هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

کوششهای من و رهنمودهای خداوند

کوششهای من و رهنمودهای خداوند

(الّذین جاهداوا فینا لنهدینّهم سبلنا)

احمد شمّاع زاده

پیشگفتار:

در این نوشته به امدادها و رهنمودهای خداوند در بزنگاههایی که در یافتن و یا فهم نکته‌ای و یا حل مسأله ای علمی، قرآنی، و یا علمی و قرآنی درمانده شده بودم، میپردازم که در آن حالتها خداوند به کمکم آمده و به مصداق الذین جاهداوا فینا لنهدینّهم سبلنا، آن مشکل و درماندگی را رفع کرده و مرا از بلاتکلیفی نجات داده است.

البته گذشته از آن بزنگاهها، موارد بسیار دیگری هم بوده که آن‌ها را نیز فهرستوار میاورم تا در صورتی که خواننده این سطور مایل به دیدن هر یک از آن موارد باشد، بتواند با بازگشت به متن، آن را مورد مطالعه و بررسی قراردهد.

در آغاز مایلم بخشی از مقاله فرافکنی و هدایتهای الهی را که در سال 1390 نگاشته ام در اینجا بیاورم تا ذهن خواننده زودتر و راحتتر متوجه منظور من از نوشتن این مقاله شود. پس از آن اولین مقاله علمی- قرآنی ام را که در سال 1347 نوشته ام، معرفی میکنم:

کشف اتفاقی یا هدایت الهی؟

نویسنده کتاب ماده، انرژی و جهان هستی، پس از پیش کشیدن مطلبی پیرامون خانواده راذرفورد، موضوع فعالیت تشعشعی یا رادیواکتیویته را اینچنین آغازمی‌کند:

«داستان شاهزادگان سراندیپی را، که هیچگاه آنچه را که به دنبالش بودند نمی‌یافتند، اما در راه خویش مدام به چیز خواستنی‌تری برمی‌خوردند، احتمالاً به‌یاددارید. تاریخ علم انباشته از این گونه کشف‌های اتفاقی است که کشف پرتوهای مجهول (اشعه ایکس) در سال 1895 یک نمونه از آنهاست».

تیتر بعدی نویسنده پیرامون ‹عناصر رادیواکتیو› است. در این بحث نیز سخن خود را اینچنین آغازمی‌کند:

«کشف مهم دیگری که منجر به شروع کار اصلی راذرفورد شد، کشف هانری بکرل فرانسوی در سال 1898 بود. در آن مورد نیز تصادف (شانس) دخالت داشت».

البته تنها این نویسنده و این کتاب نیست که درباره تاریخ علم اینگونه قضاوت می‌کنند. نگارنده از نوجوانی که کتابخوانی را آغاز کرده، چنین نظرهایی را پیرامون تصادفی بودن بسیاری از کشف‌هایی که در زمینه دانش و پیشرفت دانش‌‌های انسانی رخ‌داده، خوانده است. با این حال هیچگاه این نظرها را نپذیرفته و همواره بر سطحی‌نگری این‌گونه نویسندگان که چنین سخنانی را برزبان و قلم جاری می‌کنند، متأسف‌ شده‌ است.

همان‌گونه که در جهان هستی چیزی به ‌خودی خود هست نشده، به همان گونه هم چیزی به گونه‌ای تصادفی و اتفاقی کشف نشده و این‌گونه اظهارنظرها بوی نادانی و ناسپاسی نسبت به خداوند می‌دهند. کار کیهان بر مبنای تصادف نیست. چیزی بی‌حساب رخ‌نمی‌دهد، جز آنکه خواست خداوند در پس آن قرارگرفته ‌باشد. حتا برگ درختی بر زمین نمی‌افتد جز آنکه خداوند به آن آگاه است.

اتفاق یعنی چه؟ چرا این گونه سخنان یاوه را می‌بافیم؟

تصادف چه نقشی در کار کیهان می‌تواند داشته‌باشد؟

چه سودی از این گونه ناسپاسی‌ها بهره ما می‌شود؟

چرا نقش خداوند را در رخدادهای زمین و آسمان و زندگانی‌مان نادیده می‌انگاریم؟


همه آنچه را که زیر عنوان کشف‌های اتفاقی و دستاوردهای تصادفی از آنها یادمی‌کنیم، همگی هدایت‌های الهی است که خداوند در راه کسانی قرارمی‌دهد که بخواهند خدمتی به پیشبرد دانش و رفع مشکلی از مشکل‌های انسانی بکنند. چرا این‌گونه کشف‌ها بهره نادانان و بی‌قیدوبندها نمی‌شود؟!


جز این است که خداوند حتا کسانی را که باید اینگونه پرده‌‌‌ها از پیش چشمانشان به کناری زده شود، و این‌گونه مشکل‌ها با دستشان بازشود، از میان کوشندگان در راه خود برمی‌گزیند؟ مگر خود نگفته است که الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا (کسانی که در راه ما می‌کوشند ما نیز راه‌های خود را به آنان می‌نمایانیم.) یعنی کوشش از شما و راه نشان دادن از ما. و به زبان همگانی:

از تو حرکت و از خدا برکت.

جهاد به معنای کوشش است؛ و تصور اینکه تنها معنای آن جنگ خونین در راه خدا باشد، به بیراهه رفتن است. مگر پیامبر اکرم نفرمود مداد‌العلماء افضل من دماء الشّهداء؟ کسی که به جنگ با نادانی و پرده‌پوشی می‌رود نیز رزمنده و جهادگر است؛ و جهاد او حتا برتر است.

جامعه با نادانی به پیش نمی‌رود. مگر خوارج نادان نبودند که بر علیه امام خود شوریدند و به حساب خود جهاد در راه خدا نیز کردند؟ به همین دلیل پیامبر اکرم فرمود: خواب دانشمند از عبادت و اظهار بندگی بی‌دانش برتر است.


اولین مقاله علمی- قرآنی ام

دبیرستان که میرفتم، در درس فیزیک معادله ای بود که فکر میکنم عنوانش این بود: فرمول شتاب اجسام در حال سقوط. قرآن را هم از سیزده سالگی شروع کرده بودم به خواندن؛ بدون اینکه از کسی یاد بگیرم. هر روز دو صفحه قرآن میخواندم، که هنوز ادامه دارد.

در آخرهای قرآن، سوره ای هست با عنوان فیل که اشاره به اصحاب فیل دارد. در تفسیر سوره فیل (که در حاشیه قرآن نوشته شده بود)، داستان لشگرکشی ابرهه سردار سپاه نجاشی، پادشاه حبشه یا اتیوپی کنونی آمده بود؛ که برای گرفتن سرزمین عربستان پیش از ظهور اسلام، میخواسته با سپاهیانش کعبه (خانه خدا) را ویران سازد. با خواندن این داستان واقعی، به ذهنم رسیده بود که این سنگریزه هایی که ابابیلها (پرنده های کوچک) روی سر سپاه ابرهه میریختند و آنها در دم کشته میشدند، با توجه به اینکه پرندگان در بلندای آسمان و آنچنان پرشمار بوده‌اند که مانند پاره ابری جلو نور خورشید را گرفته بودند، به هنگام رسیدن به زمین، طبق فرمول شتاب یادشده، باید مانند یک تیر تفنگ، شتاب داشته باشند تا بتوانند جنگجویی را از پا دراورند. همین موضوع را به یک مقاله تبدیل کردم؛ که هم اولین مقاله ام، و هم اولین مقاله علمی- قرآنی ام بود که پس از گرفتن دیپلم در سال 1347 نوشتم و در سال 1349 به مجله مکتب اسلام برای چاپ فرستادم.

***

در این گفتار، تنها در چارچوب پژوهشها و نوشته های علمی- قرآنی ام سخن به میان میآورم و از نقل و بررسی کمکها و رهنمودهای الهی در طول زندگی پرفرازونشیب خود، خودداری میکنم که موضوعی دیگر است و نگارش گفتار دیگری را میطلبد:


مراحل ششگانه آفرینش

در خانه مشغول نوشتن پژوهش مهبانگ در قرآن، و تطبیق مراحل ششگانه مهبانگ از دیدگاه دانش، با آیه مشهور خلق السّموات والارض فی ستة ایام ثم استوی علی العرش بودم، که خداوند در این آیه مراحل آفرینش کیهان را شش مرحله یا دوره (یوم) ذکر میکند؛ ولی در این آیه که هفت بار در کل قرآن تکرار شده، سخنی از چیستی این مراحل به میان نمیآورد. از آنجا که از نظر من یک کار پژوهشی باید تا حد ممکن بی‌نقص بوده و همه جوانب کار را در نظربگیرد، ذهنم سخت مشغول این نکته شده بود که این شش مرحله چیستند که خداوند با تکرار هفت باره آن (که نشانه اهمیت این موضوع هم برای ما آدمیان و هم در نظر خداوند است،) بر آن تأکید دارد؟

وقت نماز ظهر فرارسید. به هنگام نماز ظهر، ناخواسته سوره اعلی بر زبانم جاری شد. جاری شدن یک سوره بدون نیت، ممکن است برای هر نمازخوانی بسیار اتفاق افتاده باشد؛ ولی برای من بسیار شگفت انگیز بود؛ از آن جهت که من هیچ‌گاه این سوره را در نماز ظهر نخوانده بودم؛ بلکه بر اساس حدیثی که راوی میگوید بیست بار پشت سر امام علی نماز صبح خواندم و ایشان همواره این سوره را میخواند، تنها در نمازهای صبح میخواندم و میخوانم. هنگامی که آیات اولیه این سوره را میخواندم متوجه شدم که همه شش مرحله آفرینش در آن آمده است؛ و یقین کردم که این کار، کار خداوند بوده که بدین وسیله مرا راهنمایی کند تا هم حقیتقی از قرآنش را بیان کنم و انتشار دهم و هم مرا از سردرگمی و کنکاش بینتیجه برهاند.

ادامه ماجرا:

در مورد شرح و بسط چهار مرحله اول، هم خود توانستم به نتایجی برسم و هم در نهج‌البلاغه و تفسیر المیزان شرحی بر آن‌ها بیابم؛ ولی پیرامون دو مرحله آخر، هیچگونه رهنمودی در هیچ تفسیری نیافتم، بویژه در المیزان و مجمع البیان. در نتیجه به تفکر نشستم و به حول و قوه الهی به این نتایج رسیدم و مقاله را بدین گونه ادامه دادم:

متأسفانه تفاسیر جامع و معتبری همچون «‌المیزان» و « مجمع‌البیان» نیز در مورد آیات «الذی اخرج‌المرعی فجعله غثاءً احوی» ساکت مانده‌اند و تنها همان معنای ظاهری را توضیح مختصری داده‌ و از کنار آن گذشته اند. مسلم است که موضوع این دو آیه، به موضوع دو آیه پیشین، یعنی خلق و ایجاد مربوط میشود. بنابراین با تدبر در این آیات، در پشت معنای ظاهری واژگانی همچون الذی اخرج‌المرعی(کسی‌که گیاه را رویانید) و فجعله غثاءاً احوی(پس آن را خاک‌وخاشاک تیره و سیاه گردانید)، می‌توانیم معناهای کلی‌تری را بیابیم:


یکی، مطلق چیزی را از درون چیز دیگری بیرون کشیدن و موجود تازه‌ای ایجاد کردن است؛ که جز خداوند متعال کسی قادر به چنین کاری نیست. و سپس ایجاد تغییرات و حالات مختلف در موجود تازه، به نحوی که آن را از صورت اولیه کاملاٌ خارج کرده و به صورتی دیگر درمی‌آورد.

به عبارت دیگر، خداوند سبحان با ایجاد تغییر در اجزاء اشیاء، به تغییر در ماهیات آنها می‌پردازد و از جماد، گیاه به وجود می‌آورد. و سپس با ایجاد تغییری مجدد در اجزای موجود تازه، به تغییر در اعراض می‌پردازد و طراوت و رنگ علف تازه را از آن می‌گیرد و به «خاشاک تیره» که جزء جمادات است مبدل می‌سازد.


دوم‌، خداوند سبحان می‌خواهد با این کلمات بسیار سادة «اخرج المرعی فجعله غثاءً احوی» به ما بگوید در روند آفرینش کلی کیهان،‌ در این مرحله شرایط به‌وجودآمدن حیات آغازین را که همانا وجود نور، اکسیژن، آب و دیگر مواد است، فراهم آورده و باز با تغییر شرایط محیط از طریق ماده، در کار خشک‌وظلمانی‌کردن پدیده‌هاست. پروردگار سبحان، بدین ترتیب می‌خواهد تفهیم کند که همه چیز در تغییر و تحول است جز ذات او که ثابت و لایتغیر است و همه چیز رو به تیرگی می‌رود جز او که نور آسمانها و زمین است.


سوم، خداوند کریم پس از خلق کائنات از خلق و بدع دست‌نکشیده و دائما به ایجاد و تغییر می‌پردازد و به قول خودش «کل یوم هو فی شأن» و کیهان و آنچه در آن است، چه ستارگان عظیم، چه گیاهان، چه جانوران، چه جنها، و چه انسانها را همواره و هر روزه زنده می‌کند و می‌میراند و بدین گونه رو به تکامل و توسعه به‌پیش‌می‌برد. مگر او خود نمی‌گوید که او «یبدء و یعید» و «فعال لمایرید» است؟

ادامه بحث را میتوانید در مقاله مراحل ششگانه آفرینش با لینک زیر بخوانید:

مراحل ششگانه آفرینش: https://www.academia.edu/6794868


کشف کروموزوم و منشأ حیات در قرآن

شرح کشف کروموزوم منشأ حیات در قرآن را که مهم و خواندنی است، در مقاله شرحی بر عبارت «هدیً للمتّقین» (https://www.academia.edu/43299976) آورده ام؛ ولی پیرامون منشأ حیات در قرآن تنها بخشی از این مقاله را در اینجا میآورم.

در آیه شش سوره زمر، واژة انزل (صیغه گذشته مصدر انزال) به‌کاررفته، که شگفت‌انگیز است.

از خود میپرسیدم: آیا خداوند این هشت جفت انعام (کروموزوم) را از فضای کیهانی فروفرستاده‌است؟

همین پرسش پیش پا افتاده و گنگ از نظر خوانندگان و مفسران قرآن، و مهم از نظر قرآن را نیز پیگیرشدم و مقاله ای را در سال 1385 زیر عنوان آیا کروموزومهای درشت زندگی را به زمین آورده اند؟ نگاشته و منتشرکردم. توضیح آنکه من به اظهارنظر قرآن یقین داشته و هیچ شک و تردیدی در آن نداشتم؛ ولی برای خوانندگان مقاله ام منتظر ماندم تا کاوشهای پژوهشگران و دانشمندان فضائی به نتیجه برسد؛ و نتایج پژوهشهای آنان را در مقاله ام بگنجانم.


در نتیجه ده سال منتظر ماندم و پس از اثبات این نظر از دیدگاه دانش، مقاله دوم خود را در این زمینه زیر عنوان آری کروموزومهای درشت زندگی را به زمین آورده اند؛ نگاشتم و هر دو مقاله را جمع کردم و عنوان زیر را به آن‌ها دادم، تا یکی دیگر از معجزات قرآنی رقم بخورد:

تأیید علمی منشأ حیات در قرآن


بخشی از مقدمه این مقاله را در اینجا میآورم:

انتظار به سر رسید:

آری! کروموزومهای درشت، زندگی را به زمین آورده اند!


روشنگری: طی ده سالی که گذشت، این مقاله دارای این عنوان بود:

آیا کروموزومهای درشت، زندگی را به زمین آورده‌اند؟

در طول این ده سال و بویژه در سال 2014 منتظردستاوردهای تازه و مؤید نظر، به وسیله کاوشگر روزتّا بودم؛ ولی تا چند روز پیش، خبری نشده بود. اکنون که روزتّا نظر قرآن را که نگارنده کشف و منتشر کرده بود، تأیید کرده است، بخش پیشین مقاله را با عنوان بخش اول، و بخش تازه مقاله را با عنوان بخش دوم در زیر میخوانید. 15خرداد 95 – احمد شمّاع زاده

چهارپایان ویژه قرآنی یا کروموزومها: https://www.academia.edu/12408571

قرآن و ژنتیک، معجزه ای از قرآن: https://www.academia.edu/8327057

نشانی این مقاله در وبسایت منابع اسلامی: http://www.fa.islamic-sources.com/article

Koran & Genetic, a miracle of Koran: https://www.academia.edu/13796457


تأیید علمی منشأ حیات در قرآن: https://www.academia.edu/7503918

Waiting is over another Miracle of Koran confirmed: https://www.academia.edu/39584593


پس از آوردن دو نمونه بسیار مهم از امدادها و رهنمودهای خداوند در رسیدن نگارنده به حقایق قرآنی و انتشار آن‌ها، اکنون فهرستی از نکته‌ها و کشفهایی را که به حول و قوه الهی بدانها دست یافته‌ام و در پیشگفتار از آنها یاد شد، میآورم. برای کسانی که خواهان آگاهی بیشتری هستند، عنوان و لینک یا لینکهای مقاله مربوط به آن نکته‌ یا کشف را نیز درج میکنم:


خداشناسی

کشف و توصیف مکانیزمهای فعل الهی

فعل الهی (Divine Act): https://www.academia.edu/14819172


کشف منطبق بودن نظریه تار با آیه‌ای از قرآن

تسبیح گویان در هستی: https://www.academia.edu/6832639

ترنم هستی و هستی مترنم: https://www.academia.edu/13344792


کشف نسبت الهی در قرآن

نسبت الهی: https://www.academia.edu/9826312

کشف آیه مربوط به فرافکنی در قرآن

فرافکنی و هدایت الهی: https://www.academia.edu/12303827


آگاهی از شرک آلودبودن زیارت عاشورا

نقدی بر زیارت عاشورای معروفه: https://www.academia.edu/9091151


دستیابی به معیار شناخت شیعه حقیقی

بازشناسی شیعه حقیقی از شیعه سنّتی: https://www.academia.edu/33205818


قرآنشناسی

کشف عدد قرآنی 1147

کورش بزرگ و هماوردی دیگر از قرآن سترگ: https://www.academia.edu/29415360


کشف عنوان دی. ان. آ. در قرآن

دی. ان. آ و کلونینگ در قرآن: https://www.academia.edu/12408556

D.N.A. & Cloning in Qur’an: https://www.academia.edu/13801831


کشف طیف کامل نور در قرآن

طیف کامل نور در قرآن: https://www.academia.edu/22103348

طیف الضّوء الکامل فی القرآن: https://www.academia.edu/31944778


کشف نبود واژه عدم و مشتقات آن در قرآن

هستی یا نیستی! اصل کدام است؟: https://www.academia.edu/12575318


اثبات بی‌اعتباری ادعای خوابنامه بودن قرآن به حول و قوّه الهی

بیانیّه ای بر رد قرآن به مثابه خوابنامه: https://www.academia.edu/26307371


کشف معجزه ای در زمینه ریاضی فیزیک در قرآن

معجزه ریاضی فیزیک دیگری از قرآن: https://www.academia.edu/6794860


کیهانشناسی

کشف شکل کیهان در قرآن و ارائه نظریه‌ای مهم در کیهانشناسی

مدلی مدرن، برای کیهان: https://www.academia.edu/5676568

A Modern Model for the Universe: https://www.academia.edu/11750437


کشف مصداق واژه مشارق، و ساختار کیهان در قرآن

سازمان کیهان در قرآن: https://www.academia.edu/5676571


کشف پادمادّه کیهانی در قرآن

پادماده کیهانی در قرآن: https://www.academia.edu/11943555


کشف تأییدیّه قرآن بر گسترش کیهان

گسترش کیهان در قرآن: https://www.academia.edu/7656862


کشف ابعاد کیهان و جهانهای متوالی در قرآن

کیهان، سیستمی نه بعدی: https://www.academia.edu/23026305

The Universe, a Nine Dimension System: https://www.academia.edu/23710171


کشف وجود جهانهای متوازی و متوالی در قرآن

جهانهای متوازی و متوالی در قرآن: https://www.academia.edu/33424983


اثبات اینکه کارکرد کیهان، همچون کامپیوتری کلان و فراگیر برای خداوند است.

کیهان؛ کامپیوتری کلان و فراگیر: https://www.academia.edu/37399934


کشف و تطبیق مراحل ششگانه مهبانگ با مراحل ششگانه آفرینش در قرآن

مهبانگ یا آغاز کیهان در قرآن: https://www.academia.edu/11202947


کشف آیه مربوط به شکلگیری سیاهچالگان

ابواب السّماء یا سیاهچالگان در قرآن: https://www.academia.edu/12480771


کشف ظرافتهای آفرینش کیهان، و تأیید نظر کیهانشناسان در زمینه تقبدم و تأخر در آفرینش بخشهای کیهان: ظرافتها و دقایق آفرینش کیهان: https://www.academia.edu/46793933


اثبات منطبق بودن آیه‌ای از قرآن با کوتوله های قهوه ای

کوتوله های قهوه ای در قرآن: https://www.academia.edu/9131049


کشف و تطبیق آیات مربوط به ایستگاههای فضائی و سفرهای کیهانی در قرآن

ایستگاههای فضائی و سفرهای کیهانی در قرآن: https://www.academia.edu/11957899


انسانشناسی

اثبات علمی نبودن نظریه داروینیسم، و ارائه نظریه‌ای مهم در انسانشناسی:

بررسی جایگاه انسانهای پیشین و انسان امروزی: https://www.academia.edu/10055759

دگرگونی اساسی در نظریه تکامل انسان: https://www.academia.edu/6987500

نظریه تکامل انسان و چالشی دیگر!! https://www.academia.edu/36606009


کشف دلیل اصلی انقراض نئاندرتالها

The main reason for Neanderthals extinction: https://www.academia.edu/37892356

اجتماعی

کشف بازشناسی و تأیید آزادی ودموکراسی از سوی قرآن

فرعون دموکرات و آزاده!: https://www.academia.edu/9260575


کشف ِآیات مربوط به رانتخواری و مورد نقد قرارگرفتن آن از سوی قرآن

رانت خواری در قرآن: https://www.academia.edu/26841555


کشف آیات مربوط به ازدواج سفید و مورد تأیید قرارگرفتن آن از سوی قرآن

ازدواج سفید در قرآن: https://www.academia.edu/8764822


کشف معیار جامعه شیطانی در قرآن

معیار جامعه شیطانی در قرآن و مصداق آن در ایران: https://www.academia.edu/6891005


کشف اینکه دیپلماسی از منظر قرآن چگونه باید باشد

دیپلماسی قرآنی: https://www.academia.edu/35919194


کشف معانی دقیق واژگان و عبارتهای قرآن، و روشدن برخی اعجازها به هنگام بررسی آنها:

ارض (معانی سگانه ارض در قرآن)، ازواجاً ثلاثة، خلطاء، سدرة المنتهی (سوپ آپ اطمینان عظیم کیهان)، فزع الاکبر(= بیگ کرانچ)، لیفجر امامه (آینده نگری انسان)، باالنجم هم یهتدون، امن یجیب، اهل الذکر، هدیً للمتّقین، یا اخت هارون، عمل غیرصالح، فطاف علیها طائف، اثنتاعشرة عیناً، احضرت الانفس الشّح، امّ الکتاب، بحرالمسجور، بلدةً طیّبةً، ثانی أثنین، زوج و زوجین، زوجین اثنین، صوراسرافیل، ضاق بهم ذرعاً، ضرباً فی الارض، ما سکن فی الّیل و الّنهار، ما ملکت ایمانکم (ایمانهم)، مزّقتم کلّ ممزّقٍ، معجزین و معاجزین، نطوی السّماء، یحرّفون الکلم عن مواضعه، لااکراه فی الدین، آذان الانعام، بشر، ذات الواح و دسر، والنجم والشجر یسجدان، کرام الکاتبین، لا اکراه فی الدّین.

لینک مربوطه: دانشنامه مفاهیم ویژه قرآن کریم: https://www.academia.edu/10031889


بیست و سوم خرداد نودونه

ویرایش دوم: بهمن ماه نودونه

ویرایش سوّم: اردیبهشت 1400

احمد شمّاع زاده

همجنسگرایی! هنجار یا ناهنجاری اجتماعی؟

همجنسگرایی!

هنجار یا ناهنجاری اجتماعی؟

سنّت خداوندگار بر این قرارگرفته است که تمام اجزاء کیهان دوگانه باشند و هریک از این دوگانگان گرایش به جنس مخالف خود داشته باشد(چنانکه فرمود: خلق الازواج کلها). دلیل آن هم روشن است؛ زیرا در غیر این صورت تکثیر و تداوم در کیهان و اجزاء آن صورت نمیگرفت و آفرینش بی انگیزه و بی هوده مینمود.

این سنّت در تمام ارکان کیهان جاری و ساری است: در جهان شیمی (برهمکنشها). در جهان ژنتیک (کروموزومها- اسپرم و اوول و...). در هواشناسی(بار مثب و منفی میان ابرها). در جهان فیزیک ذرات(میان ذره ها). در فیزیک(میان قطبهای مگنتیک و...) در کیهانشناسی(نیروی گرانش چنانکه در زیر خواهد آمد). در گیاهشناسی میان تمام گیاهان. در جانورشناسی میان تمام جانوران... و دست آخر در جهان جنیان و آدمیان.

یک نمونه بنیادی: «تبادلات بین ذرات که دارای بار الکتریکی هستند نیروی الکترومگنتیک نامیده میشود. این نیرو شامل ذرات بدون بار الکتریکی همچون گراویتون نمیشود. میدانیم که دو نوع بار الکتریکی وجود دارد. یکی مثبت و دیگری منفی. نیروی بین دو بار مثبت یا دو بار منفی دافع بوده در حالی که نیروی بین یک بار مثبت و یک بار منفی جاذب میباشد... در مقیاس اتمها و ملکولها نیروی الکترومگنتیک حاکم است. یعنی جاذبه الکترومگنتیک بین الکترونها با بار منفی و پروتونها با بار مثبت در هسته اتم موجب میشود که الکترونها به دور هسته اتم در حال گردش باشند.

این پدیده عیناً شبیه نیروی جاذبه است که زمین را به دور خورشید به چرخش درمی آورد.

(ماده انرژی و جهان هستی- ص: 260)

این روند در نهاد همه آفریدگان نهادینه شده و به منظور تکامل اجزاء کیهان، همه آفریدگان جبراً از طبیعت و نهاد خود پیروی میکنند و بدین ترتیب روند آفرینش رو به تکامل میرود. در این میان دو نوع هوشمند یعنی جن و انس چون دارای اختیار هستند خود بایستی با توجه به آموزشها، تجربه ها و فرهنگهایشان از فطرت خویش پیروی کنند، زیرا به مانند دیگر آفریدگان، قوای جاذبه و دافعه در نهاد آنان نهادینه شده است؛ در غیر این صورت بر خلاف سنت و قانون آفرینش عمل کرده، در نتیجه در آغاز در جامعه خویش، و سپس در مسیر تکامل آفرینش، ناهماهنگی و ناهنجاری ایجاد خواهند کرد.

حال این پرسش پیش میآید که اگر کسی یا کسانی خواستند برخلاف آفرینش خود عمل کنند با آنها چه باید کرد؟ برخی همچون انگلیسیها (اولین کشور قانونی کردن این ناهماهنگی اجتماعی) میگویند آنان انسانند و چون انسان آزاد است و نمیتوان او را اجبار به کاری خلاف اراده اش کرد، پس جلوگیر آنها نمیشویم و کارشان را قانونی کرده ایم تا کسی متعرض آنان نشود. در این مرحل میپرسیم:

    - آیا پشتیبانی از یک ناهنچاری در مقیاس کوچک موجب گسترش آن نمیشود؟

    - اگر آنان در پی گسترش رفتار خود باشند چه باید کرد؟

    - اگر این پدیده گسترش یابد و موجب ایجاد یک جامعه نابهنجار شود، آیا ناهنجاری پدید آمده در نهایت موجب نابودی آن جامعه نخواهد شد؟ (همانند قوم لوت که نمیتوان گفت همگی مریض بوده اند.)

    - و آیا درست است که جامعه خود را به نابودی کشانیم؟

برخی دیگر میگویند آنان مریض هستند و نباید با مریض رفتاری خشن و ناخوشایند داشت. درست است و نباید با افراد آنان رفتاری خشن داشت ولی:

بیماری ایدز نیز یک بیماری و ناهنجاری در روند زندگی است. اگر این بیماری واگیردار در جامعه وجود داشته باشد، آیا باید بر شیوع آن افزود یا بایستی از سرایت آن به دیگران جلوگیرشد و شرایط را برای درمان بیماران فراهم ساخت؟

تفاوت میان این دو بیماری مهلک و بنیان برافکن در این است که ایدز خطرش آشکار و خودش آشکار نیست؛ در نتیجه به سرعت جامعه را به نابودی میکشاند ولی همجنسگرایی خودش آشکار و خطرش آشکار نیست درنتیجه به کندی جامعه را به نابودی میکشاند! نکته ای مهم:

یکی از عوامل شیوع ایدز نزدیکیهای جنسی نابهنجار از جمله همجنسگرایی است.

بنابراین هماگونه که برای مبتلایان به ایدز به دنبال راهکارهای درمانی میگردیم، باید برای مبتلایان به همجنسگرایی نیز چاره اندیشی کنیم. آیا کشورهایی که آزادی جنسی را به هر شکلش مباح میدانند، به آینده نسلهای خود فکر کرده اند؟

چنین به نظر میرسد که واضعان چنین قانونهایی یا خود همجنسگرایند یا متمایل به آنند و یا در میان خویشان و آشنایان خود همجنسگرا دارند؛ وگرنه عقل سلیم و انصاف به ما اجازه نمیدهد نسلهای آینده کشور خود را به نابودی کشانیم و یا دستکم کاری کنیم تا با مشکلات اجتماعی فراوانی در آینده روبرو شوند.

1391- احمد شمّاع زاده

پدیده ای بسیار عجیب و نادر!!

دیروز در فیسبوک گزارشی را دیدم که بیش از 24 ساعت است فکر و ذهن مرا به خود مشغول کرده است. چند بار تصمیم گرفتم بر روی این واقعه تمرکز و در همین مقاله پیرامونش بحث، و آن را ثبت کنم و یا رهایش کنم؟ در نهایت تصمیم گرفتم ثبتش کنم، شاید دستکم برای تکمیل تاریخ همجنسگرایی مفید باشد؛ از آن نظر که پدیده ای کمیاب است و شاید دیگر تکرار نشود.

کمیاب نه از این نظر که یک طلبه همجنسگرا باشد که در طول زندگی بسیار شنیده و خوانده ایم از جمله قضیه امید نجف آبادی مجتهد و مدرّس حوزه علمیه قم که در سالهای اولیه انقلاب اعدامش کردند. ولی ویژگی این طلبه آن است که:

- چون علنی کرده و نتوانسته در ایران دوام بیاورد، تصمیم گرفته از کشور خارج شود کار خود را علنی کرده! و فعلاً در استانبول اقامت داشته باشد تا ویزای کانادایش آماده شود و به آن کشور که همجنسگرایی در آن قانونی است مهاجرت کند.

    - از مصاحبه با گزارشگر بی بی سی نه تنها امتناع نکرده، بلکه استقبال کرده و تمام جزئیات مریضی(این عنوان از من است.) همجنسگرایی خود را در میان میگذارد و از همه بالاتر اینکه خود را یک طلبه متدیّن و عامل به شرع و متصلّب دینی نشان میدهد و اولین ملاقات را در مسجدی در استانبول مقرر میدارد که پس از نماز و خلوت شدن مسجد، با لباس طلبگی به مصاحبه میپردازد. و حتا در شهر با همان لباس عکس میگیرد و تسبیح میگرداند و ذکر میگوید.

    - کاری که هیچ لزومی نداشت از آن فیلمبرداری شود فیلمبرداری میشود. یعنی هنگامی که میخواهند به یک کلوپ همجنسگرایی بروند، او خود را همچون خانمهایی که میخواهند به یک پارتی بروند آماده میسازد. یعنی حتا از نشان دادن پنکیک برای آرایش صورت! و ریمل کشیدن مژگان ابائی ندارد!!

    - در کلوپ با یک زوج همجنسگرا چهارنفری گفت و گو میکنند و جالب اینجاست که گی ایرانی میگوید: خدا را شکر ما چنین و چنان مشکلاتی داشتیم، ولی اکنون کسی هست که خطبه عقد هم برایمان بخواند!!!!!

آری، عجایب این مصاحبه آن نیست که وی یک همجنسگراست، عجایب آن این آشکارسازیهاست. مسلّم است که وی مریض است؛ ولی همان گونه که در مقاله یاداور شدم مریض باید مداوا شود؛ بویژه اگر کسی خود را دیندار نشان میدهد. چنین کسی باید:

    - از آغاز در این راه گام نمینهاد و شغل طلبگی را انتخاب نمیکرد؛ و اگر اجبار خانوادگی در کار بوده، بایستی با خانواده خود در میان میگذاشت و قبول نمیکرد.

    - اگر مرحله اول را نتوانسته اجرایی کند پس باید در مرحله دوم خود را به خداوند واگذار میکرد و با خداوند عهدوپیمانی میبست تا او را کمک کند. این موضوع از ترک اعتیاد به مواد مخدّر که بالاتر و سختتر نیست!

    - مرحله دوم را هم اگر نتوانسته اجرائی کند، دستکم میتوانست از این لباس خارج شود و مهاجرت کند.

    - حال که با همین لباس مهاجرت کرده و میخواهد به کشوری که همجنسگرایی قانونی است برود، چرا خود را در معرض رسانه ها گذاشته و کار خود را رسانه ای کرده است؟!!

