آیا 124000 پیامبر داشته ایم؟
احمد شمّاع زاده
در روزگاران گذشته، در ایران مرسوم بود که مادرانی که میخواستند اصول دین را به فرزندان خود بیاموزند، میگفتند:
اول توحید؛ یعنی خدا یک است و دو نیست، دوم نبوت، یعنی 124000 پیغمبر همه بر حق اند، و الخ.
این از نظر عرف رایج آن زمان بود که تصور نمیکنم هنوز ادامه داشته باشد، مگر در برخی روستاها. ولی فرهنگ مطرح کردن124000 پیامبر همواره در میان ایرانیان و شاید دیگر مسلمانان و بلکه دیگر ادیان رایج بوده است؛ و برخی میپرسند:
واقعاً این رقم درست است، و یا افسانه بافی است؟
آیا نیاز بوده که خداوند اینهمه پیامبر بفرستد؟
اگر فرستاده کی و کجا فرستاده است؟!
و از آنجا که در قرآن کریم تنها از چندین پیامبر نام برده شده؛ موضوع پیچیدهتر شده و برای جوان امروزی پرسشهای بالا پررنگتر میشود!
برخی متفکرین نیز سعی کردهاند برای پاسخ به این پرسشها و اقناع نظر نسل امروز، نکتههایی را مطرح کنند که به نظر نگارنده قانع کننده نبوده و نیست؛ و از آنجا که مدت زمانی است این موضوع فکر مرا مشغول داشته؛ تصمیم گرفتم نظر خود را بنگارم و به آگاهی دیگران برسانم؛ بلکه این معمّا گشوده شود و پرسشی باقی نماند.
الف- بد مطرح شدن عنوان 124000:
این موضوع از آغاز، درست بیان و مطرح نشده و نباید میگفتند 124000 پیامبر، بلکه بزرگان دین بایستی به جای واژه پیامبر، میگفتند رسول. سپس تفاوت میان «رسول» و «پیامبر» را به گونهای که در پی خواهد آمد، توضیح میدادند؛ ولی متأسفانه از پس این مهم بر نیامدهاند، وگرنه مشکل تاکنون حل شده بود.
ب- معنای واژگان پیامبر و رسول:
پیامبر ترجمه نادرستی از واژه نبی است؛ زیرا آنان پیام آور از سوی خداوند برای زمینیان، و رابط میان آفریدگار و آفریدگان بودهاند؛ و پیامی نمی بردهاند. خداوند نیز نیازی ناشته و ندارد تا کسی برایش پیام ببرد، زیرا او به همه چیز آگاه است.
رسول به معنای فرستاده است. جمع رسول میشود رسل (= فرستادگان) و گاهی مرسلین (= فرستاده شدگان).
نبی از ریشه نبأ، به معانی خبردهنده است. جمع واژه نبی میشود انبیاء.
در زبان فارسی پیامبر به صورت پیغمبر نیز آمده است که مخفف پیغامبر است.
خبر هم یا خوش است که قرآن با عنوان بشارت از آن یاد کرده و پیامبران و رسولان را بشیر (= خبر خوش دهنده) خوانده؛ و یا خبر ناخوش است، که در قرآن به عنوان انذار (= هشدار) از آن یاد شده، و پیامبران و رسولان را نذیر (= هشداردهنده) خوانده است.
بشارت یعنی دادن وعدههای نیک و پاداش الهی برای کسی یا قومی که ایمان بیاورد و از فرمان الهی پیروی کند؛ و انذار یعنی هشدار دادن و آگاه کردن کسی یا قومی که نمیخواهد ایمان بیاورد، و دادن وعده عذاب الهی در روز بازپسین.
ج- تفاوتهای میان رسالت پیامبران و رسولان
اگر تفاوت میان رسالت (= وظیفه پیامرسانی) را نیز بدانیم، درکمان از موضوع منطقیتر میشود تا کورکورانه چیزی را نپذیریم:
- وظیفه انبیاء فراقومیّتی و فراملّیّتی، یعنی فراگیر و جهانشمول بوده است.
- وظیفه رسولان محدود به قوم خود و دیگر اقوام نزدیک بوده است.
- همه پیامبران رسول نیز بوده اند؛ زیرا وظیفه هدایت قوم خویش را نیز برعهده داشته اند؛ ولی همه رسولان، پیامبر نبوده اند؛ زیرا رسالتشان جهانشمول نبوده است.
- شمار پیامران کم، و شمار رسولان بسیار بسیار بوده است.
- پیامبران تنها از میان انسانها برای انس و جن برگزیده میشده اند؛ بویژه پیامبران اولوالعزم؛ ولی رسولان انس برای انسانها، و رسولان جن، برای جنها برگزیده میشدهاند .
- گاهی فرشتگان به عنوان رسول، برای راهنمایی و آموزش جن و انس اعزام میشده اند.
- اولین پیامبر، حضرت آدم ابوالبشر بوده است که برای راهنمایی فرزندانش، رابط میان خداوند و آنان قرار گرفت؛ و آخرین پیامبر، حضرت ختمی مرتبت، محمد (ص) بوده است.
- از میان پیامبران، پنج تن با عنوان پیامبران اولوالعزم شهرت یافته اند. این پیامبران به ترتیب تاریخی این حضرات بوده اند: نوح، ابراهیم، موسی، عیسی، محمّد
د- چگونگی گزینش و اعزام پیامبران و رسولان
پیامبران معمولاً در شهرهای بزرگ و متمدن، ظهور کرده اند. سنّت خداوند این بوده است که برای شهرها و آبادیهای پرجمعیت، پیامبر بفرستد؛ ولی برای دیگر اقوام در آبادیهای مختلف و کم جمعیت، از آنجا که نه امکان داشته و نه نیاز به پیامبر بوده، رسولانی از میان قوم خودشان برای راهنمایی آن قوم برگزیده شده اند.
ه- منظور خداوند از فرستادن پیام آوران:
خداوند در طول تاریخ موجودیت انسان بر زمین، برای هر قومی در هر نقطهای از زمین و در دورترین جاهای کره زمین، مانند ساکنان جنگلهای آمازون، و در جزایری که راه یافتن به آنها ممکن نبوده است، و در روستاها، از جمله روستاهای بسیار کوچکی که رسیدن به آنجاها بسیار دشوار بوده یا تنها شامل یک خانوده میشده، از میان خودشان، یک نفر را به عنوان رسول، راهنمای دیگران قرار داده، و این موضوع را در قرآن کریمش متذکّر شده؛ تا حجّتی باشد از سوی خداوند بر بندگانش که در روز رستاخیز، کسی نگوید من از فرمان تو و از شریعت و حلال و حرام تو بیخبر بودم.
و- نتیجه گیری:
حال اگر اینهمه رسول را در طول تاریخ ده هزار ساله موجودیت انسان امروزی (از نسل آدم) بر کره زمین و برای چندین و چند میلیارد انسان در طول این ده هزار سال در نظر آوریم، آیا 124000 نفر نمیشوند؟ حتماً و یقیناً که میشوند!!
