بهلول عاقل
واژهٔ بهلول در عربی به معنای شاد و شنگول است و این مرد بزرگ در زمان خود دارای دو امتیاز ویژه بود؛ اول اینکه دارای محبوبیت، موقعیت علمی و دینی بسیار در میان مردم، و دوم خویشاوندی نزدیک با هارون الرشید، خلیفه زمان خویش داشت.
به همین دلیل او میتوانست آزادانه و بدون هراس به سر وقت هارون الرشید و بقیه درباریان و خادمان او رفته و هرچه را که میخواهد، به زبان طنز به آنها بگوید. او از این زبان استفاده میکرد تا هارون الرّشید را متوجه اشتباهاتش کند.
آرامگاه بهلول در بغداد است. روی سنگ قبر وی، تاریخ ۵۰۱ قمری با لقب، "سلطان مجذوب" ثبت شده است. بزرگ مردی که در زمان خویش در مواقع نیاز نه تنها به مردم بلکه به حاکمان زمان خویش هم پند و اندرز میداد.
داستان، اشعار و حکایات بسیاری از او نقل کردهاند که چند نمونه از آنها بدین قرار است:
• روزی بهلول به حمام رفت، ولی خدمتکاران حمام به او بی اعتنایی نمودند و آن طور که باید بهلول را کیسه نکشیدند. با این حال بهلول به هنگام خروج، ده دینار به اوستای حمام داد.
کارگران و دلاکان حمام چون این بذل و بخشش را دیدند، همگی پشیمان شدند که چرا نسبت به او بی اعتنایی کردند. بهلول هفته دیگر نیز به حمام رفت. ولی این بار تمام کارگران با احترام کامل او را شست و شو دادند و او را بسیار احترام گذاشتند؛ ولی با اینهمه تلاش و احترام، بهلول به هنگام خروج فقط یک دینار به آنها داد.
حمامی متغیر گردیده و با غضب پرسید؛ سبب بخشش بیجهت هفته قبل و رفتار امروزت چیست؟
بهلول گفت: مزد امروز حمام را هفته قبل که حمام آمده بودم پرداختم و مزد آن روز حمام را امروز پرداختم تا شما ادب شده و رعایت مشتریهای خود را بکنید...
• روزی شخصی بهلول را در قبرستان دید، از او پرسید: اینجا چه میکنی؟
بهلول گفت: همنشینی میکنم با جماعتی که مرا اذیت نمیکنند و اگر از آخرت غفلت کنم، مرا یادآوری و تذکر میدهند؛ اگر از آنها دور شوم غیبت مرا نمیکنند.
• روزی هارون الرّشید بهلول را احضار کرد و گفت: خوابی دیدهام، میخواهم تعبیرش کنی.
بهلول پرسید خوابت چیست ؟
خلیفه گفت: خواب دیدم به جانور ترسناکی تبدیل شدهام و نعره زنان به اطراف خود هجوم میبرم و آنچه از خردوکلان در سر راه خود میبینم درهم میشکنم و میبلعم. بگو تعبیرش چیست؟
بهلول گفت: من تعبیر واقعیت ندانم، فقط خواب تعبیر میکنم.
• روزی بهلول در قصر خلیفه کنار پنجره نشسته بود و بیرون را مینگریست.
خلیفه پرسید: آن بیرون چه میبینی؟
گفت: دیوانگان انبوه که در رفت و آمدند و خود نمیدانند چه میکنند و عجیب این است که اگر آن سوی پنجره بودم و داخل قصر را تماشا میکردم، باز هم جز این نمیدیدم.
• روزی هارون الرشید از بهلول پرسید : دوست داری خلیفه باشی؟
بهلول گفت: نه!
هارون الرشید پرسید: چرا ؟
بهلول گفت: از آن رو که من به چشم خود تا به حال مرگ سه خلیفه را دیده ام . ولی تو که خلیفهای مرگ یک بهلول را هم ندیده ای.
