هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

درسی از زندگی برای زندگی - سلام با بوی خدا یا با بوی نفت؟

درسی از زندگی برای زندگی- 31

سلام با بوی خدا یا با بوی نفت؟


یکی از مراجع زنده کنونی میگفت:

در محله ما، یک گاری چی بود که نفت میفروخت و به او عمو نفتی میگفتند. یک روز منو دید و گفت: سلام حاج آقا؛ ببخشید! خونتون گازکشی شده؟ گفتم بله! مگر چی شده؟

گفت: فهمیده بودم. ولی می‌خواستم مطمئن بشم که پرسیدم.

گفتم: چطور؟ گفت چون سلام علیکهات تغییرکرده!

من که تعجب کرده بودم پرسیدم: یعنی چه که سلام علیکام تغییر کرده؟

گفت: پیش از اینکه خانه ات گازکشی بشه، خیلی خوب مرا تحویل میگرفتی، حال خودم و بچه هامو می پرسیدی و ادامه داد:

همۀ اهل محل همین طور هستند. هرکس خونه شو گازکشی میکنه سلام علیکش تغییر میکنه.


منه مرجع، از این عمو نفتی درس گرفتم:

فهمیدم سی سال، سلامم بوی نفت میداده و خودم هم خبر نداشتم. به جای اینکه بوی خدا بده...

سی سال او را با اخلاق اسلامی تحویل میگرفتم و خیال میکردم اخلاقم اسلامی است؛ ولی با گوشزد او که گوشزد خدا بود، متوجه شدم سلام علیکام بوی نفت میداده و نه بوی خدا!!

یادمان باشد که: سلام هایمان بوی نیاز ندهد!

شناخت آفریننده کیهان با شناخت کارکرد ذرّات هستی

شناخت آفریننده کیهان

با

شناخت کارکرد ذرّات هستی



در آغاز، بحثی واژگانی:

متأسفانه برخی از مترجمان در بسیاری موارد، برای ترجمه واژگان، برواژگان، و نکته‌های علمی دقت لازم را هزینه نمیکنند و با ترجمه نادرست خود، بسیاری را تا ابد به انحراف می‌کشانند.

چو خشتی را نهد معمار کج تا ثریا می‌رود دیوار کج

اگر در نت به دنبال اصل پائولی باشید، آن را همراه با طرد یعنی به صورت اصل طرد پائولی خواهید یافت و کمتر میتوانید معنای درست و ترجمه انگلیسی این اصل را بیابید؛ زیرا اولین کسی که واژه Exclusion را ترجمه کرده، آن را طرد ترجمه کرده و دیگران از او پیروی کرده‌اند.

معانی طرد کردن در زبان انگیسی:

to reject- to banish- to excommunicate


مشکل تنها این نیست که ترجمه نادرست است، بلکه طرد با مفهوم اصل پائولی نیز مباینت دارد. بهترین ترجمه برای این واژه و فهم این اصل، انحصار است که هرچند عربی است؛ ولی در زبان فارسی جایگاهی دارد. فارسی این واژه می‌شود ناپذیرایی که در زبان فارسی هنوز کاربردی ندارد.

پیشنهاد نگارنده: همان‌گونه که بسیاری کشفها تنها به نام کاشف آن‌ها شهرت یافته‌اند، شایسته است این اصل نیز به طور مختصر و مفید، اصل پائولی خوانده شود؛ بویژه آنکه وی دو یا چند کشف نداشته است که بخواهیم این یکی را با واژه انحصار تحدید و مشخص کنیم.

اصل پائولی چه میگوید؟

میدانیم که:

یک- الکترون جزئی بسیار کوچک از یک اتم مادّه است.

دو- ﻫﻤﻪ الکترون‌ها ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺳﻪ ﻭﯾﮋﮔﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ: ﺳﻄﺢ ﺍﻧﺮﮊﯼ، ﭼﺮﺧﺶ، و ﻣﺪﺍﺭ

سه- ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﻭﯾﮋﮔﯽ است که ﻋﺪﺩ کوانتومی ﻫﺮ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ می‌آید.


اصل ﭘﺎﻭﻟﯽ می‌گوید: هیچ دو الکترونی در هستی دارای عدد کوانتمی یکسانی نیستند. مثلاً ﺳﯿﺒﯽ ﺭﺍ برمی‌داریم ﻭ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ میلیاردها ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، تنها ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ می‌کنیم.

ولی چون عدد اتمی هر الکترون ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺍﺳﺖ، فرض کنید ﺁﻥ ﻋﺪﺩ ﺑﺰﺭﮒ، 23 ﺑﺎﺷﺪ.

پائولی ثابت کرد در هیچ جایی از هستی نمی‌توانید چیزی مادّی را بیابید که عدد کوانتمی آن 23 باشد. حال اگر دستمالی برداریم و سیب را برق بیندازیم، از اصطکاک ایجادشده، انرژی حاصل می شود. این انرژی عدد کوانتمی آن الکترون را ارتقاء داده و به مثلاً 26 می‌رساند. درست در همان لحظه تنها الکترونی که در جهان هستی با عدد کوانتمی 26 بوده، دگرگون می‌شود.

ﭘﺎئوﻟﯽ نتیجه ﮔرﻔﺖ:

ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﺮﺍی حفظ توازن ﺧﻮﺩ، لحظه به لحظه آرایش خود را تغییر می‌دهند؛ و اگر هر الکترونی دارای ارتعاش منحصر به خود باشد، پس هرچیزی در جهان مادّی، دارای ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﻣنحصر ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺖ. و اینجاست که باید گفت: هستی ذاتاً مترنّم آفریده شده است!!


عبارت ارتعاش منحصر به خود، مرا به یاد مقاله ترنّم هستی و هستی مترنّم انداخت؛ که شایسته است بخشهایی از آن را در اینجا نقل کنم:

پژوهشگران دانشگاه کمبریج نیز دریافته‌اند که خورشید کهکشان پرسیوس نواختی ویژه و ریتمیک می‌خواند. این صداها و نواها نه تنها در اعماق فضا، بلکه در مولکولها و اتمها نیز یافت شده‌اند.

دکتر دیوید دیمر زیستشناس و سزوان ژاندر موسیقیدان، سراغ شگفت‌انگیزترین مولکول حیات یعنی DNA رفته‌اند. آنان در طی آزمایشهای علمی و با ثبت ارتعاشهای مولکولی DNA به وسیله اسپکترومتر مادون قرمز و تبدیل فرکانسها به نت موسیقی، سعی کردند این زبان مشترک را به صدا ترجمه کنند. آنها فرکانسهای DNA یک سلول را به نت ترجمه کرده و شروع به نواختن کردند. نتیجه شگفت‌انگیز بود، یک موسیقی بسیار زیبا!

ژاندر در این رابطه می‌گوید: «برخی از این ترکیبات فرکانسها، بسیار حیرت‌انگیز بودند. با شنیدن آنها من به موسیقی زندگی خودم گوش می‌دادم.

بسیاری از افرادی که به موسیقی DNA گوش دادند، کاملاً هیپنوز و مسحور شده‌اند و بسیاری دیگر نیز ساعتها گریسته‌اند. برخی دیگر اقرارکرده‌اند که این موسیقی نوایی از درون آنهاست و آنهایی که با موسیقی کلاسیک آشنایی داشتند به شباهت موسیقی DNA با آثار نوابغی چون باخ، برامز، شوپن و…اشاره کرده‌اند.

بسیاری از افرادی که برای اولین بار این موسیقی را می شنوند، شروع به گریه می کنند. آنها نمیتوانند باور کنند بدنشان که تاکنون اعتقاد داشتند تنها تجمعی از مواد شیمیایی است شامل چنین هارمونی های معنوی و الهامبخشی باشد.

اهمّیّت اصل پاولی

این اصل دارای دو گونه اهمّیّت به دلیل تأثیر بر کنش واکنشهای اجزاء هستی است. یکی را در بالا به گونه‌ای مختصر و مفید بیان کردم. گونه دوم را از کتاب مادّه، انرژی، و جهان هستی (ص 258) می‌آورم:

تمام ذرّات شناخته شده در جهان هستی را می‌توان به دو گروه تقسیم کرد:

1- ذرات اسپین ½ تشکیل‌دهنده مادّه در جهان هستی هستند.

2- ذرّات اسپین 0 و 1 و 2 شامل نیروهایی می‌شوند که بر ذرّات مادّه اثر می‌گذارند و به آن‌ها ذرات حامل نیرو یا ذرات مجازی (Virtual Particles) میگویند.

ذرات ماده، طبق کشف فیزیکدان اتریشی ولفگانگ پائولی (Wolfgang Pauli) در سال 1925، که به خاطر آن جایزه نوبل 1945 را به دست آورد، از اصل طرد پائولی تبعیت میکنند.

اصل پائولی میگوید که دو ذرّه مشابه نمی‌توانند در یک حالت وجود داشته باشند. یعنی این دو ذره در محدوده مشخصه اصل عدم قطعیت، نمیتوانند با هم یک موقعیت را اشغال کنند؛ یا دارای یک سرعت باشند. مثلاً دو الکترون در یک اتم نمی‌توانند مشخصات و اعداد کوانتمی مشابه و یکسان داشته باشند.

اصل پائولی، اصلی مهم و بنیادی است؛ زیرا توجیه میکند که چرا ذرات ماده با چگالی خیلی بالا، در اثر نیروی حاصل از ذرات اسپین 0 و 1 و 2 (حامل نیرو) در هم نریخته و شکسته نمی‌شوند. اگر این ذرات حقیقتاً دارای موقعیت و وضعیت مشابه در درازمدت بودند، می بایستی دارای سرعتهای مختلف باشند و اگر دارای سرعتهای مختلف باشند، لزوماً نمی‌توانند در درازمدت وضعیت مشابه داشته باشند.

اگر جهان هستی بدون اصل طرد پائولی ایجاد شده بود، کوارکها نمیتوانستند پروتون و نوترون به صورت مشخص و جداگانه تشکیل دهند. و همچنین پروتونها و نوترونها قادر نبودند همراه با الکترونها، اتمهای شیمیایی جداگانه و مستقلی را تشکیل دهند؛ بلکه شکسته و درهم، یک مخلوط کم و بیش یکنواخت و پرچگالی را تشکیل می‌دادند.

