هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

وصف سیستم در قرآن

وصف سیستم در قرآن

(کلٌ یعمل علی شاکلته)

(System)

احمد شمّاع زاده


إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ (ص: 87 و 88)

او جز یک یاداورى براى جهانیان نیست؛ و خبرش را پس از مدّتى خواهید دانست.

این دو آیه کوتاه به ما می‌گویند که قرآن خبرهایی برای جهانیان (و نه تنها مسلمانان) دارد و بویژه برای دانشمندان که آن خبرها را به موقعش متوجه خواهند شد. این معنا در این دو آیه مستتر است که ای مسلمانان اگر شما در فهم آن بکوشید، پیش از دیگران به دانستن خبرهایش موفّق خواهید شد.


چندین سال بود که به دنبال فهم این بخش از آیه 84 سوره اسراء بودم؛ و به هنگام خواندن متون علمی، هر گونه گمانی را که به ذهنم میرسید با این آیه می سنجیدم؛ ولی هیچ‌گاه مانند اکنون که مشغول خواندن بخشی از کتاب مادّه، انرژی، و جهان هستی بودم، به این حد از اطمینان نرسیده بودم که فوراً در کنار صفحه مربوطه بنویسم «این است معنای کل یعمل علی شاکلته و این کلام خداوند در همه سیستمها صدق می‌کند و نه تنها سیستمهای فیزیک ذرّات».


و اما در متن کتاب چه آمده بود که مرا برانگیخت تا بگویم یافتم… یافتم؟:

«وقتی چیزی را مورد توجّه قرار می‌دهیم که از میلیاردها اتم (عدد آووگادرو) تشکیل یافته، این پرسش پیش می‌آید که چرا فیزیکدانها به جای اینکه برای بررسی مسائل ترمودینامیک تنها به یک اتم توجّه نشان دهند، به یک سیستم که از میلیاردها اتم و مولکول تشکیل یافته، توجه می‌کنند؟

پاسخ این است که خواصّ ترمودینامیک یک سیستم عبارت است از میانگین مجموع ارزشهای اتمها و مولکولهای تشکیل‌دهنده آن سیستم؛ همان‌گونه که در بررسی آماری یک جامعه، میانگین سن، دستمزد، درامد، مصرف و … مورد توجه است و نه ارقام مربوط به هر یک از افراد جامعه، به همین ترتیب بیان میانگین خواص شمار وسیعی از اتمها و مولکولها ساده‌تر و گویاتر خواهد بود تا بیان ارقام مربوط به یک اتم یا یک مولکول». (ص: 133 و 134 نوشته دکتر منوچهر بهرون)


آیه 84 سوره اسراء: قُلْ کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَىٰ شَاکِلَتِهِ فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَىٰ سَبِیلًا

ترجمه: ای پیامبر بگو کارکرد هر آفریده‌ای بر مبنای سیستمی است که او را شکل‌داده؛ پس پروردگارتان داناتر است کسی را که اوست راه‌یافته‌تر راهی را.

برای تشریح کلام خداوند باید افزود:

«اجزاء کیهان، مطابق شاکله ای (سیستمی) که در آن واقع شده اند، عمل میکنند و قوانین سیستم بر آن‌ها حاکم است؛ و اگر جزئی خلاف قوانین سیستم خود عمل کند، سیستم آن جزء را از گردونه خود بیرون می‌اندازد»؛ و قرآن کریم چه نیکو این موضوع علمی پیچیده و مهم را تنها با چهار واژه بیان داشته، که خود یکی از اعجازهای قرآن کریم است.

درست است که یک سیستم با گردهم آمدن اعضاء یا اجزایش شکل گرفته؛ ولی ویژگیهایی دارد که از مجموع ویژگیهای هر یک از اعضاء یا اجزائش برتر و بالاتر است؛ جامعه نیز یک سیستم است. در جامعه شناسی می‌گوییم یک + یک + یک = سه نیست. بلکه هنگامی که جامعه شکل گرفت؛ ویژگیهایی را می‌یابد که بالاتر از مجموع ویژگیهای هر یک از اعضای جامعه است و روحیه‌ای بر آن حاکم میشود که به آن روحیه جمعی گویند.

خداوند در این آیه می‌فرماید:

با اینکه هر فرد و هر جزء، بر سیستمی که در آن قرارگرفته تأثیرگذار است و از آن متأثّر نیز میشود، ممکن است خود نداند که در کجای سیستم واقع شده و چه نقشی را در سیستم ایفا می‌کند، ولی خداوند بهتر میداند که در چه راهی است؛ و چه نقشی را در سیستم ایفا می‌کند.


از سوی دیگر رابطه احزاء با کل سیستم دوجانبه است. سیستم هویت خود را مدیون وجود هریک از اجزاء است و به وسیله آن‌ها شکل گرفته است؛ ولی متقابلا به هر یک از اجزاء هویت تازه‌ای می‌بخشد. مثلاً هیأتهای علمی دانشگاهها یا هیأتهای تحریریه (نویسندگان) قابلیتهایی را داشته‌اند که آن هیأت را شکل داده‌اند؛ ولی هنگامی که آن هیأت شکل گرفت، این هیأت است که به هریک از اعضایش که در آن هیأت (سیستم) قرار دارند و با هماهنگی با دیگر اعضا کار می‌کنند، اعتبار و شایستگی می‌بخشد.

دو آیه زیر که مفهوم آیه بالا را به نیکی بیان می‌کنند، موضوع را بازتر به ما می‌فهمانند:

الم تروا ان‌الله یسبح له من فی‌السموات والارض والطیر صافّات کل قد علم صلاته و تسبیحه و الله علیم بما یفعلون وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِیرُ (نور: 41 و 42)

ـ هرکه در هر جای کیهان که زندگی میکند، و پرنده که در هوا پرگشاده‌است، تسبیح‌گوی اوست.

ـ هر جنبنده‌ای در هرجا که باشد، به‌درستی به نماز و تسبیح خود آگاه است.

ـ خداوند به آنچه که آفریدگانش انجام‌می‌دهند، بسیار آگاه است و ملک کیهان از آن خداوند است؛ و صیرورت و بازگشت (آفریدگان) به سوى اوست.

حال ببینیم این هر سه آیه، از دیدگاه دانش چگونه تفسیر و تشریح می‌شوند (همشهری: 19 دی 84):

«این تنها پرندگان مهاجر نیستند که خود را در حهت میدان معناطیسی زمین قرارمی‌دهند؛ اخیراً معلوم شده‌است باکتریها که ارگانیسم‌های ساده‌ای به نظرمی‌رسند نیز در جست‌وجوی خود برای یافتن شرایط بهینه زیستی از این خاصیت بهره‌ می‌برند. این موجودات ذره‌بینی مغناطیسی، از یک قطب‌نمای ریز سلولی متشکل از زنجیره‌ای از تک‌نانوآهنرباها به نام ‹مگنتوزوم› استفاده می‌کنند و همانند عقربه قطب‌نما در حهت میدان مغناطیسی قرارمی‌گیرند».

«اینکه سلولها چگونه می‌توانند مگنتوزومها را علی رغم تمایلی که به دلیل جاذبه مغناطیسی بین آنها برای به هم چسبیدن وجوددارد به صورت زنجیره‌ای پایدار و ثابت دراورند، تاکنون ناشناخته بود؛ اما اخیراً با استفاده از فرایندهای ژنتیک مولکولی و روشهای تصویربرداری مدرن، پژوهشگران ‹مؤسسه ماکس پلانک› در برمن که در زمینه میکروبیولوژی دریایی فعالیت‌دارد، و مؤسسه ماکس پلانک مارتین شراید آلمان که در زمینه بیوشیمی فعالیت دارد؛ با همکاری یکدیگر نوعی پروتئین را یافته‌اند که ایجاد این زنجیره از مگنتوزوم ها را موجب می‌شود».

«این دانشمندان نشان‌داده‌اند که این پروتئین باعث‌ می‌شود تا مگنتوزوم‌ها در راستای ساختار سیتواسکلتی که قبلاً ناشناخته‌ بود قرارگیرند. این باکتری‌ها درون سلول‌های خود، مگنتوزم‌هایی که به صورت زنجیره دنبال هم درمی‌آیند، تشکیل‌می‌دهند؛ و باکتری از آنها برای تشخیص جهت بالا از پایین در میدان مغناطیسی زمین و نیز حرکت در لایه‌های آب برای یافتن بهترین شرایط رشد استفاده می‌کنند».

«برای ساخت مگنتوزوم‌ها ، سلول نه تنها باید مقدار زیادی آهن از محیط پیرامون خود گرفته و اکسید آهن ویژه‌ای تولیدکند، بلکه این بلورها باید دارای اعداد و اشکال و اندازه‌های بلوری کاملاً تعریف‌شده باشند تا بتوانند حسگرهای کارامدی برای میدان مغناطیسی باشند»(خداشناسی سلولی!)

«برای کارکرد بهینه آنها، این بلورهای مگنتوزوم باید به صورت زنجیره‌ای دنبال هم در داخل سلول قرارگیرند تا گشتاور مغناطیسی آنها با هم جمع شود. تنها این ساختار زنجیره‌ای‌شکل است که به مگنتوزوم‌ها این امکان را می‌دهد که همانند عقربه‌های قطب‌نما عمل‌ کرده و باکتری را در راستای میدان مغناطیسی نسبتاً ضعیف زمین قراردهد». و این است معنای کلٌ یعمل علی شاکلته!


«
اخیراً این دانشمندان توانسته‌اند بخشی از دی. ان. آ. را که به نظر می‌رسد حامل کل اطلاعات ژنتیکی ‌لازم برای تشکیل و ساماندهی ذرات مگنتوزوم باشد شناسایی‌کنند. در این بخش از دی ان آ به نام جزیرة مگنتوزوم، دستکم 25 تا 30 ژن مگنتوزومی مختلف وجوددارد ولی نقش آنها کاملاً معلوم نیست. دانشمندان با بررسی جزایر مگنتوزومی و عملکرد آنها به ژنی برخوردند که یکی از تولیدات آن جزئی از غشائی بود که هر بلور مغناطیسی را احاطه می‌کرد». (خداشناسی سلولی!)


«
این واقعیت که ساختار زنجیره‌ای باکتری‌های نانومغناطیسی دقیقاً با ژنتیک تنظیم می‌شوند نیز، اثراتی بر درک ما از چگونگی قرارگرفتن ارگانیسم‌های بالاتر در راستای میدان مغناطیسی می‌دهد. ما سالهاست که می‌دانیم برخی حیوانات نظیر ماهی قرل‌آلا یا کبوتر خانگی در برخی بافتهای ویژه خود دارای زنجیره بلوری مغناطیسی هستند. این زنجیره‌ها به نحو حیرت آوردی شبیه زنجیره‌هایی است که در باکتری‌ها وجودداشته و احتمالاً از طریق مکانسم مشابهی توسعه می‌یابد».

و این یعنی: فَرَبُّکُمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدَىٰ سَبِیلًا


در متن علمی بالا در چند پاراگراف، با واژگان و عبارتهایی همچون قطب نما، قرار گرفتن در جهت میدان مغناطیسی رو به رو شدیم که در اصل تفسیر علمی کل قد علم صلاته و تسبیحه (هر یک از آن‌ها به نماز و تسبیح خود آگاه است.) است، که در آیه‌ 42 سوره نور آمد.

قرآن کریم بی حساب این دو واژه را به کار نگرفته؛ زیرا تنها پرستشی که باید رو به قبله صورت گیرد، نماز است. و خداوند با آوردن واژه صلات پیش از کشف دانشمندان، به آنان گفته است که ما چه آفریدگانی را آفریده ایم و شما در پی رازهای موجودیت، و ویژگیهای آنان باشید!! جل الخالق!

پیرامون مفهوم تسبیح آفریدگان پژوهشهای زیر را ببینید:

تعریف دیگری از کل یعمل علی شاکلته:

«عمل‌کرد هر چیزی، بر مبنای آن چیزی است که او را شکل داده». یعنی همه آفریدگان و هر جزئی از آنها، چه بخشی از یک سلول باشد، همچون ژن و دی. ان. آ.، چه یک تکیاخته ای باشد، چه گیاه باشد، چه ستاره، چه حیوان و چه انسان، همگی نسخه دیگری از خود را به وجود می‌آورند! چه با شکوهند آفریدگان خداوند!!

برگرفته از ما حیات را کشف کردیم، مقاله‌ای از مهبد ابراهیمی- بی بی سی فارسی:

این توصیف جیمز واتسون است از کشف ساختار دی‌. ان‌. ا؛ توصیفی که پنجاه سال پس از کشف، در مصاحبه‌ای با بی‌بی‌سی عنوان شد:

«ساده بود، می‌شد فورا آن را برای همه توضیح داد. برای اینکه بفهمید دی‌. ان‌. ا. چگونه نسخه دیگری از خود می‌سازد، نیازی نبود که دانشمند عالی‌رتبه‌ای باشید».

چهارم آذر 1400

ویرایش دوم: چهارم آبان 1401

ویرایش سوم: خرداد 1402

ویرایش چهارم: بهمن 1402

احمد شمّاع زاده

همه چیز در باره پادمادّه کیهانی

همه چیز در باره پادمادّه کیهانی


احمد شمّاع زاده


إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ (ص: 87 و 88)

او جز یک یاداورى براى جهانیان نیست؛ و خبرش را پس از مدّتى خواهید دانست.

این دو آیه کوتاه به ما می‌گویند که قرآن خبرهایی برای جهانیان (و نه تنها مسلمانان) دارد و بویژه برای دانشمندان که آن خبرها را به موقعش متوجه خواهند شد. این معنا در این دو آیه مستتر است که ای مسلمانان اگر شما در فهم آن بکوشید، پیش از دیگران به دانستن خبرهایش موفّق خواهید شد.


