هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

کلٌّ فی فلکٍ یسبحون؛ فی صدفٍ کالحلزون

همگی در لاکی چون حلزون

کلٌّ فی فلکٍ یسبحون؛ فی صدفٍ کالحلزون

احمد شمّاع زاده

هرگاه سوره انشقاق را می‌خواندم، این پرسش برایم پیش می‌آمد که چرا خداوند در میانه این سوره لحن و موضوع سوره را تغییر می‌دهد و به کیهان می‌پردازد؟ البته بسیاری از نکته‌های علمی و کیهانشناسی قرآن همین گونه است و مستقیماً به خواننده قرآن یادآوری نمی‌شود؛ بلکه اوست که باید آن‌ نکته‌ها را دریابد؛ ولی در این سوره این موضوع بیش از دیگر سوره‌ها به چشم می‌آید و جلب توجّه می‌کند، همچون آیه 31 سوره مدّثّر که پیرامون آن در مدلهای ریاضی به کار رفته در قرآن چنین نوشته‌ام (مدلهای ریاضی به کار رفته در قرآن: https://www.academia.edu/84983975):

اولین بار (در دهه چهل خورشیدی) که رشاد خلیفه با به کارگیری کامپیوتر، به موضوع مضربهای عدد نوزده در قرآن پی برد و آن را معجزه ریاضی قرآن خواند، دلیل موثّق قرآنی اش این بود که خداوند در سوره مدّثّر آیه سی و یکم (که برعکس همه آیات بسیار کوتاه این سوره، آیه‌ای بسیار بلند است که به راحتی توی چشم میزند!)، اهمّیّت این موضوع را به کافران، اهل کتاب و مسلمانان، هر یک به گونه ای گوشزد کرده است؛ و در پایان آن آیه می‌فرماید: و ما هی الّا ذکری للبشر

ترجمه: و نیست این آیه مگر پنددهنده ای یا یاداوری کننده ای برای بشر

سپس خداوند عظیم، از این موضوع به سادگی درنمی گذرد، بلکه در آیات بعدی اهمیت بسیار زیاد آیه سی و یکم را در نزد خود باز می‌گوید:

نه چنین است؟! سوگند به ماه!(32) سوگند به شب آنگاه که پشت کند!(33) سوگند به صبح آنگاه که روی کند!(34) همانا که این آیه، یکی از آیات بزرگ الهی برای بشر است(35).

در آیات بالا، خداوند در سه آیه، به ماه، شب و صبح سوگند یاد می‌کند تا بگوید این آیه یکی از آیات بزرگ الهی است (انّها لاحدی الکبر).


امروز (نهم تیر 1403) به نظرم رسید که ممکن است حکمتی در این سوره (انشقاق) نهفته باشد؛ و باید آیات آن از نظر کیهانشناسی بیشتر مورد بررسی و دقت نظر قرار گیرند.

بررسی موضوع:

از آیه نخستین تا آخر آیه 15، موضوع سوره مانند بسیاری از سوره‌های کوتاه جزء سی ام قرآن به رستاخیز می‌پردازد. از آیه 16 تا آخر آیه 19 موضوع مورد بررسی این مقاله است. در آیه 20 از کسانی یاد می‌کند که با وجود مطرح شدن این موضوع، باز هم به قرآن ایمان نمی‌آورند؛ و در آیه 21 می‌فرماید آن هنگام که قرآن بر آن‌ها خوانده شود، به سجده درنمی‌افتند! دقت کنید در این آیه سخن از ایمان نیست؛ بلکه می‌گوید با شنیدن این آیات باید بلافاصله به سجده درافتند.

پس موضوع اصلی و رمز نهفته در آن، باید از چنان اهمیتی برخوردار باشد که هرکس به آن پی ببرد؛ بی‌درنگ بر خدا سجده برد و خود را بنده ناچیز خداوند انگارد!

بررسی آیات 16 تا 19:

یک- در برخی از نوشته‌هایم یاداور شده‌ام، هنگامی که خداوند سوگند خود را با فلا اقسم آغاز می‌کند، دو نکته را باید در نظر آوریم:

یکی اینکه موضوع اصلی که معمولاً در پایان سوگندها آورده می‌شود، برای ما باید بسیار مهم، و برای خداوند بسیار ارزشمند باشد؛ مانند فلا اقسم بمواقع النّجوم و انه لقسم لوتعلمون عظیم (واقعه: 75، 76) پس سوگند به جایگاههای ستارگان که اگر بدانید سوگندی بسیار با عظمت است!


نکته دوم اینکه این‌گونه سوگند، معنای باطن آن، عکس معنای ظاهر آن است. در ظاهر می‌گوید سوگند نمی‌خورم، ولی در باطن می‌گوید سوگندی سخت می‌خورم! همانند این عار ف (شهید بلخی) که می‌گوید: مرا به جان تو سوگند و صعب سوگندی که هرگز از تو نگردم نه بشنوم پندی


دو- متن آیات 16 تا 19:

فلا اقسم بالشّفق والّیل و ما وسق والقمر اذااتّسق لترکبنّ طبقاً عن طبقٍ

ترجمه: پس سوگند به پدیده گلگون بامدادان، سوگند به شبانگاه و آنچه گرد آورد؛ سوگند به ماه آن هنگام که کامل شود. همه این سوگندها برای نشان دادن اهمّیّت این آیه است: لترکبنّ طبقاً عن طبقٍ

ولی کار ترجمه این آیه به این سادگیها نیست؛ که اگر می‌بود اینهمه مفسر به انحراف نمی‌رفتند!!

نگارنده این آیه را موقتاً این‌گونه ترجمه می‌کند تا بعد به اثبات آن بپردازد:

همانا که قرار گرفته‌اند روی هم، لایه‌ای که از لایه زیرین برآمده است.


ترجمه‌هایی را به نقل از دانشنامه اسلامی (الکترونیک) در اینجا می‌آورم؛ ولی پیش از نقل ترجمه‌ها، معانی کلمات آیه را از این منبع می‌آورم تا بدانید همه ترجمه‌ها و حتّا تفسیرها اگر به بیراهه رفته‌اند، دلیلش این است که اولین مفسر که چند صد سال پیش این آیه را تفسیر کرده، تنها یک معنی از واژه قرآن را آورده، که نه تنها خود به انحراف رفته، بلکه دیگران را نیز تا ابد الدّهر به انحراف کشانده است؛ و این تنها مورد نیست. نمونه‌ها بسیار است که برای هریک مقاله‌ای نوشته‌ام. برای نمونه این پاراگراف را از مقاله آینده نگری در قرآن، در اینجا می‌آورم:

واژه فجر را که به معنای بازکردن راه است، به معنای دیگرش که اصلاً ربطی به این آیه ندارد، یعنی فسق و فجور ترجمه کرده‌اند!! و همه ترجمه‌ها هم یک‌جور!!؛ و هیچ‌کس هم هیچ شکی در این زمینه نکرده!!؛ و چون ترجمه آیه مانند بسیاری از موارد درست در نمیآمده، از خود کلماتی را بر کلام خداوند افزوده اند تا موضوع را منطقی و روان جلوه دهند!! که یقیناً مفسری مشهور، چنین ترجمه ای را چند صد سال پیش به خلق الله بی فکر خورانده، و اینان از وی برگرفته اند؛ بی توجه به عواقب چنین کاری که توهینی آشکار هم به خداوند عظیم و قرآن کریم، و هم به انسان است.

ادامه نقل از دانشنامه اسلامی:

طبق: طبرسى فرموده: اصل طبق به معنى حال است زمخشرى نیز آن را حال گفته است. عَنْ طَبَقٍ‏ یعنى به حالى از حالى. راغب آن را چیزى را بالاى چیزى گذاشتن گفته است.

توی پرانتز:

یک- دانشنامه اسلامی این ترجمه را تنها به طبرسی و زمخشری نسبت داده، ولی خرّمشاهی در ترجمه خود، به سه مفسر دیگر نیز نسبت داده است: ابن قتیبه، میبدی و ابوالفتوح رازی

دو- خدا پدر راغب را بیامرزد که دست کم این معنا را آورده که البته هیچ مفسرّی به نظر او توجه نکرده است!! اگر می‌بینید راغب که فرهنگ بسیار مفید مفردات راغب از آن اوست، این معنا را آورده، این است که او مفسر نیست؛ بلکه واژه شناس و واژه کاو است و مفسران هم از واژه شناسی و هم از تدبّر در قرآن بی‌نیازند!! و تنها فهم خود را درست یا نادرست، در طول تاریخ به خوانندگان تفسیرهایشان منتقل کرده‌اند؛ بویژه در آیات کلیدی، نادرست؛ و این در حالی است که:

واژه کاوی از نیازهای اساسی برای تحلیل کیفی قرآن کریم و فهم آیات این کتاب عظیم است؛ و از آنجا که دانش نشانه شناختی (Semiotic) در زمینه نشانه (Sign) و معنا
(Meaning)
پژوهش می‌کند؛ و یکی از روشهای تحلیل کیفی است که به بررسی
نشانه ها در یک متن جهت دستیابی به معانی آن، و بویژه معانی نهفته در متن می پردازد، برواژه تدبّر، معادل قرآنی مناسبی برای این دانش است. (نقل از دانشنامه مفاهیم ویژه قرآن کریم):

دانشنامه مفاهیم ویژه قرآن کریم: https://www.academia.edu/10031889

ترجمه‌ها:

الهی قمشه ای: قسم به این امور که شما احوال گوناگون و حوادث رنگارنگ (از نخستین خلقت تا مرگ و برزخ و ورود به بهشت و دوزخ) خواهید یافت.

انصاریان: که شما حالی را پس از حالی [که مراحل مختلف زندگی است و در سختی و زحمت مطابق یکدیگرند] طی می کنید تا به دیدار پروردگارتان نایل آیید.

فولادوند: که قطعاً از حالى به حالى برخواهید نشست.

آیتی: که به حالى بعد از حال دیگر تحول خواهید یافت.

مکارم شیرازی: که همه شما پیوسته از حالی به حال دیگر منتقل می‌شوید (تا به کمال برسید).


این ترجمه‌ها که هیچ، اگر همه ترجمه‌ها و تفسیرهای قرآن را بررسی کنید، هرگز جز همین معنا را در آن‌ها نخواهید یافت! چرا؟ زیرا چو خشتی را نهد معمار کج تا ثریّا می‌رود دیوار کج


ولی اگر از این موضوع مهم هم درگذریم، آیا اینهمه مفسّر! (مترجمین که هیچ، زیرا غلام حلقه بگوش مفسرین هستند؛ حتّا کسی همچون استاد خرمشاهی!) در طول تاریخ قرآن، به خود نیامده‌اند و به خود نگفته اند که خداوند آیه 19 را محور قرار داده، برای آن سه سوگند یاد کرده، در آیه 20، ایمان نیاوردن، و در آیه 21 به سجده در نیفتادن شنوندگان و خوانندگان آیه را با شگفتی بیان کرده، تا به ما بگوید شما از حالی به حالی دیگر درمی‌آیید؟!!

آیا این نشانه حماقت مفسر، و توهین به ساحت قدسی خداوند نیست؟

البته که هست؛ زیرا مفسران در آیات قرآن، تعقل وتدبّر نمی‌کنند و اگر به آیه‌ای که فهمش سخت است برخورد کنند، از خود تواضع نشان نمی‌دهند و به خود و دیگران نمی‌گویند که من در فهم این آیه درمانده ام؛ شاید کسانی پس از ما بیایند و به فهم آن نایل شوند. هیچ‌گاه چنین جمله‌های متواضعانه را از مفسرین در تفسیرهایشان نخواهید یافت هرگز!


در این میان، نمی‌دانم مفسران با لترکبنّ چکار کرده اند؟ چرا آن را از ترجمه و تفسیر خود حذف کرده‌اند؟ و عملاً به خداوند اهانت کرده و گفته‌اند غلط کرده‌ای که این واژه را به کار برده ای، و چون ما آن را نمی‌فهمیم از تفسیرمان حذفش کرده‌ایم!

اکنون باید دریابیم در آیه 19 چه مفهومی آمده که خداوند برای آن در سه آیه سه سوگند یادکرده، و پس از آن در دو آیه دو شگفتی نسبت به شنوندگان و خوانندگان آن، مطرح کرده است.

لترکبنّ طبقاً عن طبقٍ یعنی چه؟

ل علامت تأکید است. خداوند می‌فرماید تأکید می‌کنم که طبقی یا لایه‌ای بر لایه‌ای دیگر قرار گرفته است. در اینجا خواننده قرآن از خود می‌پرسد:

کدام لایه بر لایه‌ای دیگر؟! خداوند که چیزی در باره اصل موضوع به ما نگفته است؟! خداوند از چه سخن می‌گوید؟ ولی کسانی که با قرآن مؤانست دارند، می‌دانند که خداوند درباره چه سخن می‌گوید؛ به یاد می‌آورند که خداوند در دو جای دیگر از قرآن سخن از طبق (لایه) به میان آورده که هر دو مورد، مربوط به کیهان و لایه‌های آن می‌شود:

الذی خلق سبع سماوات طباقاً (ملک: 3)

ترجمه: آنکه آفرید هفت آسمان را روی هم (طبقه ای بر طبقه ای).

الم تروا کیف خلق الله سبع سماوات طباقاً (نوح: 15)

ترجمه: آیا ندیدند چگونه خداوند آفرید هفت آسمان را طبقه طبقه؟ و در دو آیه دیگر:

ولقد خلقنا فوقکم سبع طرائق و ماکنا عن‌الخلق غافلین (مؤمنون: 17)

ترجمه: و به درستی آفریدیم بر بالای شما هفت راه را و ما از آفرینش و آفریدگان غافل نبوده‌ایم.

و بنینا فوقکم سبعاً شداداً (نبأ: 12)

ترجمه: و بنیان نهادیم بر بالای شما هفت سخت و محکم را.


در دو آیه اخیر، خداوند همانند آیه 19 انشقاق، بی‌آنکه از واژه طبق نامی ببرد، ویژگیهای آن را بیان می‌کند: این طبقه ها طریقه یا راه هستند، هفت طبقه هستند، و سخت و محکم هستند.

ولی در مورد این دو آیه همه مفسران می‌دانند که خداوند از چه سخن می‌گوید! چرا؟

زیرا واژه فوقکم را در آنها به کار برده؛ که ممکن است هر بچه‌ای هم آن را بفهمد.

پس مشخص می‌شود که خداوند در آیه مورد بحث، همانند این چهار آیه، درباره چه چیزی سخن به میان آورده است: درباره کیهان و لایه‌های تشکیل‌دهنده آن

اکنون این پرسش پیش می‌آید پس چرا خداوند واژه فوق را در آیه 19 انشقاق به کار نبرده تا مفسران به اشتباه نیفتند و به خطا نروند؟!

پاسخ این است که اگر واژه فوق را به کار می‌برد، منظوری را که در ترتیب واژگان این آیه به کار برده، بر هم می‌ریخت، و منظور خداوند محقق نمی‌شد؛ که موضوع اصلی این نوشتار است؛ و کار مفسر هم این است که از این معمّاهای قرآنی پرده برداری (تفسیر) کند؛ نه اینکه سرسری از آن‌ها بگذرد، لاپوشانی کند و دیگران را به انحراف کشاند.


معنای لترکبنّ طبقاً عن طبقٍ

برای فهم واژه ترکبنّ که مفسران از تفسیرهایشان حذفش کرده اند، دو فرهنگ واژگان را بررسی کردم. یکی فرهنگ عربی به فارسی ملخّص از المنجد و منتهی الارب یا فرهنگ جیبی خلیلی که در دهه چهل خورشیدی به چاپ رسیده است.

در این فرهنگ واژگان آمده است:

رکب = سوار کرد، چیزهایی را روی هم نهاد، به هم پیوست.

ترکّب (که به ترکبنّ نزدیکتر است.) = برهم نشست و استوار شد و به هم پیوست.

طبق این فرهنگ، معنای ترکبنّ می‌شود طبقاتی به هم پیوسته، بر هم نشسته‌ و استوار شده اند.


در فرهنگ الکترونیک المعانی لکل رسم معنی که فرهنگی کمنظیر است، چنین آمده:

رکب = کارگذاشتن و نصب کردن.

تراکب که با ترکبنّ قرآن همخوانی بیشتری دارد = همپوشانی

بنابراین، از آنجا که در آیه قرآن، حرف عن (به معنای از) به جای فوق (رو) آمده، معنای آیه چنین می‌شود: طبقه ای از طبقه ای دیگر برامده و آن را پوشانده است.

روشنگری: اگر به یک ساختمان مثلاً هفت طبقه نگاه کنید متوجه دو نکته می‌شوید؛ یکی اینکه طبقات بالایی از طبقات پایینی برامده اند؛ یعنی اگر طبقه اول تمام نشود، طبقه دوم نمی‌تواند آغاز شود. به همین دلیل خداوند حرف عن را به کار برده است. نکته دوم اینکه طبقات یکدیگر را پوشانده اند مگر طبقه آخر که رویش باز، و قابل دیدن است. پس قرآن به ما می‌گوید که طبقه آخر که ما هستیم در برابر چشمان ما باز است؛ ولی برای دیدن دیگر طبقات باید زحمتها بکشید!

در اینجا باز هم متوجه می‌شویم که کاربری واژگان در قرآن کریم بسیار دقیق و روی حساب است، و نه هردمبیل آنچنانکه در تفسیرها و ترجمه‌ها آمده‌است.

ولی چرا خداوند در این آیه برخلاف دو آیه دیگر، بی‌آنکه از کیهان سخنی به میان آورد، از لایه‌ها و چگونگی قرار گرفتن لایه ها بر روی یکدیگر سخن به میان آورده و با سوگندهایی سخت بر این موضوع تأکید کرده است؟!!

اینجاست که باید گفت تنها کار خداوند است که کسی را به منظور نظر خود از این سوگندها (البته بسیار دیر یعنی پس از شصت سال که با قرآن سروکار دارد)، راهنما شود، رمز آن را بگشاید، و برای بار دوم به جهانیان اعلام کند که شکل کیهان از دیدگاه قرآن همان‌گونه که در آیه 104 سوره انبیاء یاداورمان شده، حلزونی است و در اینجا با سوگند یادکردن و تأکید بیشتری روشنگری کرده است. چگونه؟ این گونه:

تجزیه و تحلیل آیه لترکبنّ طبقاً عن طبقٍ طبق حروف ابجد

همان‌گونه که در پژوهش کورش کبیر و معجزه ای دیگر از قرآن کریم آورده‌ام، پیش ازرمزگشایی باید بدانیم:

حروف ابجد، ربطی به علوم غریبه، مانند رمل و جفر ندارد؛ بلکه گونه ای قرارداد ریاضی و عددنویسی به یاری حروف‌ الفباست که آن را حساب جمله‌ها نیز خوانده اند؛ و برای بیان تاریخ‌های مهم، رمزدارکردن برخی نکته‌ها، بیان چیستانها و معماها به کار می‌رود.

کورش بزرگ و هماوردی دیگر از قرآن سترگ: https://www.academia.edu/29415360


ل تنها برای تأکید و اهمیت دادن به موضوع است.

ت = 400

ر = 200

ک = 20

ب = 2

ن = 50

ن = 50

ط = 9

ب = 2

ق = 100

اً = تنوین است و حرف به حساب نمی‌آید.

ع = 70

ن = 50

ط = 9

ب = 2

ق = 100

شمارش ابجد به کار رفته در این آیه برابر است با 1064

چون کیهان طبق چهار آیه‌ای که آورده شد، 7 طبقه یا لایه دارد، این عدد را بر هفت تقسیم می‌کنیم تا ببینیم چه سمبل یا نشانه ای، نماد هفت لایه کیهان است؟

نتیجه شد: 152

حال باید دید عدد 152 چه معنایی را خوراک ذهن ما می‌کنند؟

نتیجه تحقیق شد: کالحلزون به معنای حلزونی شکل؛ یعنی کیهان شکلی حلزونی دارد. جلّ الخالق!

ک = 20

ا = 1

ل = 30

ح = 8

ل = 30

ز = 7

و = 6

ن = 50

جمع = 152

پس حلزون کیهانی دارای هفت لایه است؛ که در شکل کیهان در قرآن یا مدلی مدرن برای کیهان مفصلاً به آن پرداخته ام. لینکهای متن فارسی و انگلیسی مدلی مدرن برای کیهان:

مدلی مدرن برای کیهان: https://www.academia.edu/5676568

A Modern Model for the Universe: https://www.academia.edu/11750437

***

درباره عنوان این مقاله:

لَا الشَّمْسُ یَنْبَغِی لَهَا أَنْ تُدْرِکَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّیْلُ سَابِقُ النَّهَارِ ۚ وَکُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ

نه خورشید توان آن را دارد که به ماه برسد، و نه شب از روز پیشی گیرد، و هر یک در مداری شناورند.

هر یک از اجزای کیهان (چه کهکشان باشد، چه ستاره و چه یک سیّاره کوچک همچون ماه) در مداری شناورند و همگی در لاک یک حلزون قرار گرفته‌اند؛ لاک حلزون کیهانی!

دوازدهم تیر 1403

احمد شمّاع زاده