هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

داستان بازیافت کتاب‌های اهدایی خاندان بزرگمهر در آستارا

داستان بازیافت کتاب‌های اهدایی خاندان بزرگمهر در آستارا


آستارا - ایرنا - در حالی که حدود شش سال پیش، تعدادی کتاب و مجله های تاریخی و علمی کتابخانه سرهنگ بزرگمهر وکیل مدافع دکتر مصدق در دادگاههای نظامی پس از کودتای 28 مرداد به کتابخانه آستارا اهدا شد، مدیر کتابخانه های عمومی شهرستان آستارا از بازیافت برخی کتابها در سال 93، به دلیل غیرقابل استفاده بودن آنهاخبر داد.

در سال 1390 تعداد 200 جلد کتاب و 60 نسخه مجله تاریخی و علمی موجود در کتابخانه مرحوم سرهنگ جلیل بزرگمهر وکیل مدافع دکتر مصدق در دادگاه های نظامی پس از کودتای 28 مرداد، به کتابخانه آستارا اهدا شد؛ ولی اکنون گفته شده که تعدادی از این کتاب ها به دلیل غیرقابل استفاده بودن، برای تبدیل به کاغذ، به بازیافت سپرده شده است.

در همین زمینه رئیس کتابخانه عمومی آستارا در گفت وگو با ایرنا بیان کرد: 24 جلد از کتابهای اهدایی خاندان مرحوم جلیل بزرگمهر از چهره های علمی سابق آستارا، در این کتابخانه ثبت و بقیه به علت غیرقابل استفاده بودن، برای تبدیل به کاغذ به بازیافت سپرده شده است.

قاسم خسروی افزود: در تحویل کتابهای اهدایی، بین کتابدار و اهدا کننده پیش شرطی مبنی بر چگونگی نگهداری آن بیان نمیشود و کتابخانه ها امانتدار نیستند و مجموعه آثار اهدایی خاندان بزرگمهر نیز توسط فرد واسطی به ما تحویل و موارد فوق به او گوشزد شده بود.

وی بیان کرد: اگر صاحب اصلی کتابها در زمان تحویل آنها به کتابخانه، حضور مییافت و در خصوص نگهداری آنها شرط قائل میشد، از پذیرش آنها خودداری میکردیم؛ ضمن اینکه تصمیمگیری در خصوص نگهداری کتابهای تاریخی یا سپردن آنها به بازیافت و تبدیل به کاغذ، بر عهده کتابخانه های عمومی و متولیان آن است و در این راستا در چارچوب مقررات تعریف شده، تصمیمگیری میشود.

به گفته رئیس کتابخانه عمومی آستارا ، به جز 24 جلد از کتابهای اهدایی خاندان بزرگمهر، بقیه آنها از رده خارج و غیرقابل استفاده بود و بر اساس دستورالعمل موجود، برای تبدیل به کاغذ، به بازیافت سپرده شده است.

خسروی ادامه داد: برای ارسال کتابهای غیر قابل استفاده به اداره کل کتابخانه های عمومی استان گیلان جهت بازیافت، هزینه پرداخت میشود و اگر کتابها قابل استفاده باشد، هرگز این کار صورت نمیگیرد.

شیرین بزرگمهر فرزند سرهنگ جلیل بزرگمهر نیز در این راستا گفت: دانشیار دانشگاه هنر تهران و وارث فرهنگی آثار تاریخی و علمی مرحوم پدرم هستم و در سال 90، تعداد 200 جلد کتاب و 60 نسخه مجله تاریخی و علمی موجود در کتابخانه پدرم را به خاطر عشق به زادگاهش (آستارا)، به کتابخانه عمومی این شهرستان ارسال و اهدا کردم.

وی اظهار داشت: بخشی از کتابهای هدیه شده، در زمان حیات پدرم خریداری و بخش دیگری نیز هدیه گرفته شده بود و برخی از آن کتابهای ارزشمند، در بازار کتاب عرضه و یافت نمیشود.

بزرگمهر ادامه داد: در این سالها همواره وضعیت کتابهای اهدایی را پیگیری کرده ام؛ اما پاسخهایی که تا اردیبهشت ماه امسال شنیدم، چندان دلگرم کننده نبود و مواردی همچون نبود قفسه کافی برای چیدن کتاب ها، نبود پول خرید قفسه نگهداری کتاب و ضرورت بازبینی کتابها قبل از در دسترس عموم قرار گرفتن را اعلام میکردند؛ و من نیز برای تامین پول خرید قفسه کتابها، اعلام آمادگی میکردم.

بزرگمهر گفت: پیگیریهای من همواره با تقاضای بازپس گرفتن کتابهای اهدایی همراه بود؛ اما 13 شهریورماه جاری در ملاقات حضوری با رئیس کتابخانه عمومی آستارا در این نهاد، از سپرده شدن آنها به بازیافت به دلیل فرسودگی و با نظر کتابدار، باخبر شدم.

او بیان کرد: سپرده شدن گنجینه فرهنگی یکی از نویسندگان آستارا به بازیافت، برای من و خانواده ام بسیار غم انگیز است و آثار مردی که نوشته هایش درباره محاکمات دکتر مصدق، دقیق ترین و موثق ترین منبع مطالعات و تحقیقات آن برهه زمانی است، نباید به این سرنوشت دچار میشد.