مشغول خواندن مقاله‌ای با عنوان پادماده کیهانی در دانش‌نامة شرق (خرداد 85) بودم که با این جمله روبه‌روشدم: « اگر یک ذرة مادی با ذره‌ای از ضدماده برخورد کند، هردو ناپدید می‌شوند و در مقابل یک پرتو پرانرژی گاما تولید می‌شود. به زبان تراژیک‌تر، اگر یک انسان و ضدانسان با هم دست بدهند، انرژی حاصل از انفجار و ناپدیدشدنشان چیزی معادل هزار انفجار هسته‌ای یک مگاتنی خواهدبود. هرکدام از این بمب‌ها، برای نابودی کامل یک شهر کوچک کفایت‌می‌کند».


سپس در حاشیه دانشنامه نوشتم: «این جمله مرا به یاد داستان حضور فرشتگان در نزد ابراهیم(ع) یا ‹ضیف ابراهیم› می‌اندازد. قرآن می‌فرماید: دست لوط به آنها نرسید. چرا که طبق این یافته علمی، اگر دست انسانی مانند لوط که از ماده‌ است به فرشته‌ که جنسش از ضدماده باشد برسد، انفجاری عظیم رخ‌خواهد داد. پس قرآن مجید بی‌جهت این موضوع را بیان‌ نکرده است».


مطلب را که نوشتم، پیش خود گفتم برای اطمینان که کلام خداوند را جابه‌جا نکرده‌ باشم، به ذهن خود اکتفا نکرده و آیه قرآن را نیز ببینم تا اگر اشتباه‌کرده‌ام، کلام خداوند از جایگاه خود به بیراهه نرود، که گناهی عظیم است.

در آغاز ‹المعجم‌المفهرس› را بازکردم. در زیر ‹ضیف›، آیات24 سورة ذاریات، 27 قمر، و78 هود را انتخاب‌کردم، ولی در هر سه آیه نشانی از ‹دست›‌ نیافتم . پیش خود گفتم پس چرا در ذهن من چنین مانده‌است؟! و اگر واقعاً نیست، چه بهتر که چنین برداشتی را حتا در حاشیه ننویسم.

در همین هنگام مانند برخی موارد دیگر، خداوند خود راهنما شد و چشمم به ‹ضیق› افتاد که درست زیر ‹ضیف› قرارداشت و باز هم آیات 77 هود، و 33 عنکبوت مربوط به داستان ضیف ابراهیم را دیدم. جمله ‹وضاق بهم ذرعاً› در هر دو آیه وجودداشت. می‌دانستم که ‹ذرعاً› یعنی "دستی" چنانکه در سورة کهف می‌خوانیم ‹و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید› یعنی که سگشان دو دستش روی زمین گشاده‌‌ بود.

برای یافتن آیه کامل، به قرآنی که جلو دستم بود و ترجمه مرحوم الهی قمشه‌ای را داشت، بازگشت‌ کردم. ترجمه را هم خواندم. با شگفتی دیدم که آن مرحوم جمله بالا را در هر دو آیه ترجمه نکرده و از آن درگذشته‌است!! به ترجمه استاد خرمشاهی بازگشت‌ کردم. متأسفانه ایشان نیز در هر دو آیه، جمله را چنین ترجمه کرده‌است: ‹و (از کمک به آنان) دستش کوتاه شد›.

ترجمه واژگانی آیه چنین است: ‹و تنگ‌آمد به آنان(فرشتگان) دستی›. خلاصه اینکه: دستی به آنان نرسید. یا حضرت لوط نتوانست با فرشتگان مصافحه‌کند.


وضعیت مرحوم الهی قمشه‌ای در ترجمة آیات الهی روشن است؛ ولی چرا استاد خرمشاهی چنین جمله‌ای را بر کلام خداوند افزوده‌، بسیار شگفت انگیز است!! زیرا مفهوم آیه کاملاً دگرگون‌شده! فرشتگان برای کمک‌ کردن آمده‌بودند، نه کمک‌خواهی! زیرا اصولاً فرشتگان نیازی به غیرخدا ندارند. تنها توجیه این است که اگر جمله را واژگانی ترجمه کنیم، به نظر نامفهوم می‌رسید، که باز هم بهتر از ترجمه واژگونه و دگرگونه آن است!

به نظرمی‌رسد که در ترجمه هایمان هیچگاه لازم نباشد چیزی بر کلام خداوند بیافزاییم مگر آنجا که واژه‌ای در دل آیه نهفته باشد‌ و بخواهیم در ترجمه آشکارش کنیم. ولی هرگاه واژه یا عبارتی را بر کلام خداوند بیفزاییم که بر اساس درک ما از آیه شکل گرفته باشد، و یا یک واژه یا بخشی از آیه را ترجمه نکنیم تا ترجمه‌مان روان شود، مصداق این کلام خداوند است: یحرفون الکلم عن مواضعه

یکی از دلایلی که باید گفت کاربری استعاری و مجازی از واژه حقیقی ‹ذرع› به معنای دست صحیح نیست، که مترجمان و مفسران (از جمله استاد خرمشاهی) به جای کلام خداوند میگذارند، مربوط به خود قرآن کریم است که این واژه را که به دو صورت در سه آیه ذکر کرده، در هر سه آیه، معنای حقیقی دست را در نظرداشته و گرنه مانند دیگر موارد واژة ‹ید› یا ‹یمین› را به‌ کارمیبرد که در قرآن کریم فراوان یافت‌می‌شود، مانند:

غلّت ایدیهم بل یداه مبسوطتان، یدالله فوق ایدیهم، و السموات مطویّات بیمینه


از سوی دیگر، خداوند در آیه‌های 69 و 70 سورة هود بر نظر خود تأکید میکند تا ما از موضوع سرسری نگذریم:

در این دو آیه می‌فرماید هنگامی که فرستادگانمان برای بشارت نزد ابراهیم رسیدند، پس از سلام و علیک، چیزی نگذشت که یک گوساله بریان برای آنان آورد. پس هنگامی که دید دستان فرستادگان به گوساله نمی‌رسد!، آنها را بیگانه (نامأنوس و عجیب‌وغریب) دانست: فلما رءا ایدیهم لایصل الیه، نکرهم و اوجس منه خیفه

می‌بینیم که خداوند این دو آیه را تنها برای همین موضوع آورده و این دو آیه ظاهراً چیز دیگری به‌ ما نمی‌دهند. بویژه که در این آیه به موضوع از دیدگاه دیگری نگریسته‌شده، در دو آیه ذرعاً دار، دست لوط به فرستادگان نرسید، ولی در اینجا دست فرستادگان به گوساله نمی‌رسد.


مرحوم الهی قمشه‌ای ترجمه کرده: «و چون ابراهیم دید که آنان بطعام دست دراز نمیکنند...»، درصورتی‌که خداوند می‌گوید دست درازکردند، ولی دستشان نرسید. شاید خود فرستادگان نمی‌دانستند که اگر دستشان به غذا ( که مادی‌ است) بخورد چه فاجعه‌ای رخ‌ خواهد داد و برای حفظ ظاهر می‌خواستند از غذا بخورند. ولی دیدند که دستشان به غذا نمی‌رسد!

استاد خرمشاهی این آیه را دقیق ترجمه کرده‌است: «و چون دید که دستانشان به سوی آن نمی‌رسد، به آنان احساس بیگانگی کرد».

حتا اگر کسی بخواهد از ترجمه‌هایی که مفسران و مترجمان برای دو آیة ‹ذرعاً› دار نوشته‌اند بگذرد، دیگر نمی‌تواند از این آیه نیز بگذرد. در اینجا نیز بسیارروشن بیان شده که تماس میان فرشتگان و چیزی مادی (مانند گوساله بریان‌شده، نه جاندار تا کسانی نتوانند در این آیه هم ان‌قلت بگذارند) امکان‌پذیر نبوده‌است.

در معنای ‹وصل› که ‹رسیدن دست به چیزی› است نیز نمی‌توان شک کرد، زیرا در آیة 81 همین سوره‌ (هود) آمده‌است: لن یصلوا الیک› یعنی همان فرشتگان به لوط گفتند ‹دست قومت هرگز به تو نمی‌رسد›. که برای دلداری دادن حضرت لوط بود تا از قوم خود بیش از این نترسد تا فردا فرارسد که قومش به دیار نیستی رهنمون می‌شدند.


ممکن است برای برخی ذهنهای کنجکاو دو پرسش پیش آید:

یک- فرشتگان اگر از پادماده باشند، چگونه به صورت مادّه دیدنی در میآمده اند؟

دو- با توجه به اینکه زمین و هوا هم از عناصر مادّی شکل گرفته اند، چگونه با ورود فرشتگان به جوّ زمین و برخورد جسم فرشتگان با هوا و زمین، انفجار رخ نمیداده است؟


روشنگری: در طول تاریخ موجودیت انس و جن بر روی کره زمین، سخن بسیار از آن رفته است که فرشتگان با زمین رفت و آمد داشته اند. برخی آیات قرآن نیز بر این موضوع صحّه میگذارند. پس با پاسخ دادن به این موضوع، همه رفت و آمدهای فرشتگان با سیاره زمین، منطقی و عقلانی توجیه میشوند؛ و اگر قرآن در داستان ضیف ابراهیم این موضوع را یاداورمان شده، به مانند دیگر مسائل و موضوعهای قرآنی، به دلیل موجز و مجمل بودن روش بیان قرآن کریم است.


پاسخ به پرسش اول: فرشتگان و گونه هایی از جنها، تنها موجوداتی هستند که میتوانند تغییرشکل، هیأت و صورت دهند؛ به آن دلیل که پیکر آنان از عناصری برخوردار است که این تغییر و دگرگونی را برای آن‌ها فراهم میسازد. دانشمندان نیز به این موضوع پی برده‌اند ولی هنوز آن عناصر را کشف نکرده اند. (داشتن عنصر شماره 116 و تبدیل آن به عنصر شماره 117)


پاسخ به پرسش دوم: مثالهایی را که خداوند برای بیان این موضوع آورده، نشان و دلالت بر این دارند که باید به موضوع با دید فراگیرتری بنگریم و بدانیم که رادع و مانعی فراگیرتر، در این میان کاربرد داشته‌است. خداوند به ما میگوید هرگاه فرشتگان را به سیاره زمین اعزام کرده ایم، همواره یک هاله محافظ (Protective Halo) به همراه آن‌ها بوده است. (که به نظر میرسد این هاله، در ظاهر نورانی بوده است.)


بررسی موضوع از دیدگاهی دیگر

موضوع ضیافت یا مهمانی ابراهیم وپذیرایی ایشان از فرستادگان خداوند است. در این گونه ارسال سفیر یا پیامرسانی، چهار واقعه حتمی است:

- سلام و احوالپرسی

- دست دادن یا مصافحه

- بیان موضوع اعزام سفیران و پیام آنان

- پذیرایی از مهمان


درباره این ضیافت در چندین آیه بیان شده که دو مورد اول و سوم که شفاهی بوده، انجام شده ولی دو مورد دوم و چهارم که عملی بوده، به انجام نرسیده است. چرا؟

آیا جز این است که منظور از این آیات بیان موضوع مورد نظر این پژوهش بوده است؟

اگر نباشد آیا این آیات کاربرد دیگری هم دارند؟ اگر دارند چیست؟

آیا در گذشتن از موضوع در ترجمه و تفسیرها راهی برای فهم آیه است یا روشی برای شانه خالی کردن از زیر بار فهم آن؟

حتا اگر در نظر آوریم که سطحی نگری مترجمین و مفسرین درست بوده‌باشد. پرسش این است که آیا در آن صورت، به قرآن کریم و عظیم تنها به گونه یک کتاب قصه ننگریسته‌ایم؟ و این در حالی است که تمام نکته‌های بدیع قرآن را در میان همین قصه‌ها و ضرب‌المثلها و برخورد با مشرکان و کافران می‌توان یافت. قرآن کتاب هدایت است: نزل‌القرآن علی سبعه احرف یعنی همین.


از ترجمه ها و حتّا تفسیرها که بگذریم، آیا بهتر از این می‌شد یک نکته مهم در دانش فیزیک کیهان را به گونه‌ای مختصر و مفید ولی در سه آیه که نشان از اهمیت آن دارد، یاداور انسان امروزی شد؟ که این نوع راهنمایی‌ها و یاداوری‌ها وگوشزدها ویژه قرآن کریم است، تا ما به بیراهه نرویم؛ درصورتی که ما با جایگزین‌ کردن دانسته‌های سطحی و پیش‌پاافتاده خود به جای کلام خداوند، خوانندگان قرآن را در فهم آیات قرآن به بیراهه میبریم!!

داستان ضیف ابراهیم برای خداوند بسیار ارزشمند بوده که در چند سوره و طی چندین آیه به آن پرداخته است و یقیناً نکته‌های بدیع دیگری را نیز در خود نهفته دارد. از جمله اینکه خداوند با همین روش شهرهای سودوم و گومورا (شهرهای قوم لوط) را نابود کرده است؛ زیرا تنها در قضیه ضیف ابراهیم است که خداوند فرشتگان را هم مجهّز به نیروی نابود کننده فرستاده و هم اختیار کامل به آن‌ها داده، جز آنکه زمان اجرا را خود مدیریت کرده است. این موضوع از آیات 31 تا 34 سوره عنکبوت به دست میآید که میفرماید:

لَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَىٰ قَالُوا إِنَّا مُهْلِکُو أَهْلِ هَـٰذِهِ الْقَرْیَةِ ۖ إِنَّ أَهْلَهَا کَانُوا ظَالِمِینَ ﴿٣١﴾ قَالَ إِنَّ فِیهَا لُوطًا ۚ قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِیهَا ۖ لَنُنَجِّیَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ ﴿٣٢﴾ وَلَمَّا أَن جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالُوا لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ ۖ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَأَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ ﴿٣٣﴾ إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَىٰ أَهْلِ هَـٰذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿٣٤﴾ وَلَقَد تَّرَکْنَا مِنْهَا آیَةً بَیِّنَةً لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿٣٥

ترجمه: هنگامی که فرستادگانمان با خبری نزد ابراهیم رفتند، گفتند ما هلاک کننده ایم اهل این آبادی را. همانا که اهل آن ستمگرند. (31) ابراهیم گفت ولی در آن آبادی لوط هست. آنان گفتند ما داناتریم به اینکه چه کسی در آن است. حتماً او و خانواده اش را نجات میدهیم مگر زنش را که از بازماندگان خواهد بود. (32) و هنگامی که فرستادگان ما به نزد لوط رفتند، لوط به آنان مشکوک شد و دستش به آنان نرسید. فرستادگان گفتند نترس و اندوهگین مباش ما تو و خانواده ات جز همسرت را نجات میدهیم. (33) ما فرومیفرستیم بر اهل این آبادی بلایی آسمانی به دلیل آنچه که فسق میکردند. (34) و به درستی که برجای گذاردیم از این رخداد، نشانه ای مستدل برای گروهی که تعقل میکنند (در آثار برجای مانده از گذشتگان) (35)

تنها جایی در قرآن که خداوند به فرشتگان اختیار کامل داده است، در موضوع ضیف ابراهیم است. فرشتگان در این آیات میگویند ما چنین و چنان میکنیم در حالی که در دیگر آیات تنها خداوند میگوید ما (یعنی من و نیروهایم که منظور فرشتگان باشند.) به آیات بالا دوباره نظری مافکنیم:


در آیه 31 آمده است که ما قوم لوط را هلاک میکنیم. و در آیه 32 به ابراهیم میگویند ما داناتریم که چه کسی در آنجاست و اینکه ما خانواده او را نجات میدهیم جز همسرش را. در آیه 33 به خود لوط میگویند که ما تو و خانواده جز همسرت را نجات میدهیم؛ و در آیه 34 میگویند ما فرو میفرستیم بر اهل این آبادی بلایی آسمانی را.


دلایل دیگری که نشان میدهد خداوند به فرشتگان اختیار کامل داده بود، در این آیات به خوبی نمایان است:

در سوره هود آیه 82 میفرماید: آنگاه که فرمان ما فرارسید زیرورو کردیم آنها را و آنان را سنگباران کردیم با سنگهایی از سجیل منضود (سنگ گل انبوه)

و در سوره عنکبوت آیه 34 در همین زمینه (نابودی قوم لوط) میفرماید: به درستی برجاگذاشتیم از آن (بلای آسمانی) نشانه ای آشکار برای پژوهشگران (قوم یعقلون).

و در آیه های 8 و9 سوره انعام میفرماید: کافران گفتند چرا خدا بر حضرت رسول فرشته ای نمیفرستد؟ (که قابل دیدن برای ما باشد و آشکارا آن فرشته را ببینیم و خداوند خود پاسخ میدهد که) و اگر میفرستادیم فرشته ای را همه چیز تمام میشد. (نکته مندرج در این آیه نیز اشاره به پادماده بودن جنس فرشتگان است. بنابراین) هرگاه قراردهیم فرشته ای را حتماً او را به شکل مردی ( تغییرشکل و ماهیت تا قابل تحمل برای زمین باشد و انفجار رخ ندهد.) قرارمیدهیم و میپوشانیم بر او از همان لباسهایی که آنان میپوشند. (یعنی به صورت ناشناس همان گونه که برای حضرت ابراهیم و لوط و قومهایشان ناشناخته شان کردیم.)


قوم لوط (شهرهای سودوم و گومورا)

در کودکی یک فیلم زیر عنوان سدوم و گومورا که هالیوود ساخته بود دیده بودم ولی چیزی از آن را به خاطر ندارم. اکنون آن فیلم سینمایی در یوتیوب قابل دیدن است. در این فیلم که طبق روایت تورات به تصویر درامده و همان گونه که در قرآن نیز اشاره شده، هیچیک از همراهان لوط نبایستی به هنگام مهاجرت سحرگاهی روی خود را برگردانند و به سروصداهای ناشی از انفجارها که میشنوند توجه کنند.

در این فیلم نیز نشان داده شده که زنی از همراهان لوط که طبق گفته قرآن زنش هست، روی خود را برمیگرداند و در همان حال گردوغبار ناشی از انفجار، این زن را فرامیگیرد و لایه ضخیمی از ماده انفجاری بدن او را میپوشاند و به صورت سنگ در میآید. حضرت لوط زمانی متوجه میشود، که کار از کار گذشته و جلو چشمانش این واقعه رخ میدهد.


به تازگی نیز فیلم مستندی از شهری دراردن و آثار قوم لوط باز هم زیر عنوان قومهای سدوم و گومورا که طبق راهنماییهای تورات است تهیه شده و درباره همان زن سنگ شده که به صورت مجسمه در آن فیلم قدیمی آمده بود، سخنانی بیان میشود.


این فیلمها به آیه 34 سوره عنکبوت (که در بالا به آن اشاره شد) تحقق بخشیده اند و بدین ترتیب باستانشناسان میتوانند با پژوهش های خود و فیزیکدانان با بررسی آثار برجای مانده از انفجارهایی که رخ داده، (موضوع آیه 35) نکات علمی تازه ای را با راهنمایی قرآن کریم بیاموزند. دو نکته:

نکته اول: با توجه به اینکه ممکن است فرشتگان گونه های متفاوتی داشته باشند، یکی از دلایلی که میتواند گمان ما را بر پادماده بودن جنس فرشتگانی که یک روز پیش از واقعه از عالم ملکوت یا جهان فرشتگان به زمین رسیده بودند، این است که آنان مأموریت داشتند تا سحرگاه فرارسد و آنان با تماس خود با ماده، انفجارهایی را صورت دهند و مأموریت خود را به انجام رسانند. زیرا تنها در رخداد ضیف ابراهیم و آیه و ضاق بهم ذرعاً است که این موضوع مطرح میشود و در موارد بسیاری که فرشتگان به زمین گسیل و مأمور شده اند از این ویژگی فرشتگان بویژه با اختیارات تام یاد نشده است!!

نکته دوم در این رخداد این است که تبدیل به سنگ شدن هرانکس که به پرتوهای ناشی از برخورد ماده با پادماده (پرتوهای گاما) نگاه کند، یک مشیت مقطعی الهی نبوده؛ بلکه این سنتی الهی و قانونی طبیعی است که هرگاه یک شیء مادی مستقیما در برابر این گونه پرتوها قرارگیرد موجب جذب غبار اتمی روی آن ماده شده و به طور طبیعی آن ماده به جرمی همچون سنگ تبدیل میشود. به همین دلیل در این فیلم میبینیم هنگامی که آن زن پرتوها را میبیند در آغاز صورتش دگرگون میشود و سپس تمام بدنش به جرمی سخت یعنی سنگ تبدیل میشود.

در ارتباط مستقیم با این موضوع به این نکته از تاریخچه کشف پادمادّه که در پایان مقاله میآید توجه شود:

اشعه گاما خود میتواند در اتاق حباب و در یک میدان مغناطیسی قوی هنگام عبور از هیدروژن مایع به الکترون و پوزیترون یعنی به جرم تبدیل گردد.


چرا جنس فرشتگان پادماده است؟

ممکن است بر این نظر خرده‌گرفته شود که چرا جنس فرشتگان را پادماده گرفته‌ای و اگر جنس آنها پادماده نباشد،‌ تمام بحث بیهوده‌است.


پاسخ:

الف ـ دستاوردهای دانش: در جهان دانش، تا آنجا که دانش انسانی بدان دست یافته‌است، تمام هستی از این چهار مورد شکل‌گرفته‌است:

ـ پرتوهای گوناگون مانند گاما، ایکس، فرابنفش، نور معمولی، فروسرخ.

ـ انرژی که به ماده تبدیل می‌گردد.

ـ ماده که به انرژی تبدیل می‌گردد.

ـ پادماده که به شکل‌های دیگر درمی‌آید.


دانشمندان همه موارد بالا را شناسایی کرده‌اند، و به این نتیجه رسیده‌اند که پادماده بسیار کمیاب است. منظور از کمیاب یعنی به دید انسان کم آمده است، و جایگاه آن را نیز در کیهان نمی‌دانند وگرنه ممکن است پادماده بخش بزرگی از کیهان را دربرگرفته باشد. بخشی را که تاکنون گم‌کرده‌اند و نمی‌دانند چیست و ما میتوانیم آن را عالم ملکوت بنامیم (که در مقاله سازمان کیهان در قرآن به آن پرداخته ام).

در مورد اینکه چرا دانشمندان نمیتوانند آن را بازشناسند، به تاریخچه کشف پادمادّه که در پایان مقاله خواهد آمد توجه شود.


ب ـ باورهای دینی. در دین مبین اسلام بجز واجب‌الوجود که خداوند است (خداوند نور است ولی نه نوری که به دید ما بیاید، بلکه مصدر انوار است) مایه های اولیه یا منشأ نمود‌های هستی (ممکن‌الوجودها) بر مبنای حدیثی از پیامبر اسلام به گونه زیرند:

- انسان از خاک آفریده شده.

- جن‌ها از نار(انرژی حرارتی) آفریده‌شده‌اند.

- فرشتگان از نور آفریده‌شده‌اند.


روشنگری:

ـ خداوند که جایگاه خود را دارد.

ـ طبق آیات قرآن، انسان از خاک و جن از انرژی حرارتی آفریده شده‌اند؛ یعنی هر دو مادّی هستند و از بسیاری جهات با یکدیگر برابرند که در سورة الرحمن بدان‌ها اشاره شده. دارای جسم و دیدنی هستند.، ولی برای گذران زندگی بر این کره خاکی و نیز در آخرت، با یکدیگر آمیزش ندارند.

ـ پس فرشتگان چگونه‌اند؟ درست است که منشأشان نور است، ولی اکنون جسمشان از چیست؟


ـ اگر می‌گوییم انسان از خاک است بدان معنا نیست که جنس کنونی او خاک است مسلم است که ما خاک نیستیم، بلکه جسم ما از گوشت و پوست و استخوان و غیره شکل گرفته است.

ـ اگر می‌گوییم جن از حرارت است به معنای آن نیست که اکنون جن‌ها حرارت اند بلکه آنها نیز مانند ما جسمی دارند دیدنی و لمس‌کردنی.

ـ فرشتگان را اجسامی نادیدنی دانسته‌اند که به خواست خداوند تغییر شکل‌‌داده و برای مأموریت‌های گوناگون به زمین گسیل‌شده و میشوند. نمی‌توان گفت که جسم کنونی آنها نور است، بلکه تنها مایه اولیه آنها نور بوده‌است. پس جسم کنونی آنها از چیست؟


نظر به اینکه منشأ و مایه اولیه پادمادّه از دیدگاه کیهانشناسان نیز پرتوها (نورها)ی کیهانی هستند ( که در تاریخچه کشف پادّماده آمده). پس ثابت میشود که فرشتگان از پادمادّه هستند؛ زیرا اگر غیر از این بود خداوند لزومی به تغییر شکلشان و گسیلشان به زمین نمی‌دید، بویژه آنکه تنها پادماه است که قابلیت تغییرشکل را دارد.

از سوی دیگر، با اینکه پادماده در کیهان بسیار زیاد است، ولی بسیار کم به دید کیهانشناسان میآید. دلیلش این است که:

اگر بخواهیم با دید قرآنی به آن بنگریم، «جهان ملکوت» یا جهان فرشتگان بسیار گسترده، ولی نادیدنی است. همان جهانی که کیهانشناسان با عنوان ماده تاریک از آن یاد میکنند و در حدود 23% کیهان را شکل میدهد؛ ولی متأسفانه کیهانشناسان نمیتوانند جهان فرشتگان را شناسایی کنند. آنان نمیدانند هرآنچه را که میبینند، مادّه است و آنچه را که نمیبینند ولی وزن آن را محاسبه کرده اند، جهانهای دیگری هستند. آنان پیرامون تشخیص مادّه از پادمادّه، چنین نظری دارند:

اگر سیاره یا ستاره یا کهکشانی در اقصی نقاط کیهان وجود داشته باشد که اتمهای آن از ضدماده تشکیل یافته باشد، شناخت آن برای ما در شرایط امروزی غیرممکن است و ما نمیتوانیم تشخیص بدهیم که آن کرات یا کهکشانها از مادّه تشکیل یافته اند یا پادمادّه. زیرا همگی ستارگان از خود نور ساطع میکنند و نور یک وجه مادی خنثی است و از راه تلسکوپ نمیتوان به درک و شناخت ساختمان ستاره که از ماده یا پادماده تشکیل شده پی برد.


این ویدئو را که امروز (26 بهمن 1402، برابر با پانزدهم فوریه 2024) در پوتیوب یافتم، بیان کننده قیمت سرسام آوری است که برای پادمادّه در نظر گرفته شده، و تأییدی است بر اینکه پادمادّه اگر هم به دست دانشمندان رسیده باشد، گرانترین کالای روی زمین است:

https://www.youtube.com/shorts/nZ1OdVkfAPs


تاریخچه کشف پادمادّه و برخی ویژگیهای آن، برای شناخت بهتر پادمادّه

(برگرفته از کتاب ماده، انرژی و جهان هستی. ص 117 تا 121)

در سال 1932 روزی اندرسون مشغول عکسبرداری و ثبت پرتوهای کیهانی در اتاق یونیزاسیون بود. ناگهان متوجه شد که روی عکسها ردپا و اثری مشابه اثر الکترون معمولی ولی با انحراف و خط سیری ضد و مخالف الکترون مشاهده میگردد. اندرسون از بررسی عکسها به این نتیجه رسید که میبایست یک ذره با بار الکتریکی مثبت و ضد الکترون باشد. آزمایش از پرتوهای کیهانی پس از نفوذ در یک صفحه سربی نازک که در سر راهش قرارداده شده بود به هنگام ورود در میدان مغناطیسی قوی بارها تکرار و عکسبرداری شد. اندرسون با در دست داشتن عکسهای مختلف نشان داد که این ذره جدید دارای بار الکتریکی مثبت است ولی جرم آن عینا برابر با الکترون بوده و بنابراین مخالف و ضد ذره الکترون میباشد و آن را پوزیترون نامید... این کشف برای اندرسون جایزه نوبل سال 1936 را به ارمغان آورد.

عمر پوزیترون بسیار کوتاه است. به محض اینکه پوزیترون با الکترون برخورد و تماس بگیرد، هر دو ذره به دلایلی که در آن زمان هنوز ناشناخته بود، همدیگر را متقابلا به نابودی کشیده و جرم خود را از دست میدهند و در قبال آن، انرژی آزاد میکنند... اگر جرم یک الکترون یا یک پوزیترون را در مربع سرعت نور ضرب کنیم، میزان انرژی حاصله یک میلیون (مگا) ولت است که به صورت اشعه گاما ظاهر میشود. اشعه گاما خود میتواند در اتاق حباب و در یک میدان مغناطیسی قوی هنگام عبور از هیدروژن مایع به الکترون و پوزیترون یعنی به جرم تبدیل گردد...

اگر پادماده در اختیار داشته باشیم و بتوانیم آن را به میل خود با ماده در تماس قراردهیم، به یک منبع عظیم انرژی رایگان دست یافته ایم. ولی باید متذکر شد که محققاً، نه بر روی کره زمین و نه در اطراف آن، ضد ماده وجود ندارد و برای ایجاد آن به صورت مصنوعی نیز باید میزان معتنابهی انرژی صرف کرد که خود نقض غرض است. با اطلاعات و علم امروزی و با همه وسایلی که تکنولوژی جدید در اختیار بشر گذاشته هنوز خواب و خیال است که ضدماده را به عنوان یک منبع انرژی قابل استفاده تصورکنیم...

تا به حال راجع به ذره و ضدذره سخن رفت. اگر ضدماده را عمومیت داده و از آن به ساخت اشیاء بپردازیم، هیچگونه فرقی میان چیزی که از ماده ساخته شده و چیزی که از پاماده به وجود آمده، نمی یابیم؛ مگر آنکه این دو شیء به هم نزدیک شوند و در نتیجه به انرژی تبدیل گردند.


اگر سیاره یا ستاره یا کهکشانی در اقصی نقاط کیهان وجود داشته باشد که اتمهای آن از ضدماده تشکیل یافته باشد، شناخت آن برای ما در شرایط امروزی غیرممکن است و ما نمیتوانیم تشخیص بدهیم که آن کرات یا کهکشانها از ماده تشکیل یافته اند یا پادماده. زیرا همگی ستارگان از خود نور ساطع میکنند و نور یک وجه مادی خنثی است و از راه تلسکوپ نمیتوان به درک و شناخت ساختمان ستاره که از ماده یا پادماده تشکیل شده پی برد.

تاریخ نگارش: دی 1385

ویرایش دوم: آبان 1393

ویرایش سوم: بهمن 1393

ویرایش چهارم: مرداد 1394

ویرایش پنجم: دی 1396

ویرایش ششم: فروردین 1398

ویرایش هفتم: آذر 1399

ویرایش هشتم: بهمن 1402

احمد شمّاع‌زاده

سپاهیان یاغی، روحانیون فاسد

گاوبندی سپاهیان با روحانیان در تاریخ ایران

درسی از زندگی برای زندگی- 23


برای آگاهی کسانی که موضوع حمله اعراب به ایران را به درستی درک نکرده اند

و از این اصل سیاسی و اجتماعی غافلند که کرم درخت از خود درخت است.


پایان سلطنت نوشروان، ایران وضعی سخت متزلزل داشت. سپاه یاغی بود و روحانیت روی در فساد داشت. فسادی که در وضع روحانی بود، از قدرت و نفوذ موبدان بر میخاست. تشتت و اختلاف در عقاید و آراء پدید آمده بود. و موبدان در ریا و تعصب و دروغ و رشوه غرق بودند. مزدک و پیش از او مانی برای آنکه تحولی در اوضاع روحانی و دینی پدید آورند خود کوششی کردند اما نتیجه ای نگرفتند.

کار مزدک با مقاومت روحانیان و مخالفت سپاهیان مواجه شد و موجب فتنه و تباهی گشت. رای و تدبیر نوشروان که با خشونتی بی اندازه توأم بود این فتنه را به ظاهر فرونشاند اما عدالتی که در افسانه ها به او نسبت داده اند نتوانست ریشة ظلم و فساد را یکسر از بن برآورد. از این رو با مرگ او باز روحانیان و سپاهیان سر به فتنه انگیزی برآوردند. سلطنت کوتاه هرمز با مخالفت روحانیان و سپاهیان به سرآمد و پرویز نیز با آنکه در جنگها کامیابیهایی داشت از اشتغال به عشرت و هوس فرصت آن را نیافت که نظمی و نسقی به کارهای پریشان بدهد. جنگهای بیهودة او نیز با آن همه تجملی که جمع آورده بود، جز آنکه خزانة مملکت را تهی کند نتیجه ای نداد. فتنه ای که دست شیرویه را به خون پدر آلوده ساخت از نیرنگ سپاهیان و روحانیان بود. و از آن پس، این دو طبقه چنان سلطنت را بازیچة خویش کردند که دیگر از آن جز نامی نمانده بود.

سرداران سپاه مانند شهربراز و پیروز و فرخ هرمزد همان راهی را که پیش از آنها بهرام چوبین رفته بود پیش گرفتند و هر یک روزی چند تخت و تاج را غصب کردند.اردشیر خردسال پسر شیرویه، و پوراندخت و آزرمیدخت، نیز قدرت آن را نداشتند که با نفوذ و مطامع سرداران برآیند. چند تن دیگر نیز که بر این تخت لرزان بی ثبات برآمدند یا کشته شدند و یا از سلطنت خلع شدند. یزدگرد آخرین بازماندة تاجداری بود که از تخمة ساسانیان مانده بود. اما او نیز کاری از پیش نبرد و گرفتار سرنوشت شوم بدفرجامی شد که دولت و ملک ساسانیان را یکسره از میان برد. بدین گونه سپاهیان یاغی و روحانیان فاسد را پروای مملکت داری نبود و جز سودجویی و کامرانی خویش اندیشه ای دیگر نداشتند. پیشه وران و کشاورزان نیز، که بار سنگین مخارج آنان را بر دوش داشتند در حفظ این اوضاع سودی گمان نمیبردند. بنابراین مملکت بر لب بحر فنا رسیده بود و یک ضربت کافی بود که آن را به کام طوفان حوادث بیفکند. این ضربتی بود، که عرب وارد آورد و مدت دو قرن دراز کشوری آباد و آراسته را عرضة دردناکترین طوفان حوادث کرد.


منبع: کتاب دو قرن سکوت عبدالحسین زرین کوب - ص: 28



شیعه و سنّی ! وحدت قرآنی یا هوای نفسانی؟

شیعه و سنّی

وحدت قرآنی یا هوای نفسانی؟

احمد شماع زاده

یکی از مهمترین شخصیّتهایی که موجب شکاف بیشتر میان شیعه و سنی شده شیخ عباس قمی است؛ وی با ریزه کاریهای ویژه ای که در تدوین و تنظیم کتاب مفاتیح الجنان به کار برده، و از آنجا که مفاتیح الجنان پس از قرآن کریم در قریب به اتّفاق همه خانه های شیعیان وجود داشته و دارد، بیشترین تأثیر را بر تفرقه میان شیعه و سنی گذارده است. چند نمونه:

با پرسش، و پاسخی از استاد امیرحسین ترکاشوند کارشناس حدیث، ثابت شد که شیخ عبّاس قمی، عامدانه و به دلیل دشمنی اش با اهل سنّت، موجب شده شیعیان از بسیاری ثوابها محروم بمانند:

پرسش: علمای اهل تسنن تأکید بسیاری دارند بر روایتی از رسول اکرم(ص) که فرموده هرکس شش روز از ماه شوال را روزه بگیرد، گویی همه سال را روزه بوده. ولی مفاتیح الجنان در این زمینه ساکت است. خواستم بدانم شما میتوانی از میان کتابهای علمای بزرگ شیعه چنین حدیثی را در بیاورید تا بدانیم مرحوم شیخ عباس قمی از جمله کسانی است که فاصله شیعه و سنی را زیادتر کرده است یا نه؟

خلاصه‌ای از پاسخ مفصل نامبرده: حدیث روزه ماه شوال را در منابع کهن شیعی (بجز الغارات) نیافتم ولی به نقل از الغارات در بحارالانوار، مستدرک الوسائل و جامع الاحادیث بروجردی آمده است. جالب اینکه در نقل شیعی، این سخن پیامبر را امام علی برای محمد بن ابی بکر مکتوب کرده است. بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج 94 - ص 108 - 46


نمونه دوم: اهل تسنن ثواب بسیار فراوانی را برای نماز عندالفجر قائلند؛ ولی شیعیان به طور کلی از چنین موضوعی بی اطلاعند. این نماز دو رکعت است که همزمان با فجر خوانده میشود؛ و پس از آن، نماز صبح را میخوانند، البته این نماز بیشتر مناسب کسانی است که پیش از فجر مشغول نماز نافله و یا نمازهای شفع و وتر هستند. علمای اهل تسنّن، توصیه اکید عمل به این نماز را با نقل از یک یا چند راوی از رسول اکرم (ص) برای مخاطبانشان نقل میکنند.

نمونه سوّم: جایگزین کردن زیارت عاشورای جعلی (که توسط غالیان یا جعالان زیارت و حدیث تدوین شده) به جای اصلی، و به حاشیه بردن زیارت عاشورای اصلی زیر عنوان زیارت عاشورای غیرمعروفه. برای توضیح مفصل، لینک زیر را باز کنید:

نقدی بر زیارت عاشورای معروفه: https://www.academia.edu/9091151



نمونه چهارم: وی در مورد اعمال شب بیست و هفتم تنها به سه سطر!! نوشته و دعا اکتفاکرده و حتّا ننوشته است که این شب یکی از شبهای قدر است؛ بلکه این شب عظیم را به مانند شب قدر وصف کرده است؛ و راضی شده این حقیقت را بپوشاند که کتابهای شیعیان و روایات شیعی این شب را یکی از شبهای مهم قدر دانسته اند؛ تنها به این دلیل که اهل تسنن تأکیدشان بر شب قدر بودن آن بسیار زیاد است.

نگارنده به یاد دارد در سالهایی دور، یک روحانی میانسال شیعه، در شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان بر منبر این موضوع را به میان کشید که: «امشب شبی است که احتمال قدر بودنش بسیار زیاد است و روایات زیادی در این زمینه وارد شده است».

از سوی دیگر در دعاهای روزهای ماه رمضان که راوی آنها ابن عباس از رسول اکرم (ص) است، میبینیم تنها در دعای روز بیست و هفتم این گونه آمده است: اللهم ارزقنی فیه فضل لیله القدر... این جمله نشان میدهد که رسول اکرم(ص) توجه خاصی به این شب داشته اند.

نمونه پنجم: خودداری نکردن از نقل احادیث و زیارات و به طور کلی شیوه عبادات شیعیان، منقول از غالیان. اولین و مهمترین وظیفه کسی که کتابی را در موضوعی تألیف و تدوین میکند، بایستی کتاب خودر را از تحریفهای وارده در آن موضوع پاک کند و به خوانندگان کتاب خود هشدار دهد که مراقب غرض ورزی تحریف کنندگان باشند؛ و در موضوع دعا و زیارت، مراقت تأثیرهای غالیان باشند و هر دعایی را نخوانند و هر عبادتی را انجام ندهند.

*****

نمونه‌هایی از تحریفهای غالیان که در مفاتیح الجنان آمده است:

1ـ در ششمین عمل از اعمال مستحبی شب سیزدهم ماه رجب، تولد حضرت علی(ع) به نقل از امام صادق(ع) آمده‌است: ‹بعد از سلام چهارمرتبه بگوید: الله الله ربی لااشرک به شیئاً ولااتّخذ من دونه ولیّاً و هرچه می‌خواهد بخواند. و این نماز را بدین طریق سید از حضرت صادق علیه‌السلام روایت‌کرده؛ ولیکن شیخ در مصباح فرموده(با چند نقل قول) میگویی: الله‌الله‌ ربی‌ لااشرک‌ به ‌شیئاً و ما شاءالله‌ لاقوه الا بالله العلی‌العظیم

اولین دعای نماز، کاملاً توحیدی است و دوری‌جستن حتا از هرگونه شرک خفی و کوچک و ‹ولی نگرفتن جز خداوند›؛ در آن تأکید شده‌است؛ بویژه که ‹الله› دوبار در آغاز دعا تکرار شده و کل دعا چهار بار بایستی تکرار شود.

اما می‌بینیم که نمی‌گذارند این دعاهای ضدشرک به همین شکل باقی بماند و فرهنگ قرآن در دعاها جاری و ساری شود؛ و شکل دوم دعا به‌وجود آمده است که بخش دوم (ماشاء….) آن ربطی به بخش اول پیدانمی‌کند!!

چرا چنین کاری را کرده‌اند؟ زیرا می‌بینیم اگر بخش دوم عوض‌نشود، چگونه می‌توانند علی(ع) را ولی خود بگیرند، و بعد هم در شب ولادتش بگویند ‹اگر کسی جز خداوند را ولی بگیرد›، شرک ورزیده‌است؟

حقیقت این است که امام صادق(ع) می‌خواسته به شیعه بگوید: بایستی در شب میلاد آن حضرت چنین گفت تا به شرک آلوده‌نشویم؛ و با این دعا، ایشان خواسته‌است، درسی به پسینیان از شیعه بدهد؛ که متأسفانه غالیان (غلوکنندگان در امور شیعه) سخن امام معصوم را نادیده گرفته و گونه دوم دعا را ساخته اند!!


2ـ هیچ‌یک از دعاهایی که از معصومین واردشده، شرک‌الود نیست. و اگر شرکی دیده‌شد باید یقین بدانیم که از معصوم نیست. از آنجا که پیشگام ‹دعا› امام علی است و سپس در داشتن بیشترین دعاها، امام سجاد پیشگام است، برای ‹دعاسازی› دست شیعیان غلوکننده، تا اندازه‌ای بسته‌بوده،‌ و جز در مواردی همچون مورد بالا، نتوانسته‌اند در مفاهیم ضدشرک قرآن دستکاری‌کنند.

3ـ از آنجا که در مورد زیارت‌ها قضیه عکس می‌شود، یعنی تنها برخی از زیارت‌هایی که امامان معصوم بر سر مزار پدران خود خوانده‌اند، ثبت‌وضبط شده‌است، دست شیعه بویژه غلات، برای ‹زیارت‌سازی› بازشده و هرچه خواسته‌اند، ساخته‌ و پرداخته، و یا کم‌وزیادکرده‌اند. برخی از آن‌ها:

ـ در اعمال مسجد کوفه: سلّمت لامرالله لااشرک به شیئاً و لااتخذ مع‌الله ولیاً(در اینجا نیز می‌گوید تسلیم امر خدا شدم و چیزی را به او شریک قرارنمی‌دهم‌؛ و نمی‌گیرم با خدا کسی را ولی.) ولی پس از آن می‌خوانیم: انّ علیاً والائمه المهدیین من ذریته علیهم‌السلام اولیائی(در اینجا تمام امامان علیهم‌السلام را ولی یا سرپرست گرفته است.).

ـ در آخرین زیارت صاحب‌الامر: السلام علی محیی‌المؤمنین و مبیرالکافرین…

ـ در دعای نماز این زیارت: ولیّ‌المؤمنین و مبیرالکافرین

با مقایسة این دو جمله نیز متوجه‌می‌شویم که این زیارت نیز دستکاری شده و محیی‌المؤمنین که با مبیرالکافرین همخوانی دارد، در شکل دیگر زیارت، به ولی‌المؤمنین تغییریافته‌ که هم با مبیرالکافرین بی‌ارتباط ‌است؛ و هم خداوند گفته ولی‌المؤمنین منم و بس. پایان نقد شیخ عباس قمی.


*****

از سوی دیگر علمای برخی فرق اهل تسنن، مشوق دشمنی، کینه ورزی و نابودی شیعیان شده اند:

مثلاً برخی علمای وهابی بر چه مبنایی فتوای مهدورالدم بودن شیعیان را صادرمیکنند و فتوای بزرگان اهل تسنن همچون شیخ محمد شلتوت را نادیده میگیرند و موجب میشوند تا شماری افراد نادان با فتوای آنان گمراه شده و به روشهای انتحاری پیر و جوان، کوچک و بزرگ شیعیان را در مسجد و به هنگام نماز و یا زیارت بکشند؟ اگر کسی مشرک هم باشد، قرآن دستور قتل او را صادر نکرده؛ بلکه آتش جهنم را به او وعده داده است. شمایان چگونه و با چه حقّی و از سوی چه کسی دستور قتل عام را برای شیعیانی که فریب خورده غالیان هستند و عقایدی شرک آلود دارند صادر میکنید؟

سیاست استعماری انگلیس طی دویست تا سیصد سال گذشته همواره در پی عملی کردن شعار تفرقه بیانداز و حکومت کن! (تفرّقوا تسیّدوا) (Divide and Rule) بوده است. قرآن کریم که در بسیاری موارد آینده را پیشبینی کرده است در این زمینه هزار سال پیش از آغاز سیاست انگلیس مسلمانان را رهنمون شده است:

واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا

همگی به ریسمان یگانه الهی چنگ زنید و پراکنده مشوید!

این رهنمود الهی که وحدت امت اسلامی را توصیه میکند، ما را به معنای توحید که پایه و مایه اسلام است ره مینمایاند. توحید به معنای یکی کردن هدفها، نیتها، کردارها، و همه برای رسیدن به او (و الیه المصیر) است. اویی که همه برای اوییم و به سوی او بازمیگردیم. اگر معتقد به توحید و پیرو ابراهیم خلیل الله، آن منادی توحید و وحدت جوامع الهی، بی توجه به نوع دین آنها هستیم، باید که با او همنوا شویم، از دلبستگیهای نفسانی، خودبینی و خودپسندی ببریم و بگوییم:

ان صلوتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین

آنگاه که از ریسمان الهی دور شدیم، یقیناً از خداوند و راه و روش او دور شده ایم که این خلاف سنن الهی و هدفمندی آفرینش است. وحدت، سنت الهی است، و تفرقه مخالفتی آشکار با سنت الهی، و روشی است که خودخواهی و خودبینی منشأ آن است و نه خداوندگار. وحدت راه است و تفرقه بیراهه! وحدت مایه انسجام و هدایت یافتگی جامعه است؛ و تفرقه موجب از هم گسستگی و گسیختگی جامعه و امت اسلامی و مانعی بر سر راه رشد و تعالی انسان است!

انسان باید تا چه اندازه از فرهنگ و هدایت الهی دور باشد تا راه راست وحدت را واگذارد و به کجراهه و بیراهه تفرقه پاگذارد!

وصیت منادی وحدت جامعه مسلمانان علی علیه السلام که بیست و پنج سال برای وحدت جامعه مسلمین سکوت اختیار کرد این است که : الله الله یا عبادالله اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم

ای بندگان خدا! شما را سفارش اکید میکنم که پرهیزگار باشید (از خودپسندیها و خودمحوریها دوری گزینید) و در کارهایتان نظم را رعایت کنید.

ولی آیا تقوی بدون انگیزه ای برای وحدت امت مسلمان امکانپدیر است؟ آیا انسان میتواند با خوی تفرقه انگیز متقی شود و متقی بماند!؟ و آیا با تفرقه و پراکندگی میتوان نظم جامعه را برقرار ساخت؟

نتیجه آنکه:

وحدت رکن رکین جامعه ها و امت اسلامی، و تضمین کننده بقاء و پایداری آن است. به همین دلیل هر دشمنی برای چیره شدن بر جامعه ای در آغاز میان مردم آن جامعه تخم نفاق و جدایی میپراکند تا با از میان رفتن پیوندهای همبستگی آن جامعه بتوانند زمینه های فروریختگی، از همگسیختگی و نابودی آن جامعه را فراهم آورد.

پس شایسته است با قرآن همنوا شویم و آوای وحدت واقعی! سردهیم و به این آیت الهی عمل کنیم:

واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا

تاریخ اولین نگارش: سال 1367

نگارش دوم، تایپ و انتشار: رمضان 1435 - تیر 1393

نگارش و ویرایش سوم: آبان 1400

نگارش و ویرایش چهارم: بهمن 1402

احمد شمّاع زاده

بررسی اختلافهای نماز شیعی و سنّی

بررسی اختلافهای نماز شیعی و سنّی

والذی جاء بالصّدق و صدّق به اولئک هم المتّقون(زمر:33)

(آنکه راستی آورد و درستی آن را ثابت کرد همانان پرواپیشگانند.)


انجام وضو، شستن پاها و دستها

جمع خواندن نمازهای ظهر و عصر، مغرب و عشاء

وقت نماز مغرب (غروب آفتاب) و افطار روزه

طلوع فجر در کشورهای شمالی نیمکره شمالی

نماز مسافر، حد ترخّص، مسافر شیعی مسافر نیست!

نماز تحیّت مسجد

نظم در نماز جماعت، پیشی نگرفتن بر امام جماعت

تکبیرة الاحرام

مهرگذاری

دست بستن

بسم الله سوره‌ها در رکعتهای اول و دوم

ذکر آمّین و الحمد لله رب العالمین

خواندن سوره حمد در رکعتهای سوم و چهارم

خواندن سوره کامل در رکعتهای اول و دوم

قنوت، دعا در نماز، نماز وتر، نماز عندالفجر

تهلیل، تکبیر، و صلوات در نماز عیدین

ذکر پس از رکوع

جلسه استراحت

صلوات در تشهّد، انگشت سبّابه یا انگشت شهادت

سلام نماز، سلام بر کرام الکاتبین

اهمّیّت نماز جماعت و شک نکردن در رکعتها

رد شدن از جلو شخص نمازگزار

نتیجه‌گیری: چرا فقه شیعه تا این اندازه متفاوت است؟!

آیا شیخ عبّاس قمی با تألیف کتاب مفاتیح الجنان موجب عمیق‌تر شدن فاصله میان شیعه و سنی شده است؟

انجام وضو

اذا قمتم الی الصّلوة فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق وامسحوا برؤسکم و ارجلکم الی الکعبین (مائده: 6)

شستن دستها: آیه قرآن در این زمینه به گونه ای است که به نظر میرسد دستورهای علمای هر دو طرف درباره شیوه وضو به لجبازی بیشتر شبیه است تا استنباط فقهی. چرا لجبازی؟

زیرا آیه قرآن من (از) را مشخص نکرده و خداوند خواسته حد وضو را مشخص کند نه شیوه را. اگر خداوند میخواست شیوه را هم (به جز ترتیب) یاداور شود میگفت من... الی... ولی من را در نظرنگرفته و تنها به الی و حد شستن اکتفا کرده است.

با یک مثال ساده موضوع بسیار روشن میشود: پدری به فرزند خردسالش میگوید برو پاهایت را تا زانو بشوی. پدر تشخیص داده که پاهای فرزندش تا زانو کثیف شده یا معمولا میشود و به روش شستن کاری ندارد. نمیگوید از بالا یا وسط یا پایین بشوی ولی عقل ایجاب میکند برای شستن پا از بالا بشوید و به پایین برسد. همین موضوع در باره وضو صادق است. اگر وضو ارتماسی بود عقل میگوید دستت را در آب فرو کن. میشود از پایین به بالا و هنگام بیرون آوردن از بالا به پایین. ولی اگر وضو عادی بود درستتر و راحتتر آن است که از بالا به پایین شسته شود.

بنابراین آن عالم شیعی که میگوید اگر وضوی ارتماسی خواستید بگیرید اول آرنج را وارد کنید (که با استدلال خودشان در مورد وضوی عادی نیز در تضاد است!) و علمای سنی که میگویند وضو را از انگشتان شروع کنید هر دو با یکدیگر لج بازی میکنند و استنباط آنان مبتنی بر قرآن نیست؛ یعنی دلیل و ریشه قرآنی ندارد! البته علمای اهل تسنن مدعی اند که سنت رسول اکرم(ص) چنین بوده است.

نکته ای مهم: جالب اینجاست که چون نه آیه ای و نه روایتی (چه صحیح و چه نادرست) درباره چگونگی غسل کردن نداریم، هیچ اختلافی هم میان شیعه و سنی در این زمینه وجود ندارد و هر دو فرقه به سنت رسول گرامی عمل میکنند!! الله اکبر...

ولی چه میشد اگر در زمینه غسل هم مانند وضو اختلاف وجود داشت، و علمای شیعه هنگامی که در رساله های عملیه خود به غسل ارتماسی میرسیدند، مینوشتند باید با سر در آب شیرجه بزنید! (راه دیگری وجود ندارد). از همین نکته نیز میتوان متوجه شد که نظر علمای شیعه در مورد وضوی ارتماسی نه تنها قرآنی نیست که معقول هم نیست.

شستن پا: در مورد شستن پاها به لینک زیر بازگشت کنید:

محرومیت شیعیان از وضوی سلامت فزای: https://www.academia.edu/66389283


نماز جمع

رسول گرامی اسلام نمازهای پنجگانه را در پنج نوبت میخوانده اند. ولی در طول زندگانی ایشان رخ داده و پیشامد کرده که برخی گاهها نمازهای ظهر و عصر را و مغرب و عشاء را جمع (بدون رعایت کردن زمان دقیق) میخوانده اند که این موضوع در کتابهای اهل سنت (صحیحین مسلم و بخاری) نیز وجود دارد و آنها منکر آن نیستند.

اهل تسنن به شیوه معمول رسول گرامی عمل میکنند، ولی علمای شیعه به استثناءهای عمل ایشان عمل میکنند و برای راحتی شیعیان مجوز جمع خواندن را صادر کرده و در طول تاریخ چند صد ساله اخیر به آن عمل کرده اند. به گونه ای که اکنون اگر کسی نمازهای پنجگانه را در پنج نوبت بخواند به او می‌گویند: چرا مثل سنیها نماز میخوانی!!

آیا میدانستید که امام حسین در روز عاشورا نماز ظهر را خوانده و به هنگام نماز عصر شهید شده است؟!! این موضوع را از یک طلبه جوان دانستم. زیرا بیان این گونه حقایق با عملکرد امروزین شیعه هماهنگی ندارد! از این موضوع نیز مشخص میشود امام حسین و دیگر ائمه اطهار نمازهای پنجگانه را در پنج نوبت میخوانده اند. پس ما چگونه شیعه ای هستیم که از ائمه خود هم پیروی نمیکنیم!!؟

مشکل هر دو فرقه در مورد نماز جمع آن است که به سنت رسول اکرم عمل نمیکنند.

سنت رسول اکرم(ص) آن است که بر اساس قاعده، نمازها را در پنج نوبت بخوانیم و بر اساس استثناء، به تناسب موقعیت و زمان گاهگاهی جمع بخوانیم؛ ولی میبینیم که در میان شیعه وقتی جواز جمع خواندن صادر میشود، دیگر هیچگاه نمازها را در پنج نوبت نمیخوانند، حتا اگر هیچگونه کاری نداشته و در خانه پای تلویزیون نشسته باشند!!

اهل تسنن نیز به استثناهای سنت رسول اکرم(ص) توجه نمیکنند. مثلا در مساجد اروپا امامان جمعه حاضر میشوند خیل عظیم جوانانی که برای نماز جمعه آمده اند متفرق شوند ولی نماز عصر را پیش از موقع برقرارنمیکنند و یک نماز جماعت عظیم با ثواب جزیل از دست میرود. شیعیان از این طرف افتاده اند و سنّیان از آن طرف!!



وقت نماز مغرب

یکی از اختلافهای مهم در فقه شیعه و سنی که برخی گاهها (مثلاً هنگامی که بخواهند با هم افطار کنند.) مشکل ساز هم میشود مربوط به همین موضوع است.

تقدم نماز بر افطار در شیعه و سنّی: https://www.academia.edu/44942357


علمای شیعه غروب آفتاب را برای نماز مغرب مجاز نمیدانند، بلکه هنگامی را که هوا تاریک میشود و سرخی خورشید از میان می‌رود (کم و بیش بیست دقیقه پس از غروب) وقت نماز مغرب میدانند.