• روزی هارون الرشید از کنار گورستان شهر میگذشت که دید بهلول و علیان مجنون با هم نشسته و سخن میگویند. خواست چشم زهری از آنها بگیرد. دستور داد هر دو را آوردند.
خلیفه فریاد زد من امروز دیوانه میکشم . جلاد را طلب کنید.
جلّاد با شمشیر کشیده، حاضر شد. علیان را بنشاند که گردن زند.
بهلول پرسید: ای هارون چه میکنی؟
هارون گفت: امروز دیوانه میکشم.
بهلول گفت : سبحان الله، ما در این شهر دو دیوانه بودیم، تو سوم ما شدی. تو ما را بکشی چه کسی تو را بکشد؟
• روزی، هارون الرشید طعامی برای بهلول فرستاد. خادم طعام را نزد بهلول برد و پیش او گذاشت و گفت: این طعام را خلیفه مخصوص تو فرستاده است.
بهلول طعام را برداشته و جلوی سگی که کنار کوچه بود، گذاشت. خادم فریاد کشید؛ چرا طعام خلیفه را پیش سگ میگذاری؟!
بهلول پاسخ داد؛ دم مزن، اگر سگ نیز بشنود این طعام خلیفه است، هرگز لقمهای از آن نخواهد خورد؟!
• روزی هارون به بهلول پولی داد تا بین فقرا تقسیم کند. بهلول پول را گرفت و چند لحظه بعد به خلیفه بازگرداند.
هارون دلیل این کارش را پرسید؟
بهلول گفت: من هر چه فکر کردم از خلیفه فقیرتر و نیازمندتر نیافتم به خاطر اینکه ماموران تو با زور از مردم باج و خراج میگیرند و به خزانه تو میریزند.
• روزی از بهلول پرسیدند : راز طول عمر در چیست؟
گفت: در زبان آدمی.
گفتند: چگونه است آن راز؟
گفت: هر اندازه زبان آدمی کوتاه باشد، عمرش دراز میشود و هر چه زبانش دراز باشد، از طول عمرش کاسته میشود.
• از بهلول پرسیدند وقت طعم خوردن چه موقع است؟
پاسخ داد: غنی را وقتی که گرسنه شود و فقیر را وقتی که بیابد.
• روزی بهلول با شتاب تمام راه میرفت.
پرسیدند: با این شتاب کجا میروی؟
گفت: میروم تا از دعوای دو نفر جلوگیری کنم.
گفتند: کدام دو نفر؟
گفت: خودم و آن کسی که دارد دنبال من میدود!
• روزی خلیفه به بهلول گفت:
چرا خدا را شکر نمیکنی از زمانی که من بر شما حاکم شدهام، طاعون از میان شما رفع شده است؟
بهلول پاسخ داد: خداوند عادلتر از آن است که در یک زمان دو بـلا بر بندگانش گمارد.
• بهلول را پرسیدند: عصا به چه کار آید؟
بهلول پاسخ داد: عصا به این کار آید که روزی هزار بار زمین بخورد تا صاحبش زمین نخورد.
تهیّه، تدوین و ویرایش از: احمد شمّاع زاده
انسان خطاکار!
از روزگاران کهن فیلسوفان انسان را جایزالخطاء یا ممکن الخطاء خوانده اند. ولی قضیه به این سادگیها نیست؛ زیرا نگارنده با یک رخداد شخصی به این باور رسیده ام که شایسته ترین عنوان در این زمینه، کثیرالخطا خواندن انسان است. از سوی دیگر، چون خطاکاری او منجر به زیانکاری میشود، عنوان دیگری هم میتوان برای انسان قائل شد: انسان زیانکار!
