شیعه و سنّی
وحدت قرآنی یا هوای نفسانی؟
احمد شماع زاده
یکی از مهمترین شخصیّتهایی که موجب شکاف بیشتر میان شیعه و سنی شده شیخ عباس قمی است؛ وی با ریزه کاریهای ویژه ای که در تدوین و تنظیم کتاب مفاتیح الجنان به کار برده، و از آنجا که مفاتیح الجنان پس از قرآن کریم در قریب به اتّفاق همه خانه های شیعیان وجود داشته و دارد، بیشترین تأثیر را بر تفرقه میان شیعه و سنی گذارده است. چند نمونه:
با پرسش، و پاسخی از استاد امیرحسین ترکاشوند کارشناس حدیث، ثابت شد که شیخ عبّاس قمی، عامدانه و به دلیل دشمنی اش با اهل سنّت، موجب شده شیعیان از بسیاری ثوابها محروم بمانند:
پرسش: علمای اهل تسنن تأکید بسیاری دارند بر روایتی از رسول اکرم(ص) که فرموده هرکس شش روز از ماه شوال را روزه بگیرد، گویی همه سال را روزه بوده. ولی مفاتیح الجنان در این زمینه ساکت است. خواستم بدانم شما میتوانی از میان کتابهای علمای بزرگ شیعه چنین حدیثی را در بیاورید تا بدانیم مرحوم شیخ عباس قمی از جمله کسانی است که فاصله شیعه و سنی را زیادتر کرده است یا نه؟
خلاصهای از پاسخ مفصل نامبرده: حدیث روزه ماه شوال را در منابع کهن شیعی (بجز الغارات) نیافتم ولی به نقل از الغارات در بحارالانوار، مستدرک الوسائل و جامع الاحادیث بروجردی آمده است. جالب اینکه در نقل شیعی، این سخن پیامبر را امام علی برای محمد بن ابی بکر مکتوب کرده است. بحار الأنوار - العلامة المجلسی - ج 94 - ص 108 - 46
نمونه دوم: اهل تسنن ثواب بسیار فراوانی را برای نماز عندالفجر قائلند؛ ولی شیعیان به طور کلی از چنین موضوعی بی اطلاعند. این نماز دو رکعت است که همزمان با فجر خوانده میشود؛ و پس از آن، نماز صبح را میخوانند، البته این نماز بیشتر مناسب کسانی است که پیش از فجر مشغول نماز نافله و یا نمازهای شفع و وتر هستند. علمای اهل تسنّن، توصیه اکید عمل به این نماز را با نقل از یک یا چند راوی از رسول اکرم (ص) برای مخاطبانشان نقل میکنند.
نمونه سوّم: جایگزین کردن زیارت عاشورای جعلی (که توسط غالیان یا جعالان زیارت و حدیث تدوین شده) به جای اصلی، و به حاشیه بردن زیارت عاشورای اصلی زیر عنوان زیارت عاشورای غیرمعروفه. برای توضیح مفصل، لینک زیر را باز کنید:
نقدی بر زیارت عاشورای معروفه: https://www.academia.edu/9091151
نمونه چهارم: وی در مورد اعمال شب بیست و هفتم تنها به سه سطر!! نوشته و دعا اکتفاکرده و حتّا ننوشته است که این شب یکی از شبهای قدر است؛ بلکه این شب عظیم را به مانند شب قدر وصف کرده است؛ و راضی شده این حقیقت را بپوشاند که کتابهای شیعیان و روایات شیعی این شب را یکی از شبهای مهم قدر دانسته اند؛ تنها به این دلیل که اهل تسنن تأکیدشان بر شب قدر بودن آن بسیار زیاد است.
نگارنده به یاد دارد در سالهایی دور، یک روحانی میانسال شیعه، در شب بیست و هفتم ماه مبارک رمضان بر منبر این موضوع را به میان کشید که: «امشب شبی است که احتمال قدر بودنش بسیار زیاد است و روایات زیادی در این زمینه وارد شده است».
از سوی دیگر در دعاهای روزهای ماه رمضان که راوی آنها ابن عباس از رسول اکرم (ص) است، میبینیم تنها در دعای روز بیست و هفتم این گونه آمده است: اللهم ارزقنی فیه فضل لیله القدر... این جمله نشان میدهد که رسول اکرم(ص) توجه خاصی به این شب داشته اند.
نمونه پنجم: خودداری نکردن از نقل احادیث و زیارات و به طور کلی شیوه عبادات شیعیان، منقول از غالیان. اولین و مهمترین وظیفه کسی که کتابی را در موضوعی تألیف و تدوین میکند، بایستی کتاب خودر را از تحریفهای وارده در آن موضوع پاک کند و به خوانندگان کتاب خود هشدار دهد که مراقب غرض ورزی تحریف کنندگان باشند؛ و در موضوع دعا و زیارت، مراقت تأثیرهای غالیان باشند و هر دعایی را نخوانند و هر عبادتی را انجام ندهند.
*****
نمونههایی از تحریفهای غالیان که در مفاتیح الجنان آمده است:
1ـ در ششمین عمل از اعمال مستحبی شب سیزدهم ماه رجب، تولد حضرت علی(ع) به نقل از امام صادق(ع) آمدهاست: ‹بعد از سلام چهارمرتبه بگوید: الله الله ربی لااشرک به شیئاً ولااتّخذ من دونه ولیّاً و هرچه میخواهد بخواند. و این نماز را بدین طریق سید از حضرت صادق علیهالسلام روایتکرده؛ ولیکن شیخ در مصباح فرموده(با چند نقل قول) میگویی: اللهالله ربی لااشرک به شیئاً و ما شاءالله لاقوه الا بالله العلیالعظیم
اولین دعای نماز، کاملاً توحیدی است و دوریجستن حتا از هرگونه شرک خفی و کوچک و ‹ولی نگرفتن جز خداوند›؛ در آن تأکید شدهاست؛ بویژه که ‹الله› دوبار در آغاز دعا تکرار شده و کل دعا چهار بار بایستی تکرار شود.
اما میبینیم که نمیگذارند این دعاهای ضدشرک به همین شکل باقی بماند و فرهنگ قرآن در دعاها جاری و ساری شود؛ و شکل دوم دعا بهوجود آمده است که بخش دوم (ماشاء….) آن ربطی به بخش اول پیدانمیکند!!
چرا چنین کاری را کردهاند؟ زیرا میبینیم اگر بخش دوم عوضنشود، چگونه میتوانند علی(ع) را ولی خود بگیرند، و بعد هم در شب ولادتش بگویند ‹اگر کسی جز خداوند را ولی بگیرد›، شرک ورزیدهاست؟
حقیقت این است که امام صادق(ع) میخواسته به شیعه بگوید: بایستی در شب میلاد آن حضرت چنین گفت تا به شرک آلودهنشویم؛ و با این دعا، ایشان خواستهاست، درسی به پسینیان از شیعه بدهد؛ که متأسفانه غالیان (غلوکنندگان در امور شیعه) سخن امام معصوم را نادیده گرفته و گونه دوم دعا را ساخته اند!!
2ـ هیچیک از دعاهایی که از معصومین واردشده، شرکالود نیست. و اگر شرکی دیدهشد باید یقین بدانیم که از معصوم نیست. از آنجا که پیشگام ‹دعا› امام علی است و سپس در داشتن بیشترین دعاها، امام سجاد پیشگام است، برای ‹دعاسازی› دست شیعیان غلوکننده، تا اندازهای بستهبوده، و جز در مواردی همچون مورد بالا، نتوانستهاند در مفاهیم ضدشرک قرآن دستکاریکنند.
3ـ از آنجا که در مورد زیارتها قضیه عکس میشود، یعنی تنها برخی از زیارتهایی که امامان معصوم بر سر مزار پدران خود خواندهاند، ثبتوضبط شدهاست، دست شیعه بویژه غلات، برای ‹زیارتسازی› بازشده و هرچه خواستهاند، ساخته و پرداخته، و یا کموزیادکردهاند. برخی از آنها:
ـ در اعمال مسجد کوفه: سلّمت لامرالله لااشرک به شیئاً و لااتخذ معالله ولیاً(در اینجا نیز میگوید تسلیم امر خدا شدم و چیزی را به او شریک قرارنمیدهم؛ و نمیگیرم با خدا کسی را ولی.) ولی پس از آن میخوانیم: انّ علیاً والائمه المهدیین من ذریته علیهمالسلام اولیائی(در اینجا تمام امامان علیهمالسلام را ولی یا سرپرست گرفته است.).
ـ در آخرین زیارت صاحبالامر: السلام علی محییالمؤمنین و مبیرالکافرین…
ـ در دعای نماز این زیارت: ولیّالمؤمنین و مبیرالکافرین
با مقایسة این دو جمله نیز متوجهمیشویم که این زیارت نیز دستکاری شده و محییالمؤمنین که با مبیرالکافرین همخوانی دارد، در شکل دیگر زیارت، به ولیالمؤمنین تغییریافته که هم با مبیرالکافرین بیارتباط است؛ و هم خداوند گفته ولیالمؤمنین منم و بس. پایان نقد شیخ عباس قمی.
*****
از سوی دیگر علمای برخی فرق اهل تسنن، مشوق دشمنی، کینه ورزی و نابودی شیعیان شده اند:
مثلاً برخی علمای وهابی بر چه مبنایی فتوای مهدورالدم بودن شیعیان را صادرمیکنند و فتوای بزرگان اهل تسنن همچون شیخ محمد شلتوت را نادیده میگیرند و موجب میشوند تا شماری افراد نادان با فتوای آنان گمراه شده و به روشهای انتحاری پیر و جوان، کوچک و بزرگ شیعیان را در مسجد و به هنگام نماز و یا زیارت بکشند؟ اگر کسی مشرک هم باشد، قرآن دستور قتل او را صادر نکرده؛ بلکه آتش جهنم را به او وعده داده است. شمایان چگونه و با چه حقّی و از سوی چه کسی دستور قتل عام را برای شیعیانی که فریب خورده غالیان هستند و عقایدی شرک آلود دارند صادر میکنید؟
سیاست استعماری انگلیس طی دویست تا سیصد سال گذشته همواره در پی عملی کردن شعار تفرقه بیانداز و حکومت کن! (تفرّقوا تسیّدوا) (Divide and Rule) بوده است. قرآن کریم که در بسیاری موارد آینده را پیشبینی کرده است در این زمینه هزار سال پیش از آغاز سیاست انگلیس مسلمانان را رهنمون شده است:
واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا
همگی به ریسمان یگانه الهی چنگ زنید و پراکنده مشوید!
این رهنمود الهی که وحدت امت اسلامی را توصیه میکند، ما را به معنای توحید که پایه و مایه اسلام است ره مینمایاند. توحید به معنای یکی کردن هدفها، نیتها، کردارها، و همه برای رسیدن به او (و الیه المصیر) است. اویی که همه برای اوییم و به سوی او بازمیگردیم. اگر معتقد به توحید و پیرو ابراهیم خلیل الله، آن منادی توحید و وحدت جوامع الهی، بی توجه به نوع دین آنها هستیم، باید که با او همنوا شویم، از دلبستگیهای نفسانی، خودبینی و خودپسندی ببریم و بگوییم:
ان صلوتی و نسکی و محیای و مماتی لله رب العالمین
آنگاه که از ریسمان الهی دور شدیم، یقیناً از خداوند و راه و روش او دور شده ایم که این خلاف سنن الهی و هدفمندی آفرینش است. وحدت، سنت الهی است، و تفرقه مخالفتی آشکار با سنت الهی، و روشی است که خودخواهی و خودبینی منشأ آن است و نه خداوندگار. وحدت راه است و تفرقه بیراهه! وحدت مایه انسجام و هدایت یافتگی جامعه است؛ و تفرقه موجب از هم گسستگی و گسیختگی جامعه و امت اسلامی و مانعی بر سر راه رشد و تعالی انسان است!
انسان باید تا چه اندازه از فرهنگ و هدایت الهی دور باشد تا راه راست وحدت را واگذارد و به کجراهه و بیراهه تفرقه پاگذارد!
وصیت منادی وحدت جامعه مسلمانان علی علیه السلام که بیست و پنج سال برای وحدت جامعه مسلمین سکوت اختیار کرد این است که : الله الله یا عبادالله اوصیکم بتقوی الله و نظم امرکم
ای بندگان خدا! شما را سفارش اکید میکنم که پرهیزگار باشید (از خودپسندیها و خودمحوریها دوری گزینید) و در کارهایتان نظم را رعایت کنید.
ولی آیا تقوی بدون انگیزه ای برای وحدت امت مسلمان امکانپدیر است؟ آیا انسان میتواند با خوی تفرقه انگیز متقی شود و متقی بماند!؟ و آیا با تفرقه و پراکندگی میتوان نظم جامعه را برقرار ساخت؟
نتیجه آنکه:
وحدت رکن رکین جامعه ها و امت اسلامی، و تضمین کننده بقاء و پایداری آن است. به همین دلیل هر دشمنی برای چیره شدن بر جامعه ای در آغاز میان مردم آن جامعه تخم نفاق و جدایی میپراکند تا با از میان رفتن پیوندهای همبستگی آن جامعه بتوانند زمینه های فروریختگی، از همگسیختگی و نابودی آن جامعه را فراهم آورد.
