هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

دین مولانا و دالایی لاما

دین مولانا و دالایی لاما

در میزگردی که درباره دیـن و آزادی برپا شده بود، با کنجکاوی، و البته کمی بدجنسی از دالایی لاما پرسیدم:

عالیجناب بهترین دین کدام است؟

فکر میکردم لابد خواهد گفت بودایی یا ادیان شرقی که خیلی قدیمی تر از مسیحیت هستند. دالایی لاما کمی درنگ کرد؛ سپس لبخندی زد و به چشمان من خیره شد و آنگاه گفت:

بـهتریـن دیـن آن است که از شـما آدم بهتـری بسازد.

من که از چنین پاسخ خردمندانه ای شرمنده شده بودم، پرسیدم:

آنچه مرا انسان بهتری میسازد چیست؟

پاسخ داد:

هرچیزی که شما را مهربانتر، فهمیده تر، بیطرف تر، بامحبت تر، انسان دوست تر، مسئولیت پذیرتر، و اخلاقی تر بسازد. دینی که از شما چنین شخصیّتی بسازد، بـهتـریـن دیـن است.

لحظه ای ساکت ماندم و به سخنان خردمندانه او اندیشدم.

به نظرمن پیامی که پشت سخنان او قرار داشت، چنین است:

دوست من! اینکه تو به دینی باور داشته باشی یا نه، اهمیت ندارد؛ آنچه مهم است، رفتار تو درخانه، در خانواده، در محل کار، در جامعه و درکل جهان است!

به یاد داشته باش که عـالـم هستی، بازتاب اندیشه، گفتار، و کردار ماسـت.

لئـوناردو باف


و برای شناختن دین مولوی این شعر گویای دین و شخصیت بی همتای اوست:

باران که شدى مپرس، این خانه کیست

سقف حرم و مسجد و میخانه یکی است

باران که شدى، پیاله ها را مشمار

جام و قدح و کاسه و پیمانه یکی است

باران! تو که از پیش خدا مى آیی

توضیح بده! عاقل و دیوانه یکی است

بر درگه او چونکه بیفتند بر خاک

شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکی است

با سوره دل اگر خدا را خواندى

حمد و فلق و نعره مستانه یکی است

از قدرت حق هر چه گرفتند به کار،

در خلقت حق رستم و مورانه یکی است

گر درک کنى، خودت خدا را بینى

درکش نکنى، کعبه و بتخانه یکی است

آبان 1403

احمد شمّاع زاده


درسی از زندگی برای زندگی- 31 نقطه! سر خط!

درسی از زندگی برای زندگی- 31

نقطه! سر خط!

ﺩﻭ ﺧﺎﻧﻢ در ﻣﺤﻞ ﮐﺎﺭ، در حال ﺻﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩن با یکدیگر بودند.

ﺍﻭﻟﯽ: «ﺩﯾﺸﺐ، ﺷﺐ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺑﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ. برای ﺗﻮ ﭼﻃﻮﺭ گذشت؟»

ﺩﻭﻣﯽ: «شب ﻣﻦ خیلی بد ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ ﻇﺮﻑ چند ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺷﺎﻡ ﺧﻮﺭﺩیم ﻭ ﺑﻌﺪ ﺭﻓﺖ افتاد رو تخت ﻭ ﺧﻮﺍﺑﺶ ﺑﺮﺩ. شب خوب تو چطور بود؟»

ﺍﻭﻟﯽ: «ﺧﯿﻠﯽ ﺷﺎﻋﺮﺍﻧﻪ ﻭ ﺟﺎﻟﺐ ﺑﻮﺩ. ﺷﻮﻫﺮﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪ ﺧﻮﻧﻪ، ﮔﻔﺖ ﺗﺎ ﻣﻦ ﯾﻪ ﺩﻭﺵ ﻣﯽ‌ﮔﯿﺮﻡ ﺗﻮ ﻫﻢ ﻟﺒﺎﺳﺎﺗﻮ ﻋﻮﺽ ﮐﻦ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﺎﻡ بخوریم. ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﮐﻪ ﺧﻮﺭﺩﯾﻢ، ﭘﯿﺎﺩﻩ به خونه ﺑﺮﮔﺸﺘﯿﻢ تا با هم بیشتر حرف بزنیم؛ ﻭﻗﺘﯽ هم که به خونه ﺭﺳﯿﺪیم، ﺷﻮﻫﺮﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﺑﺎ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﺮﺩﻥ ﺷﻤﻊ، ؤﯾﺎﯾﯽ ﮐﺮﺩ».

از قرار معلوم، همسران این دو خانم نیز همکار بودند و داشتند درباره شب گذشته، صحبت می‌کردند.

ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭﻟﯽ: «ﺩﯾشب بر تو ﭼﻃﻮﺭ ﮔﺬﺷﺖ؟»

ﺷﻮﻫﺮ ﺩﻭﻣﯽ: «ﻋﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ، ﺷﺎﻡ ﺭﻭﯼ ﻣﯿﺰ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ. ﺷﺎﻡ ﺭﻭ ﺧﻮﺭﺩﻡ ﻭ ﺑﻌﺪﺵ ﺭﻓﺘﻢ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪﻡ. تو؟»

ﺷﻮﻫﺮ ﺍﻭﻟﯽ: «ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺧﻮﻧﻪ ﺷﺎﻡ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ، ﺑﺮﻕ ﺭﻭ ﻗﻄﻊ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ؛ ﭼﻮﻥ فیش برق رو ﭘﺮﺩﺍﺧﺖ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ. پس ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺷﺎﻡ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ. ﺷﺎﻡ ﻫﻢ خیلی ﮔﺮﻭﻥ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ؛ ﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪﯾﻢ برای جبرانش ﺗﺎ ﺧﻮﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ. ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪیم ﺧﻮﻧﻪ، ﯾﺎﺩﻡ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺑﺮﻕ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ ﻭ به جاش ﭼﻨﺪ ﺗﺎ ﺷﻤﻊ ﺭﻭﺷﻦ رد».

ﻧﺘیجه ﺍﺧﻼﻗﯽ:

یک- زندگی به هر روی زیباست؛ باید به زندگی با خوشبینی رو به رو شوی تا زیبایی خود را به تو نشان دهد. اگر نسبت به زندگی بدبین شدی، زندگی برایت سخت و تلخ می‌شود!

دو- فریب شکل ظاهری زندگی دیگران را مخور! شاید تو خوشبختتر از کسی هستی که همیشه حسرت زندگی او را می‌خوری!

سه- هیچوقت حس مکن و مگو «دیگه رسیده‌ام ته خط»! اگر هم احساس کردی به ته خط رسیده‌ای، به یاد بیار که آموزگارانت در درس دیکته، همیشه پس از پایان یک خط، می‌گفتند:   «نقطه! سر خط

آبان 1403

نویسنده: ناشناس

بازنویسی و اعمال نظر: احمد شمّاع زاده

خاطره ای بسیار زیبا و آموزنده

درسی از زندگی برای زندگی- 30

خاطره ای بسیار زیبا و آموزنده

یکی از دوستان قدیمی که تیمسار ارتش بود، روزی موضوعی را برای من تعریف کرد که دانستنش برای دیگران خالی از لطف و صفا نیست. وی سخن خود را بدین گونه آغاز کرد:

در سال 1350 هنگامی که با درجه سرهنگی در ارتش خدمت می کردم، آزمونی برگزار شد تا افراد موفق در آزمون، پس از گذراندن یک دوره آموزشی در رشته حقوق، عهده دار پستهای مهم قضائی در دادگاههای نظامی ارتش شوند. در این آزمون، من و 25 نفر دیگر، رتبه های بالای آزمون را کسب کرده بودیم. دوره تحصیلی، یک ساله بود و همه با جدّیّت درس می‌خواندیم.


یک هفته به پایان دوره مانده بود؛ و من از در دژبانی در حال رفتن به کلاس درس بودم؛ که ناگهان دیدم دو دژبان، همراه با یک لباس شخصی، منتظر من هستند و به محض ورودم، فرد لباس شخصی که با ارائه مدرک شناسائی، خود را از پرسنل سازمان امنیت معرفی کرد، مرا (البته با احترام) دستگیر، و با خود به نقطه نامعلومی برده و به داخل سلّولی انفرادی انداختند.