در مکانیک کوانتمی، نیروها یا به عبارت دیگر برهمکنشها یا تبادلات و اثرات متقابل ذرات ماده، به وسیله ذرات اسپین 0 و 1 و 2 عمل می‌کنند. هنگامی که یک ذره مادّه، مانند الکترون یا کوارک از خود ذره‌ای حامل نیرو ساطع میکند، سرعت ذره ماده تغییر می‌یابد. همچنین اگر ذره حامل نیرو به یک ذره ماده برخورد کند، جذب آن شده و موجب تغییر سرعت ذره ماده می‌شود.

ذرات حامل نیرو از اصل پائولی تبعیت میکنند و این خاصّیت مهم آنهاست. این خاصّیت به آن معنی است که محدودیّتی در تعداد ذراتی که تبادل می‌شوند یا تولید نیرو می‌کنند وجود ندارد.

دهم آذر 1400

احمد شمّاع زاده

مکتب شرع، یا مکتب عشق؟

مکتب شرع، یا مکتب عشق؟

نقد مطلبی که در پی خواهد آمد:

اشکال کار در قرائت و نظر و عقیده و... نیست. موضوع روش و دیدگاه است. آقای قرائتی یک متشرع است و دیدگاهی شرعی به مسائل دارد؛ ولی مولوی یک عارف و دیدگاهش عرفانی است با همه ویژگیهای عرفان. البته زمانی مولوی هم متشرع بود و جلسه بحث و درسی داشت و شاگردانی و... ولی پس از ملاقات با شمس الدین راه و روش شرع را به کناری گذاشت و روش عرفان را برگزید و عارف شد. به شاگردانش پشت کرد و راه عرفان را در پیش گرفت تا که شد مولانا جلال الدین محمد! انگیزه وی از این تغییر جهت در شعر زیر نمایان است:

ابلهان تعظیم مسجد میکنند در جفای اهل دل جد میکنند

راه و روش و دیدگاه شرع، با عرفان به کلی متفاوت است؛ به همین دلیل میبینیم که از حافظی که جهان میشناسندش و به قول خودش همه را از دولت قرآن دارد، یا مولانا که مثنوی اش تفسیر آیه های قرآن است، کمتر سخنی به میان میآید. جشنواره و سالروزی هم برای آنان گرفته نمیشود؛ و حتا جشنواره مولانا را ترکیه برگزارمیکند و...

با یک مثال تفاوت دیدگاه شرع با عرفان مشخص میشود:

شما یک لیوان آب در یک صحرای بی آب و علف دارید. شرع میگوید تو مالک آن لیوان آبی. اگر بخواهی میتوانی به هرکس که قیمت بیشتری داد، آن را بفروشی. ولی عرفان میگوید ببین چه کسی از همه تشنه تر است؛ آن لیوان آب را به او بده تا از تشنگی به درآید. از دین و ایمانش هم مپرس که مسلمان است یا غیرمسلمان. همه بندگان خدایند و خداوند عوضش را به تو خواهد داد. به قول سعدی:

تو نیکی میکن و در دجله اندار که ایزد در بیابانت دهد باز

با آوردن این شعر، نکته دیگری نیزتداعی شد: ممکن است کسی که آن لیوان آب را در بیابان به او میبخشی، زمانی کار نیکی کرده و در دجله انداخته(پیگیر آن نشده) و اکنون مشیت الهی بر آن قرارگرفته تا او که اکنون در تنگنا قرار گرفته، به وسیله تو پاداش و پاسداشت کار نیک خود را در بیابان بگیرد و اگر تو نبخشی و پیگیر حقت باشی و نه پاسدار عشق، این فضیلت، یعنی "وسیله خیر الهی قرار گرفتن"، بهره کس دیگری میشود و این فرصت مغتنم از دستت میرود. بنابراین:

خاستگاه کردار، در شرع حق است و در عرفان عشق!

و هر دو روش مورد تأیید قرآن است و باید دید چه کسی هشیارتر است تا گزیده تر را برگزیند. زیرا میان ماه من تا ماه گردون تفاوت از زمین تا آسمان است.

آنانی که نانشان را به پشتوانه «امام حسین" میخورند و سنگ حضرت عباس را به سینه میزنند، هنوز نمیدانند که حضرت عباس در روز عاشورا شرعی عمل نکرد، بلکه عرفانی یا عشقی عمل کرد. اصولا حماسه ها از شرع، نه؛ بلکه از عشق برمیآیند. شرع به "عباس» حق داده بود تا عطش خود را فرونشاند و سپس از آب برای کودکان بردارد؛ ولی او به مکتب عشق رفت و آب را بر روی آب ریخت تا حماسه بیافریند!!

پس هنگامی که "مداحی اهل بیت" شغل شود و درامدزایی داشته باشد، کاری خلاف شرع نیست ولی ادعای عشق به امام حسین هم دروغی بیش نیست؛ و آنگاه که درامدزا نباشد، عشق به اهل بیت از آن میبارد و لزومی به ادعا هم ندارد.

در جامعه شرعمدار ما، تصور همگانی بر آن است که هرگونه حق مالکیتی که کسی دارد، درست است. ولی از دیدگاه عرفان باید دید از کجا آورده است و اگر بر فرض منشأش درست باشد، در صورتی که نیازمندی در جامعه وجودداشته باشد، حق نداری حتا از مال خودت ریخت و پاش کنی و یا به هر کس که بخواهی ببخشی؛ بلکه باید به کسی ببخشی که نیازمندتر است. در این دیدگاه رانت و رانتخواری هیچ توجیه شرعی نمییابد و اینجاست که تقابلی اساسی میان حکومتی شرعمدار با عرفانیان پیش میآید که مبنای حذف عرفانیان در حکومت متشرعان شده است.

در مورد حجاب هم به همین صورت است. در شرع، اصل ظاهر است؛ همان گونه که ظاهر سخن مرد بیابانی کفرآمیز مینمود ولی در دیدگاه عرفان باید دید او با چه هدفی ظاهرش منطبق با شرع نیست و نمیشود مردم را به بیدینی و تأثیر منفی در عفاف جامعه متهم کنی!

ولی اگر بنا باشد درباره شخص و شخصیت آقای قرائتی سخنی به میان آید باید گفت: ایشان به آیات قرآن کریم آن گونه که شهرت یافته و بایسته مینمود تسلط ندارد. دستکم نباید خود را با غول اندیشه و مفسر بزرگ قرآن یعنی مولانا همطراز و بلکه بالاتر ببیند و به خود اجازه دهد تا چنین سخنی را به میان کشد و مولانا را به زعم خود به چالش بکشاند که در آن صورت خود به چالش کشیده میشود، چنانکه میبینیم سخن و نظر مولانا در داستان موسی و شبان بر آیه پنجاه و دو سوره انعام کاملاً منطبق است که امثال آقای قرائتی با تنگ نظریهایشان هیچگاه نمیتوانند به این قله های بلند آیات قرآنی دست یابند که مولانا دست یافته؛ و دور از نظر نیست که مولانا برای تفسیر این آیه چنین داستانی را آفریده باشد:

ولاتطرد الذین یدعون ربهم بالغداوه و العشی یریدون وجهه ما علیک من حسابهم من شیء و ما من حسابک علیهم من شیء فتطردهم فتکون من الظالمین.

(ای پیامبر) طرد مکن کسانی را که میخوانند پروردگار خویش را روزها و شبانگاهان در جست و جوی روی اویند. هیچ حقی نداری به راه و روش آنان(در ارتباط با خداوند) خرده بگیری و حق نداری راه و روش خود را بر آنان تحمیل کنی. پس اگر آنان را طردکنی، از ستمکاران خواهی بود.

در این آیه متوجه میشوید که محور آیه روی او(وجهه) است و بر آن تأکید دارد. یعنی هرکس هرگونه که درکش میرسد، میتواند جویای روی او باشد. کسی از راه قرآنش او را میشناسد، کسی از راه عرفان او را به تصویر میکشد؛ و دیگری با شناخت آفریدگانش و... یعنی روشی را که خداوند را بدان وسیله به تصویر میکشی چندان مهم نیست، مهم این است که به حقیقت و حقانیت او پی ببری.

نکته دیگر اینکه، من هم همچون یکی از نظردهندگان که با او در استخر، سلام و علیکی داشته و رفتار او را با خود، خلاف آموزه های شرع یافته، باید بگویم آن زمان که تصورمیکردم وی در قرآن صاحبنظر است و دستکم میتواند از نظرهای بدیع در سخنرانیهای خود بهره برداری کند، چند نوشته از نوشته هایم را(احتمالا با ایمیل) برای دفتر ایشان فرستادم؛ ولی دیدم پاسخی نیامد. نامه دوم را نوشتم و در آن یاداورشدم که شما بیست و پنج سال است که یک تریبون در دسترس داری خواستم این حقایق قرآنی از طریق شما به گوش برخی کسان رسانده شود و چون درس اخلاق اسلامی هم میدهی این خلاف اخلاق اسلامی است که پاسخ نامه کسی و بویژه سلامی را که در نامه نوشته است ندهی. دیدم باز هم پاسخی نیامد؛ که پس از آن پیگیر نشدم.

بعدها دانستم که ایشان در قرآن صاحبنظر نیست بلکه بیشتر سخنانش نقل از تفسیرهاست با رنگ و لعابهایی به روش خودش که برای کسانی میتواند مفید و سازنده باشد. هرچند اگر کسی خود عامل به علم خویش بویژه در رفتار و روش و منشش با دیگران نباشد نیمدانم تا چه اندازه سخنش قابل اعتماد و سازنده خواهد بود!! الله اعلم بالامور

و آخرین نکته پیرامون شناخت شخصیت شیخ محسن قرائتی مطلبی است که به تازگی رخ داده یعنی مهرماه نودوشش که پیش از پرداختن به مقاله بی بی سی، در اینچا میآورم

حکایت نهی از منکر آقای قرائتی پس از ۳۸ سال موعظه

(نامه وارده الف. ج):id:@Amadnews

در این یادداشت دو شخصیت را کالبد شکافی کرده؛ نخست شیخ «محسن قرائتی» و بعد «آقای » (حسین نمازی)

الف) محسن قرائتی

همه مردم ایران با آقای شیخ محسن قرائتی آشنایی کامل دارند. روحانی کهنه‌کار و صاحب سبک در موعظه و سخنوری که تخته سیاه را به منبر پیوند داد، روضه و موعظه را از حالت جمود سنتی و مطلق خارج کرد و ۳۸ سال علی الظاهر سعی در ارشاد مردم داشت، خود را پرچمدار اخلاق‌مداری و مبلغ قرآن و اسلام می‌نامید و مسئولیت‌های مختلف با بودجه‌های کهکشانی از جمله «ستاد اقامه نماز» حکومتی را بر عهده داشت که به کوشش ایشان و اطرافیانش روز به روز مردم از نماز جماعت فرمایشی و دین، گریزان و گریزان‌تر شدند! بودجه‌ها هم معلوم نشد خرج چه کاری شد؟ و چه پولشویی‌هایی که به نام اسلام ثواب محسوب شد.