ز- دو آیه مهم در شرح وظایف پیام آوران:
یک- آیه 24 سوره فاطر: إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ بِالْحَقِّ بَشِیرًا وَنَذِیرًا ۚ وَإِنْ مِنْ أُمَّةٍ إِلَّا خَلَا فِیهَا نَذِیرٌ
ما تو را به شایستگی (به عنوان) بشارت دهنده و هشداردهنده فرستادیم. همانا که هیچ امتی (گروهی از مردمان) وجود نداشته مگر آنکه هشداردهنده ای در آن گروه قرار دادیم.
دو- آیه 165 سوره نساء:
رُسُلًا مُبَشِّرِینَ وَمُنْذِرِینَ لِئَلَّا یَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ ۚ وَکَانَ اللَّهُ عَزِیزًا حَکِیمًا
پیامبرانى (را فرستادیم) که بشارتدهنده و بیمدهنده بودند، تا پس از پیامبران، براى مردم بر خدا حجّتى نباشد و خداوند همواره شکستناپذیر و حکیم است.
این آیه، کلّیات دعوت انبیا و شیوهى کار و هدف از بعثت آنان را بیان مىکند.
عقل همچون وحى، حجّت الهى است، ولى چون مدار ادراکاتش محدود است، به تنهایى کافى نیست و حجّت تمام نیست. لذا انبیا از دانستنىهاى غیبى و ملکوتى و اخروى که دست عقل از آن کوتاه است خبر مىدهند.
بحش زمینه دار بالا، شرج آیه 165 سوره نساء، از تفسیر نور آقای محسن قرائتی است.
این ترجمه را آوردم تا بگویم مشکل کار در فهم آیات قرآن از کجاست و چرا نباید به ترجمهها و تفسیرها توجه کرد. قریب به اتّفاق مفسّرین، چون خود قرآن را نمیفهمند، نه تنها گرهی از فهم قرآن باز نمیکنند که گرهها بر فهم آن می افزایند:
قرآن گفته رسلاً (یعنی رسولانی) ولی در ترجمه آمده پیامبرانی (ترجمه انبیاء). نتیجه آنکه، آنان هنوز تفاوتی میان رسول و نبی قائل نیستند.
گذشته از اشکالهای دیگر این ترجمه، عزیز را شکست ناپذیر! ترجمه کرده، که معلوم نیست چرا؟ و شکست ناپذیری خداوند در این آیه چه نقشی و چه تأثیری بر خواننده قرآن دارد؟!!
با دقت در این ترجمه و توضیح آن، متوجه میشویم که مفسران از درک منظور خداوند از ارسال پیام آوران (که در این دو آیه و در بالا به رنگ قرمز آمد) ناتوان بوده اند! در نتیجه بر کلام روشن الهی از خود چیزهایی را افزوده، و کلام خداوند را از هدفش دور کردهاند.
***
از این دو آیه و آیات مشابه، نتیجه مهم دیگری نیز به دست میآید و آن این است که وظیفه رسول بر خلاف نبی که خداوند وظایف بسیار سختی را برعهده اش میگذارد، بسیار ساده است:
بشارت و انذار
نگارش و ویرایش: آذر 1400
ویرایش دوم: بهمن 1401
ویرایش سوم: خرداد 1402
احمد شمّاع زاده
نقدی بر:
اینترنت کتاب را بر صورت خویش میآفریند
احمد شمّاع زاده
پیش از نقد کوتاه این مقاله وزین و مفید، لازم است برخی نکتههای کلی را یاداور شوم که نه تنها مربوط به این مقاله و تحلیلهای آن میشود، بلکه بسیاری از تحلیلهای مندرج در دیگر مقاله ها را نیز دربر میگیرد:
گروههای اجتماعی اهل مطالعه:
در مورد میزان مطالعه و گروههای اهل مطالعه و کتابخوان، پیش از ورود و فراگیرشدن اینترنت در ایران، مردم آن زمان را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
یکی آنانکه کتابخوان بوده اند، دوم آنانکه روزنامه خوان بوده اند، سوم آنانکه هم کتابخوان و هم روزنامه خوان بوده اند، و چهارم کسانی که اصلاً اهل مطالعه نبوده اند.
وضعیت کنونی آن چهار گروه:
در مورد گروه اول و سوم، که دربرگیرنده دانشگاهیان (استادان و دانشجویان) و فضلا است، اینترنت نه تنها مانع مطالعه آنان نشده، بلکه به آنان بسیار کمک کرده است. نگارنده در یکی از مقاله های خود، این موضوع را با عمل به خوانندگان یادآوری کرده ام:
عقل، فهم، شعور، احساس: https://www.academia.edu/44268384
در این مقاله چنین آورده ام:
«زمانی بود که هرکس برای مستدل کردن و تفهیم نظرهای خود به دیگران، باید زحمتهای بسیاری میکشید؛ ولی اکنون به فضل و برکت وجود ویدئوهای مختلف در هر زمینهای در یوتیوب، کار برای بسیاری از پژوهشگران ساده شده و همه چیز در دسترس قرار دارد.
نگارنده نیز برای مستدل کردن نظرهای خود پیرامون چهار مقوله فوق که هر یک را مختصری شرح دادم، از این وسیله خوب بهره میگیرم و مواردی را که طی سالهای اخیر در یوتیوب دیدهام که با این مقولهها ارتباط دارند، برای داشتن تصویری درست یا درستتر از آنچه بیان شد، در ادامه شرح میدهم.»
سپس پنج پردهای را که در ذهنم بود، در سه صفحه شرح دادهام و نوشته خود را مستدل کرده ام.
در مورد گروه دوم، کارکرد اینترنت نسبت به روزنامه خوانان و روزنامه خوانی شان، نه تنها آنان را از روزنامهها بازنداشته، بلکه تأثیرهای بسیار مثبتی روی آنان گذارده و موجب شده بیش از پیش و به هر طریق، بیشتر به مطالعه علاقمند شوند. یکی همین مقاله است که اگر اینترنت نبود، روز روزنامه که تمام میشد، عمر این مقاله که در شماره 4665 روزنامه اعتماد به تاریخ 21 خرداد 1399 به چاپ رسیده نیز، تمام میشد؛ ولی اکنون پس از ده ماه، موفق شده ام آن را بازیابم و بخوانم.
در مورد گروه چهارم، که معمولاً تنها بخشی از جوانان جامعه جهانی را در بر میگیرد، اینترنت موجب شده که وقت آنان مانند پیش از اینترنت، کاملاً به هدر نرود؛ بلکه بسته به علاقمندیهای آنان، وقتشان کانالیزه شود. درباره آنان باید «گفت تنها خود آنان هستند که باید مواظب خود باشند و در دریای نت غرق نشوند؛ تا از خطرات اینترنت در امان بمانند».
خلاصه سخن در این آیات نهفته است:
انّ الانسان لفی خسر الّا الذین آمنوا و عملواالصّالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصّبر
و امّا نقد مقاله:
نکته اول: اطلاق واژه مجازی به اینترنت، کاملاً نادرست است. همانگونه که از شعر حافظ مشخص شد، مجاز در برابر و متباین با حقیقت است. مجاز در زبان قرآن افک، و در زبان انگلیسی فیک (Fake) است. البته موضوع آبجکتیو و سابجکتیو از این بحث جداست و موضوعی دیگر است.
اگر بگوییم فضای اینترنت مجازی است، پس باید سینِما، تلویزیون رادیو، و حتا تلفن را هم بگوییم فضای مجازی؛ زیرا این وسایل حقیقت را کانالیزه، کرده و سپس به شنونده و بیننده منتقل میکنند.
فضای اینترنت را میتوان فضای دیجیتال نامید ولی نمیتوان آن را فضای مجازی خواند.
نکته دوم: آنانکه فضای اینترنت را جدی نگرفته، و آن را مناسب مطالب تفریحی میدانند و میگویند «آثار فکری جدِّی و اصیل در آن جایگاهی ندارد»، پر به بیراهه میروند؛ و ملاکشان تنها مشاهده عملکرد جوانانی است که در بالا در گروه چهارم قرار گرفتند؛ و از دیگر گروههایی که از آنان یادشد، غافل بودهاند که چنین ادعاهایی را بر زبان یا قلم آورده اند.
نکته سوم: در بخش نوش و نیش مجازی آمده است:
«برخی از کتابخوانان هنوز دلبستۀ داشتن و خواندن کتاب ملموس و کاغذی هستند و هر کتابی برایشان منبعی گرم از خاطرات است و... برای این افراد خواندن کتاب الکترونیک کاری است سرد و عاری از حس و خاطره که اگر فایده ای علمی هم داشته باشد لذت روحی به بار نخواهد آورد».
در این زمینه باید گفت: کسی اینان را مجبور نکرده تا خود را از کتاب ملموس کاغذی محروم کنند. روزگار کتاب به سر نیامده و به نظر نگارنده نخواهد آمد. هرکس هر گونه کتابی را که بر روح و روان و مغز او تأثیرهای خوبی میگذارد و اندیشههای او را به پرواز درمی آورد، میتواند بخرد یا وام بگیرد و بخواند.
نکته چهارم: در بخش کوته پسندی آمده است:
«تنوع و فراوانی بیش از حدّ اطلاعات در فضای مجازی و فقدان مجال و امکان بررسی ارزیابانه و سنجشگرانه آن، کاربران را ناگزیر از مواجه های سطحی و شتابزده با نوشته ها میکند».
در نقد این نظر باید گفت: این نظر عمومیت ندارد؛ بلکه تنها همان گروه چهارم جامعه را دربرمیگیرد و اینترنت تأثیری بر گروههای اجتماعی دیگر نمیگذارد و آنان را دستخوش مواجهه های سطحی و شتابزده نمیکند.
نکته پنجم: بخش پایانی مقاله (چشم انداز)، بهترین بخش مقاله است؛ و شاید بهتر بود که نویسنده پیش از آوردن نظرهای دیگران، اول نظر خود را میآورد. البته ممکن است نویسنده برای این کار، دلایلی از جمله شرایط روانی خواننده را در نظر داشته است.
و اما متن مقاله، مندرج در شماره 4665 روزنامه اعتماد به تاریخ 21 خرداد 1399:
اینترنت کتاب را بر صورت خویش می آفریند.
محمود اسماعیل نیا
سرنوشت کتاب در عصر فراگیری اینترنت چه خواهد شد و بر سر اهل کتاب، یعنی کسانی که روز و روزی شان به کتاب گره خورده، چه خواهد آمد؟
جهان معاصر دگرگونی بیسابقه ای را تجربه میکند. تغییرات گسترده و عمیق ناشی از فراگیری اینترنت و فضای مجازی کمتر چیزی را به قرار سابق باقی گذاشته است؛ از خصوصی ترین احوالات شخصی آدمیان گرفته تا روابط مردمی و نهادهای اجتماعی و مناسبات بین المللی. کشورها و جوامع و افراد، همه در مسیر این سیل عظیم تغییرات قرار گرفته اند، گیرم برخی پیشتر و بیشتر و بعضی عقبتر و کمتر. دور نیست که با نسل جدیدی از بشر روبرو شویم با کمترین شباهتی به آدمیانِ تا به امروز. این تغییرات غالباً تدریجی اند، برخی مثبت و مفید ارزیابی میشوند و بعضی منفی و مضر. در مورد ابعاد و اقسام این تغییرات مقالات زیادی از دیدگاههای مختلف نوشته شده و بحث و جدل میان موافقان و مخالفان ادامه دارد، چون هنوز توفان فروننشسته و لنگرگاه ناپیداست. امّا در این معرکه آرای موافق و مخالف در مورد یک چیز اختلاف نظری به چشم نمیخورد و آن اینکه اینترنت "سبک زندگی" مردم را تغییر داده است.
امواج این تغییرات، به دنیای کتاب هم رسیده و اهل کتاب را، از نویسنده و مترجم گرفته تا ناشر و فروشنده و خواننده، متأثر کردهاست. جهان کتاب به تدریج وارد بازی جدیدی شده که پایانش نه برای بازیگرانش معلوم است و نه تماشاگرانش. در فضای مجازی هر روز پدیده ای جدید در ارتباط با کتاب رو میآید و بحثهای تازه ای در بارۀ منافع و مضارش درمیگیرد. تغییر سبک زندگی، موجب تغییر "سبک مصرف" و تغییر "مصرف فرهنگی" آدمیان هم شده است. در نتیجه، امروزه در میان اهالی کتاب شاهد سلیقه ها و عادتهای تازه ای هستیم که عده ای را نگران و گروهی را خوشحال میکند. باید در مورد این نگرانیها و خوشحالیها بیشتر تأمّل کرد.
چرا تامّل و تفکّر در بارۀ عالمگیرشدن اینترنت ضرورت دارد؟
چون امروزه فضای مجازی به بخشی جدایی ناپذیر از زندگی ما تبدیل شده و روندهای برگشت ناپذیری را ایجاد کرده که گریز و گزیری از آن متصور نیست. برای فهم موضوع کافی است نگاهی به زندگی و کسب و کار و سرگرمیهای خودمان و اطرافیانمان بیندازیم تا ببینیم چه میزان وابسته به اینترنت شده ایم. وقتی از فضای مجازی سخن میگوییم باید مراقب واژۀ مجازی هم باشیم. گذشتگان ما "مجازی" را در برابر "حقیقی" به کار می بردند، مثلاً حافظ می گفت "آن می که در آنجاست، حقیقت نه مجاز است". امّا امروزه اینترنت سبب شده که عالم مجاز تا مرزهای جهان واقعی پیش آمده و به درون آن رسوخ کند. وضعیت بی سابقه ای که توصیف آن با مفاهیم معمول ممکن نیست و نیازمند ابداع مفاهیمی جدید و بعضاً ناسازوار (پارادوکسیکال)، مثل "واقعیت مجازی" (Virtual Reality)، است. اکنون "دنیای مجازی" و "دنیای واقعی" دو دنیای مجزا و مجاور نیستند که گاهی در این و گاهی در آن باشیم. این دو جهان در حال ادغام و فرورفتن در همدیگرند و تفکیک مرزهایشان روز به روز دشوارتر میشود. گویی "مجازستان" در حال بازآفرینی جهان واقعی است و دنیایی جدید با الزامات و اقتضائاتی نوین در حال پدیداری است.
نوش و نیش مجازی
بازگردیم به بحث تاثیرات اینترنت و فضای مجازی بر دنیای کتاب. واقعیت آن است که ابعاد مثبت و منفی این تأثیرات چنان است که داوری آسان و سرراستی در موردشان نمیتوان داشت. برخی از اهل قلم هنوز فضای مجازی را جدّی نگرفته و معتقدند که این فضا مناسب مطالب تفریحی و سرگرم کننده است و آثار فکری جدّی و اصیل در آن جایگاهی ندارند. یعنی در ازای وقتی که از آدمی سلب میشود بهره ای درخور نصیبش نمیگردد مضافاً آنکه مروج نوعی سطحیگرایی هم هست. در نقطۀ مقابل، گروهی دیگر از نویسندگان معتقدند که مؤلف باید فرزند زمانۀ خود باشد و از "ظرفیت"های فناوری اینترنت استفاده کند و فرآوردۀ اندیشه و قلم خود را در "ظرف" زمانه عرضه کند، و چه باک که این ظرف، غیر از کاغذ و چاپ باشد. ظاهراً سخن هر دو گروه بهره ای از حقیقت به همراه دارد.
در میان جماعت کتابخوان نیز در باره فضای مجازی اختلاف نظر وجود دارد. برخی از کتابخوانان هنوز دلبستۀ داشتن و خواندن کتاب ملموس و کاغذی هستند و هر کتابی برایشان منبعی گرم از خاطرات است و یادآور لحظه های ناب دریافتهای ذهنی و بهره های روحی. برای این افراد خواندن کتاب الکترونیک کاری است سرد و عاری از حس و خاطره که اگر فایده ای علمی هم داشته باشد لذت روحی به بار نخواهد آورد. در نقطۀ مقابل، بسیاری از خوانندگان، بویژه آنانکه روحیه پژوهش و جست وجوگری دارند، معتقدند که عادت دیرین و شیرین مطالعۀ کتاب کاغذی نباید موجب محرومیت از امتیازات کتابخوانی در فضای مجازی شود. امتیازاتی که مهمترینش دسترسی سهلتر و سریعتر به کتاب است، و این یعنی صرفه جویی در وقت و پول. انگار این دو گروه نیز هر یک جنبه ای از حقیقت ماجرا را بازگو میکنند.
بله، نوش و نیش اینترنت با هم است و فضای مجازی مجموعه ای از امتیازات و فرصتهای متنوع در اختیار مینهد که برخورداری از هر کدامشان مستلزم پرداخت هزینه ای کم یا بیش است. در بازار اینترنت کسب سود بدون پرداخت هزینه رؤیایی بیش نیست.
امتیاز دسترسی
مهمترین امتیاز اینترنت برای اهل کتاب دسترسی سهل و سریع به نسخه دیجیتال کتاب و امکان ذخیره (دانلود) کردن آن است. درست است که این امکان بلای جان ناشران و کتابفروشان است ولی در مقابل برای کتابخوانان مزیتی است جایگزین ناپذیر. امروزه هر کتابخوان و کتابدوستی میتواند به مدد اینترنت نسخۀ الکترونیک آثار مورد علاقه و نیاز خود را دانلود کرده و کتابخانه ای دیجیتال در کامیپیوتر شخصی خود فراهم آورد و به جای مراجعه به کتابفروشی و کتابخانه در میان فایلهای ذخیره شده به جست وجو بپردازد. از این منظر اینترنت نقش مهمی در عمومی کردن علم و توزیع معرفت در دنیای معاصر داشته است. امّا همین امتیاز بیبدیل میتواند موجب "توهم دانایی" هم بشود. دسترسی به کتاب، به وسوسۀ تصاحب آن دامن میزند و کثرت منابع در دسترس میتواند فرد را وارد مسابقۀ بیپایان ذخیره کردن هرچه بیشتر منابع دیجیتال کند، بی اندکی تأمّل در مورد وقت و علاقه و نیاز واقعی.
اگر فردا صبح اعلام شود که نسخه دیجیتال تمامی سی وچند میلیون عنوان کتاب موجود در کتابخانه کنگره امریکا به صورت رایگان در اینترنت قابل دسترسی و ذخیره کردن است، شک نکنید که خیلی از افراد سراغ انبارکردن این مجموعه میروند، بی آنکه فرصت یا علاقه ای برای خواندن یکی از آن همه را داشته باشند. اهتمام صِرف به گردآوری کتاب، کاغذی یا دیجیتال، تا زمانی که دغدغه و مسأله ای جدّی در میان نباشد، کمکی به دانایی و فرهیختگی نخواهد کرد، که بر توهم دانایی هم خواهد افزود.
مهبانگ نوشتاری
امتیاز دیگر فضای مجازی سرعت و سهولت نشر آثار در آن است. نویسنده میتواند فرآوردۀ فکر و قلم خود را سریع و راحت در اختیار طیف گسترده ای از مخاطبان قرار دهد و خوانندگان نیز میتوانند به آسانی مباحث مورد علاقه خودشان را در این فضا پیدا کنند. امّا همین امتیاز، یعنی امکان نشر آسان و سریع ایده ها، دردسرهایی هم ایجاد کرده است. هر کسی میتواند در فضای مجازی به راحتی و در هر موردی، بی ملاحظۀ میزان صلاحیتش، مطلبی را سرِهم کرده و پخش کند. در نتیجه، این امکان سبب میشود که بسیاری از افراد، خواسته یا ناخواسته، در معرض بیماری "خودروشنفکرانگاری" قرار گیرند و تصور یا توهم کنند که رسالتشان این است در بارۀ هر چیز و همه چیز باید نظر دهند. تکثیر انفجارگونۀ نوشتارهای ناسنجیده و سطحی فضای مجازی را شلوغ و آشفته کرده و ارتباطات فکری را دشوار می کند، مثل جلسه ای که علاوه بر سخنران هر یک از مستمعان هم میکروفونی در اختیار داشته و همه همزمان سخن بگویند و در اثر ازدحام و تزاحم اصوات، صدا به صدا نرسد.
این عارضه، یعنی تولید و عرضۀ انفجارآمیز داده ها و اطلاعات درست و نادرست در فضای مجازی، کار را بر جست وجوگران دشوار میکند چون ناچارند تلّی از زباله را بکاوند مگر قطعه جواهری پیداکنند. در واقع، طرح مباحثی مثل "سواد دیجیتال" یا ابداعاتی مثل طراحی موتورهای جستوجوگر هوشمند، راهکارهایی برای رفع همین دشواری است تا صیادان این اقیانوس بیکران گوهر را از خرمهره بازشناسند.
کوته پسندی
تنوع و فراوانی بیش از حدّ اطلاعات در فضای مجازی و فقدان مجال و امکان بررسی ارزیابانه و سنجشگرانه آن، کاربران را ناگزیر از مواجه های سطحی و شتابزده با نوشته ها میکند. همین نگاه عبوری به نوشتارها، به تدریج گرایش به نوشته های کوتاه و گریز از متنهای طولانی را تقویت میکند، یعنی همان "فرهنگ سه خطی" و نخواندن نوشته های بیش از سه سطر. افزایش تمایل خوانندگان به کوته خوانی لاجرم نویسندگان را هم به سوی فُرم کوته نویسی سوق میدهد تا عرضه و تقاضا در این بازار متوازن شود.
البته کوته نویسی به عنوان "فُرم" کمابیش رایج در فضای مجازی، قالب مناسبی برای اطلاع رسانی در باب موضوعات عادی است ولی این ظرف گنجایش هر مظروفی را ندارد و برای مثال بسیاری از آثار ادبی و فلسفی را نمیتوان در این قالب گنجاند. به عنوان نمونه، خواندن رمانهای بلندی مثل "در جست و جوی زمان از دست رفته" پروست، مستلزم صرف وقت و سلوک روحی و همگامی خواننده با مولف است، همچنانکه خواندن رسائل فلسفی مثل "گفتار در روش" دکارت نیز نیازمند دقت نظر و گفت و گوی ذهنی بین خواننده و نویسنده است. در مورد چنین آثاری کوته نویسی و کوته خوانی حداکثر میتواند مشوقی برای مطالعۀ متن اصلی باشد؛ اگر موجب لوث شدن آن نشود.
نگارش مشارکتی
امتیاز مهم دیگر فضای مجازی برقراری ارتباط مستقیم بین نویسنده و خواننده است. در همین فضای مجازی شلوغ و آشفته، این امکان وجود دارد که خوانندگان وارد گفت و گو و پرسش و پاسخ با نویسندگان شوند. امکان برقراری چنین دیالوگی نه تنها در تصحیح ذهنیت دو طرف و افزایش فهم متقابل موثر است، بلکه میتواند موجد سبک جدیدی در نگارش کتاب هم باشد: نگارش کتاب به منزلۀ فرایندی تدریجی و مبتنی بر گفت و گوی مستمر میان نویسنده و خواننده.
اساساً نوشتن کتاب کاری است فردی که نویسنده معمولاً در خلوت و تنهایی خود انجام می دهد، در نتیجه، خوانندگان کتاب تا پیش از انتشار آن تصویر و تصوری از آن ندارند. تنها پس از انتشار و خواندهشدن کتاب است که نویسنده می تواند از نظرات خوانندگان باخبر شود و بازخوردهایی دریافت کند و از بازتابهای انتشار کتابش باخبر شود. تجربه نشان داده نویسندگانی که تجربۀ تدریس داشته اند، قادر به تألیف آثار وزین تری بوده اند؛ زیرا امکان آن را داشته اند که ایده های خود را قبل از انتشار، با مخاطبانی در میان نهاده و بر اساس بازخوردهای دریافتی، آنها را تصحیح و بازآرایی کنند و شکل ورز یافته و پرورانده آن را بر روی کاغذ بیاورند. امروزه اینترنت و فضای مجازی این امکان را برای اهل قلم فراهم کرده تا آثاری را به شیوه ای جمعی و گفت و گویی پدید آورند. یعنی ایده های خود را به تدریج در فضای مجازی منتشر کرده و در معرض نقد و نظر مخاطبان فراردهند و سپس بر اساس بازخوردهای دریافتی از آنها دست به کار تدوین متن نهایی شوند. این شیوه ممکن است از تازگی متن نهایی بکاهد ولی قطعاً بر استواری اش خواهد افزود.
چشم انداز
دنیای امروز به سرعت در حال تغییر است و موتور محرکۀ این تغییرات هم فناوریهای پیشرفتۀ نوین است. اینترنت و فضای مجازی سبک زندگی ما را تغییر داده است؛ ارتباطات آسانتر و راهها کوتاهتر شده؛ ولی گرفتاریهای تازه ای هم گریبانگیرمان شده است. آنچه که مهم است شیوۀ مواجهه با این جهان در حال تغییر است. امام هادی علیهاالسلام فرموددنیا بازاری است که گروهی در آن سود میبرند و جمعی زیان میبینند. این استعارۀ بازار در مورد جهان اینترنتی شده هم صدق میکند که مثل هر بازار دیگری، گروهی از آن منتفع شده و جمعی متضرر میشوند. سود و زیان ما در گروی نوع سلوک ما در این بازار است. شرط لازم برای دادوستد موفقیت آمیز در بازار اینترنت، شناخت ابعاد و قواعد و فرصتها و تهدیداتش است؛ ولی شرط کافی همانا تمرکز بر عزم و هدفمندی خودمان است. باید دقیقاً بدانیم که در این بازار چه را و چرا میجوئیم تا فقط به وقت و به قدر ضرورت سراغش برویم و از فریب جلوه های رنگارنگ بازار دور بمانیم. بدون پایبندی به این شرط، یعنی روشن بودن خواسته هایمان از این بازار، اینترنت نه تنها خادم ما نخواهد ماند، بلکه بهتدریج تبدیل به مخدوم ما خواهد شد و وقت و ذهن و روح ما را به خدمت خواهد گرفت.
مولانا هشدار میداد که "در این بازار عطاران، مرو هر سو چو بیکاران"؛ امروز نیز این هشدار شنیدنی است. پرسه زنی بی هدف در فضای مجازی موجب اتلاف عمر و ابتلا به "اعتیاد اینترنتی" است.
فضای مجازی بی تردید دنیای کتاب را تغییر داده و خواهد داد، هرچند که تا به امروز نمی توان از محو کتاب کاغذی و قربانی شدنش در معبد دیجیتال سخن گفت. همانطور که ساندویچ و فست فود، به عنوان غذاهای نوین متناسب با زندگی مدرن شهری شده، به صورت کامل جایگزین غذاهای معمول نشده اند، به احتمال زیاد کتاب دیجیتال هم نمیتواند جای سلف کاغذی خود را بگیرد؛ هرچند بخشهایی از امپراتوری اش را تصرف کرده و خواهد کرد.
همراهی هوشمندانه با تحولات مربوط به دنیای کتاب در عصر اینترنت، مستلزم تأمّل در ابعاد مثبت و منفی هر یک از این تغییرات است و تلاش برای بهرهمندی از فواید و احتراز از زیانهایش. به نظر میرسد که یکی از مهمترین امتیازات این فضا، امکان برقراری دیالوگ مستقیم میان نویسنده و خواننده است. این امکان نه تنها موجب گسترش تفاهم جمعی است بلکه میتواند زمینه ساز آفرینش آثاری ماندگارتر و استوارتر بر اساس همفکری نویسنده و خواننده باشد؛ پدیده ای که تاریخ کتاب و کتابت کمتر نمونۀ مشابهی برایش سراغ دارد.
محمود اسماعیل نیا، عضو انجمن جامعه شناسی ایران
دلشناسی
(فیزیولوژی انسانی)
تن انسان، واحد کاملی است سازمانیافته، و منظّم؛ یعنی یک سیستم یا نظام را تشکیلمیدهد که کارکردهایی را برعهده دارد. این سیستم، کارکردهای اجرائی خود را با سه روش، یکی درونی و دیگری بیرونی و سومی درونی بیرونی انجاممیدهد:
دستها و پاها وظایف اجرائی بیرونی را برعهده دارند. دستگاههایی نیز در درون بدن به انجام وظیفه مشعولند، مانند دستگاه گردش خون، گوارش و تنفسی. اعضائی نیز تنظیم کنندة رابطة میان بیرون و درون جسم آدمی هستند؛ مانند چشم که مرکز دیدهبانی است، و بههمراه گوش،گیرنده نیز هست؛ وحنجره و زبان که فرستندهاند.
همه این عضوها و دستگاهها، زیر نظر و فرمان یک مرکز فرماندهی که خود، بخشی از دستگاه عصبی به شمارمیرود، یعنی ‹مغز› انجام وظیفه میکنند.
کار مغز اندیشیدن، و برای هرکار اجرائی فرمان صادرکردن است، و دارای بخشهای است که هربخش آن، کارکرد ویژهای دارد؛ مانند مرکز نوشتن و خواندن.
طرح یک سؤال فراگیر:
در سازمان تن، ضابطههای ‹مرکز فرماندهی تن›(مغز) برای تشخیص و صدور هرفرمان چیست؟ این ضوابط کدامند و در کجای سازمان تن جای دارند؟
به عبارتی دیگر:
مرکز همه ‹کنشواکنشهای روانی انسان› که نمیتوان آنها را جزء عوامل اجرائی قرارداد، و در حکم قوای مقنّنه و قضائیة ‹سازمان تن› هستند، در چه جایی از این سازمان قراردارند؟
از ویژگیهایی که این مرکز باید داشتهباشد،آن است که:
ـ ارتباطی مستقیم با مرکز فرماندهی(مغز) داشتهباشد و به آن جهت بدهد.
ـ ضوابط و مقررات اجرائی را برای مغز تعیین، و پس از اجراء، ارزیابی و داوریکند. این مرکز، ‹مرکز عدل و عشق› یعنی «قلب» است. قلبی که خودرأی و خودکار است و از مغز فرمان نمیگیرد.
شگفت آن است که دانشمندان تاکنون به چگونگی کارکرد روانشناسانة این مرکز دست نیافتهاند؛ و برای آن همچون مغز، تقسیم بندیهایی که مشخص کنندة بخشهای عشق، خشم، حسادت، و … باشد، نیافتهاند
شایسته است درصورتی که دانشمندان به چنین مهمی دست یافتند، این رشته را ‹دلشناسی› بنامند. در همیت رابطه:
در برنامه دورهمی منتشر شده با عنوان پرسشی که پروفسور سمیعی هم نتوانست پاسخ دهد (تاریخ دهم مهر نودوپنج - اول اکتبر 2016- در یوتیوب)، پروفسور مجید سمیعی جرّاح مغز و اعصاب که شهرت جهانی دارد، در پاسخ به پرسش مهران مدیری (انسان با قلبش عاشق میشه یا با مغزش؟) میگوید: فلاسفه مخصوصاً فیلسوفان یونان فکر میکردند همه چیز از قلب میآید. بعدها یواش یواش متوجه شدند مغز مرکز تفکر است. ولی مسأله عشق را تاکنون که ما اینجا نشسته ایم کسی نتوانسته کشفش کند. با تمام امکاناتی که ما از نظر فیزیولوژیکی داریم و میتوانیم امتحان کنیم، اما به هیچ وجه نمیتوانند روشن کنند که چرا این مرد عاشق آن زن شد؟ چرا آن زن عاشق آن مرد شد؟ این یک چیزی است که از داخل یک دفعه به وجود میآید!(اصل موضوع همین است. از داخل یعنی از قلب. یعنی مرکز عشق و عواطف قلب است.- نگارنده) و نتوانسته ایم آن را درک کنیم. (منظور ایشان این است که نتوانسته اند کیفیت ایجاد و انگیزش عشق که از کجای قلب برانگیخته میشود را درک کنند. - نگارنده) وقتی کسی عاشق میشود، سلولهای مغزش ترشحاتی دارند که موجب میشود اگر مطلبی را باید ده دقیقه بخواند تا به آن وارد بشود، اگر عاشق شوید یک مرتبه توی مغزتون ثبت میشه! مثل شماره تلفن دختری که عاشقش شده باشی لازم نیست جایی ثبتش کنی. با یک مرتبه شنیدن، در مغز ثبت میشه و این در حالی است که انسان شماره تلفن خودش رو هم بعضی وقتها فراموش میکنه!!
عبارتهای زیر نیز اندیشیدنی هستند:
قلبم به درد آمد، قسیالقلب (سنگدل)، رقیق القلب (نازکدل)، خوشدل و بددل. در دعاها نیز میخوانیم که:
الهی هب لی قلباً یدنیه منک شوقه و لساناً یرفع الیک صدقه و نظراً یقربّه منک حقّه… الهی هب لی کمالالانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتّی تخرق ابصارالقلوب حجبالنور فتصل الی معدنالعظمه
یا مقلبالقلوب والابصار ثبت قلبی علی دینک ولاتزغ قلبی بعد اذهدیتنی
و نتیجهمیگیریم که: عشق و ایمان زاییدة دل، و دانش و آگاهی زاییدة مغز است و هر دو مکمل یکدیگرند.
آیاتی پیرامـون قلـب:
فانّهـا مـن تقـویالقـلـوب(حج:22)
الابذکرالله تطمئنالقلوب(رعد: 28)
لهم قلوب لابفقهون بها(اعراف:179)
فـانه نزله علـی قلبک باذنالله(بقرة:97)
ولاتطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا(کهف: 28)
ما جعـلالله لرجل من قلبین فی جوفه(احزاب: 4)
واعلموا انالله یحول بینالمرء و قلبه(انفال: 24)
انماالمؤمنونالذین اذا ذکرالله وجلت قلوبهم (انفال:2)
فتکون لهم قلوب یعقلون بها او آذان یسمعون بها (حج:46)
آیات 179 اعراف و 46 حجّ به ما میگویند قلب هم تعقّل و تفقّه میکند و این موضوع به ما میآموزد که تعقّل و تفقّه تنها کار مغز نیست بلکه کار قلب نیز هست. پروفسور سمیعی نیز گفت که قدمای فلاسفه همه چیز را از قلب میدانستند؛ و این موضوعی است که قابل بحث میان اهل نظر است. به نظر میرسد نباید از این نکته قرآنی درگذشت.
پس میتوان نتیجه گرفت: همان گونه که مغز به هنگام برخورد عاطفی شخص ترشحاتی دارد، دل هم به هنگام تفکر و فعال و انفالاهای مغزی، تأثیر میپذیرد و تأثیرمیگذارد؛ و بدین ترتیب میتوان گفت که مغز و قلب نه تنها در کلیت خود، بلکه در جزئیات نیز مکمّل یکدیگرند.
قلبهای قرآنی*
۱. قلب سلیم: قلبی است که برای خدا خالص، و از کفر و نفاق خالی شده است.
{إِلَّا مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ}
۲. قلب مُنیب: قلبی است که درحال بازگشت به سوی خداست.
{مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَن بِالْغَیْبِ وَجَاء بِقَلْبٍ مُّنِیبٍ}
۳. قلب مُخبِت: قلبی است خاشع و آرام گرفته به ذکرخدا. {فتُخْبِتَ لَهُ قلُوبُهُمْ}
۴. قلب وَجِل: قلبی است که از یادخدا میلرزد که مبادا خداوند عمل وی را نپذیرد.
{وَالَّذِینَ یُؤْتُونَ مَا آتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ}
۵. قلب تَقِیّ: قلبی است که احکام خدا را بزرگ میدارد.
