هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

بیحجاب یا باحجاب؟ مسأله این است!

بیحجاب یا باحجاب؟ مسأله این است!

احمد شمّاع زاده



بخشی از خبری که کامل آن در پایان میآید:

... جعفر شجونی، روحانی اصولگرا هم از این دسته است. وی در این رابطه به خبرنگار سایت سلام نو گفت: افراد بی‌حجاب غیر از اینکه پیش خدا، روح امام و ارواح شهدا روسیاه هستند و کتکش را خواهند خورد، به زودی سیاست تندتری هم باید علیه این‌ها اتخاذ شود.

ظاهراً عقل فرانسیس، پاپ کلیسای کاتولیک روم، از شجونی خیلی بیشتر است. او متوجه شده که کلیسای تندرو اگر مفید بود، وضع دین مسیحیان بهتر از این بود و به همین دلیل از تاریخ خود درس گرفته و دارد خود را اصلاح میکند. چنانکه اخیراً در خطبه ای که در آن شگفتزدگی همگان را بر انگیخت، اعلام کرد: کلیسای کاتولیک دیگر به جهنم معتقد نیست؛ زیرا این مساله با عشق الهی تعارض دارد و آدم و حوا اسطوره ای بیش نیستند.

ولی تندروان ما مانند این آقای بددهن هنوز متوجه نشده اند که تندروی اگر کارساز بود، در این مدت مدید سی و اندی سال که از انقلاب گذشته، وضع دین و در نتیجه حجاب مردم بهتر شده بود.

جوانان امروز بدانند که پدران کلیسا که امروزه به تجدید نظر در روشهایشان پرداخته اند، همانهایی هستند که در دهه چهل، نویسندگان حوزه قم در نشریه هایشان همچون مکتب اسلام، تفتیش عقاید(انگیزیسیون) منتسب به آنان در سده های پیشین را به عنوان نقطه ضعفی بزرگ در جهان مسیحیت به باد انتقاد میگرفتند و ما جوانان آن روز تصور و نیز آرزو میکردیم که ای کاش اسلام بر سریر قدرت بنشیند تا به آنان نشان دهد اندیشه آزاد و رأفت اسلامی یعنی چه! دیگر نمیدانستیم پدران حوزه اگ به حکومت برسند، مفتش تر از پدران کلیسا که تنها به دانشمندانی همچون "برونو" و "گالیله" گیر میدادند از آب در خواهند آمد و به همه چیز مردم و همه اقشار جامعه مسلمان ایران گیر خواهند داد!!


آری ما ساده دلان به همین سادگی گول خوردیم!! یا بهتر بگویم تصور میکردیم که اینان در گفتار و کردار خود صداقت دارند که چنین نبود.


این آقا نیروی انتظامی را تحریک و تشجیع میکند که به مردم بیش از پیش یورش برند همچون دوره رضاشاه! همان گونه که رضاشاه نتوانست هرچند با زور همه مردم را بیحجاب کند جمهوری اسلامی وهیچ حکومتی نخواهد توانست همه مردم را به زور با حجاب کند و این کار جز ویرانگری فرهنگ و جامعه ثمری در برنخواهد داشت.


اینان باید از مصریها، اردنیها، اندونزیاییها، مالزیاییها و دیگر کشورهای مسلمان دور و نزدیک یاد بگیرند که حجاب امری انتخابی است و اگر به خود مردم واگذار شود که در ان کشورها شده است، اصلا مشکلی به نام حجاب داشتن یا نداشتن وجود ندارد. زنان آن کشورها با حجابترین زنان هستند، بی آنکه کسی مجبورشان کرده باشد.

آیا اینان نمیدانند که انسان بر چیزی که از آن منع شود، حریصتر میشود؟ ولی با کمی دقت متوجه می‌شویم که حاکمیت این موضوع را هم میداند و مشکلش حجاب نیست؛ بلکه به دنبال رد گم کردن است تا با این وسیله، مردم را سرگرم کند و خود مشغول ادامه سیاستهای نادرست و وطن برباد ده خود باشند.


تنها چیزی را که این آخوند فهمیده ولی باز هم به آن توجه نکرده و از آن عبرت نگرفته، این است که بخشی از کسانی که حجاب را رعایت نمیکنند هدفشان دهنکجی به تندرویها و سختگیری هاست. از سوی دیگر، اگر این حرفش درست بود که بیحجابی دختران برای یافتن شوهر است، باید پرسید پس چرا زنان شوهردار هم کم حجاب یا بدحجاب شده اند؟


این نکته را هم نباید از نظر دور داشت که اگر دختران به دنبال شوهر باشند کار بدی نکرده اند، بلکه در راستای یکی از اهداف دین مبین اسلام قدم گذارده اند که تشکیل خانواده است و به تمسخرگرفتن آن، نشانه نشناختن دینی است که مدعی دفاع از آن است.


او باید بداند که مردم اصولاً دیندارند؛ هرچند ممکن است تابع دین حکومتی نباشند.