    - حال که خود و مریضی اش را رسانه ای کرده چه لزومی داشت به کلوپ برود و پیش از رفتن به کلوپ آرایش کردن خود را نشان دهد؟!!

واقعاً که در چه دنیای عجیب و غریبی زندگی میکنیم. در احوال و اوضاعی که برای آخرالزّمان در احادیث و روایات نقل شده، به ذهن هیچ بنی بشری تا کنون خطور نکرده که چنین موردی هم ممکن است یافت شود!!!

هفدهم تیرماه نودوپنج- احمد شمّاع زاده

اینهم یک تجربه عینی از یادداشتهای سال نودوچهار:

در ایستگاه مترو، توی قطار نشسته بودم تا قطار حرکت کند. دو جوان که با هم صحبت میکردند وارد شدند و آمدند درست رو به روی من نشستند. کم کم متوجه شدم یکی فاعل است و دیگری مفعول. شخص فاعل سرش را تراشیده بود، آن گونه که مد روز است، لباسهای نسبتاً عجق وجقی هم پوشیده بود. ولی دومی موهایش بلند و شانه کرده بود که چون صورتش ظریف بود کمی هم شبیه زنها شده بود... اولی در حالی که گویی دوست دخترش را نوازش میکند و در حالی که خوش و بش میکردند دست بر دوش دومی گذاشته بود، گاهی هم بوسی بر شقیقه اش میکاشت... چندشم آمد و نتوانستم تحمل کنم... جایم را عوض کردم. (آنجا یک کشور اروپایی بود. (اگر انسان سالم باشد و فطرتش با دگرگونی زمان دگرگون نشده باشد، مسلم است که از این گونه رفتارها چندشش میشود... این را نوشتم تا به مطلب زیر بپردازم:

قیاسی ناجور و دردسرساز

مقایسه آزادی بردگان لینکلن و رفع منع ثبت ازدواج همجنسگرایان اوباما

آقای بهرام رادان مطلبی را پیرامون قانونی شدن ازدواج همجنسگرایان در تمام خاک آمریکا، از روی حسی که داشت، در صفحه تویترش نوشت و به هنگام نوشتن شاید متوجه حساسیت موضوع و سنن حاکم بر جامعه ایران نبود و دقیقاً نمیدانست که چه مینویسد، چه تأثیرهایی بر جامعه میگذار، و با چه واکنشهایی از سوی مردم رو به رو میشود. او حرف دلش را زد؛ و پس از آنکه به او یورش بردند، از سخن خود عقب نشینی سیاسی- اجتماعی کرد. البته کار خوبی کرد که اینجا را عاقلانه عمل کرد و لجبازی نکرد و آبروی خود را بازخرید.

تا اینجای موضوع از نظر احساسی تمام! ولی از نظر عقلی ببینیم سخن آقای رادان که ممکن است سخن بسیاری از جوانان کشور و یا دستکم همجنسگرایان باشد آیا توجیهی عقلانی هم دارد و از نظر عقلی درست است، یا تنها یک سخن احساسی بوده و عقل و خرد بر آن حکم نمیرانده است. زمانی برده داری بر جامعه آمریکا حاکم بود، همانند زمانی که بر جامعه مسلمانان به هنگام ظهور اسلام حاکم بود. در هر دو جامعه بسیاری از اقشار مردم کار و کاسبی شان از راه برده داری و یا شغلهای وابسته به آن بود.

اگر رسول اکرم(ص) از همان آغاز برده داری را حرام میکرد بر مشکلات خود میافزود و ممکن بود سخنش به بار نمینشست و پیروی نمییافت؛ پس برای بی اثر کردن این رسم ناجوانمردانه، به هر بهانه ای میگفت اگر میخواهید خداوند از شما در فلان مسأله راضی باشد و یا شما را ببخشد یک برده آزاد کنید. با این سیاست و کیاست، هم همگان میدانستند که برده داری در نظر خداوند کاری ناشایست است و هم برده ای آزاد میشد و هم خرده خرده بساط برده داری برچیده شد؛ یعنی یک رسمی که ریشه در اعماق جامعه داشت، بدون خشونت از میان برداشته شد!

بنابراین از آن جهت الغای رسم برده داری در جامعه آمریکا اهمیت بسیاری دارد و آبراهام لینکلن نیز جان خود را بر سر آن نهاد که اکثریت مردم مخالف لغو آن بودند. آنهم در جامعه ای که رأی اکثریت مهم بود.

هرچند همجنسگرایی در جامعه مادی محور آمریکا رو به فزونی است، ولی اکثریت مردم آمریکا با این عمل ضدفطری مخالفند و آن گونه نیست که همه میخواستند و دولت مانع بود. بلکه برعکس؛ اگر همجنسگرایان و طرفدارانشان رفع منع ثبت ازدواج آنان را جشن گرفتند و رئیس جمهور اوباما هم آن را بزرگ و مهم عنوان کرد، ولی باید در نظر گرفت که این موضوع به آن دلیل بزرگ و مهم شد که اکثریت مردم آمریکا با آن مخالف بوده و هستند و اگر مخالف نبودند خیلی پیشتر قانونی شده بود و این تنها مردم و فشار افکار همگانی بود که مانع تصویب آن میشد و حکومت مجبور شد طی چندین سال ایالت به ایالت مجوز بدهد تا زمینه را برای چنین روزی فراهم کند.

پس این دو رویداد تاریخی و امروزین آمریکا به هیچ روی قابل قیاس با یکدیگر نیستند؛ بویژه آنکه لغو برده داری موضوعی اقتصادی- اجتماعی بود که همه مردم کشور به گونه ای با آن درگیر بودند؛ ولی ثبت ازدواج اینان موضوعی اجتماعی و تنها محدود به یک قشر ویژه و ناهمگون با دیگر اقشار جامعه است!! بنابراین هیچگونه شباهتی با یکدیگر ندارند؛ بویژه از نظر اهمیت اجتماعی آنها.

آزادی بردگان کجا و رفع مانع از ثبت ازدواج یک قشر ناهمگون کجا؟!!!

نتیجه گیری: کسانی که در شبکه های اجتماعی حضور دارند، باید مراقب نوشته های خود باشند و هرچه را که به یکباره به ذهنشان میرسید ننویسند تا از کرده خود پشیمان نشوند؛ بلکه آنچه که در ذهن دارند سبک سنگین کنند، جوانب کار را در نظر آوردند و بعد بنویسند؛ زیرا در شبکه های اجتماعی راه بازگشتی وجود ندارد و نمیتوانی نوشته خود را محو کنی!!

تیرماه نودوچهار

دوست فیسبوکی عزیزی که این نوشته را خوانده بود، نظری داد که بحث زیر شکل گرفت:

محمود نجارصادقی

همجنسگرایى یک نوع مریضى نیست ٢- کشیش ها و اخوندا نیز مانند هر انسان دیگرى مى توانند اینگونه باشند.

همان گونه که در مقاله نوشته ام. گاهی مریضی است مانند این شخص که ژنتیکی این گونه بوده و از کودکی این موضوع را حس کرده است؛ مانند آنهایی که ژنتیکی کالی یا کولا یا فلج به دنیا میآیند ولی همواره ژنتیکی نیست. مثلاً قوم لوط را نمیتوان گفت که همه شان ژنتیکی لواطگر شده اند. بلکه دلایل اجتماعی دارد.

بله برخی طلبه ها و کشیشها که در جوانی در تنگنا قرارداشته اند، همجنسگرا شده اند ولی برخی از کشیشان چون ژنتیکی تمایل به جنس مخالف نداشته اند کشیش شده اند و سپس همجنسگرا شده اند.

محمود نجارصادقی

موضوع قوم لوط که افسانه است ولى علم پزشکى میگه همه این موارد ژنتیکى و در نتیجه بر هم خوردن تعادل هورمونى هست.

محمود نجارصادقی

گرایش به همجنس نتیجه افزایش و کاهش هورمون هست و کسى در این میان مقصر نیست .

یک- قوم لوط افسانه نیست و حتا فیلمهای سینمایی بلندی مانند سودوم و گومورا توسط هالیوود، و فیلمهای مستندی بر اساس نقل عهد عتیق ساخته شده است. از سوی دیگر تمام قصص قرآن حقیقی است و نه افسانه.

دو- وقتی چیزی در ارگانیسم بدن عادی و همگانی نبود، به گونه ای مریضی است. از سوی دیگر بسیاری از امراض نتیجه پرکاری و یا کمکاری غده های درون ریز و هورمون ساز هستند.که یکی از آنها به قول شما میشود همجنسگرایی. پس مرض و بیماری است. ما هم نگفتیم کسی مقصّر است، گفتیم همگانی کردن آن اشکال دارد.

بیمار باید مداوا شود و نه اینکه جاربزند که من بیمارم بویژه آنگاه که مرض، مریضی همگانی نباشد؛ و اگر نمیخواهد مداوا شود باز هم لزومی ندارد که جار بزند که من بیمارم. سرافراز باشید...

درسی که قرآن امروز به من آموخت

درسی که قرآن امروز به من آموخت

این مطلب را با این هدف نوشتم که برای دیگران نیز درسی باشد

در بسیاری از روزها از قرآن درسی میگیرم؛ و بهتر است بگویم قرآن درسی به من میدهد؛ که در بیشتر موارد هم تبدیل میشود به یک مقاله برای بهره برداری دیگران.

مانند هرروز، مشغول خواندن سهمیه روزانه دو صفحه از قرآن بودم که با این آیات رو به رو شدم:

ولاتخزنی یوم یبعثون(87) یوم لاینفع مال و لا بنون(88) الاّ من اتی الله بقلب سلیم(89) - الشعراء

بیدرنگ به یاد مشکلی افتادم که از سه سال پیش آغاز شد. پس از اینکه دستم از همه جا کوتاه شده بود، همواره به خود میگفتم چرا خداوند با من چنین کرد؟ دریافت علت برایم خیلی سخت بود؛ ولی میدانستم که کار، کار خداست؛ زیرا من همه جوانب امر را بررسی کرده، و با قرآن هم مشورت کرده بودم؛ همه چیز درست بود.

روزها میگذشت و علتها را سبک سنگین و بررسی میکردم. در خوشبینانه ترین حالت، به این نتیجه رسیده بودم که خداوند خواسته همه چیز را به او واگذار کنم تا از آزمون توکلت علی الله و رضاً برضاک سربلند بیرون آمده باشم. این بالاترین دستاوردی بود که به آن دست یافته بودم.

ولی اکنون خواندن این آیات و بویژه واژگان مال و بنون و قلب سلیم، همچون پتکی بود که بر سر من و چراهایم فرود آمد!! زیرا متوجه شدم که در آزمون الهی دیگری مردود شده ام. در تنهایی خود میگریستم و در عین حال استغفرالله میگفتم و از خداوند در خواست پوزش میکردم: او که میخواسته بدین طریق مرا به مقام قلب سلیم برساند، چرا این موضوع را نگرفته و درک نکرده ام.

به یاد خیلی چیزها افتادم. به یاد بسیاری مثالهای اهل عرفان و نیز به یاد آن فیلسوف کلبی (دیوژن) افتادم که حتا کاسه گلینی را که با آن آب میخورد، به دور انداخت تا مالک هیچ چیز در این دنیا نباشد، تا نکند که بدان دل ببندد.

