هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

من و استاد شجریان


من و استاد شجریان

احمد شمّاع زاده

سلام استاد

دم سحر بود که شما را برای اولین بار درخواب دیدم. اصولاً من بسیار کم خواب میبینم. در جایی که بودیم در یک جایگاه بلندی قرار داشتیم و شما کسالت داشتید. استادی که با من بود(او هم در رشته ای استاد بود ولی پس از خواب فراموش کردم چه کسی بود.) دست شما را گرفت و به شما کمک کرد تا بنشینید. او متوجه نشد به چه کسی کمک کرده، و من به او یاداور شدم، و او از این یاداوری تشکر کرد.

در بیداری پیش خود گفتم نکند در قونیه برای شما اتفاقی افتاده. شاید یکی از همانها که ما را خاک و خاشاک میخوانند، برای شما مشکلی ایجادکرده، ولی خدا را شکر امروز هنوز جایی نخوانده ام که مشکلی دارید.

برای ترجمه یک واژه در وب میگشتم که دیدم در گوشه صفحه آن دیکشنری آنلاین نوشته شده: به مناسبت زادروز استاد شجریان... پیش خود گفتم پس خوابم بیجا نبوده تنها اینکه مشهور است خواب زن چپ میشود و حالا میبینم که بعضی وقتها خواب مردان هم چپ میشود! و چون نمیدانستم این یادآوری قدیمی است و یا به روز است روی گاهنمای ایشان نوشتم: اگر امروز زادروز شماست آن را تبریک میگویم و اگر نیست همواره سلامت و پایدار و مفید و مستفید باشید. احمد شماع زاده

نوشته شده روی گاهنمای صفحه فیسبوک استاد شجریان در تاریخ اول اکتبر 2015

آری داستان از این قرار بود؛ و با توجه به اینکه خوابم چپ درامده بود، از موضوع گذشتم. همین نکته باعث شد که موضوع را کاملاً فراموش کنم. چند ماه گذشت و عید نوروز شد و استاد شجریان برای تبریک سال نو در فیسبوک پیامی گذاشت و در ضمن پیام تبریک سال نو (1395) که اولین باری بود وی چنین کاری را میکرد، (تا آنجا که نگارنده اطلاع دارد.) خبر از یک مهمان ناخوانده داد، که پانزده سال است با وی زندگی میکند. یعنی مدت پانزده سالی بوده که بیماری خفیف سرطان (نوعش را نمیدانم شاید خون) مبتلا هستند؛ و من اولین یا دومین کسی بودم که این ویدئو را در صفحه اصلی دیدم که شخصی به اشتراک گذاشته بود؛ و برای ایشان از خداوند طلب شفا کردم، ولی به هیچ روی خوابم را به یاد نیاوردم که درباره مریضی ایشان بود. حتا مدت کوتاهی پیش از نوروز که خبردار شده بودم ایشان به دستور پزشک مدتی را باید به استراحت بگذراند، باز هم به یاد خواب خود نیفتاده بودم! تا اینکه دیروز برای سرچ کردن نام خود در گوگل (هراز چندگاهی این کار را میکنم تا ببینم نوشته هایم را کدام وبسایت یا وبلاگ درج کرده است.) روی یکی از پستها کلیک کردم و متن بالا را دیدم و خواب خود را به یاد آوردم.

راستی چرا من که کمتر اهل خواب دیدن و تصورات خوب یا بد هستم، شب اول اکتبر 2015 آن خواب را دیدم و تصورکردم که نادرست است ولی درست بوده است؟ چه رابطه ای میان من و استاد شجریان بوده است؟ حتا از دوران نوجوانی ام (دهه چهل شمسی) که عاشق پخش ربنا در ماه رمضان از رادیو بودم، (آن زمان تلویزیون در خانه ها و مغازه ها کمیاب بود.) نمیدانستم که چه کسی آن را خوانده است، و حتا از خود نپرسیده بودم که آن صدای روحنواز از کیست و در سالهای بعد حتا تصورم بر این بوده که خواننده اش دیگر در قید حیات نیست! تا اینکه پس از چهل سال دانستم! یعنی زمانی که ایشان اعلام کرد رابطه اش را با صداوسیما قطع کرده است؛ زیرا در ضمن نامه ای به آن سازمان نوشته بود هیچ اثری از آثار مرا که سروتهش را میزنید و پخش میکنید، دیگر پخش نکنید جز ربنا و یکی دو مورد دیگر را.

آری تازه آن زمان دانستم که چه کسی ربنا را خوانده و آن صدای لطیف و گیرا که از صمیم جان برانگیخته شده بود، از چه کسی است!!

با توجه به همه نکته هایی که یاداور شدم، هنوز نمیدانم چه رابطه شگفت انگیزی میان من و ایشان بوده که آن خواب حقیقی را دیدم و خداوند مرا در جریان مریضی ایشان قرار داده بود!! و چرا؟

فهمش کمی مشکل است!

نوزدهم اردیبهشت نودوپنج = هشتم می 2016

 

و اینهم بخشی از فصل دوم خاطراتم زیر عنوان "زندگی و خاطرات مردی از جنوب – 2 " که به دهه چهل مربوط میشود و از ایشان یادی کرده ام:

رادیو در مناسبتهای دینی

در زمان شاه چون حکومت دینی نبود رادیو تأثیر بسیارزیادی بر بهبود دین مردم داشت. امروزه چون حکومت دینی است مردم به اظهارات رسانه ها کمتر اعتماد دارند و توجه میکنند.

در نبود تلویزیون، رادیو تأثیر شگرفی بر دین مردم داشت. هیچ مناسبتی دینی نبود که برای آن یک نمایش رادیویی بسیارزیبا و دلنشین درست نکنند. چه چیز بهتر از این در ذهن یک انسان بویژه اگر کودک یا نوجوان هم باشد باقی میماند و در او نهادینه میشود که یک نمایش را با آنهمه زیبایی گوش کند.

مثلا در روز عید قربان به رادیو گوش فرادهد و ابراهیم را تجسم کند که در خواب به ندای خداوند گوش می­دهد که فرمان ذبح اسماعیلش را به او میدهد و او برافروخته برمیخیزد و... تا اینکه خود و اسماعیلش را آماده اجرای فرمان الهی میکند ولی خداوند قوچی را به او هدیه میکند و میگوید اکنون فرمان را اجرا کن و تو از بوته آزمایش الهی با موفقیت بیرون آمدی...!! چه شکوهی داشت این نمایش و امثال آن برای انسان سازی از راه دین.

ربنای استاد محمدرضا شجریان که چقدر دلها را در آن لحظه­های ملکوتی افطار جلا میداد! البته ما نمیدانستیم که این صدا از یک جوان والیبالیست بی­ریشی است که قاری قرآن هم هست! چنانکه در بالا اشاره شد، کسان و بویژه جوانان بسیاری بودند که متدین بودند ولی ظاهرشان عادی بود. ریش علامت دینداری بود ولی بی­علامتان دیندار بسیار بودند.

تصویری از جوانیهایِ استاد شجریان، مسابقات والیبال سال ۱۳۴۴