هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

تاریخچه صابون و شامپو

تاریخچه صابون و شامپو

احمد شمّاع زاده


چند سال پیش، شبی در جمعی نشسته بودم که صحبت به اینجا کشیده شد که گفتم من یک بار سرم را با صابون می‌شویم و بار دوم با شامپو. یک مرتبه کسی که از من خیلی جوانتر بود و کارشناس فرهنگی هم بود، با شگفتزدگی بسیار پرسید شما سرت رو با صابون میشویی؟!! من گفتم طوری میپرسی که گویی پدر و مادرت پنجاه سال پیش سرشون را با شامپو میشسته اند! دوم اینکه صابون سرشویی با صابون معطّر روشویی بسیار متفاوت است؛ اگر نمیدانی که نمیدانی، بدان!

غرض از نوشتن این مقدمه، این است که اطلاعات مبتنی بر خاطرات خود در این زمینه را برای جوانان بازگو کنم.


تاریخچه شامپو:

اولین بار شامپو مانند بسیاری چیزها از جمله بیسکویت ویفر و آدامس، و رادیو و تلفن، توسط انگلیسیها ساخته و نامگذاری شد. دهه چهل بود و من در بازار سیف خرمشهر در مغازه کوچک برادرم کار میکردم. هنگامی که یک کشتی در بندر پهلو می‌گرفت، جاشوها یا کارکنان کشتی، برخی کالاها را که همراه با خود آورده بودند، به مغازه داران میفروختند. یک روز شیشه‌هایی را که مایعی لعلی رنگ در آن‌ها بود، برای فروش آوردند. این اولین باری بود که شامپو نامش و خودش در ایران شناخته شد. شیشه‌اش ساده و بیقواره بود؛ نه مانند اکنون که خیلی شیک و در انواع و اقسام گوناگون، برای جلب نظر خریدار متنوّع شده است.


پس از آن زمان بود که شرکت داروگر (اولین کارخانه صنایع بهداشتی در ایران) اولین شامپو را که زرد رنگ بود، و به دلیل مشابهتش با خمره شراب، به آن شامپو خمره ای می‌گفتیم، به بازار آورد؛ همراه با نوع یک بار مصرفش که به دلیل مشابهتش با بالشتک، به بالشتکی شهرت یافت.


صابون سرشویی:

از قدیم الایام، در اروپا و آسیا، صابون تولید میشده است. ولی در میانشان کمتر صابونی یافت می‌شد که مانند امروزه، با مواد معطّر خوشبو شده باشد. اولین صابون معطر، صابون لوکس انگلیسی بود.

در دهه 60، در سریال هزاردستان، محمدعلی کشاورز خدا بیامرز، نقش شعبون استخونی را بازی می‌کرد. کار شعبون این بود که استخوانهای کله پاچه فروشیها (که امروزه عنوان خود را طبّاخی می‌نویسند.) را جمع می‌کرد تا به کارگاه صابون پزی ببرد و بفروشد. ظاهراً لعابی که از پختن دوباره استخوان بر می‌آید، مناسب ساختن صابون است؛ البته این حدس من است. تا مدتی پیش منطقه ای در جنوب شهر تهران به صابون پزخونه مشهور بود.

پس از اینکه شعبون سر شش انگشتی را در آرایشگاه از تنش جدا کرد و خودش هم بعد کشته شد، در اعلامیه مجلس ترحیمش شعبون استخونی به شعبان استادخانی تبدیل شد!! روحت شاد علی حاتمی!


تا اینجای کار دانستیم که صابون از قدیم در ایران تولید میشده؛ ولی طبیعی است که تا دوران محمدرضاشاه پهلوی، صابون عطری در میان آن‌ها نبوده باشد. صابونهایی که من از کودکی به یاد دارم چند گونه بود.

انواع صابونها

صابون مراغه که زردرنگ و مکعب مستطیلی بی قواره، و بهترین صابون سرشویی بود.

صابون برگردون سفیدرنگ که آنهم مثل صابون مراغه بی قواره بود؛ ولی به آن دلیل که ارزانتر از آن بود، دلّاک های حمّام در حمّامهای عمومی برای صابون زدن به سر و تن مردم، از آن استفاده می‌کردند.

صابون زیتون که سبزرنگ و شبیه نیمکره بود، و گرانتر از صابون مراغه، و ویژه سرشویی بود.


در همان زمانها مادّه دیگری هم برای شستن و پاکیزگی و بویژه برای پاکیزه کردن ظروف چرب استفاده میشد که به آن چوبک میگفتند. چوبک را هم دیده بودم و ظاهراً از خرده چوب همراه با ماده‌ای سفیدرنگ (شاید ضایعات کارگاه صابون پزی) تشکیل شده بود. با بهبود وضع معیشتی مردم در اواخر دهه چهل، مایع ظرفشویی و پودر رختشویی نیز به مواد تمیزکننده افزوده شد؛ که اولین مارک تجاری آن در ایران فاب، با قوطی آبی رنگ، و پس از آن تاید (انگلیسی، به معنای موج) با قوطی زردرنگ، و سومین، برف سفیدوآبی بود. ما سالیان سال به هر گونه پودر رختشویی میگفتیم فاب، زیرا همواره اوّلین نامها دیر از یاد و خاطره ها می‌روند و به سختی از زبان مردم می‌افتند.

29 آذر 1400

احمد شمّاع زاده

نامه نگاریهای علمی- پژوهشی

نامه نگاریهای علمی- پژوهشی


احمد شمّاع زاده

سلام جناب دکتر سروش

فایل صوتی سخنرانی شما را که مربوط به شب وفات حضرت ختمی مرتب است، گوش دادم و بهرمند شدم. ضمن تشکر خواستم نکته ای را یاداور شوم که در آن سخنرانی اظهار داشتید:

«مقوله هایی همچون آزادی به معنای امروزین در قرآن وجود ندارد».

درست است. در ظاهر و با عنوانهای امروزین، بسیاری از حقایق و واقعیتها در قرآن وجود ندارد؛ ولی در باطن، یعنی در بطن قرآن همه چیز وجود دارد؛ از جمله:

آزادی، دموکراسی، رانتخواری (از مقوله های اجتماعی)، دی. ان. آ. و کروموزوم (از مقوله های ژنتیک)، و شکل کیهان و تشکیل سیاهچالگان (از مقوله های کیهانشناسی)

تنها چیزی که موجب می‌شود تا بتوانیم آنها را بازشناسیم آن است که در این کتاب عظیم، تدبر کنیم. در طول زندگی از بسیاری نکته های قرآنی رمزگشایی کرده ام؛ ولی تنها چهار پژوهش را که به آنها اشاره کردم، برای شما میفرستم.

با آرزوی سلامتی و بهروزی و توفیق روزافزون برای شما، ارادتمند: احمد شماع زاده

نامه دوم: سلام جناب دکتر سروش

پاسخ نامه ام را که ندادید تا بتوانم پیام قرآن پیرامون آزادی و دموکراسی به معنای امروزین آن را به آگاهی شما برسانم. پس دستکم و لطفا نشانی ایمیل مرا به یار و همکار دیرینه جناب آقای سیدمحمدحسین (مجید) شاهنگیان که سالیان سال است از وی بیخبرم، برسانید تا مطلبی را که در مورد سپاه پاسداران نوشته ام با ایشان در میان گذارم.

گفتنی است به خاطر نوشته هایم از آغاز انقلاب تاکنون به بسیاری از شخصیتهای علمی و دینی نامه نوشته ام؛ ولی در میان آنان تنها یک مرد راستین و انسانی وارسته و والااندیش را یافته ام که در اوج داشتن مشغله های فراوان در سال 1360، با دستخط مبارک خویش، پاسخ مرا داد و به وسیله پست برایم فرستاد؛ که زحمتش به هیچ روی قابل قیاس با پست الکترونیک نیست! و آن بزرگوار کسی نبود جز مرحوم مغفور، شادروان آیت الله العظمی حسینعلی منتظری رحمه الله علیه.

ارادتمند: احمد شماع زاده

این دو نامه قدیمی است؛ و به پیش از نوشتن بیانیه ای بر رد «قرآن به مثابه خوابنامه» باز می‌گردند: بیانیّه ای بر رد «قرآن به مثابه خوابنامه»: https://www.academia.edu/26307371





پاسخ به نامه استاد دانشگاه مقیم خارج از کشور

من هم خدمت شما هموطن محترم و مؤدب سلام عرض می‌کنم و آرزوی سلامتی برای شما دارم.

من نیز از اینکه با شما همسخن شده ام خوشحالم و بهره هایی بردم؛ و اما پاسخ به نامه شما:

یک - اینکه به برخی یا بسیاری از حدیثهای موجود در کتاب‌های حدیث و بویژه کتاب بحارالانوار که در آن سره از ناسره جدا نشده اعتقاد ندارید، نکته مشترکی میان ماست. مبنای کار نگارنده، تنها قرآن است؛ مگر در برخی آیات اگر حدیثی گرهی از گره‌ها را بگشاید، که کمتر پیش آمده است.

دو- موصوع میقات حضرت موسی با خدا را که از تورات نقل کردید، بر آگاهی من افزود؛ ولی اینکه شما آن را با معراج مقایسه کرده‌اید به هیچ روی قابل قبول نیست. معراج تکینه است، پیشتر نبوده، تکرار نشده و نخواهد شد. موضوعی را که تورات نقل کرده، قرآن کریم نیز نقل کرده البته روایت درستش را؛ (مانند موارد بسیار دیگری که قرآن، تورات را اصلااح کرده است) بدین ترتیب که آن صداها زمانی است که حضرت موسی به دستور خداوند چهل تن از یاران خود را به کوه، و در اصل به مهمانی خدا برد؛ (و نه زمانی که به تنهایی به کوه رفت) و به آن دلیل که آن سروصداها لرزه ای بر اندام مهمانان انداخت و آزمونی الهی بوده، من در مقاله ای زیر عنوان «انقلاب ایران آزمونی الهی» کمی به آن پرداخته ام:

انقلاب ایران، آزمونی الهی: https://www.academia.edu/15321819


اگر برخی نوشته‌های مرا بخوانید (مانند همین مقاله) قول می‌دهم نه تنها منحرف نخواهیدشد، بلکه از اینکه خود را از خواندن نوشته‌هایم منع می‌کرده اید، پشیمان خواهید شد.


سه - شما نوشته اید که عیسی مسیح در چندین جا میگوید من پسر انسانم ولی آباء کلیسا میگویند پسر خدا. اگر برای شما مشکلی نیست و امکانش هست، چند تا از آیه‌های انجیل که این جمله‌ را دارند، لطف کرده برایم بفرستید، زیرا به آن‌ها نیاز دارم ولی به راحتی نمیتوانم بیابم.


چهار - این متن را در ورد نوشتم تا برای شما بفرستم. برای من سخت است چت کردن با حروف ریز فیسبوک (از نظر چشم). پس اگر مایل بودید مستقیماً مکاتبه داشته باشیم این است نشانی ایمیل من: hmdshmzdeh@gmail.com


پنج - اگر در کلاس درس دانشجویان از شما پرسیدند که معراج چگونه بوده، آنچه را که از متن زیر می‌فهمید به یاد آورید و بگویید این‌گونه بوده. این نظرها صافی شده نظرهای بی‌پایه ای است که به آن‌ها اشاره کرده‌اید؛ و کمتر شکی در آنهاست.


جهت کوتاه شدن این مجموعه، متن ارسال شده حذف شد؛ و برای علاقمندان به جای متن، لینک آن را در اینجا می‌گذارم: عروج انسان به ژرفای کیهان: https://www.academia.edu/39885554




جناب آقای دادگستر، سلام بر شما

یکی از دوستان چندی پیش ایمیلی برایم فرستاد که کتاب زندگی استیو جابز با ترجمه شما پیوست آن بود. آن را ذخیره کردم و برخی روزها بخشهایی از آن را به ترتیب می‌خوانم. روز اول که شروع کردم، شما را شخصی دقیق و سختکوش یافتم (که این دو نعمت را خداوند به من نیز ارزانی کرده است). دیروز توضیح شما را پیرامون سیلیکان میخواندم که با این جمله جالب و بجا روبه رو شدم: هیچکس کلمه ی کانی را کنی ننوشته و نخوانده است پس چرا باید سیلیکان را سیلیکن بنویسیم و بخوانیم؟

این جمله مرا به یاد جمله ای از خودم انداخت که در طرح درس درست نویسی... آورده ام: همانگونه که نمی نویسیم آراستار و مینویسیم آرایشگر پس نباید بنویسیم ویراستار و باید بنویسیم ویرایشگر.

بله، ایرادی بر ترجمه شما نیست؛ ولی به احتمال قوی این فرهنگستان است که بسیاری از نویسندگان و بویژه ویرایشگران را به راهی نادرست برده است.

چند روز پیش با یکی از دوستان که دکترای ادبیات فارسی است گپ میزدیم که سخن از ویرایشگر کتابش شد و گفت ویراستار... گفتم دکتر شما دیگه چرا؟ مگر ما آرایشگر را... گفت این هم درست است. گفتم تنها این درست است و ویراستار نادرست است. در همان موقع کس دیگری گفت «آنقدر مشکلات هست که...» گفتم ما نباید زبان خود را ویران سازیم که مشکلات هست. مشکلات همیشه بوده و هست و خواهد بود و این شانه خالی کردن از متعهدبودن به زبان مادری است.

پدران ادیب ما (فکر میکنم در دوره رضا شاه) بر آن شدند که ی را کوچک کرده و بر بالای ه آخر واژگان بگذارند تا واژه زیبا به نظر آید. چرا ما آن را همزه عربی تلقی کرده و گفته ایم نه این نادرست است و مثلا باید نوشت: کلمه ی - مقدمه ی که خیلی نازیباست. من هنوز از یاد نبرده ام و شاید برخی پارچه یا تابلو نویسان هنوز این کار را میکنند که توی ک آخر(بویژه آنگاه که سرکشش را حذف کنند) یک ک کوچک میگذاشتند(که آن هم شبیه همزه عربی بود) تا هم کسی به خطا درنیفتد و هم واژه زیباتر شود.

برخی از همان کسانی که شعار پارسی را پاس بداریم (مانند دکتر حداد عادل!) را سرمیدهند میخواهند این زبان را تنها از واژگان فرنگی پاک کنند و کوششی برای زدودن واژگان نابجای عربی نمیکنند. مثلا به جای پیتزا که واژه ای ساده و از خاستگاه آن وارد دیگر کشورها و فرهنگها شده، واژه خنده دار کش لقمه را میگذارند؛ ولی تنها در یک سطر هجده واژه ای ده واژه آن را عربی مینویسند. چگونه است که تلفن و تلویزیون را همانگونه که از خاستگاهشان آمده، به کار می‌گیریم ولی پیتزا را نه. دستکم از عربها یادبگیریم اگر نخواهند بنویسند تلفون، آن را به هاتف (ساده و با معنی) ترجمه می‌کنند.

شما مترجمی دقیق و نکته سنج هستید. من هم در مقاله های گوناگون خود، هرجا لازم دیده‌ام ، گوشزدی به مترجمین کرده ام که برخی از آنها را در اینجا می آورم:

از مقاله شکل کیهان در قرآن:

قرآن‌کریم درمورد پایان جهان و آغاز جهانی دیگر می‌فرماید:

یوم نطوی‌السماءکطیّ‌السّجلّ‌للکتب‌کمابدأنااول‌خلق نعیده وعداًعلیناانا کنا فاعلین(انبیاء:104)

ترجمه‌: روزی(زمانی) که می‌پیچانیم(درمی‌نوردیم) آسمان(کیهان) را چون پیچاندن طومار نامه‌ها. همچنانکه شروع‌کردیم آفرینش اولیه را، برمی‌گردانیم آن را. وعده‌ای‌است که اجرای آن بر ماست و ما آن وعده را به‌انجام خواهیم‌رساند.

ترجمه انگلیسی:

On the day when We will roll up heaven like the rolling up of the scroll for writings; as We originated the first creation, (so) We shall reverse it; a promise (binding on us); surely We will bring it about.


روشنگری: از این جهت ترجمه انگلیسی آیه آورده‌شد، که هرگاه کسی قصدکرد این آیه را به زبان انگلیسی ترجمه‌کند، به اشتباهی که دیگران در ترجمه این آیه کرده‌اند، دچار نشود و از همین ترجمه بهره‌برداری کند؛ زیرا مترجمان قرآن به زبان انگلیسی نیز مانند مترجمان فارسی آن، چون دقت کافی در ترجمه کلام خداوند را ندارند و نمی‌توانند درک‌کنند که کلام خداوند بسیار دقیق است، در این آیه، واژه آمیخته ‌‹نعیده› را که به معنای ‹برمی‌گردانیم آن را› = reverse it هست، ‹دوباره ایجادش‌می‌کنیم› = reproduce it ترجمه کرده‌اند.

از مقاله نسبت الهی:

لنگدان مشتاقانه گفت: "ممکنه! و لبخندزنان اسلاید صدف مارپیچ یک حلزون را روی پرده انداخت و ادامه داد: اینرو می‌شناسی؟"

روشنگری: در عبارت صدف مارپیچ یک حلزون، مارپیچ اضافه است. البته اگر ادیبان انگلیسی زبان هم پیش از این شکل حلزونی را با شکل مارپیچی یکی نمی‌دانسته‌اند ولی متاسفانه مترجمین و حتی دانشمندان کنونی تفاوتی میان آن دو نمی‌گذارند و این درحالی است که تفاوت این دو بسیار زیاد است. مثلا دانشمندان می‌نویسند spiral galaxy و مترجمین ترجمه می‌کنند کهکشان مارپیچی در صورتی که اصولاً کهکشان مارپیچی نداریم و همه کهکشانهایی که به نام مارپیچی شهرت یافته اند شکل حلزونی دارند. زیرا افزایش حجم لایه‌های شکل مارپیچی که همانند پیچش مار به دور خودش است بر مبنای تصاعد حسابی است ولی مبنای افزایش حجم لایه های شکل حلزونی آنگونه که با خواندن این دو مقاله دانسته‌ام، تصاعد فیبوناچی و عدد فی است. پیش از این تصورم بر این بود که مبنای افزایش حجم در شکل حلزونی تصاعد هندسی است و به دنبال دلیلی برای این تصور خود بودم که نسبت الهی به کمکم آمد. آنچه که در فرهنگهای زبان انگلیسی آمده بدین گونه است:

Spiral و limacine برای شکل حلزونی

Helix برای منحنی حلزونی

Helical و spiral برای مارپیچی

پیشنهاد می‌شود از این پس مترجمین محترم دو واژه آخر را حلزونی ترجمه کنند تا به واقعیت نزدیک‌تر شوند و یا به منظور نویسنده پی‌ببرند، سپس هرچه که دریافتند ترجمه کنند.

دیروز نکته ای را در ترجمه شما دیدم که خواستم دلیلش را بدانم. شگفتزده شدم، آن هنگام که دیدم واژه داماسکوس لاتینی را به جای دمشق گذاشته اید. از سوی دیگر پس از آن آورده اید «حمص (آنهم با الف مقصوره- چیزی که به چشم می آمد. شاید اشکال چاپی باشد. ص: 23) دو شهر از شهرهای سوریه که اولی مرکز آن هم هست». شاید منظوری داشته اید؛ ولی به نظر من در ترجمه باید نامهای خاص را به همان گونه که همه میشناسند به کار برد و بویژه از نوشتن لفظ لاتینی آن در ترجمه فارسی خودداری کرد، مگر در پرانتز.

روزی در فرودگاه عشق آباد با چند نفر که به زبان انگلیسی سخن میگفتند روبه رو شدم. میدانید که انگیسیها به عشق آباد میگویند: اشکاباد. تا آنان این واژه را به کاربردند من از آنان پرسیدم آیا شما میدانید که این واژه فارسی است و اشکاباد معنای ضد آن را میدهد؟ گفتند چگونه؟ گفتم عشق یعنی لاو ولی اشک یعنی تی یر. این نشانه شادی است و آن نشانه اندوه. خیلی خوششان آمد که سخن نوی دانستند.

نکته دیگری که مربوط به ترجمه نیست بلکه به زیبایی متن نویسنده یا مترجم ربط می یابد این است که پیشترها من هم مانند شما از گیومه برای واژگان خاص بهره میبردم ولی دیدم هنگامی که میتوان در پایان نوشتن خیلی ساده همه آن واژگان را سیاه(بلد) کرد(مانند همین نامه من به شما) آن روش را ترک کردم.

سخن آخر اینکه اگر دوست دارید درصورتی که در ترجمه تان چیزی نامأنوس دیدم به شما گزارش کنم به این ایمیل پاسخ دهید. در غیر این صورت متوجه میشوم که این نوشته خوشایند شما نبوده و من تنها وقت تلف کرده ام. خدا یار و نگهدار شما باد. احمد شماع زاده - 3/1/1391

برای آگاهی خوانندگان: این مترجم هم مانند دیگرانی که به آنان نامه نوشته ام و در نامه به دکتر سروش یاداور شدم، پاسخ نامه مرا نداد.


سردبیر محترم وبسایت تبیان

سلام علیکم و رحمة الله

طی چند سال گذشه، چندین بار با شما تماس گرفته و یا مطلب فرستاده ام ولی هیچگاه پاسخی نیامده است. گویا شما را هم دنیا گرفته است. اگر این ایمیل را دریافت کردید، و اگر از تماس هراسی ندارید دستکم بنویسید رسید تا من بیش از این آسیب نبینم و بدانم که نمیخواهید ارتباط برقرار شود.


به آگاهی میرسانم چندین سال پیش به یکی از معجزات علمی بس مهم قرآن پی برده ام و نگارش نخستین آن سالهاست که در وبسایتهای قرآنی از جمله پایگاه اطلاع رسانی دانشگاهیان کشور(ایسکا. آی آر) وابسته به جهاد دانشگاهی، دانشنامه موضوعی قرآن وابسته به فرهنگ و معارف قرآن قم و وبسایت تبیان زیر عنوان "چهار پایان ویژه قرآنی" منتشر شده و در کتابخانه دیجیتالی تبیان نیز ثبت و ضیط شده است.

غرض از این نامه نگاری این است که بگویم چرا ما همواره منفعلانه عمل میکنیم؟ هرگاه دانشمندان نامسلمان به معجزه ای از قرآن دست یافتند ما هم فعال میشویم و به تبلیغ و پیامرسانی آن موضوع میپردازیم مانند اعتراف دکتر کیت مور به اعجاز قرآن در مورد مراحل جنینی انسان که با سلام و صلوات بسیار تبیان به آن پرداخته است ولی اعجازی بسیار مهمتر از آن را که در چهاررپایان ویژه قرآنی شرح داده ام، (و بعدها به توسعه این نظر پرداخته ام) هیچگونه تبلیغی نمیکنید و به سمع و نظر جهانیان نمیرسانید؟

من از دو آیه از قرآن به چند اعجاز از قرآن دست یافته ام و با توجه به اینکه در وبسایتهای مختلف از جمله تبیان منتشر شده، هیچ مرجع قرآنی خود را متعهد به آن ندانسته تا به ترویج این نظرها در مراکز علمی داخل و خارج بپردازد. اگر این وظیفه بر عهده تبیان (یتبیان کل شیء قرآن) نیست پس بر عهده کیست؟ مگر کار شما برای خدا و در راستای قرآن نیست؟ چرا ما همواره باید منفعلانه عمل کنیم و هرگاه دانشمندان نامسلمان به نکته ای دست یافتند بگوییم آری قرآن چنین و چنان است!! چرا خود دست به عمل نیمشویم و در تبلیغ قرآن نمیکوشیم؟ 

من وظیفه خود را از جهت اطلاع رسانی به شما انجام دادم. دیگر خود دانید. همراه این نامه چند پیوست را که همه ناشی از تدبر در آن دو آیه هست و در سالهای اخیر نگاشته شده اند و یا ترجمه کرده ام و در برخی وبلاگها منتشر شده است، به پیوست میفرستم. والسلام احمد شمّاع زاده

جهت آگاهی خوانندگان: این مدیر وبسایت تبیان هم که یقیناً معمم و حوزوی است، و می‌داند که جواب سلام واجب است، به نامه ام پاسخ نداد.

***

جناب آقای کحیل مدیر محترم پایگاه معجزات علمی در قرآن و حدیث

با سلام، به اطلاع میرسانم که با خواندن مقاله شما پیرامون شکل کیهان زیر عنوان بافت کیهانی- نگاه علمی قرآن به جهان متوجه شدم که وبسایت شما از امکانات خوبی در ترجمه برخوردار است و با خواندن شرح حال و بخشی از فعالیتهای قرآنی شما به شخص شما که همفکر و همروش من هستید و در سوریه زندگی میکنید ارادت یافتم.

احتمال دارد شما فارسی ندانید ولی میدانم سریعا این نامه را ترجمه میکنید و از نظرهایم مطلع میشوید.

خدمت شما عرض کنم من هم پژوهشهای قرآنی زیادی دارم که خلاصه آنها را زیر عنوان دانشنامه مفاهیم ویژه قرآن کریم جمعاوری کرده ام.

برای آن همه زحمتهایی که کشیده اید به شما خسته نباشید میگویم هرچند میدانم کارکردن در راه قرآن نه تنها خستگی نمیآورد بلکه موجب شادی و مسرت و تازگی روح و روان انسان نیز میگردد.

چون من امکانات ترجمه ندارم و در طول زندگی همواره به تنهایی به پژوهش در قرآن پرداخته ام از جنابتان تقاضا دارم اگر مایل باشید برخی از نوشته های خود را که گوشه ای از اعجازهای قرآن را نشان میدهند برای ترجمه و درج در وبسایتتان به شما و همکارانتان اهداء کنم.


نکته ای مهم: در طول پژوهشهای خود در قرآن به این موضوع آگاهی یافته ام که تقریبا هیچیک از اعجازهای قرآن تنها برای نشان دادن اعجاز قرآن نازل نشده بلکه هر یک از آنها دستکم نکته ای برای انسان و پیشرفت و تعالی او در بر دارد.


به عبارت دیگر منظور خداوند از آوردن اعجازهای قرآنی تنها آوردن اعجاز نیست بلکه همواره نکاتی را در اعجازهای قرآن آورده که ما باید پیرامون آنها پژوهش کنیم نه اینکه صبر کنیم نکته ای را دانش روز به آن برسد و ما بگوییم که قرآن کریم هزاروچهارصد سال پیش این نکته را یاداوری کرده است. قرآن کتاب هدایت است. پس هیچگاه نباید کارکرد هدایتگری قرآن را فراموش کنیم. چنانکه خود در آغازش گفته است: هدی للمتقین.


هر چند برای شما و مقاله تان احترام زیادی قائل هستم ولی این موضوع مانع از آن نمیشود که نکته ای را پیرامون شکل کیهان که مبنای نوشته شماست یاداوری نکنم. شاید موجب خرسندی شما هم بشود:

با خواندن مقاله تان متوجه شدم که شما به شکل درونی کیهان پرداخته اید. خوب است. خیلی هم جای تشویق و تمجید دارد ولی منظور کیهانشناسان از شکل کیهان که همواره به دنبال آن میگردند و تاکنون به آن دست نیافته اند شکل بیرونی آن است و نه شکل درونی آن.


وبسایتی وجود دارد با عنوان شکل ترومپتی کیهان(به زبان انگلیسی) که نویسنده آن با توجه به آیه یوم ینفخ فی الصور... تصور کرده است که شکل کیهان همان گونه که تا اندازه ای کیهانشناسان به آن دست یافته اند شکل بوقی یا زنگوله ای است.


ولی نگارنده بیش از ده سال است که شکل مورد نظر قرآن را از یک آیه از قرآن به دست آورده و نظر خود را با دلایل علمی زیاد ثابت کرده و به انگلیسی نیز ترجمه کرده ام ولی تاکنون یا دانشمندی به آن توجه نکرده و یا اینکه چون نظرم مبتین بر آیه ای از قرآن است نیمخواهند کشف شکل کیها ن به نام قرآن ثبت شود.


در آغاز آن مقاله آورده ام که شکل خارجی کیهان را تنها خدا میداند که بر کیهان اشراف دارد و در یک آیه برای ما با آوردن مثالی روشن کرده است و هیچگاه دانشمندان نمیتوانند با محاسبات خود به آن دست یابند زیرا که بر کیهان اشراف ندارند. مثالی هم آورده ام که همان گونه که یک کودک تا زمانی که در داخل اتاقی قرار دارد نمیتواند شکل بیرونی اتاق را تشخیص دهد انسان هم که در درون کیهان جا دارد و بر آن اشراف ندارد نمیتواند به شکل بیرونی کیهان دست یابد.


همراه این نامه شکل کیهان در قرآن و ترجمه آن را به زبان انگلیسی برای شما میفرستم تا در وبسایتتان قرار دهید و نیز نوشته هایی که از آنها در بالا به گونه ای یاد شد.

همان گونه که در بالا نوشتم برای هرگونه همکاری در راه قرآن و برای قرآن کریم آماده و منتظ دریافت خبری از شما هستم. من الله توفیق و علیه التکلان، احمد شماع زاده

جهت آگاهی خوانندگان: مهندس عبدالدّائم کحیل سوری که پس از جنگ در سوریه مقیم مصر شده و مدیر پایگاه معجزات علمی قرآن (Www.kaheel7.com/fa) است، نیز به این نامه پاسخ نداد. البته پیش از این، از طریق گوگل پلاس مکاتبه و تبادل نظرهایی داشتیم. تاریخ این نامه به سال 1395 باز می‌گردد.



دوست عزیز محمد س... سلام

زمین بر شاخ گاو

من در مورد قرآن و حدیث سخنی کلی با شما دارم. به عنوان یک برادر بزرگ‌تر از من بپذیر و خود را راحت کن:

اولاً: قرآن کریم منظومه هستی است. هیچ چیز نیست که در آن نباشد. (این موضوع را در آغاز دانشنامه آورده‌ام و از خود قرآن ثابتش کرده ام.) نقدهای خود را بر برخی نظرهای دانشمندان حدیث حتا کسانی مانند استاد محمدرضای حکیمی، در لابلای نوشته‌هایم آورده ام.

برخی دیگر میگویند برای آیات قرآن و فهم آن باید در آن زمینه حدیثی از معصومین رسیده باشد؛ وگرنه تفسیر به رأی میشود. من پاسخ آنان را نیز در آفتهای کارامدی قرآن داده ام.

آفتهای کارامدی قرآن(افلایتدبّرون القرآن؟): https://www.academia.edu/7361057


دوم: قرآن برخی بخشهایش برخی دیگر را تفسیر میکنند که به آن میگویند تفسیر قرآن به قرآن

سوم: حدیثی که باید قرآن تفسیرش کند به درد جرز دیوار میخورد!

چهارم: معصوم گفته است اگر حدیثی از ما رسید و با قرآن مخالفت داشت، بر دیوار زنیدش و این حدیث به طور آشکار مخالف سخن قرآن است.

پنجم: چه لزومی دارد که سری که درد نمیکند دستمال ببنیدیم؟ وقتی یک حدیث چنین وارد شده که کسی از امام معصوم پرسیده و پاسخهای عوامانه شنیده، معلوم می‌شود که آن حدیث امکان جعلی بودنش بسیار زیاد است.

ششم: اگر امام معصوم قرآن را واگذارده و از خود یک چیزهایی گفته باشد تا پس از هزاروچهارصد سال یک کسی مانند حاج آقای رضوی بیاید و با توجه به کشفیات کیهانشناسان و با توجه به آیات قرآن آن را تفسیر کند، آن حدیث چه حدیث بی خاصیتی است و آن امام، چه امامی است که قرآن را واگذارده و به طرف نگفته برو قرآن بخوان تا بدانی؛ یا اگر میدانسته با خواندن قرآن چیزی دستگیرش نمیشود، نمیتواند او را به گونه‌ای راهنمایی کند که قابل فهم باشد؟!

هفتم: شما به من بگو این حدیث بود و نبودش چه تفاوتی داشته و چه تأثیری تاکنون بر کسی یا بر کیهانشناسی یا حتا تفکر و پیشبرد اندیشه انسان داشته است؟

به نظر من این گونه احادیث برخی وهن معصومین است و برخی دیگر وهن قرآن؛ و کار آقای رضوی جز بزک کردن یک حدیث جعلی موهن با آگاهیهایی از دانش و قرآن چیز دیگری نیست.

والسّلام… اللهم اختم عواقب امورنا خیراً - احمد شمّاع زاده

***

سلام بر محمد س... عزیز

بررسی نوشته دیگران کار سختی است و اگر قول نداده بودم که نتیجه بررسی ام را برای شما میفرستم، این نامه را نمینوشتم.

چون مبنای ارسال آن دو کتاب از جانب شما برای من، مقایسه میان نوشته‌های کیهانشناسی ام با نوشته‌های آقای رضوی بود، در آغاز چند نکته را درباره نوشته‌های خود به آگاهی شما میرسانم:

یک- من آنگاه دست به قلم می‌شوم که احساس کنم کمبودی و یا یک کجروی در مورد موضوعی در جامعه وجود دارد. پس اگر کسی زحمتی کشیده باشد و در مورد مسأله و یا موضوعی روشنگری کرده باشد، حتا اگر یک نفر باشد، من دومی آن نخواهم بود. پس نتیجه میگیریم که همه نوشته‌های من ابتکاری هستند و تکراری نیستند و یقیناً حرفی برای گفتن دارند.

دو- منبع نوشته هایم قرآن است که شکی در آن ندارم. احادیث را هرچند که در برخی موارد برای تأیید نظرهایم مورد بهره برداری قرار داده‌ام، ولی مبنای اندیشه و نگارشم قرار نمیگیرند، زیرا از اعتباری یقینی برخوردار نیستند. (متأسفانه ایشون به حدیث چنان بهایی میدهند که در جایی مینویسد در این زمینه حدیث کم است و ما مشکل داریم در فهم فلان موضوع. در این زمینه به آفتهای کارامدی قرآن بازگشت شود.)

سه- مخالف سرسخت مفسّران و مترجمان قرآن کریم، و بویژه قدمای آنان هستم؛ و آنان را مقصران اصلی نرفتن قرآن در میان جامعه، و مانع فهم قرآن برای عامّه مردم میدانم. این موضوع را در بسیاری از نوشته‌هایم و بویژه در آفتهای کارامدی قرآن یاداور شده‌ام.

چهار- کیهانشناسی قرآنی را از سال 1379 با نوشتن مدلی مدرن برای کیهان (شکل کیهان در قرآن) آغاز کردم. (نشانی لینک: https://www.academia.edu/5676568) دلیلش هم پاسخگویی به یک انحراف از کلام خداوند بود که شرحش در آن مقاله آمده است. و از آن پس چنان عمیق دانش کیهانشناسی را از روی کتاب‌های مهم کیهانشناسی و کتاب‌های فیزیک کیهان و فیزیک ذرات دنبال کردم که برخی کسان، به هنگام خواندن آن مقاله تصور کرده بودند یک کیهانشناس آکادمیک این مقاله را نوشته است.

و این در حالی است که آگاهی کیهانشناسی آقای رضوی در حد اطلاعات عمومی کیهانشناسی است.

پنج- از میان دو کتابی که فرستادید، یکی را با عنوان تبیین جهان مروری کردم و این نکته‌ها به ذهنم رسید که در زیر برای شما مینگارم:

  • نویسنده در مقدمه آورده است که استکبار مانع فهم قرآن شده است!! من نمیدانم برای نمونه آنگاه که تفسیر طبری نوشته میشد، استکبار کجا بود!! همان‌گونه که در بالا آمد، مقصران اصلی فهم قرآن، مفسران و مترجمان قرآن کریم بوده‌اند. (در این زمینه شایسته است نقدی بر ترجمه مهدی الهی قمشه‌ای از قرآن کریم را بخوانید.)

  • ایشان در مقدمه از جبرهای تکوینی، اجتماعی و تاریخی یاد کرده است. که جای بحث بسیار دارد.

  • متن را با این جمله آغاز میکند: روزی بود روزی بنود. غیر از خدا هیچ‌کس نیود… ایشون میافزاید تمام قصه ها با چنین جمله‌ای آغاز میشدند. باید به ایشون گفت ما چنین جمله‌ای را در آغاز قصه ها نداشته و نداریم. (ظاهراً ایشون با تأثیرپذیری از یک سریال تلویزیونی و یک ترانه که در سالهای اخیر تولید شده‌اند این جمله بر گزیده است؛ هرچند آنان نیز دچار خطا شده اند.) قصه ها با این جمله آغاز میشدند: یکی بود، یکّی نبود… و حتماً باید روی ک یکی دوم یک تشدید باشد تا معنای هیچ‌کس را بدهد. وگرنه معنا ندارد که بگوییم یکی بود. یکی نبود. بعد هم بگوییم غیر از خدا هیچ‌کس نبود. زیرا آن یکی که بوده خدا بوده و یکّی هم به معنای هیچ‌کس است. (مثلا: یکّی پیدا نشد با من حرف بزنه... )

    آغاز شدن نوشته ایشون با این جمله، مرا به یاد نوشته‌ خودم زیر عنوان گامی در خودشناسی یا قصّه هستی انداخت؛ که دوازده سال پیش از ایشون آن را نوشته‌ام (1360). نشانی لینک: https://www.academia.edu/12078728

    و در مقام مقایسه دیدم کار ایشون قابل مقایسه با گامی در خودشناسی است ولی نوشته‌ من در حالی که بسیار خلاصه تر است، کاملتر نیز هست.

  • نکته‌هایی که از یک نویسنده بعید است:

    در فیزیک و متافیزیک خداوند جهان… که در طبیعت و ماوراء طبیعت(خوب این دو به یک معناست. اولی لاتین و دومی فارسی است.)

در جایی ایشون نوشته دوئیت() که واژه‌ای عامیانه است و حتّا فارسی سازی که اکنون دارم با این مینویسم تا مینویسم دوتیت() آن را دوگانگی مینویسد و من مجبورم یک پرانتز جلو آن باز کنم تا درستش نیاید!!

کرات (ماهها، سیارات، و ستاره ها) مگر ماهها سیاره نیستند!؟ اصولاً نیازی نیست که از واژه کرات استفاده کنم؛ مگر نخواهیم بنویسم ستارگان و سیارگان.

  • چگونگی ایجاد ذرّه آغازین (مثال انار و درخت!) مثالی کاملاً ناهمگون و قیاسی مع الفارق است و درستش آن است که در قصه هستی و در مهبایگ در قرآن آورده ام. ذرّه آغازین یا ذرّه خداوندی از خود خدوند به ظهور و تجلّی رسیده است.

  • در مورد مهبانگ تعبیرهای به کار رفته مانند خلق و انشاء و کن فیکون درست نیست. این‌ها هر یک مفاهیم جداگانه ای هستند برای موراد جداگانه.

  • اطاله کلام در جای جای نوشته آشکار است که موجب به سرآمدن حوصله خواننده میشود. تصور می‌رود دلیل این اطاله کلامها این باشد که این موضوعها در کلاسها مطرح شده و دانشجویان پرسشهایی مطرح کرده‌اند که بایستی به خوبی مورد بررسی قرار میگرفت.

  • تعریفهای مربوط به سماء و الارض اشکالهای بسیار دارد.

  • مهبانگ را پس از ایجاد کیهان توصیف میکند، به گونه‌ای که داستان مهبانگ وی با مهبانگ علمی همخوانی ندارد. اصولاً نباید ایشون وارد این بحث میشد؛ چون از نظر علمی تمام مباحث مهبانگ را مطالعه نکرده است.

  • چون شکل کیهان را نمیدانسته است، در بسیاری موارد راه را بیراهه میرود. زیرا دانستن شکل کیهان پیشنیاز هر مبحث کیهانشناسی است. دانستن شکل کیهان، الگویی به ما میدهد تا از آن الگو و چارچوب خارج نشویم و به بیراهه نرویم. شش مرحله آفرینش، هفت آسمان، و غیره، تنها با دانستن شکل کیهان قابل فهم و تفهیم است.

  • در صفحه 22 به قول خودشون، تصویری بصری از شکل کیهان امروزی ارائه میدهد که شکلی کهنی است که اکنون حتا آنان که شکل کیهان را به درستی نمیدانند، کمتر به این شکل اعتقاد دارند.

  • ارض و سماء را دوباره به نادرستی توصیف میکند.

  • در صفحه 26 بک جمله عجیبی میگوید: از لحظه آغازین تخول …

  • در صفحه 28 جمله‌ای غیرعلمی و غیرمنطقی دیگری: اگر مجموع شش شبانه روز… پیرامون آفرینش کیهان در شش دوره.


این بود خلاصه‌ای از آنچه که مرور کرده بودم. متأسفانه این بررسی چیزی بر دانش من نیفزود.

***

نامه آقای محمد س...

سلام و عرض ادب خدمت پژوهشگر محترم جناب آقای شماع زاده

عید سعید فطر را خدمت شما تبریک عرض میکنم

با آرزوی قبولی طاعات بهتر دیدم که از فرصت استفاد ه کنم و چند مورد را که ذهن حقیر یاری نمیکند از شما سوال کنم:

1_در مقاله مهبانگ در قرآن در بخش توضیحی که برای دعای نور داده اید، فرمودید که خداوند تجلی کرد وهستی خلق شد. با توجه به اینکه خداوند خالق جهان است یعنی ماده نیست و با توجه به احادیثی که ما را ازکاوش در ذات خدا به علت پریشانی در آن منع کرده اند و فقط توصیه به درک صفات باریتعالی شده است. باید بگویم که آن ذره اولیه نه از خدا صادر شده و نه جلوه کرده است. بلکه او اراده کرده و یک ذره با امر الهی"ایجاد " شده است. سپس جریان خلق از آن ذره جاری شده است.باید توجه کنیم که خداوند دو نوع فعل دارد: له الخلق و الامر.ما با ذهنمان میتوانیم تنها در خلق کاوش کنیم که میشود همان جریان علت و معلول :علم .اما امر الهی مخصوص خود اوست که بشر را در آن راهی نیست.مانند روح که در قرآن میفرماید:قل من امر ربی

اینکه تفسیر دعای نور چیست خود بحثی جداست.

2_در معراج پیامبر نیز همین نکته مورد اشکال است.فرموده اید :

"برای رسیدن به لقاءالله حتی رسول اکرم نیز نمیتواند از آسمان هفتم بالاتر رود. در نتیجه خداوند که در افق اعلی(و هو بالافق اعلی) است برای اولین و آخرین بار نزول اجلال میکند: ثم دنا فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی(نجم: 7-8-9) یعنی آنقدر به یکدیگر نزدیک شدند، همچون دو کمانه که به یکدیگر پشت کنند. یعنی تنها یک نقطه با هم فاصله داشتند."

به اندازه یک .... با خدا و لقا او فاصله داشت.خدا مادی نیست یعنی ماسوای درک ما است.اگر بنا باشد کسی در خدا حل شود(لقا الله) که خداوند دیگر "احد" نیست بلکه میشود خدای مرکب و تجزیه پذیر یعنی خدا ماده است؟؟؟؟

3_در مقاله کیهان سیستم 9بعدی فرمودید آسمان آخر سما الدنیا ست و در ادامه فرمودید که اهل هر آسمان اهالی پایین دست را میبیند.من فکر میکنم یک اشتباه ترتیبی رخ داده است چون اگر ما در آسمان آخر باشیم پس چطور پیامبر اکرم(ص) تا آسمان هفتم سیر کرده اند؟آسمان هفتم که همین جاست.من فکر میکنم ما باید نامگذاری را عوض کنیم یعنی لایه آخر را که درون آن هستیم آسمان اول بنامیم.

4_اما سوال اساسی و آخر:

ما در احادیث مختلف و از جمله در قرآن خوانده ایم که آسمانها به صورت طبقه ای بالای سر هم هستند.حضرتعالی بر اساس یک آیه استنباط کرده اید که شکل کیهان حلزونی است.اما اگر این را بپذیریم باید مجزا بودن هر آسمان از آسمان دیگر را فاکتور بگیریم. و دیگر اصلا جدا بودن آسمانها از هم معنا ندارد چون این لایه های حلزونی به هم پیوسته هستند و به هم مرتبطند.ضمنا در هیچ حدیثی به شکل حلزون اشاره نشده است.بلکه در احادیثی از امام رضا (ع) و امام علی(ع) به جدا گانه بودن آسمانها از هم اشاره شده استو اما اینکه مدل حلزون یک مدل کامل در طبیعت برای بیان و تبیین شکل هستی نیست.شما عنایت کنید که در همان مدلی که در عکس اول هست اصلا نمیشود کیهان را در تمام ابعاد تصور کرد.مثلا سقف آسمان اول یا هر چندم در این مول نامشخص است.اما در مدل کروی یا گوی مانند راحت میشود یک جهان 3 بعدی را در تمام جهات تصور کرد.مثلا تصویر زیر را در حالت گوی تصور کنید.آن وسط عرش یا مرکز تولید انرژی است و سپس آسمانهای چند گانه:

از آیه مورد نظر شما که مثل طومار است برداشتهای دیگری نیز شده است که نظر شمار ا به آن جلب میکنم: http://hastishenasy.blogfa.com/page/44

البته خودم شخصا یک پیشنهاد دارم و آن اینکه تمام تئوری هایی که در این شکل پیاده کرده اید را در مدل معمولی گوی هم امتحان کنید.گمان نمیکنم ضرری داشته باشد.حداقل یک تصور کوتاه از آن خیلی راحت تر است.

ماه مبارک رمضان توفیقی شد که مقالات کیهان شناسی شما را (البته نه همه) مطالعه کنم و این واقعا برایم گوارا بود. و من الله توفیق

***

پاسخ به نامه بالا:

اگر من نتوانسته‌ام که سخن و نظرم را در طول مقاله هایم به دیگران تفهیم کنم، بر خودم متأسفم و اگر شما نتوانسته اید از اینهمه مقاله کیهانشناسی که خوانده‌اید (البته از برخی نقدهایتان برمیآید که برخی را بیدقت خوانده‌اید و برخی مانند «مهنورد در قرآن» را اصلاً نخوانده‌اید و یا آیه قاب قوسین… قرآن را رد میکنید و آیه را به من نسبت میدهید.) بفهمید که آنچه که جهانبینی مرا شکل داده چیست، بر شما متأسفم. ولی برای نمونه عرض میکنم که مقاله شکل کیهان در قرآن در شماره 45 سال 85 فصلنامه بیّنات قم درج شده و بسیاری وبلاگها و وبسایتها قرآنی و غیره آن را درج کرده‌اند (اگر عنوان «شکل کیهان در قرآن؛ شکل حلزونی کیهان» را در گوگل سرچ کنید متوجه فراوانی طرفداران نظریه‌ام میشوید. ) و نتیجه میگیرم که سخنم آنقدر رسا بوده که طرفدارانی داشته و موضوع را فهمیده اند که آن را در وبلاگ یا وبسایت خود درج کرده‌اند. برعکس نظر متفکر بزرگ قرآن (این عبارت را از مطلبی که برایم فرستادید برگرفته ام.) که نظرهای کیهانشناسی ایشون را در هیچ جایی ندیده‌ام جز در وبسایت ایشان. ایشان کسی است که میفرمایند سماء معنای یک آسمان را میدهد!!! وگرنه قرآن باید مینوشت «سموات». نتیجه میگیریم که ایشان هنوز با فرهنگ نوشتاری و گفتاری قرآن هم آشنایی لازم را ندارند.

جهانبینی من بر این چند پایه قرار گفته است:

اول، حدیث قدسی انی کنت کنزا مخفیا…

دوم، دعای نور که نوشته‌اید «تفسیرش مسأله ای جداست»

سوم، آیه 104 سوره انبیاء

برای من شاکله هستی (الله و ما سوی الله) کاملاً روشن است و تردیدی در آن‌ها ندار؛ و تا هنگامی که دلیلی محکم بر بی پایه بودن یکی از آن‌ها مسجل نشود، یک کلمه هم از آن‌ها عقبنشینی نمیکنم.

در ضمن چه کسی گفته که لفاءالله یعنی حل شدن؟!!! لقاء با ملاقات ربط پیدا میکند؛ یعنی دیدار. چه کسی گفته که رسول اکرم که مادی بود رفت توی خدا که از ماده نیست؟!! پس فاصله‌ای را که خداوند در قرآن برای آن آیه آورده چه میشود؟ به اندازه فاصله دو کمان پشت به پشت که از نظر هندسی قابل پذیرش همگان است یعنی با یکدیگر فاصله داشتند تا تمایز خداوند و بنده اش آشکار شود و یگانگی آن‌ها مطرح نشود.

پاسخگویی به همه نامه شما برایم تکرار مکررات است این را هم بیفزاییم که:

اراده خداوند ربطی به آفرینش اولیه ندارد. و ان اراد شی آن یقول له کن فیکون که به کن وجودی شهرت یافته است، مربوط به امر خداوند به ایجاد آفریده‌ای، از آنچه که موجود است، میشود؛ و ربطی به آفرینش اولیه ندارد؛ که چیزی وجود نداشته جز ذات احدیت؛ و خداوند از هیچ، چیزی نمی آفریند؛ که اصولاً چیزی از هیچ به هستی نمیرسد، و در دفتر هستی ناممکن است!

با این نامه مرا از خود ناامید کردید، و بهتر آن است که شما با نوشته های همان متفکر بزرگ، و همشهری خویش دلخوش باشید و من هم با نوشته‌های خودم. والسّلام علی من اتّبع الهدی

تاریخ گرداوری، تدوین و انتشار این نامه‌ها:

28 آذر 1400 = 18 دسامبر 2021

احمد شمّاع زاده

طیف کامل نور در قرآن

طیف کامل نور در قرآن

احمد شمّاع زاده

نکته‌ای مهم:

اگر مفسّران و قرآن پژوهان از این نکته غافل شوند که «همه دانستنیهای لازم برای زندگی انسان، در قرآن یافت میشود»، هم به خود و جامعه بشری ستم کرده‌اند و هم به خدا و قرآن. زیرا منظور نظر خداوند کریم از آوردن آیات و نشانه های دیریاب و برخی گاهها اعجازگونه، این است که همواره در آنها نکاتی را آورده که ما باید با دقت بسنده ای به پژوهش در آنها بپردازیم و اهمال گونه ازکنارشان نگذریم؛ نه اینکه آن هنگام که دانش روز به رمز آن اعجاز رسید، ما بگوییم که قرآن کریم پیشتر، این نکته را یاداوری کرده است!!

****

مشغول خواندن قرآن بودم. به این آیه رسیدم که خداوند به حضرت موسی در روز برگزیده شدنش به پیامبری میگوید: و ادخل یدک فی جیبک تخرج بیضاء من غیرسوء فی تسع آیات.

ترجمه: و دستت را در گریبانت ببر. بیرون میآید نور سفیدی بی زیان، در نه آیه (نشانه). (نمل: آیه دوازده)

موضوع و نکته کلیدی در این گفتار، عبارت فی تسع آیات (در نه نشانه) است؛ بویژه آنکه میان عبارتهای من غیرسوء (که مربوط است به نور دست حضرت موسی) و فی تسع آیات (که وصف چگونگی آن نور است)، علامت صلی که نشانه وصل است، آمده. یعنی بهتر آن است که میان این دو عبارت در خواندن و فهم آیه جدایی نیفتد.

این آیه را در طول عمر خود، شاید بیش از هزار بار خوانده، و مانند دیگران از آن گذر کرده بودم؛ ولی به خواست خداوند تنها امروز به فهمش نائل آمدم:

تا خواندمش به خود گفتم موضوع آیه ظاهراً نور است. شاید به طیف نور مربوط شود.

سپس گفتم ولی طیف نور هفت رنگ دارد؛ و این عبارت اشاره به نه آیه (نشانه) دارد.

سپس گفتم شاید طیف نور اصلی و کامل نه رنگ داشته باشد که پژوهشگران فیزیک نور هنوز به دو رنگ دیگرش دست نیافته اند و قرآن کریم مانند بسیاری موارد خواسته است به پژوهشگران اعصار و قرون نکته ای را یاداوری کند؛ و در اینجا اینکه:

طیف کامل نور، نه رنگ دارد و نه هفت رنگ.

این گفت و گوی من با خودم یک دقیقه هم طول نکشید که دو سر طیف نور به ذهنم رسید: فرو سرخ و فرا بنفش...

برای اطمینان بیشتر، حاشیه قرآنم را نگاه کردم. دیدم چیزی نوشته نشده؛ و نتیجه گرفتم که مفسران در درک این آیه مانند بسیاری آیات، ناتوان بوده اند؛ و مطمئن شدم که نظرم به حقیقت بسیار نزدیک، و یا عین حقیقت است.

بنابراین، خداوند کریم هزاروچهارصد سال پیش، در قرآن عظیم اعلام کرده که نور دیدنی، طیف دارد و طیف کاملش دارای نه رنگ است.

هفت رنگ دیدنی طیف نور را نیوتن کشف کرد؛ ولی پرتو نادیدنی فروسرخ به وسیله ویلیام هرشل در سال 1800، و پرتو نادیدنی فرابنفش به وسیله یوهان ویلهلم ریتر در سال 1801 یعنی پس از گذشت صد سال از کشف نیوتن کشف شدند. قرآن کریم 1200 سال پیش از اینان از شکلگیری طیف کامل نور از نه رنگ رنگارنگ خبر داده بود!! سبحان الله

******

اکنون شایسته است به یکی از بهترین ترجمه‌های قرآن کریم یعنی ترجمه استاد بهاءالدین خرمشاهی که خلاصة التفاسیری هم دارد، نگاهی بیندازیم تا بدانیم آنچه که در تفسیرها، و به تبع آنها در ترجمه‌ها در این زمینه آمده چگونه است:

و دستت را در گریبانت کن، تا سفید و درخشان بدون هیچ بیماری (پیسی) بیرون آید (و با) معجزات نهگانه به سوی فرعون و قومش (برو) که ایشان قومی نافرمانند.

انسان شگفتزده می‌شود از اینکه یک استاد دانشگاه که عمری را در قرآن پژوهی گذرانده و تصورم بر این است که واژه قرآن پژوهی را اولین بار ایشان به کار برده و کتاب مهمی از خود را با این عنوان آراسته، آیه مهمی از قرآن را چنین بیدقت ترجمه کند!!

نگارنده این قصور را تنها میتوانم به حساب اعتماد بیش از حد پژوهشگران قرآنی به تفسیرها بدانم. چنانکه دلیل خوابنامه انگاشتن قرآن توسط دکترسروش نیز همین است که ایشان تصور کرده هرانچه که در تفسیرها آمده، قرآن است. در صورتی که قرآن، قرآن است و تفسیرها نظر مفسرند درباره آیات قرآن، گاهی درست و گاهی نادرست؛ و دانستن این موضوع مسأله پیچیده ای نیست.

و اما چرا بیدقتی!؟

ایشان فی تسع آیات را، که می‌شود در نه نشانه، معجزات نهگانه ترجمه کرده است. معنای آیه (گذشته از اجزای کتاب‌های مقدس)، نشانه و پدیده است.

اما منشأ اشتباه ایشان در کجاست؟

یک- به آن دلیل که حضرت موسی در طول دوران رسالت خویش، نه معجزه آورد تا قوم فرعون و نیز قوم خود را بیشتر به نبوت خویش مطمئن، و یا توبیخشان کند و دیگر دلایل، که در آیه‌ صدویک سوره اسراء (ولقد آتینا موسی تسع آیات بیّنات)، آمده است. ایشان این تسع آیات بیّنات را با آن تسع آیات، یکی گرفته‌اند و به این موضوع مهم توجه نکرده اند که آیه سوره نمل مربوط است به روز بعثت حضرت موسی در طور سینا، و این‌ آیه مربوط است به طول دوران رسالت او.

دو- در آیات سی و یکم تا سی و سوم سوره قصص آمده است که خداوند در روز بعثت حضرت موسی به وی میگوید با این دو معجزه (عصا و یدبیضاء) به سوی فرعون برو. چگونه می‌شود که در یک آیه به او بگوید با این دو معجزه به سوی فرعون برو و در آیه‌ای دیگر بگوید با نه معجزه ای که هنوز پدید نیامده اند!!؟

سه- در تشریح فی تسع آیات بینات، باید گفت بیّنه یعنی دلیل و معجزه، و چون خداوند می‌خواسته طیف نور را یاداور شود، تنها گفته تسع آیات، تا هیچ‌گاه معنای بیّن یا آشکار نیز به خاطرها خطور نکند، زیرا نورهایی که تشکیل‌دهنده نور سفیدند، آشکارا جدای از یکدیگر دیده نمیشوند؛ بویژه نورهای دو سر طیف نور که هیچگاه آشکار نبوده و نیستند. پس معجزه قرآن در همین است که واژه بیّنات را در آیه دوازده سوره نمل نیاورده است.

دستاوردهای دانش در زمینه طیف نور:

این رنگها به ترتیب از قرمز(بلندترین طول موج) در یک سر طیف نور شروع میشود، و به رنگ بنفش(کوتاهترین طول موج) در انتهای دیگر آن، پایان مییابد. رنگهای تشکیل دهنده نور سفید را طیف نور عنوان داده اند.

نور مرئی تابشی الکترومگنتیک است که به چشم انسان میآید. نور مرئی یا آشکار، با طول موجی از حدود 380 تا حدود 740 نانومتر جای دارد. محدوده نور مرئی بین دو نور نامرئی فروسرخ، که در طول موجهای بلندتر و نور نامرئی فرابنفش، که در طول موجهای کوتاهتر یافت میشود، قرار دارد.

تابش فروسرخ که به آن اشعّه مادون قرمز نیز میگویند، در فیزیک به بخشی از طیف امواج الکترومگنتیک گفته می‌شود که طول موج آن‌ها بلندتر از دامنهٔ نور مرئی، و کوتاه‌تر از دامنهٔ رادیویی باشند. امواج فروسرخ در بازه بسامدی ۳۰۰ گیگاهرتز تا ۴۰۰ تراهرتز و طول موج یک میلیمتر تا ۷۵۰ نانومتر قرارمی‌گیرند.

بیست وهشتم بهمن ماه نودوچهار

ویرایش دوم: خردادماه نودوشش

ویرایش سوم: ششم فروردین نودوهشت

احمد شمّاع زاده

الطّیف الکامل من الضّوء فی القرآن

الطّیف الکامل من الضّوء فی القرآن

احمد شماع زاده

کنت مشغولاً بقرائة القرآن، جئت إلى هذه الآیة، حول یومٌ ابعث الله تعالی شأنه موسی علیه السّلام لنّبوة: و ادخل یدک فی جیبک تخرج بیضاء من غیر سوء فی تسع آیات... (نمل: 12)

شیء الرئیسی فی هذه الآیة هی عبارة: فی تسع آیات، بالاخصّ لان بین من غیر سوء کما یربط بضوء ید موسی، و فی تسع آیات، حول کیفیّة النّور، موجوداً علامة صلی، و معناها وصل بین هاتین العبارتین و نعلم، الله تعالی مایرید ننفّک بینهما فی قرآئة و فهم الآیة.

قلت لنفسی: هذه الآیه حول الضّوء ظاهراً، و الله تعالی ممکن یراد بها الطّیف الضّوء.

بعد قلیل، قلت لنفسی: ولکن الطیف الضّوء، یشتمل علی سبعة الوان و هی الایة یشیر بتسع آیات و معناها تسعة الوان.

بعد قلیل، قلت لنفسی: ممکن الطیف الاصلی و الکامل من الضّوء، یشتمل علی تسعة الوان و الی الآن ما احدٌ من العلماء الفیزیک کشف هذا القضیّه و القرآن العظیم بمثل کثیرٌ من المواقع یراد یتذکّر العلماء الفیزیک، نکتة جدیدة من طریق هذه الآیه، یعنی: الطیف الضّوء یشتمل علی تسعة الوان و لا سبعة الوان!

هذه المکالمة مع نفسی حدث فی دقیقةً واحده. ثم الله تعالی کشف عنّی الغطاء، و ذکرت لونین فی الاول و الآخر من الطّیف الضّوء: الأشعة تحت الحمراء و الاشعّة فوق البنفسجیّه. سبحان الله تعالی!

الطّیف الضّوء المرئیّ سار مکشوفاً بواسطة نیوتون؛ فی القرن 16، و سار مکشوفاً الأشعة تحت الحمراء بواسطة ویلیام هرشل فی سنة 1801 و الاشعّة فوق البنفسجیّه بواسطة یوهان ویلهلم ریتر فی سنة 1801 ، و القرآن العظیم 1200 سنه من قبلهم، قال لنا هذا الموضوع.

جلّ الخالق! الحمدلله الذی هدینا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدیناالله

1394 هجریّة الشّمسیّة

احمد شمّاع زاده




چگونه گرانی بنزین، زمینه‌ساز ترور نخست‌وزیر شد

چگونه گرانی بنزین، زمینه‌ساز ترور نخست‌وزیر شد


چهارشنبه پنجم آذر ماه 1399

شعله‌های خشم

شادی معرفتی

اواخر پاییز 1343، دولت حسنعلی منصور پس از حدود 9 ماه خدمت، چون برای تامین هزینه‌های هر دم افزون خود نیاز به پول داشت، سیاست مالیاتی تازه‌ای اعلام کرد که بر اساس آن بهای هر لیتر بنزین، در داخل مملکت به 10 ریال، نفت سفید 3.5 ریال و نفت کوره 1.2 ریال (به استثنای خوزستان) افزایش یافت. در عین حال، سالی 4000 ریال عوارض بر اتومبیل‌های گازوئیلی بسته شد و ده هزار ریال نیز عوارض خروج از کشور. اگرچه گرانی بنزین و نفت، کمتر از پنجاه روز دوام آورد و شدت اعتراضات مردمی باعث برگرداندن لایحه شد، اما منصور چهل و یک ساله، خیلی زود جانش را به پای آن تصمیم گذاشت.

چه کسانی بنزین را گران کردند

اعلام یک دستور

صبح روز سوم آذر 1343، وقتی که تهران به استقبال یک سرمای بی‌سابقه می‌‌رفت، امیر عباس هویدا مورد استقبال مقامات بلندپایه اندونزی قرار ‌گرفت، حسنعلی منصور در تهران آماده می‌شد تا نمایندگان مجلس را نسبت به انقلابی اقتصادی و صرفه‌جویی در هزینه‌ها قانع سازد. او در ابتدای سخنرانی خود اعلام کرد: «جهاد ملی برای پیشرفت را اعلام می‌دارم. امروز دولت پس از پایه‌گذاری اساس و ارکان سیاسی دولتی که متکی به روح انقلاب شش بهمن و متکی به یک برنامه هماهنگ و متکی به قبول اصالت عمیق شاه و مردم است شروع به فعالیت کرده است که باید این فعالیت و این پیشرفت را در تمام شئون حیاتی مملکت تعمیم و توسعه بدهد

منصور پیش از آن در هیات دولت گفته بود: «موفقیت در اجرای برنامه‌های توسعه اقتصادی مستلزم اعمال سیاست صرفه‌جویی است. برای تامین اعتبار اضافات و ترفیعات کارمندان از صرفه‌جویی هزینه‌های اداری استفاده خواهد شد. سیاست توسعه اقتصادی دولت ایجاب می‌کند که کلیه وزارتخانه‌ها و سازمان‌های دولتی، روش صرفه‌جویی در هزینه‌ها را پیش گیرند و آن را به شدت دنبال کنند. خلاصه اینکه در سال جاری به سبب خشکسالی گذشته، فشارهایی بر بودجه دولت وارد آمده، که از آن جمله می‌توان تهیه گندم و بذر و وسایل مورد نیاز کشاورزان سراسر مملکت را نام برد. هدف دولت از صرفه‌جویی یکی آن است که از مخارج زائد جلوگیری کند و علت دیگر آن است که اعتبارات اضافات و ترفیعات کارمندان تامین شود

منصور در بخشی از نطقش به لزوم عدالت اقتصادی و صرفه جویی اشاره کرد و افزود: «طبق قانون نفت، پیش‌بینى افزایش بهاى بنزین از طرف شرکت ملى نفت ایران به دولت ابلاغ شد، دولت در جلسه دیشب طبق تصویب‌نامه‌ای آن را تصویب کرد و از امروز ظهر در سراسر مملکت به مرحله اجرا گذاشته خواهد شد. این افزایش بهاى بنزین در حقیقت یک سیاست کاملاً عادلانه اقتصادى است و روى عدالت اجتماعى تکیه می‌کند، زیرا با لغو عوارض شهردارى و مالیات‌هاى ماهیانه دولت، اتومبیل‌هایی را که مصرف بنزین زیاد ندارند، پرداخت افزایش بهاى بنزین در آینده براى آنها زیاد محسوس نیست، در عین حال هم توجه می‌شود به این که در مصرف باید صرفه‌جویی کرد. اگر هم افزایشى نسبی این قیمت براى اتومبیل‌هاى کوچک تأثیر کمی ‌داشته باشد، کسانى اگر بتوانند بهتر است از مصرف خوددارى کنند و این کار باید سیاست کلى مملکت باشد. پس این افزایش قیمت از لحاظ اقتصادى و از لحاظ عدالت اجتماعى کاملاً قابل توجه و از لحاظ تسهیل وصول مالیات‌ها کاملاً قابل قبول می‌باشد. اگر کسانى قدرت و توانایی مالى آنها اجازه می‌دهد که از اتومبیل‌هاى بزرگ‌ترى استفاده بکنند، دولت استقبال می‌کند و مالیات‌هاى بیشترى براى تأمین اعتبارات عمرانى مملکت به خزانه دولت می‌پردازد و به میل و دلخواه خودشان عمل می‌کنند. هرکس توانایی بیشترى داشته باشد و مایل به زندگى راحت‌ترى باشد، باید سهمیه بیشترى به ملت ایران براى توسعه اقتصادى آن بپردازد و هرکس توانایی اقتصادی نداشته باشد، می‌تواند از وسایل کوچک استفاده کند. در اینجا ما راه را نه براى اتومبیل بزرگ سد کردیم و نه براى اتومبیل کوچک تشویق، بلکه اقتصاد مملکت را یک موازنه‌ای داده‌ایم که در اقتصاد مملکت از لحاظ ارزى و از لحاظ مصرف بنزین از لحاظ وضع اجتماعى مردم یک تعادلى به وجود بیاید که این تعادل براى ملت ایران باید کاملاً یک درس نمونه باشد.» (مشروح مذاکرات مجلس بیست و یکم، 3 آذر 1343)

منصور که به گرمی در مجلس سخن می‌گفت، آنگاه که عقربه‌های دقیقه‌‌شمار ساعت روی رقم 12 قرار ‌گرفت اعلام کرد: «از این ساعت بنزین در تهران 10 ریال شد». همهمه‌ای مجلس را فرا گرفت. بر اساس این تصمیم قیمت هر لیتر بنزین از پنج ریال به ۱۰ ریال و نفت سیاه از ۲،۵ ریال به ۳.۵ ریال افزایش یافت و استفاده کنندگان از اتومبیل‌های گازوئیلی باید در تهران، هر ماه چهار هزار ریال و در شهرستان‌ها هزار و ۵۰۰ ریال عوارض می‌پرداختند.

از چند ساعت پیش از نطق منصور در مجلس، در سازمان پخش شرکت ملی نفت فعالیت‌های پنهانی و شدیدی به چشم می‌خورد که هیچ‌کس از آن اطلاعی نداشت و فقط چند نفر از روسای شرکت در جریان امر بودند. نیم ساعت قبل از ظهر پاکت‌هایی با اتومبیل به تمام پمپ‌های بنزین ارسال شد که حاملین نامه از مفاد آن اطلاعی نداشتند. روی پاکت خطاب به رئیس پمپ بنزین نوشته شده بود: «پنج دقیقه قبل از ظهر پاکت را باز کنید». (اطلاعات، 1343.09.03)
یک روز بعد نرخ کرایه تاکسی‌های تهران و شهرستان‌ها نیز افزوده شد. شهرداری تهران اعلام کرد: نرخ کرایه تاکسی برای هر نفر 20 ریال است. به این ترتیب نرخ اتومبیل کرایه از کرج به تهران 20ریال و از تهران به شمیران 12ریال شد، در چهار نقطه دیگر تهران نیز به همین نسبت افزوده شد. این برنامه‌ها در دولت حسنعلی منصور به عنوان نماد صرفه‌جویی تبلیغ می‌شد. هدف دولت نیز از این نوع صرفه‌ها، کاهش هزینه‌ها و افزودن درآمدهای عمرانی بود. دولت احساس می‌کرد که می‌تواند با ریاضت بیشتر و مصرف کمتر به توسعه و آبادانی کشور همت گمارد.

اعتصابات گسترده

دو روز بعد هوای تهران و 20 شهر از شهرهای شمالی و شمال‌ غرب کشور به شدت سرد شد. برف و باران عمده مناطق کشور را فرا گرفت. تهران شش درجه زیر صفر و کشور با کاهش پاره‌ای از مایحتاج عمومی مواجه شد. شایعات داغ تهران آنچنان گسترش یافت، که ظرف دو روز به شهرستان‌ها رسید. نخستین واکنش اعتراض‌آمیز به این تصمیمات، اعتصاب گسترده 16 هزار نفر از رانندگان تاکسی بود که در نزدیکی شانزده آذر، روزی که هر روز دانشگاه شلوغ می‌شد، بیم آن می‌رفت که با اغتشاشات بزرگتری همراه شود. منصور به همه دوایر دولتی آماده‌باش داد. از ارتش و ژاندارمری خواست تا در وخامت اوضاع در کنار دولت باشند و از برنامه‌های ارائه شده دفاع کنند، اما گویا آنچه که دولت پیش‌بینی نکرده بود افزایش ناگزیر تمام کالاهای اساسی دیگر بود. این تصمیم با اعتراض عمومی مواجه شد. مردم به نانوایی‌ها حمله بردند و قحط نان شد. سه روز بعد شهرداری تهران طی اطلاعیه‌ای رسمی اعلام کرد: «شهرداری تهران از رشد نرخ‌ها جلوگیری می‌کند»، اما به نظر می‌رسید که این نوع تدابیر اگرچه مسکن و آرام‌کننده است، اما به تظاهرات مردم پاسخ درخوری نمی‌دهند. تظاهرات دانشجویان و اعلامیه‌های نهضت آزادی و جبهه ملی و جامعه سوسیالیست‌های خلیل ملکی، نشان داد که بعد از وقایع سال 1342، مخالفان حکومت آماده آشوبند.

اعتصابات گسترده رانندگان تاکسی از روز شنبه هفتم آذر آغاز شد

روز دوشنبه نهم آذر، اعلامیه مشترکی از طرف وزارت کار و شهربانی کل کشور انتشار یافت:

«در زمانی که برای تامین اعتبارات لازم جهت اجرای برنامه‌های عمرانی کشور و تحقق هدف‌های عالی انقلاب ششم بهمن و لزوم تهیه گندم و بذر مورد احتیاج عموم ملت ایران، مجلسین لایحه دولت را دایر به تامین اعتبارات عمومی و عمرانی تصویب نمودند و در مقابل افزایش بهای بنزین کلیه عوارض و مالیات وسائط نقلیه بنزینی بخشوده شده است، و همچنین عوارض عادلانه‌ای بر روی وسائط نقلیه شهری که از گازوئیل استفاده می‌کنند، وضع گردیده است، و اجازه افزایش نرخ تاکسی با تمام محاسبات دقیق اعلام گردید. متاسفانه صاحبان و دارندگان تاکسی در تهران، بر خلاف سایر اصناف که همکاری کامل خود را در این جهاد ملی اعلام نموده‌اند، برای سودجویی و تحمیل منافع شخصی بدون توجه به قوانین مملکتی مدت سه روز است دست از کار کشیده‌اند و با وجود توضیحات مقامات دولتی، هنوز شروع به کار نکرده‌اند. بنابراین اعلام می‌گردد وسائط نقلیه ارتش و سایر سازمان‌های دولتی برای رفع حوائج ضروری مردم تهران در اختیار عموم قرار خواهد گرفت. اتومبیل‌های جیپ ارتش و سواری‌های سازمان‌های دولتی به جای تاکسی مورد استفاده قرار خواهند گرفت». (روزنامه اطلاعات، 1343.09.09)

جیپ‌های ارتشی، وظیفه حمل و نقل عمومی در تهران را عهده دار شدند

از روز بعد اتومبیل‌های ارتشی فعالیت خود را به عنوان تاکسی در خیابان‌های تهران آغاز کردند. چند روز بعد نیز، دولت که مخالف افزایش سهمیه بنزین برای اتومبیل‌های دولتی بود، خواهان کاهش تعداد اتومبیل‌های دولتی شد. (اطلاعات، 1343.09.19)  و از نیمه دی ماه، وزارت دارایی به عنوان نخستین وزارتخانه، اقدام به فروش اتومبیل‌های دولتی خود کرد. (اطلاعات، 1343.10.15)

«منصور» قربانی یک تصمیم اشتباه شد.

دکتر علی‌نقی عالیخانی، وزیر اقتصاد وقت، در خاطرات خود ماجرا را اینگونه روایت می‌کند:

«جریان دیگری که به تضعیف منصور انجامید، افزایش ناگهانی قیمت فرآورده‌های نفتی بود. توضیح اینکه اعلیحضرت ناگهان تصمیم گرفتند که بودجه ارتش را به مقدار هنگفتی بالا ببرند. این تصمیم در وسط سال که برنامه‌های عمرانی سوم می‌بایست شروع بشود باعث تعجب همه شد. برای اینکه شاه از یک طرف همیشه می‌گفتند که تنها جایی که روی برنامه‌های درازمدت کار می‌کنند و کارها حساب و کتاب دقیق دارد، ارتش است. از طرف دیگر، هرچند یکبار، همه را غافلگیر می‌کردند و طرح‌های تازه برای ارتش می‌آوردند جلو، که هیچ با برنامه‌ریزی درازمدت مورد ادعا، جور در نمی‌آمد. در این مورد هم یکباره دولت خودش را مواجه با وضعی دید که می‌بایست از بسیاری از طرح‌های مفید و مهم کشور صرفنظر بکند تا بودجۀ اضافی ارتش را تأمین کند. در جلسه‌ای در شورای اقتصاد این صحبت شد که اگر واقعاً ارتش به یک چنین بودجه‌ای احتیاج دارد، پس از جای دیگری درآمدی برای خودمان ایجاد بکنیم که بتواند جایگزین اضافه‌هزینه‌ای بشود که باید به ارتش بدهیم تا ما بتوانیم هم هزینه‌های ارتش را بدهیم و هم برنامه‌های عمرانیمان را انجام بدهیم. خود من یکی از طرفدارهای مطلق این فکر بودم که می‌بایست از یک‌جایی یک درآمد مالی دیگری برای خودمان کسب بکنیم. در صحبت‌هایی که کردیم، بهترین راهی که پیدا کردیم این بود که بهای نفت و بنزین را بالا ببریم. آن چیزی که مهم بود قیمت نفت و بنزین بود، که شما با افزایش این قیمت می‌توانستید به اندازه کافی نیازهایتان را تأمین بکنید. باز هم می‌خواهم بگویم منصور در این وسط گیر افتاده بود. یکباره دید که همه ما موافق هستیم که باید از جای دیگری درآمد پیدا بکنیم. خود من هم از کسانی بودم که قویا طرفداری می‌کردم. اینها را می‌خواهم بگویم که باز روشن بشود که منصور در این مورد مسئولیت فردی و تنها نداشت. همه ما، یا بهرحال آن کسانی که در شورای اقتصاد حرف میزدند و مؤثر بودند، موافق بودند.

هیچکدام ما مخالف نبودیم. آمدیم و گفتیم که خوب بنزین، که گمان می‌کنم آن موقع لیتری پنج ریال بود، بشود لیتری یک تومان. یعنی یک مرتبه دو برابر شود. در جلسه‌ای که در شورای اقتصاد برگزار شد، این بحث پیش آمد که منابع مالی بودجه درخواستی برای ارتش از کجا تامین شود. دولت می‌دانست اگر منابع مالی جدیدی تامین نکند، ناگزیر است بخشی از بودجه طرح‌های عمرانی را کاهش دهد. در شورای اقتصاد تصمیم گرفته شد افزایش بهای نفت و بنزین، محل مناسبی برای تامین منابع مالی مورد نیاز شاه و ارتش است. در جلسه شورای عالی اقتصاد و بعد هم درهیئت وزیران تصویب شد که نرخ فرآورده‌های نفتی را، گویا در مورد تمام فرآورده‌های اصلی، دو برابر بکنیم. خیلی هم شاد بودیم که به این صورت برنامه‌های عمرانی خودمان را نجات دادیم. چون روشن بود که شاه تصمیم خودش را گرفته و مقداری از بودجه عمرانی منحرف می‌شود به طرف هزینه‌های نظامی. طبق قانون، تصویب بالا بردن نرخ فرآورده‌های نفتی با شورای عالی نفت بود. جلسه شورای عالی نفت به این منظور در شرکت ملی نفت ایران تشکیل شد. من به عنوان وزیر اقتصاد نایب رئیس این شورا بودم و وزیر دارائی، یعنی امیرعباس هویدا، رئیس بود. خوب به خاطر دارم که دکتر اقبال، مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران، خیلی صریح و دلسوزانه به ما گفت که در عالم دولتخواهی من به شما توصیه می‌کنم این کار را نکنید. این کار خطا است. شما شب زمستان نمی‌توانید نرخ فرآورده‌های نفتی را به این صورت بالا ببرید. این تحمیل خیلی بزرگی است برای مردم معمولی، که نفت هم وسیله گرمای آنها است و هم وسیله پخت‌وپز. از این گذشته، بهای بنزین از طریق تاثیر بر نرخ کامیون و اتوبوس در رفت‌وآمد مردم، نقش بزرگی را بازی می‌کند.

ما البته در عالم تئوری‌های اقتصادی خودمان بودیم که اثر این کار در مجموع در می‌آید. مثلا فلان درصد فلان قدر، و بنابراین ناچیز است و اثر آن طوری نمی‌گذارد. استدلالی که ما می‌کردیم، از نظر تئوری خیلی بی‌ربط نبود. ولی دوبرابر شدن قیمت فرآورده‌های نفتی از نظر روانی روی مردم خیلی اثر می‌گذاشت.

روز بعد مردم که رفتند جلوی پمپ بنزین دیدند که نرخ بنزین دو برابر شده. خوب به خاطر دارم که سرلشکر پاکروان که رئیس سازمان اطلاعات و امنیت کشور بود، گفت من می‌خواستم به جائی بروم و راننده‌ام را فرستادم که ماشین را بنزین پُر کند و بعد بیاید مرا ببرد. برگشت و سراسیمه به من گفت نرخ بنزین دوبرابر شده. من که رئیس ساواک بودم، هیچ خبر نداشتم که شما چنین کاری می‌خواهید بکنید. شما به چه حسابی رفتید این برنامه را انجام دادید که زندگی همه مردم را مغشوش می‌کند. یعنی می‌خواهم بگویم در این حد همه مخالفت می‌کردند و دکتر اقبال در آن روز واقعا آخرین نصیحت دلسوزانه‌ای را که یک مقام بالای دولتی می‌توانست بکند به ما کرد، ولی به آن توجه نکردیم. البته پشت سر آن واکنش خیلی شدیدی در همه‌جا بود. قیمت‌ها به صورت غیرمعقولی گرایش به سوی بالا رفتن پیدا کرد و تظاهراتی شد و اعتصاباتی شروع شد بین تاکسیرانان و غیره. دولت در وضع بحرانی خیلی بدی قرار گرفت و یکی دو هفته بعد ناچار شدیم قیمت‌ها را برگردانیم تقریبا به نرخ پیشین خودش. یعنی مثلا بنزین را گمان می‌کنم بالا بردیم ولی یک مقدار خیلی کمی، خاطرم نیست، دهشاهی یا یک ریال و دهشاهی. یک چنین چیزی بالا بردیم. نفت سفید که برای مصرف خانگی مردم خیلی مهم بود را به نرخ پیشین خودش برگردانیم.

درسی که این جریان به ما داد این بود که یک مرتبه چشممان باز شد که شما که نظر مردم را درباره امور نمی‌خواهید، نمی‌بایست توقع داشته باشید که این مردم در برابر هرکاری که شما می‌کنید ساکت بنشینند. بنابراین یا با مردم مسائل‌تان را در میان بگذارید و مثلاً بگویید ما الان گیر کرده‌ایم و فلان هزینه‌ها را باید بکنیم و تنها راه این است که قیمت فرآورده‌های نفتی را بالا ببریم و 6 ماه هم در این مورد بحث کنید و همه را آماده کنید و بعد نرخ‌ها را بالا ببرید، یا اینکه اگر با مردم نمی‌خواهید بحث بکنید، به آنها اجازه صحبت نمی‌دهید، به عبارت دیگر به دموکراسی یا اعتقاد ندارید یا نظام شما نظام دموکراتیک نیست، باید متوجه باشید که واکنش مردم واکنش معمولی نیست. واکنش خیلی تندی خواهد بود. ما گمان می‌کردیم که چون اعلیحضرت قدرت دارند، هرکاری را می‌توانند بکنند. ولی در واقع این قدرت در یک چهارچوب مشخصی می‌توانست کار بکند و برپایه فرضیاتی، که یکی از آنها این بود که شاه هم یک کاری نمی‌کند که به زندگی روزمره مردم لطمه وارد بیاید، آن هم در مقیاس سراسر کشور. چون فرآورده‌های نفتی همه را درگیر می‌کرد. این برای ما یک درسی بود. تا یک حدودی هم چشم همه را باز کرد و متوجه شدیم که هرکاری دلمان بخواهد نمی‌توانیم بکنیم. از این گذشته، متوجه شدیم اصولا در این طور کارها شما وقتی که می‌خواهید به هر دلیلی برای نظام اقتصادی خودتان، با توجه به تقدم‌هائی که تعیین شده، ترتیب تازه‌ای بدهید، این کارها را باید تدریجی انجام بدهید. بعدا، بارها من در این باره فکر کردم که اگر ما می‌آمدیم و مثلا در همان موقع بنزین سوپر را در بازار به نرخ یک تومان هر لیتر می‌فروختیم و بعد بنزین معمولی را کم‌کم نایاب می‌کردیم، هیچ‌کس حرفی نمی‌زد.

اما آن که شما یک دفعه شب بخوابید صبح بلند شوید قیمت همان بنزین را دوبرابر بکنید خوب مردم ساکت نمی‌نشینند. این یک تجربه بدی بود. ولی خارج از این داستان چیزی که به منصور شدیدا لطمه زد، لایحه مربوط به جرایم سربازان آمریکایی بود و البته هم بالا بردن جریان نفت و بنزین. اما واقعاً در هر دو مورد او تنها نبود. کاسه و کوزه سر او خراب شد.» (اقتصاد و امنیت، خاطرات دکتر علینقی عالیخانی، ص 395-399)

بر خلاف ادعاهای عالیخانی درباره اقبال، اسناد ساواک، حکایت از شایعاتی دارد که دکتر اقبال جهت گسترش مخالفت عمومی با دولت حسنعلی منصور در آذرماه 1343 زمینه‌هایی برای افزایش قیمت بنزین و سایر فرآورده‌های نفتی فراهم آورده است. بین بعضی از محافل سیاسی تهران گفته می‌شد که دکتر منوچهر اقبال مدیرعامل شرکت ملی نفت برای برانگیختن احساسات عمومی علیه آقای منصور نخست وزیر، پیشنهاد افزایش قیمت فرآورده‌های نفتی را نموده و کاملا هم موفق گردیده است. (منوچهر اقبال به روایت اسناد ساواک، ص 224)

پایان ماجرا

روسای نظام پنج روز پس از افزایش 100درصدی نرخ بنزین در جلسه‌ای گردهم آمدند تا پیرامون آینده کشور به تبادل‌نظر بپردازند. با این همه، دولت در موضع خود ایستادگی کرد و هیچ‌گونه واکنشی نسبت به مشکل رانندگان نشان نداد. دولت تلاش کرد اعتصاب را خنثی کند و در این راستا، وسایل نقلیه ارتش و سایر سازمان‌های دولتی به جای تاکسی‌ها به کار گرفته شدند تا مسافران را جابه جا کنند؛ مردم برای تردد در داخل شهرها از جیپ‌های ارتش استفاده می‌کردند، اما این وضعیت نیز نتوانست ادامه یابد. بالاخره در روز نهم آذر، سپهبد نصیری به همراه وزیر کار در جلسه مشترکی به فراگیر شدن این بحران هشدار داد. روز نهم آذر اطلاعیه مشترکی از سوی وزارت کار و شهربانی کل منتشر شد و در مقابل افزایش بهای بنزین تمامی عوارض و مالیات وسایط نقلیه بنزین بخشوده شد. پس از آن نیز اعتراضات همچنان از سوی اتحادیه تاکسی‌داران دنبال شد تا بالاخره شاه در ۲۰ دی ماه ۱۳۴۳ دستور داد قیمت نفت و بنزین کاهش یابد و نفت سفید به قیمت سابق و بنزین به قیمت دو ریال کمتر در اختیار مردم قرار گیرد.

تکنوکرات بزرگ دهه چهل، به اشتباه دولت در ماجرای گرانی بنزین اعتراف می کند

منصور در نطق روز سه شنبه 22 دی ماه 1343 در مجلس گفت: «موفقیت ما در امضاء این قرارداد الحاقى موجب شده است که اعتماد کامل براى پیشنهادات بسیار جالبى در منطقه جدید نفت به دست بیاوریم. این طور که آقاى وزیر دارایی اظهار داشتند ما در سال جارى علاوه بر میزان درآمدى که روى افزایش قیمت هر بشکه به دست آوردیم مطالباتى که سال‌ها معوق مانده بود توانستیم وصول کنیم و این مطالبات هم میزان قابل توجهى است که در اقتصاد ایران نقش مهمى را ایفا خواهد کرد و به این ترتیب هم افزایش استخراج و هم افزایش قیمت نفت در سال‌هاى آینده می‌تواند اعتبارات کافى‌ترى را براى اجراى برنامه‌های وسیع توسعه اقتصادى و اجتماعى ایران تأمین بکند و روى یک سیاست عاقلانه و متین و منطقى و قاطع و ملى، ایران توانست در منطقه یک، منطقه جدیدى که به مزایده گذاشته شد شرایطى به دست بیاورد که در تاریخ صنعت نفت بى‌نظیر است... بنده می‌خواهم امروز در اینجا اعلام کنم که در اثر این توفیق و در اثر این موفقیت، شاهنشاه ایران دیشب تصمیم اتخاذ کردند و دولت به تبعیت از تصمیم شاهنشاه تصویب‌نامه‌اى صادر کرد که قیمت نفت کماکان یک ریال تخفیف داده شود و به همان قیمت سابق تعدیل پیدا کند و همچنین روى افزایش نرخ بنزین که 5 ریال افزایش پیدا کرده بود 40 درصد تخفیف داده شد. این بهترین نمونه‌اى است که وقتى دولت بر فرموده شاهنشاه احساس می‌کند که اتخاذ تصمیمى ضرورى است، باید با نهایت‏ قدرت تصمیم‌ بگیرد و آن روزى که توانست از منابع ملى براى رفع نیازمندى اجراى برنامه‌های عمرانى منابع کافى تحصیل کند، با روى باز به ملت ایران گزارش دهد، که ما فقط روى نیت برجسته شاهنشاه که فکر و نظر و علاقه شبانه‌روزى ایشان براى رفاه حال این ملت است قدم برمی‌داریم و در این راه کوچک‌ترین قصور و تخطى نخواهیم کرد. بنده خواستم عرض کنم که از ساعت 12 امروز نرخ نفت و بنزین که بنده اعلام کردم در شهر تهران اعلام خواهد شد و از ظهر فردا در تمام شهرستان‌هاى ایران این نرخ و در کلیه روستاها و مناطق کارگرى به دست مردم خواهد رسید. با همکارى شرکت ملى نفت خواهیم توانست در تمام روستاها توزیع نفت را طورى توسعه بدهیم که واقعاً مردم محروم این مملکت بتوانند نفت را به قیمت عادلانه در نقاط دوردست به دست بیاورند». (مشروح مذاکرات مجلس شورای ملی، 22 دی 1343)


گلوله در بهارستان

یک هفته بعد، روز اول بهمن، ناگهان و درست زمانی که دولت احساس می‌کرد هیچ مانعی در سر راه ندارد، صدای گلوله محمد بخارایی در بهارستان پیچید و حسنعلی منصور که تصور می‌رفت تا سال‌ها بر مسند صدارت خواهد بود، به خاک افتاد. شاه که گیج شده بود، حادثه را از مردم پنهان داشت، تا هم زمان با ششم بهمن، سالگرد انقلاب شاه و ملت، اعلام دارد. به این ترتیب او می‌توانست قتل منصور را بخشی از مبارزه «ارتجاع» با پیشرفت مملکت و اصلاحات ارضی قلمداد کند. ضربه وارد آمده بود. اگرچه بخارایی در نخستین بازجویی ها، اعتراف کرد که در اعلام انزجار خود از تبعید آیت الله خمینی نقشه این ترور را کشیده اند، اما بسیاری از صاحبنظران، یکی از مهم ترین عوامل ترور منصور را گرانی اقلام ضروری از جمله بنزین می‌دانند.

منابع:

روزنامه اطلاعات، آذر و دی 1343

مشروح مذاکرات دوره بیست و یکم مجلس شورای ملی

علینقی عالیخانی، اقتصاد و امنیت: گفتگو با علینقی عالیخانی، به کوشش علی دهباشی، تهران: سازمان اسناد و کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، 1393.

رجال عصر پهلوی، اقبال به روایت اسناد ساواک، تهران: مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، 1379.

غلامرضا نجاتی، تاریخ بیست و پنج ساله ایران، تهران: نشر رسا، 1385.

مسعود بهنود، از سید ضیا تا بختیار، تهران: نشر جاویدان، 1380.