هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

غیرت ایرانی واقعی!

غیرت ایرانی واقعی!


از حموم عمومی شهر بیرون اومدیم. بارون هم نم نم می‌زد. خانم محجّبه و جوونی، بساط لیف و جوراب و ... جلوش پهن بود. رفت جلو و آروم سلام کرد. بیشتر از نصف لیفها و جوراباشو خرید! من که تعجب کرده بودم، ازش پرسیدم : «داداش! واسه کی این‌ها رو خریدی؟! ما که تازه از حموم بیرون اومدیم… تازه اینهمه»؟!!

گفت: «تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره؛ وگرنه میتونست الآن تو یه جای گرم، و یه بغل نرم، تن فروشی کنه! پس بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه…»

برگشت تو حموم و صدا زد «نصرت! اینارو بذار دم دست مردم؛ و بگو صلواتیه»!


این بود برگی از زندگینامه جهان پهلوان تختی!

به سلامتی مردان روزگار؛ که هرگز فراموش نمی‌شوند!

هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما

شرط شگفت قرآن، برای دوام اسلام

شرط شگفت قرآن، برای دوام اسلام

احمد شمّاع زاده


پیشگفتار: شناخت قرآن

قرآن کریم کتاب راهنمای شیوه زندگی انسانهاست؛ به سه روش:

یک- با تک آیاتش و گاهی با یک جمله‌ و یک عبارت، نکته‌های پنهان و دانشهای لازم برای زندگی انسان را در اختیارش قرار می‌دهد؛ همچون:

نمایاندن شکل کیهان، و گسترش همیشگی کیهان، در زمینه کیهانشناسی.

شناخت و تأثیر کروموزومهای درشت در کیفیت زندگی، در زمینه بیولوژی و دانش ژنتیک.

و اینکه حضرت مریم از نوادگان هارون است، و معرفی سازه کشتی نوح، در زمینه تاریخ ادیان


دو- با توجه به اینکه خود در آغاز گفته است این کتاب هدایتی برای متّقین است، برخی، یا گروهی یا جمع کثیری از مردمان نامتّقی، به وسیله گروه یا گروههایی از آیاتش به گمراهی می‌روند و مسلمانان پرهیزگار، نکته‌های لازمه زندگی اجتماعی و فردی خود را از آن‌ آیات برمیگیرند؛ همچون لزوم وجود آزادی و دموکراسی در جامعه.


سه- کلّیّت قرآن (روح حاکم بر قرآن). انسان تنها با شناخت کلیت قرآن یا روح حاکم بر قرآن است که می‌تواند با هدفهای کلان قرآن آشنا شود؛ هدفهایی که در صورت عمل‌کرد نادرست مسلمانان، همه بود و نبود اسلام بر باد می‌رود.

***

اسلام سیاسی در عمل:

برای شناسایی و عملی کردن هدفهای کلان قرآن در جامعه، هرگز نباید گروه یا گروههایی از آیات قرآن، مبنای شناخت ماهیت اسلام و بویژه مبنای برپایی حاکمیّتی با صفت اسلامی قرار گیرند؛ که در آن صورت بزرگترین ضربه به اسلام وارد خواهد آمد. ضربه‌ای کاری که تا سالیان سال اسلام نتواند در جوامع انسانی سر برون آورد!! زیرا اگر در تمام قرآن بگردید حتّا یک آیه پیدا نخواهید کرد که پیرامون چگونگی رفتار و تعامل با مشرکین، منافقین و اهل کتاب نازل شده باشد، و خطابش پیامبر اکرم نباشد؛ بلکه همه آن آیات به مناسبت وجود حضرتش در جامعه آن زمان نازل شده‌اند.

همه این‌گونه آیات، مخاطبش و مجری احکامش خود پیامبر بوده است و این روح حاکم بر قرآن، پیامی است به مسلمانان از زمان نزول، تا قیام قیامت؛ که تنها پیامبر اکرم است که امور مهم جامعه مسلمین را می‌تواند تشخیص دهد و برای آن چاره‌اندیشی کند؛ زیرا تنها او بوده که خداوند درباره‌اش فرموده انّک لعلی خلقٍ عظیم، و در ارتباط مداوم وحیانی و روحانی با خداوند بوده است؛ در نتیجه توانا بر انجام چنین مهمّی بوده! و این است استراتژی قرآن برای ماندگاری اسلام!

***

شفای درد جامعه جهانی این است که بدانیم و دانسته خود را به کار گیریم که:

طبق روح حاکم بر قرآن، گسترش اسلام از طریق جهاد با مشرکین، منافقین و کافرین، تنها وظیفه پیامبر اکرم و مسلمانان همعصر وی بوده، و پس از حیات آن بزرگوار، وظیفه مسلمانان حفظ و نگهداشت اسلام، با روشها و منشهای نیک شخصی و اجتماعی است، و این خود جهاد اکبر است، بی‌آنکه به جهاد مسلحانه نیازی باشد. (در این زمینه دیپلماسی قرآنی را ببینید.)

وجود اسلام بی مدّعی متولّی به مشکی می‌ماند که خود می بوید و بوی خود را به هر سو می پراکند، و نیازی به این ندارد که عطّار (متولّی) بگوید. این بوی خوش یا آوازه ظهور پیامبری راستین، حتا در زمان حیات رسول اکرم چنان کارساز بود و خوراک روحی نیکی را فراهم کرده بود که سلمان فارسی را از ایران، و صهیب رومی را از روم به عربستان می‌کشاند!! همچون کسی که بوی کباب داغ را حس کند، به دنبال بو رود، تا نیازش جسمی‌اش برطرف شود.

استراتژی عمربن الخطّاب برای کشورگشایی و گسترش اسلام زیر عنوان جهاد، طبق روح حاکم بر قرآن، نه تنها خلاف استراتژی قرآن برای ماندگاری اسلام بوده، بلکه خلاف روش و منش (سیره و سنّت) رسول اکرم بوده است، که با امپراتوران ایران و رم مسالمت آمیز رفتار کرد، به آنان نامه نوشت؛ ولی هرگز آنان را هرچند در سخن، تهدید نکرد و به مبارزه نطلبید.

عمل‌کرد خلیفه دوم در تسخیر کشور باستانی ایران، موجب شد که کشورگشایی به دهان برخی همچون معاویة بن ابی سفیان مزّه کند و به کشورگشایی ادامه دهند. این کشورگشاییها در نهایت، نتیجه‌اش جنگهای صلیبی بود که در طول چند صد سال، مردمان بسیار زیادی از هر دو طرف کشته شدند. (نه خدا و نه رسولش از کشته شدن اینهمه بندگان خدا هرگز راضی نبوده‌اند!)؛ و از سوی دیگر موجب شد این عطر و بوی خوش، به سلاحی برّنده در دست مخالفان اسلام و بر علیه اسلام تبدیل شود و به کار رود. در آغاز کلیسای کاتولیک، و سپس کلیساهای اوانجلیست و انگلیکن، مدّعی شدند و سرسختانه تبلیغ کردند که اسلام به زور شمشیر بر جهان حاکم شده است؛ و این در حالی است که عمده قریب به اتّفاق مسلمانان جهان، با ارزشهایی که در دین مبین اسلام یافتند، به این دین گرایش پیدا کرده‌اند و نه با زور شمشیر، تهدید، و حتّا تبلیغ؛ همچون میسیونرهای مسیحی.

برای نمونه، مسلمانان آسیای جنوب شرقی با آن جمعیت کلان بویژه در اندونزی، تنها به وسیله یک شخصیّت اهل یمن به نام امام احمد مهاجر که به آن منطقه سفر کرد، به دین اسلام گرویدند و اسلام در آن منطقه گسترش یافت. وسیله‌ای که این گسترش را فراهم ساخت رفتار و اخلاق و روش و منش امام احمد و خانواده اش بود؛ که عملاً سعی کرده بودند مردم آن منطقه را با بوی خوش اخلاق، و روش و منش رسول گرامی آشنا کنند.


خلاصه کلام آنکه:

- عمل به اسلام جهادی با هدف گسترش اسلام، وظیفه مسلمانان همعصر رسول اکرم، زیر نظر و با رهبری ایشان بود.

- وظیفه مسلمانان پس از رسول اکرم و بویژه مقطع کنونی، حفظ و نگهداشت اسلام است.


شفای درد جامعه جهانی در نگهداشت اسلام نهفته است؛ و برای رسیدن به این مهم، مسلمانان باید از اسلام جهادی و انقلابی که اسوه اش ابوذر غفاری بود، دوری گزینند و به اسلام مسالمت آمیز رحمانی که اسوه اش سلمان فارسی بود، روی آورند تا مردمان (ناس) در جامعه جهانی و در جامعه کشوری مان، از اسلام نه تنها دلزده نشوند، بلکه با جان و دل به آن روی آورند؛ و این در حالی است که مردم جهان با دیدن اسلام جهادی، و مردم ایران با دیدن اسلام انقلابی، از دین اسلام، و برخی دیگر از تمام ادیان دلزده شده اند؛ و این روش و منش با منظور خداوند از ارسال رسل نه تنها منافات دارد، بلکه برخلاف مشیت و اراده خداوندگاری است… والسلام!


لینک مقاله هایی که در متن از آن‌ها یاد شد:

نگارش: دی 1400

ویرایش: آبان 1403

احمد شمّاع زاده

«دحوالارض» و ایجاد شبهه در آیات قرآن کریم

«دحوالارض» و ایجاد شبهه در آیات قرآن کریم

احمد شمّاع زاده


سوره نازعات: والارض بعد ذلک دحیها (30) اخرج منها ماءها و مرعیها (31) والجبال ارسیها (32) متعاعاً لکم و لانعامکم (33)

ترجمه: و (خداوند) زمین را از آن پس(پس از ایجاد شب و روز، موضوع آیه 29) گسترانید. از آن، آب و گیاهش را بیرون آورد و کوهها را برپاداشت. بهره ای مادی است برای شما و چهارپایانتان.

در قرآن کریم در آیه 30 سوره نازعات و آیه 6 سوره شمس و آیه 20 سوره غاشیه، (و الی الارض کیف سطحت)، با به کارگیری واژگانی از ریشه «دحو» و «طحو»، و «سطح»، به «گسترش دادن» و «فراخ گردانیدن»، و «گستردن، پهن و هموارکردن» زمین (مطابق آنچه که فرهنگهای عربی به فارسی برای این واژگان نوشته اند.) اشاره شده است؛ ولی متأسفانه برخی معاندان قرآن از ناآگاهی دیگران بهره برداری کرده، و بر علیه قرآن تبلیغ به راه انداخته اند؛ که قرآن، زمین را مسطح دانسته، و با این ادعای پوچ و بی‌اساس خود، آیات قرآن را به متناقض دانش بودن، متهم کرده و می‌کنند. اینان از این دو دسته خارج نیستند. یا آگاهانه معاند قرآن اند، و یا در فهم این واژگان ناتوانند. زیرا گسترش دادن (Expansion) معنای مسطح (Flat) کردن را نمیدهد.


مثالی برای فهم واژگانی مطلب:

هنگامی که شما به کسی بگویی سفره را بیانداز (یا باز کن یا پهن کن)، انداختن، بازکردن و پهن کردن سفره در نظر و فهم شما و کسی که دستور شما را میشنود، هیچ‌گاه به مفهوم انداختن چیزی در جایی یا مسطح کردن سفره نیست؛ بلکه منظور این است که سفره پیچیده است، باز و پهنش کن؛ و کسی که دستور شما را شنیده، از پهن کردن سفره مفهوم مسطح کردن آن را درک نمیکند؛ بلکه برای هر دو طرف مشخص است که منظور خارج کردن سفره از حالت پیچیدگی یا تاشدگی است تا قابل بهره برداری شود؛ زیرا سفره درهم پیچیده یا تاشده قابل بهره برداری نیست.

عین همین موضوع در مورد کلام خداوند نسبت به گسترانیدن زمین صادق است و پیمودن دیگر راهها عنادورزی با قرآن است.

دلیلش هم روشن است که چرا «دحو» و «طحو» و «سطح»، معنای بازشدن، گسترده، و هموار شدن را میدهند؛ زیرا اگر سیارگان پس از آفرینش، و در سیر تحولشان به واسطه چگالی بسیار بالایی که داشتند و درهم پیچیده بودند، باز نمیشدند و گسترش نمیافتند، شرایط مناسب را برای زیست موجودات جاندار نداشتند و در نهایت آماده پذیرش انسان نمیشدند. در آیات بالا، به این موضوع اشاره شده است که با گسترده شدن زمین، آب به وجود آمد و شرایط برای روییدن گیاه فراهم شد؛ کوهها ایجاد شدند تا با چشمه سارهایشان آبها را برای فصل تابستان ذخیره کنند، و بدین ترتیب انسان بتواند با بهره برداری از شرایط فراهم شده، بر روی کره زمین زندگی کند.

به همین دلیل خداوند به این‌گونه بازشدن سوگند یاد میکند و میفرماید: والارض و ما طحیها (سوگند به زمین و آنچه آن را گسترش داد! شمس: 6) زیرا موضوع گسترش کیهان و اجزاء آن، یعنی سردشدن و بازشدن و با بازشدن از شدت چگالی ستارگان و سیارگان کاسته شدن، یکی از مباحث مهم کیهانشناسی است؛ و خداوند با این آیه بسیار کوتاه، یکی از معجزات خود را بیان داشته و کیهانشناسان را در پیمودن راهشان راهنمایی کرده است؛ که بروید و کاوش کنید که چه عاملی موجب بازشدن سیارگان از حالتی که در آن قرار داشته‌اند شده، که من به آن سوگند یاد کرده ام!!

در کتاب‌های شیعی به موضوع دحوالارض اشاره شده و جای بازشدن زمین را کعبه دانسته اند؛ و گفته شده از همانجا زمین دارای آب، و آماده پذیرش زندگان شده است که: ومن الماء کل شیء حیّ


با همه این احوال این ویدئو علمی و فنی که امروز(ششم دیماه نودوهفت) ناخواسته آن را یافتم، چیزی دیگری میگوید. میگوید زمین مسطح است!! من نظری ندارم. خود ببینید و قضاوت کنید:

https://www.youtube.com/watch?v=eCRSLDyQ-6g


این ویدئو نیز گزارشی است از نشنال جئوگرافی یکی از معتبرترین بنیادهای علمی آمریکا پیرامون «نهضت زمین مسطح» که من امروز یعنی 24 فوریه 2019 آن را یافتم و تنها چند روزی است که از اپلود آن میگذرد: https://www.youtube.com/watch?v=06bvdFK3vVU


این ویدئو را نیز امروز (25 فروردین نودوهشت) در یوتیوب دیدم که مفصلاً تاریخ زمین مسطح را مورد بررسی قرار داده است: https://www.youtube.com/watch?v=vdyT6EZNQVc


با این وجود، نظری که دادم تغییرنمیکند؛ بلکه منظور قرآن کریم از به کارگیری این سه واژه، گسترانیدن کره زمین بوده است و نه تأیید کروی نبودن آن!

تاریخ نگارش: اردیبهشت 1397

دومین ویرایش: دیماه 1397

سومین ویرایش: اسفند 1397

چهارمین ویرایش: فروردین 1398

پنجمین ویرایش: آبان 1403

احمد شمّاع زاده

درسی از زندگی برای زندگی- 29

درسی از زندگی برای زندگی- 29
قصّه ای زیبا و أثرگذار
سه برادر همراه مردی ناشناس، نزد امام علی آمدند و گفتند می‌خواهیم حکم قصاص را بر این مرد که پدرمان را کشته، جاری کنی.
امام علی: چرا او را کشتی؟
مرد: من چوپان هستم. یکی از شترهایم شروع به خوردن درختی از زمین پدر اینها کرد؛ پدرشان شتر را با سنگ زد و شتر مرد، و من هم همان سنگ را برداشتم و به پدرشان زدم؛ او هم درجا مرد.
امام علی: باید بر تو حد را اجرا کنم!
مرد: لطف کن و سه روز به من مهلت بده! چون پدرم فوت کرده و برای من و برادر کوچکم ارثی بر جای گذاشته که کسی از آن آگاه نیست! اگر اکنون حد را بر من جای کنی، در نبود من، نه تنها میراث تباه می‌شود که برادرم هم تباه خواهد شد.
امام علی: چه کسی ضمانت تو را بر عهده می‌گیرد؟
مرد به اطرافیان نگاه کرد و با اشاره به کسی گفت: این مرد!
امام علی: ای اباذر! آیا این مرد را ضمانت می‌کنی؟
ابوذر: بله یا امیرالمومنین!
- تو او را نمی‌شناسی ، اگر برنگردد، حد را بر تو جاری می‌کنم!
- می‌پذیرم!
آن مرد رهسپار مقصد شد...
چیزی از روز سوم باقی نمانده بود؛ همه نگران ابوذر بودند که مبادا مرد برنگردد و حد بر او جاری شود!

اندکی پیش از اذان مغرب بود که از دور دیدند که کسی می‌آید. نزدیکتر که شد، دیدند آری همان مرد است که باز گشته است! مرد، در حالی که خیلی خسته بود، خود را در اختیار امیرالمومنین قرار داد و گفت: میراث را به برادرم سپردم و برگشتم!

امام علیچه چیزی موجب شد برگردی درحالی که می‌توانستی برنگردی!؟

مرد: ترسیدم بگویند وفای به عهد از میان مردم رفته است!

امام علی از ابوذر پرسید: تو که او را نمی‌شناختی چگونه به او اعتماد کردی؟

ابوذر: ترسیدم بگویند خیررسانی و نیکوکاری از میان مردم رفته است!

در این میان، فرزندان مقتول متأثر شدند و گفتند: ما از قصاص او درگذشتیم!

امام علی: چرا؟

- میترسیم که بگویند بخشش و گذشت از میان مردم رخت بربسته است!

احمد شمّاع زاده