هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

سهروردی در دادگاه جهل مقدس

سهروردی در دادگاه جهل مقدس


در گزارش شب بزرگداشت شیخ شهاب الدین سهروردی - مشهور به شیخ اشراق (549 - 587 هجری قمری)، فیلسوف عارف مسلک و حکیم اشراقی قرن ششم هجری که به همت مجله بخارا برگزار شده بود جمعی از اهل ادب و فلسفه در آن شرکت و برخی نیز سخنرانی کرده بودند و یکی از مطالب این گزارش سخنرانی دکتر مصطفی محقق داماد با عنوان "سهروردی در دادگاه جهل مقدس" بود. مشابهت بسیار زیاد میان زمینه برقراری "دادگاه" و نحوه رفتار قاضی و نیز فرجام دادرسی برای محاکمه شیخ اشراق با دادگاههای فرمایشی که در همه زمانها رخ مینماید بسیار جالب و آموزنده است از جمله دادگاههای کالونی در صدور آسان حکم کفر و ارتداد از سوی منتقدین به اندیشه کالون، دادگاه های تفتیش عقاید یا انگیزیسیون در سده های میانه و صدور احکام پیشداوری شده حداکثری (به اشد مجازات).

داستان در دوره حکومت صلاح الدین ایوبی در شهر حلب اتفاق میافتد. یحیی پسر حبش (برخاسته از خانواده ای مرفه و کردتبار، زاده قریه سهرورد از توابع زنجان) که بعدها شهاب الدین سهروردی نام گرفت، پس از فراگرفتن اصول شریعت و حکمت در مراغه و اصفهان، به دیاربکر و آناتولی (استانبول) و در آخر به شامات (سوریه کنونی) میرود و در شهر حلب اقامت میگزیند؛ و از حمایت امیرزاده ملک ظاهر، پسر صلاح الدین، که مجذوب اندیشه های شیخ جوان شده بود برخوردار میشود. دیری نمیگذرد که کار بحث و مناظره‌ حکیم جوان و بی پروا در بیان باورها و نظرات عارفانه و غیر متعارف خود با علمای قشری و مجریان شریعت و قضات بالامیگیرد.

بیان صریح اعتقادات باطنی سهروردی و برتری آشکار در بحثهای نظری بر مخالفین فکری اش، خشم عالمان قشری مسلک را بر علیه او برمی انگیزد و اورا متهم به ابراز عقاید خلاف اصول دین و معاندت با شرایع آسمانی میکنند و خون او را مباح میشمرند. آنها از ملک ظاهر، که سهروردی را در کنف حمایت خود داشته، میخواهند که او را به قتل برساند. ملک ظاهراز این خواسته سر باز میزند، و مخالفان به خود صلاح الدین متوسل وخواستار محاکمه علنی او میشوندبه دلیل قرابت واژگان اندیشه های عرفانی- باطنی سهروردی به ادبیات اسماعیلیه و فاطمیون؛ قضات حلب به راحتی می‌توانستند برای وی پرونده‌ای محکمه پسند حول اتهاماتی همچون الحاد، فساد در دین و دعوی نبوت بسازند، با احراز جرم ارتداد و کفر و لاجرم صدور حکم مرگ. صلاح الدین نیز که پس از پیروزی بر صلیبیون و آزاد کردن شام و نیز در هم کوبیدن فاطمیون باطنگرای مصر، خود را نیازمند حمایت علمای بلاد میدیده خواسته آنها را بر میآورد.

آورده اند که صلاح‌الدین به پسرش نامه‌ ای نوشت و دستور قتل "سهروردی" را صادر کرد. ملک ظاهرنیز برغم میل باطنی خود شیخ را در اوائل ماه رجب سال 587 (ه.ق.) به محبس فرستاد، که تا پایان ماه ذی الحجه همان سال (حدود شش ماه) به طول انجامیدمحاکمه شیخ در خلال دوره محبس صورت گرفت. سهروردی خود نیز به آن رضایت داد تا برتری اندیشه هایش را به رخ فقیهان قشری بکشد. محاکمه ای طی سه روز در میدان شهر انجام گرفت که در یک سوی آن حکیم جوان قرار داشت و در سوی دیگر هشت تن از فقیهان سنتی آن دیار به سرکردگی شیخ زین الدین پرنفوذ و به میانداری قاضی رکن الدین. پس از سه روز سوال و جواب، محاکمه کنندگان که از آغاز قصد جان شیخ اشراق را داشتند، علاوه بر گناهان بسیار از جمله داشتن مرام مجوسی (زرتشتی)، به دو دلیل عمده رای به اعدام او دادند:

اول به خاطر عدم اعتقاد به ختم نبوت و دوم به جرم فساد اعتقادی بخصوص در مورد خلافت که دیدگاه او را با دیدگاه باطنیون یکی میدانستند. در جریان محاکمه، قاضی رکن الدین او را به خاطر رازونیازهای سحرگاهی اش رو به مشرق و طلوع خورشید، مهر پرست و بت پرست خواند.

سهروردی پس از صدور این حکم به میل خود در سیاهچال قلعه حلب که در آنجا زندانی بود، به چلّه نشست. درست روز چهلم بود که صلاح الدین ایوبی به اصرار فقهای حلب و بر خلاف میل پسرش امیر ظاهر، دستور اجرای حکم را صادر کرد. آورده اند که هنگامی که دژخیمان به سیاهچال رفتند تا او را پای چوبه دار بیاورند، دیدند که جان به جان آفرین تسلیم کرده و جز پوست و استخوان از او برجای نیست. بناچار بنا به خواست علما و مومنانی که شب گذشته در پنج مسجد شهر اعلام کرده بودند که فردا صبح این ایرانی کافر به دار آویخته خواهد شد، او را پای چوبه دار آوردند و جسد بی جانش را بالا کشیدند. از همین روی است که در تذکره ها آمده است که سهروردی در سن 38 سالگی به نحو مرموزی از دنیا رفت. به روایتی او را به دار آویختند و به روایتی دیگر او را خفه کردند. برخی نیز گفته‌اند، وقتی شیخ فهمید، قصد کشتن او را دارند، خواست تا به او غذا ندهند تا جان از بدنش خارج شود. روز جمعه آخر ذی الحجه سال 587 هجری قمری زمان مرگ او اعلام شده است. تذکره نویسان او را شیخ مقتول و پیروانش او را شیخ شهید لقب داده‌اند.

جمع بندی محقق داماد از نحوه دفاع سهروردی در "دادگاه" حلب چنین است:

"سهروردی به آسانی میتوانست به میدان قاضی حلب آید و از دریچه عقل و نقل اورا مجاب نماید. چرا چنین نکرده است؟ به نظر میرسد سهروردی عمق فاجعه را دریافته بود. او فهمیده بود تمسک متهم برای دفاع به استدلالات قضائی در محکمه ای معنی دارد که دادرسی عادلانه برقرار باشد و دادرسی عادلانه شرط نخستینش آزادی دادرس از هر گونه فشاراست".

به اظهار محقق داماد در سخنرانی مورد اشاره، سهروردی در جریان محاکمه ای که برایش تدارک شده بود، بگونه ای بحث میکند که "گوئی چیزی از علم شریعت نمیداند و لذا راه نجات را نگزیده است". در مورد اتهام "ادعای نبوت"، نقل شده است که قاضی دادگاه از وی میپرسد "تو در برخی از تصانیف خود نوشته ای که خداوند قادر است که پیامبر دیگری بیافریند، صحیح است؟ گفت آری نوشته ام . قاضی گفت این امری محال است. سهروردی پرسید دلیل بر محالیت آن چیست مگر نه این است که خداوند قادر است بر تمام امور ممکن و این امری ممکن است!"

سهروردی در رد اتهام قاضی رکن الدین میگوید: "من به عنوان یک مسلمان همه اصول شریعت را پذیرفته ام و همه فروع آنرا که بر من واجب است، به جای میآورم. اما به عنوان یک حکیم هم به اصول و مسائل حکمت پایبندم، چنانکه ابن سینا به اصول و قوانین فلسفه مشاء پایبند بود و این کار منافاتی با مسلمان بودن او نداشت. من هم به اصول و مسائل حکمت اشراق پایبندم. در آئین اشراقیان، بزرگداشت خورشید که منبع نور و گرماست، لازم است. خورشید خود مظهری است از فرشته مهر که جهانیان را صلای عشق و عرفان میدهد. در سنت اشراق همه در جستجوی نورند و از ظلمت میگریزند. نماز نور میخوانند و در حوض مهتاب شستشو میکنند. تشنه جرعه ای از نور و اشراق اند".

دکتر یثربی در کتاب "قلعه و قلندر" داستان تبادل نظر میان سهروردی و فخرالدین ماردینی (اهل مارد- Mared) از مشایخ دیاربکر را آورده است، که تفاوت بنیادی میان فهم سهروردی از دین و روش و منش عملی اش با علما و شریعتمداران رسمی زمانه را به روشنی نشان میدهد؛ که همان تفاوت در نهایت به فرجام محاکمه در حلب انجامید. تصویری که ماردینی از حکیم جوان به دوستان خود ارائه میدهد بسیار گویاست: "نمیدانید که این جوان به چه آتشی می‌سوزد و با چه شعله‌ای می‌درخشد. در عمر خود کسی را که همانند آن باشد ندیده‌ام. اما از افراط ِ شور او و از بی احتیاطی او در حفظ زبان خود، نسبت به او بیمناکم. از آن می‌ترسم که این افراط و بی احتیاطی به بهای جانش تمام شود". ماردینی زمانی نسبت به فرجام کار شیخ نگران می‌شود که این تبادل نظر صورت می گیرد:

سهروردی:  "اما سرورم روزگار بدی است .حکام و امرا فاجر و ستمکارند، علما به کار خود مشغولند و چیزی که ندارند درد دین است . این توده ستمکش چه بخواهند و بدانند و چه نخواهند و ندانند، نه دنیا دارند و نه دین! گویی برای آن آفریده شده اند تا شب و روز جان بکنند و این زندگی دوزخی را تحمل کنند؛ تا برای مشتی پستتر از چارپایان که خود را سایه خدا و جانشین مصطفی میدانند، زندگی پر تجمل بهشت گونه ای فراهم سازند! روزی نیست که شاهد قتل و تجاوز نباشیم .سرورم! پس تکلیف ما چیست؟ آنان که اهل علم و معرفت اند، البته نه به ادعا بلکه واقعا فهمی از دین و شریعت داشته، بویی از باطن و حقیقت برده باشند، در شرایط کنونی جامعه سه راه بیشتر ندارند:

یا باید به خدمت این ناکسان در آیند؛ یا گوشه گیرند و کاری به کار کسی نداشته باشند؛ یا آنکه به وظیفه عمل کنند و به فکر دنیا و دین مردم باشند یعنی همین طبقه عظیم زحمت کش و مظلوم!

سرورم من راه سوم را برگزیده ام .از نتایج و عواقب آن هم تا حدودی آگاهم .چنانکه میفرمایید غریب و بیکس هم هستم ! اما چه پناهی بهتر از خدا؟ و چه تکیه گاهی استوارتر از حقیقت؟ مرا باکی نیست! اینان کوچکتر از آنند که به شمار آیند. علی بن ابی طالب کرم الله وجهه، روزی از ابن عباس پرسید: این پای افراز که پارگی اش را میدوزم چند میارزد؟ ابن عباس گفت:-هیچ! علی گفت: فرمانروایی بر شما از این هم کم بهاتر است.

سرورم این بهای خلافت و امارت علی است، تا چه رسد به حکومت این فاسدها. اینها و حکومتشان نه تنها پشیزی نمیارزند، بلکه اسباب ننگ هم هستند. انسان را آلوده میکنند. وقت خود را خراب نکنیم !اینان کی اند؟

ماردینی: چه میگویی شهاب الدین؟ به هر حال دنیا در دست اینهاست. اینها خود را مالک جان و مال و صاحب اختیار مرگ و زندگی مردم میدانند. همانند نمرود بر این باورند که آنان اند که یکی را میکشند و به دیگری اجازه زنده ماندن میدهند. چرا کار از دستشان برنمیآید؟ اینان مثل آب خوردن آدم میکشند، این دارزدنها و گردنزدنهای علنی بیشتر برای آن است که مردم بدانند که با که طرفند". (نقل از کتاب قلعه و قلندر، نوشته دکتر سید یحیی یثربی، ص 218 -219)

رسولان عام خداوند(برگزیدگان الهی)

رسولان عام خداوند


(برگزیدگان الهی)

میدانیم که:

-         انبیاء(پیامبران) و مرسلین(رسولان) کسانی هستند که رابط میان آفریدگار و آفریده اند.

-         وظیفه انبیاء فراقومیتی و فراملیتی بلکه فراگیر و جهانشمول بوده است.

-         وظیفه رسولان محدود به قوم خود و دیگر اقوام نزدیک بوده است.

-         پیامبران رسول نیز بوده اند زیرا وظیفه هدایت قوم خویش را نیز برعهده داشته اند ولی رسولان پیامبر نبوده اند زیرا رسالتشان جهانشمول نبوده است.

-         شمار پیامران کم و شمار رسولان بسیار زیاد بوده است.

-         پیامبران تنها از میان انسانها برای انس و جن برگزیده میشده اند(بویژه پیامبران اولوالعزم) ولی رسولان انس برای انسانها و رسولان جن برای جنها برگزیده میشده اند.

-         گاهی فرشتگان به عنوان رسول برای راهنمایی و آموزش جن و انس اعزام میشده اند.

 

باید بدانیم که:

باب نبوت(پیام آوری) با بعثت حضرت ختمی مرتبت پیامبر اکرم اسلام بسته شده ولی در رسالت هیچگاه بسته نشده و هیچگاه خداوند بندگانش را رها نکرده است. بلکه بلافاصله پس از ختم نبوت در رسالت را با امامت امام علی تداوم بخشید. به اعتقاد شیعیان یازده فرزند امام علی با داشتن عنوان امامت رسالت پیامبران را ادامه داده اند.

ولی خداوند رسولان دیگری نیز دارد و هر از چند گاهی گوشه چشمی بر ما خاکیان میاندازد و رسولی را برمیگزیند تا بندگانش را با هدفها و حقایق زندگی آشنا و برای رسیدن به آن هدفها و حقیقتها یاری رسانند. آنان رسولان عام خداوندند.

تفاوت رسولان عام با رسولان خاص آن است که آن رسولان خاص میدانستند که رسول اند و خداوند وظیفه رسالتشان را مستقیماً به آنان خاطرنشان میکرده ولی رسولان عام از یک چنین ویژگی برخوردار نیستند. به همین دلیل آنان را رسولان عام خواندیم.  

ولی نکته ای مهم این است که: گستره رسالت رسولان عام مانند رسولان خاص محدود به قوم خود نمیشود بلکه فراملیتی و جهانی یعنی پیامبرگونه است!

 

نمونه هایی از رسولان عام خداوند:

استوانه های اهل باطن همچون جلال الدین مولوی و بویژه شهاب الدین سهروردی که میگفت خداوند قادر است پیامبر دیگری بیافریند میخواستند بگویند که با بسته شدن در نبوت- باب رسالت بسته نشده و نباید بشود بلکه کسانی همچون ما رسول عام خداوندیم.

بهتر آن بود که سهروردی به جای به کارگیری واژه پیامبر واژه رسول را به کار میگرفت و مثالی هم میآورد تا قشریون و اهل ظاهر او را متهم به تکفیر نکنند و جانش را بر سر این حقیقت مگذارد.

ابن سینا نیز ممکن است عقایدی همانند سهروردی و مولانا داشته که برخی او را تکفیر کردند. وی در پاسخ به تکفیرکنندگان قشری مسلکش میگوید:

              کفر چو منی گزاف و آسان نبود                           محکمتر از ایمان من ایمان نبود

              در دهر یکی چو من و آنهم کافر!؟                    پس در همه دهر یک مسلمان نبود

 

در همین راستا در بهشت!‌ آنچنانی یا اینچنینی آورده ام:

خداوند در سالهای آغازین قرن بیستم آن پروفسور مسلمان(عبدالله یوسف علی پاکستانی) را برای بیان چنین تصور بکری از آخرت رهنمون شده و این پروفسور مسیحی(ابن الکساندر جراح مغز آمریکایی) را برای تایید نظر او در سالهای آغازین این قرن.

درست است که باب نبوت با بعثت محمد(ص) بسته شده ولی رحمتها و حکمتهای الهی همواره ساری و جاری بوده است. بدین دلیل خداوند منان هر از چندگاهی به مصداق آیه الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا گوشه چشمی خاص بر ما خاکیان میاندازد و نور هدایتش را بر کسانیکه در راه او(دستیابی به آیات- نشانه ها و رموز طبیعت) همت میگمارند میافکند. آنان رسولان عام خداوندند. نستوهانی که تلاشهایشان برای بندگان خدا با هدایت الهی به نتیجه رسیده و خود چراغ هدایت آدمیان شده اند. – پایان نقل

همچون افلاطون و جالینوس از دوران کهن تاریخ و ابن سینا و لئوناردوداوینچی(کاشف نسبت الهی) از سده های میانه و ادوارد کیس آمریکایی و اینشتاین و ادیسون از دوران معاصر.

×××××

قرآن کریم و رسولان عام:

در قرآن کریم بدون ذکر عنوان رسولان عام نمونه هایی از آنان آمده است که مشهورترینشان لقمان حکیم است.(از آن رو که خداوند میفرماید حکمت به او عطاکردیم وی را حکیم خوانده اند) و نیز آصف بن برخیا وزیر حضرت سلیمان(ع) که طبق نظر قرآن علم کتاب(آگاهی به رموز طبیعت) داشته است. قرآن کریم بدون ذکر نام از وی یادکرده است. سومین شخصی که قرآن کریم با عنوان ذوالقرنین از وی یادکرده نیز رسول عام و محبوب درگاه الهی بوده است. او کسی جز کورش کبیر نیست که به واقعیت نزدیکتر است. بویژه آنگاه که آیات قرآن کریم پیرامون ذوالقرنین را با آیات تورات(اشعیاء- 45) درباره کورش کبیر مقایسه کنیم دیگر چیزی برای تشکیک باقی نمیماند.

دیگرانی نیز هستند همچون مؤمن آل فرعون در سوره مؤمن(آیات بیست و هشت تا چهل و پنج):

در این آیات مؤمن آل فرعون که ایمان خود را به خداوند مخفی نگاه داشته بود نکته هایی را به فرعون و قومش یاداوری و گوشزد میکند که پیامبران یاداور میشده اند! و جالبتر آنکه در همین آیات وی میگوید: پس از مرگ یوسف گفتید خداوند پس از وی رسولی را برنمیانگیزد! (یعنی باب رسالت بسته میشود!) و خداوند کسی را که مسرف شکاک است گمراه میکند.(یعنی عقیده بر بسته شدن باب رسالت گمراهی محض است.)

پس از این سخنان باز هم وی نکته هایی را یاداوری میکند که همه پیامبران به کافران گوشزد و مردم را به یگانگی دعوت میکرده اند!! یعنی درست همان وظیفه رسولان خاص را انجام میدهد در حالی که او(مؤمن آل فرعون) تنها رسول عام بوده و قرآن کریم اشاره ای نکرده که وی رسول و پیام آوری خاص بوده است.

همین نکته های باریکتر از مو در مورد لقمان حکیم نیز صادق است. وی نیز در ظاهر به فرزندش ولی در اصل به تمام انسانها درس اخلاق میدهد و نکته های اخلاقی را یاداور میشود که در رأس همه دوری از شرک ورزی به خداوند یعنی اساس دعوت انبیاء! است. در هشت آیه نسبتاً بلندی که خداوند ویژه او کرده سخنان مستقیم خداوند با آدمیان و پندهای وی به فرزندش چنان با یکدیگر درامیخته که جداکردن آنها کار ساده ای نیست که این خود نکته ای است و خداوند میخواهد بگوید: درسهای رسولان عام خود را ما بر زبانشان جاری میسازیم و پشت افکارشان ما قرار داریم!!

نکته ای مهم که اهمیت رسول عام بودن را در پیشگاه خداوند میرساند این است که خداوند نام سوره هایی را که در آنها لقمان حکیم و مؤمن آل فرعون معرفی شده اند و دعوت به حق میکنند با نام آنان نامگذاری کرده است!: لقمان و مؤمن

از آیات قرآن نکته دیگری در مورد رسولان عام خداوند دستگیرمان میشود و آن  اینکه:

رسولان عام خداوند در طول بعثت انبیاء یعنی پیش از ختم نبوت همواره وجود داشته اند.

و نتیجه میگیریم:‌ پس از ختم نبوت به طریق اولی و الزاماً باید وجود داشته باشند!!

خداوند در آیه شصت سوره زخرف بر این الزام تأکید میفرماید:

ولو نشاء لجعلنا منکم ملائکه فی الارض یخلفون(و اگر بخواهیم الزاماً قرارمیدهیم از خودتان فرشتگانی در زمین به جانشینی) یعنی برخی از شما را فرشته گونه میکنیم و رسالت فرشتگان در زمین را به شما میسپاریم!

با توجه به اینکه طبق آیات قرآن گاهی فرشتگان به عنوان رسول برای راهنمایی و آموزش جن و انس اعزام میشده اند منظور خداوند این است که شما(آدمیان و جنیان) را به عنوان رسول عام جانشین خود در زمین قرار میدهیم!

اینهم تأکیدی است در راستای بازشناسی جایگاهمان در امکان رسول عام شدنمان!

الحمدلله الذی هدانا لهذا و ماکنا لنهتدی لولا ان هداناالله

دیماه نودوسه- احمد شماع زاده