هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

مالکیت و آزادی! مطلق یا محدود؟

مالکیت و آزادی! مطلق یا محدود؟

احمد شمّاع زاده


دیروز در خبرها (نقل به مضمون) آمده بود که:

بخش بزرگی از مردم آتن در اعتراض به دولت در اجرای محدودیتهایی کرونایی، به خیابانها آمده و اعتراضشان بر این مبنا بود که این محدودیتها نقض آشکار حقوق انسان، و غیرقانونی است! زیرا که انسان بر بدن خود مالکیت دارد و این محدودیتها این مالکیت را از آنان سلب کرده است!


من نمیدانم کسانی که هرازچندگاهی چنین ادعاهایی را مطرح میکنند، و بویژه سردمداران آنها واقعاً اینقدر نفهم هستند یا به دلایل سیاسی و اقتصادی خود را به نفهمی زده اند!

آیا آنان نمیدانند که مالکیت، آزادی، و هرآنچه پیرامون حقوق اجتماعی انسان باشد، مطلق نیست؛ بلکه محدود است؟

آزادی مطلق در میان انسان‌ها هیجگاه وجود خارجی نداشته و ندارد. تنها خداوند است که مالکیتش بر کیهان و آنجه در آن است، مطلق است.

نه تنها در میان انسان‌ها، بلکه در میان حیوانات نیز چنین است و حیوانی نمیتواند هر کاری که دلش خواست با خود و دیگران بکند؛ بلکه در صورت تخلف از قرارهای میان خودشان، همنوعانش او را بر سر جای خود مینشانند.

انسان موجودی اجتماعی است. پس آنانکه مالکیت را مطلق میپندارند، تا آنگاه که در میان جمع زندگی میکنند، به دلیل سنن و قوانین اجتماعی حاکم بر جوامع انسانی، مالکیت و آزادی شان خود به خود، محدود میشود. هرچند حق زندگی آنان به طور انفرادی محفوظ است؛ ولی این‌گونه اشخاص حتا در تنهایی نمیتوانند به گونه‌ای انسانی زندگی کنند؛ زیرا طرز تفکر آنان موجب واردکردن زیان به طبیعت جاندار و جانداران طبیعت میشود.

مثال: کسی مالک نانی است که به هر دلیلی کپک زده و فاسد شده است. اگر کپکها سبز شده باشند، سمّی هستند. اصولاً سم هستند؛ همچون سیانور. درست است که او مالک آن نان است؛ ولی:

از نظر حقوق انسانی، او نمیتواند این نان را همراه با مواد قابل بازیافت به دور بریزد.

از نظر حقوق طبیعت، او حق ندارد آن را به پرندگان بدهد.

او مالک نان هست؛ ولی اکنون آن نان کشنده شده و باید راه چاره‌ای بیندیشد، تا زیان آن به دیگر جانداران (انسان- جانوران) نرسد.


فردی که در جامعه‌ای زندگی میکند نمتیواند مدّعی شود که من مالک تن خود هستم و هر گونه که خواستم، میتوانم با تن خود رفتار کنم. حتا اگر از دیدگاه فلسفی و دینی هم به موضوع نگاه نکنیم، از نظر عقلانی، او مالک تن خود هست، ولی مالک تن دیگران که نیست. اگر او مثلاً در بحران کرونا پروتکلهای بهداشتی را رعایت نکند، مانند همان نان کپک زده، دیگران را آلوده میکند. از او باید پرسید با این شیوه اندیشیدن، چگونه میخواهی و یا میتوانی حقوق دیگران را رعایت کنی؟

آیا پاسخی برای آلوده کردن دیگران هم داری که چنین ادعایی را مطرح میکنی؟

آیا تو حقوق انسان را تنها برای خود میخواهی؟

قاعده لاضرر و لاضرار در اسلام

از امام باقر نقل شده است که فرمود:

در زمان رسول خدا (ص)، شخصی به نام سمرة بن جندب در کنار خانه فردی از انصار، درخت خرمایی داشت که آمدورفت وی از درون زمین آن مرد انصاری ممکن بود. سمرة بن جندب برای رسیدگی به آن درخت و کارهایش به دفعات و سرزده به محوطه خانه مرد انصاری میرفت و به این ترتیب ایجاد مزاحمت میکرد؛ تا اینکه صاحب خانه به سمرة گفت: تو بیخبر و بدون اجازه به خانه ام میآیی و ایجاد مزاحمت میکنی. از این پس، هنگام آمدوشد اجازه بگیر.

سمره گفت: چنین نمیکنم. مرد انصاری به حضرت رسول شکایت برد. حضرت به سمره فرمود: از این پس، اجازه بگیر. سمره نپذیرفت، حضرت فرمود: از این درخت چشمپوشی کن و من در برابر آن، درختی با همان اوصاف در جای دیگر به تو میدهم. سمره نپذیرفت. حضرت فرمود: ده درخت در مقابل آن میدهم، باز هم قبول نکرد. فرمود: درختی در بهشت به تو میدهم. سمره باز هم نپذیرفت، تا اینکه حضرت فرمود:

انک رجل مضار، لا ضرر و لا ضرار علی مؤمن. یعنی تو مرد آسیب رسانی هستی و مؤمن نباید به کسی زیانی وارد کند. سپس دستور داد آن درخت را از ریشه کندند و جلو سمره انداختند.

نقل از ویکی فقه


گذشته از این قاعده اسلامی که بسیار هم انسانی است، ادعای مالکیت مطلق، همانند ادعایی است که برخی پیرامون آزادی مطلق دارند. متأسفانه پیرامون مفهوم آزادی و بویژه آزادی بیان نیز، بسیاری از مردم اطلاع و آگاهی درستی ندارند!! در پژوهش آزادی بیان و مرز آن آورده‌ام که:


برای دانستن معنا و مفهوم آزادی بیان، چاره‌ای جز بازگشت به منبع و منشأ آن، یعنی اعلامیه جهانی حقوق بشر سازمان ملل متّحد (که در سال 1948 به تصوب رسیده و منتشر شده) نیست؛ زیرا در تاریخ جهان، کمتر به این موصوع پرداخته شده، که آنهم در میان خواص بوده و نه در میان مردمان. باید دانست که مفهوم آزادی بیان در منشور سازمان ملل متحد نیز، آن‌گونه نیست که در اذهان عامّه مردم شکل گرفته، بلکه بسیاری از مردم از چندوچون آن آگاهی لازم و کافی را ندارند و معنای آزادی بیان را به درستی نمیدانند.

در پیرامون آزادی بیان و مرز آن: https://www.academia.edu/44395227


دوم مرداد 1400 – احمد شمّاع زاده

پدیده‌ای بسیار شگفت و نادر!!

پدیده‌ای بسیار شگفت و نادر!!

احمد شمّاع زاده

دیروز در فیسبوک گزارشی را دیدم که بیش از 24 ساعت است فکر و ذهن مرا به خود مشغول کرده، و مرتباً دودل بودم که بر روی این رخداد تمرکز کرده و آن را ثبت کنم و یا رهایش کنم؟

در نهایت تصمیم گرفتم ثبتش کنم، از آن جهت که پدیده ای کمیاب است و شاید دیگر تکرار نشود، و برای نویسندگان تاریخ همجنسگرایی در آینده، مفید واقع شود.

کمیاب، نه از این نظر که یک درس خوانده حوزه همجنسگرا باشد، که در طول زندگی خود بسیار شنیده و خوانده‌ام، و دست کم برای من تازگی ندارد، بلکه از این نظر که این رخداد، رخدادی ویژه است به دلایل زیر:

یک- این طلبه چون موضوع را علنی کرده و چون نتوانسته در ایران دوام بیاورد، تصمیم گرفته از کشور خارج شود؛ و فعلاً در استانبول اقامت داشته باشد تا ویزای کانادایش آماده شود و به آن کشور که همجنسگرایی در آن قانونی است مهاجرت کند.


دو- از مصاحبه با گزارشگر بی بی سی نه تنها امتناع نکرده، بلکه استقبال هم کرده و تمام جزئیات همجنسگرایی خود را در میان می‌گذارد؛ و از همه بالاتر اینکه خود را یک طلبه متدیّن و عامل به شرع و متصلّب دینی نشان می‌دهد؛ و اولین قرار ملاقات را در مسجدی در استانبول می‌گذارد؛ که پس از نماز و خلوت شدن مسجد، با لباس طلبگی به مصاحبه می‌پردازد؛ و حتّا با همان لباس در شهر عکس می‌گیرد، تسبیح می گرداند؛ و ذکر می‌گوید.


سه- هنگامی که با خبرنگار بی بی سی می‌خواهند به یک کلوپ همجنسگرایی بروند، خود را همچون خانمهایی که می‌خواهند به یک پارتی شبانه بروند، آماده می‌سازد. یعنی حتا از نشان دادن پنکیک برای آرایش صورت! و ریمل کشیدن مژگان ابائی ندارد!! که به نظر می‌رسد این کارها هیچ لزومی نداشت تا فیلمبرداری شود؛ مگر اینکه عنوان مریضی را بر روی این کارها بگذرایم.


چهار- در کلوپ با یک زوج همجنسگرا چهارنفری گفت و گو میکنند و جالب اینجاست که یکی از گی های ایرانی می‌گوید: خدا را شکر ما چنین و چنان مشکلاتی داشتیم، ولی اکنون کسی هست که خطبه عقد هم برایمان بخواند!!!!!

آری، عجایب این مصاحبه آن نیست که وی یک همجنسگراست، عجایب آن این آشکارسازیهاست. مسلّم است که وی مریض است؛ ولی همان گونه که در مقاله همجنسگرایی! هنجار یا ناهنجاری؟یاداور شده‌ام، مریض باید مداوا شود؛ بویژه اگر کسی خود را دیندار نشان میدهد. چنین کسی باید:

- از آغاز در این راه گام نمی نهاد و شغل طلبگی را انتخاب نمی‌کرد؛ و اگر اجبار خانوادگی در کار بوده، بایستی با خانواده خود در میان، و درس حوزوی را کنار می گذاشت.

- اگر از این مرحله نتوانسته موفق بیرون آید، باید در مرحله دوم خود را به خداوند واگذار می‌کرد؛ و با خداوند عهدوپیمانی می بست تا او را کمک کند. این موضوع از ترک اعتیاد به مواد مخدّر که بالاتر و سختتر نیست!

- اگر مرحله دوم را نیز نتوانسته اجرائی کند، دست کم می‌توانست از این لباس خارج شود و مهاجرت کند.

- حال که با همین لباس مهاجرت کرده و می‌خواهد به کشوری که همجنسگرایی قانونی است برود، چرا خود را در معرض رسانه ها گذاشته و کار خود را رسانه ای کرده است؟!!


واقعاً که در چه دنیای عجیب و غریبی زندگی می‌کنیم!! در احوال و اوضاعی که برای آخرالزّمان در احادیث و روایات نقل شده، به ذهن هیچ بنی بشری خطور نکرده که چنین موردی هم ممکن است یافت شود!!


اینهم یک تجربه عینی، نقل از یادداشتهای سال 1394:

در ایستگاه مترو یک کشور اروپایی، توی قطار نشسته بودم تا قطار حرکت کند. دو جوان که با هم صحبت می‌کردند، وارد شدند و آمدند درست رو به روی من نشستند. کم کم متوجه شدم یکی فاعل است و دیگری مفعول. شخص فاعل سرش را تراشیده بود، آن گونه که مد روز است، لباسهای نسبتاً عجق وجقی هم پوشیده بود. ولی دومی موهایش بلند و شانه شده بود؛ که چون صورتش ظریف بود کمی هم شبیه زنها شده بود... اولی در حالی که گویی دوست دخترش را نوازش می‌کند، و در حالی که خوش و بش می‌کردند، دست بر دوش دومی گذاشته بود، گاهی هم بوسی بر شقیقه اش میکاشت... چندشم آمد و نتوانستم تحمل کنم... جایم را عوض کردم. اگر انسان سالم باشد و فطرتش با دگرگونی زمان دگرگون نشده باشد، مسلم است که از این گونه رفتارها چندشش میشود...


همجنسگرایی! هنجار یا ناهنجاری؟: https://www.academia.edu/7580689

یادداشتهای شهر خیلی شلوغ- سال 1394: https://www.academia.edu/24051019

هفدهم تیرماه 1395

ویرایش: فروردین 1403

احمد شمّاع زاده

تبهکاران سازمان یافته در وب (باندهای تبهکار اینترنتی)


تبهکاران سازمان یافته در وب

(باندهای تبهکار اینترنتی)

سخن نخست: شخصی که به تازگی از راه یکی از شبکه های اجتماعی با من دوست شده نامه ای فرستاد و راهنمایی خواست. پاسخ او را دادم ولی به فکرم رسید ممکن است کسان بسیاری در میان جوانان فارسی زبان در کشورهای مختلف، نیازمند روشنگری در این زمینه باشند. درنتیجه دست به کار نوشتن این مقاله شدم.


در آغاز به نامه این دوست اینترنتی توجه کنید:

وقت به خیر آقای شماع زاده

ممنون بابت قبول دوستی و مطالب خوب و مفیدتون. به راهنمایی و مشورت تون به عنوان یه دوست نیاز دارم.

راستش من یه دوست خانم دارم که یه روز برام مسج فرستاد و گفت ادم کن و ازت خوشم میاد. پس از مدتی مکاتبه اظهار دوست داشتن کرد بهم. فکر میکنم ازونجایی که اهل لیبی هستش و دوران سختی رو پشت سرگذاشته بوده و پول زیادی به ارث برده میخواد باهام ارتباط نزدیک داشته باشه! منم باخودم گفتم حتمن کمبود محبت داره یا واقعا عاشق شده! یا شاید اصلا نیاز به کمک داره و برحسب قانون انسانیت با خودم گفتم کمکش کن تا از این فلاکت و آوارگی دربیاد. به دو علت فعلا قبول کردم:


با توجه به اینکه گفته 6.5 میلیون دلار پول داره وقتی اون پول که ارزهست وارد ایران بشه خیلی خوبه و من به عنوان یه ایرانی دین خودم رو به کشورم ایران ادا کنم حتی اگر اون خانم به من احساسی نداشته باشه. اما بادیدن این نامه یه خرده تردید پیداکردم. به نظر شما این حقیقت داره و کلاهبرداری به حساب نمیاد؟

How are you?
Please the bank will tell you on the details of my life and about the fund deposited by late father. I will like you to write to the bank for information on how to make the fund transfer into your account. I have all with me here the original document about the fund and the pictures of my father including his death certificate as evidence of his death.
Am from Libya but the Red Cross rescue team brought me here in Senegal for the safety of my life due the political crises in my country. I will like to stay together with you in order to further my education while you invest my inheritance fund in any profitable business.
They said that out of hundred, there must be a good Samaritan and i hope that it was by God's grace that i chose you during my praying, God revealed to me that you are a very kind person, that is capable to help me. And i have 100% trust and confidence in you and i am rest assured that you will surely help me out from this terrible place.

گروهها و گونه های تبهکار اینترنتی

گروه اول: که نمونه آن در بالا مشاهده میشود. اینان گروههای سازمان یافته ای هستند که محل فعالیتشان بیشتر کشور سنگال است. چون بانکی که همواره معرفی میکنند در سنگال واقع است. داستانهایی را هم که میبافند همه با کمی تفاوت به یک شکل است:

دختری در یک بحران یا تسویه حسابهای قدرت و حکومت یا کودتا پدرش که یکی از دولتمردان رژیم پیشین است، کشته میشود و مال فراوانی به او میرسد. او به یک پارتنر نیازمند است تا بتواند میراث خود را طبق قوانین بانکی از بانک بازپس گیرد. و یک حامی دارد که یا یک کشیش کلیساست و یا از صلیب سرخ و یا یک سازمان خیریه که شما با حامی او در ارتباط باید باشی.

هدف این گروه دسترسی به شماره حساب بانکی شماست تا بتوانند کارهایی با آن صورت دهند و نیز از مدارکی که برایشان با اسکن فرستاده اید به گونه های مختلف بهره برداری کنند. مانند درست کردن گذرنامه تقلبی و فروش آنها به کسانی دیگر.


گروه دوم: اعلام میکنند که شما برنده جایزه بزرگ فلان شرکت بزرگ مانند مایکروسافت شده اید. و از شما میخواهند تا با آنان مکاتبه کنید. به شما تبریک میگویند که برنده خوش شانس این واقعه هستید. و طی مکاتبه ها شما را کتبا تخلیه اطلاعاتی میکنند و پس از سپری کردن این مراحل میگویند برای کارهای پستی و انتقال این پول لازم است در آغاز مقداری پول مثلا صد دلار بفرستید زیرا بانک نمیتواند از جایزه شما برداشت کند و هزینه ها را بپردازد. شما هم که برق آن دلارها عقلتان را ربوده است این پول کم را به شماره حسابی که به شما داده اند و آن واقعی است میفرستید.

در این مرحله پروسه کلاهبرداری برای آنان به انجام رسیده و آنان از همین پولهای جزئی در سطح جهان، مبالغ هنگفتی را به جیب میزنند و به مدارک شخصی شما نیز دست یافته اند که میتواند برای آنان و در کلاهبرداریهایی از نوعی دیگر (مانند درست کردن گذرنامه تقلبی و فروش آنها به کسانی دیگر) مفید واقع شود.


گروه سوم: خانمی اعلام میکند که من از شوهرم مبلغ هنگفتی به ارث برده ام و چون پیر و ناتوان و یا به سرطان مبتلا شده‌ام (همراه با تصویرهایی از بستری شدن آن خانم در بیمارستان و حضور در میان کودکان فقیر) به دنبال کسی میگردم تا بتواند این پول را برای کودکان فقیر در فلان کشور یا فلان منطقه از آفریقا هزینه کند و بابت این زحمت او مثلا بیست درصد آن را برای خود بردارد.

این گونه گروهها در پی پولشویی هستند. پولهای کثیفی که به هر گونه به دستشان رسیده و نمیتوانند بدون یک پارتنر برداشت کنند با زدوبند با رئیس بانک به دنبال شریکی میگردند تا آنها را برداشت کنند. با معرفی یک وکیل و نشان دادن تمام مدارک وکالت و شماره دفترودستک، شما به آنها اعتماد میکنید و همه مدارک و حتا امضای خود را برای آنها اسکن میکنید و آنان با مدارک شما به اهداف خود میرسند.


گروه چهارم: این گروه که بیشتر در روسیه و بعضا در اوکراین هستند و در شبکه های همسریابی حضور دارند. با کسی طرح دوستی میریزند و با او دوست میشوند و پس از وعده و وعیدهایی میگویند برای آمدن همه هزینه های سفر را ندارند و تقاضای کمک هزینه سفر میکنند تا پس از رسیدن تسویه حساب کنند. برای جلب اعتماد شما کارت شناسایی یا آی دی کارت دختر و پروانه قانونی بودن کار آژانس هوایی را نیز برای شما میفرستند. شما همه را درست ارزیابی میکند و برای آن‌ها پول میفرستید. بدین ترتیب به پولهای بادآورده و هنگفتی که تنها خرجش چند ایمیل و چند عکس یکنواخت برای کسان مختلفی در تمام جهان بوده است دست مییابند.


نکته ای مهم: در همه این باندهای تبهکار، در ظاهر زنان محوریت دارند؛ ولی در اصل ممکن است اصلا زنی در میان آنان حضور نداشته باشد و تنها این عکسها و نام زنان هستند که به شما تلقین میکنند و اعتماد دروغین میبخشند.

سی ام مهرماه نودوسه- احمد شماع زاده


نامه زیر را که به تازگی در اینباکس ایمیلم دیدم، نمونه‌ای از گروه سومی است که در بالا از آن یاد کردم. سالها بود که چنین نامه‌هایی را دریافت نمیکردم. یک ماه پیش همین خانم نادیا آلبرت (واقعی یا غیرواقعی اش را نمیدانم) در اینستاگرام فالور من شد؛ ولی من بی‌اعتنایی کردم. اکنون که به هر طریقی ایمیل مرا یافته است، تماس ایمیلی برقرارکرده؛ ولی باز هم پاسخی به او ندادم.

سی ام اوت 2021 – احمد شمّاع زاده


NADYA ALBERT


Aug 28, 2021, 10:41 PM (22 hours ago





Dear friend,
Greetings to you. I hope you are doing well over there?  For God's sake and for the orphanage, poor people around the world, I want  to stand firm to make sure I execute all my plans before my death. I am thankful to God that  I have overcome all the challenges. success in getting my funds and starting a project  with the help of a Lady who works in the United Bank for Africa.
Meanwhile I explained to her about the  effort you made to see that everything went well for your side but  we couldn't achieve the goal therefore we decided to give you a compassion of $150 000.00 dollars. ATM VISA CARD.  You are advised to contact the Lady today through her Email ID. Name; Madam Sharon Eric. And  give her your house address where she will post the ATM card to you if possible to  transfer the fund directly to your account. Hoping to hear from you.
Name: Madam Sharon Eric.
Email:
madamsharoneric@gmail.com