هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

قوم لوت (عربی: لوط، انگلیسی: Lot) و شهرهای سودوم و گومورا

قوم لوت (عربی: لوط، انگلیسی: Lot) و شهرهای سودوم و گومورا

در کودکی فیلمی زیر عنوان سودوم و گومورا که هالیوود ساخته بود را دیده بودم؛ ولی چیزی از آن را به خاطر ندارم. اکنون آن فیلم سینمایی در یوتیوب قابل دیدن است. در این فیلم که طبق روایت تورات به تصویر درامده، و همان گونه که در قرآن نیز اشاره شده، هیچیک از همراهان لوت نبایستی به هنگام مهاجرت سحرگاهی روی خود را برگردانند (و به سروصداهای ناشی از انفجارها که میشنوند توجه کنند).

در این فیلم نیز نشان داده شده که زنی از همراهان لوت روی خود را بر‌می‌گرداند؛ و در همان لحظه گردوغبار ناشی از انفجار، هیکل این زن را فرا می‌گیرد؛ و لایه ضخیمی از ماده انفجاری هیکل او را می‌پوشاند و به صورت سنگ در می‌آید. حضرت لوت زمانی متوجه موضوع می‌شود، که کار از کار گذشته و جلو چشمانش این واقعه رخ می‌دهد.


خداوند کریم، این موضوع را در آیات 31 تا 34 سوره عنکبوت به خوبی و کامل شرح داده است:

لَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَىٰ قَالُوا إِنَّا مُهْلِکُو أَهْلِ هَـٰذِهِ الْقَرْیَةِ ۖ إِنَّ أَهْلَهَا کَانُوا ظَالِمِینَ ﴿٣١﴾ قَالَ إِنَّ فِیهَا لُوطًا ۚ قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِیهَا ۖ لَنُنَجِّیَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ ﴿٣٢﴾ وَلَمَّا أَن جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالُوا لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ ۖ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَأَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ ﴿٣٣﴾ إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَىٰ أَهْلِ هَـٰذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿٣٤﴾ وَلَقَد تَّرَکْنَا مِنْهَا آیَةً بَیِّنَةً لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿٣٥

ترجمه: هنگامی که فرستادگانمان با خبری نزد ابراهیم رفتند، گفتند ما هلاک کننده ایم اهل این آبادی را. همانا که اهل آن ستمگرند. (31) ابراهیم گفت ولی در آن آبادی لوط هست. آنان گفتند ما داناتریم به اینکه چه کسی در آن است. حتماً او و خانواده اش را نجات میدهیم مگر زنش را که از بازماندگان خواهد بود. (32) و هنگامی که فرستادگان ما به نزد لوط رفتند، لوط به آنان مشکوک شد و دستش به آنان نرسید. فرستادگان گفتند نترس و اندوهگین مباش ما تو و خانواده ات جز همسرت را نجات میدهیم. (33) ما فرومی فرستیم بر اهل این آبادی بلایی آسمانی به دلیل آنچه که فسق میکردند. (34) و به درستی که برجای گذاردیم از این رخداد، نشانه ای مستدل برای گروهی که تعقل میکنند (در آثار برجای مانده از گذشتگان) (35)


به تازگی فیلم مستندی از حوالی شهر کرک در اردن و آثار قوم لوت باز هم زیر عنوان قومهای سودوم و گومورا تهیه شده، و تهیه کننده فیلم درباره همان زن سنگ شده که به صورت مجسمه در آن فیلم قدیمی آمده بود، و در این فیلم به صورت حقیقی نشان داده شده، نکته‌هایی را شرح می‌دهد.

این فیلمها به آیه 34 سوره عنکبوت تحقق بخشیده اند و بدین ترتیب باستانشناسان می‌توانند با پژوهش های خود و فیزیکدانان با بررسی آثار برجای مانده از انفجارهایی که رخ داده، (موضوع آیه 35) نکات علمی تازه ای را با راهنمایی قرآن کریم بیاموزند.


کشف آثار رخداد تاریخی قوم لوت

سند زیر نشان می‌دهد که تا پیش از سال 2000 میلادی، باستانشناسان از محل دقیق زندگی این قوم بی‌خبر بوده‌اند:

تیتر خبر: کشف مقام حضرت لوط

خبر: باستانشناسان اردنی، در یک طرح مشترک با موزه انگلیس و دولت یونان، مقام حضرت لوط را در خاک اردن کشف کردند.

به گزارش روز سه شنبه خبرگزاری اردنی پترا، این اثر تاریخی در منطقه غور صافی در حوالی شهر کرک، در فاصله یکصدوهفتاد کیلومتری از امّان پایتخت این کشور واقع شده است. بر اساس این گزارش، در این محل، مقام حضرت لوط بر روی نقشه برجسته شهر زغره در منطقه غور صافی نمایان است.

خبرگزاری پترا بدون اشاره به زمان کشف این اثر، افزود:

مقام حضرت لوط در محوطه ای متشکل از بناهایی مستطیلی و در سراشیبی کوههای اطراف شهر کرک قرار دارد. بر اساس این گزارش، در دو طرف این منطقه صخره هایی تیره رنگ (بازالتی) و غارهایی که در آن زمان معروف به النساک بوده، وجود دارد. در میان محوّطه معبدهایی با سه محراب بنا شده‌اند که با سنگفرشهایی معروف به بوقلمون منقّش شده اند. در این سنگفرشها، اشکال هندسی، نمونه‌هایی از گیاهان، پرندگان، و جانوران نقش بسته است که تاریخ آنها به شش قرن پیش از میلاد باز می‌گردد. گفته می‌شود غارهای اطراف که در نقشه نیز به صورت برجسته مشخص شده، همان محل پناهگاه حضرت لوط و دخترش است که در تورات به آن اشاره شده است».

نقل از روزنامه جمهوری اسلامی مورخ هشتم آذر 1380

سه شنبه آخرین روز از اسفند 1402

احمد شمّاع زاده

موضوع سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی چیست؟

موضوع سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی چیست؟


شعر این ترانه را میرزا محمدعلی خان اصفهانی معروف به سروش اصفهانی در وصف هوارد بسکرویل، آموزگار مدرسه آمریکایی مموریال تبریز، و از شهدای محاصره این شهر در دوره استبداد صغیر سروده است؛ که به این صورت است:

آفتاب به سر درخت ناربندان است

عاشق به میان کوچه سرگردان است

سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی

ما را زِ سرِ بریده میترسانی؟

گر ما زِ سرِ بریده می ترسیدیم

در کوچه عاشقان نمی گردیدیم


هوارد کانکلین بسکرویل (Howard Conklin Baskerville) در ۱۰ آوریل ۱۸۸۵ در شهر نورث پلات در ایالت نبراسکا آمریکا (North Platte, Nebraska, USA) متولد شد، و در ایالت نیوجرسی تحصیل کرد. وی پس ازفراغت از تّحصیل در مدرسه الهیات پرینستون (Princeton Theological Seminary)، ویژه کشیشان کاتولیک، برای تدریس در مدرسهٔ آمریکایی مموریال تبریز ( American Memorial School in Tabriz) تاسیس ۱۸۸۱، که از مدرسه‌های قدیمی شهر تبریز بود، و توسط مبلغین مذهبی آمریکایی اداره می‌شد، در پاییز ۱۹۰۸ به تبریز آمد.


ورود هاوارد بسکرویل به ایران همزمان بود با دوره‌ای که محمد علی شاه قاجار در تهران مجلس را به توپ بسته، اساس مشروطه را برچیده، و دوره استبداد صغیر را در ایران حاکم کرده بود.

بسکرویل که در این مدرسه تاریخ عمومی درس می‌داد، به خواست شاگردان و دیگر آموزگاران، مانند سید حسن شریف‌زاده تدریس حقوق بین‌الملل را نیز بر عهده گرفت.

در همان دوران مردم تبریز به رهبری ستارخان (سردار ملی) و باقرخان (سالار ملی) برای بازگشت مشروطیت به پاخاستند و در پی این رخدادهای خونین، دسته‌ای نیز در تبریز زیر عنوان فوج نجات شکل گرفت. بسکرویل که دوره سربازی را در آمریکا گذرانده بود، به قول خودش، به جای نقّالی تاریخ مردگان، تصمیم گرفت به جوانان فوج نجات، تمرین نظامی بیاموزد.

در همین روزها بود که قتل سید حسن شریف‌زاده، دوست و یار نزدیک بسکرویل، چنان او را منقلب کرد که در پاسخ به همسر کنسول آمریکا که از او خواسته بود از صف مشروطه‌خواهان جدا شود، ضمن پس دادن پاسپورتش گفت: تنها فرق من با این مردم، زادگاهم است و این فرق بزرگی نیست.

وی تصمیم قطعی خود را برای پیوستن به مشروطه خواهان و نبرد علیه شاه مستبد قاجار و سلطنت طلبان اعلام کرد؛ درحالیکه ستارخان و باقرخان قلباً با این تصمیم وی موافق نبودند.


نیرویهای استبداد با محاصره تبریز، شهر را به قحطی کشانده بودند؛ و هاوارد بسکرویل در روز ۱۹ آوریل ۱۹۰۹ (۳۰ فروردین ۱۲۸۸ شمسی)، یگانی سیصد نفری از مجاهدان فوج نجات را در پیکار علیه نیروهای سلطنتی و شکستن محاصرهٔ تبریز رهبری می‌کرد؛ که گلوله ای از سوی نیروهای استبداد، قلب او را شکافت، در دم جان باخت و شهید شد؛ و این در حالی بود که تنها ۹ روز از ۲۴ سالگی وی می‌گذشت.


مرگ بسکرویل برای تبریزی‌ها سخت گران و ناگوار افتاد، تشیع جنازه باشکوهی برای او در تبریز برگزار کردند و او را در گورستان ارمنی‌های تبریز به خاک سپردند. بعدها تفنگ هاوارد بسکرویل به همراه فرشی منقّش به صورت او، توسط بافندگان تبریزی بافته شد و برای مادر باسکرویل در آمریکا به نشان تقدیر از شجاعت و ایثار او فرستاده شد؛ که البته هیچ گاه به دست مادرش نرسید. آلبوم، مجسمه و تابلویی از هاوارد باسکرویل نیز در خانه مشروطه تبریز وجود دارد.

اسفند 1402

احمد شمّاع زاده

آفرینش چگونه آغاز شد؟

آفرینش چگونه آغاز شد؟

(مهبانگ یا آغاز کار کیهان در قرآن)


احمد شمّاع زاده


پیشگفتار:

ممکن است برای برخی این پرسشها پیش آمده باشد و یا پیش بیاید:

- چرا خداوند در قرآن تا این اندازه به کیهان، آغاز و انجام آن، و نیز سازوکار و ساختار آن پرداخته است؛ که نمیتوان مشابه آن را در دیگر کتاب‌ها، چه آسمانی و چه زمینی یافت؟!!

- آیا قرآن متأثر از نظریه های فیلسوفان تمدنهای کهنی همچون یونان، ایران و هند است؟

- آیا تناقضی میان کیهانشناسی قرآنی با کیهانشناسی فلسفی کهن و علمی کنونی وجود دارد؟

- آیا این کتاب به ظاهر دینی، بخشی یا تمام کیهانشناسی علمی را تأیید میکند؟

- آیا کیهانشناسی علمی بخشی یا تمام کیهانشناسی قرآنی را تأیید میکند؟

پاسخ:

خداوند کریم با نزول بیش از 300 آیه، خواسته است آنچه که نیاز انسان برای شناخت کیهان است، به او بدهد. در این میان ممکن است نظر کیهانشناسان فلسفی و علمی نیز تأیید، رد، و یا اصلاح شود؛ ولی هدف نهایی مانند همه آیات الهی، هدایت انسان در راهی که در پیش گرفته، بوده است؛ و به این شعر و شعار جامه عمل پوشانده است که:

آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال


گذشته از این، چنانکه در آغاز مقاله مدلی مدرن برای کیهان آورده ام، برخی نکته‌های کیهانشناسی قرآنی همچون شناخت شکل کیهان، چنان پیچیده و مشکل است که ممکن است حتا کیهانشناسان دانشگاهها هرگز بدان دست نیابند؛ زیرا انسان همچون طفلی است که در اتاقی قرارش داده‌اند و بدون راهنمایی دیگران، هیچ‌گاه به شکل بیرونی اتاق، آگاهی لازم و کافی را نخواهد یافت؛ و تنها خداوند است که بر کیهان اشراف علمی و ایجادی دارد و میتواند به وسیله آیاتش انسان را رهنمون شود تا شکل آن را دریابد.


نظریه مهبانگ و اثبات آن

در یکی از روزهای سال 1929 که «ادوین هابل» در رصدخانه «مونت ویلسون» آسمان را نظاره‌می‌کرد، متوجه شد که کهکشانها در حال دورشدن از یکدیگرند و معتقدگردید که تمامی کیهان رو به‌ انبساط ‌است. بنابراین نتیجه‌گرفت که آفرینش از یک ذره آغازشده و بر اثر انفجار این ذره و با انبساط آن، حرکت ایجاد شده و زمان و مکان به وجود آمده و این جهان پدیدارگشته‌است. بدین شکل نظریة بیگ‌بانگ(Big Bang) یا انفجار بزرگ یا «مهبانگ» در کیهان‌شناسی پدیدآمد.

از آن زمان تاکنون دانشمندان بر یافته‌هایی که دلالت بیشتری بر درستی این نظریه داشت، دست‌یافتند؛ تا اینکه در سال 1372 آخرین مشاهدات نجومی از طریق ماهواره، این نظریه را تاییدکرد و به‌اثبات‌رسانید:

به گزارش خبرگزاری فرانسه از واشنگتن، بر اساس مشاهدات ماهوارة COBE(1) صحت فرضیه‌ای علمی که بر اساس آن، جهان چندین میلیارد سال پیش، پس از انفجار عظیمی موسوم به بیگ‌بانگ به وجود آمده، به ثبوت رسید. این ماهواره که از نوامبر 1989 از پایگاه «وایندنبرگ» واقع در کالیفرنیا به فضا پرتاب‌شده است، به اشعة مادون قرمز مجهز است که ثبت تشعشعات برگشتی از انفجار بیگ‌بانگ را ممکن می‌سازد.

«جان متر» مدیر پروژة مرکز فضائی «گودارد» اظهار داشت: این ماهواره جهان را آن‌گونه که در بدو خلقت بوده، مشاهده‌کرده‌است، و این روز برای بشریت روز بزرگی است. (2)


مراحل ششگانة مهبانگ(3)

مرحلة اول: انفجار بسیاربزرگ در یک آن، و آفرینش کیهان، یا لحظة مهبانگ


مرحلة دوم: تا پس از گذشت یک‌صد میلیون سال از لحظة مهبانگ که ویژگی آن تشکیل کرة آتشین اصلی و اولیه است و تمامی کیهان از آن نشأت گرفته‌است.

اولین نتایج به‌دست‌آمده از تحلیل رایانه‌ای cobe‌ به اخترفیزیکدانان دانشگاه کالیفرنیا نشان‌داد که در این مرحله،‌ انفجار، روندی آرام به‌خودگرفته و تشعشعات مولده از هر نوع را به‌گونه‌ای منظم و طی یک میلیون سال در تمام جهات، بدون هیچ‌گونه ناآرامی و واکنش خشونت‌آمیزی پخش‌کرده‌است. پس انفجار عظیم اولیه، فقط در لحظة انفجار چنین بوده و پس از آن رو به آرامش گذارده‌است.


مرحلة سوم: تا پس از گذشت یک میلیارد سال از زمان انفجار است. دانشمندان دربارة این سه مرحله بویژه مرحلة سوم، چیزی نمی‌دانند جز آنکه مدت آن را از روی آثاری که در مراحل بعد مشاهده کرده‌اند، تخمین زده‌اند و بدین دلیل آن را مرحلة‌ اسرارآمیز نام نهاده‌اند.


مرحلة چهارم: تا پس از گذشت دو میلیارد سال است. در این مرحله کهکشانها و ابرهای بین‌کهکشانی و کوازارها ( اخترنماها ) شکل گرفتند.(4)

مرحلة پنجم: تا پس از گذشت پنج میلیارد سال. در این مرحله، کیهان که تا آن زمان بر اثر گرمای شدید کدر بود، شفاف می‌شود. ذرات به جنب‌وجوش در می‌آیند، کهکشانهای تشعشعی که صادرکنندة امواج رادیویی و پرتاب‌کنندة شدید ذرات به سوی انرژی‌های فوقانی هستند، و نیز کهکشانهای فعال ایجاد‌می‌شوند.


مرحلة ششم: تا پس از گذشت پانزده میلیارد سال، یا مرحلة شکل‌گیری خوشه‌ها و دیوار بلند کهکشانی. خوشه‌ها مجموعه‌ای از کهکشانها را درخودجای‌داده‌اند، و دیوار بلند کهکشانی به بزرگترین تک‌ساختی کیهان گفته‌می‌شود.

در این مرحله، کیهان به منزلة حباب بیکرانی از ظلمت تلقی می‌شود که کهکشانها و عالم نورانی روی آن را پوشانیده و به آن چسبیده‌اند و در بارة این مرحله است که نظریة «تکوین انحرافی» می‌گوید درجهان هستی اساساً و عمدتاً ماده درکار ظلمانی ساختن کائنات است و دائماً کهکشانهای سیاه را به‌وجودمی‌آورد.(5)


عمر کیهان

کیهان‌شناسان در آغاز، عمر کیهان را بین ده تا بیست میلیارد سال تخمین زدند که میانگین آن یعنی 15 میلیارد را گرفته و گفتند کیهان رو به گسترش، از لحظة مهبانگ تا کنون صدوپنجاه برابر بزرگتر شده، یعنی هر صد میلیون سال یک برابر بزرگتر شده‌است. پس از چند سال تحقیق، عمر آن را 8 تا 12، و میانگین آن را 10 میلیارد سال دانستند. «به‌تازگی با قطعیت و تقریب فقط چندصد هزار سال، رقم سیزده و هفدهم میلیارد سال را اعلام‌کرده‌اند».(6)


آخرین خبر آنکه: اندازه‌گیری‌های تازه‌انجام شده، حاکی‌ است که یک واکنش خاص اتمی در دل ستارگان که به تولید انرژی منجر می‌شود، آهسته‌تر از آن صورت می‌گیرد که تاکنون تصورمی‌شد. این بدان معناست که دانشمندان در تخمین‌های جاری، عمر ستارگان را به اشتباه کوتاه‌گرفته‌اند. نتیجه ‌آنکه عمر کیهان به جای سیزده و هفدهم میلیاردسال، چهارده و هفدهم میلیاردسال است. این نتایج در «لونا» که یک آزمایشگاه زیرزمینی برای مطالعات اخترفیزیک اتمی،‌ و در کوه «گران ساسو» ایتالیا واقع است، به‌دست آمد.(7)


دستاوردهای مهبانگ

تا اینجا دانستیم که مهبانگ، اصلی علمی در کیهان‌شناسی است که دربارة کیهان می‌گوید:

ـ از ذره و با انفجار ذره ایجاد‌شده.

ـ با گذشت چندین میلیارد سال، شش مرحله را گذرانده. و یک نظام منسجم را تشکیل‌داده،

ـ پیوسته‌گسترش‌یافته و بزرگی و شکوه آن روزافزون است.


دیدگاه قرآن

اکنون شایسته است سه نتیجة به‌دست‌آمده از اصل مهبانگ را در منابع اسلامی بویژه قرآن کریم، جست‌وجو کنیم و دریابیم که این کتاب آسمانی همواره حقایق علمی را پیش از کشف،‌ به ما یاداور شده و ما با تدبرنکردن در آن، از حقایق آن ‌بهره‌مندنشده‌ایم.

پیش از آن، دیدگاه قرآن کریم را در مورد گسترش کیهان می‌آوریم که هم مبنای مهبانگ و هم اساس کیهان‌شناسی فیزیکی و قرآنی است: والسماء بنیناها باید و انا لموسعون (ذاریات: 47)

ترجمه: ما آسمان(کیهان) را با دست (توانا و اراده مستقیم) خویش بنیان‌گذاشتیم و ما مرتباً آن را گسترش ‌می‌دهیم. (لام بر سر « موسعون » علامت تاکید است.)


انفجار نور

در مورد اولین دستاورد مهبانگ، که کیهان از ذره و با انفجار ذره ایجاد شده، دلایل زیر از قرآن مجید و دعای نور قابل توجه است:

خداوند کریم اهمیت خود را با واژة «خالق»السموات والارض کمتر بیان‌کرده بلکه همواره با واژ‌ة « فاطر» سموات والارض و در دو آیه با واژة « بدیع » ( بسیار نوآورنده) وصف‌کرده‌است. زیرا فطرت و بدعت کیهان را بزرگ می‌شمارد و می‌خواهد بزرگی خود را با عبارتهای فاطرالسموات والارض و بدیع‌السموات والارض به ‌آفریدگان خود بنمایاند. و هرگاه بیشتر وصف اهمیت سموات والارض را در نظر داشته واژة ‹خلق› را به‌کاربرده‌است. مانند خلق‌السموات والارض فی سته ایام (بالحق).

در هشت آیه به «فطرت کیهان» اشاره‌کرده‌است. در یک آیه «فطر» را به‌کاربرده و در آیه‌ای دیگر، «فطرهن» را، و در شش آیه خود را با « فاطرالسموات والارض» وصف‌نموده که یکی از این شش آیه‌ در اول سوره‌ای آمده که آن سوره نیز همین نام را به‌خودگرفته است: سورة فاطر

به‌کارگیری واژة فطر برای پدید آوردن کیهان و برای وصف پدید آورنده آن، و اختصاص نام یک سوره به این موضوع، اهمیت بسیار زیاد ‹فطرت کیهان› را در نزد خداوند می‌رساند. حال ببینیم واژة ‹فطر› به چه معنائی‌است که خداوند تا این اندازه بر آن تأکید دارد:


1. فطر یعنی شکافتن و شکوفا کردن. به عبارت دیگر، پدیدآوردن یک پدیدة بزرگ یا بسیار بزرگ با شکافتن یا شکوفاکردن پدیده‌ای دیگر.


2. ‹فطر› با ‹فجر› یک تفاوت جزئی در عین‌الفعل دارد و هر دو به یک معنی‌اند. با این تفاوت که ‹فجر› بیشتر به باب ‹انفعال› می‌رود و حالت مفعولی به‌خودمی‌گیرد. یعنی ‹انفجار›. و بیشتر در مواردی که چیزی به‌گونه‌ای غیرطبیعی و از روی کم‌ظرفیتی شکافته‌شود، به‌کارمی‌رود؛ که معمولاً با ویرانی همراه است؛ مانند انفجار بمب. ولی هرگاه این انفجار به‌گونه‌ای طبیعی و از روی حسابی دقیق و برای آبادانی و ایجاد چیزی صورت‌گیرد؛ از واژة ‹فطر› استفاده‌می‌شود؛ که بیشتر به باب ‹افعال› یا ‹افتعال› می‌رود؛ مانند شکستن روزه و یا شکفتن شکوفه، بویژه قرآن کریم این نظر را اعمال کرده‌است، و تنها در دو جا فطر را به باب انفعال برده که آن‌هم برای آغاز روز قیامت و پایان جهان پیداست که با ویرانی همراه است، و نه برای ایجاد و ابداع: 1. اذاالسّماء‌انفطرت(سورة انفطار) 2. والسماء منفطر به(مزّمّل: 18)


3. خداوند با به‌کارگیری واژة ‹فاطر› هم می‌خواهد به ما بگوید انفجاری(در اصطلاح ما) وجود داشته و هم می‌خواهد بفهماند که این انفجار توسط منفجرکننده‌ای که خود اوست صورت‌گرفته‌، و هم این انفجار با آبادانی و ایجاد همراه بوده‌است.

خداوند کریم چه چیزی را منفجر یا بهتر بگوییم منفطرکرده که به واسطة آن، این کیهان با عظمت را به‌وجودآورده است؟

در پاسخ به این سؤال، به یکی از منابع اسلامی یعنی «دعای جلیل‌القدر نور» رجوع‌می‌کنیم و از آن استعانت می‌جوییم. از این جهت عنوان منبع را بر این دعا قراردادم که این دعا خود به تنهایی منبعی از معارف است، و به همین دلیل ورد زبان معصومین علیهم‌السلام بوده و مداومت بر خواندن آن را به یاران خود توصیه می‌کردند.



دعای نور

بسم‌الله‌النور، بسم‌الله النورالنور، بسم‌الله نور علی نور، بسم‌الله‌الذی هو مدبرالامور بسم‌الله‌الذی خلق‌النور من‌النور، الحمدلله‌الذی خلق‌النور من‌النور و انزل‌النور علی‌الطور فی کتاب مسطور فی رق منشور بقدر مقدور علی نبی محبور …

ترجمه: به نام خداوند نور، به نام خداوند نور نور، به نام خداوند نور بر نور، به نام خداوندی که او تدبیرکنندة کارهاست. به نام خداوندی که نور را از نور بیافرید، سپاس خداوندی را که نور را از نور بیافرید و آن نور را بر کوه طور فروفرستاد، در کتابی تدوین‌شده(طبیعت ـ جهان پیدا)، در برگی بازشده(کیهان)، به اندازه‌ای که مقدوربود، بر پیامبر برگزیده‌اش …


شرح مختصر: به نام خداوندی که وجودش نور است و نور «نور»(عرش)(8) است و نوری‌است که بر «نور»(عرش) چیره‌است. به نام خداوندی که تدبیر امور جهان به دست اوست. به نام خداوندی که اولین نور را از نور وجود خود بیافرید و آفرینش را آغازکرد. سپاس بیکران خداوندی را که برای دومین بار، نوری را از نور خویش بیافرید و آن نور را بر کوه طور که در جهان طبیعت و در عالم امکان است، به آن اندازه که کرة زمین منفجرنشود، برای آنکه به پیامبر برگزیده‌اش ثابت‌کند که تو نمی‌توانی مرا ببینی، بر او فروفرستاد.


از این دعا چنین بر‌می‌آید که خداوند فقط دو بار نوری را از نور خود آفریده‌ و تجلی بخشیده‌است. به مصداق حدیث مشهور«اول ماخلق‌الله نور»، یک بار نوری را از نور خود به‌ظهوررساند، و تجسم بخشید و خود را ‹فاطرالسموات والارض› ‌خواند. بار دوم، برای آنکه به پیامبرش و آدمیان پس از او بفهماند که اولاً آفرینش نخستین چگونه بوده است، و ثانیا ذات احدیتش باچشم سر قابل دیدن نیست، بلکه تنها با چشم دل می‌توان او را نگریست، با نوری بسیار ناچیزتر از نوری که اولین بار با آن تجلی‌کرد و کیهان را پدید آورد، بر کوه طور تجلی‌کرد تا کوه از ناتوانی در برابر پذیرش نور الهی منفجرشود و ثابت‌شود که هرچه مادی باشد، حتا کوه که سخت‌ترین است، تاب تحمل نور ذات او را ندارد و با انفجار همراه خواهد بود. و با این نمونه، به ما پسینیان بفهماند که آفرینش اولیه نیز که با تجلی ذره‌ای از نور او صورت‌گرفته، با انفجار یا انفطاری عظیم(مهبانگ) همراه‌بوده‌است.

تفاوت این دو بار آفرینش نور از نورالهی در واژه‌هایی‌است که در آغاز هر جمله از این دعا آمده‌است، یعنی بسم‌الله و الحمدلله. آنگاه که جز او چیزی نبود؛ ازخود، برای خود، و به ‌نام خود آفرید. ولی بار دوم ازخود، برای پیامبرش و پسینیان، و به پاس سپاسگزاری از او و تمام‌کردن حجت بر آفریدگانش بیافرید.

نکتة دیگر آنکه پیش از آنکه از آفرینش نوری خود یادکند، از مدبربودن خویش یاد می‌کند؛ و می‌فرماید اوست که تدبیرکنندة کارهاست و سپس از «سترگ‌کار» خود که آفرینش نخستین یعنی آفرینش نور از نور(مهبانگ) است، سخن می‌گوید.

«جهانی که ما در آن زندگی‌می‌کنیم، نزدیک به پانزده‌ میلیاردسال پیش بر اثر انفجاری موسوم به بیگ‌بانگ، تولدیافت؛ و آن زمانی بود که یک نقطه از نیرویی عظیم، تدریجاً به مادّه تغییرشکل‌داد و همچنان گسترش یافت، تا تمامی کهکشان‌ها و دیگر اجرام آسمانی را به‌وجودآورد».

«…در ‹لحظة صفر زمان›، چنین باید پنداشت که یک حالت تراکم بی‌پایان حاکم‌بود. این همان لحظه‌ای است که دانشمندان آن را ‹دم آفرینش› نامیده‌اند؛ و از آن سبب که آفرینشی درکاربود، لاجرم باید آفریدگاری هم باشد. پس خدایی بر این کائنات حاکم است».

«…تأیید وجود ذرات شبه‌اتمی، نشان می‌داد که در پس آن فرضیه‌های پیچیده‌وبغرنج، چه‌سادگی زیبایی وجوددارد؛ و به این ترتیب بود که فیزیکدانان به‌این‌فکرافتادند که یک ذرة نهایی به نام ‹هیگز› وجوددارد. ‹هیگز› نام یک فیزیکدان بریتانیایی‌است که نخستین بار احتمال وجود آن را پیشنهاد کرده ‌بود. دانشمندان براین‌باوربودند که چنانچه هیگز را حتی برای یک لحظة زودگذر ببینند، آنگاه بشر توانسته‌است وسیلة اولیة خلقت جهان توسط خداوند، به عبارت دیگر، ‹ذرّة خداوندی› را به چشم خویش مشاهده‌کند. هیگز اگر وجودداشته‌باشد، نقطة همایش تمامی توضیحات و توجیهات خلقت و آنچه در عالم هستی وجوددارد، خواهدبود. اما یک مشکل عمده وجوددارد… برای ساختن دستگاهی که بتواند ذره‌ای آنچنان کوچک و ناچیز به‌وجودبیاورد که از دید بشر پنهان است و برای مدت‌زمانی اندک بپاید، و چنان بدرخشد و سپس خاموش‌گردد که از قدرت تخیل بشر بیرون باشد، ‌بیش از ده‌میلیارد دلار هزینه دربرخواهدداشت؛ اما ساختن چنین دستگاهی، تاجی خواهد بود که بر فرق دستاوردهای بشریت گذارده‌خواهدشد؛ و او را تا دروازة بهشت خداوندی راهنمایی خواهدکرد… دست‌یافتن به چنین دانشی بشر را با موقعیت خویش در جهان هستی آشناخواهدکرد؛ او را از راز طبیعت و سادگی وجود خویش و عظمت پروردگارش آگاه‌خواهدساخت؛ و البته، کشوری که به چنین هدفی برسد همواره به‌عنوان ملتی شناخته‌خواهدشد که به راز نهایی هستی دست‌یافته‌است».(9)

اینجاست که ‹سبحان‌الذی خلق‌النور من‌النور› معنای خود را به‌درستی بازمی‌یابد.


پس از آفرینش اولیه، خداوند کریم تفصیل آفرینش کیهان را نیز بیان می‌دارد و می‌فرماید: والسّماء بنیناها باید و انا لموسعون والارض فرشناها فنعم‌الماهدون و من کل شیء خلقنا زوجین لعلکم تذکّرون(ذاریات: 47 تا 49)

ترجمه: آسمان(کیهان) را به ارادة خویش بنیان‌نهادیم، و ما همواره آن را گسترش‌می‌دهیم؛ و زمین(جهان پیدا) را گسترانیدیم و چه نیکوگسترانندگانیم؛(مهد: درست‌ومرتب‌کردن، هموارنمودن، و اصلاح‌کردن ـ المنجد) و از هر چیزی دو جفت آفریدیم؛ شاید یاداورشوید.

بهترین فهم از این آیه، دیدگاهی‌است که پروفسور هاوکینگ از جمعبندی نظرهای خود و دیدگاههای دیگر کیهان‌شناسان بدان رسیده‌است:

«تصورمی‌رود که کیهان در لحظة انفجار بزرگ اندازه‌ای برابر صفر داشته و بنابراین بی‌نهایت داغ و سوزان بوده‌است. لیکن به همان نسبت که منبسط‌شده‌است، درجة حرارت تابش آن کاهش‌یافته، به‌طوری که یک ثانیه پس از وقوع انفجار، درجة حرارت از بی‌نهایت به ده‌هزار میلیون تنزل‌کرده‌است. این درجه حرارت تقریبا هزار بار از درجة حرارت مرکز خورشید بیشتر است؛ و درجة حرارتی به این زیادی در موقع انفجار بمب هیدروژنی حاصل‌می‌شود. در این زمان محتویات کیهان باید بیش از همه شامل فوتون‌ها، الکترونها، نوترینوها و ضدذرات آنها(ذکر دو جفت قرآن اینجا معنی‌می‌دهد.) همراه با مقداری پروتون و نوترون بوده‌باشد. به همان نسبت که کیهان گسترش و درجة حرارت آن کاهش‌ می‌یافت، شدت یا نرخ تولید زوجهای الکترون/ ضدالکترون (ضد الکترون را پوزیترون نامند) در تصادم‌ها به زیر نرخی می‌رسید که در آن همین زوجها نابود می‌شدند. به این ترتیب بیشتر الکترون‌ها و ضدالکترون‌ها برای تولید فوتون‌ها به‌دست یکدیگر نابود‌شده، و فقط مقدار کمی الکترون باقی‌می‌ماند. اما نوترینوها و ضدنوترینوها همدیگر را ازبین‌نمی‌بردند؛ زیرا این ذرات فقط خیلی به‌کندی با خودشان و یا با دیگرذرات فعل‌وانفعال متقابل دارند و از این قرار هنوز هم باید در گوشه‌وکنار باقی و برقرارباشند؛ و اگر ما می‌توانستیم آنها را مشاهده‌کنیم، برای همین مراحل پرحرارت کیهان، آزمون خوبی فراهم‌می‌شد، اما بدبختانه، انرژی کنونی آنها برای مشاهدة مستقیم ما بسیار پایین‌است...»

