کلٌ یعمل علی شاکلته
احمد شمّاع زاده
چندین سال بود که به دنبال فهم این بخش از آیه 84 سوره اسراء بودم؛ و به هنگام خواندن متون علمی، هر گونه گمانی را که به ذهنم میرسید با این آیه میسنجیدم؛ ولی هیچگاه مانند اکنون که مشغول خواندن کتاب مادّه، انرژی، و جهان هستی بودم، به این حد از اطمینان نرسیده بودم که فوراً در کنار صفحه کتاب بنویسم «این است معنای کل یعمل علی شاکلته قرآن و این کلام خداوند در همه سیستمها صدق میکند و نه تنها سیستمهای فیزیک ذرّات».
و اما در متن کتاب چه آمده بود؟ که مرا برانگیخت تا بگویم یافتم… یافتم...:
«وقتی چیزی را مورد توجّه قرار میدهیم که از میلیاردها اتم (عدد آووگادرو) تشکیل یافته، این پرسش پیش میآید که چرا فیزیکدانها به جای اینکه برای بررسی مسائل ترمودینامیک تنها به یک اتم توجّه نشان دهند، به یک سیستم که از میلیاردها اتم و مولکول تشکیل یافته، توجه میکنند؟
پاسخ این است که خواصّ ترمودینامیک یک سیستم عبارت است از میانگین مجموع ارزشهای اتمها و مولکولهای تشکیلدهنده آن سیستم؛ همانگونه که در بررسی آماری یک جامعه، میانگین سن، دستمزد، درامد، مصرف و … مورد توجه است و نه ارقام مربوط به هر یک از افراد جامعه، به همین ترتیب بیان میانگین خواص شمار وسیعی از اتمها و مولکولها سادهتر و گویاتر خواهد بود تا بیان ارقام مربوط به یک اتم یا یک مولکول». (ص: 133 و 134 نوشته دکتر منوچهر بهرون)
آیه 84 سوره اسراء: قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَىٰ شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَىٰ سَبِیلًا
ترجمه: ای پیامبر بگو کارکرد هر آفریدهای بر مبنای سیستمی است که او را شکلداده؛ پس پروردگارتان داناتر است کسی را که اوست راهیافتهتر راهی را.
روشنگری: چون خداوند نگفته کلکم یا کل اناس، یا… این کلٌّ شامل همه آفریدگانی که بتوانند تشکلیل سیستم دهند، مانند سیستم کیهانی و خورشیدی نیز میشود. واژه من در این آیه، هم معنای کسی که را میدهد و هم معنایی که شایسته کلٌّ باشد. یعنی هرآنکه، هرآنچه، هرکه و هرچه.
برای تشریح کلام خداوند باید افزود:
«اجزاء، مطابق شاکله ای (سیستمی) که در آن واقع شده اند، عمل میکنند و قوانین سیستم بر آنها حاکم است؛ و اگر جزئی خلاف قوانین سیستم عمل کند، سیستم آن جزء را از گردونه خود بیرون میاندازد»؛ و قرآن کریم چه نیکو این موضوع علمی پیچیده و مهم را تنها با چهار واژه بیان داشته، که خود یکی از اعجازهای قرآن کریم است.
از آنجا که یک سیستم با گردهم آمدن اعضاء یا اجزایش شکل گرفته؛ ولی ویژگیهایی دارد که از مجموع ویژگیهای هر یک از اعضاء یا اجزائش برتر و بالاتر است؛ جامعه نیز یک سیستم است. در جامعه شناسی میگوییم یک + یک + یک = سه نیست. بلکه هنگامی که جامعه شکل گرفت؛ ویژگیهایی را مییابد که بالاتر از مجموع ویژگیهای هر یک از اعضای جامعه است و روحیهای بر آن حاکم میشود که به آن روحیه جمعی گویند.
خداوند در این آیه میفرماید با اینکه هر فرد بر سیستم اجتماعی خود تأثیرگذار است و از آن متأثّر نیز میشود، و ممکن است خود او هم نداند که در کجای سیستم قرار گرفته و چه سود و زیانی را متوجه جامعه کرده است، ولی خداوند بهتر از هرکسی میداند که چه کسی در چه راهی است!!
از سوی دیگر رابطه احزاء با کل سیستم دوجانبه است. سیستم هویت خود را مدیون وجود هریک از اجزاء است و به وسیله آنها شکل گرفته است؛ ولی متقابلا به هر یک از اجزاء هویت تازهای میبخشد. مثلاً هیأتهای علمی دانشگاهها یا هیأتهای تحریریه (نویسندگان) قابلیتهایی را داشتهاند که آن هیأت را شکل دادهاند؛ ولی هنگامی که آن هیأت شکل گرفت، این هیأت است که به هریک از اعضایش که در آن هیأت (سیستم) قرار دارند و با هماهنگی با دیگر اعضا کار میکنند، اعتبار و شایستگی میبخشد.
دو آیه زیر که مفهوم آیه بالا را به نیکی نشان میدهند، موضوع را کمی بازتر به ما میفهماند:
الم تروا انالله یسبح له من فیالسموات والارض والطیر صافّات کل قد علم صلاته و تسبیحه و الله علیم بما یفعلون وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ (نور: 41 و 42)
ـ هرکه در هر جای کیهان که زندگی میکند، و پرنده که در هوا پرگشادهاست، تسبیحگوی اوست.
ـ هر جنبندهای در هرجا که باشد، بهدرستی به نماز و تسبیح خود آگاه است.
ـ خداوند به آنچه که آفریدگانش انجاممیدهند، بسیار آگاه است و ملک کیهان از آن خداوند است؛ و صیرورت و بازگشت (آفریدگان) به سوى اوست.
حال ببینیم این هر سه آیه، از دیدگاه دانش چگونه تفسیر و تشریح میشوند (همشهری: 19 دی 84):
«این تنها پرندگان مهاجر نیستند که خود را در حهت میدان معناطیسی زمین قرارمیدهند؛ اخیراً معلوم شدهاست باکتریها که ارگانیسمهای سادهای به نظرمیرسند نیز در جستوجوی خود برای یافتن شرایط بهینه زیستی از این خاصیت بهرهمیبرند. این موجودات ذرهبینی مغناطیسی، از یک قطبنمای ریز سلولی متشکل از زنجیرهای از تکنانوآهنرباها به نام ‹مگنتوزوم› استفاده میکنند و همانند عقربه قطبنما در حهت میدان مغناطیسی قرارمیگیرند».
«اینکه سلولها چگونه میتوانند مگنتوزومها را علی رغم تمایلی که به دلیل جاذبه مغناطیسی بین آنها برای به هم چسبیدن وجوددارد به صورت زنجیرهای پایدار و ثابت دراورند، تاکنون ناشناخته بود؛ اما اخیراً با استفاده از فرایندهای ژنتیک مولکولی و روشهای تصویربرداری مدرن، پژوهشگران ‹مؤسسه ماکس پلانک› در برمن که در زمینه میکروبیولوژی دریایی فعالیتدارد، و مؤسسه ماکس پلانک مارتین شراید آلمان که در زمینة بیوشیمی فعالیت دارد؛ با همکاری یکدیگر نوعی پروتئین را یافتهاند که ایجاد این زنجیره از مگنتوزوم ها را موجب میشود».
«این دانشمندان نشاندادهاند که این پروتئین باعث میشود تا مگنتوزومها در راستای ساختار سیتواسکلتی که قبلاً ناشناخته بود قرارگیرند. این باکتریها درون سلولهای خود، مگنتوزمهایی که به صورت زنجیره دنبال هم درمیآیند، تشکیلمیدهند؛ و باکتری از آنها برای تشخیص جهت بالا از پایین در میدان مغناطیسی زمین و نیز حرکت در لایههای آب برای یافتن بهترین شرایط رشد استفاده میکنند». این است معنای کلٌ قد علم صاته و تسبیحه از نظر دانش روز!
«برای ساخت مگنتوزومها ، سلول نه تنها باید مقدار زیادی آهن از محیط پیرامون خود گرفته و اکسید آهن ویژهای تولیدکند، بلکه این بلورها باید دارای اعداد و اشکال و اندازههای بلوری کاملاً تعریفشده باشند تا بتوانند حسگرهای کارامدی برای میدان مغناطیسی باشند».
«برای کارکرد بهینه آنها، این بلورهای مگنتوزوم باید به صورت زنجیرهای دنبال هم در داخل سلول قرارگیرند تا گشتاور مغناطیسی آنها با هم جمع شود. تنها این ساختار زنجیرهایشکل است که به مگنتوزومها این امکان را میدهد که همانند عقربههای قطبنما عمل کرده و باکتری را در راستای میدان مغناطیسی نسبتاً ضعیف زمین قراردهد». و این است معنای کلٌ یعمل علی شاکلته!
«اخیراً
این دانشمندان توانستهاند بخشی از دی
ان آ را که به نظر میرسد حامل کل اطلاعات
ژنتیکی لازم برای تشکیل و ساماندهی ذرات
مگنتوزوم باشد شناساییکنند.
در
این بخش از دی ان آ به نام جزیرة مگنتوزوم،
دستکم 25
تا
30
ژن
مگنتوزومی مختلف وجوددارد ولی نقش آنها
کاملاً معلوم نیست.
دانشمندان
با بررسی جزایر مگنتوزومی و عملکرد آنها
به ژنی برخوردند که یکی از تولیدات آن
جزئی از غشائی بود که هر بلور مغناطیسی
را احاطه میکرد».
«این
واقعیت که ساختار زنجیرهای باکتریهای
نانومغناطیسی دقیقاً با ژنتیک تنظیم
میشوند نیز، اثراتی بر درک ما از چگونگی
قرارگرفتن ارگانیسمهای بالاتر در راستای
میدان مغناطیسی میدهد.
ما
سالهاست که میدانیم برخی حیوانات نظیر
ماهی قرلآلا یا کبوتر خانگی در برخی
بافتهای ویژة خود دارای زنجیرة بلوری
مغناطیسی هستند.
این
زنجیرهها به نحو حیرت آوردی شبیه
زنجیرههایی است که در باکتریها
وجودداشته و احتمالاً از طریق مکانسم
مشابهی توسعه مییابد».
یعنی: (کلٌ یعمل علی شاکلته)
چهارم آذر 1400
ویرایش دوم: نهم آذر 1400
احمد شمّاع زاده
پرسش خانم مرکل، یکی از مشکلات کنونی جامعه جهانی ماست؛ ولی وی نکته مهمی را پیرامون اسلام و مسلمانان نمیداند؛ و آن این است که همین یک دین، چون دینی پویاست و کتابی پویا نیز دارد، بیش از همه آن ادیان هندی و چینی، متأسفانه هر مسلمانی برداشت متفاوتی از دین خود دارد. یعنی همان گونه که به شمار آدمیان، راههای رسیدن به خدا هست؛ به شمار مسلمانان نیز اسلام وجود دارد؛ و هرکس گوشه ای از اسلام گسترده و پویا را درمیابد و به آن عمل میکند؛ که گاهی درست است و گاهی نادرست!!
به تعبیری دیگر، گستره دین اسلام به "فیلی در تاریکی" مولانا میماند که هریک از حاضران برداشتی از آن دارد. آنان بخشی از فیل را لمس، و داوری میکردند. در مورد دین اسلام وضع بدتر از این است؛ زیرا آنان تنها تصورمیکردند؛ ولی اینان متأسفانه به تصور خود، عمل هم میکنند.
پیرامون گستردگی و پویایی دین اسلام میتوان به این گفته پیام آور همین دین توجه کرد که فرمود: اگر ابوذر میدانست که در قلب سلمان چه میگذرد، او را تکفیر میکرد. (و در حدیثی دیگر او را میکشت.) یعنی این دو یار و صحابه و همنشین من، تفاوت دیدگاه و عمل بر مبنای دیدگاهشان از اسلام یگانه، تا آن اندازه است که اگر ابوذر انقلابی! میدانست که در قلب سلمان عارف مسلک ضد انقلاب! چه میگذرد، او را خارج از اسلام و مسلمانی قلمداد میکرد و امکان داشت او را بکشد؛ چنانکه این موضوع در ج.ا.ا. به وفور رخ داد.
شعر زیر که بسیار بعید به نظر میرسد از مولانا باشد، گویای دین گریزی و دین ستیزی در روزگار ماست.
پس قرآنی که منظومه هستی است، و خداوند هستی بخش، از به کارگیری واژه نیستی (عدم) در آن، برای یک بار هم که شده خودداری کرده، چگونه نیستی آفریدگان خود را طبق سلیقه، روش و منش دیگر آفریدگانش تأیید کند؟! مسلّم است این به دیار نیستی فرستادنها منافی صفات الهی است.
خانم مرکل واقعیتی را بیان کرده که گفته «قاتلش میگوید الله اکبر و مقتولش هم میگوید الله اکبر».
مبنای کار آن مسلمانان برادرکش این است که به هنگام برادرکشی پیش خود میگویند من از سوی خداوند وظیفه دارم این کس را بکشم و خود را نماینده خدا تلقی میکند. ولی آنان اگر به جای الله اکبر میگفتند بسم الله الرحمن الرحیم نمیتوانستند کار خود را توجیه شرعی و اسلامی کنند؛ بلکه به هنگام جاری شدن این صفات الهی بر زبانشان، شک میکردند که آیا این کار من در راستای رحمت و رحمانیت خداوندی است، یا در راستای هوای نفس و برداشت من از اسلام است!؟ به همین دلیل خداوند میفرماید هرکاری را که قصد انجامش را دارید، با نام من آغاز کنید، تا همواره در نیتها و در کارهایتان رحیم باشید و همه حق را به خود ندهید و با برادرانی که اختلاف نظر دارید مماشات کنید و آنها را دشمن خود ندانید. به قول مولانا:
بی تماشای صفتهای خدا گر خورم نان من گلو گیرد مرا
و منظور او از صفتهای خدا همان رحمانیت و رحیمیت خداوند است که هر مسلمانی در آغاز خوردن، با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم آن صفات را به یاد میآورد. آیا مسلمانی واقعی همچون مولانا، که نمیتواند بی توجّه و بی تماشای صفتهای خداوند رحمن و رحیم نان بخورد، چگونه میتواند آدم بکشد؟ پس نتیجه نهایی این بحث آن است که:
شفای درد جامعه جهانی و جامعه کشوری مان این است که از اسلام جهادی و انقلابی (ابوذری) دوری گزینیم و به اسلام رحمانی (سلمانی) روی آوریم تا رستگار شویم. عمل به اسلام جهادی وظیفه مسلمانان صدر اسلام بود برای گسترش اسلام، و عمل به اسلام رحمانی و ناب محمدی، وظیفه مسلمانان، پس از صدر اسلام و بویژه مقطع کنونی است که حفظ و نگهداشت اسلام است و نه گسترش آن؛ تا مردمان (ناس) در جامعه جهانی و در جامعه کشوری مان از اسلام، نه تنها زده نشوند، بلکه با جان و دل به آن روی آورند؛ و این در حالی است که مردم جهان با دیدن اسلام جهادی، و مردم ایران با دیدن اسلام انقلابی، از دین اسلام و برخی دیگر از تمام ادیان زده شده اند، و این روش و منش با منظور خداوند از ارسال رسل نه تنها منافات دارد، بلکه ضد مشیت و اراده خداوندگاری است.
از زبان این شاعر میتوان متوجه شد که «اسلام جهادی» اسلامی بچگانه و جاهلانه است و اسلام سلمانی یا رحمانی اسلامی راستین و منطبق با فطرت انسانی است:
شعری در وصف خدا
قیصر امین پور
پیش
از اینها فکر میکردم
خدا
خانه
ای دارد کنار ابرها
مثل
قصر پادشاه قصّه
ها
خشتی
از الماس،
خشتی از طلا
پایه
های برجش از عاج و بلور
بر
سر تختی نشسته با غرور
ماه،
برق کوچکی
از تاج او
هر
ستاره، پولکی از تاج او
اطلس
پیراهن او، آسمان
نقش
روی دامن او، کهکشان
رعد
و برق شب، طنین خنده اش
سیل
و طوفان، نعره توفنده اش
دکمه
پیراهن او، آفتا ب
برق
تیغ خنجر او،
ماهتاب
هیچکس
از جای او آگاه نیست
هیچکس
را در حضورش راه نیست
***
پیش
از اینها خاطرم دلگیر بود
از
خدا در ذهنم این تصویر بود
آن
خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه
اش در آسمان، دور از زمین
بود،
اما در میان ما نبود
مهربان
و ساده و زیبا نبود
در
دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی
هیچ معنایی نداشت
هرچه
میپرسیدم
ازخود،
ازخدا
از
زمین، از آسمان، از ابرها
زود
میگفتند:
این
کار خداست
پرس
و جو از کار او،
کاری خطاست
هرچه
میپرسی،
جوابش آتش است
آب
اگر خوردی، عذابش آتش است
تا
ببندی چشم، کورت میکند
تا
شدی نزدیک، دورت میکند
کج
گشودی دست، سنگت میکند
کج
نهادی پای، لنگت میکند
***
با
همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم،
خواب دیو و غول بود
خواب
میدیدم
که
غرق آتشم
در
دهان اژدهایی
سرکشم
در
دهان اژدهایی
خشمگین
بر
سرم باران گرز آتشین
محو
میشد نعره
هایم بی
صدا
در
طنین خنده خشم خدا
نیّت
من، در نماز و در دعا
ترس
بود و وحشت از خشم خدا
هر
چه میکردم، همه از ترس بود
مثل
از بر کردن یک درس بود
مثل
تمرین حساب و هندسه
مثل
تنبیه مدیر مدرسه
تلخ،
مثل خنده ای بی حوصله
سخت،
مثل حل صدها مسأله
مثل
تکلیف ریاضی سخت بود
مثل
صرف فعل ماضی سخت بود
***
تا
که یک شب دست در دست پدر
راه
افتادم به قصد یک سفر
در
میان راه، در یک روستا
خانه
ای دیدم، خوب و آشنا
زود
پرسیدم:
پدر!
اینجا
کجاست؟
گفت،
اینجا خانه خوب خداست!
گفت:
اینجا
میشود یک لحظه ماند
گوشه
ای خلوت، نمازی ساده خواند
با
وضویی، دست و رویی تازه کرد
با
دل خود، گفت
و گویی تازه
کرد
گفتمش:
پس
آن خدای خشمگین
خانه
اش اینجاست؟ اینجا در زمین؟
گفت:
آری،
خانه او بی ریاست
فرشهایش
از گلیم و بوریاست
مهربان
و ساده و بی کینه است
مثل
نوری در دل آیینه است
عادت
او نیست خشم و دشمنی
نام
او نور و نشانش روشنی
خشم،
نامی از نشانیهای اوست
حالتی
از مهربانیهای اوست
قهر
او از آشتی، شیرین تر است
مثل
قهر مهربان مادر است
دوستی
را دوست، معنی میدهد
قهر
هم با
دوست معنی میدهد
هیچ
او
با دشمن خود، قهر نیست
قهر
او هم نشان،
از
دوستی
است
***
تازه
فهمیدم خدایم، این خداست
این
خدای مهربان و آشناست
دوستی،
از من به من نزدیک تر
از
رگ گردن به من نزدیک تر
آن
خدای پیش از این را باد برد
نام
او را هم دلم از یاد برد
آن
خدا مثل خیال و خواب بود
چون
حبابی نقش روی آب بود
میتوانم
بعد
از این، با این خدا
دوست
باشم، دوست، پاک و بی ریا
میتوان
با
این خدا پرواز کرد
سفره
دل را برایش باز کرد
میتوان
درباره
گل حرف زد
صاف
وساده، مثل بلبل حرف زد
چکه
چکه مثل باران راز گفت
با
دو قطره اشک،
صدهزاران
راز گفت
میتوان
با او
صمیمی حرف زد
مثل
یاران قدیمی حرف زد
میتوان
تصنیفی
از پرواز خواند
با
الفبای سکوت آواز خواند
میتوان
مثل
علفها حرف زد
با
زبانی بی الفبا حرف زد
میتوان
درباره
هر چیز گفت
میتوان
شعری
خیال انگیز گفت...
السّلام علی من اتّبع الهدی
سلام بر کسی باد که هدایت را پیروی کند.
تاریخ نگارش، بیست و هفتم مهر نودوشش
ویرایش دوم: ششم اردیبهشت نودونه
ویرایش سوم: آبان 1400
احمد شمّاع زاده
شعری در وصف خدا
قیصر امین پور
پیش
از اینها فکر میکردم
خدا
خانه
ای دارد کنار ابرها
مثل
قصر پادشاه قصّه
ها
خشتی
از الماس،
خشتی از طلا
پایه
های برجش از عاج و بلور
بر
سر تختی نشسته با غرور
ماه،
برق کوچکی
از تاج او
هر
ستاره، پولکی از تاج او
اطلس
پیراهن او، آسمان
نقش
روی دامن او، کهکشان
رعد
و برق شب، طنین خنده اش
سیل
و طوفان، نعره توفنده اش
دکمه
پیراهن او، آفتا ب
برق
تیغ خنجر او،
ماهتاب
هیچکس
از جای او آگاه نیست
هیچکس
را در حضورش راه نیست
***
پیش
از اینها خاطرم دلگیر بود
از
خدا در ذهنم این تصویر بود
آن
خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه
اش در آسمان، دور از زمین
بود،
اما در میان ما نبود
مهربان
و ساده و زیبا نبود
در
دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی
هیچ معنایی نداشت
هرچه
میپرسیدم
ازخود،
ازخدا
از
زمین، از آسمان، از ابرها
زود
میگفتند:
این
کار خداست
پرس
و جو از کار او،
کاری خطاست
هرچه
میپرسی،
جوابش آتش است
آب
اگر خوردی، عذابش آتش است
تا
ببندی چشم، کورت میکند
تا
شدی نزدیک، دورت میکند
کج
گشودی دست، سنگت میکند
کج
نهادی پای، لنگت میکند
***
با
همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم،
خواب دیو و غول بود
خواب
میدیدم
که
غرق آتشم
در
دهان اژدهایی
سرکشم
در
دهان اژدهایی
خشمگین
بر
سرم باران گرز آتشین
محو
میشد نعره
هایم بی
صدا
در
طنین خنده خشم خدا
نیّت
من، در نماز و در دعا
ترس
بود و وحشت از خشم خدا
هر
چه میکردم، همه از ترس بود
مثل
از بر کردن یک درس بود
مثل
تمرین حساب و هندسه
مثل
تنبیه مدیر مدرسه
تلخ،
مثل خنده ای بی حوصله
سخت،
مثل حل صدها مسأله
مثل
تکلیف ریاضی سخت بود
مثل
صرف فعل ماضی سخت بود
***
تا
که یک شب دست در دست پدر
راه
افتادم به قصد یک سفر
در
میان راه، در یک روستا
خانه
ای دیدم، خوب و آشنا
زود
پرسیدم:
پدر!
اینجا
کجاست؟
گفت،
اینجا خانه خوب خداست!
گفت:
اینجا
میشود یک لحظه ماند
گوشه
ای خلوت، نمازی ساده خواند
با
وضویی، دست و رویی تازه کرد
با
دل خود، گفت
و گویی تازه
کرد
گفتمش:
پس
آن خدای خشمگین
خانه
اش اینجاست؟ اینجا در زمین؟
گفت:
آری،
خانه او بی ریاست
فرشهایش
از گلیم و بوریاست
مهربان
و ساده و بی کینه است
مثل
نوری در دل آیینه است
عادت
او نیست خشم و دشمنی
نام
او نور و نشانش روشنی
خشم،
نامی از نشانیهای اوست
حالتی
از مهربانیهای اوست
قهر
او از آشتی، شیرین تر است
مثل
قهر مهربان مادر است
دوستی
را دوست، معنی میدهد
قهر
هم با
دوست معنی میدهد
هیچ
او
با دشمن خود، قهر نیست
قهر
او هم نشان،
از
دوستی
است
***
تازه
فهمیدم خدایم، این خداست
این
خدای مهربان و آشناست
دوستی،
از من به من نزدیک تر
از
رگ گردن به من نزدیک تر
آن
خدای پیش از این را باد برد
نام
او را هم دلم از یاد برد
آن
خدا مثل خیال و خواب بود
چون
حبابی نقش روی آب بود
میتوانم
بعد
از این، با این خدا
دوست
باشم، دوست، پاک و بی ریا
میتوان
با
این خدا پرواز کرد
سفره
دل را برایش باز کرد
میتوان
درباره
گل حرف زد
صاف
وساده، مثل بلبل حرف زد
چکه
چکه مثل باران راز گفت
با
دو قطره اشک،
صدهزاران
راز گفت
میتوان
با او
صمیمی حرف زد
مثل
یاران قدیمی حرف زد
میتوان
تصنیفی
از پرواز خواند
با
الفبای سکوت آواز خواند
میتوان
مثل
علفها حرف زد
با
زبانی بی الفبا حرف زد
میتوان
درباره
هر چیز گفت
میتوان
شعری
خیال انگیز گفت...
چرایی به کارگیری ضمیر «انا» و «انّا» در قرآن
احمد شمّاع زاده
از دیرباز به یاد میآورم که میپرسیدند:
چرا خداوند پیرامون کارهایی که انجام میدهد، گاهی ضمیر انا را به کار میگیرد و گاهی انّا را؟
در این راستا، و در مقام پاسخگویی به این پرسش، باید بسیاری از صیغه های جمعی همچون خلقنا، قلنا، امرنا، بنینا که خداوند در قرآن به کار گرفته نیز مورد بررسی و دقت نظر قرار گیرند.
به نظر میرسد برخی قرآن شناسان و مؤانسین با قرآن نیز تاکنون دلایلی برای این موضوع آوردهاند؛ که البته بسیاری از آنها قابل نقد هستند.
نظری که در پی میآید، نتیجه کنکاش بسیار و آوردن دلایلی متقن است، تا کسی نتواند بر این نظر خرده بگیرد؛ با این حال باید اذعان کرد که کار بی عیب و نقص تنها از آن خداوند است و بس!:
الف- خداوند برخی کارها را خود، مستقیماً به انجام نمیرساند؛ بلکه با وسایلش.
حدیثی از امام جعفر صادق نقل شده است که میفرماید انّ الله لایجری الامور الّا باسبابها؛ یعنی خداوند به اجرا در نمیآورد کارها را مگر با وسایلش.
با توجه به این حدیث و نیز آیات بسیاری از قرآن، متوجه میشویم که خداوند بسیاری از کارها را به تنهایی انجام نمیدهد، بلکه به وسیله فرشتگانش به انجام میرساند؛ و در برخی موارد به اشخاص ویژه ای مأموریت میدهد تا آن کارها را به سرانجام برسانند؛ و در آن حالت است که به جای ضمیر مفرد انا، ضمیر جمع انّا را به کار میگیرد؛ و این در حالی است که باید بدانیم مصدر به انجام رسیدن همه کارها خود خداوند است؛ و بی خواست او برگ درختی هم بر زمین نمیافتد.
آیاتی پیرامون وسیله قرارگرفتن فرشتگان:
انّا انزلناه فی لیلة القدر، انا نزّلنا الذّکر و انّا له لحافظون؛ زیرا که قرآن به وسیله روح الامین بر قلب پیامبر نازل شده است.
آیاتی برای وسیله قرارگرفتن مأموران یا فرستادگان ویژه:
سوره کهف یکی از پررمزورازترین سورهای قرآن کریم است. در بخشی از این سوره و پیش از پرداختن به موضوع ذوالقرنین، به موضوع موسی و خضر (بی آنکه نامی از خضر برده شود.) میپردازد. هنگامی که حضرت موسی (احتمالاً پیش از پیامبرشدنش) در راهش با حضرت خضر آشنا میشود، از همنشینی با خضر خوشش میآید و از او میخواهد تا با او همراه شود.
خضر به او میگوید من کارهایی را انجام میدهم که تو تحمل دیدن آنها را نداری، و بهتر است با من همراه نشوی؛ ولی موسی اصرار میکند و خضر میپذیرد... در قایقی مینشینند تا از رودخانه عبور کنند، خضر آن قایق را معیوب میسازد. موسی براشفته شده و بر او خرده میگیرد. خضر به او میگوید نگفتم که تو نمیتوانی کارهای مرا تحمل کنی؟ موسی قول میدهد که دیگر اعتراض نکند. خضر در طول سفر دو کار غیرمنتظره دیگری را انجام میدهد؛ و در هر دو بار، موسی اعتراض میکند و خضر همان جمله را تکرار میکند و دست آخر به او میگوید اینجا دیگر راه من از تو جدا میشود (هذا فراق بینی و بینک) ولی من تأویل آنچه را که انجام دادهام، به تو میگویم.
آیات 79 تا آخر 82 سوره کهف:
أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً
اما آن قایق (که معیوبش کردم) از آنِ بینوایانى بود که در دریا کار مىکنند. خواستم آن را معیوب کنم، (زیرا) در کمین آنان حاکمی بود که هر قایقى را به زور غصب مىکرد.
وَأَمَّا الْغُلَامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَنْ یُرْهِقَهُمَا طُغْیَانًا وَکُفْراً
و امّا آن پسر (که او را کشتم) پدر و مادرش هر دو خداباور بودند. ترسیدیم که او (در آینده) والدین خود را از راه ایمان به درآورد و به راه کفر و سرکشی سوق دهد.
فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً
(پس) خواستیم که پروردگارشان (فرزندى) از نظر پاکی پاکتر و به مهربانی نزدیکتر در عوض، به آن دو بدهد.
وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ ۚ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ۚ ذَٰلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً
و امّا آن دیوار، از آنِ دو پسر یتیم در آن شهر بود و زیر آن دیوار، گنجى براى آن دو، و پدرشان شخص نیکوکاری بود. پس پروردگارت خواست که آن دو به رشد (و بلوغ) برسند و گنج خویش را دراورند که رحمتى از سوى پروردگارت بود؛ و من این کارها را خودسرانه انجام ندادم. این بود تأویل آنچه را که نتوانستى بر آن شکیبایى داشته باشی.
***
اگر دقت کنید متوجه میشوید که حضرت خضر:
در توجیه اولین اقدام خود (معیوب کردن قایق)، ضمیر مفرد را به کار میگیرد؛ یعنی خودم تصمیم گرفتم (البته با راهنمایی خداوند).
در توجیه دومین اقدام خود (کشتن پسر)، ضمیر جمع را به کار میگیرد. خواستیم!! این دیگر خیلی عجیب است؛ و شاید تنها جایی از قرآن باشد که واسطه انجام کار، خود ضمیر جمع را به کار میبرد! در دیگر آیات، خداوند است که ضمیر جمع را به کار میگیرد؛ ولی در اینجا مأمور خداوند و مجری او، ضمیر جمع را به کار میگیرد!! یعنی او از زبان خدا و به جای خدا سخن میگوید؛ و فناشدن مخلوق در خالق را میرساند؛ ولی هنگامی که پای آفرینش به میان میآید، حدوحدود خدایی و بندگی روشن میشود و میگوید که پروردگارشان فرزند بهتری به آنان خواهد داد و اینکه در دستگاه آفرینش خداوندگاری، من محبوب درگاه الهی، هیچکارهام! و این مورد باید آویزه گوش شیعیانی شود که مقام امام علی را چنان بالا میبرند که گویی «علی» بر جای خدا نشسته است!!!
در توجیه سومین اقدام خود (حفظ گنج) دو بار به حضرت موسی میگوید پرودگارت … یعنی او (حضرت خضر) در این مورد تنها یک وسیله بوده است و در اراده و خواست خداوند هیچ تأثیری نداشته، بلکه تنها فرمان الهی را به انجام رسانده است، و بس!
واقعاً که همه قرآن معجزه در معجزه است!!
ب- خداوند برای نشان دادن رخدادهای «بسیار مهم» و «تکینه» ضمیر «انّا» را به کار میگیرد:
به رخدادی تکینه گوییم که تنها یک بار رخ دهد و قابل تکرار نباشد؛ مانند آفرینش کیهان، آفرینش جن و انس، سجده فرشتگان بر آدم، برپایی رستاخیز، رسیدگی به حساب مردمان در رستاخیز.
آفرینش کیهان:
آیات بسیاری وجود دارند که نشان میدهند خداوند به تنهایی کیهان و آنچه در آن است را آفریده است؛ همچون خلق السّموات و الارض و ما بینهما فی ستة ایّام
زیرا پیش از آفرینش کیهان چیزی وجود نداشته که خداوند آنها را وسیله قرار دهد و ضمیر جمع را به کار گیرد؛ ولی میبینیم که در آیاتی دیگر میفرماید:
انّا بنینا السّماء بأید و انّا لموسعون (ذاریات: 47)
انّا نطوی السماء کطی السّجلّ للکتب کما بدأنا اوّل خلقٍ نعیده (انبیاء: 104)
این آیات به ما میفهمانند که آفرینش کیهان در نظر خداوند بسیار مهم است و اوست که با این آیات ما را به شناخت کیهان که از بهترین راههای خداشناسی است، تشویق میکند.
آفرینش انسان:
میدانیم که خداوند در مورد آفرینش انسان میفرماید انّی جاعل فی الارض خلیقه (بقره: 30)، انّی خالقٌ بشراً من طین (ص: 71)؛ و در چند آیه، فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین
میبینیم که صیغهها و ضمائر همگی مفرد هستند و به خداوند برمیگردند؛ ولی در آیه واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الّا ابلیس ابی واستکبر و کان من الکافرین (بقره: 34) و نیز در آیه لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثمّ رددناه اسفل سافلین (تین: 4) ضمیر جمع به کار برده است.
این نیست، مگر آنکه خداوند خواسته اهمّیّت موضوع این آیات را برای ما روشن ، و به ما گوشزد کند؛ و از همین نکتههای ریز ولی مهم، میتوان پی برد که کدام موضوع برای خداوند مهمتر است، تا با به ثمر رساندن آن مهم، اظهار بندگی خود را نسبت به باری تعالی بیشتر نشان دهیم.
اول آذر 1400
احمد شمّاع زاده