دختر و وارث فرهنگی مرحوم جلیل بزرگمهر گفت: آستارا زمانی به نداشتن یک بیسواد در شهر مشهور بود و اکنون رئیس کتابخانه عمومی این شهرستان چگونه و بر اساس چه قانونی، کتاب های نایاب و ارزشمند تاریخی و علمی را به بازیافت میسپارد!!

شیرین بزرگمهر افزود: رفتار کتابخانه عمومی آستارا با کتابهای اهدایی ما، شبیه رفتار مغولان با کتابها و کتابخانه هاست و من حق دادخواهی نزد مراجع قضایی را محفوظ میدانم.

سرهنگ جلیل بزرگمهر متولد سال 1291 و متوفی به سال 1386، از مشاهیر علمی شهرستان آستارا و وکیل مدافع دکتر محمد مصدق در دادگاه های نظامی پس از کودتای 28 مرداد بود که در کتاب خاطراتش از آستارا، با چنان لطافتی از زادگاهش سخن میگوید که هر خواننده ای را مشتاق دیدار این دیار میکند.

کتابخانه عمومی آستارا نخستین کتابخانه عمومی استان گیلان است که در سال 1302 تاسیس شده و اکنون با چهار شعبه و یک هزار و پانصد متر مربع فضا، بیش از 2 هزار نفر عضو فعال دارد.

شهرستان مرزی بندر آستارا با 91 هزار نفر جمعیت در غرب استان گیلان و همسایگی جمهوری آذربایجان قرار دارد.

خبرنگار: عیسی پاشاپور- پایان خبر، تاریخ انتشار خبر: 1396

نظر:

وضع کشور و متولّیان آن هرچند مسئول یک کتابخانه باشد، معلوم است!! و توقعی از آنان نمیرود که با این کتاب‌ها و اسناد این‌گونه رفتار کرده‌اند؛ ولی به نظر نگارنده اشکال و ایراد بنیادی به خود آن مرحوم بازمیگردد که اگر آنها واقعاً ارزشمند بوده‌اند و به هر دلیلی تا پیش از انقلاب نمیشده آن‌ها را به کتابخانه ملی آن زمان بسپارد، چرا پس از انقلاب (1357 ) و آن زمان که هنوز کتاب‌ها تاب و توانی داشته اند، به منظور بهره برداری همگان، آن‌ها را به کتابخانه ملی یا کتابخانه معتبر دیگری نسپرده و تا زمانی که در قید حیات بوده به فکر این کتاب‌ها و اسناد تاریخی نبوده و کاری برای نگهداری آن‌ها نکرده، بلکه آن‌ها را در خانه نگه داشته و در اصل حبس کرده تا اینکه در سال 1386 و در سن 95 سالگی دار فانی را وداع گفته است!!؟ نوشدارو پس از مرگ سهراب؟!


برگ سبزی به گور خویش فرست        کس نفرستد ز پس، تو پیش فرست


این خبر را در روز۱۲ سپتامبر ۲۰۱۷ در صفحه فیسبوک خود منتشر کرده بودم؛ و اکنون پس از 4 سال با افزودن این نظر، تصمیم به انتشار آن در وبلاگهایم گرفته ام.

23 شهریور 1400- احمد شمّاع زاده

آیا نامسلمانان اهل نجات نیستند؟

آیا نامسلمانان اهل نجات نیستند؟

(دینگزینی)

احمد شمّاع زاده

همان گونه که قرآن کریم در آغاز می فرماید "ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین" هر آیه از آن نیز ممکن است چنین باشد. یعنی اگر کسی متقی نباشد ممکن است حتّا یک آیه از قرآن او را به انحراف کشاند. نمونه ای از آن این آیه است:

ومن یبتغ غیرالاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخرة من الخاسرین(آل عمران: 85)


بسیاری از مسلمانان از جمله برخی مبلّغان دین، از این آیه این برداشت را دارند که:

هرکس مسلمان نباشد اهل نجات نیست و ممکن است به جهنم هم برود!


و این در حالی است که هرکس این نظر را دارد، نشان از آن دارد که خداوند، قرآن و رسولش را نشناخته است!! چرا؟ به دو دلیل کلی، یکی اینکه این نظر خلاف صریح خود همین آیه است:

- خداوند نگفته است "غیر مسلمان باشد" گفته است "غیر اسلام را برگزیند". گزینش دین، آگاهانه است؛ در حالی که جزء پیروان دینی بودن میتواند دلایل مختلفی داشته باشد. مانند کسانی که در مناطقی زندگی کرده اند که اسلام به آنان عرضه نشده؛ یا به طور کلی از تنوع ادیان آگاهی ندارند؛ یا در خانواده ای زندگی کرده اند که دینی غیر از اسلام داشته اند و او نیز پیرو آن دین شده است؛ ولی همه اینان ممکن است هیچگاه در زندگی خود مرتکب چنان فسادی نشده باشند که مستوجب جهنم شوند.

آیه قرآن تنها بر این صراحت دارد که اگر کسی آگاهانه دینی غیر از اسلام را برگزید، هرگز از او پذیرفته نمیشود و او از زیانکاران است.

- باز هم نگفته است به جهنم میرود گفته است زیانکار است. در آخرت از میان نیکوکاران نیز کسان بسیاری خواهند بود که زیانکارند. مانند دانشمندانی که از دانش خود به شکل بهینه بهره برداری نکرده اند!