پس شایسته است با قرآن همنوا شویم و آوای وحدت واقعی! سردهیم و به این آیت الهی عمل کنیم:
واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا
تاریخ اولین نگارش: سال 1367
نگارش دوم، تایپ و انتشار: رمضان 1435 - تیر 1393
نگارش و ویرایش سوم: آبان 1400
نگارش و ویرایش چهارم: بهمن 1402
احمد شمّاع زاده
نقدی بر زیارت عاشورای معروفه
احمد شمّاعزاده
ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه انیفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الیالهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً(کهف: 57)
ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند آن(قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچوجه.
سخن نخست:
وقتی که به سفر حج رفتهبودم، میدیدم وهّابیها با ‹مفاتیحالجنان› و بویژه ‹زیارت عاشورا› مخالفند؛ و تصورمیکردم به دلیل لعنهای موجود در آن است. در یک مورد هم که به ما ایرانیان گفتند شما مشرکید، حسابی با آنها در افتادم که کم ماندهبود با یکدیگر گلاویز شویم؛ و نمیدانستم چرا به ما مشرک میگویند و تصورم بر این بود که ما به زیارت بارگاه امامان میرویم و یا روی مهر سجدهمیکنیم.
پس از بازگشت، روزی مشغول خواندن زیارت عاشورا(طبق معمول نوع معروفة آن) بودم که متوجه جملههایی شدم که در طول زندگی، همواره خواندهبودم ولی هیچگاه متوجه بار منفی آنها نشدهبودم. این جمله ها دو اشکال اساسی دارند که هر دو اشکال به گونه ای است که اگر کسی آگاهانه بیان کند به خداوند شرک ورزیده است. اشکال اول مربوط به نیت قربت و دیگری قائل شدن به نیرویی فوق الهی برای دشمنان خاندان رسالت است:
اشکال اول: قربه الی الله در زیارت عاشورای معروفه
این جملهها علناً خاندان نبوت را در عرض خداوند قرارمیدهند:
یا ابا عبدالله انی اتقرب الیالله و الی رسوله و الی فاطمه و الیالحسن و الیک بموالاتک و بالبرائه ممن اسس اساس ذلک و بنی علیه بنیانه و جری فی ظلمه و جوره علیکم و علی اشیاعکم برئت الیالله و الیکم منهم و اتقرب الیالله ثم الیکم بموالاتکم.
بگذریم از اینکه این جملهها از نظر دستور زبان ایراد دارند(زیرا در آغاز مخاطب امام حسین(ع) است ولی بهیکباره جمله ها دیگرگون و مخاطبین خاندان نبوت میشوند) در این جملهها سه موضوع «تقرب، تولی و تبری» گنجاندهشدهاست.
ما نماز میخوانیم، روزه میگیریم، حج میرویم، و همه فروع دین را به نیت «قربة الیالله» انجام میدهیم؛ که اگر غیر از این باشد عبادتمان باطل است. چگونه است هنگامیکه به «تولی و تبری» میرسیم، که خود نیز جزء فروع دین قرارشدادهایم، میشود قربة الیالله ثم الی غیرالله؟
از سوی دیگر خداوند در قرآن و نمازهایمان تأکیدمیکند که محمد(ص) و مسیح(ع) و… همه بندة خدایند. چرا خداوند ما را وادار میکند که نه بار در شبانهروز در نمازهایمان تکرارکنیم که محمد(ص) بنده و رسول اوست؛ و اول هم بنده را میآورد و پس از آن رسول را؟
برای اینکه مانند بتپرستان، خردهخرده رسول خدا را جانشین خدا نکنیم. بتپرستان از اول نیامدند چیزی بتراشند و بگویند این خدای ماست و ما آن را میپرستیم؛ بلکه چون برای آنان دشوار بود خدایی را که با چشم سر نمیبینند، بپرستند؛ چیزی را سمبل یا واسطه یا وسیله قراردادند برای ارتباط با خدا، تا او را بهتر عبادت کنند؛ ولی با گذشت زمان و گذر روزگار خردهخرده این سمبل و وسیله ارتباط سرنوشتش آنگونه شد که میدانیم. سرنوشت ما شیعیان نیز دارد همانگونه میشود، که در بسیاری گاهها نیز شدهاست.
اگر میخواهید بدانید که گرفتار شرک شدهاید یا نه، ببینید با خواندن این نوشته چه حالی پیدامیکنید. اگر به شما برخورد و گفتید «این لاطائلات چیست؟» بدانید که بتپرست شدهاید و اگر با دقت دنبالة نوشته را خواندید و پیش خود گفتید نگارنده میخواهد به این کلام مولاعلی عملکند که «قلالحق ولو کان علیک»، پس بدانید که هنوز موحدید.
ما با خواندن این زیارت خاندان نبوت را در عرض(در ردیف) خداوند قرارمیدهیم. چرا؟ چون هنگامیکه میگوییم قربه الیالله؛ ما عملاً رسول خدا و ائمة اطهار را در طول(در راه رسیدن به) خداوند قراردادهایم(صلوات شعبانیه: اللهماجعله لی شفیعاً مشفعاً و طریقاً الیک مهیعاً) و به همه آنها نیز تقرب جستهایم. به قول مولانا: «چون که صد آمد نود هم پیش ماست».
بنابراین وقتی که به صد تقرب میجوییم، از نود، و هشتاد و… گذرکرده و به «او» یعنی صد(نهایت = خدا) میخواهیم نزدیک شویم. و اصولاً تا وقتی که در عمل به خاندان نبوت نزدیک نشویم نمیتوانیم به خدا نزدیک شویم؛ ولی هنگامی که میگوییم قربه الیالله و الی رسوله و… ، رسول خدا و خاندان رسالت را در عرض خداوند قرارداده و شرکورزیدهایم.
در این زیارت برای بار دوم آمدهاست: اول به خدا و سپس به شما تقرب میجویم، هنگامی که کسی به خداوند تقرب بجوید، دیگر به پایینتر از خداوند معنی ندارد که نزدیک شود. هنگامی که پله آخر را نشانه رفتهای چه نیازی به بازگشت به پلههای پایینتر؟ مگر آنکه آنان را از خداوند برتر و بالاتر بدانی.