با لحاظ صفت ستار العیوب بودن ذات احدیت و لحاظ اخلاقیات از ذکر جزئیات زندگی درونی و ثروت حاج محسن قرائتی و دامادهایش و داستان‌های مختلف معذورم. شیخی که به برکت انقلاب ۵۷ از روضه و گریه و ناله و زندگی بسیار محقر و فقیرانه در شهر کاشان به ثروت و قدرتی بلامنازع رسید و فقط موضوع این یادداشت بررسی حرکت ایشان در مقابل دوربین برنامه زنده علیه «آقای دوربینی» یا «حسین نمازی» است.

ب) حسین نمازی

با حدود ۵۸ سال سن و دارای اختلالات روحی و شخصیتی که بارها موضوع گزارشات متعدد تلویزیون بوده و خودش هم به لسان اقرار دارد که عاشق دوربین است و لاغیر، یک انسان بی‌آزار و ساده دل که از عاشورای سال ۱۳۵۶ در مسجد ارک تهران به علت عزاداری سوزناکش جلوی دوربین طاغوت! و شرکت در جلسات مرحوم فلسفی به شهرت رسید و البته شهرتش، نان و آبی برایش نداشت و از سفره انقلاب هیچ نبرد و فقط آبدارچی وزارت ارشاد شد و نمونه‌ای از امت همیشه در صحنه بود که به جز سر کوفت از انقلاب خود کرده، چیزی عایدش نشد.

«حسین نمازی» در تمام مراسم دولتی، نماز جمعه‌ها، اعتراضات و تظاهرات شرکت کرد و هرجا نظام سیاهی لشگر و حضور در صحنه مردم را می‌طلبید تا بقای خود را حفظ کند، «حسین نمازی» با مقاصد ضمنی دیده شدن در دوربین‌های رسانه‌ها و با هدف اصلی قربت الهی به صحنه آمد. آقای دوربینی نمونه بارزی از امت مستضعف و انقلابی ایران است که پله‌ای شدند تا امثال حاج محسن قرائتی به ثروت‌های کهکشانی برسند و قدرت را به چنگ آورند و بر خر مراد سوار شوند!

آقای قرائتی! ای مدعی اخلاق‌مداری و مسلمانی و ای مبلغ قرآن! آیا عکس العمل افکار عمومی و موج نفرت مردم از خودتان را دیدید؟ فورا از خوف عمل خود بیانیه دادید و گفتید جایز الخطا هستید و معصوم نیستید، و به روش سنتی تمام روحانیون که تا خود را در خطر دیدید، به مظلوم نمایی پناه بردید. دقیقا این صحنه تلویزیونی صحنه‌ای بود از به تمسخر گرفتن نهاد روحانیت پس از استیلا بر مستضعفین و امتی که خودشان، تاج شاه را پایین کشیدند تا برخی روحانیون به ثروت اندوزی و فساد در زمین بپردازند و در نهایت هم همین روحانیون با وقاحت در جلوی ۸۰ میلیون نفر در برنامه تلویزیونی چنین سخنی بگویند: «این آقا به خاطر دوربین آمده! بنشانیدش زیر سه پایه دوربین

صد رحمت به اوامر مولوکانه رضا شاه، شما که تمام دیکتاتورهای تاریخ را با این اوامر روسفید کردید. خودتان را گول نزنید جناب قرائتی؛ آیا جرات دارید اطرافیان‌تان را هم جلوی دوربین محاکمه و مواخذه کنید؟ یا فقط مظلوم و مستضعف و افراد ضعیف و بی پناه و بیماران را مواخذه می‌کنید؟

عاقبت ۳۸ سال اسلام پناهی و قرآن آموختن و تدریس این بود؟ ای کاش بعد از ۳۸ سال اقلا از غفلت و طمع، روی بر می‌گرداندید و برای جبران ضرری که برای نفع شخصی خود به اسلام عزیز زدید توبه می‌کردید و جلوی همین دوربین حقایق و فسادهای خود را اقرار می‌کردید و رستگار می‌شدید.


موسی و شبان به قرائت محسن قرائتی

پرتو پروین

روزنامه‌نگار در لندن

بی بی سی- چهارشنبه 07 مه 2014 - 17 اردیبهشت 1393

محسن قرائتی، از معروفترین مبلغان جمهوری اسلامی ایران، به‌تازگی در یک سخنرانی از مثنوی موسی و شبان مولوی به تندی انتقاد کرده است و آن را شعری «ضد قرآنی» و ضد بعثت انبیا خوانده است. سخنرانی آقای قرائتی در مراسمی ایراد شد که برای تجلیل از او و احتمالا عده‌ای دیگر به عنوان «چهره‌های برتر تبلیغ استان تهران» بر پا گردید.

شاید کمتر ایرانی و فارسی زبانی را بتوان یافت که با مثنوی «موسی و شبان» که نمونه‌ای از شعر کلاسیک فارسی در کتابهای درسی بوده است، آشنا نباشد. حتی کسانی که ممکن است با نام جلال‌الدین محمد بلخی، یا القاب «مولوی»، «مولانا» و «رومی» و سرگذشت او آشنا نباشند یا نام سراینده شعر را به یاد نیاورند، اغلب مضمون و محتوای این شعر را می‌شناسند و می‌دانند که مولوی در آن از زبان چوپانی مکتب نرفته و ساده‌دل با کلامی عاشقانه با خدایی که تصویرش را در ذهن خود ساخته و پرداخته است سخن گفته و ناز خداوندی را کشیده که به او رو نشان نداده است. سخنان شبان بر پیامبر خدا، موسی، گران آمده و او شبان را به دلیل کفرگویی به تلخی سرزنش کرده است:

گفت موسی حال خیره سر شدی

خود مسلمان ناشده کافر شدی

این چه ژاژست و چه کفر است و فشار

پنبه‌ای اندر دهان خود فشار

و شبان زودباور که از عتاب پیامبر سخت هراسیده و شرمسار شده است سر به بیابان می‌گذارد.

گفت: موسی، تو دهانم دوختی

از پشیمانی تو جانم سوختی

جامه را بدرید و آهی کرد تفت

سر نهاد اندر بیابان و برفت

بقیه داستان را هم می‌دانیم که خداوند بر موسی وحی نازل کرد و او را از مداخله در رابطه بنده‌اش با خود نهی کرد و رسالت پیامبر خود را در «وصل کردن» مخلوق به خالق به او گوشزد کرد. موسی به جست و جوی شبان برآمد و به او مژده داد که از آن پس «هیچ آدابی و ترتیبی» نجوید و هر چه دل تنگش می‌خواهد به خدایی که آستانه تحملش بالاست و به این سادگی‌ها نمی‌رنجد و قهر نمی‌کند و بر بنده‌اش سخت نمی‌گیرد، بگوید.

اکنون آقای قرائتی با کلام کسی که مدافع منطق و معرفت ساده شبان بوده است، یعنی عارف و شاعر ستوده جهانیان، مولانا، مشکل پیدا کرده و شعر او را ضد انبیا خوانده است. آیا این مشکل دیرینه روحانیان با میراث فرهنگی مولانا برای فارسی‌زبانهاست و زخمی کهنه است که سر باز کرده؟ اگر چنین نیست چرا یکباره از زبان آقای قرائتی به میان جامعه پرتاب می‌شود؟

البته آقای قرائتی پیش از این هم گاه و بی‌گاه اظهارنظرهایی کرده است که بحث انگیز شده‌اند؛ از جمله دو سال پیش ایشان در جمعی از کتابداران کشور گفت که «شما به هیچ کتابی نیاز ندارید و قرآن برای شما کافی است» و در تایید سخنش، خود را مثال زد و گفت که سی و اندی سال است که بی‌وقفه هر عصر پنج‌شنبه در تلویزیون ظاهر شده و برای مردم صحبت می‌کند بی‌آنکه کتابی را مطالعه کند.(نقل به مضمون)

این درست است که آقای قرائتی بیش از سه دهه تریبون تلویزیون دولتی ایران را در یکی از پربیننده‌ترین ساعات و روزهای هفته در اختیار داشته و هر چه دل تنگش خواسته در آن گفته است بی‌آنکه پروای اقشار بی‌تریبون را داشته باشد. ایشان که به عنوان یکی از برجسته‌ترین مبلغان جمهوری اسلامی شناخته شده‌ است، اکنون تاثیر خود و گفتارش را بر فرهنگ جامعه در جایگاهی می‌بیند که شبکه‌های ماهواره‌ای را رقیب خود می‌داند. اما آنچه آقای قرائتی طی این چند دهه کوشیده انجام بدهد و هنوز دلواپس رقابتش با شبکه‌های برون مرزی است در واقع چیزی نبوده مگر تفسیر قرآن و احادیث و آموزه‌های اسلام به زبانی آسان و همه فهم برای جلب هر چه بیشتر مخاطب معمولی، یعنی از قضای روزگار مخاطبی از نوع همان شبانی که خداوند به موسی امر کرد با سفارش به آداب و ترتیب رسمی و پیچیده دین او را از دینداری گریزان نکند. بر کسی پوشیده نیست که مخاطبان برنامه درس‌هایی از قرآن علما و پژوهشگران و اندیشمندان دینی و دانشگاهی نیستند.

با این حال گویی موهبت چند دهه تریبون داری آنقدر کافی نبوده که آقای قرائتی را به فکر عیب‌جویی از آثاری که برای نسل‌های ایرانی و فارسی‌زبان شیرین و الهام بخش بوده‌اند نیندازد. مولوی این هنر را داشت که خدا را به گونه‌ای تصویر کند که هر کسی از ظن خود یار او شود و خود را مهجور درگاه او نبیند. در شعر مولوی موسی پیامبر هم کسی است که با شهامت به اشتباه خود اعتراف می‌کند و خاضعانه درصدد جبران آن برمی‌آید؛ او شبان سرگشته را می‌جوید و به او مژده می‌دهد که تفسیر ساده‌اندیشانه‌اش از خدا نه فقط کفر نیست بلکه مورد قبول حق است.