- آِیه حتّا نگفته است "اخسرین" (زیانکارترین). یعنی چه بسا کسانی که در آخرت از او (که دینی غیر از اسلام را برگزیده) بیشتر زیان میکنند که خوب است با توجه به دیگر آیات بدانیم آنان کیانند:

- آیات 18 تا 22 سوره هود: آنانکه مانع راه خدا شوند و راه خدا را بیراهه نشان دهند. مانند دیندارانی که با اعمالشان مردم را به دین خدا بدبین میکنند.

- آیات 4 و 5 سوره نمل: آنانکه به آخرت ایمان نمیآورند.

- آیات 103 تا 106 سوره کهف: آنانکه به آیات پروردگارشان کفر ورزیدند و با اینکه کوشش میکنند، چون فکر میکنند کار خوبی انجام میدهند تمام کوششهایشان بی نتیجه میشود.

طبق همین آیات اینان که قرآن از آنان با عنوان اخسرون و اخسرین یادکرده است، جهنمی هستند و نه آنان که تنها خاسرین اند.

دلیل دوم اینکه: آیات دیگری از قرآن صراحتاً نظر چنان کسانی را رد میکند. در این راستا آیات بسیاری وجود دارد؛ از جمله:

یک- ان الذین آمنوا والذین هادوا والصابئن و النصاری والمجوس والذین اشرکوا ان الله یفصل بینهم یوم القیمه ان الله علی کل شی شهید(حج: 17)

این آیه هم بسیار قاطعانه سخن میگوید و هم از چند دین مهم در آن یاد شده و تکلیف همه را روشن میکند و میفرماید در روز بازپسین بین ادیان مختلف فرق میگذاریم و آنان را با دین خودشان میسنجیم و من بر همه امور بسیار شاهد و ناظرم. یعنی که مواظب باشید از حد درنگذرید و به بیراهه نروید. بیجهت خود را بهشتی و دیگران را جهنمی ندانید.

جالب اینجاست که خداوند کریم در این آیه حتا حکم جهنمی بودن مشرکین را هم صادر نکرده است. هرچند در آیات بسیاری میفرماید از هرچه بگذرد از شرک به خود نمیگذرد. ولی اکنون آنان را نیز در ردیف ادیان آورده زیرا که دین یعنی روش زندگی و مشرکین نیز روش شرک را برگزیده اند.

البته شرک هم درجاتی دارد. مثلا مسلمانی که به نقش خداوند در زندگانی خود توجهی ندارد گرفتار نوعی شرک است. کسی که قائل به تثلیث است نیز به نوعی مشرک است کسی که ائمه اطهار را در جای خداوند میگذارد نیز مشرک است ولی شرک اینان شرک خفیّه است و با شرک کسی که به کلی خدا را قبول ندارد متفاوت است.


دو- خداوند در سوره الحاقّه که بیشتر وصف آخرت است هنگامی که جهنم را شداد و غلاظ وصف میکند در آیات 33 و 34 دو ویژگی به هم پیوسته را برای جهنمیان قائل میشود:

یکی ایمان نداشتن به خداوند عظیم و دیگری نداشتن انگیزه برای خوراک مسکین.

واقعا که قرآن کریم همه اش معجزه است. ولی کو گوش شنوا؟!! ببینید که خداوند شخص جهنمی را چگونه وصف میکند. نمیگوید اگر به من ایمان نداشت یعنی حتا اگر تنها کافر بود جهنمی نمیشود؛ بلکه کسی جهنمی است که هم کافر است و هم انگیزه ای ندارد تا از اینهمه نعمتهایی که من در این دنیا به او داده ام به یتیمان و کسانی که واقعا قابل ترحم اند ببخشد.

شگفتی این دو آیه در این است که خداوند ایمان به خود و ترحم به یتیم که ظاهراً دو مقوله جدا از یکدیگرند را در یک ردیف آورده؛ بویژه برای جهنمیان. عکس قضیه این است که اگر کسی کافر بود، ولی از اموال خود به یتیمان و بیکسان کمک کرد کفر او قابل چشم پوشی و اهل نجات است.

خداوند کریم در قرآن کریمش در مورد ایمان آورندگان همواره ایمان و عمل صالح را و نماز و زکات را همراه با هم ذکر کرده؛ ولی در اینجا برای اهل دوزخ به گونه ای وارونه و دقیقتر ذکر کرده است. زیرا در مورد مؤمنان نظر قرآن بر جامعه شناسی و جامعه است؛ ولی در مورد جهنمیان نظر بر روانشناسی و ویژگیهای فردی آنهاست.

نتیجه آنکه: اگر کسی به خداوند ایمان نداشت، ولی برای کمک به بی پناهان، به دمی یا درمی یا قلمی یا قدمی کاری انجام داد، باز هم اهل نجات است!!