مقام قلب سلیم که در انتهای این آیات آمده، برای من این گونه جا افتاد: قلبی است که از همه چیز (مال) و همه کس (بنون یا فرزندان) بریده، و برای خدا خالص شده باشد؛ و این مقام تنها به کسی میرسد که خداوند او را چنان گرفتارکرده باشد که حتا تصورش را هم نمیکرده، تا به خوبی آزمایش شود؛ بلکه از آزمایش سربلند براید:

اگر با من نبودش هیچ میلی چرا جام مرا بشکست لیلی

منظور از قلب سلیمی که خداوند در روز جزا او را پذیرا باشد، آن نیست که در آن روز سلیم شده باشد؛ بلکه باید در دنیا که جای عمل است سلیم شده باشد؛ و آماده برای لقاء الله، تا آنگاه که ملک الموت او را دریابد؛ و این موضوع با دعاهای من مالباخته ای که از خداوند میخواستم آنچه از دستم رفته روزی به من بازگردد منافات داشت؛ بویژه آنگاه که تصورکنی که به مقام توکلت علی الله رسیده ای. آیه 160 سوره آل عمران:

ان ینصرکم الله فلاغالب لکم و ان یخذلکم فمن ذاالذی ینصرکم من بعده و علی الله فلیتوکل المؤمنون (اگر خداوند شما را یاری رساند کسی بر شما پیروز نمیشود و اگر شما را خوار گرداند، پس چه کسی از آن پس شما را یاری میرساند؟ پس باید که مؤمنان بر خداوند توکل کنند.)

من تصورمیکردم اگر مال برنگردد و برای من در غربت اتفاقی ناگوار و یا مرگی ناگهانی رخ دهد، خداوند کاری خواهدکرد که فرزندانم مرا دریابند. ولی خداوند میخواست بگوید باید حتا فکرش را هم نمیکردی که من از طریق فرزندانت به تو کمک کنم. چون در این صورت باز هم نیّتت خالص نبود و برای من تکلیف، تعیین کرده بودی که از چه راهی به تو کمک کنم. نه! تو باید به تمام معنا خالص شده باشی؛ حتا اگر تصورکنی که به بدترین شکلی در غربت بمیری باز هم باید امیدت خالصاً مخلصاً تنها به من باشد (لوجه الله ولاغیر!!)

باید میگفتی که:

آنکس که تو را شناخت جان را چه کند؟ فرزند و عیال و خانمان را چه کند؟

دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانه تو هر دو جهان را چه کند؟

و یا در مرحله ای بالاتر باید میگفتنی:

آنکه تو را از آنجا نجات داده، میگذارد تا تو در اینجا بی یارویاور رها شوی؟ حتا اگر در ظاهر و واقعیت چنین شود، باز در باطن و حقیقت، او خود با تو خواهد بود؛ و درمرحله ای بالاتر، خود را جانشین تو خواهدکرد؛ که من وعده داده ام و وعده ام خلف ندارد که:

من طلبنی وجدنی و من وجدنی احبّنی و من احبّنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلیّ دیته و من علیّ دیته فانا دیته.

آنکه مرا بجوید مییابد؛ و آنکه مرا یافت، دوستم میدارد؛ و آنکه دوستم بدارد، به من عشق میورزد؛ و آنکه به من عشق بورزد، من هم به او عشق میورزم؛ و آنکه من به او عشق بورزم، او را میکشم؛ و آنکه او را بکشم، دیه اش بر من است؛ و آنکه دیه اش بر من است، پس من خود دیه اویم.

یاداوری: گفتنی است این درس کاربردی همگانی ندارد؛ بلکه شخصی که میخواهد به مقام قلب سلیم برسد باید مراحل و مقامهای دیگری را از سرگذرانده باشد؛ همچون مقام توکل (توکلت علی الله) و رضا (رضاً برضاک) را. پس هر کسی نمیتواند بدون توشه و آمادگی، تنها با گفتن توکلت علی الله، به امید کمک الهی راهی راهی شود؛ و در سنت الهی نیز چنین نیست؛ بلکه خداوند نیز کارها را به اجرا درنمیآورد، مگر با اسباب و وسایلش.

بیست و سوم بهمن نودوچهار- احمد شماع زاده


بررسی بلاهای الهی بر اقوام غیرالهی

بررسی بلاهای الهی بر اقوام غیرالهی


احمد شمّاع زاده


پیشگفتار

کنکاش برای یافتن علل و موجباتی که به وسیله آن‌ها خداوند قومهای ستمگر، سرکش، و نافرمان را از میان برداشته و یا تنبیه کرده، دست کم این بهره را به ما میرساند که جدا از اینکه به گوناگونی بلاهای الهی آگاه میشویم، از چگونگی وقوع آن‌ها و عواملی که آن‌ها را شکل داده، نیز باخبر میشویم و میتوانیم آن‌ها را از نظر علمی نیز مورد بررسی و تحلیل قرار دهیم و به چگونگی و میزان تأثیر آن بلاها بر زندگی اقوام تنبیه یا نابود شده پی ببریم؛ از آن‌ها پندگرفته، و در جهت بهبود زندگی خویش به کار بریم.

در عنوان این پژوهش و به منظور کوتاهی آن، تنها اقوام را آورده ام؛ ولی خداوند کریم در آیاتی به گروههای اجتماعی مختلف در طول تاریخ نیز با عنوان اصحاب اشاره کرده و از بلاهایی که بر سر آنان آورده با ذکر دلیل یاد کرده است.

افزون بر اقوام و اصحاب، از اشخاصی نیز که در برابر خداوند سرکشی، نافرمانی و یا ایستادگی کرده‌اند یادکرده، و یاداورمان شده که آنان را نیز از میان برده است.


در پی به بررسی بلاهای نازل شده بر همه اقوام، اصحاب و اشخاص در طول تاریخ به تفکیک میپردازیم؛ ولی پیش از آن، سوره هود را مورد بررسی قرار میدهیم که پیرامون سرکشی و نافرمانی چند قوم مهم در طول تاریخ پیامبران و بلاهایی که بر آن‌ها نازل شده، بحث میکند و در میان دیگر سوره ها از این جهت یگانه است؛ و به همین دلیل پیامبر اکرم فرمود: شیّبتنی سورة هود. (سوره هود مرا پیر کرد!) از بس که مردمان ادوار و قرون، نسبت به خداوند، نعمتها و رحمتهایش، و رسولان و از خودگذشتگیهایشان بسیار ناسپاس بوده انذ!!


سوره هود و بلاهای الهی

در این سوره از اقوامی که پیامبران عظیم الشأنی داشته‌اند و نسبت به آن‌ها و فرمانهای الهی نافرمانی و ناسپاسی کرده اند، به ترتیب تاریخ موجودیت آن اقوام یاد می‌شود و بلاهای نازل شده بر آن‌ها را بازگو میکند:

حضرت نوح: شرح زندگی و رسالت حضرت نوح، همچون حضرت موسی در بسیاری سوره‌ها با بیشترین آیات نسبت به دیگر پیامبران آمده؛ ولی همان‌گونه که همه میدانند توفان و سیل مشهور به سیل نوح، بزرگترین و فراگیرترین عذابی بود که بر قوم خاصی نازل نشد؛ بلکه همه زمین را در بر گرفت و در اصل یک پاکسازی انسانی (و نه قومی) بر روی زمین صورت گرفت و زمین از فساد و افساد افراد، گروهها و اقوام مفسد که تا آن زمان به وجود آمده بود، پاکسازی شد.


حضرت هود: در این سوره، پس از شرح قضایای مربوط به حضرت نوح و قومش، به قوم خود حضرت هود یعنی عاد میپردازد و شرحی کوتاه ارائه میدهد، زیرا در سوره‌های دیگر مفصلاً به قوم عاد پرداخته است.


حضرت صالح: خداوند سپس به قوم ثمود میپردازد و گفت و گوهای مفصّل حضرت صالح با قومش را بیان میکند. حضرت صالح در پایان به آن‌ها میگوید تنها سه روز میتوانید از خانه‌های خود بهرمند شوید، و عذابی سخت در انتظارتان است. خداوند در واپسین آیات، بلای نازل شده بر آنان را یادآوری میکند:

فَلَمّا جاءَ أَمْرُنا نَجَّیْنا صالِحاً وَ الَّذینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَة مِنّا وَ مِنْ خِزْیِ یَوْمِئِذ (66)

ترجمه: پس آنگاه که امر ما فرارسید، صالح و کسانی را که همراه او ایمان آورده بودند، به واسطه رحمتی از جانب ما از خواری آن روز رهانیدیم.
وَ أَخَذَ الَّذینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فی دِیارِهِمْ جاثِمینَ کَأَنْ لَمْ یَغْنَوْا فیها (67)

بامدادان صیحه ای (صدایی سهمگین ناشی از برخورد سنگ آسمانی با زمین) آنان را فرامیگیرد و در خانه‌های خود میخکوب میکند؛ به گونه‌ای که گویی اصلاً در آنجا نخوابیده بودند.


نکته‌ای مهم: در این‌گونه بلاهای فراگیر و همگیر، که هرگاه وارد شوند تروخشک را با هم میسوزانند، خداوند هیچ‌گاه سنتهای خود را تغییر نداده است؛ بلکه میگوید ما ابتدا خانواده و پیروان آن پیامبر (مانند حضرات صالح، لوط و شعیب) را نجات دادیم و پس از آن، بلا را نازل کردیم.

برای خداوند کار سختی نبود که به هنگام بلا، آن‌ها را در حالی که در میان قومشان هستند، از بلا نگاه دارد؛ ولی این کار مستلزم تغییر در سنن علّت و معلولی حاکم بر کیهان است.

از آن جهت این نکته مهم را در اینجا یاداور شدم که در بحبوحه همگیری ویروس یا باکتری کرونا، بسیاری از مذهبیهای جهان از جمله شیعیان، میگفتند و هنوز میگویند که ما به بارگاه امامان می‌رویم (بی رعایت فاصله گذاری و حفاظت از ریه ها) و آنان خود ما را از شر ویروس نگاه میدارند!! باید به آنان گفت آنکه کسی را از بلایی نگهمدارد، کسی جز خدا نیست و کس دیگری را نباید جانشین خداوند در این‌گونه مواقع کرد. دوم اینکه خداوند در این‌گونه مواقع، حتّا در مورد پیامبران خود سنن خود را تغییر نمیدهد؛ چه برسد به شما! بلکه در آغاز آنان را دور کرده و سپس بلا را نازل کرده است. به این آیه توجه کنید:

قُلْ اَفَرَاَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ اِنْ اَرادِنیَ اللهُ بِضُّرً هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضٌرِّهِ اَوْ اَرادَنی بِرَحْمَهٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللهُ عَلَیهِ یَتَوَکَلُّ الْمُتَوَکَلُّونَ (زمر: 38)

ترجمه: بگو آیا پس توجه کرده‌اید که آنچه از غیر خدا را میخوانید، اگر خداوند برای من زیانی را خواست آیا ایشانند دفع کننده آن زیان؟ یا اگر برای من رحمتی را خواست آیا ایشانند بازدارندگان رحمتش؟ بگو بسنده است مر ا خدا؛ بر او توکل میکنند توکل کنندگان. (از هر دین و آیین و کیشی، و از نظر خداوند متوکّلان بر او در تعریف و چارچوب دیگری نمیگنجند.)




ادامه بحث:

حضرات ابراهیم و لوت: خداوند سپس به حضرت ابراهیم و داستان ضیف ابراهیم میپردازد. فرستادگان خداوند که مهمانش بودند، از بلای نازل شونده بر قوم لوت (که در همسایگی ابراهیم بودند،) در صبح روز بعد خبر میدهند؛ و پس از آن در آیات 82 و83 بلایی را که بر قوم لوت وارد شده، بیان میکند:

فَلَمَّا جاءَ أَمْرُنا جَعَلْنا عالِیَها سافِلَها وَ أَمْطَرْنا عَلَیْها حِجارَةً مِنْ سِجِّیلٍ مَنْضُودٍ مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ

ترجمه: پس هنگامى که فرمان ما فرارسید، آن سرزمین را زیر و رو کردیم و آنان را سنگباران کردیم با سنگهایی که خداوند ویژه آنان کرده بود. (حجارة من سجیل منضود. )

سجیل (گل خشکیده) را در سوره فیل و برای اصحاب الفیل بیان کرده؛ ولی در اینجا منضود (متراکم و سنگین شده، با چگالی بیشتر) را هم بر آن افزوده است.


حضرت شعیب: سپس از آیه 84 تا 95 به داستان قوم شعیب میپردازد و آیات 66 و 67 را در آیات 94 و 95 برای قوم شعیب تکرار میکند (منکوب شدگان با صیحه، و میخکوب شدگان در خانه).


حضرت موسی: سپس درباره حضرت موسی چند آیه میآورد؛ ولی از آنجا که همانند نوح و قومش در بسیاری سوره‌ها به طور مفصل به موضوع موسی و فرعون پرداخته، در این سوره تنها یادی از آنان میکند. پس از آن خداوند کریم، در آیه 101 ساحت خود را از ستم مبرّا اعلام میکند و برای چندمین بار میفرماید «ما به آن‌ها ستم نکردیم؛ بلکه آنان خود بر خود ستم کردند»؛ و در آیات 102 و 103، موضوع بلاهای الهی را کامل میکند و با بیان منظور خود از نزول بلایا، به این موضوع پایان میبخشد:

و اینچنین است انتقامگیری پرودگارت آن هنگام که از دیاری ستمگر انتقام گیرد. همانا که انتقامگیری او بسیار دردناک و سخت است. همانا در این موضوع، به تأکید نشانه ای است برای کسی که از عذاب آخرت بترسد. در آن روز همه مردمان گرد هم آیند و آن روز قابل مشاهده است.


آیاتی از قرآن کریم ناظر بر کلّیّت بلاهای نازل شده بر اقوام مختلف

خداوند کریم، در بسیاری از سوره‌ها مشخّصاً از نافرمانی دو قوم عاد و ثمود از فرمان الهی و بلاهایی را که بر آنان وارد کرده، یادمیکند؛ از جمله در آیات زیر نمونه‌هایی از بلاها را که بر اقوام و اشخاص مختلف نازل کرده است:


سوره عنکبوت:

وَ عاداً وَ ثَمُود و قد تبِیّن لکم من مساکنهم و زیّن لهم الشیّطان اعمالهم فصدّهم عن السّبیل و کانوا مستبصرین(38) و قارون و فرعون و هامان…(39) فَکُلًّا أَخَذْنا بِذَنْبِهِ فَمِنْهُمْ مَنْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِ حاصِباً وَ مِنْهُمْ مَنْ أَخَذَتْهُ الصَّیْحَةُ وَ مِنْهُمْ مَنْ خَسَفْنا بِهِ الْأَرْضَ وَ مِنْهُمْ مَنْ أَغْرَقْنا وَ ما کانَ اللَّهُ لِیَظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ (40)

ترجمه: قومهای عاد و ثمود و اینکه آثار مسکنهای آنان برای شما آشکار شده، شیطان کارهایشان را برایشان بیاراست و آن‌ها را از راه الهی بازداشت، (در حالی که) در طلب بصیرت بودند؛ و از قارون و فرعون و هامان همگی به واسطه گناهانشان انتقام گرفتیم. پس بر برخی از آنها تندباد شن و ریگ فرستادیم و برخی را صدایی مهیب (ناشی از برخورد سنگ آسمانی با زمین) برگرفت و برخی از آنان زمین بلعیدشان و برخی را غرق کردیم و خداوند نمیخواست ستم بر آنان روا دارد؛ بلکه آن‌ها خود برخود ستم روا داشتند.


سوره ق:

کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَ أَصْحابُ الرَّسِّ وَ ثَمُودُ «12» وَ عادٌ وَ فِرْعَوْنُ وَ إِخْوانُ لُوطٍ «13» وَ أَصْحابُ الْأَیْکَةِ وَ قَوْمُ تُبَّعٍ کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ «14»

پیش از اینان، قوم نوح و اصحاب رس و قوم ثمود، و قوم عاد و فرعون و قوم لوط پیامبرانشان را تکذیب کردند؛ و نیز اصحاب ایکه (قوم شعیب) و قوم تبع. پس وعده عذاب من بر آنان تحقق یافت.

تُبّع لقب پادشاهان یمن است و قوم تُبّع، به گروهى از مردم یمن گفته شده که همچون قوم فرعون پیرو سلاطین خود بوده‌اند و نه رسولان. از آنان در سوره دخان آیه 37 نیز یاد شده است.

و در دو آیه زیر، با متصف کردن قومهای ثمود و نوح به صفات أَظْلَمَ وَ أَطْغى‌ (ستمکارترین و سرکش ترین)، میفرماید آنان در ستمکاری و سرکشی از دیگر اقوام ناقرمان پیشی گرفته بودند!!:

وَ ثَمُودَ فَما أَبْقى‌ وَ قَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ کانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَ أَطْغى‌. (نجم: 51 و 52)


سوره فجر:

أَ لَمْ تَرَ کَیْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعادٍ6 إِرَمَ ذاتِ الْعِمادِ7 الَّتی‏ لَمْ یُخْلَقْ مِثْلُها فِی الْبِلادِ8 وَ ثَمُودَ الَّذینَ جابُوا الصَّخْرَ بِالْوادِ9 وَ فِرْعَوْنَ ذِی الْأَوْتادِ10 الَّذینَ طَغَوْا فِی الْبِلادِ11 فَأَکْثَرُوا فیهَا الْفَسادَ12 فَصَبَّ عَلَیْهِمْ رَبُّکَ سَوْطَ عَذابٍ13 إِنَّ رَبَّکَ لَبِالْمِرْصادِ 14

آیا هرگز متوجه نشدی پروردگارت با قوم عاد چه کرد؟ با کاخهایی که دارای ستونهای بلند بودند و مانند آنها هرگز در دیگر شهرها ساخته نشده بود؟ و با قوم ثمود که تخته سنگها را (از کوه) به وادی (دشت) میآوردند؟ و با فرعون، صاحب اهرام (که همانند کوهها، میخهای زمین هستند: والجبال اوتاداً)؟ آنهایی که در شهرها (نسبت به پروردگار) سرکش شدند و در آنها بر فساد و تباهى افزودند. پس پروردگارت تازیانه عذاب را بر آنان فرود آورد. همانا پروردگارت در کمین‌گاه است.


بلاهای نازل شده بر اقوام مختلف

قوم ثمود (قوم حضرت صالح):

با توجه به آیات قرآن و تأکید آن‌ها، متوجه می‌شویم بدترین قومی که در قرآن از آن به بدی بسیار و نفرت یادشده، قوم ثمود است؛ که بیشترین آیات بلا پیرامون آنهاست، که شرحی است از بیشترین و سختترین عذابها و بلایا که در مورد آنان به وقوع پیوسته تا درس عبرتی باشد برای همگان از زمان نزول قرآن تا قیامت. گفتنی است ثَمُود به اعراب مشرک بسیار کهنی گفته می‌شود که پیش از حضرت ابراهیم در شمال عربستان ساکن بوده اند؛ و داستان آن‌ها با یک شتر گره خورده است:

ناقه صالح (شتر صالح) معجزه حضرت صالح است که در قرآن از آن تعبیر به ناقة الله (ناقه الهی) شده است. این شتر به درخواست مشرکان و با اعجاز الهی از دل کوه بیرون آمد. بر اساس روایات، خداوند با ناقه صالح، قوم ثمود را آزمود و آب نهر، یک روز به این ناقه اختصاص داشت و مردم در روز بعد می‌توانستند از آب استفاده کنند و حق هیچ تعرضی به این شتر را نداشتند. اما با گذشت زمان، عده‌ای ناقه را از میان بردند و دیگران نیز بدان رضایت دادند. در نتیجه عذاب الهی نازل گشت و همه مشرکان نابود شدند». (نقل از ویکی شیعه)


وَ لَقَدْ أَرْسَلْنا إِلى‌ ثَمُودَ أَخاهُمْ صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ فَإِذا هُمْ فَرِیقانِ یَخْتَصِمُونَ‌... فَانْظُرْ کَیْفَ کانَ عاقِبَةُ مَکْرِهِمْ أَنَّا دَمَّرْناهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ‌ فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ خاوِیَةً بِما ظَلَمُوا إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ... و انجیناالذین آمنوا و کانوا یتّقون (نمل: 45، 52 و 53)

ترجمه: و به درستی فرستادیم به سوی ثمود همقوم آنان صالح را که بندگی کنید خدا را. آنان دو گروه بودند که با هم دشمنی میورزیدند... پس بنگر چگونه بود پیامد حیله آنها. ما همگی آنان و قومشان را سرنگون کردیم. پس آن است خانه هایشان که برهم افتاده به واسطه ستمی که مرتکب شدند. همانا در این نابودی، نشانه و پندی است برای قومی که میدانند… و رهانیدیم کسانی را که ایمان آوردند و پرهیزگار بودند.

آیات 23 تا 31 سوره قمر نیز به قوم ثمود میپردازند، ولی تنها در آیه 31 به نوع بلای نازله بر آن‌ها اشاره دارد: إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَیْهِمْ صَیْحَةً وَاحِدَةً فَکَانُوا کَهَشِیمِ الْمُحْتَظِرِ

ترجمه: ما بر هلاک آنها یک صیحه فرستادیم و همه مانند گیاه خشک و خرد شدند.


داستان قوم ثمود در آیات 45 تا 53 سوره نمل نیز آمده و نتیجه عذاب نازل شده بر آنان یعنی خانه های برهم هموارشده (خاویه) در آیه 52 آمده است، که تکراری است.

طبق آیه44 سوره ذاریات بر قوم ثمود صاعقه نازل شده است، که تکراری است.

طبق آیه 13 سوره فصلت قومهای عاد و ثمود به وسیله صاعقه از میان رفته اند.

ده آیه اول سوره الحاقّه و پنج آیه آخر سوره الشّمس نیز ویژه قوم ثمود است.


قوم عاد (قوم حضرت هود):

طبق آیات 34 سوره قمر و 68 سوره اسراء، بر قوم عاد، حاصب (توفان شن و ریگ) نازل شده است: انّا ارسلنا علیهم حاصباً


آیات 24 و 25 سوره احقاف:

فَلَمَّا رَأَوْهُ عارِضاً مُسْتَقْبِلَ أَوْدِیَتِهِمْ قالُوا هذا عارِضٌ مُمْطِرُنا بَلْ هُوَ مَا اسْتَعْجَلْتُمْ بِهِ رِیحٌ فِیها عَذابٌ أَلِیمٌ تُدَمِّرُ کُلَّ شَیْ‌ءٍ بِأَمْرِ رَبِّها فَأَصْبَحُوا لا یُرى‌ إِلَّا مَساکِنُهُمْ کَذلِکَ نَجْزِی الْقَوْمَ الْمُجْرِمِینَ

پس چون آن توده‌ى ابر را دیدند که به سمت سرزمین آنان روى آورده است، گفتند: این ابر باران زاست، (هود گفت: چنین نیست) بلکه آن عذابى است که به شتاب خواستارش بودید. بادى که در آن عذابى دردناک نهفته است. (این باد) به فرمان پروردگارش همه چیز را در هم مى‌کوبد. پس صبح شد در حالى که چیزى جز خانه‌هایشان دیده نمى‌شد، اینگونه، تبهکاران را جزا مى‌دهیم.

آیات 41 و 42 سوره ذاریات:

وَ فِی عادٍ إِذْ أَرْسَلْنا عَلَیْهِمُ الرِّیحَ الْعَقِیمَ ما تَذَرُ مِنْ شَیْ‌ءٍ أَتَتْ عَلَیْهِ إِلَّا جَعَلَتْهُ کَالرَّمِیمِ

و درباره قوم عاد آنگاه که بر آنان باد نازا (ویرانگر) فرستادیم که بر هر چیزى مى‌وزید باقى نمى‌گذاشت ازآن مگر آنکه آن را خرد و تباه مى‌کرد.

آیات 19 و 20 سوره قمر:

إِنَّا أَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً صَرْصَراً فِی یَوْمِ نَحْسٍ مُسْتَمِرٍّ 19 تَنْزِعُ النَّاسَ کَأَنَّهُمْ أَعْجازُ نَخْلٍ مُنْقَعِرٍ

طبق این آیات عذاب قوم عاد باد صرصری مستمر (مستدام) در روزی بدشگون بوده است:

ما بر آنان در روزی شوم، تند بادى پی در پی، سخت و سرد فرستادیم. (تندبادى که) مردم را همچون تنه‌هاى نخل ریشه‌کن شده از جا برمى‌کند.


قوم لوط (قوم حضرت لوت):

آیه 34 قمر: انا ارسلنا علیهم حاصباً الا آل لوطٍ نجّینهاهم بسحر

ما بر آن‌ها توفانی از ریگ و شن فرستادیم. هشدار! خانواده لوت را در سحرگاهان رهانیدیم.


آیات34 و 35 عنکبوت:

انَّا مُنْزِلُونَ عَلى‌ أَهْلِ هذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزاً مِنَ السَّماءِ بِما کانُوا یَفْسُقُونَ وَ لَقَدْ تَرَکْنا مِنْها آیَةً بَیِّنَةً لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ

همانا ما بر اهل این آبادی (سودوم) به خاطر فسقى که داشتند، عذابى از آسمان فرومیفرستیم؛ و از آن دیار نشانه‌ آشکاری براى کسانى که مى‌اندیشند باقى گذاردیم.

در فیلمهایی که هالیوود از داستان قوم لوت زیر عنوان سودوم و گومورا ساخته، طبق آیات عهد عتیق، غباری که احتمالاً غبار اتمی باشد، تمام بدن کسی را که روی خود را برگرداند (از همراهان لوط)، میپوشاند و او را به سنگ تبدیل میکند. البته مطابق عهد عتیق و قرآن، به لوت وحی شده بود که این موضوع را به همراهان بگوید و او هم گفته بود؛ و تنها زنش روی خود را برگرداند و به سنگ تبدیل شد. در یکی از فیلمهای مستند پیرامون قوم لوت که در یوتیوب نیز موجود است، ، گزارشگر مجسّمه سفیدرنگی را نشان میدهد و میگوید این زن سنگ شده لوت است. اگر چنین باشد، آن آیه، نشانه، و معجزه ای که قرآن میفرماید برای گروهی که میاندیشند باقی گذاردیم، باید همین مجسمه باشد.


آیات 57 و 58 سوره نمل:

فَأَنْجَیْناهُ وَ أَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ قَدَّرْناها مِنَ الْغابِرِینَ «57» وَ أَمْطَرْنا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ

پس ما لوت و خانواده‌اش را نجات دادیم، جز زنش را که مقدّر کرده بودیم از بازماندگان باشد. سپس بارانى (از سنگ) بر سر آنها باراندیم و چه بد است سنگباران هشدارداده شدگان.

آیات73 تا 75 سوره حجر:

فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُشْرِقِینَ فجعلنا عالیها سافلها و امطرنا علیهم حجارةً من سجّیل انّ فی ذلک لایاتٍ للمتوسّمین

ترجمه: پس به هنگام طلوع آفتاب صیحه‌اى مرگبار آنان را فراگرفت. پس آن شهر را زیرورو کردیم و بر آنان سنگ‌هائى از گل سخت باراندیم. همانا در آن است نشانه‌هایی برای هوشیاران!


آیات32 تا 37 ذاریات:

قالُوا إِنَّا أُرْسِلْنا إِلى‌ قَوْمٍ مُجْرِمِینَ 32 لِنُرْسِلَ عَلَیْهِمْ حِجارَةً مِنْ طِینٍ 33 مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّکَ لِلْمُسْرِفِینَ 34 فَأَخْرَجْنا مَنْ کانَ فِیها مِنَ الْمُؤْمِنِینَ 35 فَما وَجَدْنا فِیها غَیْرَ بَیْتٍ مِنَ الْمُسْلِمِینَ 36 وَ تَرَکْنا فِیها آیَةً لِلَّذِینَ یَخافُونَ الْعَذابَ الْأَلِیمَ این آیات، تکرار دیگرآیات، درباره عذاب قوم لوت هستند.


قوم حضرت شعیب (ساکنین مدین):

حضرت شعیب، پدر همسر حضرت موسی، در شهر مدین در مصر زندگی میکرد، او نیز با قومش مشکل داشت. قوم او با رجفه (زلزله) و صیحه (صدایی بلند و مرگ آور) نابود شده اند:

إِلى مَدْیَنَ أَخاهُمْ شُعَیْباً فَقالَ یا قَوْمِ اعْبُدُوا اللّهَ وَ ارْجُوا الْیَوْمَ الْآخِرَ وَ لاتَعْثَوْا فِی الْأَرْضِ مُفْسِدِینَ
فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دارِهِمْ جاثِمِینَ
(عنکبوت: 36 و 37)

و به سوی مدین، همقوم آن‌ها شعیب را (فرستادیم)، پس او گفت ای قوم من! خدا را بندگی کنید و به آخرت امیدوار باشید و هرگز در زمین فساد و تبهکاری مکنید. پس او را تکذیب کردند؛ پس صدای سهمگینی، سخت آنان را برگرفت و صبحگاهان همگی در خانه‌هاشان بر زمین میخکوب شدند.

وَلَمَّا جَاءَ أَمْرُنَا نَجَّیْنَا شُعَیْبًا وَالَّذِینَ آمَنُوا مَعَهُ بِرَحْمَةٍ مِنَّا وَأَخَذَتِ الَّذِینَ ظَلَمُوا الصَّیْحَةُ فَأَصْبَحُوا فِی دِیَارِهِمْ جَاثِمِینَ (هود: 94)


قوم سبأ (قوم بلقیس ملکه سبأ):

لَقَدْ کانَ لِسَبَإ فِی مَسْکَنِهِمْ آیَةٌ جَنَّتانِ عَنْ یَمِین وَ شِمال کُلُوا مِنْ رِزْقِ رَبِّکُمْ وَ اشْکُرُوا لَهُ بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ فَأَعْرَضُوا فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ سَیْلَ الْعَرِمِ وَ بَدَّلْناهُمْ بِجَنَّتَیْهِمْ جَنَّتَیْنِ ذَواتَیْ أُکُل خَمْط وَ أَثْل وَ شَیْء مِنْ سِدْر قَلِیل (سبأ: 15 و 16)

ترجمه: براى قوم «سبا» در محل سکونتشان نشانه اى بود. دو باغ از راست و چپ از روزى پروردگارتان. بخورید و شکر او را به جا آورید. شهرى است پاک و پاکیزه و پروردگارى آمرزنده. اما آنها روى گردان شدند؛ پس ما سیل ویرانگر را بر آنان فرستادیم، و دو باغ (ارزشمند) آنها را به دو باغ (بى ارزش) با میوه هاىی تلخ و درخت صنوبر و اندکى درخت سدر مبدّل ساختیم.


قوم نوح و سیل و توفان نوح

نظر به اینکه توفان و سیل نوح را همگان حتا برخی از قبایل آفریقایی و آمریکای لاتین میدانند و از آن آگاهی دارند، لزومی بر یادآوری آن در این مقام نمیبینم. برای علاقمندان به این موضوع، آیات 9 تا 15 سوره قمر پیرامون حضرت نوح و آیه 40 سوره ذاریات پیرامون فرعون کفایت میکند.


قوم حضرت موسی (بنی اسرائیل):

بر قوم موسی بلاهایی همچون شپش و خون نازل شده که جزئی از معجزات حضرت موسی زیر عنوان تسع آیات بینات هستند؛ که به منظور تنبیه کردن بنی اسرائیل بوده و نه از میان بردنشان.

مؤتفکه و مؤتفکات

از آنجا که قرآن کریم هیچ عنوانی به این دریافت‌کننده بلا نداده، در اینجا نیز عنوانی ندارد. نه قوم و نه اصحاب. طبق آیات 53 و 54 سوره نجم، به نظر میرسد آن چیزی که مؤتفکة را از میان برده، غبار ناشی از انفجار اتمی بوده که خداوند تنها به این دو آیه اکتفا کرده و میفرماید آنچه که آنان را پوشانده بود، یعنی قابل فهم شما نیست:

والمؤتفکة اهوی فغشیها ما غشّی (مؤتفکة از درون تهی شد و او را پوشاند آنچه که پوشانید.)


آنچه که مفسران در این باره نوشته‌اند نادرست است. زیرا غشاء لایه‌ای است که روی چیزی را میپوشاند؛ و غشی و تغشیه یعنی پوشاندن لایه‌ای روی چیزی را. پس ریگ و سنگ نمیتواند این کار را بکند و چنین کاری تنها از غبار بر میآید؛ و از آنجا که هر غباری کشنده نیست، به نظر میرسد انفجاری اتمی در میان بوده باشد. در این زمینه به پادماده کیهانی در قرآن بازگشت شود:

پادماده کیهانی در قرآن: https://www.academia.edu/11943555


بلاهای نازل شده بر «اصحاب» مختلف

اصحاب به معنای یاران است، و از نظر شمار افراد مانند یک قوم نیست؛ بلکه بخشی از یک قوم بوده، و یک گروه اجتماعی را شکل میداده اند.


اصحاب الایکه و اصحاب مدین:

در روایتی از رسول اکرم (ص) آمده است که اصحاب مدین و اصحاب الایکة دو گروه از قوم شعیب پیامبر بوده اند؛ و به دلیل انکار پیامبرشان، هریک به عذابی گرفتار شدند؛ یکى به عذاب‌ یَوْمِ الظُّلَّةِ و دیگرى به عذاب «صیحة».

عنوان اصحاب الایکه در آیات ص: 13 و حجر: 78 و 79، و ق: 14، و الشّعراء: 176 آمده است؛ ولی جز در آیات زیر در دیگر آیات تنها اشاره‌ای به آنها شده است:

و ان کان اصحاب الایکة الظّالمین فانتقمنا منهم و انّهما لبامام مبین (حجر: 78 و 79)

ترجمه: و اینکه اهالى سرزمین ایْکه به تأکید ستمگر بودند. پس از آنان انتقام گرفتیم و همانا آثارشان آشکار است.

فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمْ عَذَابُ یَوْمِ الظُّلَّةِ ۚ إِنَّهُ کَانَ عَذَابَ یَوْمٍ عَظِیمٍ (الشعراء:189)

پس او را تکذیب کردند و عذاب روز سایبان (سایبانى از ابر صاعقه‌خیز) آنها را فرا گرفت؛ یقیناً آن عذاب روز بزرگى بود! (نقل از ویکی فقه)


از اصحاب مدین تنها در آیات هفتاد سوره توبه و 44 سوره حج یاد شده است.


اصحاب القریه:

وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلًا أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُونَ (یس:13)

ترجمه: (ای پیامبر) براى آنها اصحاب قریه را مثال بزن که فرستادگان خدا به سوى آنها آمدند.

خداوند کریم از این آیه تا آیه 29 سرگذشت مردمان یک آبادی (شهر) را بیان میکند که در میان سرگذشتهای قرآنی بینظیر است. داستان از این قرار است که اهالی این شهر که گفته شده انتاکیه واقع در ترکیه کنونی بوده است، هر رسولی را که خداوند برای آن‌ها میفرستاد تکذیب میکردند.

در آیه بیستم میفرماید از دور دست آن شهر مردی به شتاب آمد و به مردم گفت از رسولان پیروی کنید... و آن‌ها را پند میدهد که غیرخدا را نپرستید و… دست آخر میگوید چرا به خداوند یکتا ایمان نیاورم، و ایمان میآورد.

قرآن کریم آیه‌ای ندارد که مردم او را کشته باشند (تنها میفرماید من بعده یا پس از او) ولی در تفاسیر آمده است که او پس از ایمان آوردن به دست قومش کشته شده است. در ختم کلام میفرماید:

و ما انزلنا علی قومه من بعده من جند من السماء و ماکنا منزلین ان کانت الّا صیحة واحدة فاذا هم خامدون (یس: 28 و 29)

وما برای هلاکت قوم او پس از او لشکری از آسمان فرونفرستادیم؛ و نبایستی هم فرومیفرستادیم، چون هلاکت آنها به چیزی بیش از یک صیحه نیاز نداشت. صیحه ای برخاست وهمه آنها خاموش شدند و مردند. خلاصه اینکه خداوند بعد از قتل آن مرد مؤمن، قوم او را به سادگی هلاک کرد.


اصحاب الحجر:

حجر: ولقد کذب اصحاب الحجر المرسلین ... فَأَخَذَتْهُمُ الصَّیْحَةُ مُصْبِحِینَ (80 و 83)

اصحاب الحجر همانند بسیاری از اقوام و اصحاب، بامدادان با صیحه ای از میان رفته اند.


اصحاب السّبت:

وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَةً خَاسِئِینَ (بقره: 65)


قصه اصحاب سبت در قرآن به اجمال آمده، و در اخبار و روایات بسط و تفصیل یافته است.
بنابر آنچه در ۴ آیه از قرآن آمده است، اصحاب سبت گروهی از بنی اسرائیل بودند که در شهری ساحلی می‌زیستند و چون حرمت روز سبت و احکام و شرایع آن را نگاه نداشتند و در آن روز به صید ماهی پرداختند، مورد غضب پروردگار قرار گرفته، مسخ گشتند و به بوزینگان بدل شدند.

(نقل از ویکی فقه)

اصحاب الفیل:

سوره 5 آیه‌ای فیل موضوعش اصحاب الفیل است.

موضوع سوره فیل، داستان لشگرکشی ابرهه سردار سپاه نجاشی، پادشاه حبشه یا اتیوپی کنونی است که برای گرفتن سرزمین عربستان پیش از ظهور اسلام، میخواسته با سپاهیانش کعبه (خانه خدا) را ویران سازد. خداوند با فرستادن انبوهی از ابابیلها (پرندگانی همچون گنجشک) که هر یک سنگریزه ای از سجّیل (گل خشک شده) در منقار داشتند، با ریختن آن سنگریزه ها بر سپاه ابرهه، لشگریانش در دم کشته میشدند؛ و به توصیف قرآن همچون برگی میشدند که آفت آن‌ برگ را خورده و سوراخ سوراخ شده باشد.

روشنگری: با توجه به روایات، ابابیلها در بلندای آسمان و آنچنان پرشمار بوده‌اند که مانند پاره ابری جلو نور خورشید را گرفته بودند؛ و سنگریزه های تعبیه شده در منقار آن‌ها به هنگام رسیدن به زمین، طبق فرمول شتاب اجسام در حال سقوط، باید مانند یک تیر تفنگ، شتاب داشته باشند که توانسته اند لشگریان پرشمار ابرهه را از پای دراورند.

اصحاب الاخدود:

قُتِلَ أَصْحابُ الْأُخْدُودِ النَّارِ ذاتِ الْوَقُودِ إِذْ هُمْ عَلَیْها قُعُودٌ و هُمْ عَلى‌ ما یَفْعَلُونَ بِالْمُؤْمِنِینَ شُهُودٌ

مرگ بر یاران گودال؛ همان آتش پر هیزم. آنگاه که آنان بالاى آن نشسته بودند و تماشاگر شکنجه‌اى بودند که نسبت به مؤمنان روا مى‌داشتند. (بروج: 4 تا 7)

ظاهراً اصحاب الاخدود یک استثناء است؛ زیرا داستانش با داستان دیگر اصحاب متفاوت است.


أَصْحابَ الرَّسِّ:

از اصحاب الرَّس، در سوره ق آیه 12 و در سوره فرقان آیه 38 یاد شده است.

گفته شده اصحاب رسّ (به معنای چاه) در یمامه زندگى مى‌کرده اند و پیامبرى به نام حنظله داشته اند که پیامبرشان را تکذیب کردند و او را در چاه انداختند و به عذاب الهی گرفتار، و نابود شدند.


بلاهای نازل شده بر اشخاص

مسلم است که در طول تاریخ انسان بر روی زمین، بسیاری اشخاص به سبب نافرمانی و یا ادعای الوهیت، مورد خشم خداوند قرار گرفته و به عذاب الهی گرفتار شده اند؛ ولی از آنجا که در قرآن از آن‌ها یاد نشده، برخی را که قرآن کریم از آنان یادکرده در اینجا میآورم:

یک- قارون که سرشناسترین و ثروتمندترین قوم بنی اسرائیل بود، با درهم نشینی زمین (خسف الارض) و بلعیده شدنش توسط زمین از میان رفته است.


دو- فرعون که همانا غرق شدن او و سپاهیانش در دریای سرخ بوده است.


سه- هامان

در مورد عذاب هامان وزیر دانشمند فرعون، تنها در آیات 38 تا 40 سوره عنکبوت که در آغاز این گفتار آمد، اشاره‌ای به او شده که همراه با فرعون غرق شده است؛ زیرا همان‌طور که در آن سه آیه آمده، عذابها به ترتیب:

قوم عاد با حاصب، قوم ثمود با صیحه، و قارون با خسف الارض از میان رفته‌اند و هامان را پس از فرعون آورده و غرق شدن را برای آنان اعلام کرده است.

بیستم اردی‌بهشت 1400

احمد شمّاع زاده

که با من آنچه کرد آن آشنا کرد

که با من آنچه کرد آن آشنا کرد


دوستی ایمیلی فرستاده و نوشته است:

یه زمان مادر عزیزم برای دیدن من به کانادا آمده بود. من که سر کار بودم مادرم در خانه تنها بود و یه مشکل برای سلامتی اش پیش میاد. مادرم میاد کنار خیابون و یه پلیس میبینه. بدون اینکه یک کلمه انگلیسی بدونه، بهش میفهمونه که درد داره. نظر شخصی من اینه که، پلیسهای مونترال یک کم خشن هستند. اما آن آقای پلیس فقط با فهمیدن اینکه این خانوم ۶۵ ساله محجبه شرقی که یک کلمه انگلیسی یا فرانسوی هم بلد نیست، و هیچ شباهت فرهنگی و ظاهری هم باهاش نداره، و فقط شکل آدم های دیگه است، مادر من رو سوار میکنه میبره بیمارستان. خارج از صفهای دراز بیمارستان، مادرم رو به صورت اورژانسی مداوا می‌کنند، و در تمام این مدّت، آقای پلیس منتظر میشه که مادرم رو برگردونه. چون مطمئن بوده که به دلیل اینکه مادرم نه زبان بلد بوده و نه آدرس، احتمالاً نتونه مسیر برگشت را پیدا کنه. به هر حال، مادرم رو بدون هزینه یک سنت درمان می‌کنند و به همون جا که ابتدا پلیس رو دیده میبرند و تا جلوی ساختمان هم باهاش میرن.


همین مادر من، زمانی که در آپارتمان خونه اش در تهران تنها بوده، ساعت ۷ صبح با درد شدید میاد و از مسئول ساختمانی که براش شارژ ماهانه میداده، خواهش میکنه که یک آژانس براش بگیره که ایشون رو بیمارستان ببره. اون بنده خدا میگه ما آژانس نداریم اینجا. مادر من به طبقه خودش برمیگرده. مادرم رو خوب می شناختم. هرگز و هرگز دوست نداشت زحمتش روی دوش کسی بیفته. اما درد آنقدر زیاد بوده، که در خونه همسایه بغلی رو میزنه و بهش میگه درد داره، اگر میشه یک آژانس براش بگیرند که بره بیمارستان.

همسایه بغلی به جای آژانس، زنگ میزنه که اورژانس بیاد. قاعدتاً زمان زیادی طول میکشه که اورژانس به اونجا برسه و مادر من رو بدون نام و نشان و همراه، به یک بیمارستان دولتی که بسیار از اونجا هم دور بوده ببرند؛ که بعداً مسئولان بیمارستان با مشکلات فراوان بستگان ایشان را پیدا میکنند... و این، آخرین رخداد برای مادرم در این دنیا بود!!


زمانی در یکی از محله های تورنتو به خانه تازه رفته بودم. همسایه اون خونه بدون اینکه اصلاً بدونه من کی ام، چی ام، کجایی هستم، به مناسبت کریسمس یه کیک نسبتاً گرون آورد در خونه تا کریسمس را تبریک بگه… و در آخرین عیدی که مادر من در این دنیا حضور داشت، (کرونا هم هنوز نیومده بود.) حتا یک نفر از آشنا و فامیل و همسایه هم برای عیددیدنی به خونه اش نرفت با اینکه تدارک دیده بود.

نامه این دوست را که خواندم بی‌درنگ به یاد این ابیات حافظ افتادم که:

غلام همت آن نازنینم

که کار خیر بی روی و ریا کرد

من از بیگانگان دیگر ننالم

که با من هر چه کرد آن آشنا کرد

از این رخدادها باید بسیار پند گرفت تا اگر مایه‌اش را داریم، خود گرفتارش نشویم، و اگر مایه‌اش را نداریم، دست کم به دیگران یادآوری کنیم؛ زیرا خداوند میفرماید:


انّ الانسان لفی خسر الّا الّذین امنوا و عملواالصّالحات و تواصوا بالحقّ و تواصوا بالصّبر

همانا که انسان هر آن در زیانکاری است؛ مگر آنانکه ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و دیگران را به حق و راستی و درستی سفارش کردند و نیز به بردباری و استقامت. سوره والعصر


اردی‌بهشت 1400- احمد شمّاع زاده