سهراب سپهری
منم زیبا
که زیبابنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه می جویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیزا! من خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی یا خدایی، مهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را بجو مارا، تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم،
آهسته میگویم، خدایی، عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
وقتی تو را من آفریدم، بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی،
ببینم من تورا از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور
آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت، خالقت
اینک صدایم کن مرا با قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدارم
غریب این زمین خاکی ام، آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو، جز من کس دیگر نمیفهمد، به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
شعر حماسی فردوسی بزرگ پیرامون ایران بزرگ
در این خاک زرخیز ایران زمین
نبودند جز مردمی پاک دین
همه دینشان مردی و داد بود
وز آن، کشور آزاد و آباد بود
چو مهر و وفا بود خود کیششان،
گنه بود آزار کس پیششان
همه بنده ناب یزدان پاک
همه، دل پر از مهر این آب و خاک
پدر در پدر آریایی نژاد
ز پشت فریدون نیکو نهاد
بزرگی به مردی و فرهنگ بود
گدایی در این بوم و بر ننگ بود
کجا رفت آن دانش و هوش ما
که شد مهر میهن فراموش ما؟
که انداخت آتش در این بوستان؟
کز آن سوخت جان و دل دوستان
چه کردیم کین گونه گشتیم خوار؟
خرد را فکندیم این سان ز کار
نبود این چنین کشور و دین ما
کجا رفت آیین دیرین ما؟
به یزدان، که این کشور آباد بود
همه جای مردان آزاد بود
در این کشور آزادگی ارج داشت
کشاورز، خود خانه و مرز داشت
گرانمایه بود آنکه بودی دبیر
گرامی بد آنکس که بودی دلیر
نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت،
نه بیگانه جایی در این خانه داشت
از آن روی دشمن به ما چیره گشت
که ما را روان و خرد تیره گشت
از آن روز این خانه ویرانه شد
که نان آورش مرد بیگانه شد
چو ناکس به ده کدخدایی کند
کشاورز باید گدایی کند
شراب روحانی، از شیخ بهایی
ساقیا بده جامی زان شراب روحانی
تا دمی بیاسایم زین حجاب ظلمانی
بهر امتحان ای دوست، گر طلب کنی جان را
آنچنان برافشانم، کز طلب خجل مانی
بی وفا نگار من، میکند به کار من
خنده های زیر لب، عشوه های پنهانی
دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل کی بود پشیمانی
ما ز دوست غیر دوست، مقصدی نمیخواهیم
حور و جنّت ای زاهد بر تو باد ارزانی
رسم و عادت رندی است، از رسوم بگذشتن
آستین این ژنده میکند گریبانی
زاهدی به میخانه، سرخ رو ز می دیدم
گفتمش مبارک باد بر تو این مسلمانی
زلف و کاکل او را، چون به یاد می آرم
می نهم پریشانی بر سر پریشانی
خانه دل ما را از کرم عمارت کن!
پیش از آنکه این خانه رو نهد به ویرانی
ما سیه گلیمان را جز بلا نمی شاید
بر دل بهائی نه، هر بلا که بتوانی
مرتضی عبداللهی
یک شبی مجنون نمازش را شکست
بی وضو در کوچه لیلا نشست
عشق،
آن شب مست مستش کرده بود
فارغ
از جام الستش کرده بود
سجده ای زد بر لب درگاه او
پر ز لیلا شد دل پر آه او
گفت یا رب از چه خوارم کردهای
بر صلیب عشق، دارم کردهای
جام لیلا را به دستم دادهای
و اندر این بازی، شکستم دادهای
نشتر عشقش به جانم میزنی
دردم از لیلاست آنم میزنی
خسته ام زین عشق، دل خونم مکن
من که مجنونم تو مجنونم مکن
مرد این بازیچه، دیگر نیستم
این تو و لیلای تو، من نیستم
گفت ای دیوانه لیلایت منم
در رگ پیدا و پنهانت منم
سالها
با جور لیلا ساختی
من
کنارت بودم و نشناختی
عشق لیلا در دلت انداختم
صد قمار عشق یکجا باختم
کردمت آواره صحرا نشد
گفتم عاقل میشوی، امّا نشد
سوختم در حسرت یک یا ربت
غیر لیلا بر نیامد از لبت
روز و شب او را صدا کردی ولی
دیدم امشب با منی، گفتم بلی
مطمئن بودم به من سر میزنی
بر حریم خانه ام در میزنی
حال، این لیلا که خوارت کرده بود
درس عشقش بیقرارت کرده بود
مرد راهم باش تا شاهت کنم
صد چو لیلا کشته در راهت کنم
گلشن رضوان، غزلی از حافظ
حجاب چهره جان میشود غبار تنم
خوشا دمی کزان چهره پرده بر فکنم
چنین قفس نه سزای چو من خوش الحانی است
روم به گلشن رضوان، که مرغ آن چمنم