سه- خداوند کریم در آیات 111 تا 113 سوره بقره در پاسخ به یهودیان و مسیحیانی که میگویند تنها آنان به بهشت خداوند راه مییابند (یعنی همان ادعایی که برخی مسلمانان برای مسیحیان ویهودیان دارند.) میفرماید چه دلیلی بر این مدعا دارید؟ و باز هم تاکید میورزد که برای او مهم عمل نیکوست و ما به نوع دین اشخاص نظر خاصی نداریم بلکه همینکه کسی رو به سوی ما آورد و کار نیکو انجام دهد پاداش کارش نزد پروردگارش محفوظ است و بر این گونه کسان ترس و اندوهی نیست. و ادامه میدهد که: یهودیان گفتند مسیحیان به بیراهه میروند و مسیحیان گفتند که یهودیان به بیراهه میروند و این در حالی است که آنان کتاب دین خود را میخوانند و به آن آگاهی دارند. چنین سخنانی را آنانکه آگاهی ندارند(یعنی مسلمانانی که به روشها و سنتهای ما آگاه نیستند و غیرمسلمانان را گمراه میدانند و نیز ممکن است پیروان برخی ادیان دیگر چنین باشند.) نیز بیان کردند. پس خداوند در روز قیامت میان آنان حکم جاری میکند در آنچه که در آن اختلاف داشتند. (یعنی کسی حق ندارد در مورد دیگری قضاوت کند. قاضی ما هستیم.):

و قالوا لن یدخل الجنه الا من کان هودا او نصاری تلک امانیهم قل هاتوا برهانکم ان کنتم صادقین بلی من اسلم وجهه لله وهو مح(سن فله اجره عند ربه ولا خوف علیهم و لا هم یحزنون و قالت الیهود لیست النصاری علی شیء و قالت النصاری لیست الیهود علی شیء و هم یتلون الکتاب کذلک قال الذین لایعلمون مثل قولهم فالله یحکم بینهم یوم القیامه فیماکانوا فیه یختلفون


چهار- خداوند کریم همین مطلب را در سوره نساء بویژه آیات 124 و 125 تکرار میکند با این تفاوت که موضوع را بازتر میکند و میفرماید پیروان ادیان ابراهیم اگر کارهای شایسته داشته باشند، نه تنها جهنّمی نیستند که بهشتی اند:

وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ وَ لا یُظْلَمُونَ نَقِیراً

کسی که کارهایی نیکو انجام دهد چه زن باشد و چه مرد، و او به خداوند ایمان داشته باشد. پس آنان به بهشت داخل میشوند و سرسوزنی به آنان ستم نمیشود.

وَ مَنْ أَحْسَنُ دِیناً مِمَّنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ وَ اتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً

و چه کسی دیندارتر از کسی است که وجود خود را تسلیم خداوند کرده و او نیکوکار است و پیروی میکند از آیین پاک ابراهیمی.


پنج- در آیه پنجاه و دو سوره انعام به رسول برگزیده خودش دستور میدهد که:

و طرد مکن از خود کسانی را که صبحگاهان و شبانگاهان پروردگارشان را میخوانند، روی او را میجویند. چیزی از حساب کار آنان بر تو نیست؛ و چیزی از حساب کار تو بر آنان نیست! پس اگر آنان را طرد کنی از ستمکاران خواهی بود!

مسلماً آنان مسلمانان عادی شرعگرا نبوده اند؛ که اگر چنین بود رسول اکرم (ص) قصد طرد آنان را نداشته است؛ بلکه یا کسانی بوده اند که بدون داشتن دینی رسمی به خدا ایمان داشته اند و یا مسلمانانی بوده اند همچون عارفان و خداجویانی که به شرع زیاد پایبند نیستند و راه عرفان را برگزیده اند. خداوند به پیامبرش میگوید اگر آنان را طردکنی از ستمکاران خواهی بود!!

خراب کردن سجده گاههایشان که جای خود دارد و بهای سنگینی را در روز بازپسین متوجه عاملان آن خواهد کرد.

میبینیم که ملاک خداوند برای ورود به بهشت نوع دین نیست بلکه تسلیم امر خداوند بودن، جویای روی او بودن، نیکوکاری کردن، و پیروی از ادیان ابراهیمی (توحیدی) است. یعنی همان الذین آمنوا و عملوالصالحاتی است که خداوند در بسیاری از آیات برای مسلمانان نیز به آن استناد کرده است.

بدین ترتیب مشخص میشود کوچکترین کاری را که هر کس انجام دهد، از هر دینی و کیشی که باشد به حساب میآید و خداوند گتره ای کسی را به خاطر نام مسلمان داشتن به بهشت نمیبرد و از کارهای نیک کسی، حتا اگر کافر باشد بدون پاداش در نمیگذرد.

شش- به همین دلیل باز هم در آیات 69 سوره مائده و 62 سوره بقره با کمی اختلاف میفرماید:

ان الذین آمنوا والذین هادوا والنصاری والصابئین من آمن بالله و الیوم الاخر و عمل صالحا فلهم اجرهم عند ربهم و لا خوف علیهم و لاهم یحزنون

در این دو آیه نیز خداوند درباره اهل کتاب از جمله مسلمانان (همه را در یک ردیف قرارداده) میگوید اگر به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و کارهای شایسته انجام دهند پاداششان محفوظ است و از عقاب من هراسی نداشته و اندوهگین نیز نباشند. دلشان شاد باشد که اهل نجاتند.

هفت- خداوند در این آیه به چنین کسانی در صورتی که در نیکوکاری بکوشند، حتا بشارت ورود به بهشت خداوندی را نیز میدهد:

سابقوا الی مغفرة من ربکم و جنّة عرضها کعرض السّماء و الارض اعدّت للذین امنوا بالله و رسله ذلک فضل الله یؤتبه من یشاء (حدید: 21)

ترجمه: پیشی گیرید به سوی آمرزشی از پروردگارتان و بهشتی که گستره آن همانند گستره آسمان و زمین است (از این آیه متوجه می‌شویم که بهشت آنچنان نیست که جایی محدود با ویژگیهایی محدود باشد.)؛ آماده شده است برای کسانی که ایمان آوردند به خداوند و فرستادگانش. آن است فضل خداوندی که به هر که بخواهد میدهد.

بنابراین آنانکه در ذهن خود حکم جهنمی بودن برای غیرمسلمانان صادر میکنند باید بدانند خداوند ستمگر نیست که شخصیتی همانند ادیسون را که اینهمه عمل صالح داشته و همه عمرش را برای خدمت به مردم صرف کرده، به گونه ای که حتا شب عروسی اش را فراموش میکند، به جهنم ببرد و یک مسلمانی را که حقایق دین خود را نمیشناسد، و نمیداند که قرآنش چه میگوید، به صرف اینکه نمازی میخواند و دعایی برای رفع مشکلاتش میخواند و زندگی اش پر از خطاست به بهشت ببرد!!

چه لذتبخش است هنگامی که انسان آیات قرآن را درست بفهمد، درست بهره برداری کند و بیجهت حکم جهنمی بودن برای دیگران صادر نکند!!؟

اولین نگارش: دهم خرداد 1391

دومین ویرایش: خرداد 1393

سومین ویرایش: اسفند 1395

چهارمین ویرایش همراه با نگارش: ششم تیر 1398

پنجمین ویرایش: شهریور 1400

احمد شمّاع زاده


پیوست: نوشته‌ای کوتاه از «لئـوناردو باف»، خبرنگار:

در میزگردی که درباره دیـن و آزادی برپا شده بود، از دالایی لاما با کنجکاوی، و البته کمی بدجنسی پرسیدم: عالیجناب بهترین دین کدام است؟

فکرکردم که او لابد خواهد گفت بودایی یا ادیان شرقی که خیلی قدیمی تر از مسیحیت هستند...

دالایی لاما کمی درنگ کرد،لبخندی زد و به چشمان من خیره شد و آنگاه گفت:

بـهتریـن دیـن آن است که از شـما آدم بهتـری بسازد.

من که از چنین پاسخ خردمندانه ای شرمنده شده بودم، پرسیدم:

آنچه مرا انسان بهتری میسازد چیست؟

پاسخ داد: هرچیزی که شمارا مهربانتر، فهمیده تر، بیطرفتر، با محبتتر، انسان دوست تر، با مسئولیت تر و اخلاقی تر بسازد… دینی که این کار را برای شما بکند، بـهتـریـن دیـن است.

من لحظه ای ساکت ماندم و به حرفهای خردمندانه او اندیشیدم…

به نظرمن پیامی که پشت حرف های او قرار دارد چنین است:

دوست من! این که تو به دینی اعتقاد داری یا نه، اهمیت ندارد آنچه اهمیت دارد رفتار تو درخانه، در خانواده در محل کار، در جامعه و درکل جهان است!

به یاد داشته باش: جهان هستی بازتاب اعـمال و افـکار ماسـت.




بررسی کلیدواژه «نفر» در قرآن

بررسی کلیدواژه «نفر» در قرآن


اشاره:

این کلیدواژه از آن واژگانی است که به گونه های متفاوتی در قرآن به کار رفته است؛ و شایسته است برای روشن شدن ذهن قرآن دوستان و قرآن پژوهان، معناهای مختلف آن مورد بررسی و دقت نظر قرارگیرد.

گفتنی است معانی قرآنی این کلیدواژه همه آنچه را که در زبان عربی کاربرد دارد، در بر نمیگیرد؛ و بالعکس در برخی موارد تنها ویژه قرآن کریم است و در زبان عربی بدین گونه کاربردی ندارند.


معنای اول: واژه نفر در آیات 38، 39، 41، 81، و بخش اول آیه 122 سوره توبه و آیه 71 سوره نساء، به معنای حرکت کردن و دوری گزیدن از وضع موجود، در راه قرب به خداست. توضیح آنکه در این آیات، مفهوم واژه نفر همانند سفر است؛ با این تفاوت که سفری سخت و پرمشقت و گاهی از روی اجبار است؛ مانند هجرت رسول اکرم(ص).


یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ ۚ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الْآخِرَةِ ۚ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الْآخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ (38) إِلَّا تَنْفِرُوا یُعَذِّبْکُمْ عَذَابًا أَلِیمًا وَیَسْتَبْدِلْ قَوْمًا غَیْرَکُمْ وَلَا تَضُرُّوهُ شَیْئًا ۗ وَاللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ (39)

اى کسانى‌که ایمان آورده‌اید! چرا وقتى به شما گفته مى‌شود در راه خدا حرکت کنید، زمین‌گیر مى‌شوید؟… اگر به خود نجنببد، خداوند عذابتان میکند عذابی دردناک!...


آیه41: انْفِرُوا خِفَافًا وَثِقَالًا وَجَاهِدُوا بِأَمْوَالِکُمْ وَأَنْفُسِکُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِکُمْ خَیْرٌ لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ تَعْلَمُونَ


آیه 81: فَرِحَ الْمُخَلَّفُونَ بِمَقْعَدِهِمْ خِلَافَ رَسُولِ اللَّهِ وَکَرِهُوا أَنْ یُجَاهِدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَقَالُوا لَا تَنْفِرُوا فِی الْحَرِّ ۗ قُلْ نَارُ جَهَنَّمَ أَشَدُّ حَرًّا ۚ لَوْ کَانُوا یَفْقَهُونَ


معنای دوم: همان معنایی را میدهد که در زبان فارسی جا افتاده است: یک شخص، یک نفر

بخش دوم آیه 122: وَمَا کَانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً ۚ فَلَوْلَا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَلِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذَا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ

در این آیه خداوند میفرماید تازه مسلمانان لازم نیست همگی رنج سفر را متحمل شوند و از خانه و کاشانه خود دور شوند(معنای اول)، بلکه از هر قوم و گروهی یک نفر به جمع مسلمانان پیشین بپیوندند و تفقّه در دین کنند و به سوی گروه خود بازگردند و آموخته های خود را به قوم خود آموزش دهند.

34 کهف: وَکَانَ لَهُ ثَمَرٌ فَقَالَ لِصَاحِبِهِ وَهُوَ یُحَاوِرُهُ أَنَا أَکْثَرُ مِنْکَ مَالًا وَأَعَزُّ نَفَرًا

6 اسرائ: ثُمَّ رَدَدْنا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلْناکُمْ أَکْثَرَ نَفِیراً

سپس، جنگ را به سود شما و علیه آنان برگردانیم و شما را با اموال و فرزندان کمک کردیم و نفرات (جمعیت) شما را بیشتر قرار دادیم.

معنای سوم: گریختن همراه با ترس و وحشت

آیه پنجاه سوره مدّثّر: کَأَنَّهُمْ حُمُرٌ مُسْتَنْفِرَةٌ (50) فَرَّتْ مِنْ قَسْوَرَةٍ(51)

گویی گورخرانى گریزان هستند (50) که از شیر مى‌گریزند (51).


معنای چهارم: گروهی از جنّیان. در زبان عربی به گروهی میان سه تا ده نفر را نفر میگویند. ولی قرآن کریم ظاهراً این معنا را تنها برای جن به کار برده است؛ مگر آنکه نفر موجود در بخش دوم آیه 122 سوره توبه (در معنای سوم) را گروه به حساب آوریم و نه نفر به معنای یک شخص.


اول جن: قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقَالُوا إِنَّا سَمِعْنَا قُرْآنًا عَجَبًا

بگو بر من وحى شده که گروهى از جن گوش دادند (به قرآن خوانی من)، پس گفتند همانا ما قرآنى شگفت را شنیدیم.

29 احقاف: وَإِذْ صَرَفْنَا إِلَیْکَ نَفَرًا مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ

و آنگاه که گروهى از جن را به سوى تو روانه ساختیم تا قرآن را بشنوند.


معنای پنجم: دوری جستن از واقعیت موجود، و امتناع از پذیرش حقیقت

در زبان فارسی واژگان نفرت، تنفّر، متنفّر و منفور بسیار شایع است که به معنای دوری جستن از وضعیتی و یا شخصیّتی ناخوشایند است.


21 ملک: أَمَّنْ هَٰذَا الَّذِی یَرْزُقُکُمْ إِنْ أَمْسَکَ رِزْقَهُ ۚ بَلْ لَجُّوا فِی عُتُوٍّ وَ نُفُورٍ

آیا کیست آن که اگر خداوند رزقش را قطع کند به شما روزى دهد؟ بلکه آنان در سرکشى و دوری جستن (از حقیقت) لجاجت مى‌کنند.

41 اسراء: وَلَقَدْ صَرَّفْنَا فِی هَٰذَا الْقُرْآنِ لِیَذَّکَّرُوا وَمَا یَزِیدُهُمْ إِلَّا نُفُورًا

وبه درستی، ما در این قرآن (حقایق را) مکرّراً بیان کردیم تا پند گیرند؛ و جز بر نفرت آنان نیفزود.


46 اسراء: وَجَعَلْنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمْ أَکِنَّةً أَنْ یَفْقَهُوهُ وَفِی آذَانِهِمْ وَقْرًا ۚ وَإِذَا ذَکَرْتَ رَبَّکَ فِی الْقُرْآنِ وَحْدَهُ وَلَّوْا عَلَىٰ أَدْبَارِهِمْ نُفُورًا

و بر دلهاى آنان (کفّار) پوشش‌هایى قرار دادیم تا آن را نفهمند ودر گوشهایشان سنگینى؛ و چون پروردگارت را در قرآن به یگانگى یاد کنى، آنان پشت کرده، از حقیقت گریزانند.


42 فاطر: وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَیْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذِیرٌ لَیَکُونُنَّ أَهْدى‌ مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذِیرٌ ما زادَهُمْ إِلَّا نُفُوراً

و (مشرکان) با سخت‌ترین سوگندها، به خدا سوگند یاد کردند که اگر هشدار دهنده‌اى به سراغشان بیاید از هر یک از امّت‌هاى دیگر هدایت یافته‌تر شوند؛ پس همین که هشدار دهنده‌اى برایشان آمد، جز دوری گزیدن از حقّ چیزى بر آنان نیفزود.

نهم شهریور 1400- احمد شمّاع زاده

اولین نمود خوی طالبان پس از سلطه بر افغانستان

اولین نمود خوی طالبان پس از سلطه بر افغانستان


در روز پنج‌شنبه چهارم شهریور 1400 طی چند عملیات تروریستی بویژه آن‌ها که در حوالی فرودگاه رخ دادند، دست کم 175 نفر کشته، و صدها تن مجروح شدند که در میان کشته شدگان 13 تن از نیروهایی آمریکایی نیز وجود داشتند.

