همجنسگرایی!
هنجار یا ناهنجاری اجتماعی؟
احمد شمّاع زاده
سنّت خداوندگار بر این قرارگرفته است که تمام اجزای کیهان دوگانه باشند؛ و هریک از این دوگانگان گرایش به جنس مخالف خود داشته باشد (چنانکه فرمود: خلق الازواج کلها). دلیل آن هم روشن است؛ زیرا در غیر این صورت تکثیر و تولید در کیهان و اجزای آن رخ نمیداد؛ و آفرینش بی انگیزه و بی هوده بود.
این سنّت در تمام ارکان کیهان ساری و جاری است:
در جهان شیمی (برهمکنشها)،
در جهان ژنتیک (اسپرم و اوول و...)،
در هواشناسی (بار مثب و منفی میان ابرها).
در فیزیک (قطبهای منفی و مثبت مگنتیک و...)،
در جهان فیزیک ذرات (ذره های با بار منفی و مثبت)،
در کیهانشناسی (نیروی گرانش چنانکه در پی خواهد آمد)،
در گیاهشناسی گرده افشانی میان گیاهان بویژه درختان تک پایه و دوپایه،
در جانورشناسی میان تمام جانوران... و دست آخر در جهان جنّیان و آدمیان.
نمونهای بنیادی: «تبادلات میان ذراتی که دارای بار الکتریکی هستند، نیروی الکترومگنتیک نامیده میشود. این نیرو شامل ذرات بدون بار الکتریکی همچون گراویتون نمیشود. میدانیم که دو گونه بار الکتریکی وجود دارد؛ یکی مثبت و دیگری منفی. نیروی میان دو بار مثبت یا دو بار منفی دافع یکدیگرند؛ در حالی که نیروی میان یک بار مثبت و یک بار منفی جاذب یکدیگرند...
در مقیاس اتمها و ملکولها، نیروی جاذبه الکترومگنتیک میان الکترونها با بار منفی و پروتونها با بار مثبت در هسته اتم، موجب میشود الکترونها به دور هسته اتم در حال گردش باشند.
این پدیده عیناً شبیه نیروی جاذبه است که زمین را به دور خورشید به چرخش درمی آورد».
(ماده، انرژی، و جهان هستی- ص: 260)
این روند در نهاد همه آفریدگان نهادینه شده و به منظور تکامل اجزای کیهان، همه آفریدگان جبراً از طبیعت و نهاد خود پیروی میکنند؛ و بدین ترتیب روند آفرینش تداوم مییابد؛ ولی در این میان، چون دو نوع هوشمند جن و انس، دارای اختیار هستند، مجبور نیستند تا از طبیعت خود پیروری کنند، بلکه خود بایستی با توجه به آموزشها، تجربه ها و فرهنگهایشان از فطرت خویش پیروی کنند؛ زیرا به مانند دیگر آفریدگان، قوای جاذبه و دافعه در نهاد آنان نهادینه شده؛ و در صورتی که از طبیعت خدادادی خویش پیروی نکنند، بر خلاف سنت و قانون آفرینش عمل کرده، در نتیجه در آغاز در جامعه خویش، و سپس در مسیر تکامل آفرینش، ناهماهنگی و ناهنجاری ایجاد خواهند کرد.
حال این پرسش پیش میآید که اگر کسی یا کسانی خواستند برخلاف آفرینش خود عمل کنند، با آنها چه باید کرد؟
برخی همچون انگلیسیها (اولین کشور قانونی کردن این ناهماهنگی اجتماعی)، میگویند آنان انسانند و چون انسان آزاد است و نمیتوان او را مجبور به کاری خلاف اراده اش کرد، پس جلوگیر آنها نمیشویم؛ و کارشان را قانونی کرده ایم تا کسی هم متعرض آنان نشود.
در این مرحله این پرسشها پیش میآید که:
- آیا پشتیبانی از یک ناهنچاری در مقیاس کوچک، موجب گسترش آن نمیشود؟
- اگر آنان در پی گسترش و تبلیغ ناهنجاری خود باشند چه باید کرد؟ آیا مجازند؟
- اگر این پدیده گسترش یابد و موجب ایجاد یک جامعه نابهنجار شود، آیا ناهنجاری پدید آمده، که موجب رشد جمعیت کم و کمتر خواهد شد، در نهایت موجب نابودی آن جامعه نخواهد شد؟
- و آیا آنان که این ناهنجاری را قانونی کردهاند، مسئولیت به نابودی کشاندن جامعه خود را میپذیرند ؟
***
برخی دیگر میگویند آنان مریض هستند و نباید با مریض رفتاری خشن و ناخوشایند داشت.
درست است با بیمار نباید رفتاری خشن داشت؛ ولی:
بیماری ایدز نیز یک بیماری و ناهنجاری در روند زندگی است. اگر این بیماری واگیردار در جامعه وجود داشته باشد، آیا باید بر شیوع آن افزود یا بایستی از سرایت آن به دیگران جلوگیرشد و شرایط را برای درمان بیماران فراهم ساخت؟
تفاوت میان این دو بیماری مهلک و بنیان برافکن در این است که ایدز خطرش آشکار و خودش آشکار نیست؛ در نتیجه به سرعت جامعه را به نابودی میکشاند ولی همجنسگرایی، خودش آشکار و خطرش آشکار نیست. درنتیجه به کندی جامعه را به نابودی میکشاند! دلیل این ادعا:
همگان میدانند که عامل مهم و مؤثّر در شیوع ایدز، نزدیکیهای جنسی نابهنجار، بویژه همجنسبازی میان مردان است. البته این عامل، جدا از عامل اصلی نابودی جوامع انسانی به واسطه همجنسگرایی است؛ که موجب اخلال در تناسل و تداوم نسلهای انسانی است.
بنابراین هماگونه که برای مبتلایان به ایدز، به دنبال راهکارهای درمانی میگردیم، باید برای مبتلایان به همجنسگرایی نیز چاره اندیشی کنیم. آیا در کشورهایی که آزادی جنسی به هر شکلش آزاد است، به آینده نسلهای خود فکر کرده اند؟
چنین به نظر میرسد که واضعان چنین قانونهایی یا خود همجنسگرایند، یا متمایل به آنند، و یا در میان خویشان و آشنایانشان همجنسگرا وجود دارد؛ وگرنه عقل سلیم و انصاف به ما اجازه نمیدهد تا نسلهای آینده کشور خود را به نابودی کشانیم و یا کاری کنیم تا کشور با مشکلات اجتماعی فراوانی در آینده روبه رو شود.
لینک دو مقاله دیگر در موضوع همجنسگرایی:
پدیدهای بسیار شگفت و نادر: https://www.academia.edu/117023717
قیاسی ناجور و دردسرساز: https://www.academia.edu/117024589
دوستی فیسبوکی که مقاله پدیدهای بسیار شگفت ونادر را خوانده بود، نظری داد که بحث زیر شکل گرفت:
محمود نجارصادقی
همجنسگرایى یک نوع مریضى نیست ٢- کشیش ها و اخوندا نیز مانند هر انسان دیگرى مى توانند اینگونه باشند.
همان گونه که در مقاله نوشته ام. گاهی مریضی است مانند این شخص که ژنتیکی این گونه بوده و از کودکی این موضوع را حس کرده است؛ مانند آنهایی که ژنتیکی کالی یا کولا یا فلج به دنیا میآیند ولی همواره ژنتیکی نیست. مثلاً قوم لوط را نمیتوان گفت که همه شان ژنتیکی همجنسگرا بودهاند؛ بلکه دلایل اجتماعی داشته است.
موضوع طلاب و کشیشها، موضوع دیگری است. برخی از طلاب که توان ازدواج نداشتهاند، و راه دیگری را برای تخلیه خود نداشته اند، به اجبار، همجنسگرا شده اند؛ ولی برخی از کشیشان که همچون طلاب به همجنسگرایی روی میآورند، با محدودیتی دیگر مواجه اند و آن این است که کشیشان کاتولیک حق ازدواج از آنان گرفته شده و اینگونه نیست که ژنتیکی تمایل به جنس مخالف داشته باشند.
محمود نجارصادقی
موضوع قوم لوط که افسانه است؛ ولى علم پزشکى میگه همه این موارد ژنتیکى و در نتیجه بر هم خوردن تعادل هورمونى هست.
محمود نجارصادقی
گرایش به همجنس نتیجه افزایش و کاهش هورمون هست و کسى در این میان مقصر نیست .
یک- قوم لوط افسانه نیست و حتّا فیلمهای سینمایی بلندی مانند سودوم و گومورا توسط هالیوود، و فیلمهای مستندی بر اساس نقل عهد عتیق ساخته شده است. از سوی دیگر تمام قصص قرآن حقیقی است و نه افسانه.
دو- وقتی چیزی در ارگانیسم بدن عادی و همگانی نبود، به گونه ای مریضی است. از سوی دیگر بسیاری از امراض نتیجه پرکاری و یا کمکاری غده های درون ریز و هورمون ساز هستند که یکی از آنها به قول شما میشود همجنسگرایی. پس مرض و بیماری است. ما هم نگفتیم کسی مقصّر است، گفتیم همگانی کردن آن اشکال دارد.
بیمار باید مداوا شود و نه اینکه جاربزند که من بیمارم بویژه آنگاه که مرض او، مرضی همگیر نباشد؛ و اگر نمیخواهد مداوا شود، باز هم حق ندارد و لزومی هم ندارد که جار بزند که من بیمارم و بیماری خود را رسانه ای کند. سرافراز باشید.
نگارش: 1391
ویرایش: فروردین 1403
احمد شمّاع زاده
همجنسگرایی (Homosexuality)
همجنسگرایی میتواند به عنوان جذّابیت جنسی فردی نسبت به اشخاص همجنس خودش تعریف شود. اشخاص مشهور بسیاری به عنوان همجنسگرا شناخته شدهاند؛ همچون اسکار وایلد، مارسل پروست، چارلز بودلر، آنرده گاید، آلان گینسبرگ، ادوارد استاچورا، و کارول شیمانوسکی.
در گذشته، اغلب همجنسگرایان شکنجه، زندانی، و یا حتّا به قتل میرسیدهاند. برای مثال، در دوره رایش سوم، توسط هیتلر به کمپهای کشتار جمعی فرستاده، و قتل عام میشدند.
امروزه، گرایشهای همجنسگرایانه در سطح جهان به طور بیسابقه ای متنوع شدهاند. در عربستان سعودی مباشرت جنسی با همجنس، مجازات مرگ را در ملأ عام در پی خواهد داشت؛ تا عبرت دیگران شود. در بسیاری از کشورهای محافظه کار، همجنسگرایی هنوز مورد پذیرش جامعه نیست؛ تابویی سنتی بر علیه این پدیده وجود دارد؛ و بسیاری باور دارند که گرایش جنسی کسی نباید مورد بحث در جامعه قرار گیرد. همجنسگرایان معمولاً با تبعیض مواجه میشوند و با آنها به گونه منحرفی برخورد میشود که باید برای تغییر گرایش خود زیر نظر روانپزشک مورد درمان قرار گیرند.
در طول چند سال گذشته، پذیرش همجنسگرایان مرد در جامعه، بویژه در اروپای غربی و آمریکا رشد کرده است. امروزه همجنسگرایی دیگر به عنوان مرضی روحی و روانی که نیاز به روانپزشک داشته باشد، در نظر گرفته نمیشود؛ بلکه تنها به عنوان گرایشی جنسی متفاوت با دیگران. همجنسگرایان دیگر درباره خودشان به عنوان یک مریض یا منحرف فکر نمیکنند. در عوض هرچه بیشتر بیرون میآیند و همجنسگرا بودن خود را آشکارا اظهار میکنند، و همزمان برای به دست آوردن حقوق برابر و پذیرش اجتماعی مبارزه میکنند.
در انگلیس تا سال 1967 همجنسگرایی میان دو همجنس، غیرقانونی بود. زمان در هر صورت در حال تغییر است. دو سال بعد، یعنی در 27 ژوئن 1969، گروهی از زنان و مردان همجنسگرا، پس از حمله روتین پلیس به مسافرخانه استونوال (stonewall)، شورش کردند. از آن پس، نام استونوال تبدیل به ضربالمثلی برای آزادی همجنسگرایان مرد شد.
در سالهای پس از آن رخداد، مجموعهای از گروههای آزادیخواه همجنسگرا ظهور کردند. بدین ترتیب، نهضت آزادی همجنسگرایان بیشترین مشارکت را برای تغییر گرایشهای منفی نسبت به همجنسگرایان داشتند.
امروزه، روزهای افتخارآمیز آنان مرتباً بیشتر میشود و تظاهرات خیابانی همجنسگرایان زیر عنوان رژه عشق توسط همجنسگرایان مرد و زن سازماندهی میشود. کسانی که می کوشند تا اکثریت جامعه نرمال را متقاعد کنند که آنان باید از حقوق برابر برخوردار باشند.
بسیاری از زوجهای همجنسگرا مایلند ازدواجشان به ثبت برسد. ازدواج همجنسگرایان مرد که از سالها پیش دولتها به آن بیاعتنایی نشان میدادند، اکنون در بیشتر کشورهای اروپایی همچون دانمارک، نروژ، سویس، فرانسه، و ایسلند، قانونی شده است. سیاستگزاران و جوامع نیز حرکتی را برای به رسمیت شناختن حقوق قانونی و مالی زوجهای مرد همجنسگرا در مورد مسائلی همچون ارث، پرداخت مالیات و بیمه زندگی مطرح کردهاند.
روشنگری: این نوشته، ترجمه بخشی زیر عنوان Homosexuality از کتاب خانمی لهستانی به نام «مارگریت چشلاک» به زبان انگیسی است که به منظور تدریس زبان انگلیسی در سال 2003 گرداورده و انتشار داده و آمار آن مربوط به حوالی سال 2000 است. بنابراین شمار کشورهایی که ازدواج همجنسگرایان را قانونی کردهاند؛ و غالباً اروپایی هستند، اکنون به 32 کشور رسیده است.
کسانی که مایلند پیرامون پاراگرافی که آن را بولد کردهام بیشتر بدانند، مقاله زیر را مطالعه کنند:
همجنسگرایی! هنجار یا ناهنجاری؟: https://www.academia.edu/7580689
یازدهم تیر 1403
احمد شمّاع زاده
درسی از زندگی برای زندگی- 26
آقا اجازه!؟ شغل پدر من نمکیه
افشار:
سلام به آقای نوری زاد.
تو دوران تحصیلم تو همه مقطع از دبستان تا دبیرستان همیشه اول شروع فصل مدارس تو کلاسا اکثر معلما از بچهها میخواستن خودشونو معرفی بکنن. بعضا شغل پدرشونم میپرسیدن. من که تو دوران ابتدایی و بچه بودم، همیشه صداقت گفتار داشتم. همه خودشون رو معرفی میکردن. یکی مغازه دار. یکی راننده تاکسی. یکی کارمند. یکی کارگر کارخانه... نوبت من که میشد تمام وجودم رو استرس وشرمندگی پر میکرد. خورد شدن شخصیت خودم رو میدیدم.
مسخره کردن بچه های دوروبرم و مهمتراز اینا، باصدای بلند خندیدن همه حتّا معلم. حین معرفی شغل پدرم جلو40 نفر آدم، احساس حقارت و پوچی میکردم؛ وازخودم بدم میومد که چرا پدر من یک نون خشک جمع کنه. ولی من یک چیزی داشتم که یک بچه پولدار یا یک بچه آخوند نداشت. اونم دستای پینه زده، یعنی دستای پدرم بود که همیشه اون موقع که بچه بودم میخواست با من بازی کنه و منو قلقلک میداد ومن به طورعجبیی که زبری دستاش داشت، میخندیدم. لذت میبردم و ازش میخواستم منو بخندونه...
و یا بهترین لحظاتم این بود که پدرم وقتی از سرکار میومد، خسته و تشنه بود؛ همیشه مادرم چای میاورد و دور هم نیم ساعت چای و ناهار میخوریم. این لحظات بهترین ولذتبخش ترین و پاکترین و بی ریاترین لحظات عمرم بود. وقتی که اون لحظات رو حس میکردم، تو دلم میگفتم بزرگ که شدم تو آینده حتماً شغلم، شغل پدر باشه تا بتونم دل بچه مو شاد کنم.
با اینکه تو کلاس همه بهم میخندیدن، ولی بازم اون لحظات رو با هیچ چیزی عوض نمیکنم. تا الان که پدرم 70 سالشه، همیشه غرق مشکلات بوده و هست؛ ولی هیچوقت بابام شغل نان خشکی حلال رو به پولهای بچه آخوندا و کسانی که از طرق غیرقانونی و ریا و دروغ، پولدار میشن، عوض نمیکنه.
من الان با افتخار و با صدای بلند جلوی 40 نفر که نه، جلوی یه ملت که پیامم رو میخونن میگم پدر من شغلش نمکی ونون خشکیه؛ و هر موقع که با صدای بلند فریاد میزند احساس غرور میکنم چون در پی شادی برای منه.
آقا اجازه!؟ پدر من شغلش نمکی و نون خشکیه!
برگرفته از کانال تلگرام محمد نوری زاد
آماده سازی و ویرایش: احمد شمّاع زاده