عیان نشد که چرا آمدم، کجا رفتم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
چگونه طوف کنم در فضای عالم قدس!؟
که در سراچه ترکیب، تخت بند تنم
اگر ز خون دلم بوی شوق می آید
عجب مدار که همدرد نافه ختنم
طراز پیرهن زرکشم مبین چون شمع
که سوزهاست نهانی درون پیرهنم
بیا و هستی حافظ ز پیش او بردار
که با وجود تو، کس نشنود ز من
خوشنودی دلها، از نظامی گنجوی
عمر به خوشنودی دلها گذار
تا ز تو خوشنود بود کردگار
سایه خورشید سواران طلب
رنج خود و راحت یاران طلب
درد ستانی کن و درماندهی
تات رسانند به فرماندهی
گرم شو از مهر و ز کین سرد باش
چون مه و خورشید جوانمرد باش
هر که به نیکی عمل آغاز کرد
نیکی او روی بدو باز کرد
کلبه دنج، از مشفق کاشانی
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻠﺒﻪ ﺩﻧﺠﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻧﻘﺸﻪ ﺧﻮﺩ،
ﺩﻭ ﺳﻪ ﺗﺎ ﭘﻨﺠﺮﻩ ای رﻭ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ،
ﮔﺎﻩ ﺑﺎ ﺧﻨﺪﻩ ﻋﺠﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺑﺎ ﮔﺮﯾﻪ،
ﮔﺎﻩ ﺧﺸﮏ ﺍﺳﺖ ﻭ ﮔﻬﯽ ﺷﺮﺷﺮ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺩﺍﺭد،
ﺯﻧﺪﮔﯽ
ﻣﺮﺩ ﺑﺰﺭﮔﯽ اﺳﺖ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﻣﺮﮒ
ﺑﻪ
ﺷﻔﺎﺑﺨﺸﯽ ﯾﮏ ﻣﻌﺠﺰﻩ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
زندگی حالت بارانی چشمان تو است؛
که در آن قوس قزح های فراوان دارد
ﺯﻧﺪﮔﯽ آﻥ ﮔﻞ ﺳﺮﺧﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻮ ﻣﯽﺑﻮﯾﯽ،
ﯾﮏ ﺳﺮآﻏﺎﺯ ﻗﺸﻨﮕﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ دارد!
ﺩﻝ ﺍﮔﺮ میشکند،
ﮔﻞ ﺍﮔﺮ میمیرد،
ﻭ ﺍﮔﺮ ﺑﺎﻍ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﻧﮓ ﺧﺰﺍﻥ میگیرد،
ﻫﻤﻪ ﻫﺸﺪﺍﺭ ﺑﻪ ماست.
ﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺳﺨﺖ مگیر! زندگی کن!
رونق عمر جهان چند صباحی گذراست
قصّه بودن ما برگی از دفتر افسانهای راز بقاست
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻮﭺ ﻫﻤﯿﻦ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﻫﺎﺳﺖ؛
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ!
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ!
ﮐﻪ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭد.
گرداوری، ویرایش و آماده سازی: احمد شمّاع زاده
شرحی بر:
والنّجم و الشّجر یسجدان
احمد شمّاع زاده
وبسایت شیعه نیوز در ذیل تفسیر این آیه آورده است:
«گرچه معنای اصلی نجم همان ستاره است، اما بسیاری از مفسران قرآن با توجه به کنار هم قرار گرفتن "نجم" و "شجر" نجم را به گیاه بدون ساقه (بوته ای) معنا کرده اند».
نظر: اگر درست پژوهش کرده و به این نتیجه رسیده باشید، پس بسیاری از مفسران خیلی بیجا این کار را کرده اند. دلیل بیجایی و ناشایسته بودن کار آنان در پی خواهد امد.
«برخی از مفسران نیز نجم را حمل بر همان معنای اصلی خود کرده و می گویند؛ نجم آن است که در آسمان است (ستاره) و شجر همان درخت است که در زمین است، و شاید هدف از یاد کردن این دو با هم، بیان دورترین چیزها و نزدیک ترین آنها به ما، در طبیعت بوده باشد».
نظر: از کنار هم قراردادن دو چیز دور و نزدیک چه بهره ای نصیب انس وجن (آیه خطابش به جن و انس است.) میشود تا آن را به قرآن کریم و عظیم ربطش دهیم؟!! خداوند مانند ما از اینگونه کارهای بیهوده و ناشایست نمیکند. از سوی دیگر از این برخی و بسیاری میتوان نتیجه گرفت که بسیاری از مفسران بیآنکه در آیات قرآن تدبّر کنند، آن را تفسیر میکنند.
ترجمان وحی، شماره بیست و نهم، مقاله مندرج در صفحه هشتادویک:
والنجم والشجر یسجدان(الرحمن: 6 )
ترجمه: و بوته و درخت چهره سایانند.
مترجمان این واژگان را به طرق مختلف ترجمه کرده اند. برخی مانند آربری و بل این واژگان را به ستارگان و درختان ترجمه کرده اند. اما از آنجا که به اعتقاد برخی مترجمان میان درخت و ستاره رابطه ای وجود ندارد این واژگان را به گیاهان و درختان ترجمه کرده اند.
نقد این بخش از مقاله:
اگر در آیه تدبر نکنیم میان درخت و ستاره رابطه ای وجود ندارد؛ ولی اگر تدبر کنیم، آیا از این بهتر هم میشود رابطه ای وجود داشته باشد؟:
ستاره ای (نجم) همچون خورشید، نماد بزرگترین و کاملترین تکساختی در میان جمادات است که از آغاز تاکنون به چشم انس و جن و بی واسطه وسایلی همچون تلسکوپ آمده و درخت (شجر) نماد بزرگترین و کاملترین نباتات یا گیاهان است.
خداوند میخواهد بگوید بزرگترینهای آفرینش من که به چشم شما میآیند و پیش از آفرینش شما وجود داشتهاند، در برابر من خاضع و خاشع اند. پس شما ای جن و انس که از بزرگترینهای جانداران و با شعورترینشان هستید، نیز شایسته و بایسته است که تکبّر نورزید و در برابر من خاضع و خاشع باشید.
واقعاً این مفسّران، چه زحمتها که نمیکشند تا با پیرایه بستن بر کلام بی پیرایه خداوند، بندگان خدا را منحرف کنند!!
یادآوری:
- ترجمه واژه نجم به معنای ستاره پرارزش را همگان میفهمند و به هیچ روی قابل قیاس با بوته کم ارزش نیست! از سوی دیگر لزومی ندارد تا ذهن خواننده قرآن را از آن منحرف کرده و به چیز دیگری منعطف کنیم. چرا با بیدقتی و اهمال و تدبّر نکردن در آیات قرآن، آیات الهی را از معنا و مفهوم خود تهی کنیم!!
- گفتنی است که سجده ستاره (نجم) و دیگر اجرام آسمانی و آنچه در زمین است همچون گیاهان برای خداوند در آیاتی دیگر و بویژه آیه زیر به روشنی بیان شده که مانند آیه 6 سوره الرّحمن هم از نجم در آن یاد شده و هم از شجر:
أَلَمْ تَرَ أَنَّ اللَّهَ یَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِیf السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِی الْأَرْضِ وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ وَالْجِبَالُ وَالشَّجَرُ وَالدَّوَابُّ وَکَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ ۖ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیْهِ الْعَذَابُ ۗ وَمَنْ یُهِنِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ مُکْرِمٍ ۚ إِنَّ اللَّهَ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ (حج: 18)
برای آگاهی بیشتر کسانی که به این مبحث علاقمندند:
A wonderful discovery about plants: https://www.academia.edu/99502467
نگارش: ششم بهمن ماه 1399
ویرایش دوم: آذر 1400
ویرایش سوم: آذر 1402
ویرایش چهارم: دی 1402
احمد شمّاع زاده
طیف کامل نور در قرآن
احمد شمّاع زاده
نکتهای مهم:
اگر مفسّران و قرآن پژوهان از این نکته غافل شوند که «همه دانستنیهای لازم برای زندگی انسان، در قرآن یافت میشود»، هم به خود و جامعه بشری ستم کردهاند و هم به خدا و قرآن. زیرا منظور نظر خداوند کریم از آوردن آیات و نشانه های دیریاب و برخی گاهها اعجازگونه، این است که همواره در آنها نکاتی را آورده که ما باید با دقت بسنده ای به پژوهش در آنها بپردازیم و اهمال گونه ازکنارشان نگذریم؛ نه اینکه آن هنگام که دانش روز به رمز آن اعجاز رسید، ما بگوییم که قرآن کریم پیشتر، این نکته را یاداوری کرده است!! به همین دلیل فرموده است:
إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ (ص: 87 و 88)
او جز یک یاداورى براى جهانیان نیست؛ و خبرش را پس از مدّتى خواهید دانست.
این دو آیه کوتاه به ما میگویند که قرآن خبرهایی برای جهانیان (و نه تنها مسلمانان) دارد و بویژه برای دانشمندان که آن خبرها را به موقعش متوجه خواهند شد. این معنا در این دو آیه مستتر است که ای مسلمانان اگر شما در فهم آن بکوشید، پیش از دیگران به دانستن خبرهایش موفّق خواهید شد.
****
مشغول خواندن قرآن بودم. به این آیه رسیدم که خداوند به حضرت موسی در روز برگزیده شدنش به پیامبری میگوید: و ادخل یدک فی جیبک تخرج بیضاء من غیرسوء فی تسع آیات.
ترجمه: و دستت را در گریبانت ببر. بیرون میآید نور سفیدی بی زیان، در نه آیه (نشانه). (نمل: 12)
موضوع و نکته کلیدی در این گفتار، عبارت فی تسع آیات (در نه نشانه) است؛ بویژه آنکه میان عبارتهای من غیرسوء (که مربوط است به نور دست حضرت موسی) و فی تسع آیات (که وصف چگونگی آن نور است)، علامت صلی که نشانه وصل است، آمده. یعنی بهتر آن است که میان این دو عبارت در خواندن و فهم آیه جدایی نیفتد.
این آیه را در طول عمر خود، شاید بیش از هزار بار خوانده، و مانند دیگران از آن گذر کرده بودم؛ ولی به خواست خداوند تنها امروز به فهمش نائل آمدم:
تا خواندمش به خود گفتم موضوع آیه ظاهراً نور است. شاید به طیف نور مربوط شود.
سپس گفتم ولی طیف نور هفت رنگ دارد؛ و این عبارت اشاره به نه آیه (نشانه) دارد.
سپس گفتم شاید طیف نور اصلی و کامل نه رنگ داشته باشد که پژوهشگران فیزیک نور هنوز به دو رنگ دیگرش دست نیافته اند و قرآن کریم مانند بسیاری موارد خواسته است به پژوهشگران اعصار و قرون نکته ای را یاداوری کند؛ و در اینجا اینکه:
طیف کامل نور، نه رنگ دارد و نه هفت رنگ.
این گفت و گوی من با خودم یک دقیقه هم طول نکشید که دو سر طیف نور به ذهنم رسید: فرو سرخ و فرا بنفش...
برای اطمینان بیشتر، حاشیه قرآنم را نگاه کردم. دیدم چیزی نوشته نشده؛ و نتیجه گرفتم که مفسران در درک این آیه مانند بسیاری آیات، ناتوان بوده اند؛ و مطمئن شدم که نظرم به حقیقت بسیار نزدیک، و یا عین حقیقت است.
بنابراین، خداوند کریم هزاروچهارصد سال پیش، در قرآن عظیم اعلام کرده که نور دیدنی، طیف دارد و طیف کاملش دارای نه رنگ است.
هفت رنگ دیدنی طیف نور را نیوتن کشف کرد؛ ولی پرتو نادیدنی فروسرخ به وسیله ویلیام هرشل در سال 1800، و پرتو نادیدنی فرابنفش به وسیله یوهان ویلهلم ریتر در سال 1801 یعنی پس از گذشت صد سال از کشف نیوتن کشف شدند. قرآن کریم 1200 سال پیش از اینان از شکلگیری طیف کامل نور از نه رنگ رنگارنگ خبر داده بود!! سبحان الله
******
اکنون شایسته است به یکی از بهترین ترجمههای قرآن کریم یعنی ترجمه استاد بهاءالدین خرمشاهی که خلاصة التفاسیری هم دارد، نگاهی بیندازیم تا بدانیم آنچه که در تفسیرها، و به تبع آنها در ترجمهها در این زمینه آمده چگونه است:
و دستت را در گریبانت کن، تا سفید و درخشان بدون هیچ بیماری (پیسی) بیرون آید (و با) معجزات نهگانه به سوی فرعون و قومش (برو) که ایشان قومی نافرمانند.
انسان شگفتزده میشود از اینکه یک استاد دانشگاه که عمری را در قرآن پژوهی گذرانده و تصورم بر این است که واژه قرآن پژوهی را اولین بار ایشان به کار برده، و کتاب مهمی از خود را با این عنوان آراسته، آیه مهمی از قرآن را چنین بیدقت ترجمه کند!!
نگارنده این قصور را تنها میتوانم به حساب اعتماد بیش از حد پژوهشگران قرآنی به تفسیرها بدانم. چنانکه دلیل خوابنامه انگاشتن قرآن توسط دکترسروش نیز همین است که ایشان تصور کرده هرانچه که در تفسیرها آمده، قرآن است. در صورتی که قرآن، قرآن است و تفسیرها نظر مفسرند درباره آیات قرآن؛ گاهی درست و گاهی نادرست؛ و دانستن این موضوع مسأله پیچیده ای نیست.
و اما چرا بیدقتی!؟
ایشان فی تسع آیات، به معنای در نه نشانه را، معجزات نهگانه ترجمه کرده است.
معنای آیه، اجزای کتابهای مقدس، نشانه، پدیده، و معجزه است.
اما منشأ اشتباه ایشان در کجاست؟
یک- به آن دلیل که حضرت موسی در طول دوران رسالت خویش، نه معجزه آورد تا قوم فرعون و نیز قوم خود را بیشتر به نبوت خویش مطمئن، و یا توبیخشان کند، که در آیه صدویک سوره اسراء (ولقد آتینا موسی تسع آیات بیّنات) آمده است، ایشان این تسع آیات بیّنات را با آیه سوره نمل که تنها تسع آیات است و صفت بیّنات را ندارد، یکی گرفتهاند و به این موضوع مهم توجه نکرده اند که آیه سوره نمل مربوط است به روز بعثت حضرت موسی در طور سینا، و آیه سوره اسراء مربوط است به طول دوران رسالت او.
دو- در آیات سی و یکم تا سی و سوم سوره قصص آمده است که خداوند در روز بعثت حضرت موسی به وی میگوید با این دو معجزه (عصا و یدبیضاء) به سوی فرعون برو. چگونه میشود که در یک آیه به او بگوید با این دو معجزه به سوی فرعون برو و در آیهای دیگر بگوید با نه معجزه ای که هنوز پدید نیامده اند!!؟
سه- در تشریح فی تسع آیات بینات، باید گفت بیّنات جمع بیّنه، به معنای آشکار و نیز دلیل و برهان است، و چون خداوند میخواسته طیف نور را یاداور شود، تنها گفته تسع آیات، تا هیچگاه معنای بیّن یا آشکار نیز به خاطرها خطور نکند، زیرا نورهایی که تشکیلدهنده نور سفید هستند، آشکارا جدای از یکدیگر دیده نمیشوند؛ بویژه نورهای دو سر طیف نور که به نامرئی یا نادیدنی شهرت دارند. پس معجزه قرآن این است که صفت بیّنات را در آیه دوازده سوره نمل نیاورده است.
دستاوردهای دانش در زمینه طیف کامل نور:
نه رنگ طیف نور، به ترتیب از قرمز (بلندترین طول موج) در یک سر طیف نور شروع میشود، و به رنگ بنفش (کوتاهترین طول موج) در انتهای دیگر آن، پایان مییابد. این رنگهای نه گانه را طیف کامل نور سفید عنوان داده اند.
نور مرئی تابشی الکترومگنتیک است که به چشم انسان میآید. نور مرئی یا دیدنی، با طول موجی از حدود 380 تا حدود 740 نانومتر جای دارد. محدوده نور دیدنی میان دو نور نامرئی فروسرخ، و نور نامرئی فرابنفش، قرار دارد.
تابش فروسرخ یا اشعّه مادون قرمز (Infrared Radiation)، در فیزیک به بخشی از طیف امواج الکترومگنتیک گفته میشود که طول موج آنها بلندتر از دامنهٔ نور مرئی، و کوتاهتر از دامنهٔ رادیویی باشند. امواج فروسرخ در بازه بسامدی ۳۰۰ گیگاهرتز تا ۴۰۰ تراهرتز و طول موج یک میلیمتر تا ۷۵۰ نانومتر قرارمیگیرند.
نگارش و ویرایش: بهمن 1394
ویرایش دوم: خرداد1396
ویرایش سوم: فروردین 1398
ویرایش چهارم: دی 1402
احمد شمّاع زاده
تاریخچه کیهانشناسی
و نظرهای بدیع قرآن کریم
احمد شمّاع زاده
«از میان تمام پیشرفتهای علمی سده اخیر، هیچیک هیبتانگیزتر یا مبهوتکنندهتر از کشف این مطلب نبود که کیهان ما با انفجار عظیمی آغازشد و از آن زمان تا کنون همواره درحال گسترش است. این نتیجهگیری آنچنان ژرف و اساسی است که حتی اینشتین، رادیکالترین دانشمند دوران نوین، بهزور آن را پذیرفت؛ چگونه عالم میتوانست از هیچکجا پدیدآید؟ چهکسی ماشة آن را کشید؟ و مادّهای که هماکنون شاهدش هستیم، از کجا آمد؟»
«… قطعاً اینشتین زمانی که گزارشی را پیرامون مفاهیم و نتایج حاصل از نظریه جدید جاذبه، یعنی ‹نسبیت عام› در سال 1917 مینگاشت، دلیلی برای مخالفت با این پذیرفتهها نداشت».
«… وی به سرعت با مشکل بزرگی مواجهشد. اخترشناسان بر این باور بودند که عالم، ایستا و بلاتغییر است؛ لیکن معادلات ‹نسبیت عام› در خالصترین و شکوهمندترین شکلشان اشاره بدان داشتند که عالم همهچیز ممکن است باشد مگر ایستا. طبق این معادلات عالم باید درحال گسترش باشد. اینشتین که از این نتیجهگیری به ظاهر مسخره گیج شدهبود، واژه دیگری را وارد معادلاتش کرد. فاکتوری مندراوردی که بعدها آن را ‹ثابت کیهانشناسی› خواند تا بتواند به کمک نسبیت عام، جهانی ایستا به وجود آورد. این نخستین نشانه از مشکلاتی بود که اینشتین ناچار به دستوپنجه نرمکردن با آنها در رابطه با پرسشهای پیرامون کیهانشناسی بود».
«در سال 1922 یک هواشناس روس به نام الکساندر فریدمن کار را تمامکرد و نشان داد که ‹نسبیت عام›، امکان وجود مجموعه کاملی از جهانهایی را فراهم میآورد که نه ایستا و نه بیتغییرند. اینشتن انتظارداشت که این صرفاً یک اشتباه لپی باشد، ولی نتوانست مشکلی در محاسبههای فریدمن بیابد و نهایتاً پذیرفت که نسبیّت عام امکان وجود جهانی درحالگسترش را میدهد».
«بزرگترین ضربه در سال 1927 و زمانی اتفاق افتاد که کیهانشناس و کشیش بلژیکی ژرژ لومتر به همان نتایج نظری فریدمن رسید و اشارهکرد که شواهد محکمی وجوددارد حاکی از آنکه عالم واقعاً درحالگسترش است».
«… نخستین اشارهها در سال 1924 آشکارشدند و آن زمانی بود که ادوین هابل از رصدخانة مونت ویلسون در کالیفرنیا نشانداد که سحابیها درواقع کهکشانهایی گسترده و بسیار دور از کهکشان ما هستند. پنج سال بعد هابل اقدام به انتشار یکی از مهمترین نتایج دانش امروز کرد: تصاویری که نشانمیداد ‹جابجاییهای قرمز› این کهکشانهای دوردست همراه با فاصله آنها از ما، بهطور ثابت در حال افزایش است. این فرمول که امروز آن را بهعنوان قانون هابل میشناسیم، دقیقاً بیانگر همان رفتاری است که نسبیت عام برای عالم در حال گسترش پیشبینی میکند».
«در این مباحثه و اختلاف نظر علمی حق با فریدمن و لومتر بود و اینشتین میدانست که با سازگارکردن زورکی معادلاتش با باورهای قدیمی در واقع توانایی شگفتانگیزترین پیشبینی در تاریخ علم را از خود سلب میکرد. این لومتر بود که به مفهومی که کمتر از این شگفتیآور نبود اشارهکرد:
اینکه کیهان باید زمانی با انفجاری بسیارعظیم موجودیت یافتهباشد. وی بعدها به عنوان پدر نظریة ‹انفجار بزرگ› مورد تحسین قرارگرفت. در این میان، اینشتین این ازدستدادن فرصت را احمقانهترین اشتباه زندگی خویش خواند».(1)
***
داستان گسترش کیهان را خواندید و دیدید که دهها سال فکر و ذهن دانشمندان فیزیک کیهان را به خود مشغولداشتهبود. این را نیز بدانید اگر اینشتین زمانی که دچار مشکل ‹جهان ایستا› شدهبود، به قرآن معتقد و در آن تفکر کردهبود، یقیناً به کیهانی پویا معتقدمیشد و درپی اثبات علمی آن برمیآمد و مینوشت: آب در کوزه و ما تشنهلبان میگردیم. توجهکنید:
والسماء بنیناها باید و انا لموسعون(سوره ذاریات: 47)
ترجمه: و ما آسمان(کیهان) را با دست (توانا و اراده مستقیم) خویش بنیانگذاشتیم و ما مرتباً آن را گسترش میدهیم. (لام بر سر«موسعون» علامت تاکید است.)
این قرآن هدایتگر هم که برای ما مسلمانان آمده، گویی که اصلاُ نیامده، نه آن را میخوانیم و نه آن را تدبّرمیکنیم،؛ و با اینکه این آیه، به سادگی مؤید گسترش کیهان است، ولی اگر کسی پیش از اینشتین پیدامیشد و با توجه به این آیه، مدّعی گسترش شکیهان میشد، یقیناً کسی از او نمیپذیرفت؛ و چهبسا او را به تفسیر بهرأی نیز متهم میکردند و به او میگفتند اگر چنین بود تاکنون یکی از بزرگان دین بدان دستیافتهبود؛ و کیهانشناسان، بهگونهای دیگر با او برخوردمیکردند.
این گفتهها طعنه نیست؛ بلکه واقعیتی است که هم اکنون نیز امثال آن در حال رخدادن و رخنشاندادن است. نمونه آن ‹شکل حلزونی کیهان› است که هم عالمان دین و هم کیهانشناسان ایرانی (اگر بتوان چنین نامی را بر آنان گذاشت) به آن توجه نکرده و نمیکنند. باشد که در آیندهای نزدیک به حول و قوّه الهی بتوانیم آیههای کیهانشناسی قرآن مجید را به گوش کیهانشناسان اجنبی! برسانیم. شاید آنان قرآن را بهتر بفهمند، و از هدایتهای آن بهرهورشوند.
ادامه مقاله:
«بهزودی آشکارشد که عالم میتواند با اخترشناسان و نیز نظریهپردازان بازیکند (کاملاً اینگونه است و هنوز نیز دارد با آنان بازی میکند ـ نگارنده) نخستیناندازهگیریهای سرعت انبساط کیهان، این معنا را میرساند که کیهان تنها چندمیلیارد سال پیش به وجود آمده (به جای به وجود آمده بهتر است بگوییم به گونه کنونی شکل گرفته- نگارنده) که بدینترتیب حتا از کره زمین هم جوانتر مینماید…
کیهانشناسان به تازگی به این حقیقت رسیدهاند؛ ولی قرآن کریم این موضوع مهم کیهانشناسی را پیش از کیهانشناسان حل کرده و گفته است:
اول زمین را آفریدیم و سپس به آسمان پرداختیم. یعنی شکلگیری کیهان در هفت آسمان، پس از آفرینش و شکلگیری زمین صورت گیرفته است. توجهکنید:
ترجمه: بگو آیا شما به کسی که زمین را در دو روز(مرحله) آفرید، همانا کفرمیورزید و برای او شریکقرارمیدهید؟ او پروردگار جهانیان است. و قرارداد در آن از بالای آن، کوهها را و برکتداد در آن، و منابع آن را در آن قرارداد در چهار دوره که برای پرسشگران یکسان است. سپس به آسمان پرداخت. و آن به صورت دود(گاز)ی بود. پس به آسمان و زمین گفت خواه ناخواه بیایید آن دو گفتند با میل و رغبت آمدیم. پس تمامکرد هفت آسمان را در دو مرحله و کارکرد هر آسمان را به آن وحیکرد. و آسمان دنیا را با چراغهایی بیاراست؛ و نگاهداشت آن را. آن است اندازهگذاری آن بسیاربزرگوار بسیاردانا.
شرح و تفصیل این آیه در بخش سازمان کیهان در قرآن آمدهاست ولی تا آنجا که به این گفتار مربوط میشود در اینجا به آن میپردازیم.
از این آیات معلوممیشود که زمین یعنی برخی کهکشانها که زمین نیز بخشی از آنهاست، پیش از سامانگرفتن کل کیهان ایجادشدهاند و نتیجهمیگیریم سه نسل کهکشان وجوددارد:
آنها که از زمین پیرترند؛ و پیشنیازی بودهاند برای ایجاد زمین.
آنها که تااندازهای همسن زمیناند؛ و همزمان با آن ایجادشدهاند.
آنها که از زمین جوانترند. زیرا خداوند گفتهاست پس از آفرینش زمین به آنها پرداختهاست.
البته نگفتهاست آنها را آفریده؛ یعنی اینکه مواد آن که گازی بوده وجودداشته و خداوند کهکشانهای بعدی را از آن مواد ایجادکرده و سپس با توجه به کهکشانهای تازه و کهکشانهای پیشین همه را یکجا و به شکل هفت طبقه سروسامانداده و آنها را در یک سیستم کلی و جامع که همان حلزون کیهانی با هفت لایه باشد گردآوردهاست.
موضوع گسترش کیهان در ارتباط با سن آن نیز از آن موضوعهایی است که ذهن کیهانشناسان را به خود مشغولداشتهاست. در این زمینه نیز قرآن کریم نظر دقیق، کارا و لازم خود را در آیات زیادی با بیان ثماستوی علیالعرش، اعلامداشتهاست؛ که نکته بسیارمهمی در کیهانشناسی قرآنی و علمی است. شرح و تفصیل موضوع در بخش مهبانگ در قرآن آمدهاست؛ ولی تا آنجا که ممکن است، خلاصهای از آن را به تناسب موضوع، در اینجا میآوریم:
‹ثماستویعلیالعرش› مبین آن است که انرژی تاریک که از فرط سنگینی و گرانش موجب گسترش بیرویهای شدهبود، هنگامی به زیر سلطه درامد که «اندازة مواد قابل گسترش» جهان پیدا به حد قابلقبولی رسیدهبود. از سوی دیگر دربندشدن انرژی تاریک موجب شد که گرانش جذبی نسبت به گذشته کمتر شده و «شتاب گسترش» جهان پیدا افزایش یابد.
این رخداد در حدود 7/6 میلیارد سال پیش رخدادهاست. اگر کیهان 14/7 میلیارد سال(طبق محاسبههای تازه) عمر داشتهباشد، پس، دوره ناپایداری هشت میلیارد سال پس از آغاز آفرینش طولکشیده؛ و اگر دوره شکلگیری کیهان را همانگونه که اصل مهبانگ بیان داشته پنج میلیارد سال بدانیم، پس ‹استوی علیالعرش› سه میلیارد سال به درازا کشیدهاست.
از سویی تلاش دانشمندان ستایشبرانگیز است و از سوی دیگر دریغ از آنکه اگر آنان از حقایق قرآنی بهدور نبودند، همانگونه که ملاحظه شد، بسیاری از مشکلات خود را بهسادگی بهدستمیآوردند. باز هم توجهکنید:
«از سال 2009 میلادی حدود 300 میلیون کهکشان برای بررسی تاریخچة جهان و درک بهتر انرژی تاریک مورد مطالعهقرارخواهندگرفت. در این بررسی قصد بر آن است که برروی نیروی اسرارآمیزی که باعث ایجاد شتاب مثبت عالم شدهاست، تحقیق انجام شود. این 300 میلیون کهکشان حدود دوسوم کل عالم را تشکیلمیدهند. این پروژه، مطالعة انرژی تاریک نامگرفتهاست. بنابر فیزیک نظری، انرژی تاریک حدود 70 درصد عالم را پرکردهاست. انرژی تاریک بهعبارتی ظهور مجدد ثابت کیهانشناسی در معادلات اینشتین است. دکتر واینهو استاد نجوم و اخترفیزیک میگوید: ‹وجود شتاب مثبت این ضرورت را ایجادمیکند که گرانش به صورت دافعه عملکند. اما این قابلقبول نیست… › دکتر فریمن میگوید:
‹اولین مرحلة کار شمارش خوشههای کهکشانی است.› با استفاده از تلسکوپ رادیویی اس. پی. تی. در قطب جنوب، خوشههای کهکشانی که اشعة کیهانی را از شکل معمولشان خارج میکنند، آشکارمیشوند.
مرحلة دوم اندازهگیری مقیاس کیهانی با استفاده از عدسیهای گرانشی است. اگر مقدار دقیق جرم و فاصلة این خوشهها بهطور دقیق مشخصشود، درصد دقیق انرژی تاریک نیز مشخصمیشود.» (2)
این مطلب نیز قابلتوجهاست: «پیش از سال 1998 کیهانشناسان از اختلافهایی که در محاسبه سن، چگالی، و تراکم کیهان بروزمیکرد، دچار مشکل بودند. اما پدیدة شتاب، همه چیز را با یکدیگر سازگار کرد. این پدیده، یکی از مفهومهای کلیدی بسیار مهم است… اکنون پژوهشگران به این نتیجه رسیدهاند که زمان پرداختن به پرسشهای عمیقتر همانند دلیل شتاب (روزافزون) کیهانی فرارسیدهاست».(3)
«در سال 1998 گروههای جداگانهای از ستارهشناسان که سرپرستی آنها برعهده برایان اشمیت(از استرالیا) و سول پرلماتر(از کالیفرنیا) بود، به ثبت درخشندگی ابرنواخترهای دوردست پرداختند تا میزان کندشدن انبساط عالم را محاسبهکنند.
هردو گروه به یافتههایی نائلشدند که هرجزء آن به نوبه خود به اندازه یافتههای پنزیاس و ویلسون در رابطه با ریزموج پسزمینه کیهانی غیرمنتظرهبود:
‹کهکشانهای دوردست که دربردارندة ابرنواختر هستند با سرعتی که با گذشت زمان کاهش پیداکند از ما دورنمیشوند، بلکه این کهکشانها با شتاب از ما دورمیشوند›. این کشف مانند تمامی پیشرفتهای غیرمنتظرة علمی که در گذشته روی داده است، مجموعهای از سؤالات را در رابطه با موضوع مورد بحث پدیدآورد».(4)
همانگونه که شرح آن گذشت، پدیدة شتاب و دلیل گسترش روزافزون آن با بهرهگیری از دادههای کیهانشناختی، در ‹ثماستویعلیالعرش› نهفته است. که تنها قرآن کریم به آن پرداخته و کیهانشناسان از آن غافلند و هنوز از وجود و چگونگی آن آگاهیندارند.
«… آنان(فیزیکدانان) نمیدانند که چرا نیروی جاذبه گرانشی بهشدت از سه نیروی بنیادین دیگر یعنی الکترومغناطیس، نیروی قوی و نیروی ضعیف، ضعیفتر است».
باز تکرارمیکنیم:
‹استوی علیالعرش› یعنی دربندشدن انرژی تاریک، موجب شد از سویی گرانش جذبی نسبت به گذشته کمتر شده و «شتاب گسترش» جهان پیدا افزایش یابد؛ و از سوی دیگر نیروی گرانش از سه نیروی دیگر ضعیفترشود تا این سه نیرو با آزادی بیشتری به ساختوساز کیهان و تکامل آن بپردازند.
نگارش: سال 1384
ویرایش: دی 1402
بازگشتها:
1. بخشهایی از مقالهای از رابرت ماتیو، مندرج در Focus Dec. 2004 با ترجمة ع. فخر یاسری مندرج در روزنامة شرق 31/1/84
2. شرق: 17/1/84 به نقل از پارساسکای دات کام
3. شرق: 29/2/83
4. شرق: 25/2/84
با آل علی هر که در افتاد ورافتاد
از
«نسیم شمال»
پس از آنکه نیکلای اول تزار روسیه (Nicholas I, Emperor of Russia) فرمان گلوله باران حرم امام رضا را صادر کرد و گفت: حرم را زیر و رو میکنم تا ببینم چه کسی جلو مرا میگیرد!
شب که فرارسید، دو واقعه همزمان رخ داد:
یکی اینکه نیکلای اول به طور ناگهانی مرد؛ و هیچگاه هیچکس ندانست علت مرگش چه بوده است! اگر نام او را در نت سرچ کنید، به این حقیقت پی خواهید برد.
دوم اینکه طبع شعر سید شرفالدین حسینی، مدیر نشریه نسیم شمال، گل کرد و این شعر پرمعنا و توحیدی را سرود که چون از دل برامده، بر دلها مینشیند. از دوران کودکی به یاد دارم که جمله با آل علی هرکه درافتاد ورافتاد در میان مردم رایج بود؛ ولی تاکنون دلیل آن را نمیدانستم.
بدان جهت نوشتم توحیدی که سیّد شرف الدین در شعر خود به مانند شیعیان سنّتی نظری نداده است. آنان مایلند امامان را به جای خداوند بنشانند و در این مورد بگویند امام رضا موجب مرگ نیکلای شده یا امام رضا فلانی را شفا داده است. باید به آنها گفت هیچکس حتا رسول اکرم (ص) و فرشتگانش در دستگاه خداوندگار کارهای نیستند. چنانکه فرشتگان گفتند ما علم لنا الا ما علّمتنا.
این نکته مهم در روابط مخلوق (آفریدگان) با خالق (آفریدگار) را خداوند در بسیاری از آیات یاداورمان شده؛ تا امامان و یا رسول خدا را به جای خداوند ننشانیم و از آنان چیزی مخواهیم و ایمان داشته باشیم آنچه که از بدوخوب به ما میرسد از خداوند است و بس! البته بدی را خداوند مستقیماً به ما نمیرساند بلکه نتیجه و انعکاس اعمال ما، ولی با تأیید اوست.
چگونگی رابطه آفریدگار با آفریدگان: https://www.academia.edu/36948695
دستگاه آفرینش خداوندگاری: https://www.academia.edu/11997813
دیشب به سرم باز هوای دگـر افتـاد
در خواب مرا سوی خراسان گذر افتاد
چشمم به ضریـح شه والا گهر افتاد
این شعر همان لحظه مرا در نظر افتاد:
با آلعلی هرکه درافتـاد، ورافتاد
این قبر غریبُ الغُـرَبا، خسرو طوس است
این قبر مُعین الضّعفا، شمس شموس است
خاک در او ملجأ ارواح و نفـوس است
باید ز ره صدق بر این خاک درافتاد
با آلعلی هرکه درافتـاد، ورافتاد
حـوران بهشتی زده اندر حرمش صف
خیل ملَک از نور، طبقها همه بر کف
شاهـان به ادب در حرمش گشته مشرّف
اینجاست که تاج از سر هر تاجوَر افتاد
با آلعلی هرکه درافتـاد، ورافتاد
اولاد علی شافع یوم عرصات اند
دارای مقامات رفیـعُ الدرجات اند
در روز قیامت همـه اسباب نجات اند
ای وای بر آن کس که به این آل درافتاد
با آلعلی هرکه درافتـاد، ورافتاد
کام و دهن از نام علی یافت حـلاوت
گل در چمن از نام علی یافت طراوت
هر کس که به این سلسله بنمود عداوت
در روز جزا جایگهش در سقر افتاد
با آلعلی هرکه درافتـاد، ورافتاد
هرکس که به این سلسله پاک، جفا کرد
بد کرد و نفهمید و غلط کرد و خطا کـرد
دیدی که یزید از ستم و کینه چهها کرد
آخر به درک رفت و به روحش شرر افتاد
با آلعلی هرکه درافتـاد، ورافتاد
ای قبله هفتم که تویی مظهر یاهو
ای حجت هشتم که تویی ضامن آهو
ما جمله نمـودیم به سوی حرمت رو
از عشق تو در قلب و دل ما شرر افتاد
با آلعلی هرکه درافتـاد، ورافتاد