هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

لبخند همراه با حکمت

لبخند! لبخند

لبخند همراه با حکمت

ادخال السّرور فی قلب المؤمن، عبادة

شادی آفرینی در دل شخص باایمان، عبادت است.


این نوشته‌ها را در سال 1393 از دو وبلاگ برگرفته ام؛ و اکنون پس از آماده سازی و ویرایش کامل، به منظور نشاندن لبخندی بر گوشه لب هموطنی، و برگرفتن درسی از زندگی، آن‌ها را در اینجا درج میکنم. خرداد 1400- احمد شمّاع زاده


با کلی ذوق و شوق رفتم خونه، میگم پدر جان استادمون گفت بین همه کلاسها، من بالاترین نمره رو گرفته ام! میگه: ببین دیگه بقیه چقدر خنگن!!


 به مامانم می‌گم می‌خوام یه خونه جدا بگیرم و مستقل بشم؛ می‌گه برو... برو مستقل شو... برو ایدز بگیر...!!


پدر به دختر: دخترم این موقع شب تو بالکن چیکار میکنی؟

دختر: دارم ماهو میبینم بابایی!

پدر: پس بیزحمت به ماهت بگو خبر مرگش اون ماشینشو خاموش کنه، صداش نمیذاره بخوابیم!!


عشق عینک سبزی است که با آن انسان کاه را یونجه می‌بیند. مارک تواین


مردی داشت در خیابان قدم میزد که ناگهان صدایی از پشت گفت:

اگر یک قدم دیگه جلو بری کشته میشی. مرد ایستاد و در همان لحظه آجری از بالا افتاد جلوی پاش. مرد نفس راحتی کشید و با تعجّب دوروبرش را نگاه کرد اما کسی را ندید. به راهش ادامه داد... به محض اینکه میخواست از خیابان رد بشه، باز همان صدا گفت: بایست مرد ایستاد و در همان لحظه ماشینی با سرعتی عجیب از کنارش رد شد. بازهم نجات پیدا کرده بود. مرد پرسید تو کی هستی؟ و صدا جواب داد : من فرشته نگهبان تو هستم. مرد فکری کرد و گفت:

اون موقعی که من داشتم ازدواج میکردم کدوم گوری بودی!!؟


ژاپنیه (به جای ترکه و لره و...!!) میره مغازه یخ بخره میگه چنده؟ یارو میگه دو تومن میبینه پول نداره. دست میذاره رو یخه میگه از این یختر نداری؟


رضا شاه به زور میخواست چادر رو از سر زن ها برداره هیچ زنی زیر بار نرفت.

حالا میخوان به زور چادر سر زنها بکنن بازم کسی زیر بار نمیره!

یعنی لجبازتر از زنها تو کهکشان پیدا نمیشه…


میگن هر نخ سیگار سه دقیقه از عمر آدم کم میکنه! همچنین ثابت شده اگه از چیزی لذت ببری پنج دقیقه به عمر آدم اضافه میشه!

نتیجه منطقی: سیگارکشیدن با لذت، دو دقیقه به ازای هر نخ سیگار به عمرتون اضافه میکنه!!


وقتی استاد فلسفه غضنفر باشه موضوع بحث فلسفی اینه :

چرا تخم مرغ فحش نیست ولی تخم سگ فحشه؟!


اینروزا دختر و پسرها از عشق و دوستی هیچ نفعی نمیبرند. اونایی که منفعت میبرند:

رستورانها، کافی شاپها، ایرانسل، و همراه اول هستند!!

دختره تا دیروز که خونه باباش بود از شیلنگ حیاط آب میخورد؛ الان که ازدواج کرده میگه آب معدنی دماوند استاندارد ندارین؟


پارسال، سال همّت مضاعف بود؛ همش تعطیل بود. امسالم که سال جهاد اقتصادی بود همش اختلاس بود. اسم یه سال رو هم عفت و حجاب بذارن یه کم حال کنیم...!


تا حالا دقت کردین وقتی دعواتون با یکی تموم میشه تازه جواب های بهتری به ذهنتون میرسه؟!


پیرمردی مشکل شنوایی داشته و هیچ صدایی رو نمیتونسته بشنوه بعد از چند سال بالاخره با یک دارویی خوب میشه دو سه هفته میگذره و میره پیش دکترش که بگه گوشش حالا میشنوه دکتر خیلی خوشحال میشه و میگه خانواده شما هم باید ظاهراً خیلی خوشحال باشن که شنوایی تونو به دست آوردید. پیرمرد میگه نه من هنوز بهشون چیزی نگفتم هر شب میشینم و به حرف هاشون گوش میکنم. فقط تنها اتفاقی که افتاده اینه که توی این مدت تا حالا چند بار وصیتنامه ام رو عوض کردم.

ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺗﻮ ﮐﺎﺭﺕ ﺩﺧﺎﻟﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﻭﻟﯽ ﺑﻬﺘﺮ ﻧﺒﻮﺩ ﺑﻪ ﺟﺎﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﭘﺸﻪ ﻭﯾﺰ ﻭﯾﺰ ﮐﻨﻪ، ﺑﯽﺻﺪﺍ ﻣﯿﻮﻣﺪ ﮐﺎﺭﺷﻮ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﻣﯿﺮﻓﺖ، ﺑﻌﺪ ﻣﺜﻼً ﺳﻮﺳﮏ ﻭﯾﺰ ﻭﯾﺰ ﻣﯽﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﻔﻬﻤﯿﻢ ﮐﺠﺎﺱ ﺑﮑﺸﯿﻤﺶ؟ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﻫﺎ!!


اگه من لیلی باشم تو مجنون، من شیرین باشم تو فرهاد، من نرگس باشم تو سام، من حوا بشم تو عمرا آدم بشی!!؟


مناجات یک آذری با خدا:

خدایا مارا به خاطر یک سیب از بهشت انداختی رو زمین. به خاطر آب انگور میندازیمون تو جهنم!! تو با میوه ها هم موشکیل داری؟!!


یارو با کامیون اومده تو محوطه بیمارستان بوق میزنه، حراست با بلندگو داد میزنه آقا اینجا بوق نزن! یارو دوتا بوق دیگه میزنه یعنی باشه!! بعد از نیم ساعت برمیگرده میخواد بره بیرون، دوتا بوق واسه حراستیه میزنه!! حراستیه با بلندگو میگه نوکرم!!

تو کوچه ترقه زدند، پیرزنه دم در وایساده بود هفت جد یارو رو نفرین کرد؛ دو دقیقه بعد نوه خودش ترقه زد در حد بمب هیدروژنی! پیرزنه گفت قربون قد و بالات مادر مواظب خودت باش!














دلم واسه نسل‌های بعد می‌سوزه… با یه مشت پدربزرگ ابرو برداشته چی‌کار می‌کنن..


یه زمان دوست دختر داشتیم وقتی میرفت بیرون نگران بودیم کسی دنبالش نیفته .اما الان وقتی تو خونس نگرانیم که کسی تو فیس بوک مخشو نزنه.


وقتی خانمت منطقی ازت می‌پرسه نظرت در مورد قیافه فلان دختر چیه؟ تو نباید منطقی نظر بدی!


الان تعداد دخترا از پسرا تو سفره خونه‌ها بیشتره!

فکر کنم پسرا میرن کلاس گلدوزی و سفره‌آرایی

تازه وقت آرایشگاه هم دارن؛ بعدشم قلیون واسه پوست‌شون ضرر داره!


چرا درِ یخچالو شیشه‌ای نمی‌سازن تا قبل از باز کردن بفهمیم چی توش هست؟ پس این دانشمندا چه کار می‌کنن؟

داروخانه چی هم می‌دونه در این روزگار زخم‌هامون زیاده که بقیه پولمون رو چسب زخم می‌ده!


دقت کردین تو فیلمای ایرانی همیشه آدم بده بیلیارد بازی می‌کنه؟!!


دیوار موسسه بیمه رو تازه رنگ کرده بودن. کنارش نوشتن «لطفا روی دیوار چیزی ننویسید»! یکی اومده با اسپری روش نوشته :چشم داداش شما جون بخواه!


خرسا خوب حال می‌کنن. شش ماه می‌خوابن شش ماهم میرن ماهیگیری کلاً تو عشق و حالن!!


دقت کردین تو فیلم‌های ترسناک طرف می‌خواد فرار کنه هیچ وقت ماشینش روشن نمی‌شه؟


دقت کردین همیشه سطح مسابقات از نظر کسی که قهرمان شده بسیار بالا بوده؟


دقت کردین مهمون غریبه که میاد آدم کارکردنش گل می‌کنه و هی می‌ره تو آشپزخونه دنبال کار؟!


دقت کردین که همه‌ بدبختیامون مال خودمونه، به شادی‌ها که می‌رسه می‌گن بیایید شادیهماون رو قسمت کنیم!

وقتی که بیکاری، بی‌حوصله‌ای، تنهایی، هیچ‌کی اس.م.اس نمی‌ده؛ اما وقتی که سرت شلوغه، تصادف کردی، پشت فرمونی، تو حمومی، داری خرید می‌کنی، هی اس.م.اس واست میاد!!

دقت کردین وقتی چیزی رو نمیخواین همه ش جلو چشمتونه اما وقتی که باهاش کار دارین هی باید دنبالش بگردین!!

دقت کردین ببینین چهره کسانی که توی صف دستشویی عمومی هستن چقدر جدّیه؟!!

در جست‌و‌جوی خدا

در جست‌و‌جوی خدا



مردی در جست‌و‌جوی خدا، کوله اش را برداشت و به راه افتاد تا خدا را بجوید و وجود خود را از وجود خدا پر کند. رفت و رفت تا اینکه نونهالی را در کنار جادّه ‌یافت. مسافر رو به‌ نونهال کرد و گفت چه‌ تلخ‌ است‌ کنار جاده‌ درنگ کردن و از راه بازایستاتدن!

نونهال گفت: ولی‌ تلختر آن‌ است‌ که‌ بروی و بی هیچ رهاوردی دست از پا کوتاهتر برگردی. کاش‌ می‌دانستی آنچه‌ در جست‌وجوی آنی، همین‌جا، در درون توست. بیرون از تو چیزی نیست که آن را بجویی و بیابی! همه چیز در درون توست!

تو پنداری همین جسم صغیری؟!! جهانی در نهاد تو نهان است!!

... و نهال به سخن ادامه داد که: من‌ جست‌وجو را از خود آغاز کرده‌ام‌ و کوششم را کسی‌ نخواهد دید، جز آنکه‌ باید ببیند و بداند. مسافر پیش خود گفت: یک‌ درخت‌ از راه‌ چه‌ می‌داند، پاهایش‌ در گِل‌ است، او هیچ‌گاه‌ لذت‌ جست‌وجو را نچشیده است؛ و به راه خود ادامه داد.


مسافر رفت‌ و رفت و سال‌ها گذشت، سالهایی پر پیچ و خم، و پر فرازونشیب.


در نهایت، مسافر رنجور و ناامید که دستش از همه جا کوتاه شده بود، بازگشت. خدا را نیافته‌ بود؛ اما غرورش‌ کمتر شده‌ بود، و فهمش بیشتر!



اکنون به‌ جاده‌ ای رسیده بود که از همانجا راه را آغاز کرده بود. درخت کهنی را دید با بالایی بلند و سبزوخرم! به نظرش آمد که این درخت کهن باید همان نهالی باشد که در آغاز با او سخن گفته بود و نیز گفته بود که زندگی را از درون خود آغاز کرده است. زیر سایه‌اش‌ نشست‌ تا لختی‌ بیاساید.



درخت‌ چون به خوبی او را می‌شناخت، سخن را با او آغاز کرد و گفت: سلام‌ مسافر! در کوله‌ات‌ چه‌ داری؟ مرا هم‌ مهمان‌ کن! مسافر گفت: بالابلندا تنومندا، شرمنده‌ام... کوله‌ام‌ خالی‌ است‌ و هیچ‌ چیز در آن نیست. درخت‌ گفت: چه‌ خوب! آنگاه که هیچ‌ چیز نداری، در اصل همه‌ چیز داری!!

آن‌ روز که‌ می‌رفتی، در کوله‌ات‌ همه‌ چیز داشتی که غرور کمترینش‌ بود! جاده‌ آن‌ را از تو گرفت؛ در نتیجه اکنون در کوله‌ات‌ جا برای خدا هست و قدری از نور خدا را در دستان مسافر ریخت… دستان مسافر از نور خدا پر شد و چشم‌هایش‌ از حیرت‌ دیدن نور خدا درخشید و گفت: سال‌های سال رفتم‌ و رفتم و گشتم و گشتم ولی خدا را نیافتم‌ و تو نرفته‌، این‌ همه‌ یافته ای؟!!

درخت‌ گفت زیرا:

تو در جادّه‌ گذرکردی و من‌ در خودم؛ و گذرکردن از خود، دشوارتر از گذرکردن از جادّه است!!

بیست و یکم خرداد 1400 – احمد شمّاع زاده

سهروردی در دادگاه جهل مقدس

سهروردی در دادگاه جهل مقدس


در گزارش شب بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی - مشهور به شیخ اشراق (549 - 587 هجری قمری)، فیلسوف عارف مسلک و حکیم اشراقی قرن ششم هجری که به همت مجله بخارا برگزار شده بود جمعی از اهل ادب و فلسفه در آن شرکت و برخی نیز سخنرانی کرده بودند و یکی از مطالب این گزارش سخنرانی دکتر مصطفی محقق داماد با عنوان "سهروردی در دادگاه جهل مقدس" بود. مشابهت بسیار زیاد میان زمینه برقراری "دادگاه" و نحوه رفتار قاضی و نیز فرجام دادرسی برای محاکمه شیخ اشراق با دادگاههای فرمایشی که در همه زمانها رخ مینماید بسیار جالب و آموزنده است از جمله دادگاههای کالونی در صدور آسان حکم کفر و ارتداد از سوی منتقدین به اندیشه کالون، دادگاه های تفتیش عقاید یا انگیزیسیون در سده های میانه و صدور احکام پیشداوری شده حداکثری (به اشد مجازات).

داستان در دوره حکومت صلاح الدین ایوبی در شهر حلب اتفاق میافتد. یحیی پسر حبش (برخاسته از خانواده ای مرفه و کردتبار، زاده قریه سهرورد از توابع زنجان) که بعدها شهاب الدین سهروردی نام گرفت، پس از فراگرفتن اصول شریعت و حکمت در مراغه و اصفهان، به دیاربکر و آناتولی (استانبول) و در آخر به شامات (سوریه کنونی) میرود و در شهر حلب اقامت میگزیند؛ و از حمایت امیرزاده ملک ظاهر، پسر صلاح الدین، که مجذوب اندیشه های شیخ جوان شده بود برخوردار میشود. دیری نمیگذرد که کار بحث و مناظره‌ حکیم جوان و بی پروا در بیان باورها و نظرات عارفانه و غیر متعارف خود با علمای قشری و مجریان شریعت و قضات بالامیگیرد.

بیان صریح اعتقادات باطنی سهروردی و برتری آشکار در بحثهای نظری بر مخالفین فکری اش، خشم عالمان قشری مسلک را بر علیه او برمی انگیزد و اورا متهم به ابراز عقاید خلاف اصول دین و معاندت با شرایع آسمانی میکنند و خون او را مباح میشمرند. آنها از ملک ظاهر، که سهروردی را در کنف حمایت خود داشته، میخواهند که او را به قتل برساند. ملک ظاهراز این خواسته سر باز میزند، و مخالفان به خود صلاح الدین متوسل وخواستار محاکمه علنی او میشوندبه دلیل قرابت واژگان اندیشه های عرفانی- باطنی سهروردی به ادبیات اسماعیلیه و فاطمیون؛ قضات حلب به راحتی می‌توانستند برای وی پرونده‌ای محکمه پسند حول اتهاماتی همچون الحاد، فساد در دین و دعوی نبوت بسازند، با احراز جرم ارتداد و کفر و لاجرم صدور حکم مرگ. صلاح الدین نیز که پس از پیروزی بر صلیبیون و آزاد کردن شام و نیز در هم کوبیدن فاطمیون باطنگرای مصر، خود را نیازمند حمایت علمای بلاد میدیده خواسته آنها را بر میآورد.

آورده اند که صلاح‌الدین به پسرش نامه‌ ای نوشت و دستور قتل "سهروردی" را صادر کرد. ملک ظاهرنیز برغم میل باطنی خود شیخ را در اوائل ماه رجب سال 587 (ه.ق.) به محبس فرستاد، که تا پایان ماه ذی الحجه همان سال (حدود شش ماه) به طول انجامیدمحاکمه شیخ در خلال دوره محبس صورت گرفت. سهروردی خود نیز به آن رضایت داد تا برتری اندیشه هایش را به رخ فقیهان قشری بکشد. محاکمه ای طی سه روز در میدان شهر انجام گرفت که در یک سوی آن حکیم جوان قرار داشت و در سوی دیگر هشت تن از فقیهان سنتی آن دیار به سرکردگی شیخ زین الدین پرنفوذ و به میانداری قاضی رکن الدین. پس از سه روز سوال و جواب، محاکمه کنندگان که از آغاز قصد جان شیخ اشراق را داشتند، علاوه بر گناهان بسیار از جمله داشتن مرام مجوسی (زرتشتی)، به دو دلیل عمده رای به اعدام او دادند:

اول به خاطر عدم اعتقاد به ختم نبوت و دوم به جرم فساد اعتقادی بخصوص در مورد خلافت که دیدگاه او را با دیدگاه باطنیون یکی میدانستند. در جریان محاکمه، قاضی رکن الدین او را به خاطر رازونیازهای سحرگاهی اش رو به مشرق و طلوع خورشید، مهر پرست و بت پرست خواند.

سهروردی پس از صدور این حکم به میل خود در سیاهچال قلعه حلب که در آنجا زندانی بود، به چلّه نشست. درست روز چهلم بود که صلاح الدین ایوبی به اصرار فقهای حلب و بر خلاف میل پسرش امیر ظاهر، دستور اجرای حکم را صادر کرد. آورده اند که هنگامی که دژخیمان به سیاهچال رفتند تا او را پای چوبه دار بیاورند، دیدند که جان به جان آفرین تسلیم کرده و جز پوست و استخوان از او برجای نیست. بناچار بنا به خواست علما و مومنانی که شب گذشته در پنج مسجد شهر اعلام کرده بودند که فردا صبح این ایرانی کافر به دار آویخته خواهد شد، او را پای چوبه دار آوردند و جسد بی جانش را بالا کشیدند. از همین روی است که در تذکره ها آمده است که سهروردی در سن 38 سالگی به نحو مرموزی از دنیا رفت. به روایتی او را به دار آویختند و به روایتی دیگر او را خفه کردند. برخی نیز گفته‌اند، وقتی شیخ فهمید، قصد کشتن او را دارند، خواست تا به او غذا ندهند تا جان از بدنش خارج شود. روز جمعه آخر ذی الحجه سال 587 هجری قمری زمان مرگ او اعلام شده است. تذکره نویسان او را شیخ مقتول و پیروانش او را شیخ شهید لقب داده‌اند.

جمع بندی محقق داماد از نحوه دفاع سهروردی در "دادگاه" حلب چنین است:

"سهروردی به آسانی میتوانست به میدان قاضی حلب آید و از دریچه عقل و نقل اورا مجاب نماید. چرا چنین نکرده است؟ به نظر میرسد سهروردی عمق فاجعه را دریافته بود. او فهمیده بود تمسک متهم برای دفاع به استدلالات قضائی در محکمه ای معنی دارد که دادرسی عادلانه برقرار باشد و دادرسی عادلانه شرط نخستینش آزادی دادرس از هر گونه فشاراست".

به اظهار محقق داماد در سخنرانی مورد اشاره، سهروردی در جریان محاکمه ای که برایش تدارک شده بود، بگونه ای بحث میکند که "گوئی چیزی از علم شریعت نمیداند و لذا راه نجات را نگزیده است". در مورد اتهام "ادعای نبوت"، نقل شده است که قاضی دادگاه از وی میپرسد "تو در برخی از تصانیف خود نوشته ای که خداوند قادر است که پیامبر دیگری بیافریند، صحیح است؟ گفت آری نوشته ام . قاضی گفت این امری محال است. سهروردی پرسید دلیل بر محالیت آن چیست مگر نه این است که خداوند قادر است بر تمام امور ممکن و این امری ممکن است!"

سهروردی در رد اتهام قاضی رکن الدین میگوید: "من به عنوان یک مسلمان همه اصول شریعت را پذیرفته ام و همه فروع آنرا که بر من واجب است، به جای میآورم. اما به عنوان یک حکیم هم به اصول و مسائل حکمت پایبندم، چنانکه ابن سینا به اصول و قوانین فلسفه مشاء پایبند بود و این کار منافاتی با مسلمان بودن او نداشت. من هم به اصول و مسائل حکمت اشراق پایبندم. در آئین اشراقیان، بزرگداشت خورشید که منبع نور و گرماست، لازم است. خورشید خود مظهری است از فرشته مهر که جهانیان را صلای عشق و عرفان میدهد. در سنت اشراق همه در جستجوی نورند و از ظلمت میگریزند. نماز نور میخوانند و در حوض مهتاب شستشو میکنند. تشنه جرعه ای از نور و اشراق اند".

دکتر یثربی در کتاب "قلعه و قلندر" داستان تبادل نظر میان سهروردی و فخرالدین ماردینی (اهل مارد- Mared) از مشایخ دیاربکر را آورده است، که تفاوت بنیادی میان فهم سهروردی از دین و روش و منش عملی اش با علما و شریعتمداران رسمی زمانه را به روشنی نشان میدهد؛ که همان تفاوت در نهایت به فرجام محاکمه در حلب انجامید. تصویری که ماردینی از حکیم جوان به دوستان خود ارائه میدهد بسیار گویاست: "نمیدانید که این جوان به چه آتشی می‌سوزد و با چه شعله‌ای می‌درخشد. در عمر خود کسی را که همانند آن باشد ندیده‌ام. اما از افراط ِ شور او و از بی احتیاطی او در حفظ زبان خود، نسبت به او بیمناکم. از آن می‌ترسم که این افراط و بی احتیاطی به بهای جانش تمام شود". ماردینی زمانی نسبت به فرجام کار شیخ نگران می‌شود که این تبادل نظر صورت می گیرد:

سهروردی:  "اما سرورم روزگار بدی است .حکام و امرا فاجر و ستمکارند، علما به کار خود مشغولند و چیزی که ندارند درد دین است . این توده ستمکش چه بخواهند و بدانند و چه نخواهند و ندانند، نه دنیا دارند و نه دین! گویی برای آن آفریده شده اند تا شب و روز جان بکنند و این زندگی دوزخی را تحمل کنند؛ تا برای مشتی پستتر از چارپایان که خود را سایه خدا و جانشین مصطفی میدانند، زندگی پر تجمل بهشت گونه ای فراهم سازند! روزی نیست که شاهد قتل و تجاوز نباشیم .سرورم! پس تکلیف ما چیست؟ آنان که اهل علم و معرفت اند، البته نه به ادعا بلکه واقعا فهمی از دین و شریعت داشته، بویی از باطن و حقیقت برده باشند، در شرایط کنونی جامعه سه راه بیشتر ندارند:

یا باید به خدمت این ناکسان در آیند؛ یا گوشه گیرند و کاری به کار کسی نداشته باشند؛ یا آنکه به وظیفه عمل کنند و به فکر دنیا و دین مردم باشند یعنی همین طبقه عظیم زحمت کش و مظلوم!

سرورم من راه سوم را برگزیده ام .از نتایج و عواقب آن هم تا حدودی آگاهم .چنانکه میفرمایید غریب و بیکس هم هستم ! اما چه پناهی بهتر از خدا؟ و چه تکیه گاهی استوارتر از حقیقت؟ مرا باکی نیست! اینان کوچکتر از آنند که به شمار آیند. علی بن ابی طالب کرم الله وجهه، روزی از ابن عباس پرسید: این پای افراز که پارگی اش را میدوزم چند میارزد؟ ابن عباس گفت:-هیچ! علی گفت: فرمانروایی بر شما از این هم کم بهاتر است.

سرورم این بهای خلافت و امارت علی است، تا چه رسد به حکومت این فاسدها. اینها و حکومتشان نه تنها پشیزی نمیارزند، بلکه اسباب ننگ هم هستند. انسان را آلوده میکنند. وقت خود را خراب نکنیم !اینان کی اند؟

ماردینی: چه میگویی شهاب الدین؟ به هر حال دنیا در دست اینهاست. اینها خود را مالک جان و مال و صاحب اختیار مرگ و زندگی مردم میدانند. همانند نمرود بر این باورند که آنان اند که یکی را میکشند و به دیگری اجازه زنده ماندن میدهند. چرا کار از دستشان برنمیآید؟ اینان مثل آب خوردن آدم میکشند، این دارزدنها و گردنزدنهای علنی بیشتر برای آن است که مردم بدانند که با که طرفند". (نقل از کتاب قلعه و قلندر، نوشته دکتر سید یحیی یثربی، ص 218 -219)

مهندس مجتبی کاشانی، عاشق عاقل

مهندس مجتبی کاشانی، عاشق عاقل



شرح زندگی و آثار مدیر عارف زنده یاد مهندس مجتبی کاشانی


پیشگفتار

میگویند عقل با عشق، و عشق، با عقل سر ناسازگاری دارند؛ ولی خداوند با آفریدن شخصیّتی همچون مهندس مجتبی کاشانی این نظر و دیدگاه را باطل کرده است.

از سوی دیگر یک جای پرسش از خداوند متعال همیشه برایم باقی‌مانده است که:

صدواند ساله یکی ترک قرچه چرا شصت و سه زیست آن مرد تازی؟


تاریخ زندگی انسان بر روی زمین نشان میدهد که آنانکه زندگی‌شان پربار است، خداوند عمرشان را کوتاه میکند و زود به سوی خود میخواندشان؛ ولی یک تجربه دیگر هم وجود دارد و آن اینکه:

درست است که عمر چنین شخصیتهای باارزشی کوتاه است، ولی بیش از اندازه پربار است!! گویی خداوند به آنان قدرتی داده تا رسالت صدواند ساله خود را در اندک زمانی به ثمر برسانند و به سوی معشوق یا عاشق خود پربکشند. چه کورش باشد، چه محمد باشد و چه مجتبی کاشانی. خداوندا! کسی از حکمتهای تو هرگز سر در نخواهد آورد!

کورش بزرگ و هماوردی دیگر از قرآن سترگ: https://www.academia.edu/29415360

ابداعگر انقلابی، و اصلاحگر اجتماعی: https://www.academia.edu/6839667

*****

مهندس مجتبی کاشانی در سال ۱۳۲۷ در خانواده‌ای متوسط در مشهد به دنیا آمد. پس از گرفتن دیپلم وارد دانشگاه شیراز در رشته اقتصاد شد و در سال ۱۳۵۶ فوق لیسانس خود را از مرکز مطالعات مدیریت وابسته به دانشگاه هاروارد دریافت کرد.


وی در سالهای ۱۳۵۶و ۱۳۶۷و ۱۳۶۹، به ترتیب دوره‌های مدیریت صنعتی، مهندسی صنایع و کنترل کیفیت فراگیر را در ‍ژاپن گذراند. حس نوع دوستی و عدالت خواهی را در همه آثارش می‌توان مشاهده کرد. مهندس مجتبی کاشانی متخلص به سالک از جمله کسانی است که برای بلوغ فرهنگ مدیریت در ایران تلاش فراوان کرد. او در شعر نو هم به موفقیت‌هایی رسید.

تاکنون هفت کتاب با عنوان‌های: از خواف تا ابیانه، باران عشق، به آیندگان، روزنه، پل، عشقبازی به همین آسانی ست، خویشتن را باور کن از وی به چاپ رسیده است.


دو کتاب هم در رابطه با مدیریت با عنوانهای از گاراژ تا کلینیک، و نقش دل در مدیریت، از این مدیر سالک منتشر شده است.


کاشانی مدیر صنعت و مشاور صنعتی بود و با همه خشونت‌های صنعتی، باز هم او به صورت عارفی واصل باقی ماند. وی پس از سالها مطالعه دربارهٔ مدیریت در کشور ژاپن و تطبیق آن با آموزه‌های ایرانی- اسلامی، نظریه‌ای را ارائه داد که از آن به عنوان نقش دل در مدیریت یاد می‌شود.

وی با همین نام نیز کتابی منتشر ساخت. او در نظریه‌اش تأکید می‌کند که انسان سه مرکز یا عامل برای انجام کار دارد:

تن، دل، و مغز، که هر سه آنها، در به وجود آمدن نتیجهٔ کار نقش دارند و از فعالیت هریک فرآورده‌ای نتیجه می‌شود:

فرآوردهٔ دل: انگیزه

فرآوردهٔ مغز: اندیشه

فرآوردهٔ تن: تنکاری

او علاوه بر بنیان گذاشتن «جامعه یاوری فرهنگی» که در زمینهٔ حمایت از کودکان محروم و مدرسه‌سازی در جنوب خراسان تا کاشان یا به قول خودش «از خواف تا ابیانه» فعالیت می‌کند، در زمینهٔ مدیریت منابع انسانی نیز مطالعاتی انجام داد.

کاشانی می‌گوید: به دلیل اینکه هنر و کار از هم جدا شده‌اند ما اکنون با مشکل رو به رو هستیم و یکی از خصوصیاتی که در کمتر هنرمندی می‌توان یافت، الفت دادن و گره زدن شعر با جریانات زندگی اجتماعی است. (که همان عشق و عقل)


وی در سال ۱۳۵۷ همکاری خود را با شورای شعر و موسیقی رادیو آغازکرد و چند سرود که خیلی هم مشهور شد برای رادیو ساخت مانند: «بابا خون داد، دلیرانه، همشاگردی سلام، جانباز، مدرسه‌ها واشده» که مدت‌ها در مدرسه ها از سرودهای بچه‌ها بود و از رادیو و تلویزیون پخش می‌شد.

به همت او و انجمنی که پایه‌گذاری کرده بود ۲۴۰ مدرسه توسط اعضا گروه و کمک‌های جمع‌آوری شده، از مردم ساخته شد.

شعرهای اجتماعی او خیلی موفق بودند. بیشتر شعرهای او طرفدارانی داشت اما شعر «مدرسه عشق» که در کتاب آخرش به عنوان «عشق‌بازی به همین آسانی است»، چاپ شده، بسیار شهرت یافت.

کلیپ «مدرسه عشق» با صدای آن زنده یاد: https://www.aparat.com/v/wPu5b


در بخشهایی از وصیت‌نامه اش آمده است:

من کاری نتوانستم برای مردم انجام دهم. حاصل عمر من برای ملتم و کشورم دویست مجتمع آموزشی است که با پول مردم و دوستانم در انجمن یاوری ساختم و شش کتاب شعر که برای مردم و به عشق آنها سروده‌ام و تعدادی کارخانه منظم و زیبا شده و هزاران کارگر و کارمند و متخصص صنعتی. امیدوارم از آنها پاسداری شود به هر حال به قول پاستور من آنچه را که در توان داشتم انجام دادم و اینک در لحظه وداع از این نظر احساس شرمندگی نمی‌کنم و این را به خوبی در شعر «اهل به آینده» در کتاب روزنه‌ گفته‌ام.

در وصیت‌نامه‌اش به همه وصیت دوستی و عشق کرده "عاشق باشید و در هر کاری با ایمان به خدا پیش بروید حتماً موفق می‌شوید".

این عاشق کودکان و خیّر مدرسه ساز در ۲۳ آذر ۱۳۸۳ در سن پنجاه و شش سالگی!! در تهران بر اثر بیماری سرطان معده درگذشت. روح و روانش شاد و یادش گرامی باد.


شعری عرفانی از زنده یاد مهندس مجتبی کاشانی:


ای‌ که‌ می‌پرسی‌ نشان‌ عشق‌ چیست‌
عشق‌ چیزی‌ جز ظهور مهر نیست‌

عشق یعنی مهر بی ‌چون و چرا
عشق یعنی کوشش بی‌ادعا

عشق یعنی عاشق بی‌زحمتی
عشق یعنی بوسه بی‌شهوتی

عشق یعنی دشت گلکاری شده
در کویری چشمه‌ای جاری شده

یک شقایق در میان دشت خار
باور امکان که با یک گل بهار 

عشق یعنی ترش را شیرین کنی
عشق یعنی نیش را نوشین کنی

عشق یعنی اینکه انگوری کنی
عشق یعنی اینکه زنبوری کنی

عشق یعنی مهربانی در عمل
خلق کیفیت به کندوی عسل 

عشق یعنی گل به جای خار باش
پل به جای اینهمه دیوار باش 

عشق یعنی یک نگاه آشنا
دیدن افتادگان در زیر پا 

عشق یعنی تنگ بی ماهی شده
عشق یعنی ماهی راهی شده

عشق یعنی مرغ‌های خوش نفس
بردن آنها به بیرون از قفس 

عشق یعنی جنگل دور از تبر
دوری سرسبزی از خوف و خطر

عشق یعنی از بدیها اجتناب
بردن پروانه از لای کتاب

در میان این همه غوغا و شر
عشق یعنی کاهش رنج بشر 

ای توانا! ناتوان عشق باش
پهلوانا! پهلوان عشق باش 

عشق یعنی تشنه‌ای خود نیز اگر
واگذاری آب را بر تشنه تر

عشق یعنی ساقی کوثر شدن
بی پر و بی پیکر و بی سر شدن 

نیمه شب سرمست از جام سروش
در به در انبان خرما روی دوش

عشق یعنی مشکلی آسان کنی
دردی از درمانده‌ای درمان کنی

عشق یعنی خویشتن را نان کنی
مهربانی را چنین ارزان کنی

عشق یعنی نان ده و از دین مپرس    
در مقام بخشش از آیین مپرس

هرکسی او را خدایش جان دهد
آدمی باید که او را نان دهد

عشق یعنی عارف بی خرقه ای
عشق یعنی بنده بی فرقه ای

عشق یعنی آنچنان در نیستی
تا که معشوقت نداند کیستی 

عشق یعنی جسم روحانی شده
قلب خورشیدی نورانی شده 

عشق یعنی ذهن زیباآفرین
آسمانی کردن روی زمین

هرکه با عشق آشنا شد مست شد
وارد یک راه بی بن بست شد 

هرکجا عشق آید و ساکن شود
هرچه ناممکن بود ممکن شود 

در جهان هر کار خوب و ماندنی است
ردپای عشق در او دیدنی است

سالک آری عشق رمزی در دل است
شرح و وصف عشق کاری مشکل است 

عشق یعنی شور هستی در کلام
عشق یعنی شعر، مستی؛ والسلام


خویشتن را باور کن

نازنین!

داس بی دسته ما
سالها خوشه نارسته بذری را برمیچیند
که به دست پدران ما بر خاک نریخت
کودکان فردا،
خرمن کشته امروز تو را می‌جویند
خواب و خاموشی امروز تو را
در حضور تاریخ،
در نگاه فردا،
هیچکس بر تو نخواهد بخشید
باز هم منتظری؟
هیچکس بر در این خانه نخواهد کوبید
و نمی‌گوید برخیز
که صبح است،
بهار آمده است
تو بهاری
آری، خویشتن را باور کن!



بیستم خرداد 1400 - تهیه کننده، ویرایشگر و نویسنده پیشگفتار:‌ احمد شماع زاده

سیری در تفسیر «اطیب البیان»

سیری در تفسیر «اطیب البیان»

همراه با نقد و ویرایش این نقدوبررسی

افزایش کتابهای تفسیر قرآن در قرن حاضر با سبک و سیاقی یکسان و با سخنانی همسان، در نگاه نخستین، گمان همترازی را در میان آنها تداعی میکند. نقد و بررسی آثار بزرگان علم و ادب، این دستاورد را دارد که برجستگیها و کاستیهای یک اثر را برای اهل دانش و پژوهش آشکار کرده، و آنان را در انتخاب راه، رهنمون میشود. این قلم در همین راستا نگرشی بر تفسیر اطیب البیان دارد که به دست فقیه و مفسر شیعی، مرحوم آیت الله سید عبدالحسین طیّب اصفهانی، در چهارده مجلّد به زبان فارسی به نگارش درامده است.

در نگارش این نقد، شخصیت علمی مفسّر، گرایش تفسیری، شیوه نگارشی و دیدگاههای تفسیری و اعتقادی ایشان، بخش آغازین این پژوهش را شکل میدهند؛ پس از آن کاستیهایی که بر این تفسیر سایه انداخته اند را مورد بررسی و ارزیابی قرار میدهیم.

کلید واژگان:

اطیب البیان؛ آیت الله سید عبدالحسین طیب؛ تفسیر قرآن؛ شیوه تفسیری؛ تفسیر مجلسی.

زندگینامه مفسّر

سید عبدالحسین طیّب در سال 1272 هجری خورشیدی در میان طایفه ای از سادات معروف به «میرمحمد صادقی» در اصفهان دیده به جهان گشود. دوازده ساله بود که پدرش مرحوم میر‌محمد تقی را از دست داده و مادرش تربیت و سرپرستی او را عهده دار شد. وی از نوجوانی درس طلبگی را در مدرسه میرزامهدی اصفهانی آغاز، و در مدرسه چهار باغ (امام صادق کنونی) ادامه داد. (1)

اجازه اجتهاد

آیت الله سید عبدالحسین طیب، پس از تلمّذ در محضر اساتید حوزوی خود، از بسیاری از آیات عظام حوزه نجف از جمله آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، آیت الله ضیاء‌الدین عراقی و آیت الله محمدحسین نائینی، موفق به اخذ درجه اجتهاد شد (همان،/292)

ایشان پس از بازگشت از نجف اشرف، علی ‌رغم اصرار شماری از علمای قم به اقامت در قم، حوزه اصفهان را ترجیح داده و بدانجا رفته و در مدرسه صدر، درس و مباحثه را آغاز میکند؛ و برخلاف جوّ موجود که صاحبان درجه اجتهاد و حتّا ائمه جماعات از رفتن بر منبر وعظ و خطابه پرهیز میکردند و آن را کسر شأن خود میدانستند، آن بزرگوار بحث‌های منبری و موعظه را احیاء میکند؛ و در کنار دروس حوزوی، از تشکیل و تداوم جلسات اعتقادی، اخلاقی، و تفسیری هم غافل نمیماند. نتیجه آن جلسات، کتابهایی است که از آن مرحوم به یادگار مانده است.

ایشان سه کتاب در 18 مجلّد منتشر کرده که هر سه دارای عنوانی عربی و متنی فارسی هستند:

1- اطیب البیان فی تفسیر القرآن، در چهارده مجلّد

2- کلم الطیّب فی العقاید، در سه مجلّد

3- العمل الصالح فی العقاید، در یک مجلّد

وفات:

آیت الله طیب پس از عمری پربرکت و تلاش و مجاهدت در ترویج دین و مذهب تشیع، عاقبت در سال 1370 خورشیدی یعنی در سن نودوهشت سالگی چشم از جهان فرو بست و در آرامگاه ابدی خود، در محوطه «مسجد کازرونی» اصفهان، آرام گرفت.

انگیزه تفسیرنگاری وی

مرحوم آیت الله طیب در مقدمه تفسیر خود و در مصاحبه با مجلّه حوزه، انگیزه نگارش این تفسیر را چنین بیان می کند:

«نگارش تفسیر را تقریباً از سال 1341 به صورت مداوم شروع کردم. علت نگارش هم، سفارش حضرت حجت ارواحنا فداه بود که در عالم رؤیا به حقیر داشتند(2) و به بنده امر فرمودند که این تفسیر را بنگارم. از آن زمان بدون وقفه به نگارش آن مشغول شدم. آخرین جلد آن یعنی جلد چهاردهم، در سال 1359 منتشر شد؛ که بدین ترتیب، تألیف این دوره تفسیر، هجده سال به طول انجامید. (مجله حوزه، شماره 33،/42)

«شبی دوباره در عالم رؤیا خدمت حضرت بقیه ‌الله روحی له الفداء مشرّف شدم و به ایشان عرض کردم: «آیا این تفسیر مورد رضایت خاطر شما هست؟» فرمودند: «نعمعرض کردم: «پس امضا بفرمایید. «حضرت یک نقطه پای آن تفسیر گذاردند. حقیر دیدم که از آن نقطه، نور متصاعد می گردد؛ لذا با کمال جرأت و بانگ بلند میگویم هم نوشتن این تفسیر به امر مبارک حضرت بقیه ‌الله بوده و هم به امضای آن حضرت رسیده است. (طیب اصفهانی، 14/ 279– 280)

البته ای کاش که هم این خواب مطرح نمیشد و هم جرأت بیان امضای آن؛ زیرا که خواب را حجیتی نیست و ما هم در مقام نقدوبررسی این تفسیر، ناگزیر از بیان کاستیهایی خواهیم بود که سنجه های دینی و علمی در اختیارمان گذاشته است؛ تا احساس جسارت در مقابل آن تأیید را در بعضی اذهان تداعی نمیکرد.

روشنگری:

بیان مفسّر درباره خواب خود و ادعای تأیید این تفسیر از جانب حضرت حجّت، مانع از نقد نویسنده یا ناقدی بر ظواهر این تفسیر نمیشود؛ و آن مرحوم هم از این بابت این موضوع را بیان نکرده تا کسی نقدی و نظری بر آن ننویسد. چه آن خواب رؤیای صادقه بوده باشد و چه نباشد، کسی که با این تفسیر آشنایی پیداکند، متوجه یک نکته اساسی در آن می‌شود که آن را از دیگر تفاسیر متمایز میکند و آن نکته چیزی جز بسته بودن آن بر روی تأثیرهای غالیان شیعه نیست، که این موضوع نه تنها مورد تأیید حضرت حجت، بلکه مورد تأیید همه ائمّه اطهار است به یقین. زیرا ردّ پای غالیان تقریباً در همه تفاسیر شیعی به چشم میخورد و از آن در امان نمانده اند؛ حتّا تفسیر المیزان.

شیوه تفسیری

در تاریخ تفسیر قرآن کریم با شیوه ها و دیدگاههای مختلف تفسیری رو به رو هستیم؛ همانند: تفاسیر روایی، تاریخی، ادبی، لغوی، عرفانی، فلسفی، کلامی، علمی، عقلی، فقهی، اخلاقی، اجتماعی، موضوعی و ... هر یک از این شیوه ها به تنهایی و یا به وجه غالب، گونه ای تفسیر را شکل میدهند.

تفسیر «اطیب البیان» به دلیل کاستیهایی که از این پس به آن‌ها خواهیم پرداخت، در میان کتب تفسیری معاصر، نامی کم آشنا بوده و در میان تفاسیر معروف مفسّران شیعه، کمتر نامی از آن دیده شده؛ در نتیجه در میان پژوهشگران، چندان مورد بهره برداری و نقدوبررسی قرار نگرفته است.

پژوهشگرانی که علاقه شخصی به پژوهش، یا الزام پایان ‌نامه نویسی و رجال نویسی، آنان را به وادی این تفسیر کشانده است، شیوه های تفسیری «اطیب البیان» را به گونه ‌های مختلفی مطرح کرده اند: گاه تفسیری عقلی ـ کلامی (خردنامه همشهری، شماره 34)، گاه مزجی ـ استدلالی (سایت خبرگزاری قرآنی ایران)، گاه ملمّع (همان، شماره خبر 223854) و گاه تربیتی از آن نام برده اند.(لوح فشرده جامع التفاسیر نور)

نگارنده با توجه به نحوه تنظیم مطالب و سبک گفتاری ـ نوشتاری آن که منحصر به فرد مینماید، آن را تفسیری «منبری» یا «مجلسی» می داند.

مفسّر فقید، روش تفسیری خود را در این تفسیر چنین بیان می کند:

«بالجمله کتاب تفسیری که خالی از این عیوب باشد، کم است و اگر خدا توفیق دهد و امام عصر مددی فرماید، تصمیم دارم در این تفسیر آیاتی را که ظاهرالدّلاله است به همان ظاهر اکتفاء نمایم با رعایت اخبار وارده برخلاف ظواهر و کلمات بزرگان از محققین و دانشمندان خبره فن؛ و اگر ظاهر الدّلاله نباشد هرگاه خبر معتبری در تفسیر و تأویل و بیان آن یافتم آن خبر را متذکّر شده و تشریح نمایم و هر گاه خبر معتبری نیافتم، علمش را به اهلش محوّل کنم، در صورت اخیر اگر چیزی در بیان آیه گفته شود، مجرّد احتمال است و قصد به مراد و مقصود، منظور نیست.»(طیب اصفهانی، 1/26 و 27)

روشنگری:

نگارنده نیز معتقد است بهترین کاری که یک مفسّر میتواند انجام دهد تا یکی از بزرگترین گناهان را برای خود نخرد، همین روش ایشان است که در این چند سطر بیان کرده و به نظر نگارنده دومین نکته‌ای است که میتواند مورد تأیید حضرت حجّت قرارگرفته باشد؛ و این در حالی است که نگارنده هنوز مفسری را ندیده‌است که این شیوه را در کار تفسیر برگزیده باشد، بلکه هرگاه به آیه‌ای که فهمش دشوار است میرسند، کلامی از خود و به اندازه فهم خود، به جای کلام خداوند میگذارند و از موضوع درمیگذرند، که این خیانت به قرآن عظیم است؛ و خوبانشان مانند مفسّر المیزان در پایان نظر خود، یک الله اعلم مینویسند.

نگارنده معتقد است آیاتی که فهمشان دشوار است به فرموده قرآن باید تدبّر شوند تا به فهمشان نائل آییم؛ و اگر پس از تدبّر باز هم به فهم آن نرسیدیم، آن را به اهلش واگذاریم تا دیگران هم در فهم قرآن سهیم شوند و درگاه قرآن کریم بر غیرمفسّران بازشود و باز بماند؛ ولی اکثر مفسرین اصولاً تفسیرشان بر پایه تدبّر نیست، چه برسد به اینکه پس از تدبّر به اهلش واگذارند!!

روش تدبّر قرآن را در آفتهای کارامدی قرآن، و موضوع واگذاری به اهلش را در مقدمه‌ اشاره های قرآنی و پرسشهای انسانی آورده ام:

در زیر آیه هایی را میبینید که نه در تفسیرها تفسیر(پرده برداری) شده اند، و نه اندیشه نگارنده توانسته است پرده ای از پرده ها و بطنی از بطنهای آنها را باز کند، هرچند کسانی که با قلم نگارنده آشنایی دارند، میدانند پیرامون بسیاری از آیاتی که تفسیرنشده بودند، تا آنجا که در توان بوده، با تدبر در آن آیات، روشنگری کرده ام.

شایسته است فیزیکدانانی که کارویژگی‌شان امواج نوری و پرتوهای گوناگون است، روی این آیات از دیدگاه فیزیک و ماهیت نور کار کنند؛ و دستاوردهای خود را به جهانیان اعلام کنند.

«در این تفسیر برخلاف نوع کتب تفاسیر، از اموری صرف‌ نظر نمودیم:

1- اختلاف قرائتها؛ زیرا غیر از سیاهی قرآن، سایر قرائتها مدرک معتبری ندارد.
2-
مراعات نظم سوره ها و آیات؛ زیرا مسلّماً قرآن به این ترتیب نازل نشده، مگر بعضی سوره ها و بعض آیات که شدت مناسبت دارد.

3- تفسیرات مفسرین؛ که برخلاف ظواهر آیات است و مدرک معتبری از اهل بیت عصمت و طهارت: ندارد؛ چون تفسیر به رأی است و در اخبار معتبره نهی شده از نقل آن خودداری کردیم.

4- آیاتی که از ظواهر آن نمی توان تعیین مراد نمود و خبر معتبری هم از معصوم(علیه السلام) نداریم، علم آن را محول نمودیم به اهل آن. (جانا سخن از زبان ما میگویی!)

5- شأن نزول آیات؛ اگر مدرک معتبری از معصوم(علیه السلام) نداریم تخرّص به غیب است» (همان،2/517)

مرحوم آیت الله طیب، در راستای اتّخاذ این شیوه تفسیری است که طبق نوشتار خود:

ـ در تفسیر مراجعه به مفسران عامّه مانند عکرمه، مجاهد، ضحاک، قتاده، مقاتل بن سلیمان، فخر رازی و... را صحیح نمیداند؛ زیرا بر این باور است که آنان از طریق اهل رجال ضعیف شمرده شده اند. (همان،1/25) (کار نیکویی کرده، زیرا در عصر حاضر نباید از تفاسیری که بوی کهنگی میدهند، جز در موارد خاص بهره برداری شود.)

ـ از بیان اخبار کتابهای ضعیف، همچون تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(علیه السلام)، اخبار مجعول غلات، یا اخبار خلاف اجماع و ضرورت مذهب پرهیز مینماید. (برخلاف بسیاری از مفسرین قدیم و جدید، آن مرحوم کار نیکویی کرده است.)

ـ فلسفه بافی و تطبیق آیات بر فرضیات فلاسفه و اختلافات به هم بافته عرفا را نمیپسندد. (احسنت!)

ـ سعی دارد که از بیان تفسیر ادبی (صرف، نحو، اعراب، معانی بیان، لغت و ...) بیش از مقدار لازم پرهیز نماید. (احسنت!)

ـ ارتباط دادن سوره ها و آیات را به یکدیگر (مگر در زمانی که ارتباط کاملاً روشنی داشته باشند) جایز نمی شمارد (همان/26) (احسنت!)

حال اینکه در رعایت این اصول و شیوه اتّخاذی خود، چقدر موفق بوده و بدان پایبندی نشان داده است در ادامه مطلب روشن خواهد شد.

این تفسیر با مقدمه مفصلی که ده گفتار در علوم و فضائل قرآن را در بر میگیرد، آغاز میشود.

آن ده گفتار عبارتند از:

- فضیلت قرآن و وجوب تمسّک به آن

ـ عدم تحریف قرآن و توجیه اخبار تحریف

ـ قرآن و روش مفسرین و کتب تفسیری

ـ اختلاف قرائت قرآن و تحقیق کلام در سیاهی قرآن

ـ فضیلت قرائت قرآن و حفظ و تعلیم و تعلّم آن

ـ اعجاز قرآن و وجوه اعجاز آن

ـ وجوب احترام قرآن و حرمت هتک آن

ـ شفاعت و خصومت قرآن و بحث درباره شفاعت

ـ کیفیت نزول و مراتب نزول قرآن

ـ استعاذه و حقیقت آن و بحثی درباره مستعیذ و مستعاذ منه.

این تفسیر سپس وارد ترجمه و توضیح آیات میشود، که ما این بخش را در عنوانی با شیوه نوشتاری مورد بررسی قرار میدهیم.


شیوه نوشتاری

تفسیر«اطیب البیان» در نگارش و چیدمان مطالب، خود را به رعایت چهارچوب مشخصی مقید نمی کند؛ بلکه در تفسیر هر آیه ای و در تفسیر هر سوره ای و در تنظیم هر جلدی از مجلدات چهارده گانه آن، شیوه های ناهمسانی را بر میگزیند، که شماری از آنها را در زیر یادآور میشویم:

1- ترجمه آیات

ترجمه آیات در این تفسیر ـ صرف‌ نظر از اشکالات جزئی ـ ترجمه ای دقیق است و بسیاری از اشتباهات مترجمان قرآن در آن وجود ندارد. در گزینش‌ واژه ‌های ترجمه به جز چند مورد اندک، دقت کافی مبذول داشته اند (خامه گر، نشریه مرکز فرهنگ و معارف قرآن، 3/11/1386).

گاهی پس از آوردن متن آیات، تکیه بر ترجمه تحت اللفظی آن دارد:

وَعَلَّمَ آدَمَ الأسْمَاءَ کُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلائِکَه (بقره/31)

و آموخت به آدم همه اسماء را پس عرضه داشت آن اسماء را بر ملائکه (طیب اصفهانی، 1/ 504)

وَآتُوا الْیتَامَى أَمْوَالَهُمْ وَلا تَتَبَدَّلُوا الْخَبِیثَ بِالطَّیبِ وَلاتَأْکُلُوا أَمْوَالَهُمْ إِلَى أَمْوَالِکُمْ إِنَّهُ کَانَ حُوبًا کَبِیرًا (نساء/2)

و بدهید به یتیمان اموالشان را و تبدیل نکنید پلید را به پاکیزه و نخورید اموال ایتام را با اموال خودتان؛ این بسیار زشت و شنیع است و گناه بزرگی است. (همان، 4 و 9)

گاهی ترجمه را تحت اللفظی ـ تفسیری می آورد:

فَتَقَبَّلَهَا رَبُّهَا بِقَبُولٍ حَسَنٍ وَأَنْبَتَهَا نَبَاتًا حَسَنًا وَکَفَّلَهَا زَکَرِیا کُلَّمَا دَخَلَ عَلَیهَا زَکَرِیا الْمِحْرَابَ وَجَدَ عِنْدَهَا رِزْقًا (آل عمران/37)

پس پروردگار مریم قبول فرمود دعای مادر مریم را به قبول نیکویی و او را تربیت فرمود به تربیت خوبی و حضرت زکریا [در سفینه از حضرت صادق(علیه السلام)روایت کرده که زکریا شوهر خواهر مریم بود. پس عیسی و یحیی پسرخاله یکدیگر بودند.] شوهر خاله او را کفیل او قرار داد هرگاه زکریا در محراب عبادت میآمد، مییافت که مأکولات تازه نزد مریم موجود است از بهشت توسط ملائکه (طیب اصفهانی، 3/181)


گاهی ترجمه روان، بر اساس دستور زبان فارسی را بر میگزیند:

الَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُون» (بقره/27)

کسانی که عهد و پیمان خود را پس از بستن آن میشکنند و آنچه خدا به پیوستن آن امر فرموده قطع میکنند و در روی زمین فساد مینمایند، اینان خود زیان‌کارانند. (همان، 1/482)


گاهی فرازی از آیه را تحت اللفظی و فرازی دیگر را فارسی روان ترجمه میکند:

وَقَالَ لَهُمْ نَبِیهُمْ إِنَّ آیه مُلْکِهِ أَنْ یأْتِیکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَه مِنْ رَبِّکُمْ (بقره/ 248)

و پیغمبرشان به ایشان گفت به درستی که نشانه پادشاهی او این است که میآید شما را تابوت، در حالی که در او آرامشی است از جانب پروردگارتان. (همان، 2/506)


گاهی به هیچ روی آیه را ترجمه نکرده و مستقیماً وارد تفسیر میشود، و چه بسا که در متن تفسیر هم معنایی از آن ارائه نمیدهد. نمونه: در سوره بقره از آیه 255 (آیه الکرسی) تا پایان آن سوره ـ مگر دو سه آیه ـ را بدون ترجمه رها می کند (همان، 3/2)

2- توضیح نکات ادبی

این تفسیر، گاهی پیش از ورود به بخش تفسیری آیات، و گاهی همراه متن تفسیری، اشتقاق، تجزیه، ترکیب و معنای لغوی برخی از واژگان را روشن میکند. آوردن اشتقاق و معنای لغوی واژگان ناآشنا در سرتاسر تفسیر گاه به گاه خودنمایی میکند؛ ولی پرداختن به صرف و نحو برخی از واژگان، تنها در نخستین مجلّد این تفسیر به چشم میخورد:

« ذَلِکَ الْکِتَابُ لارَیبَ فِیهِ». «ذَلِکَ» مبتدا و خبرش «لارَیبَ فِیهِ» و «هُدًى لِلْمُتَّقِینَ» خبر بعد از خبر باشد؛ و لام «الْکِتَابُ» (شاید اشتباهی رخ داده؛ زیرا لام در الکتاب به تنهایی نمیتواند معنایی داشته باشد؛ و اگر همراه با الف باشد که علامت معرفه بودن کتاب است، و در اینجا یعنی قرآن.) برای عهد است یعنی کتاب معهوده در اصل مصدر به معنی کتابت و نوشتن است و به معنی مکتوب هم استعمال می شود»(همان،1/ 125)

« وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَه إِنِّی جَاعِلٌ فِی الأرْضِ خَلِیفَه» (بقره/30)

در شرح الفاظ آیه: «واو» عاطفه از باب عطف جمله به جمله است و کلمه «إذ» وقتیه و متعلق به فعل مقدر مانند اذکر و نحو آن و در موضع نصب است، و قول به اینکه زائده است بدون وجه می باشد و قول خداوند به ملائکه وحی اوست،‌ نظیر قرآن که قرآن و کلام الهی و وحی اوست. (همان، 1/495)

این تفسیر، هر چند به ندرت، به نکات ادبی برخی از کلمات و ترکیباتی میپردازد که در دیگر تفاسیر معاصر، توجه کمتری به آنها دیده میشود؛ مانند توضیح در عبارت « أَوَکُلَّمَا » در آیه 100 سوره بقره «أَوَکُلَّمَا عَاهَدُوا عَهْدًا...» که می نویسد:

همزه « أَوَکُلَّمَا » همزه استفهام و «واو» عاطفه است و تقدیم همزه بر واو عاطفه برای این است که همزه اصل در استفهام است و از این جهت مصدر می باشد به خلاف سایر ادات استفهام که حروف عاطفه بر آنها مقدم می شود؛ و کلمه (ما) یا موصوله و یا موصوفه، کنایه از زمان است و نصب «کلَّما» بر ظرف است، یعنی هر وقتی که (همان،2/122)

3- متن تفسیری

متن تفسیری در اطیب البیان که پس از ترجمه آیات شروع میشود، آمیخته ای از نکات ادبی، شرح لغات، دیدگاه مفسران یا نقد آنها، پاسخ به برخی از پرسش‌ها، روایات، مطالب فقهی، کلامی، اخلاقی و فلسفی است؛ که بنا به مقتضای آیه یا جرقه ذهنی مفسر آورده شده است.
مفسر فقید بر اساس اعتقاد به عدم ارتباط آیات به یکدیگر، ‌مگر اینکه دلیل روشنی بر آن اقامه شود، ترجمه و تفسیر را به صورت آیه به آیه و جدا از هم میآورد، مگر در موارد بسیار استثنایی که ارتباط چند آیه را با هم کاملاً قبول داشته باشد.

الف. بخش‌بندی آیات

این تفسیر در جلدهای اول و دوم، سعی دارد که هر آیه را برحسب پیام و محتوا و موضوعات قابل طرح درباره آن، با عناوین خاصی به بخش های مختلفی تقسیم نموده و در زیر آن به توضیح هر کدام بپردازد.

عناوین بخش‌بندی تفسیر آیات،‌یکسان نیست؛ گاه «مقام» است،‌گاه «امر» گاه «مورد»، گاه «جهت» گاه «موضع»، گاه «جمله» و گاه ترتیب عددی؛ مثلاً در ترجمه آیه 27 سوره بقره، پس از ترجمه آیه بلافاصله چنین می آورد: کلام در تفسیر این آیه در چند مقام است:

مقام اول: در جمله الَّذِینَ ینْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثَاقِهِ.

مقام دوم: در جمله وَیقْطَعُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یوصَلَ.

مقام سوم: در جمله وَیفْسِدُونَ فِی الأرْضِ أُولَئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ. (همان، 1/482 ـ 487)

و در تفسیر آیه 9 سوره بقره می نویسد:

«کلام در تفسیر این آیه در چند مورد است: مورد اوّل: در دفع بعض اشکالات که متوجّه بر این آیه است و آنها سه اشکال است: 1- ... جواب از این اشکال به وجوهی می توان داد: وجه اوّل: ... ، وجه دوّم ...، وجه سوّم ... . مورد دوّم: در مراتب مخادعه: مراتبی دارد« مرتبه اوّل ...، مرتبه دوّم ...، مرتبه سوّم ... . مورد سوّم: در تفسیر وَالَّذِینَ آمَنُوا: مورد چهارم: در بیان « یخْدَعُونَ إِلا أَنْفُسَهُمْ وَمَا یشْعُرُونَ...» (همان،1/313-373)

در «موضع» پردازی، «جمله» پردازی و «امر» پردازی نیز به همان‌گونه سخن گفته، که هیچ دلیلی جز سلیقه نوشتاری بر این عناوین تقسیم بندی مشاهده نمی شود. (همان، 2/ 3 ـ 6؛ 1/ 504 ـ 508)
البته چنانکه گفتیم، این تقسیم بندی ها تنها در جلد اوّل و دوّم تفسیر نمایان بوده و در جلدهای بعدی جز در موارد استثنایی، از آن نشانی دیده نمی شود.

ب. بهره برداری از دیگر تفاسیر

«اطیب البیان» به دلایلی که در پیش گذشت به همه تفاسیر، نگاه منتقدانه دارد. مفسّران قدیم و جدید را ـ بدون آوردن نام آنان ـ به دلیل بیان برخی از دیدگاه ها و برداشت های قرآنی، متهم به تفسیر به رأی گویی و مورد سرزنش و طعنه قرار می دهد؛ چنان که می نویسد:
ـ «مفسّرین (در پاسخ به اینکه قرآن، خطاب به مؤمنان می فرماید «یا ایها الذین آمَنوا آمِنوا ...») در دست و پا افتاده و سه جواب داده اند ... لکن هر سه جواب علاوه بر اینکه خلاف ظاهر است، بسیار خنک است ...» (همان، 4/ 237)

ـ «بسیاری از مفسرین گفتند ... لکن این هم درست نیست، زیرا معنای صادقین را نفهمیده اند.» (همان، /508)

ـ «... احتیاج به تأویلات بارده مفسرین نداریم ...» (همان/10)

ـ «... بعضی از مفسّرین توهم کرده اند ...» (همان، 2/161؛ 203 و …)

«اطیب البیان» در تفسیر خود از تفاسیر قدیمی، مراجعاتی به تفسیر سید مرتضی، تبیان، قمی، عیاشی، برهان، صافی و فخررازی مینماید ولی بیشترین مراجعه اش به تفسیر مجمع البیان است؛ و از تفاسیر معاصر به «المیزان» و «آلاء‌ الرحمن» توجه مینماید؛ توجه به المیزان، بدون یادکردن از مؤلف آن، نقد گونه و ردّ‌ گونه است. (رک: همان، 2/ 127 و 133 و 224)؛ اما توجه به آلاء الرحمن، ثبت است و با ذکر نام و یاد جمیل از مؤلف آن صورت می گیرد:

ـ «... چنانچه مرحوم استاد [اعظم آیت ‌الله] جواد بلاغی; فرموده ...» (همان، 8/ 218 و رک: 1/ 27؛ 4/ 504؛ 9/73 و 319)

ج. آوردن فضائل و خواص سوره ها

این تفسیر در آغاز هر سوره ای، ابتدا فضایل آن سوره را در اخبار و احادیث یادآور می شود و سپس ثواب قرائت و خاصیت ها و آثار آن را در امور زندگی نقل می کند:
«
ـ حضرت صادق(علیه السلام): «اسم الله الاعظم مقطّع فی امّ الکتاب» ـ اسم اعظم الهی در سوره حمد تجزیه شده است (همان، 1/84)

ـ سوره انعام برای قضاء حوائج و دفع بلیات و رفع آلام و اسقام بسیار مفید است (همان، 5/2)

ـ رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) در فضیلت سوره فلق: «من قرأ هذه السوره علی ألم سکن بإذن الله و هی شفاء لمن قرأها» (همان، 14/273)

در شیوه نوشتاری اطیب البیان، تنها موردی که از ابتدای تفسیر تا پایان آن جریان مشخصی نشان می دهد، آوردن همین فضائل و خواص سوره هاست ـ مگر اینکه اخبار را بسیار دور از ذهن و بدون سند یافته باشد ـ چنانکه در فضیلت سوره مجادله می نویسد:

«اخباری در فضیلت این سوره نقل کرده اند؛ لکن چون سند نداشت و به نظر هم بعید می آمد، لذا از نقل آن خودداری کردیم» (همان، 12/447)

د. آوردن شأن نزول و قصه های مربوط به آیات

این تفسیر هر چند از تفصیل گویی علوم قرآنی ابایی ندارد، ولی در رابطه با شأن نزول ها غالباً به اختصار و اشاره رد می شود. مقید به آوردن شأن نزولی است که صدور آن به معصوم(علیه السلام)منتهی شود؛ در غیر این صورت اگر اشاره ای هم داشته باشد مورد نقد و رد قرار می دهد، و معتقد است که «شأن نزول آیات با عموم آنها منافات ندارد» (همان،2/388)

ـ «... در شأن نزول این آیه و دو آیه بعد از آن، بعضی گفتند درباره اخنس بن شریق ثقفی [می باشد] که اظهار علاقه و محبت نسبت به اسلام و پیغمبر(ص)نمود و در باطن، دشمن سرسخت پیغمبر(ص)بود؛ و بعضی گفتند درباره ریاکار است؛ و در بعضی اخبار از حضرت صادق(علیه السلام)است که درباره فلان است و ... ولی آیه، عام است و شامل هر منافقی می گردد اگر چه مورد آن خاص باشد.» (همان،/383)

ـ «... بعضی از مفسّرین عامّه برای این جمله و شأن نزول آیه چیزهایی گفته اند که ساحت قدس نبوی(ص)از آنها دور است و منافی با مقام عصمت است و ما از نقل آن خودداری می کنیم» (همان،4/194)

ـ «... و بالجمله شأن نزول این دو آیه در موضوع ولایت امیر المؤمنین(علیه السلام)از متواترات بین الفریقین است ...» (همان،/424)

اطیب البیان با همه تأکیدی که به آوردن شأن نزول های مبتنی بر اخبار معتبر دارد، گاه دیده می شود که شأن نزول ‌های مطرح‌ شده از زبان اهل تفسیر عامّه را هم می پذیرد و آن را محور تفسیر خود قرار می دهد؛ آن گونه که در تفسیر آیه 108 نساء می نویسد:
ـ «... گفتند شخصی از مسلمین درعی (زره) سرقت کرده بود و برای اینکه کشف نشود، انداخته بود در خانه یهودی که نسبت سرقت را به او ندهند و مسلمین او را تبرئه نمایند ...» (همان،/196)

هـ. تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر موضوعی

شیوه تفسیری اطیب البیان، تفسیر قرآن به قرآن و تفسیر موضوعی نیست؛ اما گاهی هم از این شیوه ها استفاده می نماید:

ـ «... متجاوز از صد آیه در قرآن درباره عذاب آخرت و بعضی خصوصیات آن نازل شده که به طور فهرست به قسمتی از آنها اشاره می شود» [حدود 40 آیه را در این موضوع با ترجمه آن‌ها ردیف می نماید] (همان، 1/283- 290)

و. اخبار و احادیث

اگر نکات ادبی و برخی از توضیحات قرآنی و شخصی مفسر بزرگوار را از این تفسیر جدا نماییم، با توجه به اینکه بیشتر مطالب این تفسیر چه به صورت نقل قول مستقیم و چه به صورت بیان آزاد مضمون و محتوا، مبتنی بر روایات است، این تفسیر بیشتر در قالب یک تفسیر اثری و روایی نیمه ترجمه ای، جلوه گری خواهد کرد.

مرحوم آیت الله طیب، چنان که در شیوه تفسیری خود متذکّر شده است، روایات را محور تفسیر قرار داده و تا جایی که توانسته، بر آن پایبند مانده است. گاه تقید و پایبندی او به روایات تا جایی است که حتی بیان نکات مهم ادبی را هم فراموش می نماید؛ مثلاً در تفسیر یازده صفحه ای «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ» در سوره حمد تنها یک صفحه را به توضیحات مختلف اختصاص می دهد، و بقیه، 28 مورد روایت است که در فضیلت، ثواب، اهمیت و جزؤ قرآن بودن آن، آورده است. (رک: همان، 1/86 ـ 97)

در تفسیر آیه 21 سوره بقره به صفات متقین پرداخته، و خطبه همام نهج البلاغه را جملگی در هفت صفحه با ترجمه می آورد (رک: همان،/442 ـ 448)

این تفسیر برای بیان روایات از منابع گوناگونی استفاده نموده است؛ ولی بیشترین روایات را از «لئالی الاخبار» «جامع السعادات»، «کافی »، «مجمع البیان» و «بحارالانوار» نقل می کند. روایات و کتابهای اهل سنت را تنها در مقام اثبات ماجرای غدیرخم پذیرفته و به برخی از آنها استناد می نماید (رک: همان،4/422-‌424)

در نقل حدیث ـ همانند دیگر بخشها ـ جریان مشخصی را نشان نمی دهد، گاه نام امام معصوم(علیه السلام)(گوینده حدیث) را می آورد، گاه نمی آورد؛ گاه مأخذ حدیث را می گوید، گاه نمی گوید. گاه همه حدیث را می آورد، گاه آن را تقطیع می کند؛ گاه مأخذ حدیث را با جلد و صفحه آن ذکر می کند، گاه تنها به نام کتاب بسنده می کند. در جلد اول، منابع را به صورت پاورقی یادآور می شود، ولی در جلدهای بعدی پاورقی نویسی را کلاً ترک کرده و آن را به داخل متن می کشاند.
روایات در جلد اول همگی با ترجمه آمده اند ـ مگر بسیار اندکی؛ ولی از جلد دوّم تا پایان تفسیر، روایات، فاقد ترجمه اند، از این رو، تفسیر، به تفسیر عربی و فارسی تبدیل شده است؛ و از آنجاست که برخی بر این تفسیر، تفسیر ملمّع (فارسی و عربی) نام گذاشته اند.
واقعیت این است که در روایات قرآن تاکنون ـ همانند فقه ـ پالایش عمیقی صورت نگرفته است؛ بیشتر مفسران قرآنی، در این خصوص از باب تساهل وارد شده اند و اعتماد به مفسران سابق و «استاد زدگی»، جرح و تعدیل در روایات قرآنی را با کُندی روبرو نموده است. از این رو اکثر تفاسیر از اخبار جعلی، غلوآمیز، اسرا‌ئیلیات و اخبار نادرست در امان نمانده اند.
صاحب «‌المیزان» با اتخاذ سبک تفسیری قرآن به قرآن و نگاه به روایات در آیینه قرآن، پاکسازی خوبی را از بخش روایی آغازیده و در این راه توفیقاتی را به دست آورده است؛ ولی کار به قدری عمیق و گسترده است که در توان کاری یک مفسر نمی گنجد.
صاحب «اطیب البیان» هم که ورود به صحنه تفسیر قرآن را با راهنمایی معصومان:و اخبار صحیح از اهل بیت عصمت و طهارت:، بیشتر می پذیرد، برای پالایش روایات ضعیف از دامن تفسیر، شیوه خاصی برمی گزیند که در شیوه تفسیری آن را یادآور شدیم. اما برای توضیح بیشتر در سبک نوشتاری ایشان، نمونه هایی را در زیر می آوریم:
ـ «... کلمات مفسرین در شرح این آیات چون مستند به مدرک معتبری نیست، از ذکر آن خودداری می شود.» (همان، 2/501)

ـ «در تفسیر « مَنْ کَانَ عَدُوًّا لجبریل» در کتب تفاسیر مانند مجمع و غیره، خبر مفصّلی از ابن عباس در شأن نزول این آیه روایت کرده اند و در «برهان» خبری از حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)نقل کرده و فخر رازی نیز خبری از عمر و «برهان» باز خبری از سلمان فارسی روایت کرده؛ ولی هیچ‌کدام از آنها سند متصل ندارند و مدرک نمی شوند؛ لذا از نقل آنها خودداری می کنیم.» (همان، /115- 116)

ـ «عیاشی از حضرت باقر(علیه السلام)حدیث مفصّلی در باب حرف مقطّعه قرآن به حساب ابجد نقل کرده که خلاصه آن: ابتدای خروج حسین(علیه السلامالم» خروج بنی عباس «المص»؛ ظهور بقیة‌ الله«المر»؛ لکن حقیر نتوانستم تطبیق کنم.» (همان، 7/ 299)

ـ عرفا یک خبر مجعولی گفته اند: «من عرفنی فقد عشقنی و من عشقنی فقد عشقته»؛ این نوع تعبیر در هیچ خبری نیست.

ـ نسبت هایی که به حضرت ایوب(علیه السلام)می دهند [داشتن بیماری تنفرآمیز] کذب محض است (همان،/111)

ـ «فاما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه، حافظاً لدینه، مخالفاً لهویه، مطیعاً لامر مولاء فللعوام أن یقلّدوه»

علما به بعضی از فقرات این حدیث برای تجویز تقلید تمسّک نموده اند؛ و مرحوم شیخ انصاری؛ در «فرائد» می فرماید: «اللائح منه آثار الصدق» از این حدیث آثار صدق ظاهر می شود.
ولی قطع نظر از مفاد حدیث تفسیر منسوب به امام عسکری(علیه السلام)، که این حدیث از آن اتّخاذ شده، نزد محققین علمای شیعه ارزشی ندارد؛ برای اینکه سند صحیحی ندارد (همان،3/ 68)
مرحوم آیت ‌الله طیب، در خصوص تفسیر منسوب به امام حسن عسکری(علیه السلام) و روایات آن چنین می نویسد:

«این تفسیر در نظر محققین از علمای شیعه ارزشی ندارد، برای اینکه نه سند صحیحی دارد و نه مناسب مقام ائمه است که کتاب تفسیر بنویسند و نه این معهود بوده؛ علاوه بر اینکه مشتمل بر مطالب بسیاری است که آثار غلوّ از آنها ظاهر است، چنانچه در تدبر الفاظش بر متأمّل واضح خواهد شد.» (همان)

به اعتقاد صاحب اطیب البیان، اخبار [احتمالاً اخبار آحاد و ضعیف] در غیر احکام قابل اتکا نیستند:

«... ادله حجیت اخبار هم شمولش در این گونه موارد که مربوط به احکام نیست، معلوم نمی باشد، نمی توان به آن اتکا نمود.» (همان،1/125)

حال اینکه مرحوم طیب چقدر به این معتقدات پایبند بوده، موضوعی است که در بخش «کاستی ها» از آن سخن خواهیم گفت.

موردی که در پایان این قسمت از مقاله شایان یادآوری است، این است که آیت ‌الله طیب، در موارد نادری هم اشاره ای به برخی از خرافات و دأب های عامیانه دارد؛ زیرا که در اخبار معصومان چیزی درباره آنها وارد نشده است. مراسم «ختم انعام» و «ختم امّن یجیب» از جمله آنهاست که می نویسد:

«اما این ختم [انعام] که امروزه بین عوام متعارف شده و ادعیه ای که در وسط آن میخوانند، آنچه فحص کردیم مدرکی از اخبار به دست نیامد؛ مثل بسیاری از ختوم متعارفه عوام؛ بلکه خواص؛ مثل: « ختم أمّن یجِیب» یا به عدد اسم علی یا فاطمه یا ابوالفضل، یا طلسمات یا صورت مهر نبوت یا باطل السحر یا ادعیه مجعوله از شیادین و جادوگران و کتابفروشان و امثال این‌ها و بدعتهای زنانه که قطعاً از معصوم صادر نشده. معذرت می خواهم تکفیرم نکنید

ز. آرایه های ادبی

این تفسیر به مناسبتهایی سخن را به اشعار مشهور فارسی و عربی میآراید؛ و فضای استدلالی و پند و اندرز را با تک ‌بیتی و دوبیتی و قطعاتی کوتاه تلطیف میکند. ابیات را بیشتر از اشعار مولوی(3) سعدی، حافظ و حکیم سبزواری بر می گزیند؛ هرچند که این بیت را هم میآورد:

در شعر مپیچ و در فن او چون اکذب اوست احسن او

با اینهمه،‌ اشعار مولوی و دیگران را که گفتیم، چاشنی سخن خود نموده و برخی ابیات را در سرتاسر تفسیر، بارها تکرار میکند، مثلاً: این بیت حافظ را هفت بار در این تفسیر می خوانیم:

حافظ وظیفه تو دعا گفتن است و بس در بند آن مباش که نشنید یا شنید

و شش بار این شعر مولوی را میبینیم:

جمله ذرات زمین و آسمان با تو می گویند روزان و شبان

ما سمعیم و بصریم و هُشیم با شما نامحرمان ما خامشیم

و این شعر عربی حکیم سبزواری را 22 بار تکرار میکند:

و فی کل شیء له آیه تدل علی أنّه واحد

و ابیات زیبای دیگری همانند ابیات زیر که بارها در این تفسیر خودنمایی می کنند:

گر نگهبان من آن است که من می دانم شیشه را در بغل سنگ نگه می دارد
برو این دام بر مرغ دگر نه که عنقا را بلند است آشیانه
هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست ورنه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست
شرط بسیار بباید که شود قابل فیض ورنه هر سنگ و گلی لؤلؤ و مرجان نشود
تو کار خود به خدا واگذار و خوشدل باش که رحم اگر نکند مدعی خدا بکند
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم


ح. نظرها و دیدگاهها

برداشت های قرآنی و روایی آیت الله طیب، نمایانگر شماری از آراء و افکار و باورهای تفسیری و دینی ایشان است که در «اطیب البیان» انعکاس یافته و تا حدودی نوع قرائت و وجه تمایز این تفسیر با دیگر تفاسیر و یا دیدگاه های مفسران قدیم و جدید را روشن می نماید. ما برای آشنایی خوانندگان محترم با کلیاتی از اندیشه دینی و قرآنی ایشان مواردی را که در کتاب تفسیر خویش یادآور شده است،‌ در زیر میآوریم:

دیدگاههای تفسیری

«ـ خطابات قرآن، شامل جمعی مکلّفین اعم از مشافهین و موجودین و غیر موجودین در زمان خطاب است. بلی ممکن است شأن نزول در مورد بنی  اسراییل باشد ... ولی این معنی، به عموم و اطلاق آیه ضرر نمی زند. (همان،2/ 20 و134)

ـ چنان که مکرر تذّکر داده ایم تفسیرهایی که در لسان اخبار است از باب بیان مصداق می باشد؛ و منافات با عموم و اطلاق آیات ندارد. (همان)

ـ کلمه زائده لا» زائده، «ما» زائده، «من» زائده، «با» زائده و ...] در قرآن نیست. (همان، 14/ 8؛ 5/ 11)

ـ نزول دفعی قرآن به قلب پیامبر(ص)بوده و نزول تدریجی آن در 23 سال انجام گرفته است. (رک: همان، 2/ 333)

ـ معاندین، ترتیب نزول آیه «... الیوم اکملت لکم دینکم ...» را از روی عناد با امیرالمؤمنین(علیه السلام)و غصب خلافت بر هم زدند (همان، 4/297)

ـ نسخ آیه به اخبار ممکن است و مانعی ندارد [یعنی اگر در اخبار آمده که آیه ای نسخ شده است، قابل اعتماد است] (همان، 4/33)




دیدگاههای کلامی و فقهی

ـ اُمّی بودن پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) یعنی: از مکه بودن آن حضرت(ص) نه بیسواد بودن او؛ بلکه طبق روایتی از بصائر الدرجات «ان رسول الله یقرأ و یکتب بکل لسان»؛ و حدیثی از امام جواد(علیه السلام)که آن حضرت به هفتاد و دو زبان می خواند و می نوشت. پس بعضی از مفسّرین عامّه به خطا رفته اند که گمان کرده اند که منظور از امّی، نداشتن خواندن و نوشتن پیامبر(ص)بوده است. (همان، 4/67)

ـ پیامبران از اول عمر تا زمان رحلت، از معاصی، از خطا و سهو و نسیان و فراموشی و اشتباه و جهل مبرّا هستند (همان،10/16)

ـ معجزه در تحت اختیار انبیا نیست؛ فعل الهی است به دست آنها صادر می شود؛ آن هم به اندازه ای که حجت بر آنها تمام شود؛ و ملعبه ناس نیست که هر چه هر که تقاضا کند آنها بجا آورند (همان،/86)

ـ انبیاء اموری که باعث نفرت مردم باشد نباید دارا باشند؛ چنانچه نسبت هایی که به حضرت ایوب(علیه السلام)می دهند کذب محض است. (همان، 7/111)

ـ حضرت رسالت(ص) و ائمه طاهرین علیهم السلام ، عالم به غیب هستند؛ یعنی نسبت به اموری که بر غیر آنها غیب است؛ و عالم به غیب نیستند نسبت به اموری که مختص است علم به آنها به خداوند. (همان، 5/76) تا آنجا عالمند که خدا به آنان افاضه کرده باشد. (همان، 1/507)

همه جنگ‌های پیامبر(ص)با کفار دفاعی بوده است. (رک: همان، 4/165)

- اهل کتاب نجس و ناپاکند.(رک: همان، 4/304)

- ورود غیرمسلمانان به مساجد برای بازدیدها جایز نیست. (رک: همان، 2/159)

- تخریب مساجد برای خیابان‌کشی و توسعه شهری جایز نیست (رک: همان، 2/158)

ـ سبب برتری رجال [به زنان] دو چیز است: عقل و تدبیر، و استعدادات و قوا «هنّ نواقص العقول و نواقص الحظوظ و نواقص الایمان» (همان،4/72)

ـ کسانی که ... نمی توانند به وظائف دینی خود عمل کنند، مثل بسیاری از ممالک خارجه، بلکه بسیاری از دهات دور دست؛ بلکه بسیاری از شهرستان‌ها و امثال اینها حرام است توقف آنها و واجب است هجرت به محل و مرکزی که دسترسی به احکام دین داشته باشند، نمایند و بتوانند به وظائف دینی عمل کنند. (همان،/180)

ـ سؤال به کف [گدایی] حرام است؛ و دادن [کمک کردن به آنها] اعانت بر معصیت است (همان، 14/240)
ـ مؤمن، منحصر به شیعه اثنی عشری است. (همان، 1/467)

ـ ... از این آیه به ضمیمه این حدیث می توان استفاده کرد که طریقه عرب بعد از رحلت حضرت رسول(ص) بر ضلالت بوده و طریقه عجم که مذهب اثنی عشری است بر حق است. (همان، 4/232 و233)
ـ در فقه شیعه، احکام شرعیه، تابع حکم و مصالح است. (همان، 8/372)

ـ روزه روز تاسوعا به خاطر اینکه تبعیت از بنی امیه می باشد، مکروه است. (رک: همان، 2/ 326)4

کاستیهای این تفسیر

کتاب، آن‌گاه که در بوته نقد می نشیند، هویت خود را می نمایاند. چه بسا کتاب هایی که اهل رجال، دایرة‌المعارف‌ها و کتابنامه ها تعریف‌های بسیاری از آن کرده باشند و تقریظ‌ها در ابتدا و انتهای آنها خودنمایی کنند؛ امّا تا در بوته نقادی علمی و اصولی قرار نگرفته اند، همه را در حد تعارفات یا کلی گویی باید پذیرفت.

کمتر کتابی را می توان یافت که هیچ‌ جای نقدی بر آن نباشد؛ اگر امروز هم موقعیت علمی و سیاسی نویسنده ای یا حوصلة‌ روزگار، اجازه نقد آن نداده باشد، فردا هرگز چنین نخواهد بود!
نقد، خود نعمتی است در حق گذشتگان که کاستی ها و اشتباهات آنان را اصلاح و جبران می نماید؛ و نعمتی است برای آیندگان که آنان را به دقت و ژرف‌اندیشی بیشتری در نگارش‌ها و پژوهش‌ها وامی دارد.
آری! «اطیب البیان» در یک نگاه کلی «تفسیری است ساده و متقن و دقیق» (عقیقی بخشایشی، /1048) و «اینجا و آنجا به مباحث سودمند گوناگون پرداخته» (خرمشاهی،/667)؛ ولی با کاستی های فراوانی نیز همراه است که ناگزیر از بیان آن در این مجال هستیم:

1- نابسامانی در نوشتار

تفاسیری که اصول نوشتاری بر آنها حاکم است، از ابتدا تا انتها بر چهارچوبی استوارند: آیه، ترجمه، قرائت، لغت ، فضیلت سوره، شأن نزول، تفسیر، روایات و نکات تفسیری؛ ترتیبی است که بر چیدمان سخن خود برگزیده اند.

«اطیب البیان» اگر در ابتدای کار تا حدودی آن را مراعات نموده، در ادامه کار، بنای نظم خود را بر بی نظمی نهاده است. محل نکات ادبی و لغوی و دیگر موارد تفسیری در تفسیر آیه ای که گاه 40-50 صفحه کتاب را در بر می گیرد می نماید، روشن نیست؛ و تازه اعتمادی هم به وجود آنها در آن متن نمیرود. آیات، گاه ترجمه دارند، گاه ندارند؛ ترجمه آیات، گاه به سبک تحت اللفظی است،‌گاه روان‌ فارسی، گاه تفسیری و گاه آمیزه ای از هر سه.


گاه جزئیات ادبی آیه را گرفته و بقیه را وانهاده است، گاه موارد کلامی را گرفته، بقیه را انداخته است؛ گاه، تفسیر آیه ای را با همه ضرورت های ادبی و تفسیری، به روایت یا روایاتی، یا آوردن مثالی، یا آوردن مسأله ای فقهی و ... خاتمه داده است. گاه ساده تر از ساده می نویسد، گاه بسیار فنی و پیچیده و سخت ‌تر از سخت!

2- مخاطب ناشناسی

مخاطب سخن در تفسیر «اطیب البیان»، مشخص نیست. چنانکه گفتیم گاه سخن ساده تر از ساده است، گاهی سخت تر از سخت!

بیان این تفسیر به گونه ای است که گاه گویا مفسر بر کرسی تدریس صرف و نحو و ادبیات عربی نشسته است. گاه در کرسی خارج فقه است؛ گاه در حلقه درس توضیح‌المسائل؛ و گاه خواجه نصیر طوسی است در تجرید الاعتقاد! که همگی خارج از محدوده تفسیرنویسی اند.
نمونه هایی را بنگریم:

- در تفسیر « بِئْسَمَا اشْتَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ...» (بقره/90)آمده است:


«
بئس» از افعال ذم است مقابل نِعْمَ که از افعال مدح است و در بئس چهار لغت است: 1- بئس به فتح باء و همزه، 2- بئس به فتح با و سکون همزه، 3- بئس به کسر باء و همزه، 4- بئس به کسر باء و سکون همزه؛ که لغت مشهور آن است؛ و بعد از افعال مدح و ذم دو اسم مرفوع واقع می شود که اولی فاعل این افعال و دومی مخصوص به مدح یا ذم است، مانند: نعم العبد ایوب، و بئس الشراب الحمیم و ممکن است فاعل اسم ذات باشد مانند دو مثال مزبور و مفادش این است که مخصوص به مدح دارای جمیع مدائح و خوبی ها و مخصوص به ذم دارای انحاء ذمائم و بدی هاست، و ممکن است فاعلش اسم معنی یا به عبارت دیگر فعلی از افعال باشد مانند آیه مورد بحث که فاعلش بئس، ماء موصوله و مخصوص به ذم کفر بما انزل الله است (طیب اصفهانی، 2/ 100-101)
ـ در تفسیر « قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِی بَنَاتِکَ مِنْ حَقٍّ وَإِنَّکَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِیدُ » (هود/ 79): [(قوم لوط) گفتند: تو که می دانی ما تمایلی به دختران تو نداریم؛ و خوب می دانی ما چه می خواهیم]، می نویسد:

«تنبیه ـ فی احکام لواطه، اولاً لواط محقق می شود به مجرد غیبوبه حشفه یا بعض آن و لو انزال نشود و جنابت می آورد و وجوب الغسل و احکام جنب بر طرفین فاعل و مفعول جاری است و این لواط چهار قسم است...» (طیب، 7/97)

در تفسیر « الَّذِینَ یأْکُلُونَ الرِّبَا...» (بقره/275) می نویسد:

«ربا دو قسم است: رباء قرضی و معاملی. ربا قرضی عبارت است از اینکه چیزی را به عنوان قرض بدهد و شرط کند که چیزی زائد بر این مال به او رد کند و فرق نمی کند که آن شیئی زائد از جنس همان عین مقروضه باشد یا شیئی دیگر حتّی اگر شرط عملی بشود و لو قرائت یک سوره از قرآن یا یک ذکر از اذکار یا شرط وصفی زائد باشد مثل جید و ردی، اما زیاده بدون شرط مانعی ندارد بلکه مستحب است و لو دائن هم بداند که مدیون آن را زیاده میدهد و داعی بر دین هم باشد؛ لکن شرط نکند که مدیون ملزم باشد به ردّ زائد. و حرمت ربا مخصوص به گیرنده نیست بلکه دهنده و واسطه و شاهد و کاتب تماماً شریک در حرمت هستند به نصّ اخبار، و طرقی در فقه برای فرار از ربوا ذکر کرده اند به اسم حیل ربا که بهترین آنها این است که قبل از قرض آن زائد را دهنده به گیرنده صلح یا هبه کند و شرط کند که این مقدار به من قرض بده تا فلان مدّت به تو رد کنم که قرض شرط صلح باشد و اما عکس آن که صلح شرط قرض شود ربا است و حرم است و این رباء قرض در همه چیز می آید.

و اما رباء معاملی که عبارت از مبادله جنس به جنس باشد در خصوص مکیل و موزون است که باید جنسین هر دو از حیث مقدار و وزن متساوی باشند ...» (طیب اصفهانی، 3/63)
ـ در تفسیر «... یحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِیاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ» (بقره/273) [افراد ناآگاه آنان را از شدت حیا، بی نیاز می پندارند] می گوید:

«یکی از اخلاق فاضله انسان عفت است بلکه سر منشأ بسیاری از اخلاق حمیده است چون در علم اخلاق، اخلاق را بر هشت قسمت تقسیم کرده اند:

1- اخلاق راجعه به قوّه عاقله، 2- به قوّه شهویه بهیمیه، 3- به قوه وهمیه شیطانیه، 4- به قوه غضبیه سبعیه، 5- به قوه وهمیه و شهویه، 6- وهمیه و غضبیه، 7- شهویه و غضبیه، 8- شهویه وهمیه و غضبیه. و از برای هر یک از این اقسام دو جنس معین کرده اند ...» (طیب، 3/60-61) (در این زمینه رک: طیب4/185-186،274)

3- خارج شدن از موضوع

در گفتار و نوشتار، دراز کردن سخن (اِطناب کلام) و آوردن کلمات و جملات معترضه در حدی که مخلّ معنا و پریشانی نباشد چندان ایرادی ندارد؛ اما گم کردن رشته کلام، از شاخه ای به شاخه ای پریدن، یا از شیر آب، یاد شیر کربلا کردن، و به قول طلبه ها «الکلام یجر الکلام» آفتی است که اعتبار سخن را کاسته و از تأثیر آن به شدت می کاهد.

یکی از بزرگترین کاستی های این تفسیر که در سرتاسر کتاب موج می زند، پراکندگی گفتار و آوردن مطالب خارج از موضوع بحث، یا خارج از دایره تفسیر است. به عنوان نمونه به موارد زیر توجه کنید:

- این تفسیر هنگامی که در آیه 108 سوره نساء می خواهد کلمه «یبیتون» را معنا کند، مینویسد:

«بیت از باب تفعیل به معنی شب را به روز آوردن است و یبیتون جمع است یعنی جماعتی که شب اجتماع میکنند و کمیسیون دارند و بر مطلبی تصمیم میگیرند؛ مثل اصحاب شیخین که شبها دور هم جمع میشدند که فردا کیانی را بیاورند و از آنها بیعت بگیرند و روزها با شمشیرهای برهنه در خانه های مهاجر و انصار را میزدند و آنها را به جبر و عنف و تهدید میبردند برای بیعت؛ تا آن شب که تصمیم گرفتند علی(علیه السلام) را برای بیعت ببرند و کردند آنچه کردند...» (همان، 4/ 197)

- در تفسیر« قَالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوَارِیرَ» (نمل/44) [(سلیمان به بلقیس) گفت: این کاخ از بلور صاف ساخته شده است] این گونه می نویسد:

«این صرح از بلور صاف ساخته شده. ممرد صاف است که هیچ چیز روی آن نباشد از گردو غبار و از همین باب است جوان امرد یعنی هنوز مو بر صورتش روئیده نشده.
مسئله امروز معمول بسیاری شاید صد نود بلکه زیادتر شده حلق لحاء تراشیدن ریش و این در شریعت اسلام حرام است و در اخبار عمل بنی مروان و بنی ‌عباس شده و بنی مروان یک دسته از بنی امیه، هستند که بعد از آنکه معاویه پسر یزید چهل روز خلافت کرد خود را خلع کرد و گفت من لیاقت خلافت ندارم مروان حکم مدعی خلافت شد و شش ماه بیشتر نگذشت که به دَرَک واصل شد و پس از او اولاد مروان خلافت کردند که آخری آنها مروان حمال بود به دست احمد سفاح کشته شد و در دوره آنها حضرت سجاد و حضرت باقرعلیهما السلام بودند.» (همان، 10/148)

- در تفسیر«أَئِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَه مِنْ دُونِ النِّسَاءِ...» [آیا به جای زنان مردان را از روی شهوت اختیار می کنند؟] می نویسد:

«... «مِنْ دُونِ النِّسَاءِ» زن اختیار نمی کنند و نزد زنها نمیروند و دارد زنها هم چون دیدند که مردان اقبال به  آنها ندارند آنها هم بین خود یک معصیت دیگری اختراع کردند و آن مساحقه بود که حرام است و تعزیر دارد و نظیر قوم لوط امروز بسیار هستند ازدواج نمی کنند از ترس مخارج و گرفتاری و آنها هم زن اختیار کردند خودداری می کنند که نطفه منعقد نشود از ترس مخارج اولاد و از اینکه زنها از زیبایی بیفتند و اگر احیاناً هم نطفه منعقد شد سقط می کنند با اینکه حرام است و تعزیر دارد دیه هم دارد به اختلاف مراتب از نطفه و علقه و مضغه و صورت بندی تا جان پیدا کردن که دیه کامل دارد و بسیار تعجب است از آقایان دکترها و دکترات که اجرت می گیرند بر این فعل حرام و دیه هم گردن آنها را می گیرد خدا لعنت کند آنکه محسن فاطمه(علیها السلام) را سقط کرد که گفتند در یکی از سه مورد بوده: یکی آن موقع که فاطمه(علیهم السلام) را بین در و دیوار فشار داد که صدای شکستن استخوان پهلو را شنید یا آن موقع که علی(علیه السلام)را طناب به گردن بردند و فاطمه(علیها السلام) مانعه شد یا آن موقع که نامه رد فدک را گرفت و پاره کرد و به لگد بچه را سقط کرد و ممکن است هر سه موقع مدخلیت داشته.» (همان، 10/160)

- در تفسیر« یخَادِعُونَ اللَّهَ وَالَّذِینَ آمَنُوا...» (بقره/9)، به خدعه منافقان در خصوص مؤمنان اشاره نموده و ناگاه به یاد صفات رذیله و عقوبات آن میافتد؛ و پانزده مورد از آنها را با روایات، شرح و بسط میدهد؛ در نتیجه 45 صفحه از کتاب را بی هیچ ارتباط با موضوع پر میکند!! (رک: همان، 1/ 316-361)

و صدها مورد دیگر از این قبیل که بدون ارتباط موضوع، حجم تفسیر را افزوده است!( رک: 11/31، 10/160، 7/49، 1/316-361، 14/249)

4- اخبار ضعیف، خرافی، اسرائیلیات و تفسیر به رأی

مرحوم آیت ‌الله طیب هر چند بنای تفسیر را بر پرهیز از اخبار ضعیف و غیر مشهور گذاشته، برداشت های قرآن را که مؤید به اخبار نباشد، تفسیر به رأی بشمار آورده، و در این راستا شماری از اخبار را مردود دانسته و مفسران زیادی را ـ بیشتر بدون ذکر نام ـ مورد مذمت و سرزنش قرار داده است؛ اما چه بسا که حرارت سخن، سرعت قلم و باورهای ذهنی، او را به دامی که از آن گریزان بوده، گرفتار کرده است.

چه باید کرد که آوردن مثال ها حجم مقاله را از حد فزون می کند و نیاوردن آن، خواننده را قانع نکرده و به تردید وا می دارد! خوشبختانه نمونه هایی در «آراء و دیدگاه های» ایشان و در دیگر بخش‌ها نشانگر چگونگی موضوع بوده است ولی باز ناگزیر به موارد کوتاهی اشاره می نماییم:
«-
بنویسید سوره یوسف را و سه روز در منزل نگاه دارید سپس در خارج منزل در دیواری دفن کنید رسول سلطان شما را دعوت می کند به خدمت او و حوائج را به اذن الهی انجام می دهد (همان، 7/ 148 – 149)

- «حضرت سلیمان(علیه السلام)سیصد زن مهریه داشت و هفتصد سریه و حضرت داود(علیه السلام)صد زن داشت» (همان، 348)!!!

در تفسیر«... قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَینِ اثْنَینِ...» [(به حضرت نوح(علیه السلام)] گفتیم که از حیوانات یک نر و ماده را سوار کشتی کن] مینویسد:

«در بعض اخبار دارد سه نوع از آنها تخلف کردند سنور که گربه باشد و فاره که موش باشد و خنزیر که خوک باشد پس از طوفان و آمدن روی زمین اسد که شیر باشد عطسه کرد دو گربه نر و ماده از دماغش افتاد و فیل عطسه کرد دو خوک از دماغش افتاد پس از آن خنزیر عطسه کرد و دو موش از دماغش افتاد»! (همان،/52)

اما در مورد تفسیر به رأی! اگر برداشت های قرآن را که مستند روایی ندارند تفسیر به رأی بدانیم، آن وقت «اطیب البیان» پر از مطالب تفسیر به رأی است که غالباً با عبارت «تحقیق کلام اینکه»، وارد آن شده است و مستندی از روایات هم بر آنها ارائه نکرده است! (رک: همان،1/ 413 و414 و429 ـ 434؛ 2/ 23 و298 و409 و437 و467؛ 3/ 77 و 98 و99 و111 و125 و...)

5- ترجمه نشدن روایات و برخی از آیات

«اطیب البیان» در تفسیر آیات،‌ شواهد زیادی از روایات و خطبه های کوتاه و بلند معصومان، و گاه آیاتی از قرآن مجید را می آورد، ولی جز در جلد اوّل، در بقیه جلدها، آن همه روایات و آیات قرآنی را بدون ترجمه وا می نهد؛ و در نتیجه تفسیرخوان فارسی را در وادی عربیت سردرگم نگه می دارد. گاه ترجمه آیات ترتیبی را نیز که به تفسیر آن می پردازد، رها نموده و بلافاصله وارد تفسیر میشود!

6- تهاجم به فرقه های مذهبی

این تفسیر به بهانه های مختلف و غالباً خارج از موضوع، تعریض‌های شدیدی به اهل سنّت و جماعت و پیشوایان و علمای آنان دارد، که گذشته از صحت و سقم آن‌ها، جز دامن زدن به آتش تفرقه و اختلاف و مخدوش نمودن برنامه های وحدت اسلامی و دارالتقریب ها که سالیانی است مراجع و مفتیان بسیاری در جهان اسلام بر آن اهتمام دارند، نتیجه ای در بر نخواهد داشت (رک: همان، 4/ 206- 208؛ 2/ 27؛ 7/ 59 و60؛ 4/ 233؛ 1/ 467؛ 7/ 111؛ 3/310؛ و ...)

7- رعایت نکردن اصول نگارش

بدیهی است که هر ساده نویسی، روان‌نویسی نیست؛ بلکه روان‌نویسی، انتخاب واژه های متداول در ادبیات نوشتاری و چیدمان درست آنها در قالب دستور زبان، با رعایت علائم نگارشی می باشد. گزینش سبک گفتاری و گویش شخصی و محلی برای نوشتار، پیام رسانی را بر مخاطب دشوار می نماید؛ هر چند که با واژگان ساده ای همراه بوده باشد.

تفسیر «اطیب البیان» چه بسا با انتخاب واژگان غریب و سبک نوشتاری به سبک گفتاری، و با رعایت نکردن اصول دستور زبان فارسی و علائم نگارشی، فهم مطلب را بر خواننده بسیار مشکل نموده است. نمونه هایی از چنین نوشتار را در مطالب پیشین ملاحظه فرمودید؛ باز نمونه های کوتاهی را ـ آن گونه که در کتاب آمده ـ در زیر میآوریم:

- «و در مخالفت نذر کفاره تعلق می گیرد و در کفاره آن اختلاف است مشهور قائلند که مثل کفاره افطار رمضان است مخیر بین عتق رقبه یا صیام شهرین یا اطعام ستین مسکینا، و بعضی گفتند مثل کفّار قسم است که اطعام ده مسکین یا کسوه ده مسکین یا عتق رقبه و اگر متمکن نباشد سه روز روز» (همان، 3/54)

- «قالوا، قوم لوط در جواب فرمایش او که فرمود: «هَؤُلاءِ بَنَاتِی هُنَّ أَطْهَرُ لَکُمْ» در این مدت مدید که ما را دعوت می کردی که ما هیچگونه اقبالی به زنها نداشتیم چنانچه بعض ابناء امروزه می گویند زن باعث گرفتاری است اولاد می آورد نفقه و کسوت و سکنی لازم دارد و این ابتلائات در آن نیست بعلاوه آنکه الذّ است نظر بضیق آن و سهل التناول است نه مهر لازم دارد نه زحمت دارد در کوچه و بازار در دسترس است.» (همان، 7/96)

- «مال حلال ممکن است بیکی از اقسام ذیل به دست انسان بیاید:

1- تملک چیزهایی که مالک نداشته باشد از قبیل حیازت ‌مباحات و احتطاب و استخراج معادن و اصطیاد و غوّاصی و نحو اینها. 2- ...» (همان، 1/214)

- «یدخلونها فاعل یدخلونها بعض گفتند جمیع این سه طبقه ظالم لنفسه بمغفرت و شفاعت مقتصد بحساب یسیر سابق بالخیرات بدون حساب بعضی گفتند خصوص سابق بالخیرات است و اثبات شیء نفی ما عدی نمیکند که مقتصد هم داخل شود ما میگوییم کسانی که قابلیت دخول داشته باشند که با ایمان از دنیا رفته باشند و لو آلوده ببعض معاصی باشند بواسط مغفرت و عفو و شفاعت و غیر اینها» (همان،/ 11-30-31)

- «... بنا از همان روزی که ساخته می شود رو بخرابی میرود. هر چه بگذرد بخرابی نزدیک‌تر میشود مخصوصاً چه بناهای محکم از سیمان و آجر و تیرآهن و سنگ ساختمان میکنند گویا هزار سال در دنیا زیست می کنند که این عمارات برای آنها باقی بمانند اگر بگویی که اینها برای فرزندان و اعقاب خود ساختمان می کنند می گوییم بدانید که در اعقاب شما این عمارات دمده میشود و طرز مد آن روز ساختمان می کنند ...» (همان، 10/97)

حال بیافزایید به این‌ها نبود فهرست در این مجلدات ضخیم، حذف پاورقی، وارد کردن مطالب مربوط به پاورقی در متن اصلی، اغلاط زیاد چاپی و استفاده از برخی از کلمات فارسی دری. (5)

8- تکرار بی ارتباط مطالب

مفسّر «اطیب البیان» از تکرار مطالب ابایی ندارد. چه بسا که کلمه ای در نوشتارش، مطلبی، روایتی یا شعری را تداعی می نماید، آن را در همان‌جا می آورد. و تا پایان تفسیر نیز هر جا با همان کلمه مواجه می شود، ‌باز همان مطلب را تکرار می نماید. مثلاً: در حین تفسیر، با رسیدن به نام «صالح»(علیه السلام)، مطلبی در ذهنش تداعی نموده و همواره آن را در طول تفسیر تکرار می نماید؛ و آن عبارت است از اینکه مینویسد:

«سه نفر از خاندان رسالت  یادی از ناقه صالح(علیه السلام)کردند: یکی صدیقه طاهرهو ماکان ناقه صالح و فصیلها بالفضل عندالله الا دونی»؛ و یکی ابی عبدالله در شهادت طفل رضیع «رب لایکون اهون الیک من فصیل»؛ و یکی حضرت هادی(علیه السلام)در مورد متوکل که فرمود: بای من افضل از ناقه صالح(علیه السلام)است.» (رک: همان، 5/ 371؛ 7/81؛ 10/ 72 و 77 و 155؛ 11/ 423؛ 12/383 و 360؛ 14/ 104)

برخی، وجه بارز این تفسیر را دقّت در روایات قرآنی عنوان کرده اند؛ ولی هیچ نقد علمی و مطابق معیارهای حدیث شناسی در آن دیده نمیشود. تنها بی اعتنایی به تفاسیر و روایات عامّه و رد کلامی آنها ملاک نقد روایی این تفسیر است؛ و این در حالی است که به روایات ضعیف بسیاری از کتب شیعه اعتماد نموده و بر آنها استناد کرده است؛ چنانکه گاه روایتی میآورد که جز در «اطیب البیان»، در هیچیک از منابع شیعی نشانی از آن نیست!(6)

تکرار مطالب مختلف در سرتاسر تفسیر و علاقه مفسّر فقید به آوردن مطالب خارج از موضوع تفسیری، بر حجم کتاب، بسیار افزوده است؛ چنانکه این تفسیر 14 جلدی با ویرایش و تنقیح لازم و حذف مطالب خارج از موضوع و تکراری، در چهار یا پنج جلد قابل عرضه خواهد بود.

نتیجه

تفسیر «اطیب البیان»، تفسیری آمیخته با ادبیات، کلام، فقه، اخلاق و روایات است که به زبان فارسی تدوین یافته است. با توجه به سبک نوشتاری آن که منحصر به فرد است، نامگذاری آن به «تفسیر مجلسی» مناسبتر از نامگذاری آن در ردیف دیگر گرایش‌های تفسیری است.
این تفسیر، مطالب تفسیری و غیر تفسیری خوبی را در بر دارد؛ اما نمود مطالب غیرتفسیری آن بسیار بیش‌تر است.

چیدمان سخن در این تفسیر، تابع نظم و نسق خاصی نبوده و پیوند و انسجام کلام در آن کمتر دیده میشود. متن عربی روایات که بخش زیادی از این تفسیر را تشکیل می دهد ـ جز در جلد اول در بقیه جلدها ـ بدون ترجمه اند. شواهد قرآنی هم که در متن تفسیر مورد استناد قرار گرفته همان گونه اند. گاه آیات اصلی هم فاقد ترجمه است.

در این تفسیر، مخاطب کلام مشخص نیست، گاه ساده تر از ساده می نویسد، گاه سخت تر از سخت! رعایت نشدن اصول و علائم نگارشی و حاکمیت سبک گفتاری و گویشی بر نوشتاری تفسیر، پیام رسانی را پیچیده تر ساخته است.

نویسنده: حسن رهبری







پی نوشتها:

1. مجله حوزه، شماره 33،/31ـ 47.

2. ایشان رؤیای خود را ابتدا در مقدمه تفسیر به صورت کوتاه و سربسته و بار دیگر در جلد پایان به تفصیل بیان می کند. (رک: اطیب البیان، 1/2و3؛ 14/ 280)

3. اطیب گاهی مولوی را تکفیر می نماید ـ (رک: همان، 2/260 و 261)

4. البته کتب فقهی شیعه، روزه اول ماه محرم تا روز تاسوعا را مستحب ویژه عنوان کرده اند.

5. مانند: مرا و را، بارداه = وارده، نبادا = مبادا، همچه = همچو، ربوا = ربا و …

6. نمونه ای از آن عبارت از این است: «قال الامام عسکری(علیه السلام): «نحن حجج الله علی خلقه و جدتنا فاطمه حجة علینا» ـ (همان، 13/225) متأسفانه این حدیث ضعیف و فاقد مدرک، دستاویزی شده بر عده ای از علاقمندان افراطی تا در فقرات اذان نام حضرت فاطمه(علیها السلام) را بر آن بیفزایند؛ در حالی که شهادت به ولایت حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) جزو اذان نبوده و فقط به قصد رجاء میتوان اداء نمود!

منبع: پرتال نشریات دفتر تبلیغات اسلامی(تاریخ بازبینی: 13/12/92)


لینک گفتارهای قرآنی عنوان شده در نقد این مقاله:

اشاره های قرآنی و پرسشهای انسانی: https://www.academia.edu/12364969

آفتهای کارامدی قرآن(افلایتدبّرون القرآن؟): https://www.academia.edu/7361057


دوازدهم خرداد 1400 برابر با دوم ژوئن 2021 و مصادف با یازدهمین سالگرد مهاجرتم

نقد، و ویرایش علمی و فنی از: احمد شمّاع زاده