نماهنگ هستی
انا لله
به جهان خرم از آنم که جهان خرم ازوست
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
(انّی کنت کنزاً مخفیاً فاحببت ان اعرف فخلقت الخلق)
آغاز آفرینش، با ظهور و انفطار «ذرّه خداوندی»
بسم الله الذی خلق النور من النور
پیدایش «عرش» بی سامان و ناپایدار
وکان عرشه علی الماء
عرش از شدت انفطار و ناپایداری همچون خانه ای بر آب بود!
شکل گیری سیستم کیهانی
آفرینش حلزون کیهانی با هفت لایه در شش مرحله و آرام گرفتن عرش
خلق السّماوات والارض و ما بینهما فی ستّه ایامٍ ثم استوی علی العرش ...فقضیهنّ سبع سماواتٍ فی یومین و اوحی فی کل سماءٍ امرها
پیدایش سیستم کیهانی
شکلگیری سیستم حیاتی
فروفرستادن آب و مایه های زندگی از فضای کیهانی بر زمین و پیدایش تکیاختگان آغازین
و انزلنا من السّماء ماءَ بقدرٍ فاسکنّاه فی الارض
و انزلنا لکم ثمانیة ازواج من الانعام
(هشت جفت کروموزوم برای شما فروفرستادیم)
و جعلنا من الماء کلّ شیءٍ حیّ
پیدایش سیستم حیاتی
تکامل سیستم حیاتی و پیدایش گونه های مختلف جانداران
والله خلق کلّ دابّه من ماء *و من آیاته خلق السّماوات والارض و ما بثّ فیها من دابّه *هوالذی خلق من الماء بشراً فجعله نسباً و صهراً (جبلّة الاولین)
پیدایش کاملترین انسان نما (انسان نئاندرتال)
آفرینش جن (هموساپینها) از حرارت (انرژی حرارتی)
والجانّ خلقناه من قبل من نارالسّموم *و خلق الجان من مارج من نار
پیداش جن
آفرینش بشراز گل (ماده)
انّی خالقٌ بشراً من طین
آفرینش بشر(کالبد)
تکامل کالبد، آراستن و پیراستن کالبد (تسویه)،
دمیدن روح الهی در کالبد تکامل یافته و تسویه شده، و سجده فرشتگان
بدأ خلق الانسان من طین ثم جعل نسله من سلاله من ماءٍ مهین ثمّ سوّاه و نفخ فیه من روحه *فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین
پیدایش آدم
با دو بازوی «دانش» و «ایمان»
روشنگری (یک):
هرچند طرح شماتیک کامپیوتری نماهنگ هستی تا همینجا هم دارای کمبودهای بسیاری است، ولی نظر به اینکه در این مرحله، این طرح از سادگی به پیچیدگی میرود؛ و از سوی دیگر تخصصی در طراحی کامپیوتری ندارم، نمیتوانم آن را ادامه دهم.
در این مرحله دو بازوی دانش و ایمان انسان، با کنش واکنشها و تأثیر و تأثرهایی که بر یکدیگر و بر انسان و جامعه او دارند، به ترتیب فرهنگ مادی و فرهنگ معنوی انسان را شکل میدهند؛ که منجر به شکلگیری سیستم مدنی میشود. کارکرد درست سیستم مدنی، انسان را متمدن میسازد.
شکلگیری سیستم مدنی
تکامل سیستم مدنی
پیدایش تمدنها
عاشقم بر همه عالم که همه عالم ازوست
و انا الیه راجعون
روشنگری (دو):
بخشهای کیهانشانسی و انسانشناسی «نماهنگ هستی» به صورت گفتارهایی به نگارش درآمده که جهت مستندکردن نماهنگ، و نیز سهولت دسترسی پژوهشگران، لینک آنها را در اینجا میآورم:
کیهانشناسی
• تأیید علمی منشأ حیات در قرآن: https://www.academia.edu/7503918
• مهبانگ یا آغاز کار کیهان در قرآن: https://www.academia.edu/11202947
• ظرافتها و دقایق آفرینش کیهان در قرآن: https://www.academia.edu/46793933
• سازمان کیهان در قرآن: https://www.academia.edu/5676571
• گسترش کیهان در قرآن: https://www.academia.edu/7656862
• ساختار شماتیک کیهان: https://www.academia.edu/36815821
• مدلی مدرن، برای کیهان: https://www.academia.edu/5676568
• کیهان، سیستمی نه بعدی: https://www.academia.edu/23026305
• مهنورد یا پایان کار کیهان در قرآن: https://www.academia.edu/12376486
• جهانهای متوازی و متوالی در قرآن: https://www.academia.edu/33424983
• پردازش چند مفهوم سازمانی کیهان: https://www.academia.edu/12303832
• کیهان؛ کامپیوتری کلان و فراگیر: https://www.academia.edu/37399934
• ایستگاههای فضائی و سفرهای کیهانی در قرآن: https://www.academia.edu/11957899
•آفرینش کیهان! در شش یا هشت روز(دوره)؟: https://www.academia.edu/45484181
انسانشناسی
• بررسی جایگاه انسانهای پیشین و انسان امروزی: https://www.academia.edu/10055759
• جن، موجودی که از نو باید شناخت: https://www.academia.edu/12376472
• آزمونهای علمی و عقیدتی «آدم»: https://www.academia.edu/45050385
• قرآن و ژنتیک، معجزه ای از قرآن: https://www.academia.edu/8327057
• فلسفه آفرینش و هبوط انسان: https://www.academia.edu/50766034
• آنگاه که پای انسانشناس در گل میماند!: https://www.academia.edu/11354348
• دگرگونی اساسی در نظریه تکامل انسان: https://www.academia.edu/6987500
• چهارپایان ویژه قرآنی یا کروموزومها: https://www.academia.edu/12408571
• نظریه تکامل انسان و چالشی دیگر!! https://www.academia.edu/36606009
• زایش، آغاز آفرینش: https://www.academia.edu/47605287
• گامی در خودشناسی: https://www.academia.edu/12078728
• انسان نمادساز: https://www.academia.edu/9096115
آماده سازی، نگارش و ویرایش: سال 1393
ویرایش دوم: آبان 1399
ویرایش سوم: دیماه 1399
ویرایش چهارم: مهر 1401
احمد شمّاع زاده
حل شدن پارادوکس دوقلوهای آینشتاین
احمد شمّاع زاده
طبق نظر آینشتاین در پارادوکس دوقلوها، یک روز زندگی در بعد چهارم، معادل 66666 روز در جهان سه بعدی ماست.
با توجه به اینکه کیهان سیستمی 9 بعدی است و نه تک بعدی، جهان چهار بعدی، یکی از جهانها یا کیهانکهای هفتگانه کیهان بزرگ است.
بدین ترتیب عنوان بعد چهارم زمان است، که مبدع آن آینشتاین بوده است، از اعتبار ساقط میشود؛ و زمان در هر کیهانکی ویژه همان کیهانک است؛ و بهتر است عنوان کنیم:
هر کیهانک دارای جایگاه (Spacetime) ویژه خود است.
با توجه به نظری که در پژوهش کیهان سیستمی 9 بعدی به اثبات رسید، زمان در کیهانکی که دارای چهاربعد است (کیهانک ششم)، تنها ده برابر از کیهانک سه بعدی ما (کیهانک هفتم) کندتر است و نه 66666 برابر.
موضوع بسیار ساده است؛ و دلیل خطای آینشتاین و پارادوکس جلوه کردن مثال او برای تفهیم مفهوم جایگاه، این بود که وی نمیدانست کیهان، دارای هفت کیهانک با هفت جایگاه است.
راهنمای نگارنده در رسیدن به شناخت این اصل مهم در کیهانشناسی، تنها چند آیه از قرآن کریم بوده است و نه بیشتر!
برای آگاهی بیشتر، کیهان سیستمی نه بعدی، به زبانهای فارسی و انگلیسی را ببینید:
The Universe, a Nine Dimension System:
https://www.academia.edu/23710171
کیهان، سیستمی نه بعدی: https://www.academia.edu/23026305
شهریور 1402
احمد شمّاع زاده
کیهان، سیستمی 9 بعدی
احمد شمّاع زاده
در گفتار سازمان کیهان در قرآن، دانستیم که کیهان سه بخش دارد، و چگونه هر بخش در ارتباط با دو بخش دیگر قرار میگیرد؛ و با توجه به گفتار مدلی مدرن برای کیهان (شکل کیهان در قرآن)، دانستیم که شکل ساختاری کیهان حلزونی است. اما موضوعی که در این گفتار به آن می پردازم این است که این سه بخش در حلزون کیهانی دارای چه جایگاهی هستند، و کارکرد حلزون کیهانی چگونه است؛ و حلزون کیهانی چه ساختاری دارد، و ویژگیهای این ساختار چیست؟
آیه آخر سورة طلاق:
اللهالذی خلق سبع سموات و منالارض مثلهنّ یتنزّلالامر بینهنّ لتعلموا انالله علی کل شیء قدیر و انالله قد احاط بکلّ شیء علماً
تنها آیهای که ساختار درونی سیستم کیهانی را مشخصمیسازد، این آیه است؛ ولی متأسفانه به واسطه کجفهمی و بدفهمی و تعبیر و تفسیرهای مفسرین اولیه، و به تبع آنان مفسرین بعدی قرآن، آیه به نادرستی ترجمه شده و ارزش آن درک نشده است؛ زیرا این آیه، آیه ویژه ای است که در جای ویژه ای از قرآن قرار گرفته که هیچ ربطی به سوره طلاق و آیات طلاق ندارد و این نمیتواند اتفاقی رخ داده باشد؛ بلکه وصله ناجور بودن این آیه در این سوره، نشان از آن دارد که خداوند خواسته است نکته مهمی در کیهانشناسی قرآنی از قلم نیفتد.
