هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

کوتوله های قهوه ای در قرآن

کوتوله های قهوه ای در قرآن

احمد شمّاع زاده

فلا اقسم بالخنّس‌الجوارالکنّس (تکویر: 15 و 16)


این دو آیه بسیارکوتاه دست‌ کمی از آیه ‹والنجم ‌اذا هوی که شرحش در گفتار سیاهچالگان در قرآن گذشت، ندارد:

خداوند بازهم برای بیان سه‌ واژه سوگند یادکرده. پس موضوع این سه‌ واژه، خیلی مهم است؛ بویژه هرگاه بدین صورت سوگند یاد کند: ‹فلااقسم›

این دو آیه در سوره‌ای آمده که با درهم‌ریختگی ستارگان در آغاز رستاخیز آغاز‌می‌شود؛ و نام آن به همین دلیل تکویر است؛ و نیز بخشی از موضوع معراج در این سوره آمده‌است. معنای این سه واژه:

- ترجمه محمد‌کاظم معزی که جزء ترجمه‌های زیرنویس خوب قرآن است، ‹الخنّس› را فروروندگان، ‹جوار› را روندگان، و ‹کنّس› را نهان‌شدگان ترجمه‌ کرده‌است.

- الهی قمشه‌ای: ستارگان بازگردنده، که به گردش درایند و در مکان خود رخ پنهان‌کنند.

- بهاءالدین خرمشاهی: اختران بازگردنده،‌ سیارگان پنهان‌رونده.

- محمود رامیار در کشف‌المطالب: ستارگان سرگردان،‌ سیّارات راجعه (= سیّارگان بازگردنده، که دو مترجم پیشین، آنها را ستارگان بازگردنده ترجمه‌ کرده‌اند.) ‌

اگر به ریشه واژگان این آیه برگردیم، از این دو آیه، می‌توانیم دو گزینه داشته‌‌باشیم:

گزینه اول: سیاهچالگان.

فرورفتن و انقباض برای ‹خنّس›، آبی که بسیارزیاد و دارای گودی بسیار باشد برای ‹جوار›، ازدیدها پنهان‌شدن و در پوشش‌ قرارگرفتن برای ‹کنّس›، و نیز نکته‌ای را که الهی قمشه‌ای آورده «ستارگانی‌که به گردش درایند و در مکان خود رخ پنهان‌کنند»، ویژگی‌هایی است که در شرح سیاهچالگان مورد بررسی قرارگرفت؛ بویژه آنکه چون آب که مظروف است تنها می‌تواند به شکل گرداب دراید، واژه ‹جوار› به ‹گردابی که دارای گودی بسیار است و هرچه را که در دهانه آن قرارگیرد به کام خود فرومی‌برد، به مفهوم سیاهچاله نزدیکترمی‌شود و دید ما را به ویژگی‌های سیاهچالگان بویژه ‹افق رویداد› و ‹گشتاور چرخشی› بسیارزیاد آنها معطوف می‌سازد.

گزینه دوم: کوتوله‌های قهوه‌ای

معنا‌هایی که از ترجمه‌های قرآن آورده‌ شد و معمولاً از تفسیرها گرفته‌شده‌اند،‌ بویژه ترجمه‌ محمود رامیار،‌ (ستارگان سرگردان، سیّارگان بازگردنده) و برخی به‌گونه‌‌ای ناقص از آن بهره‌برداری کرده‌اند، نزدیک‌ترین معنا و تقریباً همان معنایی را می‌رسانند که کیهان‌شناسان برای کوتوله‌های قهوه‌ای آورده‌اند. توجه‌کنید:

«کوتوله‌های قهوه‌ای از اجرام عجیب‌وغریب آسمانی‌اند. نه سیاره‌اند،‌ و نه ستاره. با این حال خواص مشترکی با هردوی آنها دارند».(1)

کوتوله‌های قهوه‌ای اجرام فضائی سنگینی هستند که نه آنقدر گرم و گداخته هستند تا بتوان آنها را در شمار ستارگان سطح اول به‌شمار آورد، و نه آنقدر سرد و خاموش، که در ردیف سیاره‌ها قرارگیرند›.(2)

به این جمله‌های کیهانشناسانه نیز توجه‌کنید:

ـ «جست‌وجو در ‹میدان گسترده› برای یافتن کوتوله‌های ‹سرگردان› ضروری است».

ـ «در فروردین 1376 روش سوم هم به نتیجه‌رسید. هدف این روش کشف کوتوله‌های قهوه‌ای سرگردان است».

- «کوتوله‌های قهوه‌ای، چون به نوعی ‹ستاره‌های مردود› محسوب‌ می‌شوند، ممکن‌است در نظریه‌های مربوط به تحول ستارگان تغییراتی به‌وجود‌آورند. این اجرام همچنین به نظریه‌های کیهان‌شناسی که بیشتر جرم ‹پنهان› یا ماده تاریک عالم را اجرام زیرستاره‌ای می‌دانند، کمک می‌کنند».

- «تعداد کوتوله‌های قهوه‌ای از جنبه کیهان‌شناختی بسیارمهم است. اگر تعداد این کوتوله‌ها واقعاً همان‌قدر باشد که حدس می‌زنیم، می‌توان بخش قابل‌توجهی از ماده‌ تاریک را با آن ‹روشن› کرد. یعنی بخش بزرگی از ماده تاریک، باریونی خواهدبود.».

نتیجه گیری:

- صفت سرگردان برای این جرم آسمانی را هم دانش تأیید کرده و هم قرآن!

اینکه کوتوله‌های قهوه‌ای، نه ستاره هستند و نه سیّاره، و نیز برخی از آنها سرگردانند، درست همان است که برخی از مترجمین معنی‌کرده‌اند؛ و درصورتی که دیگر ویژگی‌های کوتوله‌های قهوه‌ای (پنهان‌بودن از دیدها، و ‌روندگان) را به این معناها بیفزاییم، برابرگذاری کامل‌می‌شود.

- اگر گزینه اول رد شود، این دو آیه قرآن، باز این رهاورد را با خود دارند که اگر روزی کیهان‌شناسان به یافته‌های تازه‌ای پیرامون کوتوله‌های قهوه‌ای (که برخی ویژگی‌های تشکیل سیاهچالگان را نیز داشته باشند) دست‌ یافتند، قرآن کریم کشف آنان را از پیش، اعلام کرده‌است.

تاریخ نگارش: خرداد 1384

نگارش و ویرایش دوم: فروردین 1402

ویرایش سوم: شهریور 1403

احمد شماع زاده

بازگشت‌ها:

1ـ بخش‌های کیهان‌شناسی این مقاله که میان «» قرارگرفته‌، از ماهنامه نجوم شماره 86 ـ 87 برگرفته‌‌ شده.

2ـ روزنامه ایران 25 فروردین 1375 و اطلاعات ضمیمه، 28 فروردین 1375

اداره مفتیات دوشنبه و مسجد جامع حاج یعقوب

اداره مفتیات دوشنبه و مسجد جامع حاج یعقوب

احمد شمّاع زاده

اشاره:

این گزارش به صورت تحقیق میدانی و با مصاحبه با آگاهان از تاریخچه این مسجد، از جمله فتح الله شریف زاده صورت گرفته است. این روزها امنیت در تاجیکستان کم است و با درگیریهایی که اخیراً به وقوع پیوسته و ناآرامیهایی که وجوددارد، قاضی اداره مفتیات دوشنبه، حاج اکبر توره جانزاده، متواری است. قدرت در دست امامعلی رحمانوف است؛ و فتح الله شریف زاده از سوی رحمانوف به ریاست اداره مفتیات منصوب شده است. وی درحالی که مسلّح به کلاشنیکف بود، با نگارنده مصاحبه می‌کرد؛ ولی مدتی بعد توسط مخالفانش ترور و کشته شد.

تاریخچه مساجد در آسیای میانه و تشکیل ادارات مفتیات:

از آغاز انقلاب اکتبر 1917 و تشکیل اتحادجماهیرشوری سوسیالیستی مساجد در کشور شورواها از رونق افتادند. در دوران جنگ جهانی دوم و حکومت استالین، هنگامی که استالین به نیروی انسانی جمهوریهای مسلمان نشین آسیای میانه برای جنگ نیاز مبرم داشت، از افراد بانفوذ درخواست کرد تا جوانان را برای مقابله با دشمن ظاهراً مشترک بسیج کنند. عبدالمجیدخان که از شخصیتهای بانفوذ و متدیّن تاشکندی بود، نزد استالین رفت و گفت حال که شما از ملتهای مسلمان کمک می‌خواهید، مردم مسلمان نیز از شما می‌خواهند تا به آنان اجازه احیاء مساجد و ایجاد مدارس دینی را بدهید، تا طلّاب علوم دینی در مدرسه ها به یادگیری علوم دین بپردازند. استالین شفاهاً اجازه داد؛ ولی عبدالمجیدخان به اجازه شفاهی راضی نشد و صدور حکم آزادی محدود امور دینی و ابلاغ به رؤسای جمهوریها را درخواست کرد؛ که استالین پذیرفت. گفتنی است در آن ایّام، در کل آسیای میانه تنها یک مدرسه علمیه به نام میرعرب در شهر بخارا فعال بود.

***

بدین ترتیب در سال 1943، یعنی در بحبوحه جنگ جهانی دوم، اداره امور دینی مسلمانان (مفتیات) ماوراءالنهر زیر سرپرستی مفتی اعظم ازبکستان در شهر تاشکند بنیان نهاده شد؛ و این اداره قاضیانی(1) را برای چهار جمهوری مسلمان نشین دیگر آسیای میانه تعیین کرد و محلی را برای آنها با عنوان اداره قاضیات درنظرگرفت که زیر نظر اداره مفتیات ماوراءالنهر به اداره امور دینی مردم بپردازند و بدین ترتیب اداره قاضیات تاجیکستان در محل مسجد جامع حاج یعقوب در شهر دوشنبه پاگرفت.

گفتنی است که اداره مفتیات تاشکند در مرکز شهر قدیمی تاشکند و در نزدیکی مقبره امام قفّال (با تشدید ف) شاشی (نام قدیم تاشکند شاش بوده است.) که در قرن هشتم میزیسته بناگردیده است. مدرسه ای که برای تربیت طلّاب در تاشکند درنظر گرفته شده بود، مدرسه براخان نام داشت که زیر نظر اداره مفتیات قرار گرفت. در بخش شرقی اداره مفتیات تاشکند مسجدی نیز به نام مسجد طلّا شیخ احیاء شد که هنوز وجوددارد.

از سال 1943 که روند آزادیهای محدود دینی ادامه داشت، مجموعاً هفده باب مسجد در تمام جمهوریهای آسیای میانه احیاء شد؛ امّا اعطای آزادیهای دینی که همسو با سیاست پروسترویکای گورباچف صورت گرفت، این روند را برهم زد به گونه ای که از سال 1368 تاکنون (1372) شمار مسجدهای جامع در جمهوریهای آسیای میانه به یکصدوپنجاه وشش باب رسیده است. این آمار، تنها شمار مسجدهای جامع اند و مسجدهای محلی را در برنمیگیرد.

همزمان با این دگرگونیها، استقلال ادارات قاضیات از سرپرستی اداره مفتیات تاشکند آغاز شد و هریک از ادارات قاضیات، خود به اداره مفتیات تبدیل شدند. در فوریه 1993، تاجیکستان اداره مفتیات خود را تشکیل داد و اکنون تنها ترکمنستان باقی مانده است.

معرفی مسجد و اداره مفتیات دوشنبه:

در سال 1247هجری شمسی (1868م)، یعنی آن روزها که شهری به نام دوشنبه وجود نداشت، حاج یعقوب نامی، مسجدی را در نزدیکی کاروانسرایی بنا می‌کند که آن مسجد به نام بانی آن شهرت می‌یابد. با تغییرات ایجادشده در بنای مسجد در طول سالها، از مسجد قدیمی جز دیواری که آنهم تا مدتی دیگر به منظور بازسازی، ویران خواهد شد، چیزی باقی نمانده است.

تغییرات ساختمانی این مسجد از سال 1320، و همزمان با تشکیل اداره قاضیات در آن، آغاز گردید و از نمای قدیم مسجد تنها شبستان، و به قول اهالی آسیای میانه، خانقاه (2) آن باقی مانده است. شبستان کنونی نیز با ایجاد شبستانی نو که در آینده ای نزدیک صورت خواهد گرفت دگرگون خواهد شد. کاشیکاری سردرها و نمای بیرونی مسجد مربوط به سال 1980 است. ساخت گنبد و گلدسته (مناره) مسجد به سال 1989 بازمی گردد.

مساحت مسجد و متعلقات آن بالغ بر بیست هزار مترمربع به قرار زیر است:

  1. شبستان که در غرب و حیاط که در شرق واقع شده اند.(در ورودی در جبوب قرار دارد.)

  2. حجره های مدرسین و بخشهای اداری شامل حجره های واقع در ضلع جنوبی حیاط مسجد.

  3. بخش مفتیات واقع در ضلعهای شمالی و شرقی حیاط

  4. مدرسه طلاب به نام مدرسه عالی امام ترمذی واقع در ضلع جنوب شرقی حیاط

  5. انبارهای مصالح ساختمانی مسجد واقع در پشت ضلع شرقی حیاط که پس از پایان گرفتن ساخت و ساز به مغازه تبدیل خواهندشد.

  6. دستشویی و وضوخانه واقع در پشت ضلع شمالی حیاط

  7. حجره های طلاب و محلهایی که به زودی در آنها گاوداری و نانوایی ایجاد خواهد شد و همردیف شبستان و در ضلع شمال غربی حیاط واقع شده اند.

فعالیت اداره مفتیات دوشنبه

الف- ساختمانی:

  • بازسازی بنای مسجد جامع جاج یعقوب از سال 1989 تاکنون

  • ایجاد مدرسه ای دخترانه به فاصله پنجاه متری جنوب شرقی مجموعه مدرسه و مسجد حاج یعقوب که در دست احداث است و ادامه کار آن پس از درگیریهای مسلحانه اخیر متوقف شده است.

  • کمک در تعمیر و ایجاد مساجد در نقاط مختلف جمهوری تاجیکستان

ب- انتشاراتی:

  • کتاب ضروریات دینی با حروف کریل

  • اننشار روزنامه منبر اسلام

  • تقویم اوقات شرعی در هر سال

  • کتاب نماز کامل با حروف کریل

  • تفسیر کابلی با حروف فارسی

توضیح: همه موارد فوق در زمان قاضی دوشنبه حاج اکبر توره جان زاده انجام شده، و صرفا تقویم اوقات شرعی امسال دوباره به چاپ رسیده است.

ج- اعزام حجاج بیت الله الحرام

امسال چهارصدوپنجاه نفر به حج رفته اند. سال گذشته پانصد نفر ولی در سالهای گذشته تنها یکصد نفر هرساله به حج میرفته اند.

د- ختم قرآن در ماه مبارک رمضان و دادن افطاری در روز آخر ختم قرآن که این رسم در همه مسجدها مرسوم است.


منابع درامد و هزینه ها:

الف- درامدها: وجوهات شرعیه- تبرعات و نذور- اجاره متعلقه به مغازه هایی گاوداری و نانوایی در آینده

ب- هزینه های جاری اداره مفتیات: هزینه های مصرفی- خوراک طلاب مدرسه و حقوق کارکنان

یاداوری: این مجموعه پیش از حاکمیت کمونیزم موقوفات داشته است که از آن گرفته شده است.

***

(1) قاضی در سلسله مراتب دینی اهل تسنن، یک مقام از مفتی (برابر مجتهد در میان شیعیان) پایین تر است.

(2) خانقاه، عربی شده خوانگاه است. رسم عرفا این بوده است که هرکس بر آنان وارد می‌شده، نانش میداده اند. یعنی از او پذیرایی میشده، هرچند با آب و نان! و بدین ترتیب محل عبادت خود را خوانگاه متشکل از دو واژه خوان به معنی سفره و گاه به معنی محل یا خانه و به سخن امروزین، سفره خانه می نامیدند.


27 مهر 1372- احمد شماع زاده

کارشناس روابط فرهنگی ایران و تاجیکستان

ویرایش: شهریور 1403

خاطره‌ای از استاد شفیعی کدکنی

درسی از زندگی برای زندگی- 27

خاطره‌ای از استاد شفیعی کدکنی

چند روزی به آمدن عید مانده بود. بیشتر بچه ها غایب بودند، یا اکثراً رفته بودند به شهرها و شهرستانهای خودشان یا گرفتار کارهای عید بودند؛ اما استاد ما بدون هیچ تأخیری آمد سر کلاس و شروع کرد به درس دادن.

استاد خشک و مقرراتی ما خود مزیدی شده بر دشواری صدرا (منظور یادگیری فلسفه ملاصدرا).

بالاخره کلاس رو به پایان بود که یکی از بچه ها خیلی آرام گفت: استاد آخر سالی دیگه بسه!

استاد هم دستی به سر بی موی خود کشید؛ و عینکش را از روی چشمانش برداشت و همین طور که آن را روی میز می گذاشت، خودش هم برای اولین بار روی صندلی جا گرفت.

استاد پنجاه ساله‌مان با آن کت قهوه‌ای سوخته‌ای که به تن داشت، گفت: حالا که تونستید من رو از درس دادن بندازید، بذارید خاطره ای رو براتون تعریف کنم.

من بیست و یکی دو ساله بودم و در مشهد زندگی میکردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند با دستهای چروک خورده و آفتاب سوخته؛ دستهایی که هر وقت اونها رو میدیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم، کاری که می‌دانستم اجازه آن را ندارم؛ اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام مثل ماش پلو که شب عید به شب عید میخوردیم بو میکردم؛ و در آخر، بر لبانم میگذاشتم.

استادمان حالا قدری هم با بغض کلماتش را جمله می کند: بچه ها نمی دونم شما هم به این پی بردید که هر پدر و مادری بوی خاص خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش میشدم از چادر کهنه سفیدی که گلهای قرمز ریز روی آنها نقش بسته بود، حس میکردم؛ چادر را جلوی دهان و بینی‌ام میگرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم...

اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.

نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیارم.

از پله ها که بالا می آمدم، صدای خفیف هق، هق مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا میآمدم صدا را بلندتر می شنیدم… (استاد حالا خودش هم گریه میکند…)

پدرم بود، مادر هم او را آرام میکرد؛ و میگفت آقا! خدا بزرگ است، خدا نمیذاره ما پیش بچه ها کوچیک بشیم، فوقش به بچه ها عیدی نمیدیم، قرآن خدا که غلط نمی شه؛ اما بابام میگفت: خانم نوه هامون تو تهران بزرگ شدند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما...

حالا دیگه ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های بابام رو از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، صد تومان بود، همه پولی بود که از مدرسه به عنوان حقوق گرفته بودم، گذاشتم روی گیوه های پدرم و خم شدم و گیوه های پر از خاک و خلی که هر روز در زمین زراعی، همراه بابا بود بوسیدم.

آن سال همه خواهر و برادرام ازتهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی عمو و دایی نثارم میکردند.

بابا به هرکدام از بچه ها و نوه ها ده تومان عیدی داد ده تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی داد به مادرم.

اولین روز بعد از تعطیلات بود، روز چهاردهم فروردین، که رفتم سر کلاس.

بعد از کلاس آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود، گفت کارم دارد و باید بروم اتاقش. رفتم. بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ زواردررفته گوشه اتاقش درآورد و داد به من.

گفتم: این چیه؟

"باز کن می فهمی"

باز کردم، 900 تومان پول نقد بود!

این برای چیه؟

"از مرکز اومده؛ در این چند ماه که اینجا بودی بچه ها رشد خوبی داشتند برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند."

راستش نمیدونستم که چه معنی می تونه داشته باشه، فقط ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم این باید هزار تومان باشه نه نهصد تومان!

مدیر گفت از کجا می دونی؟ کسی بهت گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین.

راستش مدیر نمی دونست بخنده یا از این پررویی من عصبانی بشه؛ اما در هر صورت گفت از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من میدهد.


روز بعد تا رفتم توی اتاق معلمان برای کلاس آماده بشم، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتنت استعلام کردم، درست گفتی، هزار تومان بوده، نه نهصد تومان؛ اون کسی که بسته رو آورده، صد تومانش را کِش رفته بود که خودم رفتم ازش گرفتم، اما برای دادنش یه شرط دارم...

"چه شرطی؟"

بگو ببینم از کجا می دونستی؟ نگو حدس زدم که خنده داره.

***

استاد کمی به برق چشمان بچه ها که مشتاقانه می خواستند جواب این سوال آقای مدیر را بشنوند، نگاه کرد و دسته طلایی عینکش را گرفت و آن را پشت گوشش جا داد و گفت:

به آقای مدیر گفتم هیچ شنیده ای که خداوند ده برابر عمل نیکوکاران را به آنان پاداش می دهد؟

شهریور 1403

ویرایش و آماده سازی: احمد شمّاع زاده