«تقریبا یکصد ثانیه پس از وقوع انفجاربزرگ، مقدار درجة حرارت باید به یکهزار میلیون رسیده‌باشد. یعنی درجه حرارت حاکم بر مرکز گرمترین ستارگان عالم. در این درجه حرارت، پروتونها و نوترونها دیگر به اندازة کافی انرژی ندارند که بتوانند از چنگ جاذبة نیروهای هسته‌ای قوی بگریزند؛ و به ناچار با یکدیگر شروع به ترکیب‌کرده و هستة اتمهای دوتریومها(هیدوژن سنگین) را تولید‌می‌کنند که محتوی یک پروتون و یک نوترون هستند. سپس هستة دوتریوم با پروتونهای بیشتری ترکیب‌شده و هستة هلیوم را می‌سازند(اخیراً اهمیت هلیوم درساختار کیهان بیش‌ از پیش مشخص‌شده‌است. ـ نگارنده) که مشتمل بر دو پروتون و دو نوترون و مقادیر کمی از زوجهای عناصر سنگین‌تر مانند لیتیوم و بریلیوم است… »

«فقط در ظرف چندساعتی پس از انفجاربزرگ باید تولید هلیوم و دیگر عناصر متوقف‌شده‌باشند و سپس تا تقریبا یک میلیون سال بعد از آن، باید انبساط کیهان بی‌آنکه در آن چندان حادثه‌ای رخ‌داده‌باشد، ادامه‌یافته‌باشد و سرانجام پس از اینکه یک بار حرارت به اندازة چندهزار درجه‌ای پایین آمد، آنگاه باید الکترونها و هسته که دیگر فاقد انرژی کافی برای غلبه بر جاذبه الکترومغناطیسی بین خودشان می‌شوند، شروع به ترکیب با یکدیگر و تشکیل اتم‌ها کرده‌باشند».(10)


مراحل ششگانه مهبانگ در قرآن

در مورد دومین دستاورد مهبانگ، (مراحل ششگانة آفرینش کیهان) قرآن کریم نیز با تأکید بر آفرینش کیهان در شش روز(دوره ـ مرحله) صراحت‌دارد و در هفت آیه این موضوع را گوشزد می‌کند. مثال:

ان ربکم‌الله‌الذی خلق‌السموات والارض فی سته ایام ثم‌استوی علی‌العرش(اعراف: 54 و یونس: 3)

همانا پروردگارتان کسی‌است که آسمانها و زمین را در شش دوره آفرید سپس بر عرش چیره‌گشت.

قرآن کریم در آیات مربوط به مراحل ششگانه، این مراحل را شرح نداده ولی از آنجا که خداوند به صراحت یادکرده که ما در قرآن هیچ چیز را فرونگذاشته و از قلم نیانداخته‌ایم، بلکه همه چیز را در آن گردآورده‌ایم، با یاری‌جستن از او و هدایت او، یافتیم و به پاس چنین هدایتی شکر او را بجای‌آوردیم. سورة اعلی پاسخگوی نیاز ما در این مقام بود. در این سوره خداوند سبحان مراحل ششگانه‌ای را که برای خلقت کائنات قائل شده است، بیان می‌دارد:


«سبّح‌اسم‌ربک‌الاعلی، الّذی‌خلق‌فسوّی،والّذی‌قدّر فهدی والّذی‌اخرج‌المرعی‌فجعله غثاءٌاحوی».

ترجمه‌: ای پیامبر تسبیح کن نام پروردگارت را که برتراست. کسی که « خلق »کرد، پس «تسویه» نمود. کسی که « تقدیر » کرد، پس « هدایت » نمود. کسی که گیاه سبز‌ را(از زمین) بیرون آورد، پس آن را به خاشاک تیره مبدل‌ساخت(و به زمین برگرداند).


در این سوره چرا و به چه منظور خداوند پیامبرش را امر به تسبیح می‌کند و آنهم از طریق اسم او؟ بدیهی است که موضوع مهمی را می‌خواهد یادآورشود که مربوط به «اسم» اوست و آن چیزی جز خلقت کائنات نیست. نام خداوندگار بلندمرتبه‌ای که اهل دل، با مقام و نقش «اسم» او در خلق و ایجاد کائنات، هم در قرآن و هم در دعاها همواره مواجه‌شده‌اند، چنانکه از دعای نور آوردیم.

خداوند کریم پس از امر به تسبیح، مراحل ششگانة آفرینش را بازمی‌گوید؛ یعنی به این دلایل مهم، باید خداوند را تسبیح کرد: خلق فسوی، قدر فهدی، اخرج المرعی، فجعله غثاء احوی.


روشنگری در مورد مراحل ششگانه:

1و2- خلق و تسویه: حضرت علی علیه‌السلام دربارة این دو مرحله می‌فرماید: طبق فرمانش تمام گشت خلقت او… (اشاره به کن وجودی دارد) پس کجی‌های اشیاء را راست گردانید و حدودشان را واضح و روشن قرارداد.(11)

مرحلة تسویه، مرحلة طراحی و سازماندهی است. می‌دانیم که هر پروژه‌ای با بررسی تمام جوانب، ابتدا طراحی می‌شود و سپس برنامه‌ریزی و پس از آن به‌اجرادرمی‌آید. خداوند کریم پروژة آفرینش را در مرحلة تسویه، طراحی می‌کند.

3- تقدیر یا مرحلة اندازه‌گذاری برای آفرینش:‌ یعنی تعیین اندازه‌های ویژه و حدود معین در ذات و صفات و افعال اشیاء، که از آن حدود و اندازه‌ها خارج نشوند و تجهیز آنها به اندازه‌هایی که مناسب آنهاست.(12)

4- هدایت: یعنی اشیاء با هدایت ربانی تکوینی به سوی آنچه که برای آنها تقدیرشده، و به نحوی که تقدیرشده، به سیروسلوک بپردازند.(13) در این زمینه،‌ خداوند به‌گونه‌ای جداگانه آیه‌ای کارساز دارد:

الاّیسجدوا لله‌الذی‌ یخرج الخبأ فی‌السّموات والارض(نمل: 25)

ترجمه: آیا سجده‌نمی‌کنند برای خداوندی که بیرون می‌آورد پنهانی را در آسمان‌هاوزمین(کیهان)

یعنی این کار خداوند آنچنان ارزشمند است که باید برای آن بر خداوند سجده‌کرد.

5 و 6 ـ متأسفانه حتا تفاسیر جامع و معتبری چون «‌المیزان» و «مجمع‌البیان» در مورد آیات «الذی اخرج‌المرعی فجعله غثاءً احوی» ساکت مانده‌اند و تنها همان معنای ظاهری را توضیح مختصری داده‌اند. درصورتی‌که معنای تفسیر پرده‌بردای از بطون مختلف قرآن و یافتن بطن‌های دیگر است. مسلم است که این دو آیه نیز به روش سه آیة پیش از خود، به خلق و ایجاد مربوط و پیوسته‌است.

بنابراین با تدبر در این آیات، در ورای معنای ظاهری این کلمات، یعنی کسی‌که گیاه را رویانید، پس آن را به خاک‌وخاشاک تیره تبدیل کرد، می‌توانیم معناهای کلی‌تری را بیابیم. در اینجا به سه مورد کلی اشاره می‌شود:

یکی، مطلق چیزی را از درون چیز دیگری بیرون کشیدن و موجود تازه‌ای ایجاد کردن است؛ که جز خداوند متعال کسی قادر به چنین کاری نیست. و سپس ایجاد تغییرات و حالات مختلف در موجود تازه، به نحوی که آن را از صورت اولیه کاملاٌ خارج کرده و به صورتی دیگر درمی‌آورد.

به عبارت دیگر، خداوند سبحان با ایجاد تغییر در اجزاء اشیاء، به تغییر در ماهیات آنها می‌پردازد و از جماد، گیاه به وجود می‌آورد. و سپس با ایجاد تغییری مجدد در اجزای موجود تازه، به تغییر در اعراض می‌پردازد و طراوت و رنگ علف تازه را از آن می‌گیرد و به «خاشاک تیره» که جزء جمادات است مبدل می‌سازد.

دوم‌، خداوند سبحان می‌خواهد با این کلمات بسیار سادة «اخرج المرعی فجعله غثاءً احوی» به ما بگوید در این مرحله شرایط به‌وجودآمدن گیاه و دیگرجانداران را که همانا وجود نور، اکسیژن، آب و دیگر مواد است، فراهم آورده و باز با تغییر شرایط محیط از طریق ماده، در کار خشک‌وظلمانی‌کردن پدیده‌هاست. پروردگار سبحان، بدین ترتیب می‌خواهد تفهیم کند که همه چیز در تغییر و تحول است جز ذات او که ثابت و لایتغیر است و همه چیز رو به تیرگی می‌رود جز او که نور آسمانها و زمین است.

سوم، خداوند کریم پس از خلق کائنات از خلق و بدع دست‌نکشیده و دائما به ایجاد و تغییر می‌پردازد و به قول خودش « کل یوم هو فی شأن » و کیهان و ما فیها را چه ستارگان عظیم، چه گیاهان، چه جانوران، چه جنها، و چه انسانها را همواره و هر روزه زنده می‌کند و می‌میراند و بدین منوال رو به تکامل و توسعه به‌پیش‌می‌برد. مگر او خود نمی‌گوید که او «یبدء و یعید» و «فعال لمایرید» است؟

در پایان این بخش، به منطور آگاهی بیشتر بر حقایق قرآنی، توجه و غور در آیات زیر، بسیار بجا و شایسته خواهد‌بود:

ءانتم اشد خلقاً ام‌السًماء بنیها، رفع سمکها فسویها، و اغطش لیلها و اخرج ضحیها، والارض بعد ذلک دحیها، اخرج منها ماء‌ها و مرعیها، والجبال ارسیها(نازعات: آیات 27 تا 33)

ترجمه:(ای جماعت جن‌وانس) آیا آفرینش شما استوارتر و محکم‌تر است یا بنای کیهان؟ بالای آن را بلند گردانید، پس آن را درست‌کرد و بیاراست. تیرگی آن را تاریک‌گردانید، و روشنایی آن را بیرون‌ آورد. و پس از آن زمین را بگسترانید. آب و گیاه آن را از آن بیرون آورد. و کوهها را برافراشت.


مقایسه و روشنگری:

حال مراحل ششگانة اصل « مهبانگ » را با مراحل ششگانة خلقت که قرآن بیان کرده‌است، مقایسه می‌کنیم:

مرحله اول، مرحلة انفحار اولیه یا مهبانگ = « خلق »: و اذا قضی امرا فانما یقول له کن فیکون.

مرحله دوم، تا یک میلیون سال پس از مهبانگ = « تسویه » یا طراحی و سازماندهی کیهان ( چگونگی آن بر دانشمندان پوشیده‌است. )

نکته: اگر کشفیات cobe در نوابر 1989 مشخص نکرده بود که برخلاف نظر قبلی دانشمندان، پس از انفجار اولیه، تشعشعات مولده از هر نوع به طور منظم و طی یک میلیون سال در تمام جهات و بدون هیچگونه ناآرامی و واکنش خشونت‌آمیزی منتشر شده است، نمی‌توانستیم مرحلة دوم را زیر عنوان مرحلة « تسویه » نامگذاری کنیم، زیرا تسویه با ناآرامی و انفجار منافات دارد.

مرحله سوم، تا یک میلیارد سال پس از مهبانگ = « تقدیر » یا اندازه‌گذاری برای کیهان. دانشمندان از این مرحله هیچ اطلاعی ندارند.

مرحله چهارم، تا دو میلیارد سال پس از مهبانگ = « هدایت » یا شکل‌گیری کهکشانها و به‌وجودآمدن منابع عظیم انرژی و نور و سیردادن آنها به جهان پیدا.

همان‌گونه که گفته‌شد، اخترنماها در این مرحله ایجاد شده‌اند و جالب است که بدانیم دانشمندان به این منابع عظیم انرژی و نور، فانوس کیهانی لقب‌داده‌اند. یعنی همان‌گونه که فانوس دریایی « هدایتگر » کشتی‌هاست، فانوس کیهانی نیز « هدایتگر » سایر اجزاء کیهان می‌تواند باشد.

مرحله پنجم، تا پنج میلیارد سال پس از مهبانگ = اخرج‌المرعی. (سیر صعودی اجزاء کیهان)

خداوند شرایط پدید آمدن حیات(گیاهی) را فراهم نمود. کهکشانهای ساطع کننده تشعشعات و ذرات و کهکشانهای فعال به‌وجودآمدند و ذرات به جنب‌وجوش درآمدند. همه چیز رو به تکامل و توسعه رفت.

مرحله ششم، تا پانزده میلیارد سال پس از مهبانگ = ایجاد تغییرات مجدد در کائنات و تبدیل‌کردن اجزاء کیهان به موادی خشک و تیره = فجعله غثاء احوی. (سیر نزولی اجزاء کیهان)

اجزاء کیهان مانند کهکشانها و ستارگانشان که سیال و درخشنده بودند، طی چندین میلیارد سال، هم سیال بودن آنها را از آنها می‌گیرد و هم درخشندگی آنها را. به نحوی که به موادی خشک و تیره مبدل می‌گردند.(مرگ ستارگان)

همان گونه که گفته شد، در جهان هستی اساساً و عمدتاً ماده در کار ظلمانی ساختن کائنات است و دائماٌ کهکشانهای سیاه را به‌وجود می‌آورد.


نکته‌: البته نباید از نظر دور داشت که مراحل ششگانة آفرینش را که قرآن بیان‌کرده‌، ویژه کیهان نیست، بلکه گیاهان، جانوران، انسانها، و جنها را نیز شامل می‌شود و همة آنها از این مراحل گذر می‌کنند. مثلاً اخرج المرعای یک انسان، زایش‌، جوانی و شادابی اوست و غثاءً احوای او، پیری، مرگ، و پوسیدن جسم اوست.


در مورد سومین دستاورد مهبانگ، یعنی ‹عظمت و گسترش روزافزون کیهان›، خداوند کریم در شش آیه پس از بیان آفرینش کیهان،(در پنج آیه پس از «فی سته ایام») عبارت «ثم‌استوی‌ علی‌العرش» را بیان داشته‌است؛ و در یک آیه(آیة 5 سورة طة که در بالا آمد): «الرحمن علی‌العرش‌استوی» را.

با خواندن این آیات، به راحتی نمی‌‌توان پیام این آیات را درک‌کرد، زیرا همواره این پرسش‌ها در ذهن شکل‌می‌گیرد:

  1. - چرا خداوند «ثم» را به کارگرفته که نشان از گذشت مدتی طولانی دارد؟

    - چرا خداوند می‌فرماید «بر عرش مستولی‌شد، فائق‌آمد و رام‌کرد آن را»؟ مگر خداوند پیش از آن بر عرش استیلایی نداشته؟

    - آیا روند آفرینش کیهان با پدیده‌هایی که نشان از ناپایداری داشته، رودر‌رو بوده‌است که خداوند با چنین جمله‌ای از مرحلة پایانی آفرینش یادکرده‌است؟


بسیاری از مترجمان و شارحان قرآن کریم چون نمی‌توانند چنین جمله‌ای را به‌درستی ترجمه‌ و شرح‌ دهند، به نحوی از کنار آیه می‌گذرند؛ مثلا می‌نویسند«سپس به عرش پرداخت»، و برخی تفسیرها همچون تفسیر المیزان مفصلا به آن می‌پردازند ولی بیشتر به حاشیه می‌روند و در برخی موارد به موضوع نیز نزدیک می‌شوند، ولی بازهم نمی‌توانند از پس فهم ‌آن برایند؛ واقعاً هم که سخت است.

خداوند برای عرش ارزش و ارج زیادی قائل است. به‌گونه‌ای که از آن با عنوان‌های کریم، مجید، و بویژه «عظیم» یاد‌کرده و خود را با عنوان رب و یا رحمن برای عرش متصف می‌کند. عرش در لغت به معنی سایبان و تخت است. چون کلمة عرش به معنی احاطة علمی و ایجادی خداوند بر تمام آفرینش است، پس استیلاء خداوند بر عرش به معنی تسلط اوست بر تمام جهان آفرینش. (14)

خداوند، در پس هر واژه‌ای که به‌کارمی‌گیرد، هدایتی را برای بندگانش درنظردارد؛ که باید به کشف ‌آن نائل‌آییم. ولی با همة پژوهش‌هایی که انجام‌شد، متأسفانه فهم جمله ثم‌استوی‌علی‌العرش، همواره در هاله‌ای از ابهام باقی‌مانده‌بود. و نه‌تنها که این عبارت، بلکه مفهوم خود عرش ناشناخته‌بود؛‌ زیرا اگر معنای آن روشن بود نیازی به این‌‌همه تفسیرهای مختلف از آن نمی‌شد که در بالا آمد. اما هنگامی که مقاله‌ای را با عنوان «نگاهی به تکامل ساختار کیهان» خواندم، متوجه‌شدم بازهم یافته‌های کیهان‌شناختی به کمک فهم برخی ‌آیات کیهان‌شناسانة کلام‌الله مجید آمده و به پرسشها پاسخ مناسبی داده‌است. باآوردن بخشی از مقاله، به روند توسعه و نیز واپسین مرحلة آفرینش کیهان(ثم‌استوی‌علی‌العرش) از منظر کیهان‌شناسی توجه‌کنید:


«… تاریخ کیهان با تورم آغاز شده‌است، انبساطی کیهانی که… کیهان را به مکانی بی‌شکل بدل‌ساخت.

ـ جهان بی‌شکل‌وساختار بود. پس از آن، تورم، کیهان را آکنده از تابش‌های تقریبا همسان ساخت.

ـ در مرحله بعد از آن، تابش به‌طور کاملا تصادفی از مکانی به مکانی دیگر تغییر یافت و از لحاظ ریاضی می‌توان گفت این تغییرات چنان تصادفی بود که تصادفی‌تر از آن امکان نداشت

خداوند در مورد ناپایداری‌های موجود در کیهان پس از مراحل ششگانة آفرینش و پیش از استوی بر عرش، آورده‌است:

و هوالذی خلق السموات والارض فی سته ایام و کان عرشه علی‌الماء(هود: 7)

ترجمه: و او کسی است که کیهان را در شش مرحله آفرید و عرشش بر آب بود.


بنابراین خداوند نیز با جملة «و عرشش بر آب بود»، که به مثال بیشتر شباهت دارد تا به واقعیت، یکی از ناپایدارترین و بی‌شکل‌ترین چیزها(آب) را برای ناپایدار نشان‌دادن کیهان در آن مقطع زمانی نام می‌برد. همان‌گونه که مردم نیز می‌گویند زندگی فلانی بر آب است. یعنی بسیار ناپایدار و متزلزل است.

تصور اینکه عرش با آن عظمت و سنگینی و نورعظیم‌بودن، واقعاً بر آب بوده‌باشد، توهین به عرش الهی است زیرا که ‹عرش› خداوند مصدر جهان پیدا بوده، و ‹آب›، که یکی از اجزاء زمین، و زمین که خود یکی از اجزاء جهان پیدا، و جهان پیدا که خود چهاردرصد کیهان است، نمی‌تواند حامل یا نگهدار عرش باشد.

نکته:‌ خداوند در هفت آیه بر مراحل ششگانة آفرینش تأکید می‌ورزد، و پنج آیه از این هفت آیه دارای ‹ثم‌ استوی علی‌العرش› است؛ و تنها در آیه‌ای که در بالا آورده‌شد،‌ به ‹بر آب بودن عرش› در آن زمان اشاره‌دارد؛ که نه مورد تأکید است و نه موضوعی پاینده، بلکه خداوند با مثالی که در این آیه آورده، و با واژة ‹کان›، هم می‌خواهد بگوید زمانی، عرش برآب(متزلزل) بوده و هم می‌خواهد بگوید که این تزلزل مرحله‌ای اصلی از آفرینش نبوده، و نبایستی ادامه می‌داشته، و در پنج آیة دیگر گفته است که این تزلزل پس از گذشت زمانی دراز، مهارشده‌است.


(ثم‌استوی علی‌العرش) با همة کوتاهی آموزه‌های بسیاری در خود دارد:

ـ «عرش» که با عبارت‌های «رب‌العرش‌العظیم» و «رب‌النورالعظیم» وصف‌شده، نتیجة تجلی‌یافتن ذره‌ای از نور وجود خداوند است.

ـ عرش آنقدر عظمت داشته و تا آن اندازه پرتلاطم و پرجوش‌وخروش بوده که تنها دانشمندان توانسته‌اند از سویی عظمت، و از سوی دیگر بسیارناپایداربودن آن را کشف‌کنند.

ـ رهاگذاشتن انرژی عرش برای ساخت‌وساز جهان پیدا(سموات‌والارض) ضروری بوده و نیازی نبوده که خداوند پیش از پایان یافتن آفرینش آسمان‌های هفگانه همراه با محتوای‌شان، انرژی عرش را دربندکند. سؤالی اندیشه‌برانگیز:

درحالی که نور عرش که با یک درجه تنزل و تجلی برای این جهان، چنین قدرتی را داشته و دارد، پس اصل نور الهی چه عظمت و ابهتی دارد؟!

خداوند از شکل ناپایدار دیگری که گاز، دود یا بخار باشد، زیر عنوان «دخان» برای چنین مرحله‌ای در سورة فصلت(آیه11) یادکرده‌ و به واقعیتی اشاره دارد که ادامة مقاله به آن پرداخته‌است:

«به‌تدریج نظم و ترتیب بر جهان حاکم‌شد. درست مثل قطره‌های آب که از تراکم ابر حاوی بخار تشکیل‌می‌شود، ذرات آشنای مواد همانند الکترون‌ها و پروتون‌های با تراکم، از تابش جداشدند. امواج صوتی در این مخلوط بی‌شکل جاری‌شدند و کم‌کم به آن شکل دادند. ماده به تدریج کنترل کیهان را از دست تابش خارج … و پیروزی نهایی‌اش را مسلم ساخت و خود را از چنگ تابش رهاساخت. هم‌اکنون با انجام رصدهای بسیار دقیق تابش‌های باقی‌مانده، این دوران و پایان شگفت‌آور آن مورد کاوش قرارگرفته‌است

«… به‌ زبان کیهان‌شناسی گفته‌می‌شود که جهانی را که ما امروز به این صورت می‌شناسیم(مجموعه‌ای از اجرام که توسط گسترة بسیار وسیعی از فضا از یکدیگر جداشده‌اند.) از تحولات نسبتاً جدید محسوب می‌شود. اخیراً از این گونه آرایش‌ها به‌گونه‌ای روشمند، نقشه‌برداری شده‌است. ماده از چندین میلیارد سال پیش تسلط خود را بر شتاب کیهانی ازدست‌داده‌است.»(15)

درباره «ثم‌ استوی علی‌العرش‌» بیشتر بدانیم:

«آیا جهان هستی روزی در جریان «فروپاشی بزرگ»(Big Crunch) از هم ‌فرو خواهد پاشید؟… یا در «سراشیبی‌بزرگ»(Big Tip) به ذرات ریز تبدیل خواهد شد؟(در مقالة مهنورد در قرآن به این دو پرسش از دیدگاه قرآن پاسخ‌داده‌شده‌است. ـ نگارنده) پاسخ به این پرسش‌ها به نظرمی‌رسد که در ویژگی‌های شکل تاریکی از انرژی نهفته باشد که طی 6 تا 7 میلیارد سال گذشته درحال تحت‌تأثیرقراردادن جهان هستی بوده‌است… محققان می‌گویند که اسرار نهفته پیرامون انرژی تاریک هنوز هم آنها را با شگفتی و نوعی سردرگمی مواجه‌می‌سازد. با این حال مطالعات متعدد انجام شده طی یک سال گذشته سند گویایی بر ایفای نقش «پدال گاز کیهانی» توسط انرژی تاریک است».

«محققانی از بریتانیا، آلمان و ایالات متحده، نتایج مطالعات گستردة خود را بر روی گاز داغ احاطه‌کنندة خوشه‌های کیهانی بی‌کران کهکشانها را اعلام‌کردند… که بتوانند میزان انرژی تاریک نهفته درجهان هستی را براورد کرده و آن را با دیگر اشکال ماده و انرژی مقایسه‌کنند… آیا مقدار انرژی تاریک با گذشت زمان تغییر می‌کند؟ پاسخ این سؤال کلید اصلی برای تعیین ماهیت انرژی تاریک به‌شمارمی‌رود… چنانچه مقدار انرژی تاریک با گذشت زمان ثابت باقی بماند، در آن صورت می‌توان مدعی‌شد که جهان با نرخ فزاینده‌ای به رشد و گسترش خویش ادامه‌خواهدداد… اگر قرار باشد که مقدار انرژی تاریک با گذشت زمان تغییرکند، در آن صورت می‌توان انتظارداشت که با کاسته‌شدن از مقدار انرژی تاریک یک بار دیگر این فرصت در اختیار گرانش قرارگیرد تا بر جهان هستی مسلط‌گردیده و آن را برانگیزاند تا با تن‌دادن به «فروپاشی بزرگ» کاملا از هم متلاشی شود».


کیهان‌شناسان می‌پرسند: آیا اندازه انرژی تاریک با گذر زمان تغییرمی‌کند؟

پاسخ بدیهی: چون کیهان‌شناسان نمی‌دانند که انرژی تاریک چیست، می‌خواهند از راه تغییر اندازه آن به چیستی آن پی‌ببرند؛ و این درحالی‌ است که دچار دور و تسلسل می‌‌گردند. زیرا اگر میدانستند که عرش (انرژی تاریک) خود کانون گرانش است و با مهارشدن آن، (ثم‌استوی علی‌العرش) سرعت گسترش افزون‌شده‌است، نمی‌گفتند: ‹اگر با گذشت زمان تغییرکند، و از آن کاسته‌شود، بار دیگر این فرصت در اختیار گرانش قرارمی‌گیرد، تا بر جهان هستی مسلط‌شود›.

اگر از انرژی تاریک یا انرژی عرش کاسته‌شود، بر گستردگی و سرعت جهان پیدا افزوده‌خواهدشد و دانشمندان از آن بهره‌ای نمی‌برند، بلکه تنها آنگاه ‹فروپاشی بزرگ› رخ‌خواهدداد که خداوند انرژی تاریک را بر تمام کیهان مسلط‌ کند.(البته این پاسخ بدیهی نیز بر آیات قرآن استوار است)

پاسخ قرآن: وعنده مفاتح‌الغیب لایعلمها الاهو(انعام: 59)

ترجمه: و نزد اوست کلیدهای جهان پنهان که کسی جز او آن را نمی‌داند.


عالم غیب، در زبان کیهان‌‌شناسان ‹انرژی تاریک› و ‹مادة تاریک› عنوان‌گرفته‌است. با توجه به روش واژه‌گزینی قرآن کریم که بسیار دقیق است، اگر مقدر بود ماهیت جهان پنهان برای همیشه غیرقابل شناخت باقی بماند، آیه باید چنین می‌بود: «لن یعلمها الا هو». چنانکه چون پذیرش نور مستقیم الهی برای مردمان و آنچه مادی است، غیرممکن است، به پیامبر برگزیده‌اش فرمود: «لن ترانی».

از سوی دیگر آیه‌ای یگانه، نسبتاً شگفت‌انگیز و اندیشه‌برانگیزی وجوددارد که ذهن هرانسان کنجکاوی را بویژه در این زمینه به خود مشغول‌می‌کند:


الاّیسجدوا لله‌الذی یخرج‌الخباً فی‌السموات‌والارض و یعلم ما تخفون و ما تعلنون الله لااله الاّهو ربّ‌العرش‌العظیم(نمل: 25،26)(این دو آیه دارای سجدة واجبه است.)

ترجمه: که سجده‌نمی‌کنید برای خداوندی که بیرون می‌آورد پنهانی را در آسمان‌وزمین(کیهان) و می‌داند آنچه را که پنهان می‌کنید و آنچه را که آشکارمی‌سازید. خداوند، نیست خدایی جز او که پروردگار عرش بسیاربسیاربزرگ است.


از نظر قرائت، این دو آیه باید باهم خوانده‌شوند و یک سجده برای آنها واجب است. و نکته‌ای که در این دو آیه نهفته‌، آن است که آیة مربوط به عرش خداوند که منبع خزائن غیب الهی، برای ساخت‌وسازهای کیهانی است(به مصداق آیه‌های: ولله خزائن‌السموات‌الارض ـ منافقون: 7 و ان من شیء الا عندنا خزائنه و ماننزله الابقدر معلوم ـ حجر:21) درست پس از آیه‌ای آمده که در آن گفته‌شده، خداوندی که بیرون آورندة پنهانی در کیهان است، به این دلیل بسیارمهم شایستگی آن را دارد و باید که بر او سجده‌کنید. و می‌بینیم که چه رابطة تنگاتنگ قرآنی برای ‹آشکارسازی› در کیهان و ‹عرش خداوندی› وجوددارد؛ و تا چه اندازه این موضوع برای خداوند اهمیت دارد، که می‌گوید به این دلیل بر من سجده‌کنید.


بنابراین، از آنجا که از ویژگی‌های مادة اولیه‌ای که کیهان از آن ساخته‌شده، بسیارناپایداربودن اولیه، نوری‌ یا ذره‌ای بودن، تراکم بسیارزیاد، جرم بسیاربالا، و گازی‌شکل‌بودن(وهی دخان) است؛ و همة اینها در مورد عرش خداوند نیز صادق است، پس اخترفیریکدانان با پژوهش‌های خود پیرامون این ویژگیهای قرآنی، ممکن‌است بتوانند تا اندازه‌ای به ماهیت انرژی تاریک پی‌ببرند.

*******

« استنادکردن به نوعی انرژی تاریک و ناشناخته با خواص جذبی دفعی آشکار به‌نظرمی‌رسد که پاسخ درستی به ابهامات موجود باشد؛ اما اینکه این انرژی چگونه با اکتشافات فیزیکدانان درباره نیروهای موجود در طبیعت و ذرات درون اتمی مرتبط با آنها تعامل برقرارمی‌کنند، معمایی است که همچنان بی‌پاسخ باقی‌مانده‌است. انرژی تاریک در واقع می‌تواند همان ثابت کیهان‌شناختی اینشتین باشد. آن انرژی می‌تواند حوزة کوانتومید ویژه‌ای متشکل از ذرات ریز اتر باشد؛ یا می‌تواند نمود عینی جدیدی از خود جاذبه باشد».


«در ماه فوریه(2004) یک تیم تحقیقاتی از «مؤسسة فضائی علوم تلسکوپی» اقدام به انتشار نتایج مشاهدات تلسکوپ فضایی هابل در مورد محدوده‌ای از فواصل و بازه‌های زمانی در تاریخ جهان هستی کرد. آنها موفق به تخمین مدت زمانی شده‌بودند که از بروز یک تغییر عمده در جهان هستی می‌گذرد: بله، حدود شش میلیارد سال از زمانی که کاهش نرخ انبساط در پهنه گیتی جای خود را به یک شتاب فزاینده داد، می‌گذرد. نقطة عطفی که اصطلاحا از آن به عنوان (Big Jerk) «تحول بزرگ» یادمی‌شود


یاداوری: با تشکر از مترجم محترمی که این مقاله وزین را ترجمه‌کرده‌است، «تحول بزرگ» ترجمه مناسبی برای jerk نیست. در فرهنگ لغات اکسفورد به معنای «ناگهانی هل‌دادن» نیز آمده‌است که این مفهوم با «کاهش نرخ انبساط کیهانی و شتاب فزاینده» بیشتر مناسبت دارد و می‌توانیم آن را «گسیل بزرگ» ترجمه کنیم.

«گام بعدی تحقیق پیرامون این موضوع است که آیا مقدار انرژی تاریک با گذشت زمان تغییرمی‌کند؟ رایس رئیس مؤسسة یادشده و همکارانش موفق به دریافت مجوز زمانی بسیار خوبی برای مشاهدة مستقیم فضا با تلسکوپ هابل طی سال آینده برای به‌دست‌آوردن اطلاعات بیشتر پیرامون نوع رفتار انرژی تاریک شدند… کشف انرژی تاریک باعث‌ شده است تا محققان عصر ما با پیچیده‌ترین و اسرار‌آمیزترین معضل در تمام تاریخ علم روبه‌رو شوند(16)


باتوجه‌به خلاصة مقالة بالا، بویژه بخشهایی که زیر آنها خط‌کشی شد،:

ثم‌استوی‌علی‌العرش مبین آن است که انرژی تاریک که از فرط سنگینی و گرانش موجب گسترش بی‌رویه‌ای شده‌بود، هنگامی به زیر سلطه درامد که «اندازة مواد قابل گسترش» جهان پیدا به حد قابل‌قبولی رسیده‌بود. از سوی دیگر این محدودشدن انرژی تاریک موجب شد که گرانش جذبی نسبت به گذشته کمتر شده و «شتاب گسترش» جهان پیدا افزایش یابد.


این رخداد در حدود 7/6 میلیارد سال پیش رخ‌داده‌است. اگر کیهان 14/7 میلیارد سال(طبق محاسبه‌های تازه) عمر داشته‌باشد، پس دورة ناپایداری هفت میلیارد سال پس از آغاز آفرینش طول‌کشیده‌؛ و اگر دورة شکل‌گیری کیهان را همان‌گونه که مهبانگ بیان داشته پنج میلیارد سال بدانیم، پس دوره ‹ثم‌استوی علی‌العرش› دو میلیارد سال به درازا کشیده‌است.


این مطلب نیز قابل‌توجه‌است: «پیش از سال 1998 کیهان‌شناسان از اختلاف‌هایی که در محاسبه سن، چگالی، و تراکم کیهان بروزمی‌کرد، دچار مشکل بودند. اما پدیدة شتاب، همه چیز را با یکدیگر سازگار کرد. این پدیده، یکی از مفهوم‌های کلیدی بسیار مهم است… اکنون پژوهشگران به این نتیجه رسیده‌اند که زمان پرداختن به پرسش‌های عمیق‌تر همانند دلیل شتاب(روزافزون) کیهانی فرارسیده‌است».(17)


همان‌گونه که شرح آن گذشت، پدیدة شتاب و دلیل گسترش روزافزون آن با بهره‌گیری از داده‌های کیهان‌شناختی، در ‹ثم استوی علی‌العرش›‌ نهفته است.


عظمت و شکوه کیهان

الف ـ کیهان‌شناسی قرآنی:

فلله‌الحمد رب‌السّموات و ربّ‌الارض ربّ‌العالمین و له‌الکبریاء فی السّموات والارض و هوالعزیز الحکیم(احقاف: 37)

ترجمه: پس سپاس از آن خداست؛ پروردگار آسمان‌ها و پروردگار زمین(کهکشان‌ها) پروردگار جهانیان، و از آن اوست بزرگی و بزرگواری در آسمان‌هاوزمین(کیهان) و او بسیاربزرگوار و بسیارحکمت‌دان است.

لخلق‌السموات والارض اکبر من خلق‌الناس ولکن اکثرالناس لایعلمون(مؤمن:57)

ترجمه: تاکید می‌کنیم(لام بر سر خلق علامت تاکید است.) که آفرینش کیهان از عظمت و بزرگی بسیارزیادی برخورداراست نسبت به آفرینش مردم ‌(جن و انس با همة اهمیتی که دارند.) ولی اکثر مردم (به دلیل ناآگاهی از آفرینش کیهان) به این مهم پی‌نبرده‌اند.