مسلّم است فهم مفهوم این آیه برای همگان تاکنون دیریاب بوده، و توقعی هم از کسانی که در ساختار کیهان پژوهش نکردهاند، نیست؛ ولی با فهم درست آن، دیدگاه ما از ساختار کیهان دگرگونه میشود؛ و متوجه میشویم که حلزون کیهانی دارای هفت آسمان و هفت زمین است.
به عبارتی دیگر، حلزون کیهانی آسمان- زمینها یا لایه های هفتگانه ای دارد. به منظور ساده کردن موضوع، هر یک از آسمان- زمین ها را کیهانک (مینی یونیورس) مینامیم.
نکته مهم دیگری که این آیه به دست ما میدهد این است که هرچه کیهانکهای هفتگانه حلزون کیهانی از مرکز دور میشوند، تنزّل درجه می یابند. که در این مقاله به این موضوع می پردازیم که تنزّل درجه در بخشهای کیهان به چه معناست.
بررسی واژگانی آیه به منظور فهم آن:
واژه تتنزّل در آیه، مضارع فعل تنزّل در باب تفعّل است. پیرامون باب تفعّل در دستور زبان عربی آمده است که از این باب برای درخواست انجام یک کار یا تحمیل آن استفاده میشود. همچنین میتوانیم از آن برای اثرپذیری باب تفعیل استفاده کنیم.
از سوی دیگر معنای تنزّل کاهش یافتن یا کم شدن است، چنانکه در زبان فارسی به تبعیت از زبان عربی میگوییم:
تنزّل درجه برای شخص متخلّف در نیروهای نظامی و انتظامی، تنزّل مقام یا پایگاه اجتماعی، تنزّل قیمت و ارزش چیزی.
بنا بر دلایلی که به آنها اشاره شد، ترجمه آیه چنین میشود:
خداوند کسی است که آفرید هفت آسمان (آسمانهای هفتگانه) را و از زمین مثل آنها (زمین های هفتگانه) را. کار را در میان آنها تنزل (کاهش) میدهد، تا بدانید همانا که خداوند بر هرچیزی توانا و همانا که خداوند به درستی بر هر چیزی احاطه علمی دارد.
آیه زیر یک گام ما را به حقیقت امر نزدیکتر میکند:
آیه 12 سوره فصّلت:
فقضیهن سبع سموات فی یومین و اوحی فی کل سماء امرها و زینّا السماء الدّنیا بمصابیح
ترجمه: پس تمام کرد هفت آسمان را در دو مرحله؛ و کار هر آسمان را در آن نهادینه کرد و آسمان دنیا را با ستارگان زینت بخشید.
این آیه، آیه محکمه ای است که ذهن ما را در این زمینه به نکته ای مهم و دقیق میکشاند؛ و آن اینکه هر یک از کیهانکهای حلزون کیهانی، امر جداگانه ای دارند. و از برابرگذاری جملههای یتنزّلالامر بینهنّ (از آیه اول) و اوحی فی کل سماء امرها (از آیه دوم) متوجه میشویم که واژه امر به معنای جایگاه (Spacetime) است.
از مجموع دو آیه متوجه میشویم که هرچه کیهانکها از مرکز حلزون کیهانی دور شوند، درجه و ارزش امر (Spacetime) میان آنها کاهش مییابد.
نتیجه آنکه حلزون کیهانی سیستم کاملی است که:
یک- از هفت سیستم کوچکتر، یا سابسیستم (کیهانک) تشکیل شده است.
دو- این کیهانکها نه تنها از نظر موجودیت کاملاً از یکدیگر جدا هستند، بلکه از نظر کارکرد یاSpacetime نیز از یکدیگر جدا بوده و خداوند کریم کارکرد هر کیهانک را نیز در آن نهادینه کرده، تا از کیهانکهای پیش یا پس از خود بینیاز باشد، و کارهای درون سیستمی خود را مستقلاً انجام دهد.
سه- از آنجا که از آغاز آفرینش، جای و گاه یا مکان و زمان با هم ایجاد شده و کیهان پویا را شکل داده اند؛ پس سخن گفتن پیرامون کیهان همواره باید همراه با جایگاه (فضا-زمان) باشد.
به عبارتی ساده تر نمیتوان از جایی از کیهان سخن گفت و زمانی را برای آن در نظر نگیریم؛ بلکه مکان و زمان از یکدیگر جدایی ناپذیرند و سخن گفتن تنها از یکی از این دو، بیهوده است.
برای داشتن تصویر و تصوری شبیه به واقعیت از کیهان در ذهن خود، با بزرگنمایی و در نظر گرفتن لاک سه بعدی یک حلزون طبیعی که دارای هفت لایه باشد (البته در جهان ما چه در طبیعت و چه در صنعت، هیچگاه حلزونی به وجود نیامده که هفت لایه داشته باشد.). این لاک سهبعدی، مانند یک آبنما (اکواریوم)، باید به گونهای شفّاف باشد تا بتوانیم هرچه را که در درون آن است، آشکارا ببینیم. در این صورت در هر یک از لایههای آن، لکّههای روشنی (کهکشانهایی) را میبینیم که بخش بسیار کوچکی از هر لایه را تشکیلمیدهند، (رویهمرفته، چهاردرصد وزن حلزون کیهانی) و دیگر بخشهای هر لایه که عمده حجم هر لایه را شکلمیدهند، (رویهمرفته، 96 درصد وزن حلزون کیهانی) سیاه و نادیدنی هستند.
لایه هفتم که معمولاً از همه لایهها گستردهتر و مسطح تر است، جهان دیدنی ما را شکل میدهد، که از دیگر کیهانکها روشنتر و شفّافتر است. هرچه لایههای حلزون کیهانی بالاتر، یعنی به مرکز حلزون کیهانی نزدیکتر باشند، دارای حجم و شفّافیتی کمتر، ولی پیچش، گرانش و چگالی بیشتری هستند؛ درنتیجه زمان در آنها کندتر میشود؛ تا به مرکز یا هسته برسد. در مرکز حلزون کیهانی چگالی بینهایت است؛ در نتیجه حرکتی وجود ندارد و زمان صفر است.
بدین ترتیب متوجه میشویم که هر لایه از حلزون کیهانی یک سابسیستم یا کیهانک است که ابعادی از کیهان را با جایگاه یا Space-time ویژه، در خود جای داده است.
پس آنچنانکه از زمان اینشتاین تاکنون تصور میشد، چنین نیست که جایگاه یا سپیس تایم یگانه ای بر سیستم کیهانی حاکم باشد؛ بلکه هفت سپیس تایم وجود دارد؛ و کیهان در بخشهای مختلف خود، دارای ابعاد گوناگونی است. در این نظریه، عبارت بعد چهارم زمان است جایگاهی ندارد؛ بلکه زمان با سرعتی متفاوت در همه هفت کیهانک وجود دارد.
آیا ممکن است دیگر کیهانکها مسکونی باشند؟جدا از دیگر نوشته ها و پژوهشهایم، در پژوهش جن موجودی که از نو باید شناخت، پیرامون فهم درست آیه رب المشرقین و رب المغربین، شرح نسبتاً فراگیری آورده ام که نشان میدهد جدا از کره زمین، در کره ای دیگر، موجوداتی ناطق و مسئول وجود دارند؛ ولی به تازگی متوجه نکته ای ظریف و مهم در برخی آیات سوره طه شده ام.
سه آیه زیر به ما میگویند که نه تنها در دیگر سیاره ها، بلکه در دیگر کیهانکها نیز موجوداتی زندگی میکنند که در روز بازپسین مسئول اعمال خویشند و زمان کیهانکی که در آن زندگی میکرده اند با زمان کیهانکهای دیگری که در آنها نیز موجودات ناطق و مسئول زندگی میکرده اند متفاوت بوده است!
از دو آیه پیشین متوجه شدیم که:
- کیهان دارای هفت کیهانک است و هر کیهانک دارای امر (Spacetime) جداگانه ای است.
- هرچه کیهانکی از مرکز حلزون کیهانی دورتر میشود، امر در آن تنزل می یابد.
ولی سه آیه زیر به ما میگویند که میزان تنزّل امر در میان کیهانکها چقدر است:
یوم ینفخ فی الصور و نحشرالمجرمین یومئذ زرقاً(102) یتخافتون بینهم ان لبثتم الا عشراً (103) نحن اعلم بما یقولون اذ یقول امثلهم طریقهَ ان لبثتم الا یوماً(104) - طه
روزی که در صور دمیده شود، (دمیده شدن در صور برای همه هفت لایه کیهان است. شکل کیهان در قرآن را ببینید.) و برمیانگیزانیم مجرمین را در چنین روزی که هاج و واج شده اند! میان خود، درگوشی میگویند بیش از ده روزی را نگذراندیم. ما آگاهتریم به گفتار آنان؛ در حالی که آنهایی که در طریقه بالاتری از طریقه اینان قرارداشته اند، میگویند ما نگذراندیم مگر روزی را.
با توجه به آیه ولقد خلقنا فوقکم سبع طرائق (به درستی که بالای شما هفت طریقه آفریدیم. مؤمنون: 17)، منظور از امثلهم طریقهَ این است که در طریقه یا کیهانک برتری در حلزون کیهانی قرار دارند، و به مرکز حلزون کیهانی نزدیکترند.
بحثی واژگانی
همانگونه که در بالا آمد، مترجمین و مفسرین کنونی، معمولاً به مانند پیشینیان خود در قرآن تدبر نمیکنند و نظر بدون تدبر پیشینیان را در ترجمه و تفسیر خود میآورند، واژه امثل را عاقلتر، و فهیمتر و … ترجمه کردهاند؛ که اصلاً چنین نیست و با معنای کلی آیه هم جور در نمیآید؛ زیرا که سخن از مجرمین است و با عظمت خداوند سازگار نیست که آیه نازل کند و مجرمین را به عاقل و عاقلتر دسته بندی کند و درباره مدتی که در دنیا زنده بودهاند بحث میانشان را در قرآن موجزش بیارود و آن هم برای رستاخیزی که هنوز واقع نشده؛ و این در حالی است که مفسرین به معنای اصلی این واژه که در فرهنگهای واژگان آمده (بالاتر، برتر، و افضل)، بیاعتنایی کردهاند!!
پس خداوند از این مثال منظور مهمتری را در نظر داشته تا به پسینیان منتقل کند؛ یعنی همان معنا که در ترجمه درست آیه آمد: طریقه یا آسمان بالاتری.
بدین ترتیب مشخص میشود که هم اکنون موجوداتی ناطق و مسئول، در کیهانکهایی زندگی میکنند که زمانشان نسبت به زمان کیهانک پیش از خود، ده برابر تندتر و نسبت به زمان کیهانک پس از خود، ده برابر کندتر است!!
سرعت گذشت زمان در لایههای حلزون کیهانی
با توجه به دستاوردهای بررسی آیات سوره طه، اگر سرعت زمان در کیهانک اول را X فرض کنیم، میتوانیم پیرامون سرعت زمان در هفت لایه حلزون کیهانی و Space-time (جایگاه) آنها، به این نتایج برسیم:
کیهانک دوم = X ضرب در 10
کیهانک سوم = X ضرب در 100
کیهانک چهارم = X ضرب در 1000
کیهانک پنجم = X ضرب در 10000
کیهانک ششم = X ضرب در 100000
کیهانک هفتم = X ضرب در 1000000
پس نتیجه میگیریم که:
زمان در کیهانک اول، یک میلیون بار کندتر از کیهانک هفتم یا کیهانک ماست.
بدین ترتیب، سیستم قرآنی کیهان، نه تنها نسبیت خاص اینشتین را تأیید میکند، بلکه آن را اصلاح کرده، و کاملتر و واقعی تر به جهانیان عرضه کرده است:
کیهان، هفت Space-time (جایگاه) دارد و نه یک Space-time
پوسته حلزون کیهانی، همه آفرینش را در خود جای داده است. هراندازه که این حلزون گسترش یابد، جایگاه (فضا ـ زمان) در تمام سیستم به نسبت، گسترش مییابد.
کیهانک رستاخیز
با توجه به نتیجهگیری بالا و آیه زیر، میتوان گفت رستاخیر در کدام کیهانک رخ خواهد داد: یَسْتَعْجِلُونَکَ بِالْعَذابِ وَ لَنْ یُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَهُ وَ إِنَّ یَوْماً عِنْدَ رَبِّکَ کَأَلْفِ سَنَةٍ مِمَّا تَعُدُّونَ «حج:47»
(مشرکان به منظور مجادله با تو) از تو میخواهند تا وقوع عذاب الهى پیش بیفتد؛ در حالى که خداوند هرگز خلف وعده نمىکند و همانا روزی (دوره رستاخیز) نزد پروردگارت برابر است با هزار سال از سالهایى که برمىشمارید.
بدین ترتیب میتوان نتیجه گرفت که رستاخیز در کیهانک چهارم رخ خواهد داد.
نکته علمی دیگری که از این آیه بر میآید این است که بیگ کرانچ (درهم فرونشینی کیهان یا مهنورد) سه کیهانک هفتم، ششم و پنجم را در کیهانک چهارم فرو میبرد؛ که با وقوع رستاخیز در کیهانک چهارم نیز همخوانی دارد!
پس این آیه گذشته از اینکه روشن کرد رستاخیز در چه کیهانکی رخ خواهد داد، روشن کرد که مهنورد (در برابر مهبانگ) رخ خواهد داد؛ و این پاسخی است به پرسشی که اولین بار اینشتاین مطرح کرد که آیا بیگ کرانج رخ خواهد داد یا نه؟
و از آنجا که خداوند کیهان را هدفمند آفریده است، اگر مهنورد در کل کیهان رخ دهد، هدف از آفرینش و ارسال رسل و نزول قرآن، همه بیهوده خواهد شد؛ و پاسخ قرآن این است که مهنورد نه در همه کیهان، بلکه در بخشی از کیهان رخ خواهد داد!
نکته جالب حاصل از این بحث:
مجرمینی که در آیات سوره طه بحث زمان را به میان می کشند، در کیهانکهای هفتم، ششم و پنجم زندگی میکرده اند؛ و با در هم فرونشینی این کیهانکها در کیهانک چهارم، رستاخیز آغاز میشود.
و نیز میتوان نتیجه گرفت که کیهانکهای سوم، دوم و اول، که ملأالاعلی را شکل میدهند، خالی از موجوداتی است که باید در رستاخیز حاضر شوند و پاسخگو باشند؛ بلکه موجوداتی هستند که از حساب و کتاب و میزان (وضع الکتاب و المیزان) معاف هستند؛ و همانها هستند که در اولین دمیدن در صور به هنگام رستاخیز، از مردن نیز مستثنی هستند؛ همچون پیامبران اولوالعزم.
***
مهبانگ یا آغاز کار کیهان در قرآن: https://www.academia.edu/11202947
مهنورد یا پایان کار کیهان در قرآن: https://www.academia.edu/12376486
عروج انسان به ژرفای کیهان: https://www.academia.edu/39885554
مدلی مدرن، برای کیهان: https://www.academia.edu/5676568
سازمان کیهان در قرآن: https://www.academia.edu/5676571
A Modern Model for the Universe: https://www.academia.edu/11750437
کیهانکها و ابعاد آنها
با توجه به اینکه ما در کیهانکی سه بعدی زندگی میکنیم، پس میتوانیم کیهانکهای هفتگانه و ابعادی را که دارند، بدین گونه طبقه بندی کنیم:
کیهانک اول که نزدیکترین کیهانک به هسته حلزون کیهانی است، دارای نه بعد است. ناظری که در آن واقع شده باشد، تنها یک مقام از خداوند پایینتر است و میتواند نظاره گر ناظران یا چیزهایی باشد که در کیهانکهای پایینتر قرار گرفته اند؛ ولی ناظران کیهانکهای پایینتر نمیتوانند او را ببینند.
این کیهانک دارای بیشترین پیچش، جرم و چگالی نسبت به کیهانکهای بعدی است؛ ولی دارای پیچش، جرم و چگالی کمتری نسبت به هسته حلزون کیهانی است.
کیهانک دوم دارای هشت بعد است؛ و ناظری که در این کیهانک قرار گرفته باشد، میتواند نظاره گر ناظرین و چیزهایی باشد که در کیهانکهای پایینتر قرار دارند؛ و به همین ترتیب:
کیهانک سوم دارای هفت بعد، کیهانک چهارم دارای شش بعد، کیهانک پنجم دارای پنج بعد، کیهانک ششم دارای چهار بعد؛ و کیهانک هفتم که جهان ما یا به قول قرآن سماءالدنیا (پایین ترین کیهانک) باشد، دارای سه بعد، یا سه بعدی است.
ناظر اعظم:
بدین ترتیب مشخص میشود که ناظر اعظم، خود خداوند است؛ زیرا طبق آیه هفتم سوره نجم (و هو بالافق الاعلی)، او در بالاترین افق است. یعنی همه را میبیند و خود دیده نمیشود.
این هم دلیلی علمی و قرآنی پیرامون نکتهای بسیار مهم و جالب در موضوع خداشناسی؛ و دلیلی است بر پاسخ خداوند به حضرت موسی هنگامی که از خداوند درخواست کرد تا او را ببیند و پاسخ شنید که: لن ترانی! (هرگز مرا نخواهی دید!) که بسیار مورد بهره برداری علماء، ادباء، و عرفاء قرار گرفته است!
نکته جالب حاصل از این بحث:
با دریافتمان از ابعاد کیهان و با توجه به آیات سوره طه، ساکنین کیهانکهای هفتم، ششم و پنجم، به ترتیب، سه بعدی، چهار بعدی و پنج بعدی هستند. آیا میتوان تصور کرد که آنها چه شکل و شمایی دارند؟ آنها نه فرشته اند و نه موجوداتی غیرمادّی؛ و گرنه از دیدگاه قرآن مجرم شناخته نمیشدند.
در پژوهش جهانهای متوازی و متوالی در قرآن از قول قرآن کریم، به گونه های مختلفی از موجوداتی یاد شده که در کیهان حضور دارند. برخی مادّی هستند ولی هیچگاه مرتکب جرمی نمیشوند! برخی دیگر غیرمادّی هستند و در جهانی مادی زندگی میکنند! انسان نمیتواند هیچ تصوری از آنان داشته باشد؛ زیرا سه بعدی هستیم؛ ولی آنها که ابعاد بیشتری دارند، میتوانند از ما تصور درستی داشته باشند.
جهانهای متوازی و متوالی در قرآن: https://www.academia.edu/33424983
دستگاه آفرینش خداوندگاری: https://www.academia.edu/11997813
مراحل ششگانه آفرینش: https://www.academia.edu/6794868
ساختار کیهان در قرآن: https://www.academia.edu/99758552
ابعاد فرشتگان (نیروهای الهی)
از آنجا که در حدیثی مربوط به معراج، جبرئیل که جزء فرشتگان است، نتوانست بیش از آسمان ششم یا کیهانک دوم با حضرت رسول اکرم صعود، و او را همراهی کند، مشخص میشود که فرشتگان (نیروهای الهی) نیز به کیهانک هفتم راهی ندارند؛ و نتیجه میگیریم که فرشتگان هشت بعدی هستند که اگر غیر از این بود، نمیتوانستند وظایف کیهانی خود را به انجام برسانند.
جهان ارواح و برزخ:
روح انسان چون سه بعدی نیست، تا زمانی که در قالب تن این جهانی قرار دارد، در تن باقی میماند؛ ولی با مرگ انسان، ناگزیر به جهان بالاتر صعود میکند. پس نتیجه میگیریم که ارواح چهاربعدی هستند؛ و چون ناظران کیهانکهای بالاتر میتوانند کیهانکهای پایینتر را ببینند، پس ارواح همواره میتوانند ناظر جهان سه بعدی ما و بخصوص ناظر اعمال وابستگان، از جمله خانوادههای خویش باشند.
یکی از مواردی که ادیان ابراهیمی بر آن اتفاق نظر دارند، این است که ارواح تا روز رستاخیز به عالم یا جهان برزخ میروند. پس نتیجه میگیریم که عالم برزخ در کیهانک ششم واقع شده است.
لینک خلاصه این مقاله به زبان انگلیسی:
The Universe, a Nine Dimension System: https://www.academia.edu/23710171
تاریخ نگارش: اسفند 1394
ویرایش دوم: دی 1396
ویرایش سوم: مهر 1398
ویرایش چهارم: تیر 1399
ویرایش پنجم: آبان 1400
ویرایش ششم: اسفند 1401
ویرایش هفتم: فروردین 1402
ویرایش هشتم: شهریور 1402
احمد شمّاع زاده
نقدی بر زیارت عاشورای معروفه
احمد شمّاعزاده
ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه انیفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الیالهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً(کهف: 57)
ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند آن(قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچوجه.
سخن نخست:
وقتی که به سفر حج رفتهبودم، میدیدم وهّابیها با ‹مفاتیحالجنان› و بویژه ‹زیارت عاشورا› مخالفند؛ و تصورمیکردم به دلیل لعنهای موجود در آن است. در یک مورد هم که به ما ایرانیان گفتند شما مشرکید، حسابی با آنها در افتادم که کم ماندهبود با یکدیگر گلاویز شویم؛ و نمیدانستم چرا به ما مشرک میگویند و تصورم بر این بود که ما به زیارت بارگاه امامان میرویم و یا روی مهر سجدهمیکنیم.
پس از بازگشت، روزی مشغول خواندن زیارت عاشورا(طبق معمول نوع معروفة آن) بودم که متوجه جملههایی شدم که در طول زندگی، همواره خواندهبودم ولی هیچگاه متوجه بار منفی آنها نشدهبودم. این جمله ها دو اشکال اساسی دارند که هر دو اشکال به گونه ای است که اگر کسی آگاهانه بیان کند به خداوند شرک ورزیده است. اشکال اول مربوط به نیت قربت و دیگری قائل شدن به نیرویی فوق الهی برای دشمنان خاندان رسالت است:
اشکال اول: قربه الی الله در زیارت عاشورای معروفه
این جملهها علناً خاندان نبوت را در عرض خداوند قرارمیدهند:
یا ابا عبدالله انی اتقرب الیالله و الی رسوله و الی فاطمه و الیالحسن و الیک بموالاتک و بالبرائه ممن اسس اساس ذلک و بنی علیه بنیانه و جری فی ظلمه و جوره علیکم و علی اشیاعکم برئت الیالله و الیکم منهم و اتقرب الیالله ثم الیکم بموالاتکم.
بگذریم از اینکه این جملهها از نظر دستور زبان ایراد دارند(زیرا در آغاز مخاطب امام حسین(ع) است ولی بهیکباره جمله ها دیگرگون و مخاطبین خاندان نبوت میشوند) در این جملهها سه موضوع «تقرب، تولی و تبری» گنجاندهشدهاست.
ما نماز میخوانیم، روزه میگیریم، حج میرویم، و همه فروع دین را به نیت «قربة الیالله» انجام میدهیم؛ که اگر غیر از این باشد عبادتمان باطل است. چگونه است هنگامیکه به «تولی و تبری» میرسیم، که خود نیز جزء فروع دین قرارشدادهایم، میشود قربة الیالله ثم الی غیرالله؟
از سوی دیگر خداوند در قرآن و نمازهایمان تأکیدمیکند که محمد(ص) و مسیح(ع) و… همه بندة خدایند. چرا خداوند ما را وادار میکند که نه بار در شبانهروز در نمازهایمان تکرارکنیم که محمد(ص) بنده و رسول اوست؛ و اول هم بنده را میآورد و پس از آن رسول را؟
برای اینکه مانند بتپرستان، خردهخرده رسول خدا را جانشین خدا نکنیم. بتپرستان از اول نیامدند چیزی بتراشند و بگویند این خدای ماست و ما آن را میپرستیم؛ بلکه چون برای آنان دشوار بود خدایی را که با چشم سر نمیبینند، بپرستند؛ چیزی را سمبل یا واسطه یا وسیله قراردادند برای ارتباط با خدا، تا او را بهتر عبادت کنند؛ ولی با گذشت زمان و گذر روزگار خردهخرده این سمبل و وسیله ارتباط سرنوشتش آنگونه شد که میدانیم. سرنوشت ما شیعیان نیز دارد همانگونه میشود، که در بسیاری گاهها نیز شدهاست.
اگر میخواهید بدانید که گرفتار شرک شدهاید یا نه، ببینید با خواندن این نوشته چه حالی پیدامیکنید. اگر به شما برخورد و گفتید «این لاطائلات چیست؟» بدانید که بتپرست شدهاید و اگر با دقت دنبالة نوشته را خواندید و پیش خود گفتید نگارنده میخواهد به این کلام مولاعلی عملکند که «قلالحق ولو کان علیک»، پس بدانید که هنوز موحدید.
ما با خواندن این زیارت خاندان نبوت را در عرض(در ردیف) خداوند قرارمیدهیم. چرا؟ چون هنگامیکه میگوییم قربه الیالله؛ ما عملاً رسول خدا و ائمة اطهار را در طول(در راه رسیدن به) خداوند قراردادهایم(صلوات شعبانیه: اللهماجعله لی شفیعاً مشفعاً و طریقاً الیک مهیعاً) و به همه آنها نیز تقرب جستهایم. به قول مولانا: «چون که صد آمد نود هم پیش ماست».
بنابراین وقتی که به صد تقرب میجوییم، از نود، و هشتاد و… گذرکرده و به «او» یعنی صد(نهایت = خدا) میخواهیم نزدیک شویم. و اصولاً تا وقتی که در عمل به خاندان نبوت نزدیک نشویم نمیتوانیم به خدا نزدیک شویم؛ ولی هنگامی که میگوییم قربه الیالله و الی رسوله و… ، رسول خدا و خاندان رسالت را در عرض خداوند قرارداده و شرکورزیدهایم.
در این زیارت برای بار دوم آمدهاست: اول به خدا و سپس به شما تقرب میجویم، هنگامی که کسی به خداوند تقرب بجوید، دیگر به پایینتر از خداوند معنی ندارد که نزدیک شود. هنگامی که پله آخر را نشانه رفتهای چه نیازی به بازگشت به پلههای پایینتر؟ مگر آنکه آنان را از خداوند برتر و بالاتر بدانی.
ممکن است عکس قضیه درست باشد: ‹انی اتقرب الیکم ثم الیالله› و آنان را وسیلة تقرب قراردهی چنانکه در زیارت روز جمعه میخوانیم: اتقرب الیالله تعالی بک و بآل بیتک و انتظر ظهورک و…
جایگاه یکتاپرستان
قرآن کریم چه نیکو به آن عبارت مجعول(اتقرب الیالله ثم الیکم) پاسخ گفتهاست: فذلکمالله ربّکمالحق فماذا بعدالحق الاّالضّلال فانّی تصرفون(یونس: 32)
پس آن است ‹الله› شما، پروردگار شما که حق است، پس چه چیزی پس از حق و بالاتر از حق وجوددارد جز گمراهی. پس به کجا رهسپارید؟ (ای رهگمکردگان).
ولی این آیه آیاتی در پس و پیش خود دارد که شرک شیعیان را به اثبات میرساند.
وَ یَوْمَ نَحْشُرُهُمْ جَمِیعاً ثُمَّ نَقُولُ لِلَّذِینَ أَشْرَکُوا مَکانَکُمْ أَنْتُمْ وَ شُرَکاؤُکُمْ فَزَیَّلْنا بَیْنَهُمْ وَ قالَ شُرَکاؤُهُمْ ما کُنْتُمْ إِیَّانا تَعْبُدُونَ «28»
و روزى که همه را گردهم آوریم، آنگاه به مشرکان مىگوییم: شما و شریکانى که براى خدا مىپنداشتید در جاى خود بمانید (تا به حسابتان رسیدگى شود)، پس میانشان جدایى مىافکنیم و معبودها (به مشرکین) مىگویند: شما (در حقیقت) ما رانمىپرستیدید، (بلکه در پى هوسها و اوهام خود بودید).
فَکَفى بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنَنا وَ بَیْنَکُمْ إِنْ کُنَّا عَنْ عِبادَتِکُمْ لَغافِلِینَ «29»
پس (معبودها به مشرکان گویند:) گواهى خدا میان ما و شما کافى است، به راستى ما از پرستش شما بى خبر بودیم. (این آیه دلیلی است بر اینکه امامان زنده نیستند، کسی را شفا نمیدهند و به دعای محبّان خود پاسخ نمیدهند؛ چنانکه علمای شیعه می پندارند.)
هُنالِکَ تَبْلُوا کُلُّ نَفْسٍ ما أَسْلَفَتْ وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ
آنجا هرکس به آنچه از پیش فرستاده، آگاه مىشود و به سوى خداوند سرپرست حقیقى خودشان برگردانده شوند و آنچه به افترا ودروغ خدا مىپنداشتند، از پیش چشمشان محو شود. (چه کسی میتواند بگوید مصداق این آیه شیعیان سنّتی نیست؟)
قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ مَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ یُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ مَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ فَقُلْ أَ فَلا تَتَّقُونَ «31»
بگو چه کسى از آسمان و زمین شما را روزى مىدهد؟ یا چه کسى مالک گوش و چشمهاست؟ وچه کسى زنده را از مرده و مرده را از زنده بیرون مىآورد و چه کسى کار هستى را سامان مىدهد؟ (در پاسخ) خواهند گفت: خدا. پس بگو: آیا از کیفر پرستش غیر خدا پروانمىکنید؟
ذلِکُمُ اللَّهُ رَبُّکُمُ الْحَقُّ فَما ذا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلالُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ «32»
پس این چنین خداوند (قادر و یکتا)، به حقّ پروردگار شماست. وپس از حقّ، جز گمراهى چیست؟ پس چگونه از راهی که رفتهاید، منصرف میشوید؟
کَذلِکَ حَقَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ عَلَى الَّذِینَ فَسَقُوا أَنَّهُمْ لا یُؤْمِنُونَ «33»
بدینسان حکم و سخن پروردگارت بر آنان که نافرمانى کردند محقّق شد که آنان ایمان نمىآورند. (اگر کسی واقعاً به خداوند ایمان داشته باشند، به غیرخدا متوسّل نمیشود!)
این آیات مربوط است به برپایی قیامت و رستاخیز انسانها و شرک ورزیدن انسانها به یکدیگر، خداوند میفرماید روزی که همه آنها را گرد میآوریم و سپس آنان را خطاب قرار داده و مورد بازخواست قرار میگیرند.
مخاطب این آیه ما هستیم، به ما میگوید که با رفتار و گفتار ناشایست و نادانسته خود، کسی یا چیزی را بالاتر از خداوند ندانیم؛ حتا اگر آنکس، رسول خدا باشد. خداوند میداند که ما خورشید و ماه، یا یک تکه چوب یا سنگ را چه در لفظ و چه در عمل، بالاتر از خداوند نمیدانیم، پس برای همینگونه گمراهیها این نوع آیات را ناز لکردهاست.
معلوم میشود ما هنوز معنای بسیاری از آنچه را که میخوانیم، نمیدانیم.
قرآن کریم در آیه سوم سوره زمر میفرماید:
آگاه باشید که دین خالص از آن خداست؛ و کسانی که برگرفتند جز او را «ولی» خود، (در برابر اعتراض دیگران، میگویند:) نمیپرستیم کسانی را که «ولی» خود گرفتیم مگر آنکه نزدیک کنند («وسیله تقربی» باشند) ما را به سوی خداوند. نه چنین است! همانا که خداوند میان آنان قضاوت خواهدکرد در آنچه که اختلاف دارند.
از سوی دیگر خداوند به رسول خود در آیات مختلف از جمله آیة آخر سورة یونس میفرماید: «از آنچه به سوی تو وحی میشود پیرویکن و پایداریکن تا اینکه حکم خدا فرارسد، و او بهترین حکمکنندگان است».
در این آیه خداوند حتا به پیامبرش که به او وحی میکند میگوید از وحی پیرویکن؛ اگر در شبهه هستی صبرکن تا حکم خداوند فرارسد. ولی ما به احکام قرآنی که از سوی بهترین حکمکنندگان صادرشده بیتوجهیم و به دنبال چیزهایی میرویم که به آنها یقیننداریم. خداوند در آیات دیگری نیز میفرماید:
از زبان یوسف: انالحکم الاّ لله امر الاّتعبدوا الاّ ایّاه ذلک الدینالقیّم و لکنّ اکثرالنّاس لایعلمون(یوسف: 40)
از زبان یعقوب پدر یوسف: وما اغنی عنکم منّ الله من شیء انالحکم الاّ لله علیه توکلت و علیه فلیتوکّلالمتوکّلون(یوسف: 67)
در آیة اول حضرت یوسف به همبندان خود که مشرک نبودهاند، میگوید: ‹حکم، تنها از آن خداست، خداوند فرموده هیچکس را جز او نپرستید. دینی پایدار است که برپایة توحید خالص بناشدهباشد، ولی بیشتر مردم این موضوع را درک نمیکنند›. آیا ما مطمئنیم که جزء "بیشتر مردم" نیستیم؟
در آیة دوم حضرت یعقوب پدر حضرت یوسف به فرزندانش که مشرک نبودهاند، میگوید: ‹چیزی شما را از خدا بینیاز نمیسازد. همانا که حکم تنها از آن خداست، بر او توکلکردم، و متوکلین بر او توکلمیکنند.
یعنی ‹مقام توکل› به کسی نمیرسد جز آنکه آن را بیازماید، با هر دینی و کیشی. بنابراین، ‹متوکّل› صفت دیگری ندارد و تنها یکتاپرستان واقعی به این مقام میرسند.
در ‹مناجات شعبانیه› حضرت امیرالمؤمنین(ع) که همه امامان نیز میخواندهاند، به عبارتهایی توحیدی برمیخوریم که آنها گفتهاند تا ما یادبگیریم و خود آنها را جانشین خدا قرارندهیم. مسلّم است که اینگونه دعاها و مناجاتها برای مشرکین نیست، بلکه برای ماست تا به شرکهای کوچک و بزرگ دچار نشویم:
فقد جعلتالاقرار بالذنب الیک وسیلتی
و انا عبدک وابن عبدک قائم بین یدیک متوسّل بکرمک
ان حرمتنی فمن ذاالذی یرزقنی و ان خذلتنی فمن ذاالذی ینصرنی الهی ان عفوت فمن اولی منک بذلک
دقتکنید و ببیند تفاوت از کجاست تا به کجا: ما وسیله را رسول خدا(ص) و اهل بیت میدانیم؛ ولی خود ‹اهل بیت› به خدا میگویند ما ‹اقرار به گناه› را وسیلة قرب تو قرارمیدهیم. آنها که گناه نکردهاند، پس برای ما میگویند. یا اینکه: من بندة تو و فرزند بندة تو هستم و از خود اختیاری ندارم(خود را به تو واگذاشتهام) و کرم تو را ‹وسیله› قرارمیدهم.
چگونه کسی را وسیلة تقرب خدا قراردهیم که او خود را در برابر خدا بیارادهواختیار میداند؟
آیة قرآن نیز چنین است:
یا ایهاالذین آمنوااتقواالله وابتغوا الیهالوسیله و جاهدوا فی سبیله لعلکم تفلحون (مائده: 35)
در اینجا نیز میبینیم که وسیلة قرب، بین تقوا، یعنی ‹نهایت ایمان قلبی› و ‹کوشش در راه خدا› قرارگرفتهاست؛ و درست، جایگاهی را دارد که معصوم فرمود: ‹اقرار به گناه›؛ یعنی:
اول: تقوا، تصمیم بر اینکه دیگر گناه نکنیم.
دوم: اقرار به گناهان گذشته تا دوباره به آنها بازگشتنکنیم، و این میشود «وسیله»، تا به این وسیله، برای تقرب آمادگیپیداکنیم.
سوم: هنگامی که آمادگی تقرّب را یافتیم، جهاد در راه خدا، به دمی یا درمی یا قلمی یا قدمی، یعنی عمل، و نه سخن و عمل هم بدون نیت تقرب هباءمنثوراً است، هرچند جهاد در راه خدا باشد.
معنای «تولی و تبری» و ارتباط آن با «تقرب»:
تولی یعنی دوستداشتن عترت رسول خدا(ص) و دوستدارانشان و تبری یعنی دوریجستن از دشمنانشان و همة اینها برای خدا و نزدیکشدن(تقرب) به اوست.
سورة بقره: الله ولیالذین آمنوا…(257).
سورة آل عمران: الله ولیالمؤمنین(68)
از این آیات نتیجهمیگیریم که در قرآن کریم تبری از سوی خدا و رسولش نسبت به مشرکین، و تولی باز از سوی خدا و رسولش نسبت به مؤمنین است و خدا و رسول در این موارد جایگاه فاعلی دارند و نه مفعولی.
باز هم سورة برائت:
و من الاعراب من یؤمن بالله والیوم الآخر و یتخذ ما ینفق قربات عندالله و صلواتالرسول الا انها قربه لهم سیدخلهمالله فی رحمته انالله غفور رحیم(99)
ترجمه: و از اعراب کسانی به خدا و روز جزا ایمان میآورند و آنچه را که انفاق میکنند، به عنوان تقرب نزد خدا و درودگفتن به رسول او میگیرند. آگاه باشید که این قربتی است برای آنان. بهزودی خداوند آنان را در رحمت خود واردمیسازد. همانا که خداوند آمرزندة مهربان است.
این آیه حجت را بر همه تمام میکند و انفاق(یعنی یک کار عملی و از خود گذشتگی و نه فقط حرفزدن و ادعاکردن) را وسیلة تقرب نزد خدا(تنها نزد خدا) و تنها درود را برای پیامبر عظیمالشأن او اعلامکرده(حتی پیامبر اکرم را وسیلة قرب قرارنداده) و از اعراب بادیهنشین و تازه مسلمانی که چیزی از اسلام نمیدانند، همین را به عنوان وسیلة قربت پذیرفته و به آنان قول دخول آنان در رحمت خود و آمرزش را میدهد.
برای آگاهی بیشتر از نظر قرآنکریم نسبت به «تقرب»، از آیاتی که پیرامون نوع قربانیکردن فرزندان آدم(ع) برای خداوند است، نیز برمیآید که تقرب فقط با کردار و نوع کردار است و نه به گفتار و پندار.
پس بیاییم به این آیه گردننهیم و مؤمن شویم تا خداوند ولیّ ما باشد(1) و به غیرخدا تقرب نجوییم، هرچند آن ‹غیرخدا› رسول خدا باشد. زیرا رسول گرامی هم راضی به چنین تقربی نیست و نه نیازمند آن، که این روش مسیحیان است.
مسیحیان، کشیشان را وسیلة قربت قرارمیدهند و با اعتراف به گناه نزد آنان میخواهند به خدا نزدیکشوند. این روش را خود کشیشان ابداعکردهاند. ولی دیدیم که امیرالمؤمنین اعتراف به گناه را تنها نزد خدا شایسته، و وسیلة تقرب میداند. و تاریخ شیعه گواه آن است که ائمّة اطهار کسی را برای اعتراف به گناه نزد خود نپذیرفته، و هیچگاه خود را وسیلة قرب قرارندادهاند. پس ما بر چه مبنایی چنین میکنیم؟
اشکال دوم: نیروی فوق الهی دشمنان!!
لعن الله امه دفعتکم عن مقامکم و ازالتکم عن مراتبکم التی رتبکم الله فیها(لعنت خدا بر امتی که دفع کرد شما را از مقامتان و زدود شما را از مراتبی که خداوند به شما داده بود.)
اگر گوییم این زیارت ساختگی است سخن بیهوده ای نگفته ایم. کسانی که این زیارت را ساخته اند چون هدفشان ایجاد ترحم نسبت به خاندان رسول خدا سلام الله علیهم اجمعین بوده است(که آنان هیچگاه نیازی به ترحم نداشته و ندارند) فراموش کرده اند که با این جمله ها مقام و توانایی دشمنان آنان را برتر از خداوند قلمداد کرده اند. شاید هم فراموش نکرده اند بلکه پیش خود گفته اند با این جمله ها رگ غیرت شیعیان به جوش میآید و فکر درست و نادرست بودن جمله ها را نمیکنند. چنانکه نتیجه درستی از اندیشه خود نیز گرفته اند که ما همواره گواهش هستیم. چرا و چگونه؟
نکته اول
آیا اهل بیت علیهم السلام مقام یا مرتبه و منزلتی واقعی یا بالفعل و دنیوی داشته اند؟ اگر داشته اند چه بوده است که دشمنانشان از آنها گرفته اند؟!!
آیا اهل بیت علیهم السلام مقام یا مرتبه و منزلتی حقیقی یا بالقوه و الهی داشته اند؟ اگر داشته اند چگونه کسانی میتوانند چنین مقامی را از آنان سلب کنند(بگیرند)؟
مسلم است که:
آنان مقامی دنیوی نداشته اند که کسی بتواند از آنان بستاند یا نستاند(جز امام علی علیه السلام که چند سالی مقامی واقعی یافت و تا لحظه شهادت کسی از او نگرفت).
آنان مقام و منزلتی حقیقی و بالقوه داشته اند که خداوند به آنها داده و چیزی را که خدا داده باشد چه کسی جز خداوند میتواند بازستاند؟
نکته دوم
ازاله یعنی زدودن. و در زبان فارسی و عربی این واژه برای چیزهای کثیف و زائد به کار میرود مانند ازاله مو و نجاست و معمولا برای نیکان و نیکویی این واژه کاربردی ندارد. بنابراین سازندگان این زیارت یا فکر نکرده اند که کسی را از مقامی ازاله نمیکنند بلکه خلع میکنند و به کارگیری این واژه توهین به خاندان نبوت است؛ یا اینکه باز هم خواسته اند رگ غیرت شیعیان را به جوش آورند. وانگهی که هر کسی هم توانایی خلع کس دیگری را ندارد، جز آنکه از او بالاتر یا قویتر باشد. در این صورت با بیان این جمله ها به خاندان عصمت و طهارت توهین کرده و نیز به خداوند شرک ورزیده ایم که زبان این زیارت قائل به آن است و دشمنان آنان را بالاتر و تواناتر از خداوند به حساب آورده است.
نکته سوم- سازندگان این زیارت به جای واژه طایفه و قوم که معنای گروه را میدهد واژه امت را به کاربرده اند که نشان میدهد آنان نه تنها در توانایی دشمنان اهل بیت بلکه در شمار آنان نیز غلو کرده اند.
نکته چهارم- این زیارت مربوط به امام حسین(ع) است ولی جمله ها به یکباره رنگ اهل بیت میگیرند. و مصیبت امام حسین را که بانی آن طبق تاریخ وقایع عاشورا عبیدالله بن زیاد و مجریان آن شمر و عمر سعد لعنه الله علیهم اجمعین است به دیگران وصل میکنند. گویی زمان عقده گشایی فرارسیده است.
چرا ما کینه صحابه رسول خدا را به دل داریم ولی مولا علی نداشته است؟
اگر ایشان کینه خلفا را در دل داشت نام دو تن از فرزندان خود را ابوبکر و عثمان نمیگذاشت(که در واقعه کربلا در کنار برادرشان شهید شدند.) و فرزندان خلفا (محمدبن ابی بکر و عبدالله بن عمر) دوستان امام حسن و امام حسین نبودند.
در این زمینه خواندن مقاله نفی کینه توزیهای مذهبی نوشته امیرحسین ترکاشوند سفارش میشود.
تاریخ وقایع عاشورا را اگر بخوانیم و اندیشه کنیم بر باطل بودن بسیاری از عقاید خود پی خواهیم برد. پس ما چگونه شیعه علی هستیم که او کینه آنها را نه تنها در دل نداشته بلکه در عمل هم برای ما!! ثابت کرده که نداشته است ولی ما کینه آنان را در دل داریم و به آن عمل میکنیم. چگونه کسی که کینه عمربن الخطاب را در دل دارد می آید و مشاور او میشود!!؟ به گونه ای که به قول خود شیعیان پس از مشورت دادن، عمر میگوید "اگر علی نبود عمر هلاک میشد".
این نشان از آن دارد که او شخص منصفی هم بوده که در حالی که بر سریر قدرت نشسته به توانایی علی و ناتوانی خود اعتراف میکرده است. این را هم باید دانست که علی مرد حق است و هیچگاه منافقانه و ریاکارانه عمل نمیکند که بخواهیم این گونه کارهای او را توجیه کنیم.
پس: برخی آگاهانه یا ناآگاهانه پیرو سیاست پیر استعمار(انگلیس) هستند و نان تفرقه افکنی را میخورند؛ چون فکر میکنند نان دیگری برای آنان نیست.
منشأ زیارت
ممکن است گفتهشود که این زیارت از خود ائمة معصومین واردشده. بحثی نیست؛ میتوان در این زمینه تحقیق و کندوکاو صورتگیرد. ولی میتوان از هماکنون گفت که اگر زیارت معروفة عاشورا از معصوم رسیده باشد(به نوشتة مفاتیح از امام محمد باقر، ولی نه به صورتی که مثلاً در مورد زیارت امام حسین در روز عرفه آمده و نقلقول مستقیم است؛ بلکه بهگونهای غیرمستقیم) بخشهایی که نقد شد و برخی بخشها که جای نقدشان اینجا نیست یقیناً از معصوم نیست که دامان معصومین از این گونه کژیها و شرکها پاک است.
تنها ما شیعیان ظاهری آنان هستیم که یا از آنان خیلی عقب میافتیم و یا از آنها جلومیزنیم؛ که امام معصوم فرمود شیعه ما نه از ما عقب میافتد و نه از ما پیشیمیگیرد؛ و نیز در ‹صلوات شعبانیه› که امامان شیعه از امام سجاد به بعد همه میخوانده اند تا به شیعیان بگویند آنچنان نشوید که اکنون شده ایم میخوانیم:
المتقدم لهم مارق والمتأخر عنهم زاهق واللازم لهم لاحق(پیشیگیرنده از آنان خارج از دین است؛ و پسمانده از آنان در هلاکت است؛ و همراه آنان به آنان میپیوندد.)
یاداوری مهم: نکته ای که یاداوری آن در اینجا ضروری است این است که اگر مرحوم شیخ عباس قمی میخواست خدمتی به اسلام بکند و از تفرقه میان شیعه و سنی پیشگیری کند یا به آن دامن نزند، راهش این بود که زیارت عاشورایی را که وی آن را تنزل داده و در آخر آورده و نام آن را غیرمعروفه گذارده پس از وصف منشا زیارت، میآورد و زیارت عاشورایی را که غالیان ساخته اند در مرحله دوم میآورد تا در این مدت صد و اندی سال شیعیان گمراه نشوند.
زیرا متعصبینی که پژوهشی ندارند هنگامی که سخن از اشکالهای وارده بر زیارت عاشورا میشود در مدح آن که همان مدحهای مشروح در مفاتیح است متوسل میشوند. و این در حالی است که تنها برخی از علمای عظام و غیرعظام کل زیارت عاشورا را به زیر سؤال برده اند ولی بیشتر ناقدان زیارت عاشورا نقدشان بر آن زیارت عاشورایی است که شیخ عباس قمی آن را در آغاز قرار داده است.
در زیارت عاشورای غیرمعروفه، چیزی اغراقآمیز و با افراط و تفریط بیان نشده، و هیچیک از اشکالاتی که بر معروفة آن وارد است، بر غیرمعروفه وارد نیست. حتا لعن بر خاندانهایی که در زیارت عاشورای معروفه است در غیرمعروفه آن نیست. (تنها آل یزید و آل زیاد لعن شده اند که حقشان است.) آقای امیرحسین ترکاشوند در نفی کینه توزیهای مذهبی مینویسد(نقل به مضمون): در میان خاندانهای مروان و حکم انسانهای خوب بسیاری وجود داشته اند. آنان چه گناهی کرده اند که طبق زیارت عاشورای معروفه تا ابد لعن شوند؟
وجود زیارت عاشورای غیرمعروفه، گمان ما را نسبت به ساختگی بودن معروفه آن توسط ‹متقدمین لهم مارق› که مصداق آنان، غالیان یا غلوکنندگان در امور شیعه است، به یقین نزدیک میکند. در این زمینه دو استناد میآوریم؛ یکی کلی، مربوط به ‹متقدمین لهم مارق›(کسانی که از امام خود پیشی میگیرند.) و استنادی دیگر از خود مفاتیحالجنان، که مربوط به داستان ‹سید رشتی› است، و برای تشویق به خواندن زیارت عاشورا از آن استفاده میشود. در زیر به آنها میپردازیم:
دکتر عبدالحسین زرین کوب در دو قرن سکوت(ص: 86) پیرامون جنبش ضد عرب سنباد که همزمان با امام جعفر صادق بوده است، چنین مینویسد:
... انتقام ابومسلم در این نهضت بهانه بود و سنباد میکوشید با نشر مبادی و اصول غلاة و اهل تناسخ، خاطره دلاوران قدیم را در دل ایرانیان ستم کشیده و کینه جوی زنده نگه دارد و نفرت و دشمنی با تازیان را در مردم خراسان (منظور خراسان بزرگ است که شامل افغانسان و ماوراءالنهر امروز نیز میشود. - نگارنده) تازه تر کند. از این رو با نشر پاره ای عقاید تازه کوشید ایرانیان ناراضی از هر فرقه و گروه که بودند (از جمله شیعیان- نگارنده) بر گرد خویش جمع آورد و در مبارزه با دستگاه خلافت، همه را با خود همداستان کند.
دکتر مجید معارف در کتاب ارزشمند خود تاریخ عمومی حدیث(2) آوردهاست: «به گفتة دانشمندان علم کلام، اصول اعتقادی غلات(جمع غلو یا از حد تجاوز کننده) را میتوان در موارد زیر خلاصهکرد:
غلات از رهگذر غلو در شؤنات امامان و رهبران خود و عقایدی چون تشبیه و تناسخ، به تخریب عقاید پرداخته، و با اصل دین بازیمیکردند…
هشامبن حکم گوید از امام صادق شنیدم که فرمود: ‹مغیرهبن سعید بهطور عمد به پدرم دروغ بست. او کتب شاگردان خود را میگرفت و شاگردان او با شاگردان پدرم اختلاط داشتند… بنابراین آنچه از غلو در کتب و آثار شاگردان پدرم راه یافتهاست، همه از مجعولات مغیرهبنسعید است… بسیاری از آثار غلات توسط کارشناسان حدیث شناسایی و دور ریخته شده، اما هنوز آثار غلات کموبیش در لابهلای کتب حدیث وجوددارد. با ملاحظه این کتب، روشن میگردد که غلات، بیشتر در رشتههای زیر به جعل حدیث اقدامکردهاند:
ـ فضائل ائمه: بخصوص طرح علم غیب، کارگزاری و دخالت در خلقت و انتساب برخی از معجزات و کرامات به آن بزرگواران.
ـ مسائل قرآنی بخصوص: ادعای تحریف و اسقاط آیات مربوط به ائمه، عدم حجیت قرآن موجود، تطبیق آیات با امامان و فضایل مبالغهآمیز در قرائت سور.
ـ مسائل طبی، شامل: شناخت امراض و بیان خواص خوراکیها، داروها، و مسائل بهداشتی.
ـ مسائل اخلاقی، عبادی و ذکر ثوابهای مبالغهآمیز جهت کارهای کوچک.
ـ مسائل کلامی و فلسفی از جمله: مسألة تشبیه، حلول و اتحاد روح، تناسخ، و…
… امام صادق فرمود: ‹جوانهای خود را از فتنة غلات برحذردارید که آنان را منحرفنکنند. غلات بدترین مخلوقات خداوندند. با دعاوی خود، بزرگی خدا را کوچککرده و برای بندگان او ادعای ربوبیت میکنند… مطابق قرائن دیگر، آن دو بزرگوار(صادقین: امام محمدباقر و امام جعفر صادق) خاطرنشانکردهاند که غلات از جملة دروغگویان، جاعلان حدیث و تحریفگران قرآن میباشند.
بخش دیگری از فعالیتهای صادقین عبارت از تکذیب عقاید غلات و تصحیح عقاید شیعیان میباشد. در این مورد خصوصاً تلاشهای امام صادق(ع) بسیار چشمگیربودهاست، زیرا در زمان آن حضرت دامنة تبلیعات غلات توسعهیافته و گروه زیادی در کوفه تحت تأثیر آنان قرارگرفته بودند.
ضمناً وجود تقیه ـ در اغلب برخوردهای اجتماعی ـ موجبشدهبود تا غلات شیعه ادعاکنند که امام(ع) آنها را ظاهراً محکوم ساخته، ولی باطناً به آنان خوشبین است و طبعاً این طرز تلقی، مشکل امام(ع) را در رابطه با جریان غلات در جامعة شیعه دوچندان کردهبود.
در روایتی آمدهاست که ‹سدیر صیرفی› نزد امام صادق(ع) آمد و گفت:
«قربانتگردم، شیعیانتان دربارة شما دچار اختلافنظرشده، و در آن اصرارمیورزند. گروهی گویند هرخبری که امام برای هدایت مردم به آن احتیاجدارد به گوشش گفتهمیشود؛ و برخی میگویند به او وحیمیشود. عدهای میگویند به قلبش الهام میگردد، و گروه دیگر معتقدند او در خواب میبیند؛ و بالاخره بعضی میگویند او از روی نوشتههای پدرانش فتوامیدهد. کدامیک از این نظرات صحیح است؟ امام فرمود: هیچیک از این سخنان صحیح نیست. ای ‹سدیر› ما حجتهای خدا و امنای او بر بندگانش هستیم و حلال و حرام او را از کتاب خدا میگیریم».
ب ـ داستان سید احمد رشتی
در حکایت سید احمد رشتی یعنی بازرگانی که قصدحجکردهاست، میخوانیم که دو نیم تا سه ساعت مانده بود به صبح، همراه قافله، از محلی در ترکیه امروزی برای ادامة سفر حرکت میکند. پس از طی سهربع فرسنگ(چهارونیم کیلومتر)، هوا بد میشود و از قافله عقبمیماند. به تفکر مینشیند و در نهایت تصمیممیگیرد که به مبدأ بازگردد و با امکانات بهتر به سفر ادامهدهد.
یکمرتبه باغی را میبیند و شخصی که با بیل خود، مشغول رسیدگی به باغ است. او جلو میآید و به زبان فارسی از حال او میپرسد، و او وضعیت خود را بازمیگوید. آن شخص او را توصیه به خواندن نافله میکند، او شروع به خواندن میکند. پس از مدتی مرد باغبان بازمیگردد و چون میبیند مسافر هنوز آنجاست، وی را توصیه به خواندن ‹زیارت جامعه› میکند. پس از مدتی باز میگردد و چون هنوز مشکلش را حلنشده مییابد، او را توصیه به خواندن زیارت عاشورا میکند.
بار سوم که میبیند هنوز آنجاست، او را با خود میبرد و در راه با سه بار تأکید به او و به شیعیان، میفرمایند که این سه(نافله، زیارت جامعه و زیارت عاشورا) را انجام دهند. دست آخر آن شخص(این حکایت در وصف دیدار با امام زمان علیه آلافالتحیه والسلام است.) او را به قافله میرساند، در حالیکه تازه فجر طلوعکرده و همراهانش در حال وضوگرفتن بودند.
اگر این حکایت را با دقت بررسی کنیم متوجه میشویم که راهگمکرده، نمیتوانسته زیارت عاشورای معروفه را با آن طول و تفصیل خوانده باشد، و آنچه پیش از این از خواندن زیارت عاشورا معمول بوده، همان زیارت عاشورای غیرمعروفه بودهاست.
جالب اینجاست که از همین حکایت مشخص میشود که ما شیعیان از دشمنی بیرویه نسبت به اهل تسنن(به اصطلاح از بغض معاویه و نه از حب علی)، حتا به سخن امام زمان خود نیز توجهنمیکنیم و مانند موارد دیگر یا از ائمه اطهار جلومیزنیم و یا عقبمیافتیم:
مگر امام زمان به آن مرد سه چیز را توصیه نکرد؟ پس چرا به اولین دستور(نماز نافله) بیتوجهیم، به دومین دستور(زیارت جامعه) کمتوجهیم، و به سومین دستور(زیارت عاشورا) بیش از حد توجه میکنیم؟
آیا دلیلش جز این است که به نماز نافله بیتوجهیم، زیرا که اهل تسنن به آن بسیار پایبندند، و به زیارت عاشورا بسیار پایبندیم چون اهل تسنن آن را شرک آلود میدانند؟ مگر نخواندهایم که حضرت زینب سلامالله علیها در تمام دوران فاجعة کربلا حتا یکی از نمازهای نافلة خود را ترکنکرد؟ پس چرا علمای شیعه اهمیت آن را گوشزد نمیکنند؟
برعکس، هنگامیکه به حج میرویم، میبینیم که اهل تسنن کاری را میکنند که حضرت زینب میکرد؛ یعنی حتا دم در مغازه یا کنار بساط خود از نافله غافل نمیمانند!!
متأسفانه امروزه جوانانی که اهل زیارت عاشورایند به دنبال حقایق مربوط به این زیارت نمیروند و هرچه به آنان دیکته میشود میآموزند و زندگی امروزی نیز به آنان اجازه نمیدهد که همچون این نگارنده در سن سیزده سالگی تمام مفاتیح الجنان را یکجا بخواند و به کلیت آن آگاه شود و یا مادری داشته باشند که همچون مادر مرحومم هر روز و یا هرازچندروزی یک بار زیارت عاشورا آنهم از نوع غیرمعروفه آن را بخواند تا بداند آنچه که اکنون توسط برخی هیأتهای عزارداری و مداحان بر آن اصرار میشود به آن دلیل است تا از تفرفه میان شیعه و سنی به آلاف و الوفی برسند. بسیار آشکار است و همه میدانیم که اگر این تبلیغهای تفرقه افکنانه نباشد نان بسیاری آجر و دکان بسیاری تخته میشود.
آری باید هشیارباشیم. با خواندن خبر پولساز زیر، نظر شما خوانندة عزیز نسبت به پیشنهاد ارائهشده مبنی بر جایگزینکردن زیارت عاشورای غیرمعروفه، بهجای معروفة آن، چهخواهدبود؟
زیارت عاشورا پرتیراژترین کتاب هفته شد.
زیارت عاشورا از انتشارات ناس در 300 هزار نسخه منتشرشد، که بیشترین شمارگان را داشت. (3) آیا فکرمیکنید با این گونه بازارهای داغ و خوانهای گسترده، حرف حق میتواند بر کرسی نشیند؟ خود این نگارنده که فکر نمیکند و تنها از روی احساس وظیفه این نوشته را نوشته است و منتظر امام زمان میماند تا خود، حرف حق و خود حق را بر کرسی نشاند.
نگارش: فروردین 1384
ویرایش: شهریور 1402
احمد شمّاع زاده
بازگشتها:
در این زمینه گفتار ولایت ویژه خداوند است بازگشت را ببینید.
‹تاریخ عمومی حدیث›، خلاصهای از صص 292 تا 299
(3) روزنامة شرق 19/6/83 ص 20
شگفتیهای شب پرگان
از زبان امام علی
احمد شمّاع زاده
اشاره:
در دهه چهل خورشیدی، مطلبی را در مورد شب پرگان (برخی به آنها شب کوره هم میگویند.) در یکی از جراید آن زمان خواندم که هنوز در خاطرم نقش بسته است؛ و آن اینکه:
زیست شناسان چند شب پره را در یک لوله ای نه چندان فراخ (مثلاً با قطر 30 سانتیمتر) ولی نسبتاً دراز (مثلاً 20 متر) که درونش دود اندود شده بود، رها ساختند تا از آن بگذرند و اینکه بیازمایند آیا بالهای این شب پرگان به دیواره های لوله برخورد میکند یا نه؟
آزمایش را در روز انجام دادند که چشمان شب پرگان بسته است. زیست شناسان مشاهده کردند که بی آنکه بالهای شب پرگان دودی شود، از لوله گذشتند. آنان نتیجه گرفتند که شب پرگان دارای راداری هستند که میتواند مسیر خود را بی آنکه به مانعی برخورد کند، بیابد.
شب پره، تنها پستاناری است که بال دارد و پرواز میکند. شب پرگان گونه های بسیار متنوعی دارند. گونهای از آنها خون آشامند؛ که خون دیگر پستانداران مانند اسب و استر را می آشامند.
نمایی از یک شب پره خون آشام:
اکنون کلام مولا علی:
از زیبایىهاى صنعت پروردگارى، و شگفتىهاى آفرینش او، همان اسرار پیچیده حکیمانه در آفریدن خفّاشان (شب پرگان) است.
در روشنى روز که همه چیز را میگشاید، چشمانشان را مىبندد و تاریکى شب که هر چیز را به خواب فرو میبرد، چشمان آنها را باز میکند... و بالهایى از گوشت براى پرواز، آنها آفرید تا به هنگام نیاز به پرواز، از آن بهره برگیرند. این بالها چونان لاله هاى گوشند بى پی و رگهاى اصلى، اما جاى رگها و نشانه هاى آنها را به خوبى مشاهده خواهى کرد. این بالها نه آنقدر نازکند که در هم بشکنند، و نه چندان محکم که بر آنها سنگینى کند. پرواز مىکنند در حالى که فرزندانشان به آنها چسبیده و به مادر پناه برده اند. اگر فرود آیند با مادر فرود میآیند و اگر بالا روند با مادر اوج مىگیرند. جوجهها از مادر جدا نمىشوند تا آن هنگام که اندام جوجه نیرومند و بالها قدرت پروازکردن پیدا کند و بداند که راه زندگى کردن کدام است و مصالح خویش را بشناسد.
چشمان شب پره در روز چنان کمسوست که نتواند از نور آفتاب درخشنده روشنى گیرد؛ نورى که با آن راههاى زندگى خود را بیابد. روشنى آفتاب خفّاش را از رفتن در تراکم نورهاى تابنده باز مىدارد. نهج البلاغه / فراز هایی از خطبه ی ۱۵۴
روشنگری: به نظر میرسد این همان دلیلی است که زیست شناسان دریافتند که خفاش رادار دارد. در نتیجه شب پره نه تنها نیازی به نور ندارد، بلکه امواج نوری در تزاحم و تداخل با امواج رادار او قرار میگیرند و شب پره را از رفتن در روز بازمیدارد. به همین دلیل شبها به کار خود میپردازد.
پاک و منزّه است خدایى که شب را براى خفّاشان چونان روز روشن و مایه به دست آوردن روزى، و روز را چونان شب تار مایه آرامش و استراحت آنها قرار داد.