نقدی بر زیارت عاشورای معروفه
(آخرین ویرایش)
احمد شماعزاده
ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه انیفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الیالهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً(کهف: 57)
ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند آن(قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچوجه.
سخن نخست:
وقتی که به سفر حج رفتهبودم، میدیدم وهّابیها با ‹مفاتیحالجنان› و بویژه ‹زیارت عاشورا› مخالفند؛ و تصورمیکردم به دلیل لعنهای موجود در آن است. در یک مورد هم که به ما ایرانیان گفتند شما مشرکید، حسابی با آنها در افتادم که کم ماندهبود با یکدیگر گلاویز شویم؛ و نمیدانستم چرا به ما مشرک میگویند و تصورم بر این بود که ما به زیارت بارگاه امامان میرویم و یا روی مهر سجدهمیکنیم.
پس از بازگشت، روزی مشغول خواندن زیارت عاشورا(طبق معمول نوع معروفة آن) بودم که متوجه جملههایی شدم که در طول زندگی، همواره خواندهبودم ولی هیچگاه متوجه بار منفی آنها نشدهبودم. این جمله ها دو اشکال اساسی دارند که هر دو اشکال به گونه ای است که اگر کسی آگاهانه بیان کند به خداوند شرک ورزیده است. اشکال اول مربوط به نیت قربت و دیگری قائل شدن به نیرویی فوق الهی برای دشمنان خاندان رسالت است:
اشکال اول: قربه الی الله در زیارت عاشورای معروفه
این جملهها علناً خاندان نبوت را در عرض خداوند قرارمیدهند:
یا ابا عبدالله انی اتقرب الیالله و الی رسوله و الی فاطمه و الیالحسن و الیک بموالاتک و بالبرائه ممن اسس اساس ذلک و بنی علیه بنیانه و جری فی ظلمه و جوره علیکم و علی اشیاعکم برئت الیالله و الیکم منهم و اتقرب الیالله ثم الیکم بموالاتکم.
بگذریم از اینکه این جملهها از نظر دستور زبان ایراد دارند(زیرا در آغاز مخاطب امام حسین(ع) است ولی بهیکباره جمله ها دیگرگون و مخاطبین خاندان نبوت میشوند) در این جملهها سه موضوع «تقرب، تولی و تبری» گنجاندهشدهاست.
ما نماز میخوانیم، روزه میگیریم، حج میرویم، و همه فروع دین را به نیت «قربه الیالله» انجام میدهیم؛ که اگر غیر از این باشد عبادتمان باطل است. چگونه است هنگامیکه به «تولی و تبری» میرسیم، که خود نیز جزء فروع دین قرارشدادهایم، میشود قربه الیالله ثم الی غیرالله؟
از سوی دیگر خداوند در قرآن و نمازهایمان تأکیدمیکند که محمد(ص) و مسیح(ع) و… همه بندة خدایند. چرا خداوند ما را وادار میکند که نه بار در شبانهروز در نمازهایمان تکرارکنیم که محمد(ص) بنده و رسول اوست؛ و اول هم بنده را میآورد و پس از آن رسول را؟
برای اینکه مانند بتپرستان، خردهخرده رسول خدا را جانشین خدا نکنیم. بتپرستان از اول نیامدند چیزی بتراشند و بگویند این خدای ماست و ما آن را میپرستیم؛ بلکه چون برای آنان دشوار بود خدایی را که با چشم سر نمیبینند، بپرستند؛ چیزی را سمبل یا واسطه یا وسیله قراردادند برای ارتباط با خدا، تا او را بهتر عبادت کنند؛ ولی با گذشت زمان و گذر روزگار خردهخرده این سمبل و وسیله ارتباط سرنوشتش آنگونه شد که میدانیم. سرنوشت ما شیعیان نیز دارد همانگونه میشود، که در بسیاری گاهها نیز شدهاست.
اگر میخواهید بدانید که گرفتار شرک شدهاید یا نه، ببینید با خواندن این نوشته چه حالی پیدامیکنید. اگر به شما برخورد و گفتید «این لاطائلات چیست؟» بدانید که بتپرست شدهاید و اگر با دقت دنبالة نوشته را خواندید و پیش خود گفتید نگارنده میخواهد به این کلام مولاعلی عملکند که «قلالحق ولو کان علیک»، پس بدانید که هنوز موحدید.
ما با خواندن این زیارت خاندان نبوت را در عرض(در ردیف) خداوند قرارمیدهیم. چرا؟ چون هنگامیکه میگوییم قربه الیالله؛ ما عملاً رسول خدا و ائمة اطهار را در طول(در راه رسیدن به) خداوند قراردادهایم(صلوات شعبانیه: اللهماجعله لی شفیعاً مشفعاً و طریقاً الیک مهیعاً) و به همه آنها نیز تقرب جستهایم. به قول مولانا: «چون که صد آمد نود هم پیش ماست».
بنابراین وقتی که به صد تقرب میجوییم، از نود، و هشتاد و… گذرکرده و به «او» یعنی صد(نهایت = خدا) میخواهیم نزدیک شویم. و اصولاً تا وقتی که در عمل به خاندان نبوت نزدیک نشویم نمیتوانیم به خدا نزدیک شویم؛ ولی هنگامی که میگوییم قربه الیالله و الی رسوله و… ، رسول خدا و خاندان رسالت را در عرض خداوند قرارداده و شرکورزیدهایم.
در این زیارت برای بار دوم آمدهاست: اول به خدا و سپس به شما تقرب میجویم، هنگامی که کسی به خداوند تقرب بجوید، دیگر به پایینتر از خداوند معنی ندارد که نزدیک شود. هنگامی که پله آخر را نشانه رفتهای چه نیازی به بازگشت به پلههای پایینتر؟ مگر آنکه آنان را از خداوند برتر و بالاتر بدانی.
ممکن است عکس قضیه درست باشد: ‹انی اتقرب الیکم ثم الیالله› و آنان را وسیلة تقرب قراردهی چنانکه در زیارت روز جمعه میخوانیم: اتقرب الیالله تعالی بک و بآل بیتک و انتظر ظهورک و…
جایگاه یکتاپرستان
قرآن کریم چه نیکو به آن عبارت مجعول(اتقرب الیالله ثم الیکم) پاسخ گفتهاست: فذلکمالله ربّکمالحق فماذا بعدالحق الاّالضّلال فانّی تصرفون(یونس: 32)
پس آن است ‹الله› شما، پروردگار شما که حق است، پس چه چیزی پس از حق و بالاتر از حق وجوددارد جز گمراهی. پس به کجا رهسپارید؟ (ای رهگمکردگان).
مخاطب این آیه ما هستیم، به ما میگوید که با رفتار و گفتار ناشایست و نادانستة خود، کسی یا چیزی را بالاتر از خداوند ندانیم؛ حتا اگر آنکس، رسول خدا باشد. خداوند میداند که ما خورشید و ماه، یا یک تکه چوب یا سنگ را چه در لفظ و چه در عمل، بالاتر از خداوند نمیدانیم، پس برای همینگونه گمراهیها این نوع آیات را ناز لکردهاست.
معلوم میشود ما هنوز معنای بسیاری از آنچه را که میخوانیم، نمیدانیم.
از سوی دیگر خداوند به رسول خود در آیات مختلف از جمله آیة آخر سورة یونس میفرماید: «از آنچه به سوی تو وحی میشود پیرویکن و پایداریکن تا اینکه حکم خدا فرارسد، و او بهترین حکمکنندگان است».
در این آیه خداوند حتا به پیامبرش که به او وحی میکند میگوید از وحی پیرویکن؛ اگر در شبهه هستی صبرکن تا حکم خداوند فرارسد. ولی ما به احکام قرآنی که از سوی بهترین حکمکنندگان صادرشده بیتوجهیم و به دنبال چیزهایی میرویم که به آنها یقیننداریم. خداوند در آیات دیگری نیز میفرماید:
از زبان یوسف: انالحکم الاّ لله امر الاّتعبدوا الاّ ایّاه ذلک الدینالقیّم و لکنّ اکثرالنّاس لایعلمون(یوسف: 40)
از زبان یعقوب پدر یوسف: وما اغنی عنکم منّ الله من شیء انالحکم الاّ لله علیه توکلت و علیه فلیتوکّلالمتوکّلون(یوسف: 67)
در آیة اول حضرت یوسف به همبندان خود که مشرک نبودهاند، میگوید: ‹حکم، تنها از آن خداست، خداوند فرموده هیچکس را جز او نپرستید. دینی پایدار است که برپایة توحید خالص بناشدهباشد، ولی بیشتر مردم این موضوع را درک نمیکنند›. آیا ما مطمئنیم که جزء "بیشتر مردم" نیستیم؟
در آیة دوم حضرت یعقوب پدر حضرت یوسف به فرزندانش که مشرک نبودهاند، میگوید: ‹چیزی شما را از خدا بینیاز نمیسازد. همانا که حکم تنها از آن خداست، بر او توکلکردم، و متوکلین بر او توکلمیکنند.
