هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

شیعه سنتی و سه مقام هستی

الله

(جلّ جلاله و عمّ نواله)

محمّد

(صلّی الله علیه و آله)

علیّ

(صلّی الله علیه و علی اسرته)


شیعه سنتی و سه مقام هستی


ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه ان‌یفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الی‌الهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً(کهف: 57)

ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند آن (قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچوجه.

پیشگفتار

هدف از نوشتن این مقاله باز اندیشی در فهم مقام دارندگان این سه نام است؛ تا با کژاندیشیهای برخی از اشخاص و مسلکها، مقام و منزلت مولی‌‌الموحدین "علی" علیه‌السّلام را فراتر از آنچه که خدا و رسولش معین کرده‌اند ندانیم که متأسفانه در کلام بیشتر مداحان (نوحه گران) خداناشناس امروزی ریشه ‌دوانده و ممکن است بر فهم جوانانی که گرد آنان هستند و یا با وسایل مختلف سخن آنها را میشنوند، اثرگذار باشد. بدین منظور با توجه به آیات قرآن کریم و برخی احادیث کوششی داریم تا مقام و منزلت هر یک را با به میان کشیدن برابرگذاریها و آمیختگیهایی که پیش آمده، مشخص سازیم. نقل از مثنوی دفتر دوم ب 4/491:


نوحه گر باشد مقلّد در حدیث جز طمع نبود مراد آن خبیث

نوحه گر گوید حدیث سوزناک لیک کو سوز دل و دامان چاک

از محقّق تا مقلّد فرقهاست کین چو داوود و آن دیگر صداست

منبع گفتار این سوزی بود و آن مقلّد کهنه آموزی بود


الف – خدا و محمد


مولانا:

بی تماشای صفتهای خدا گر خورم نان من گلو گیرد مرا

در آغاز باید گفت عملکرد معصوم (و مهمترین آنان حضرت ختمی مرتبت) با عملکرد خداوند، این تفاوت مهم را دارد که معصوم که مقام عصمت را دارد، مرتکب گناه نمیشود؛ ولی این مقام او را از خطا مصون نمیدارد. زیرا در هر شرایطی انسان است و انسان جایزالخطاست. تنها خداوند خطا نمیکند؛ و نیز فرشتگان او که کارگزاران اویند و اگر خطاکنند کیهان و مافیها برهم میریزد.

البته فرشتگان ذاتاً چنان آفریده شده اند که نمیتوانند خطا کنند یعنی از خود اختیاری ندارند تا خطا کنند یا نکنند.


روشنگری پیرامون فرشتگان: فرشتگان یک سویه هستند یعنی مانند انسانها و جنها دارای اختیار نیستند و نه مانند آنها خالق و آفرینننده چیزی هستند. یعنی توانا بر نطق یا نمادسازی نیستند چنانکه هنگامی که خداوند از آنان خواست تا نمادسازی کنند گفتند: لا علم لنا الا ما علمّتنا.

اینکه آیا ابلیس فرشته بود یا نه و چرا سرپیچی کرد را خود خداوند بسیار ساده و روشن در باره ابلیس بیان داشته: کان من الجن ففسق عن امر ربه یعنی چون از جن بود توانست(اختیار داشت) از امر خداوند سرپیچی کند که کرد. ابلیس فرشته نبود بلکه به مقام فرشتگان رسیده بود و در جمع آنان بود؛ ولی دیگران فرشته واقعی بودند و نمی توانستند از امر خداوند سرپیچی کنند که نکردند و بر آدم سجده کردند.


پس همه کسانی که عقل دارند ممکن است خطا کنند. بنابراین بزرگان دین و دانش که جای خود را دارند و ممکن است بسیار خطا کنند بلکه معصومین هم ممکن است خطا کنند و خداوند برای اینکه این موضوع را به ما بگوید که تنها منم که نباید اشتباه کنم و نمیکنم، بلکه حتا اشرف آفرینش من که حضرت رسول اکرم(ص) باشد ممکن است خطاکند، این موضوع را در چند آیه از قرآن یاداورمان شده است. مانند نهی کردن ایشان را در سوره والضحی:


پس از این فرمود حق در والضحی بانگ کم زن ای محمد بر گدا

مثنوی دفتر اول ب: 2747


بارزترین این امرونهی ها در سوره عبس است: عبس و تولی ان جاءه الاعمی. و این در حالی است که خداوند جلّ و علا، ده آیه از سوره عبس را که نام آن سوره از همین منظر گرفته شده، به این موضوع اختصاص داده است.

بدین ترتیب نتیجه میگیریم که این موضوع اهمیت زیادی برای خداوند داشته که چنین کرده. تازه مسلمانان هنگامی که میدیدند خداوند با کسی رودربایستی ندارد و کوچکترین خطایی را که رسولش مرتکب میشود به او گوشزد میکند، حساب کار دنیا و آخرتشان بهتر به دستشان میآمد. اگر امروزه نیز به این نکات قرآنی توجه کنیم از بسیاری تصورات نادرست و کردارهای ناشایست مصون خواهیم ماند.


متاسفانه برخی از مفسّرین کوشش در توجیه این موضوع دارند. آنان باید بدانند که این توجیه خدمت به رسول خدا نیست، بلکه این خود خطایی آشکار و دور کردن حقایق قرآن از ذهن مردم است. زیرا خداوند میخواهد بگوید تنها من خطا نمیکنم وهمه ممکن است خطاکنند که این موضوع دستکم برای زندگی اجتماعی و سیاسی انسانها بسیار مهم است.


نکته مهم دیگری که باید برای مقایسه این سه مقام هستی بدان بپردازیم دانش پنهانیها یا علم غیب است. بسیاری کسان و بویژه حوزویان تصور میکنند که معصومین علیهم السلام بر غیب آگاهی داشته اند. آنچه ما نمیدانیم و معصومین میدانند غیب نیست. تنها خداوند است که بر عالم غیب آگاهی دارد و عالمٌ بالغیب است. (خداوند آیه های بسیاری را ویژه این موضوع کرده است)


پیامبران هم علم غیب نداشته اند. آنان تنها علم لدنی داشته اند. یعنی علمی که از جانب خداوند به آنان داده شده است. در سوره یوسف و درشرح قصّه یوسف خداوند به دادن این گونه علمها به حضرات یعقوب و یوسف در چند آیه اشاره کرده است.


در جایی که خداوند به رسولش میفرماید: بگو من مالک خودم هم نیستم و سودوزیان خود را هم نمیدانم، مگر آنچه را که خدا بخواهد. اگر من غیب میدانستم همه خوبیها را برای خودم میخواستم و هیچ گونه بدی بر من اثرگذار نبود(اعراف: 188)، چگونه برخی مدعی اند که ائمّه معصومین غیب میدانسته اند؟ داننده غیب تنها خداست.


امامان معصوم علیهم السّلام، تنها علم امامت داشته اند؛ یعنی بسیاری چیزها میدانسته اند که مردم عادی نمیدانسته اند و نمیدانند. چنانکه امام علی(ع) که میگوید من به راههای آسمان آگاهترم تا راههای زمین، نتیجه علم امامت ایشان بوده یا حضرت امام محمد باقرالعلوم(ع) با علم امامتش چنین عنوانی را یافته و نیز با جنیان رابطه داشته است و یا حضرت امام جعفر صادق(ع) که نوشته اند 4000 شاگرد تربیت کرده اند، نتیجه علم امامت ایشان بوده است.

روزی در مسجد اهل تسنن یک جوان سنی مذهب وقتی فهمید شیعه هستم پرسید:

شما شیعیان میگویید که امامانتان غیب میدانند؟

گفتم: الله یعلم غیب السموات والارض.

  • پس چرا در باره شما چنین میگویند؟

  • شاید به این دلیل باشد که امامان شیعه برخی کرامات داشته اند که از برخی شواهد به باطنها پی میبرده اند و این تنها مربوط به ائمه نیست برخی کسان که چشم باطنشان روشن است نیز میتوانند چنین کراماتی را داشته باشند. البته امامان شیعه علم امامت هم داشته اند ولی اگر کسی مدعی باشد امامان همچون خداوند غیب میدانسته اند و آنها را جای خداوند قرار دهد مشرک است.


او که از وصفهایی پرشده بود که شیعیان با اعمال شرک آلود خود بهانه به دست اهل تسنن میدهند و به شیعه آنگونه نگاه میکرد، گفت: نه... تو شیعه نیستی...!!


ب - خدا و علی

هم برخی شیعیان خدانشناس و هم علی اللهیان بسیار این دو مقام را با یکدیگر آمیخته و به هم بافته اند. نکته مهمی که هیچکس در باره آن پرسشی مطرح نمیکند این است که شما از علی چه دیده اید و از خدا چه میدانید که این دو را با یکدیگر مقایسه میکنید؟


شاید یکی از بزرگترین عملکردهای علی (در اینجا سخن از عمل است و نه اخلاق و صفات) برای پیشبرد و نشر اسلام علیه شرک بویژه در جوانی آن بوده است که در برابر هماورد خواهی غول پیکری به نام عمروبن عبد ود (که بت ود را میپرستیده) تنها کسی بود که پذیرفت به جنگ تن به تن با او بپردازد و با ترفندی ویژه او را بکشد، که همه اینها با حول و قوّه الهی صورت گرفت و موجب شد تا سپاه اسلام به پیروزی برسد. ولی کوچکترین عملکرد خداوند برای از میان برداشتن نمرود مدعی خدایی آن بوده است که با آفرینش خلق الساعه میلیاردها پشه و نفوذ تنها یک پشه به پنهانگاه نمرود و رفتن به درون بینی او، او را به گونه ای خفت بار بکشد.

ای نادانان! چگونه خدا و علی را با یکدیگر میسنجید؟


دوزخ و جنّت همه اجزای اوست هرچه اندیشی تو، او بالای اوست

هرچه اندیشی پذیرای فناست آنکه در اندیشه ناید آن خداست

مثنوی دفتر دوم

خود قرآن هنگامی که میخواهد ادعای نمرود مدعی خدایی را توسط ابراهیم موحد رد کند این مثال را میآورد که ابراهیم به او گفت عملکرد خدای من آن است که مرده را زنده و زنده را میمیراند. در شرح این مذاکره آمده است که نمرود هم دو اسیر محکوم به اعدام را آورد یکی را آزاد کرد و دیگری را کشت و گفت دیدی که من هم میتوانم زنده کنم و بمیرانم! ابراهیم ادمه داد و گفت پروردگار من آن است که خورشید را از مشرق میآورد تو آن را از مغرب بیاور. و نمرود مبهوت شد (فبهت الذی کفر) و از پاسخ دادن درماند!


این است مقام توحید ابراهیمی. حال میتوان این پرسش را از قیاسگران خدا و علی کرد که علی تا کنون چه جانداری مثل پشه، نه بزرگتر را آفریده که او را با خدا مقایسه میکنید؟ اگر پاسخ درست دادند ما هم او را خدا میخوانیم؛ ولی اگر ندادند که هرگز نخواهند پاسخ گفت، پس به آنان میگوییم دم فروبندید! دم مزنید! شرک نورزید! و جامعه را به انحراف مکشانید!

علی انسان است ولی انسانی والا و کامل که خود نمونه ای از اعجاز خداوند است که چنین اعجوبه ای آفریده است تا ما با اسوه قراردادن او، از او پیروی کنیم و علی گونه شویم. نه اینکه او را وصف کنیم و مقام خدایی به او بدهیم که نه تنها چیزی از این بزرگنمایی شرک آلود بهره امام علی(ع) و ما نمیشود که آخرت خود را نیز به خطر انداخته و علی را نیز از خود ناخشنود و ناخرسند کرده ایم.


خداوند کریم در مورد شرک ورزی برخی مسلمانان میفرماید:

و روزی که همه کسانی که شرک ورزیده اند و کسانی که مورد شرک و پرستش واقع شده اند را با هم برمیانگیزیم. سپس آنان را با یکدیگر رودررو میسازیم و به کسانی که شرک ورزیده اند میگوییم این شما و این کسانی که به وسیله آنان شرک ورزیده اید. کسانی که مورد شرک ورزی قرارگرفته اند میگویند شما ما را نمیپرستیدید و خداوند گواه است میان ما و شما، که ما از پرستش شما آگاه نبودیم. سوره یونس(آیات 28 و 29)


در این دو آیه سه نکته مهم روشن میشود:

یک- موضوع، بت پرستی نیست؛ بلکه انسانهای مقدس را پرستیدن است.

دو- اینکه آن انسانهای مقدس به هنگام زنده بودن غیب نمیدانسته اند.

سه- آن انسانهای مقدس پس از مرگ حاضر و ناظر اعمال ما نبوده اند و سخن ما را نمیشنیده اند، که برخی شیعیان به آن معتقدند و با ائمه اطهار سخن میگویند و یا مردم را تشویق میکنند تا (به جای رازونیاز کردن با خدا) نزد ائمه معصومین سفره دل بگشایند. اینها گونه ای شرک ورزی است و آنان را جای خداوند قراردادن است!


در همین راستا، در آیات پنج و شش سوره احقاف چنین آمده است:

و من اضلّ ممن یدعوا من دون الله من لایستجیب له الی یوم القیامه و هم عن دعائهم غافلون و اذا حشرالنّاس کانوا لهم اعداءً و کانوا بعبادتهم کافرین


ترجمه: و چه کسی گمراهتر از کسی است که میخواند غیرخدا را؟ کسی که تا روز قیامت هم دعای او را مستجاب نمیکند و آنان از خوانده شدنشان آگاهی نداشته اند (یعنی اگر آن دعا مستجاب شد، از سوی آنان نبوده بلکه از سوی خداوند بوده است). و هنگامی که مردم برانگیخته میشوند، آن پرستش شدگان دشمنان این پرستندگان هستند و پرستش آنان را رد میکنند.


نمونه هایی از شرک ورزی با وسیله قراردادن معصومین:


الف- علی بر عرش بالایی امیر است علی بر عالم و آدم امیر است


پس خدا چکاره است؟ برود دنبال کار خودش!! که علی همه کاره است!! و در این صورت خداوند بیکاره!! بدیهی است که موحدان به پیروی از قرآن میگویند تنها خداوند بر عرش فرمانروایی میکند و نیز بر عالم(کیهان) و آدم(انس و جن).


ب- روز تولد آن بزرگوار بود و در نمازخانه وزارتخانه پای سخن یک مداح(نوحه گر) جوان خدانشناس نشسته بودیم که با این مصرع از یک شعر سخن خود را شروع کرد: ای علی تو اگر خدا نیستی کمتر از خدا نیستی!!

یعنی بسیار راحت، خط بطلانی بر سوره توحید و بویژه آیه آخر آن، یعنی و لم یکن له کفواً احد کشید و نیز بر شعار الله اکبر که یکی از شعارهای اصیل و مهم اسلامی است و از آغاز وحی بر پیامبر اکرم (ص) وجود داشته و دارد و بیان آن درآغاز هر نماز نه تنها واجب که رکن رکین نماز است.

اکنون حدود ده سال از آن روز میگذرد و هرگاه به یاد آن مجلس میافتم به خود نهیب میزنم: تو که موحد بودی چرا بلند نشدی و به او نگفتی خفه شو! ای مشرک! و تنها به این اکتفا کردی که به بغل دستی خود گفتی نگاه کن ببین چگونه با علی به خدا شرک میورزند و او سری به تأیید تکان داد و گفت چه میتوان کرد؟

بخصوص در مجلسی که به نام آن بزرگوار هستی برگزار شده، مسلم است که روح امیرالمؤمنین از این گونه شرکهایی که بهانه و عنوانش اوست بیشتر مکدر میشود.