به همین دلیل خداوند او را بدین گونه در سوره والعصر خوانده است:
همانا که انسان همواره در زیانکاری است مگر آنانکه ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و یکدیگر را به راستی و درستی، پایداری و استواری سفارش کردند (فراخواندند) یعنی تنها کسانی همواره در زیانکاری نیستند که این سه شرط را به عنوان سه ویژگی با هم داشته باشند:
یک: ایمان داشتن به خداوند یکتا و یگانه.(رابطه ای میان خود و خدا)
دو: نهادینه کردن نیکوکاری در خود.(رابطه ای میان خود با خود و خود با جامعه یعنی وسیله ای برای راهیابی به حقیقت!)ی
سه: فراخواندن دیگران به راستی و درستی از یک سو، و پایداری و استواری از سوی دیگر. (رابطه ای میان خدا با خود و خود با جامعه برای رسیدن به هدفهای والای انسانی!)
و اما تجربه شخصی:
دیروز در کتابخانه ای که هرروزه در آن حضور دارم، کتابهایی را که خواننده ندارند پاکسازی کرده و آنها را بیرون از اتاق امانت دهی، در قفسه ای قرارداده بودند تا هرکس مایل است، بردارد. کتابی را که به زبان انگلیسی بود برداشتم و چون تصور مبتنی بر پیشداوری ام! بر این بود که این کتاب، راهنمایی برای معرفی یکی از شهرهای اروپای غربی است، عنوان آن را LENIGRAND دریافتم و این واژه در ذهنم چنین نقش بست. نه یک بار که چندین بار به همین صورت خواندمش و معنای آن را هم سرزمین لنی! دریافتم. به خانه که آمدم کتاب را ورق میزدم که دیدم عنوان یکی از فصلهایش پوشکین است. گفتم عجیب است: نامی روسی در کشوری غربی؟!
در صفحه اول پس از فهرست، نقشه ای بود. بر روی نقشه نوشته شده بود:LENINGRAD تعجبم بیشتر شد که این کتاب چه ربطی به لنینگراد روسیه دارد؟! پیش خود گفتم پس ببینم این شهری که نامش روی جلد کتاب است چگونه به روسیه ربط پیدامیکند؟ به پشت جلد بازگشت کردم. با شگفتزدگی تمام دیدم نوشته شده: LENINGRAD
اینجا بود که از اینهمه پیچیدگی در خطاکاری که برای اولین بار دچارش شده بودم شگفتزده و برآشفته شدم؛ بویژه آنکه تنها خطای دید نبود بلکه همزمان هم خطای دید بود و هم خطای ذهن. بدین معنا که واژه GRAD را در ذهن خود تغییرداده و به LAND ، و واژه LENIN را به صورت LENI خلاصه و در ذهن خود جایگزین کرده بودم!! و شده بود: LENILAND
بسیار برایم اتفاق افتاده بود که در خانه به دنبال چیزی میگشتم و نمییافتم ولی پس از مدتی شاید یک شبانه روز و یا بیشتر آن را همانجایی که قرارش داده بودم مییافتم! با این رخدادها تا اندازه ای متقاعد و معتقدشده بودم که نیروهایی در زندگی ما انسانها دخالت میکنند و چیزی را برمیدارند و پس از مدتی دوباره سرجایش میگذارند! ولی با این تجربه که دیگر نمیشد یک واژه را نیروها جور دیگری دگرگون کنند تا به دید من آن گونه بیاید که آنان میخواهند، اکنون همه آن نادیدنیها را به حساب خطای انسانی میگذارم و معتقدم که آن چیزهای ناپیدا از دید من همه پیدا بوده اند و تنها من خطاکار آنها را نمیدیده ام!!!
در کتابهای روانشانسی، خطای دید را پیرامون تصویرها و طرحها خوانده و نمونه هایش را دیده بودم؛ ولی به یاد ندارم خطای ذهن ناشی از پیشداوری (ذهنیت) را بویژه اگر همزمان با خطای دید رخ داده باشد در جایی خوانده یا دیده باشم؛ و اگر چنین عنوانی جایش در روانشناسی خالی باشد، لازم است پژوهشگران روانشناس روی این موضوع کار کنند و این گفتمان را در دانش روانشناسی بگنجانند و آن را از جنبه های گوناگون مورد بررسی و بازنگری قراردهند.
