هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

زندگی، مجاهدتها و عاقبت کار دکتر سیّد عبدالرّضا حجازی


زندگی، مجاهدتها و عاقبت کار دکتر سیّد عبدالرّضا حجازی

 

اشاره:

در دوران انقلاب و بویژه در سال 57 بود که نام و آوازه سید عبدالرضا حجازی بر سر زبانها افتاد که اگر پخش سخنان وی از رادیو نبود شاید جز آنانکه دور منبرش جمع میشدند کسی او را نمیشناخت. بسیار نغز سخن میگفت و چهره و صدایی بس زیبا داشت و مردم در مورد او چنین میگفتند:

 

سید عبدالرضا حجاری یک آخوندی است که مخالف رژیم بوده، در زندان بوده، آزاد شده و حالا با اینکه برای اسلام تبلیغ میکنه، ولی ساواک دیگه به او کاری نداره. شاید از او قول گرفته اند که بر علیه سطلنت و رژیم حرف نزنه. میگن با ساواک همکاری میکنه. او برادر سید عبدالرسوله. (عده ای او را میشناختند و نوارهای سخنرانی اش پخش میشد.) خیلی خوش چهره و شیکپوشه. کفشهاش واکس خورده و لباسهای آخوندیش هم مثل آخوندای دیگه نیست!! میخواد بگه که اسلام دین شلخته پوشی نیست و با مد و مدسازی هم مخالف نیست... وقتی یک دختر(یا زن) به او متلکی زد، او هم بدترش رو به او تحویل داد...

 

در دهه چهل یقیناً کتاب او(رسالت اسلام در عصر فضا) را دیده بودم ولی به دلایل زیر نام او در ذهنم نمانده بود و اصولاً نام نویسنده ها مهم نبود. زیرا:

 

در آن دهه آخوندهای نسبتاً جوان حوزه به این گونه مسائل رو آورده بودند که بگویند اسلام دین روز است و منافاتی با مدرنیته ندارد و نیز خرافات ربطی به اسلام ندارد و دستورات اسلام منطبق بر دستاوردعای علم است و... بلکه مسلمانان از خود و فرهنگ خود به اسلام چیزهایی را نسبت میدهند... یک کانون یا انجمنی هم مخصوص جوانان در حوزه ایجاد شده بود که کارش همین بود.

 

اکنون یعنی پس از سی و شش سال که عبدالرسول حجازی برادرش را در گوگل سرچ میکردم نام عبدالرضا را دیدم و نوشته زیر اولین نتیجه سرچ بود. از آنجا که پس از انقلاب دیگر نام و نشانی از او نشنیده بودم علاقمند شدم نوشته را بخوانم. پس از خواندن مقاله چنین شناختی از او یافتم:

 

وی برای به ثمر رسیدن نقش اسلام در زندگی مردم کوششهای فراوانی کرده. با زحمتهای فراوان درس خوانده و برای کسب مدارج علمی خود را به زحمت انداخته و راهی ترکیه هم شده است. زمانی که آیت الله خمینی را مجاهدی در راه اسلام دیده با او همکاری نزدیک و صمیمانه ای داشته است.

 

باید افزود که:‌

تکفیر حربه ای بر ضد اسلام است! مسلمان واقعی کسی است که همچون پیامبر به توصیه قرآن خود قاضی خود نشود و حق را به خود ندهد و در مورد دیگر مسلمانان حکم صادر نکند که آنان از دین خارج شده اند و... و از آنجا که هیچکس جز خداوند از قلب و نیت انسانها باخبر و همه جا با آنان نیست کسی نمیتواند شخص دیگری را که میگوید من مسلمانم و شهادتین را بر زبانش جاری است نامسلمان و کافر بداند و حکم تکفیر بر او ببندد و او را به سلاخ خانه فرستد!!!

بهمن ماه نودوسه- احمد شماع زاده

 

انقلاب اندیشگی و عبدالرضا حجازی در اوائل دهه پنجاه

وبلاگ > جعفریان، رسول - بهانه اصلی این نوشته، همین کلمه عصر فضا در کتابی بود که عبدالرضا حجازی در سال 1349 در باره رسالت قرآن نوشت. آدم وقتی آن اثر را می دید فکر می کرد قرار است دین یک جوری با عصر فضا پیوند بخورد. اما روال بحث این بنده خدا کم کم به سمت شرح زندگی حجازی رفت که از وقایع شگفت انقلاب و تقریبا فراموش شده است. چاره ای نبود. نمی خواستم زیاد بنویسم. اطلاعات هم چندان در دسترس نبود. مطمئن هستم کسانی هستند که آگاهی های فراوانی در باره وی دارند. امیدوارم اگر نقصی دیدند بنده را آگاه کنند و مطالب را تکمیل. همان طور که گفتم سوژه اصلی، کتاب او بود که این کتاب در جریان انقلاب اندیشگی دینی در اوائل دهه پنجاه ولو متوسط بود اما موثر هم بود... تازه دست آخر کتاب دیگری را هم از همین دست مرور کردم...

 چه کتابهایی انقلاب را ساخت؟

جامعه انقلابی ایران پیش از انقلاب مسیر های مختلفی را برای پیشبرد انقلاب باید طی می کرد. در این زمینه حوزه اندیشه یکی ازموثرترین آنها بود. یک پرسش اصلی برای بنده همیشه این بوده است که جامعه انقلابی دیندار با چه اندیشه ای انقلاب کرد؟ کتابهای بازرگان؟‌ شریعتی؟ مطهری؟ طالقانی؟ علامه طباطبائی؟ حاج سراج انصاری؟ مکارم شیرازی؟ مصطفی زمانی؟ و دیگر چه کسانی؟ آثار ترجمه شده مصریان؟‌ سهم هر یک چه اندازه بوده است؟

شمار این افراد البته بیش از این هاست. برخی یک کتاب، برخی بیشتر، کسانی یک ترجمه یا بیشتر از آثار مصریها و... داشتند و هر کدام گوشه ای از کار را گرفته بود. مثل سفره ای که هر کسی یک گوشه را بگیرد و آن را جمع کند. هر قشری کتابی می خواستند، اما مهم این بود که سمت و سوی اینها به کجاست.

از سال پنجاه به بعد برخی از آثار مانند کتابهای شریعتی بیشتر منتشر شد. اساساً بهتر شدن وضع مالی طبقه متوسط شهری زمینه را برای توسعه نشر فراهم کرد. در این زمینه کتابهای دیگری مانند «راه حسین» احمد رضایی هم بود که در دوایر خاصی انتشار یافت... و به هر حال خیلی از آثار دیگر که بنده در کتاب جریانها و سازمان های دینی دوره پهلوی سعی کرده ام فهرستی از آنها بدست دهم. حتی آثار کسانی چون علی تهرانی یا گلزاده غفوری و شماری دیگر. در حوزه اندیشه البته مدارس ملی ـ دینی آن دوره بسیار موثر بود، هم در تهران و هم در مشهد..... و باز هم به جز کتاب، جلسات مذهبی و حسینیه ارشاد و غیر اینها... به هر حال دامنه اندیشه ای که با آن انقلاب شد مهم است.
در سطوح پایین تر هم کتابهایی بود که در قم نشر می شد. اینها به خصوص روی جنبه های مترقیانه دین خیلی مانور می دادند. دست کم ظاهر آنها این طور بود. یک نثر دینی تازه و به روز شده درست شده بود که بین نفی و اثبات آنچه در باره دین و مذهب گفته می شد، سعی می کرد دین را موافق تجدد نشان دهد، طبعا جنبه های مثبت آن نه منفی. این ادبیات جالب و قابل بررسی است. در این آثار، مسائلی در باره قرآن و رسالت و اعجاز و نبوت و اینها هم که، هم نیاز به پاسخ گویی به شبهات داشت و هم رهنمودهای جدید برای نشان دادن ترقی، مطالبی نوشته می شد. من فکر می کنم ادبیات این کتابها خود موضوع یک پایان نامه دکتری جدی است و هنوز این آثار به خصوص از حیث محتوا مورد بررسی قرار نگرفته است. بنده علاقه مند به این بحث بوده ام و همان طور که اشاره کردم گاه گاه گریزی در کتاب جریانها به آن زده ام، اما می دانم که بسیاری از آثار را ندیده ام و نتوانسته ام در باره آنها چیزی بنویسم. در اینجا یک نمونه را انتخاب کرده و در باره مؤلف آن هم که سرنوشت شگفتی دارد، سخن خواهم گفت.

عبدالرضا حجازی و سرنوشت شگفت او

کتاب «رسالت قرآن در عصر فضا» (چاپ اول آن در شهریور 1349 و چاپ چهارم آن در 1354) یکی از آثاری است که در زمینه بحث بالا قابل ذکر است. این کتاب از واعظ معروف آن وقت سید عبدالرضا حجازی (متولد 1312 یا 1313) بود که سرنوشت عجیبی پیدا کرد. وی از سلسله روحانیونی بود که در قم دهه سی درس خواندند و سپس برای منبر و درس و دبیرستان و دانشگاه به تهران رفتند. کسانی چون مطهری و بهشتی و باهنر و هاشمی رفسنجانی و خیلی های دیگر، کسانی که در بخش اندیشگی انقلاب نقش مهمی داشتند. اما این یکی قدری متفاوت بود و بعدها نیز سرنوشت دیگری پیدا کرد. ضمن این که با آنها بود، اما پشت صحنه هایی داشت که تاکنون در باره آن بحث کافی نشده و طبعاً تا اسناد درستی در اختیار نباشد نمی شود با اطمینان در باره آنها چیزی گفت. در اینجا مقصودم مسائل قبل از انقلاب است. اما بعد از انقلاب، ایشان که تقریبا از سوی روحانیون انقلابی طرد شده بود، در اطراف آقای شریعتمداری بود و در جریان آنچه به عنوان کودتا عنوان شد با قطب زاده و روحانی دیگری به نام مهدوی درگیر ماجرا شد و گفته اند که پیغام هایی در این میانه رد و بدل کرد که مربوط به کودتا می شد(خاطره ها، محمدی ری شهری، [تهران، مرکز اسناد، 1383] 1/206). مدتی بعد هم اعدام شد.

حجازی در ارتباط با مسائل انقلابی، تا حوالی سال 1348 و 1349 وضعیت با قاعده ای داشته اما بعد از آن به تدریج مشکلاتی پدید آمده است. پیش از آن بهتر است اشاره ای به شرح حال کوتاه وی داشته باشیم:
در پشت جلد کتاب رسالت قرآن شرح حالش چنین آمده: «در شهرضای اصفهان متولد گردید و پس از فراغ از تحصیلات ابتدایی و متوسطه در حوزه علمیه اصفهان و قم به فراگرفتن علوم اسلامی پرداخت. وی پس از سالها اقامت در حوزه علمیه قم و آموختن سطوح عالیه و خارج در فقه و اصول و آموزش فلسفی، به تهران عزیمت نموده و دوره دانشکده الهیات و معارف اسلامی را در رشته فلسفه د رتهران و آنکارا به پایان رسانید. ایشان اکنون (ظاهرا سال 49) متجاوز از 14 سال است که در تهران با پذیرش رنجهای اجتماعی، با بیان گرم و منطقی خود به وعظ و تبلیغات اسلامی اشتغال داشته و از خطبا و گویندگان مشهور و دانشمند کشور به شمار می آید». همین عبارت پشت جلد کتاب سیستم اقتصادی اسلام وی هم هست.

محمد شریف رازی دو صفحه ای در باره وی نوشته و گفته است که «بیانی شیرین و منطقی شیوا و علمی»‌دارد. تولد وی را سال 1313 دانسته و این که در سال 1329 در حوزه علمیه آمده، از محضر آقای بروجردی و آقای مجاهدی استفاده کرده، و در تفسیر علامه طباطبائی هم شرکت می کرده است. به گفته وی در شمار وعاظ نامی کشور و «مجاهدی است که در این پست حساس مصائب فراوان و سوائح زیادی را تحمل کرده و مورد غبطه بسیاری قرار گرفته است». به گفته رازی وی «لیسانس را در دانشکده الهیات دانشگاه تهران و دوره دکترا را در دانشگاه آنکارا طی کرده». آثار وی همین دو کتاب یعنی رسالت قرآن در عصر فضا و سیستم اقتصادی اسلام (چاپ اول در 1338) دانسته شده است [گنجینه دانشمندان، 2/350 ـ 351 (قم1394ق)]. این شرح حال باید مربوط به سالی باشد که او در زندان بوده است، یعنی سالهای 52 تا 54. بیفزایم برادرش عبدالرسول حجازی نیز از نویسندگان و خطبای همین دوره تهران بوده و بعد از انقلاب به اهواز رفته و سه چهار سالی پیش درگذشته است. آخرین اثر وی «مثل علی هرگز» است که در دو مجلد منتشر شده است.

به جز منبر، وی را با همین کتاب می شناسند، کتابی که تأثیر قابل ملاحظه ای روی تفکر و اندیشه جاری اما عمومی جامعه دینی داشته و صد البته نباید با آثار مطهری یا شریعتی و بازرگان و علامه طباطبائی مقایسه کنیم؛ اما باید اعتراف کرد که در سطح عموم، اثری پرفروش بوده و این نکته را شمارگان چاپ کتاب نشان می دهد.

عبدالرضا بیشتر تأثیرگذاری اش از طریق منبر بوده، چنان که گفته شده فردی خوش سخن و دارای لحنی جذاب بوده است.

عبدالرضا حجازی بین سالهای 42 تا 50

از نظر سابقه انقلابی، فعالیت وی به نسل جوان فعال در اطراف فدائیان اسلام بوده است. آقای گرامی و دیگران از نقش وی در همراهی با فدائیان اسلام سخن گفته اند. اما فعالیت اصلی وی در دوره نهضت اسلامی در حوالی خرداد 42 بوده است. در گزارشی از نقش وی در ایام حرکت پانزده خرداد آمده است: «عبدالرضا حجازی واعظ، در شبستان مسجد جامع به منبر رفت و درباره شخصیت و مقام و دانش حضرت علی و حکومت ایشان به تفصیل صحبت نمود و در پایان سخنانش گفت: «خدایا مرجع تقلید شیعیان و مسلمان جهان حضرت آیت‌الله خمینی را آزاد کن. خدایا آیت‌الله خمینی را به سلامت و موفق بدار. خدایا فاصله بین ما و آیت‌الله خمینی را از میان بردار.» بعد گفت: «آقایان دیشب در خواب حضرت آیت‌الله خمینی را دیدم و فرمود خدایا دلم می‌خواست که من هم در بین مردم بودم و در این مراسم سوگواری شرکت می‌کردم. می‌دانید که‌آقا مدت 8 ماه در زندان به سر می‌برد.» این عبارات را ساواک در سه شنبه 15 بهمن 1342گزارش کرده و در روزنامه 15 خرداد که سایت ویژه ای دارد گزارش شده است.

در شهریور 1343 هم امام نامه ای به وی نوشته و از کارهای وی تقدیر کرده است: خدمت جناب مستطاب سید الاعلام و ثقة الاسلام خطیب محترم آقاى آقا سید عبد الرضا حجازى- دامت افاضاته‏: به عرض مى‏رساند، مرقومه آن جناب که حاکى از صحت مزاج شریف و حاوى اظهار محبت و تفقد از حقیر بود، موجب تشکر گردید. مساعى جمیله و شداید و محرومیتهایى که متحمل شده و مى‏شوید، مورد کمال تقدیر، و امید است ان شاء اللَّه مورد توجه حضرت ولى عصر- عجل اللَّه تعالى فرجه الشریف- واقع شده و مأجور باشید...»‌. [صحیفه امام: 1/397] در تاریخ 21/1/43 پس از آزادی امام و وقتی شماری از مردم آمدند، «آقای حجازی به نمایندگی از امام خمینی از حاضران تشکر کرد» (امام در آینه اسناد: 12/247). در روز 24 فروردین همان سال 43 هم باز پس از یکی از اجتماعات مردم در منزل امام، «حجازی در خاتمه مردم را دعوت کرد که تماس دایم خود را با مراجع قطع نکنند تا در آینده نحوه مبارزه و شروع آن طبق نقشه انجام گردد»(امام در آینه اسناد:‌12/350). ممکن است مقصود عبدالرسول حجازی هم باشد!

ساواک بخشی از سخنرانی سید عبدالرضا حجازی را از سال 44 آورده که گفته است: «به خدا قسم من هر موقع که از منبر پایین می آیم از خدا طلب مرگ می کم، چون در این مملکت ما در خفقان بسر می بریم. این روزها ما نمی توانیم حقایق را بگوییم و انتقاد کنیم... وضع ما طوری است که باید همیشه در حال خفقان باشیم. ما مسلح نیستیم و قشونی هم در اختیارمان نمی باشد و با کسی هم سر جنگ نداریم. اسلحه ما قرآن و اخبار امامان و مراجع تقلید می باشد»(یاران امام به روایت اسناد ساواک، شیخ غلامحسین جعفری، ص 44 تاریخ 24/6/44. از این پس از این کتاب با عنوان شیخ غلامحسین جعفری یاد خواهم کرد). سال 46 ساواک دستور داده که بشدت «حتی با بکار بردن وسائل فنی، اعمال و رفتار و تماس هایش را دقیقا کنترل» کنند (امام در آینه اسناد، 11/243). ساواک بخشی از سخنرانی وی در مسجد ارک را در تاریخ 13/10/45 علیه فساد غربی و رواج آن در ایران آورده و گفته که اعلامیه هایی در باره بازگشت حضرت آیت الله العظمی خمینی پخش شده است (امام در آینه اسناد:‌ 13/571). بر اساس گزارش ساواک، در سال 1349 وی که از حج به عراق رفته بوده، همراه خود «نوار سخنرانی اخیر حضرت آیت الله خمینی و جزوه بیانات ایشان را با خود به ایران آورده اند و برای استماع و بهره برداری در اختیار دوستان می گذارند. آیت الله خمینی در مورد سلطنت بحث مفصلی نموده و دلایل و مدارکی را از آیات قرآنی و اخبار و احادیث مستند علیه سلطنت اقامه نموده که بحث روز محافل و مجالس گردیده»‌ (امام در آینه اسناد:‌16/641). این باید مربوط به درسهای حکومت اسلامی امام باشد که جزوات آن چاپ شده و به ایران وارد می شد. در انتهای این سند ساواک نوشته که وی اوائلی که به تهران آمده، فاقد چیزی بوده حالا خانه مجلل و راننده و زندگی خوبی دارد.
در اواخر دهه چهل و اوائل دهه پنجاه، (1391ق / 1350ش) نام وی درآغاز لیست ساواک از یک سلسله از روحانیون انقلابی به عنوان اشخاص ممنوع المنبر بوده است (در لیست 11/10/47 پس از نام هاشمی و در لیست سال 1350 نام اول ممنوع المنبرها بوده است. بنگرید:‌ غلامحسین جعفری همدانی، ص 332، 435).

 

حجازی میان دولت و انقلابیون! (حجازی سالهای 52 تا 57)

به نظر می رسد به تدریج، مواضع حجازی به دولت نزدیک شده و این سبب شده است تا انقلابیونی مانند محلاتی و مروارید دست به اقداماتی علیه وی بزنند(امام در آینه اسناد:‌ 10/ 73 ـ 74). مامور ساواک در سال 51 گفته است که وی در یک مجلس خصوصی از اینکه افرادی مانند لاهوتی مرتب اسم امام را به زبان می آورند و زندان می افتند انتقاد کرده است(امام در آینه اسناد، 10/186). جالب است که همان زمان تلاش کرده تا زمینه مسافرت سید احمد خمینی را به عراق فراهم کند (همان، ص 190). این که گفته شود مخالفت با شریعتی از سوی ولایتی ها یکی از دلایل سوق یافتن حجازی به سمت مخالفت با نیروهای انقلابی است، ضمن آن که شاهد مختصری دارد (از جمله بنگرید:‌امام در آینه اسناد: 14/493) اما مجموعاً دلچسب نیست.

به هر حال به تدریج وی همزمان با نزدیک شدن به دولت و ساواک، از سوی انقلابیون طرد شد. سخنرانی های وی در رادیو نیز مشکل درست کرد و وقتی مورد انتقاد سخت قرار گرفت به تدریج و بیش از پیش به سمت مخالف رفت، اما تلاش می کرد نشان دهد که هنوز همراهی می کند. در این زمان، حوالی سالهای 51 و 52 حجازی با توجه به روابط قدیمش با امام، سعی می کرده انتقادهایی نسبت به حرکت انقلابیون و رفتارهای آنان از جمله با خودش مطرح کند و امام را از رفتار به اصطلاح خود تند انقلابی باز دارد. به گفته ساواک، یکبار همین حجازی به امام که در نجف بود نامه نوشته از همکاری وی با دولت عراق انتقاد کرده بود. این نامه یکی از انتقادی ترین نامه هایی است که یک روحانی می توانسته در آن شرایط به امام که محبوبیت زیادی میان انقلابیون مسلمان داشته نوشته باشد. بر اساس گزارش ساواک، وی در این نامه که از بیروت به امام نوشته، گفته است: 1. شما خورشید تابناکی بودید، ولی دچار کسوف گشته و اطرافیان در نجف و در تهران دست به کارهای زشتی زده اند و به همه علمای اسلام حمله می کنند. 2. به چه دلیل شما نوارتان را به رادیو عراق داده اید و دولت عراق فقط دولتی است که از کمونیسم الهام می گیرد. 3. به طرفداران خود بگویید دست از تهدید بنده بردارند... 4. در شان یک مرجع نیست که علیه دولت ایران اعلامیه داده بیست مرتبه کلمه استعمار را تکرار نماید(امام خمینی در آینه اسناد: 10/203). متن نامه نیامده و این گزارش ساواک است. دنبال آن آمده که امام پاسخی به وی داده که فتوکپی آن به پیوست تقدیم می باشد، اما چیزی در کتاب نیامده است. این پاسخ می تواند نامه ای باشد که تحت عنوان «لزوم اجتناب از اختلافات» در صحیفه آمده است:‌ «زمان: 18 خرداد 1352/ 6 جمادى الاول 1393»: خدمت جناب مستطاب سید الاعلام آقاى حاج سید عبد الرضا خطیب محترم- ایّده اللَّه تعالى‏

مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالى را خواستار است. موجب تأسف است که آقایان محترم که خود را خدمتگزار به اسلام مى‏دانند به جاى آنکه هر چه بیشتر در وحدت کلمه کوشش کنند و به دوستان خود بیفزایند، با جزئى بهانه‏اى با هم اختلاف پیدا کرده و با دامن‏زدن بدخواهان، عمق آن زیادتر و از مقاصد عالیه بازمى‏مانند. این جانب از شماها و هر کس به شماها اتصال دارد انتظار دارم اختلافات جزئیه را کنار گذارید و براى اهداف مقدسه اسلام مجهز شده و دوستان بیشترى به صفوف خود متصل کنید. از خداوند تعالى توفیق همه را براى این مقصد مقدس خواستار است. از جنابعالى و سایر آقایان امید دعاى خیر دارم. و السلام علیکم. روح اللَّه الموسوی الخمینى‏»(صحیفه امام:‌ 2/504)
به هر حال ساواک دنباله نامه اعتراضی وی از بیروت به امام که سال 52 است نوشته است: اظهار نظر پیرامون صحت و سقم اظهار وی مستلزم تحقیق و بررسی است! ولی افزوده: ضمنا از موقعی که سخنرانی نامبرده از رادیو ایران پخش شده، مسلماً مورد تنفر طرفداران [امام] خمینی واقع شده و در حال حاضر تا حدودی دارای وجهه دولتی است.

به هر حال در نزدیکی انقلاب، بلکه از همان دوره زندان که رفتار دولتی ها با وی دوستانه بوده، به تدریج انقلابی ها دیدشان نسبت به او عوض و تدریجاً فضا علیه وی بسیار سنگین شده است. مواضع آنها علیه وی مستند به شواهدی بود که با همه پوششی که اوضاع داشت، بر آنها آشکار شده بود. دسترسی به پرونده ساواک وی برای بنده مقدور نبوده و نیست، اما همین مقدار که جسته گریخته در باره وی اسنادی منتشر شده، حاکی از این است که درک انقلابیون نسبت به وی درست بوده است. ساواک در سال 55 در گزارشی، از یکی از افراد خود خواسته است تا متن اعلامیه عید فطر آقای خمینی را «به عبدالرضا حجازی نشان دهند فکر نکند خمینی اقدامی علیه مصالح کشور نمی کند» [امام خمینی در آینه اسناد:‌ 17/284). حتی در سال 56 هم وقتی ساواک نسبت به نگارش یک متن توسط امام تردید کرده خواسته است که متن را به اداره یکم بدهند تا از حجازی بپرسند واقعاً آن را [امام] خمینی نوشته است (امام خمینی در آینه اسناد: 12/174).

این می رساند که حجازی نقشی میانه بازی می کرده، ضمن همکاری به ساواک به آنان می گفته که ماجرا چندان تند نخواهد شد و ساواک به این ترتیب خواسته او را در جریان بگذارد و آنها هم اگر مشکلی داشته اند با وی در میان می گذاشته اند. ساواک یکبار دیگر هم که در نوشته منسوب به امام شک کرده از مأمور خود خواسته است «یک نسخه به اداره یکم داده شود که با حجازی صحبت کنند تحقیق کنند آیا آن را خمینی نوشته است» (امام خمینی در آینه اسناد: 17/328). در همین جلد از امام خمینی در آینه اسناد (ص 335) صریحاً آمده است: محترما به استحضار می رساند حجازی واعظ اطلاع می دهد که طبق اطلاع موثق، در وقایع اخیر مرتضی پسندیده برادر خمینی نقش تحریکاتی و تامین کمک مالی موثری داشته است (مورخه 7/9/1356) .

به هر روی، این امور از چشم انقلابی ها دور نبوده چنان که در سال 54 شیخ غلامحسین جعفری در تهران در مجلسی گفته بود که «عبدالرضا حجازی همواره سعی می کند دو رو بازی کند؛ یعنی هم می خواهد خود را طرفدار دولت جا بزند و هم می خواهد مخالفین دولت را برای خود داشته باشد. در حالی که چنین امری محال است، کما این که برای دولت دستش رو شده و پدرش را درآوردند. پس از مدتی زندانی بودن با دستگاه دولت ساخته و تعهد داده که طبق نظریه آنان رفتار کند (غلامحسین جعفری همدانی، ص 550 و بنگرید:‌ 493[تهران، 1388). نباید شک کرد که جدای از نقاط ضعفی که در حجازی بوده، ساواک هم وی را بازی داده و سعی کرده نقشی دوگانه در مقابل وی ایفا کرده و رابطه او را به طور کامل با انقلابیون تخریب و در عین حال از زبان و فکر و موقعیت او استفاده کند.
ساواک در شهریور 57 گزارش کرده که اعلامیه تندی با امضای روحانیون آزاد تهران علیه وی منتشر شده و در آن آمده است: «ما میخواهیم شیوه و روش یک خائن عابدنما که در مقام و لباس روحانیت است بشما معرفی کنیم: این ناخلف که در خفا با اربابان خود و دشمنان اسلام زد و بند نموده و به اسلام و شرایع مقدس آن خیانت میکند عبدالرضا حجازی است که در سیادت او شک فراوان است. این واعظ معلوم‌الحال همان عبدالرضا اقدامی اصفهانی است که متاسفانه خود را منتسب به سلسله آل رسول اکرم (ص) می نماید. آیا می‌دانید که مصلحتی این شخص را به محبس فرستادند ولی شبها مخفیانه او را بمنزلش می بردند. زندگی مجلل باو دادند و پولهائی در اختیارش گذاشتند تا یوغ بندگی اربابان را از گردن خود برندارد. اهالی شریف تهران آگاه باشید که این گرگ صفت که به لباس روحانیت ملبس شده است بجز خیانت به دین اسلام و مذهب حقه شیعه جعفری کار دیگری انجام نمیدهد» [انقلاب اسلامی به روایت اسناد ساواک: 11/165]. آقای منتظری در خاطراتش از رابطه نزدیک احمد آقا با وی یاد کرده و این که «قبل از انقلاب هم که آقای سید احمد خمینی را از مرز گرفته بودند و به زندان قزل قلعه آوردند در آنجا آقای سید عبدالرضا حجازی هر روز برای او ناهار می آورد، خوب این خیلی مهم بود که کسی از خارج زندان هر روز برای یک زندانی ناهار بیاورد» (خاطرات آیت الله منتظری ص 609). عزت شاهی در خاطراتش در باره عبدالرضا حجازی گفته است: «عبدالرضا حجازی به لحاظ اخلاقی فردی کثیف و فاسد بود، عکسی از او به همراه زنی پیدا کرده بودند. او واعظ بود و در جاهای مختلف سخنرانی می‏کرد و البته در این سخنرانی‏ها مطالب سیاسی نمی گفت». به هر حال معلوم می شود ذهن انقلابی ها نسبت به وی خوب نبوده اما این که دلائلش چه بوده باید جستجو شود. بعد از انقلاب «ژیان پناه» مامور ساواک در اعترافات بعد از انقلابش در دادگاه، گفته بود که زن او لباس بد پوشیده بود و با یک دختر بی حجاب به دیدن وی در زندان آمد و او ناظر ملاقات آنها بوده است(سایت مگ ایران).

یک زندانی سیاسی چپ با نام عباس فضیلت کلام (که سال 1377 درگذشته) آن دوره از چپ ها در خاطرات زندان سالهای پنجاه در باره عبدالرضا حجازی نوشته است: علت زندانی شدن حجت‌الاسلام سید عبدالرضا حجازی آن ‌طور که گفته می‌شد، خواندن و پخش‌ اعلامیه خمینی بوده که به خاطر آن به یک سال زندان محکوم شد. با او مانند یک زندانی سیاسی ضد رژیم برخورد نمی‌شد. در آن زمان که همه زندانیان ملاقات کوتاهی با خانواده و بستگان خود آنهم پشت میله‌های آهنی یا به قول زندانیان "‌آکواریوم‌"‌)‌ملاقات در این حالت از طریق گوشی تلفن انجام می‌شد و همه صحبتها کنترل می‌شد. آقای حجازی در تمام دوران زندان خود در باغ بزرگ‌ زندان به آسانی و آرامی ساعت‌ها با خانواده خود ملاقات حضوری داشت و با آنها به خوش‌ و بش‌ می‌نشست، او بیشتر به یک مزدبگیر و گماشته پنهانی دولت شباهت داشت تا یک مبارز مذهبی ضد رژیم. نامبرده به زندانیان مذهبی قول داده بود پس‌ از رهایی از زندان کوشش‌ خواهد کرد که در رادیو و تلویزیون بر ضد جهان بینی مارکسیستی مبارزه‌ای ایدئولوژیک راه بیندازد. و انصافاً پس‌ از آزادی به پیمان خود‌عمل کرد و در باره تضاد از نگاه مارکس‌ و همین‌طور ریشه‌های چهارگانه دیالکتیک در تلویزیون دولتی رژیم شاه به تبلیغات ضد‌مارکسیستی پرداخت‌. اکثر زندانیان مذهبی و هم‌چنین چپ در پای تلویزیون زندان به این برنامه نگاه کردند. صحبت‌های او اساسا میان‌تهی و فاقد انسجام و خط و ربط بود. در پایان صحبتش‌ نیز رسوایی ببار آورد که باعث خنده همه زندانیان شد.

)http://www.nashrebidar.com/gunagun/ketabha/albert.sorabiyan/khatrat.htm)
در باره درستی و نادرستی بسیاری از این مطالب باید تحقیق مستقل بشود.

 

نامه انتقادی حجازی به امام در سال 57 (یاد از فرقان و آشوری)

حجازی در سال 57 یک نامه مفصل برای امام نوشته که ساواک نسخه ای از آن را که لابد خود وی به آنها داده بوده در پرونده امام گذاشته است. نامه مفصل و مهمی است. این نامه در کتاب امام خمینی در آینه اسناد جلد 17 صفحات 487 تا 495 چاپ شده است. به نظر می رسد، او در مقابل انقلابی ها که وی را متهم می کردند! خواسته است دوباره خود را به امام نزدیک کند، به خصوص که تاریخ نامه آبان 57 و نزدیکی های پیروزی است و وی این قدر باهوش بوده که احتمال بدهد انقلاب خواهد شد. هشدارهایی هم که در نامه داده، بوی این را می دهد که او می خواهد امام را از نفوذ کمونیستها بترساند! این می توانسته به تحریک ساواک هم نوشته شده باشد، گرچه این زمان ساواک کاملا در هم ریخته شده و فاقد برنامه ریزی بوده است. این کاری بود که در کودتای 28 مرداد هم شد و حجازی کاملا زمینه این کار را داشته و در تلفنی که در پانزده مهر 57 به آقای شریعتمداری زده، عینا هم خطر را گوشزد کرده که «خطر این است که یک عده چپی بروند و دور آقا ـ‌یعنی امام ـ را بگیرند» (امام در آینه اسناد: 10/460) . اما جدای از آن، حجازی در آغاز نامه مفصل پیشگفته از اردات دیرینه به امام یاد می کند و این که از آغازی که جهاد پیگیر شروع شده «آن حضرت را به عنوان پیشوایی اعلم، اتقی و الیق از دیگران» می شناخته است. سپس اشاره می کند که «از مرداد ماه 1352 تا مرداد 1354 دو سال در زندان ایستادگی کردم، آزارها و شکنجه ها، فحاشی های دست بند، خلع لباس، ... و خارج زندان خانواده ام با فقر مالی دست به گریبان بودند...» «همه این تلخی ها در راه حق شیرین بود»... سپس بر اساس تجربه زندان خود گوید که نهضت را دو چیز تهدید می کند: «انحراف اول بهره برداری کمونیسم». سپس با اشاره به دیدار خود در پاریس با امام و این که شعار کمونیستی مربوط به دستگاه جبار است، در آن تردید کرده و می گوید: «می توان با شهود عینی دریافت که کمونیسم در ایران، به دلیل این که نتوانست اسلام را فسخ کند، برای مسخ اسلام دست بکار شده است». سپس می نویسد: عده ای از جوانان به ظاهر مسلمان، تمام قرآن کریم را به مکتب مارکسیسم عرضه کرده و پس از توجیه آیات قرآن به اندیشه های مارکسیسم، به نام فرقان و به شکل جزوه منتشر ساخته اند و این جزوه ها نزد آقای مرتضی مطهری موجود است. این گروه خود را در لباس طرفداری از حضرت عالی پنهان کرده و پس از ویران کردن اندیشه های اسلامی، جوانان را به سوی مارکسیسم می برند». بعد از توضیحاتی و ارائه شواهدی به نفوذ این افکار در میان طلاب می پردازد: «در میان طلاب، این گروه رخنه کرده اند و برخی ملبس شده اند، بیشتر حجره ها از کتابهای مارکسیستها موج می زند، کمتر می توانند جواب بدهد و رد کنند و بیشتر می خوانند و گاهی هم مجذوب می شوند». سپس به کتاب توحید آشوری پرداخته است: «کتاب توحید نوشته آشوری نتیجه این فاجعه است. آشوری تربیت شده آقا سید علی خامنه‌ای ایده الله است و ایشان خود را از صحابه حضرت عالی می دانند... از آقای خزعلی ـ ایّده الله ـ در این مورد تحقیق بفرمایید». سپس می افزاید: شاید رژیم ایران در این کار دست داشته باشد که کتابخانه مدرنی، کنار مدرسه دارالشفاء افتتاح گردیده و با قیمت ارزان کتابهای مارکسیستی را در اختیار جوانان و طلاب قرار می دهد به طوری که آقای ناصر مکارم شیرازی شب 17 ذی قعده 98 در مجلسی در تهران، حضور آقای مطهری و برخی دیگر از اندیشمندان اسلام اظهار کرد. این کتابها برخی از طلاب را مجذوب کرده و با تجلیل از حضرت عالی به دیگر مراجع حمله می کنند و پیش از نام مراجع، کلمه تیسمار را استعمال کرده، دیوار های قم را پر می کنند از مرگ بر آیت الله ... و مرگ بر آیت الله ... ابوموسی اشعری و بنده و مانند بنده از این افتراها بی بهره نبوده و ما که از حریم اسلام دفاع می کنیم اسلام خالصه نه اسلام عرضه شده به مارکسیسم سازمانی، درباری و دولتی می شویم»...

این جملات آخر انگیزه وی را در نگارش نامه بهتر نشان می دهد. وی انحراف دوم پس از «بهره برداری مارکسیستها» را «سقوط معیارهای اخلاقی» دانسته و با اشاره به درسهای اخلاق امام در مدرسه فیضیه می نویسد: «گروهی به ظاهر از صحابه حضرت عالی در قم و تهران و شهرستانها و یا آنها که خود را منتسب به شما می دانند لقاء الله را هیچ گرفته... تهمت و غیبت کار آنهاست و نامش را علم رجال می گذارند». وی در این زمینه به تفصیل سخن گفته که دقت در آن، نشان از اقداماتی دارد که طلاب انقلابی علیه افرادی مثل حجازی و دیگر روحانیونی که متهم به غیر انقلابی بودن و یا همکاری با رژیم بودند مطرح می کردند. در اینجا دوباره می گوید: «و بنده نیز از این آتش سوزان بی نصیب نبوده ام». سپس به بحث شریعتی پرداخته و می نویسد: «فراموش نکنیم نوشته مرحوم دکتر شریعتی گذشته از برداشت های جالبی که از مسائل اسلامی دارد، بعد دیگرش، دارای عوارض جنبی است و هجوم به روحانیت غیر مسوول و سرانجام آقای مطهری وآقای بازرگان رد شریعتی و لزوم تهذیب نوشته هایش اعلامیه دادند و ما نیز از آنان طرفداری کرده و سرانجام طرفداران وی که عده ای از آنان از جمله پسر ایشان روز یکشنبه 19 ذی قعده حضورتان نشسته بودند، ما را متهم کردند». در اینجا وی 21 سوال از امام می پرسد و ضمن آن در عین انتقاد از وضع موجود از موضع ایشان و بیشتر با حالت طلبکارانه می خواهد تا این موارد را اصلاح کند. در سوال 20 آمده است: «آیا این سوالات، حضرت عالی را خشمناک می کند و یا به مصداق آیه شریفه فاسئلوا اهل ال ذکر عنایت خاصه خود را شامل حال سوال کنندگان کرده و بذل محبت خواهید فرمود؟ [امام در آینه اسناد: 1/487 ـ 495].

صرف نظر از انگیزه های شخصی حجازی این نامه برای نشان دادن فضای فکری تهران و اختلاف نظرهای روحانیون، همین طور انتظاراتی که از امام وجود داشته، ابهاماتی که مربوط به نظام آینده بوده و بسیاری از مسائل دیگر فوق العاده مهم است که جای بحث در باره آن اینجا نیست.
بنده در باره فعالیت های حجازی پس از انقلاب چیز زیادی نمی دانم و اخباری ندارم. حتما دوستان نزدیک و دور ایشان باید آگاهی هایی داشته باشند. از کتاب خاطره های آقای ری شهری می دانم که در ماجرای کودتایی که قطب زاده و دیگران بودند بوده است. و می دانم که اعدام شده، اما از جزئیات و این که دقیقا به خاطر چه مسائلی اعدام شده آگاهی ندارم. در واقع این مقاله بیش از همه به خاطر مسائل پیش از انقلاب و به عنوان افزوده ای بر کتاب جریانها نوشته شد که جز یک مورد کوتاه از او یادی نکرده بودم.

رسالت قرآن در عصر فضا و سیستم اقتصادی اسلام

عبدالرضا حجازی کتابی در باره سیستم اقتصادی در اسلام داشت که سال 1349 توسط انتشارات دین و دانش چاپ شد، اما کتاب مفصل او همین رسالت قرآن در عصر فضا بود در 413صفحه که عرض کردم تا سال 54 چهار چاپ از آن منتشر شده بود. تصویر جلد کتاب بسیار زیبا بود و نشان از آن که اسلام با تمدن همراه است، زیرا در این تصاویر چنان چه ملاحظه می کنید، عکس جهان به نوعی در قالب یک آنتن ماهواره ای بزرگ که یکی از نشانه های تمدن جدید و جنبه های ارتباطاتی در آن بود دیده می شود. در این کتاب باز مثل خواسته های بشر اما این بار از زاویه ای دیگر، تقریبا تمامی مباحث مربوط به باورهای دینی و معقول بودن آنها و تأمین منافع دنیوی و اخروی و نیز هماهنگی با پیشرفت بشر و ضمنا پرهیز از جنبه های منفی آن دیده می شود. به علاوه به برخی از مسائل قدیمی هم مانند داروینسیم اشاره دارد و این که این حرفها امروزه باطل شده و کنار گذاشته شده است(ص 195). در مقدمه آمده است: «یک ماه طول نکشید که سه هزار جلد از کتاب رسالت قرآن در عصر فضا نایاب گردید.»به نظر وی این مساله نشان از آن دارد که «روشنفکران و نسل جوان به درک مفاهیم درخشنده قرآن»‌ و به رغم «آن همه بی بند و باریهای اخلاقی که میان مردم روز به روز توسعه می یابد» و نیز «تبلیغات سم آلود مبشران مسیحی و صهیونیزم جهانی که ضد اسلام به راه می اندازند» علاقه مند هستند. بحث اول کتاب در باره ضرورت وحی و انگیزه های پیدایش مذهب است. بحث دوم در باره اعجاز قرآن، بحث سوم شاهکارهای علمی و هنری قرآن، بحث چهارم نگاهی به اعلامیه های جهانی قرآن و اعلامیه جهانی حقوق بشر و مقایسه آنها. بررسی این دو اعلامیه در صفحات 252 تا 410 ادامه یافت و این نشان می دهد که محتوای کتاب روی چه چیز تمرکز کرده است. کتاب می خواهد نشان دهد که در عصر فضا هنوز دین حرفی برای گفتن دارد و این طور نیست که کسانی بگویند «این حرفها گذشت.... دنیای جدید عصر تسخیر فضاست ...». ایشان اشاره به رواج فساد و گسترش مصرف هروئین و الکل دارد که «بیرحمانه نسل جوان سرتاسر جهان را در چنگال خود قرار داده ... در هر سال صدها هزار انسان را به کام مرگ و انتحار می کشد» (14). در این کتاب هم استناد به کلمات فرنگی ها مثل نقل حدیث مقدس است و فراوان: مارلین بوکس کریدر فیزیولژیست معروف می گوید: آلبرت انیشتاین که وجود یک قدرت خالقه را قبول داشت آن را چنین تعریف می کند .... (ص 37].

منبع بیشتر این حرفها کتاب دایره المعارف فرید وجدی مصری است که از دهه بیست به بعد همواره مورد استفاده این قبیل نویسندگان بود، همین طور کتاب «اثبات وجود خدا» که آن زمان مکرر چاپ می شد و نویسندگان آن عده ای دانشمندان غربی بودند. در باره آن کتاب باید تحقیق جدی صورت گیرد که چه مقدار در دوایر فکری ما تاثیر گذاشت. پاسخ دادن به جامعه شناسانی که دین را برخاسته از روحیه ترس دانسته یا انگیزه دینداری را جهل می دانند در فصلی دیگر مورد توجه قرار گرفته است. ادبیات پاسخ گویی به این شبهات نیز از نظر نوع استدلال جالب است. بحث علم و دین نیز یکی از بحثهای جذاب آن دوره است که البته مرحله اول در غرب و بعد در بلاد عربی و سپس در میان ما مسأله شد و سعی کردیم به آن بپردازیم. در این کتاب نیز از عظمت فرهنگ اسلامی یاد شده و نشانه هایی از وجود علوم در متون دینی و قرآن بدست داده شده است. این که در قرآن آمده است که «و هو الذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام» به معنای این است که قرآن، قانون تکامل را قبول دارد. این که آمده است «و کل شیء عنده بمقدار» یعنی اندازه گیری موجودات و مسأله کمیت در آنها از نظر قرآن است: «این از آیات شگفت انگیز قرآن است که به طور کلی می گوید هر چیزی از لحاظ کم و کیف داری نظم و مقدار است» (ص 175). ادوارد لوتر کیسل استاد و دکتر در حقوق از دانشگاه کالیفرنیا که از اساتید زیست شناس است می گوید: «علم نه تنها حدوث عالم را ثابت می کند بلکه روشن می سازد که دنیا در یک لحظه معین در نتیجه یک انفجار بزرگ بوجود آمده...» (177). بعد از هم از بحث از الکتریسته و جاذبه عمومی و نبودن اکسیژن در ماوراء جو و اینها در قرآن شواهد آورده است. اشاره کردم که فصلی هم در باره بطلان نظریه داروینیسیم آورده است، و غالب آنها برگرفته از کتابهای مصری به خصوص کتاب «علی اطلال المذهب المادی» است. بحث من این نیست که اینها نادرست است، بلکه نشان دادن روند این قبیل بحث ها در متون دینی متاخر ماست و این که اینها آثاری بوده که جنبه اندیشگی تحول و تغییر را در جامعه ما تغذیه کرده است. در بحث اعلامیه حقوق بشر و حقوق اسلامی به بحث هایی چون بردگی پرداخته و این که خود اروپا وضع اسف باری داشته و اطلاعاتی در باره وضعیت سیاه پوستان و غیره بدست داده است، در حالی که اسلام از آزادی برده ها سخن گفته است (278).

بحث های حقوقی، تساوی مردم در حقوق و مسائل قضایی در ادامه آمده و تلاش شده است تا یک تصویر دینی از سیستم حکومتی در اسلام ارائه شود. در این زمینه، حجازی باید در کنار دهها نویسنده دیگری که در طول نزدیک به چهار دهه قبل از انقلاب، به طور مستقیم و غیر مستقیم سخن از «نظام اسلامی» گفته اند یاد شود، به خصوص او کتاب سیستم اقتصادی اسلام را نوشته است. از میان حقوق، بحث آزادی مذهب است که باز هم بر اساس یک قاعده، اول به غرب حمله می شود که وضع شما بدتر بوده، ما بهتر از شما بوده ایم. بعد اشاره می شود که ما هم خوبی های شما را داریم. سپس به تفاوت ها اشاره شده که اتفاقا مسائل حساسی هستند و ضرروت وجودی آنها ثابت می شود، مطالبی که اتفاقا غرب سر همانها با ما بحث دارد و ما نمی توانیم از دایره فقه خود خارج شویم. در کل البته آزادی مذهبی داریم به آیه «فبشر...» استناد می شود، همین طور «لست علیهم بمسیطر» و «لا اکراه فی الدین»‌. بعد هم از آزادی بیان و عقیده گفته می شود (ص 350). البته: «نکته ای را که در اینجا باید یادآور شد این است که آزادی عقیده، بیان، فکر و امثال آن ... دارای حدودی است که از دیدگاه اسلام و تمدن اروپا با هم فرق فاحشی دارد» (353). نظامات اقتصادی دنبال آن بحث شده و سپس باز هم بحثی از «حدود آزادی»‌ شده است (402).

همه این حدود از جمله نظارت دولت، قوانین اجتماعی و آنچه اخلاق و حدود اسلامی بیان کرده، حدود این آزادی را معین می کند. آخرین صفحه کتاب خاطره ای است که مولف در حضور علامه طباطبائی و پروفسور هانری کربن داشته است. در آن مجلس کربن گفته است: «بر فرض چراغ تابناک اسلام در شرق خاموش و یا کم نور شود، خورشید تابناکش از گریبان افق مغرب زمین طلوع خواهد نمود» (ص 412).
از همین مقدار نقل باید روشن شده باشد که ذهنیت بخش مهمی از افرادی که با کتاب و منبر عمومی، ذهن جامعه متدین انقلابی را نسبت به اوضاع آن روز منتقد کرده و زمینه را برای تحول آماده می کردند، چگونه بوده است. در پایان بد نیست عبارتی هم که ساواک از یکی از منبرهای سید عبدالرسول حجازی ـ برادر عبدالرضا ـ در تاریخ 2/4/47 نقل کرده بیاورم. وی بیشتر در مسجد جامع تهران منبر می رفته و نامش در فهرست اعلام کتابی که اسناد شیخ غلامحسین جعفری همدانی در آن آمده مکرر آمده است. عبارت منبرش این است: «پس از وی ... (یعنی جعفری) سید عبدالرسول حجازی برادر عبدالرضا حجازی به منبر رفته اظهار داشت: امروز جامعه ما که در قرن بیستم زندگی می کنیم عملش با عصر جاهلیت مطابقت دارد. در عصر جاهلیت دختر کشی رواج داشت و امروز که قرن بیستم است بنا به آماری که رئیس دانشگاه تهران داده تعداد زیادی از زنهای باسواد که مدعی تساوی حقوق با مردان هستند، سقط جنین یا کورتاژ کرده اند. موقعی که با آنها مصاحبه شده که چرا دست به این اعمال خلاف قانون و دین می زنید اظهار داشته اند اولاً از جهت مادی قادر به تامین زندگی آنها نیستیم و در ثانی بچه آوردن ما را ضعیف و زیبایی ما را از ما سلب می کند و مانع آزادی ما در جامعه می شود» (شیخ غلامحسین جعفری، ص 266).

اما کتاب «سیستم اقتصادی اسلام» او هم جالب است. آن زمان شاید برای نخستین بار این مباحث را مرحوم امام موسی صدر در مجله مکتب اسلام مطرح کرد. مقصودم مباحث مربوط به اقتصاد اسلامی است و این که اسلام یک سیستم دارد. این موضوع یعنی طرح این موضوع «اقتصاد اسلامی» یا حتی سیستم دار بودن آن، در ادبیات دفاعی اسلامی در اسلام نوین سیاسی موضوع یک پایان نامه است. کتاب سید عبدالرضا حجازی در سال 1338 یعنی زمانی که وی 25 ساله بوده منتشر شده و این تفکر در میان روحانیون مترقی و جوان این دوره، همان نسلی که در مکتب اسلام یا حاشیه آن و مجلات مشابه مانند مکتب تشیع بودند، وجود داشت. چاپ دوم کتاب در سال 49 با درخواست آقای سید هادی خسروشاهی از مؤلف برای تجدید نشر عرضه شده که یادداشتی هم از ایشان در مقدمه هست. مقدمه خود حجازی هم اشاره دارد که چاپ اول آن ده سال پیش از این چاپ شده و اکنون با تجدید نظر عرضه شده است. این کتاب در 303 صفحه هم نقد اقتصاد مارکسیستی است و هم گذری بر ابواب مختلف اقتصادی اسلام که در این نظم به عنوان یک سیستم ارائه شده است.

***

اول مخترع بمب شیخ علی بود!

اکنون که بحث به اینجا رسید، و به رغم این که ارتباطی میان این بحث با بحث بالایی نیست، می خواهم گزارش یک کتاب تأثیر گذار دیگر را هم در همین دوره روی منبر هایی فعال در جامعه دینی اواخر دهه چهل و اوائل پنجاه معرفی کنم. یک دلیل آن هم این است که بدانیم تنها آثار نویسندگان معروف و مشهوری که از این دوره می شناسیم روی مردم مؤثر نبوده بلکه کتابهای دیگری هم اثر داشته که معمولا از آنها غفلت شده است. طبعا میان این نویسنده با آنچه بالا در باره عبدالرضا حجازی گفتیم هیچ ارتباطی وجود ندارد، اما کتاب مورد نظر ما با عنوان «خواسته های بشر» از آثار متوسط اما مؤثر بوده است.

در ایام عید امسال که زمانی که در مشهد در منزل دوست عزیز جناب آقای دانش سخنور بودیم، آقای مهدوی راد و ایشان هر دو از کتاب «خواسته های بشر» یاد کردند و تأکید مؤکد داشتند که این اثر در میان منبری های آن دوره خیلی پرنفوذ بود. در واقع منبرهایی که در همان حوزه اندیشه کار می کردند، از این کتاب استفاد کرده و منبر می رفتند. جماعت اهل منبر حد فاصل استفاده از کتابهای متوسط در این زمینه با مردم و انتقال مفاهیم آنها بودند. برخی هم مانند مرحوم هاشمی نژاد در همین حوزه، هم می نوشتند و هم منبر می رفتند.

به هر حال این جماعت به مسائل اجتماعی توجه داشتند و علاقه مند بودند. مخصوصا بحث فساد غرب و مظاهر منفی تجدد مهم بود. اینها را حتی مرحوم کافی هم متوجه بود و نسبت به آنها هشدار می داد. نوارهای ایشان هم در این زمینه قابل بررسی است.

اما کتاب «خواسته های بشر» از یک روحانی به نام علی مشکینی بود که نامش به دلیل مشابهت با مرحوم آیت الله مشکینی دردسرساز هم شده بود. نویسنده خود را علی مشکینی نجفی می نامید که مبادا با آقای مشکینی معروف اشتباه شود. این کتاب از این بابت که روی ذهن منبری ها اثر می گذاشت و آنها خط و ربط برای وضعیت موجود ترسیم می کردند مهم است. بحث های تمدنی، مسائل اخلاقی در جامعه، و مهم تر از همه آرمانها و اهدافی که از حرکت اسلامی داده شده و مردم به آن نوید داده می شدند مهم بود. در واقع اتوپیایی که قرار بود اگر تغییری حاصل شد، محقق شود، از درون این کتابها در می آمد. اشاره کردم اینها نوگرای سطحی بودند و ترس از سنتی ها همیشه مانع از آن بود که قدمی فراتر ازآنچه در ساختارهای اصلی بود بگذارند. بخشی از اینها هم در حوزه مسائلی در وحدت شیعه و سنی بود که در آنجا نیز محافظه کاران سنت گرا اجازه کوچکترین اظهار نظر را نمی دادند مگر آن که در یک مقطع مرجعیت شیعه مانند آقای بروجردی چیزی بگوید که آن هم اندکی بعد به فراموشی سپرده می شد. تازه اگر هم گفته می شد غالبا در حد حرف می ماند. مسأله زن و حقوق زن هم از مسائل کلیدی بود که خط قرمز داشت.

مروری بر کتاب خواسته های بشر که ترسیم همان اتوپیاست، جالب است. به طور کلی باید گفت زبان این کتابها معمولا ساده و قابل فهم و در عین حال متفاوت با گذشته است، اما پیچیدگی فکری در آنها دیده نمی شود ضمن آن که سعی می شود همه چیز نو به نو بیان شود. در مقدمه یک صفحه ای نویسنده از «استقبال کم نظیر و تقدیر و تشکرهایی که از طبقات مختلف جوامع اسلامی نسبت به کتاب خواسته های بشر روی داده» یاد کرده که درست هم می گوید. آنجا نوشته که این استقبال سبب تجدید چاپ کتاب شده و این بار به دست موسسه مطبوعاتی خزر سپرده است (چاپ چهارم دست بنده بود).
نخستین عبارت کتاب این است: «جنبش علمی و ترقیات سرسام آور اروپا دوشادوش پیشرفت خود فضائل اخلاقی و معنویات را به دست فراموشی سپرده و سبب گشته مردم تمام مسائل علوم را از نظر تامین مادیت و خواسته های مردم نگاه کنند. ما در عین این که معتقد هستیم که مساله دین و مذهب تنها برای تامین مادیت و امیال مردم نیست با این همه برای این که افکار مردم را به طرف دین سوق دهیم مساله دین و مذهب را از نظر تامین خواسته ها و امیال مردم تحت تعقیب قرار می دهیم تا دلدادگان مکتب تمدن بدانند که هیچ مکتبی حتی از نظر تامین خواسته ها و امیال مادی مردم نمی تواند به پایه دین برسد». از این عبارت می توان مقصد نهایی این قبیل آثار را دریافت. طبعا نیاز است که جمله ایشان را دوباره بخوانیم. خواسته های بشر که ایشان در بخش های مختلف کتاب از آنها بحث کرده، عبارت اند از عدالت اجتماعی، قانون و قانونگذاری، حکومت و سلطنت، تبلیغات یا آئینه سرنوشت بشر، تربیت و تکامل، اقتصاد و علت تاسیس آن، جنگل و مراتع و معادن، سلسله خواسته های انفرادی بشر، آیا اسلام با علم و تمدن مخالف است؟ اسلام و مسلمین سرچشمه اختراعات، اول مخترع بمب شیخ علی بود (علی ابن شیخ در جنگهای صلیبی، ص 257)، خواسته های شهویه، ضررهای موسیقی، بحث زن، نیروی غضبیه، حیا و عفت، چگونه پیغمبر نتیجه غایی بود! در تمام اینها، جمله اصلی همان عبارتی است که اول ذکر شد. بحث از این که غربی ها علمشان را از ما گرفته اند، ما بوده ایم که چه و چه بوده ایم. تمدن ما در اندلس بوده که غربی ها با نقشه آن را از دست ما ربودند. در زمینه های دیگر نیز ماجرا به همین شکل است.

کتاب 395 صفحه است و در جای جای کتاب از مطالب فرنگی ها هم مطالبی نقل می شود و درست در آخرین صفحات دو صفحه از گوستاولون آمده است.


نقدی بر رؤیاپنداری قرآن

نقدی بر رؤیاپنداری قرآن

دکتر محسن آرمین

ویرایشگر: احمد شمّاع زاده

نویسنده بیانیّه ای بر ردّ قرآن به مثابه خوابنامه


دکتر سروش در تحرک و پویایی اندیشه دینی ایران، نقشی درخور توجه داشته وبا طرح آراء و نقادی‌های تأمل برانگیز خود، به این بازار کم‌رونق گرمی بخشیده است. از این رو باید به او به دیده احترام نگریست و وجود امثال او را در این عرصه، مبارک و مغتنم شمرد. از جمله، آرائی که او در باره وحی و قرآن مطرح کرده است صرفنظر از درستی و نادرستی، ادبیات دینی ما را در این بخش فربه و توانمند ساخته است. بی‌گمان نظر اخیر ایشان نیز در باره خوابنامه دانستن قرآن، موجی از آراء و واکنش‌های مثبت و منفی برخواهد انگیخت که فی‌نفسه ستبری بیشتر اندیشه دینی را در پی خواهد داشت. اینجانب متواضعانه می‌کوشم با نقد نوشتارهای سه گانه اخیر ایشان در این حرکت، سهمی هرچند ناچیز ایفا کنم.

این نقد شامل یک مقدمه و چهاربخش به شرح زیر است:

در مقدمه، سابقه ایده رؤیا بودن قرآن - که از این پس آن را «رؤیاپنداری قرآن» می‌نامیم-، بیان می‌شود، در بخش نخست به بیان اشکالاتی می‌پردازیم که به لحاظ روش‌شناختی به نوشتار سه گانه اخیر ایشان وارد است. بخش دوم به نقد نظریه «رؤیاپنداری قرآن» و لوازم آن اختصاص یافته است و در بخش سوم مستندات قرآنی نظریه «رؤیاپنداری قرآن» مورد بررسی قرار خواهد گرفت و در بخش چهارم ازلوازم منطقی نظریه «رؤیاپنداری قرآن» خواهیم گفت.

اما از آن جا که مطالعه مقالات مفصل معمولاً از حوصله عموم خوانندگان و مراجعه کنندگان به پایگاه‌های اطلاع رسانی مجازی خارج است ابتدا چکیده مطالبی را که در این نقد از نظر خوانندگان خواهد گذشت، ارائه می‌کنم.

چکیده

تبیین دکتر سروش از ادعای «محمد راوی رؤیاهای رسولانه» در سطح مفهومی بسیار مبهم و غیر شفاف است و مشخص نیست در این گزاره، مفاهیم «رؤیا»، «روایت‌گری» و «رسالت» دقیقاً با چه تعاریفی به کار رفته است. در این گزاره رؤیا بر کدام مبانی فلسفی و هستی‌شناختی استوار است، روایت‌گری پیامبر در غیر امور شگفت‌انگیز و امور ناظر بر وقایع و حوادث تاریخی همپای وحی چگونه توجیه می شود، رسالت با کدام تعریف با «رؤیاپنداری وحی» سازگار می‌افتد.

ذکر نمونه‌هایی از حوادث شگفت‌انگیز و خارق عادت در قرآن و بیان ناتوانی نظریات رقیب در تبیین این امور، مهم‌ترین و بلکه تنها دلیل قابل توجه در اثبات این ادعاست که ظرف تحقق این امور جز خواب و رؤیا نمی‌تواند باشد. اما چنین نتیجه‌ای اعم از مقدمه است، زیرا نه وجود امور شگفت‌انگیز و خارق عادت بالضروره دلالتی بر پیروی قرآن از منطق خواب دارد و نه ناتوانی نظریات رقیب - بر فرض صحت-، دلیلی بر اثبات یک ادعا محسوب می‌شود.

ادعای «رؤیاپنداری قرآن» با حقایق و واقعیات تاریخی و سیره‌ی پیامبر و تعامل مخاطبان وحی با قرآن آشکارا ناسازگار است. پیامبر هرگز مدعی نشد آن چه به او وحی می شود رؤیاهای اوست. هرگز نگفت به جای تأمل در معانی الفاظ وحی به خوابگزاری و تعبیر آن بپردازید، این گونه نبود که آیات قرآن همواره در حالت خواب یا استراحت بر پیامبر نازل شود.
واژه‌های «وحی» و «رؤیا» در قرآن به معانی کاملاً مختلف به کار رفته‌اند. قرآن مهم‌ترین و بلکه تنها تفاوت پیامبر با انسان‌های دیگر را در وحیی می‌داند که به او می‌شود. «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‏ إِلَی‏»(فصلت: ۶) وگرنه پیامبر و دیگران در مشاهده رؤیا تفاوتی با یکدیگر ندارند.

قرآن از رؤیای پیامبر نیز خبر داده و آن را تصدیق کرده است. از جمله رؤیای پیغمبر درباره گزاردن حج در سال ششم هجری را گزارش می‌کند. بدیهی است آیه‌ی راجع به این رؤیا و نیز تصدیق آن خود مقوله‌ای غیر از رؤیا است.

نظریه «رؤیاپنداری قرآن» به صورتی ابطال‌ناپذیر پرداخت شده است. به گونه‌ای که هیچ شاهد نقضی در متن و سیاق قرآن و هیچ واقعیت تاریخی مغایری را نافی خود نمی‌داند. معتقدان به این نظریه باید مشخص کنند در چه صورت و اگر چه اتفاقی رخ دهد،‌ نقض و ابطال ادعای خود را می‌پذیرند.

قرآن رابطه تنگاتنگی با واقعیات اجتماعی تاریخی دوران نزول دارد. این کتاب همپایی وحی و تحولات مسیر دعوت پیامبر نازل شده است. به گونه‌ای که بدون توجه به آن واقعیات و این تحولات، متن قرآن بعضاً پریشان با عباراتی بی‌ارتباط با یکدیگر جلوه می‌کند. نادیده گرفتن این ویژگی و استناد به برخی فرازهای به ظاهر پریشان از متن قرآن برای اثبات رؤیا بودن وعدم تبعیت آن از منطق واقعیت، برهانی سست و عقیم است. نمی‌توان صدها نمونه در تأیید نظم و ارتباط میان آیات قرآن را نادیده گرفت و تنها به دلیل عدم آگاهی از ارتباط چند نمونه از متن قرآن با واقعیات ظرف نزول، به پریشانی متن و رؤیا بودن قرآن حکم کرد. همچنان که در مورد هیچ اثر تاریخی به محض مشاهده پریشانی در فرازهایی از آن، به خوابنامه بودن آن‌ حکم نمی‌کنیم و قرآن شأنی کمتر از دیگر متون تاریخی ندارد.

قرآن به زبان قوم نازل شده است. زبان عرف عرب معاصر پیامبر، زبانی سرشار از استعاره و مجاز و تشبیه و کنایه بوده است. روشن است که زبان قرآن نمی‌توانسته از این ویژگی‌های زبانی عاری باشد. لازمه «رؤیاپنداری قرآن» همداستانی با مجسمه و مشبهه درانکار مجاز و استعاره و تشبیه و کنایه در قرآن و در نتیجه انکار تمام لطافت‌ها و زیبایی‌های بیانی و ادیبانه قرآن است. هیچ عرب بیابانگردی از آیه «وَ لا تَجْعَلْ یَدَکَ مَغْلُولَةً إِلى‏ عُنُقِکَ وَ لا تَبْسُطْها کُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»(اسراء:٢٩)(دستانت را به گردنت بسته مدار و نیز بسیار مگشا که اندوهگین و حسرت زده شوی) چنین نفهمید و نمی‌فهمد که پیامبر در عالم رؤیا از بستن دست به دور گردن و باز کردن بیش از حد آن نهی شده است. هیچ اندک آشنای با زبان عرب آیه «مَن کَان َ فِی هَذِه ِ أَعمَی فَهُوَ فِی الا خِرَه ِ أَعمَی وَأَضَل ُّ سَبِیلاً« را روایت رؤیای پیامبر از صحنه کوری کافران در دنیا و آخرت نمی‌فهمید و نمی‌فهمد. حتی بیگانگان با زبان عرب نیز آیه«أُولَئِکَ الَّذِین َ اشتَرَوا الضَّلاَلَه َبِالهُدَی» را روایت رؤیای پیامبر درصحنه خرید و فروش هدایت و ضلالت ندیدند و نمی‌بینند.

مستندات قرآنی نظریه «رؤیاپنداری قرآن» ناقص و نارساست. این مستندات و شواهد نه تنها به کار اثبات ادعای مذکور نمی آیند، بلکه جملگی شواهدی در نقض آن به شمار می‌ایند.
فقر نظریه «رؤیاپنداری قرآن» از حیث شواهد و مستندات قرآنی موجب شده است برای اثبات این ادعا مطالب ناروا و غلط به قرآن نسبت داده شود، برداشت‌های تفسیری برخی مفسران و مفاد روایات نامعتبر، مفاد و مضمون آیات قرآن معرفی شود و آیات قرآن تحریف یا با ترجمه‌ مغلوط مستند این ادعا قرار گیرند.

آقای سروش در نوشتارهای سه گانه اخیر به مدعای خود مبنی بر رؤیاپنداری قرآن و ضرورت وانهادن تفسیر و تمسک به تعبیر و خوابگزاری در فهم قرآن، ملتزم نبوده و بارها و بارها به دلالت‌های لفظی آیات قرآن استناد کرده‌اند.

مقتضای «رؤیاپنداری وحی» نه تنها نفی امکان آگاهی از مفاد وحی ، بلکه انکار حجیت تعالیم و آموزه‌های پیامبر و بالاتر از آن امتناع رسالت است. مطابق این ادعا تنها راه ارتباط پیامبران با عالم قدس رؤیاهایی است که در عالم خواب می‌بینند و از درک معنای آن مطمئن نیستند. بنابراین نه به تعالیم و آموزه‌های آنان اطمینانی هست و نه می‌توانند و حق دارند دیگران را به پذیرش آنچه خود یافته‌اند یا فکر می‌کنند یافته‌اند، ملزم بدانند و نه دیگران دلیلی در پیروی از یافته‌های آنان دارند.

مقدمه: سابقه نظریه رؤیاپنداری قرآن

ماهیت و کیفیت وحی از دیرباز تا کنون همواره مورد توجه عالمان مسلمان بوده است. روایاتی که به موجب آن ها پیامبر(ص) در پاسخ به پرسش صحابه نحوه و کیفیت دریافت وحی را تشریح کرده است(سیوطی، اتقان، ۱: ۱۶۸) دلیل روشنی بر این حقیقت است که سابقه کنجکاوی در باره ماهیت و نحوه نزول وحی به دوران نزول قرآن می‌رسد. با این همه شاید شاه ولی الله دهلوی(۱۱۱۴ ق./۱۷۰۳ م. - ۱۱۷۶/۱۷۶۲) متفکر و عارف بزرگ مسلمان در شبه قاره هند، اولین کسی باشد که میان وحی قرآنی و رؤیا نسبتی برقرار کرده است.

دهلوی اگر چه در میان ما ایرانیان چندان شناخته شده نیست، اما او پدر تفکر اسلامی نوین در هند است. متفکران و مصلحان مسلمان سه قرن اخیر نظیر سید احمد خان، محمد اقبال، ابوالاعلی مودودی و خورشید احمد متأثر از افکار او هستند. اقبال او را نخستین مسلمانی می‌داند که ضرورت دمیدن روحی نوین در کالبد اسلام را حس کرد. (احیای فکر دینی دراسلام:‌۱۱۳) در ایران نیز به ویژه در دهه‌های اخیر شاهد حضور آراء او هستیم. در نظریات بحث انگیز مطرح شده از سوی نواندیشان طی سالیان اخیر در باره فقه و شریعت و کارکرد و نسبت آن با دین، مقاصد شریعت، ماهیت و امور ذاتی و عرضی دین و به عنوان جدیدترین نمونه مسأله وحی و نسبت قرآن با خداوند، می‌توان رد پای اندیشه‌های او را یافت. شرح افکار دهلوی و نقش و تأثیر آن بر اندیشه دینی معاصر در ایران را به مقاله مستقلی وامی‌گذاریم و در این فرصت تنها به بیان مختصری از عقیده او در باب نسبت وحی و رؤیا اکتفا می‌کنیم.

از جمله آثار ولی الله دهلوی کتابی کوچک اما بسیار مهم به زبان عربی است تحت عنوان «تأویل الأحادیث فی رموز قصص الأنبیاء ». او در این کتاب کوشیده است از امور شگفت انگیز و معجزات موجود در قصص انبیاء تفسیری باور پذیر به دست دهد. راهی که دهلوی برای این مقصود برگزیده است توسل به خواب و رؤیاست. به عقیده او تمام قصص قرآن و معجزاتی که در این قصص به پیامبران نسبت داده شده است، نظیر بیرون راندن آدم از بهشت و افکندن ابراهیم در آتش و اژدها شدن عصای موسی . .... از قبیل منامات و رؤیاست. او رؤیا را متعلق به عالم مثال می‌داند و براساس مبانی متافیزیکی خود در باره عالم مثال به عنوان عالمی واقعی و مستقل از ذهن، برای رؤیا واقعیتی در این عالم قائل است. به عنوان نمونه در تأویل داستان آدم و خروجش ازبهشت می‌گوید:«این همه خواب و رؤیاست و تعبیر‌آن این است که خداوند اراده کرده است که او خلیفه‌ای در زمین باشد و به کمال نوعی خود برسد، اما نهی او از خوردن میوه درخت ممنوعه و سپس وسوسه شیطان و پس از آن سرزنش و اخراج او، همگی تصویری است که خروج تدریجی او را از عالم مثال به عالم ناسوت به ذهن تقریب می‌کند.

