جایگاه انسانهای پیشین و انسان امروزی
در سیر تکاملی انسان
پیشگفتار
فصل اول: آگاهیهای عقیدتی
1. عـمــر انـسـان کـنـونـی
2. جهانها و آدمهای پیش از ‹آدم›
3. انسان، جانشین خداوند برروی زمین
4. فرشتگان، کارگزاران خداوند در کار جهان
5. جن، اولینآفریدة مسؤول خداوند برروی زمین
6. نسناس، سرامد آفریدگان زنجیرة طبیعت
7. جدول مقایسة انواع چهارگانة یادشده
8. آیا کالبد انسان تکامل داشتهاست؟(مهم)
فصل دوم: دستاوردهای علمی
1. انسانهای نخستیـن
2. انسـان نئاندرتـال
آخرین نظریه ها پیرامون انسان نئاندرتال و انقراض آنها(مهم)
3. هموسـاپیـنها
فصل سوم: مقایسه و روشنگری
1. در پیرامون نسناس
2. در پیرامون جـــن
فصل چهارم: تمدنهای ناشناس
1. برجایگذارندگان بازماندههای پختوپز
2. سازندگان تپههای اروپایی و آسیایی
3. بنیانگذاران خانههای دریاچهای
4. هنرمندان صخـرههای آفریقا
5. فضانوردان صحرائی آفریقا
6. بانیان فـرودگاه نازکـا
فصل پنجم: واپسین سخن و نتیجهگیری
پیشگفتار
این پرسش پیچیده که آیا انسان روند تکامل را سپریکرده یا نکردهاست، و به عبارت دیگر موضوع ترانسفورمیسمTRANSFORMISM) ) یا فیکسیسم(FIXISM) درمورد انسان، همواره یکی از بحثانگیزترین گفتمانهای علمی و محلّ برخورد دیدگاهها میان دانشمندان مادّیگرا و اندیشمندان خدامحور بوده؛ ولی تاکنون، پیچیدگی آن کاهشنیافتهاست.
در زبان اهل دانشEvolutionism یا تکاملگرایی، مانند ترانسفورمیسم، گفتمانی غیردینی تلقیشده که اینچنین نیست؛ بلکه دین نیز تکامل را در نظام آفرینش باوردارد؛ و اینکه آفرینشگرایی یا Creationism را نیز همانند فیکسیسم، و هردو را گفتمانهایی صرفاً دینی تلقیکنیم، آنهم درست نیست. دانشمندان مسلمان براینباوربودند که:
«موالید سهگانه یعنی ‹معدن›، ‹نبات›، و ‹حیوان› بههمپیوستهاند، معدن از نظر ترتیب در پیدایش، مقدم بر نبات، و نبات مقدم بر حیوان است، و این سلسله بهطوری منظم است که آخرین مرتبة معادن از قبیل طایفة مرجان با اولین مرتبة نباتات بسیارشبیه و نزدیکند؛ همچنین آخرین درجة نباتات مثل اسفنج، با اولین درجة حیوانات دریایی مشابهند و نیز آخرین حلقة حیوانات از قبیل میمون با اولین مرتبة انسان شباهت و قرابت دارد».(1)
حتی اینکه انسان از نظر فرهنگی، دارای سیر تکاملی بوده، جای شکّ و محلّ اختلاف نیست، بلکه چیزی که همواره مسألهای مبهم باقی مانده، موضوع تکامل جسمی انسان است. از سوی دیگر در میان دانشمندان و اندیشمندانی که دستاوردهای علمی را نادیدهنگرفتهاند، این مسأله که انواع انسانها از نظر جسمی سیر تکاملی را پیمودهاند، موضوعی اختلافبرانگیز نبوده، بلکه چیزی که همواره مورد بحث آنان قرارگرفته، آن بودهاست که:
جایگاه انسان امروزی در زنجیرة انسانهای شناختهشده از دیدگاه کاوشهای انسانشناختی، چگونه بازشناختهمیشود؟
هدف این گفتار بیان نظریهای مبتنی بر راهبردی علمی و دینی برپایة چند آیه از قرآنکریم، چند حدیث، و بررسیهایی در زمینة انسانشناسی علمی است که تبیینکنندة مسائل مطرحشده، و پاسخگوی آنهاست.
تاریخ پایان اولین پژوهش و نگارش: فروردین 1366
تاریخ چاپ: اطلاعات علمی شمارههای 8 و 9 سال 1377
تاریخ پایان دومین پژوهش و نگارش: خرداد 1384
تاریخ افزودن تصویرها: خرداد 1385
احمد شمّاعزاده
فصل اول: آگاهیهای عقیدتی
عمر انسان کنونی
در آغاز گفتار، به محاسبهای ساده میپردازیم تا بدانیم براساس منابع علمی و عقیدتی، از عمر انسان امروزی که نیای او «آدم» علیهالسلام است، چهمدت میگذرد؟
بنابر شواهد علمی(از جمله دستاوردهای پروفسور WOOLLEY)، طوفان نوح(ع) در حدود 3200 سال پیش از میلاد مسیح رخداده. در منابع تاریخی ادیان و از جمله بحارالانوار آمدهاست که طوفان نوح در 950 سالگی حضرت نوح رویداده؛ و نیز بحارالانوار آوردهاست که بین نوح و آدم علیهماالسلام 1500 سال فاصله بوده و حضرت آدم(ع) 936 سال را گذراندهاست.(2) بنابراین آفرینش آدم(ع) در 6586 سال پیش از میلاد مسیح واقعشدهاست؛ یعنی حضرت آدم درعصر نوسنگی که از هزارة هشتم پیشاز میلاد آغازمیگردد، آفریدهشده و برروی زمین زندگیکردهاست.
نوع قربانیهایی که فرزندان آدم(هابیل و قابیل) برای خداوند انجامدادند، و در حدیثهایی به آنها اشارهشدهاست (یکی شتری سرخموی و دیگری دستهای گندم زرد) نیز موضوع همزمانی آغاز زندگی آدم و عصر نوسنگی را که از ویژگیهای آن اهلیکردن حیوانها و رواج کشاورزی است مورد تأیید قرارمیدهد.
جهانها و آدمهای پیش از ‹آدم›
در اینجا به پاسخ این سؤال میپردازیم که اگر از عمر آدم(ع) درحدود 8600 سال میگذرد، پس آثاری که از انسانهای پیشین بهدستآمده، به چه انسانهایی میتوان نسبتداد؟ پاسخ این سؤال را با آوردن دو حدیث و یک آیه که یک نظریة بنیادین را در انسانشناسی پیمیریزند، بیانمیکنیم:
حدیث اول: شیخ صدوق(ره) در کتاب توحید باب 38 ضمن خبر دوم از امام محمدباقر(ع) چنین نقلکردهاست: «بهخداسوگند که خداوند هزارهزار دوران و هزارهزار آدمی آفریدهاست. تو(ای انسان امروزی) در پایان آن دورانها و آن آدمیان قرارگرفتهای»(3)
قرآن کریم:
قرآن کریم تنها در یک آیة کوتاه، دو واژه را در این زمینه بهکارگرفتهاست:
واتقواالذی خلقکم والجبلهالاولین(شعراء: 184)
ترجمه: پرواپیشهکنید خداوندی را که آفرید شما را و ‹آفریدگان نخستینیان› را.
آقای بهاءالدین خرمشاهی در زیر ترجمة خود، نقلقولهایی را برای ‹جبلهالاولین› آورده که آخرین آن نقلی است از ترجمة قرآن توسط ‹شاهولیالله›: ‹خلائق نخستینان›، که میتوان آن را همان ‹انسانهای نخستین› یا نخستیها دانست که قرآن کریم به این صورت از آنان یادکرده، و در انسانشناسی به انسانهایی گفتهمیشود که تکامل آنها منتهی به سربراوردن ‹نئاندرتالها› شدهاست.
دانستن ویژگیهای انسان پیش از انسان نئاندرتال، یعنی انسان راستقامت یا ‹همو ارکتوس› نیز خالی از سود نیست:
این انسان در حدود پانصدهزارسال پیش برروی زمین ظاهرشده و نیای انسان نئاندرتال بهحسابمیآید. راست راه میرفته و آتش را او کشفکردهاست. قد او به 150 سانتیمتر میرسیده و مغز او دوسوم مغز انسان امروزی بودهاست.
مسلم است که خداوند اینهمه انسانهای پیش از آدم علیهالسلام را بیهوده نیافریده و از آفرینش و تکامل جسمانی آنها منظورهایی داشتهاست. بنابراین تکامل جسمانی آدم نمیتواند با این زنجیره از انسانهای پیش از آدم(ع) بیارتباط باشد. بویژه آنکه امام حسین علیهالسلام به این موضوع اشارههایی دارد که پس از این خواهدآمد.
حدیث دوم: روایتی مهم و اساسی، حتی مهمتر از روایت اول، به سؤال بالا پاسخی تعیینکنندهتر و مشخصتری میدهد: از امام محمد باقر علیهالسلام از پدرانش نقلشده که امیرالمؤمنین علی(ع) در تفسیر آیاتی از سورة بقره: اذ قال ربک للملائکه انی جاعل فیالارض خلیفه… فرمود(4):
«خداوند تبارکوتعالی پس از آنکه هفتهزارسال از زندگی(همزمان) ‹جن› و ‹نسناس› برروی زمین گذشتهبود، ارادهکرد تا آفریدهای را با ‹دست› خویش بیافریند؛ و در شأن او آفرینش ‹آدم› بود. پرده از طبقههای آسمان برداشت و به فرشتگان گفت: ‹بر اهل زمین از جمله آفریدههای من، جن و نسناس نگاهکنید›
پس هنگامی که فرشتگان کردار آنان را از گناه و فساد و خونریزی برروی زمین دیدند، بر آنان گرانآمد و بر خداوند خشمگینشدند و بر اهل زمین تأسفخوردند و نتوانستند از خشم خود جلوگیریکنند. پس گفتند: خداوندا تو بزرگ و توانا و جبّار و قاهر و عظیمالشّأنی؛ این است آفریدگان ناتوان و خوار تو که در دست توانای تو هستند و با روزی تو زندگی میکنند و از نعمت سلامتی تو بهرهورند؛ با این حال چنین گناهانی را انجاممیدهند و تو بر آنها متأسّف نمیشوی و بر آنان خشمنمیگیری و انتقام خودت را از آنان نمیگیری؛ این مسأله بر ما گران است و از تو شگفتزدهایم.
پس خداوند هنگامی که این سخنان را از آنان شنید، گفت: ‹من ارادهکردهام که جانشینی برروی زمین قراردهم تا حجّتی از جانب من بر آفریدگانم در زمین باشد.›
پس فرشتگان گفتند: تو پاک و منزّهی. آیا میخواهی کسی را در زمین قراردهی که در آن فسادکند، همچنانکه فرزندان ‹جن› فسادکردند؟ و خونریزیکنند چنانکه فرزندان جن کردند؟ و به یکدیگر رشگبورزند و کینهتوزیکنند؟ پس شایستهاست که آن خلیفه را از ما قراردهی. ما رشگنمیورزیم و کینهتوزی و خونریزی نمیکنیم و سپاس تورا میگوییم و تو را تقدیسمیکنیم…
پس خداوند جلّ و علا گفت: من میدانم آنچه را که شما نمیدانید. من ارادهکردهام که آفریدهای را با ‹دست› خودم بیافرینم و از فرزندان او پیامبران و رسولان و بندگان نیکوکار و پیشوایان هدایتگر قراردهم و آنان را جانشینانی از سوی خود بر آفریدگانم برروی زمین قراردهم تا آنان را از سرپیچی از من بازدارند و از عذاب من بیمدهند و به فرمانبرداری از من راهنماییکنند و به راه من بیاورند. من نسناس را از روی زمینم برمیافکنم و زمین را از وجودشان پاک میکنم. جنهای سرکش و گنهکار را از آفریدة برگزیدهام دورمیکنم و در جاهای دوردست آسمان و زمین میگمارم. پس در همسایگی نسل آفریدهام قرارنمیگیرند؛ و میان جن و آفریدهام پردهای قرارمیدهم. بدین ترتیب نسل آفریدهام جن را نمیبینند و با آنها نشستوبرخاست نمیکنند و با آنان درنمیآمیزند. پس هرگاه هریک از نسل آفریدهام هرچند که آنها را برگزیدهام، از فرمان من سرپیچیکند، آنان را نیز در جایگاه گناهکاران جایمیدهم و در جاهایی که آنها را واردمیکنم، آنان را نیز واردمیکنم؛ و از این کار باکی ندارم.
پس فرشتگان گفتند: پروردگارا! هرانچه را میخواهی انجامده که ما جز آنچه تو به ما آموختهای، از خود چیزی نمیدانیم و تو دانای حکیمی». (این بود ترجمة متن حدیث)
نکتههای قابل توجّه در این حدیث:
1. این گفتوگوی خداوند با فرشتگان پس از هفت هزارسال که از زندگی مشترک و همزمان جنها و نسناسها میگذشته، صورتگرفتهاست.
2. ‹دست› نشانگر آن است که آفرینش آدم(ع) یعنی خلیفة خداوند برروی زمین، برطبق سنت و سیر کلی طبیعت نیست، بلکه جدای از آن و بنابر ارادة ‹ویژة› خداوندی صورتگرفتهاست.
3. عرفا در وصف خلیفهالله و جعلخلیفه، میگویند: ‹فلسفة آفرینش، تجلی و شناساندن خدا به خلق است و راه شناختن و شناساندن هرچیز مقایسة آن با ضد آن است و خداوند ضدی نداشت، لاجرم خلیفهای بیافرید و او را از طرف خود نصبکرد تا چون نورانیت او با تیرگی شیطان و پیروانش که ضد خلیفهاند مقایسهشود، معرفت حاصلشود.(5)
داشتن روح الهی و علم الهی، از انسان موجودی ساخته که پذیرش آن را داشتهباشد تا از فرزندان او ‹نبی› برای تمام جن و انس پدیدآید. پس یکی از منظورهای خداوند از آفرینش آدم، آن است که او را برای نبوت آفریدهاست.
4. خداوند نسناس را نابود میکند؛ ولی آن دسته از جنها را که سرکش و گنهکارند، تبعیدمیکند؛ و در دو جا اسکانمیدهد: یکی در فضا (که اشاره به مسکونیبودن برخی سیارهها بهوسیلة جنهاست) و دیگری در نقاط دوردست زمین.
5. جن به معنی پنهان است و چون خداوند ارادهکردهبود که پس از آفرینش ‹آدم›، جنها از معاشرت و آمیزش با او محرومباشند، بدین نام خواندهشدهاند. بنابراین واژة جن در گفتوگوهای خداوند با فرشتگان وجودنداشته و اصولاً زبان گفتوگوهای الهی با زبان گفتوگوهای انسانی متفاوت است.
مرحوم طالقانی در این زمینه نوشتهاست: «گفتوگوی خداوند با فرشتگان یا با زمینوآسمان و همة موجودات، چون گفتوگوی ما بهوسیلة هوا و صوت و زبان و دیگر آلات عضوی نیست. حقیقت قول، اظهار مطالب و نیات و فهماندن آنهاست…»(6)
انسان، جانشین خدا برروی زمین
هرجانشینی نشانی از اصل خود بایدداشتهباشد، و نشانة ‹خلیفهاللهی› انسان ‹روح الهی› اوست که در نهاد او به امانتگذاردهشده و با داشتن این روح است که میتواند تا آخرین درجههای قربالهی پیشرود. قابلبودن انسان برای اینکه فرشتگان بر او سجدهکنند، نیز به دلیل داشتن ‹روحالهی› او بود که ‹ابلیس› این را درکنکرد و گمراهشد؛ زیرا تصورمیکرد که جسم نقشی اساسی دارد و او که مایة آغازین جسمش ‹انرژی ناب› است، بر انسان که از ‹مادة تیره› آفریدهشده، برتری دارد.