حتا ممکن است تردستان و شعبده بازان نیز از راه شناخت دقیق نقطه های ضعف خطاهای بصری و ذهنی انسان، این فن را پایه گذاری کرده و در کار خود موفق هم شده، و این فن توسعه یافته است. به نظر میرسد پایه و مایه فن آنان خطاهای انسانی باشد.
نکته: با دیدن تصویرهای این کتاب دانستم که لنین روزگاری در یک کلبه عجیب و بی پنجره و در جایی پرت، همچون هنری دیوید ثورو زندگی میکرده! که ممکن است این گونه زندگی برای مدتی محدود را از وی آموخته بود: هنری دیوید ثورو و والدن: https://www.academia.edu/10144822
تاریخ نگارش: مرداد 1393
ویرایش دوم: آبان 1399
ویرایش سوم: دی 1400
احمد شماع زاده
بعوضه، پشه سرکه، Drosophila
احمد شمّاع زاده
دوستی در مورد آیه 26 سوره بقره پرسیده بود:
آیا منظور از بعوضه واقعاً مگس است؟ چون ویدئویی در یوتیوب هست که دکتر هنای میگفت اینها گروهی از بنی اسرائیل هستند نه مگس. خواستم نظر شما رو بدونم.
در پاسخ به این دوست نوشتم:
سخن این دکتر مرا به یاد یک سرهنگ متدیّن زمان شاه انداخت که در دهه چهل در کتابش نوشته بود «هدهد نام یکی از سرداران سپاه حضرت سلیمان بوده و نه هدهد پرنده»، و حواسش به بقیه آیه نبوده که حضرت سلیمان میگوید «اگر مشخّص شود نافرمانی کرده، ذبحش میکنم»؛ که میدانیم ذبخ کردن مخصوص حیوانات است. در این آیه نیز خداوند پس از واژه بعوضه میافزاید و مافوقها یعنی این کمترین است، و نشان از آن دارد که خداوند یکی از کم ارزشترین آفریدگان خود را مثال زده است.
در بسیاری از مقاله هایم به این نکته اشاره کرده ام که:
مترجمین و مفسرین قرآن، آن هنگام که آیه ای را به راحتی درک نمیکنند، مبنا را بر آنچه که در قرآن آمده نمیگذارند و زحمت اندیشیدن در کلام حق را بر خود هموار نمیکنند؛ بلکه برعکس عمل میکنند و دانش خداوند را در حد دانش خود پایین میآورند؛ و آنچه را که خود میفهمند، جایگزین کلام حق میکنند.
تا آنجا که از دوران نوجوانی به یادم مانده، به هنگام خواندن این آیه، پشّه در نظرم میآمد. از سوی دیگر، بعوضه در زبان عربی به معنای پشه است؛ و عنوان کردن مگس، انسان را به یاد مگسهای خانگی (به زبان انگلیسی: Fly) میاندازد. بدین ترتیب مشخص میشود که باز هم اولین مترجمی که این واژه را از زبان انگلیسی یا فرانسوی یا لاتین ترجمه کرده، بی دقت ترجمه کرده و پشه سرکه به صورت مگس سرکه در زبان فارسی جا افتاده است.
در سال 1384 که پژوهش چهارپایان ویژه قرآنی (قرآن و ژنتیک، معجزه ای از قرآن) را مینوشتم، و یک متن علمی به زبان انگلیسی را بررسی میکردم، در ذهنم این موضوع شکل گرفته بود که Drosophila یا پشه سرکه از مواد ترش به وجود میآید و به مواد ترش هم علاقمند است؛ و چون در آزمایشگاهها همیشه مورد آزمایش قرار میگیرد، پس اندامش یکی از سادهترین اندامها و مناسب برای آزمون است. به این متن که از ویکیپدیا برگرفته ام توجه کنید:
مگسهای سرکه سردهای از زیرراسته کوتاهشاخکان، تیرهٔ مگسهای سرکه است که شامل مگسهای ریزجثهای چون مگس سرکه معمولی میشود. این سرده دارای بیش از ۱۵۰۰ گونه است که تنوع بسیاری در ظاهر، رفتار، و زیستگاه دارند.
نام علمی: Drosophila
ردهبندی بالاتر: Drosophilinae
طبقه: سرده
با دیدن رده بندی بالاتر، ذهنم مستقیماً به سوی و ما فوقهای قرآن رفت که خداوند چقدر دقیق و هدایت گونه سخن گفته، و با به کارگیری این عبارت، انسان را رهنمون شده که این پشّه رده بالاتری نیز دارد! جلّ الخالق!!
در کار خداوند (فعل الهی) با دقت کافی اندیشه کنید:
با آوردن یک مثال در یک جمله کوتاه از یک آیه، چه نکته مهمی را در رسیدن انسان به دانشهای نوین یادآور او شده! بویژه اکنون که دانستیم تنها این نوع پشه دارای 1500 گونه است!! پس انسان اندیشهگر از خود میپرسد اینهمه گوناگونی در آفرینش یکی از کوچکترین آفریدگانش برای چیست؟!!
و ندای درونش به او میگوید برای خداشناسی!! برای پی بردن به عظمت خداوندی که در آفرینش یکی از کوچکترین آفریدگانش هم معجزه میکند!!
از این پشه ریزی که خداوند به سادگی، میلیونها از آن را خلق السّاعة تولید میکند، چه کارها که بر نمیآید؟!! زمانی معحزه قرآن میشود، زمانی عصای دست دانشمندان در آزمایشگاه میشود، و زمانی بسیار دور، بزرگترین مدعی خدایی را از پا در میآورد. (منظور پشهای است که در بینی نمرود میرود، به مغزش میرسد، دیوانه اش میکند؛ و او را به خوارترین وضعی میکشد!)
آغاز بهکارگیری مگس سرکه در آزمایشها
اینگونه به عنوان یک اندامگان نمونه توسط چارلز دابلیو وودوُرث، بهطور گستردهای در پژوهشهای زیستشناسی، در مطالعات ژنتیک، تنکردشناسی، بیماریزایی ریزاندامگانی، و فرگشت پیشینهٔ زندگی به کار برده شد. (نقل از ویکیپدیا)
در متن ویکیپدیا، یک اندامگان ترجمه شده، که بهتر بود تک اندامگان ترجمه میشد که به همین دلیل به عنوان ساده ترین جاندار تک اندامی در آزمایشگاه مورد آزمایش قرارمیگیرد.
به نظر میرسد که خداوند نیز این مثال و این نمونه آزمایشگاهی را برای آزمون بندگانش به کار برده و گفته است: «آنان که کفر ورزیدند، میگویند خداوند چه منظوری از این مثال دارد؟! با این مثل بسیاری گمراه میشوند و بسیاری نیز هدایت میشوند و کسی گمراه نمیشود مگر فاسقان»!
بنابر این روشنگری قرآنی، دکتر هنای هم به کفر گراییده؛ زیرا به جای اینکه بیاندشد که چرا خداوند این مثال را آورده، منظور خداوند را نادیده گرفته و فهم خود را جانشین منظور خداوند کرده است!!
ترجمه واژگانی آیه: خداوند از اینکه به پشهاى و آنچه فراتر از آن است، مَثَل زند، شرم ندارد. پس کسانى که ایمان آوردهاند مىدانند که آن حق است از سوی پروردگارشان؛ ولى کسانى که به کفر گراییدهاند مىگویند خدا از آوردن این مَثَل چه منظوری داشته؟ با این مثل بسیارى گمراه میشوند و بسیارى هدایت مییابند؛ و به آن، جز فاسقان گمراه نمىشوند.
کلّیّت قرآن نیز چنین است که خداوند در آغازش گفته «هدیً للمتقین» است؛ یعنی اگر پرهیزگار نباشی و به سوی قرآن روی، در رویارویی با قرآن، گمراه میشوی!