ج- به این شعر شرک آلود که بسیاری از آیات قرآن کریم را به زیر سؤال برده و به صورت یک آهنگ در آغاز یک سی دی زیر عنوان نغمه نوروز از سوی معاونت گردشگری سازمان میراث فرهنگی صنایع دستی و گردشگری منتشر شده تا هرگردشگری در راه گوش دهد و به بیراهه رود!! توجه کنید:

تا صورت و پیوند جهان بود علی بود

تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود

مسجود ملائک که شد آدم به علی شد

آدم چو یکی قبله و معبود علی بود

موسی و عصا و ید بیضای ...

در حضر فرعون که بنمود علی بود

عیسی به وجود آمد و به دلها سخن گفت

آن نطق و فصاحت که بنمود زعلی بود

جبریل که آمد ز بر خالق یکتا

در پیش محمد شد و مقصود علی بود

آن معنی قرآن که خدا در همه قرآن

در ... و عصمت بستود علی بود

آن قلعه گشای که در قلعه خیبر

برکند به یک حمله و بگشود علی بود

چندانکه در آفاق نظرکردم و دیدم

ابروی یقین بر همه عالم علی بود

این کفر نباشد سخن کفر نه این است

تا ازلی باشد و تا بود علی بود

سر دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان

شمس الحق تبریز که بنمود علی بود


در نقد این شعر، در آغاز شخصیت سراینده این شعر را به زیرسؤال میبرم تا مشخص شود که خود شعر نیز ریشه در حقیقت و ایمان ندارد:


نکته اول: سراینده نه تنها علی را به جای خدا میگذارد، بلکه خود را نیز به جای رسول خدا و علی میگذارد و میگوید چندانکه در آفاق نظر کردم و دیدم که این ادعا برای وی بسیار بزرگ و لقمه ای گلوگیر است. زیرا در کل عالم هستی یکی رسول اکرم(ص) به این دلیل که به معراج رفتند، در همه آفاق نظر کردند و دیگر علی(ع) ممکن است میتوانسته که در همه آفاق نظر کند، به این دلیل که خود میگوید من به راههای آسمان آگاهترم تا راههای زمین. حتا هیچیک از امامان معصوم نیز چنین ادعایی نداشته اند که درهمه آفاق نظر کرده باشند. اگر این توانایی را بخواهیم از این دو گرانمایه به دیگران تعمیم دهیم ممکن است برخی انبیاء الهی همچون ابراهیم خلیل به چنین مقامی رسیده باشند.


نکته دوم: شاعر آنچنان خودبزرگبین شده که هم کفر میگوید و هم حکم بر کفر نبودن سخن خود صادر میکند! یعنی هم مرتکب جرم شده و هم به تنهایی نزد قاضی رفته که آن قاضی هم خودش است: این کفر نباشد سخن کفر نه این است... تازه اگر بفهمد که کفر با شرک بسیار متفاوت است که این سخنان شرکند نه کفر.


نکته سوم: چکیده سخن سراینده این است که علی همواره بوده است. گیریم که سراینده یکی از عارفانی باشد که از مولانا هم به مقام والاتری رسیده و دیده های خود را که جهان بینی اوست به نظم دراورده. (هرچند با به زیر سؤال بردن آیات قرآن چنین چیزی غیرممکن است!)

نکته چهارم: پرسش این است که این عیان و بیان کردن نهانیهای شخصی و فردی چه سودی به افراد و جامعه انسانی میرساند؟ هنگامی که از فضائل امیرالمؤمنین سخن میگوییم این سود را به ما میرساند تا برخی از فضائل ایشان را در خود نهادینه کنیم و در برخی ویژگیها علی گونه شویم که در غیر این صورت زیانکاریم. ولی این سروده تنها رهاوردش شرک است. زیرا تنها علی را به جای خدا گذاشته و بهره ای به خود و دیگران نرسانده است.