برمبنای آیات 31 و 33 سورة بقره: و علّم آدمالاسماء کلها، انسان (از نسل آدم) تعلیم اسماء شده. یعنی گذشته از اینکه خداوند از روح خود به او بهرهای داده، داشتن روح الهی مبنایی شده تا از دانش خود نیز بهرهمندش سازد، و کلید شناخت تمام حقایق عالم را بالقوه به او بدهد، چیزی را که به جن ندادهاست. البته این انسان است که با کمک روح الهی خود این نیرو بالقوه را به فعل برساند و گرنه زیانکار است.
فرشتگان، کارگزاران خداوند در کار جهان
از آیات قرآن و دیگر منابع اسلامی برمیآید که:
1. فرشتگان از خود اختیاری ندارند، بلکه پیرو دستور پروردگارند. به این دلیل ابلیس توانست از دستور پروردگار سرپیچیکند، که از جن بود و تنها مقام و مرتبة فرشتگان را داشت.
2. فرشتگان هرانچه برعهدة آنان گذاردهشود، بدون کموزیاد و به بهترین گونه به انجاممیرسانند.
3. در محدودة اختیار خویش، دارای علمالهی هستند که از جانب پروردگار به آنان سپردهشدهاست.
4. فرشتگان نگاهدار عرش اکنون چهارند که در روز بازپسین هشت خواهندشد.
5. در بخشی از کیهان دارای جایگاهی ویژهاند و بخش عمدهای از امور کیهان برعهدة آنان است.
دیگرویژگیهای فرشتگان(7)
1. مادی نیستند، و آفریدة خداوندند.
2. یکبعدی هستند یعنی ویژگیهایی همچون رشگ، وسوسه و شهوت در آنها نیست.
3. محدود به زمان و مکان نیستند.
4. به یگانگی خداوند گواهیمیدهند.
5. دربرابر انسان فروتنند.
6. همهجا از فرشتگان پرشدهاست.(این ویژگی از آن فرشتگانی است که میتوان آنان را ‹نیرو› نامید)
7. تمام آفریدگان را درجهت تکامل یاریمیرسانند.
8. حرکتشان تسبیحی، و بر پایة مهربانی و شوق است.
9. به صورتهای مختلف ازجمله به صورت انسان آشکارمیشوند.
10. در قیامت آشکارمیشوند و عروجمیکنند.
11. دارای انواع، مراتب، و درجههای مختلفند.
جن، اولین آفریدة مسؤول خداوند برروی زمین
الف ـ از دیدگاه واژگان:
1. مجمعالبیان: الجن، و هم جیل رقاقالاجسام خفیفه علی صوره مخصوصه بخلاف صورهالانسان والملائکه. فانالملک مخلوق منالنور والانس منالطین والجن منالنار(8)
ترجمه: مردمانی با جسم های لطیف و رقیق، با صورتی ویژه برخلاف صورت انسان و فرشتگان. همانا که فرشته از نور، انسان ازگل، و جن از آتش(حرارت) آفریدهشدهاست.
2. المنجد: الجنه، مخلوق مزعوم بینالانس والارواح یسمی بذلک لاستتاره و اختفائه منالابصار
ترجمه: جن آفریدهای است که تصورمیرود چیزی بین انسان و ارواح باشد و به این دلیل جن نامیدهشده که از چشمها پوشیده و پنهان است.
ب ـ از دیدگاه قرآن و حدیث:
1. با توجه به سورة جن و آیات مختلف و حدیث، جن موجودی دارای عقل و احساس و اختیار، و نیز مکلف و مسؤول و خداشناس است. یعنی در تمام جنبهها با انسان مشابه است، جز آنکه روحالهی ندارد و درنتیجه از نظر رسیدن به قربالهی محدود است؛ و همچون انسان شیفتة اصل خود نیست. درنتیجه از آنان پیامبری برانگیخته نشده؛ و پیامبران انسانی برای جنها نیز پیامآورند. برپایة آیة 33 سورة الرحمن ، بهمانند انسان با پیشرفت علمی خود میتواند از سدهای میان زمین و آسمان بگذرد و به اقطار زمین و آسمان نفوذکند.
2. تفسیر المیزان: جن آفریدهای است که از حسهای ما پنهان مانده و قرآن کریم وجود آنها را تصدیقمیکند. این آفریده که نوعاً پیش از انسان برروی زمین زندگیکرده، از آتش آفریدهشده، چنانکه انسان از خاک آفریدهشدهاست. آنان مانند انسان زندگیمیکنند و میمیرند و در روز بازپسین برانگیختهمیشوند و دارای مرد و زناند، بهگونهای که نسل خود را افزونمیکنند. آنان دارای عقل و ارادهاند و بر حرکتهای تند و کارهای سخت و توانفرسا توانایی دارند؛ چنانکه در قصههای حضرت سلیمان(ع) و ملکة سبا آمدهاست. آنان چون انسان مکلف و مسؤول، و دارای مؤمن و کافر، و درستکار و بدکارند. به گواهی قرآن، ابلیس از جن بوده و دارای ذریّه و قبیله است.
آیههای هشتم و نهم سورة جن:
«وانا لمسنالسّماء فوجدناها ملئت حرساً شدیداً و شهباً و انّا کنّا نقعد منها مقاعد للسّمع فمن یستمعالآن یجدله شهاباً رصداً»
ترجمه: بهدرستی که ما قصد آسمان کردیم. پس آن را پرشده از نگهبانان سخت و تیرهای شهاب یافتیم. ماهمواره برای دریافت پیامهای آسمانی در جایگاههایی از آسمان بهشنود مینشستیم. پس کسی که اکنون بهگوش بنشیند، مییابد شهابی را که در کمین اوست.
مرحوم علامة طباطبائی در پیرامون تفسیر این دو آیه مینویسند:
«از مجموع این دو آیه چنین فهمیدهمیشود که آنان همزمان با نزول قرآن و بعثت پیامبر اکرم(ص) با یک پدیدة تازة آسمانی روبهروشدهاند و آن منعشدن جنها از دریافت اخبار آسمانی از راه استراقسمع است».
ایشان پیرامون آیة کوتاه «انا کنا طرائق قدداً» مینویسند:
«دلیلیاست بر گروه،گروهبودن و پراکندگی آنان… و از نظر دیگر مفسران بعید نیست که استعارهای باشد بر اینکه آنان از نظر اختلاف و تباین در راهها و روشها از یکدیگر جدا بوده، بهگونهای که هر گروه از آنان به غایتها و نتیجههای گوناگونی پایان مییابند».
3. تفسیر مجمعالبیان طبرسی:
نقل حدیثی از ‹علقمهبنقیس›:
«در شبی مشهور به ‹لیلهالجن› حضرت رسول اکرم(ص) به تنهایی با جنها ملاقات کرد و برایشان قرآنخواند. همراهان حضرت که با او بودند و در آن شب ایشان را گمکردهبودند، پس از بازگشت، از ایشان پرسیدند که شب را در کجا بهسربردهاند. حضرت پاسخدادند: «مبلّغی از جنیان به نزد من آمد. پس با او رفتم تا برای آنان قرآنبخوانم». همراهان حضرت میافزایند که ایشان ما را بردند و آثار ونشانههای جنیان و آثار و باقیماندههای آتشی را که (برای روشنایی یا پختوپز غذا) روشنکردهبودند، به مانشاندادند».
مرحوم طبرسی به نقل حدیثی از سعیدبن جبیر میپردازد:
«جنیان به پیامبر گفتند(بهعنوان ابراز تأسّف) «چگونه به مسجد بیاییم و با تو نمازگزاریم و حال آنکه ما از تو بهدوریم» و در ذیل «کادو یکونون علیه لبداً»: جنیان نزدیک بود بهخاطر حرصوولعی که برای شنیدن قرآن داشتند، از سروکول یکدیگر بالاروند».
وی حدیثی را نیز از ‹بلخی› نقلمیکند: «تا پیش از بعثت رسول اکرم(ع) جنها به آسمان
میرفتند؛ ولی از آن پس از این کار منعشدهاند. و در ذیل آیة «انه کان رجال منالانس یعوذون برجال منالجن» از قول ‹مقاتل› مینویسد: اولکسانی که به جن پناهبردند، قومی از ‹یمن›، و سپس ‹بنیجنیفه› بودند و پس از آن در میان عرب شایعشد».
طبرسی در تفسیر «انا سمعنا قرآناً عجباً یهدی الیالرشد فآمنا به ولن نشرک بربنا احداً» مینویسد: این دلالت دارد بر اینکه پیامبر اکرم برای جن و انس بالسّویّه مبعوثشدهاند و جنیان دارای عقل هستند و به واژگان عربی و زبان عرب آشنایی دارند و میان معجزه و غیر آن را فرقمیگذارند و قومخویش را به اسلام دعوت، و به اعجاز قرآن آگاهمیسازند.
نسناس سرامد آفریدگان زنجیرة طبیعت
الف ـ فرهنگ عبری به فارسی، تألیف سلیمان حییم: نناس، انسان کوتاهقد
ب ـ المنجد: النّسناس، دابّه وهمیّه یزعمون انها علی شکل انسان و عندالعامّه نوع منالقرده.
ترجمه: نسناس حیوانی افسانهایاست که تصورمیرود بهشکل انسان باشد و در نزد عامّه مردم نوعی از میمون است.
ج ـ بحارالانوار:
ـ النّسناس، حیوان شبیه بالانسان یقال انه یوجد فی بعض بلادالهند(ج 11 ص 106 و در پاورقی:)
ـ و یمکن ان یکونالمراد بهم من کان قبل آدم علیهالسلام من الانسانالوحشیالغیرالمتمدن.
ترجمه: حیوانی شبیه به انسان که گفتهمیشود در برخی مناطق هندوستان یافتمیشود و ممکن است که منظور از نسناس انسان وحشی غیرمتمدنی باشد که پیش از حضرت آدم(ع) وجودداشته.
د ـ چهارمقالة عروضی(اشاره به سیرتکاملی دارد و اینکه نسناس سرامد زنجیرة طبیعت است):
هیچ ناقصتر از ‹خراطین› نیست و او کرمیاست سرخ که اندر گل جوی بود و او را ‹گلخواره› خوانند و به ماوراءالنّهر ‹زغارکرمه› خوانند؛ اول حیوان اوست و آخر، نسناس… بعد انسان از حیوان او شریفتر است، که به چندین چیز با آدمی تشبّهکرد: یکی بهبالای راست، دوم به پهنای ناخن، و سوم به موی سر.(ص 14 و 15)
هـ ـ فرهنگ بزرگ دهخدا:
ـ خلقی بر صورت مردم، مگر در عوارض مخالف مردماند و آدمی نیستند.(منتهیالارب)
ـ نقلقول از چهارمقالة عروضی
ـ آنکه بر شکل انسان بود، ولی خویوسرشت انسانی در وی نباشد.
ـ با چنین حال و هیأت و صورت باز نشناسدم کس از نسناس(مسعود سعد سلمان)
ـ زمین است، کوه است، دشت است، چیست ز نسناس یا آدمی یا پری است(فردوسی)
نکته: در شعر فردوسی از هر سه نوع یعنی نسناس، انسان و جن یادشدهاست.
نتیجهگیری از تعریفهای یادشده:
‹نسناس› آخرین حیوان و کاملترین موجود زنجیرة طبیعت است. این ‹انساننما›ی وحشی، نسبتاً کوتاهقد بوده و بیشترین شباهت را به انسان داشتهاست: بالای راست، ناخن پهن و موی سر. این سه ویژگی از ویژگیها مهمی است که در معیارهای انسانشناختی، انساننماهای متکامل را از پیشینیانشان، متمایز میسازد.
با این وجود، نسناس از سیرت و خوی انسانی بیبهره بوده و چون نسل آنان منقرضشده و کسی آنها را ندیده، از آنها به گونههای مختلف و با تعبیرهای افسانهای یادشدهاست.
جدول برابرگذاری انواع چهارگانة یادشده
نوع/ امتیاز دانشتجربی اختیار ایمان دانشالهی روحالهی
انسان دارد دارد دارد(نامحدود) دارد دارد
فرشته ندارد ندارد دارد دارد(محدود) ندارد
جن دارد دارد دارد(محدود) ندارد ندارد
نسناس دارد(محدود) دارد دارد(خیلی محدود) ندارد ندارد
دو نکته:
ـ بر پایة آیات 130 سورة انعام، 47 سورة یونس، و 75 سورة حج، از میان انسانها، جنها و فرشتگان رسول برگزیدهمیشود، و بر اساس حدیثی که در آغاز گفتار نقلشد و نیز روایتهای دیگر، نبی تنها از میان انسانها برگزیدهمیشود.
ـ شرح دادههای جدول دربارة نسناس پس از این خواهدآمد.
روشنگری در مورد این جدول
تفاوت اساسی انسان با فرشتگان و جن، در روح الهی انسان است، که آن دودیگر از آن محرومند. چون انسان روح الهی داشته، توانایی آن را یافتهاست که تعلیم اسماء شود، آنهم به معنای کامل آن، وگرنه همچون فرشتگان میبود. این موضوع را بسیاری از کسانی که با قرآن سروکاردارند، و نیز برخی که پیرامون انسان در قرآن کتاب نوشتهاند، بهخوبی درک نکردهاند، و در نوشتههای خود تا اندازهای به بیراهه میروند. مثلاً برخی میگویند ‹اگر علت غایی آفرینش انسان پرستش حقتعالی بود، فرشتگان همین برتری را داشتند›.
آری. علت غایی آفرینش آدم همان پرستش باریتعالی بود؛ ولی ارزش پرستش موجود مختار، با ارزش پرستش موجود بیاختیار، بسیار متفاوت است؛ و نیز گفته شده که ‹علت غایی آفرینش انسان، عبادت توأم با علم و معرفت است›. ولی اینچنین نیست؛ زیرا چون فرشتگان کاملاً با خداوند سروکار دارند خودبهخود با آگاهی و دانایی، خداوند را ستاش میکنند.
از این موضوع نیز نباید غافلشویم که دانش منظور نظر خداوند، علم شناخت او نیست، بلکه این دانش که خداوند کلیدش را به دست انسان دادهاست، دانش آفرینندگی و دانستن رمزهای آن است، آنهم در بالاترین اندازه آن؛ که فرشتگان از آن بیبهرهاند، و تنها موجودی این توانایی را دارد که بهرهای از روحالهی داشتهباشد؛ یعنی خدایگونه باشد. (خداوند انسان را بر صورت خویش آفرید) حتی جنها که آنان نیز مجهّز به نیروی آفرینندگی هستند، نمیتوانند به آن پایه برسند، چنانکه در قرآن، در داستان آوردن تخت ملکة سبأ به آن اشاره شده است.
نکتة دوم در تفاوت انسان با جن، که باز هم مربوط به داشتن روح الهی است، از انسان موجودی ساختهاست که اسب شرف از گنبد گردون بجهاند و اشرف آفرینش شود، و انسانی همچون رسول اکرم اسلام، محمّد(ص) بتواند تا بدان منزلة قرب الهی پیش رود که به گفتة خود قرآن: قاب قوسین او ادنی و این چیز کمی برای حفظ آبروی انسان در برابر تمامی کائنات نیست؛ و چنین جایگاهی تنها شایستة موجودی است که از روح الهی بهرهمند است، و توانایی آن را یافتهاست که این قوه را به فعل برساند، و صدرنشین و اشرف آفرینش شود. به همین دلیل بود که خداوند به فرشتگان گفت هنگامی که از روح خود در او دمیدم بر او سجدهکنید، یعنی شما به نفس او سجده نمیکنید، بلکه به روح من سجدهمیکنید؛ و ابلیس از درک آن عاجز بود.
آیا کالبد انسان تکامل داشتهاست؟
گفتیم و باز هم میگوییم که انسان امروزی دنبالة زنجیرة طبیعت نیست. زنجیرة طبیعت با انسانی با نام ‹نسناس› که در حدیث بالا آمد و انسانشناسان آن را ‹انسان نئاندرتال› مینامند، و پس از این به آن خواهیم پرداخت، پایان میپذیرد. از نظر روند تاریخی، پس از آن نوبت به جنها میرسد که انسانشناسان به دلیل گوناگونی آنان، آنها را ‹هموساپینها› نامیدهاند و آثار این دو گونه، بخشهای گستردهای از کرة زمین را فراگرفته و در بسیاری گاهها موجب اشتباه انسانشناسان شده زیرا تصورمیکنند همة آن آثار به انسان کنونی تعلق دارد؛ مگر آنگاه که بسیار شگفتی بهبارآورد که باز هم برای آن پاسخی نمییابند.
بنابراین موجود سوم از نظر چیستی و چگونگی و نیز از نظر تاریخ پیدایش، همان انسان امروزی است که انسانشناسان او را ‹هموساپینساپین› یا ‹انسان مدرن› نامیدهاند. (برخی مترجمان تازهکار آن را ‹انسان جدید› ترجمه کردهاند.) ولی از قرآن کریم و نیز از برخی منابع مهم اسلامی برمیآید که جسم ‹انسان امروزی› یا انسان از نسل آدم، دورهای را که ویژة خود اوست و احتمال دارد حتی به دههزار سال برسد، گذرانده و آمادگی آن را یافته تا بتواند روح خداوند را پذیرا باشد:
دیدگاه قرآن در این باره
انی خالق بشر من طین فأذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین
و من آیاته ان خلقکم من تراب ثمّ اذا انتم بشر تنتشرون
و هو الذی خلق من الماء بشراً فجعله نسباً و صهراً
بدأ خلقالانسان من طین ثم جعل نسله من سلاله من ماء مهین ثم سوّیه و نفخ فیه من روحه
و هو الذی انشأکم من نفس واحده فمستقر و مستودع
ـ واژة بشر به معنای ‹جلد یا پوسته، تن، جسم، و کالبد›، جایگاه ‹روح› است و حتی ممکن است دارای روح حیوانی هم بودهباشد؛ ولی پس از تسویه (کاملشدن جسم)، روح الهی به آن واردشدهاست.
ـ واژههای ثم، نسب، نسل، صهر، مستقر و مستودع همه نشان از مرحلهای دارند که این بشر یا کالبد، روزگار درازی را میگذراند تا وظیفهای را به انجام برساند؛ و این بشر تنها نیست، بلکه پیش از واردشدن روح الهی در آن، زادوولد داشته و تکثیرشدهاست.
ـ پس در آغاز بشر از خاک آفریدهشده و در زمین پراکنده شده. سپس انسان شده و نسل او از پشتی به پشت دیگر منتقل میشده، سپس روح الهی در آن دمیده شده و آدم شده.
دیدگاه امام حسین(ع) پیرامون این مرحله:
به نظر میرسد بهترین تصویری که میتوان در متون اسلامی و شیعی برای تشریح مراحل تکاملی کالبد آدم یافت، گفتار آغازین امام حسین علیهالسّلام در دعای روز عرفه باشد. خود این دعا یک دورة کامل انسانشناسی است؛ و آن امام همام جسم و روح انسان را با این دعا تبیینمیکند. (امام حسین را باید با علمش شناخت و نه با ناتواننشاندادنش!) البته در اینجا از آن همه واژگان نغز، موزون ، پربار و… تنها ترجمة بخشی را میآوریم که مربوط است به کالبدشناسی انسان، و از جملة اللهم انی ارغب الیک و اشهد بالرّبوبیّه لک آغازمیگردد و با جملة اخرجتنی للذی سبق لی منالهدی الیالدّنیا تامّاً سویّاً پایان میپذیرد:
«خدایا من به سوی تو میلمیکنم و گواهیمیدهم به مقام پروردگاری برای تو. اقرارکنان به اینکه تویی پروردگارم و به سوی توست بازگشتم. آغازنمودی آفرینشم را به نعمت خودت پیش از آنکه چیز قابلذکری باشم؛ (مرحلة اول: بشر): آفریدی مرا از خاک؛ سپس نشاندی مرا در صلب(پشت)ها. ایمن از سختیهای زمانه و پشتهمآمدن روزگاران و سالها. پس همواره کوچمیکردم از صلبی به رحمی در پیشیگرفتن از روزگاران گذشته و قرنهای ازدسترفته. هرگز بیرون نیاوردی مرا به دلیل مهرت نسبت به من و لطفت برای من و احسانت به سوی من در دورة پیشوایان کفر؛ کسانی که پیمان ترا شکستند و رسولانت را دروغخواندند؛ ولی بیرون آوردی مرا برای آنکه پیشیگرفتهبود برای من از هدایتی که برای آن هموارم ساختی و در آن نشوونمایم دادی. و پیش از آنهم مهربانی کردی نسبت به من، با ساختهای زیبایت و نعمتهای تمامت. (مرحلة دوم: انسان): پس از نو آوردی آفرینشم را از آن منی که ریختهشود و نشاندی مرا در تاریکیهای سهگانه میان گوشت و خون و پوست. هرگز گواه نیاوردی برای من آفرینشم را و هرگز واگذارنکردی به من چیزی از کارم را. (مرحلة سوم: آدم): سپس بیرون آوردی مرا برای آنکه پیشیگرفتهبود برای من از هدایت به سوی دنیا بهگونهای تمام و درست و برابر».
روشنگری:
ـ به نظرمیرسد این شرح نه تنها مرحلة تکامل جسمی انسان را وصفمیکند، بلکه به واقعیت رسیدن وعدههای خداوند در حدیث دوم را نیز مینمایاند.
ـ آفرینش آغازین کالبد انسان از خاک بودهاست.
ـ آفرینش بعدی از صلبها و رحمها بوده و این موضوع قرنها ادامه داشتهاست.
ـ این کالبد در دورهای که پیشوایان کفر در زمین وجود داشتهاند ظاهر نشده، بلکه به خواست خداوند از چشم آنان پنهان ماندهاست.
ـ چون در آن قرون و زمانها هنوز انسان امروزی در زمین زندگی نمیکرده، پس ائمة کفر تنها جنهایی را دربرمیگیرد که از رسولان خود پیروی نمیکردند و نبایستی با انسان درمیآمیختند، چنانکه در حدیث دوم آمد.
ـ آنکه پیشیگرفتهبود برای من از هدایت، همان روح الهی است که کالبد برای آن هموار و آمادهمیشد، سپس هدایت این کالبد را برعهدهمیگرفت تا انسان با روح الهی خویش نشوونما کند و به اصل خویش بازگردد.
ـ با جملة «بیرون آوردی مرا برای آنکه پیشیگرفتهبود برای من از هدایتی که برای آن هموارم ساختی و در آن نشوونمایم دادی». ‹دورة ویژه› تسویة کالبد پایان میگیرد، و ‹دورة فراگیر› آن که همة انسانها تا به امروز بدانگونه باورمیشوند و نشوونما مییابند، آغازمیگردد که در هر باروری، در مرحلة خاصی از شکلگیری جنین، روح در کالبد واردمیشود: «پس نوآوریکردی آفرینشم را از آن منی که ریختهشود و نشاندی مرا در تاریکیهای سهگانه …سپس بیرون آوردی مرا برای آنکه پیشیگرفتهبود برای من از هدایت به سوی دنیا»
ـ در دورة ویژه هرچند از انتقال صلبی سخن میگوید ولی حرفی از روش باروری با منی در کار نیست، که در ‹دورة فراگیر› هست. یعنی اینکه آن انتقال صلبی از نوعی که ما میشناسیم نبودهاست.
فصل دوم: دستاوردهای علمی
در اینجا به حیطة علم و تجربه گاممینهیم و دانستههای عقیدتی یادشده را در این زمینه جستوجومیکنیم. در آغاز نظری بر جدول زیر میافکنیم. این جدول که از «تاریخ تمدن» ویلدورانت(9) برگرفتهشده، گویای نکتههای بسیاری است:
دوران تقسیم تاریخی نوع انسان بلندی قامت ظرفیت جمجمه تاریخ تقریبی
پارینهسنگی پیتهکانتروپوس جاوه 170 س.م. 950 س.م.م. 475000 پ.م.
پارینهسنگی آئوآنتروپوس انگلیس 1300 125000
یخبندان چهارم پارینهسنگی نئاندرتال آلمان و فرانسه 160 1600 40000
پس از یخبندان پارینهسنگی کرومانیون فرانسه 193- 178 1715- 1590 20000
پس از یخبندان میانسنگی انسانهای آزیلی ــ ــ 10000
پس از یخبندان میانسنگی برجایگذارندگان فضولات مطبخ(اروپا) ــ 7000
پس از یخبندان نوسنگی ساکنان دریاچهای روبنهاوزن ــ ــ 5000
پس از یخبندان عصر مفرغ نخستین تمدنها 160 1450 4000
توسط انسان امروزی در بینالنهرین
نکتههای قابلتوجه در این جدول:
1. هرچند برخی دادههای این جدول نسبت به آخرین پژوهشها کهنهشدهاند، ولی رویهمرفته نشانمیدهد که پیش از انسان کنونی، آدمیانی در نقاط مختلف کرة زمین میزیستهاند که میتوان آنان را جزئی از زنجیرة تکاملی بهشمارآورد و یا هریک را دارای آفرینشی جدا از دیگران دانست.
2. سه نوع انسان پیتهکانتروپوس، آئوآنتروپوس، و نئاندرتال که نمونهای از انبوه انسانهای پیش از انسان کنونی بهشمارمیروند، به این دلیل که دارای جمجمهای کاملتر از انسان پیش از خود بودهاند، روند تکامل را پیمودهاند.
3. دو نوع ‹کرومانیون› (هموساپین فرانسه) و ‹انسان کنونی› چنین تناسبی را نسبت به دیگر انسانها ندارند؛ زیرا:
ـ انسان امروزی جمجمهای با حجم 1450 سانتیمتر دارد که هم از حجم جمجمة هموساپین کمتر است و هم از انسان نئاندرتال.
ـ هموساپینها دارای جمجمهای با حجم کمتر، مساوی، یا بیشتر از حجم جمجمة نئاندرتالها بودهاند.
ـ طول قدهای نئاندرتالها، هموساپینها، و انسان امروزی هیچگونه تناسبی با یکدیگر ندارند.
ـ پس این نتیجه بهدستمیآید که انسان کنونی از هموساپینها جداست و هموساپینها نیز ربطی به انسان نئاندرتال نداشتهاند، چنانکه صدها سال با آنان در جنگوستیز بودهاند.
4. همزمان با دوران میانسنگی، زمین برای موجود آینده در دورة نوسنگی آمادهمیشود؛ و در جدول میبینیم که حتی در دورة نوسنگی آثار انسانهایی یافتمیشود که خود آنها از دیدگان پنهاناند. زیرا مقرربودهاست جسم و تن آن کسانی که از پیش، برروی زمین بودهاند، از دیدگان انسان امروزی پنهان بمانند. و این میسرنمیگردد مگر با یک اختلاف در بعد چهارم یعنی زمان.
این اختلاف زمانی همان پردهایاست که خداوند قول ایجاد آن را داده و گفتهبود، نباید همزیستی، همبینی و معاشرتی بین آفریدة برگزیدهام و ‹جن› وجودداشتهباشد. قرآن کریم با یک آیه، اشارهای به این موضوع دارد آنجا که میفرماید: ‹ربالمشرقین و ربالمغربین.(الرحمن: 17)
برای بررسی این آیه، گفتار ‹جن موجودی که از نو بایدشاخت› را ببینید. در فصل چهارم نیز به اینگونه موجودهای ناشناس خواهیمپرداخت.
نئاندرتالها
انسان نئاندرتال، ‹انساننما›یی است با این ویژگیها:
1. در دوران پارینهسنگی زندگیمیکردهاست.
2. جمعیت بزرگ آنان در نقاط بسیاری از زمین بویژه در اروپا پراکندهبودهاست.
3. آتش را میشناختهاست.
4. از نظر ساختمان بدنی و جمجمه، تفاوتهایی با انسان کنونی داشته، بهگونهای که کوتاهقد بوده ولی ظرفیت جمجمهاش بیشتر بودهاست.
5. دارای باورهای الهی آغازین بودهاست.
6. دوران سخت یخبندان چهارم را پشتسرگذاشته و هنگامی که هوا معتدلشده، نابودشدهاند.
7. نابودی ناگهانی آنان شگفتی زیستشناسان و باستانشناسان را برانگیختهاست.
گواهیهای انسانشناسی پیرامون نئاندرتالها
تاریخ تمدن ویلدورانت:
کهنهترین سنگوارههایی که بیشکوتردید انسانی است، در ‹نئاندرتال› نزدیک ‹دوسلدورف› آلمان در سال 1857 پیداشده و ظاهراً چهلهزارسال تاریخ دارد. شبیه به آن است، استخوانهای انسان دیگری که در بلژیک و فرانسه و اسپانیا و حتی در سواحل دریای جلیل(فلسطین) یافتشده و همة این اکتشافات، علما را بر آن داشتهاست که تصورکنند نوعی از انسان بهنام نئاندتال در حدود چهلهزارسال پیش از روزگار ما، در تمام اروپا زیستمیکردهاست. این نوع انسان، کوتاهقد بوده ولی وسعت جمجمهاش 1600 سانتیمترمکعب، یعنی حدود دویست سانتیمترمکعب از جمجمة انسان عصر حاضر بیشتر بودهاست.(ص 142)
درمیان آثاری که از انسان نئاندرتال بهدستآمده، قطعاتی از زغال و استخوان سوخته دیدهمیشود و بنابراین باید گفت تاریخ نخستین آتشی که انسان افروخته، از چهل هزارسال میگذرد.(ص 147)
منشأ انسان ‹نستورخ›:
نئاندرتالهای بعدی با توانایی ایجاد آتش و با آغاز رسم تدفین اموات در غارهایی که مسکن آنها بود، با شیوههای کارکردن با استخوان، از اجداد خود یعنی نئاندرتالهای اولیه بسیار پیشافتادهتر بودند و در مرحلة تکاملی بالاتری قرارداشتند.(صص 396، 397)
مشکل بتوان تصورکرد که چنین جمعیت زیادی از نئاندرتالها ممکن است مطلقاً منقرضشده و آثاری از خود برجای نگذاشتهباشند. زیرا دستههای آنها میتوانستهاند با موفقیت برای حفظ بقاء در شرایط سرمای روزافزونشونده، مبازرهکنند؛ میتوانستند حیوانات را شکارکنند، آتش را روشن نگاهدارند، و بهصورت دستههای ثابت اولیه زندگیکنند. قیافه و وضع جسمانی نئاندرتالها، چنان بود که میتوانست در اکثر موارد سلف و جد انسان کنونی باشند و در واقع مشکل میتوان راه دیگری یافت که انسان کنونی بتواند از آن منشأگرفتهباشد(ص 373)
بسیاری از دانشمندان به این نظر که گروه نئاندرتالها نقطة شروع انسان کنونی بودهاند، اعتراضات گوناگونی بهعملآوردهاند. مثلاً اختلاف در ساختمان دندانها از موارد اعتراض است. این اعتراض، مخصوصاً دربارة بزرگی حفرههای دندانهای آسیای بزرگ نئاندرتالها که تقریباً تا انتهای ریشههای دراز و کوتاه آنها ادامهدارد، بهعملآمدهاست.(ص 415)
سیر تاریخ ‹گوردون چایلد›:
گروههایی که بهتر شناختهشدهاند، در اروپا بهسرمیبردند و از نژادی که به نئاندرتال معروف است، بودند، و بدون تردید با هموساپینها اختلاف داشتند. کاسة جمجمة آنها بهبزرگی جمجمة اروپاییهای فعلی بود؛ لیکن بجای طاق ابروان، یک برامدگی استخوانی بالای چشمان آنها قرارداشت… بسیاری از دانشمندان تصور میکنند انسان نئاندرتال که با آبوهوای شمالی خوگرفتهبود، در دورة گرما ازبینرفته و بنابراین منکر وجود خون نئاندرتال در نژاد معاصر میباشند.(ص 28)
آخرین نظرها پیرامون انسان نئاندرتال
یک دستاورد علمی بسیارمهم:
«براساس تجزیهتحلیل دی. ان. آ. انسان نئاندرتال، تأییدگردید که این انسان جد مستقیم انسانهای امروزی نیست. زیرا ژنهای او با ژنهای انسان امروز آمیختگی و هماهنگی ندارد؛ ولی باز هم نتوانستند تعیینکنند که نسل نئاندرتالها چگونه ازمیانرفتهاست. ازسوی دیگر مشخصشدهاست که این انسان هزاران سال همزمان، با هموساپینها زندگی میکردهاست.(که یاداور زندگی همزمان نسناس و جن است، بنابر حدیث نقلشده. ـ نگارنده) که بلندای او 160 سانتیمتر، و دارای استخوانهای درشت و قوی بودهاست».
«در استخوانهای آنها مادهای به نام ‹کلوگن› پیداشده که با این ماده پیبردند میتوان به دی. ان. آ. آنها دسترسییابند. البته پیش از این، دی. ان. آ. را یافتهبودند ولی با یافتن این ماده برای بررسی دقیقتر مطمئنشدند».
«… انسان نئاندرتال از صدهزارسال پیش بر روی زمین زندگیکرده و شرایط بسیار بد یخ و برف را گذراندهاست؛ بنابراین، چهعاملی موجبشد که زندگی برروی کرة زمین را به هموساپین واگذارکند، معلومنیست. این انسان به شبهجزیرة ایبری در اسپانیا نیز عقبنشینیکرده، زیرا استخوانهایش را در جبلالطارق کشفکردهاند».
«یک انسانشناس آمریکایی به نام ‹جروم داپسون›(Jerome DOPSON ) نظری دارد مبنی بر اینکه نئاندرتالها چون ید مصرفنکردهاند، ازمیان رفتهاند. ولی این نظریه مردود است زیرا او از ماهی استفادهمیکرده. آقای ‹رالف اشمیتس›( RALF SCHMITZ) دراینباره بحثمیکند و میگوید دلایل، بسیارپیچیدهاست و اینگونه نیست که تنها مربوط به غذا بودهباشد. بلکه مربوط به زندگی فرهنگی و محیط اجتماعی او نیز بودهاست. زیرا دلیل ازمیانرفتن آنها برخوردهایی بوده که میان آنها و هموساپینها به وجودآمده ولی چگونگی آن بر ما روشن نیست».
«امکان دارد پژوهشهای آقای اشمیتس و داپسون برای ما مسأله را روشنکند؛ زیرا قرار است آنان تا سال 2006 که یکصدوپنجاهمین سالگرد کشف انسان نئاندرتال است، دلایل ازمیانرفتن آنها را با تجزیهوتحلیل علمی بگویند تا برای مردم امروزی مجهول نماند».(10)
امیداست در آیندهای نزدیک دی. ان. آ. یکی از هموساپینها نیز با دی. ان. آ. انسان امروزی در آزمایشگاه مقایسهشود تا بهگونهای عالمانهتر ثابتشود که هیچگونه پیوند تکاملی میان این دو نوع هوشمند وجودنداشته و ندارد.
تنها دلیل انقراض آنها را تنها میتوانید در اینجا بخوانید:
نظریهای نو پیرامون آبوهوای جهان
در دهة 1960 دانشمندی به نام ‹راسل کوو› روشی را ابداعکرد که میتوانست تغییرات آبوهوایی را در گذشتههای دور مورد مطالعه قراردهد. او در مکانی در ساحل غربی انگلستان که در آنحا آثاری از یک برکة بسیار قدیمی وحودداشت به کاوش پرداخت. او در کنارة این برکه تا عمقی که حدود سیزده هزارسال قدمت داشت(پایان آخرین عصر یخبندان) بهحفاریپرداخت. در لایههای خاک، آثار گونهای حشرة سوسکمانند، که بهخوبی در طی زمان باقیماندهبود، دیدهمیشد. هریک از این حشرات بیانگر شرایط آبوهوایی زمان خود بودند. در عصر سرمای شدید، این حشرات دارای رنگ سبز بودند و در عصر گرما، حشرات سبزرنگ جای خود را به همنوعان قهوهایرنگ خودمیدادند… براساس تئوریهای آن زمان، پس از عصر یخبندان، زمین درحال گرمشدن بود. بنابراین، انتظار آقای راسل این بود که در لایههای پایینتر که متعلق به زمان سردتری بودند، این سوسکها از نوع سبز باشند و در لایههای بالایی از نوع قهوهای. اما بعد از اینکه او رنگ سوسکها را در تمام لایهها به دقت مطالعه کرد، به نتیجهای عجیب دستیافت. در لایههای پایین، آثار سوسکهای گرمسیری و در لایههای بالایی آثار سوسکهای سردسیری وجودداشت. به عبارتی زمین از سیزده هزارسال پیش به این طرف، رو به گرمشدن نبوده بلکه در مقاطعی دوباره شدیداً سردشدهاست. آقای راسل ادعا نمود که درمقاطعی که حتی به اندازة طول عمر یک نسل از انسان نیز میانجامد، شرایط آبوهوایی زمین شدیداً تغییرکردهاست. او ادعاکرد در زمانی که هوا درحالگرمشدن بوده، شمال اروپا وارد یک دوره از عصر یخبندان کوچک میشود. این دوره از یخبندان حدود هزارسال طول میکشد و بهطور ناگهانی نیز پایان میپذیرد. سالها کسی ادعای این دانشمند جوان با سوسکهای رنگینش را باورنمیکرد. چرا که برای مطالعة شرایط آبوهوای زمین، دانشمندان همیشه به مطالعة لایههای گل، در عمق اقیانوسها که در طی میلیونها سال به آرامی برروی هم انباشتهشدهاند، میپرداختند و این مطالعات هیچاثری که بتواند ادعای آقای راسل را ثابتکند، نشاننمیداد. براساس مطالعات، تئوری پذیرفتهشده بدین قراربود که در طی چند میلیون سال گذشته، لایهای از یخ اروپا و شمال آمریکا را پوشاندهبود و در حدود دهبار این لایه عقبنشینی کرده و دوباره پیشرویمیکند. اما این مطالعات نشانهای از تغییرات ناگهانی در شرایط آبوهوایی را درخودنداشت.
سالها پس از ادعای آقای ‹راسل›، دانشمند جوانی به نام ‹ریچارد والی› در اینکه گلهای قعر اقیانوس نمایانگر تمام پیشینة شرایط آبوهوایی باشد، شککرد. او ادعاکرد که رسوبات قعر اقیانوس، بسیارآرام تهنشینشدهاند و بنابراین هرلایه نمایانگر چندین صدسال میباشد و هر اتفاقی را که سریعتر از چندصدسال صورتگرفتهباشد، نمیتوان در این لایهها مشاهدهکرد… ‹ریچارد والی› و تیم او به مدت پنج سال در گرینلند بهحفاریپرداختند و توانستند بلندترین استوانة یخی را از عمق زمین بیرون بکشند. این استوانة یخی تاریخچة شرایط آبوهوایی زمین را برای مدت یکصدهزارسال با خودداشت و اسرار شرایط آبوهوایی سالبهسال و فصلبهفصل نیمکرة شمالی را افشامیکرد. آنها این استوانة یخی را که به قطعات چندمتری بریدهبودند، به ‹دنور› آمریکا بردند و در داخل فریزری با دمای منهای 34 درجه قراردادند.
تیم ریچارد والی به مدت سه سال برروی لایههای این استوانة یخی مطالعهکرد. هرلایه نمایانگر یک سال بود. دماهای اندازهگیریشده را درکنارهم قراردادند و منحنی تغییرات رسمشد. این منحنی تغییرا ت ناگهانی در شرایط آبوهوایی را به خوبی نشانمیداد؛ حتی بعضی از تغییرات شدید، در طول چندسال اتفاق افتادهبود. اندازهگیریهای ریچارد، با ادعای سی سال پیش راسل همخوانی کامل داشت. براساس این پژوهش، تغییرا ت در شرایط آبوهوایی آرام رخندادهاست، بلکه بسیارشدید و با پستیوبلندیهای زیاد وبعضاً حتی در طول یک سال صورت گرفتهاست… سؤال این است که چرا و چگونه این پدیده صورتپذیرفتهاست؟
چگونگی را میتوان پاسخ گفت، هرچند هم در زمینة اقیانوسشناسی و هم در زمینة انسانشناسی تاکنون بیجواب ماندهبود؛ ولی چرایی آن را تنها باید خواست ویژة خداوند دانست.
ادامة گفتار:
اقیانوسشناسی به نام ‹والی بروکری› که علاقة کمی نیز به شرایط آبوهوایی داشت، در سمیناری با یافتههای آقایان ‹راسل کوو› و ‹ریچارد والی› در مورد تغییرات شدید آبوهوایی آشناشد. این یافتهها او را در مسیر جدیدی در زندگی علمی قرارداد… او میدانست اقیانوسها توان ایجاد تغییرات شدید و سریع آبوهوایی را دارا میباشند… دلیل اینکه انگلستان گرم تر ازمناطق هم عرض خود در آمریکای شمالی است، همین جریان آبگرم گلفاستریم میباشد. ‹والی› فکرکرد که شاید این جریان آبگرم، با جریان آبسردی که در زیر اقیانوس و به طرف جنوب روان است، همانند یک تسمهنقاله درارتباطباشد. او این سیستم را ‹نقّالةاطلس› نام نهاد. این نقالة گلف استریم، تقریباً به اندازة هشتاد برابر رود آمازون میباشد و سیدرصد گرمای کل اروپا را تاًمین میکند. این گرما معادل تولید یک میلیون نیروگاه میباشد.
بنابراین درصورتیکه اتفاقی برای این نقاله بیفتد، دمای هوا در انگلستان شدیداً سقوطمیکند. این جواب سؤال بود.(این بود چگونگی و روشی را که خداوند برگزیدهاست؛ تا نئاندرتالها را از میانبردارد. ـ نگارنده) تئوری ‹والی› برای تغییرات شدیدوسریع آبوهوایی به همین سادگی بود… او به مطالعة شرایط آبوهوایی سیزده هزارسال پیش که پایان عصر یخبندان بود و ‹راسل› آن دوره را مشخص، و ادعاکردهبود که پس از مدت زمان کوتاهی زمین دوباره به عصر یخبندان جدیدی واردشدهبود، پرداخت. در آن سالها لایة عظیم یخی که به مدت یکصدهزارسال اروپا و شمال آمریکا را پوشاندهبود، درحالعقبنشینی و ذوبشدنبود.
گلفاستریم فعال بود و دمای هوا در حال افزایش. لایة درحال ذوب، دریاچة بسیارعظیمی در شمال کانادا ایجادکردهبود. مقدار آب شیرین این دریاچة بزرگ، به حدی زیادشد که درنهایت از طریق درة سنت لورنس آب دریاچه به اقیانوس اطلس ریختهشد و به نقالة اطلس حملهکرد و در مدت زمان بسیارکوتاهی آن را از فعالیت انداخت و اقیانوس اطلس شمالی وارد یک دورة 1200 سالة یخبندان شد. 1200 سال وقت لازم بود تا نقالة اطلس دوباره فعالشود… (و در طول همین هزارودویست سال بود که انسان نئاندرتال با کرة زمین خداحافظیکرد. ـ نگارنده) والی برای این تئوری خود جوایز زیادی دریافتکرد.
نقالة اطلس در دههزارسال گذشته فعالبودهاست.(پس عمر انسان کنونی نباید از ده هزار سال بیشتر باشد. ـ نگارنده)(11)
این بود دلیل از میان رفتن انسان نئاندرتال که هم پاسخی است به تمام کوششهای پژوهشگران در این زمینه و هم تأییدی است بر حدیثی که برمبنای آن خداوند با قطعیت گفتهبود که ‹نسناس› را از زمین میزدایم. در این مقام است که میبینیم انسانشناسان نیز دگرگونشدن زندگی برروی زمین را نیز از ده هزارسال پیش میدانند.
نمونهای از این گونه گفتارها:
«از آغاز دوران ‹پلیستوسن› حدود یک یا دو میلیون سال میگذرد؛ ختم آن یک تاریخ فرضی است و مربوط به دههزارسال پیش است؛ یعنی وقتی که آخرین یخچالهای بزرگ عصر یخبندان به عقب بازگشتند و آبوهوای جهان را به شکلی که امروز میبینیم رهاکردند… هیچکسی بهدرستی از این موضوع آگاهی دقیقی ندارد آنچه که میتوانیم بگوییم این است که حدود دههزارسال پیش إیههای بزرگ یخ آب شدند و به سوی قطبها و قلههای بلند کوهها بازگشتند… دههزارسال پیش اجداد ما به کشفی اساسی دستزدند که نژاد آدمی را از صورت گروههای شکارچی چادرنشین به سازندگان شهرهای بسیاربزرگ مبدلساخت»… این کشف کشاورزی بود. (12)
هموساپینها
انسانشناسان، انسانهای هوشمند پیش از انسان کنونی را ‹هموساپین›، و انسان کنونی را ‹هموساپینساپین› خواندهاند. هموساپینها دارای ویژگیهای خاص خود هستند که از بسیاری جهات با ویژگیهای انسان کنونی هماهنگی ندارد؛ بدینگونه:
1. از حدود بیستهزارسال پیش از میلاد یعنی پس از سپریشدن دوران یخبندان چهارم، مشهور به پارینهسنگی بالایی، بهوجودآمده و آثارش در دورة نوسنگی نشانگر تمدن ویژة اوست.
2. معمولاً بلندقامت بوده، با حجم جمجمهای بیش از حجم جمجمة انسان کنونی.
3. دارای نژادهای گوناگون و انواع پرشمار بوده و معلوم نیست که منشأ یگانهای داشتهباشند.
4. نژادهای گوناگون آنان در اغلب نقاط زمین به گونهای همزمان و گسترده، پراکندهبوده، و نژادی از آن ها از آسیا به اروپا مهاجرتکردهاست.
5. دهها و بلکه صدها سال با انسان نئاندرتال در جنگ و ستیز بودهاند.
6. آثاری برجای گذاشتهاند که از دیدگاه انسانشناسان افسونگری و جادوست، و جزء کارها، و از نشانههای آنان است؛ و از شکلهای هندسی نیز در نقاشیهایشان بهرهمیبردهاند.
7. درکارهای آغازینشان زیبایی بهچشمنمیخورد، ولی کمکم به هنرمندانی زبردست تبدیلشدهاند؛ بهگونهای که در اواخر دورة پارینهسنگی، هنر آنان به اوج خود رسیدهاست.
8. در نقاشیهایشان صورت انسانی از خود برجای نگذاشتهاند. نقاشیها اغلب مبهم و عجیباند. صورتها معمولاً دارای نقاب، یا شبیه بهصورت حیوانات است.
9. دارای اعتقاد به آخرت و دنیای پس از مرگ بوده و برای جلب خوشنودی خداوند قربانیمیکرده و به مذهب اهمیتمیداده و عورت خود را میپوشانیدهاند.
10. خود فرهنگ جداگانهای داشته و دورهای از تمدن را پشتسرگذاشتهاند.
11. دلیلی روشن و قانعکننده بر ازمیانرفتن نسل آنان دردستنیست.
12. از نظر فرهنگی و جسمی شباهت زیادی به اسکیموهای کنونی داشتهاند.
گواهیهای انسانشناسی پیرامون هموساپینها
الف ـ تاریخ تمدن ویل دورانت:
1. انسان ‹کرومانیون›( این نام اشاره به غاری است به همین نام در درّة ‹دوردونی› فرانسه که به سال 1868 نخستین آثار این انسان در آنجا یافتشده) در جاهای مختلفی از فرانسه، سویس، آلمان و گال(بریتانیا) پیداشده و همه، نمایندة نژاد نیرومندیاست که قد بلندی میان 178 تا 193 سانتیمتر داشته و ظرفیت جمجمهاش میان 1590 تا 1715 سانتیمترمکعب بودهاست.(ص 142)
2. مطابق نظریهای که امروزه مورد قبولاست، این نژاد عالی از آسیا به اروپا هجرتکرده و چنین تصورمیرود که هنگام مهاجرت، از آفریقا گذشته، و از خشکیهایی که تصورمیکنند آفریقا را به ایتالیا و اسپانیا متصلمیساخته، وارد اروپا شدهباشد. طرز توزیع آثاری که از این انسان بهدستآمده، نشانمیدهد که دهها بلکه صدها سال این مردم با انسان نئاندرتال در جنگوستیز بوده، تا آخر توانستهاند اروپا را از دست مالکان اصلی خود خارجکنند.(ص 143)
3. فرهنگهای گوناگون هموساپینها:
ـ فرهنگ اورینیاکی، تقریباً 25000 سال پیش از میلاد. این دوره نمایندة نخستین مرحلة صنعتی پس از دورة یخبندان و همچنین نخستین مرحلة پیدایش مدنیت انسان کرومانیون است. هنگامی که انسان کرومانیون به بالاترین مراحل تکامل خود رسید، فرهنگ ماگدالنی رویکارآمد.(ص144)
ـ فرهنگ سولوتری مربوط به بیستهزارسال پیش از میلاد است که آثار آن در فرانسه، اسپانیا، چکواسلواکی و لهستان بهدستآمدهاست.(ص 144)
ـ فرهنگ ماگدالنی که درتمام نواحی اروپا حدود 16000 سال پیش از میلاد پیداشده؛ وجه امتیازش آلاتوافزاری دقیق و متنوع است که با عاج، استخوان و شاخ ساختهشده؛ و بویژه سنجاقها و سوزنهای ساختهشده، به حدکمالرسیدهاست. در این مرحله از فرهنگ، نقاشی نیز پیش رفته و نقاشیهای غارهای ‹آلتامیرا› یعنی شاهکار هنری انسان کرومانیون، بهوجودآمد.(ص 145)
ب ـ تاریخ جهانی دولاندلن:
1. در دوران پالئولتیک علیا که یخچالها عقبنشستند، هوا همچنان سرد، ولی خشکتر بود. نژاد نئاندرتال مانند نژاد هایدلبرگ از میانرفت و سه نژاد دیگر یعنی کرومانیون، شانسلاد و گریمالدی پا به عرصة وجودگذاشت.(ص 4)
2. صورتهایی که در دورة ماگدالنینها از انسان تهیةشده، معمولاً دارای نقاب و یا شبیه به صورت حیوانات بوده و این تصاویر، بدون شک از جادوگران و خدایان میباشد. مسألة اعتقاد به زندگی پس از مرگ با مطالعة مقبرههایی که در غارهاست، و یا حفرههایی که در زمین برای بهخاکسپردن مردگان تهیهشدهاست، تأییدمیشود.(ص 6)
3. در دوران مزولیتیک نژاد ‹شانسلاد› و ‹گریمالدی› در اروپا ازبینرفت، درصورتیکه نژاد کرومانیون به حیات خود ادامهمیداد و دو نژاد دیگر نیز پیداشد. یکی از آنها نژاد ‹مدیترانهای› بود که از جنوب آمده، و دارای صورت و سر کشیده(دولیکوسفال) بود. نژاد دیگر، ‹آلپی› است که منشأ وی از شرق بود و قامتی متوسط و صورت و جمجمهای گرد(براکیسفال) داشت. بدین ترتیب باید گفت که اصل این قوم از آفریقا و آسیا بودهاست.(ص 7)
ج ـ سیر تاریخ گودون چایلد:
1. هموساپینها در یک زمان، در اروپا، آفریقای شمالی و شرقی، در فلسطین و حتی در چین ظاهرشدند؛ در همان زمان هم اختلافاتی در نوع و نژاد آنها مشاهدهمیشد… یک جمجمة شانسلاد که جدیدتر و مانند جمجمة اسکیموهای کنونی است، پیداشدهاست.(ص 30،31)
2. درمورد پالئولیتیک علیا: باستانشناسان چندین گروه اجتماعی تشخیصدادهاند، که به طور حتم با نژادهای مورد مطالعة علمای تاریخ طبیعی انسان تطبیقنمیکند. مانند:
شاتلپرونینها، در فرانسه، اورینیاسین(اورینیاکی)ها در کریمه، بالکان، و اروپای مرکزی، گراوتینها در شمال، پونتاوکس که جانشین اورینیاسینها در اروپا شدند، آترینهای آفریقا، کاپسینها در آفریقای شمالی(ص 31)
3. در دورة نئولیتیک(نوسنگی)، نه یک تمدن واحد، که تمدنهای بیشماری بهوجودآمد که وجه امتیاز آنها، کشت گیاهان یا پرورش حیوانات مختلف، ایجاد موازنه میان کشاورزی و گلهداری، انتخاب محل های گوناگون برای ایجاد روستا، بهکاربردن نقشهها با روشهای متفاوت در خانهسازی، شکل و زینت ظروف، و بالاخره، اختلاف بارزی میان مراسم مذهبی پس از مرگ، اختلاف طلسمها و سبکهای هنری میباشد. هرتمدن محصول سازش تقریبی با محیطی معین و دارای یک ایدئولوژی مخصوص است… بنابراین نباید از دانش نئولیتیک، بلکه باید از دانشهای نئولیتیک سخن گفت. آداب و سنتهای علمی مجامع بربر، بسیار غنیتر از اطلاعات نیاکان وحشی آنها بود.(ص 56)
د ـ تاریخ تمدن غرب
1. هرچند این هنرمندان ناشناس در حدود دههزار سال پیش از دورة ‹پریکلس› به اوج هنر خود رسیدند، با وجود این صورت و اندام انسان در این غارها کمتر از حیوانات موردتوجهقرارگرفته و هنگام کشیدهشدن، کمتر با واقعیت تطبیقداشتهاست. هرجا نقش انسان دیدهمیشود، غالباً به رنگ سیاه یا سادهاست و یا نقاشی خشنیاست؛ یا سبک خاصی به خود گرفته یا در نمایاندن آلات جنسی تأکیدی درکار است… بالاخره در بعضی غارها چیزی بهنظرمیرسد که محتملاً شکل دست انسان است و غالباً یک یا چند انگشت کمدارد.(ص 8)
2. درحدود دوازدههزارسال پیش، اروپا از اقسام انسانها پر بودهاست و این انسانها سلایق مختلف، و در زندگی راهها و رسمهای متفاوت داشتهاند. گاه یک دسته از دیگران جلوتر بوده و گاه دستة دیگری پیشافتادهاست. دنبالکردن زیروزبرشدنهای این دستههای پیش از تاریخ، از ما ساخته نیست؛ حقیقت این است که کارشناسان کاملاً در توالی این مردم و فرهنگهای ایشان اتفاق نظر ندارند. اما واضح است که چیزی از نوع صعود و سقوط امپراتوریها و فرهنگها در دورة تاریخ مدون این اعصار پیش از تاریخ را پرکردهاست. این مردم بعضی عقاید و افکاری داشتهاند که ما امروز به آنها عقاید مذهبی میگوییم.(ص 9ـ10)
فصل سوم: مقایسه و روشنگری
در این فصل دادههای عقیدتی درمورد نسناس و جن را که در فصل اول آمد، با دستاوردها و گواهیهای علمی فصل گذشته دربارة انسانهای نئاندرتال و هموساپین، مقایسهمیکنیم تا بدانیم آیا ممکن است ‹نسناس› همان ‹ انسان نئاندرتال› و ‹جنها› همان ‹هموساپینها› باشند؟
در پیرامون نسناس
الف ـ گواهیهایی که دربارة انسان نئاندرتال از منابع انسانشناسی ارائهشد، نهتنها هیچ منافاتی با ویژگیهای برشمرده برای نسناس ندارد، بلکه آنها را تأییدمیکند. چنانکه ویژگیهایی را که از ‹چهار مقالة عروضی› درمورد نسناس آوردیم، بویژه راستقامت بودن، مطابق است با دستاوردهای علم، مبنی براینکه در بین تمام ‹آدمنما›ها، تنها نئاندرتال راستقامت بودهاست.
ب ـ نکتة مهمی که علم نتوانسته پاسخگوید، این است که چگونه انسان نئاندرتال ازمیانرفت. برخی از انسانشناسان جستهگریخته و بدون دلیل و مدرک و تنها از روی حدس و گمان و با ابهام گفتهاند: ‹سرانجام انسان کرومانیون انسان نئاندرتال را ازمیانبرد›. ولی چنانکه از ‹منشأ انسان› ‹نستورخ› روسی آوردیم، این سؤال همواره وجوددارد که چرا و چگونه انسان نئاندرتال که سرمای سخت یخبندان را پشت سرگذاشت، با آن جمعیت عظیم خود، که بیشتر نقاط زمین را پوشاندهبود، و میتوانست سالیان سال (همچنانکه دستکم حدود بیست هزار سال زندگی کردهبود.) بازهم به زندگی خود ادامه دهد، ازبین رفت. بویژه هنگامی که هوا گرم و مرطوبشده و برای ادامة زندگی وضعیت مناسبتری پیش آمدهبود.
پاسخ درست این است: بنابر حدیث دوم که در فصل اول گذشت، خواست و مشیّتالهی به آن تعلقگرفتهبود که نسناس از روی زمین برافکندهشود تا زمین برای خلیفه (جانشین) خداوند بر زمین، یعنی انسان کنونی آمادهشود. از سوی دیگر بنابر حدیثی مشهور که میگوید: «خداوند ابا دارد که کارها را اجراکند، مگر با اسباب آن.» مسلم است که نسناس یا انسان نئاندرتال از مجرای طبیعت و مطابق با قوانین طبیعی و با ارادة ویژة الهی و نسبتاً ناگهانی و نه بنابر سیر کلی و عادی طبیعت؛ ازمیانرفتهاست که در بخش نئاندرتالها دلیل انقراض آنها آورده شد.
در پیرامون جن
الف ـ تبعید و مهاجرت: بنابر حدیث نقلشده، خداوند فرمودهبود که جنهای عصیانگر و گنهکار را به دو صورت از آفریدة برگزیدهام یعنی ‹آدم› و فرزندانش دورنگهمیدارم: یکی در نقاط دوردست زمین و دیگری در جاهای دوردست آسمان؛ و به تعبیر امروزی در فضا. در مورد تبعید و سکونت جنها در فضا که خود نیازمند گفتار دیگری است، در اینجا سخنیبهمیاننمیآوریم، تنها در مورد شنود فضائی و پرواز آنان به آسمان در جای خود اشارهای خواهدشد.
اما درمورد تبعید و سکونت جنها در جاهای دوردست زمین و به تعبیر ویل دورانت ‹مهاجرت هموساپینها›، نامبرده در تاریخ تمدن مینویسد: «مطابق نظریهای که امروز مورد قبول است، این نژاد عالی از آسیا به اروپا هجرتکرده و چنین تصور میرود که هنگام مهاجرت از آفریقا گذشته و از خشکیهاییکه تصورمیکنند آفریقا را به ایتالیا متصل میساخته، وارد اروپا شده باشد».
دولاندولن در این باره مینویسد: «باید گفت اصل این قوم از آفریقا و آسیا بوده و نژادهای سابق بهوسیة آنها از بینرفته و یا مجبور به عقبنشینی شدهاند… اکتشافات پیش از تاریخی در آسیا و آفریقا هنوز بسیار کم است و نمیتوان اطلاع درستی دربارة این نژاد(شمالی) بهدستآورد… دربارة آمریکا باید دانست که این قاره از دورة نئولیتیک(یعنی همزمان با پدیدآمدن ‹آدم› برروی زمین، که جنها نیز تبعیدشدند. ـ نگارنده) و به وسیلة مهاجمانی که آسیایی بودند، مسکونشد».
امروزه بیشترین نمود تبعیدشدن جنها را میتوان در آمریکای لاتین یافت که تمدنهای عجیب و غریب و ناشناختهای همچون ‹ازتک›ها و ‹نازکا› گمان ما را درباره جنیبودنشان بیشتر میکند. بویژه آنکه آمریکا که از بینالنهرین بسیار دور است و برای مزاحمان ‹آدم› بینالنهرینی، تبعیدگاه بهشمارمیآید.
ب ـ روشهای زندگی: گذشته از ویژگیهای نوعی هموساپینها، آنها از نظر روش نیز با یکدیگر وجوه اشتراکی داشتهاند که آنان را از ‹آدم› مجزا میسازد:
بنابر شواهد انسانشناسی، همچنانکه گوردون چایلد مینویسد: «تمام مجامع پالئولیتیک علیا برای ساختن لوازم کار خود از استخوان و عاج استفادهمیکردهاند و در تراش سیلیکس، اصول واحدی داشتهاند». و با توجه به افزارهایی که ‹دمورگان› در 1896 در مصر پیداکردهاست، و بازماندههای پارینهسنگی در ناحیة ‹فیوم› مصر و اکتشافات خلیج ‹استیل› در آفریقایجنوبی که همه نمایانگر روش واحد انسانهای دو قاره اروپا و آفریقاست، و نیز ویژگیهایی مانند توسل به جادو همراه با نقاشیهای عجیبوغریب و زیبا و هنرمندانه، موجب میگردد چنین نتیجهگیریکنیم که هموساپینها(جنها) برای خود جهان جداگانهای داشتهاند و نوع مستقلی بودهاند، با تمدنی پیشرو و دارای روندی تکاملی.
روش ویژة تیرههای گوناگون هموساپینها برای حفرچاه در سنگهای آهکی و ایجاد دالانهای زیرزمینی و استخراج سیلیکس و تبدیل آن به کالاهای ساختهشده و صدور آن به نقاط مختلف، و دیگرویژگیهای تمدنی، که انسانشناسان برای آنان قائلشدهاند، این نظر را تأییدمیکند.
ج ـ گوناگونی: دربارة آیة کوتاه ولی بسیار گویای «اناکنا طرائق قدداً» که پیرامون تیرهها و اقسام گوناگون و نیز روشهای جداگانة زندگی جنها و به تعبیر انسانشناسان هموساپینهاست؛ در فصل اول دو نظر ارائهشد که هردو با دستاوردهای انسانشناسان دربارة تنوع و تشتت هموساپینها و مجزابودن فرهنگها و تمدنهای آنان هماهنگی دارد؛ و آنان با پژوهشهای مفصل خود از این موضوع، در واقع این آیه را نیز تفسیرکردهاند:
ـ انسانشناسان بهخاطر تعدد تیرههای هموساپینها و فرهنگهایشان، دچار مشکلشدهاند و نامهای متفاوت و متعددی را به تیرههای متنوع آنها دادهاند، ازجمله: کرومانیون، شانسلاد، گریمالدی، نژاد آلپی، مدیترانهای، شمالی، ماگدالنی، اورینیاکی، گراوتینها، سولوترینها و…
ـ در دورة نئولیتیک نه یک تمدن واحد بلکه تمدنهای بیشماری بهوجودآمد… هموساپینها در یک زمان در اروپا، آفریقای شمالی و شرقی، در فلسطین و حتی در چین ظاهرشدند و در همان موقع هم اختلافهایی در نوع و نژاد آنها مشاهدهشد… درحدود دوازده هزارسال پیش، اروپا از اقسام انسانها پربود. این انسانها سلایق مختلف و راه و رسمهای متفاوت داشتهاند… دنبالکردن زیروبرشدنهای این دستههای پیش از تاریخ، از ما ساخته نیست. حقیقت این است که کارشناسان، کاملاً در توالی این مردم و فرهنگهای ایشان، اتفاقنظرندارند.
د ـ جدال با نسناس: حدیث منظور، گویای این مطلب است که جنهای سرکش و گنهکار، با نسناس به جنگوستیز میپرداختند و دست به خونریزی میزدند. ویلدورانت نیز در تاریختمدن آوردهاست: «طرز توزیع آثاری که از این انسانها به دستآمده، نشان میدهد که دهها و بلکه صدهاسال، این مردم با انسان نئاندتال در جنگوستیز بودهاند». و نیز آوردیم که آقای رالف اشمیتس در مورد نئاندرتالها میگوید: «دلیل ازمیانرفتن آنها برخوردهایی بوده که میان آنها و هموساپینها به وجودآمده ولی چگونگی آن بر ما روشن نیست».
هـ برصورت غیر: در تعریف ‹جن› به نقل از مجمعالبیان آوردیم که ‹مردمانی با صورتی ویژه برخلاف صورت انسان›. تأییدهای انسانشناسی این مطلب:
ـ هرچند این هنرمندان ناشناس در حدود دههزارسال پیش از ‹پریکلس› به اوج هنر خود رسیدهاند، با وجود این، صورت و اندام انسان در این غارها کمتر از حیوانات موردتوجّهقرارگرفته و هنگام کشیدهشدن کمتر با واقعیت تطبیقداشتهاست. چرا چنین است؟
ـ صورتهایی که در دورة ماگدالنی از انسان تهیة شده، معممولاً دارای نقاب و یا شبیه به صورت حیوانات بوده و این تصاویر بدون شک از جادوگران و خدایان میباشد. چرا چنین به نظرمیرسند؟
ـ در بعضی غارها چیزی به نظرمیرسد که محتملاً شکل دست انسان است و غالباً یک یا چند انگشت کم دارد. چرا؟
پاسخ همة این چراها را باید در حدیث منظور، و برصورتی جدای از صورت انسان بودنشان جستوجوکنیم.
و ـ زبردست، هنرمند، و توانا بر کارهای سخت:
1. از گفتار علامه طباطبائی آوردیم که: جنها توانایی بر حرکات سریع و اعمال سخت دارند، چنانکه در قصص حضرت سلیمان و ملکة سبأ آمدهاست.
2. از قدرت و سرعتعمل یا تندکاری آنان همان بس که بنابر روایت بلخی در تفسیر سورة جن، «تا پیش از بعثت نبی اکرم(ص)، جنها به آسمان پروازمیکردهاند.» سورة جن، خود گویای این موضوع است.
3. از شواهد انسانشناسی نیز مشخص میشود که هموساپینها، حیوانهای عظیمالجثّه و وحشی مانند ماموت، کرگدن، و گاو وحشی را شکار میکردهاند.
4. بنابر دستاوردهای انسانشناسی، مذهب برای این نوع، چنان ارزشمند بود که بناهای عظیم سنگی یا مگالیتیک(مانند معبد مگالیتیک جزیرة ‹گزو› در کشور ‹مالت›) را به خاطر آن برپامیکردهاست. ولی آیا انسان امروزی نمیپرسد که این بناهای بسیار بزرگ، و نیز ‹دلمنومنهیر›ها را که هنوز انسان کنونی توانا برساخت آنها نیست، این نوع هوشمند پیش از تاریخی چگونه میساختهاست؟ و آیا جز این میتوان گفت که این آثار را تنها باید مربوط به جنها دانست که بر کارهای سخت و توانفرسای انسانی توانا، و از سرعتعمل بالایی برخورداربودهاند؟
5. برخی دانشمندان مانند گوردون چایلد، چون نمیدانستهاند که هموساپینها و به تعبیر ما جنها از سرعت عمل بالایی برخورداربودهاند، چنین تصورکردهاند که در آن زمان ‹تقسیمکار› وجودداشتهاست، زیرا دور از نظر میدانستهاند که همان کسانی که آن نقاشیهای سحرامیز و زیبای غارهای آلتامیرا را بهوجودآوردهاند، همانها وقت و حوصلة بسندهای برای شکار نیز پیداکنند و درنتیجه، تقسیمکار در میان آن مردمان را باورداشتهاند. ولی چنانکه ویلدورانت خاطرنشانکردهاست، آنها بایست کارهای اعجاببرانگیز و فراوانیکردهباشند که برجای نمانده و ما از آنها بیخبریم. در اینجا مناسب است جملههای زیبا و ارزشمند ویلدورانت دربارة هموساپینها یعنی مردمان هوشمند پیش از انسان کنونی را از نظر بگذرانیم:
«اگر در نظربگیریم که این مجسمهها و نقشهای برجسته، و این نقاشیها، با آنکه عددشان بسیار فروان است، تنها جزء مختصری از هنری را که انسان ابتدائی بهوسیلة آن تصورات و افکار خود را مورد تعبیر قرارمیداده یا زندگی خود را زینت میبخشیده، نشان میدهد، این نظریه که سیر تاریخ، سیر ترقی و پیشرفت است، فرومیریزد. آنچه برای ما برجایمانده، همه در شکم غارهاست که عوامل آبوهوا نمیتواند در آنها راه یابد و فاسدشانکند؛ و این دلیل نمیشود که انسان تنها از هنگامی که غارنشین شده به هنر پرداختهباشد… ممکن است شاهکارهایی هنری از خود ابداعکردهباشد که از آنچه به دست ما رسیده بسیار عالیتر بودهاست… آنچه ظاهراست، در تاریخ هجدههزارسال پیش از این، هنرها به درجة عالی تکامل رسیده و در میان مردم رواج فراوان داشتهاست».
چنین بهنظرمیرسد هنگامیکه ویلدورانت کتاب تاریخ تمدن را مینگاشته، هنوز هنرهای نقششده بر صخرههای صحراهای آفریقا پیدانشدهبودند؛ و هرچه زمان میگذرد، پیشبینیهای او بیشتر درست ازآبدرمیآید. در فصل آینده، به موضوع صخرهها و دیگر شگفتیهای روزگار کهن خواهیمپرداخت.
فصل چهارم: هوشمندان ناشناس، تمدنهای پررمزوراز
1ـ برجایگذارندگان بازماندههای پختوپز 4 ـ هنرمندان صخرههای آفریقا
2ـ سازندگان تپّههای اروپایی و آسیایی 5 ـ فضانوردان صحرایی آفریقا
3ـ بنیانگذاران خانههای دریاچهای 6 ـ بانیان فرودگاه ‹نازکا›
هوشمندان ناشناس
دستاوردهای علمی:
الف ـ ویلدورانت در تاریخ تمدن: «در سال 1854 که خشکی زمستان از حد متعارف گذشتهبود، در دریاچههای سویس، سطح آب پایین رفت و پرده از روی یکی از دورههای ماقبل تاریخ برداشتهشد. تقریباً در دویست نقطه از آن دریاچهها، پایههایی دیدهشد که مدتی میان سی تا هفتاد قرن، در مقابل اثر تخریبی آب، ایستادگیکرده و بر جای ماندهبودند. این پایهها بدانسان قرارداشت که بهخوبیشان میداد پایةدهکدههایی بوده که برروی آب،برای گوشهگیری یا دفاع ساختهشده؛ هردهکده بهوسیلة پل باریکی با خشکی متصلمسشده… (بقایای شهرهای دریاچهای را در بیشتر نقاط زمین یافتهاند) در میان خرابههای این خانهها، آلاتی از استخوان و سنگ صیقلی بهدستآمده، و همین سنگهای صیقلی را علامت عصر حجر جدید میدانند. که تاریخ رواج آن در آسیا به دههزارسال و در اروپا به پنجهزارسال پیش از میلاد میرسد».
«درطول مدت صدسال اخیر، بهکرات در فرانسه و ساردنی و پرتغال و برزیل و ژاپن و منچوری و مخصوصاً در دانمارک به تودههای انبوهی از فضولات آشپزخانه درضمن کاوشها دستیافتهاند. که ثابتشدهاست مربوط به ماقبل تاریخ میباشد… این تودهها معمولاً تشکیلمیشود از انواع صدفها و حلزونهای دریایی و استخوانهای جانوران خاکی و دریایی و اسبابها و سلاحهایی که از استخوان و شاخ و سنگ غیرصیقلی ساختهشده و بازماندههای زغال و خاکستر و سفالهای شکسته. این آثار نمایندة آشکار تمدنی است که تاریخ آن به هشت هزارسال پیش از میلاد میرسد و این تاریخ البته از عصر حجر قدیم تازهتر است ولی تازگی آن بهحدی نمیرسد که بتوان آن را مربوط به عصر حجر جدید دانست. زیرا در ضمن بازماندهها، سنگ صیقلی دیدهنمیشود. ما از کسانی که این آثار را بهیادگارگذاشتهاند، هیچ چیز نمیدانیم، جز آنکه معلوممیشود از لحاظ ذوق و سلیقة غذاخوردن تا حدی پیشرفتهبودهاند.(ص 151)
«… آثار دیگری شبیه به این آثار، آنهاست که دستهای عجیب از نوع بشر که آنان را ‹سازندگان تپّه› mounnd builder) ) مینامیم به شکل بقایای عظیمی در درههای میسیسیپی از خود به یادگار باقی گذاشتهاند. ما از این مردم هیچگونه اطلاعی نداریم؛ جز آنکه در این تپهها که به شکل قربانگاه یا به اشکال هندسی یا به صورت حیوانات توتم خود ساختهشدهاند، چیزهای ساختگی از جنس سنگ و صدف و فلز چکشخورده، بهدست آمده و تاریخ حیات این ‹مردم معمایی› را در پایان دورة حجر جدید قرارمیدهد».(ص 152)
«قدیمیترین فلزی که مورد استعمال انسان قرارگرفته، مس است این فلز را در خانههای دریاچهای در روبنهاوزن سویس (تقریباً ششهزارسال پیش از میلاد) و در بینالنهرین (چهارهزاروپانصدسال) و در مقابر بداری مصر (درحدود چهارهزارسال) و در خرابههای ‹اور› در جنوب عراق (3100 سال) و در آثار سازندگان تپه، در آمریکای شمالی که تاریخ آن را نمیتوان معینکرد، یافتهاند».(ص 157)
ب ـ دولاندلن در تاریخ جهانی: نخستین آثار و بقایای آشپزی و طبخ غذا که عبارت از تودههای صدف و استخوان است، و مسلماً مصرف غذایی داشته و در دانمارک نمونههای زیادی از آن را میبینیم، از دورة مزولیتیک بهدست آمده. هنر که در دورة ماگدالنی پیشترفتهایی کردهبود، روبه انحطاطگذاشت و آثاری مختصر که عبارت از حکاکی های دیواری و لوحههایی با علائم جادویی میباشد، از آن ایام باقیماندهاست.(ص 8)
ج ـ گودون چایلد در سیر تاریخ: چنین بهنظرمیرسد که در شرق مدیترانه نخستین بار چند نسل در یک محل بهسربردهاند وکلبههای خود را روی کلبههای پیشینیان بناکرده اند. از خرابههایی که به این ترتیب روی هم انباشتهشدهبود، ‹تپه›هایی بهوجودآمد که به ‹تل› معروف است و در درهها و جلگههای ساحلی یونان، فلاتةای آسیای صغیر و ایران، و دشتهای سوریه و ترکستان، نمونههای بسیاری از این ‹تل›ها باقیماندهاست.(ص 45)
تحلیل و نتیجهگیری:
الف ـ 1 ـ در حدیث لیلهالجن آمد که رسول خدا(ص) به صحابه خود آثار و نشانههای جنیان و آثار و باقیماندههای آتشی را که برای روشنایی یا پختوپز غذا روشنکردهبودند، نشانداد. از این حدیت برمیآید که با وجودی که جنها و انسانها از دید یکدیگر پنهاناند، اما آثار و نشانههای باقیمانده از آنان مانند آتشی را که روشنکردهاند، آشکار است.
2 ـ انسانشناسان نیز باقیماندة آتشیهایی را دیدهاند که از برافروزندگان آنها هیچگونه اطلاعی ندارند. (باقیماندة جسمشان یافتنشده)
3ـ نوع و آثاری که برجایگذاردهاند،(صدف، شاخ، استخوان حیوانات زمینی و… ) کاملاً مطابق سبک و نوع غذاخوردن هموساپینهاست.
4 ـ آثار باقیمانده از هموساپینها از بیستوپنج هزارسال پیش تا دورة نوسنگی آشکار بودهاست، ولی از آن پس آثار انواع موجودات ناشناخته یافتشدهاست.
نتیجهگیری: این آثار مربوط به تیرههای مختلف جنهایی است که آثار کارهایشان پیدا، ولی نشانههای جسمشان پنهان است. تاریخ این یافتهها نیز بر این امر گواهی دارد؛ زیرا در همان دورانی چنین آثاری بهدستآمده که پردة نادیدنی خداوند برای نادیدهشدن این دو هوشمند از یکدیگر، شکلمیگرفته و زمین برای ظهور خلیفه او آمادهمیشدهاست.
ب ـ گوردون چایلد محل تپهسازان را آسیا، خاورمیانه، آسیای کوچک و اروپا میداند و ویلدورانت نشانههای آنها را در آمریکا بیانمیکند. از این دو گفته برمیآید که یک سیر مهاجرت از بینالنهرین یعنی جای رشدونمای انسان کنونی آغازشده و به سوی سوریه، سپس آسیای کوچک و اروپا، و در پایان به آمریکا انجامیدهاست. این مهاجرت، باید از سوی هموساپینهای پنهانشده(جنها) صورت گرفتهباشد که تبعیدشده و بینالنهرین را به انسان آینده سپردهاست. و وجود هموساپینهای موجود از پیش، در این مناطق را نفینمیکند.
ج ـ باستانشناسان نتوانستهاند زمان این آثار را تشخیصدهند. برخی از آنان مانند ویلدورانت نوشتهاند که ‹این آثار از حجر قدیم تازهتر است ولی تازگی آن به حدی نمیرسد که آنهار ا مربوط به حجر جدید بدانند، چون نشانة سنگی صیقلی در این آثار یافتنشدهاست›. به همین دلیل دورهای را باورکردهاند که مزولیتیک یا دورة انتقال یا میانسنگی نامیدهاند و میان دو دورة پارینهسنگی و نوسنگی قرارشدادهاند.
‹میانسنگی› را هم از ده تا هفتهزارسال پیش از میلاد تخمین میزنند ولی برخی از باستانشناسان چنین دورهای را باورندارند؛ چون دلایل ابرازشده برای وجود چنین دورهای را بسندهنمیدانند. البته بهتر است گفتهشود این موضوع و ابهام ایجادشده پیرامون آن، مربوط به تیرههای متفاوت و فرهنگهای گوناگون هموساپینهاست که برخی تیرهها رشدکرده و به مرحلة عالیتری دستیافتهاند؛ و برخی دیگر رشدنکرده و به مرحلة ‹سنگ صیقلی› نرسیدهاند.
اینکه ویلدورانت درمورد پیدایش مس در مناطق مختلف زمین، هنگامی که به سازندگان تپهها میرسد نمیتواند زمان آن را مشخصکند، یا آن را به پایان عصرنوسنگی نسبت میدهد، نیز این نظر را تاییدمیکند. بدین ترتیب مشخص میگردد که این نوع موجودات همان هموساپینها هستند که دارای تیرههای مختلف با تمدنهای عالی و پست و متفاوت از یکدیگر بودهاند.
یاداورمیشود ویل دورانت همچنانکه در جدول گذشت، دورة میانسنگی را همزمان با انسانهای آزیلی و برجایگذارندگان فضولات پختوپز میداند؛ و اعترافمیکند که هیچگونه اطلاعی از آنها موجود نیست.
د ـ پژوهشهای مربوط به پیدایش مس در مناطق مختلف زمین، نشانمیدهد که وجود مس در بین مردمان ‹روبنهاوزن› سویس که دارای تمدن درخشانی نبودهاند، 6000 سال دیرینگی دارد، ولی در بین مردم بینالنهرین و مصر و اور که از کانونهای مهم تمدن انسان امروزی است، 4500 و 3100 سال دیرینگی دارد. آیا این موضوع بیانگر آن نیست که بانیان تمدن بینالنهرین، مستقل و جدا از گروههای گوناگونی هستند که پیش از آنان در مناطق مختلف زمین زندگیکرده و پیش از انسان کنونی به فلزات دستیافتهاند، ولی با رخدادی چون تبعید روبهروشده و نتوانستهاند تمدنی نمونه، همچون تمدن بینالنهرین را ایجادکنند؟
هـ ـ در حدیث منظور آمد که خداوند فرمود: ‹جنهای عصیانگر را تبعیدمیکنم› و دربارة خانههای دریاچهای میخوانیم که:
ـ دهکدههایی بودهاست که برای گوشهگیری یا دفاع، برروی آب ساختهشدهاند.