نظر:

قصد داشتم این مطلب را بدون هیچ نظری در وبلاگ خود منتشر کنم ولی دیدم از هرچه بگذرم نمیتوانم از این نکته هم بگذرم زیرا ممکن است برای خواننگان ابهام بیشتری به وجود آید.

جناب دکتر محسن آرمین. شما که نظر شاه ولی الله دهلوی هندی را میآورید که او دستکم قصص قرآن را (که البته دکتر سروش هم بیشتر از همین قصص به رؤیاپنداری کل قرآن رسیده است!!) رؤیا میپنداشته، این نکته را در نظر نگرفته اید و شاید خود شاه ولی الله دهلوی هم فراموش کرده بوده که حتا اگر قصص قرآن را خوابنامه بپندارد، باید دیگر کتابهای آسمانی را هم خوابنامه پندارد، زیرا این قصص بازگوکننده و بلکه مکمل همان قصصی است که دستکم در تورات آمده. آنهم برای پیامبری که امی بوده و از تورات آگاهی نداشته تا بخواند چگونه میتواند چیزی را که هرگز در زندگانی خویش تصور نکرده، در رؤیا ببیند؟ این نظر حتا با اصول فعالیتهای مغزی منجر به رؤیا در تضاد است!!

به عقیده دهلوی معجزات اموری نیستند که از هر حیث خارق عادت باشند. اگر خداوند بنا به تدبیری خارق عادتی را ظاهر می‌کند این امردر ضمن یک عادت و امر طبیعی اگر چه ضعیف و نادر محقق می‌شود. بنابراین معجزات قصص، صور مثالی و رؤیایی واقعیاتی هستند که در عالم طبیعت در قالب عادات طبیعی اگر چه نادر محقق می‌شوند. صوری که از جنس خوابند و نیازمند تعبیر. او به این ترتیب کلیه حوادث خارق عادت در قصص انبیاء را توجیه طبیعی و مادی می‌کند.

رؤیاپنداری وحی قرآنی در نظر دهلوی چنان که گفتیم مبتنی بر نگرش افلاطونی - عرفانی او به عالم مثال است. او مبانی نظری خود درباره عالم مثال را مشروحاً در این کتاب و نیز درمهم‌ترین و مشهورترین کتابش یعنی حجة الله البالغة بیان کرده است. براساس آنچه در کتاب اخیر آمده همه امور پیش از آفرینش در این جهان، درعالم مثال حقیقتی دارند. بنابراین وقتی اشیاء وجود می‌یابند، همان وجود مثالی هستند که تحقق خاص یافته‌اند.(حجة الله البالغه، ۱: ۷۹) رؤیا مربوط به عالم مثال است که فاقد ماده است. بنابراین حقایق در این عالم می‌توانند صوری شگفت انگیز داشته باشند. اما این امور شگفت‌انگیز از جمله رخدادهای اعجاز گونه قصص قرآن، وقتی از عالم مثال به عالم ناسوت تنزل می‌یابند بر روال عادت طبیعت تحقق می‌یابند. با این همه او رؤیا را تنها به آیات معجزات و امور شگفت‌انگیز محدود می‌کند و به مطلق وحی تعمیم نمی‌دهد. به دیگر سخن معتقد است حقیقت مثالی این رخدادها را در عالم به پیامبر نموده‌اند. از این رو آن ها به صورت مثالی خود در قرآن تصویر شده‌اند. وگرنه تحقق آن‌ها در عالم طبیعت، بسان دیگر امور تابع عادات و قوانین طبیعت بوده است.

با توجه به آشنایی دکتر سروش با آراء و آثار دهلوی می‌توان حدس زد که ایشان ایده «رؤیاپنداری وحی» را از دهلوی الهام گرفته و آن را به مطلق وحی تعمیم داده اند. در هر حال دهلوی براساس مشرب افلاطونی – عرفانی خویش و هستی‌شناسی خاصی که دستگاه اندیشه خود را برآن استوار کرده است، می‌تواند وحی را از سنخ رؤیا بداند؛ چه رؤیاها در این دستگاه با اعیان ثابته و به تعبیر دهلوی با ملکوت اعلی و حضیرة القدس نسبتی دارند و صرفاً اموری غیر واقعی و ذهنی یا پنداری تلقی نمی‌شوند. اما تمسک به رؤیا فارق از مبانی هستی‌شناختی افلاطونی – عرفانی آن، برای تبیین وحی، نتیجه‌ای جز تقلیل وحی به سطح توهم و پندار ندارد.


الف: بخش نخست: اشکالات روش شناختی نظریه«رؤیاپنداری وحی»

نظریه رؤیا پنداری قرآن در بهترین حالت یک نظریه(به هیچوجه مشخصات یک نظریه را ندارد. - ویرایشگر) است. این نظریه به ما می‌گوید قرآن را به گونه‌ای متفاوت بفهمید. قرآن مجموعه روایات پیامبر از رؤیاهای رسولانه خویش است، بنابراین در پی تفسیر و تأویل آن نباشید، بلکه بکوشید آن را خوابگزارانه تعبیر کنید. اما هر نظریه:

اولا باید با مفاهیمی روشن و بی‌ابهام عرضه شود تا امکان فهم صحیح آن فراهم آید.

ثانیاً بر مبانی برهانی استوار باشد تا باورپذیر گردد.

ثالثاً باید بتواند پدیده‌های حوزه مورد نظر را تبیین کند تا توانمندی خود را در صحنه عمل به اثبات برساند.

رابعاً از عهده اشکال‌ها و نقد‌هایی که برآن وارد می شود، برآید.

اما نظریه رؤیاپنداری قرآن در هر چهار ویژگی فوق با کاستی‌های غیر قابل اغماضی روبروست.(و بدین ترتیب خود متوجه شدید که خوابنامه پنداری قرآن، یک نظریه نیست بلکه یک اختراع است!)

1.    ابهام‌ در مفاهیم

ابهام در مفاهیم از همان آغاز سخن با این نظریه همراه است. آقای سروش شرح ایده «رؤیاپنداری قرآن» را با این سخن آغاز می‌کند: «در عنوان مقال آوردم که «محمّد(ص) راوی رویاهای رسولانه» است. از یکایک این واژگان مراد ویژه‌ای دارم که یکایک باز می‌گویم»

طبیعتاً خواننده انتظار دارد با تعاریف روشنی از مفاهیم «روایت» و «رؤیا» و «رسالت» روبرو شود. اما این انتظار بیهوده است. سروش ابتدا در تبیین معنای «روایت» مدعی می‌شود «محمّد(ص) راوی است، یعنی مخاطب و مخبر نیست. چنان نیست که مخاطب آواهایی قرار گرفته باشد و در گوش باطنش سخنانی را خوانده باشند و فرمان به ابلاغ آن داده باشند، بل محمّد (ص) روایتگر تجارب و ناظر مناظری است که خود دیده است و فرقی است عظیم میان ناظر راوی و مخاطب خبر. به او نگفته‌اند برو و به مردم بگو خدا یکی است، بل او خدا را به صفت وحدت خود دیده و شهود کرده و روایتش از این مشاهده را با ما به زبان خود باز می‌گوید.» و برای تبیین روایت‌گری محمد و اثبات آن به سه نمونه از آیات قرآن استناد می‌کند. ما در بخش سوم به بررسی این سه نمونه خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که نه تنها دلالتی بر ادعای ایشان ندارند، بلکه ناقض آن هستند. اما این سه نمونه از حدود ۶۲۰۰ ایه قرآن تمام تلاشی است که برای اثبات راوی بودن پیامبر شده است و خواننده باید با مطالعه همین سه نمونه بپذیرد که قرآن روایت محمد است.

نقص و نارسایی در تعریف و تبیین «مراد ویژه» سروش از واژه «رؤیا» از این هم آشکارتر است. آقای سروش تعریف روشنی از رؤیا ارائه نمی دهد، از مبانی هستی‌شناختی و فلسفی مورد قبول خود در رؤیا هیچ سخنی به میان نمی آورد و تنها به بیان افسوس از عدم درک اهمیت رؤیا در این روزگار بسنده می‌کند: «دریغا که ما در عصری زندگی می‌کنیم که رؤیا اهمیت پیشین و دیرین خود را از دست داده ‌است، با شنیدن واژۀ رؤیا آدمیان به یاد خواب‌های آشفته و پریشان می‌افتند و همه را چنین می‌انگارند. این جفای بزرگی بر حقیقت است. رؤیا برای گفتن ناگفتنی‌ها و نمودن نانمودنی‌هاست» و در ادامه برای تبیین مراد خویش از رؤیا و اثبات کاشفیت آن از امر واقع، خواننده را به شهود شخصی خود ارجاع می‌دهد: «آدمیی نیست که خوابی ندیده باشد و رؤیا را در عمرخود بارها نیازموده و از تلخ و شیرین آن بی‌خبر باشد. لذا همه کس با رجوع به رویاهای خود می‌تواند چیزکی از آنچه بررسولان و عارفان در خلوت مراقبه و در اعماق مکاشفه و در حضرت خیال و در عالم مثال می‌رفته است، دریابد و کامل را با ناقص قیاس کند و بویی از آن بوستان مستور ببرد» و سپس با چند بیت شعر ازمولانا کار اثبات مبانی نظری رؤیا را به پایان می‌برد و خواننده باید با خواندن همین مجموعه، معنا و مبانی نظری رؤیا را از دید صاحب نظریه «رؤیاپنداری قرآن» دریابد و قانع شود که رؤیا کاشفیت از امر واقع می‌کند و یکی از راه‌های درک حقایق است.


شاید گمان شود دکتر سروش مبانی متافیزیکی عرفا و فیلسوفان مسلمان در باره رؤیا را مستند ایده «رؤیاپنداری قرآن» قرار داده و از این رو خود را بی‌نیاز از شرح و بیان آن دانسته است، کما این که می‌گوید: «ضمناً در گزیدن واژۀ رؤیا، خروجی از دایره سنّت هم صورت نبسته است. عارفان که از «کشف تامّ محمّدی» سخن گفته‌اند، اشارت به دریافتی اشراقی و ابرآگاهانه و فوق حسّی و رؤیایی داشته‌اند. از پیامبر هم آورده‌اند که رؤیای صادق یک جزء از چهل‌وشش جزء نبوت است»، اما چنین گمانی صحیح نیست. توضیحات دیگر ایشان نشان می‌دهد که استناد او به «کشف تام محمدی» عارفان تنها برای تشفی خاطر مخاطبانی است که دلبسته متافیزیک فلسفه و عرفان کلاسیک هستند، زیرا به صراحت می‌گوید مبانی هستی‌شناسانه فیلسوفان و عارفان در باره وحی و الهام و رؤیا را «مبهم»، «دست و پاگیر»، «مفاهیمی کهن» و مبتنی بر «متافیزیکی هولناک» می‌داند.

آقای سروش پس از ذکر نمونه‌های سه گانه از آیات قرآن در اثبات روایتگری پیامبر و ادعای این که پیامبر خود شاهد و راوی این صحنه‌ها بوده است، با طرح یک پرسش و پاسخ تکلیف خواننده را با مفهوم «رؤیا» روشن می‌کند: «این نظاره‌ها و مشاهده‌ها در کجا رخ داده است؟ پاسخ: در رؤیا» مطالب بعدی جملگی در باره تفاوت رؤیا با حقیقت و مجاز است.

خلاصه آن که معلوم نیست نظریه «رؤیا پنداری قرآن» بر چه تعریفی از «رؤیا» و با کدام مبانی هستی‌شناسانه و معرفت‌شناسانه استوار است. اما مطلب به همین‌جا ختم نمی‌شود. خواننده برای درک معنای گزاره «محمّد (ص) راوی رویاهای رسولانه»همچنان در انتظار است تا در یابد مقصود از «رسالت» در این گزاره چیست. بدیهی است تحویل «وحی» به «رؤیا» و تقلیل قرآن به مثابه مجموعه‌ سخنان خداوند که جبرئیل آن را بر قلب پیامبر نازل کرده است، به «خوابنامه‌» ای که محمد روایتگر آن آست، مفهوم رسالت و پیامبری را زیر و رو می‌کند. بنابراین خوانند مشتاق است آقای سروش همان گونه که خود گفته است «مراد ویژه» ‌خویش را از «یکایک واژگان» عبارت « محمد راوی رؤیاهای رسولانه» بازگوید تا روشن شود از «رؤیاهای رسولانه» و اساساً از «رسالت» چه معنایی مراد کرده است، اما این انتظار بیهوده است. مقاله به پایان می‌رسد بدون این که در باره مفهوم «رسالت» در این نظریه توضیحی داده شود.

۲- برهان ناتمام

از نارسایی‌ها و ابهام‌های مفهومی نظریه «رؤیاپنداری قرآن» که بگذریم، در نوشتارهای سه گانه دکتر سروش هیچ دلیل عقلی و یا نقلی در اثبات این نظریه ارائه نشده است. بیان معضلات و تناقضات ظاهری که نظریه رقیب با آن مواجه است- و ما پس از این به برخی از آن ها اشاره خواهیم کرد- تنها مستندات ارائه شده در اثبات ادعای «رؤیا پنداری قرآن» است. روشن است که اتکای به تناقضات نظریه رقیب به کار اثبات یک نظریه نمی‌اید و نظریه را به سطح ادعایی غیر مستند و تلاش مدعی را به سطح «جدل» به منظور «اسکات خصم» تنزل می‌دهد. آن تناقضات حتی اگر ثابت هم شوند تنها نارسایی نظریه رقیب را ثابت می‌کنند.
به عنوان مثال آقای سروش در اثبات رؤیا بودن قرآن، به وجود امور شگفت انگیز و خارق العاده در قرآن نظیر «رانده شدن شیاطین از آسمان با شهاب‌های آسمانی»، ‌یا «آفرینش اسمان در شش روز» و ... استناد می‌‌کند، اما طبیعی است اثبات این ادعا دلیلی بر صحت ادعای «رؤیا پنداری قرآن» نیست، زیرا همواره می‌توان نظریه دیگری مطرح کرد که ضمن تأیید سازگاری وحی قرآنی با منطق بیداری، عاری از چنین معضلاتی باشد. چنان‌که چنین نظریاتی مطرح شده است. ایشان خود در جایی دیگر وجود امور شگفت‌انگیز و خارق العاده در قرآن را به کمک سمبولیسم و زبان مجاز و کنایه توجیه کرده‌اند و از وجود این امور در قرآن بالضروره خوابنامه بودن قرآن را نتیجه نگرفته‌اند.(جایگاه تمثیل و نماد در تعالیم ادیان الهی، آذر ۸۹، وب سایت عبدالکریم سروش)

۳- ناتوانی در تطبیق

از دیگر نارسایی‌های روش شناختی در نوشتارهای سه گانه اخیر سروش این است که توانمندی این نظریه در تطبیق و تبیین انواع آیات و خطاب‌های قرآنی به نمایش گذاشته نشده است. در نوشتارهای مذکور تنها ازآیات ناظر به امور شگفت‌انگیز و خارق العاده سخن رفته و ادعا شده که منطق این آیات منطق رؤیاست و وجود امور متناقض و خارق العاده در این آیات براساس منطق رؤیا توجیه پذیر است. اما - صرفنظر از این که امور خارق العاده غیر از امور متناقض است و تناقض حتی در رؤیا نیز ناممکن است-، روشن است قرآن حاوی انواع آیات در موضوع‌ها و زمینه‌های اخلاقی، اعتقادی، هستی‌شناختی، فقهی ، تاریخی و ... است. باید توانمندی این نظریه را در توجیه همه انواع آیات و خطاب‌های قرآنی سنجید و ثابت کرد نظریه مذکور قادر به تبیین معانی همه انواع این آیات است. دکتر سروش که ظاهراً خود به خوبی واقف است مدعای وی در تطبیق بر آیات اجتماعی، سیاسی و تاریخی و اخلاقی و ... توان رقابت با نظریات رقیب را ندارد، می‌گوید: «متن مقدّس قرآن را از دو سر می‌توان خواند: یکی از سرِ غیب و دیگری از سر شهادت. وقتی سخن از نادیده‌هاست (فرشته، قیامت، شیطان، جنّ، عرش، میزان و...)، بیان قرآن چنان تصویری و هنری می‌شود که رؤیایی ندانستنش، دشوار است. و وقتی سخن از دیدنی‌ها و امر و نهی‌هاست، بیانش چنان با عالم بیداری پهلو می‌زند که خواب را از چشم می‌رباید و بیداری را به جای خواب می‌نشاند. قاطبۀ مفسرّان، خواندن قرآن را از سر شهادت آغاز کردند و چنان مفتون «قُل‌ها» و خطابات و فرمان‌های قرآنی شدند که بر غیب هم، رنگ شهادت زدند و زبان تصویر را به زبان تشریع فروختند و بر همه حکم واحد راندند. اینجا هم فقه راهزنی کرد و سلطۀ گفتمانش، قرآن را در کام کشید.» اما اولاً مگر زبان تصویر منحصر در زبان خواب است؟ و ثانیاً مگر آیات قرآن منحصر دردو گونه امور نادیده (فرشته و قیامت و شیطان ...) و احکام فقهی است؟ اگر نظریه «رؤیا پنداری قرآن» در تبیین و توجیه آیات ناظر بر«نادیده‌ها(فرشته، قیامت، شیطان، جنّ، عرش، میزان و...)» از نظریه رقیب توانمندتر باشد، (که البته چنین نیست و ما بعداً در این باره سخن خواهیم گفت) در تبیین و توجیه بخش عظیمی از آیات قرآن که ناظر بر اخلاق و عقاید و نیایش و مناسبات اجتماعی و واقعیات سیاسی اجتماعی دوران دعوت نبوی و زیست جهان مشرکان و خطاب‌های به پیامبر و مؤمنان و مشرکان و... است، ناتوان‌تر از نظریه رقیب است و برای توجیه و تطبیق، ناگزیر از به تأویل بردن بخش عظیمی از آیات است.