ممکن است عکس قضیه درست باشد: ‹انی اتقرب الیکم ثم الیالله› و آنان را وسیلة تقرب قراردهی چنانکه در زیارت روز جمعه میخوانیم: اتقرب الیالله تعالی بک و بآل بیتک و انتظر ظهورک و…
جایگاه یکتاپرستان
قرآن کریم چه نیکو به آن عبارت مجعول(اتقرب الیالله ثم الیکم) پاسخ گفتهاست: فذلکمالله ربّکمالحق فماذا بعدالحق الاّالضّلال فانّی تصرفون(یونس: 32)
پس آن است ‹الله› شما، پروردگار شما که حق است، پس چه چیزی پس از حق و بالاتر از حق وجوددارد جز گمراهی. پس به کجا رهسپارید؟ (ای رهگمکردگان).
ولی این آیه آیاتی در پس و پیش خود دارد که شرک شیعیان را به اثبات میرساند.
وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکانَکُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ «28»
و روزى که همه را گردهم آوریم، آنگاه به مشرکان مىگوییم: شما و شریکانى که براى خدا مىپنداشتید در جاى خود بمانید (تا به حسابتان رسیدگى شود)، پس میانشان جدایى مىافکنیم و معبودها (به مشرکین) مىگویند: شما (در حقیقت) ما رانمىپرستیدید، (بلکه در پى هوسها و اوهام خود بودید).
فَکَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبادَتِکُمْ لَغافِلِینَ «29»
پس (معبودها به مشرکان گویند:) گواهى خدا میان ما و شما کافى است، به راستى ما از پرستش شما بى خبر بودیم. (این آیه دلیلی است بر اینکه امامان زنده نیستند، کسی را شفا نمیدهند و به دعای محبّان خود پاسخ نمیدهند؛ چنانکه علمای شیعه می پندارند.)
هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ
آنجا هرکس به آنچه از پیش فرستاده، آگاه مىشود و به سوى خداوند سرپرست حقیقى خودشان برگردانده شوند و آنچه به افترا ودروغ خدا مىپنداشتند، از پیش چشمشان محو شود. (چه کسی میتواند بگوید مصداق این آیه شیعیان سنّتی نیست؟)
قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ «31»
بگو چه کسى از آسمان و زمین شما را روزى مىدهد؟ یا چه کسى مالک گوش و چشمهاست؟ وچه کسى زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون مىآورد و چه کسى کار هستى را سامان مىدهد؟ (در پاسخ) خواهند گفت: خدا. پس بگو: آیا از کیفر پرستش غیر خدا پروانمىکنید؟
ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ «32»
پس این چنین خداوند (قادر و یکتا)، به حقّ پروردگار شماست. وپس از حقّ، جز گمراهى چیست؟ پس چگونه از راهی که رفتهاید، منصرف میشوید؟
کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ «33»
بدینسان حکم و سخن پروردگارت بر آنان که نافرمانى کردند محقّق شد که آنان ایمان نمىآورند. (اگر کسی واقعاً به خداوند ایمان داشته باشند، به غیرخدا متوسّل نمیشود!)
این آیات مربوط است به برپایی قیامت و رستاخیز انسانها و شرک ورزیدن انسانها به یکدیگر، خداوند میفرماید روزی که همه آنها را گرد میآوریم و سپس آنان را خطاب قرار داده و مورد بازخواست قرار میگیرند.
مخاطب این آیه ما هستیم، به ما میگوید که با رفتار و گفتار ناشایست و نادانسته خود، کسی یا چیزی را بالاتر از خداوند ندانیم؛ حتا اگر آنکس، رسول خدا باشد. خداوند میداند که ما خورشید و ماه، یا یک تکه چوب یا سنگ را چه در لفظ و چه در عمل، بالاتر از خداوند نمیدانیم، پس برای همینگونه گمراهیها این نوع آیات را ناز لکردهاست.
معلوم میشود ما هنوز معنای بسیاری از آنچه را که میخوانیم، نمیدانیم.
قرآن کریم در آیه سوم سوره زمر میفرماید:
آگاه باشید که دین خالص از آن خداست؛ و کسانی که برگرفتند جز او را «ولی» خود، (در برابر اعتراض دیگران، میگویند:) نمیپرستیم کسانی را که «ولی» خود گرفتیم مگر آنکه نزدیک کنند («وسیله تقربی» باشند) ما را به سوی خداوند. نه چنین است! همانا که خداوند میان آنان قضاوت خواهدکرد در آنچه که اختلاف دارند.
از سوی دیگر خداوند به رسول خود در آیات مختلف از جمله آیة آخر سورة یونس میفرماید: «از آنچه به سوی تو وحی میشود پیرویکن و پایداریکن تا اینکه حکم خدا فرارسد، و او بهترین حکمکنندگان است».
در این آیه خداوند حتا به پیامبرش که به او وحی میکند میگوید از وحی پیرویکن؛ اگر در شبهه هستی صبرکن تا حکم خداوند فرارسد. ولی ما به احکام قرآنی که از سوی بهترین حکمکنندگان صادرشده بیتوجهیم و به دنبال چیزهایی میرویم که به آنها یقیننداریم. خداوند در آیات دیگری نیز میفرماید:
از زبان یوسف: انالحکم الاّ لله امر الاّتعبدوا الاّ ایّاه ذلک الدینالقیّم و لکنّ اکثرالنّاس لایعلمون(یوسف: 40)
از زبان یعقوب پدر یوسف: وما اغنی عنکم منّ الله من شیء انالحکم الاّ لله علیه توکلت و علیه فلیتوکّلالمتوکّلون(یوسف: 67)
در آیة اول حضرت یوسف به همبندان خود که مشرک نبودهاند، میگوید: ‹حکم، تنها از آن خداست، خداوند فرموده هیچکس را جز او نپرستید. دینی پایدار است که برپایة توحید خالص بناشدهباشد، ولی بیشتر مردم این موضوع را درک نمیکنند›. آیا ما مطمئنیم که جزء "بیشتر مردم" نیستیم؟
در آیة دوم حضرت یعقوب پدر حضرت یوسف به فرزندانش که مشرک نبودهاند، میگوید: ‹چیزی شما را از خدا بینیاز نمیسازد. همانا که حکم تنها از آن خداست، بر او توکلکردم، و متوکلین بر او توکلمیکنند.
یعنی ‹مقام توکل› به کسی نمیرسد جز آنکه آن را بیازماید، با هر دینی و کیشی. بنابراین، ‹متوکّل› صفت دیگری ندارد و تنها یکتاپرستان واقعی به این مقام میرسند.