در برابر آنان علمای اهل تسنن میگویند:

رسول خدا (ص) پس از غروب آفتاب نماز میخوانده و روزه را افطار میکرده و این روند پس از رحلت ایشان در طول تاریخ جریان داشته و عمل شده است؛ و روش شیعه بدعت است.

به نظر میرسد این مورد هم پس از دوران ائمه اطهار علیهم السلام به فقه شیعه افزوده شده باشد؛ زیرا شواهد فراوانی هست که امامان شیعه بر خلاف سنت جد بزرگوارشان عمل نمیکرده اند.

از سوی دیگر، هم در قرآن اهمیت طلوع و غروب آفتاب ذکر شده و پیامبر را به دعا و نیایش پیش از طلوع و غروب فراخوانده (آیه سی و نهم سوره ق)، و هم به تبعیت از قرآن کریم برای ائمه اطهار نیز غروب آفتاب بسیار مهم بوده که دعاهای زیادی به عنوان ذکر پیش از طلوع و غروب آفتاب از آنان نقل شده است. برخی از آنها در مفاتیح الجنان نیز موجود است.

بنابراین بسیار بجاست که نتیجه گرفته شود خداوند برای این وقت عزیز و مهم دستور به نماز داده باشد؛ و نه زمانی که ربطی به غروب آفتاب و جایگاهی در سنت و قرآن ندارد.

دلیل روشن دیگری از خود شیعه در این زمینه توجه به وقت نماز غفیله است که مخصوص شیعیان است و اهل تسنن نماز غفیله نمیخوانند.

در مورد بهترین وقت نماز غفیله در روایات شیعی آمده است که این نماز را زمانی بخوانید که هنوز سرخی آفتاب در آسمان از میان نرفته باشد.

از همین نکته نیز میتوان فهمید که وقت نماز مغرب برای امامان معصوم شیعه، چنان بوده که نماز مغرب را پس از غروب آفتاب به جا میآورده اند و هنگامی که هنوز سرخی خورشید در آسمان بوده، نماز غفیله را پس از نماز مغرب میخوانده اند.

از آنجا که این نماز یکی از تعقیبات نماز مغرب است و نمیتوان آن را پیش از نماز مغرب خواند، معلوم میشود تعیین زمان نماز مغرب در فقه شیعه (پس از تاریک شدن هوا و از میان رفتن سرخی آفتاب) که ممکن است تاریخ کهنی هم نداشته باشد، نادرست است.

گفتنی است هر دو فرقه، وقت نماز غروب را مغرب میخوانند که اسم مکان است! ولی عنوان دیگر نمازها، نشان از زمان دارند: صلوة الفجر (صبح)، ظهر، عصر، عشاء؛ که احتمالاً از آغاز طلوع اسلام چنین بوده و کسی هم در آن تجدید نظر نکرده است.


طلوع فجر در کشورهای شمالی نیمکره شمالی

در این گونه کشورها مدتی از تابستان به آن دلیل که خیط الاسودی وجود ندارد (طبق آیه حتّى یتبیّن لکم الخیط الأبیض من الخیط الأسود)، طلوع فجر به گونه ای است که چند ساعت مانده به فجر واقعی هوا به طور ثابت روشن است. در جدولهای اوقات شرعی که برای شیعیان تنظیم شده، وضعیت فجر نامشخص و شیعیان بلاتکلیف اند؛ ولی در جدولهای اوقات شرعی اهل تسنّن چنین مشکلی وجود ندارد. آنان برای رفع این مشکل، فجر را زمانی قرارداده اند که پس از آن بر روشنی هوا افزوده میشود. یعنی چون سود و اسودی وجود ندارد، ملاکشان تبدیل شدن بیض به ابیض است.


نماز مسافر

تنها آیه ای که مربوط به نماز مسافر(در زمان ناامنی) میشود چنین است: واذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصّلوة ان خفتم ان یفتنکم الذین کفروا انّ الکافرین کانوا لکم عدوّاً مبیناً(نساء: 101- هنگامی که مسافر بودید پس نیست بر شما گناهی که از نماز خود بکاهید اگر از فتنه کافران در امان نباشید. همانا کافران دشمن آشکاری برای شما هستند.) یعنی اگر در امان نبودید میتوانید(مختارید و مباح است) نماز را شکسته بخوانید. سوی دیگرش این است که هنگامی که از یورش کافران ترسی ندارید لزومی ندارد در سفر نماز را قصر(شکسته) بخوانید.

خداوند در آیه بعدی (102) این آیه را شرح و بسط داده و راهنمایی کرده: به هنگامی که در جنگ هستید یا از کید دشمنان در امان نیستید چگونه نمازتان را چه کامل، چه قصر(شکسته) به جا آورید.

اگر با دقت به آیه قرآن نگریسته شود متوجه میشویم که خداوند پیرامون نماز مسافر عادی (نه در خطر) در قرآن کریم چیزی بیان نکرده، مگر اینکه آیه را ناقص بخوانیم (واذا ضربتم فی الارض فلیس علیکم جناح ان تقصروا من الصلوه...).

دلیل اهل تسنن برای نماز شکسته در سفر، سنت رسول اکرم(ص) است (نه آیه قرآن) که ایشان این کار را میکرده اند. به احتمال فراوان ایشان و همراهان، همواره از کید کافران در امان نبوده اند.

نکته‌ای مهم: اهل تسنن مختارند که به آیه قرآن عمل کنند یا به سنت؛ و شکسته خواندن را واجب نمیدانند. دلیلی هم وجود ندارد که واجب باشد، زیرا ممکن است اگر رسول اکرم هم در زمان ما حاضر بودند، نماز را دستکم در سفرهای راحت و بی مشقت، شکسته نمیخواندند. ولی چرا شیعه در این زمینه خاص تنها به سنت هزاروچهارصد سال پیش و زمانی که امنیت کمتر بوده عمل میکند و آن را واجب!! میداند و به آیه قرآن هیچ توجهی ندارد، بسیار شگفت انگیز است!!


مسافر شیعی مسافر نیست.

در زمینه مسافر، نکته مهم دیگری میان شیعه و تمام فرق سنی مذهب وجود دارد که بعد مسافت و حد ترخص سفر است که بسیار متفاوت است!! در میان علمای شیعه چهار فرسخ و در میان علمای اهل تسنن طبق سنت رسول اکرم، پانزده فرسخ شرعی (هشتاد و سه کیلومتر) است و بدین ترتیب معنای "سفر" میان این دو دیدگاه تفاوت کیفی!! نیز مییابد و مسافر شیعه چهار فرسخی، خود حس میکند که مسافر نیست.

مهمتر از مسأله نماز مسافر مسأله روزه مسافر است که در فقه شیعه برای شیعیان بسیار مشکل ساز بوده است، بویژه آنگاه که با موضوع بلاد کبیره و حد ترخص چهار فرسخ نیز ادغام شود. هنوز یادمان نرفته است که مردم ایران بویژه مردم تهران در مورد نماز و روزه مسافر بویژه پس از انقلاب، به دلیل موضوع بلاد کبیره آیت الله خمینی، چه مشکلاتی را از سرگذراندند!!


نماز تحیّت مسجد

اهل تسنن از کودکی آموخته اند هنگامی که به مسجد وارد میشوند دو رکعت نماز به عنوان سلام به مسجد اقامه کنند و همگی بدون استثناء این کار را میکنند؛ ولی بسیاری از شیعیان از چنین موضوعی حتّا آگاهی ندارند، چه رسد به عمل به آن؛ و این ناآگاهی به روش و منش علمای شیعه برمیگردد و مردم مقصر نیستند.

چند نکته:

روزی از امام جمعه سنّی مذهبی پرسیدم به هنگام خواندن خطبه چرا آنانی که دیر میرسند مسقیماً به خطبه توجه نمیکنند و پس از ورود، نماز تحیت میخوانند؟ درصورتی که گوش دادن به خطبه ثوابش بیشتر است.

در پاسخ گفت: زیرا پیامبر اکرم فرمود: اگر هنگام خطبه هم وارد شدید نماز تحیت را بخوانید هرچند به اختصار.

شیعیان عرب زبان اگر نه همواره، دستکم برخی وقتها نماز تحیت مسجد میخوانند.

مسیحیان متدین به هنگام گذر از برابر کلیسا، حتا اگر در اتوبوس باشند تعظیم میکنند و صلیب میکشند. کدام شیعه را دیده اید که به هنگام گذر از برابر مسجد تعظیم کند؟ ما تنها به هنگام گذر از گنبدوبارگاه امامان و امامزادگان و سادات خاص سلام میدهیم!! آیا اینکه گنبدوبارگاه جای مسجد را می‌گیرد، شرک نیست؟


نظم در نماز جماعت

یکی از تفاوتهای مهم میان نماز شیعی و سنّی، نظم صفهاست. هرگاه گروهی نمازگزار را دیدید که گشاد گشاد ایستاده اند، و صف آنان بی نظم است؛ یقین کنید که شیعه هستند؛ ولی اگر دیدید به گونه ای منظم به یکدیگر چسبیده بودند، آنگونه که قرآن میفرماید کانهم بنیان مرصوص، یقیناً آنان سنی مذهب اند.

میگویند یک ژنرال آمریکایی از افسر مادون خود میپرسد برای به صف کردن دو هزار سرباز چقدر وقت صرف میشود؟ افسر میگوید دو ساعت. ژنرال میگوید دو میلیون مسلمان در مکه ظرف دو دقیقه به طور منظم به صف میشوند و تو میگویی برای دو هزار نفر دو ساعت؟ آنها چکار میکنند از آنها یادبگیر!!

آیا میدانید امام جمعه یا جماعت چه میگوید که همه به سرعت منظم میشوند؟ او در هر نمازی پس از بیان اقامه نماز رو از قبله برمیگرداند و رو به جماعت میگوید:

سووّا صفوفکم انّ تسویة الصّفوف من اقامه الصّلوه(صفهایتان را درست و مرتب کنید. همانا درست و مرتب کردن صفها، بخشی از برپاداشتن نماز است) یقینا چنین است و نماز جماعت که خود یک سیستم را شکل می دهد، با بی‌نظمی، ویژگی سیستماتیک خود را از دست میدهد.

دومین نشانه سیستم بودن نماز جماعت، مربوط به پیشی نگرفتن مأموم از امام جماعت است؛ که در میان شیعه کمتر کسی به این امر توجه دارد و کمتر میتوان صفهایی را دید که هماهنگ باشند و همه با هم به رکوع و سجود بروند و یا از رکوع و سجود سربراورند.

هرچند گاهگاهی امامان جماعت شیعه این نکته را یاداوری میکنند، ولی از آنجا که اهمیت آن را همواره و به خوبی به نمازگزاران گوشزد نمیکنند، کمتر به آن عمل میشود. ولی در میان اهل تسنن پیشی گرفتن از امام جماعت بسیار به ندرت پیش میآید آنهم از روی سهو از سوی جوانان. در این زمینه امام جماعت پیش از شروع نماز مانند مورد پیشین میگوید: لا تسبقوا فی الصلوه ...

سومین اختلاف از نظر نظم در نماز جماعت، بی نظمی صوتی است. شیوه درست نماز جماعت آن است که نماز بدون سروصدا انجام شود. البته امام جماعت در نمازهای ظهر و عصر تکبیرها را به منظور اعلام وضعیت نماز برای مأمومین بلند ادا میکند.

میتوان گفت این شیوه در میان شیعیان بسیار کم رعایت میشود.


تکبیرة الاحرام

امام جماعت پس از آنکه تکبیرة الاحرام بست، همه نمازگزاران بلافاصله پس از وی با هم تکبیرة الاحرام را ادا می‌کنند. این تکبیر همگانی یقیناً هم خداوند و فرشتگانش را خشنود میکند و هم تکبیرگویان و شنوندگان را. جواد مجابی در قوم به حج رفته که سفرنامه حج اوست این تکبیر گروهی و نیز آمین گفتن پس از پایان سوره حمد را به گونه ای زیبا ترسیم کرده است که نگارنده پس از گذشت سی سال هنوز آن توصیف را فراموش نکرده ام.

شیعیان عرب زبان نیز تا اندازه ای نمازشان به دیگر مسلمانان شباهت دارد. یعنی صفهایشان نظم بیشتری دارد و تکبیره الاحرام را همه با هم میگویند و نماز تحیت میخوانند. و اما چه بگویم از دیگر شیعیان که با یکدیگر صحبت میکنند و تا هنگام رکوع امام جماعت، یکی یکی تکبیر میگویند (مخصوصاً خانمها)!! چه عادت زشتی!! و چه بی احترامی زشتتری نسبت به نماز و خدا!!


مهرگذاری

چندین سال پیش در مسجد یک کشور اروپایی هنگامی که مهر گذاشته بودم و نماز میخواندم، یک دیپلمات اهل تسنن پرسید: چرا مثل همه نماز نمیخوانی این چیست؟ سجده روی این شرک نیست؟ گفتم نه. ما خدا را سجده میکنیم ولی فرق ما این است که بر چیزهای طبیعی (و نه صنعتی و معدنی مانند فرش و گچ) سجده میکنیم. او تا اندازه ای قانع شد.

ولی حقیقت این است که در زمان رسول گرامی اسلام همه جا حصیر بوده یا در سفر بر روی زمین نماز میگزارده اند. اگر هم بعدها رسول اکرم و دیگر مسلمانان برروی فرشی یا چیزی غیر از حصیر نماز میگزارده اند کسانی که سیره مینوشته اند گزارش نکرده اند که آنان بر مشتی خاک یا چیزی طبیعی سجده میکرده اند.