امروزه، مردم با رفتار این حکومت به سه گروه تقسیم شده اند:

گروه اول که شمارشان کم است ظاهر و باطنشان یکی است. یعنی اگر حکومت عوض شود ظاهرشان عوض نمیشود. یا بدحجاب و بی حجاب اند و یا خوش حجاب و باحجاب.


گروه دوم، ریاکارند یعنی هرچند ظاهراً باحجابند ولی اگر در این جامعه ظاهرپسند و ظاهربین(بویژه از دید حکومت) نبودند، و به حال خود واگذارشان میکردند، تا کنون بیحجاب شده بودند


گروه سوم، همان کسانی هستند که او شناخته و کارشان دهنکجی به سختگیریها و تندروان است. آنان نه بیدین هستند و نه هدفشان دهنکجی به دینداران واقعی است.


بی حجابی یا کم حجابی نشانه بی ایمانی یا کم شدن ایمان زنان و دختران نیست بلکه نشانه نارضایتی و بی ایمانی نسبت به حاکمیت موجود و به گونه ای دهنکجی به آن است. دلیلش هم این است که در دوره ریاست جمهوری خاتمی که مردم بیشترین رضایت را از حاکمیت (البته با کوشش دولت و به کام حاکمیت) داشتند حجاب در اوج خود بود. اگر به این سخن باور ندارید عکسهای آن زمان در جراید موجود است. آنها را بازبینی و بررسی کنید تا به این حقیقت دست یابید.

ای حاکمان! اگر میخواهید مردم حجابشان درست شود بروید خود را درست کنید. اگر مردم ببینند که حکومت عادل است پیرو آن می‌شوند؛ و حجابشان هم درست خواهد شد:

العدل اساس الملک

این جمله ای بود که بر روی تاقچه اتاقی قاب شده، و قرارگرفته بود که آیت الله خمینی را نشان میداد که یک میز کوچک در جلو خود دارد و بس. مردم برای عدل موعود قیام کردند و اگر میدانستند که با انقلاب خود ریا و ظاهرسازی زیاد میشود و به جای عدل اسلامی تنها نام آن باقی میماند و وضع معیشت مردم بدتر و فاصله طبقاتی بسیار بیشتر از آن زمان میشود، هرگز قیام نمیکردند.

او میگوید آمار طلاق زیاد شده ولی نمیگوید چرا چنین شده. ریشه کاهش آمار ازدواج و افزایش آمار طلاق در وضعیت بد اقتصادی است که نتیجه فساد اقتصادی در دستگاههای حکومتی و سپس دولتی است. کم شدن شمار نوزادان نیز در همین راستا قرارمیگیرد و حکومت با هیچ ترفندی نخواهد توانست شمار آنان را زیادکند و اگر به اجبار و نادیده گرفتن حقوق مردم، موفق به این کار شود در آینده نمیتواند آنان را اداره کند و جامعه ای سالم به وجود آورد؛ بلکه جامعه پسرفت بیشتری خواهدداشت تا آن هنگام که وضع معیشت مردم بهبود یابد. آقایان هم سوراخ دعا را گم کرده اند! و هم نشانی عوضی به مردم میدهند و آنان را میفریبند!! وای بر شما حکومتگران ستمگر!


تارخی نگارش: یازدهم شهریور نودوسه

ویرایش دوم: مرداد نودوهشت

احمد شماع زاده


غزلی از: محمد سلمانی

بی‌حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست

باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست

سوگند می‌خورم به مرام پرندگان

در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست

با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما

وقتی بیا که حوصلة غنچه تنگ نیست

در کارگاه رنگرزانِ دیار ما

رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست

از بردگی مقام بلالی گرفته‌اند

در مکتبی که عزّت انسان به رنگ نیست

دارد بهار می‌گذرد با شتاب عمر

فکری کنید فرصت پلکی درنگ نیست

وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را

فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست

تنها یکی به قلّه تاریخ می‌رسد

هر مرد پا شکسته که تیمور لنگ نیست


سرویس اجتماعی: سال‌هاست حجاب زنان ایرانی به یکی از بحث برانگیز‌ترین موضوعات اجتماعی و حتی محافل و مقامات سیاسی بدل شده است؛ از محافل روشنفکری و دفاع از حقوق زنان گرفته تا مجالس مذهبی که حجاب را امری مهم و اساسی برای یک جامعهٔ اسلامی به حساب می‌آورند. در این میان برخی از کار‌شناسان مسائل اجتماعی و حتی بسیاری از مذهبیون بر این باورند که نه تنها اجبار معضل حجاب را حل نمی‌کند، بلکه باعث می‌شود به صورت ناخودآگاه این پدیده در اجتماع شیوع بیشتری داشته باشد. در همین میان هم برخی تندرویان معتقدند باید با شدت عمل هر چه بیشتر با این مسئله برخورد شود. حجت الاسلام جعفر شجونی، روحانی اصولگرا هم از این دسته است. وی در این رابطه به خبرنگار سایت سلام نو گفت: افراد بی‌حجاب غیر از اینکه پیش خدا، روح امام و ارواح شهدا رو سیاه هستند و کتکش را خواهند خورد، به زودی سیاست تندتری هم باید علیه این‌ها اتخاذ شود.

این عضو جامعهٔ روحانیت مبارز گفت: لباس پوشیدن خانم‌ها اکنون جنبهٔ سیاسی پیدا کرده است و دهن کجی به نظام است. این‌ها غیر از اینکه پیش خدا، روح امام و ارواح شهدا رو سیاه هستند و کتکش را خواهند خورد، به زودی سیاست تندتری باید علیه این‌ها اتخاذ شود.

شجونی در ادامه برخی مباحث را بهانه‌گیری دانست و گفت: این که هوا گرم شده، بهانه است. مانند آنهایی که پای منبر علی بودند و علی می‌فرمود بیاید علیه معاویه بجنگیم، می‌گقتند هوا گرم است یا زراعت داریم و کشاورزی را نمی‌توانیم ترک کنیم. امیرالمومنین این افراد را نفرین کرد. انشالا نفرین خدا نصیب این جور خانم‌های بدحجاب شود.

این نمایندهٔ سابق مجلس در ادامه تاکید کرد: مادران این‌ها با جوراب، با حجاب و با چادر بودند. آن زمان هم تابستان و زمستان بود. نتیجه می‌گیریم که این گرما و سرما، سیاسی بوده و بهانه است و دهن کجی در مقابل قیام امام و خون شهدا است. من شب و روز نفرین می‌کنم.

وی با تاکید بر عملکرد ضعیف قوهٔ مجریه در همین رابطه گفت: امیدواریم نیروی انتظامی غیرتش را زیاد‌تر کند و دلسوز نظام باشد. بحمدالله وضع اقتصادی نیروی انتظامی هم روز به روز بهتر می‌شود. این‌ها می‌توانند محکم عمل کنند. ما قانون داریم و قانون را باید قوهٔ مجریه اجرا کند و ابزار دست قوهٔ مجریه همین نیروی انتظامی است.

حجت الاسلام شجونی تاکید کرد: آقای رییس جمهور آن اوایل گفت اول باید این مسئله از روحانیون شروع شود. این حرف غلط بوده و مزخرف است. قانون را باید قوهٔ مجریه اجرا کند نه طلبه، تا چشمش را کور کنند، شاه رگش را ببرند و او را بکشند. دولت‌های ما دولت‌های دلسوز اسلامی نیستند. این‌ها فقط از اسلام بهره، ریاستش را می‌برند و گرنه دلشان برای نظام و اسلام نمی‌سوزد. نتیجه می‌گیریم که چون قانون داریم، قانون را هم باید قوهٔ مجریه اجرا کند، ابزار دست اجرای کشور هم اول نیروی انتظامی است.

وی در پایان افزود: ساپورت پوشان آلوده به شهوت هستند. کسی زن نمی‌گیرد. اکنون ازدواج خیلی کم است. برید از دفا‌تر ازدواج سوال کنید. ازدواج یکی است و طلاق ۴ تا. بعد این دختران خود را این گونه نشان می‌دهند که شاید شوهر کنند، ولی هیچ بی‌غیرتی حاضر نمی‌شود با این چهره‌ها ی زننده ازدواج کند.

آخرین ویرایش: فروردین 1403

احمد شمّاع زاده

قیاسی ناجور و دردسرساز

قیاسی ناجور و دردسرساز:

مقایسه آزادی بردگان لینکلن و رفع منع ثبت ازدواج همجنسگرایان اوباما

احمد شمّاع زاده

بهرام رادان مطلبی را پیرامون قانونی شدن ازدواج همجنسگرایان در تمام خاک آمریکا، از روی حسی که داشت، در صفحه تویترش نوشت و به هنگام نوشتن شاید متوجه حساسیت موضوع و سنن حاکم بر جامعه ایران نبود و دقیقاً نمی‌دانست که چه می‌نویسد، چه تأثیرهایی بر جامعه می‌گذارد، و با چه واکنشهایی از سوی مردم رو به رو می‌شود. او حرف دلش را زد؛ و پس از آنکه به او یورش بردند، از سخن خود عقب نشینی سیاسی- اجتماعی کرد. البته کار خوبی کرد که اینجا را عاقلانه عمل کرد و لجبازی نکرد و آبروی خود را بازخرید.

تا اینجای موضوع از نظر احساسی تمام! ولی از نظر عقلی ببینیم سخن آقای رادان که ممکن است سخن بسیاری از جوانان کشور و یا دست کم همجنسگرایان باشد، آیا توجیهی عقلانی هم دارد و از نظر عقلی درست است، یا تنها یک سخن احساسی بوده و عقل و خرد بر آن حکم نمی رانده است؟ زمانی برده داری بر جامعه آمریکا حاکم بود، همانند زمانی که بر جامعه مسلمانان به هنگام ظهور اسلام حاکم بود. در هر دو جامعه بسیاری از اقشار مردم کار و کاسبی شان از راه برده داری و یا شغلهای وابسته به آن بود.

اگر رسول اکرم(ص) از همان آغاز رسالت خویش، برده داری را حرام اعلام می‌کرد، بر مشکلات خود و جامعه می افزود، و ممکن بود سخنش خریداری نداشت و کسی از آن پیروی نمی‌کرد. پس برای بی اثر کردن این رسم ناجوانمردانه، به هر بهانه ای می‌گفت، اگر می‌خواهید خداوند در فلان مسأله از شما راضی باشد و یا شما را ببخشد یک برده آزاد کنید. با این سیاست:

- همه مسلمانان و غیرمسلمانان دانستند که برده داری در نظر خداوند کاری ناشایست است.

- بردگان بسیاری آزاد شدند؛ بدین ترتیب خرده خرده، بساط برده داری برچیده شد.

یعنی رسمی که ریشه در اعماق جامعه داشت، بدون خشونت از میان برداشته شد!

مقایسه‌ای میان لغو نظام برداری در آمریکا و در صدر اسلام: https://www.academia.edu/31789768


بنابراین از آن جهت الغای رسم برده داری در جامعه آمریکا اهمیت بسیاری دارد و آبراهام لینکلن جان خود را بر سر آن نهاد، که اکثریت جامعه مخالف لغو آن بودند. آنهم در جامعه ای که رأی اکثریت مهم بود.

هرچند همجنسگرایی در جامعه مادی محور آمریکا رو به فزونی است، ولی اکثریت مردم آمریکا با این عمل ضدفطری مخالفند و آن گونه نیست که همه می‌خواستند و دولت مانع آن بود؛ بلکه برعکس؛ هرچند همجنسگرایان و طرفدارانشان رفع منع ثبت ازدواج آنان را جشن گرفتند و رئیس جمهور اوباما هم آن را بزرگ و مهم خواند، ولی باید در نظر گرفت که این موضوع به آن دلیل بزرگ و مهم شد که اکثریت مردم آمریکا با آن مخالف بوده و هستند و اگر مخالف نبودند خیلی زودتر قانونی شده بود و این تنها مردم و فشار افکار همگانی بود که مانع تصویب آن می‌شد؛ و این حکومت بود که مجبور شد طی چندین سال ایالت به ایالت مجوز بدهد، تا زمینه را برای چنین روزی فراهم آورد.

پس این دو رویداد اجتماعی تاریخ آمریکا، نه تنها قابل قیاس با یکدیگر نیستند، بلکه از نگاه مردم، در دو جهت مخالف یکدیگر هستند؛ بویژه آنکه لغو برده داری موضوعی اقتصادی- اجتماعی بود که همه مردم کشور به گونه ای با آن درگیر بودند؛ ولی ثبت ازدواج اینان، تنها محدود به یک قشر ویژه و ناهمگون با دیگر اقشار جامعه است!! بنابراین هیچگونه شباهتی با یکدیگر ندارند؛ بویژه از دیدگاه اهمیت اجتماعی.

آزادی بردگان کجا و رفع مانع از ثبت ازدواج یک قشر ناهمگون کجا؟!!!

نتیجه گیری: کسانی که در شبکه های اجتماعی حضور دارند، باید مراقب نوشته های خود باشند و هرچه را که به یکباره به ذهنشان می‌رسد، ننویسند تا از کرده خود پشیمان نشوند؛ بلکه آنچه که در ذهن دارند سبک سنگین کنند، جوانب کار را در نظر آوردند و سپس دست به قلم شوند؛ زیرا در شبکه های اجتماعی راه بازگشتی وجود ندارد و نمیتوانی نوشته خود را، پس از انتشار گسترده، از میان ببری!

نگارش: تیر 1394

ویرایش: فروردین 1403

احمد شمّاع زاده



همجنسگرایی! هنجار یا ناهنجاری اجتماعی؟

همجنسگرایی!

هنجار یا ناهنجاری اجتماعی؟

احمد شمّاع زاده

سنّت خداوندگار بر این قرارگرفته است که تمام اجزای کیهان دوگانه باشند؛ و هریک از این دوگانگان گرایش به جنس مخالف خود داشته باشد (چنانکه فرمود: خلق الازواج کلها). دلیل آن هم روشن است؛ زیرا در غیر این صورت تکثیر و تولید در کیهان و اجزای آن رخ نمی‌داد؛ و آفرینش بی انگیزه و بی هوده بود.


این سنّت در تمام ارکان کیهان ساری و جاری است:

در جهان شیمی (برهمکنشها)،

در جهان ژنتیک (اسپرم و اوول و...)،

در هواشناسی (بار مثب و منفی میان ابرها).

در فیزیک (قطبهای منفی و مثبت مگنتیک و...)،

در جهان فیزیک ذرات (ذره های با بار منفی و مثبت)،

در کیهانشناسی (نیروی گرانش چنانکه در پی خواهد آمد)،

در گیاهشناسی گرده افشانی میان گیاهان بویژه درختان تک پایه و دوپایه،

در جانورشناسی میان تمام جانوران... و دست آخر در جهان جنّیان و آدمیان.


نمونه‌ای بنیادی: «تبادلات میان ذراتی که دارای بار الکتریکی هستند، نیروی الکترومگنتیک نامیده می‌شود. این نیرو شامل ذرات بدون بار الکتریکی همچون گراویتون نمی‌شود. می‌دانیم که دو گونه بار الکتریکی وجود دارد؛ یکی مثبت و دیگری منفی. نیروی میان دو بار مثبت یا دو بار منفی دافع یکدیگرند؛ در حالی که نیروی میان یک بار مثبت و یک بار منفی جاذب یکدیگرند...

در مقیاس اتمها و ملکولها، نیروی جاذبه الکترومگنتیک میان الکترونها با بار منفی و پروتونها با بار مثبت در هسته اتم، موجب می‌شود الکترونها به دور هسته اتم در حال گردش باشند.

این پدیده عیناً شبیه نیروی جاذبه است که زمین را به دور خورشید به چرخش درمی آورد».

(ماده، انرژی، و جهان هستی- ص: 260)


این روند در نهاد همه آفریدگان نهادینه شده و به منظور تکامل اجزای کیهان، همه آفریدگان جبراً از طبیعت و نهاد خود پیروی می‌کنند؛ و بدین ترتیب روند آفرینش تداوم می‌یابد؛ ولی در این میان، چون دو نوع هوشمند جن و انس، دارای اختیار هستند، مجبور نیستند تا از طبیعت خود پیروری کنند، بلکه خود بایستی با توجه به آموزشها، تجربه ها و فرهنگهایشان از فطرت خویش پیروی کنند؛ زیرا به مانند دیگر آفریدگان، قوای جاذبه و دافعه در نهاد آنان نهادینه شده؛ و در صورتی که از طبیعت خدادادی خویش پیروی نکنند، بر خلاف سنت و قانون آفرینش عمل کرده، در نتیجه در آغاز در جامعه خویش، و سپس در مسیر تکامل آفرینش، ناهماهنگی و ناهنجاری ایجاد خواهند کرد.

حال این پرسش پیش می‌آید که اگر کسی یا کسانی خواستند برخلاف آفرینش خود عمل کنند، با آنها چه باید کرد؟

برخی همچون انگلیسیها (اولین کشور قانونی کردن این ناهماهنگی اجتماعی)، می‌گویند آنان انسانند و چون انسان آزاد است و نمی‌توان او را مجبور به کاری خلاف اراده اش کرد، پس جلوگیر آنها نمی‌شویم؛ و کارشان را قانونی کرده ایم تا کسی هم متعرض آنان نشود.


در این مرحله این پرسشها پیش می‌آید که:

  1. - آیا پشتیبانی از یک ناهنچاری در مقیاس کوچک، موجب گسترش آن نمی‌شود؟

    - اگر آنان در پی گسترش و تبلیغ ناهنجاری خود باشند چه باید کرد؟ آیا مجازند؟

    - اگر این پدیده گسترش یابد و موجب ایجاد یک جامعه نابهنجار شود، آیا ناهنجاری پدید آمده، که موجب رشد جمعیت کم و کمتر خواهد شد، در نهایت موجب نابودی آن جامعه نخواهد شد؟

    - و آیا آنان که این ناهنجاری را قانونی کرده‌اند، مسئولیت به نابودی کشاندن جامعه خود را میپذیرند ؟

***

برخی دیگر می‌گویند آنان مریض هستند و نباید با مریض رفتاری خشن و ناخوشایند داشت.

درست است با بیمار نباید رفتاری خشن داشت؛ ولی:

بیماری ایدز نیز یک بیماری و ناهنجاری در روند زندگی است. اگر این بیماری واگیردار در جامعه وجود داشته باشد، آیا باید بر شیوع آن افزود یا بایستی از سرایت آن به دیگران جلوگیرشد و شرایط را برای درمان بیماران فراهم ساخت؟

تفاوت میان این دو بیماری مهلک و بنیان برافکن در این است که ایدز خطرش آشکار و خودش آشکار نیست؛ در نتیجه به سرعت جامعه را به نابودی میکشاند ولی همجنسگرایی، خودش آشکار و خطرش آشکار نیست. درنتیجه به کندی جامعه را به نابودی میکشاند! دلیل این ادعا:

همگان می‌دانند که عامل مهم و مؤثّر در شیوع ایدز، نزدیکیهای جنسی نابهنجار، بویژه همجنسبازی میان مردان است. البته این نکته جدا از دلیل اصل نابودی جوامع انسانی به واسطه همجنسگرایی است؛ که همانا پیشگیری از تناسل و تداوم نسلهای انسانی است.

بنابراین هماگونه که برای مبتلایان به ایدز، به دنبال راهکارهای درمانی می‌گردیم، باید برای مبتلایان به همجنسگرایی نیز چاره اندیشی کنیم. آیا در کشورهایی که آزادی جنسی به هر شکلش آزاد است، به آینده نسلهای خود فکر کرده اند؟

چنین به نظر می‌رسد که واضعان چنین قانونهایی یا خود همجنسگرایند، یا متمایل به آنند، و یا در میان خویشان و آشنایانشان همجنسگرا وجود دارد؛ وگرنه عقل سلیم و انصاف به ما اجازه نمی‌دهد تا نسلهای آینده کشور خود را به نابودی کشانیم و یا کاری کنیم تا کشور با مشکلات اجتماعی فراوانی در آینده روبه رو شود.

لینک دو مقاله دیگر در موضوع همجنسگرایی:


دوستی فیسبوکی که این نوشته را خوانده بود، نظری داد که بحث زیر شکل گرفت:


محمود نجارصادقی

همجنسگرایى یک نوع مریضى نیست ٢- کشیش ها و اخوندا نیز مانند هر انسان دیگرى مى توانند اینگونه باشند.


همان گونه که در مقاله نوشته ام. گاهی مریضی است مانند این شخص که ژنتیکی این گونه بوده و از کودکی این موضوع را حس کرده است؛ مانند آنهایی که ژنتیکی کالی یا کولا یا فلج به دنیا میآیند ولی همواره ژنتیکی نیست. مثلاً قوم لوط را نمی‌توان گفت که همه شان ژنتیکی لواطگر بوده‌اند؛ بلکه دلایل اجتماعی داشته است.

موضوع طلاب و کشیشها، موضوع دیگر است. برخی از طلاب که توان ازدواج نداشته‌اند، و راه دیگری را برای تخلیه خود نداشته اند، به اجبار، همجنسگرا شده اند ولی برخی از کشیشان که به همجنسگرایی روی می‌آورند همچون طلاب ولی با محدودیتی دیگر مواجه اند و آن این است که کشیشان کاتولیک حق ازدواج از آنان گرفته شده و این‌گونه نیست که ژنتیکی تمایل به جنس مخالف داشته باشند.


محمود نجارصادقی

موضوع قوم لوط که افسانه است؛ ولى علم پزشکى میگه همه این موارد ژنتیکى و در نتیجه بر هم خوردن تعادل هورمونى هست.


محمود نجارصادقی

گرایش به همجنس نتیجه افزایش و کاهش هورمون هست و کسى در این میان مقصر نیست .


یک- قوم لوط افسانه نیست و حتّا فیلمهای سینمایی بلندی مانند سودوم و گومورا توسط هالیوود، و فیلمهای مستندی بر اساس نقل عهد عتیق ساخته شده است. از سوی دیگر تمام قصص قرآن حقیقی است و نه افسانه.

دو- وقتی چیزی در ارگانیسم بدن عادی و همگانی نبود، به گونه ای مریضی است. از سوی دیگر بسیاری از امراض نتیجه پرکاری و یا کمکاری غده های درون ریز و هورمون ساز هستند که یکی از آنها به قول شما می‌شود همجنسگرایی. پس مرض و بیماری است. ما هم نگفتیم کسی مقصّر است، گفتیم همگانی کردن آن اشکال دارد.

بیمار باید مداوا شود و نه اینکه جاربزند که من بیمارم بویژه آنگاه که مرض او، مرضی همگیر نباشد؛ و اگر نمی‌خواهد مداوا شود، باز هم حق ندارد و لزومی هم ندارد که جار بزند که من بیمارم و بیماری خود را رسانه ای کند. سرافراز باشید.

نگارش: 1391

ویرایش: فروردین 1403

احمد شمّاع زاده

پدیده‌ای بسیار شگفت و نادر!!

پدیده‌ای بسیار شگفت و نادر!!

احمد شمّاع زاده

دیروز در فیسبوک گزارشی را دیدم که بیش از 24 ساعت است فکر و ذهن مرا به خود مشغول کرده، و مرتباً دودل بودم که بر روی این رخداد تمرکز کرده و آن را ثبت کنم و یا رهایش کنم؟

در نهایت تصمیم گرفتم ثبتش کنم، از آن جهت که پدیده ای کمیاب است و شاید دیگر تکرار نشود، و برای نویسندگان تاریخ همجنسگرایی در آینده، مفید واقع شود.

کمیاب، نه از این نظر که یک درس خوانده حوزه همجنسگرا باشد، که در طول زندگی خود بسیار شنیده و خوانده‌ام، و دست کم برای من تازگی ندارد، بلکه از این نظر که این رخداد، رخدادی ویژه است به دلایل زیر:

یک- این طلبه چون موضوع را علنی کرده و چون نتوانسته در ایران دوام بیاورد، تصمیم گرفته از کشور خارج شود؛ و فعلاً در استانبول اقامت داشته باشد تا ویزای کانادایش آماده شود و به آن کشور که همجنسگرایی در آن قانونی است مهاجرت کند.


دو- از مصاحبه با گزارشگر بی بی سی نه تنها امتناع نکرده، بلکه استقبال هم کرده و تمام جزئیات همجنسگرایی خود را در میان می‌گذارد؛ و از همه بالاتر اینکه خود را یک طلبه متدیّن و عامل به شرع و متصلّب دینی نشان می‌دهد؛ و اولین قرار ملاقات را در مسجدی در استانبول می‌گذارد؛ که پس از نماز و خلوت شدن مسجد، با لباس طلبگی به مصاحبه می‌پردازد؛ و حتّا با همان لباس در شهر عکس می‌گیرد، تسبیح می گرداند؛ و ذکر می‌گوید.


سه- هنگامی که با خبرنگار بی بی سی می‌خواهند به یک کلوپ همجنسگرایی بروند، خود را همچون خانمهایی که می‌خواهند به یک پارتی شبانه بروند، آماده می‌سازد. یعنی حتا از نشان دادن پنکیک برای آرایش صورت! و ریمل کشیدن مژگان ابائی ندارد!! که به نظر می‌رسد این کارها هیچ لزومی نداشت تا فیلمبرداری شود؛ مگر اینکه عنوان مریضی را بر روی این کارها بگذرایم.


چهار- در کلوپ با یک زوج همجنسگرا چهارنفری گفت و گو میکنند و جالب اینجاست که یکی از گی های ایرانی می‌گوید: خدا را شکر ما چنین و چنان مشکلاتی داشتیم، ولی اکنون کسی هست که خطبه عقد هم برایمان بخواند!!!!!

آری، عجایب این مصاحبه آن نیست که وی یک همجنسگراست، عجایب آن این آشکارسازیهاست. مسلّم است که وی مریض است؛ ولی همان گونه که در مقاله همجنسگرایی! هنجار یا ناهنجاری؟یاداور شده‌ام، مریض باید مداوا شود؛ بویژه اگر کسی خود را دیندار نشان میدهد. چنین کسی باید:

- از آغاز در این راه گام نمی نهاد و شغل طلبگی را انتخاب نمی‌کرد؛ و اگر اجبار خانوادگی در کار بوده، بایستی با خانواده خود در میان، و درس حوزوی را کنار می گذاشت.

- اگر از این مرحله نتوانسته موفق بیرون آید، باید در مرحله دوم خود را به خداوند واگذار می‌کرد؛ و با خداوند عهدوپیمانی می بست تا او را کمک کند. این موضوع از ترک اعتیاد به مواد مخدّر که بالاتر و سختتر نیست!

- اگر مرحله دوم را نیز نتوانسته اجرائی کند، دست کم می‌توانست از این لباس خارج شود و مهاجرت کند.

- حال که با همین لباس مهاجرت کرده و می‌خواهد به کشوری که همجنسگرایی قانونی است برود، چرا خود را در معرض رسانه ها گذاشته و کار خود را رسانه ای کرده است؟!!


واقعاً که در چه دنیای عجیب و غریبی زندگی می‌کنیم!! در احوال و اوضاعی که برای آخرالزّمان در احادیث و روایات نقل شده، به ذهن هیچ بنی بشری خطور نکرده که چنین موردی هم ممکن است یافت شود!!


اینهم یک تجربه عینی، نقل از یادداشتهای سال 1394:

در ایستگاه مترو یک کشور اروپایی، توی قطار نشسته بودم تا قطار حرکت کند. دو جوان که با هم صحبت می‌کردند، وارد شدند و آمدند درست رو به روی من نشستند. کم کم متوجه شدم یکی فاعل است و دیگری مفعول. شخص فاعل سرش را تراشیده بود، آن گونه که مد روز است، لباسهای نسبتاً عجق وجقی هم پوشیده بود. ولی دومی موهایش بلند و شانه شده بود؛ که چون صورتش ظریف بود کمی هم شبیه زنها شده بود... اولی در حالی که گویی دوست دخترش را نوازش می‌کند، و در حالی که خوش و بش می‌کردند، دست بر دوش دومی گذاشته بود، گاهی هم بوسی بر شقیقه اش میکاشت... چندشم آمد و نتوانستم تحمل کنم... جایم را عوض کردم. اگر انسان سالم باشد و فطرتش با دگرگونی زمان دگرگون نشده باشد، مسلم است که از این گونه رفتارها چندشش میشود...


همجنسگرایی! هنجار یا ناهنجاری؟: https://www.academia.edu/7580689

یادداشتهای شهر خیلی شلوغ- سال 1394: https://www.academia.edu/24051019

هفدهم تیرماه 1395

ویرایش: فروردین 1403

احمد شمّاع زاده

خوابگاه اصحاب کهف کجاست؟ غار «پترا» یا غار «طرسوس»؟

خوابگاه اصحاب کهف کجاست؟

غار «پترا» یا غار «طرسوس»؟

فرزانه ابراهیم زاده

سخن نخست:

قرآن، کتاب اندیشه، کتاب شگفتیها، کتاب آفرینش و آفریدگان، و کتاب تشریع هستی است.

برخی سوره‌هایش نماد و نمونه‌ای از کل قرآن هستند؛ پر از شگفتیها، همچون حمد، مدّثّر، و کهف.

سوره کهف، گذشته از این قصه آموزنده و زیبا، قصه های شگفتی آفرینی همچون موسی و خضر، ذوالقرنین، و باغدار کافر، را نیز در بر دارد!

امّا در درون قصه اصحاب کهف به تنهایی نیز شگفتیهایی نهفته است که تا کنون برخی کسان، برخی نکته‌های اعجاب و اعجاز برانگیز آن را آشکار کرده‌اند؛ از جمله:

یک- دکتر محمدمهدی اصفهانی استاد دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه تهران، از آیه یازده، (فضربنا علی آذانهم فی‌الکهف سنین عدداً) رابطه میان لاله گوش و ژن را کشف کرده است.


دو- نگارنده از آیه 25 (ولبثوا فی کهفهم ثلاث مآته سنین وازدادوا تسعا)، اعجازی ریاضی فیزیک از قرآن را کشف کرده‌ام.


سه- و در اینجا، خانم فرزانه ابراهیم زاده پیرامون جای غاری که اصحاب کهف در آن به خواب سیصد ساله فرورفتند، با بهره گیری از تفسیر المیزان پیرامون آیه 17 (و تری الشّمس اذا طلعت تزاور عن کهفهم ذات الیمین و اذا غربت تقرضهم ذات الشّمال)، اعجاز دیگری از قرآن را رونمایی کرده است.

*****

سال گذشته برای سفری تحقیقاتی و توریستی به کشور اردن رفتم؛ مانند هر توریست دیگری که به این سرزمین عرب زبان سفر می‌کند. سری به شهر تاریخی و باستانی پترا زدم. شهری سنگی و خارق‌العاده‌ای که در میان کوههای سرخ رنگ قرار دارد! آنچه در آنجا برای من جالب بود، دیدن محلی بود که بر اساس نوشته‌های کتاب‌های مقدس (تورات و قرآن) خوابگاه سیصد ساله مردانی است که ما آن‌ها را به عنوان اصحاب کهف یا یاران غار می شناسیم. داستانی که در ادبیات و تفکر دینی مسلمانان و سایر ادبیات جهان، به داستان شش جوان یکتاپرست و سگشان شهرت یافته است؛ که به دلیل اینکه نمی‌توانستند دین خود را در زمان فرمانروایی به نام دقیانوس آشکار کنند، به غاری پناه برده و به مدت سیصد سال به خوابی عمیق فرو رفتند.

در این سالها به جز اردن، ترکیه نیز با ارائه مدارکی اعلام کرده است که محل وقوع این رخداد، بخشی از این کشور، در نزدیکی شهر طرسوس است. بر اساس گزارشی که خبرگزاری جمهوری اسلامی با استناد به منابع ترک زبان منتشر کرده است، این غار در چهارده کیلومتری شمال غربی شهر طرسوس در جنوب ترکیه، در کنار مقبره ای منتسب به حضرت دانیال نبی* قرار دارد.

اینکه تاکنون مدیران برخی کشورها خوابگاه اصحاب کهف را به کشور خود نسبت داده اند، نشان از اهمیت این موضوع دارد؛ اما به نظر می‌رسد بخشی از این موضوع به بازده اقتصادی چنین مکانهایی در کشورهای مختلف باز می‌گردد؛ کاری که کشور ترکیه در میان دیگر کشورها، ید طولایی دارد. در سالهای اخیر، ادعاهایی توسط کشور ترکیه برای انتساب برخی از مشاهیر از جمله مولانا به عنوان شاعر ترک! مطرح شده که وی حتّا یک بیت شعر به زبان ترکی نسروده است!

اعلام وجود غار اصحاب کهف در ترکیه نیز، یکی دیگر از این ادعاهای تاریخی است؛ و از این راه توانسته است توریست بسیاری را به سوی خود بکشاند؛ اما شواهد و قرائن تاریخی و آیات قرآن، ثابت می‌کنند که محل وقوع رخداد اصحاب کهف برخلاف ادعای کشور ترکیه، در این محل نبوده است.

توضیح آنکه:

علامه طباطبائی در تفسیر آیه 17 سوره کهف، تأکید دارد که «بر اساس کلام الهی، شعاع خورشید به هنگام طلوع، بر جانب راست غار می‌تابیده، و به هنگام غروب بر جانب چپ غار».

لازمه چنین تابشی این است که غار و ورودی آن، در جنوب غربی واقع شده باشد، تا آفتاب در طول روز بر آن بتابد (همچون آپارتمانهایی که در ضلع جنوب غربی یک ساختمان واقع شده باشند.)، که این ویژگی در مورد غار پترا که در دامنه جنوبی کوه واقع شده و دو طرف راست و چپ آن باز است، صدق می کند! و آفتاب در طول روز بر آن می‌تابد و به دلیل قرار گرفتن در ارتفاع، می‌شود کاملاً از آنجا طلوع و غروب خورشید را دید. و این در حالی است که غار طرسوس چنین موقعیتی را ندارد، و آفتاب به راحتی به درون آن نمی تابد.

از سوی دیگر در درون غار پترا، چند مقبره گونه وجود دارد؛ و روی دیوارهای غار، خطّاطیها و نقشهایی به زبان یونانی قدیم نقش بسته است؛ که نشانگر عهد دقیانوس است؛ و در میان آن‌ها تصویر سگی را می‌توان دید که نشانه سگ اصحاب کهف است که به رنگ قرمز نقاشی شده است.


منبع: روزنامه سرمایه، مورخ 26 مرداد 1388

ویرایش علمی و فنّی و بازنویسی: احمد شمّاع زاده

به تاریخ نهم فروردین 1403


*عجب! ترکها مقبره دانیال نبی را هم به نام خود مصادره کرده‌اند! پس در شوش دانیال ایران چه کسی دفن شده؟!


لینک شش پژوهشی که در آغاز مقاله به گونه‌ای از آن‌ها یاد شد: