ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
غیرت ایرانی واقعی!
از حموم عمومی شهر بیرون اومدیم. بارون هم نم نم میزد. خانم محجّبه و جوونی، بساط لیف و جوراب و ... جلوش پهن بود. رفت جلو و آروم سلام کرد. بیشتر از نصف لیفها و جوراباشو خرید! من که تعجب کرده بودم، ازش پرسیدم : «داداش! واسه کی اینها رو خریدی؟! ما که تازه از حموم بیرون اومدیم… تازه اینهمه»؟!!
گفت: «تو این سرما از سر غیرتشه که با دستفروشی خرجشو در میاره؛ وگرنه میتونست الآن تو یه جای گرم، و یه بغل نرم، تن فروشی کنه! پس بخریم تا شرف و ناموس مملکتمون حفظ شه…»
برگشت تو حموم و صدا زد «نصرت! اینارو بذار دم دست مردم؛ و بگو صلواتیه»!
این بود برگی از زندگینامه جهان پهلوان تختی!
به سلامتی مردان روزگار؛ که هرگز فراموش نمیشوند!
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق ثبت است بر جریده عالم دوام ما