در ‹مناجات شعبانیه› حضرت امیرالمؤمنین(ع) که همه امامان نیز میخواندهاند، به عبارتهایی توحیدی برمیخوریم که آنها گفتهاند تا ما یادبگیریم و خود آنها را جانشین خدا قرارندهیم. مسلّم است که اینگونه دعاها و مناجاتها برای مشرکین نیست، بلکه برای ماست تا به شرکهای کوچک و بزرگ دچار نشویم:
فقد جعلتالاقرار بالذنب الیک وسیلتی
و انا عبدک وابن عبدک قائم بین یدیک متوسّل بکرمک
ان حرمتنی فمن ذاالذی یرزقنی و ان خذلتنی فمن ذاالذی ینصرنی الهی ان عفوت فمن اولی منک بذلک
دقتکنید و ببیند تفاوت از کجاست تا به کجا: ما وسیله را رسول خدا(ص) و اهل بیت میدانیم؛ ولی خود ‹اهل بیت› به خدا میگویند ما ‹اقرار به گناه› را وسیلة قرب تو قرارمیدهیم. آنها که گناه نکردهاند، پس برای ما میگویند. یا اینکه: من بندة تو و فرزند بندة تو هستم و از خود اختیاری ندارم(خود را به تو واگذاشتهام) و کرم تو را ‹وسیله› قرارمیدهم.
چگونه کسی را وسیلة تقرب خدا قراردهیم که او خود را در برابر خدا بیارادهواختیار میداند؟
آیة قرآن نیز چنین است:
یا ایهاالذین آمنوااتقواالله وابتغوا الیهالوسیله و جاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون (مائده: 35)
در اینجا نیز میبینیم که وسیلة قرب، بین تقوا، یعنی ‹نهایت ایمان قلبی› و ‹کوشش در راه خدا› قرارگرفتهاست؛ و درست، جایگاهی را دارد که معصوم فرمود: ‹اقرار به گناه›؛ یعنی:
اول: تقوا، تصمیم بر اینکه دیگر گناه نکنیم.
دوم: اقرار به گناهان گذشته تا دوباره به آنها بازگشتنکنیم، و این میشود «وسیله»، تا به این وسیله، برای تقرب آمادگیپیداکنیم.
سوم: هنگامی که آمادگی تقرّب را یافتیم، جهاد در راه خدا، به دمی یا درمی یا قلمی یا قدمی، یعنی عمل، و نه سخن و عمل هم بدون نیت تقرب هباءمنثوراً است، هرچند جهاد در راه خدا باشد.
معنای «تولی و تبری» و ارتباط آن با «تقرب»:
تولی یعنی دوستداشتن عترت رسول خدا(ص) و دوستدارانشان و تبری یعنی دوریجستن از دشمنانشان و همة اینها برای خدا و نزدیکشدن(تقرب) به اوست.
سورة بقره: الله ولیالذین آمنوا…(257).
سورة آل عمران: الله ولیالمؤمنین(68)
از این آیات نتیجهمیگیریم که در قرآن کریم تبری از سوی خدا و رسولش نسبت به مشرکین، و تولی باز از سوی خدا و رسولش نسبت به مؤمنین است و خدا و رسول در این موارد جایگاه فاعلی دارند و نه مفعولی.
باز هم سورة برائت:
و من الاعراب من یؤمن بالله والیوم الآخر و یتخذ ما ینفق قربات عندالله و صلواتالرسول الا انها قربه لهم سیدخلهمالله فی رحمته انالله غفور رحیم(99)
ترجمه: و از اعراب کسانی به خدا و روز جزا ایمان میآورند و آنچه را که انفاق میکنند، به عنوان تقرب نزد خدا و درودگفتن به رسول او میگیرند. آگاه باشید که این قربتی است برای آنان. بهزودی خداوند آنان را در رحمت خود واردمیسازد. همانا که خداوند آمرزندة مهربان است.
این آیه حجت را بر همه تمام میکند و انفاق(یعنی یک کار عملی و از خود گذشتگی و نه فقط حرفزدن و ادعاکردن) را وسیلة تقرب نزد خدا(تنها نزد خدا) و تنها درود را برای پیامبر عظیمالشأن او اعلامکرده(حتی پیامبر اکرم را وسیلة قرب قرارنداده) و از اعراب بادیهنشین و تازه مسلمانی که چیزی از اسلام نمیدانند، همین را به عنوان وسیلة قربت پذیرفته و به آنان قول دخول آنان در رحمت خود و آمرزش را میدهد.
برای آگاهی بیشتر از نظر قرآنکریم نسبت به «تقرب»، از آیاتی که پیرامون نوع قربانیکردن فرزندان آدم(ع) برای خداوند است، نیز برمیآید که تقرب فقط با کردار و نوع کردار است و نه به گفتار و پندار.
پس بیاییم به این آیه گردننهیم و مؤمن شویم تا خداوند ولیّ ما باشد(1) و به غیرخدا تقرب نجوییم، هرچند آن ‹غیرخدا› رسول خدا باشد. زیرا رسول گرامی هم راضی به چنین تقربی نیست و نه نیازمند آن، که این روش مسیحیان است.
مسیحیان، کشیشان را وسیلة قربت قرارمیدهند و با اعتراف به گناه نزد آنان میخواهند به خدا نزدیکشوند. این روش را خود کشیشان ابداعکردهاند. ولی دیدیم که امیرالمؤمنین اعتراف به گناه را تنها نزد خدا شایسته، و وسیلة تقرب میداند. و تاریخ شیعه گواه آن است که ائمّة اطهار کسی را برای اعتراف به گناه نزد خود نپذیرفته، و هیچگاه خود را وسیلة قرب قرارندادهاند. پس ما بر چه مبنایی چنین میکنیم؟
اشکال دوم: نیروی فوق الهی دشمنان!!
لعن الله امه دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم التی رتبکم الله فیها(لعنت خدا بر امتی که دفع کرد شما را از مقامتان و زدود شما را از مراتبی که خداوند به شما داده بود.)
اگر گوییم این زیارت ساختگی است سخن بیهوده ای نگفته ایم. کسانی که این زیارت را ساخته اند چون هدفشان ایجاد ترحم نسبت به خاندان رسول خدا سلام الله علیهم اجمعین بوده است(که آنان هیچگاه نیازی به ترحم نداشته و ندارند) فراموش کرده اند که با این جمله ها مقام و توانایی دشمنان آنان را برتر از خداوند قلمداد کرده اند. شاید هم فراموش نکرده اند بلکه پیش خود گفته اند با این جمله ها رگ غیرت شیعیان به جوش میآید و فکر درست و نادرست بودن جمله ها را نمیکنند. چنانکه نتیجه درستی از اندیشه خود نیز گرفته اند که ما همواره گواهش هستیم. چرا و چگونه؟
نکته اول
آیا اهل بیت علیهم السلام مقام یا مرتبه و منزلتی واقعی یا بالفعل و دنیوی داشته اند؟ اگر داشته اند چه بوده است که دشمنانشان از آنها گرفته اند؟!!
آیا اهل بیت علیهم السلام مقام یا مرتبه و منزلتی حقیقی یا بالقوه و الهی داشته اند؟ اگر داشته اند چگونه کسانی میتوانند چنین مقامی را از آنان سلب کنند(بگیرند)؟
مسلم است که:
آنان مقامی دنیوی نداشته اند که کسی بتواند از آنان بستاند یا نستاند(جز امام علی علیه السلام که چند سالی مقامی واقعی یافت و تا لحظه شهادت کسی از او نگرفت).
آنان مقام و منزلتی حقیقی و بالقوه داشته اند که خداوند به آنها داده و چیزی را که خدا داده باشد چه کسی جز خداوند میتواند بازستاند؟
نکته دوم
ازاله یعنی زدودن. و در زبان فارسی و عربی این واژه برای چیزهای کثیف و زائد به کار میرود مانند ازاله مو و نجاست و معمولا برای نیکان و نیکویی این واژه کاربردی ندارد. بنابراین سازندگان این زیارت یا فکر نکرده اند که کسی را از مقامی ازاله نمیکنند بلکه خلع میکنند و به کارگیری این واژه توهین به خاندان نبوت است؛ یا اینکه باز هم خواسته اند رگ غیرت شیعیان را به جوش آورند. وانگهی که هر کسی هم توانایی خلع کس دیگری را ندارد، جز آنکه از او بالاتر یا قویتر باشد. در این صورت با بیان این جمله ها به خاندان عصمت و طهارت توهین کرده و نیز به خداوند شرک ورزیده ایم که زبان این زیارت قائل به آن است و دشمنان آنان را بالاتر و تواناتر از خداوند به حساب آورده است.
نکته سوم- سازندگان این زیارت به جای واژه طایفه و قوم که معنای گروه را میدهد واژه امت را به کاربرده اند که نشان میدهد آنان نه تنها در توانایی دشمنان اهل بیت بلکه در شمار آنان نیز غلو کرده اند.
نکته چهارم- این زیارت مربوط به امام حسین(ع) است ولی جمله ها به یکباره رنگ اهل بیت میگیرند. و مصیبت امام حسین را که بانی آن طبق تاریخ وقایع عاشورا عبیدالله بن زیاد و مجریان آن شمر و عمر سعد لعنه الله علیهم اجمعین است به دیگران وصل میکنند. گویی زمان عقده گشایی فرارسیده است.
چرا ما کینه صحابه رسول خدا را به دل داریم ولی مولا علی نداشته است؟
اگر ایشان کینه خلفا را در دل داشت نام دو تن از فرزندان خود را ابوبکر و عثمان نمیگذاشت(که در واقعه کربلا در کنار برادرشان شهید شدند.) و فرزندان خلفا (محمدبن ابی بکر و عبدالله بن عمر) دوستان امام حسن و امام حسین نبودند.
در این زمینه خواندن مقاله نفی کینه توزیهای مذهبی نوشته امیرحسین ترکاشوند سفارش میشود.
تاریخ وقایع عاشورا را اگر بخوانیم و اندیشه کنیم بر باطل بودن بسیاری از عقاید خود پی خواهیم برد. پس ما چگونه شیعه علی هستیم که او کینه آنها را نه تنها در دل نداشته بلکه در عمل هم برای ما!! ثابت کرده که نداشته است ولی ما کینه آنان را در دل داریم و به آن عمل میکنیم. چگونه کسی که کینه عمربن الخطاب را در دل دارد می آید و مشاور او میشود!!؟ به گونه ای که به قول خود شیعیان پس از مشورت دادن، عمر میگوید "اگر علی نبود عمر هلاک میشد".
این نشان از آن دارد که او شخص منصفی هم بوده که در حالی که بر سریر قدرت نشسته به توانایی علی و ناتوانی خود اعتراف میکرده است. این را هم باید دانست که علی مرد حق است و هیچگاه منافقانه و ریاکارانه عمل نمیکند که بخواهیم این گونه کارهای او را توجیه کنیم.
پس: برخی آگاهانه یا ناآگاهانه پیرو سیاست پیر استعمار(انگلیس) هستند و نان تفرقه افکنی را میخورند؛ چون فکر میکنند نان دیگری برای آنان نیست.
منشأ زیارت
ممکن است گفتهشود که این زیارت از خود ائمة معصومین واردشده. بحثی نیست؛ میتوان در این زمینه تحقیق و کندوکاو صورتگیرد. ولی میتوان از هماکنون گفت که اگر زیارت معروفة عاشورا از معصوم رسیده باشد(به نوشتة مفاتیح از امام محمد باقر، ولی نه به صورتی که مثلاً در مورد زیارت امام حسین در روز عرفه آمده و نقلقول مستقیم است؛ بلکه بهگونهای غیرمستقیم) بخشهایی که نقد شد و برخی بخشها که جای نقدشان اینجا نیست یقیناً از معصوم نیست که دامان معصومین از این گونه کژیها و شرکها پاک است.
تنها ما شیعیان ظاهری آنان هستیم که یا از آنان خیلی عقب میافتیم و یا از آنها جلومیزنیم؛ که امام معصوم فرمود شیعه ما نه از ما عقب میافتد و نه از ما پیشیمیگیرد؛ و نیز در ‹صلوات شعبانیه› که امامان شیعه از امام سجاد به بعد همه میخوانده اند تا به شیعیان بگویند آنچنان نشوید که اکنون شده ایم میخوانیم:
المتقدم لهم مارق والمتأخر عنهم زاهق واللازم لهم لاحق(پیشیگیرنده از آنان خارج از دین است؛ و پسمانده از آنان در هلاکت است؛ و همراه آنان به آنان میپیوندد.)
یاداوری مهم: نکته ای که یاداوری آن در اینجا ضروری است این است که اگر مرحوم شیخ عباس قمی میخواست خدمتی به اسلام بکند و از تفرقه میان شیعه و سنی پیشگیری کند یا به آن دامن نزند، راهش این بود که زیارت عاشورایی را که وی آن را تنزل داده و در آخر آورده و نام آن را غیرمعروفه گذارده پس از وصف منشا زیارت، میآورد و زیارت عاشورایی را که غالیان ساخته اند در مرحله دوم میآورد تا در این مدت صد و اندی سال شیعیان گمراه نشوند.