یعنی ‹مقام توکل› به کسی نمیرسد جز آنکه آن را بیازماید، با هر دینی و کیشی. بنابراین، ‹متوکّل› صفت دیگری ندارد و تنها یکتاپرستان واقعی به این مقام میرسند.
و نیز در ‹مناجات شعبانیة› حضرت امیرالمؤمنین(ع) که همة امامان نیز میخواندهاند، به عبارتهایی توحیدی برمیخوریم که آنها گفتهاند تا ما یادبگیریم و خود آنها را جانشین خدا قرارندهیم. مسلّم است که اینگونه دعاها و مناجاتها برای مشرکین نیست، بلکه برای ماست تا به شرکهای کوچک و بزرگ دچار نشویم:
فقد جعلتالاقرار بالذنب الیک وسیلتی
و انا عبدک وابن عبدک قائم بین یدیک متوسّل بکرمک
ان حرمتنی فمن ذاالذی یرزقنی و ان خذلتنی فمن ذاالذی ینصرنی
الهی ان عفوت فمن اولی منک بذلک
دقتکنید و ببیند تفاوت از کجاست تا به کجا: ما وسیله را رسول خدا(ص) و اهل بیت میدانیم؛ ولی خود ‹اهل بیت› به خدا میگویند ما ‹اقرار به گناه› را وسیلة قرب تو قرارمیدهیم. آنها که گناه نکردهاند، پس برای ما میگویند. یا اینکه: من بندة تو و فرزند بندة تو هستم و از خود اختیاری ندارم(خود را به تو واگذاشتهام) و کرم تو را ‹وسیله› قرارمیدهم.
چگونه کسی را وسیلة تقرب خدا قراردهیم که او خود را در برابر خدا بیارادهواختیار میداند؟
آیة قرآن نیز چنین است:
یا ایهاالذین آمنوااتقواالله وابتغوا الیهالوسیله و جاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون (مائده: 35)
در اینجا نیز میبینیم که وسیلة قرب، بین تقوا، یعنی ‹نهایت ایمان قلبی› و ‹کوشش در راه خدا› قرارگرفتهاست؛ و درست، جایگاهی را دارد که معصوم فرمود: ‹اقرار به گناه›؛ یعنی:
اول: تقوا، تصمیم بر اینکه دیگر گناه نکنیم.
دوم: اقرار به گناهان گذشته تا دوباره به آنها بازگشتنکنیم، و این میشود «وسیله»، تا به این وسیله، برای تقرب آمادگیپیداکنیم.
سوم: هنگامی که آمادگی تقرّب را یافتیم، جهاد در راه خدا، به دمی یا درمی یا قلمی یا قدمی، یعنی عمل، و نه سخن و عمل هم بدون نیت تقرب هباءمنثوراً است، هرچند جهاد در راه خدا باشد.
معنای «تولی و تبری» و ارتباط آن با «تقرب»:
تولی یعنی دوستداشتن عترت رسول خدا(ص) و دوستدارانشان و تبری یعنی دوریجستن از دشمنانشان و همة اینها برای خدا و نزدیکشدن(تقرب) به اوست.
سورة برائت: برائه منالله و رسوله الیالذین عاهدتم منالمشرکین(1) … انالله بری منالمشرکین و رسوله… (3)
ترجمه: دوریجستنی از سوی خدا و رسولش نسبت به کسانی از مشرکین که با آنان پیمان بستید… خدا و رسولش از مشرکین دوریمیجویند(بیزارند).
سورة بقره: الله ولیالذین آمنوا… (257) سورة آل عمران: الله ولیالمؤمنین (68)
از این آیات نتیجهمیگیریم که در قرآن کریم تبری از سوی خدا و رسولش نسبت به مشرکین، و تولی باز از سوی خدا و رسولش نسبت به مؤمنین است و خدا و رسول در این موارد جایگاه فاعلی دارند و نه مفعولی.
باز هم سورة برائت: و من الاعراب من یؤمن بالله والیوم الآخر و یتخذ ما ینفق قربات عندالله و صلواتالرسول الا انها قربه لهم سیدخلهمالله فی رحمته انالله غفور رحیم(99)
ترجمه: و از اعراب کسانی به خدا و روز جزا ایمان میآورند و آنچه را که انفاق میکنند، به عنوان تقرب نزد خدا و درودگفتن به رسول او میگیرند. آگاه باشید که این قربتی است برای آنان. بهزودی خداوند آنان را در رحمت خود واردمیسازد. همانا که خداوند آمرزندة مهربان است.
این آیه حجت را بر همه تمام میکند و انفاق(یعنی یک کار عملی و از خود گذشتگی و نه فقط حرفزدن و ادعاکردن) را وسیلة تقرب نزد خدا(تنها نزد خدا) و تنها درود را برای پیامبر عظیمالشأن او اعلامکرده(حتی پیامبر اکرم را وسیلة قرب قرارنداده) و از اعراب بادیهنشین و تازه مسلمانی که چیزی از اسلام نمیدانند، همین را به عنوان وسیلة قربت پذیرفته و به آنان قول دخول آنان در رحمت خود و آمرزش را میدهد.
برای آگاهی بیشتر از نظر قرآنکریم نسبت به «تقرب»، از آیاتی که پیرامون نوع قربانیکردن فرزندان آدم(ع) برای خداوند است، نیز برمیآید که تقرب فقط با کردار و نوع کردار است و نه به گفتار و پندار.
پس بیاییم به این آیه گردننهیم و مؤمن شویم تا خداوند ولیّ ما باشد(1) و به غیرخدا تقرب نجوییم، هرچند آن ‹غیرخدا› رسول خدا باشد. زیرا رسول گرامی هم راضی به چنین تقربی نیست و نه نیازمند آن، که این روش مسیحیان است.
مسیحیان، کشیشان را وسیلة قربت قرارمیدهند و با اعتراف به گناه نزد آنان میخواهند به خدا نزدیکشوند. این روش را خود کشیشان ابداعکردهاند. ولی دیدیم که امیرالمؤمنین اعتراف به گناه را تنها نزد خدا شایسته، و وسیلة تقرب میداند. و تاریخ شیعه گواه آن است که ائمّة اطهار کسی را برای اعتراف به گناه نزد خود نپذیرفته، و هیچگاه خود را وسیلة قرب قرارندادهاند. پس ما بر چه مبنایی چنین میکنیم؟
اشکال دوم: نیروی فوق الهی دشمنان!!
لعن الله امه دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم التی رتبکم الله فیها(لعنت خدا بر امتی که دفع کرد شما را از مقامتان و زدود شما را از مراتبی که خداوند به شما داده بود.)
اگر گوییم این زیارت ساختگی است سخن بیهوده ای نگفته ایم. کسانی که این زیارت را ساخته اند چون هدفشان ایجاد ترحم نسبت به خاندان رسول خدا سلام الله علیهم اجمعین بوده است(که آنان هیچگاه نیازی به ترحم نداشته و ندارند) فراموش کرده اند که با این جمله ها مقام و توانایی دشمنان آنان را برتر از خداوند قلمداد کرده اند. شاید هم فراموش نکرده اند بلکه پیش خود گفته اند با این جمله ها رگ غیرت شیعیان به جوش میآید و فکر درست و نادرست بودن جمله ها را نمیکنند. چنانکه نتیجه درستی از اندیشه خود نیز گرفته اند که ما همواره گواهش هستیم. چرا و چگونه؟
نکته اول
- آیا اهل بیت علیهم السلام مقام یا مرتبه و منزلتی واقعی یا بالفعل و دنیوی داشته اند؟ اگر داشته اند چه بوده است که دشمنانشان از آنها گرفته اند؟!!
- آیا اهل بیت علیهم السلام مقام یا مرتبه و منزلتی حقیقی یا بالقوه و الهی داشته اند؟ اگر داشته اند چگونه کسانی میتوانند چنین مقامی را از آنان سلب کنند(بگیرند)؟
مسلم است که:
- آنان مقامی دنیوی نداشته اند که کسی بتواند از آنان بستاند یا نستاند(جز امام علی علیه السلام که چند سالی مقامی واقعی یافت و تا لحظه شهادت کسی از او نگرفت).