چرا ساختمان DNA به خدا اشاره دارد؟


چرا ساختمان DNA به خدا اشاره دارد؟

نویسنده:‌ ؟

ویرایشگر:‌ احمد شماع زاده

فیلسوف انگلیسی، دکتر آنتونی فلو، سالهای بسیاری سخنران برجسته در خصوص انکار وجود خدا بود. فعالانه و پی در پی در مباحث و مجادلاه های مربوط به این موضوع شرکت میکرد. اما کشفیات علمی به عمل آمده در سی سال اخیر او را به نتیجه ای رساند که نمیتوانست آن را نادیده بگیرد. در یک مصاحبة ویدئویی که در دسامبر سال 2004 انجام گرفت، وی اظهار نمود: "فراست و هوش مافوق، تنها توضیح خوبی است که میتوان برای منشاء حیات و پیچیدگی آن در طبیعت عنوان نمود".(Healthy-elements.com/atheists.html)  نکتة مهم در نتیجه گیری وی کشف DNA بود. در این مقاله میخواهیم به دلایل این تغییر جهت بر مبنای شگفتیهای دی. ان. آ. بپردازیم:

DNA  موجود در سلولهای ما بسیار شبیه به یک برنامة پیچیدة کامپیوتری است. یک برنامة کامپیوتری از یک سری صفر و یک تشکیل شده است که آنها را کدهای دودویی مینامند. ترتیب و چیدمان این صفرویکها همان چیزی است که باعث میشود کامپیوتر شما به طور صحیح کار کند.

به همین ترتیب،DNA  از چهار مادة شیمیایی ساخته شده است که با حروف  A، T، G  و C نامگذاری میشوند. بسیار شبیه به آنچه در چیدمان صفرویکهاست. این حروف در سلولهای انسان به این شکل چیده شده اند: CGTGTGACTCGCTCCTGAT و این چیدمان ادامه دارد. ترتیبی که این حروف قرار گرفته اند اعمال سلول را هدایت میکند.

آنچه که باعث شگفتی است این است که درون فضای بسیار کوچک موجود در هر سلول در بدن شما، تعداد حروف این کد بالغ بر سه میلیارد است!! (فرانسیس اس. کالینز، مدیر پروژة ژن انسان، از کتاب زبان خدا، چاپ شده درFree Press، نیویورک، 2006، صفحة 2)

برای فهمیدن مقدار اطلاعات DNA موجود در یک سلول، باید بدانیم که: «برای خواندن آن کد با سرعت سه حرف در ثانیه، سی و یک سال وقت لازم است؛ حتا اگر خواندن آن شب و روز ادامه داشته باشد.»

مشخص شده است که 9/99% از DNA بدن هر شخص با ساختار ژنتیکی آن شخص شباهت دارد. آنچه که منحصراً مربوط به شخص شماست، در این تفاوت جزئی نهفته است که این سه میلیارد حرف چگونه در سلول شما چیده شده اند.

دولت ایالات متحده آمریکا قادر است با استفاده از یک شمارة امنیتی نه رقمی تمامی افراد کشور را شناسایی کند، و این در حالی است که درون هر سلول از بدن شما یک ساختمان DNA سه میلیارد حرفی وجود دارد که تنها متعلق به شماست. این کد باعث شناسایی شما شده و پیوسته رفتار سلولهای شما را هدایت میکند. دکتر فرانسیس کالینز، مدیر پروژة ژن انسان که نقشة ساختار ژنوم انسان را نگاشت، گفته است که میتوانیمDNA  را یک متن آموزش دهنده و یک برنامة نرم افزاری بدانیم که در هستة سلول قرار گرفته است».

پری مارشال، متخصص اطلاعات، دربارة مفهوم آن توضیح میدهد. «هیچ برنامة کامپیوتری وجود ندارد که ابتدا طراحی نشده باشد. خواه یک کد باشد، یک برنامه و یا پیامی که از طریق یک زبان ارسال میشود؛ همواره در ورای آن یک ذهن هوشمند وجود دارد.»

همانگونه که دکتر آنتونی فلو، کسی که سابقاً یک ملحد بود، این پرسش را مطرح میکند که "بسیار بجاست اگر با نگریستن به این کد سه میلیارد حرفی که سلول را هدایت میکند از خود بپرسیم چه کسی این متن را نوشته است؟ چه کسی این کد فعال را درون سلول قرار داده است؟"

شبیه این است که شما در ساحل دریا قدم بزنید و روی شنهای ساحل این نوشته را ببینید: «مایک عاشق مری است.» شما میدانید که موجهایی که به ساحل برخورد میکنند این نوشته را به وجود نیاورده اند بلکه شخصی آن را نوشته است. این یک پیغام صریح و معین است. یک نوشتة واضح است. به همین ترتیب، ساختمان DNA یک متن سه میلیارد حرفی پیچیده است که فرآیند سلول را هدایت کرده و اطلاعات لازم را به آن میدهد.

چگونه میتوان این پیامرسانی ماهرانه و پیچیده ارسال کد و استقرار آن در درون سلولها را توضیح داد؟

در26  ژوئن سال 2000، رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، بیل کلینتون، به کسانی که چیدمان سلولهای ارثی انسان را کامل کردند تبریک گفت. کلینتون گفت: امروز ما زبانی را میآموزیم که از طریق آن خدا حیات را آفرید. ما بیش از پیش به هیبت این پیچیدگی، زیبایی و شگفتی الهی ترین و مقدس ترین هدیه خدا پی میبریم.» (فرانسیس اس. کالینز، زبان خدا، صفحة 2) دکتر فرانسیس کالینز، مدیر پروژة ژن انسان، در ادامة اظهارات کلینتون گفت: «درک این موضوع که ما توانسته ایم اولین نگاه اجمالی را به کتاب راهنمای خود بیندازیم و قبلاً فقط خدا از آن آگاه بود، برای من باعث تواضع و هیبتی الهامبخش است.» (فرانسیس اس. کالینز، زبان خدا، صفحة 3)

زمانی که به ساختمان DNA موجود در بدن انسان نگاه میکنیم، نمیتوانیم وجود یک طراحی به طرز شگفت انگیزی هوشمندانه را نادیده بگیریم.

طبق کتاب مقدس که آن نیز به طرز شگفت انگیزی پیچیده است، خدا تنها آفریننده هستی ما نیست، بلکه خدا آن رابطه ای است که به وجود و هستی ما معنا میبخشد. تمامی آنچه که در زندگی لمس ناپذیر و غیر عینی است و ما مشتاق آن هستیم، از جمله داشتن قدرت لازم برای هر موقعیت، شادی، حکمت و دانستن اینکه ما را دوست دارند، تنها خداوند است که تمامی اینها را به ما میبخشد.

زمانی که به فرمان خداوند گوش فرامیدهیم و به او توکل میکنیم. او بزرگترین و قابل اعتمادترین رهبر در زندگی ما است. همانگونه که خدا DNA را طراحی کرده است تا سلول را هدایت کند، او حاضر است ما را نیز هدایت کند تا برای شکوه و جلال خدا و به خاطر ما، زندگی ما عملکرد بهتری داشته باشد. چون خدا ما را دوست دارد.










بیشتر بخشهای این مقاله از کتاب زبان خدا نوشته کالینز است و بخشی هم از پری مارشال(مهندس اطلاعات، cosmicfingerprints.com) ممکن است برخی دیگر از نقل قولهای این مقاله با استناد به تحقیقات و یافته های پری مارشال باشد.)

Muhammad Asad مترجم قرآن کریم

Muhammad Asad

(مترجم قرآن کریم و شخصیتی که بر اسلام قرن بیستم تأثیر گذاشت)


From Wikipedia, the free encyclopedia

"Leopold Weiss" redirects here. For other individuals, see Leopold Weiss (disambiguation).


This article needs additional citations for verification. Please help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (November 2014)

 

Muhammad Asad
محمداسد


Born

2 July 1900
Lemberg, Austria-Hungary

Died

20 February 1992 (aged 91)
Granada, Spain

Nationality

Austrian[1]
Pakistani[2]

Alma mater

University of Vienna (dropped out in 1920)

Notable work

The Message of Quran, Road to Mecca

Religion

Islam (previously Judaism)


Region

Middle East, Pakistan

Main interests

Islamic Studies, Islamic Democracy, Muslim world

Notable ideas

Islamic State[3]
Independent Reasoning[4]

Influences[show]

Influenced[show]

Muhammad Asad (pronounced [ˈmoʊ̯hämæd ˈæsæd] ( listen), Urdu: محمد اسد, born Leopold Weiss; 2 July 1900 – 20 February 1992)[16] was a Jewish-born Austro-Hungarian journalist, traveler, writer, linguist, thinker, political theorist, diplomat and Islamic scholar.[4] Asad was one of the most influential European Muslims of the 20th century.[17][dubiousdiscuss]

By the age of thirteen, young Weiss had acquired a passing fluency in Hebrew and Aramaic, other than his native languages German and Polish.[18][19] By his mid-twenties, he could read and write in English, French, Persian and Arabic.[20][21][22][23] In Palestine, Weiss engaged in arguments with Zionist leaders like Chaim Weizmann, voicing his criticism of the Zionist Movement.[19] After traveling across the Arab World as a journalist, he converted to Islam and chose for himself the Muslim name "Muhammad Asad"—Asad being the Arabic rendition of his root name Leo (Lion).[24]

During his stay in Saudi Arabia, he spent time with Bedouins and enjoyed close company of Ibn Saud—the founder of modern Saudi Arabia.[7][8] He also carried out a secret mission for Ibn Saud to trace the sources of funding for the Ikhwan Revolt. Due to these activities, he was dubbed in a Haaretz article as "Leopold of Arabia"—hinting similarity of his activities to those of Lawrence of Arabia.[19]

On his visit to India, Asad became friends with Muslim poet-philosopher Muhammad Iqbal who persuaded him to abandon his eastward travels and "help elucidate the intellectual premises of the future Islamic State".[25][26] He also spent five years in internment by the British Government at the outbreak of World War II.[2] On 14 August 1947, Asad got Pakistani citizenship and later served at several bureaucratic and diplomatic positions including the Director of Department of Islamic Reconstruction, Deputy Secretary (Middle East Division) in the Foreign Ministry of Pakistan and Pakistan's Envoy to the United Nations.[7][8][25]

In the West, Asad rose to prominence as a writer with his best-selling autobiography, The Road to Mecca.[26][27][28] Later, after seventeen years of scholarly research, he published his magnum opus: The Message of the Qur'an—an English translation and commentary of the Quran.[29] The book, along with the translations of Pickthall and Yusuf Ali, is regarded as one of the most influential translations of the modern era.[4][30][29] An ardent proponent of Ijtihad and rationality in interpreting religious texts, he dedicates his works:

لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ

to People who Think.[29][31]

In 2008, the entrance square to the UN Office in Vienna was named Muhammad Asad Platz in commemoration of his work as a "religious bridge-builder".[32] Asad has been described by his biographers as "Europe's gift to Islam" and "A Mediator between Islam and the West".[33][34]

Islam should be presented without any fanaticism. Without any stress on our having the only possible way and the others are lost. Moderation in all forms is a basic demand of Islam.

— Muhammad Asad [27]

Contents

Personal life

The Berliner Gedenktafel (Berlin Memorial Plaque) for Muhammad Asad.

Background

Leopold Weiss born on 2 July 1900 to a Jewish family in Lemberg, Galicia, then part of the Austro-Hungarian Empire (which is currently the city of Lviv, Ukraine). Weiss was a descendant of a long line of Jewish rabbis; however, his father, Akiva Weiss, broke from tradition and became a lawyer. Leopold received a religious education and was proficient in Hebrew from an early age, as well as familiar with Aramaic. He studied the Jewish Bible or Tanakh, the text and commentaries of the Talmud, the Mishna and Gemara, also delving into the intricacies of Biblical exegesis and the Targum.

At the age of fourteen he made an escape from school and joined the Austrian army under a false name. After a week or so, his father traced him with the help of the police, and he was ignominiously escorted back to Vienna[35]

Years in wilderness (1920–1922)

After abandoning university in Vienna, Weiss drifted aimlessly around 1920s Germany, working briefly for the expressionist film director, Fritz Lang (F.W. Murnau, according to The Road to Mecca). By his own account, after selling a jointly written film script, he splurged the windfall on a wild party at an expensive Berlin restaurant, in the spirit of the times. While working as a telephone operator for an American news agency in Berlin, Weiss obtained a coveted interview with Russian author Maxim Gorky's wife, his first published piece of journalism, after simply ringing up her hotel room.[2]

Later years and death

Towards the end of his life, Asad moved to Spain and lived there with his third wife, Pola Hamida Asad, an American national of Polish Catholic descent who had also converted to Islam, until his death on 20 February 1992 at the age of 91. He was buried in the Muslim cemetery of Granada in the former Moorish province of Andalusia, Spain.

Family

Asad had a son, Talal Asad, from his second Saudi Arabian wife, Munira. Talal Asad is now an anthropologist specializing in religious studies and postcolonialism. Asad also had a step-son named Heinrich (converted name Ahmad) with his first wife Else (converted name Aziza).[36]

Stay in Middle East (1922–1926)

External images

Muhammad Asad Photo Album

Muhammad Asad in traditional Arabic dress.

(See also: Other photos from album covering important events of his life).

In 1922 Weiss moved to the British Mandate of Palestine, staying in Jerusalem at the house of his maternal uncle Dorian Feigenbaum at his invitation. Feigenbaum was a psychoanalyst, and a disciple of Freud and later founded the Psychoanalytic Quarterly. It was from this base that Leopold Weiss would first explore the realities of Islam. But his exploration would be prefaced by another revelation, of the perceived immoralities of Zionism.[8]

Foreign correspondent for Frankfurter Zeitung

He picked up work as a stringer for the German newspaper Frankfurter Zeitung, one of the most prestigious newspapers of Germany and Europe, selling articles on a freelance basis. His pieces were noteworthy for their understanding of Arab fears and grievances against the Zionist project. He published a small book on the subject in 1924, and this so inspired the confidence of the Frankfurter Zeitung that it commissioned him to travel more widely still, to collect information for a full-scale book. Weiss made the trip, which lasted two years.

Conversion to Islam (1926)

Weiss's assignments led him to an ever-deepening engagement with and understanding of Islam, which, after much thought and deliberation, led to his religious conversion in 1926 in Berlin and adopting an Arabic name, Muhammad Asad.

Asad spoke of Islam thus:

"Islam appears to me like a perfect work of architecture. All its parts are harmoniously conceived to complement and support each other; nothing is superfluous and nothing lacking; and the result is a structure of absolute balance and solid composure."[2]

Magazine Saudi Aramco World in a 2002 essay described his journey to conversion in these words: "Two roads diverged in Berlin in the 1920's: a well-worn one to the West, the other, rarely traveled, to the East. Leopold Weiss, a gifted young writer, traveler and linguist with a thorough knowledge of the Bible and the Talmud and with deep roots in European culture, took the road eastward to Makkah."[2]

Years in Arabia (1927–1931)

After his conversion to Islam, Asad moved to Saudi Arabia making a journey by camel across the Arabian Desert, from Tayma to Mecca.[37] He stayed there for nearly six years during which he made five pilgrimages.[38] Alongside, he started writing essays for Swiss newspaper Neue Zürcher Zeitung, and continued to do so till 1934.[39]

Ibn Saud's confidant and Bolshevik allegations

After the sudden death of his wife Elsa, Asad stayed on in the holy city where, in a chance encounter in the Grand Mosque's library, he met Prince Faysal. On Faysal's invitation, Asad met King Abdulaziz (founder of modern Saudi Arabia); the meeting led to almost daily audiences with the King, who quickly came to appreciate Asad's knowledge, keen mind and spiritual depth.[2] Ibn Saud allowed Asad to visit the Najd region (in the King's company), which was forbidden to foreigners at that time.[1]

In late 1928, an Iraqi named Abdallah Damluji, who had been an adviser to Ibn Saud, submitted a report to the British on "Bolshevik and Soviet penetration" of the Hijaz. In this report, after highlighting Asad's activities in Arabia, Damluji alleged Asad of having connections with Bolsheviks: "What is the real mission which makes him endure the greatest discomforts and the worst conditions of life? On what basis rests the close intimacy between him and Shaykh Yusuf Yasin (secretary to the King and editor of the official newspaper Umm al-Qura)? Is there some connection between von Weiss and the Bolshevik consulate in Jidda?" [8]

Ikhwan Rebellion

According to Asad, he did finally become a secret agent of sorts. Ibn Saud sent him on a secret mission to Kuwait in 1929, to trace the sources of financial and military assistance being provided to Faysal al-Dawish – an Ikhwan leader-turned-rebel against Ibn Saud’s rule.[8] Asad, after traveling day and night through the desert without lighting fire, reached Kuwait to collect first-hand evidence. He concluded that the British were providing arms and money to Ad-Dawish to weaken Ibn Saud for the purpose of securing a 'land route to India' – a railroad from Haifa to Basra ultimately connecting the Mediterranean Sea with the Indian subcontinent.[40] [41]

Years In British India and Pakistan (1932–1952)

Muhammad Asad (seated right) and his wife Pola Hamida Asad (seated left) at the residence of Chaudhry Niaz Ali Khan in Jauharabad, Pakistan. Circa 1957

Adoption of Iqbal's idea

Asad left Arabia and came to British India in 1932 where he met South Asia's premier Muslim poet, philosopher and thinker, Muhammad Iqbal, who had proposed the idea of an independent Muslim state in India, which later became Pakistan. Iqbal persuaded Asad to stay on in British India and help the Muslims of India establish their separate Muslim state. Iqbal introduced Asad to Chaudhry Niaz Ali Khan, a philanthropist and agriculturalist, who, on the advice of Muhammad Iqbal, established the Dar-ul-Islam Trust Institutes in Pathankot, India and Jauharabad, Pakistan. Asad stayed on in British India and worked with both Muhammad Iqbal and Chaudhry Niaz Ali Khan.[42]

Internment as enemy alien (1939–1945)

When the Second World War broke out in 1939, Asad's parents were arrested and, subsequently, murdered by the Nazis during the Holocaust. Asad himself was arrested in Lahore in 1939, a day after the war broke out, by the British as an enemy alien. This was despite the fact that Asad had refused German nationality after the annexation of Austria in 1938 and had insisted on retaining his Austrian citizenship. Asad spent three years incarcerated in a prison, while his family consisting of his wife, Munira, and son, Talal, after being released from detention earlier, lived under the protection of Chaudhry Niaz Ali Khan at the latter's vast 1,000-acre (4.0 km2) estate in Jamalpur, 5 km west of Pathankot. Asad was finally released and reunited with his family in Jamalpur when the Second World War ended in 1945.[42]

Role in Pakistan Movement

Asad supported the idea of a separate Muslim state in India and after the independence of Pakistan on 14 August 1947, in recognition for his support for Pakistan, Asad was conferred full citizenship by Pakistan and appointed the Director of the Department of Islamic Reconstruction by the Government of Pakistan,[43] where he made recommendations on the drafting of Pakistan's first Constitution.[2] In 1949, Asad joined Pakistan's Ministry of Foreign Affairs as head of the Middle East Division and made efforts to strengthen Pakistan's ties with the Muslim states of the Middle East. In 1952, Asad was appointed as Pakistan's Minister Plenipotentiary to the United Nations in New York – a position that he relinquished in 1952 to write his autobiography (up to the age of 32), The Road to Mecca.[2][44]

Asad loved Pakistan, his conception of Pakistan, even when it turned its back on him, and he never felt resentment at the treatment he had received from it. He remained a citizen– the first citizen of Pakistan– until the end, although he had been strongly tempted to accept the generous, spontaneous gestures of many heads of Islamic States to have their citizenship and passport, which would have made his life so much easier.

Career as a diplomat

Asad contributed so much to Pakistan’s early political and cultural life but was unfortunately shunted from the corridors of power. He served this country as the head of the Directorate of Islamic Reconstruction, Joint Secretary of the Middle East Division in Foreign Office, Minister Plenipotentiary to the United Nations and organizer of the International Islamic Colloquium. If one delve into the archival material of these government departments, the role played by Asad for his beloved Pakistan can be dealt with in detail.

Marriage controversy and resignation

By chance, at a reception Asad met Pola, an American of Polish origin who was destined to become his third wife (d. 2007). She was a young, beautiful and intelligent woman. He fell in love with her and when he came to know that she had already embraced Islam he decided to marry her, despite the difference of age and temperament. But under the rules of the Foreign Office, he was bound to get prior permission to marry a non-Pakistani national.[2] He applied through the proper channels but the Governor-General rejected his application. So, he submitted his resignation from the Foreign Service, divorced his Arabian wife (Munira, d. 1978) and in the inspiring company of his new wife, he sat down and wrote his extraordinary book entitled The Road to Mecca.

During his stay in Switzerland, Asad received a letter from the President of Pakistan, General Ayub Khan, who was a great admirer of his book named The Principles of State and Government in Islam (1961). In a subsequent exchange of letters, he proposed to Asad to come to Pakistan and have the membership of a seven-man group of Muslim scholars – who both supposedly knew the world and were experts on Islam – to advise him with regard to everyday matters as well as the drawing up of a new Islamic constitution for the country.[25] At that time, Asad was immersed in his cherished work on the Qur'an, and so he regretfully declined.

After many years, Asad was again invited by another President of Pakistan, General Zia ul-Haq, in 1983 and that was his last visit to this country. When he arrived at Islamabad, which he had not yet seen, he was received at the plane with great honour and escorted to the Presidency. During his sojourn in Islamabad, there was a series of meetings with members of the Ansari Commission in order to prepare a kind of programme for the President for the future. Asad agreed with some, and as usual disagreed with others, which he found retrograde.[2] On one point he was firm and insistent that Muslim women should have exactly the same rights in the political sphere as had men, to the extent of becoming Prime Minister. Asad also spared some time to meet with his surviving friends in Lahore and Islamabad and at the request of the President made several radio and television appearances, as always spontaneous. On his return, he was besieged by letters from literally hundreds of admirers in Pakistan, offering him land, a house, everything but he refused politely, as his concept of Pakistan was beyond all these worldly trivialities.

Honors and recognition

Muhammad Asad Square in Donaustadt, Vienna

Muhammad Asad Platz

In April 2008, a space in front of the UNO City in the 22nd District of Vienna was named Muhammad Asad Platz in honor of Muhammad Asad.[45] The step was taken as part of a two-day program on the European Year of Intercultural Dialogue focusing on Islam and its relationship with Europe.[46] The program commemorated the life and work of Asad, described as a great Austrian visionary, who earned international recognition by building bridges between the religions.[47] The honoree's son Talal Asad, the President of the Islamic Community of Austria Anas Schakfeh and Vienna's cultural adviser Andreas Mailath-Pokorny were present at the unveiling of the square. Mailath-Pokorny, while talking to the media said:

"There is probably no more appropriate place to honor Muhammad Asad than that in front of the UN-City. Muhammad Asad was a citizen of the world, who was at home, and left his mark, everywhere in the world, especially in the Orient."[32]

Honorary postage stamp

On 23 March 2013, Pakistan Post issued a stamp with denomination of Rs. 15 under the "Men of Letters" Series in honor of Allamah Muhammad Asad.[48]

Bibliography

Portrayals

In documentaries:

In books:

  1. Hasan, Pipip Ahmad Rifai (1998). The Political Thought of Muhammad Asad. Concordia University.
  2. Windhager, Günther (2002). Leopold Weiss alias Muhammad Asad : Von Galizien nach Arabien 1900 – 1927. ISBN 9783205993933.
  3. Butler-Bowdon, Tom (2005). 50 spiritual classics : Timeless Wisdom from 50 Great Books on Inner Discovery, Enlightenment and Purpose. London: Nicholas Brealey. ISBN 1857883497.
  4. Halilović, Safvet (2006). Islam i Zapad u perspektivi Asadovog mišljenja (in Bosnian). ISBN 9789958922923.
  5. Chaghatai, M. Ikram (2006). Muhammad Asad : Europe's gift to Islam. ISBN 9789693518528.
  6. Andrabi, Abroo Aman (2007). Muhammad Asad : His Contribution to Islamic Learning. ISBN 9788178985893.
  7. Wolfe, Michael (2007). One Thousand Roads to Mecca: Ten Centuries of Travelers Writing about the Muslim Pilgrimage. New York: Grove Press. ISBN 9780802135995.
  8. Sherif, M. A. (2009). Why An Islamic State: The Life Projects of Two Great European Muslims. ISBN 9789675062391.
  9. Hoenger, Tobias (2010). Muhammad Asad: A Mediator Between the Islamic and the Western World. ISBN 9783640782192.

In journal entries:

Literary works

The Road to Mecca, which covers his life from 1900–1932, is not the only autobiography written by Asad. He wrote another memoir tentatively titled Home-Coming Of The Heart—covering the rest of his life (1932–1992).[50] Due to his deteriorating health, Asad couldn't complete this book, and could only record his experiences up to his resignation from the United Nations Envoyship. That's why, the book consists of two parts: the first part (covering 1932–1952) is written by Asad himself, while the second part (covering 1952–1992) is written by his wife Pola Hamida (d. 2007). Although the book hasn't been officially published, a Pakistani writer Ikram Chaghatai has published its Urdu translation under the title Muhammad Asad: Banda-e-Sehrai.[26][50]

Another book titled Meditations, which was intended to clarify ambiguities rising from his translation The Message of The Qur'an, stands unpublished as of 2013.[50][51] Furthermore, the short book published under the title The Spirit of Islam, is not a separate book but a republication of the first chapter of his book Islam at the Crossroads.[52]

Books:

  1. The Unromantic Orient (1924)
  2. Islam at the Crossroads (1934)
  3. The Road to Mecca (1954)
  4. The Principles of State and Government in Islam (1961)
  5. The Message of The Qur'an (1980)
  6. Sahih Al-Bukhari: The Early Years of Islam (1981)
  7. This Law of Ours and Other Essays (1987)
  8. Home-Coming Of The Heart (1933–1992) (Officially Unpublished)
  9. Meditations (Unpublished)

Journals:

Video interviews:

Other publications:

These works survived, and were later published by him as part of This Law of Ours and Other Essays.

Title

Original
Publication
Date

Description

Jerusalem in 1923: The Impressions of a Young European

1923

Later published in Islamic Studies, Islamabad in 2001. Translated by Elma Ruth Harder.[53][54]

The Concept of Religion in the West and in Islam

1934

Later published in The Islamic Literature , Lahore in 1967.[55]

The Spirit of the West

1934

Later published in The Islamic Literature, Lahore in 1956.

Towards a Resurrection of Thought

1937

Published in Islamic Culture, Hyderabad, Deccan.[56]

Aims and Objectives of the Department of Islamic Reconstruction

1947

Published his thoughts as the Director of the Department of Islamic Reconstruction.[57]

Calling All Musliam

1947

A collection of seven Radio Broadcasts delivered at the request of Government of Pakistan.[58]

Islamic Constitution Making

1948

Essay published under the auspices of the Government of Punjab in March, 1948. It was later expanded to the book The Principles of State and Government in Islam.[26]

The Encounter of Islam and The West

1959

Talk delivered on Radio Beromunster in Switzerland.

Islam and the Spirit of Our Times

1960

Talk delivered on Radio Beromunster in Switzerland.

Answers of Islam

1960s

Answers to questionnaire posed by German publisher Gerhard Szczesny in the 1960s.

Islam and Politics

1963

Pamphlet series by Islamic Centre.[2][59]

Can the Qur’an be Translated?

1964

Islamic Centre.[2]

Jerusalem: The Open City

1970s

Talk sent for delivery at a conference of Muslim Students Association, United States in the late 1970s.

My Pilgrimage to Islam

1974

Published in Majalla al-Azhar.[2]

The Meaning and Significance of the Hijrah

1979

Published in London in November 1979.

The Message of the Qur'an

1980

Address delivered at a Conference of the Islamic Council in London.

A Vision to Jerusalem

1982

Published in Ahlan Wasahlan, Jeddah, Saudi Arabia.

Jerusalem: A City for all People

1982

Later published in Arabia: The Islamic World Review in 1985.[60]

A Tribe That Kept Its Name

1985

Published in Arabia magazine.[56]

The City of the Prophet

1991

Published in Muslim Africa.


See also


Islam portal


Epistemology portal


Social and political philosophy portal


Middle East portal


Pakistan portal

References

1.       

·  "Muhammad Asad: A Jewish Lawrence of Arabia".

·  ·  "Islamic Encyclopedia".

·  ·  Mirage, p. 10.

·  ·  "Muhammad Asad's Journey into Islam".

·  ·  "Salaam.co.uk's biography of Asad".

·  ·  "Remembering Muhammad Asad, the West’s gift to Islam".

·  ·  "Renaissance.com.pk – From Leopold Weiss to Muhammad Asad".

·  ·  "Martin Kramer's research on Asad".

·  ·  "Muhammad Asad Between Religion and Politics".

·  ·  "Arabic Article".

·  ·  "Huffington Post article".

·  ·  "Tariq Ramadan's tribute to Muhammad Asad".

·  ·  Khan, Imran (2011). Pakistan: A Personal History. p. 53.

·  ·  "Maryam Jameelah – Islamic Encyclopedia".

·  ·  "Express Tribune on Maryam Jameelah".

·  ·  Windhager, Günther (2002). Leopold Weiss alias Muhammad Asad: Von Galizien nach Arabien 1900–1927 (in German). ISBN 9783205993933. p. 203

·  ·  "Leopold Weiss alias Muhammad Asad: Von Galizien nach Arabien 1900–1927".

·  ·  Harder, Elma Ruth (1998). "MUHAMMAD ASAD AND "THE ROAD TO MECCA": Text of Muhammad Asad's Interview with Karl Günter Simon". Islamic Studies: p. 536.

·  ·  "Leopold of Arabia".

·  ·  Road, p. 49.

·  ·  Road, p. 54.

·  ·  Banda-e-Sehrai, p. 123.

·  ·  Road, p. 105.

·  ·  "The unusual journey of Muhammad Asad".

·  ·  "The First Citizen Of Pakistan".

·  ·  "Criterion Quarterly".

·  ·  "Al Jazeera".

·  ·  Hofmann, p. 237.

·  ·  "Hasan Zillur Rehman's Piece".

·  ·  Hofmann, p. 242.

·  ·  "Asad IRF Event".

·  ·  "Austrian Times".

·  ·  Hoenger, p. 1.

·  ·  Ikram Chaghatai, p. 1.

·  ·  Road, p. 56.

·  ·  The Truth Society – Muhammed Asad

·  ·  "Lure of Mecca".

·  ·  "Journey of a lifetime".

·  ·  Banda-e-Sehrai, p. 265.

·  ·  "Umar Mukhtar – The Lion of the Desert".

·  ·  Road, p. 228.

·  ·  Azam, K.M., (A Righteous Life: Founder of Dar ul Islam Chaudhry Niaz Ali Khan), Lahore: Nashriyat, 2010 (583 pp., Urdu) [ISBN 978-969-8983-58-1]

·  ·  "Documentary: A Road To Mecca".

·  ·  "The True Call".

·  ·  "UN Vienna.Org".

·  ·  "Young Muslim digest on Vienna Square".

·  ·  "Dawn Story on Muhammad Asad Platz".

·  ·  "Pakistan Post".

·  ·  "Mischief Films site".

·  ·  Banda-e-Sehrai, p. 19.

·  ·  "IN MEMORIAM: Muhammad Asad – An Intellectual Giant".

·  ·  Hofmann, p. 238.

·  ·  "Jay Editore pdf list".

·  ·  Harder, Elma Ruth (2001). "Jerusalem in 1923: The Impressions of A Young European". Islamic Studies: 697–720.

·  ·  "Rupee News article".

·  ·  Hasan, p. 8.

·  ·  "Al-Ilm Trust".

·  ·  "Scribd Calling All Muslims".

·  ·  "World Catalog".

60.  ·  "World Catalog".

Sources

Asad, Muhammad (2004). The Unromantic Orient. Kuala Lumpur: Islamic Book Trust. ISBN 9789839154610.

Asad, Muhammad (2000). The principles of state and government in Islam. ([New ed.] ed.). Kuala Lumpur: Islamic Book Trust. ISBN 9789839154092.

Asad, Muhammad (2000). This Law of Ours and Other Essays (1. malaysian ed., 2. repr. ed.). Kuala Lumpur: Islamic Book Trust. ISBN 9789839154108.

Asad, Muhammad (1999). Islam at the Crossroads. Kuala Lumpur: Other Press. ISBN 9789839541045.

Asad, Muhammad (1980). The Road to Mecca (4th rev. ed. ed.). Louisville, KY: Fons Vitae. ISBN 9781887752374.

Sherif, M. A. (2009). Why An Islamic State: The Life Projects of Two Great European Muslims. ISBN 9789675062391.

Chaghatai, M. Ikram (2006). Muhammad Asad : Europe's gift to Islam. ISBN 9789693518528.

Andrabi, Abroo Aman (2007). Muhammad Asad : His Contribution to Islamic Learning. ISBN 9788178985893.

Hoenger, Tobias (2010). Muhammad Asad: A Mediator Between the Islamic and the Western World. ISBN 9783640782192.

Windhager, Günther (2002). Leopold Weiss alias Muhammad Asad : Von Galizien nach Arabien 1900 – 1927. ISBN 9783205993933.

Hasan, Pipip Ahmad Rifai (1998). The Political Thought of Muhammad Asad. Concordia University.

Halilović, Safvet (2006). Islam i Zapad u perspektivi Asadovog mišljenja (in Bosnian). ISBN 9789958922923.

Fatah, Tarek (2008). Chasing a Mirage: The Tragic Illusion of an Islamic State. ISBN 9780470841167.

Butler-Bowdon, Tom (2005). 50 spiritual classics : Timeless Wisdom from 50 Great Books on Inner Discovery, Enlightenment and Purpose. London: Nicholas Brealey. ISBN 1857883497.

Wolfe, Michael (2007). One Thousand Roads to Mecca: Ten Centuries of Travelers Writing about the Muslim Pilgrimage. New York: Grove Press. ISBN 9780802135995.

Asad, Muammad (2009). Muammad Asad Banda-e-Sehrai (in Urdu). Lahore: The Truth Society. ISBN 9789699363009.

Harder, Elma Ruth (1998). "Muhammad Asad and 'The Road To Mecca': Text of Muhammad Asad's Interview with Karl Günter Simon". Islamic Studies 37 (4). ISSN 0578-8072.