آیا جز این است که این سروده بسیاری از مردم را به گونه ای به انحراف میکشاند که تصور کنند علی خدا و شبه خداست و شمار کمی را چون نگارنده به گونه ای دیگر به انحراف کشانده تا وقت خود را صرف نقد این یاوه گوییها کند تا دیگران را از انحراف بازدارد؟


اگر خدا را در لباس علی قرار دهیم اشکال چندانی ندارد ولی اگر علی را بر جایگاه خدا نشانیم، شرک ورزیده ایم. در حالت اول یعنی خدا در علی ظهورکرده است. منصور حلاج نیز بانگ اناالحق میزد و میگفت: ما فی جبتی الاالله. که همین امر موجب بردارشدنش شد. حافظ علیه الرحمه درباره او میگوید:


آن یار کزو گشت سر دار بلند

جرمش این بود که اسرار هویدا میکرد

فیض روح القدس ار باز مدد فرماید

دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد


البته مولانا نظر دیگری دارد:

بود اناالحق در لب منصور نور بود اناالله در لب فرعون زور

مثنوی دفتر دوم ب: 305


نکته پنجم: سراینده میگوید شمس تبریزی علی بوده که راز دو جهان را بر مولوی گشوده است ولی خود مولانا میسراید که پیامبر(ص) به علی گفته پیر طریقتی همچون خضر بیاب و از او پیروی کن و مانند موسی مباش که با سؤالهای خود پیر طریقت خود را از دست داد(داستان موسی و خضر در سوره کهف) و دفتر اول مثنوی بیتهای: 2959 تا 2970


***

نکته دیگر اینکه:

چگونه عارفان سیر آفاق داشته اند که یکی از استوانه های آنان یعنی مولانا شعر زیر را سروده که نشان از آن دارد که ایشان آگاهی لازم را از مواقع نجومی که خداوند به آن سوگند یادکرده نداشته تا بداند ماه جزئی ناچیز از منظومه شمسی است و ستارگان چنان شکوه و عظمتی دارند که یکی از کوچکترین آنها خورشید است:

اینچنین مه را ز اختر ننگهاست در میان اختران بهر سخاست

دفتر اول مثنوی ب: 3018


مولوی به مانند حافظ هرچه کرده از دولت قرآن کرده و اگر آیه "لااقسم بمواقع النجوم" را هم درک کرده بود، به چنین خطائی دچار نمیشد.


***

روزی زیر شیشه میز یکی از همکاران شعری را دیدم که بیشباهت به شعر بالا (شعر شاعر مشرک) نبود! شاعر آن شعر مانند شاعر شعر بالا، نکته های بسیاری را بیان کرده بود که آخر هر بیت این عبارت بود:‌ یا علی گفت.

مثلا آن هنگام که حضرت عیسی به دنیا آمد یا علی گفت. شاعر از یک نظر راست گفته و از منظری دیگر مردمفریبی کرده و مردم را به شرک دعوت کرده است! از آن جهت که علی یکی از صفات خداوند است (یا علی و یا عظیم) درست است که بگوییم هر آغازی با نام خدا بوده؛ ولی اینکه بیاییم و با واگویی این حقیقت، مردم را به شرک بیالاییم و تلقین کنیم که منظور از آن یا علی گفتنها، علی بن ابیطالب بوده مشرکانه و منافقانه عمل کرده ایم!!


****

موضوع به جایگاه خداوند را به مولاعلی سپردن، ختم نمیشود و این شرک ورزی ممکن است در مورد همه چهارده معصوم از سوی برخی شیعیان مشرک و مشرک پرور صورت گیرد. یک نمونه نشاندن فاطمه زهراء سلام الله علیها به جای خداوند در این شعر است:


دختر بکر فکر من غنچه لب چو واکند از نمیکن کلام او، حق نمک اداکند

فیض نخست و خاتمه، نور جمال فاطمه چشم دل از نظاره در، مبدأ و منتها کند

دامن کبریای او، دسترس خیال نی، پایه قدر او بسی، پایه به زیرپا کند

مفتقرا! متاب رو، از در او به هیچ سو، زانکه مس وجود را، فضّه او طلاکند

* فضّه هم به معنای نقره است و هم کنیز حضرت زهراء نامش فضّه بوده است.