- آنان مقام و منزلتی حقیقی و بالقوه داشته اند که خداوند به آنها داده و چیزی را که خدا داده باشد چه کسی جز خداوند میتواند بازستاند؟
نکته دوم
ازاله یعنی زدودن. و در زبان فارسی و عربی این واژه برای چیزهای کثیف و زائد به کار میرود مانند ازاله مو و نجاست و معمولا برای نیکان و نیکویی این واژه کاربردی ندارد. بنابراین سازندگان این زیارت یا فکر نکرده اند که کسی را از مقامی ازاله نمیکنند بلکه خلع میکنند و به کارگیری این واژه توهین به خاندان نبوت است. یا اینکه باز هم خواسته اند رگ غیرت شیعیان را به جوش آورند. وانگهی که هر کسی هم توانایی خلع کس دیگری را ندارد، جز آنکه از او بالاتر یا قویتر باشد. در این صورت با بیان این جمله ها به خاندان عصمت و طهارت توهین کرده و نیز به خداوند شرک ورزیده ایم که زبان این زیارت قائل به آن است و دشمنان آنان را بالاتر و تواناتر از خداوند به حساب آورده است.
نکته سوم- سازندگان این زیارت به جای واژه طایفه و قوم که معنای گروه را میدهد واژه امت را به کاربرده اند که نشان میدهد آنان نه تنها در توانایی دشمنان اهل بیت بلکه در شمار آنان نیز غلو کرده اند.
نکته چهارم- این زیارت مربوط به امام حسین(ع) است ولی جمله ها به یکباره رنگ اهل بیت میگیرند. و مصیبت امام حسین را که بانی آن طبق تاریخ وقایع عاشورا عبیدالله بن زیاد و مجریان آن شمر و عمر سعد لعنه الله علیهم اجمعین است به دیگران وصل میکنند. گویی زمان عقده گشایی فرا رسیده است.
چرا ما کینه صحابه رسول خدا را به دل داریم ولی مولا علی نداشته است؟
اگر ایشان کینه خلفا را در دل داشت نام دو تن از فرزندان خود را ابوبکر و عثمان نمیگذاشت(که در واقعه کربلا در کنار برادرشان شهید شدند.) و فرزندان خلفا (محمدبن ابی بکر و عبدالله بن عمر) دوستان امام حسن و امام حسین نبودند.
در این زمینه خواندن مقاله نفی کینه توزیهای مذهبی نوشته امیرحسین ترکاشوند سفارش میشود.
تاریخ وقایع عاشورا را اگر بخوانیم و اندیشه کنیم بر باطل بودن بسیاری از عقاید خود پی خواهیم برد. پس ما چگونه شیعه علی هستیم که او کینه آنها را نه تنها در دل نداشته بلکه در عمل هم برای ما!! ثابت کرده که نداشته است ولی ما کینه آنان را در دل داریم و به آن عمل میکنیم. چگونه کسی که کینه عمربن الخطاب را در دل دارد می آید و مشاور او میشود!!؟ به گونه ای که به قول خود شیعیان پس از مشورت دادن، عمر میگوید "اگر علی نبود عمر هلاک میشد".
این نشان از آن دارد که او شخص منصفی هم بوده که در حالی که بر سریر قدرت نشسته به توانایی علی و ناتوانی خود اعتراف میکرده است. این را هم باید دانست که علی مرد حق است و هیچگاه منافقانه و ریاکارانه عمل نمیکند که بخواهیم این گونه کارهای او را توجیه کنیم.
پس: برخی آگاهانه یا ناآگاهانه پیرو سیاست پیر استعمار(انگلیس) هستند و نان تفرقه افکنی را میخورند چون فکر میکنند نان دیگری برای آنان نیست.
منشأ زیارت
ممکن است گفتهشود که این زیارت از خود ائمة معصومین واردشده. بحثی نیست؛ میتوان در این زمینه تحقیق و کندوکاو صورتگیرد. ولی میتوان از هماکنون گفت که اگر زیارت معروفة عاشورا از معصوم رسیده باشد(به نوشتة مفاتیح از امام محمد باقر، ولی نه به صورتی که مثلاً در مورد زیارت امام حسین در روز عرفه آمده و نقلقول مستقیم است؛ بلکه بهگونهای غیرمستقیم) بخشهایی که نقد شد و برخی بخشها که جای نقدشان اینجا نیست یقیناً از معصوم نیست که دامان معصومین از این گونه کژیها و شرکها پاک است.
تنها ما شیعیان ظاهری آنان هستیم که یا از آنان خیلی عقب میافتیم و یا از آنها جلومیزنیم؛ که امام معصوم فرمود شیعه ما نه از ما عقب میافتد و نه از ما پیشیمیگیرد؛ و نیز در ‹صلوات شعبانیه› که امامان شیعه از امام سجاد به بعد همه میخوانده اند تا به شیعیان بگویند آنچنان نشوید که اکنون شده ایم میخوانیم:
المتقدم لهم مارق والمتأخر عنهم زاهق واللازم لهم لاحق(پیشیگیرنده از آنان خارج از دین است؛ و پسمانده از آنان در هلاکت است؛ و همراه آنان به آنان میپیوندد.)
یاداوری مهم: نکته ای که یاداوری آن در اینجا ضروری است این است که اگر مرحوم شیخ عباس قمی میخواست خدمتی به اسلام بکند و از تفرقه میان شیعه و سنی پیشگیری کند یا به آن دامن نزند، راهش این بود که زیارت عاشورایی را که وی آن را تنزل داده و در آخر آورده و نام آن را غیرمعروفه گذارده پس از وصف منشا زیارت، میآورد و زیارت عاشورایی را که غالیان ساخته اند در مرحله دوم میآورد تا در این مدت صد و اندی سال شیعیان گمراه نشوند.
زیرا متعصبینی که پژوهشی ندارند هنگامی که سخن از اشکالهای وارده بر زیارت عاشورا میشود در مدح آن که همان مدحهای مشروح در مفاتیح است متوسل میشوند. و این در حالی است که تنها برخی از علمای عظام و غیرعظام کل زیارت عاشورا را به زیر سؤال برده اند ولی بیشتر ناقدان زیارت عاشورا نقدشان بر آن زیارت عاشورایی است که شیخ عباس قمی آن را در آغاز قرار داده است.
در زیارت عاشورای غیرمعروفه، چیزی اغراقآمیز و با افراط وتفریط بیان نشده، و هیچیک از اشکالاتی که بر معروفة آن وارد است، بر غیرمعروفه وارد نیست. حتا لعن بر خاندانهایی که در زیارت عاشورای معروفه است در غیرمعروفه آن نیست. (تنها آل یزید و آل زیاد لعن شده اند که حقشان است.) آقای امیرحسین ترکاشوند در نفی کینه توزیهای مذهبی مینویسد(نقل به مضمون): در میان خاندانهای مروان و حکم انسانهای خوب بسیاری وجود داشته اند. آنان چه گناهی کرده اند که طبق زیارت عاشورای معروفه تا ابد لعن شوند؟
چگونه میتوانیم هم از ثواب زیارت عاشورا بیبهره نباشیم و هم شرک نورزیدهباشیم؟
پاسخ آن است که زیارت عاشورای غیرمعروفه را که در ثواب، برابر و همارز معروفه، و آسانتر از آن، و بیاشکال است، بخوانیم. این زیارت ممکناست از معصوم واردشدهباشد.
برای اطمینان خاطر و آگاهی بیشتر به توضیحهایی که در مفاتیحالجنان پیش از زیارت عاشورای غیرمعروفه آمدهاست، رجوعکنید.
وجود زیارت عاشورای غیرمعروفه، گمان ما را نسبت به ساختگی بودن معروفه آن توسط ‹متقدمین لهم مارق› به یقین نزدیک میکند. در این زمینه دو استناد میآوریم؛ یکی کلی مربوط به ‹متقدمین لهم مارق›(یا غلوکنندگان در امور شیعه) و استنادی دیگر از خود مفاتیحالجنان، که مربوط به داستان ‹سید رشتی› است، و برای تشویق به خواندن زیارت عاشورا از آن استفاده میشود. در زیر به آنها میپردازیم:
… غلات از رهگذر غلو در شؤنات امامان و رهبران خود و عقایدی چون تشبیه و تناسخ، به تخریب عقاید پرداخته، و با اصل دین بازیمیکردند… هشامبن حکم گوید از امام صادق شنیدم که فرمود: ‹مغیرهبن سعید بهطور عمد به پدرم دروغبست. او کتب شاگردان خود را میگرفت و شاگردان او با شاگردان پدرم اختلاطداشتند… بنابراین آنچه از غلو در کتب و آثار شاگردان پدرم راه یافتهاست، همه از مجعولات مغیرهبنسعید است… بسیاری از آثار غلات توسط کارشناسان حدیث شناسایی و دورریختهشده، اما هنوز آثار غلات کموبیش در لابهلای کتب حدیث وجوددارد. با ملاحظة این کتب، روشن میگردد که غلات، بیشتر در رشتههای زیر به جعل حدیث اقدامکردهاند:
ـ فضائل ائمه: بخصوص طرح علم غیب، کارگزاری و دخالت در خلقت و انتساب برخی از معجزات و کرامات به آن بزرگواران.
ـ مسائل قرآنی بخصوص: ادعای تحریف و اسقاط آیات مربوط به ائمه، عدم حجیت قرآن موجود، تطبیق آیات با امامان و فضایل مبالغهآمیز در قرائت سور.
ـ مسائل طبی، شامل: شناخت امراض و بیان خواص خوراکیها، داروها، و مسائل بهداشتی.
ـ مسائل اخلاقی، عبادی و ذکر ثوابهای مبالغهآمیز جهت کارهای کوچک.
ـ مسائل کلامی و فلسفی از جمله: مسألة تشبیه، حلول و اتحاد روح، تناسخ، و…
… امام صادق فرمود: ‹جوانهای خود را از فتنة غلات برحذردارید که آنان را منحرفنکنند. غلات بدترین مخلوقات خداوندند. با دعاوی خود، بزرگی خدا را کوچککرده و برای بندگان او ادعای ربوبیت میکنند… مطابق قرائن دیگر، آن دو بزرگوار(صادقین: امام محمدباقر و امام جعفر صادق) خاطرنشانکردهاند که غلات از جملة دروغگویان، جاعلان حدیث و تحریفگران قرآن میباشند.
بخش دیگری از فعالیتهای صادقین عبارت از تکذیب عقاید غلات و تصحیح عقاید شیعیان میباشد. در این مورد خصوصاً تلاشهای امام صادق(ع) بسیار چشمگیربودهاست، زیرا در زمان آن حضرت دامنة تبلیعات غلات توسعهیافته و گروه زیادی در کوفه تحت تأثیر آنان قرارگرفته بودند.
ضمناً وجود تقیه ـ در اغلب برخوردهای اجتماعی ـ موجبشدهبود تا غلات شیعه ادعاکنند که امام(ع) آنها را ظاهراً محکومساخته، ولی باطناً به آنان خوشبین است و طبعاً این طرز تلقی، مشکل امام(ع) را در رابطه با جریان غلات در جامعة شیعه دوچندان کردهبود.
در روایتی آمدهاست که ‹سدیر صیرفی› نزد امام صادق(ع) آمد و گفت: «قربانتگردم، شیعیانتان دربارة شما دچار اختلافنظرشده، و در آن اصرارمیورزند. گروهی گویند هرخبری که امام برای هدایت مردم به آن احتیاجدارد به گوشش گفتهمیشود؛ و برخی میگویند به او وحیمیشود. عدهای میگویند به قلبش الهام میگردد، و گروه دیگر معتقدند او در خواب میبیند؛ و بالاخره بعضی میگویند او از روی نوشتههای پدرانش فتوامیدهد. کدامیک از این نظرات صحیح است؟ امام فرمود: هیچیک از این سخنان صحیح نیست. ای ‹سدیر› ما حجتهای خدا و امنای او بر بندگانش هستیم و حلال و حرام او را از کتاب خدا میگیریم».
ب ـ در حکایت سید احمد رشتی یعنی بازرگانی که قصدحجکردهاست، میخوانیم که 5/2 تا 3 ساعت مانده بود به صبح، همراه قافله، از محلی در ترکیه امروزی برای ادامة سفر حرکت میکند. پس از طی سهربع فرسنگ(چهارونیم کیلومتر)، هوا بد میشود و از قافله عقبمیماند. به تفکر مینشیند و در نهایت تصمیممیگیرد که به مبدأ بازگردد و با امکانات بهتر به سفر ادامهدهد.
یک مرتبه باغی را میبیند و شخصی که با بیل خود، مشغول رسیدگی به باغ است. او جلو میآید و به زبان فارسی از حال او میپرسد، و او وضعیت خود را بازمیگوید. آن شخص او را توصیه به خواندن نافله میکند، او شروع به خواندن میکند. پس از مدتی مرد باغبان بازمیگردد و چون میبیند مسافر هنوز آنجاست، وی را توصیه به خواندن ‹زیارت جامعه› میکند. پس از مدتی باز میگردد و چون هنوز مشکلش را حلنشده مییابد، او را توصیه به خواندن زیارت عاشورا میکند.
بار سوم که میبیند هنوز آنجاست، او را با خود میبرد و در راه با سه بار تأکید به او و به شیعیان، میفرمایند که این سه(نافله، زیارت جامعه و زیارت عاشورا) را انجام دهند. دست آخر آن شخص(این حکایت در وصف دیدار با امام زمان علیه آلافالتحیه والسلام است.) او را به قافله میرساند، در حالیکه تازه فجر طلوعکرده و همراهانش در حال وضوگرفتن بودند.