{ذَلِکَ وَمَن یُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللَّهِ فَإِنَّهَا مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ}
۶. قلب مَهدِیّ: قلبی است که با ایمان صاحبش به خداوند هدایت یافته است.
{وَمَن یُؤْمِن بِاللَّهِ یَهْدِ قَلْبَهُ}
۷. قلب مُطمئن: قلبی است که با یاد خدا آرام میگیرد.
{وتَطْمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکْرِ اللّه} الا بذکرالله تطمئن القلوب
۸. قلب حَیّ: قلب زندهای است که از شنیدن پندهای قرآنی و داستانهای امتهای گذشته که با گناه وطغیان هلاک شدند پند و اندرز میگیرد.
{إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَن کَانَ لَهُ قَلْبٌ}
۹. قلب مریض: قلبی است که دچار فسق و شهوتهای حرام شده است.
{فَیَطْمَعَ الَّذِی فِی قلبِه مَرَضٌ}
۱۰. قلب أعمَى: قلب کوری است که حق را نمیبیند و پند و اندرز نمیگیرد.
{وَلَکِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ}
۱۱. قلب لاهِی: قلبی است که به مال اندوزی و شهوتهای دنیوی مشغول شده است.
{لاهِیَةً قُلُوبُهُمْ}
۱۲. قلب آثم: یا قلب گناهکار، قلبی است که به حق گواهی ندهد؛ و حقیقت را بپوشاند.
{وَلاَ تَکْتُمُواْ الشَّهَادَةَ وَمَن یَکْتُمْهَا فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ}
۱۳. قلب متکبّر جبّار: قلب شخصیتی خود بزرگ بین و خودکامه ای است که خود را همه کاره، و دیگران را هیچکاره می پندارد؛ در نتیجه به دیگران ستم روا میدارد.
{قلْبِ مُتَکَبِّرٍ جَبَّارٍ}
۱۴. قلب غلیظ: قلبی است در آن از عاطفه، رأفت، و شفقت خبری نیست.
{وَلَوْ کُنتَ فَظّاً غَلِیظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِکَ}
۱۵. قلب مَختُوم: قلبی است که هدایت الهی را نمیپذیرد و تعقل نمیکند.
{وَخَتَمَ عَلَى سَمْعِهِ وَقَلْبِه}
۱۶. قلب قاسِی: قلبی که همچون سنگ است و ایمان و عطوفت به آن راهی ندارد.
{وَجَعَلْنَا قُلُوبَهُمْ قَاسِیَةً } قسیّ القلب = سنگدل
۱۷. قلب غافل: قلبی است که از ذکر و یاد پروردگار غافل است و به دنیا چسبیده است. {وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِکْرِنَا}
۱۸. قلب أغلف: قلبی است غلاف شده، که سخن رسول اکرم (ص) در آن نفوذ نمیکند. {وَقَالُواْ قُلُوبُنَا غُلْفٌ}
۱۹. قلب زائغ: قلبی است که از پذیرش حق و حقیقت دوری می جوید.
{فأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ}
۲۰. قلب مُرتاب: قلبی است که در شک و تردید، سرگردان است.
«وَارْتَابَتْ قُلُوبُهُمْ »
* این بخش از پایگاه دانشگاه علوم پزشکی گلستان، بخش فرهنگی برگرفته شده و نگارنده آن را ویرایش کرده و برای نشر آماده کردهام.
اولین نگارش: 1363
دومین نگارش و تایپ: 1388
سومین نگارش با افزودن سخنان دکتر سمیعی: 12 مهر 1395
چهارمین ویرایش: شهریور 1401
پنجمین ویرایش با افزودن «قلبهای قرآنی»: خرداد 1402
احمد شماعزاده
علم و روش شناخت علمی
احمد شمّاع زاده
هیچگاه نباید از چیزی سخن به میان آوریم یا به آن استناد کنیم که نمیدانیم چیست. پس هنگامی که نه تنها از چیزی سخن میگوییم بلکه به آن استناد میکنیم و بالا تر از استناد بر آن تکیه میزنیم و همچون دانایانی که عمری از آنان گذشته و به رازهای هستی تا اندازهای پی برده اند، لب به سخن می گشاییم، باید به آن درجه از فهم و درک هستی رسیده باشیم تا مطمئن شده باشیم از چه سخن میگوییم، به چه چیزی استناد میکنیم، و چه چیزی را تکیه گاه خود قرار داده ایم.
یک جوان در حدود بیست ساله، تا چه اندازه توانسته مطالعه کند، چقدر توانسته بیندیشد و به رازهای هستی به اندازه فهم خود پی ببرد که چنین جملههای را بر زبان میآورد و برای من بنویسد که:
«حقیقت اینست که جوانانی مثل من که واقعا به نبود چیزی به نام خدا پی بردیم دیگر نمیتوانیم خود را توجیه کنیم ما دلایل عقلی میخواستیم که امروز علم میگوید دنیا برای پیدایش به خالق نیازی نداشته و اگر هم اتفاقا خالقی هم بوده باشه هدف چیست»؟
تعریف علم:
کشف و شناخت روابط علت و معلولی، کنش واکنشها، و تأثیر و تأثرهای میان اجزای کیهان (شامل جهان ذرات و جهان ابعاد بزرگ) که خداوند در میان آنها برقرار و نهادینه کرده، و به سنن الهی یا سنن طبیعی شهرت یافتهاند، علم یا دانش نامیده میشود.
اگر بخواهیم این جمله را به گونهای خلاصه کنیم تا فهمش برای همگان ممکن شود باید گفت:
علم یعنی سر درآوردن از کار خدا!
بدین ترتیب مشخص میشود، آنچه را که همه دانشمندان و اندیشه ورزان جهان از آغاز تا کنون توانسته اند زیر عنوان علم یا دانش بشری به آن دست یابند، نمیتواند به اندازه یک اپسیلون از آن روابطی باشد که خداوند میان اجزای کیهان قرار داده و نهادینه کرده است. تنها خود او میداند و بس که چقدر انبوه، کلان و عظیم است این روابط!! به همین دلیل کیهان را کامپیوتری کلان و فراگیر خوانده ایم: کیهان؛ کامپیوتری کلان و فراگیر: https://www.academia.edu/37399934
روش شناخت علمی:
نظر جالب و مبتنی بر معیارهای علمی یکی از کاربران، بر متن مناظره من و کیمیایی در برنامه تابوی رادیو فردا، در اثبات بودونبود «جن»
کارل پوپر
۲۵ ۰۹ ۱۳۹۶ ۱۳:۵۰
از نظر روش شناسی علمی که بر پایه اثبات گرایی جدید باشد، ما نمیتوانیم در باره چرایی وجود یا نبود پدیده ها بحث کنیم؛ بلکه میتوانیم مدلهایی ریاضی پیشنهاد کنیم که بتوانند پدیده مورد نظر ما را توصیف کنند و این توصیف صوری خواهد بود.
مساله دیگر موضوع شناختی علم و ویژگیهای اینگونه موضوعهاست که میتوان آنها را در ردیف موضوعات شناخت علمی قرار داد. یک موضوع یا پدیده ای که دانش مبتنی بر اثبات گرایی جدید بتواند آنرا مورد بررسی و مطالعه قراردهد، باید این ویژگیها را داشته باشد:
1- قابل اندازه گیری باشد. یعنی بشود مدل ریاضی برای اندازه گیری ابعاد احتمالی آن طراحی یا پیشبینی کرد.