فسبح باسم ربک‌العظیم فلا اقسم بمواقع النجوم و انه لقسم لو تعلمون عظیم (واقعه: 72 ، 73)

ترجمه: پس تسبیح‌گوی نام پروردگار بسیارباعظمتت را. پس سوگند به جایگاه‌های ستارگان و همانا که این سوگند، سوگند بسیاربزرگی ‌است، اگر که بدانید!!

وسع کرسیه‌السموات‌والارض ولایؤده حفظهما و هو‌العلی‌العظیم(بقره: 255)

ترجمه: جای‌گاه آسمان‌هاوزمین(کیهان) او بسیاربسیارگسترده‌است و نگاهداری آن بر او دشوار نیست و او بسیاربسیاربلندمرتبه و بسیاربسیارباشکوه‌وجلال است.

ءانتم اشد خلقاً ام‌السّماء بناها(نازعات: 27)

ترجمه: آیا آفرینش شما(ای جماعت جن ‌و انس) استوارتر و محکم‌تر است یا بنای کیهان؟


ب ـ دستاوردهای کیهان‌شناسی:

1. ما در سیاره‌ای زندگی‌می‌کنیم که دربرابر شگفتی‌وشکوه کیهان، بسیاربسیارکوچک می‌نماید و زمین عضو منظومة شمسی است.

2. منظومه شمسی در یکی از بازوهای کهکشان مارپیچی(درستش ‹حلزونی› است ـ نگارنده) بزرگ، به‌نام راه شیری قرارگرفته که به صوت نواری نقره‌فام در آسمان شب دیده‌می‌شود.

3. کهکشان راه شیری بیش از صد میلیارد ستاره همچون خورشید دارد.

4. در ورای کهکشان راه شیری میلیاردها کهکشان دیگر، به اشکال مختلف در فضای کیهان پراکنده‌اند.

5. بیشتر کهکشانها در خوشه‌هایی گردهم‌آمده‌اند. راه شیری عضو یک خوشه از کهکشانهاست. قطر خوشه‌های بزرگ از مرتبة ده میلیون سال نوری است.

6. این خوشه‌ها خود عضو ابرخوشه‌ها یا خوشه‌های بزرگتر هستند که برخی دهها هزار کهکشان را درخودجای‌داده‌اند.

7. مجموعة ابرخوشه‌ها، خود خوشه‌های بزرگتر را تشکیل می‌دهند که آنها را ابرابرخوشه می‌نامند.(18)

این هفت مورد که عظمت و شکوه تنها بخشی از کیهان (جهان پیدا)را بازگومی‌کند، نمونه‌ای کوچک از کارهای بزرگی‌است که خداوند در آفرینش انجام داده‌است. کارهای بزرگ پروردگار را نباید تنها در جهان بزرگ‌‌ها(کیهان) بیابیم بلکه باید در جهان کوچک‌ها یعنی در آن آفریده‌هایی که هیچ چیزشان به چشم‌ سر درنمی‌آید: در عالم ذرات، در جهان نور و کوانتم، در ژن، در دی. ان. آ.، در کلونینگ(شبیه‌سازی)، و… نیز جست‌وجوکنیم.

اما اکنون شایسته است در این بزرگی و شکوه اندیشه‌‌کنیم. هرچند برای چندلحظه‌ای. شاید به بزرگی و عظمت خداوند تا اندازه‌ای که مغز کوچکمان گنجایش دارد، پی‌ببریم:


ان فی خلق‌السموات والارض واختلاف اللیل والنهار لایات لاولی‌الالباب.‌ الذین یذکرون‌الله قیاما وقعودا وعلی جنوبهم و یتفکرون فی خلق‌السموات والارض. ربنا ما خلقت هذا باطلا سبحانک فقنا عذاب‌النار(نساء: 190 و 191)

ترجمه: همانا در آفرینش کیهان و اختلاف شب‌وروز نشانه‌هایی برای اهل خرد است. آنان که خداوند را چه ایستاده، چه نشسته، چه خوابیده یادمی‌کنند و در آفرینش کیهان می‌اندیشند و می‌گویند پروردگارا! این کیهان باعظمت را بیهوده نیافریده‌ای. تو پاک و منزهی. پس، از شکنجة آتش ما را بازدار.


هفت مورد را با توجه به آیه‌هایی که در بالا آوردیم، دوباره مرورکنیم:

ـ این عظمت تنها مربوط به آن چیزی است که کیهان‌شناسان از طریق تلسکوپها و ماهواره‌ها بدان آگاهی یافته‌اند.

ـ همة آن چیزهایی را که کیهان‌شناسان یافته‌اند، تنها چهاردرصد!! کل کیهان ‌است که وزن آن را دانسته‌اند؛ ولی نودوشش‌درصد آن را نمی‌بینند و هنوز به ساختار آن پی‌نبرده‌اند.

ـ همة این پیداها و ناپیداها تنها ذرّة ناچیزی از نور وجود او بوده که با مشیت و خواستش زینت ظهور یافته است!!!… وه که چه عظمتی دارد این الله!!!


انی کنت کنزاً مخفیاً فاحببت ان اعرف فخلقت‌الخلق(حدیث قدسی)

من گنجی پنهانی بودم. دوست داشتم شناخته‌شوم، پس آفریدگان را آفریدم.

در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم‌زد عشق پیداشدوآتش به همه عالم زد


انسانی نمادین می‌گوید:

خداوندا! تو یاور منی، ای آسمان! تو خانه منی، ای زمین! تو تکیه‌گاه منی، ای باران! ببار و بشورانم. ای آفتاب! بتاب و بسوزانم...

و تو ای باد! ذرات خاکستر وجودم را در فضا پراکنده‌ ساز! تا به ژرفای کهکشان‌هایی که سالهای نوری از ما بدورند، راه‌یابم و با ستارگانشان درامیزم. آنگاه بزرگی را درخواهم یافت و عظمت خداوندی را.

وه! که انسان چه‌بزرگ می‌شود با رهایی و چه‌کوچک می‌گردد آنگاه‌ که در قفس است

بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی


فاطرالسّموات والارض انت ولیی فی‌ الدنیا والآخره توفنی مسلماً و الحقنی بالصّالحین


تاریخ چاپ در روزنامه اطلاعات: سوم اردی‌بهشت 1373

بازنویسی با تجدید نظر کلی و درج در وبسایتهای قرآنی: خرداد 1383

آخرین ویرایش: اسفند 1402

احمد شمّاع زاده


بازگشت‌ها

1.Cobe مخفّفCosmic Background Explorer به معنی ‹کاوشگر ‌زمینه کیهانی› است.

2. روزنامة ابرار شمارة 1499 ـ13/10/72

3. هفته‌نامة ایتالیایی پانوراما 11/2/1990 مقاله «مینی‌بانگ»

4. الف: کهکشان به مجموعه‌ای از چندصد میلیارد ستاره همچون خورشید اطلاق می‌گردد که در آسمان شب همچون ذرات کاه که در جاده پاشیده باشند، از زمین به چشم می‌آیند و از این‌رو آن را کهکشان نامیده‌اند.

ب: کوازار مخفف دو واژة ‹کوازی› و ‹استلار› به معنی اخترنما می‌باشد. اخترنماها منابع عظیم نورانی با انرژی بسیار قوی و گستردگی بسیار زیاد هستند که نور آنها پس از عبور از طبقات تاریک کیهان، از زمین قابل‌مشاهده‌است.

5. اطلاعات علمی 1/9/1366 ص 10و 11

6. روزنامة شرق: 3/10/82

7. روزنامة شرق: 3/3/83

8. در دعاها می‌خوانیم: « اللهم رب‌النورالعظیم… و هو رب‌العرش‌العظیم » از این دو وصف خداوند در کلام معصومین، نتیجه‌ می‌گیریم که عرش الهی، خود، نور است و به مصداق «…و علی‌العرش‌استوی» عرش، بدون هیچ‌ واسطه‌ای به خدا پیوسته‌است، پس نور وجود خداوند بر نور عرش بی‌واسطه چیره است. بنابراین، منظور از نورهای دوم در عبارتهای « نور نور» و «نور علی نور»، عرش‌ الهی است.

9. ابراهیم ویکتوری ـ شگفتی‌های جهان، صص 31، 47 و 69

10 تارخچة زمان ـ هاوکینگ، صص 145تا 147

11. نهج‌البلاغه: خطبه 90 فرازهای 20 و 21

12. تفسیر المیزان ترجمه از متن عربی

13. همان

14. اصول‌کافی ج یک صص 174تا 177

15. شرق: 29/2/83

16. شرق: 19/3/83 مقالة ‹پیتر اسپاتس›

17. شرق: 29/2/83

18. ماهنامه دانشمند خرداد 1366


رستاخیز چگونه آغاز می‌شود؟

رستاخیز چگونه آغاز می‌شود؟

(مهنورد یا پایان کار کیهان در قرآن)

احمد شمّاع زاده


پیشگفتار:

ممکن است برای برخی این پرسشها پیش آمده باشد و یا پیش بیاید:

- چرا خداوند در قرآن تا این اندازه به کیهان، آغاز و انجام آن، و نیز سازوکار و ساختار آن پرداخته است؛ که نمیتوان مشابه آن را در دیگر کتاب‌ها، چه آسمانی و چه زمینی یافت؟!!

- آیا قرآن متأثر از نظریه های فیلسوفان تمدنهای کهنی همچون یونان، ایران و هند است؟

- آیا تناقضی میان کیهانشناسی قرآنی با فلسفی کهن و علمی کنونی وجود دارد؟

- آیا قرآن کریم بخشی یا تمام کیهانشناسی علمی را تأیید میکند؟

- آیا کیهانشناسی علمی کیهانشناسی قرآنی را تأیید میکند؟

پاسخ:

خداوند کریم با نزول بیش از 300 آیه، خواسته است آنچه که نیاز انسان برای شناخت کیهان است، به او بدهد. در این میان ممکن است نظر کیهانشناسان فلسفی و علمی نیز تأیید، رد، و یا اصلاح شود؛ ولی هدف نهایی مانند همه آیات الهی، هدایت انسان در راهی که در پیش گرفته، بوده است؛ و به این شعر و شعار جامه عمل پوشانده است که:

آنچه شرط بلاغ است با تو میگویم خواه از سخنم پند گیر و خواه ملال


گذشته از این، چنانکه در آغاز پژوهش مدلی مدرن برای کیهان آورده ام:

برخی نکته‌های کیهانشناسی قرآنی همچون شناخت شکل کیهان، چنان پیچیده و مشکل است که ممکن است حتّا کیهانشناسان دانشگاهها هرگز بدان دست نیابند؛ زیرا انسان همچون کودکی است که در اتاقی قرارش داده‌اند؛ و بدون راهنمایی دیگران هیچ‌گاه به شکل بیرونی اتاق، آگاهی لازم و کافی را نخواهد یافت؛ و تنها خداوند است که بر کیهان اشراف علمی و ایجادی دارد و می‌تواند به وسیله آیات قرآنی، آفاقی، یا انفسی، انسان را رهنمون شود تا شکل آن را دریابد:

یوم نطوی‌السماءکطیّ‌السّجلّ‌للکتب‌کمابد‏أنا اول‌خلق نعیده وعداًعلیناانا کنّافاعلین(انبیاء:104)

ترجمه‌: روزی(زمانی) که می‌پیچانیم(درمی‌نوردیم) آسمان(کیهان) را چون پیچاندن طومار نامه‌ها. همچنانکه شروع‌کردیم آفرینش اولیه را، برمی‌گردانیم آن را. وعده‌ای‌است که اجرای آن بر ماست و ما آن وعده را به‌انجام خواهیم‌رساند.

قرآن کریم آیه‌ای شبیه به این آیه ولی برای کل هستی نیز دارد که در آنجا نیز مثل اعلی یا شاهکار خود را در مورد کیهان یاداورمان می‌شود:

وهوالذی یبدؤاالخلق ثم یعیده وهو اهون علیه وله‌المثل‌الاعلی فی‌السموات والارض و هو العزیز الحکیم (روم: 27)

در این آیه نیز خداوند به چرخه و گردش آفرینش(آفریدن و برگشت‌دادن) اشاره‌کرده و آن را برای خود،‌ از سویی افتخار، و از سویی دیگر کاری بسیارساده اعلام‌کرده و نمونة برتر این روند را در آفرینش کیهان ‌دانسته‌است. آیاتی دیگر:

و ماقدروالله حق قدره والارض جمیعا قبضته یوم‌القیامه والسموات مطویات بیمینه سبحانه و تعالی عمایشرکون و نفخ فی‌الصور فصعق من فی‌السموات و من فی‌الارض الاّ من شاءالله ثم نفخ فیه اخری فاذا هم قیام ینظرون و اشرقت‌الارض بنور ربّها و وضع‌الکتاب(زمر: 67 تا 69)

ترجمه‌: ارزیابی نادرستی از خداوند دارند. روز قیامت تمام کهکشانها در مشت(دست توانای) اوست و آسمانها با دستش(ارادة ویژه و بی‌میانجی خداوندگاری) درهم‌پیچیده‌می‌شوند. پاک‌ومنزه‌است خداوند، ازآنچه‌که شرک‌می‌ورزند. در صور دمیده‌شود پس بی‌هوش می‌شود هرکه در آسمان‌ها و هرکه در زمین است، مگر کسی را که خدا بخواهد؛ سپس بار دیگر در صور دمیده‌می‌شود. در این هنگام آنان(همه آنانی که بیهوش افتاده‌بودند و همه مردگان) برپا ایستاده و نظاره‌گرند. و زمین به نور پروردگارش روشن می‌شود. و به حساب مردم رسیدگی‌می‌شود

و من آیاته خلق السموات والارض و ما بث فیهما من دابه و هو علی جمعهم اذا یشاء قدیر

ترجمه: و از نشانه های اوست آفرینش "آسمانها و زمین”(کیهان) و آنچه در آنها پراکنده است از جنبندگان و اوست که بر گرداوری آنها اگر بخواهد تواناست.(شوری: 29)


مراحل پایان کار کیهان در قرآن

از آیات بالا نتیجه‌می‌گیریم که پایان دنیا و آغاز جهانی دیگر سه مرحله دارد:

1 ـ با دمیدن اول در صور تمامی موجودات جز آنکس را که خدا بخواهد، می‌میرند.

2 ـ پس‌از‌آن، وعده‌الهی تحقق‌یافته و طومار حیات جهان‌پیدا(عالم‌شهود) بسته‌ خواهدشد.

3 ـ با دمیدن دوم در صور، طومار بسته جهان پیدا در جهان پنهان باز و شکوفا شده، زندگی نوینی را در بعد دیگری آغازمی‌کند.


بررسی مراحل سگانه بالا‌:

ابتدا مطلبی را که در آغاز بخش هشتم کتاب تاریخچه زمان هاوکینگ آمده‌است، می‌آورم؛ که ترکیبی از دو نوع ترجمة این کتاب است(ترجمه کم‌تصویر انتشارات کیهان، و ترجمه مصوّر انتشارات آرام):

نظریه نسبیت عام اینشتین، مستقلاً پیش‌بینی‌ کرد که فضا-زمان به هنگام تکینگی یا سینگورایتی (Singularity) انفجاربزرگ آغازشده و پایان آن، اگر کل کیهان دوباره در هم‌ فرونشیند، تکینگی انقباض‌بزرگ (خردشدن بزرگ = Big Crunch) رخ‌می‌دهد. و اگر تنها بخشی از آن مثلا یک ستاره، درهم‌فرونشسته و به سیاهچالی تبدیل‌شود، عمر فضاـ زمان برای این بخش به هنگام وقوع تکینگی در داخل آن، به پایان می‌رسد.


روشنگری: نظربه‌اینکه تکینگی (بر وزن همیشگی) واژه‌ای در حیطه ریاضی ـ فیزیک‌ است، شایسته است برای افراد غیرفیزیکدان تعریف‌شود:

تکینگی به رخدادی می‌گویند که تنها یک بار رخ‌داده و یا رخ‌خواهدداد و قابل بهره‌برداری تجربی نیست؛ همچون پایان کار کیهان؛ و به همین دلیل خداوندکریم با آوردن مثال‌های فراوان و تأکید بر یگانگی آن، هم اهمیت آن را به ما گوشزدمی‌کند و هم چگونگی آن را بیان‌می‌دارد.


مترجم کتاب مصور نیز در مقدمه ترجمه خود آورده‌است:

پدیدة سیاهچاله و منشأ و سرنوشت کیهان مورد توجه خاص نویسنده قراردارد. وی می‌گوید: طبق نظریة نسبیت عام بایستی یک حالت غلظت بی‌نهایت در گذشته بوده‌باشد؛ یعنی انفجار بزرگ (مهبانگ) که آغاز مؤثری برای زمان بوده‌است. و به‌طور مشابه اگر تمام جهان دوباره سقوط‌کند، باید یک حالت غلظت بی‌نهایت دیگری در آینده پدید آید یعنی «خردشدن بزرگ» که پایان زمان خواهدبود.

در این دو ترجمه، در مورد پایان کار کیهان و چگونگی وقوع آن یعنی خردشدن با صدای بلند، و نیز اصطلاحی که برای آن به‌کاربرده‌شده یعنی بیگ کرانچ، تأکیدشده‌است. معنیCrunch، خردشدن‌ با سروصدا یا با صدای بلند است.


بیگ کرانچ در قرآن

واژه فزع در زبان عربی از واژگان متضاد؛ و به معنای دلهره دادن و دلهره گرفتن به واسطه رخدادی تکینه است؛ که هرگاه با اکبر همراه شود، با بیگ کرانج کاملاً منطبق میشود.

بنابراین همان‌گونه که از بیگ بنگ یا مهبانگ در قرآن یادشده، از بیگ کرانچ یا مهنورد نیز به روشنی یادشده است؛ آنجا که میفرماید خداباوران به هنگامه «فزع الاکبر» اندوهگین نمیشوند و ملائکه به آن‌ها میفهمانند که این روزی است که وعده آن را به شما داده بودیم:

لایحزنهم الفزع الاکبر و تتلقّیهم الملائکة هذا یومکم الذی کنتم توعدون (انبیاء:103)

جالبتر آنکه این آیه درست پیش از آیه‌ای قرار گرفته که آغاز و پایان کار کیهان را بازگو میکند:

یوم نطوی السّماء کطی السّجلّ للکتب کما بدأنا اول خلق نعیده (انبیاء: 104)

به نظر نگارنده اشاره به «بیگ کرانچ» با عنوان «فزع الاکبر»، معجزه ای از قرآن است؛ و خداوند می‌خواهد بگوید هرچه را که دانشمندان شما بدانند، ما پیشتر در قرآن از آن یاد کرده ایم.

ادامه بحث:

از زمانی که نظریة‌ مهبانگ پیرامون چگونگی آغاز کار کیهان در سال 1929 به‌ وجود آمد و تا سال 1991 که به یک اصل علمی تبدیل‌شد، کتابها و مقاله‌های بسیارزیادی پیرامون آن نگاشته‌ شده‌؛ ولی چگونگی پایان کار کیهان، که قرآن‌کریم مانند آغازش تأکید بسیاری بر آن دارد، کمتر مورد بحث و بررسی و کنکاش قرار‌گرفته ‌است!! شاید یک دلیل اساسی اش این باشد که انسان به پایان کار خود و کیهان کمتر میاندیشد!! حتا هنگامی که ترجمه تاریخچة زمان هاوگینگ را چندسال پیش خواندم متوجه اهمیت این موضوع در اندیشه کیهان‌شناسان نشدم؛ زیرا مترجم محترم، آن‌گونه که بایدوشاید به آن نپرداخته و حتّا معادل انگلیسی آن را ننوشته‌ بود؛ و چنانکه در بالا آمد، آن را «انقباض بزرگ» ترجمه‌ کرده‌ بود که برای چنین امر مهمی جالب به‌ نظر نمی‌رسد. ولی در این مورد، مترجم نوع مصور کتاب، که به‌تازگی منتشرشده‌، حق مطلب را اداکرده‌است؛ هرچند ترجمه اول کتاب از ترجمة دوم آن خیلی بهتر است.

ماهنامه پیام یونسکو، شمارة ویژه‌ای دارد زیر عنوان ‹داستان کیهان›. در این ویژه‌نامة بسیار پربار، مقاله کوتاهی زیر عنوان «باز یا بسته؟ سرنوشت کیهان» رقم‌خورده است که به مسألة سرانجام کیهان می‌پردازد؛ که بخشی از آن به‌دنبال می‌آید:

« وقتی کیهان به‌وسیلة نیروی انفجاری حادثة‌بزرگ(در‌ آن زمان واژة ‹مهبانگ› جا نیفتاده‌بود. ـ نگارنده) ناچار از انبساط می‌شود، این کشش گرانشی کاستی می‌پذیرد. ولی اگر مادة کافی در کیهان باشد، سرانجام گرانش بر انبساطی که به‌تدریج به‌وقفه می‌گراید، غلبه‌خواهدکرد.(الگوی اول فریدمان که در مقالة شکل حلزونی کیهان آمد. ـ نگارنده) همه فرایند، مانند فیلمی که به عقب برگردانده‌‌شود، معکوس‌خواهدشد(موضوع انا نطوی‌السماء کطی‌السّجلّ للکتب ـ نگارنده) با بالارفتن فزایندة نیروی گرانش، کیهان سریع‌تر ‌و سریع‌تر فشرده‌خواهدشد، تا دوباره در گوی آتشین متراکم دیگری گنجانده‌شود. که نتیجه یا مرگ همیشگی است و یا در حادثه بزرگ دیگری گسترش می‌یابد».(1)

از آنجا که شکل کیهان حلزونی‌است؛ و قبضة پیچاندن حلزون کیهانی نیز در دست خداوند است(آیة مربوطه در ابتدای مقاله‌ آمد)، هنگامی که بخواهد واقعه رخ‌دهد(اذا وقعت الواقعه)، قبضه را می‌پیچاند و به قول خودش: همان‌گونه که آن را آغازکرده‌بودیم‌، برمی‌گردانیم آن را.


و نویسندة مقالة «سرنوشت کیهان» چه خوب این موضوع را دریافته و نزدیک‌ترین مثال قابل فهم برای عموم را آورده‌است: «مانند فیلمی که به عقب‌برگردانده‌شود، معکوس‌خواهد ‌شد تا دوباره در گوی آتشین متراکم دیگری گنجانده‌شود. که نتیجه یا مرگ همیشگی است و یا در حادثه بزرگ دیگری گسترش می‌یابد».


این چرخش معکوس چگونه‌است؟

مثال: در ماشین‌های خردکن از جمله چرخ‌گوشت، یک میلة آهنی یا چوبی استوانه‌ای‌شکل به‌دورخودمی‌چرخد و هرچه را که بین آن میله و بدنه قرارگیرد، با فروبردن‌درخود، خردمی‌کند.(برگرفته از فرهنگ عمید) و نیز:

الف: به میلة خردکننده «نورد» گویند. ب: ترجمة طومار در فارسی «نورده» است.

ج: هر پیچ‌خوردنی را نیز یک نورد گویند. مثال از سعدی:

هرنوردی که ز طومار غمم بازکنی حرف‌ها بینی آغشته به خون جگرم

(پایان نقل از فرهنگ عمید)


و خداوندکریم به‌گونه‌های مختلف در آیاتش این مضمون را آورده‌است:

هرنوردی که ز طومار نعمم بازکنی چشمه‌ها بینی آمیخته به فعل‌‌وهنرم


خداوند نیز در آیاتی که پیش از این آورده‌شد، واژه‌های «نطوی» و «مطویات» را به‌کاربرده‌بود، که هردو گویای «درنوردیدن» است. پس به این دلایل عنوان «مهنورد»(نورد بزرگ- مه با کسر م به معنای بزرگ است) را برای این پژوهش برگزیدم.



حال به شکل حلزونی‌ کیهان بازمی‌گردیم:

هنگامی که حلزون‌کیهانی از مرکز آن، نوردیده و منقبض می‌شود، همة لایه‌ها بویژه لایه‌های منبسط‌تر پایانی(بالایی) بیشتر منقبض‌شده و هرچه را که در خود داشته‌باشند، خردشده و به لایه‌های پایین‌تر فروبرده‌می‌شوند.

ازآنجاکه در چرخة خردشدن، هرچه مواد خردشونده سخت‌تر و هرچه دستگاه خردکننده بزرگتر باشد، خردشدن با سروصدای بیشتری همراه است، پس این خردشدن بزرگ، به این سادگی هم نیست؛ بلکه با شکافته‌شدن‌ و غرش ‌و خروش و کوبندگی و پرتاب‌شدن همراه‌است چنانکه در ماشین‌های خردکن، تمام این فرایندها در ابعاد کوچک رخ‌می‌دهند.

آری با این واژة بیگ‌کرانچ یا «مهنورد» است که به کنه مثال‌ها و عنوان‌هایی پی‌می‌بریم که خداوند کریم در قرآن مجید، با آیات زیاد و سوره‌هایی که بعضاً نام آنها را نیز از روی آن آیه‌ها برگزیده‌است، به ما گوشزدکرده‌است، تا اهمیت آنها را بیشتر بدانیم و درک‌کنیم. بدین واژه‌ها توجه‌کنیم:

حاقه، واقعه، طامه‌(الکبری) که همه به معنی فروآینده‌ای‌سهمگین‌اند.

صاخه، که به معنی خروشی‌کرکننده‌وسهمگین ‌است.

قارعه، که به معنی کوبنده‌ای‌سهمگین است.

به نوعی دیگر: زجره واحده(پرت‌کردنی‌خروشان و یگانه)، دکه واحده(کوبشی یگانه)، نفخه واحده(دمیدنی بیهوش‌کننده و یگانه)، خافضه‌رافعه(پست‌کننده و بالابرنده‌ای)، آزفه الآزفه(نجم:57)، عذاب واقع(شکنجه‌ای فروآینده) عذاب شدید(همه این واژها و مفاهیم قرآنی مصداق تکینگی هستند).

به‌گونه‌ای دیگر:

انشقت‌السماء، زلزلت‌الارض، تشقق الارض، السماءانفطرت، السماء منفطربه


در اینجا آیاتی را که بازگوکننده این مفاهیم است می‌آوریم سپس نتیجه‌گیری می‌کنیم:


یوم ینفخ فی‌الصور فتأتون افواجا و فتحت‌السماء فکانت ابوابا و سیرت‌الجبال فکانت‌ سرابا(نبأ: 18تا20)

یوم تأتی‌السماء بدخان مبین(دخان:10)

یوم تمورالسماء مورا و تسیرالجبال سیرا(طور: 9و10)

یوم تکون‌السماء کالمهل و تکون‌الجبال کالعهن(معارج: 8و9)

یوم ترجف‌الارض والجبال کثیباً مهیلاً یوماً یجعل‌الولدان شیباً السماء منفطربه کان وعده مفعولا(مزمل:14و 17و18)

یوم ترجف‌الراجفه تتبعها‌الرادفه فانما هی زجره واحده(نازعات: 6،7و13)

القارعه ماالقارعه یوم یکون‌الناس کالفراش‌المبثوث و تکون‌الجبال کالعهن‌ المنفوش(قارعه: 1،2،4،5)

الحاقه ماالحاقه فاذا نفخ فی‌الصور نفخه‌واحده و حملت‌الارض والجبال فدکتا دکه واحده فیومئذ وقعت‌الواقعه وانشقت‌السماء فهی یومئذ واهیه والملک علی ارجائها و یحمل عرش ربک یومئذ ثمنیه (حاقه:1و2،13تا17)

فاذاجاءت‌الصّاخه یوم یفرالمرءمن اخیه وامه وابیه وصاحبته وبنیه(عبس:33 تا 36)

فاذا جاءت‌الطّامّة الکبری(نازعات: 34)

فاذا نقر فی‌الناقور فذلک یومئذ یوم عسیر(مدثر: 8و9)

فاذا برق‌البصر و خسف‌القمر و جمع‌الشمس والقمر(قیامه: 7،8و9)

فاذاالنجوم طمست واذاالسماء فرجت واذاالجبال نسفت(مرسلات:8،9و10)

فاذاانشقت‌السماء فکانت هی ورده کالدهان(الرحمن: 37)

اذاالسماءانشقت واذاالارض مدت والقت ما فیها و تخلت(انشقاق:1،3و4)

اذاالسماءانفطرت واذاالکواکب انتثرت واذاالبحار فجرت(انفطار:1،2،3)

اذاالشمس ‌کورت واذاالنجوم‌انکدرت واذاالجبال سیرت واذاالبحار سجرت(تکویر: 1،2،3و6)

اذا وقعت‌الواقعه خافضه‌رافعه اذا رجت‌الارض رجا و بست‌الجبال بسا فکانت هباء منبثا (واقعه: 1،3تا6)

اذا زلزلت‌الارض زلزالها و اخرجت‌الارض اثقالها(زلزال: 1و2)

ان زلزله‌الساعه شیءعظیم یوم ترونها تذهل کل مرضعه عما ارضعت و تضع کل ذات حمل حملها و تری‌الناس سکاری و ماهم بسکاری و لکن عذاب‌الله شدید(حج: 1و2)


ترجمة آیه‌ها را به منظور فهم بهتر و تأثیر بیشتر:

نبأ: روزی که در صور دمیده‌ شود، پس همه، گروه‌گروه می‌آیند. و آسمان گشوده‌ شود درحالی‌که درهایی خواهدداشت. و کوهها سرنگون‌شوند، درحالی‌که(به‌گونة‌ ذرات درامده) سرابی‌خواهندبود.

دخان: روزی که آسمان دود روشن و آشکاری را می‌آورد.

طور: روزی که آسمان می‌خزد، خزیدنی‌(ویژه) و کوهها سرنگون‌می‌شوند سرنگون‌شدنی(ویژه)

معارج: روزی که آسمان مانند روغن گداخته، و کوهها مانند پشم‌ می‌شوند.

مزمل: روزی که زمین و کوهها به‌لرزه درامده و به‌صورت پشته‌ای از شن ازهم‌پاشیده دراید روزی که کودکان را پیرمی‌کند و آسمان را می‌شکافد و وعدة الهی انجام‌می‌پذیرد.

نازعات: روزی که شیپور سروش خود را سردهد، سوت پایانی درپی‌آن‌دراید پس همانا آن است پرتاب‌کردنی پرخروش و یگانه.

قارعه: آن درهم‌کوبنده. آن درهم‌کوبنده چیست؟ روزی است که مردمان(جن ‌و انس) به‌مانند ملخ‌هایی سرگشته و پراکنده، و کوهها به‌صورت توده‌ای از پشم‌زده‌شده و ازهم پاشیده درایند.

حاقه: آن فرود‌آینده. چیست آن فرودآینده؟ پس هنگامی‌که در صور دمیده‌شود، دمیدنی پرخروش و یگانه(که لرزه بر ارکان تمام کائنات اندازد)، و زمین و کوهها برداشته‌شوند و با کوبشی یگانه کوبیده و خردشوند، پس در آن روز فرودآینده فرود‌آمده‌است و آسمان شکافته‌شده، پس در این روز آسمان سست و بی‌بنیان شود و فرشتگان بر کرانة کیهان درایند و عرش پروردگارت را در این روز هشت فرشته نگاهدارند.

عبس: پس هنگامی که خروشندة مدهوش‌کننده فرارسد، روزی است که شخص از (عزیزترین کسان خود،) برادرش، مادروپدرش، و همسروفرزندش فرارمی‌کند.

نازعات: پس آنگاه که بزرگ‌خردکنندة خروشان فرارسد،

مدثر: پس آنگاه که در شیپور(حلزون کیهانی) دمیده‌شود، پس آن روز، روز بسیار تنگی است.

قیامت: پس هنگامی که (از شدت نور انفجار) دیدگان را برق بگیرد، و ماه نورانی در برابر آن کدر جلوه‌کند، و خورشید و ماه با آن‌همه دوری از یکدیگر، درهم‌فرونشینند،

مرسلات: پس آن هنگام که ستارگان کم‌نور شوند و آن هنگام که آسمان گشوده‌شود و آن زمان که کوهها ازهم‌پاشیده و پراکنده‌شوند،

الرحمن: پس آنگاه که آسمان شکافته‌شود، پس گل‌سرخی خواهدبود، همچون پوشش سرخ‌فام.

انشقاق: هنگامی که آسمان شکافته‌شود، و آنگاه که زمین کشیده‌وگسترده‌وپهن‌شود، و هرانچه را که درخوددارد بیرون ریخته و خالی‌شود،

انفطار: آن هنگام که آسمان از درون شکافته‌شود و آنگاه که ستارگان پراکنده‌شوند، و آنگاه که دریاها منفجرشوند،

تکویر: وقتی که خورشید سرنگون‌شود، و هنگامی که ستارگان تیره‌شوند، و آنگاه که کوهها سرنگون‌شوند، و آنگاه که دریاها شعله‌ورشوند،

واقعه: آنگاه که فرود‌آینده فرودآید که پایین‌آورنده و بالابرند‌ه‌ نیز هست؛ هنگامی‌که زمین سخت به‌لرزه‌دراید، و کوهها متلاشی‌شوند، پس به صورت گردوغباری پراکنده درخواهند‌آمد.

زلزال: آنگاه که زمین به‌لرزه‌دراید، لرزیدنش را و بیرون بریزد هرچه درخوددارد،

حج: همانا که وقوع زلزله در ارکان عالم در روز قیامت رخداد بزرگی‌است. روزی که می‌بینی که هر شیردهنده‌ای شیرخواره خود را رهامی‌کند، و هر بارداری بارش را بر زمین می‌گذارد؛ و مردم را می‌بینی که تلوتلو می‌خورند ولی مست نیستند، بلکه عذاب خداوند شدید است.

دستاورد آیه‌های یادشده، پیرامون آغاز دوره‌ای که در آن کار دنیا پایان‌می‌گیرد:


1. وضعیت عمومی کیهان(جهان ناپیدا و جهان پیدا)

2. وضعیت آسمان جهان پیدا

3. وضعیت زمین(کهکشان‌ها)

4. وضعیت مردمان(جن‌ و انس)


وضعیت عمومی کیهان:

هنگامی‌که در صور که همان حلزون کیهانی است، دمیده‌می‌شود و خروش کرکنندة آن، ارکان کیهان را به‌لرزه‌در‌می‌آورد؛ همة جانداران جز آنکه را که خداوند بخواهد، می‌میرند. این خروش کرکننده، همان امواج صدایی است که همة کیهان را هم‌اکنون نیز پرکرده و باقی‌ماندة بانگ انفجاری است که در آغاز آفرینش ایجادشده، و در سخن فیریکدانان ‹تابش زمینة ریزموج کیهانی› نامیده‌شده‌است.


کار اسرافیل فعال‌کردن این امواج صوتی به اذن الهی است، و از همان نقطة آغاز، آن را فعال‌خواهدکرد. اگر تاکنون به این صدا گوش‌نداده‌اید، و یا گوش‌داده‌اید و ندانسته‌اید چه گوش‌داده‌اید، لیوانی به نزدیک گوش خود ببرید و به این ندای جهانگیر گوش‌‌فرادهید. و نیز بدانید برفک‌هایی که از یک کانال خالی بر صفحة تلویزیون دیده‌اید،‌ یک‌درصدش همان تابش فراگیر کیهانی‌است.


وضعیت آسمان

چون این روز، روز بسیار تنگی است، از شدت فشار، آسمان دنیا، ابتدا سست و بی‌بنیان و سپس شکافتهٍ‌شده و به‌گونة روغنی که گداخته‌شود، دود از آن بلندمی‌شود. از شدت انفجار، گلگون‌شده، سپس جمع شده، در خود فرورفته و به درون چیزی می‌خزد.


وضعیت کهکشان‌ها

کهکشانها که خورشیدها و ماهها و ستارگان نشانة آنهاست، درهم‌می‌ریزند و درهم فرومی‌نشینند. خورشیدها نور خود را ازدست می‌دهند و ماهها که نور خود را از خورشیدهایشان می‌گیرند، همه تیره‌وتار می‌شوند. تنها نورهای ناشی از انفجارهاست که برخی بخش‌ها را روشن‌می‌کند.

کوبنده و فرود‌آینده و خروش‌کننده و خردکننده و هیچیک چیزی نیست که از جایی بیاید؛ بلکه این عسرت(یوم عسیر= روز بسیارتنگ)، فشار و شدت انفجارهاست که چنین عذابهایی را فراهم‌ می‌آورد؛ چنانکه آمد، «ماالقارعه... یوم یکون‌الناس » کوبندة سهمگین، روزی‌است که مردمان هستند یعنی شیء خاصی نیست. پس قارعه، حاقه و دیگر واژگان و برواژگان به‌کاررفته، همان فروپاشی، درهم‌ریختگی و برهمفرو‌نشینی اجزاء کهکشانها در این دوره یعنی آ‎غاز روز قیامت است.

پس در این روز زمین از شدت فشار، به لرزه درامده، ابتدا منفجرشده، هرچه درخوددارد، به بیرون می‌ریزد؛ همة چیزها خرد‌شده و هیچ‌چیزی سر جای خود نیست؛ بلکه به هرطرف پرتاب‌می‌شوند. کوهها که نمادی از زمین و کهکشان‌هاست، ابتدا سرنگون و خردشده و به صورت پشم حلاجی‌شده، ریگ، شن‌ریزه، و درنهایت به شکل ‹گردوغبار پراکنده›(هباءمنثوراً) و ‹سراب›(فکانت سرابا) درمی‌آیند.


وضعیت مردمان

در این روز مردمان نیز از سهمگینی عذاب، به وحشت‌وهراس افتاده، از شدت نور انفجارها، چشمانشان را برق‌ می‌گیرد. ابتدا تلوتلو می‌خورند و سپس به هرسو پراکنده‌می‌شوند. مصیبت‌های این روز تا آن اندازه زیاد است که کودکان پیر می‌شوند، تو گویی عمری از آنان گذشته‌است.


جایگاه و چگونگی بازگشت

گفتیم که آسمان به درون چیزی می‌خزد(تمورالسماء مورا). سؤال این است: آسمان به کجا می‌خزد؟

پاسخ: وفتحت‌السماء فکانت ابوابا. آسمان از راه درهای خودش(سیاهچالگان) پس از جمع‌وجورشدن، همچون یک حلزون طبیعی که به درون لاک خود می‌خزد، به درون خودش می‌خزد و هرچه را که با‌خوددارد به همراه خود به آنجایی که نور رب وجود دارد می‌برد.(و اشرقت‌الارض بنور ربها) و در آنجا، زمین به نور ربّش روشن و شکوفا می‌شود.


بازگشت چگونه ممکن می‌گردد؟

به مثال ماشینهای خردکن و نوردشدن بازمی‌گردیم. هنگامی که میلة گردنده می‌گردد، هرچه را که به آن پیوسته، با خود به درون برده و خردمی‌کند. خداوند قبضه مرکز حلزون کیهان را که گفته‌بود در دست دارد، می‌گرداند(مطویات بیمینه) تا حلزون‌کیهانی با جمع‌شدن، به درون خودش فرو‌رفته، همچون فنرهای جمع‌وبازشونده در دستگاههای مختلف، همة هفت لایة آن(سبع سموات طباقا)، درهم فرونشینند. چنانکه در آیه سوم سوره احقاف فرموده است:

مَا خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا إِلَّا بِالْحَقِّ وَأَجَلٍ مُسَمًّى (مدتی معین یا نامگذاری شده)


تا چه اندازه و تاکجا؟ تا آنجا که بخش‌هایی از جهان پیدا، خردوخمیرشوند!! امروزه مشخص‌شده‌است که در مرکز کهکشان راه‌شیری یک سیاهچالة بسیاربزرگ وجوددارد. از سوی دیگر، کهکشان راه‌شیری خود یک کهکشان حلزونی است. اگر لزومی نداشته‌باشد که خداوند تمام حلزون‌کیهانی را درنوردد، به نورد یک یا چند کهکشان بسنده‌می‌کند، و همان مواردی که برای حلزون‌کیهانی آوردیم، درمورد حلزون راه‌شیری و مانند آن، صدق می‌کند. بدان گونه که کهکشان راه‌شیری درخودفرومی‌نشیند و همة دارایی‌های خود را به درون خود می‌کشد، و زمین به نور پروردگارش روشن‌می‌شود.

این‌گونه است چگونگی پایان کار این جهان در قرآن!


نکتة قابل توجه در روند معکوس‌شدن چرخة آفرینش و درهم فرونشینی حلزون‌کیهانی، این است که به یکی از نظریه‌های مطرح در کیهان‌شناسی کنونی مهر تأییدمی‌گذارد و شک در آن را از بین می‌برد. به مطلب زیر توجه‌شود:

«بر اساس قوانین فیزیک نیوتن و نسبیت اینشتین و معادلات کوانتمی شرودینگر، زمان می‌تواند در هردو سوی گذشته و آینده سیرکند و تغییر جهت آن،‌ تغییری در معادلات این قوانین که قوانینی جبری هستند، به‌وجودنمی‌آورد. باوجوداین، به موجب قانون دوم ترمودینامیک حرکت زمان فقط در یک سو امکا‌ن‌پذیر است و نمی‌توان جهت حرکت زمان را معکوس کرد. به اعتقاد برخی از فیزیکدانان این هرسه قانون که اجازة معکوس‌شدن جهت سیر زمان را می‌دهند، قوانینی برای حالت‌های ایده‌آل هستند».(2)


در این زمینه باید گفت قطعیت قانون دوم ترمودینامیک با اصل عدم قطعیت مکانیک کوانتمی که به ارادة خداوند بستگی دارد، نقض‌خواهدشد و به هنگام آغازیدن رستاخیز بزرگ، یعنی همان حالت ایده‌آلی که از آن یادشد، با وقوع بیگ‌کرانچ(بزرگ‌خردشدن سهمگین) و معکوس‌شدن چرخة آفرینش، جهت جای‌گاه (فضا ـ زمان) نیز معکوس خواهدشد.


به همین دلیل خداوند دورة رستاخیز را پنجاه هزارسال ذکرکرده‌است؛ و در آیات بسیار، ثبت اعمال و دیدن کردار خودمان در روز جزا را به ما گوشزدکرده‌است؛(نمونه: وکل شیء فعلوه فی‌الزبر وکل صغیر و کبیر مستطر ـ قمر: 52 و 53) که نشان از آن دارد که این روند، همانند فیلمی‌ است که به عقب برمی‌گردد و رسیدگی به حساب‌وکتاب مردمان آغاز شده و پس از یک دوره زمانی کوتاه که در بعد دیگری از زمان صورت میگیرد و به شمارش کره زمین پنجاه هزار سال است پایان خواهدیافت.


بر این مبنا می‌توان نتیجه‌گرفت که دورة زندگی این‌جهانی اولین موجود ذی‌شعور و مسؤول یعنی جنیان و آدمیان، تا آخرین آنان، از پنجاه‌هزارسال بیشتر نیست.


بدین‌ترتیب آیا قرآن کریم بر پیش‌بینی نسبیت عام اینشتاین مهر تأیید نگذارده‌است؟ آن را دوباره از نظرمی‌گذرانیم:

«فضاـ زمان به هنگام تکینگی انفجاربزرگ آغازشده و پایان آن، اگر کل کیهان دوباره درهم‌فرونشیند، تکینگی انقباض‌بزرگ(خردشدن بزرگ = Big Crunch) رخ‌می‌دهد. و اگر تنها بخشی از آن مثلاً یک ستاره، درهم‌فرونشسته و به سیاهچالی تبدیل‌شود، عمر فضا ـ زمان برای این بخش هنگام وقوع تکینگی در داخل آن، به پایان می‌رسد».


و هوالذی خلق‌السّموات والارض بالحقّ و یوم یقول کن فیکون قوله‌الحقّ وله‌الملک یوم ینفخ فی‌الصور عالم‌الغیب والشهاده وهوالحکیم‌الخبیر(انعام: 73)


نقش نیروی ماده سیاه در تفسیر هستی

کیهانشناسان می‌گویند:

«تراکم مطلق برابر است با یک اتم هیدروژن در هر مترمکعب از کیهان، که این میزان تراکم برای پایان‌بخشیدن به گسترش کیهان بسنده‌نیست؛ اما اگر تراکم آن بیش از این اندازه باشد، آنگاه نیروی گرانش آن بر گسترش کیهان چیره‌شده،‌ موجب‌می‌شود که انبساط آن پایان‌یابد؛ و بعد کیهان تدریجاً منقبض‌می‌شود تا سرانجام ازمیان‌می‌رود؛ و به وضع نخستین خود، یعنی انرژی کامل مبدل‌می‌شود؛ و به این ترتیب کیهانی دیگر تولدمی‌یابد».

«همان‌گونه که لحظة تولد کیهان ‹بیگ‌بانگ› خوانده‌شده‌، لحظة مرگ و تولد دوبارة آن نیز ‹بیگ‌کرانچ› نام‌گرفته‌است بنابر تخمین دانشمندان، احتمالاً تراکم آن تا حدی است که کهکشان‌ها و ستارگان نابودشده،‌ اما سیاهچاله ها همچنان باقی‌خواهندماند در دوران انقباض، درجة حرارت کیهان روبه‌افزایش می‌گذارد، زمان سیر قهقرایی ‌می‌پیماید و هرچه در دوران گسترش کیهان روی داده، در جهت مخالف گام‌برمی‌دارد».(3)

چنین به‌نظرمی‌رسد که وجوه اشتباه برخی کیهان‌شناسان در تفسیر هستی، ناشی از این است که نیروی گرانشی «انرژی و مادة سیاه» را که نمی‌بینند و نمی‌دانند چیست، فاقد نیروی گرانشی با ضریب بالا می‌دانند و نتیجه می‌گیرند که ماده کافی برای بازدارندگی گسترش کیهان وجود ندارد. حال آنکه اگر دیدگاه خود را تغییردهند، به اشتباه خود پی‌برده و نیروی‌گرانشی عظیم موجود در جهان ناپیدا را که از ابتدای آفرینش(مهبانگ) در مرکز حلزون کیهانی (عرش) نهفته‌است، برای بازداشت انبساط کیهان نه تنها کافی، بلکه حتی بیش از حد نیاز دانسته و بدین ترتیت، جهان‌بینی آنان به‌کلی تغییرکرده و پاسخ بسیاری از مسائل و پیچیدگی‌های کیهان‌شناسی خود را خواهند‌یافت.

البته چندی است اخترفیزیکدانان به نبود نیروی گرانشی کافی در مادة سیاه شبهه واردکرده و گفته‌اند اگر این حفره‌های عظیم ظلمانی(سیاهچالگان) که از مادة سیاه همگن ساخته شده‌اند، فاقد نیروی گرانشی باشند، در این صورت، با نیروی گرانشی اندک، چگونه آن دسته از کهکشانها که خود سازندة توده‌های منطقه‌ای کهکشانهای ما به‌شمارمی‌آیند را با سرعتی برابر با ششصدکیلومتردرثانیه به‌سوی‌خودجلب می‌کنند؟ (4)


ازجملة این دانشمندان، بازهم هاوکینگ است که نظر وی را در اینجا می‌آوریم: « اگر نوترینوها بی‌جرم نبوده و همان‌طور که آزمایشی روسی در سال 1981 بر آن اشارت دارد، از خود دارای جرم کوچکی باشند، آنگاه ما می‌توانستیم به‌طور مستقیم آنها را آشکار سازیم: این ذرات باید شکلی از همان ‹سیاه‌ماده‌ای› باشند که دارای جاذبة گرانشی کافی برای متوقف‌ساختن انبساط کیهانی و سپس انقباض دوبارة آن هستند».(5)


این نظر تعبیر و تفسیری متقن از آیات انا نطوی‌السماء و مطویات بیمینه› است که در آغاز به آن‌ها اشاره شد.


چگونگی جهان‌های سگانه، پس از رستاخیز

وضعیت عمومی کیهان را همزمان با آغاز رستاخیز بیان‌کردیم،‌ و تا اندازه‌ای مشخص‌شد که طی یک دورة پنجاه‌هزارساله، به حساب مردمان رسیدگی می‌شود؛ ولی موضوعی که به آن پرداخته‌نشد، جایگاه جهان‌های سه‌گانه پس از آغاز رستاخیز است. به بررسی این موضوع از میان آیات قرآن کریم می‌پردازیم:

یوم تبدل‌الارض غیرالارض والسموات و برزوا لله الواحدالقهار(ابراهیم:48)

ترجمه: روزی که زمین دیگر زمین ‌و آسمانهایی که می‌شناسید نیست و برای خداوند یگانة قهار، خود را نشان می‌دهند.(برزوا جمع آمده تا نشان دهد که منظور از ‹زمین› کره زمین ما نیست بلکه همة کهکشان‌ها یعنی جهان پیداست؛ چنانکه فرمود: ‹والارض جمیعاً قبضته یوم القیامه›)

از این آیه برمی‌آید که پس از آغاز رستاخیز، کهکشان‌ها آن گونه نیستند که اکنون در کیهان جای دارند؛ بلکه فیزیک کیهان به‌هم‌خورده و در جهان پنهان خود را به خداوند نشان می‌دهند؛ چنانکه در مورد چنین روزی فرمود «و اشرقت‌الارض بنور ربها»: (زمین به نور پروردگارش روشن می‌گردد.) نکتة جالب توجه آن است که خداوند دگرگونی را در ‹ارض› دانسته و با دگرگونی آن برخی دگرگونی‌ها نیز در دیگر بخشهای کیهان رخ‌می‌دهد. این نکته تأییدی است بر اینکه همة دگرگونی‌ها در جهان پیدا رخ‌می‌دهد که در جهان پنهان فرومی‌رود و موجب دگرگونی‌هایی در دیگر بخشهای کیهان می‌شود. اگر غیر از این بود آیه چنین می‌بود: ‹یوم تبدل‌السموات والارض غیرالسموات والارض›.

از آیات 107 و 108 سورة هود نیز برمی‌آید که در رستاخیز و پس از آن، دوبخش اصلی کیهان برقرار است.

آیه‌های بسیاری دلالت بر این داشت که پس از آفرینش کیهان در شش مرحله،‌ خداوند بر عرش مستولی ‌گردید؛ و از آیه زیر برمی‌آید که خداوند پس از ایجاد نیروی گرانش بر عرش مستولی‌شده‌است:

الله‌الذی رفع‌السموات بغیرعمد ترونها ثم‌استوی علی‌العرش( آیة دوم سورة رعد)

ترجمه:‌ خداوند کسی است که آسمان‌ها را بی‌ستونی که ببینید، بلندگردانید، سپس بر عرش چیره‌گشت.

پس نتیجه‌می‌گیریم که کارکرد نیروی گرانش برای برپایی جهان پیدا بوده ولی در روز رستاخیز که جهان پیدا و پنهان یکی‌شده، آیا باز هم این نیرو به قوت خودباقی‌است؟ قرآن می‌فرماید:

وانشقت‌السماء فهی یومئذ واهیه والملک علی ارجائها و یحمل عرش ربک فوقهم یومئذ ثمانیه (سورة حاقه آیات 16و17)

ترجمه: و آسمان(کیهان) شکافته‌شود. پس آن است در چنین روزی(رستاخیز) بی‌بنیان(یعنی بدون نیروی گرانش) و فرشتگان بر کرانه‌های آنند؛ و در چنین روزی عرش پروردگارت را هشت (نیرو) برخود حمل میکنند (کیهان بر هشت نیرو استوار است.).

از این آیه و نیز از آیة آخر سورة زمر و آیة 7 سورة‌ غافر(مؤمن) مشخص‌می‌شود، زمانی که عمر جهان پیدا به‌سرآید، و در جهان پنهان فرورود، از سویی کیهان بی‌بنیان‌ و ناپایدار شده(همچون آغاز آفرینش)؛ و از سوی دیگر جهان فرشتگان (نورونیرو) که اکنون حدواسط و نگاهدار دو بخش پیدا و پنهان کیهان است، در رستاخیز جایگاه خود را تغییر‌داده و از چهارنیروی کنونی، به هشت نیرو افزایش یافته، و به چهار گونه زیر، به انجام وظایف خود می‌پردازند:

  1. برخی به کارهای مردم‌ آن جهان‌ می‌پردازند،

  2. برخی بر کرانه‌های کیهان درگردشند،

  3. برخی در پیرامون عرش درگردشند،

  4. هشت نیرو نگاهدارنده عرش‌ هستند.

در جهان فیزیک تاکنون چهار نیروی عمده، بیشتر شناخته‌نشده‌است. بنابراین، هشت نیروی یادشده، یا شامل این چهار نیرو و ضد آنهاست و یا چهار نیروی دیگری نیز وجوددارد که بر ما تاکنون پوشیده‌مانده‌است. فیزیکدانان، و بویژه اخترفیزیکدانان می‌توانند یکی از پروژ‌های پژوهشی خود را به شناخت این هشت نیرو که قرآن کریم راهنمایی‌کرده، اختصاص‌دهند.

در همین زمینه، در قاموس قرآن پیرامون واژة عرش از کتاب ‹جوامع‌الجامع› نقل‌شده که بر اساس روایتی حاملان عرش اکنون چهار نفرند. روز قیامت خداوند چهار نفر دیگر را به کمک آنان می‌فرستد.

اگر کسی می‌خواست بر این نظر خرده‌بگیرد که منظور از هشت، هشت فرشته‌ است و فرشته نیرو نیست، ولی این روایت که مانند قرآن، برای حاملان عرش مصداق تعیین‌نکرده‌است،‌ و تنها از واژه نفر (گروهی میان سه تا نه) یادکرده،‌ حجت را بر آنها تمام‌کرده و گفته‌است که اکنون چهارند و در روز قیامت هشت خواهندشد. پس مصداق هشت که پیش از رستاخیز چهارند،‌ تنها می‌تواند همان چهار نیروی شناخته‌ شده دانش کنونی باشد که در دوره رستاخیز به هشت نیرو میرسند.

در دعای روز جمعه نیز میخوانیم که:

و اشهد جمیع ملائکتک و سکّان سماواتک و حملة عرشک و من بعثت من انبیائک و رسلک...

ترجمه: و به شهادت میگیرم همه فرشتگانت را و ساکنین آسمانهایت را و حاملان عرشت را و هرکه را برانگیختی از پیامبران و رسولانت...

در اینجا نیز متوجه می‌شوم که امام معصوم، فرشتگان، ساکنین آسمانها، و حاملان عرش الهی را از یکدیگر تفکیک کرده، و نظر کسانی که حاملان عرش را فرشته میدانند، رد شده است.

الحمدلله‌الذی هدانا لهذا وماکنا لنهتدی لولا ان هداناالله

منابع علمی که از آنها بهره گیری شده:
  1. پیام یونسکو، شمارة 173 سال 1363

  2. مقدمة تاریخچه‌ زمان، هاوکینگ ـ ص یازده

  3. شگفتی‌های کیهان ابراهیم ویکتوری ص 73

  4. اطلاعات علمی ـ 1/9/1366 ص10 و11

  5. تاریخچه زمان ص 146 چاپ مؤسّسه کیهان

  6. تاریخچه زمان ترجمه جدید و مصور


پایان پژوهش و نگارش: سال 1384

ویرایش: 18 خرداد 1398

ویرایش: مهر 1400

ویرایش: اسفند 1402

احمد شمّاع زاده

بعوضه، پشه سرکه، Drosophila

بعوضه، پشه سرکه، Drosophila

احمد شمّاع زاده

دوستی در مورد آیه 26 سوره بقره پرسیده بود:

آیا منظور از بعوضه واقعاً مگس است؟ چون ویدئویی در یوتیوب هست که دکتر هنای می‌گفت اینها گروهی از بنی اسرائیل هستند نه مگس. خواستم نظر شما رو بدونم.


در پاسخ به ایشان نوشتم:

سخن این دکتر مرا به یاد یک سرهنگ متدیّن زمان شاه انداخت؛ که در دهه چهل در کتابش نوشته بود «هدهد نام یکی از سرداران سپاه حضرت سلیمان بوده و نه هدهد پرنده»، و حواسش به بقیه آیه نبوده که حضرت سلیمان می‌گوید «اگر مشخّص شود نافرمانی کرده، ذبحش می‌کنم»؛ که می‌دانیم ذبخ کردن مخصوص حیوانات است. در این آیه نیز خداوند پس از واژه بعوضه می‌افزاید و مافوقها یعنی این کمترین است، و نشان از آن دارد که خداوند یکی از کم ارزشترین آفریدگان خود را مثال زده است.

ولی چگونه می‌شود پشه‌ای را که قرآن کریم به صورت واقعی با آوردن یک مثال از آن یاد کره، به گروهی از قوم بنی اسرائیل ربطش داد؟!! دو نکته:

نکته اول- تا آنجا که از دوران نوجوانی به یاد دارم، به هنگام خواندن این آیه، پشّه در نظرم می‌آمد. از سوی دیگر، بعوضه در زبان عربی به معنای پشه است؛ و عنوان کردن مگس، انسان را به یاد مگسهای خانگی (به زبان انگلیسی: Fly) می‌اندازد. بدین ترتیب مشخص می‌شود که باز هم اولین مترجمی که این واژه را از زبان انگلیسی یا فرانسوی یا لاتین ترجمه کرده، بی دقت ترجمه کرده و پشه سرکه به صورت مگس سرکه در زبان فارسی جا افتاده است.

نکته دوم- در بسیاری از مقاله هایم به این نکته اشاره کرده ام که:

مترجمین و مفسرین قرآن، آن هنگام که آیه ای را به راحتی درک نمی‌کنند، مبنا را بر آنچه که در قرآن آمده نمی‌گذارند و زحمت اندیشیدن در کلام حق را بر خود هموار نمی‌کنند؛ بلکه برعکس عمل می‌کنند و دانش خداوند را در حد دانش خود پایین می‌آورند؛ و آنچه را که خود می‌فهمند، جایگزین کلام حق می‌کنند.


حال ببینیم چرا خداوند از پشه ناچیز در قرآنش یادکرده و برای آن مثالی هم آورده است؟:

یک- معتقد بوده و هستم که قرآن منظومه هستی است و خداوند در آن، از همه اجزای هستی به گونه‌ای واقعی، یا نمادین، و یا در پوشش، یاد کرده است، و ما باید چشم بصیرت قرآنی بیابیم تا آن‌ها را دریابیم.

دو- بعضی از این یاد کردن‌ها معجزاتی از قرآن کریم را شکل می‌دهند که در نگاه اول هیچ تصوری از معجزه بودن آن‌ها نیست؛ ولی با تدبّر در آیه، و بویژه با پیشرفت دانش و آگاهی به روز از دستاوردهای دانش که برای هر قرآن پژوهی لازم است، به آن رمزوراز آن آیات پی می‌بریم؛ که نگارنده به بسیاری از آن‌ها پی برده‌، و اکنون بخشی از مقاله هایم را زیر عنوان اعجازها و شگفتی های قرآن کریم، شکل داده‌اند، و امیدوارم با کوششهای بیشتر و آگاهی از پیشترفتهای دانش، این رهنمودهای الهی را بیشتر بهره خود کنم. نمونه:


مگس؛ حشره کثیفی که ممکن است به درد ما بخورد!

دانشمندان نقشه کامل سلسله ژن های مگس را تهیه کرده اند و می گویند این دستاورد می تواند به کشف درمان های تازه برای بیماری های انسانی کمک کند.

مگس می تواند حامل حدود ۱۰۰ نوع بیماری از جمله یک نوع بیماری عامل کوری باشد.

تیم محققان در دانشگاه کورنل آمریکا میگویند با مقایسه دی ان ای مگس خانگی با مگس میوه توانسته اند ژنهایی که مگس خانگی را در برابر بیماریهایی که ناقل آنهاست مصون میکند شناسایی کنند. آنان همچنین یک کد ژنتیکی منحصر به فرد را که به مگس کمک میکند فضولاتی مانند مدفوع را تجزیه کند کشف کرده اند.

دکتر جف اسکات و همکارانش از کورنل به نشریه "ژنوم بیولوژی" گفتند که اطلاعات مربوط به این ژنها میتواند برای دفع آلودگیهای انسانی و بهبود محیط زیست به ما کمک کند.

مگسهای خانگی در انتقال بیماری نقش فوق العاده ای دارند. آنها مرتبا با لاشه حیوانات، زباله و سایر مواد آلوده آکنده از باکتری، ویروس و دیگر منابع بیماری در تماسند. مگس ها هم از بسیاری از غذاهایی که ما میخوریم تغذیه میکنند و چون چابک هستند فرصت زیادی برای تغذیه از خوراکیهای خانگی دارند. به عقیده کارشناسان تغذیه آنها از مواد مایع یا نیمه مایع (مثل مدفوع) تغذیه میکنند و همین دلیل اصلی حمل این همه عامل بیماری زا توسط مگسهاست.

تغذیه بی وقفه مگسها به این معنی است که مدفوع زیادی تولید میکنند و هرجا بیش از چند ثانیه بنشینند عوامل بیماری زا را هم با مدفوع خود دفع می کنند. اما برخلاف انسان، این زندگی کثیف، آنها را مریض نمیکند. دکتر اسکات و تیمش کنجکاو بودند بدانند چرا چنین است و اینکه آیا ممکن است این نقطه قوت را به نفع انسان به کار برد؟

آنها آرایش پایه ژنهای شش مگس ماده را تعیین کردند. حجم اطلاعات گرداوری شده ۶۹۱ مگابایت بود. آنان سپس این داده ها را با ۱۲۳ مگابایت داده های ژنتیکی مگس میوه (Drosophila melanogaster) مقایسه کردند تا دریابند کدام بخش از بخشهای دی ان ای منحصر به مگس خانگی است و باید مورد مطالعه بیشتر قرار گیرد.

مگس خانگی ژنهای ایمنی خیلی بیشتری از مگس میوه داشت و به علاوه ژنهای ایمنی اش خیلی متنوع تر بود، تا ظاهراً بهتر بتواند در برابر عوامل بیماری زایی که حامل آنهاست محافظت شود.

منبع: آفتاب نیوز مورخ 24 مهر 1393

***

در سال 1384 که پژوهش چهارپایان ویژه قرآنی (قرآن و ژنتیک، معجزه ای از قرآن) را می‌نوشتم، و یک متن علمی به زبان انگلیسی را بررسی می‌کردم، در ذهنم این موضوع شکل گرفته بود که Drosophila یا پشه سرکه از مواد ترش به وجود می‌آید و به مواد ترش هم علاقمند است؛ و چون در آزمایشگاهها همیشه مورد آزمایش قرار می‌گیرد، پس اندامش یکی از ساده‌ترین اندامها و مناسب برای آزمون است. به این متن که از ویکیپدیا برگرفته ام توجه کنید:

مگس‌های سرکه سرده‌ای از زیرراسته کوتاه‌شاخکان، تیرهٔ مگس‌های سرکه است که شامل مگس‌های ریزجثه‌ای چون مگس سرکه معمولی می‌شود. این سرده دارای بیش از ۱۵۰۰ گونه است که تنوع بسیاری در ظاهر، رفتار، و زیستگاه دارند.

نام علمی: Drosophila

رده‌‌بندی بالاتر: Drosophilinae

طبقه: سرده

با دیدن رده بندی بالاتر، ذهنم مستقیماً به سوی و ما فوقهای قرآن رفت که خداوند چقدر دقیق و هدایت گونه سخن گفته، و با به کارگیری این عبارت، انسان را رهنمون شده که این پشّه رده بالاتری نیز دارد! جلّ الخالق!!

در کار خداوند (فعل الهی) با دقت کافی اندیشه کنید:

با آوردن یک مثال در یک جمله کوتاه از یک آیه، چه نکته مهمی را در رسیدن انسان به دانشهای نوین یادآور او شده! بویژه اکنون که دانستیم تنها این نوع پشه دارای 1500 گونه است!! پس انسان اندیشه‌گر از خود می‌پرسد اینهمه گوناگونی در آفرینش یکی از کوچکترین آفریدگانش برای چیست؟!!

و ندای درونش به او می‌گوید برای خداشناسی!! برای پی بردن به عظمت خداوندی که در آفرینش یکی از کوچکترین آفریدگانش هم معجزه می‌کند!!


هردم از باغ مگسان بری می‌رسد! تازه تر از تازه تری می‌رسد:

امروز چهاردهم می 2023، مقاله‌ای را که به زبان انگلیسی است، برای کارنمای آکادمیایم آماده می‌کردم که ناگهان به یاد این مقاله افتادم و پیش خود گفتم اگر از این کشف در مقاله بعوضه یادی نکنم، قدرناشناسی نسبت به خداوندی است که اگر به کوچکترین و بی‌اهمیت ترین آفریدگانش توجه نکنیم بزرگی و عظمت او را درنیافته ایم. پس بخش کوچکی از مقاله را همراه با بخش پایانی آن، که نظر کاشف این کشف است، در اینجا ترجمه می‌کنم:

کشف سه اندامک تازه در سلولهای مگس میوه:

به نظر می رسد این اندامگان مخزنی از فسفات هستند؛ یعنی مولکولی بسیار ضروری برای حیات و ادامه زندگی. اکنون پژوهشگران ساختار این ریزاندام را در درون سلول‌های حیوانی کشف کرده‌اند که مانند مخزنی از فسفات عمل می‌کند و به تنظیم سطوح مواد مغذی در داخل سلول‌ها کمک می‌رساند و فرآیندهایی را آغاز می‌کند که بافت‌ها را در صورت کمبود فسفات حفظ می‌کند. پژوهشگران این ساختار را به‌عنوان گونه تازه‌ای از اندامگان طبقه‌بندی می‌کنند.

وی اضافه می‌کند که کشف اندامگانی تازه در سلول های حیوانی، نشان از آن دارد که هنوز بسیاری چیزها پیرامون فیزیولوژی سلولی وجود دارد. او می‌گوید: «زیبایی آنجاست، و تنها منتظر است تا ما آن را کشف کنیم. نشانی لینک مقاله برای علاقمندان:

New cellular organelle discovered inside fruit fly intestines:

https://www.academia.edu/101753822

از این پشه ریزی که خداوند به سادگی، میلیونها از آن را خلق السّاعة تولید می‌کند، چه کارها که بر نمی‌آید؟!! زمانی معحزه قرآن می‌شود، زمانی عصای دست دانشمندان در آزمایشگاه می‌شود، و زمانی بسیار دور، بزرگترین مدعی خدایی را از پا در می‌آورد. (منظور پشه‌ای است که در بینی نمرود می‌رود، به مغزش می‌رسد، دیوانه اش میکند؛ و او را به خوارترین وضعی می‌کشد!)


آغاز به‌کارگیری مگس سرکه در آزمایش‌ها

این‌گونه به عنوان یک اندامگان نمونه توسط چارلز دابلیو وودوُرث، به‌طور گسترده‌ای در پژوهش‌های زیست‌شناسی، در مطالعات ژنتیک، تن‌کردشناسی، بیماری‌زایی ریزاندامگانی، و فرگشت پیشینهٔ زندگی به کار برده شد. (نقل از ویکیپدیا)

در متن ویکیپدیا، یک اندامگان ترجمه شده، که بهتر بود تک اندامگان ترجمه می‌شد که به همین دلیل به عنوان ساده ترین جاندار تک اندامی در آزمایشگاه مورد آزمایش قرارمیگیرد.


به نظر می‌رسد که خداوند نیز این مثال و این نمونه آزمایشگاهی را برای آزمون بندگانش به کار برده و گفته است: «آنان که کفر ورزیدند، می‌گویند خداوند چه منظوری از این مثال دارد؟! با این مثل بسیاری گمراه می‌شوند و بسیاری نیز هدایت می‌شوند و کسی گمراه نمی‌شود مگر فاسقان»!


بنابر این آیه، دکتر هنای هم به کفر و فسق گراییده؛ زیرا به جای اینکه بیاندشد که چرا خداوند این مثال را آورده، منظور خداوند را نادیده گرفته و فهم خود را جانشین منظور خداوند کرده است!!

إِنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَةً فَمَا فَوْقَهَا ۚ فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُوا فَیَعْلَمُونَ أَنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۖ وَأَمَّا الَّذِینَ کَفَرُوا فَیَقُولُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّهُ بِهَٰذَا مَثَلًا ۘ یُضِلُّ بِهِ کَثِیرًا وَیَهْدِی بِهِ کَثِیرًا ۚ وَمَا یُضِلُّ بِهِ إِلَّا الْفَاسِقِینَ

ترجمه واژگانی آیه: خداوند از اینکه به پشه‌اى و آنچه فراتر از آن است، مَثَل زند، شرم ندارد. پس کسانى که ایمان آورده‌اند مى‌دانند که آن حق است از سوی پروردگارشان؛ ولى کسانى که به کفر گراییده‌اند مى‌گویند خدا از آوردن این مَثَل چه منظوری داشته؟ با این مثل بسیارى گمراه می‌شوند و بسیارى هدایت می‌یابند؛ و به وسیله آن، جز فاسقان گمراه نمى‌شوند.

کلّیّت قرآن نیز چنین است که خداوند در آغازش گفته «هدیً للمتقین» است؛ یعنی اگر پرهیزگار نباشی و به سوی قرآن روی، در رویارویی با قرآن، گمراه می‌شوی!

نگارش و ویرایش: دی 1400

ویرایش دوم: اردی‌بهشت 1402

ویرایش سوم: اسفند 1402

احمد شمّاع زاده