اگر این حکایت را با دقت بررسی کنیم متوجه میشویم که راهگمکرده، نمیتوانسته زیارت عاشورای معروفه را با آن طول و تفصیل خوانده باشد، و آنچه پیش از این از خواندن زیارت عاشورا معمول بوده، همان زیارت عاشورای غیرمعروفه بودهاست.
جالب اینجاست که از همین حکایت مشخص میشود که ما شیعیان از دشمنی بیرویه نسبت به اهل تسنن(به اصطلاح از بغض معاویه و نه از حب علی)، حتا به سخن امام زمان خود نیز توجهنمیکنیم و مانند موارد دیگر یا از ائمه اطهار جلومیزنیم و یا عقبمیافتیم:
مگر امام زمان به آن مرد سه چیز را توصیه نکرد؟ پس چرا به اولین دستور(نماز نافله) بیتوجهیم، به دومین دستور(زیارت جامعه) کمتوجهیم، و به سومین دستور(زیارت عاشورا) بیش از حد توجه میکنیم؟
آیا دلیلش جز این است که به نماز نافله بیتوجهیم، زیرا که اهل تسنن به آن بسیار پایبندند، و به زیارت عاشورا بسیار پایبندیم چون اهل تسنن آن را شرک آلود میدانند؟ مگر نخواندهایم که حضرت زینب سلامالله علیها در تمام دوران فاجعة کربلا حتا یکی از نمازهای نافلة خود را ترکنکرد؟ پس چرا علمای شیعه اهمیت آن را گوشزد نمیکنند؟
برعکس، هنگامیکه به حج میرویم، میبینیم که اهل تسنن کاری را میکنند که حضرت زینب میکرد؛ یعنی حتا دم در مغازه یا کنار بساط خود از نافله غافل نمیمانند!!
در طول تاریخ، دین همواره بازیچة دست سودجویان قرارگرفتهاست. هرکس که در دین تغییری ایجادکند، چه غلوکنندگان باشند، چه علیاللهیان باشند، چه دولتهای انگلیس و روس و دینسازیشان باشد و چه هرگروه خودی و غیرخودی دیگری، تنها برای سود شخصی است که با دین خدا و مردم بازی میکند، و تنها راه مبارزه با آنان، که در همة عصرها و نسلها یافتمیشوند، این است که آگاهی مردم را نسبت به ترفندهای آنان بیشتر کنیم؛ همچون صادقین سلامالله علیهما که دیدیم شیوة آن دو بزرگوار را.
متأسفانه امروزه جوانانی که اهل زیارت عاشورایند به دنبال حقایق مربوط به این زیارت نمیروند و هرچه به آنان دیکته میشود میآموزند و زندگی امروزی نیز به آنان اجازه نمیدهد که همچون این نگارنده در سن سیزده سالگی تمام مفاتیح الجنان را یکجا بخواند و به کلیت آن آگاه شود و یا مادری داشته باشند که همچون مادر مرحومم هر روز و یا هرازچندروزی یک بار زیارت عاشورا آنهم از نوع غیرمعروفه آن را بخواند تا بداند آنچه که اکنون توسط برخی هیأتهای عزارداری و مداحان بر آن اصرار میشود به آن دلیل است تا از تفرفه میان شیعه و سنی به آلاف و الوفی برسند. بسیار آشکار است و همه میدانیم که اگر این تبلیغهای تفرقه افکنانه نباشد نان بسیاری آجر و دکان بسیاری تخته میشود.
آری باید هشیارباشیم. با خواندن خبر پولساز زیر، نظر شما خوانندة عزیز نسبت به پیشنهاد ارائهشده مبنی بر جایگزینکردن زیارت عاشورای غیرمعروفه، بهجای معروفة آن، چهخواهدبود؟
زیارت عاشورا پرتیراژترین کتاب هفته شد.
زیارت عاشورا از انتشارات ناس در 300 هزار نسخه منتشرشد، که بیشترین شمارگان را داشت. (3) آیا فکرمیکنید با این گونه بازارهای داغ و خوانهای گسترده، حرف حق میتواند بر کرسی نشیند؟ خود این نگارنده که فکر نمیکند و تنها از روی احساس وظیفه این نوشته را نوشته است و منتظر امام زمان میماند تا خود، حرف حق و خود حق را بر کرسی نشاند.
بازگشتها:
(1) در این زمینه به گفتار ‹ولی و ولایت در قرآن و اسلام؟› بازگشت شود.
(2) ‹تاریخ عمومی حدیث›، خلاصهای از صص 292 تا 299
(3) روزنامة شرق 19/6/83 ص 20