2- آزمایش پذیر باشد. یعنی افراد مختلف در مکانها و زمانهای مختلف بتوانند آن موضوع یا پدیده را بیازمایند.
3- تکرار پذیر باشد. یعنی هم از نظر خود پدیده و هم از نظر آزمایش کنندگان بتوان به تکرار دلخواه، پدیده را مورد بررسی و آزمایش قرارداد.
4 - بتوان در دستگاه آگزیوماتیک آن را بیان کرد.
بحث پیرامون پدیده هایی همچن روح، خدا، جن، و به گونهای کلی تر، موضوعهایی که خارج از احساس حسهای پنجگانه ما هستند، تا زمانی که نتوان مدلی برای بررسی آنها در دستگاه آگزیوماتیک اثباتی جدید طراحی کرد و نشانه هایی تجربی برای تایید آگزیومها و تئورومها آورد، نمیتوان آنها را وارد حیطه شناخت علمی کرد.
بدین ترتیب بحث پیرامون وجود یا نبود جن به دلیل اینکه نمیتواند یک یا چند مکورد از این ویژگیها را داشته باشد، در حیطه مطالعات علم اثباتی جدید نیست و آقای دکتر کیمیایی از نظر روشی نخواهند توانست ادعاهای خود را تبیین کند.
کسانی که مایلند نقد مرا بر آن برنامه رادیویی ببینند، میتوانند مقاله زیر را ملاحظه کنند:
داستان یک فریب، و تابوی رادیوفردا: https://www.academia.edu/35498830
خرداد 1402
احمد شمّاع زاده
معنا و مفهوم عبارت «لا اکراه فی الدّین»
احمد شمّاع زاده
قل افغیرالله تأمرونّی اعبد ایهاالجاهلون(64) ولقد اوحی الیک و الی الّذین من قبلک لئن اشرکت لیحبطنّ عملک ولتکوننّ من الخاسرین(65) بل الله فاعبد و کن من الشاکرین (66) سوره زمر
ترجمه: بگو ای نادانان! (کسانی که تعقل نمیکنید!) آیا پس مرا امر میکنید تا غیرخدا را بپرستم؟ و همانا به درستی به سوی تو وحی شده و به سوی کسانی (پیامبرانی) که پیش از تو بودند، اگر شرک بورزی، حتماً عملت تباه و ضایع خواهدشد و حتماً از زیانکاران خواهی بود. بلکه خدای را پس بپرست و از سپاسگزاران باش.
از این سه آیه متوجه میشویم که:
یک- کسانی به پیامبر دستور میداده اند که غیرخدا را بپرستد.
این کسان در زمان ما ممکن است پدر، مادر، دوستان و یا کسانی باشند که به گونهای حقی برگردن ما دارند و یا در دام عشقشان گرفتار شده باشیم.
نتیجه: در ایمان خود به خدا زیر تأثیر هیچکس واقع نشوید و بر عقیده خود استوار بمانید.
دو- نه پیامبر مجبور بوده و نه پیامبران پیش از او مجبور بودهاند که خداوند را بپرستند؛ و این در حالی است که خداوند به پیامبر و به دیگر پیامبران هشدار میداده که اگر به او شرک بورزند و کس یا چیز دیگری را بپرستند، همه کارهایشان به باد هوا خواهد رفت و زیانکار خواهندشد؛ هرچند خداوند هرگز کسی را تهدید به پیروی از خود نکرده است.
نتیجه: کسی را مجبور به پذیرش دینی نکنید و برای جلب دیگران به خداپرستی، هشدار و آگاهی دادن بسنده است.
سه- خداوند به پیامبر میگوید «مرا بپرست تا زیانکار نشوی». از دل این جمله برمیآد که: اختیار با توست و من تو را مجبور به ایمان به خودم نمیکنم.
نتیجه: اگر میخواهید زیانکار نشوید خداپرست شوید؛ ولی اجباری در کار نیست.
چهار- در روش و منش خداوند اجبار، به هیچ رویش وجود ندارد؛ و حاضر است نه تنها از ایمان پیامبران به خود درگذرد، بلکه از دین (یکتاپرستی) و تبلیغ دین خود نیز بگذرد؛ ولی هیچ پیامبری را مجبور به پذیرش دین و تبلیغ دین خود نکند؛ و تنها به آنان هشدار میدهد؛ نه اینکه اختیار آنان را از آنها بگیرد.
حال این پرسش پیش میآید که چرا خداوند اینهمه بر اجباری نبودن ایمان به خداوند و خداپرستی اصرار دارد؟
پاسخ به این پرسش در فلسفه آفرینش انسان نهفته است:
مشیّت الهی بر آن قرار گرفته بود تا پدیدهای بیافریند که از نظر جسمی از پستترین مادّه یعنی لجن باشد، ولی از نظر روحی از روح خودش بهرهای داشته باشد؛ یعنی خلیفه یا جانشینی روی زمین داشته باشد که وجود او از پستترین زمین پست، تا عالم بالا و عرش، نوسان داشته باشد. در نتیجه شناخت او از خداوند و اظهار بندگی او نسبت به خداوند، ارزش والایی داشته باشد؛ و وجودش حجّت و نشانه خداوند برای تمام عالم باشد.
این اراده و مشیت الهی با سلب اختیار انسان و اجبار او، در تضاد کامل است.
خداوند در آیات بسیار دیگری بر این نکته اساسی تأکید دارد، از جمله:
وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ اللَّهُ بَصِیرٌ بِالْعِبادِ (آل عمران: 20)
و اگر سرپیچى کردند (دلواپس ایمان آنان مباش!) وظیفهى تو تنها رساندن (دعوت الهى) است (نه اجبار واکراه) و خداوند به حال و عمل بندگان بیناست.
ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ ما تُبْدُونَ وَ ما تَکْتُمُونَ (مائده: 99)
بر پیامبر، جز ابلاغ (رساندن دعوت الهی) نیست و خداوند، آنچه را آشکار یا پنهان مىکنید مىداند.
فَإِنَّما عَلَیْکَ الْبَلاغُ وَ عَلَیْنَا الْحِسابُ «40»
پس وظیفه تو تنها رساندن (دعوت الهی) است و حساب کار آنان با ماست.
وَ ما عَلَى الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ (نور: 54 و عنکبوت: 18)
و بر پیامبر (وظیفه ای) جز رساندن (دعوت الهی) آن هم به وضوح و روشنی، وظیفه دیگری وارد نیست.
درس قرآن: در این آیات خداوند به گونهای برای همگان و بویژه حاکمان و قضات خط و نشان کشیده و روشن کرده که نباید کسی را به دینی هرچند یکتاپرستی باشد، مجبور و آنان را تهدید کنید تا به دین شما در آیند؛ بلکه تنها تبلیغ و تشویق باید کرد وهشدار باید داد و آگاهی مردم را باید بالا برد.
نتیجه کلی: ایمان به خداوند با اکراه قلبی در تضاد است و همه در ایمان و اعتقاد خود آزادند.
اردیبهشت 1399 (رمضان 1441)
ویرایش دوم: خرداد 1402
احمد شمّاع زاده