اما روایت آقای قرائتی که بر حرمت بعثت پیامبران و متن قرآن تاکید دارد از رابطه خدا و انسان چیست؟ اگر قرار شود داستان موسی و شبان را او بازنویسی کند، خداوند هرگز به موسی نهیب نمی‌زند بلکه با سکوت خود بر ترسی که موسی در دل شبان جان سوخته آفریده مهر تایید می‌زند؛ موسی هم با کبر و غرور از تادیب شبان به راه خود می‌رود و به فصل کردن خلق از خدا می‌نازد. شبان طرد شده هم باید در بیابان لب‌های خود را بدوزد و در تنهایی و ندامت بپوسد و بمیرد.

معلوم نیست در زمانه‌ای که دراویش در ایران در حصر و اعتصاب غذا روزگار می‌گذرانند و کشورهای همسایه خود را یگانه متولی میراث انسانی و فرهنگی مولانا به دنیا معرفی می‌کنند و از تبار وزبان او چندان نمی‌گویند، نگرانی احتمالی آقای قرائتی مشخصا چیست و چرا باید بخواهد شیرینی وعده وصل را در این شعر به کام دوستداران نه چندان موجه خدا تلخ کند؟ این انبیایی که آقای قرائتی سنگشان را به سینه می‌زند کی و کجا به ایشان ماموریت دادند از بعثت آنها دفاع کند؟

به نظر نمی‌رسد که قرائت آقای قرائتی از ماجرا واقعا بهترین شیوه دعوت به دینداری باشد، وگرنه درست به فاصله چند روز پس از سخنرانی اخیر او، علی یونسی، مشاور رئیس جمهور در امور اقوام و اقلیت‌های دینی و مذهبی، (در دیداری از کنیسه یهودیان در شیراز) نمی‌گفت عبادت ارتباط فرد با خداست؛ با هر زبان و بیان که باشد مهم نیست.

شاید شما هم قصه حضرت موسی(ع) با شبان را در مثنوی مطالعه کرده باشید. البته در مقام صحت آن نیستیم. اما یک حقیقت را مولوی می‌خواسته عنوان کند و آن ارتباط انسان با خداست که ارتباطی عبادی است و این ارتباط در هر دینی دیده می‌شود.

اگر ساموئل بکت انسان را با هراس رهاشدگی، انتظار بی‌امان و خدایی که پاسخگو نبود آشنا کرد، اگر خیام «از پس پرده، گفت‌وگویی» می‌شنید که با رفتنش به سکوت ‌می‌انجامید و ناتمام می‌ماند، مولانا در این شعر وعده دوستی بی‌قید و شرط خدا را با خلق او داده است؛ وعده‌ای که صدها سال است به گوش فارسی‌زبان‌ها آشنا است.

نظرها:

(به منظور موجز و مفید بودن، نظرهای تکراری یا بیربط حذف شده است. شماع زاده)

milad
9 مهٔ 2014 - 8:11 GMT

داستان موسی و شبان ابعاد گوناگونی دارد که قابل بحث هست اما این سخنان اقای قرائتی جهل این آقارا به قران ثابت میکند. این شعر رابطه نزدیکی با ایه 62 سوره بقره دارد این شعر عین خدا پرستی است و بیان ایات قران در ان مشهود است

اشعار مولوی تفسیر قران است و حرف های اقای قرائتی جهل این اقایان{اخوندها} است چون اعتقاد دارند قران تحریف شده بخاطر همین با مولوی و هرکس قران مانع تفکرش باشد مشکل دارند.

آسمانی

9 مهٔ 2014 - 2:38 GMT

امروز یکی از دوستان به زیبایی نظر خود را بیان کرد:

امثال قرائتی ها برای فسخ کردن آمده اند، نه برای وصل کردن

8 مهٔ 2014 - 22:19 GMT

ایشان باید هم مخالف این گونه از اشعار باشن. فکر کنین اگه مردم همه به زبان خودشون با خداشون صحبت کنن، دیگه چه نیازی به وجود امثال اینها خواهد بود؟؟؟ از نظر ایشان مردم باید طوری مسلمان باشن که اینها میگن... در واقع نشان دادن راه درستی که اینها به مردم تحمیل میکنن، فلسفه وجودی اینها رو توجیه میکنه.

Javanshir
8 مهٔ 2014 - 20:05 GMT

من که از ایشان چهره اى پیامبر گونه در ذهن خویش ترسیم کرده بودم به سراب این توهم پى بردم چه ایشان در برنامه هاى آموزشى شان مباحث اخلاقى و خلق و خوى و سیره ى امامان و پیامبر اسلام را تشریح مى نمودند . که براى بنده و جوانانى هم چون من بسیار جذاب مى نمود. هم از این قسم است افاضات ایشان در ارتباط با حضرت عشق مولاناى عزیز چه امثال ایشان را یاراى برتافتن عشق بیکران آن عارف بزرگ و حضور حضرتش نیست . چه زیبا فرموده اند که"اى مگس عرصه ى سیمرغ نه جولانگه توست عرض خود میبرى و زحمت ما میداری.

Javanshir
8 مهٔ 2014 - 20:05 GMT

چه باید گفت!

به خاطر دارم حدود بیست سال پیش در ایام جوانى در صبح یک روز بهارى براى ورزش به استخر مجموعه ورزشى فرهنگیان در نزدیک محل سکونتمان در منطقه دوازده شهردارى تهران رفته بودم. پس از پایان سانس شنا و تعوض لباسهاى شنا براى ترک مجموعه از محل خارج مى شدم جزء آخرین نفرات بودم که این جناب را در محل رختکن به همراه خدم و حشم و مراقبین و محافظین زیارت کردم که سانس بعدى استخر را براى ایشان قرق کرده بودند، در آن ایام ایشان رئیس نهضت سواد آموزشى بودند. بر خلاف ظاهر و آنچه در برنامه هاى تلویزیونى ایشان را دیده بودم انسانى با قامتى بلند و تنومند بودند و من که از ایام گذشته پیگیر مباحث اخلاقى و تربیتى ایشان از صدا و سیما بودم و این برنامه ها در میان برنامه هاى کسالت آور آن روزگار جزء برنامه هاى آموزنده و سرگرم کننده محسوب مى شدند با اشتیاق فراوان و شوق زایدالوصفى به سمت ایشان رفتم و به گرمى وبا عرض ادب و احترام به ایشان سلام گفتم و با پاسخ بسیار سرد و ازبالا به پایین ایشان که همراه با تحقیر و از سر اجبار و با خُلقى تند به انجام رسید مواجه شدم و سرخورده از برخورد و تحقیر ایشان از مجوعه خارج شدم .

Afshin from Nottingham

  1. مهٔ 2014 - 19:57 GMT

  1. نقد چیز خوبی است . حداقل فایده آن این است که ممکن است ما متوجه شویم ناقد از موضوع بی خبر است یا برداشت اشتباهی دارد و این کمک می کند به شفاف شدن ذهن ها در مورد مطلب و آگاهی یافتن ناقد.

2- اینجا یک آخوند در حوزه ادبیات حرفی زده و بنظر متخصصان ادبیات باید یک توضیحاتی بدهند.

  1. آزادی بیان هم یعنی همین منتها بشرطی که یک نفرخودی یک طرفه روی فرهنگ مردم بولدوزر نیاندازد اما باقی مردم حق به چالش کشیدن بدعتی در حد "ولایت مطلقه فقیه " را هم نداشته باشند !

  2. آقای قرائتی قرائت خود از دین را دارد . بیاد دارم اولین کسی که چهارشنبه سوری را آتش پرستی نامید و با برگزاری آن مخالفت کرد همین آقا بود و به مدد مخالفتهای امثال ایشان ، امروزه چهارشنبه سوری کارکرد اصلی خود را از دست داده و تبدیل به مراسم سالیانه مردم بر ضد نظام شده است.

بی ربط پنجم :

حرف وگفت و صوت را بر هم زنم

تا که بی این هر سه با تو دم زنم (مولانا)

farshad
8 مهٔ 2014 - 19:14 GMT

کشورهای همسایه خود را یگانه متولی میراث انسانی و فرهنگی مولانا به دنیا معرفی می‌کنند و از تبار وزبان او چندان نمی‌گویند، خانم یا آقای پرتو پروین....منظورت از کشورهای همسایه افغانستان و ترکیه است؟؟ مولوی بلخ به دنیا آمد و قونیه ده ها سال زندگی کرد و مرد. تبار و زبان او چندان نمیگویند؟؟؟؟ خوبه تبار و زبان رودکی و بوعلی و بوریحان و بیدل و سنایی و..و همه از همدان است و همسایگان همه کذاب و سارق!!!

baran
8 مهٔ 2014 - 18:33 GMT

مشکل از قرائتی نیست: اینها همانهایی اند که مولوی را از ایران فراری دادند. و هرگونه واسطه بین انسان و خدا برای ابد کنده شده بود. از ماست که برماست.

hamed
8 مهٔ 2014 - 18:30 GMT

سه نکته را باید از هم تفکیک کرد: یکی اساسا صحت این داستان است که در این یک افسانه است. نکته دوم این است که اصولا کسی که خداشناس است حق دارد با هر ادبیاتی با خدا سخن بگوید؟ تعالیم شیعه این را هم چندان تایید نمیکند. اما نکته سوم پیام اصلی داستان است که اگر کسی از روی سادگی و خلوص با خدا در حد فهم خود به هرگونه سخن گفت چطور باید با او رفتار کرد؟ اینجاست که حتی بر اساس تعالیم شیعه نیز کسی حق ندارد دل بنده ساده لوحی چون آن شبان را بشکاند. پس مهم این است که به این داستان از چه منظری نگاه کنیم. و البته باید در نظر داشت که بسیاری از تعالیم عرفانی مولوی و سایر شعرا با تعالیم دینی شیعه و حتی برخی از فرق اهل سنت مغایر است. طبیعتا یک روحانی شیعه باید در چارچوب قرآن و سنت سخن بگوید و تعهدی نسبت به تصدیق فرمایشهای شعرا ندارد. البته در این باره باید جانب انصاف نیز رعایت شود.

8 مهٔ 2014 - 16:40 GMT

باسلام اینهم نظری هست! کتابی خوانده ام که اکثر اهل عرفان را در آن منحرف معرفی کرده اند. حتی صدرالمتالهین و شیخ شهاب الدین سهروردی و قبل تر ها منصور حلاج را این در حقیقت همان آرای فقیهانه هست که در تاریخ رواج داشته اما من تو این فکرم که چگونه در دیالوگ بین یوسف پیامبر س و همسر زولیخا ، توحید را حرکت دل از بریدن از اصنام (بتها ) معرفی کرده و در اینجا توسط آقای قرائتی مولانا تقبیح میشود . شعر مرحوم امام خمینی هم ذهنم را مشغول به خود می کند آنجا که میگوید : فارغ از خود شدم و کوس اناالحق بزدم//همچو منصور خریدار سر دار شدم . انگاری روحانیت یک صنف یکپارچه نبوده و ما را به تردید در همه ی باورها و ... میکشاند . یکی به قرائتی و امثالهم تذکر بدهد!

mohammadsaleh
8 مهٔ 2014 - 11:45 GMT

با سلام آنچه مسلم است اینکه آقای قرائتی با مفاهیم بلند عرفانی آن بزرگوار ،یعنی مولوی آشنا نیست و این هیاهو نیز از همین روست . خداوند هدایتمان فرماید .

shapoor
مهٔ 2014 - 11:32 GMT

اصلا مولوی در جای دگر بدتر از این را هم گفته و آن داستان بت پرستی است که به بت خود حاجت می برد و خداوند حاجتش را لبیک می گوید و در پاسخ فرشتگان می گوید او جز من را نمی خواند اگرچه خود نداند! در نگاه اول چنین داستانی شیرین مینماید ولی اندکی تامل تلخی آن را هویدا می کند چه مولوی میخواهد بگوید خدای مسلمانها آن قدر خوب است که بت پرستان را هم حاجت میدهد هرچند مسلمانان برترند و بت پرستان در اشتباهند!

شرحی بر: عبارت «من دون الله»

شرحی بر:

عبارت «من دون الله»

احمد شمّاع زاده

پیشگفتار:

چرا همت نگارنده بر دوری از شرک (همتاپرستی) است؟

زیرا یکتاپرستی یا باور به یگانگی و بی همتایی خداوند، زیربنای هدفمند کردن زندگی انسان‌ها و پایایی جوامع انسانی است.

خداوند در قرآن کریم روی خداپرستی کمتر تأکید دارد و بیشتر تأکیدش بر یکتاپرستی یا یگانه پرستی است؛ یعنی دوری جستن از شرک نسبت به او و باور داشتن به توحید.

شعار آغازین اسلام (قولوا لا اله الّا الله تفلحوا) نیز دعوت به یکتاپرستی می‌کند و نه خداپرستی؛ زیرا همان بت پرستان نیز معتقد به خداوند بودند؛ ولی بتها را واسطه میان خود و خدا می‌دانستند؛ همچون بسیاری از شیعیان که ائمّه معصومین را واسطه میان خود و خداوند قرار می‌دهند.


آیات 41 تا آخر 43 سوره عنکبوت:

مَثَلُ الَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ أَوْلِیَاءَ کَمَثَلِ الْعَنْکَبُوتِ اتَّخَذَتْ بَیْتًا ۖ وَإِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوتِ ۖ لَوْ کَانُوا یَعْلَمُونَ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مِنْ شَیْءٍ ۚ وَهُوَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ ۖ وَ مَا یَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ

ترجمه: مثل کسانی که غیر خدا را سرپرست یا دوست خود می‌گیرند، مانند عنکبوت هستند که (به خیال خود) برای خود خانه (پناهگاه) درست کرده‌اند. همانا بی‌پایه ترین خانه‌ها اگر می‌دانستند، همانا خانه عنکبوت است. خداوند آنچه را که از غیر خدا درخواست می‌کنند، می‌داند؛ و او بسیار بزرگوار بسیار حکمتدان است و این مثلها را برای مردم می‌زنیم؛ و جز دانشمندان در این مثلها اندیشه نمی‌کنند.

از تفسیر نور محسن قرائتی:

وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنْ یَدْعُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ مَنْ لا یَسْتَجِیبُ لَهُ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ هُمْ عَنْ دُعائِهِمْ غافِلُونَ وَ إِذا حُشِرَ النَّاسُ کانُوا لَهُمْ أَعْداءً وَ کانُوا بِعِبادَتِهِمْ کافِرِینَ (احقاف: 5 و6)

و کیست گمراه تر از کسى که به جاى خداوند، کسانى را مى خواند که تا روز قیامت پاسخش را نمى دهند و حتّى از خوانده شدن خود بى خبرند؛ و آنگاه که مردم محشور شوند، آنها دشمن شان خواهند بود و عبادتشان را انکار خواهند کرد.

نکته ها

بالاترین گمراهى، انحراف در شناخت است و کسى که خداى علیم و قدیر و سمیع و بصیر را رها کرده و به سراغ غیر او مى رود، گرفتار چنین گمراهى شده است؛ زیرا غیر خدا توان انجام هیچ کارى را ندارد. مشابه آیه 5، آیه 29 سوره یونس است که مى فرماید: معبودهاى مشرکان در قیامت به آنها می‌گویند «فَکَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبادَتِکُمْ لَغافِلِینَ» خداوند میان ما و شما گواه است که ما از عبادت شما بى خبر بودیم. پایان نقل.

تا آنجا که توانستم و کوشیدم، دریافتم تنها آیات من دون الله داری که در بالا امد، از تحریفهای کلان آیات مشابه خود از ترجمه و تفسیرهای نادرست بویژه در تفسیر آقای قرائتی در امان مانده اند.


من دون الله به معنای از غیر خدا یا جز خداست؛ و ترجمه و تفسیر کردن آن به بت و بت پرستی، تحریف کلام الله مجید است؛ که آقای محسن قرائتی در این‌ زمینه ید طولایی دارد؛ تا دست شیعیان سنّتی را برای درخواست از امامان و امامزادگان و نشاندن آنان بر جای خداوند در دعاهایشان باز گذارد. بسیارند از شیعیان، از میان سلبریتی ها گرفته تا معمّمین و از افراد عادی گرفته تا اشخاص ویژه که حاجات خود را از حضرت عباس و امامان درخواست کرده و می‌کنند.


این گونه درخواست از کجا آمده؟ موضوع درخواست از خداوند، روشن است. خداوند کریم در قرآن مجید می‌فرماید: ادعونی استجب لکم؛ ولی در این هزار و چند صد سال کدام امامزاده یا امامی زنده شده و کی امام زمان ظهور کرده و گفته ادعونی استجب لکم که شیعیان چنین کنند؟

لازم است همه شیعیان، چه سنّتی (منظور از شیعه سنّتی همان شیعه صفوی است؛ در کلام دکتر شریعتی) و چه علوی این را بدانند که هرگاه به زیارت امامان معصوم و یا امامزاده ای ( البته بیشتر امامزادگان امامزاده نیستند؛ بلکه اگر شجره نامه‌ای داشته باشند و درست باشد، سادات اند.) رفتند، هیچ‌گاه خود آنان را مخاطب قرار ندهند؛ که مخالف صریح آیات قرآن کریم است؛ بلکه طبق آیه ادعونی استجب لکم، برای اجابت درخواستشان مستقیماً و بی واسطه، خداوند را مخاطب قرار دهند و از او بخواهند «به احترام این امام یا آن امامزاده نیاز ما را برآورده کن؛ تا دچار شرک نشوند.

این را هم بدانند که در طول تاریخ، هر که از هر غیرخدایی درخواستی کرده و اجابت شده، آن غیرخدا نبوده که آن نیاز را برآورده کرده، یا آن زیان یا مرض را برطرف کرده، بلکه تنها خداوند بوده و چنین کارهایی تنها از خداوند بر می آید و نه کس دیگری؛ طبق آیات بسیاری از جمله:

ان یمسسک الله بضرٍ فلاکاشف له الّا هو و ان یمسسک الله بخیرٍفهو علی کل شیءٍ قدیرٌ (انعام: 18)

خداوند این روزهای شیعیان سنّتی را هم پیش‌بینی کرده که این آیه را بر آیه بالا افزوده و در آن، آب پاکی روی دست شیعیان ریخته و می‌فرماید: و هوالقاهر فوق عباده و هو الحکیم الخبیر

او بر بندگانش (امام و امامزاده) تفوّق و چیرگی دارد و اوست که حکیم و بسیار آگاه است.


منظور از عباده در این آیه تنها بندگان عادی نیست؛ که لازم باشد خداوند برای چیزی که از بدیهیات است آیه نازل کند؛ بلکه بیشتر ناظر بر بندگان ویژه ای همچون امامان است!

زبان حال آیه این است که ممکن است خواسته ات طبق سنن الهی برآورده شود؛ ولی تفاوت کار در آن است که آیا با توحید و یکتاپرستی به خواسته ات رسیده ای یا با شرک؟ چرا راه توحید را که خداوند سفارش کرده و پیامبران را برای عملی کردن آن فرستاده، واگذاریم؛ و به سوی شرک رویم که خط قرمز خداوند است و هرگز از آن درنمی‌گذرد. خداوند دعایت را برآورده می‌سازد؛ ولی از حق خود بر تو که با شرک ورزی نادیده گرفته‌ ای، و آن واسطه را مؤثر دانسته ای، درنمی‌گذرد!

در همین راستا انسان‌ها باید بدانند رزق و روزی آنان طبق سنن الهی به هر روی به آنان می‌رسد؛ چه آن را از راه حلال به دست آورند و چه از راه حرام؛ ولی کدام انسان باشعوری راه درست را وامی‌گذارد و راه کج و ناشایست و ناشی از تجاوز به حقوق دیگران را برمی گزیند؟!!


چرا خداوند را روزی رسان نمی‌دانی و با تملق و چاپلوسی یا سر کج کردن در برابر رئیس و مدیر و یا با ریا و ریاکاری می‌کوشی روزی بیشتری به دست آوری و خدا را فراموش می‌کنی که اگر اراده کند، مرضی به تو می‌دهد که چندین برابر همه اندوخته هایت را از دست بدهی!!

بگذریم. گفتیم که:

من دون الله به معنای از غیر خدا یا جز خداست؛ و ترجمه و تفسیر کردن آن به بت و بت پرستی، تحریف کلام الله مجید است؛ که آقای محسن قرائتی در این‌ زمینه ید طولایی دارد؛ تا دست شیعیان سنّتی را برای درخواست از امامان و امامزادگان و نشاندن آنان بر جای خداوند در برآورده شدن دعاهایشان باز گذارد.

و این به معنای تاریخی کردن آیات قرآن است؛ یعنی بتهایی بوده‌اند که دیگر نیستند و این آیات تنها به درد آن زمان می‌خورده اند و نباید در این عصر به آن‌ها اهمّیّت دهیم! و این در حالی است که خداوند اگر هم واژه بت را به کار برده بود، {که به قصد روشنگری به جای واژه صنم و اصنام (بت و بتان)، عبارت من دون الله را به کار برده است}، ما باید به درست کردن بتهای کوچک و بزرگ از انسان‌ها ربطش می‌دادیم؛ نه اینکه از کنار این موضوع مهم بگذریم و آن را تاریخی جلوه دهیم؛ (یعنی همان موضوعی که قرآن در آیه 41 سوره عنکبوت یاداور شد؛ که این کار دانشمندان است: و جز دانشمندان در این مثلها اندیشه نمی‌کنند.)


جنبه تاریخی آیات قرآن پیرامون بتها، تنها در چند آیه با به کارگیری واژگان اصنام و اوثان آمده که بیشتر در شرح ماجراهای پیامبران و بویژه حضرت ابراهیم هستند و نه بازداشتن مسلمانان از شرک به او. بدین ترتیب متوجّه می‌شویم که هرگاه خداوند عبارت «من دون الله» را به کار برده، منظورش بت نبوده؛ بلکه بتهای انسانی بوده که برخی مردمان از برخی کسان، و بویژه «شیعیان» از «ائمه اطهار» ساخته‌اند.


تحریف آیات قرآن کریم توسط آقای قرائتی در توجیه و تأیید اعمال شیعیان سنّتی:

الف- آیات 20 و 21 سوره نحل:

تفسیر نور (محسن قرائتی)

ب- وی در تفسیر آیه سی ام سوره لقمان، کلی بافی می‌کند و نمی‌گوید منظور خداوند از آوردن عبارت من دون الله چیست:

ذَٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَأَنَّ مَا یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْبَاطِلُ وَأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْعَلِیُّ الْکَبِیرُ

ترجمه: این همه، دلیل بر آن است که خداوند، حقّ، و آنچه غیر از او مى‌خوانند باطل است، و همانا خداوند بلند مرتبه و بزرگ است.

و در آخر بخش نکته ها آورده است:

تنها خداوند و آنچه از جانب او و یا وابسته به او باشد، حقّ است و هر چه غیر از او و یا وابسته به غیر او باشد، باطل و ناپایدار است.

بدین ترتیب وی شیطنت را به اوج خود رسانده و دست شیعیان را برای شرک ورزی به خداوند باز گذاشته است. به صراحت به شیعیان می‌گوید چون پیامبر از جانب خداست و چون امامان وابسته به خدا هستند، می‌توانید آن‌ها را نیز در دعاهایتان بخوانید؛ و این در حالی است که خداوند واژه هو را برای جلوگیری از این‌گونه تعبیر و تفسیرها آورده است؛ یعنی من، من تنها!


وی در بخش پیام ها، موضوع دعوت از غیرخدا را به مسائل اجتماعی تقلیل می دهد:

1- منشأ همه‌ى افعال و صفات خداوند در آفرینش، ثابت و پایدار بودن اوست.

«ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ»

2- حقّ و باطل، ملاک انتخاب است، نه تقلید، تبلیغ، تطمیع و یا تهدید. «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ أَنَّ ما یَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ الْباطِلُ»

3- در بیان حقیقت، صراحت و قاطعیّت داشته باشیم. (در این آیه، سه مرتبه کلمه‌ى‌ «أَنَّ» به کار رفته که نشانه‌ى تأکید است.

نکته دیگر اینکه آقای قرائتی دو بخش آیه را مورد بررسی قرار می‌دهد؛ ولی پیرامون بخش سوم یعنی علیٌ کبیرٌ، نمی‌گوید چرا خداوند در این آیه خود را بدین گونه وصف می‌کند. اگر منظور مقایسه خود با بتها بود، که به خود توهین کرده است؛ بلکه خداوند می‌خواهد بگوید هر بزرگی و عزیزی (همچون امامی) را که بخوانید در برابر من ناچیز است و من علیٌ کبیرٌ هستم.

وی نه در نکته‌ها، و نه در پیامها، هیچ اشاره‌ای به پیام این آیه نمی‌کند که:

نباید غیر خدا را بخوانید و سفره دل در نزد او باز کنید هرچند آن غیر خدا امام باشد!!


ج- آیات 72 تا 76 سوره نحل:

وَیَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَمْلِکُ لَهُمْ رِزْقًا مِنَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ شَیْئًا وَلَا یَسْتَطِیعُونَ (73)

فَلَا تَضْرِبُوا لِلَّهِ الْأَمْثَالَ ۚ إِنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ (74)


ترجمه محسن قرائتی:

و به جاى خداوند بت‌هائى را مى‌پرستند که نه مالک چیزى از آسمان‌ها و زمین هستند و نه مى‌توانند مالک شوند. پس بت‌ها را امثال ومانند خدا نشمارید. همانا خداوند مى‌داند و شما نمى‌دانید.

ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا عَبْدًا مَمْلُوکًا لَا یَقْدِرُ عَلَىٰ شَیْءٍ وَمَنْ رَزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقًا حَسَنًا فَهُوَ یُنْفِقُ مِنْهُ سِرًّا وَجَهْرًا ۖ هَلْ یَسْتَوُونَ ۚ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ (75)

وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا رَجُلَیْنِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ لَا یَقْدِرُ عَلَىٰ شَیْءٍ وَهُوَ کَلٌّ عَلَىٰ مَوْلَاهُ أَیْنَمَا یُوَجِّهْهُ لَا یَأْتِ بِخَیْرٍ ۖ هَلْ یَسْتَوِی هُوَ وَمَنْ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ ۙ وَهُوَ عَلَىٰ صِرَاطٍ مُسْتَقِیمٍ (76)

پیام ها

1- شما که دو انسان (مولى و عبد) را یکسان نمى‌دانید، چگونه خالق و مخلوق را مساوى مى‌دانید. «هَلْ یَسْتَوِی»

2- با سؤال ومثال، وجدان مردم را بیدار وبه فکر وادارید. ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا ... هَلْ یَسْتَوِی‌


من نمی‌دانم آقای قرائتی نمی‌فهمد و یا خود را به نفهمی زده است. حتّا حاضر است کلام خداوند را دگرگونه کند؛ ولی حقیقت را نگوید. وی در این ترجمه شرم و حیا را به کنار می‌گذارد و مستقیماً من دون الله را بت ترجمه می‌کند!

آقای قرائتی! شما خداوند کریم و عظیم را بچه‌ای فرض کرده‌ای که از جانب او سخن می‌گویی! گویی خداوند نمی‌توانسته بگوید اصنام و شما حرف توی دهن بچه می‌گذاری و به جای ترجمه من دون الله، ترجمه اصنام را به خورد خلق الله می‌دهی و تصور می‌کنی کسی هم یافت نمی‌شود تا مچگیری کند!؟

از سوی دیگر کدام بت پرستی آمده و گفته که بتها به ما رزق و روزی می رسانند؟ تنها غالیان بودند و پیروانشان که هنوز هستند و می‌گویند ائمه معصومین ارزاق را تقسیم می‌کنند، بیماران را شفا می‌دهند و... و خداوند برای همین کسان که می‌دانسته در آینده پیدایشان می‌شود، این آیه را نازل کرده است.

در آیه 74 خداوند می‌گوید برای خدا مثال نزنید یعنی مثل آقای قرائتی مصداق تعیین نکنید که من دو الله یعنی بت؛ ولی وی با وجود این هشدار باز هم ترجمه می‌کند بت‌ها را امثال خدا نشمارید!! که هیچ بت پرستی چنین ادعایی نداشته و در آیات بسیاری به این موضوع اشاره شده است.


خداوند در آیات 75 و 76، حجّت را تمام می‌کند و مثالهایی می‌زند تا کسانی همچون آقای قرئتی یافت نشوند تا غیر خدا را بت ترجمه کنند و برای مقایسه خود با غیر خود (من دون الله) دو مثال می‌زند تا خود را در یک کفه ترازو بگذارد و غیر خود را که ممکن است همچون امامان همه فضائل را نیز داشته باشد ولی کاری از دستش بر نمی‌آید، در کفّه ای دیگر می‌گذارد و می‌پرسد آیا این دو برابرند؟

مسلماً منظور خداوند از این مثال این نیست که خود را با بت مقایسه کند که هم پرستان می‌دانستند و هم هر بچه‌ای می‌داند که این دو قابل قیاس با یکدیگر نیستند. پس منظور خداوند امثال ائمه معصومین و رؤسایی هستند که کار شما نزد آن‌ها گیر کرده و تنها با موافقت او مشکلتان رفع می‌شود. آن‌ها من دون الله هستند و نباید کسی جز خداوند را کارگشا و در دستگاه آفرینش کاره‌ای بدانید؛ هرچند رسول اکرم و امام معصوم باشد.


د- آیات 86 و 87 سوره نحل:

وَ إِذا رَأَى الَّذِینَ أَشْرَکُوا شُرَکاءَهُمْ قالُوا رَبَّنا هؤُلاءِ شُرَکاؤُنَا الَّذِینَ کُنَّا نَدْعُوا مِنْ دُونِکَ فَأَلْقَوْا إِلَیْهِمُ الْقَوْلَ إِنَّکُمْ لَکاذِبُونَ «86»

ترجمه محسن قرائتی:

وچون کسانى که شرک ورزیدند، شرکاى (پندارى) خود را (در قیامت) ببینند، گویند پروردگارا اینان شریکان (خیالى) ما بودند که ما به جاى تو مى‌خواندیم (ولى شرکا به سخن آمده) حرف آنان را به خودشان برگردانده (وپاسخشان دهند) که شما بدون شک دروغگویید.

آقای قرائتی، بر واژه شرکا، واژگان پنداری و خیالی را در پرانتز آورده، تا حواس خواننده را از امامان منحرف کند؛ زیرا شیعیان سنتی می‌دانند آنان پنداری و خیالی نیستند بلکه حقیقت داشته و دارند.

وَ أَلْقَوْا إِلَى اللَّهِ یَوْمَئِذٍ السَّلَمَ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ «87»

ه- آیات 13 و 14 سوره فاطر:

ذَٰلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمْ لَهُ الْمُلْکُ ۚ وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ مَا یَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِیرٍ (13) إِنْ تَدْعُوهُمْ لَا یَسْمَعُوا دُعَاءَکُمْ وَلَوْ سَمِعُوا مَا اسْتَجَابُوا لَکُمْ ۖ وَیَوْمَ الْقِیَامَةِ یَکْفُرُونَ بِشِرْکِکُمْ ۚ وَلَایُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبِیرٍ

ترجمه محسن قرائتی: این است خداوند پروردگار شما، فرمانروایى مخصوص اوست. و کسانى که به جاى او مى‌خوانید مالکِ پوست هسته‌ى خرمائى نیستند.

و در توضیح ها آورده است: دعا و طلب باید از مقام برتر باشد؛ بت‌ها نه برتر از شما هستند و نه مالک سود و زیانى. «ما یَمْلِکُونَ»

اگر آن (بت) ها را بخوانید، دعاى شما را نمى‌شنوند و اگر بشنوند پاسخى به شما ندهند، و روز قیامت شرک شما را انکار خواهند کرد، و هیچ کس مانند (خداوند) خبیر، تو را (به حقیقت کارها) آگاه نکند.

آقای قرائتی موضوع را باز نمی‌کند؛ بلکه چیزهای موهومی را زیر عنوان تفسیر قرآن سربسته خورد خلق الله می‌دهد:

یک- واژه الذین به معنای کسانی است؛ و این ضمیر برای افراد با شعور کاربرد دارد و نه بتان.

دو- آیه قرآن می‌گوید آنان را که می‌خوانید مالک اندک چیزی نیستند. مگر بتان مالک چیزی هستند که خداوند بخواهد این موضوع را به ما گوشزد کند؟!!

سه- خداوند می‌گوید اگر آنان را بخوانید صدای شما را نمی شنوند! مگر بتان شنوایی دارند که خداوند بخواهد این موضوع را به ما یاداوری کند؛ بلکه خود بت پرستان نیز می‌دانستند که بت شنوایی ندارد و در اصل بت را نمی پرستیدند؛ بلکه مانند شیعیان، غیر خدا (من دون الله) را واسطه خود و خداوند قرار می‌دادند.

چهار- آیه می‌گوید اگر کسانی را که می‌خوانید صدای شما را بشنوند (یعنی گوش دارند و بت نیستند)، اگر مرده باشند صدای شما را نمی شنوند و اگر زنده‌ باشند نمی‌توانند دعای شما را براورده کنند؛ و در رستاخیز که همگان زنده شوند، شرک شما را نسبت به خود نفی و رد می‌کنند.

پنج- وقتی می‌گویم آقای قرائتی دست شیعیان سنتی را برای شرک ورزی باز گذاشته و با آن‌ها همفکر است، کاملاً درست گفته‌ام؛ زیرا وی در توضیح آیات 13 و 14 می افزاید دعا باید از مقام برتر باشد!! بدین ترتیب بر خلاف خواست خداوند و این همه آیاتی که من دون الله دارند، جواز دعا از غیر خدا را صادر کرده و گفته هرکس که مقام برتری نسبت به شما داشته باشد می‌توانید درخواست برآورده کردن دعاهای خود را از او داشته باشد!!

از سوی دیگر در توضیح این دو آیه موضوعی را آورده که زحمت مرا در اثبات محکومیت وی به توسعه شرک در میان شیعیان سنّتی کم می‌کند. (خود قضاوت کنید):

«فرقه‌اى از مسلمانان (وهّابیون) براى تأیید عقاید خود مبنى بر جایز نبودن توسّل به پیامبر صلى الله علیه و آله و ائمه علیهم السلام به این آیه استدلال مى‌کنند، غافل از آن که این آیات درباره‌ى توسّل به بت‌هاست نه اولیاى الهى که خداوند حتّى پس از مرگ آنان نیز با آنها سخن مى‌گوید. در آیات متعدّدى از قرآن خداوند به انبیا سلام کرده از جمله: سَلامٌ عَلى‌ إِبْراهِیمَ»




ایرادهای وارده بر این نظر آقای قرائتی:

یک- چرا اشاره به وهّابیون کرده و نگفته است اهل تسنّن؟! زیرا وهّابیون بیش از دیگر فرق اهل تسنن بر یکتاپرستی و دوری از شرک تأکید دارند؛ و این در حالی است که همه فرق اهل تسنّن به توسل به غیرخدا (من دون الله) اعتقادی ندارند.

دو- توسّل یعنی وسیله قراردادن. یعنی به درگاه الهی یاری بجویی و بگویی به خاطر فلان کس که نزد تو آبرویی دارد، مرا ببخش یا نیاز مرا برآورده ساز؛ ولی می بینیم که در دعای توِسّل مشهور، رفته‌ایم پیش ائّمه و با آن‌ها همکلام شده‌ایم و آن‌ها را مخاطب قرار داده و به آن‌ها می‌گوییم

«ای امام! ای امامزاده! تو که پیش خداوند آبرو داری، در نزد خداوند از ما شفاعت کن»!

سه- به قرآن کریم تهمت وارد می‌سازد که این آیات درباره توسّل به بتهاست، نه اولیای الهی؛ که چون اکنون بتی نیست، پس ایرادی بر توسل شیعیان به ائمه هم نیست؛ و موضوع را تاریخی جلوه می‌دهد؛ و کاربرد آیه قرآن را از همه جایی و همه زمانی تهی می‌کند؛ و این در حالی است که واسطه قراردادن ائمه همان است که بت پرستان بتها را واسطه ارتباط با خداوند می‌دانستند و می‌گفتند ما به خدا اعتقاد داریم؛ ولی چون خدا را نمی‌بینیم، بتها، تنها وسیله‌ای برای ارتباط ما با خدا هستند. آنان هم همانند شیعیان، از این واسطه گری سود می‌بردند و حاجاتشان برآورده می‌شد.

تصور اینکه آنان بی‌جهت به بت خود عشق می ورزیدند تصور باطلی است؛ ولی باید دانست براورنده حاجات همه بندگان، خداوند است؛ نه امام برای امام پرستان! و بت برای بت پرستان.

چهار- باز هم بر قرآن تهمت وارد می‌سازد، که چون خداوند به پیامبران اولوالعزم سلام فرستاده، پس قرآن اولیای الهی و از جمله امامان را نیز زنده می‌داند!!

یکی از مهمترین اختلافهای میان علمای اهل تسنن و علمای شیعه آن است؛ که آنان حتّا رسول خدا را زنده نمی‌دانند چه برسد به ائمّه معصومین! ولی علمای شیعه اگر بگویند امامان مرده‌اند، دکانشان تعطیل می‌شود؛ و بدترین استدلال این است که چون خداوند به پیامبران اولوالعزم و نه هر پیامبری سلام گفته، پس شیعیان می‌توانند امامان را به جای خداوند بنشانند و شرک بورزند!!!


آقای قرائتی! دور و برت را با دقت نگاه کن! تا بدانی چقدر بتهای کوچک و بزرگی را می‌بینی که بسیاری از مردم و ممکن است خود شما آنان را بزرگ می‌دارید و به آن‌ها وابسته شده‌اید که نکند با شکستن این بتها دکانتان تعطیل شود…

آیا امامان می‌توانند براورنده حاجات مردم باشند؟: https://www.academia.edu/38813910

توسّل به قرآن یا به امامان!؟: https://www.academia.edu/34761773

همتاپرستی شیعیان سنّتی: https://www.academia.edu/49066686

نگارش: آبان 1400

ویرایش دوم: دی 1400

ویرایش سوم: بهمن 1400

ویرایش چهارم: مرداد 1402

ویرایش پنجم: مهر 1402

ویرایش ششم: آذر 1402

ویرایش هفتم: آذر 1403

احمد شمّاع زاده

ماجرای «غرانیق» و مصونیت وحی

ماجرای «غرانیق» و مصونیت وحی

احمد شمّاع زاده

درباره عنوان مقاله

نگارنده برای عنوان مقاله، واژه ماجرا به معنی آنچه رخ داده است را برگزیدم؛ ولی بسیاری از نویسندگان که به این ماجرا پرداخته اند، قضاوت نادرست خویش را در عنوان نوشته خود آورده، و نوشته‌اند: افسانه یا داستان غرانیق!

ماجرای غرانیق چیست؟

غَرانیق در مباحث قرآنی، رخدادی است مربوط به رسول اکرم اسلام در دوران حضورش در مکّه مکرّمه، به هنگام خواندن سوره نجم در جمع مردم، از جمله برخی مشرکان.

ماجرا از آنجا شروع می‌شود که پس از خواندن آیات 19 و 20، شیطان رجیم دو جملهٔ کوتاه را به ایشان القاء می‌کند. پیامبر هم به ظن اینکه این دو جمله وحی هستند، آن‌ها را بر زبان می‌آورد.

چون در آن جمع مشرکان نیز حضور داشته اند، برخی از حضّار، این‌گونه برداشت می‌کنند که رسول اکرم برای خوشایند مشرکان، این دو جمله را بر آیات پیشین افزوده است!

شب که فرا می‌رسد، جبرئیل امین وی را از وحی نبودن این دو جمله آگاه می سازد؛ که موجب شرمندگی و پشیمانی رسول اکرم می‌شود که نتوانسته وحی را از تلقین شیطان تشخیص دهد.

آیات سوره نجم:

أَ فَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَ الْعُزَّى «19» وَ مَناةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرى‌ «20»

ترجمه: آیا (بت‌هاى) لات و عزّى را دیده‌اید؟ و منات، آن سومین بت دیگر.

دو جمله‌ شیطانی:

فاِنّهُن الغرانیقُ العُلی و اِنّ شفاعتَهُنّ لَتُرتَجی

ترجمه: پس همانا که ایشان پرندگان زیبای بلندپروازند که بر شفاعتشان امید می‌رود.


روشنگری:

بسیاری از نویسندگان و پژوهشگران، به پیروی از کتاب آیات شیطانی در نوشته خود آورده‌اند دو آیه شیطانی. نظر به اینکه مفهوم آیه مربوط به کتاب‌های مقدس است، نگارنده از جمله‌های تلقین شده، با عنوان دو جمله یادکرده و نه دو آیه.

نکته دیگری که کتاب آیات شیطانی بر قرآن پژوهان از جمله آقای بهاء الدّین خرمشاهی تأثیرگذارده، این است که این ماجرا را به دخالت شیطان در پروسه وحی، و تحریف قرآن نسبت داده‌ و نوشته‌اند «بعد یا بعدها از متن قرآن حذف شد»! این اتّهام، گویای تحریف قرآن است؛ و این در حالی است که کل این ماجرا شفاهی بوده، به کتابت نرسیده، و تنها از پاسی از روز تا پاسی از شب طول کشیده است.

کی بر متن قرآن افزوده شد که حذف شده باشد؟! اندیشیدن در نوشتار و گفتار، چیز خوبی است!


نکته اساسی:

با مطالعه دقیق ماجرای غرانیق، به این نکته کلیدی و اساسی پی بردم که هیچیک از مفسران، تاریخ نویسان، و پژوهشگران قرآن، پیرامون قدرت شیطان و شیاطین بحث نکرده اند؛ و همگان خواسته اند با توجّه به اینکه رسول گرامی معصوم است، ماجرا را از بیخ و بن منکر شوند!

نگارنده در این نوشتار می‌کوشد تا نقش شیطان و شیاطین را در نزول وحی (از دیرباز تا نزول قرآن) برجسته و تأثیرگذار نشان دهد؛ و نقش خداوند قادر متعال را در پیشگیری از اخلال در نزول وحی، و مصون ماندن وحی به اثبات برساند.


کسانی این ماجرا را رد می‌کنند یا افسانه می‌خوانند که:

یک- آن را به زیان وحی و قرآن می‌دانند؛ که این‌گونه نیست.

دو- معنا و مفهوم واژه عصمت را نمی‌دانند و مقام عصمت را درک نکرده اند؛ در نتیجه ماجرای غرانیق را وهن پیامبر اکرم و تحریف قرآن قلمداد کرده‌اند! توضیح آنکه:

مقام عصمت، پاکی از گناه است و نه مصون ماندن از خطا. همگان باید بدانند که در عالم هستی یکی خداوند خطا یا اشتباه نمی‌کند؛ و دیگری کارگزارانش مشهور به فرشتگان؛ که اگر اینان اشتباه کنند، همه کیهان بر هم می‌ریزد. مفصل این بحث را در مقاله زیر آورده‌ام:

جایگاه الله، محمّد، و علیّ در دیدگاه شیعه سنتی: https://www.academia.edu/10031869

سه- کوشش کرده‌اند تا از ربط دادن آیه 52 سوره حج با این ماجرا جلوگیری کنند.

این آیه خود یک منبع موثق است. چه به این ماجرا ربط پیدا کند یا نکند، آیه موثّقی است برای راستی آزمایی این ماجرا که در پی به آن خواهم پرداخت.

چهار- اگر شرقشناسی استدلالی معقول آورده، آن را بدون ارائه دلیل موجهی رد کرده‌اند.

توضیح آنکه: اکثر مستشرقین قرآن شناس، پیش از سال 1980 و آشکارشدن ماجرای غرانیق توسط سلمان رشدی نویسنده آیات شیطانی، به درستی این ماجرا پی برده و استدلال کرده‌ بودند که احتمالش بسیار کم است که خود مسلمانان چنین داستانی علیه خویش جعل کنند یا آن را از معاندان اسلام بپذیرند؛ بویژه اینکه دشمنان و معاندان اسلام در این میان غایبند، و همه نقلها از مفسران و تاریخ نویسان مسلمان است!

بررسی موضوع با توجّه به قدرت شیاطین و بویژه شیطان اکبر: ابلیس لعین:

یک- در داستان آفرینش انسان در قرآن می‌خوانیم:

نقل از «گامی در خودشناسی»: پس از اینکه ابلیس از مقام و منزلتش معزول می شود، به خداوند می‌گوید: ‹اگر تا روز قیامت به من مهلت بدی، خواهی‌دید که فرزندان این موجودی را که بر من برتری‌اش‌دادی چگونه ریشه‌کن‌می‌کنم. مگر بعضی‌ها را›.

خداوند درخواست او را پذیرفت. اما او که حالا ‹شیطان› شده‌بود باز گفت: «چون مرا گمراه کردی پس سوگند به بزرگواریت که من هم تمام آدمها را فریب‌ می‌دم و گمراه‌ می‌کنم. جلو راهشون می‌نشینم؛ و از راه راست تو منحرفشون می‌کنم؛ و از هر سو، و با روشهای مختلف با آنها روبه‌رو می‌شوم؛ باز هم می‌گویم که حتماً آنان را گمراه‌می‌کنم و حتماً وعده‌های دروغین به آنان می‌دهم؛ و حتماً به‌ آنان دستورمی‌دهم؛ پس باید گوش‌های چهارپایان را ببرند (موضوع، تغییرات ژنتیک* است.) پس باید در خلقت خداوند دستکاری کنند؛ و خواهی‌دید که ‹بیشترشان› شکرگزار تو نیستند؛ مگر عدّه کمی که بندگان ‹مخلص› تو باشند.

* آذان الانعام یا ژنها: https://www.academia.edu/7503159

گامی در خودشناسی و قصّه هستی: https://www.academia.edu/12078728

می‌بینید که خداوند تا چه اندازه اختیارات تامّ و تمام به شیطان داده است؛ تا ما را در بوته آزمایش دنیا به خوبی بیازماید. پس قدرت شیطان را هرگز نباید دست کم بگیریم و به خویشتن خویش خوشبین باشیم! بویژه آنکه تکبّر (خود بزرگ بینی) دلیل اصلی انحراف ابلیس از مسیر الهی بود.


دو- ادبیات به کار رفته در دو جمله شیطانی، نمونه‌ای از قدرت شیطان:

اگر در دو جمله شیطانی دقت کنید و کمی هم به ادبیات عرب آشنایی داشته باشید، متوجّه می‌شوید که این دو جمله تا چه اندازه هم زیبا و هم استوارند؛ به گونه‌ای که موجب شد تا رسول اکرم آن‌ها را به جای وحی زیبا و استوار، اشتباه بگیرد و بر زبان آورد!

فاِنّهُن الغرانیقُ العُلی و اِنّ شفاعتَهُنّ لَتُرتَجی


سه- تأیید قدرت شیطان در آیه 52 سوره حج:

وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ وَ اللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ

ترجمه: و پیش از تو هیچ رسول و پیامبرى را نفرستادیم، مگر اینکه هرگاه چیزی آرزو مى‌کرد، شیطان در آرزوى او چیزی القا مى‌کرد. پس خداوند هر چه را که شیطان القا کند، از میان مى‌برد، سپس آیات خود را استحکام مى‌بخشید و خداوند آگاه و حکیم است.

یعنی با اینکه شیطان در پروسه وحی به همه رسولان و پیامبران اگر خواسته‌ای داشته‌اند، دخالت کرده، ولی خداوند دخالت شیطان را نقش بر آب کرده و از وحی به پیامبران و رسولانش در هر حال مراقبت و مواظبت کرده، و مصونیت وحی را تضمین کرده است.

چهار- قدرت شیاطین در ربودن وحی:

در راستای آیه بالا باید افزود که جنها از جمله شیاطین آن‌ها، تا پیش از نزول وحی بر پیامبر اکرم، میان زمین و آسمان در رفت و آمد بوده‌اند و در سفینه های فضائی خود، به شنود و از جمله دزیدن و دخالت در وحی می‌نشسته اند؛ ولی با نزول قرآن از این مهم در زندگی خود منع شده اند:

وَأَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْهَا مَقَاعِدَ لِلسَّمْعِ ۖ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهَابًا رَصَدًا (جن: 9)

ترجمه: ما در ایستگاههای فضائی خود به شنود می‌نشستیم؛ پس اکنون هرانکس که به شنود بنشیند، می‌یابد شهابسنگی را که در کمین اوست.

بدین ترتیب متوجه می‌شویم که خداوند برای رسول اکرم حساب جداگانه ای باز کرده و با اینکه وحی قرآن همچون دیگر وحی ها به دیگر پیامبران و رسولان نیست و بسی بیشتر و پر مایه تر است، و از نظر کمیت نیز بیش از شش هزارودویست آیه را در بر می‌گیرد، ولی شیاطین را از دخالت در وحی به رسول اکرم پیش از نزول قرآن، معزول کرده است.

اکنون این پرسش پیش می‌آید که اگر نمونه ای بسیار کوچک (نسبت به 6236 آیه) از دخالت مستقیم خود شیطان قدرتمند در وحی به رسول اکرم صورت گیرد، و خداوند باز هم مانند همه موارد پیشین، القاء شیطان در وحی به پیامبرش را منسوخ کند، موجب خدشه بر پروسه وحی و قرآن عظیم می‌شود؟! زهی نادانی و نفهمی برای کسی که چنین فکر کند!


پنج- آیه حفاظت از وحی و قرآن:

آیه‌ای وجود دارد که خداوند با تأکید بسیار می‌فرماید ما خود، قرآن را فروفرستاده ایم و خود نیز قویاً نگهبان و حافظ آن هستیم: انّا نحن نزّلنا الذّکر و انّا له لحافظون


مفسران و پژوهشگران قرآنی معمولاً این آیه را برای اثبات بی انحراف بودن قرآن به کار می‌برند؛ ولی تاکنون دیده نشده نمونه‌ای برای تحقق این آیه بیاورند که خداوند چگونه از قرآنش عملاً نگهبانی کرده است.

به نظر نگارنده ماجرای غرانیق تنها موردی است که خداوند ثابت می‌کند چگونه از وحی و سلامت آن دفاع کرده و مصونیت آن را عملاً تضمین کرده و با زبان عمل گفته است «ما با فوریت هرچه تمامتر از انحراف در وحی خود دفاع می‌کنیم و ترفندهای شیطان و شیاطین را نقش بر آب می‌سازیم»!! بنابراین:

این ماجرا کاملاً درست بوده، و به سود وحی و قرآن تمام شده است. التماس اندیشه در آیات الهی

آذر 1403

احمد شمّاع زاده