به تازگی ویدئویی را دیدم که جوانی به احتمال مهندس، درباره تأثیر امواج رادیویی و میکروویو بر بدن انسان صحبت می‌کرد و از ماتریکس سخن به میان آورد و گفت باید به طبیبعت رو آوریم، با طبیعت آشتی کنیم، روی برگهای ریخته شده بدون کفش راه برویم تا بارهای الکترونیکی که بر بدن ما تحمیل شده از بدنمان خارج شوند. چرا اسلام می‌گوید روی خاک و چیزهای طبیعی سجده کنید؟ (در این هنگام، آن جوان به مصاحبه کننده گفت فکر نکنی من دارم تبلیغ اسلام رو می‌کنم. من آدمی مذهبی نیستم و کلکسیون ویسکی هم توی خونه ام دارم! ولی این حقیقتها را هم نمیشه نگفت.) و به سخنان خود ادامه داد.

در آنجا بود که به خاطر دلیلی که برای آن دیپلمات آورده بودم و او را تا اندازه‌ای قانع کرده بودم، به خودم آفرین گفتم.


دست بستن

شیعیان میگویند به این دلیل اهل تسنن به هنگام نماز دست بسته میایستند که عمربن الخطاب خلیفه دوم، هنگامی که سفیرانی از ایران پیش او آمده بودند و آنها به احترام او با دستان بسته ایستاده بودند، از این حالت خوشش میآید و به مسلمانان دستور میدهد از این پس نمازهایتان را برای احترام بیشتر به خداوند با دستان بسته بخوانید. یعنی این بدعت است. ولی اهل تسنن این داستان را قبول ندارند و میگویند رسول اکرم اسلام همین گونه نماز میخوانده اند. الله اعلم بالامور.

حال که شیعیان دست نمیبندند این امر موجب نشود که ادب کامل را نسبت به خداوند متعال رعایت نکنند! برخی گاهها حالاتی از برخی شیعیان سرمیزند که گویی نماز گود زورخانه است!! پس از تکبیرة الاحرام دستهای خود را چنان در هوا رها میکنند که مانند پاندول چندین ثانیه به درازا میکشد تا از حرکت بازایستند!!


بسم الله سوره ها

علمای شیعه جهر(باصدای بلند) خواندن بسم الله در حمد و سوره را در نمازهای ظهر و عصر مجاز میدانند؛ ولی علمای اهل تسنن آن را جایز نمیشمارند؛ یا اگر جایز است کسی به آن عمل نمیکند.


ذکر آمّین

اهل تسنن در نماز جماعت (و برخی در نماز فرادی نیز)، پس از تمام شدن سوره حمد، همه با هم با صدای بلند و کشیده، آمین میگویند؛ که شکوهی به نماز میدهد؛ ولی علمای شیعیه به جای آن، ذکر الحمدلله رب العالمین را قرار داده اند؛ که به همان هم عمل نمیشود، زیرا در میان شیعیان همگان به این موضوع آگاهی ندارند و یا به تبعیت از علمای شیعه به آن اهمیت نمیدهند. برخی از علمای شیعه، ذکر آمین را بدعت و حرام میدانند.


خواندن سوره حمد در رکعتهای سوم و چهارم

شیعیان در رکعت سوم و چهارم به جای سوره حمد، تسبیحات اربعه میخوانند. روزی در نوجوانی در نماز جماعت، به اشتباه سوره حمد را خواندم. پس از نماز از طلبه ای که کنارم نشسته بود، پرسیدم به اشتباه به جای تسبیحات، سوره حمد را خواندم؛ اشکالی دارد؟

او پاسخ داد: "نه تنها اشکال ندارد که خیلی بهتر است". بعدها دیدم در تمام رساله های عملیه نوشته شده که در رکعت سوم و چهارم یا سوره حمد یا تسبیحات اربعه خوانده شود. ولی از آنجا که صاحبان فتوی، سوره حمد را نمیخوانند، شاگردان آنان که بعدها امامان جمعه و جماعت را تشکیل میدهند نیز نمیخوانند و این روند به صورت هرمی ادامه مییابد تا آنجا که بسیاری از شیعیان نمیدانند بهتر است سوره حمد را بخوانند!!

به نظر میرسد علمای شیعه کاری کرده اند تا در هر بخشی از نماز با اهل تسنن اختلاف داشته باشند. بدین ترتیب، شیعیان در طول تاریخ با به وجود آمدن این رسم از ثواب بسیار زیاد خواندن سوره حمد محروم شده اند!

ای علمای شیعه! آیا سوره حمدی که خود خداوند حساب جداگانه ای برایش باز کرده، و آن را تافته ای جدابافته نسبت به کل قرآن دانسته، و از آن به عنوان سبعاً من المثانی یاد کرده، و هر آیه از آن را هماورد یک سوره از قرآن دانسته، با تسبیحات اربعه (هرچند آنهم ذکر عظیمی است) برابر است؟!! آیا چشمپوشی از ثواب و تأثیرهای خواندن فاتحة الکتاب، جفای به قرآن و شیعیان نیست؟ در زمینه محرومیت: محرومیت شیعیان از وضوی سلامت فزا: https://www.academia.edu/66389283


خواندن سوره کامل در رکعتهای اول و دوم

علمای شیعه تنها خواندن یک سوره کامل پس از حمد را درست میدانند؛ ولی بیشتر فرق چهارگانه اهل تسنن خواندن بخشی از یک سوره بلند و یا تمام یک سوره نسبتاً کوتاه، بدون ذکر بسم الله را نیز درست میدانند. برخی از علمای شیعه که معتقدند هر بسم الله خاص همان سوره است، نیت کردن سوره ای که خوانده خواهدشد را پیش از ذکر بسم الله لازم میشمارند.


قنوت و دعا در نماز

قنوت که فارسی زبانان به آن دعای دست هم میگویند، و با گرفتن دستها رو به روی صورت، در رکعت دوم، پیش از رفتن به رکوع دعا می‌کنند، عملی مستحب در میان شیعیان است. ولی از آنجا که همانند جمع خواندن نماز هیچگاه آن را ترک نمی‌کنند، بسیاری از مردم نمیدانند که قنوت عملی مستحب است و به گونه ای با آن رفتار میکنند که گویی واجب است! مثلا بسیار دیده ام شخصی را که به نماز جماعت دیر رسیده و رکعت دوم را در رکعت سوم جماعت انجام میدهد، با اینکه وقت بسیار کم است، حاضر است حمد و سوره را هرزمه کند (تند و بی رویه خواندن) ولی به قنوتش برسد، و سپس به رکوع رود؛ که در بسیاری گاهها به رکوع هم نمیرسد و نمازش اشکالدار میشود.

انسانی که شاهد این صحنه است برای این ندانمکاریها چقدر افسوس میخورد!! در اینجا نیز مقصر اصلی علمای شیعه و امامان جماعت اند که این نکته های مهم را مرتباً گوشزد نمیکنند و یا برای آموزش عملی به دیگران، برخی گاهها قنوت را از نماز خود حذف نمیکنند.


شیعیان نه تنها در قنوت، بلکه در سجده آخر هر نماز نیز سعی میکنند دعایی بخوانند؛ اما در نماز اهل تسنّن، هیچ دعایی خوانده نمیشود و قنوت نه تنها در نمازهای روزانه، بلکه در نماز عیدین نیز وجود ندارد. تنها نمازی را که اهل تسنّن در آن قنوت میگویند، نماز وتر است که در سحرگاهان همراه با نماز شفع خوانده میشود. به نظر میرسد دلیل اهل تسنن برای نخواندن قنوت این است که:

یک- نماز با دعا متفاوت است. نماز هم وظیفه و واجب است و هم برای رضا و خوشنودی خداوند و حمد و سپاس اوست؛ ولی دعا درخواست بنده از خداوند است، هرچند درخواست معنوی باشد.

دو- آنان میگویند سنّت رسول اکرم (ص) چنین بوده و اگر شایسته بود که مؤمن در نماز دعا کند، رسول اکرم این کار را میکرد.


نماز عند الفجر

حال که سخن از نماز وتر در سحرگاهان به میان آمد، شایسته است یادی هم از نماز یا صلوة عندالفجر بکنیم. علمای اهل تسنّن این نماز را انجام میدهند و به مردم عادی هم سفارش میکنند، ولی تنها کسانی که برای نماز شب برمیخیزند، بدان عمل می‌کنند.

این نماز دو رکعت است و درست به هنگام فجر خوانده می‌شود، و پیش از نماز صبح. در اهمّیّت این نماز حدیثی از رسول اکرم نقل شده، که فرموده اند: خیر دنیا و آخرت در نماز عندالفجر است.

نماز عیدین

چون سخن از نماز عیدین (فطر و اضحی یا قربان) پیش آمد، شایسته است همینجا بیافزایم که شیعیان پیش از اقامه نماز عید، بیشتر به ذکر تکبیر میپردازند و اهل تسنّن به ذکر تهلیل. ولی اذکار و دعاها و صلواتهای اهل تسنّن بر پیامبر اکرم و خاندان و اطرافیان او بسیار بیشتر و جالبتر است. یکی از آنها سلام بر همسران رسول اکرم است. برخی شیعیان میگویند چون عایشه جزء همسران اوست و او در برابر مولاعلی(ع) جنگ به راه انداخت، پس شایسته نیست بر همسران او سلام و درود بفرستیم. در رد نظر آنان باید گفت:

اولاً خداوند در آیه 33 سوره احزاب که پیرامون همسران پیامبر است می‌فرماید:

وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا

بدین ترتیب قرآن کریم همه همسران پیامبر را اهل بیت او می‌داند و نه آن‌گونه که در میان شیعیان جا افتاده است که اهل البیت تنها پنج تن آل عبا هستند.

ثانیاً حضرت خدیجه کبری، و مادر حضرت فاطمه زهراء، آن بانوی بزرگوار که همه هستی خود را برای پیشبرد اسلام هزینه کرد نیز همسر پیامبر اکرم(ص) بود. چرا ما او را از سلام و درود محروم کنیم بدان دلیل که عایشه هم جزء همسران پیامبر اکرم بوده است!!؟

ما شایستگی آن را نداریم که بر کسی درود بفرستیم. مصدر همه درودها و سلامها خداوند است. ما تنها از خداوند میخواهیم به آنان درود بفرستد. اگر شایستگی آن را داشته باشند، خداوند این کار را میکند و اگر نداشته باشند، درخواست ما ناکارا و ابتر خواند ماند. پس باید عقل خود را به کاربندیم و از تعصبهای جاهلی به دور باشیم!


نکته: در قرآن کریم آیات بسیاری وجود دارد که بر این عقیده صحه میگذارند؛ از جمله میتوان به آیات 53 54 سوره اسراء اشاره کرد:

بگو به بندگانم که میگویند این (روش ما) بهتر است، همانا شیطان میان شما فساد و تباهی ایجاد میکند. همانا شیطان دشمن آشکاری برای انسان است. پروردگار شما آگاهتر است به شما. اگر بخواهد به شما رحم میکند و اگر بخواهد شما را عذاب میدهد و ما تو را نفرستادیم مگر وکیلی.


اگر بخواهیم به آیات الهی گوش فرادهیم و از هدایتشان بهره ای برگیریم؛ این گونه آیات باید الگوی عمل ما در موارد سیاسی و اجتماعی نیز قرار گیرد.


ذکر پس از رکوع

امام جماعت اهل تسنن پس از رکوع و هنگامی که کاملا قیام کرد(مستقیم ایستاد) میگوید: سمع الله لمن حمده و مأمومین میگویند ربنا ولک الحمد. ولی شیعیان معمولاً بدون توجه به قیام کامل همگی میگویند سمع الله لمن حمده.



جلسه استراحت

اهل تسنن میان رکعتهای اول و دوم، و سوم و چهارم که تشهد خوانده نمیشود، بیشتر وقتها پس از سجده دوم، بدون نشستن برمیخیزند و به رکعت بعدی میپردازند. ولی علمای شیعه آن را جایز نمیدانند (احتمالاً چون اهل تسنن آن را جایز میدانند!) و میگویند باید نمازگزار بنشیند و سپس برخیزد. این نشست را نیز جلسه استراحت عنوان داده اند.


تشهّد

چون اهل تسنن طبق آیه قرآن(ان الله و ملائکته یصلون علی النبی یا ایهاالذین آمنوا صلوا علیه و سلموا تسلیما) هنگام صلوت بر رسول گرامی میگویند: صلی الله علیه و سلم شیعیان تصور و پیشداوری شان این است که آنان کمتر بر خاندان رسول خدا(ص) صلوات میفرستند. چند سال پیش، از یک سنی مذهب پرسیدم شما چگونه تشهد میخوانید؟ هنگامی که بیان کرد دیدم مفصلتر از ما بر خاندان رسول اکرم درود میفرستند!! شگفتزده شدم؛ ولی پیش خود گفتم شاید برخی از آنها چنین کنند.

روزی کتابی زیر عنوان صلوات النبی را در مسجد اهل تسنن دیدم. آن را ورق میزدم که دیدم صلوات تشهد به همان گونه در این کتاب نیز آمده است: آللهمّ صلّ علی محمد و علی آل محمد کما صلّیت علی ابراهیم و آل ابراهیم و بارک علی محمد و علی آل محمد کما بارکت علی ابراهیم و آل ابراهیم انّک حمید مجید.

شیعیان سعی دارند در هر موقعیتی از نماز، صلوات بفرستند؛ از جمله پس از ذکر رکوع و سجود.

انگشت شهادت: چون اهل تسنن به هنگام تشهد انگشت سبابه یا انگشت شهادت خود را به عنوان یک سنت رسول اکرم(ص) و عملی مستحب به سوی قبله میگیرند، برخی علمای شیعه، شیعیان را از انجام آن منع می‌کنند. از آنجا که این انگشت به عنوان انگشت شهادت مشهور است، این نظر تقویت می‌شود که گویی در فقه شیعه بسیاری از دستورات مستحب و برخی واجبات و کلاً شیوه های به جا آوردن عبادات، در جهت مخالفت با اهل تسنن تنظیم شده اند!! مثلا به یاد دارم چندین سال پیش در یکی از رساله های عملیه میخواندم که بستن چشمها به هنگام سجده حرام است! بعدها دیدم که امام یکی از فرق چهارگانه اهل تسنن معتقد بوده بستن چشمها به هنگام سجده واجب است!!