ـ این دهکدهها در دوران نوسنگی بهوجودآمدهاند.(همزمان با آفرینش انسان کنونی)
ـ در نقاط دور از بینالنهرین بودهاند. چون در بسیاری از نقاط زمین جز بینالنهرین وجودداشتهاند.
تمدنهای پررمزوراز
با بررسی آثاری که طی سالهای اخیر توسط باستان شناسان و انسانشناسان از دل سرزمینهای پهناور قارههای آفریقا و آمریکا بهدستآمدهاست، به این مطلب مهم و پایهای پیمیبریم که در این دوقاره که ممعمولاً از نظر تمدنشناسی تاکنون رویکردی به آن نشده، تمدنهای بیشماری وجودداشتهاست. این تمدنها از هزاران سال پیش از تاریخ یعنی از دورة میانسنگی آغازشده و به سدههای آغازین میلادی پایان مییابد.
جالبتوجه اینکه بسیاری از این تمدنها ناشناخته باقی مانده، بسیاری ابهامبرانگیز، برخی شگفتاور و برخی دیگر بهگونة معماهایی راهنایافته باقیماندهاند. کشف این تمدنها، محاسبههای باستانشناسان را برهمزده و برخی نظریههای آنان را باطلکردهاست.
در این گفتار بهگونهای کوتاه، به برخی از این تمدنهای پررمزوراز میپردازیم و برای آگاهی و پژوهش بیشتر، خواننده را به بررسی شمارههای گوناگون ‹پیام یونسکو› و بویژه کتابهای گوناگون و پربار پژوهشگر بزرگ و قدرناشناختة امروزی، ‹اریک فون دنیکن› واگذارمیکنیم.
الف ـ هنرمندان صخرههای صحراهای آفریقا
«… ‹صحرا› و ‹آفریقای جنوبی› دو کانون عمدة هنر پیش از تاریخ بهشمارمیروند. در مناطقی که میان کوههای اطلس و جنگلهای گرمسیری ازیکسو، و دریای سرخ و اقیانوس اطلس ازسویدیگر، قرارگرفتهاند، تاکنون صدها منطقة باستانی کشفشدهاند که دهها و شاید هم صدهاهزار پیکر و نقوش کندهکاریشده را دربردارند.(اینجاست که پیشبینی ویلدورانت درستی خود را بازمییابد.)
…تنها از دورة تاریخی است که تمدن مصر به عالیترین درجة شکوه و شکوفایی خود رسیده، بهگونهای که سببگردیده تاکنون همهچیز بدان نسبتدادهشود، ولی در زمینة هنر و تکنیک، کانونهای اولیه در صحرا، سودان، خرطوم، آفریقایجنوبی و خاورنزدیک قرارداشتند. وانگهی، تمدن مربوط به دوران پیش از تاریخ صحرا، بیشتر به کانونهای واقع در جنوب شرق آفریقا مدیون است تا به خاورنزدیک.
… درهیی در رود ‹جرات› وجوددارد که ‹تینتیهد› یا ‹محل مادهالاغ› نامیدهمیشود، زیرا تصویر کندهکاریشدة زیبایی از مادهالاغ در آنجا وجودارد. ‹ایسوکایی ـ ان ـ آفلا› به محل رفتوآمد اجنّه و ارواح شهرت دارد و شاید از آن رو که در آنجا در برابر تودهای از سنگهای نذری، تصویر وحشتانگیز جانوری نیمهروباه و نیمهجغد با اندامتناسلی بسیاربزرگ یافتمیشود.
… هنر صخرهیی آفریقا را قطعاً میتوان نخستین کتاب تاریخ این قاره شمرد؛ ولی گواهی این هنر مسلماً مبهم و آمیخته به معماست و نیازمند آن است که با منابع اطلاعاتی دیگری از قبیل دیرینشناسی، اقلیمشناسی، باستانشناسی، روایتهای شفاهی و غیره مورد تأییدقرارگیرد».(13)
ب ـ فضانوردان صحرایی آفریقا
«در میان تمام اسطورهها، یکی که بهتر از همه به اشتیاق فراوان انسان به پرواز اشارهمیکند، افسانة ‹ایکاروس›، قهرمان ‹کرتی› و اولین ‹فضانورد›ی است که با بالهایی که پدرش ‹دایدالوس› برای او ساختهبود، پروازکرد.
… ولی بزرگترین پرواز اندیشه، در ‹صحرا› بهوقوعپیوست، جایی که در اواسط 1950، حجاریهای روی سنگ، در منطقة ‹تاسیلینئاجر› کشفشد و باستانشناسان آن را مربوط به دورة نوسنگی شناختند. یک رشته تصاویر واقعاً تکاندهنده و شگفتانگیز بر دیوارههای غارهای این منطقه ترسیمشدهاست. گرچه برخی صاحبنظران معتقدند که این تصاویر عرضهکننندة صورتکهای سنتی یا پوششهای مربوط به سر هستند، بااینحال، آنچه مسلم است اینکه، برخی از این تصاویر شباهت زیادی با غواصان یا فضانوردان دارند».
«شاید هرگز به تمام حقایق نهفته در نقاشیهای ‹تاسیلی› دست نیابیم، ولی این نقاشیها وجوددارند و نکاتی اسرارآمیز و پررمزوراز را عرضهمیکنند؛ بویژه پررازترین آنها، تصویری است شبیه بالهایی که برفراز سر مردانی درامده و بیننده را به یاد پنکههای سقفی قدیمی یا تیغههای گردان هلیکوپتر میاندازد. در واقع این اشیاء مارپیچی، این طور نشانمیدهند که حول محوری گردش دورانی داشتهباشند. در هر دو مورد محورها بهشکل بشقابیاند و هالهای رنگبهرنگ، شونده یا جوری انعکاس رنگ را در اطراف آنها میتوان به راحتی تشخیصداد». (که انسان را به یاد بشقابپرندههای امروزین میاندازند، که آنها هم ناشناختگانند. ـ نگارنده)
«در اینجا دیگر نمیتوان از پوشش سر یا صورتک یا کلاه صحبتکرد. بنابراین، مفهوم این دو شیء چیست؟ زمینهای که اخیراً بسیار رواج یافته، حکایت از آن دارد که اینها سفینههایی از دیگرکراتاند، که در گذشتههای بسیاردور در این منطقه فرودآمدهبودند. من مایلم تصورکنم که این طرحها اگر خیلی خوشبین باشیم، میتواند بهنوعی طراحی وسیلهای برای پرواز باشد».
«یک نقاشی ‹تاسیلی› دیگر، ماشینهای چرخداری را که با اسب کشیدهمیشوند، نشانمیدهد و تصویر دیگری به دقت تمام، موجوداتی را در حالت پرواز بهنمایش میگذارد. اگر انتهای تیغههای دو شیء مارپیچی بهدقت مورد مطالعه قرارگیرد، دیدهخواهدشد که جنس آنها مشابه جنس بالهای پروانه است. چرا نمیتوان تصورکرد که ‹دایدالوس› دیگری هم در این غازها میزیستهاست؟» (14)
«هانری لوت محقق فرانسوی در منطقة ‹تاسیلی نئاجر› صخرة منقوشی را یافتهاست که چندهزارسال قدمت دارد. او به شوخی این قطعهسنگ را ‹خدایکبیرمریخی› نام نهادهاست. یک مجسمة سنگی دیگر از همین خدا که همان قدر قدمت دارد، نیز در جزیرة ‹هوکایدو› واقع در ژاپن کشفشدهاست… در همان اطراف، تعدادی مجسمههای کوچک سفالی یا به زبان محلی ‹گودو› کشفشد که به معنی ‹لباس گشاد سرتاسری با کلاهخود› و شبیه لباس غواصیاست. آزمایشهای رادیو کربن نشاندادند که قدمت آنها به 4500 سال میرسد… ولی از قرار معلوم تصویر دیدارکنندگان از زمین تنها مدارکی نبودند که آنها از خود برجای گذاشتهاند؛ افسانهها و سنتها هنوز زندهاند. برای مثال، در مصر، خدای تت، مشوق عالمان و کاتبان بود. بر اساس این سنت، او از ‹سیریوس› پروازکرده و در مصر فرودآمدهاست. براساس سنت قدیمة ‹دوگونها› یکی از قبایل دامدار آفریقا، سیریوس برخلاف آنچه که در عصر حاضر ادعامیشود، ستارهای دوگانه نبوده، بلکه ستارهای مرکب از سه جزء بودهاست. طبق باورهای دوگونها، کل جهان از یک ‹تخم› منفرد سرچشمهگرفته. بهعبارتدیگر از اتمی که در ‹انفجاربزرگ› اولیه شرکت داشتهاست…
آیا چنین فرضیهای توضیح مناسبی بر این نکته نیست که چرا در مصر باستان تقویمی وجودداشته، که از ستارة سیریوس و دورة پنجاه هزارسالة چرخش آن سرچشمه میگرفته و چرا منابع مراجعه به اصول مشخص نظریة نسبیت و در کنار آن ساختار اتمی ماده و چند واقعیت مشخص دانش امروز بر اساس جداول زمردین تت این خدای باستانی ازصورترمزدراوردهشدهاند؟ چگونه میتوان چنین امری را توضیحداد که جرم اهرام ‹خئوپس›، ‹خفرن› و ‹میسهرینوس› دقیقاً همان نسبت را با هم دارند که سیارات زمین، زهره، و مریخ؟ چگونه میتوان توضیحداد که ارتفاع هرم خئوپس دقیقاً یکهزارمیلیون مرتبه کمتر از متوسط فاصلة سالانة میان زمین و خورشید است؟ مصریان باستان چگونه بدون داشتن ابزار اندازهگیری بصری موفق به انجام این محاسبات شدهاند؟
در معبد هرمی قوم ‹مایا› در مکزیک نقشهای حجاریشدهای پیداشده. تختهسنگ بزرگی که روی الواح دیگر قرارگرفته است، پیکر انسانی را نشانمیدهد. وضعیت قرارگیری او یاداور حالت فضانوردی است که در سفینهای در حال صعود نشستهباشد. (شکل زیر) برخی متخصصان رشتة ‹پالهئوکوسمونوفیکس› این طور فکرمیکنند که این برجستهکاری قوم ‹مایا› حکایت از دستگاهی مشابه موشک دارد. این تصاویرحجاریشده وقتی به روش ابداعی ‹ی. کوروزوف› دانشمند روسی، از صورت رمزدرآمد، معلومشد که دربردارندة نمادهای نجومی است.
در سنگهای حجاریشده و منقوش یادشده، سه صورتک نیز دیدهشد. هرسة آنها یک مشخصّة مشترک داشتند. دماغ هرسه صورتک از بالای ابرو شروعمیشد. طبق نظر انسانشناسان، هیچ گروه نژادی با این مشخصات هرگز وجودنداشتهاست. از سوی دیگر تت خدای مصری که کمی پیشتر ذکر آن رفت، یک نام دیگر هم دارد: ‹دماغگنده›. از او تصاویری وجوددارد که در آنها او به شکل لکلک با نوک(دماغ!) بزرگ ترسیم شده که تصادفاً این نوک از بالای ابروی او روییدهاست. در مجسمههای ابتدایی و باستانی که منشأ آسیایی داشتهاند، نیز انسانهایی تصویرشدهاند که دماغ آنان از بالای ابرو شروعمیشود. آیا این نکته، خوراکی برای تفکر فراهم نمیآورد؟»(15)
البته که همة این نکتههای بکر، فکر را بهتکاپو وامیدارند. اگر دانشمندان، بویژه باستانشناسان در این زمینهها اندیشهکنند و بهاینباوربرسند که موجود باشعوری جدا از ‹انسان› برروی این کرة خاکی زندگیکرده، پاسخ بسیاری از دشواریهای باستانشناسی خود را خواهندیافت؛ و نیز از سردرگمیهایی که با دیدن آثار عجیبوغریب بسیاری گریبانگیر آنان میشود، رهایی خواهندیافت.
ج ـ بنیانگذاران فرودگاه نازکای آمریکا
در سال 1325، کشفی صورتگرفت که تاکنون دانشمندان باستانشناس را با مشکل و سردرگمی روبهروساختهاست و اظهارنظرهای فراوان و متفاوتی را دربین آنا ن موجبشدهاست. هنگامی که نگارنده متوجه این کشفشد، آن را تأییدی بر نظریة خود یافت و این نظریة را پاسخی به پرسشهای بیشمار و سردرگمی باستانشناسان دانست.
کشف تازه، ‹معمای نازکا› نام دارد. ‹نازکا› خاستگاه تمدنی کهن در ‹پرو› آمریکای جنوبی است؛ که در زیر بهنقل از ‹پیام یونسکو› به آن میپردازیم:
«نقشهای عظیمی بهصورت شیار یا نهر بر سینة صحرای لمیزرع ‹نازکا›، تقریباً 500 کیلومتری جنوبشرقی ‹لیما› پایتخت ‹پرو› ترسیمشدهاست. این نقشها چنان وسیع و عظیمند که از روی زمین بهچشم نمیآیند. اما اگر از هواپیما به آنها نگریسته شود، اشکال ممتاز جانوری، شامل میمونهای نیمهطبیعی، مرغان زرینپر، یک عنکبوت، یک سوسمار، سگها، ماهیها، نهنگها، با مضرسها، مارپیچها، ستارهها، مستطیلها، و ذوزنقههایی پیرامون آنها، ملاحظهمیشود. این خطوط که با جابهجایی سنگهای رسوبی بهوجودآمدهاند، به تمدن ‹نازکا› تعلقدارد که از حدود دویست تا ششصد میلادی در این منطقه شکوفا بودهاست.
هدف این نقشها چه بودهاست؟ از لحظة کشف نقشهای ‹نازکا› در چهل سال پیش توسط دکتر ‹پل کوزوک› این معما به صورت یک مسألة حیرت انگیز و پیچیدة باستانشناسی باقی ماندهاست. فرضیات و نظریات بسیاری ابرازشده که پارهای از آنها بسیار بعیدمینماید. آیا این خطوط نشانة فرودگاهی فضائی است که برای موجودات ماورای زمینی ساختهشدهاست؟ آیا به معنی امری عبادی است و مظهری از نیایش افراد بشر است که مشعلبهدست به صورت دستجمعی در طول این خطوط تصویری در اوقات مقدس به ستایش و نیایش میپرداختهاند؟ آیا مشتمل بر کهننقشهای نجومی از سماوات و به تعبیر دکتر کوزوک بزرگترین کتاب نجومی جهان هستند؟ آیا به اطلاعاتی نمادین از نیاکان، برای نسلهای آیندة بشری هستند؟ گرچه تعبیرات گوناگون بسیاری پیرامون اجزای نقش نازکا شدهاست، امروز بسیاری از محققان برآنند که این نقش دلالت بر نوعی امر اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و مذهبی دارد».(16)
. ..
پیش از این در تفسیر ‹سورة جن›، بویژه آیههای ‹انالمسناالسماء… › و ‹اناکنّا نقعد منها مقاعد للسّمع…› آوردیم که مرحوم طبرسی به حدیثی اشارهمیکند مبنی بر اینکه ‹جنها› تا پیش از بعثت رسول اکرم اسلام، به آسمان پرواز میکرده و به شنود فضائی میپرداختهاند، و از آن پس از این کار منعشدهاند. بنابراین، در برخورد با این کشف، اولین نظر را از مجموعة نظرهایی که در توجیه معمای نازکا آوردهشد، برمیگزینیم، و اعلاممیکنیم:
این نقشها نشانة فرودگاهی است که بهوسیلة هوشمندانی زمینی که با فضا پیوندی داشتهاند، ساختهشدهاست.
بویژه آنکه تمدن نازکا از حدود 200 سال پیش از میلاد تا سال 600 میلادی در این منطقه شکوفاشده و 600 میلادی، زمان با برانگیختن رسول اکرم است.(سال بعثت، 610 میلادی است.) که حدیث نقلشده، ارتباط فضائی جنها را تا آن زمان یاداورشدهاست. البته با خواندن آیههای مربوطه نیز این مطلب دستگیر هرکس میشود و نیاز چندانی به تأیید روایی نیست.
بنابراین میتوان چنین نتیجهگرفت که پس از منعشدن جنیان از رفتوآمد به آسمان، تمدن آنها در آمریکای جنوبی بویژه نازکا روبهانحطاطمیرود و یا مجبور به ترک محیط میشوند، به دیگرسیارهها رفته، و در آنجا ماندگارمیگردند. در بررسی تمدنهای کهن آمریکای لاتین، جدا از تمدن نازکا، به تمدنهای دیگری نیز برمیخوریم که تاریخ فروریزی آنها نیز پایان قرن ششم، و آغاز قرن هفتم میلادی یعنی بعثت رسول اکرم است و بدین ترتیب این نظر بیش از پیش تأییدمیگردد.
EL TAJIN MAIN PYRAMIDAL STRUCTURES 1987- Nestled in the |
|
Verdant & Vibrant TUXLAS Mts. ; Veracruz, Mexico NEXT IN GROUP |
|
یافتة باستانشناسی تازهای که درپی خواهدآمد نیز با عواملی که این دگرگونی را در ساختار محیط زیست کرة زمین ایجادکرده، و زمین را آمادة چنین تحولی کردهاست، بیارتباطنیست:
«بهنوشتة روزنامة گاردین چاپ لندن، بررسیهایی که توسط محققان بر روی درختان کهن موجود در نقاط مختلف اروپا و آمریکا از فنلاند و لهستان تا سیبری و شمال آمریکا و حتی آمریکای جنوبی صورتگرفته، نشان میدهد که درحدود سال 540 میلادی حادثهای فاجعهآمیز در سطح جهانی بهوقوعپیوستهاست».
«به اعتقاد محققان، شواهد موجود بر روی حلقههای نشاندهندة رشد سالانه درختان کهن حاکی از آن است که به واسطة این رویداد کیهانی کل اروپا در تاریکی و سرما فرورفت و بیش از یکسوم ساکنان این قاره بهواسطة بروز خشکسالی و عدم تولید محصولات کشاورزی جانباختند».
«بروز خشکسالی در هرمنطقه، آثار خود را به روی حلقههای نشاندهندة رشددرختان برجای میگذارد؛ اما مشاهدة حلقههای مشابه در درختان مناطق مختلف جهان طی یک دورة زمانی خاص پدیدهای شگفتانگیز و غیرعادی است که حکایت از بروز فاجعهای در ابعاد بسیارگسترده دارد. بهاعتقاد پژوهشگران این بررسیها نشان می دهد که در حوالی سال سال 540 یا 541 میلادی زمین در معرض بمباران شهابسنگهای کیهانی قرارگرفت و حیات موجودات جاندار در معرض خطر جدی واقعشد».
«در تاریخ مکتوب جهان، به این فاجعه اشارهای نشده؛ تنها در داستانهای افسانهای مربوط به آرتورشاه و دلاوران میزگرد از ماجرای یک شاه پیر و سالخورده و زمین لمیزرع و بروز خشکسالی ذکری بهمیانآمدهاست. مورخان زمان مرگ آرتورشاه را بین 537 تا 542 ثبتکردهاند». (اگر دقتشود متوجهمیشویم که این تحولات با خود بعثت رسول اکرم در شبهجزیرة عربستان و پیامدهای آن بیارتباط نیست).
«در عین حال محاسبات اخترشناسان در سال 1990 آشکارساخت که زمین در فاصلة سالهای 400 تا 600 میلادی درمعرض بمباران شهابسنگها قرارداشتهاست».(17)
++++ ==== +++++
چنانکه گذشت، یکی از نشانههای آثار هموساپینها یا جنیان این است که باستانشناسان در مورد آثارشان مات و مبهوت مانده اند و به رمزوراز آنها پینبرده و اظهار بیاطلاعی کرده، و یا آنها را به الههها و خدایان نسبتدادهاند. ‹معمای نازکا› نیز یکی از این آثار است. دنبالة مطلب:
«از زمانی که خطوط عظیم تصویری نازکا کشفشدهاست، بانو دکتر ‹ماریا ریچ›، اخترشناس ریاضیدان، زندگی خود را وقف بررسی آنها کردهاست. و میکوشد ارتباطی میان این تصاویر با رویدادهای نجومی بیابد. وی پارهای از استنباطهای خود را برای پیام یونسکو تنظیمکرده و فرستادهاست:
‹به نظرمیرسد درستترین تعبیر برای این تصاویر عظیم که برخی از آنها دویست تا سیصد متر طول دارند، این باشد که چنان ترسیمشدهاند که از هوا بهچشمآیند. این نقشها میتوانند نمایانگر صور فلکی باشند که به عنوان اندیشهنگار تمدن کهنن دیگری، پیوندی با الوهیت دارند. این صور فلکی بر اساس چگونگی دیدهشدنشان در شب، معرف فصلهای مختلف سال هستند... صور فلکی مذکور مربوط به همان زمانی است که فصل بارندگی و فیضان آب بود؛ و چنان بزرگ ترسیمشدهاند که ربالنوع آب، خود بتواند از فراز جایگاه خویش، آن نقوش را ببیند و بهیادآورد که فیضان باران را نازلکند… ›
البته تمام باستانشناسان با نظر دکتر ریچ موافق نیستند، اما اهتمام او را در باز خواندن معانی این خطوط شکننده، ستایش میکنند. خطوطی که با آنکه هنوز رازشان تفسیرنشده، در میان زیباترین آثار آفرینشهای هنری برجای خواهندماند».
روشنگری: خانم دکتر ریچ میگوید بایستی این نشانهها برای دیدهشدن از فضا باشد ولی چون نمیداند موجودی به نام جن تا سال 600 میلادی با فضا در ارتباط بوده، آن را به ربالنوع آب نسبت میدهد. این نظر که آثار نازکا مربوط به جنیان است، هنگامی بیشتر تأییدمیگردد که توجه داشتهباشیم از ویژگیهای هموساپینها و تیرههای مختلف آنان یعنی جنها این بود که بیشترین نقشها را حک یا ترسیم میکردند، به حیوانها اهمیت بیش از اندازه میدادند و از شکلهای هندسی مانند مثلث، ذوزنقه، و ستاره در نقاشیهایشان بهرهمیبردند.
البته این را نیز نباید از نظر دورداشت که خداوند گفتهبود که جنهای سرکش را به نقاط دوردست زمین و آسمان میفرستم؛ و آمریکای لاتین دورترین قاره به بینالنهرین است.
فصل پنجم: واپسینسخن و نتیجهگیری
در پایان، گفتنی است که تمام گواهیها و دلیلهایی که از آغاز تاکنون آوردهشد، شاید بخش کوچکی از انبوه گواهیهایی باشد که در آینده و بویژه آیندهای نزدیک درستی این نظریه را تأییدکنند؛ زیرا هماکنون با کاوشهایی که در جایجای قارههای آمریکا و آفریقا و در زیر آبها و اقیانوسها، توسط باستانشناسان آغازشده، و هرروزه کشفهای تازهای بهدستمیآید، هیچ دور از نظر نیست که ابهامهای انسانشناسان و باستانشناسان در مورد ساکنان کره زمین در طول بیست هزارسال گذشته بیشتر نشود و محاسبات آنان را مبنی بر وجود تنها یک نوع هوشمند به نام ‹انسان› برهمنریزد.
روشنگری: این نظریه و بویژه سطرهای بالا در سال 1365 پژوهش و نگارششده، یعنی هنگامی که هنوز دو پژوهشی که در صفحههای 13، 18، 19، و 20 اضافهشد، بهدستنیامدهبود. بنابراین میبینیم که نگارنده پیش از این کشفها به زمینه و امکان آنها اشارهکردهاست و جادارد باز هم تأکیدشود که هنوز نادانستههای انسانی بسیاربسیار بیشتر از دانستههای اوست و باید بسیار بکاود تا به حقایق وجودی خود که گریزی هم از دانستن آنها نیست، پیببرد؛ زیرا که ‹انسان› بهگونهای فطری حقیقتجوست، بویژه در مورد حقیقت ‹خود› او.
TEOTIHUACAN, Valley of MEXICO, 1982 (Sacred Place of the Giants) NEXT IN GROUP
ادامة گفتار: بهیقین، کشف آثاری دیگر مانند، تمدن عجیب آزتکها و مایاها، تکنولوژی بسیارپیچیدة بشقابهای پرنده(یوفوها)، اهرام زیر آبی مثلث برمودا یا مثلث شیطان (اژدها)، و نیز اهرام سهگانة مصر، بانیان تمدنهای ‹آتلانتیس› و ‹نازکا›، وجود شهری چهارهزارساله در آمریکای شمالی که در سال 1986 کشفشده، هنر صخرهای آفریقا، برجایگذارندگان بازماندههای پختوپز، سازندگان تپهها و خانههای دریاچهای، همه و همه، برای دانشمندان پرسشهای بیشماری را پیشآورده و خواهدآورد؛ که گریزی از تغییرنظر و باورداشتن وجودی هوشمند، جدای از انسان کنونی نخواهندداشت. بویژه اینکه آنان هنوز شگفتیشان از نقاشیهای غارهای آلتامیرا رفعنشده و از ابهام تمدنهای کهن قاره آفریقا(جدا از دوران فرعونها) رهایینیافتهاند، و از اندیشة سازندگان تمدن ‹موهنجو-دارو› و اهرام سهگانة مصر بیرون نیامدهاند.
البته طلیعة این تغییرنظر از هماکنون پدیدارگشتهاست. به عنوان نمونه، نظریة مسکونی شدن آفریقا توسط اقوام آسیایی ردشدهاست. بدین ترتیب به سهولت میتوان مدعی شد که در بسیاری از نقاط زمین از جمله آفریقا، تمدنهایی قبل از مدنیت نمونة آسیا(شرق مدیترانه و بینالنهرین که منزلگاه و جای رشدونمای ‹آدم› بوده) وجودداشتهاست. بنابراین دانشمندان چارهای نخواهندداشت، جز آنکه یا تکامل و سیر تکاملی تمدنها را منکرشوند، و یا چندگونگی انواع پس از نئاندرتالها را باورداشتهباشند؛ و در نهایت، با تفکیک و طبقهبندی آثار تمدنی بهدستآمده، به جدابودن آفرینش انواع هوشمند، یعنی هموساپینها و انسان کنونی(هموساپین ساپین) معتقدشوند و این نظریه را بپذیرند.
برای پایانیافتن نیک این گفتار، بخشی از نوشتة مستند و مستدل ‹اولدروگه› را که نظریة ‹مسکونیشدن آفریقا به وسیلة اقوام آسیایی› را ردکردهاست، در اینجا میآوریم:
«در نظر ‹هگل›، آفتاب دانش و معرفت نخست از آسیا به اطراف پرتو افکنده و تاریخ جهان از همین قاره آغاز شدهاست. دانشمندان اروپایی این عقیده را مسلم میدانستند که آسیا گهوارة بشریت، و مرکز و پرورشگاه مللی بودهاست که اروپا و آفریقا را بهتصرفخوددراوردهاند».
«آفریقا یگانه قارهای است که در آن میتوان سیر تحول و توسعة تدریجی بشر را بدون هیچگونه گسیختگی بازیافت. در این قاره آثار و نشانههایی از ‹استرالوپتیکها›، ‹پیتکانتروپها›، ‹نئاندرتالها›، و هموساپینها، هرکدام با ابزارهای خاص خود، مشاهدهمیشوند که از دیرباز تا دوران نوسنگی پیدرپی به عرصة وجود پا نهادهاند. این کشفیات، خندهداربودن این عقیده را که آفریقا درگذشته، از توسعة فرهنگی درونزایی برخوردارنبودهاست، کاملاً ثابتمیکند. در این باب، نقوش و تصاویر کندهکاریشده برروی صخرهها در کوهستانهای اطلس، آفریقای جنوبی و صحرا، ملاک و شواهد بسیار برجسته و پراهمیتی را تشکیلمیدهند.
… اینهمه، موجب گردید که در تفصیل تحول فرهنگی اقوام و ملل آفریقایی، دگرگونی اساسی بهوجودآید. مثلاً اکنون معلومشدهاست که در دو منطقة صحرا و ساحل، تاریخ دوران نوسنگی، به یک زمان قدیمیتری که هرگز گمان آن نمیرفت، مربوط میشود؛ و این خود، در تفصیل توسعة آفریقا نسبت به دنیای مدیترانه و بخصوص خاورنزدیک، تغییرات کلی بهوجودمیآورد.
آثار کشفشده در تاسیلی نئاجر و در ‹تادرارت ـ آکاکوس› واقع در مرز الجزایر و لیبی، مدارک و شواهد بسیار قانعکنندهای هستند. بررسی اجاقها و قطعات ظروف سفالین، نشان میدهد که 8000 سال پیش، استفاده از این گونه ظروف در مناطق یادشده، متداول بودهاست.
… مهمتر از اینها نتایج حاصله از بررسی بقایایی از مواد آلی جمعاوریشده در ‹نوبی سفلی› است که نشانمیدهد در حدود سیزدههزارسال پیش از میلاد، برداشت محصول و تهیة دانه از غلات وحشی دراین منطقه متداول بودهاست. ممکن است، در آینده با بهدست آمدن اطلاعات دقیقتر در برخی از جدولهای مربوط به تارخ وقایع، اصلاحاتی صورتگیرد؛ ولی فرضیة مربوط به مسکونیشدن دنیای کهن به وسیلة اقوام بیگانه که تاکنون مطرح بود، دیگر به طور مطلق از اعتبار افتادهاست. برعکس، قارة آفریقا را باید مرکزی شمرد که در قدیمترین دورانهای تاریخ بشریت انسانها و فنون زمان آنها به نقاط دیگر جهان پخش و پراکندهشدهاند. در ادوار بعدی، جریان معکوس مشاهدهمیشود. بدین معنا که در مورد این دورانها، سیل مهاجرت اقوام بیگانه به سوی قارة آفریقا به حرکت درامدهاست.(18)
بازگشتها
(1)قصص قرآن صدرالدین بلاغی ص 299
(2) جلد یازده بحارالانوار ص 267
(3) به نقل از قاموس قرآن ج اول ص 52
(4)ترجمه از ص 103 و 104 ج 11 بحارالانوار، پیرامون تفسیر آیات 30، 31، 32 سورة بقره
(5) قصص قرآن ص 356
(6) پرتوی از قرآن ج اول ص 115
(7) نقش ملائکه در سازماندهی و حرکت جهان ـ محمود صلواتی ص 23 تا 38
(8) مجمعالبیان چاپ بیروت، جلد 10 ص 367 تمام نقلهای بعدی، از این چاپ است.
(9) تاریخ تمدن ویلدورانت جلد اول صص 139 تا 141. تمام نقلهای بعدی از جلد اول است.
(10) روزنامة ژچپوسپولیتا چاپ ورشو، لهستان 8/2/1999ـ ص: 24 بخش علم و فن
(11) روزنامة همشهری- 2/5/1380 ص 5- مقالهای از دکتر فرهانیه استاد دانشگاهصنعتیشریف
(12) زیبایی نور نوشتة ‹بن بوا› ترجمة مهندس پرویز قوامی صص 78 و 83
(13) پیام یونسکو شمارة 116 ، مقالة ‹زریو›
(14) پیام یونسکو شمارة 175 مقالة ‹ریسمان آریادنهای› نوشتة ‹امانوئل پریرا› همراه با تصاویری جالبتوجه از کندهکاریهای روی سنگ.
(15) پیام یونسکو، شمارة بهمنماه 1365
(16) پیام یونسکو، شمارة 183 آذرماه 1365 ـ همراه با تصویرهایی هوایی از جمله ‹مرغ زرینپر› نودمتری ‹نازکا› که در این نوشتار نیز آمد.
(17) جمهوری اسلامی 27/7/79
(18) پیام یونسکو شماره 116