هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

آقا اجازه!؟ شغل پدر من نمکیه

درسی از زندگی برای زندگی- 26


آقا اجازه!؟ شغل پدر من نمکیه

افشار:

سلام به آقای نوری زاد.

تو دوران تحصیلم تو همه مقطع از دبستان تا دبیرستان همیشه اول شروع فصل مدارس تو کلاسا اکثر معلما از بچه‌ها میخواستن خودشونو معرفی بکنن. بعضا شغل پدرشونم میپرسیدن. من که تو دوران ابتدایی و بچه بودم، همیشه صداقت گفتار داشتم. همه خودشون رو معرفی میکردن. یکی مغازه دار. یکی راننده تاکسی. یکی کارمند. یکی کارگر کارخانه... نوبت من که میشد تمام وجودم رو استرس وشرمندگی پر می‌کرد. خورد شدن شخصیت خودم رو می‌دیدم.

مسخره کردن بچه های دوروبرم و مهمتراز اینا، باصدای بلند خندیدن همه حتّا معلم. حین معرفی شغل پدرم جلو40 نفر آدم، احساس حقارت و پوچی میکردم؛ وازخودم بدم میومد که چرا پدر من یک نون خشک جمع کنه. ولی من یک چیزی داشتم که یک بچه پول‌دار یا یک بچه آخوند نداشت. اونم دستای پینه زده، یعنی دستای پدرم بود که همیشه اون موقع که بچه بودم میخواست با من بازی کنه و منو قلقلک میداد ومن به طورعجبیی که زبری دستاش داشت، میخندیدم. لذت می‌بردم و ازش میخواستم منو بخندونه...

و یا بهترین لحظاتم این بود که پدرم وقتی از سرکار میومد، خسته و تشنه بود؛ همیشه مادرم چای میاورد و دور هم نیم ساعت چای و ناهار میخوریم. این لحظات بهترین ولذتبخش ترین و پاکترین و بی ریاترین لحظات عمرم بود. وقتی که اون لحظات رو حس میکردم، تو دلم میگفتم بزرگ که شدم تو آینده حتماً شغلم، شغل پدر باشه تا بتونم دل بچه مو شاد کنم.

با اینکه تو کلاس همه بهم میخندیدن، ولی بازم اون لحظات رو با هیچ چیزی عوض نمیکنم. تا الان که پدرم 70 سالشه، همیشه غرق مشکلات بوده و هست؛ ولی هیچوقت بابام شغل نان خشکی حلال رو به پولهای بچه آخوندا و کسانی که از طرق غیرقانونی و ریا و دروغ، پول‌دار میشن، عوض نمیکنه.

من الان با افتخار و با صدای بلند جلوی 40 نفر که نه، جلوی یه ملت که پیامم رو میخونن میگم پدر من شغلش نمکی ونون خشکیه؛ و هر موقع که با صدای بلند فریاد میزند احساس غرور میکنم چون در پی شادی برای منه.

آقا اجازه!؟ پدر من شغلش نمکی و نون خشکیه!


برگرفته از کانال تلگرام محمد نوری زاد

آماده سازی و ویرایش: احمد شمّاع زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد