هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

همجنسگرایی! هنجار یا ناهنجاری اجتماعی؟

همجنسگرایی!

هنجار یا ناهنجاری اجتماعی؟

احمد شمّاع زاده

سنّت خداوندگار بر این قرارگرفته است که تمام اجزای کیهان دوگانه باشند؛ و هریک از این دوگانگان گرایش به جنس مخالف خود داشته باشد (چنانکه فرمود: خلق الازواج کلها). دلیل آن هم روشن است؛ زیرا در غیر این صورت تکثیر و تولید در کیهان و اجزای آن رخ نمی‌داد؛ و آفرینش بی انگیزه و بی هوده بود.


این سنّت در تمام ارکان کیهان ساری و جاری است:

در جهان شیمی (برهمکنشها)،

در جهان ژنتیک (اسپرم و اوول و...)،

در هواشناسی (بار مثب و منفی میان ابرها).

در فیزیک (قطبهای منفی و مثبت مگنتیک و...)،

در جهان فیزیک ذرات (ذره های با بار منفی و مثبت)،

در کیهانشناسی (نیروی گرانش چنانکه در پی خواهد آمد)،

در گیاهشناسی گرده افشانی میان گیاهان بویژه درختان تک پایه و دوپایه،

در جانورشناسی میان تمام جانوران... و دست آخر در جهان جنّیان و آدمیان.


نمونه‌ای بنیادی: «تبادلات میان ذراتی که دارای بار الکتریکی هستند، نیروی الکترومگنتیک نامیده می‌شود. این نیرو شامل ذرات بدون بار الکتریکی همچون گراویتون نمی‌شود. می‌دانیم که دو گونه بار الکتریکی وجود دارد؛ یکی مثبت و دیگری منفی. نیروی میان دو بار مثبت یا دو بار منفی دافع یکدیگرند؛ در حالی که نیروی میان یک بار مثبت و یک بار منفی جاذب یکدیگرند...

در مقیاس اتمها و ملکولها، نیروی جاذبه الکترومگنتیک میان الکترونها با بار منفی و پروتونها با بار مثبت در هسته اتم، موجب می‌شود الکترونها به دور هسته اتم در حال گردش باشند.

این پدیده عیناً شبیه نیروی جاذبه است که زمین را به دور خورشید به چرخش درمی آورد».

(ماده، انرژی، و جهان هستی- ص: 260)


این روند در نهاد همه آفریدگان نهادینه شده و به منظور تکامل اجزای کیهان، همه آفریدگان جبراً از طبیعت و نهاد خود پیروی می‌کنند؛ و بدین ترتیب روند آفرینش تداوم می‌یابد؛ ولی در این میان، چون دو نوع هوشمند جن و انس، دارای اختیار هستند، مجبور نیستند تا از طبیعت خود پیروری کنند، بلکه خود بایستی با توجه به آموزشها، تجربه ها و فرهنگهایشان از فطرت خویش پیروی کنند؛ زیرا به مانند دیگر آفریدگان، قوای جاذبه و دافعه در نهاد آنان نهادینه شده؛ و در صورتی که از طبیعت خدادادی خویش پیروی نکنند، بر خلاف سنت و قانون آفرینش عمل کرده، در نتیجه در آغاز در جامعه خویش، و سپس در مسیر تکامل آفرینش، ناهماهنگی و ناهنجاری ایجاد خواهند کرد.

حال این پرسش پیش می‌آید که اگر کسی یا کسانی خواستند برخلاف آفرینش خود عمل کنند، با آنها چه باید کرد؟

برخی همچون انگلیسیها (اولین کشور قانونی کردن این ناهماهنگی اجتماعی)، می‌گویند آنان انسانند و چون انسان آزاد است و نمی‌توان او را مجبور به کاری خلاف اراده اش کرد، پس جلوگیر آنها نمی‌شویم؛ و کارشان را قانونی کرده ایم تا کسی هم متعرض آنان نشود.


در این مرحله این پرسشها پیش می‌آید که:

  1. - آیا پشتیبانی از یک ناهنچاری در مقیاس کوچک، موجب گسترش آن نمی‌شود؟

    - اگر آنان در پی گسترش و تبلیغ ناهنجاری خود باشند چه باید کرد؟ آیا مجازند؟

    - اگر این پدیده گسترش یابد و موجب ایجاد یک جامعه نابهنجار شود، آیا ناهنجاری پدید آمده، که موجب رشد جمعیت کم و کمتر خواهد شد، در نهایت موجب نابودی آن جامعه نخواهد شد؟

    - و آیا آنان که این ناهنجاری را قانونی کرده‌اند، مسئولیت به نابودی کشاندن جامعه خود را میپذیرند ؟

***

برخی دیگر می‌گویند آنان مریض هستند و نباید با مریض رفتاری خشن و ناخوشایند داشت.

درست است با بیمار نباید رفتاری خشن داشت؛ ولی:

بیماری ایدز نیز یک بیماری و ناهنجاری در روند زندگی است. اگر این بیماری واگیردار در جامعه وجود داشته باشد، آیا باید بر شیوع آن افزود یا بایستی از سرایت آن به دیگران جلوگیرشد و شرایط را برای درمان بیماران فراهم ساخت؟

تفاوت میان این دو بیماری مهلک و بنیان برافکن در این است که ایدز خطرش آشکار و خودش آشکار نیست؛ در نتیجه به سرعت جامعه را به نابودی میکشاند ولی همجنسگرایی، خودش آشکار و خطرش آشکار نیست. درنتیجه به کندی جامعه را به نابودی میکشاند! دلیل این ادعا:

همگان می‌دانند که عامل مهم و مؤثّر در شیوع ایدز، نزدیکیهای جنسی نابهنجار، بویژه همجنسبازی میان مردان است. البته این نکته جدا از دلیل اصل نابودی جوامع انسانی به واسطه همجنسگرایی است؛ که همانا پیشگیری از تناسل و تداوم نسلهای انسانی است.

بنابراین هماگونه که برای مبتلایان به ایدز، به دنبال راهکارهای درمانی می‌گردیم، باید برای مبتلایان به همجنسگرایی نیز چاره اندیشی کنیم. آیا در کشورهایی که آزادی جنسی به هر شکلش آزاد است، به آینده نسلهای خود فکر کرده اند؟

چنین به نظر می‌رسد که واضعان چنین قانونهایی یا خود همجنسگرایند، یا متمایل به آنند، و یا در میان خویشان و آشنایانشان همجنسگرا وجود دارد؛ وگرنه عقل سلیم و انصاف به ما اجازه نمی‌دهد تا نسلهای آینده کشور خود را به نابودی کشانیم و یا کاری کنیم تا کشور با مشکلات اجتماعی فراوانی در آینده روبه رو شود.

لینک دو مقاله دیگر در موضوع همجنسگرایی:


دوستی فیسبوکی که این نوشته را خوانده بود، نظری داد که بحث زیر شکل گرفت:


محمود نجارصادقی

همجنسگرایى یک نوع مریضى نیست ٢- کشیش ها و اخوندا نیز مانند هر انسان دیگرى مى توانند اینگونه باشند.


همان گونه که در مقاله نوشته ام. گاهی مریضی است مانند این شخص که ژنتیکی این گونه بوده و از کودکی این موضوع را حس کرده است؛ مانند آنهایی که ژنتیکی کالی یا کولا یا فلج به دنیا میآیند ولی همواره ژنتیکی نیست. مثلاً قوم لوط را نمی‌توان گفت که همه شان ژنتیکی لواطگر بوده‌اند؛ بلکه دلایل اجتماعی داشته است.

موضوع طلاب و کشیشها، موضوع دیگر است. برخی از طلاب که توان ازدواج نداشته‌اند، و راه دیگری را برای تخلیه خود نداشته اند، به اجبار، همجنسگرا شده اند ولی برخی از کشیشان که به همجنسگرایی روی می‌آورند همچون طلاب ولی با محدودیتی دیگر مواجه اند و آن این است که کشیشان کاتولیک حق ازدواج از آنان گرفته شده و این‌گونه نیست که ژنتیکی تمایل به جنس مخالف داشته باشند.


محمود نجارصادقی

موضوع قوم لوط که افسانه است؛ ولى علم پزشکى میگه همه این موارد ژنتیکى و در نتیجه بر هم خوردن تعادل هورمونى هست.


محمود نجارصادقی

گرایش به همجنس نتیجه افزایش و کاهش هورمون هست و کسى در این میان مقصر نیست .


یک- قوم لوط افسانه نیست و حتّا فیلمهای سینمایی بلندی مانند سودوم و گومورا توسط هالیوود، و فیلمهای مستندی بر اساس نقل عهد عتیق ساخته شده است. از سوی دیگر تمام قصص قرآن حقیقی است و نه افسانه.

دو- وقتی چیزی در ارگانیسم بدن عادی و همگانی نبود، به گونه ای مریضی است. از سوی دیگر بسیاری از امراض نتیجه پرکاری و یا کمکاری غده های درون ریز و هورمون ساز هستند که یکی از آنها به قول شما می‌شود همجنسگرایی. پس مرض و بیماری است. ما هم نگفتیم کسی مقصّر است، گفتیم همگانی کردن آن اشکال دارد.

بیمار باید مداوا شود و نه اینکه جاربزند که من بیمارم بویژه آنگاه که مرض او، مرضی همگیر نباشد؛ و اگر نمی‌خواهد مداوا شود، باز هم حق ندارد و لزومی هم ندارد که جار بزند که من بیمارم و بیماری خود را رسانه ای کند. سرافراز باشید.

نگارش: 1391

ویرایش: فروردین 1403

احمد شمّاع زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد