هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

بررسی اختلافهای نماز شیعی و سنّی

الله

الله، الله، الله

بسم الله الرّحمن الرّحیم

بسم ربّ الصّالحین و الصّدّیقین

بررسی اختلافهای نماز شیعی و سنّی

والذی جاء بالصّدق و صدّق به اولئک هم المتّقون(زمر:33)

(آنکه راستی آورد و درستی آن را ثابت کرد همانان پرواپیشگانند.)


اجرای وضو، شستن پاها و دستها

جمع خواندن نمازهای ظهر و عصر، مغرب و عشاء

وقت نماز مغرب (غروب آفتاب) و افطار روزه

طلوع فجر در کشورهای شمالی نیمکره شمالی

نماز مسافر، حد ترخص، مسافر شیعی مسافر نیست!

نماز تحیّت مسجد

نظم در نماز جماعت، پیشی نگرفتن بر امام جماعت

تکبیرة الاحرام

مهرگذاری

دست بستن

بسم الله سوره‌ها در رکعتهای اول و دوم

ذکر آمّین و الحمد لله رب العالمین

سوره حمد در رکعتهای سوم و چهارم

سوره کامل در رکعتهای اول و دوم

قنوت، دعا در نماز، نماز وتر، نماز عندالفجر

تهلیل، تکبیر و صوات در نماز عیدین

ذکر پس از رکوع

جلسه استراحت

صلوات در تشهّد، انگشت سبّابه یا شهادت

سلام نماز، سلام بر کرام الکاتبین

اهمّیّت نماز جماعت و شک نکردن در رکعتها

رد شدن از جلو شخص نمازگزار

نتیجه‌گیری: چرا فقه شیعه تا این اندازه متفاوت است؟!

«پرسش و پاسخی» مهم پیرامون کتاب مفاتیح الجنان و مؤلف آن:

آیا شیخ عبّاس قمی موجب عمیق‌تر شدن فاصله میان شیعه و سنی شده است؟

اجرای وضو

اذا قمتم الی الصّلوة فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق وامسحوا برؤسکم و ارجلکم الی الکعبین (مائده: 6)

شستن دستها: آیه قرآن در این زمینه به گونه ای است که به نظر میرسد دستورهای علمای هر دو طرف درباره شیوه وضو به لجبازی بیشتر شبیه است تا استنباط فقهی. چرا لجبازی؟

زیرا آیه قرآن من (از) را مشخص نکرده و خداوند خواسته حد وضو را مشخص کند نه شیوه را. اگر خداوند میخواست شیوه را هم (به جز ترتیب) یاداور شود میگفت من... الی... ولی من را در نظرنگرفته و تنها به الی و حد شستن اکتفا کرده است.

با یک مثال ساده موضوع بسیار روشن میشود: پدری به فرزند خردسالش میگوید برو پاهایت را تا زانو بشوی. پدر تشخیص داده که پاهای فرزندش تا زانو کثیف شده یا معمولا میشود و به روش شستن کاری ندارد. نمیگوید از بالا یا وسط یا پایین بشوی ولی عقل ایجاب میکند برای شستن پا از بالا بشوید و به پایین برسد. همین موضوع در باره وضو صادق است. اگر وضو ارتماسی بود عقل میگوید دستت را در آب فرو کن. میشود از پایین به بالا و هنگام بیرون آوردن از بالا به پایین. ولی اگر وضو عادی بود درستتر و راحتتر آن است که از بالا به پایین شسته شود.

بنابراین آن عالم شیعی که میگوید اگر وضوی ارتماسی خواستید بگیرید اول آرنج را وارد کنید (که با استدلال خودشان در مورد وضوی عادی نیز در تضاد است!) و علمای سنی که میگویند وضو را از انگشتان شروع کنید هر دو با یکدیگر لج بازی میکنند و استنباط آنان مبتنی بر قرآن نیست؛ یعنی دلیل و ریشه قرآنی ندارد! البته علمای اهل تسنن مدعی اند که سنت رسول اکرم(ص) چنین بوده است.

نکته ای مهم: جالب اینجاست که چون نه آیه ای و نه روایتی (چه صحیح و چه نادرست) درباره چگونگی غسل کردن نداریم، هیچ اختلافی هم میان شیعه و سنی در این زمینه وجود ندارد و هر دو فرقه به سنت رسول گرامی عمل میکنند!! الله اکبر...

ولی چه میشد اگر در زمینه غسل هم مانند وضو اختلاف وجود داشت، و علمای شیعه هنگامی که در رساله های عملیه خود به غسل ارتماسی میرسیدند، مینوشتند باید با سر در آب شیرجه بزنید! (راه دیگری وجود ندارد). از همین نکته نیز میتوان متوجه شد که نظر علمای شیعه در مورد وضوی ارتماسی نه تنها قرآنی نیست که معقول هم نیست.

شستن پا: در مورد شستن پاها به لینک زیر بازگشت کنید:

محرومیت شیعیان از وضوی سلامت فزای: https://www.academia.edu/66389283


نماز جمع

رسول گرامی اسلام نمازهای پنجگانه را در پنج نوبت میخوانده اند. ولی در طول زندگانی ایشان رخ داده و پیشامد کرده که برخی گاهها نمازهای ظهر و عصر را و مغرب و عشاء را جمع (بدون رعایت کردن زمان دقیق) میخوانده اند که این موضوع در کتابهای اهل سنت (صحیحین مسلم و بخاری) نیز وجود دارد و آنها منکر آن نیستند.

اهل تسنن به شیوه معمول رسول گرامی عمل میکنند، ولی علمای شیعه به استثناءهای عمل ایشان عمل میکنند و برای راحتی شیعیان مجوز جمع خواندن را صادر کرده و در طول تاریخ چند صد ساله اخیر به آن عمل کرده اند. به گونه ای که اکنون اگر کسی نمازهای پنجگانه را در پنج نوبت بخواند به او میگویند: چرا مثل سنیها نماز میخوانی!!

آیا میدانستید که امام حسین در روز عاشورا نماز ظهر را خوانده و به هنگام نماز عصر شهید شده است؟!! این موضوع را از یک طلبه جوان دانستم. زیرا بیان این گونه حقایق با عملکرد امروزین شیعه هماهنگی ندارد! از این موضوع نیز مشخص میشود امام حسین و دیگر ائمه اطهار نمازهای پنجگانه را در پنج نوبت میخوانده اند. پس ما چگونه شیعه ای هستیم که از ائمه خود هم پیروی نمیکنیم!!؟

مشکل هر دو فرقه در مورد نماز جمع آن است که به سنت رسول اکرم عمل نمیکنند.

سنت رسول اکرم(ص) آن است که بر اساس قاعده نمازها را در پنج نوبت بخوانیم و بر اساس استثناء به تناسب موقعیت و زمان گاهگاهی جمع بخوانیم؛ ولی میبینیم که در میان شیعه وقتی جواز جمع خواندن صادر میشود، دیگر هیچگاه نمازها را در پنج نوبت نمیخوانند، حتا اگر هیچگونه کاری نداشته و در خانه پای تلویزیون نشسته باشند!!

اهل تسنن نیز به استثناء های سنت رسول اکرم(ص) توجه نمیکنند. مثلا در مساجد اروپا امامان جمعه حاضر میشوند خیل عظیم جوانانی که برای نماز جمعه آمده اند متفرق شوند ولی نماز عصر را پیش از موقع برقرارنمیکنند و یک نماز جماعت عظیم با ثواب جزیل از دست میرود. شیعیان از این طرف افتاده اند و سنیان از آن طرف!!



وقت نماز مغرب

یکی از اختلافهای مهم در فقه شیعه و سنی که برخی گاهها (مثل هنگامی که بخواهند با هم افطار کنند.) مشکل ساز هم میشود مربوط به همین موضوع است. علمای شیعه غروب آفتاب را برای نماز مغرب مجاز نمیدانند، بلکه هنگامی را که هوا تاریک میشود و سرخی خورشید از میان میرود(کم و بیش بیست دقیقه پس از غروب) وقت نماز مغرب میدانند.

در برابر آنان علمای اهل تسنن میگویند:

رسول خدا(ص) پس از غروب آفتاب نماز میخوانده و روزه را افطار میکرده و این روند پس از رحلت ایشان در طول تاریخ جریان داشته و عمل میشده، و روش شیعه بدعت است و سندیتی ندارد.

به نظر میرسد این مورد هم پس از دوران ائمه اطهار علیهم السلام به فقه شیعه افزوده شده باشد؛ زیرا شواهد فراوانی هست که امامان شیعه بر خلاف سنت جد بزرگوارشان عمل نمیکرده اند.

از سوی دیگر هم در قرآن اهمیت طلوع و غروب آفتاب ذکر شده و پیامبر را به دعا و نیایش پیش از طلوع و غروب فراخوانده (آیه سی و نهم سوره ق) و هم به تبعیت از قرآن کریم برای ائمه اطهار نیز غروب آفتاب بسیار مهم بوده که دعاهای زیادی به عنوان ذکر پیش از طلوع و غروب آفتاب از آنان نقل شده است. برخی از آنها در مفاتیح الجنان نیز موجود است.

بنابراین بسیار بجاست که این نتیجه گرفته شود که خداوند برای این وقت عزیز و مهم دستور به نماز داده باشد و نه زمانی که ربطی به غروب آفتاب و جایگاهی در سنت و قرآن ندارد.

دلیل روشن دیگری از خود شیعه در این زمینه توجه به وقت نماز غفیله است که مخصوص شیعیان است و اهل تسنن نماز غفیله نمیخوانند.

در مورد بهترین وقت نماز غفیله در روایات شیعی آمده است که این نماز را زمانی بخوانید که هنوز سرخی آفتاب در آسمان از میان نرفته باشد.

از همین نکته نیز میتوان فهمید که وقت نماز مغرب برای امامان شیعه چنان بوده که نماز مغرب را پس از غروب آفتاب به جا میآورده اند و هنگامی که هنوز سرخی خورشید در آسمان بوده نماز غفیله را پس از نماز مغرب میخوانده اند

از آنجا که این نماز یکی از تعقیبات نماز مغرب است و نمیتوان آن را پیش از نماز مغرب خواند، معلوم میشود تعیین زمان نماز مغرب در فقه شیعه (پس از تاریک شدن هوا و از میان رفتن سرخی خورشید) که ممکن است تاریخ کهنی هم نداشته باشد، نادرست است.

گفتنی است هر دو فرقه وقت نماز غروب را مغرب میخوانند که اسم مکان است! ولی عنوان دیگر نمازها، نشان از زمان دارند: صلوة الفجر(صبح)- ظهر- عصر- عشاء؛ که احتمالاً از آغاز طلوع اسلام چنین بوده و کسی هم در آن تجدید نظر نکرده است.

طلوع فجر در کشورهای شمالی نیمکره شمالی

در این گونه کشورها مدتی از تابستان به آن دلیل که خیط الاسودی وجود ندارد (طبق آیه حتّى یتبیّن لکم الخیط الأبیض من الخیط الأسود)، طلوع فجر به گونه ای است که چند ساعت مانده به فجر واقعی هوا به طور ثابت روشن است. در جدولهای اوقات شرعی که برای شیعیان تنظیم شده وضعیت فجر نامشخص و شیعیان بلاتکلیف اند؛ ولی در جدولهای اوقات شرعی اهل تسنّن چنین مشکلی وجود ندارد. آنان برای رفع این مشکل، فجر را زمانی قرارداده اند که پس از آن بر روشنی هوا افزوده میشود. یعنی چون سود و اسودی وجود ندارد، ملاکشان تبدیل شدن بیض به ابیض است.


نماز مسافر

تنها آیه ای که مربوط به نماز مسافر(در زمان ناامنی) میشود چنین است: واذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصّلوة ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا انّ الکافرین کانوا لکم عدوّاً مبیناً(نساء: 101- هنگامی که مسافر بودید پس نیست بر شما گناهی که از نماز خود بکاهید اگر از فتنه کافران در امان نباشید. همانا کافران دشمن آشکاری برای شما هستند.) یعنی اگر در امان نبودید میتوانید(مختارید و مباح است) نماز را شکسته بخوانید. سوی دیگرش این است که هنگامی که از یورش کافران ترسی ندارید لزومی ندارد در سفر نماز را قصر(شکسته) بخوانید.

خداوند در آیه بعدی(102) این آیه را شرح و بسط داده و راهنمایی کرده: به هنگامی که در جنگ هستید یا از کید دشمنان در امان نیستید چگونه نمازتان را چه کامل، چه قصر(شکسته) به جا آورید.

اگر با دقت به آیه قرآن نگریسته شود متوجه میشویم که خداوند پیرامون نماز مسافر در قرآن کریم چیزی بیان نکرده، مگر اینکه آیه را ناقص بخوانیم (واذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه...).

دلیل اهل تسنن برای نماز شکسته در سفر، سنت رسول اکرم(ص) است (نه آیه قرآن) که ایشان این کار را میکرده اند. شاید در آن زمان ایشان و همراهان از کید کافران در امان نبوده اند.

نکته مهم: اهل تسنن مختارند که به آیه قرآن عمل کنند یا به سنت؛ و شکسته خواندن را واجب نمیدانند. دلیلی هم وجود ندارد که واجب باشد، زیرا ممکن است اگر رسول اکرم هم در زمان ما حاضر بودند، نماز را دستکم در سفرهای راحت و بی مشقت، شکسته نمیخواندند. ولی چرا شیعه در این زمینه خاص تنها به سنت هزاروچهارصد سال پیش و زمانی که امنیت کمتر بوده عمل میکند و آن را واجب میداند و به آیه قرآن هیچ توجهی ندارد، بسیار شگفت انگیز است!!

البته در این زمینه یک تفاوت کلی و مهم دیگری میان شیعه و تمام فرق سنی مذهب وجود دارد که مسافت و حد ترخص سفر است که بسیار متفاوت است!! در میان علمای شیعه چهار فرسخ و در میان علمای اهل تسنن طبق سنت رسول اکرم پانزده فرسخ شرعی (هشتاد و سه کیلومتر) است و بدین ترتیب معنای "سفر" میان این دو دیدگاه تفاوت کیفی!! نیز مییابد و مسافر شیعه چهار فرسخی، خود حس میکند که مسافر نیست.

مهمتر از مسأله نماز مسافر مسأله روزه مسافر است که در فقه شیعه برای شیعیان بسیار مشکل ساز بوده است، بویژه آنگاه که با موضوع بلاد کبیره و حد ترخص چهار فرسخ نیز ادغام شود. هنوز یادمان نرفته است که مردم ایران بویژه مردم تهران در مورد نماز و روزه مسافر چه مشکلاتی را از سرگذراندند.


نماز تحیت مسجد

اهل تسنن از کودکی آموخته اند هنگامی که به مسجد وارد میشوید دو رکعت نماز به عنوان سلام به مسجد اقامه کنند و همگی بدون استثناء این کار را میکنند. ولی بسیاری از شیعیان از چنین موضوعی حتا آگاهی ندارند، چه رسد به عمل و این ناآگاهی به روش و منش عالمان شیعه برمیگردد و مردم مقصر نیستند.

چند نکته:

روزی از امام جمعه سنی مذهبی پرسیدم به هنگام خواندن خطبه چرا آنانی که دیر میرسند مسقیما به خطبه توجه نمیکنند و پس از ورود نماز تحیت میخوانند؟ درصورتی که گوش دادن به خطبه ثوابش بیشتر است.

در پاسخ گفت: زیرا پیامبر اکرم فرمود: اگر هنگام خطبه هم وارد شدید نماز تحیت را بخوانید هرچند به اختصار.

شیعیان عرب زبان اگر نه همواره، دستکم برخی وقتها نماز تحیت مسجد میخوانند.

مسیحیان متدین به هنگام گذر از برابر کلیسا، حتا اگر در اتوبوس باشند تعظیم میکنند و صلیب میکشند. کدام شیعه را دیده اید که به هنگام گذر از برابر مسجد تعظیم کند؟ ما تنها به هنگام گذر از بارگاه امامان و امامزادگان و سادات خاص سلام میدهیم!!


نظم در نماز جماعت

یکی از تفاوتهای مهم میان نماز شیعی و سنّی، نظم صفهاست. هرگاه گروهی نمازگزار را دیدید که گشاد گشاد ایستاده اند، و صف آنان بی نظم است؛ یقین کنید که شیعه هستند و اگر به گونه ای منظم به یکدیگر چسبیده بودند، آنگونه که قرآن میفرماید کانهم بنیان مرصوص بدانید که آنان سنی هستند.

میگویند یک ژنرال آمریکایی از افسر مادون خود میپرسد برای به صف کردن دو هزار سرباز چقدر صرف میشود؟ افسر میگوید دو ساعت. ژنرال میگوید دو میلیون مسلمان در مکه ظرف دو دقیقه به طور منظم به صف میشوند و تو میگویی برای دو هزار نفر دو ساعت؟ آنها چکار میکنند از آنها یادبگیر!!

آیا میدانید امام جمعه یا جماعت چه میگوید که همه به سرعت منظم میشوند؟ او در هر نمازی پس از بیان اقامه نماز رو از قبله برمیگرداند و رو به جماعت میگوید:

سووّا صفوفکم انّ تسویة الصّفوف من اقامه الصّلوه(صفهایتان را درست و مرتب کنید. همانا درست و مرتب کردن صفها جزئی از برپاداشتن نماز است) یقینا جزئی از نماز است و بدون نظم، نماز جماعت مهمترین ویژگی جمعی خود را از دست میدهد.

دومین نشانه نظم در نماز، مربوط به پیشی نگرفتن مأموم از امام جماعت است که در میان شیعه کمتر کسی به این امر توجه دارد و کمتر میتوان صفهایی را دید که همه با هم به رکوع و سجود بروند و یا از رکوع و سجود سربراورند. هرچند گاهگاهی امامان جماعت این نکته را یاداوری میکنند، ولی از آنجا که اهمیت آن را همواره و به خوبی به نمازگزاران گوشزد نمیکنند کمتر به آن عمل میشود. ولی در میان اهل تسنن پیشی گرفتن از امام جماعت بسیار به ندرت پیش میآید آنهم از روی سهو از سوی جوانان. در این زمینه امام جماعت پیش از شروع نماز مانند مورد پیشین میگوید: لا تسبقوا فی الصلوه ...

سومین اختلاف از نظر نظم نماز بی نظمی صوتی است. شیوه درست نماز جماعت آن است که نماز بدون سروصدا انجام شود. البته امام جماعت در نمازهای ظهر و عصر تکبیرها را به منظور اعلام وضعیت نماز برای مأمومین بلند ادا میکند. میتوان گفت این شیوه در میان شیعیان بسیار کم رعایت میشود.


تکبیرة الاحرام

امام جماعت پس از آنکه تکبیر گفت همه نمازگزاران بلافاصله پس از وی با هم تکبیر میگویند. این تکبیر همگانی یقیناً هم خدا و فرشتگان را خشنود میکند و هم تکبیرگویان و شنوندگان را. جواد مجابی در قوم به حج رفته که سفرنامه حج اوست این تکبیر گروهی و نیز آمین گفتن پس از پایان سوره حمد را به گونه ای زیبا ترسیم کرده است که نگارنده پس از گذشت سی سال هنوز آن توصیف را فراموش نکرده ام.

شیعیان عرب زبان نیز تا اندازه ای نمازشان به دیگر مسلمانان شباهت دارد. یعنی صفهایشان نظم بیشتری دارد و تکبیره الاحرام را همه با هم میگویند و نماز تحیت میخوانند. و اما چه بگویم از دیگر شیعیان که با یکدیگر صحبت میکنند و تا هنگام رکوع امام جماعت یکی یکی تکبیر میگویند(مخصوصاً خانمها)!! چه عادت زشتی!! و چه بی احترامی زشتتری نسبت به نماز و خدا!!


مهرگذاری

چندین سال پیش در مسجد یک کشور اروپایی هنگامی که مهر گذاشته بودم و نماز میخواندم، یک دیپلمات اهل تسنن پرسید: چرا مثل همه نماز نمیخوانی این چیست؟ سجده روی این شرک نیست؟ گفتم نه. ما خدا را سجده میکنیم ولی فرق ما این است که بر چیزهای طبیعی (و نه صنعتی و معدنی مانند فرش و گچ) سجده میکنیم. او تا اندازه ای قانع شد. ولی حقیقت این است که در زمان رسول گرامی اسلام همه جا حصیر بوده یا در سفر بر روی زمین نماز میگزارده اند. اگر هم بعدها رسول اکرم و دیگر مسلمانان برروی فرشی یا چیزی غیر از حصیر نماز میگزارده اند کسانی که سیره مینوشته اند گزارش نکرده اند که آنان بر مشتی خاک یا چیزی طبیعی سجده میکرده اند.


دست بستن

شیعیان میگویند به این دلیل اهل تسنن به هنگام نماز دست بسته میایستند که عمربن الخطاب خلیفه دوم، هنگامی که سفیرانی از ایران پیش او آمده بودند و آنها به احترام او با دستان بسته ایستاده بودند، از این حالت خوشش میآید و به مسلمانان دستور میدهد از این پس نمازهایتان را برای احترام بیشتر به خداوند با دستان بسته بخوانید. یعنی این بدعت است. ولی اهل تسنن این داستان را قبول ندارند و میگویند رسول اکرم اسلام همین گونه نماز میخوانده اند. الله اعلم بالامور.

حال که شیعیان دست نمیبندند این امر موجب نشود که ادب کامل را نسبت به خداوند متعال رعایت نکنند! برخی گاهها حالاتی از برخی شیعیان سرمیزند که گویی نماز گود زورخانه است!! پس از تکبیره الاحرام دستهای خود را چنان در هوا رها میکنند که مانند پاندول چندین ثانیه به درازا میکشد تا از حرکت بازایستند!!


بسم الله سوره ها

علمای شیعه جهر(باصدای بلند) خواندن بسم الله حمد و سوره را در نمازهای ظهر و عصر مجاز میدانند؛ ولی علمای اهل تسنن آن را جایز نمیشمارند؛ یا اگر جایز است کسی به آن عمل نمیکند.


ذکر آمّین

اهل تسنن در نماز جماعت (و برخی در نماز فرادی نیز)، پس از تمام شدن سوره حمد، همه با هم با صدای بلند و کشیده، آمین میگویند؛ که شکوهی به نماز میدهد؛ ولی علمای شیعیه به جای آن، ذکر الحمدلله رب العالمین را قرار داده اند؛ که به همان هم عمل نمیشود، زیرا در میان شیعیان همگان به این موضوع آگاهی ندارند و یا به تبعیت از علمای شیعه به آن اهمیت نمیدهند. برخی از علمای شیعه، ذکر آمین را حرام میدانند.


سوره حمد در رکعتهای سوم و چهارم

شیعیان در رکعت سوم و چهارم به جای سوره حمد، تسبیحات اربعه میخوانند. روزی در نوجوانی در نماز جماعت، به اشتباه سوره حمد را خواندم. پس از نماز از طلبه ای که بغل دستم نشسته بود، پرسیدم من سوره حمد را به جای تسبیحات خواندم اشکالی ندارد؟ و او پاسخ داد: "نه تنها اشکال ندارد که خیلی بهتر است". بعدها دیدم در تمام رساله های عملیه نوشته شده که در رکعت سوم و چهارم یا سوره حمد یا تسبیحات اربعه خوانده شود. ولی از آنجا که صاحبان فتوی، سوره حمد را نمیخوانند، شاگردان آنان که بعدها امامان جمعه و جماعت را تشکیل میدهند نیز نمیخوانند و این روند به صورت هرمی ادامه مییابد تا آنجا که بسیاری از شیعیان نمیدانند بهتر است سوره حمد را بخوانند!! به نظر میرسد علمای شیعه کاری کرده اند تا در هر بخشی از نماز با اهل تسنن اختلاف داشته باشیم. بدین ترتیب، شیعیان در طول تاریخ با به وجود آمدن این رسم از ثواب بسیار زیاد خواندن سوره حمد محروم شده اند!

علمای شیعه! آیا سوره حمدی که خود خداوند حساب جداگانه ای برایش باز کرده، و آن را تافته ای جدابافته نسبت به کل قرآن دانسته، و از آن به عنوان سبعاً من المثانی یاد کرده، و هر آیه از آن را هماورد یک سوره از قرآن دانسته، با تسبیحات اربعه (هرچند آنهم ذکر عظیمی است) برابر است؟!! آیا چشمپوشی از ثواب و تأثیرهای خواندن فاتحة الکتاب، جفای به قرآن و شیعیان نیست؟


سوره کامل در رکعتهای اول و دوم

علمای شیعه تنها خواندن یک سوره کامل پس از حمد را درست میدانند ولی بیشتر فرق چهارگانه اهل تسنن خواندن بخشی از یک سوره بلند و یا تمام یک سوره نسبتاً کوتاه بدون ذکر بسم الله را نیز درست میدانند. برخی از علمای شیعه که معتقدند هر بسم الله خاص همان سوره است، نیت کردن سوره ای که خوانده خواهدشد را پیش از ذکر بسم الله لازم میشمارند.


قنوت و دعا در نماز

قنوت که فارسی زبانان به آن دعای دست هم میگویند، و با گرفتن دستها رو به روی صورت، در رکعت دوم، پیش از رفتن به رکوع دعا می‌کنند، عملی مستحب در میان شیعیان است. ولی از آنجا که همانند جمع خواندن نماز هیچگاه آن را ترک نمی‌کنند، بسیاری از مردم نمیدانند قنوت عملی مستحب است و به گونه ای با آن رفتار میکنند که گویی واجب است! مثلا بسیار دیده ام شخصی که به نماز جماعت دیر رسیده و رکعت دوم را در رکعت سوم جماعت انجام میدهد، با اینکه وقت بسیار کم است، حاضر است حمد و سوره را هرزمه کند (نه اینکه درست بخواند) ولی به قنوتش برسد، و سپس به رکوع رود؛ که در بسیاری گاهها به رکوع هم نمیرسد و نمازش اشکالدار میشود. انسانی که شاهد این صحنه است برای این ندانمکاریها چقدر افسوس میخورد!! در اینجا نیز مقصر اصلی علمای شیعه و امامان جماعت اند که این نکته های مهم را مرتباً گوشزد نمیکنند و یا برای آموزش عملی به دیگران، برخی گاهها قنوت را از نماز خود حذف نمیکنند.

شیعیان نه تنها در قنوت، بلکه در سجده آخر هر نماز نیز سعی میکنند دعایی بخوانند؛ اما در نماز اهل تسنّن، هیچ دعایی خوانده نمیشود و قنوت نه تنها در نمازهای روزانه، بلکه در نماز عیدین نیز وجود ندارد. تنها نمازی را که اهل تسنّن در آن قنوت میگویند، نماز وتر است که در سحرگاهان همراه با نماز شفع خوانده میشود. به نظر میرسد دلیل اهل تسنن برای نخواندن قنوت این است که:

یک- نماز با دعا متفاوت است. نماز هم وظیفه و واجب است و هم برای رضا و خوشنودی خداوند و حمد و سپاس اوست؛ ولی دعا درخواست بنده از خداوند است، هرچند درخواست معنوی باشد.

دو- آنان میگویند سنّت رسول اکرم (ص) چنین بوده و اگر شایسته بود که مؤمن در نماز، دعا کند، رسول اکرم این کار را میکرد.

نماز عند الفجر: حال که سخن از نماز وتر در سحرگاهان به میان آمد، شایسته است یادی هم از نماز یا صلوة عندالفجر بکنیم. علمای اهل تسنّن این نماز را انجام میدهند و به مردم عادی هم سفارش میکنند، ولی تنها کسانی که برای نماز شب برمیخیزند، بدان عمل می‌کنند.

این نماز دو رکعت است و درست به هنگام فجر خوانده می‌شود، و پیش از نماز صبح. در اهمّیّت این نماز حدیثی از رسول اکرم نقل شده، که فرموده اند: خیر دنیا و آخرت در نماز عندالفجر است.



نماز عیدین

چون سخن از نماز عیدین (فطر و اضحی یا قربان) پیش آمد، شایسته است همینجا بیافزایم که شیعیان پیش از اقامه نماز عید، بیشتر به ذکر تکبیر میپردازند و اهل تسنّن به ذکر تهلیل. ولی اذکار و دعاها و صلواتهای اهل تسنّن بر پیامبر اکرم و خاندان و اطرافیان او بسیار بیشتر و جالبتر است. یکی از آنها سلام بر همسران رسول اکرم است. برخی شیعیان میگویند چون عایشه جزء همسران اوست و او در برابر مولاعلی(ع) جنگ به راه انداخت، پس شایسته نیست بر همسران او سلام و درود بفرستیم. در رد نظر آنان باید گفت:

حضرت خدیجه کبری، و مادر حضرت فاطمه زهراء، آن بانوی بزرگوار که همه هستی خود را برای پیشبرد اسلام هزینه کرد نیز همسر پیامبر اکرم(ص) بود. چرا ما او را از سلام و درود محروم کنیم بدان دلیل که عایشه هم جزء همسران پیامبر اکرم بوده است!!؟

ما شایستگی آن را نداریم که بر کسی درود بفرستیم. مصدر همه درودها و سلامها خداوند است. ما تنها از خداوند میخواهیم به آنان درود بفرستد. اگر شایستگی آن را داشته باشند، خداوند این کار را میکند و اگر نداشته باشند، درخواست ما ناکارا و ابتر خواند ماند. پس باید عقل خود را به کاربندیم و از تعصبهای جاهلی به دور باشیم!

نکته: در قرآن کریم آیات بسیاری وجود دارد که بر این عقیده صحه میگذارند؛ از جمله میتوان به آیه هایی از سوره اسراء اشاره کرد:

و بگو به(آن دسته از) بندگانم که میگویند این(روش ما) بهتر است، همانا شیطان میان شما فساد و تباهی ایجاد میکند. همانا شیطان دشمن آشکاری برای انسان است. پروردگار شما آگاهتر است به شما. اگر بخواهد به شما رحم میکند و اگر بخواهد شما را عذاب میدهد و ما تو را نفرستادیم مگر وکیلی. (53 و 54)

اگر بخواهیم به آیات الهی گوش فرادهیم و از هدایتشان بهره ای برگیریم؛ این گونه آیات باید الگوی عمل ما در موارد سیاسی و اجتماعی نیز قرارگیرد.


ذکر پس از رکوع

امام جماعت اهل تسنن پس از رکوع و هنگامی که کاملا قیام کرد(مستقیم ایستاد) میگوید: سمع الله لمن حمده و مأمومین میگویند ربنا ولک الحمد. ولی شیعیان معمولاً بدون توجه به قیام کامل همگی میگویند سمع الله لمن حمده.


جلسه استراحت

اهل تسنن میان رکعتهای اول و دوم، و سوم و چهارم که تشهد خوانده نمیشود، بیشتر وقتها پس از سجده دوم، بدون نشستن برمیخیزند و به رکعت بعدی میپردازند. ولی علمای شیعه آن را جایز نمیدانند (احتمالاً چون اهل تسنن آن را جایز میدانند!) و میگویند باید نمازگزار بنشیند و سپس برخیزد. این نشست را نیز جلسه استراحت عنوان داده اند.

تشهّد

چون اهل تسنن طبق آیه قرآن(ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایهاالذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما) هنگام صلوت بر رسول گرامی میگویند: صلی الله علیه و سلم شیعیان تصور و پیشداوری شان این است که آنان کمتر بر خاندان رسول خدا(ص) صلوات میفرستند. چند سال پیش، از یک سنی مذهب پرسیدم شما چگونه تشهد میخوانید؟ هنگامی که بیان کرد دیدم مفصلتر از ما بر خاندان رسول اکرم درود میفرستند!! شگفتزده شدم؛ ولی پیش خود گفتم شاید برخی از آنها چنین کنند.

روزی کتابی زیر عنوان صلوات النبی را در مسجد اهل تسنن دیدم. آن را ورق میزدم که دیدم صلوات تشهد به همان گونه در این کتاب نیز آمده است: آللهمّ صلّ علی محمد و علی آل محمد کما صلّیت علی ابراهیم و آل ابراهیم و بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم انّک حمید مجید.

شیعیان سعی دارند در هر موقعیتی از نماز، صلوات بفرستند؛ از جمله پس از ذکر رکوع و سجود.

انگشت شهادت: چون اهل تسنن به هنگام تشهد انگشت سبابه یا شهادت خود را به عنوان یک سنت رسول اکرم(ص) و عملی مستحب به سوی قبله میگیرند، برخی علمای شیعه شیعیان را از انجام آن منع می‌کنند. از آنجا که این انگشت به عنوان انگشت شهادت مشهور است، این نظر تقویت می‌شود که گویی در فقه شیعه بسیاری از دستورات مستحب و برخی واجبات و کلاً شیوه های به جا آوردن عبادات، در جهت مخالفت با اهل تسنن تنظیم شده اند!! مثلا به یاد دارم چندین سال پیش در یکی از رساله های عملیه میخواندم که بستن چشمها به هنگام سجده حرام است! بعدها دیدم که امام یکی از فرق چهارگانه اهل تسنن معتقد بوده بستن چشمها به هنگام سجده واجب است!!


سلام نماز

در این مورد میان شیعه و سنی و چهار امام اهل تسنن تفاوتهایی وجود دارد و یکی از آنان میگوید سلام مستحب است. علمای شیعه آخرین سلام را همراه با واژه برکاته واجب میدانند و دو دیگر را مستحب. ولی از آنجا که همواره سه سلام ادا میشود، شیعیان کمتر به این موضوع آگاهی دارند؛ و کسی این نکته های ظریف را به آنان یاداوری نمیکند.

اکثریت اهل تسنن پس از تشهد رو از قبله برگردانده به شانه سمت راست متمایل شده و میگویند: السّلام عیلکم و رحمة الله. سپس بر شانه سمت چپ متمایل شده و همین سلام را تکرار میکنند و بدین ترتیب نماز به پایان میرسد. مخاطب نمازگزار در این سلام، کرام الکاتبین هستند.

برای آگاهی از کرام الکاتبین به لینک زیر بازگشت کنید:

کرام الکاتبین (گرامی نویسندگان): https://www.academia.edu/45148542


اهمیت نماز جماعت

اهل تسنن از کودکی آموخته اند که نماز را به جماعت به جا آورند. بنابراین حتا اگر دو نفر باشند یکی جلو میایستد به عنوان پیش نماز، و دیگری کمی عقبتر، و با هم نماز میخوانند. با وجود اینکه در تمام رساله های عملیه شیعه، به جماعت خواندن و ثواب بی حدومرز آن سفارش شده (در این زمینه به نماز حسابی، ثواب هندسی! رجوع شود.)، ولی از آنجا که علمای شیعه شرط عدالت را برای پیشنماز قائل شده اند، و به خوبی عدالت مورد نظر را تعریف نمیکنند، رسمی که در میان اهل تسنن هست در میان شیعیان وجود ندارد.

عدالت مورد نظر فقهای عظام اولیه شیعه، آن بوده است که پیشنماز شخصی ظاهرالصّلاح باشد و به فسق و لاابالیگری شهرت نداشته باشد. عدالت پیشنماز، همتراز با عدالت یک قاضی که میخواهد حقوق دیگران را احقاق کند، نیست. اگر چنین باشد، بسیاری از امامان جماعت مساجد ایران هرگز از چنان عدالتی برخوردار نیستند!! البته امکان دارد این شرط گذاری، توأم با هدفها و انگیزه هایی باشد تا امامت جماعت، همچون اهل تسنن همگانی نشود، بلکه امتیازی باشد در دست روحانیون، تا از مزایای پیشنماز مسجدبودن، که بیشتر به پست و مقام میماند تا یک همت اجتماعی اسلامی،‌ مادام العمر مستفیض و بهرمند گردند! الله اعلم…

نکته دوم در اهمّیّت دادن به نماز در میان اهل تسنّن، این است که آنان از کودکی چنان آموخته اند که نباید در نماز اشتباه کنند. من تاکنون ندیده‌ام یک سنّی مذهب نماز بگذارد، و در نماز خود اشتباه کند؛ چه به جماعت و چه فرادی؛ ولی در میان شیعیان اشتباه کردن نه تنها در میان مردم عادی که فراوان رخ میدهد؛ بلکه در میان امامان جماعت هم گاهی رخ میدهد؛ و علمای شیعه برای آن به قول دکتر علی شریعتی، لگاریتمی از شکّیّات تدوین کرده اند!!


رد شدن از جلو شخص نمازگزار

آخرین نکته‌ای که به نظرم رسید بر اختلافهای نماز شیعی و سنّی بیفزایم این است که در میان اهل تسنن کسی حق ندارد از جلو شخص نمازگزار رد شود و مانع رابطه فیزیکی یا انرژتیک او با خدایش شود. این موضوع احتمالاً در فقه اهل سنّت از محرّمات است؛ که اگر شخصی در حال نماز گزاردن باشد و کسی از جلوش رد شود، نمازگزار چنان محکم بر سینه او میزند که ربّش را یاد کند و هرگز فراموش نکند که از جلو شخص نمازگزار نباید ردشد! ارزش این نکته زمانی مشخص می‌شود که در مساجد شیعیان در حال نماز هستی؛ ولی گویی که اصلاً در نماز نیستی. به دلایل مختلف و به راحتی مثلاً برای توزیع خرما و فاتحه خواندن در شب جمعه، از جلوت رد می‌شوند!!


نتیجه‌گیری پیرامون چگونگی فقه شیعه

از این گفتمان میتوان به این نتیجه رسید که فقه شیعی بیشتر مبتنی بر استثنائات سنت، و فقه سنی مبتنی بر قواعد سنت است و در هر دو فقه، صبغه قرآن کمرنگتر از سنت است.

چنین به نظر می‌رسد که فقهای اولیه و معتبر شیعه، برای استنباط احکام فقهی و بویژه احکام فراگیر عملی همچون نماز، به هر نکته ای استثنائی که در سیره رسول اکرم و روایات برخورد کرده اند، آن را در جهت سهولت کار شیعیان ملاک حکم شرعی قرارداده اند. علمای بعدی، چون فقهای اولیه را صاحب نام و با عنوان ثقة الاسلام میشناخته اند، اگر هم مخالفتی با نظر آنان داشته اند، خودداری کرده و نظر خود را مکتوب و اعلام نکرده اند؛ و بدین ترتیب فقه شیعه به شکل کنونی یعنی در بسیاری موارد، عمل به استثناء و نه به قاعده سنت درامده است.

دلایل این نظر:

- در مورد نماز مسافر میبینیم که شیعیان از سنیها هم سنی تر میشوند که با آیه قرآن نیز مباینت دارد. حد ترخص سفر هم به آن اندازه تغییریافته که از نظر عقلی نمیتوان دورشدن بیست و سه کیلومتری علمای شیعه را سفر، و عامل آن را مسافر نامید!

- در مورد مسح پا به یقین موردی از رسول اکرم مشاهده شده که اهل تسنن مسح پا را در مواردی جایز میشمارند؛ حتا روی جوراب؛ و شاید روی پوتین برای سربازان. درنتیجه به هیچوجه نمیتوان گفت علمای عظام اولیه شیعه با دقت نظر قرآن در مورد شستن پا و سنت رسول گرامی اسلام بیگانه بوده اند.

- در مورد جمع خواندن نمازها نیز روشن است که علمای شیعه استثنائات عمل رسول اکرم(ص) را در جهت راحتی شیعیان ملاک قرارداده اند. بویژه اگر دقت کنیم میبینیم که پیش از دوران معاصر، بیشتر مردم در روستاها زندگی میکرده اند. برای روستاییان سخت بوده که دست از کار بکشند و به نماز بپردازند. حتا هم اکنون که در اداره ها نماز برگزار میشود، سخت است که دو بار به کارمندان فرصت دهند تا نمازهای ظهر و عصر را جداگانه بخوانند.

- در مورد وقت نماز مغرب باید گفت، چون در بسیاری از جوامع روستایی ایران، کشاورزان در طول شبانه روز، تنها دو بار طهارت و وضو میگرفته اند، (یک بار برای نماز صبح و دیگربار برای نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشاء که همه چهار نماز را بویژه در روزهای سرد و کوتاه زمستان، در ظرف نهایتا سی دقیقه میخوانده اند!) ممکن است به همین دلیل علمای شیعه خواسته اند، میان دو نماز ظهر و عصر از یک سو، و دو نماز مغرب و عشاء از سوی دیگر یک اختلاف زمانی وجود داشته باشد، و چهار نماز با هم خوانده نشود، که گفته اند بلافاصله پس از غروب کردن خورشید، نماز مغرب نخوانید بلکه بگذارید تا هوا تاریک شود. الله اعلم بالامور


از آنجا که سخن خداوند، فصل الخطاب همه سخنها و روایتها و هدی للمتقین است! پس باید قرآن عظیم، اولین ملاک و راهنما در زندگی و بویژه صدور احکاممان باشد.

گفتنی است: در سالهای آغازین دهه چهل شمسی تجسس در احکام دین را با خواندن یک دور رساله عملیه مرحوم آیت الله العظمی سید محسن حکیم از حوزه علمیه نجف آغاز کردم. ایشان همعصر آیت الله العظمی سید حسین بروجردی از حوزه علمیه قم بودند.

تاریخ نگارش: 28 مرداد1391 (آخر رمضان 1433)

ویرایش دوم: بهمن 1392

ویرایش سوم: تیر 1394 (رمضان 1436)

ویرایش چهارم: اردی‌بهشت 1399 (رمضان 1441)

پنجمین ویرایش: مهر 1400

ویرایش ششم: آبان 1400

ویرایش هفتم: دی 1400

احمد شماع زاده

«پرسش و پاسخی» مهم پیرامون کتاب مفاتیح الجنان و مؤلف آن:

آیا شیخ عبّاس قمی موجب عمیق‌تر شدن فاصله میان شیعه و سنی شده است؟

سلام علیکم جناب آقای ترکاشوند

علمای اهل تسنن تأکید بسیاری دارند بر روایتی از رسول اکرم(ص) که فرموده هرکس شش روز از ماه شوال را روزه بگیرد، گویی همه سال را روزه بوده. ولی مفاتیح الجنان در این زمینه ساکت است. خواستم بدانم شما میتوانی از میان کتابهای علمای بزرگ شیعه چنین حدیثی را در بیاوری تا بدانیم مرحوم شیخ عباس قمی از جمله کسانی است که فاصله شیعه و سنی را زیادتر کرده است یا نه؟ ارادتمند: شماع زاده

سلام، وقت بخیر

حدیث روزه ماه شوال را در منابع کهن شیعی(بجز الغارات) نیافتم ولی به نقل از الغارات در بحارالانوار، مستدرک الوسائل و جامع الاحادیث بروجردی آمده است. جالب اینکه در نقل شیعی، این سخن پیامبر را امام علی برای محمد بن ابی بکر مکتوب کرده، که از این قرار است:

بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج 94 - ص 108 - 46

کتاب الغارات لإبراهیم بن محمد الثقفی: عن یحیى بن صالح، عن مالک بن خالد الأسدی، عن الحسن بن إبراهیم، عن عبد الله بن الحسن، عن عبایة, عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال : کتب علیه السلام إلى محمد بن أبی بکر: قال النبی صلى الله علیه وآله: من صام شهر رمضان ثم صام ستة أیام من شوال فکأنما صام السنة.

مستدرک الوسائل - المیرزا النوری - ج 7 - ص 509[ 8768 ] 5 - إبراهیم بن محمد الثقفی فی کتاب الغارات : عن یحیى بن صالح، عن مالک بن خالد الأسدی، عن الحسن بن إبراهیم، عن عبد الله بن الحسن، عن عبایة، عن أمیر المؤمنین(علیه السلام) فی کتابه إلى محمد بن أبی بکر: " قال النبی(صلى الله علیه وآله): من صام شهر رمضان، ثم صام ستة أیام من شوال، فکأنما صام السنة"

جامع أحادیث الشیعة - السید البروجردی - ج 9 - ص 4091223 ( 2 ) ک 591 - إبراهیم بن محمد الثقفی فی کتاب الغارات عن یحیى بن صالح عن مالک بن خالد الأسدی عن الحسن بن إبراهیم عن عبد الله ابن الحسن عن عبایة عن أمیر المؤمنین علیه السلام فی کتابه إلى محمد بن أبی بکر قال النبی صلى الله علیه وآله من صام شهر رمضان ثم صام ستة أیام من شوال فکأنما صام السنة.

ولی در چند منبع کهن سنی مثل سنن ابن ماجه آمده که امینی از ما در الغدیر به آنها اشاره کرده:

سنن ابن ماجة - محمد بن یزید القزوینی - ج 1 - ص 547( 33 ) باب صیام ستة أیام من شوال

1715 - حدثنا هشام بن عمار. ثنا بقیة. ثنا صدقة بن خالد. ثنا یحیى بن الحرث الذماری، قال: سمعت أبا أسماء الرحبی، عن ثوبان مولى رسول الله صلى الله علیه وسلم، عن رسول الله صلى الله علیه وسلم، أنه قال "من صام ستة أیام بعد الفطر، کان تمام السنة. من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها". 

فی الزوائد: الحدیث قد رواه ابن حبان فی صحیحه. قال السندی: یرید، فهو صحیح، وقال: وله شاهد

1716 -حدثنا علی بن محمد. ثنا عبد الله بن نمیر، عن سعد بن سعید، عن عمر ابن ثابت، عن أبی أیوب، قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم "من صام رمضان ثم أتبعه بست من شوال، کان کصوم الدهر" الغدیر - الشیخ الأمینی - ج 1 - ص 406 

2 - حدیث من صام ستة أیام بعد الفطر کان تمام السنة. أخرجه ابن ماجة فی سننه 1 ص 524، والدارمی فی سننه 2 ص 21 ، وأحمد فی مسنده 3 ص 308 و 324 و 344 و ج 5 ص 280، والنسائی وابن حبان فی سننهما وصححه السیوطی فی الجامع الصغیر 2 ص 79

ایام عزت مستدام به امید تماس مجدد- ترکاشوند


خواننده گرامی متوجه شدید که در منابع شیعی نیز روزه شش روز از ماه شوّال آمده است؛ ولی چون اهل سنّت بر این حدیث پافشاری میکنند، شیخ عبّاس قمی ضد سنّی آن را در مفاتیح نیاورده و بسیاری از شیعیان را در طول تاریخ موجودیت این کتاب، از ثواب جزیلی محروم کرده است!!

برای آگاهی بیشتر در این زمینه به "شیعه و سنی! وحدت قرآنی یا هوای نفسانی؟" رجوع شود.

احمد شمّاع زاده

کشف راز حیات

ما راز حیات را کشف کردیم

مهبد ابراهیمی - بی‌بی‌سی

پنج شنبه 28 فوریه 2013 - 10 اسفند 1391

فرانسیس کریک (چپ) و جیمز واتسون با مدل اولیه مولکول دی‌ان‌ای تقریبا در همان زمانی که این کشف را به دنیا اعلام کردند

میخانه ایگل در کمبریج، در کنار آزمایشگاه فیزیک کاوندیش، محل مورد علاقه بیشتر محققان و دانشمندان آزمایشگاه برای غذا و گپ و دمی به خمره زدن است.

روز شنبه، ۲۸ فوریه ۱۹۵۳میلادی (۹ اسفند ۱۳۳۱)، موقع ناهار فرانسیس کریک یکی از مشتریان دائمی، به کسانی که در میخانه حضور داشتند، اعلام کرد که او و همکارش جیمز واتسون "راز حیات را کشف کرده‌اند."

در آن زمان اجزای تشکیل‌دهنده دی‌ان‌ای تا حد زیادی روشن بود، اما سوال این بود که این اجزا چگونه در کنار هم قرار گرفته‌اند که می‌توانند چنین حجم عظیمی از اطلاعات را ذخیره کنند. اجزای تشکیل‌دهنده به قدری ساده بودند که محققان را متعجب می‌کرد و از خود می‌پرسیدند که از این سادگی، چطور این همه پیچیدگی حاصل می‌شود؟

"وقتی برای ناهار (به ایگل) می‌رفتیم، فهمیده بودیم که جواب ما درست است، چون (این مولکول) بسیار زیبا بود." این توصیف جیمز واتسون است از کشف ساختار دی‌ان‌ای؛ توصیفی که ۵۰ سال بعد از کشف در مصاحبه‌ای با بی‌بی‌سی عنوان شد:

"ساده بود، می‌شد فورا آن را برای همه توضیح داد. برای اینکه بفهمید دی‌ان‌ای چگونه نسخه دیگری از خود می‌سازد، نیازی نبود که دانشمند عالی‌رتبه‌ای باشید."

کسانی که مایلند از دی .ان. آ. بیشتر بدانند این دو مقاله را نیز بخوانند:

D.N.A. & Cloning in Qur’an: https://www.academia.edu/13801831

دی. ان. آ و کلونینگ در قرآن: https://www.academia.edu/12408556

برای اینکه تمام ساختار پیشنهادی را همه بپذیرند، این مدل باید نشان می‌داد که می‌تواند از روی خودش نسخه دیگری بسازد که به نسل بعدی منتقل شود. مدل واتسون و کریک نشان می‌داد که چگونه هریک از دو رشته دی‌ان‌ای می‌تواند الگویی باشد برای ساخت رشته دیگر. (کل یعمل علی شاکلته)

چند سال بعد، آرتور کرونبرگ و همکارانش آنزیم نسخه‌برداری از دی‌ان‌ای -دی‌ان‌ای پلی مراز- را شناسایی کردند که راهگشای بسیاری از فناوری‌های ژنتیکی بوده است.

چه کسی دی‌ان‌ای را کشف کرد؟

فرانسیس کریک در سال ۱۹۱۶ میلادی، در نزدیکی نورتمپتون انگلستان به دنیا آمد. او در رشته فیزیک تحصیل کرد و در زمان جنگ جهانی دوم در نیروی دریایی روی ساخت مین کار کرد. وی پس از پایان جنگ از فیزیک به زیست‌شناسی روی آورد و در دانشگاه کمبریج مشغول کار شد. در سال ۱۹۴۹ میلادی به بخش تحقیقات پزشکی آزمایشگاه کاوندیش، آزمایشگاه تحقیقات فیزیک رفت. آزمایشگاهی که تاکنون ۲۹ نفر از پژوهشگرانش برنده جایزه نوبل شده‌اند.

جیمز واتسون (چپ) و فرانسیس کریک در اتاق کارشان در آزمایشگاه کاوندیش

دو سال بعد دانشمند جوانی به او ملحق شد؛ جیمز واتسون متولد ۱۹۲۸ در شیکاگو.

او در رشته جانورشناسی تحصیل کرده بود و روی ژنتیک ویروس‌ها و باکتری‌ها تحقیق می‌کرد. پس از جنگ جهانی دوم عده‌ای از دانشمندان سعی کرده بودند با اشعه ایکس از مولکول دی‌ان‌ای عکس بگیرند و از روی پراکندگی (تفرق) اشعه ایکس بعد از عبور از بلور دی‌ان‌ای شکل آن را حدس بزنند. این موضوع نظر او را جلب کرد و به ساختار دی‌ان‌ای علاقمند شد. بنابراین به آزمایشگاه کاوندیش آمد، کمی بعد با کریک آشنا شد و متوجه شد هر دو به یک موضوع علاقمندند: ساختار دی‌ان‌ای.

در همان زمان شیمیدانی به نام لینوس پائولینگ در کالیفرنیا با استفاده از تفرق اشعه ایکس سعی کرده بود ساختار دی‌ان‌ای را معلوم کند، اما به زودی روشن شد که ساختار پیشنهادی او اشتباه است. واتسون و کریک که پائولینگ را به جواب نزدیک می‌دیدند، به کار خود سرعت دادند تا راز حیات را زودتر از او کشف کنند.

در سال ۱۹۵۰ میلادی، فیزیکدانی به نام موریس ویلکینز که در کینگزکالج لندن مشغول تحقیق بود، با اشعه ایکس از دی‌ان‌ای عکس گرفت و آن را در کنفرانسی علمی در ناپل ارائه داد. این عکس‌ها نشان می‌داد که دی‌ان‌ای مولکولی طویل، نازک و با ساختاری بلوری است. البته برای اینکه بتوان از تفرق اشعه ایکس به شکل مولکول رسید، لازم بود محاسبات ریاضی انجام شود.

این عکس‌ها بود که توجه واتسون را جلب کرد و او را به کمبریج آورد. ویلکینز با کریک دوست بود و او را متوجه اهمیت دی‌ان‌ای کرده بود.

واتسون و کریک به جای آنکه براساس آزمایش تجربی کار کنند، تصمیم گرفتند با بررسی نتایج تحقیقات دیگران و محاسبات خودشان مدلی را پیشنهاد کنند و آن را با مقوا و سیم بازسازی کنند.

در آن سال‌ها دانش زیست‌شناسی برای حل مسائلی که با آن روبه‌رو بود، مجبور شده بود دست به دامان فیزیکدان‌ها شود. برای اینکه تصویری بهتر از دی‌ان‌ای گرفته شود، به تکنولوژی و متخصصان آن نیاز بود و همین باعث شد که سر جان رندال، رییس ویلکینز، روزالیند فرانکلین را به کینگزکالج بیاورد و محصول کارهای ویلکینز و دوربین جدیدی را که خریداری شده بود، در اختیار او قرار دهد.

این کار که بدون اطلاع ویلکینز صورت گرفت، زمینه‌ساز یکی از بحث‌های بزرگ در کشف دی‌ان‌ای است که تا به حال ادامه داشته است.

یک سال بعد، ویلکینز در ملاقاتی با واتسون و کریک به آنها گفت شواهدی دارد که نشان می‌دهد دی‌ان‌ای ساختاری مارپیچی دارد. کمی بعد واتسون که در یکی از سخنرانی‌های فرانکلین حاضر بود از یافته‌های او آگاه شد. واتسون که از این سخنرانی یاداشت برنداشته بود، دو هفته بعد براساس آنچه به یادش مانده بود، با همکاری کریک مدلی را برای دی‌ان‌ای پیشنهاد کرد.

آنها فرانکلین و همکارانش را از کینگزکالج لندن دعوت کردند تا مدل پیشنهادی خود را از مولکول دی‌ان‌ای به آنها نشان دهند. فرانکلین با دیدن مدل خندید و آن را غیرممکن دانست. این موضوع اسباب شرمساری تیم کمبریج را فراهم آورد و به واتسون و کریک گفته شد کار روی دی‌ان‌ای را متوقف کنند.

اما اوضاع در کینگرکالج هم خوب نبود. فرانکلین و ویلکینز دائم با هم در تضاد بودند و بالاخره فرانکلین، ویلکینز را از کار روی دی‌ان‌ای کنار گذاشت. ویلکینز پیش دوست قدیمی‌اش کریک از این وضعیت گله کرد.

مدتی بعد واتسون به لندن آمد تا با فرانکلین گفتگو کند. او به فرانکلین گفت که در محاسباتش اشتباه دارد و این، به جر و بحث شدیدی منجر شد. ویلکینز مداخله کرد، واتسون را به دفتر خود برد و عکسی به او نشان داد که به "عکس ۵۱" معروف است. این عکس کار فرانکلین بود و خود او به هیچ عنوان خبر نداشت که واتسون این عکس را دیده است، چون اجازه این کار را به ویلکینز نداده بود.

واتسون در راه برگشت به لندن طرحی را با مداد روی کاغذ کشید. با این حال هنوز واتسون و کریک به اطلاعات بیشتری نیاز داشتند.

در آن زمان، محققان کینگزکالج باید خلاصه‌ای از موضوع تحقیق خود را در اختیار همکاران دیگرشان در این موسسه می‌گذاشتند. فرانکلین هم مثل دیگر پژوهشگران کینگزکالج در پنج پاراگراف تحقیق خود را شرح داد. این خلاصه برای انتشار نبود اما محرمانه هم تلقی نمی‌شد.

این یادداشت به دست واتسون و کریک رسید.

خود فرانکلین در گفتگو با واتسون و کریک یکی از مهم‌ترین کلیدهای حل معما را هم به آنها داد: ستون فقرات دی‌ان‌ای در وسط مولکول نیست، بلکه پیرامون آن است. اینجا بود که واتسون و کریک فکر کردند آنچه را که لازم دارند، می‌دانند.

واتسون و کریک در آزمایشگاه کاوندیش به کار روی مولکول‌های دیگری گماشته شده بودند، آنها خودشان آزمایشی برای تعیین ساختار دی‌ان‌ای انجام نمی‌دادند، اما مرتب درباره دی‌ان‌ای فکر و گفتگو و با دیگران تبادل نظر می‌کردند.

دو دانشمند متوجه دو خطای فرانکلین در ارزیابی‌هایش شدند و فکر کردند که می‌توانند به نتیجه برسند. آنها سراغ سر فرانسیس براگ (جوان‌ترین برنده تاریخ نوبل) رییس آزمایشگاه کاوندیش رفتند و موافقت او را برای کار روی دی‌ان‌ای جلب کردند.

تقریباً پنج هفته بعد، سر فرانسیس براگ در کنفرانسی علمی در بلژیک کشف ساختار دی‌ان‌ای را اعلام کرد، اما این موضوع انعکاسی در رسانه‌ها پیدا نکرد. هفده روز بعد کریک و واتسون مقاله خود را در نشریه معتبر نیچر منتشر کردند. مقاله‌ای که در اصل نامه‌ای کوتاه بود و آن را مهم‌ترین نوشته علمی دوران معاصر می‌دانند. در آن شماره، دو مقاله دیگر هم منتشر شد که کار ویلکینز و فرانکلین بودند. اما این دو مقاله به اندازه مطلب واتسون و کریک مورد توجه قرار نگرفتند، چون برخلاف آن، مدلی را برای مولکول دی‌ان‌ای پیشنهاد نکرده بودند.

بی‌بی‌سی در آن زمان چنین خبر داد: "دو دانشمند دانشگاه کمبریج پاسخ خود را به یکی از بنیادی‌ترین پرسش‌های زیست‌شناسی منتشر کردند. اینکه موجودات زنده چگونه خود را بازسازی می‌کنند. در مقاله‌ای که امروز در نشریه نیچر منتشر شد جیمز واتسون و فرانسیس کریک درباره ساختار ماده‌ای شیمیایی به نام دی‌اوکسی‌ریبونوکلئیک اسید یا دی‌ان‌ای توضیح دادند. به طور خلاصه این مولکول از دو رشته مارپیچ تشکیل شده است که دور یکدیگر پیچ خورده‌اند."

واتسون و کریک در نامه‌ای که برای انتشار مقاله به نیچر نوشته بودند، گفته بودند: "آگاهی از ماهیت کلی کارهای فرانکلین و همکارانش در کینگزکالج از محرک‌های آنها برای مقاله بوده است."

فرانکلین به کشف ساختار دی‌ان‌ای بسیار نزدیک شده بود، اما تعلل او در پیگیری و اصرار بی‌مورد بر محاسبات ریاضی، او را از این کشف دور کرد. به علاوه او در نتیجه‌گیری بسیار محتاط بود برعکس واتسون و کریک که کمی در این زمینه بی‌محابا(نترس) بودند.

پروفسور ایدرین هی‌دی، استاد کینگزکالج لندن می‌گوید: "حرکت اولیه برای گردآوری را پروفسور موریس ویلکینز انجام داد، او مطالعات اولیه را برای استفاده از اشعه ایکس در تعیین شکل مولکول دی‌ان‌ای انجام داد و دکتر روزالیند فرانکلین در ژانویه ۱۹۵۱ به کینگزکالج رفت و استفاده از اشعه ایکس را به سطح بالاتری از پیشرفت و وضوح ارتقاء داد."

واتسون و کریک "حتی یک آزمایش" هم برای انتشار مقاله خود انجام ندادند، اما تحسینی که از آنها شد، به دلیل خلاقیت حیرت‌انگیزشان نابجا نبود.

واتسون می‌گوید که اگر او و کریک در ماه فوریه به نتیجه نرسیده بودند، احتمالا فرانکلین معما را حل می‌کرد: "اگر روزالیند به فکر کردن به دی‌ان‌ای ادامه می‌داد و این کار را رها نکرده بود می‌توانست جواب را پیدا کند"

"ما نمی‌دانستیم که همزمان با ما او هم به این نتیجه رسیده که دی‌ان‌ای مارپیچی دو رشته‌ای است."

واتسون در گفتگو با نشریه معتبر ساینتیفیک امریکن گفته بود که بهترین حالت این بود که به او و کریک، نوبل فیزیولوژی یا پزشکی و به ویلیکنز و فرانکلین نوبل شیمی داده می‌شد.

اینکه چه کسی ساختار دی‌ان‌ای را کشف کرد، هنوز هم محل بحث است. عده‌ای واتسون و کریک را به سرقت علمی متهم می‌کنند. برخی دیگر معتقدند که تبعیض جنسیتی نسبت به فرانکلین او را از افتخار کشف محروم کرده است. با این حال خود فرانکلین اعتراضی به این موضوع نداشت و با کریک همیشه دوست ماند.

واتسون و کریک با مدل دی ان ای، بیست و یک سال بعد از کشف

فرانکلین سه سال بعد در سی و هفت سالگی به سرطان مبتلا شد و در سال ۱۹۵۸ میلادی از دنیا رفت. او زمانی که تحت درمان بود، برای مدتی در خانه کریک ماند و با همسر او دوستی نزدیکی پیدا کرد.

کتابی که در سال ۱۹۶۸ میلادی، جیمز واتسون به عنوان روایتی شخصی از ماجرای کشف ساختار دی‌ان‌ای نوشت و یکی از پرفروش‌ترین کتابهای علمی شد، اعتراض بسیاری، از جمله کریک و ویلکینز را برانگیخت. آنها معتقد بودند که واتسون تصویری مخدوش از یک فرآیند علمی ارائه کرده و غیر از خودش، از همه تصویری منفی نشان داده است.

تا پیش از چاپ این کتاب تقریبا کسی روزالیند فرانکلین را نمی‌شناخت، اما به گفته ویلکینز، واتسون فرانکلین را از همه منفی‌تر تصویر کرده بود: زنی غیرقابل تحمل که همه از او می‌ترسیدند.

چهار سال بعد جایزه نوبل پزشکی به واتسون، کریک و ویلکینز تعلق گرفت. از فرانکلین نامی برده نشد چون نوبل به افرادی که فوت کرده‌اند داده نمی‌شود. در عین حال، از اینکه نام فرانکلین در جایزه ذکر نشده، به شدت انتقاد شده است. معمولا کمیته نوبل نام نامزدهای هر جایزه را محرمانه نگه می‌دارد، اما بعد از گذشت ۵۰ سال بایگانی آکادمی نوبل در دسترس همگان قرار می‌گیرد.

در سال ۲۰۰۸ میلادی، بسیاری منتظر بودند که ببینند آیا نام فرانکلین در بین نامزدها بود یا نه و پاسخ منفی بود. نام او در بین نامزدهای هیچ کدام از جوایز فیزیولوژی، پزشکی یا شیمی در سال ۱۹۵۸ میلادی نبود. در آن زمان او زنده بود.


ظهور بیوتکنولوژی

دی‌ان‌ای نماد دوران معاصر است. شاید هیچ نشانه‌ای مثل مارپیچ دو رشته‌ای سمبل عصر اطلاعات و تکنولوژی نباشد.

این کشف تقریبا همه چیز را در زندگی بشر تغییر داد. در نگاه به طبیعت و حیات و انسان، در نگرش به توانایی‌های بشر در مداخله در ذات حیات، در ایجاد بحث‌هایی تازه در حوزه اخلاق که پیش از آن شاید فقط در داستان‌های علمی تخیلی مطرح بود و حتی در هنر، این مولکول از نظر زیبایی‌شناختی الهام‌بخش بسیاری از هنرمندان شد و هست. کشف دی‌ان‌ای در جرم‌شناسی و رویه‌های قضایی هم تحولی چشمگیر ایجاد کرده است.

به واقع، پس از کشف دی‌ان‌ای رمز حیات گشوده شد. دیگر بررسی‌های پزشکی و زیست‌شناسی به مطالعه اندام‌ها و سلول‌ها محدود نبود، بلکه می‌شد به دستورالعملی که این اندام‌ها و سلول‌ها بر اساس آن کار می‌کنند، دسترسی داشت و حتی آنها را تغییر داد. به علاوه می‌شد رد این دستورالعمل‌ها یا همان ژن‌ها را در طول تاریخ گرفت و تکامل موجودات زنده را طی میلیون‌ها سال پیگیری کرد.

واتسون می‌گوید: "ما کم‌کم متوجه شدیم که علت بیماری‌ها این است که ژن‌ها درست کار نمی‌کنند."

"من این خوش‌بینی را دارم که می‌توانیم جلوی بسیاری از سرطان‌ها را بگیریم."

مدل ساده شده دی ان ای و جفت بازهای آلی

پس از کشف ساختار دی‌ان‌ای و شناسایی آنزیم نسخه‌بردار، باید رمز ژنتیکی شکسته می‌شد. یکی از مهم‌ترین کارکردهای ژن صدور دستور ساخت پروتئین‌ها است. پروتئین‌ها از اجزای سازنده‌ای تشکیل شده‌اند به نام اسیدهای آمینه. برای ساخت هریک از ۲۰ اسید آمینه‌ای که در بدن انسان وجود دارد، یک کد ژنتیکی وجود دارد که در دهه ۱۹۶۰ میلادی، مارشال نیرنبرگ و همکارانش آنها را کشف کردند.

آفتاب بیوتکنولوژی که در دهه هفتاد میلادی طلوع کرد، دانش و تکنولوژی برای دستکاری و تغییر دادن دی‌ان‌ای کافی بود.

پل برگ و هربرت بویر توانستند برای بریدن و چسباندن قطعات دی‌ان‌ای به همدیگر، راهی پیدا کنند. بویر بعد با همکاری استنلی این قطعات سرهم‌بندی شده را وارد باکتری کرد و از باکتری به عنوان ماشین فتوکپی برای تکثیر آنها استفاده کرد.

در سال ۱۹۸۳ میلادی، کری مولیس در حال رانندگی در بزرگراهی در کالیفرنیا ناگهان ایده‌ای نو در ذهنش جرقه زد و راه تکثیر دی‌ان‌ای را در لوله آزمایشگاه پیدا کرد، روشی که واکنش زنجیره‌ای "پلیمراز" یا پی.‌سی.‌آر نام گرفته است.

ژنتیک و پزشکی

در سال ۱۹۷۷ میلادی، با استفاده از همتاسازی مولکولی ژن هورمون سوماتواستاتین و بعد ژن انسولین شناسایی شدند. سال ۱۹۸۲ میلادی، انسولین تولیدشده با مهندسی ژنتیک وارد بازار شد.

تولید مولکول‌های حیاتی به یکی از مهم‌ترین کاربردهای مهندسی ژنتیک تبدیل شده است. تولید واکسن‌هایی مثل هپاتیت با مهندسی ژنتیک و نیز مشاوره ژنتیک برای پیشگیری از تولد نوزادان مبتلا به بیماری‌هایی ژنتیکی، یکی از مهم‌ترین راه‌های جلوگیری از بیماری‌ها در حال حاضر است.

در سال ۱۹۸۶ میلادی، ژن اولین بیماری (گرانولوماتوز مزمن) شناسایی شد. از آن به بعد، ژن صدها بیماری ارثی شناسایی شده است، اما در زمینه تاثیر ژن‌ها روی بیماری‌های رایج و نیز رفتارهای انسان، موفقیت بزرگی حاصل نشده است، چون ژن‌های تاثیرگذار بسیار متعددند و عوامل محیطی هم وارد محاسبه می‌شوند.

جیمز واتسون تنها فرد از چهار کاشف اصلی دی‌ان‌ای که هنوز زنده است. او که همیشه شخصیتی جنجالی بوده، ابتدا مدیر پروژه ژنوم بود، اما به دلیل اختلاف با رئیسش از این پروژه کنار رفت

پروژه ژنوم انسان که در واقع تعیین توالی بازهای ۲۰ تا ۲۵ هزار ژن بدن انسان است، رسما از سال ۱۹۸۸ میلادی و به مدیریت جیمز واتسون آغاز شد.

واتسون چهار سال بعد مجبور به استعفا شد و این پروژه که به مدت ۱۵ سال تصویب شده بود، با توجه به همکاری بین‌المللی در سال ۲۰۰۰ میلادی به مرحله پیش‌نویس رسید و در سال ۲۰۰۳ میلادی کامل شد. این پروژه به صورت کتابی در ۱۳۰ جلد منتشر شده که اکنون در دانشگاه لستر به نمایش گذاشته شده است و یک دور روخوانی آن ۹۰ سال طول می‌کشد.

البته هنوز با ژن‌درمانی و جایگزین یا برطرف کردن عیب ژن‌های ناقص فاصله زیادی داریم، اما پزشکان در حال حاضر می‌توانند با بررسی ژن‌های برخی مبتلایان به سرطان درمان موثرتر را انتخاب کنند.

کشف دی‌ان‌ای را بسیاری با قدم گذاشتن روی ماه مقایسه کرده‌اند. قدمی کوتاه برای انسان و جهشی بزرگ برای بشریت. تحولی که هنوز در مرحله نوزادی است و هنوز راه زیادی در پیش دارد.

ازدواج سفید در قرآن و روابط زن و مرد در عصر پیامبر اکرم

ازدواج سفید در قرآن

احمد شمّاع زاده



و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم مودةَ و رحمةَ ان فی ذلک لایاتٍ لقومٍ یتفکّرون (روم: 21)

ترجمه: و از نشانه های او همانا که آفرید برای شما از خودتان همسرانی تا آرامش بگیرید به آنان و قرار دارد میانتان دوستی و مهربانی. همانا که در آن است نشانیهایی برای گروهی که میاندیشند.

اشاره

ازدواج سفید ممکن است به دلیل ناآگاهی و بی دقتی در ظرافتهای آیات قرآن، از نظر عرف، یک پدیده تازه در جامعه های سنتی و اسلامی باشد ولی از نظر قرآن کریم که برای همه زمانها و مکانها و موقعیتها نازل شده، تازگی ندارد و هزاروچهارصد سال پیش برای چنین روزهایی برنامه ریزی و برای جوانان جامعه های مسلمان که به هر دلیلی به ناتوانی در ازدواج قانونی گرفتار شده اند، چاره جویی کرده است:

و من لم یستطع منکم طولا ان ینکح المحصنات المؤمنات فمن ماملکت ایمانکم من فتیاتکم المؤمنات والله اعلم بایمانکم بعضکم من بعض. فانکحوهن باذن اهلهن و اتوهن اجورهن بالمعروف محصنات غیر مسافحات و لا متخذان اخدان(نساء: بیست و پنج)

ترجمه: و کسی از شما که توانایی ندارد ازدواج کند، پس از آنچه که دستهای شما مالک شد ازدواج کنید از دختران جوان مؤمن؛ و خداوند داناتر است به اینکه شما تا چه اندازه ایمان دارید. شما از یکدیگرید. پس ازدواج کنید با آنان با اجازه خانواده هایشان و بدهید به آنان پاداششان را به نیکویی. آن دختران پاکدامنند و این روش زناکاری نیست و این گونه ازدواج دوستگیری نیست.


روشنگریهای مهم پیرامون آیه:

یک - متأسفانه مترجمین قرآن کریم در ترجمه های خود برای عبارت ما ملکت ایمانکم واژه کنیز را به کار برده اند؛ ولی این عبارت در این آیه معنای کنیز را نمیدهد؛ بلکه عبارتی عام است، به معنای آنچه که دستان شما مالک شد. یک دلیل قاطع که این برواژه قرآنی تنها به معنای کنیز نیست، این است که در این آیه اجازه والدین را میخواهد و حال آنکه کنیز اصولاً یا خانواده ندارد یا اختیارش در دست خانواده اش نیست. دلیلی دیگر بر این مدعا اینکه، این عبارت در آیات 71 سوره نحل و 28 سوره روم معنای اهل و عیال یا کسانی که به هر دلیل نانخور شما هستند را میدهد.


دو- دخترانی که حاضرند خود را در اختیار پسری قرار دهند؛ اگر این دختران طبق آیه قرآن پاکدامن باشند و هدفشان زندگی سالم باشد، بدون اشکال است و اگر تنها برای هوی و هوس چنین کاری کنند و رعایت اخلاق و عفت را نکنند، گناهکار و از روشی که قرآن یاداور شده به دور خواهند بود.


توضیح ضمنی: کسانی تصور نکنند اگر دختری خود را در اختیار پسری(با رعایت اصول) قراردهد از نظر شأن ومنزلت زن موجب خفت دختر است بلکه برعکس، نشان از آن دارد که اختیار با دختر است و اوست که تعیین کننده رابطه خود است. یعنی نه زور والدین و نه شرایط دیگری در تصمیم دختر مؤثر نیست.


سه – از آنجا که خداوند انسانها و طبیعت آنان را خوب میشناخته و میدانسته که به راحتی هرگونه تهمتی را بر دیگران روا میدارند، بویژه در این گونه موارد، یاداور شده است که: و خداوند داناتر است به اینکه شما تا چه اندازه ایمان دارید.

این بخش از آیه برای چه نازل شده است؟ جز اینکه چه در صدر اسلام و چه در طول تاریخ اسلام، کسانی یافت نشوند که به این گونه زوجها تهمتهای گوناگون بزنند و آنان را فاسق و فاجر بخوانند؛ و راه و روش آنان را خلاف نظام اجتماعی و احکام الهی بدانند؛ آیا دلیل دیگری هم وجود دارد؟


چهار - دو معنا در دل این بخش از آیه نهفته است:

    - چون خطاب آیه به زوجهایی است که این روش را برگزیده اند، آرامشی به آنان داده و گفته است آسوده باشید که من به ایمان شما آگاهترم تا مردمان.

    - و دیگر اینکه به مردمان میگوید: شما نمیتوانید بدانید که در دل آنان چه میگذرد و از ظاهر عمل آنان نمیتوانید حکم به میزان ایمان آنان کنید؛ و تنها خداوند است که میداند. پس شما را کفایت میکند که سخن و دلیل روی آوری آنان به این گونه همزیستی را از آنان بپذیرید و مزاحمشان نشوید.


ازدواج سفید چیست؟

از نظر واژگانی، نظر به اینکه این گونه ازدواج در جایی و بویژه در شناسنامه طرفین ثبت نمیشود و صفحه ازدواج، سفید باقی میماند تا روزی که رسماً ازدواج کنند، ازدواج سفید خوانده شده است. ولی از نظر ماهوی، این گونه ازدواج، در ردیف ازدواج موقت(متعه یا صیغه) است و تفاوت آن این است که ازدواج موقت سندیت قرآنی ندارد و برای بزرگسالان، در شرایطی ویژه جایز شمرده شده است، ولی این سند قرآنی تنها دربرگیرنده زوجهای جوان میشود و تنها برای آنان نازل شده است!(جلّ الخالق!)


در این آیه ویژه، هم از دختران جوان یادشده، و هم اجازه خانواده آن دختران را لازم میشمرد، و هم دو ویژگی را برای این گونه ازدواج قائل شده؛ که یکی تظاهر نکردن به زناکاری است(غیرمسافحات)؛ و دیگری اینکه با دوست گرفتن(متحذان اخدان یا گرل فرند بوی فرند) تفاوت دارد.


کسانی که زندگی این زوجهای جوان ایرانی را با آنچه که در غرب میگذرد مقایسه میکنند و از آیه قرآن نیز بیخبرند، یا غرب را خوب نشناخته اند و یا نمیخواهند بشناسند. در غرب اقسام همزیستی وجود دارد؛ که یکی از آنها همان است که در میان ما به ازدواج سفید شهرت یافته است. ولی آیه قرآن ربطی به آنچه در غرب میگذرد ندارد، چنانکه برخی از همزیستیها در غرب به مانند متعه و صیغه است. چگونه است که مخالفین و بویژه حوزویان نمیگویند که متعه ما از غرب گرفته شده، با اینکه در قرآن کریم آیه ای هم پیرامون آن نازل نشده، ولی این روش زندگی را که قرآن آن را تأیید کرده است، به غرب میچسبانند؟!


این رویه نشان از آن دارد که حوزویان و مانند آنان، نه تنها که غرب را نمیشناسند، بلکه کتاب آسمانی خود را نیز نمیشناسند؛ زیرا که آن را به دقت نمیخوانند و به نکته های باریکتر از موی آن توجه ندارند!!


با همه این استدلالها ممکن است این نظر از سوی سه گروه مورد نقد یا تردید قرار گیرد:

یک- کسانی که خود و خانواده در رفاه هستند و مشکلی ندارند و مشکلات دیگران را نیز مشکل نمیدانند و به حسابهای دیگری میگذارند و به قرآن کریم نیز با دیدی دیگر مینگرند.


دو- زمامدارانی که کوتاهی شان در رسیدن جامعه به این وضع را با توجیه هایی از خود ساقط میدانند و واقع بینانه و عملگرایانه به فکر جوانان نیستند.


سه- شریعمدارانی که مسائل دین را با مسائل روز جامعه کمتر وفق میدهند؛ زیرا از محیطی بسته به در نمیآیند و نظر فقهی خود را با توجه به شناخت جامعه و شرایط آن، صادر نمیکنند؛ تا اینکه نظرشان مفید واقع شود؛ بلکه به ظواهر آیات و روایات بسنده میکنند.


ولی ظاهراً این آیه چیزی جز این پیام را در بر ندارد و گویی برای ما مسلمانان در این روزگار نازل شده است تا جامعه بیش از این به فساد جنسی که گاهی منجر به فسادهای دیگر نیز میشود در نیفتد.

همان گونه که قرآن کریم پیشبینی کرده، از عواملی که می‌تواند جوان‌ها را به سمت این گونه ازدواج‌ بکشاند مشکلات عینی و ملموس جامعه از جمله مشکل اندوختن و پس انداز کردن خود یا والدین برای مقدمات ازدواج رسمی و مراسم ازدواج یا خرید خانه و نیز هزینه بالای اجاره و نبود تناسب درامدها و هزینه هاست که موجب می‌شود زوجهای جوان با موافقت خانواده حاضر به امضای عقدنامه نشوند و ترجیح دهند زندگی را با ازدواج سفید ادامه دهند .

از سوی دیگر سوره نور که از آیه اول تا آخر آیه سی و چهار آن، به خانواده و تقویت بنیان خانواده و اجتماع میپردازد، در زمینه ازدواج جوانان آیات بسیار مهم و نیکویی دارد.

ترجمه آیه اول و آیه سی و چهار این سوره که پیرامون تشکیل خانواده و تحکیم بنیان آن و در نتیجه تحکیم بنیان جامعه است، چنین است:

آیه اول: سوره ای که آن را فروفرستادیم و واجب گردانیدیم آن را، و فروفرستادیم در آن آیاتی تبیین کننده، باشد که پندگیرید و متذکر شوید.

آیه سی و چهار: و به درستی که فروفرستادیم به سوی شما آیاتی تبیین کننده، و مثلی از کسانی که پیش از شما زندگی میکردند و پندی برای پرهیزگاران.

از آنجا که در آیه دوم این سوره، ذکری از موضوع زنا آمده، کسانی که با قرآن آشنایی دارند، متأسفانه این سوره را با این آیه اش میشناسند؛ و همان گونه که بسیاری از آیات الهی را از دید شداد و غلاظ مینگرند و به رأفتها و رحمتهای الهی مندرج در دیگر آیات توجه ندارند، در این سوره نیز به موضوع مهم آیات دیگر این سوره که تبیین کننده هستند، بی توجهند که مربوط به تقویت بنیان خانواده و جامعه است؛ و تنها موضوع زنا را مورد توجه قرار میدهند.

به همین دلایل روایت مهمی از رسول گرامی اسلام وجود دارد که میفرماید سوره نور را به دخترانتان بیاموزید؛ و این تأییدی است بر نظر نگارنده که شأن نزول این سوره همان است که در آیه اول و سی و چهار آن آمده است.

و اما دو آیه مهم این سوره که مستقیماً مربوط میشود به ازدواج جوانان (به طور کلی) و ازدواج سفید (بویژه) و در همان راستایی است که هدف این مقاله است:

آیه سی و دو: و به ازدواج دراورید افراد مجرد و بی همسر(چه مرد و چه زن) خود را و درستکاران از بندگانتان (کلفت، نوکر، کنیز و غلام اگر دارید) و جوانان خود را. اگر مستمند هستند خداوند از فضل و برکات خود آنان را مستغنی میسازد؛ و خداوند گشایش دهنده بسیار دانایی است.

آیه سی و سه: پس باید که به دنبال پاکدامنی باشند آنانکه نمی یابند ازدواجی را (بر ازدواج رسمی توانا نیستند و به ازدواج سفید تن داده اند.) تا اینکه توانمند سازد خداوند آنان را از فضل خویش. و کسانی که میخواهند و تمایل دارند که ازدواجشان ثبت شود (باز هم منظور کسانی است که ازدواج سفید کرده اند و در جایی ثبت نشده است به دلیل ناتوانی مالی)، از آنچه که در توان دارید، ازدواجشان را ثبت کنید، اگر آگاهی یافتید که برای آنان خیری در آن است؛ و بدهید از اموال الهی (منظور آن است که اگر حکومتی ادعای اسلامی میکند باید از بیت المال به آنان کمک کند و اگر چنین حکومتی بر پا نیست، بر مسلمانان است که از اموال خود برای سروسامان دادن به این جوانان هزینه کنند.) که خداوند به شما داده است. و مخالفت مکنید با دختران جوانتان بر خواسته شان، اگر (ضمن) پاکدامنی خواهان گرفتن سهم خود از زندگی دنیا باشند؛ و اگر کسی دختران جوان را مجبور کرد (و از کرده توبه کرد) پس همانا که خداوند از آن پس آمرزنده مهربان است.

این دو آیه اصرار قرآن را بر ازدواج جوانان جامعه اسلامی نشان میدهد؛ که هم افراد خانواده را در بر میگیرد و هم افراد جامعه را، از جمله کسانی که به ازدواج سفید به اجبار تن داده اند؛ و تأکیدش بر ازدواج به هرگونه و در هر شرایطی است، با همکاری دیگر افراد جامعه مسلمان.

4/3/93 - احمد شماع زاده

مقاله‌ای مفید و مناسب:

آداب روابط زن و مرد در مکه هنگام ظهور اسلام

مهرداد فرهمند بی‌بی‌سی، قاهره

10 مارس 2016 برابر با20 اسفند 1394

جایگاه زن در اسلام از محورهای اصلی مناقشه در جوامع مسلمان امروزی است. این موضوع در روزهای اخیر همزمان با روز جهانی زن. در عصری که به نظر می‌رسد چارچوبی که در غرب زیر عنوان حقوق بشر شکل گرفته، به گفتمانی غالب و معیاری جهانی بدل شده، پاره‌ای برآنند که عدم تطابق جایگاه زن در شریعت اسلام با این چارچوب و گفتمان، ریشه در ذات و خاستگاه دین اسلام دارد، یعنی این دین، عرف و آداب جامعه ای عربی در هزار و چهارصد سال پیش را بر تمام پیروانش فارغ از اینکه در چه زمانی و در کجای جهان زندگی کنند تحمیل کرده است.

پاره ای دیگر نیز بر این باورند که دین اسلام در سرشت خود تضادی با چارچوبهای حقوق بشری کنونی ندارد و احکام شریعت در مورد زنان، اگر در ظرف تاریخی و فرهنگی خود گذاشته شود، چه بسا برای زمان خود بسیار هم مترقی و ضامن رعایت حقوق زنان و ارتقای جایگاه اجتماعی آنان بوده است.

برای سنجش این دیدگاهها، نگاهی به جایگاه زن در شهر مکه هنگام ظهور دین اسلام ضروری است و از آنجا که تفاوتی که شرع اسلام میان زن و مرد قائل شده، ریشه در عنصر جنسی دارد، ترسیم شمایی از عرف و رفتار حاکم بر روابط زن و مرد در آن تاریخ در این شهر هم ضرورت پیدا می‌کند. آنچه در این نوشتار می‌آید، چکیده ای از روایات مورد اجماع در منابع و مراجع تاریخی و اسلامی است و در صورت استناد به سندی واحد و مشخص، نام آن ذکر شده است.

در شهر مکه محدودیتی برای پوشش زنان وجود نداشته و شکل لباس زنان تنها بر اساس کارکرد آن به عنوان تن پوش و زینت تعیین می‌شده است. برهنگی امری رایج و عادی بوده و حتی رسم بوده که زنان هنگام طواف کعبه (که در آن هنگام بتخانه بود) لباس خود را می کندند و بر زمین می انداختند و برهنه طواف می کردند، گویا با این انگیزه که مردانشان در پایان طواف و به جا آوردن مراسم مذهبی سالیانه که عید حساب می شده، به آنان لباس نو هدیه دهند.

آن گونه که در صحیح مسلم نوشته شده، در سال پس از فتح مکه، پیامبر اسلام دستور داد در مسجدالحرام جار بزنند که زنان نباید برهنه شوند. به باور مفسران قرآن، آیه سی و یکم سوره اعراف که می گوید یا بنی آدم خذو زینتکم عند کل مسجد… (ای فرزندان آدم نزد هر مسجدی زینت خود را برگیرید) برای نهی زنان از برهنگی در مسجدالحرام نازل شده است.

دوستی و معاشرت میان زن و مرد رایج و عادی بوده و به آن خدن می گفتند. به دوست پسر خلیل، و به دوست دختر خلیله می گفته اند. چنین دوستانی با هم ازدواج نمی کردند اما نوعی تعهد هم میانشان بوده و غیر از یکدیگر با کسی دیگر چنین رابطه ای برقرار نمی کردند. از عبدالله بن عباس، پسرعموی پیامبر نقل شده که اگر این دوستی به رابطه جنسی می انجامیده، می کوشیدند این رابطه را پنهان کنند و تا زمانی که این رابطه پنهانی بوده از دید دیگران اشکالی نداشته است، اما در صورتی که رابطه جنسی خود را علنی می کردند سرزنش می شدند. اما پس از ظهور اسلام، قرآن مردان را از ازدواج با زنانی که دوست پسر (خدن) داشته اند نهی کرد (سوره نساء آیه ۲۵)، چه رابطه جنسی آنان آشکار بوده باشد و چه پنهان (سوره انعام آیه ۵۱).

مکه مرکز تجاری و زیارتی شبه جزیره عربستان بوده و تن فروشی زنان نیز یکی از راههای کسب درآمد در این شهر بوده و نقش مهمی در درآمد برخی از خانواده ها داشته است تا آنجا که گفته می شود بزرگان یکی از قبائل از پیامبر خواستند که زنا را برای آنان حلال کند تا مسلمان شوند، چون کسب و کار آنان از این راه است. زنان تن فروش با پارچه سرخ رنگی شناسایی می شدند که بر در خانه می آویختند. بیشتر این زنان همسران مشخص و متشخصی داشتند و نامهای این زنان که به روایاتی نه نفر و به روایاتی دیگر، بیش از ده نفر بودند و باغیه (زناکار) نامیده میشدند در کتابهای تاریخ ثبت است.

از دید اسامه عکّاشه، نویسنده مصری، بخشی از نزاع بر سر اسلام در مکه، به سبب همین سنت بوده که شماری از قبائل از طریق آن کسب درآمد می کردند و شماری دیگر آن را ننگ میدانستند. پیامبر اسلام هم به همین قبائل تعلق داشت و در دینی که آورد، زنا حرام و مستحق مجازات دانسته شد.

زنانی که با مردان متعدد رابطه جنسی برقرار می کردند اگر شمار این مردان کمتر از ده نفر بود، در صورتی که باردار می شدند این حق را داشتند که پس از تولد فرزند، هر یک از این مردان را که بخواهند به دلخواه خود به عنوان پدر او برگزینند و معرفی کنند. آن مرد یا دیگر مردانی که با وی رابطه داشتند نیز حق نداشتند با انتخاب او مخالفت کنند. به چنین رسمی رهط می گفتند. در صورتی که شمار مردانی که با این زن رابطه داشتند بیش از ده نفر بود، آنگاه تصمیم اینکه فرزند از آن کیست با آن مردان بود.

زنان به شیوه های گوناگون به همسری مردان در می آمدند که بستگی به جایگاه اجتماعی خانواده شان داشت. رایجترین شیوه، خریداری زنان بود که به پدر دختر مبلغی می پرداختند و دختر را که ممکن بود حتی تازه متولد شده باشد از او می خریدند. شیوه رایج دیگر، به اسیری گرفتن زنان در جنگها بود. یا اینکه دو مرد دخترانشان را به یکدیگر می دادند (معروف به شغار) یا در مواردی، زنان همسرانشان را با یکدیگر عوض می کردند (معروف به بدل).

گاه مردان با پرداخت مبلغی به زن برای مدت معینی با وی رابطه برقرار می کردند (متعه). هنگامی هم که مردی از دنیا می رفت، همسرانش به پسرانش به ارث می رسیدند (مقت). در مورد رابطه با محارم همان ممنوعیتهایی که در دین اسلام هست پیش از اسلام هم برقرار بود با این تفاوت که مردان می توانستند دو خواهر را با هم به همسری داشته باشند(جمع بین الاختین).

خانواده های متشخص دخترانشان را در مقابل دریافت مبلغی که به آن صداق می گفتند به یکدیگر می دادند و تصمیم با پدر یا ولی دختر و پسر بود. به این شیوه بعوله می گفتند (برگرفته شده از کلمه بعل به معنای شوهر). همین شیوه از همسری بود که دین اسلام بر آن صحه گذاشت و به عنوان ازدواج رسمی مورد تأیید قرار گرفت و دیگر شیوه ها را ممنوع کرد. همسرگزینی از میان زنانی که در جنگ اسیر گرفته می شدند را نیز جایز شمرد.

در مورد متعه اهل سنت معتقدند که این سنت تا زمانی که پیامبر زنده بوده رواج داشته اما او هنگام بازگشت از واپسین سفر خود به مکه (حجة الوداع)‌ آن را حرام اعلام کرده است، اما بیشتر علمای شیعه چنین روایتی را نمی پذیرند و متعه را مورد تایید اسلام می دانند.

در بسیاری از قبایل، پیوندهای زناشویی چندان استحکامی نداشته و تعصب چندانی بر روابط خارج از ازدواج وجود نداشته است. یکی از سنتهای رایج استبضاع نامیده می شده به این معنی که مردانی که بچه دار نمی شدند یا اینکه می خواستند از فردی که از لحاظ جسمی قوی و تنومند بود یا به صفاتی همچون شجاعت و دانایی شهرت داشت، دارای فرزندی شوند، همسر خود را برای همخوابگی نزد او می فرستادند و تا زمانی که مشخص می شد همسرشان از آن مرد باردار شده است با او نزدیکی نمی کردند، فرزندی هم که این گونه به دنیا می آمد فرزند خودشان محسوب میشد نه فرزند آن کسی که همسرشان از او باردار شده است.

در سالهای قحطی یا از شدت فقر نیز گاه مردان همسرشان را به خانه ثروتمندان می فرستادند تا در ازای همبستری با آنان پول یا غذا دریافت کنند. چنین رسمی مضامده یا ضماد عنوان داشته است.

زنان حق جدائی از همسر را داشتند مشروط بر اینکه مبلغی به شوهر بپردازند. به این رسم خلع می گفتند که اسلام نیز بر آن صحه گذاشت و در فقه تحت عنوان طلاق خلع رسمیت یافت که زن می تواند با بخشیدن همه یا بخشی از مهریه اش از همسرش جدا شود. همچنین می توانستند هنگام ازدواج شرط کنند که حق طلاق داشته باشند که این حق هم در اسلام تایید و به رسمیت شناخته شد.

عده نگه داشتن پس از جدایی رایج نبوده و زنان می توانستند بلافاصله پس از جدایی به همسری مرد دیگری درآیند. حکایت مشهوری نزد اعراب هست که پیش از اسلام زنی به نام ام خارجه بوده که بیش از چهل بار ازدواج کرده و طول هر بار ازدواجش میان یک شب تا حداکثر، چند روز بوده است. بر اساس این حکایت ضرب المثلی در زبان عربی هست که در کنایه به کاری که خیلی سریع و شتابزده انجام می شود می گویند سریعتر از ازدواج ام خارجه (اسرع من نکاح ام خارجه).

در مورد نگهداری بچه ها غالباً رسم بر آن بوده که مادران بچه هایشان را شیر ندهند و آنان را پس از تولد به دایه بسپرند. پیامبر اسلام را نیز مادرش شیر نداد و هشت زن مختلف به او شیر دادند که معروفترینشان حلیمه است. حتی هنگامی که بچه را از شیر می گرفتند، برای او پرستار (حاضنه) می گرفتند تا او بچه را بزرگ کند. پیامبر اسلام نیز با اینکه تا شش سالگی مادرش زنده بود، پرستاری به نام ام ایمن داشت. آن گونه که ابن سعد در کتاب طبقات کبیر (یکی از مراجع اصلی تاریخ صدر اسلام) نوشته، دلیل اینکه بچه ها را مادران شیر نمی دادند و بزرگ نمی کردند این بوده که زنان بتوانند به راحتی و آزادانه به معاشرت جنسی با همسرشان ادامه دهند؛ سختی بچه‌دار را برنتابند، تا دوباره باردار شوند. همچنین این اعتقاد وجود داشته که رابطه جنسی به شیر مادر زیان می رساند. نوزادان پسر را حتی از محیط خانه دور می کردند و همراه با دایه به بادیه یعنی بیرون از شهر می فرستادند تا همان جا بزرگ شود (در مورد پیامبر اسلام نیز چنین کردند).

دین اسلام فرهنگ جامعه مکه را کاملا تغییر داد و بسیاری از عادات رایج در آن را ممنوع کرد، اما این تغییر و ممنوعیت یکباره و ناگهانی نبود. به نظر می رسد آغاز این تغییرات پس از ورود پیامبر به مدینه بود که فرهنگ مردم آن از لحاظ رفتارهای جنسی و معاشرت با زنان، نسبت به مکه متفاوت بود. اوس و خزرج، دو قبیله اصلی مدینه همچون مردم مکه بت پرست بودند، اما بخشی از شهر را یهودیان تشکیل می دادند که جایگاه زنان در جامعه آنان بر اساس دین یهود تعریف می شد. در این جامعه، ازدواج ضابطه مند وجود داشت، رابطه خارج از ازدواج ممنوع بود و برای پوشش زنان نیز نوعی حجاب در نظر گرفته شده بود. با ورود پیامبر به مدینه، بت پرستان و بخشی از یهودیان به دین اسلام گرویدند و پیامبر جایگاه حاکم این شهر را یافت و نخستین حکومت اسلامی برپا شد. آن گونه که در کتب تاریخ ثبت است، پس از مدتی مردان مدینه از رفتارهای مهاجرانی که از مکه آمده بودند با زنان به او شکایت کردند. دو روایت معروف در مورد مردانی از اهالی مدینه هست که نزد پیامبر شکایت کردند که مردانی از مهاجرین اهل مکه را در حال همبستری با همسر خود یافته اند (هلال بن امیه و عویمر بن زید معروف به ابو دردا). آن گونه که در روایات آمده پیامبر رفتاری مماشات گونه در قبال این شکایات داشت و کوشید که قضیه را فیصله دهد بی آنکه کار به مجازات آن مردان و زنان بکشد، اما از آن پس بتدریج آیاتی از قرآن نازل شد که بر رفتارهای مهاجران مکی پایان داد و همچون دین یهود، محدودیتهایی بر زنان اعمال کرد و برای روابط خارج از ازدواج مجازاتهایی تعیین کرد. پس از فتح مکه، همین قوانین و ممنوعیتها و محدودیتها در مکه نیز اعمال شد.

گروهی از مدافعان دین اسلام می گویند اینکه زنان و مردان در مکه پیش از همه گیر شدن اسلام آزادیهای بیشتری داشتند لزوما به این معنی نیست که زنان از جایگاه و حقوق بهتری برخوردار بودند، بلکه چه بسا حاکی از کم اهمیت شمردن زنان و نگاه شیئ گونه به آنان بوده است. دین اسلام پیوند زناشویی را ساماندهی، و برای زنان حقوقی تعیین کرد. زنانی که پیشتر خودشان جزو حق الارث به حساب می آمدند دارای حق ارث شدند، مرد مجبور به تامین مالی همسر و پرداخت مهریه به او و حتی پرداخت دستمزد برای شیر دادن بچه شد.

البته امروزه کم نیستند باورمندان به دین اسلام که می گویند شاید این دین در هزار و چهارصد سال پیش جایگاه زنان را ارتقا بخشیده باشد، اما گذر زمان و بروز برداشتهای گوناگون و گاه افراطی از این دین از سویی و مقتضیات زمانه ایجاب می کند که در احکامی که شریعت برای زنان وضع کرده، تجدیدنظر شود، تجدیدنظری که به باور آنان، با سرشت و روح دین اسلام در تضاد نیست.