Nawwab, Ismail Ibrahim (2000). "A Matter of Love: Muhammad Asad and Islam". Islamic Studies 39 (2): 155–231. ISSN 0578-8072.

Hofmann, Murad (2000). "Muhammad Asad: Europ's Gift to Islam". Islamic Studies 39 (2): 233–247. ISSN 0578-8072.

External links

Find more about
Muhammad Asad
at Wikipedia's
sister projects


Media from Commons


Quotations from Wikiquote

English biography articles

Non-English articles

Book links

Journal Links

Videos

Seminars

[show]

Pakistan Movement

 

[show]

Islamic philosophy

Categories:

Navigation menu

Początek formularza

Dół formularza

Początek formularza

Dół formularza

Interaction

Tools

Print/export

Languages

Edit links

 


کورش بزرگ، و هماوردی دیگر از قرآن سترگ

کورش بزرگ، و هماوردی دیگر از قرآن سترگ

(کورش کبیر، و معجزه ای دیگر از قرآن کریم)

یا

اعجازهای رقم قرآنی 1147

احمد شمّاع زاده

پیشگفتار:                                                     

هر کس که هدفش از خواندن قرآن، تنها قرآن خوانی نباشد و ظاهر آیات قرآن را بسنده نداند، و هرگاه که در فهم و درک برخی واژگان و مطالب قرآن درمانده شود، به راحتی از کنار آنها نگذرد؛ بلکه بکوشد تا به فهم آنها برسد، یقیناً پس از مدتی به فهم کلام خداوند نائل خواهدشد؛ و به گوهرهای نابی از قرآن کریم دست خواهد یافت؛ زیرا قرآن خود تضمین داده است که: الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا. نگارنده نیز در طول زندگی خویش چنین روشی را در پیش گرفته و به حقایقی شگفت انگیز و انکارناپذیر دست یافته است.

دسته اول از آن مطالب و واژگان، نیاز به یادداشت داشته اند تا فراموش نشوند و در زمان مناسب پیرامون آنها پژوهش صورت گیرد. این گونه یادداشتها یک فایل چندین  صفحه ای را زیر عنوان آیات قابل پژوهش شکل داده اند، که همواره در تغییر است؛ برخی  نکته ها مورد پژوهش قرارمیگیرند و حذف میشوند، و برخی نکته های تازه بر آن افزوده میشود.

دسته دوم، نیازی به یادداشت ندارند؛ بلکه همواره و پس از چند دهه، ذهن مرا به خود مشغول داشته اند. برخی از مفاهیم و واژگان این دسته، رمزگشایی شده اند و اکنون پژوهشهای مهمی را در زمینه های مختلف شکل داده اند؛ که برخی از آنها دربردارنده نظریه هایی علمی نیز هستند. ولی در مورد برخی دیگر، همواره منتظر الهامی الهی هستم تا گره آنها را بگشایم و هر واژه، تبدیل به یک مقاله و پژوهش شود.

یکی از واژگانی که در دسته دوم قرارداشت و از سالهای نوجوانی و با خواندن کتابچه ای از پروفسور ابوالکلام آزاد، ذهن مرا به خود مشغول داشته بود، واژه ذوالقرنین بود؛ که چرا خداوند کریم این واژه را برای کورش به کار برده و از به کارگیری واژه های بهتر، خودداری کرده است؟!! تا اینکه خداوند امروز یعنی پس از نیم قرن(سده)، فهم آن را بر من میسّر و مقدّر ساخت.

گفتنی است، نگارنده در این پژوهش قصد نداشته ام تا ثابت کنم که ذوالقرنین، کورش است. بلکه همان گونه که در پی خواهد آمد، این موضوع را بدیهی گرفته ام؛ زیرا گذشته از پروفسور ابوالکلام آزاد، علّامه طباطبائی و بسیاری از اندیشمندان مسلمان و حتا نامسلمان، آن را تأیید کرده اند؛ بلکه هدفم رمزگشایی از واژه ذوالقرنین است؛ که تاکنون کسی از آن رمزگشایی نکرده و پرداختن به شگفتیهایی است که به کارگیری این واژه در قرآن آفریده و نکته های کور تاریخی را که در هاله ای از ابهام قرارداشته اند و تاریخدانان در اعلام دقیق آن تاریخها ناتوان و درمانده بودند، روش کرده؛ و این، تنها از قرآن شگفتی آفرین و معجزه گر بر میآید و خداوند را سپاسگزارم که این رمزگشایی را بهره من کرده است.

 

رمزگشائی از واژه ذوالقرنین

خداوند کریم با به کارگیری این واژه، رمزی را به ما نمایانده که اگر آن رمز را بر مبنای حروف ابجد رمزگشایی کنیم؛ دستکم موفّق به فهم بخشی از منظور خداوند میشویم.

ولی پیش ازرمزگشایی باید بدانیم که حروف ابجد، ربطی به علوم غریبه، مانند رمل و جفر ندارد؛ بلکه گونه ای قرارداد ریاضی و عددنویسی به یاری حروف‌ الفباست که آن را حساب جمله‌ها نیز خوانده اند؛ و برای بیان تاریخ‌های مهم به کار می‌رود. بدین ترتیب که تاریخ وقایع مهم را با برابرگذاری و آمیختن حروف ابجد، به صورت یک واژه، عبارت، جمله یا شعر در می‌آورند تا بدین وسیله، تاریخ مورد نظر را به یاد خود و دیگران بیاورند؛ و نیز گاهی به صورت چیستان یا معمّا درمیآورده اند.

 

واژه ذوالقرنین، طبق حروف ابجد:

ذ = 700    و = 6    الف = 1    ل = 30     ق = 100    ر = 200     

ن = 50     ی = 10    ن = 50  

پس: جمع حروف "ذوالقرنین" بر مبنای حروف ابجد، برابر است با: 1147

مقدّمه بحث

با بازخوانی زندگانی دو بزرگمرد تاریخ، یعنی کورش و محمّد، متوجه این حقیقت میشویم که این دو بزرگوار در بسیاری جهات، بویژه در دوران کودکی که زیربنای ساخت زندگی آینده است، همسان بوده اند؛ و این نشانگر خواست مستقیم و بیواسطه خداوندی است که این بزرگواران از کودکی از پدرومادر جدا شوند، رنجهای زندگی را بچشند و در بوته آزمایش زندگی گداخته شوند، تا بتوانند در آینده رنجهای انسانیت را با تمام وجود لمس کنند و تاریخ زندگی انسان بر روی زمین را دگرگون سازند.

بنابراین، رخدادهای شگفت انگیز، مشابه، و نقطه به نقطه ای که در زندگانی آنان رخ داده، نیز بر مبنای اراده و مشیّت الهی بوده است؛ چنانکه مولا علی در مورد ذوالقرنین چنین جمله ای را دارد: یا من نصر ذاالقرنین علی الملوک الجبابره یعنی ای کسی که پیروزی بخشید ذوالقرنین را بر شاهان دیکتاتور (نقل از دعای مشلول مندرج در مفاتیح الجنان).

 

مقایسه ای میان رخدادهای مهم زندگانی کورش کبیر و پیامبر اکرم(ص)

رخدادهای مهم زندگی کورش کبیر:

سال تولد: در اسناد تاریخی مشخص نیست؛ و میان 600 تا 576 پیش از میلاد گمانه زنی شده است.

دوران پادشاهی: 559 تا 530 پ.م

روز فتح بابل: کورش پس از گذشت هفده روز از فتح بابل، در روز 29 اکتبر 539 پ.م با شکوه و جلال، وارد بابل شد.

سال مرگ: 530 پ.م

یاداوری:

- تاریخهای بالا برگرفته از دانشنامه آزاد ویکیپدیاست.

- شمار سالهای این مقاله برابر با سال خورشیدی است.

 

رخدادهای مهم زندگی پیامبر اسلام:

هجرت رسول اکرم که مبنای تاریخ اسلامی است، در سال 621 میلادی به وقوع پیوسته است. با توجه به اینکه این هجرت در سال سیزدهم بعثت رخ داده، پس پیامبر اکرم(ص) در سال 608 مبعوث شده اند؛ و با توجه به اینکه حضرت ختمی مرتبت در چهل سالگی برانگیخته شده اند، پس تاریخ تولد ایشان 568 میلادی بوده است.

اعجازهای رقم قرآنی 1147

یک- با کم کردن 608 (سال بعثت) از رقم 1147، سال فتح بابل به دست میآید: 539

بدین ترتیب نتیجه میگیریم که عدد 1147 فاصله میان فتح بابل از یک سو، و بعثت رسول اکرم و نزول قرآن از سوی دیگر است.

دو- تعیین سال تولد کورش:

از آنجا که سال تولد کورش در تاریخ ثبت نشده و میان 600 تا 576 گمانه زنی شده، با کم کردن سال تولد پیامبر اکرم اسلام (568) از رقم قرآنی 1147، سال تولد کورش کبیر به دست میآید؛ که 579 پ.م بوده است.

بدین ترتیب رقم قرآنی 1147، گذشته از اینکه فاصله زمانی میان سال تولد کورش و سال تولد رسول اکرم است، به تاریخ تولد کورش قطعیت میبخشد، به اختلاف نظرها پایان میدهد، و منبعی را که این سال را سال تولد کورش اعلام کرده، مورد تأیید قرار میدهد.

سه- با تولد کورش، چه رخداد مهمّی روی داده است؟

در احادیث آمده است که با تولد حضرت رسول اکرم، حوادثی شگفت رخ مینماید؛ از جمله فروریختن کنگره های کاخ انوشیروان. در بازخوانی تاریخ برج بابل نیز با چنین پدیده ای رو به رو میشویم. در تاریخ بابل میخوانیم که:

نبوکد نصر در ۵۷۰ پیش ازمیلاد تصمیم به بازسازی برج بابل میگیرد که پرستشگاه خدایان بوده، و تنها چند سال پیش از آن بر اثر لرزشها و رخدادهایی طبقه های بالایی آن دچار ویرانی شده بود.

با توجه به اینکه تنها 9 سال پیش از سال 570 کورش به دنیا آمده بوده، نتیجه میگیریم که این ویرانیها میتواند همزمان با تولد کورش بوده باشد.

چهار- سال تولد حضرت رسول اکرم، همزمان با چه رخدادی در تاریخ جهان بوده است؟

-         طبق روایات سنت اسلامی، محمّد در مکه و در سالی معروف به عام‌الفیل یا سال فیل که برابر با سال ۵۷۰ میلادی است به دنیا آمد. دانشمندان غربی این تاریخ را حداقل تاریخ تقریبی تولد او به‌شمار می‌آورند و برخی سال ۵۶۸ و یا ۵۶۹ را سالی می‌دانند که محمّد، زاده شده است. نقل از ویدکیپدیا دانشنامه آزاد. زیر عنوان عام الفیل

 

-         تاریخ حمله ابرهه به مکه مکرّمه و شکست او به واسطه نیروهای الهی، در میان تاریخدانان در محدوده ده ساله 563 تا 573 ثبت شده است.

میانگین این محدوده ده ساله، همان سال 568 است که پیشتر آن را به عنوان سال تولد رسول اکرم ثابت کردیم.  

بدین ترتیب قرآن کریم با رقم قرآنی 1147، سال 568 را هم سال تولد پیامبر اکرم میداند (که 1147 امین سالگرد تولد کورش نیز هست)، و هم سال حمله ابرهه به مکه، که تاریخ دقیق هر سه رخداد، محل اختلاف میان تاریخدانان بوده است.

پنج- آغاز پادشاهی کورش، سال 559 پ.م. یعنی بیست سالگی بوده است. حال ببینیم چه رخداد مهمّی در زندگی رسول اکرم (ص) در سن بیست سالگی رخ داده است؟

با بررسی زندگانی پیامبر اکرم، با این حقیقت رو به رو میشویم که اولین فعالیت اجتماعی- سیاسی ایشان، مشارکت در پیمان جوانمردان مشهور به حلف الفضول بوده است. پیمانی مهم که بعدها پیامبر اکرم (ص) از این پیمان به نیکی یاد میکرد؛ از جمله فرمود: در خانه عبد الله جدعان شاهد پیمانی شدم که اگر حالا هم مرا به آن پیمان دعوت کنند قبول میکنم.

محمد(ص) در سن بیست سالگی به این پیمان پیوست، اما پیش از آن به اشخاص فقیر و بینوا و کودکان یتیم و زنانی  که شوهرانشان را در جنگها از دست داده بودند، بسیار محبّت میکرد و تا آنجا که میتوانست از کمک نسبت به محرومان خودداری نمیکرد. دلیل پیوستن وی به این پیمان نیز، چیزی جز علاقه به دستگیری از بینوایان و رفع ستم از ستمدیدگان نبود. (برگرفته از وبسایت تبیان، همراه با ویرایش)

همین ویژگیها را در زندگانی کورش پیش از به قدرت رسیندنش نیز مشاهده میکنیم که موجب موفقیت وی در زندگی، و نشستن بر اریکه شاهی میگردد؛ و مشخص میشود که خداوند کریم، گام به گام این دو بزرگوار را در درازنای زندگی رهنمون بوده است.

شش- کورش در زمان فتح بابل چند سال داشته است؟

تولد کورش 579 پ.م. و فتح بابل 539 پ.م. بوده است. پس کورش در چهل سالگی بابل را فتح کرده است.

بدین ترتیب نتیجه میگیریم که کورش چهل ساله بوده که بزرگترین رخداد زندگی خود را تجربه کرده و به خواست خداوند نقطه عطفی را در تاریخ جهان رقم زده است. پیامبر اکرم اسلام نیز، بزرگترین تجربه زندگی خود را با برانگیخته شدنش توسط خداوند در چهل سالگی به دست آورده؛ که این رخداد نیز نقطه عطفی در تاریخ جهان رقم خورده است!

هفت- سال شهادت کورش با چه رخداد مهمّی در زندگی رسول اکرم همزمان بوده است؟

میدانیم که کورش، نه سال پس از فتح بابل به شهادت رسیده است. از سوی دیگر با بررسی رخدادهای زندگانی رسول اکرم به رخدادی برمیخوریم که در مورد سال و نیز روز آن اختلاف نظر فراوان وجود دارد و آن شب معراج است. به متن زیر توجه شود:

در اینکه اسراء و معراج رسول خدا (ص) در چه سالی از سالهای بعثت اتفاق افتاده اختلاف است، ولی به طورکلی، وقوع آن درمکه و قبل از هجرت قطعی است. به این دلیل که آیه ای هم که در سوره اسراء در این باره آمده، و آیات سوره نجم نیز همگی در مکّه نازل شده، شکّی نیست؛ ولی در اینکه در چه سالی از سالهای پیش ازهجرت بوده اختلاف است. از مجموع روایات در این باره استفاده میشود که معراج آن حضرت پیش از سال دهم انجام شده است. و الله اعلم. (نقل از پایگاه اطلاع رسانی حوزه، به اختصار و با ویرایش)

نتیجه آنکه مهمترین رخدادی که نه تنها در زندگانی رسول اکرم، بلکه در تاریخ انسانیت رخ داده، یعنی معجزه معراج، باید در سال نهم بعثت رخ داده باشد.

بدین ترتیب سال وقوع معراج نیز اصلاح میشود و قطعیّت مییابد! یعنی پرواز روح کورش، و پرواز جسم پیامبر اکرم به سوی پروردگارشان، با تفاوت 1147 سال، رخ داده است؛ که احتمال بسیار دارد تاریخ "شب واقعه" نیز یکسان باشد.

اگر "تاریخدانان" یا به قول قرآن "اهل الذّکر" کمر همّت بربندند، ممکن است به شب وقوع این دو رخداد نیز دست یابند.

هشت- میدانیم تمدنهای پیش از تمدن انسان، که به نظر کسانی همچون اریک ون دنیکن عنصر اصلی این تمدنها خدایان هستند، طبق نظر قرآن کریم، تمدنهای جنّیان بوده است. با دانستن این پیش فرض، متوجه تشابهی سرنوشت ساز در تاریخ جهانی در این زمینه میشویم:

یکی از تأثیرات مهم فتح بابل بر معادلات جهانی آن روزگار:

بابل که طبق اسناد تاریخی، دستکم رابطه تنگاتنگی با تمدنی خداناباور داشته است، با فتح آن توسط کورش ضایعه جبران ناپذیری را متحمّل، و وعده الهی محقّق  میگردد.

یکی از تأثیرات مهم "بعثت" بر معادلات جهانی آن روزگار:

در سوره جن آمده است که جنها میگویند: "ما در پایگاههای شنود فضائی خود مینشستیم (و وحی و دیگر امواج را میگرفتیم) ولی اکنون (با بعثت رسول اکرم و نزول قرآن) از این کار منع، و زمینگیر شده ایم".

*****

برای درک بهتر این نوشته، به پژوهشهای زیر بازگشت شود:

برگزیدگان الهی، با نشانی وب: /https://www.academia.edu/10698949

نقدی بر برج بابل، با نشانی وب: /https://www.academia.edu/14711794

جن موجودی که از نو باید شناخت، با نشانی: https://www.academia.edu/12376472

در مقاله برگزیدگان الهی ثابت کرده ام که کورش یکی از رسولان عام خداوند بوده است.

*****

به نظر میرسد رقم قرآنی 1147 نکته های بیشتری در خود داشته باشد و این پژوهش فتح بابی است برای پژوهشگرانی که تاریخ را بهتر از نگارنده میدانند تا دانش و تجربه خود را در این زمینه به کار گیرند و به حقایق ناب تاریخی دست یابند؛ و نقطه های کور تاریخ را روشن سازند.                 

جمعه هفتم آبان 1395 برابر با 28 اکتبر 2016- سالگرد فتح بابل توسط کورش بزرگ

احمد شمّاع زاده