دی 400 -احمد شمّاع زاده
ضد تبلیغات، پادآگهی، .Anti adv
احمد شمّاع زاده
کسانی که در کشورهای اروپایی زندگی میکنند، معمولاً از رفتار خوب مردم آن کشور با دیگران و بویژه با مهاجران مینویسند؛ ولی من قصد دارم به قول معروف از بدیهایش بنویسم؛ هرچند منظور من بیشتر بعد روانشناسی موضوع است تا بعد اجتماعی آن؛ تا کسانی که این خاطره را میخوانند، بیش از پیش به قدرت اندیشه و روش بهره گیری از آن پی ببرند.
چند سال پیش پنجره های آپارتمان خود را توسط یک شرکت دروپنجره ساز، نونوار کردم. ضمانت یا گارانتی آن هم پنج سال بود. پس از چند ماه پنجره آشپزخانه مشکل پیدا کرد. تلفن زدم، و پس از چند روز همان کسی که نصب کرده بود، ظرف تنها سه دقیقه مشکل را ظاهراً رفع کرد و رفت. مدّتی نگذشت که باز همان پنجره و همان مشکل برگشت. تلفن زدم، کسی نیامد؛ با ایمیل تماس گرفتم کسی نیامد؛ چند بار و چند روز و… متوجه شدم که طرف شرکت که پسر مالک شرکت و همه کار آن هست، قصد ندارد تعمیرکار بفرستد... به اداره پلیس نزدیک خانه مراجعه کردم. مآمور شیف گفت این کار ما نیست؛ گفتم میدانم؛ ولی اگر بفهمد که پلیس تماس گرفته متنبّه میشود و به وظیفه خود عمل میکند... شما تنها یک تلفن بزن! خانم پلیس باز هم نپذیرفت...
مطمئنّم اگر هموطن خودشون بودم، پیشنهاد مرا که تنها زدن یک تلفن بود، حتماً انجام میداد…
به یکی از دوستان شهروند این کشور گفتم با شرکت تماس بگیرد و با زبان و فرهنگ خودشان از مدیر شرکت خواهش کند تا کسی را بفرستد... پس از تماسهای مکرر، این راه هم به نتیجه نرسید.
این روند دست کم دو ماه به درازا کشید و زمستان فرارسید. پنجره خوب بسته نمیشد و من با کهنه و پارچه راه ورود سرما را کم کرده بودم... کلافه شده بودم و نمیدانستم چگونه این مشکل را میتوانم رفع کنم... به هر حال هر مشکلی راه حلّی دارد… ولی همه راهها را رفته بودم و فکر نمیکردم راه حل دیگری هم باشد. با این حال من هیچگاه ناامید نمیشوم و دست از کوشش بر نمیدارم؛ درنتیجه مرتباً راه چاره میاندیشیدم تا اینکه یک ترفند به ذهنم رسید که ضریب موفقیتش را هم بالا ارزیابی کردم. بدین ترتیب که به شرکت نوشتم:
من تا آنجا که به یاد دارم تراکتهای تبلیغاتی شما را چند سالی است که در دو ساختمان متعلق به ما که شامل 200 آپارتمان میشود، میبینم و میدانم که برای شما تبلیغات بسیار مؤثر است و خود من هم از این برگه ها متوجه قیمت مناسب شرکت شما شدم و سفارش دادم؛ و لابد پنجره های بسیاری از همسایگان را هم شرکت شما نوسازی کرده است.
اگر هرچه زودتر پنجره مرا تعمیر نکنید، قصد دارم دو تابلو تهیه کنم و پس از در ورودی هر یک از ساختمانها قرار دهم تا همسایگان که وارد ساختمان میشوند، این تابلوها را ببینند؛ و قرار است روی این دو تابلو چنین بنویسم:
«شرکت … به ضمانت خود عمل نمیکند و از او خرید نکنید».
عنوان یا تایتل ایمیل را هم چنین نوشتم: .Anti adv یعنی ضد تبلیغات!
24 ساعت نگذشت که همان نصاب، دوباره آمد! و ظرف تقریباً 15 دقیقه (و نه مانند دفعه پیش تنها سه دقیقه) همه جوانب کار را بررسی کرد، انجام داد و رفت و من اکنون 5 سال است که مشکلی با پنجره ها ندارم!!
این است قدرت اندیشیدن!! به همین دلیل است که قرآن کریم آیات بسیار زیادی درباره اندیشیدن دارد و ما را به اندیشه کردن دعوت کرده است و از کسانی که نمی اندیشند، با واژگانی بد و گاهی بسیار بدی یاد میکند!!
دی 1400
احمد شمّاع زاده
شرحی بر:
عبارت «من دون الله»
من دون الله به معنای از غیرخدا یا جز خداست؛ و ترجمه و تفسیرکردن آن به بت و بت پرستی، تحریف کلام الله مجید است؛ که آقای محسن قرائتی در اینزمینه ید طولایی دارد؛ تا دست شیعیان سنّتی را برای درخواست از امامان و امامزادگان و نشاندن آنان به جای خداوند در برآورده شدن حاجاتشان باز گذارد. بسیارند از شیعیان ایران، از میان سلبریتی ها گرفته تا معمّمین و تا افراد عادی که حاجات خود را از حضرت عباس و امام زمان درخواست کرده و میکنند. این گونه درخواست از کجا آمده؟ موضوع درخواست از خداوند، روشن است. خداوند کریم در قرآن مجید میفرماید: ادعونی استجب لکم؛ ولی در این هزاروچند صد سال کدام امام یا امامزاده ای زنده شده و گفته و چه موقع امام زمان گفته ادعونی استجب لکم که شیعیان چنین کنند؟!!
در این زمینه لازم است همه شیعیان چه سنتی و چه علوی این را بدانند که هرگاه به زیارت امامان معصوم و یا امامزاده ای رفتند، هیچگاه خود امام یا امامزاده را مخاطب قرار ندهند؛ بلکه طبق آیه ادعونی استجب لکم، برای اجابت درخواستشان مستقیماً و بیواسطه، خود خداوند را مخاطب قراردهند و از خدا بخواهند به احترام این امام یا آن امامزاده نیاز آنان را برطرف کند؛ تا دچار شرک نشوند. این را هم بدانند که در طول تاریخ، هر که از هر غیرخدایی درخواستی کرده و اجابت شده، آن غیرخدا نبوده که آن نیاز را برآورده کرده، یا آن زیان را برطرف کرده، بلکه تنها خداوند بوده و چنین کارهایی تهنا از خداوند برمیآید ولاغیر، طبق آیات بسیاری از جمله آیه زیر:
و ان یمسسک الله بضرٍ فلاکاشف له الّا هو و ان یمسسک الله بخیرٍفهو علی کل شیءٍ قدیرٌ
خداوند فکری هم برای این روزهای شیعیان کرده که این آیه را بر آیه بالا افزوده است:
و هوالقاهر فوق عباده و هو الحکیم الخبیر (انعام: 18)
در آیه دوم آب پاکی روی دست شیعیان میریزد و میفرماید: او بر بندگانش (امام و امامزاده) تفوّق و چیرگی دارد.
ممکن است خواسته شما در هر صورت برآورده شود؛ ولی تفاوت کار در آن است که آیا با توحید و یکتاپرستی به خواسته ات رسیده ای یا با شرک. چرا راه توحید را که خداوند سفارش کرده و پیامبران را برای عملی کردن آن فرستاده، واگذاریم؛ و به سوی شرک برویم که خط قرمز خداوند است و هرگز از آن در نمیگذرد. خداوند دعایت را برآورده میسازد؛ ولی از حق خود که با شرک ورزی خود، حق او را بر خود نادیده گرفتهای و آن واسطه را مؤثر دانسته ای، دست بر نمیدارد.
