیگر شوند، و نه یکی بر دیگری برتری دارد. بلکه برای انجام وظایف متفاوتی آفریده شدهاند و هر یک ویژگی خاص خود را دارد. همچون سیب و انار که هر دو میوه اند ولی سیب، سیب است و انار، انار. هر دو زیبا هستند، هر دو مفید هستند؛ ولی خواص متفاوتی دارند و بهره های متفاوتی را به بدن انسان میرسانند.
در مثل آمده است که بشین و بفرما و بتمرگ هر سه یک مفهوم را میرسانند، پس چرا ما دستکم برای دوستانمان، واژه بفرما را به کار نبریم؟! همین مثال در مورد عقل مردانه و احساس زنانه صادق است.
جملههای «زن پر از شور و احساس است»، و «زن عقلش کمتر از مرد است»، هر دو، دو روی یک سکه اند. پس چرا نگوییم زن پر از شور و احساس است و عنوانی را به کار ببریم که تنفر برانگییز و تحریککننده است؟!!
بهتر است از این پس، در مقایسه مرد با زن بگوییم:
مرد، کم احساس، و زن پر از احساس است. زیرا برتری انسانها به احساسشان است و نه به عقلشان. اگر کسی عقل کمی داشته باشد، ممکن است در زندگی چندان موفق نباشد؛ ولی اگر احساس کمی داشته باشد، ممکن است از مسیر انسانی خود دور شود و به انحراف رود.
نتیجه منطقی:
اگر احساس زنانه وجود نداشت، از عقل مردانه به تنهایی کاری بر نمیآمد.
زندگی شکل دیگری داشت و عشق در کار نبود.
انگیزهای که موجب نوشتن این مقاله شد:
جوانی بی نام و نشان از اهالی افغانستان که مدتی است در یوتیوب پیدایش شده، با فایلهای صوتی خود با قرآن و اسلام عناد میورزد. وی پس از نفر اول شدن شمسیه علیزاده در کنکور سراسری افغانستان، فایلی صوتی تهیه کرده زیر این عنوان که شمسیه علیزاده سخن پیامبر اسلام را باطل کرد و به گونهای از خود به پیامبر تهمت میزند که گویی از زبان شمسیه علیزاده نقل قول میکند.
خلاصه سخن او در این فایل صوتی این است که چون این دختر جوان هجده ساله توانسته نفر اول کنکور شود، پس عقلش بیشتر از پسران است و سخن پیامبر که در پاسخ به پرسشی گفته است: «به آن دلیل خداوند شهادت دو زن را برابر شهادت یک مرد در قرآن یاداور شده، که عقل زن کمتر از عقل مرد است».
این جوان معاند اسلام، هنوز نمیداند که موفقیت در کنکور تنها عاملش داشتن عقل بیشتر نیست. بلکه بسیارند کسانی که عقلشان بسیار بیشتر از اوست؛ ولی به هیچ موفقیتی نه تنها در کنکور، بلکه در زندگی نیز دست نیافته اند؛ و اصولاً عقل رمز موفقیت در زندگی هیچکس نیست؛ بلکه گذشته از دلایل منطقی که در بالا یاداور شدم، عوامل بیشماری در داشتن یک زندگی موفق مؤثرند که برخی از آنها را خود این دختر در گفت و گوهایش بیان کرده است.
وی در مصاحبه با بی بی سی در پاسخ به این پرسش:
«هنگامی که پزشک شدی اگر یک طالبان را پیش شما بیاورند، او را درمان میکنی یا نه»؟
میگوید: «وظیفه پزشک درمان کردن است و نباید فرق بگذارد. شاید او به راه راست هدایت شود».
وی کاملاً درست میگوید که نشانه فهم بالای اوست و نه نشانه عقل زیاد او. ما از آینده خود بیخبریم. حتا برای یک لحظه. هرکس باید به وظیفه خود عمل کند و هیچکس نمیتواند درباره حال و آینده خود یا کس دیگری قضاوت کند که چگونه است یا خواهدشد. شاید آن عضو طالبان در همان لحظهای که ببیند یک پزشک مخالف راه و روش او، او را از مرگ میرهاند، به خود بیاید و از راه ضدانسانی طالبان دست بردارد. بسیار رخ داده است که کسی یا کسانی با یک لحظه درست اندیشیدن، از چاه ضلالت و گمراهی رها شده و به راه هدایت و رستگاری درافتاده اند.
به همین دلیل پیامبر اکرم (ص) فرمود: تفکر ساعة افضل من عبادة سبعین سنة
یک لحظه اندیشیدن از هفتاد سال (برابر عمر متوسط یک انسان) عبادت ارزشمندتر است.
در داستان حضرت یوسف، وی میکوشد از بند نجات یابد و به کسی که از زندان مرخص میشد، میگوید: «مرا نزد اربابت (عزیز مصر) به یاد آر»؛ ولی آن جوان فراموش میکند و به همین سادگی چند سال را بیشتر در زندان میگذراند و خداوند هم هیچ کمکی به پیامبرش نمیکند تا زودتر از زندان رهاشود؛ زیرا تنها سنن الهی و مکانیزمهای اعمال آدمیان در فعل و انفعالهای جهان پیرامون ما مؤثرند و تنها در برخی بزنگاهها خداوند مستقیماً دخالت میکند؛ مانند نجات کودکان از مرگ حتمی، که گاه و بیگاه بر اثر کوتاهی والدین در مراقبت از فرزند خود رخ میدهد.
نگارش و ویرایش: نوزدهم مهرماه نودونه
دومین ویرایش (جزئی): اسفندماه نودونه
احمد شمّاع زاده