سلام نماز

در این مورد میان شیعه و سنی و چهار امام اهل تسنن تفاوتهایی وجود دارد و یکی از آنان میگوید سلام مستحب است. علمای شیعه آخرین سلام را همراه با واژه برکاته واجب میدانند و دو دیگر را مستحب؛ ولی از آنجا که همواره سه سلام ادا میشود، شیعیان کمتر به این موضوع آگاهی دارند؛ و کسی این نکته های ظریف را به آنان یاداوری نمیکند.

اهل تسنن پس از تشهد رو از قبله برگردانده به شانه سمت راست متمایل شده و میگویند: السّلام عیلکم و رحمة الله. سپس بر شانه سمت چپ متمایل شده و همین سلام را تکرار میکنند و بدین ترتیب نماز به پایان میرسد. مخاطب نمازگزار در این سلام، کرام الکاتبین هستند و به همین دلیل واژه برکاته را برای کرام الکاتبین به کار نمیبرند زیرا برکت موضوعی مادّی است و کرام الکاتبین نیازی به مادّیّات ندارند؛ ولی اینکه مخاطب سلام در میان شیعیان کیست، هیچ مشخص نیست؛ بویژه آنکه عنوان برکاته راهم بر سلام میافزایند که کرام الکاتبین از آن بی نیازند.

برای آگاهی از کرام الکاتبین به لینک زیر بازگشت کنید:

کرام الکاتبین (گرامی نویسندگان): https://www.academia.edu/45148542


اهمیت نماز جماعت

اهل تسنن از کودکی آموخته اند که نماز را به جماعت به جا آورند. بنابراین حتا اگر دو نفر باشند یکی جلو میایستد به عنوان پیش نماز، و دیگری کمی عقبتر، و با هم نماز میخوانند. با وجود اینکه در تمام رساله های عملیه شیعه، به جماعت خواندن و ثواب بی حدومرز آن سفارش شده است.

در این زمینه: نماز حسابی- ثواب هندسی: https://www.academia.edu/6863781


ولی از آنجا که علمای شیعه شرط عدالت را برای پیشنماز قائل شده اند، و به خوبی عدالت مورد نظر را تعریف نمیکنند، رسمی که در میان اهل تسنن هست در میان شیعیان وجود ندارد.

عدالت مورد نظر فقهای عظام اولیه شیعه، آن بوده است که پیشنماز شخصی ظاهرالصّلاح باشد و به فسق و لاابالیگری شهرت نداشته باشد. عدالت پیشنماز، همتراز با عدالت یک قاضی که میخواهد حقوق دیگران را احقاق کند، نیست. اگر چنین باشد، بسیاری از امامان جماعت مساجد ایران هرگز از چنان عدالتی برخوردار نیستند!! البته امکان دارد این شرط گذاری، توأم با هدفها و انگیزه هایی باشد تا امامت جماعت، چنان که در میان اهل تسنن رواج دارد همگانی نشود، بلکه امتیازی باشد در دست روحانیون، تا از مزایای پیشنماز مسجدبودن، که بیشتر به پست و مقام میماند تا یک همت اجتماعی اسلامی،‌ مادام العمر مستفیض و بهرمند گردند! الله اعلم…


نکته دوم در اهمّیّت دادن به نماز در میان اهل تسنّن، این است که آنان از کودکی چنان آموخته اند که نباید در نماز اشتباه کنند. من تاکنون ندیده‌ام یک سنّی مذهب نماز بگذارد، و در نماز خود اشتباه کند؛ چه به جماعت و چه فرادی؛ ولی در میان شیعیان اشتباه کردن نه تنها در میان مردم عادی که فراوان رخ میدهد؛ بلکه در میان امامان جماعت هم گاهی رخ میدهد؛ و علمای شیعه برای آن به قول دکتر علی شریعتی، لگاریتمی از شکّیّات تدوین کرده اند!!


رد شدن از جلو شخص نمازگزار

در میان اهل تسنن کسی حق ندارد از جلو شخص نمازگزار رد شود و مانع رابطه فیزیکی یا انرژتیک او با خدایش شود. این موضوع احتمالاً در فقه اهل سنّت از محرّمات است؛ که اگر شخصی در حال نماز گزاردن باشد و کسی از جلوش رد شود، نمازگزار چنان محکم بر سینه او میزند که ربّش را یاد کند و هرگز فراموش نکند که از جلو شخص نمازگزار نباید ردشد! ارزش این نکته زمانی مشخص می‌شود که در مساجد شیعیان در حال نماز هستی؛ ولی گویی که اصلاً در نماز نیستی. به دلایل مختلف و به راحتی مثلاً برای توزیع خرما و فاتحه خواندن در شب جمعه، از جلوت رد می‌شوند!!

نتیجه‌گیری پیرامون چگونگی فقه شیعه

از این گفتمان میتوان به این نتیجه رسید که فقه شیعی بیشتر مبتنی بر استثنائات سنت، و فقه سنی مبتنی بر قواعد سنت است و در هر دو فقه، صبغه قرآن کمرنگتر از سنت است.

چنین به نظر می‌رسد که فقهای اولیه و معتبر شیعه، برای استنباط احکام فقهی و بویژه احکام فراگیر عملی همچون نماز، به هر نکته ای استثنائی که در سیره رسول اکرم و روایات برخورد کرده اند، آن را در جهت سهولت کار شیعیان ملاک حکم شرعی قرارداده اند. علمای بعدی، چون فقهای اولیه را صاحب نام و با عنوان ثقة الاسلام میشناخته اند، اگر هم مخالفتی با نظر آنان داشته اند، خودداری کرده و نظر خود را مکتوب و اعلام نکرده اند؛ و بدین ترتیب فقه شیعه به شکل کنونی یعنی در بسیاری موارد، عمل به استثناء و نه به قاعده سنت درامده است.

دلایل این نظر:

- در مورد نماز مسافر میبینیم که شیعیان از سنیها هم سنی تر میشوند که با آیه قرآن نیز مباینت دارد. حد ترخص سفر هم به آن اندازه تغییریافته که از نظر عقلی نمیتوان دورشدن بیست و سه کیلومتری علمای شیعه را سفر، و عامل آن را مسافر نامید!

- در مورد مسح پا به یقین موردی از رسول اکرم مشاهده شده که اهل تسنن مسح پا را در مواردی جایز میشمارند؛ حتا روی جوراب؛ و شاید روی پوتین برای سربازان. درنتیجه به هیچوجه نمیتوان گفت علمای عظام اولیه شیعه با دقت نظر قرآن در مورد شستن پا و سنت رسول گرامی اسلام بیگانه بوده اند.

- در مورد جمع خواندن نمازها نیز روشن است که علمای شیعه استثنائات عمل رسول اکرم(ص) را در جهت راحتی شیعیان ملاک قرارداده اند. بویژه اگر دقت کنیم میبینیم که پیش از دوران معاصر، بیشتر مردم در روستاها زندگی میکرده اند. برای روستاییان سخت بوده که دست از کار بکشند و به نماز بپردازند. حتا هم اکنون که در اداره ها نماز برگزار میشود، سخت است که دو بار به کارمندان فرصت دهند تا نمازهای ظهر و عصر را جداگانه بخوانند.

- در مورد وقت نماز مغرب باید گفت، چون در بسیاری از جوامع روستایی ایران، کشاورزان در طول شبانه روز، تنها دو بار طهارت و وضو میگرفته اند، (یک بار برای نماز صبح و دیگربار برای نمازهای ظهر و عصر و مغرب و عشاء که همه چهار نماز را بویژه در روزهای سرد و کوتاه زمستان، در ظرف نهایتا سی دقیقه میخوانده اند!) ممکن است به همین دلیل علمای شیعه خواسته اند، میان دو نماز ظهر و عصر از یک سو، و دو نماز مغرب و عشاء از سوی دیگر یک اختلاف زمانی وجود داشته باشد، و چهار نماز با هم خوانده نشود، که گفته اند بلافاصله پس از غروب کردن خورشید، نماز مغرب نخوانید بلکه بگذارید تا هوا تاریک شود. الله اعلم بالامور


از آنجا که سخن خداوند، فصل الخطاب همه سخنها و روایتها و هدی للمتقین است! پس باید قرآن عظیم، اولین ملاک و راهنما در زندگی و بویژه صدور احکاممان باشد.

گفتنی است: در سالهای آغازین دهه چهل شمسی تجسس در احکام دین را با خواندن یک دور رساله عملیه مرحوم آیت الله العظمی سید محسن حکیم از حوزه علمیه نجف آغاز کردم. ایشان همعصر آیت الله العظمی سید حسین بروجردی از حوزه علمیه قم بودند.

تاریخ نگارش: 28 مرداد1391 (آخر رمضان 1433)

ویرایش دوم: بهمن 1392

ویرایش سوم: تیر 1394 (رمضان 1436)

ویرایش چهارم: اردی‌بهشت 1399 (رمضان 1441)

ویرایش پنجم: مهر 1400

ویرایش ششم: آبان 1400

ویرایش هفتم: دی 1400

ویرایش هشتم: تیر 1402

ویرایش نهم: دی 1402

احمد شماع زاده

«پرسش و پاسخی» مهم پیرامون کتاب مفاتیح الجنان و مؤلف آن:

آیا شیخ عبّاس قمی موجب عمیق‌تر شدن فاصله میان شیعه و سنی شده است؟

جناب آقای ترکاشوند، سلام علیکم

علمای اهل تسنن تأکید بسیاری دارند بر روایتی از رسول اکرم(ص) که فرموده هرکس شش روز از ماه شوال را روزه بگیرد، گویی همه سال را روزه بوده. ولی مفاتیح الجنان در این زمینه ساکت است. خواستم بدانم شما میتوانی از میان کتابهای علمای بزرگ شیعه چنین حدیثی را در بیاوری تا بدانیم مرحوم شیخ عباس قمی از جمله کسانی است که فاصله شیعه و سنی را زیادتر کرده است یا نه؟ شماع زاده

سلام، وقت بخیر

حدیث روزه ماه شوال را در منابع کهن شیعی(بجز الغارات) نیافتم ولی به نقل از الغارات در بحارالانوار، مستدرک الوسائل و جامع الاحادیث بروجردی آمده است. جالب اینکه در نقل شیعی، این سخن پیامبر را امام علی برای محمد بن ابی بکر مکتوب کرده، که از این قرار است:

بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج 94 - ص 108 - 46

کتاب الغارات لإبراهیم بن محمد الثقفی: عن یحیى بن صالح، عن مالک بن خالد الأسدی، عن الحسن بن إبراهیم، عن عبد الله بن الحسن، عن عبایة, عن أمیر المؤمنین علیه السلام قال : کتب علیه السلام إلى محمد بن أبی بکر: قال النبی صلى الله علیه وآله: من صام شهر رمضان ثم صام ستة أیام من شوال فکأنما صام السنة.

مستدرک الوسائل - المیرزا النوری - ج 7 - ص 509[ 8768 ] 5 - إبراهیم بن محمد الثقفی فی کتاب الغارات : عن یحیى بن صالح، عن مالک بن خالد الأسدی، عن الحسن بن إبراهیم، عن عبد الله بن الحسن، عن عبایة، عن أمیر المؤمنین(علیه السلام) فی کتابه إلى محمد بن أبی بکر: " قال النبی(صلى الله علیه وآله): من صام شهر رمضان، ثم صام ستة أیام من شوال، فکأنما صام السنة"

جامع أحادیث الشیعة - السید البروجردی - ج 9 - ص 4091223 ( 2 ) ک 591 - إبراهیم بن محمد الثقفی فی کتاب الغارات عن یحیى بن صالح عن مالک بن خالد الأسدی عن الحسن بن إبراهیم عن عبد الله ابن الحسن عن عبایة عن أمیر المؤمنین علیه السلام فی کتابه إلى محمد بن أبی بکر قال النبی صلى الله علیه وآله من صام شهر رمضان ثم صام ستة أیام من شوال فکأنما صام السنة.

ولی در چند منبع کهن سنی مثل سنن ابن ماجه آمده که امینی از ما در الغدیر به آنها اشاره کرده:

سنن ابن ماجة - محمد بن یزید القزوینی - ج 1 - ص 547( 33 ) باب صیام ستة أیام من شوال

1715 - حدثنا هشام بن عمار. ثنا بقیة. ثنا صدقة بن خالد. ثنا یحیى بن الحرث الذماری، قال: سمعت أبا أسماء الرحبی، عن ثوبان مولى رسول الله صلى الله علیه وسلم، عن رسول الله صلى الله علیه وسلم، أنه قال "من صام ستة أیام بعد الفطر، کان تمام السنة. من جاء بالحسنة فله عشر أمثالها". 

فی الزوائد: الحدیث قد رواه ابن حبان فی صحیحه. قال السندی: یرید، فهو صحیح، وقال: وله شاهد

1716 -حدثنا علی بن محمد. ثنا عبد الله بن نمیر، عن سعد بن سعید، عن عمر ابن ثابت، عن أبی أیوب، قال: قال رسول الله صلى الله علیه وسلم "من صام رمضان ثم أتبعه بست من شوال، کان کصوم الدهر" الغدیر - الشیخ الأمینی - ج 1 - ص 406 

2 - حدیث من صام ستة أیام بعد الفطر کان تمام السنة. أخرجه ابن ماجة فی سننه 1 ص 524، والدارمی فی سننه 2 ص 21 ، وأحمد فی مسنده 3 ص 308 و 324 و 344 و ج 5 ص 280، والنسائی وابن حبان فی سننهما وصححه السیوطی فی الجامع الصغیر 2 ص 79

ایام عزت مستدام به امید تماس مجدد- ترکاشوند


خواننده گرامی متوجه شدید که در منابع شیعی نیز روزه شش روز از ماه شوّال آمده است؛ ولی چون اهل سنّت بر این حدیث پافشاری میکنند، شیخ عبّاس قمی ضد سنّی آن را در مفاتیح نیاورده و بسیاری از شیعیان را در طول تاریخ موجودیت این کتاب، از ثواب جزیلی محروم کرده است!!

برای آگاهی بیشتر در این زمینه به "شیعه و سنی! وحدت قرآنی یا هوای نفسانی؟" رجوع شود.

احمد شمّاع زاده