دو روز پیش از این رخداد، مقامات امنیتی آمریکا به افغانستانیهایی که قصد سوار شدن بر هواپیماهای آمریکایی و اروپایی را داشتند و نیز به شهروندان آمریکایی و اروپایی هشدار داده بودند که ممکن است عملیاتی تروریستی در اطراف فرودگاه رخ دهد؛ درنتیجه باید همگان از نزدیک شدن به محوطه فرودگاه خودداری کنند؛ ولی با وجود احتیاطهای لازم این کشتار غم انگیز رخ داد.

پس از این رخداد، به یکباره شایع شد که این عملیات کار یک گروه داعشی زیر عنوان داعش خراسان است؛ و سپس این گروه که عملاً متلاشی شده بود، انجام این عملیات را برعهده گرفت؛ و از آنجا که سخنگوی طالبان این عملیات را محکوم کرد و در روز اول اعلام کرد که چند نفر از نیروهای ما هم زخمی شده اند. تقریباً همگان و حتّا رئیس جمهور آمریکا باور داشتند که در حقیقت چنین گروهی بانی این کشتار بوده اند؛ و کمتر شک و تردیدی به خود طالبان میشد. طالبان در روز دوم، بدون مدرک و سند، مدعی شد که27 نفر از نیروهای آنها هم در این میان کشته شده اند؛ تا نکند کسی آن‌ها را به دست داشتن و یا عمل‌کرد مستقیم در این کشار متهم کند.

در میان مصاحبه‌های فراوان خبرگزاریها و بویژه تلویزیون ایران اینترناشنال، تنها یک نفر به درستی و با شهامت گفت که چنین گروهی وجود ندارد و کار، کار خود طالبان است.


این گمان آنگاه قوت میگیرد که بدانیم بخشی از شبکه حقانی بوده که پیشتر گروه داعش خراسان را تشکیل داده بود. همگان از خوی تروریستی تندروانه شبکه حقّانی آگاهند. میدانیم که بسیاری از آمریکاییها را شبکه حقّانی کشته است، و میدانیم که آمریکا نیز تاکنون 4 تن از برادران سراج الدین حقّانی فرمانده کنونی آن را کشته و برای اطلاعات منجر به دستگیری او، جایزه پنج میلیون دلاری تعیین کرده بود. هنگامی که این آدم خونخوار و کینه توز تأمین کننده امنیت کابل میشود!! (به احتمال زیاد به درخواست خودش) آیا جز این را میتوان از وی انتظار داشت!!

او تشنه خون آمریکاییها و افغانستانیهای آزاده و مخالف طالبان است؛ و تاکنون بسیاری از آنان را کشته است. هیچ بعید نیست که وی نقشه ای کشیده و به همرزمان طالبانی خود گفته باشد اگر این روزها که آمریکاییها و نیز افغانستانیهای مخالفی که در دسترس ما هستند را نکشیم؛ دیگر هرگز دست ما به آن‌ها نخواهد رسید؛ پس چه موقعیتی از این بهتر و آماده‌تر تا این عملیات را انجام دهیم؛ زیرا آن‌ها در حال ترک کشور هستند و از این پس هم دستشان به ما نمیرسد تا بخواهند انتقام بگیرند.

ششم شهریور 1400- احمد شمّاع زاده

درسی از زندگی، برای زندگی

درسی از زندگی، برای زندگی

(آیا سختی کشیدن، موجب خودسازی است؟)


در دهه چهل خورشیدی که من دوره متوسطه را میگذراندم، دوستی پیدا کردم به نام علی که تا سالیان سال با هم دوست بودیم و چندین سال است که او را گم کردم وگرنه هنوز هم دوست هستیم؛ اگر زنده باشد، ان شاءالله.

علی فرزند رئیس بانک بازرگانی خرمشهر بود و هر روز پدرش با آهنگی از صفحه گرامافون، از خواب بیدارش میکرد؛ و گاهی صبحها که من در خانه شان بودم، این صحنه را میدیدم؛ ولی من برادر یکی از مغازه داران خرده پای بازار سیف بودم، و بانک بازرگانی همسایه بازار سیف بود.


هنگامی که تابستان بسیار گرم خرمشهر آغاز میشد، خانواده کسانی که از شهرهای دیگر به خرمشهر برای کار آمده بودند، به شهر خود بازمیگشتند و پدر خانواده در خرمشهر باقی میماند.

خانواده آن‌ها نیز از این قاعده مستثنی نبود؛ در نتیجه من هر چند روز یک بار به دیدن پدرش میرفتم و در حیاط وسیع پشت بانک، قدم میزدیم و صحبت میکردیم. او هم بدش نمیآمد که از تنهایی به در میآید.

هرچند به درسهای کلاسی علاقه‌ای نداشتم و نمره هایم در برخی درسها خوب نبود، ولی شیفته کتابخوانی بودم. در آن زمان فرهنگ واژگان نداشتم؛ و در کتاب‌هایی که میخواندم واژگان خارجی، یا نامأنوس عربی، یا فارسی قدیمی زیاد پیدا میشد. آن‌ها را یادداشت میکردم و هنگامی که به ملاقات پدر علی میرفتم، از ایشان که آدم باسواد و کتابخوانی بود، میپرسیدم و در دفترچه ای یادداشت میکردم. وی هر روز به تناسب پرسشی که میکردم یا مسأله ای که پیش میآمد، نکته‌هایی از زندگی خودش را برای من تعریف میکرد.