در همین راستا انسانها باید بدانند روزی آنان از این دنیا طبق سنن الهی به هر روی به دستشان میرسد؛ چه آن را از راه حلال به دست آورند و چه از راه حرام؛ ولی کدام انسان باشعوری راه درست را وامیگذارد و راه کج و ناشایست و ناشی از تجاوز به حقوق دیگران را برمیگزیند؟!!
چرا خداوند را روزی رسان نمیدانیم و با تملق و چاپلوسی یا سر کج کردن در برابر رئیس و مدیر و یا ریا و ریاکاری میکوشیم روزی به حساب خودمان بیشتری به دست آوریم و خدا را فراموش میکنیم که اگر بخواهد مرضی به تو میدهد که چندین برابر همه اندوخته هایت را از دست بدهی!!
******
گفتیم که: من دون الله به معنای از غیرخدا یا جز خداست؛ و ترجمه و تفسیرکردن آن به بت و بت پرستی، تحریف کلام الله مجید است؛ که آقای محسن قرائتی در اینزمینه ید طولایی دارد؛ تا دست شیعیان سنّتی را برای درخواست از امامان و امامزادگان و نشاندن آنان به جای خداوند در برآورده شدن حاجاتشان باز گذارد.
اکنون روش دیگر آقای قرائتی را در تأیید اعمال شیعیان پی میگیریم:
وی در تفسیر آیه سی ام سوره لقمان، کلی بافی میکند و همه چیز را میگوید، جز آنکه بگوید منظور خداوند از آوردن عبارت من دون الله چیست!! خود قضاوت کنید:
ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ
ترجمه: این همه، دلیل بر آن است که خداوند، حقّ، و آنچه غیر از او مىخوانند باطل است، و همانا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است.
نکته ها:
از آیهى 24 تا آیه 30، ده صفت از صفات الهى مطرح شده است: غنىّ، حمید، عزیز، حکیم، سمیع، بصیر، خبیر، حقّ، علىّ، کبیر و در هر آیه به نکتهاى اشاره شده است، مثلًا در آیه 25، خالقیّت خداوند مطرح شده، خَلَقَ السَّماواتِ ... در آیه 27، به نعمتهاى الهى اشاره شده، «ما نَفِدَتْ کَلِماتُ اللَّهِ» و در آیهى 28، قدرت مطلقهى پروردگار در مبدأ و معادِ انسان بیان شده است. «ما خَلْقُکُمْ وَ لا بَعْثُکُمْ»
تنها خداوند و آنچه از جانب او و یا وابسته به او باشد، حقّ است و هر چه غیر از او و یا وابسته به غیر او باشد، باطل و ناپایدار است.
پیام ها:
1- منشأ همهى افعال و صفات خداوند در آفرینش، ثابت و پایدار بودن اوست.
«ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ»
2- حقّ و باطل، ملاک انتخاب است، نه تقلید، تبلیغ، تطمیع و یا تهدید. «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ»
3- در بیان حقیقت، صراحت و قاطعیّت داشته باشیم. (در این آیه، سه مرتبه کلمهى «أَنَّ» به کار رفته که نشانهى تأکید است.
میبینیم که آقای قرائتی دو بخش آیه را مورد بررسی قرار میدهد ولی پیرامون بخش سوم که همانا علیٌ کبیرٌ است نمیگوید چرا خداوند در این آیه خود را بدین گونه وصف میکند. خداوند میخواهد بگوید هر بزرگی و عزیزی را که بخوانید در برابر من ناچیز است و من علیٌ کبیرٌ هستم.
وی نه در نکتهها، و نه در پیامها، هیچ اشارهای به پیام این آیه نمیکند که:
نباید غیرخدا را بخوانید و سفره دل در نزد او باز کنید هرچند آن غیرخدا امام باشد!!
نگارش: آبان 1400
ویرایش دوم: دی 1400
احمد شمّاع زاده