هر چه از شخص امنیّتی علت بازداشتم را جویا شدم، چیزی نمی‌گفت؛ جز اینکه «من مأمورم و معذور، و چیز بیشتری نمی‌دانم».

خیلی ترسیده بودم و وقتی که در داخل سلول انفرادی تنها شدم، افکار مختلفی ذهنم را به خود مشغول کرده بود. هر چه فکر کردم چه کار خلاف قانونی را مرتکب شده ام، چیزی به یادم نمیآمد؛ گمان میکردم یکی از همکاران، از روی حسادت، حرفی زده که کار به اینجا کشیده شده است.

از زندانبان خواستم با خانه ام تماس بگیرد، تا دست کم خانواده ام از نگرانی رهاشوند؛ که ترتیب اثری نداد و مرا با نهایت غم و اندوه، در گوشه بازداشتگاه به حال خود رها کرد.

آن روز گذشت. روزهای دیگر هم به همان صورت گذشت و گذشت. روز هشتم که سپری شد، گویی صد سال بر من گذشته بود.

صبح روز نهم، دوباره همان دو دژبان، به همراه شخص امنیّتی، آمدند. افکار آزاردهنده، لحظه ای مرا رها نمی کرد و روح و روانم پریشان بود. در طول راه مدانستم مرا به اتاق رئیس دانشگاه که درجه سرلشگری داشت، می‌برند. وقتی به آنجا رسیدم، در کمال تعجب دیدم همه همکلاسی های من هم با حال و روزی مشابه، در اتاق هستند؛ و البته همگی هراسان و بسیار نگران بودیم. هنگامی که دیدم آنان نیز به حال و روز من دچار شده اند، از بغل دستی خود آهسته علت را پرسیدم، دیدم وضعیت او هم شبیه من است! دو نفری از دیگران و بالاخره همه از هم پرسیدیم، دیدیم وضعیت همه با هم یکی است. ناگهان همهمه ای بر پا شد. در اتاق باز شد و رئیس دانشگاه وارد شد. همگی بلند شدیم و ادای احترام کردیم.

رئیس دانشگاه با خوشرویی تمام، با یکایک ما دست داد؛ و در حالی که معلوم بود از وضعیت همه ما کاملاً آگاه است، سخنش را چنین آغاز کرد:

هریک از شما، که افسران لایقی هم هستید، پس از پایان این دوره، ریاست دادگاهی نظامی در سطح کشور را بر عهده خواهیدگرفت؛ و بازداشت شما، آخرین واحد درسی تان بود که بایستی می‌گذراندید؛ و در برابر اعتراض ما که آیا راه دیگری بهتر از این وجود نداشت؟ گفت:

این کار را کردیم تا هنگامی که شما در مسند قضاوت نشستید، احساس قدرت کردید، و قلم را برای صدور حکم برداشتید، از آن سوءاستفاده نکنید و از عمق وجودتان حال و روز کسی را که محکوم می‌کنید، درک کرده و بیجهت و از روی عصبانیت یا چیزهای دیگر، کسی را بیش از حد مقرر در قانون، به زندان محکوم نکنید!

در پایان، رئیس دانشگاه از همه ما عذرخواهی کرد و نفس راحتی کشیدیم.


چون ندانی زیر پایت حال مور همچو حال توست، زیر پای فیل

سعدی

آبان 1403

نویسنده: ناشناس

بازنویسی و آماده سازی: احمد شمّاع زاده

ویژگیهای ذاتی انسان در قرآن

ویژگیهای ذاتی انسان در قرآن

احمد شمّاع زاده



چه ویژگیهایی برای انسان، ذاتی شمرده می‌شوند؟

منظور از ویژگیهای ذاتی، ویژگیهایی است که خداوند در نهاد (فطرت) انسان نهادینه کرده است. این ویژگیها دو گونه دارند. گونه نخست، مربوط است به آنچه که به خداگونگی شهرت یافته‌اند. گونه دوم ویژگیهای ذاتی، نه تنها ربطی به خداگونگی انسان ندارد، بلکه بیشتر بوی ناسپاسی نسبت به خداوندی را می‌دهد که انسان را در بهترین کیفیت آفریده، و او را در دامن رحمت خود پرورانده است.

روشنگری پیرامون گونه نخست ویژگیهای ذاتی انسان:

در تورات آمده است که خداوند انسان را بر صورت خویش بیافرید. با توجه به این نکته مهم، نتیجه می‌گیریم که بسیاری از این ویژگیها، صفات ذات خود خداوند است؛ که همو در فطرت انسان نهادینه کرده است. در همین راستا، نکته اساسی دیگری را نیز باید در نظر آوریم:

همان‌گونه که خود خداوند آن‌گونه نیست که همواره همه صفات خود را بروز دهد، بلکه به قول خودش کل یومٍ هو فی شأنٍ (هر زمانی در شأنی است.)، به تناسب زمان و مکان، برخی از صفات خود را بر آفریدگانش بروز می‌دهد، نتیجه می‌گیریم که انسان نیز باید چنین باشد.

نمونه‌ای از صفات الهی و انسانی:

تکبّر (خودبزرگ بینی) صفتی الهی و انسانی است. خداوند آن‌گونه نیست که همواره متکبّر باشد؛ بلکه آنگاه صفت جبّارّیت و تکبّر (جبّارٌ متکبّرٌ) خود را بروز می‌دهد که شخصی یا گروهی در برابر او عرض اندام کنند و بخواهند خود و دیگران را از اهداف آفرینش دور کنند.

تکبر برای انسان نیز این‌گونه است. گاهی بجا و نیکوست؛ و گاهی بد و نکوهیده.

اگر کسی نیازمند باشد؛ ولی خود را در برابر مافوق خود، خوار نکند، بلکه کفّ نفس کند، و خود را حقیر و ذلیل نشان ندهد، از ویژگی تکبر خود به نیکی بهره برداری کرده است. اگر شخصی از همین صفت، به گونه‌ای نادرست سوء‌استفاده کند، موجب تباهی همه کوششهای پیشین خود می‌شود.

برای مثال اگر کسی با طی کردن مدارج علمی، خود را بزرگ ببیند و تکبّر ورزد، در جامعه خوار شمرده شده و زندگی‌اش تباه خواهد شد؛ چنانکه خودبزرگ بینی ابلیس به دلیل عبادت هفت هزار ساله اش، موجب شد تا نه تنها همه عباداتش به باد فنا رود، بلکه به شیطان نیز تبدیل شود!

بنابراین، همه صفاتی که در نهاد انسان نهادینه شده، برای زندگی انسان بر روی کره زمین لازم و ضروری بوده، و کسی نباید بر خداوند خرده بگیرد که چرا چنین و چنان کردی و چرا مرا چنین آفریدی و…، بلکه همه انسان‌ها باید بهوش باشند و از همه صفات خویش در جای خود، به شایستگی بهره برداری کنند تا رستگار شوند؛ و این مهم ممکن نمی‌شود؛ مگر با تربیت خانوادگی، و مراقبت شخص از خود، پس از شناخت ویژگیهای ذاتی و وراثتی خویش.


روشنگری پیرامون گونه دوم ویژگیهای ذاتی انسان:

پس از گرداوری آیات قرآن، متوجّه شدم که تقریباً همگی آن‌ها، به ناسپاسی و ستمگری او نسبت به خود و آفریدگار، یعنی به گونه دوم ویژگیهای ذاتی انسان باز می‌گردد. در نتیجه ممکن است برای برخی این پرسش پیش آید پس چرا خداوند دارنده این صفات را اینهمه نکوهش کرده و برخی را هم وعده عذاب داده، در حالی که خود خداوند این‌گونه و با این صفات، انسان را آفریده است!!

پاسخ به این پرسش در فلسفه آفرینش انسان و ارسال رسل برای هدایت او نهفته است.

برای آگاهی بیشتر:

گامی در خودشناسی و قصّه هستی: https://www.academia.edu/12078728

فلسفه آفرینش و هبوط انسان: https://www.academia.edu/50766034

فلسفه زندگی از دیدگاه قرآن: https://www.academia.edu/46896237



آیات مربوط به ویژگیهای ذاتی انسان


- انسان قابلیت آن را دارد که همه آفریدگان خداوند را شناسایی کند؛ و آن‌ها را به خاطر بسپارد:

وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ کُلَّهَا (بقره: 31)

ترجمه: خداوند نامهای همه آفریدگان را به آدم آموخت.

برای آگاهی بیشتر در این زمینه، گامی در خودشناسی را مطالعه کنید.


- انسان توانایی توبه از گناه و بازگشت به خدا را دارد:

فَتَلَقَّىٰ آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کَلِمَاتٍ فَتَابَ عَلَیْهِ ۚ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ (بقره: 37)

ترجمه: پس آدم از پروردگارش واژگانی را دریافت کرد (برای توبه کردن) پس خداوند توبه او را پذیرفت. همانا که او بسیار توبه پذیر و مهربان است.


- انسان زیر تأثیر تلقین واقع می‌شود؛ و فریب می‌خورد.

یَا بَنِی آدَمَ لَا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطَانُ کَمَا أَخْرَجَ أَبَوَیْکُمْ مِنَ الْجَنَّةِ (اعراف: 27)

ترجمه: ای فرزندان آدم! شیطان شما را نفریبد چنانکه پدرومادر شما را فریفت.

برای آگاهی بیشتر در این زمینه، گامی در خودشناسی را مطالعه کنید.



- انسان به تعهدات خود نسبت به خداوند و انسانیت خود، پایبند نیست!

وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَىٰ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا (طه: 115)

ترجمه: و به درستی با آدم پیمان بستیم از پیش، پس فراموش کرد، و هرگز عزمی برای اجرای پیمانش، در او نیافتیم.


- انسان اگر خود را در نازونعمت ببیند سرکش می‌شود:

وَلَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبَادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَلَٰکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ مَا یَشَاءُ ۚ إِنَّهُ بِعِبَادِهِ خَبِیرٌ بَصِیرٌ

ترجمه: اگر خداوند روزی و بهره بندگانش از دنیا را گسترش دهد، در زمین سرکشی می کنند؛ به همین دلیل خداوند به اندازه‌ای که خواست اوست، بر آنان فرو می‌فرستد، زیرا که او نسبت به بندگانش بسیار آگاه و بیناست. (شوری: 27)


- انسان نسبت به رحمتهای خداوند ناسپاسی می‌کند و کفران می‌ورزد:

وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا ۖ وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَیِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسَانَ کَفُورٌ

ترجمه: و هرگاه که ما رحمتی از خود را به انسان بچشانیم، شادمان می‌شود؛ و اگر به دلیل آنچه که از پیش انجام داده اند، بدی به آنان برسد، پس انسان بسیار کفران می‌ورزد. (شوری: 48)

برای آگاهی بیشتر: انّ الانسان لیطغی ان رآه استغنی: https://www.academia.edu/105346782

وَإِذَا أَنْعَمْنَا عَلَى الْإِنْسَانِ أَعْرَضَ وَنَأَىٰ بِجَانِبِهِ ۖ وَإِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ کَانَ یَئُوسًا «83» اسراء

و هرگاه به انسان نعمت عطا کردیم، از ما روى گردان می‌شود؛ و از سپاسگزاری برای آن نعمت، شانه‌ خالى می‌کند و آن هنگام که گزندى به او رسد، (با توجّه به آن سابقه بد، از ما) ناامید می‌شود.

- انسان نه تنها نسبت به نعمتهای همگانی خداوند قدرناشناس است، بلکه نسبت به نعمتی که خداوند ویژه او کرده است نیز قدرناشناسی می‌کند.

وَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَنَ الضُّرُّ دَعَانَا لِجَنبِهِ أَوْ قَاعِداً أَوْ قَآئِماً فَلَمَّا کَشَفْنَا عَنْهُ ضُرَّهُ مَرَّ کَأَن لَّمْ یَدْعُنَآ إِلَى‏ ضُرٍّ مَّسَّهُ (یونس: 12)

هرگاه انسان به زیانی دچار شود (چه در مال و چه در جان) بر پهلو، یا نشسته، یا ایستاده، ما را فرا می‌خواند. پس آنگاه که آن زیان را از او برطرف کردیم، از آن می‌گذرد؛ گویی که هرگز ما را برای رفع مشکلش فرا نخوانده است!!

وَ إِذا مَسَّکُمُ الضُّرُّ فِی الْبَحْرِ ضَلَّ مَنْ تَدْعُونَ إِلَّا إِیَّاهُ فَلَمَّا نَجَّاکُمْ إِلَى الْبَرِّ أَعْرَضْتُمْ وَ کانَ الْإِنْسانُ کَفُوراً «67» اسراء

وهرگاه در دریا رنجی به شما رسد، هر که جز او را بخوانید، گم مى‌شود، پس چون شما را نجات دهد (چه او را خوانده و چه نخوانده باشید) و به خشکى رساند، از او روی مى‌گردانید. وانسان بسیار ناسپاس است.

- انسان آنگاه که خود را بی‌نیاز ببیند، طغیان می‌کند.

إِنَّ الْإِنْسَانَ لَیَطْغَىٰ أَنْ رَآهُ اسْتَغْنَىٰ (علق: 6 و 7)

ترجمه: انسان سرکش می‌شود؛ آنگاه که خود را بی‌نیاز و در نازونعمت ببیند.

برای آگاهی بیشتر: انّ الانسان لیطغی ان رآه استغنی: https://www.academia.edu/105346782


- انسان به خواست و رضای خداوند راضی نیست و از آزمونهای الهی غافل است.

وَلَئِنْ أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً ثُمَّ نَزَعْنَاهَا مِنْهُ إِنَّهُ لَیَئُوسٌ کَفُورٌ ﴿۹﴾

ترجمه: و اگر از جانب خود رحمتى به انسان بچشانیم سپس آن را از وى بازپس گیریم، حتماً نومید و ناسپاس خواهد بود؛ و اگر پس از رنجى که به او رسیده، نعمتى به او بچشانیم حتماً خواهد گفت گرفتاریها از من دور شد؛ همانا که او شادمان و از خود راضی است؛ مگر کسانی که بردباری پیشه کردند و کارهای نیکو انجام دادند. برای آنان آمرزش و پاداشی بزرگ خواهد بود.

دو آیه اول، گویای حال بیشتر انسان‌هاست. تنها برخی از انسان‌ها مشمول آیه سوم می‌شوند که زبان حالشان این است: رضاً برضاک (راضی به رضای تو هستیم؛ یا به خرسندی تو خرسندیم.)


- انسان قدر نعمتهای الهی را اصلاً نمی‌داند؛ و با کفران نعمت خود، بر خود و خدا ستم می‌کند.

إِنَّ الْإِنْسَانَ لَظَلُومٌ کَفَّارٌ (ابراهیم 34)

ترجمه: همانا که انسان اکیداً بسیار ستمگر و بسیار کفران نعمت می‌کند.


- انسان که نطفه ناچیزی بیش نبوده، به هنگامه رشد و بالندگی، آشکارا با خداوند دشمنی می‌ورزد.

خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ نُطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ (نحل: 4)

ترجمه: (با اینکه) انسان از نطفه‌ای آفریده شده، پس زمانی (فرا می‌رسد که) او با خدای خویش آشکارا بسیار دشمنی می‌ورزد.


- انسان با زیاده روی در ناسپاسی، موجب تباهی زندگی خود می‌شود.

قُتِلَ الْإِنْسَانُ مَا أَکْفَرَهُ (عبس: 17)

ترجمه: کشته باد انسان به آنچه ناسپاسی کند!


- انسان آنقدر خودبین و خودبزرگ بین است که به پروردگار خویش نیز فخر می‌فروشد!

یَا أَیُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ (انفظار: 6)

ترجمه: ای انسان! چه چیزی موجب غرور تو نسبت به پروردگار بخشنده ات شده است؟


- انسان ضعیف و شکننده آفریده شده است.

خُلِقَ الْإِنْسانُ ضَعِیفاً (نساء: 28)



- انسان بسیار حریص آفریده شده است.

إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً وَ إِذا مَسَّهُ الْخَیْرُ مَنُوعاً إِلَّا الْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَلى‌ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ (معارج: 19 تا 23)

همانا انسان، بسیار حریص و آفریده شده است. هرگاه بدى به او رسد، بسیار نالان است؛ و آنگاه که به او خیرى رسد، بخل می‌ورزد؛ مگر نمازگزاران؛ آنان که بر نمازشان مداومت دارند.


- انسان نسبت به پروردگار خود ناسپاس است.

إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَکَنُودٌ (عادیات: 6)

ترجمه: همانا که انسان نسبت به پرودرگار خود اکیداً ناسپاس است.


- انسان در بهترین کیفیت آفریده شده است.

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی أَحْسَنِ تَقْوِیمٍ ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أَسْفَلَ سَافِلِینَ الا الذین آمنوا و عملواالصالحات فلهم اجر غیر ممنون (تین: 4 ، 5 و 6)

ترجمه: به درستی که انسان را در بهترین شیوه آفریدیم؛ سپس (با توجّه به اعمالش) او را به پست‌ترین پستها بازگردانیدیم، مگر کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته و نیکو انجام دادند.


- انسان با اینکه در رنج و سختی آفریده شده، باز هم خود را قدر قدرت و قوی شوکت می‌بیند!

لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِی کَبَدٍ ﴿٤﴾ أَیَحْسَبُ أَنْ لَنْ یَقْدِرَ عَلَیْهِ أَحَدٌ ﴿٥﴾ سوره بلد

همانا ما انسان را در رنج و زحمت آفریدیم. آیا گمان می کند که هرگز کسی بر او دست نیابد؟!


- انسان به ریزه کاریهای آزمونهای الهی نسبت به خود آگاه نیست! در نتیجه به کجراهه می‌رود.

فَأَمَّا الْإِنْسَانُ إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهَانَنِ (فجر: 15 و 16)

ترجمه: و اما انسان آن هنگام که پروردگارش او را بیازماید، و او را گرامی دارد و به او نعمت ارزانی دارد، گوید پروردگارم مرا گرامی داشت؛ و اما هنگامی که او را بیازماید و روزی اش را بر او تنگ گرداند، گوید پروردگارم مرا خوار و زبون کرد.


- انسان تصور می‌کند برای روز رستاخیز، خداوند، توانا بر بازسازی بدنش نیست.

أَیَحْسَبُ الإنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ بَلَى قَادِرِینَ عَلَى أَنْ نُسَوِّیَ بَنَانَهُ (قیامة: 3 و 4)

ترجمه: انسان گمان می‌کند هرگز توانا بر گرداوری استخوانهایش نیستیم. ما حتّا می‌توانیم سر انگشتانش را نیز بازسازی کنیم (زیرا سر انگشتان هرکس با دیگری متفاوت است.)

برای آگاهی بیشتر: دی. ان. آ و کلونینگ در قرآن: https://www.academia.edu/12408556

- انسان آینده‌نگر، و جویای زمان فرارسیدن رستاخیز است.

بَلْ یُرِیدُ الإنْسَانُ لِیَفْجُرَ أَمَامَهُ یَسْأَلُ أَیَّانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ (قیامة: 5 و 6)

ترجمه: بلکه انسان می‌خواهد آینده خود را بازبینی کند. می‌پرسد کی رستاخیز رخ می‌دهد؟

برای آگاهی بیشتر: آینده نگری در قرآن: https://www.academia.edu/43935923

- انسان اگر خود را تربیت نکند، همواره در زیانکاری است.

إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِی خُسْرٍ إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُواالصَّالِحَاتِ وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ

ترجمه: همانا که انسان همواره در زیانکاری است؛ مگر آنان که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و به حق و بردباری سفارش کردند. (عصر: 2 و 3)



- انسان خودخواه است؛ و در برخورد منافع با دیگران، همه حق را به خود می‌دهد.

و احضرت الانفس الشّح (نساء: 128)

ترجمه: انسان‌ها همه حق را به خود می‌دهند.


- نفس انسان همواره او را به بدی وامی‌دارد.

إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّی (یوسف: 53)

همانا که نفس آدمی او را به بدی کردن وامی‌دارد؛ مگر آنچه را که پروردگارم بر من ترحّم کند.


- انسان بر خلافکاریها خویش آگاه است؛ هرچند تمایلی به پذیرش آن‌ها ندارد.

بَلِ الإنْسَانُ عَلَى نَفْسِهِ بَصِیرَةٌ وَلَوْ أَلْقَى مَعَاذِیرَهُ (قیامة: 14 و 15)

انسان هرچند عذرها بیاورد، بلکه بر خویشتن خویش بینا و آگاه است.


- انسان گمان می‌برد مسئول کارهای خویش نیست.