زیرا متعصبینی که پژوهشی ندارند هنگامی که سخن از اشکالهای وارده بر زیارت عاشورا میشود در مدح آن که همان مدحهای مشروح در مفاتیح است متوسل میشوند. و این در حالی است که تنها برخی از علمای عظام و غیرعظام کل زیارت عاشورا را به زیر سؤال برده اند ولی بیشتر ناقدان زیارت عاشورا نقدشان بر آن زیارت عاشورایی است که شیخ عباس قمی آن را در آغاز قرار داده است.
در زیارت عاشورای غیرمعروفه، چیزی اغراقآمیز و با افراط و تفریط بیان نشده، و هیچیک از اشکالاتی که بر معروفة آن وارد است، بر غیرمعروفه وارد نیست. حتا لعن بر خاندانهایی که در زیارت عاشورای معروفه است در غیرمعروفه آن نیست. (تنها آل یزید و آل زیاد لعن شده اند که حقشان است.) آقای امیرحسین ترکاشوند در نفی کینه توزیهای مذهبی مینویسد(نقل به مضمون): در میان خاندانهای مروان و حکم انسانهای خوب بسیاری وجود داشته اند. آنان چه گناهی کرده اند که طبق زیارت عاشورای معروفه تا ابد لعن شوند؟
وجود زیارت عاشورای غیرمعروفه، گمان ما را نسبت به ساختگی بودن معروفه آن توسط ‹متقدمین لهم مارق› که مصداق آنان، غالیان یا غلوکنندگان در امور شیعه است، به یقین نزدیک میکند. در این زمینه دو استناد میآوریم؛ یکی کلی، مربوط به ‹متقدمین لهم مارق›(کسانی که از امام خود پیشی میگیرند.) و استنادی دیگر از خود مفاتیحالجنان، که مربوط به داستان ‹سید رشتی› است، و برای تشویق به خواندن زیارت عاشورا از آن استفاده میشود. در زیر به آنها میپردازیم:
دکتر عبدالحسین زرین کوب در دو قرن سکوت(ص: 86) پیرامون جنبش ضد عرب سنباد که همزمان با امام جعفر صادق بوده است، چنین مینویسد:
... انتقام ابومسلم در این نهضت بهانه بود و سنباد میکوشید با نشر مبادی و اصول غلاة و اهل تناسخ، خاطره دلاوران قدیم را در دل ایرانیان ستم کشیده و کینه جوی زنده نگه دارد و نفرت و دشمنی با تازیان را در مردم خراسان (منظور خراسان بزرگ است که شامل افغانسان و ماوراءالنهر امروز نیز میشود. - نگارنده) تازه تر کند. از این رو با نشر پاره ای عقاید تازه کوشید ایرانیان ناراضی از هر فرقه و گروه که بودند (از جمله شیعیان- نگارنده) بر گرد خویش جمع آورد و در مبارزه با دستگاه خلافت، همه را با خود همداستان کند.
دکتر مجید معارف در کتاب ارزشمند خود تاریخ عمومی حدیث(2) آوردهاست: «به گفتة دانشمندان علم کلام، اصول اعتقادی غلات(جمع غلو یا از حد تجاوز کننده) را میتوان در موارد زیر خلاصهکرد:
غلات از رهگذر غلو در شؤنات امامان و رهبران خود و عقایدی چون تشبیه و تناسخ، به تخریب عقاید پرداخته، و با اصل دین بازیمیکردند…
هشامبن حکم گوید از امام صادق شنیدم که فرمود: ‹مغیرهبن سعید بهطور عمد به پدرم دروغ بست. او کتب شاگردان خود را میگرفت و شاگردان او با شاگردان پدرم اختلاط داشتند… بنابراین آنچه از غلو در کتب و آثار شاگردان پدرم راه یافتهاست، همه از مجعولات مغیرهبنسعید است… بسیاری از آثار غلات توسط کارشناسان حدیث شناسایی و دور ریخته شده، اما هنوز آثار غلات کموبیش در لابهلای کتب حدیث وجوددارد. با ملاحظه این کتب، روشن میگردد که غلات، بیشتر در رشتههای زیر به جعل حدیث اقدامکردهاند:
ـ فضائل ائمه: بخصوص طرح علم غیب، کارگزاری و دخالت در خلقت و انتساب برخی از معجزات و کرامات به آن بزرگواران.
ـ مسائل قرآنی بخصوص: ادعای تحریف و اسقاط آیات مربوط به ائمه، عدم حجیت قرآن موجود، تطبیق آیات با امامان و فضایل مبالغهآمیز در قرائت سور.
ـ مسائل طبی، شامل: شناخت امراض و بیان خواص خوراکیها، داروها، و مسائل بهداشتی.
ـ مسائل اخلاقی، عبادی و ذکر ثوابهای مبالغهآمیز جهت کارهای کوچک.
ـ مسائل کلامی و فلسفی از جمله: مسألة تشبیه، حلول و اتحاد روح، تناسخ، و…
… امام صادق فرمود: ‹جوانهای خود را از فتنة غلات برحذردارید که آنان را منحرفنکنند. غلات بدترین مخلوقات خداوندند. با دعاوی خود، بزرگی خدا را کوچککرده و برای بندگان او ادعای ربوبیت میکنند… مطابق قرائن دیگر، آن دو بزرگوار(صادقین: امام محمدباقر و امام جعفر صادق) خاطرنشانکردهاند که غلات از جملة دروغگویان، جاعلان حدیث و تحریفگران قرآن میباشند.
بخش دیگری از فعالیتهای صادقین عبارت از تکذیب عقاید غلات و تصحیح عقاید شیعیان میباشد. در این مورد خصوصاً تلاشهای امام صادق(ع) بسیار چشمگیربودهاست، زیرا در زمان آن حضرت دامنة تبلیعات غلات توسعهیافته و گروه زیادی در کوفه تحت تأثیر آنان قرارگرفته بودند.
ضمناً وجود تقیه ـ در اغلب برخوردهای اجتماعی ـ موجبشدهبود تا غلات شیعه ادعاکنند که امام(ع) آنها را ظاهراً محکوم ساخته، ولی باطناً به آنان خوشبین است و طبعاً این طرز تلقی، مشکل امام(ع) را در رابطه با جریان غلات در جامعة شیعه دوچندان کردهبود.
در روایتی آمدهاست که ‹سدیر صیرفی› نزد امام صادق(ع) آمد و گفت:
«قربانتگردم، شیعیانتان دربارة شما دچار اختلافنظرشده، و در آن اصرارمیورزند. گروهی گویند هرخبری که امام برای هدایت مردم به آن احتیاجدارد به گوشش گفتهمیشود؛ و برخی میگویند به او وحیمیشود. عدهای میگویند به قلبش الهام میگردد، و گروه دیگر معتقدند او در خواب میبیند؛ و بالاخره بعضی میگویند او از روی نوشتههای پدرانش فتوامیدهد. کدامیک از این نظرات صحیح است؟ امام فرمود: هیچیک از این سخنان صحیح نیست. ای ‹سدیر› ما حجتهای خدا و امنای او بر بندگانش هستیم و حلال و حرام او را از کتاب خدا میگیریم».
ب ـ داستان سید احمد رشتی
در حکایت سید احمد رشتی یعنی بازرگانی که قصدحجکردهاست، میخوانیم که دو نیم تا سه ساعت مانده بود به صبح، همراه قافله، از محلی در ترکیه امروزی برای ادامة سفر حرکت میکند. پس از طی سهربع فرسنگ(چهارونیم کیلومتر)، هوا بد میشود و از قافله عقبمیماند. به تفکر مینشیند و در نهایت تصمیممیگیرد که به مبدأ بازگردد و با امکانات بهتر به سفر ادامهدهد.
یکمرتبه باغی را میبیند و شخصی که با بیل خود، مشغول رسیدگی به باغ است. او جلو میآید و به زبان فارسی از حال او میپرسد، و او وضعیت خود را بازمیگوید. آن شخص او را توصیه به خواندن نافله میکند، او شروع به خواندن میکند. پس از مدتی مرد باغبان بازمیگردد و چون میبیند مسافر هنوز آنجاست، وی را توصیه به خواندن ‹زیارت جامعه› میکند. پس از مدتی باز میگردد و چون هنوز مشکلش را حلنشده مییابد، او را توصیه به خواندن زیارت عاشورا میکند.
بار سوم که میبیند هنوز آنجاست، او را با خود میبرد و در راه با سه بار تأکید به او و به شیعیان، میفرمایند که این سه(نافله، زیارت جامعه و زیارت عاشورا) را انجام دهند. دست آخر آن شخص(این حکایت در وصف دیدار با امام زمان علیه آلافالتحیه والسلام است.) او را به قافله میرساند، در حالیکه تازه فجر طلوعکرده و همراهانش در حال وضوگرفتن بودند.
اگر این حکایت را با دقت بررسی کنیم متوجه میشویم که راهگمکرده، نمیتوانسته زیارت عاشورای معروفه را با آن طول و تفصیل خوانده باشد، و آنچه پیش از این از خواندن زیارت عاشورا معمول بوده، همان زیارت عاشورای غیرمعروفه بودهاست.
جالب اینجاست که از همین حکایت مشخص میشود که ما شیعیان از دشمنی بیرویه نسبت به اهل تسنن(به اصطلاح از بغض معاویه و نه از حب علی)، حتا به سخن امام زمان خود نیز توجهنمیکنیم و مانند موارد دیگر یا از ائمه اطهار جلومیزنیم و یا عقبمیافتیم:
مگر امام زمان به آن مرد سه چیز را توصیه نکرد؟ پس چرا به اولین دستور(نماز نافله) بیتوجهیم، به دومین دستور(زیارت جامعه) کمتوجهیم، و به سومین دستور(زیارت عاشورا) بیش از حد توجه میکنیم؟
آیا دلیلش جز این است که به نماز نافله بیتوجهیم، زیرا که اهل تسنن به آن بسیار پایبندند، و به زیارت عاشورا بسیار پایبندیم چون اهل تسنن آن را شرک آلود میدانند؟ مگر نخواندهایم که حضرت زینب سلامالله علیها در تمام دوران فاجعة کربلا حتا یکی از نمازهای نافلة خود را ترکنکرد؟ پس چرا علمای شیعه اهمیت آن را گوشزد نمیکنند؟
برعکس، هنگامیکه به حج میرویم، میبینیم که اهل تسنن کاری را میکنند که حضرت زینب میکرد؛ یعنی حتا دم در مغازه یا کنار بساط خود از نافله غافل نمیمانند!!
متأسفانه امروزه جوانانی که اهل زیارت عاشورایند به دنبال حقایق مربوط به این زیارت نمیروند و هرچه به آنان دیکته میشود میآموزند و زندگی امروزی نیز به آنان اجازه نمیدهد که همچون این نگارنده در سن سیزده سالگی تمام مفاتیح الجنان را یکجا بخواند و به کلیت آن آگاه شود و یا مادری داشته باشند که همچون مادر مرحومم هر روز و یا هرازچندروزی یک بار زیارت عاشورا آنهم از نوع غیرمعروفه آن را بخواند تا بداند آنچه که اکنون توسط برخی هیأتهای عزارداری و مداحان بر آن اصرار میشود به آن دلیل است تا از تفرفه میان شیعه و سنی به آلاف و الوفی برسند. بسیار آشکار است و همه میدانیم که اگر این تبلیغهای تفرقه افکنانه نباشد نان بسیاری آجر و دکان بسیاری تخته میشود.
آری باید هشیارباشیم. با خواندن خبر پولساز زیر، نظر شما خوانندة عزیز نسبت به پیشنهاد ارائهشده مبنی بر جایگزینکردن زیارت عاشورای غیرمعروفه، بهجای معروفة آن، چهخواهدبود؟
زیارت عاشورا پرتیراژترین کتاب هفته شد.
زیارت عاشورا از انتشارات ناس در 300 هزار نسخه منتشرشد، که بیشترین شمارگان را داشت. (3) آیا فکرمیکنید با این گونه بازارهای داغ و خوانهای گسترده، حرف حق میتواند بر کرسی نشیند؟ خود این نگارنده که فکر نمیکند و تنها از روی احساس وظیفه این نوشته را نوشته است و منتظر امام زمان میماند تا خود، حرف حق و خود حق را بر کرسی نشاند.
نگارش: فروردین 1384
ویرایش: شهریور 1402
احمد شمّاع زاده
بازگشتها:
در این زمینه گفتار ولایت ویژه خداوند است بازگشت را ببینید.
‹تاریخ عمومی حدیث›، خلاصهای از صص 292 تا 299
(3) روزنامة شرق 19/6/83 ص 20