روزی تعریف کرد که:

«روح الامین از کودکی همکلاس من بوده و تا حالا با هم دوست هستیم. (توضیح آنکه در آن زمان، آقای روح الامین سالها رئیس کل راه آهن سراسری ایران بود و بعضی وقتها با قطار به خرمشهر میآمد و مهمان خانواده علی بود؛ و من یک بار او را دیده بودم.) وضع مالی خانواده اش اصلاً خوب نبود و تنها یک دفتر کلفت داشت و یک مداد. نه کتاب داشت و نه چیز دیگری؛ ولی هرچه را که از معلم میشنید، با مدادش توی دفترش یادداشت میکرد و با همون یادداشتها هم امتحان میداد؛ و همیشه هم نمره هایش عالی بود».


پدر علی روزی از وضع دبیرستان رفتن خودش تعریف کرد:

«پدر من قاضی بود، (پدر ایشان را هم دیده بودم که آدمی اخمو بود. مادرش را هم دیده بودم که از نظر صورت به مادرش رفته بود.) و در شهری مأمور شده بود. چون در آن شهر دبیرستان وجود نداشت، برای ادامه تحصیل تا گرفتن دیپلم، من مجبور بودم به شهر دیگری بروم. درنتیجه مرا در آن شهر غریب، نزد یک پیرزن گذاشتند تا برای من غذایی بپزد و تنها نباشم. این پیرزن همیشه آبگوشت میخورد و هر روزه به من هم آبگوشت میداد؛ تنها شبهای جمعه پلوماش درست میکرد. (آن گونه که علی برای من تعریف کرده بود، میدانستم او از آبگوشت خوشش نمیاد و هیچ‌گاه توی خانه‌شان آبگوشت درست نمیشد؛ ولی نمیدانستم چرا، که با این نقل خاطره، روشن شد.) در نتیجه با اینکه خانواده ما وضع مالی خوبی داشت، ولی جبر زندگی نگذاشت که من در جوانی از زندگی لذت ببرم».


برگردیم به مقایسه زندگی خودم و علی:

علی پس از گرفتن دیپلم، در یک دانشکده خصوصی با شهریه بالا، زیر عنوان مدرسه عالی پارس که بانی آن مادر ملکه، یعنی فریده دیبا بود، به تحصیل پرداخت و سربازی اش را هم در طول تحصیل طبق قانون آن زمان گذراند. پس از گرفتن لیسانس، برای ادامه تحصیل در رشته ریاضی به انگلیس رفت و تنها بعضی سالها همدیگر را میدیدیم.

و من، پس از گرفتن دیپلم در سال 47، به خدمت سپاهی دانش رفتم و پس از دوره دوساله خدمت، در دوره آموزشی مهندسی برق در آموزشگاه متالورژی ذوب آهن پذیرفته شدم؛ و پس از بیست ماه شدم تکنسین برق؛ و آنگاه در سال 1354 در رشته جامعه شناسی دانشگاه ملی ایران پذیرفته شدم که همزمان شده بود با به دنیا آمدن فرزند دومم!! توضیح آنکه دانشگاه ملی ایران مانند مدرسه عالی پارس خصوصی بود و جایی نبود که امثال من یک لا قبا به آن راه یابیم؛ ولی خواست خدا بود که شاه دستور دولتی کردن آن را صادر کند و من بتوانم در این دانشگاه پذیرفته شوم.


دست روزگار چنان کرد که در میانسالی، من دیپلمات (دبیرسوم سفارت ایران در واتیکان) شدم و علی در لندن مسافرکش فرودگاه شده بود؛ و از عربهای پولداری که به لندن میآمدند تعریف میکرد که آن‌ها را به هتل رسانده بود.

از آن جهت که خانواده علی بر من حق داشتند و یک بار هم در نوجوانی مرا با خود به روستای خود برده بودند، من هم یک بار علی و فرزندانش را به رم دعوت کردم و یک بار هم پدرومادرش را که میخواستند برای دیدار دو پسرانشان به لندن بروند؛ در زمانی که پدر بازنشسته شده بود و روابط ایران با انگلیس خراب، و سفارت انگلیس بسته شده بود؛ و برای گرفتن ویزا باید به کشور سومی سفر میکردند.

من و علی همه چیزمان یکسان بود، جز اینکه او در نازونعمت بزرگ شده بود و آنگاه که از ایران پوند انگلیس برایش حواله نشد، مانند بسیاری از دانشجویان خارج از کشور نرفت تا در رستورانها کار کند و هزینه دانشگاه دوره فوق لیسانس را تأمین کند؛ بلکه درس را رها کرد؛ ولی من در سختیها و در مغازه برادری بسیار سختگیروبیرحم! بزرگ شده بودم؛ بویژه به جای همکاری برای آماده کردن درسهای سخت دوره دبیرستان، حتّا شبها مانع رفتن من به خانه و آماده کردن درسهایم میشد؛ در نتیجه سر کلاس که دبیر شیمی مشغول درس دادن بود، خوابم میبرد و او که در غروب بعضی روزها مرا در مغازه دیده بود، و دلیل خواب آلودگی مرا میدانست، می‌گفت:

«شماع زاده برو به صورتت آب بزن


فاعتبروا یا اولی الالباب!! (پندگیرید ای خردمندان!)

و بهتر است که بگوییم پندگیرید ای جوانان!!

پنجم شهریور 1400- احمد شمّاع زاده