أَیَحْسَبُ الإنْسَانُ أَنْ یُتْرَکَ سُدًى (قیامة: 36)

آیا انسان گمان می‌کند بدون رسیدگی (و بررسی کردارش) رها می‌شود؟


تاریخ پایان پژوهش و نگارش: اردی‌بهشت 1403

اولین ویرایش: خرداد 1403

دومین ویرایش: آبان 1403

احمد شمّاع زاده

هنر انسان برای خداوند شکوفا شد

هنر انسان برای خداوند شکوفا شد

احمد شمّاع زاده



شام آخر مسیح الهام‌بخش بسیاری از هنرمندان شده‌است. یکی از معروفترین و رمزوراز آمیزترین تابلوهای نقاشی لئوناردو دا وینچی، نیز درباره همین رویداد تاریخی و مسیحی است:


با بازخوانی تاریخ هنر جهان، متوجه می‌شویم که شکوفایی و بالندگی هنر انسان در اعصار و قرون مختلف، تنها برای ستایش، پرستش و بزرگ انگاری خداوند بوده است.

پرستشگاههای بسیار بزرگ کهن همچون معبد دولفی یونان،

آتشکده های شگفت انگیز زردشتیان ایران باستان،

پرستشگاههای شگفت انگیز بودائیان،

معابد عظیم هندوستان همچون معبد میناکشی امّان (Minakshi Amman) در شهر مادورای،

کلیساهای عظیمی همچون کلیسای سنت پیتر رم (که تجلی گاه هنر هنرمندی بزرگ و عاشق، همچون میکل آنژ و دیگر هنرمندان است.)،

کلیسای ساگرادا فامیلیا (Sagrada Familia) در بارسلونای اسپانیا،

و مساجد بزرگ و مهمی همچون مسجد شیخ لطف الله اصفهان،

همه و همه، تجلّی گاه و مظهری از عشق الهی هستند.

عنصر عشق الهی بوده که هنر هنرمندان را به شکوفایی و بالندگی رسانده است!

عنصر عشق الهی بوده که همواره موجب شکوفایی هنر شده است.

اگر عشق الهی در میان نبود، هنر انسان هرگز پا به پای دانش او رشد نکرده، و به این درجه از شکوفایی و بالندگی نرسیده بود.

متأسّفانه کسانی که تاریخ هنر را نگاشته اند، کمتر به این مهم پرداخته و در این زمینه نه تنها روشنگری نکرده‌اند، که از بازگویی بسیاری از حقایق هنری خودداری کرده‌اند؛ تا نکند برخلاف نظرهای خود، قلم زده باشند.

امروزه مهمترین موضوعی که در تاریخ هنر مطرح می‌شود، نسبت الهی است که خداناباوران به آن نسبت طلائی عنوان داده‌اند تا نسبت داشتن خداوند را با چیزی که مختصّ خود اوست نادیده انگارند!!

لئوناردو داوینچی کاشف نسبت الهی، این اعجوبه دانش و هنر، خود هنرمندی است که بیشتر هنرها را در خود جمع دارد. همان‌گونه که در رسولان عام خداوند آورده‌ام، وی یکی از مهمترین و متأخّرین رسولان عام خداوند است!

نسبت الهی مبنای هنر، هنرورزی و هنرمندی است و هنرمند اعظم (خداوند) این نسبت را در آفرینش همه آفریدگان خود به کار برده است تا به خداناباوران بفهماند که آفرینش چنین آفریدگانی از دست کسی جز او بر نمی‌آید، چه برسد به طبیعت، اتفاق، تصادف و…!!

بسیاری از طراحان و معماران بزرگ امروزین نیز برای طراحی کارهای خود از نسبت الهی به فراوانی بهره برداری می‌کنند. زیرا ذهن انسان با این نسبت انسی دیرینه دارد و به راحتی آن را می پذیرد.

هرگز نمی‌توان تصور کرد اهرام مصر با آن عظمت که نسبت الهی در آن‌ها به کار گرفته شده، با پرستش خداوند بیگانه و بی‌ربط بوده باشد.

نسبت الهی (Golden Ratio): https://www.academia.edu/9826312

نگارش: تیر 1402

ویرایش: آبان 1403

احمد شمّاع زاده