و اما تبدیل این شعر به شعری یکتاپرستانه:

دختر بکر فکر من غنچه لب چو واکند از نمیکن کلام او، حق نمک اداکند

فیض نخست و خاتمه، نور ظهورعالمه چشم دل از نظاره در، مبدأ و منتها کند

دامن کبریای او، دسترس خیال نی، پایه قدر او همه، پایه به زیرپا کند

مفتقرا! متاب رو از در او به هیچ سو، زانکه مس وجود را، او تواند طلاکند

* نور ظهور عالمه اشاره‌ای بر آیه شریفه الله نورالسموات والارض است.


میبیند که تنها با تغییر چند واژه در این شعر، از زمین تا آسمان، یعنی از شرک تا توحید، تفاوت ایجاد می‌شود و این نیست مگر نتیجه مبارزه تاریکی شرک با روشنایی توحید که از آغاز آفرینش انسان، به وسیله شیطان رقم خورد.


روشنگری: با جست‌و‌جویی که در وب صورت گرفت، متوجه شدم که این شعر بسی بلند است و نکته‌های شرک آلود بسیاری دربردارد که بررسی همه آن‌ها در این مقال نمیگنجد. سراینده این شعر هم مرحوم محمدحسین غروی اصفهانی است که در سال 1321 شمسی فوت کرده است.


بررسی نکته‌های شرک آلود این شعر:

در جایی که قرآن کریم و تمام عرفا میگویند فیض نخست و خاتمه، خداند و نور وجود اوست، و آیه شریفه میگوید الله نور السّموات والارض، مفتقر، حضرت فاطمه را به جای خداوند مینشاند!!


در جایی که هیچ بنی بشری نگفته (و اگر شخص نامتعادلی به کار برده بیجا به کار برده) که مقام کبریائی شایسته کسی جز خداوند است، مفتقر، مقام کبریاء را به فاطمه زهراء نسبت میدهد!!


در جایی که آیه شریفه میگوید فاینما تولّوا فثمّ وجه الله، مفتقر میگوید از درگاه فاطمه به هیچ جای دیگر (که همه جا محضر خداوند است،) روی مگردان!!


در جایی که فضّه، سوای از کنیزبودن، شاگرد حضرت فاطمه زهراء بوده، و به واسطه ایشان، بر فهم آیات قرآن نائل میآمده، و هرچه داشته از صدقه سر قرآن بوده، و فاطمه زهراء نیز هرچه داشته از صدقه سر قرآنی بوده که پدر به او آموخته، و هرچه که حضرت ختمی مرتبت داشته نیز از صدقه سر قرآنی بوده که خداوند تعلیمیش کرده، مفتقر میگوید فضّه توانایی تبدیل مس وجود به طلا را داشته، و این در حالی است که تنها خداوند، توانا به این مهم است و به اذن الهی کسانی همچون حضرت مسیح نیز.


و اینهم آخرین دستاورد شرک آلود از شاعری به نام عباس شهری زیر عنوان گره گشای عالم که هر چه درباره اشعار شرک آمیز بالا آمد، در مورد این شعر نیز صدق میکند:

به جز از علی نباشد به جهان گره گشایی
طلب مدد از او کن چو رسد غم و بلایی
چو به کار خویش مانی در رحمت علی زن
به جز او به زخم دل ها ننهد کسی دوایی
ز ولای او بزن دم که رها شوی ز هر غم
سر کوی او مکان کن بنگر که در کجایی
بشناختم خدا را چو شناختم علی را
به خدا نبرده ای پی اگر از علی جدایی
علی ای حقیقت حق علی ای ولی مطلق
تو جمال کبریایی تو حقیقت خدایی
نظری ز لطف و رحمت به من شکسته دل کن
تو که یار دردمندی تو که یار بینوایی
همه عمر همچو “شهری” طلب مدد از او کن
که به جز علی نباشد به جهان گره گشایی


ج- محمد و علی


محمد رسول الله(ص) بالاترین مقام عالم هستی پس از خداوند و اشرف مخلوقات اوست، زیرا:

  • به معراج رفته و هفت آسمان را درنوردیده و در بیداری به لقاءالله نائل گردیده است.

  • قرآن کریم که منظومه هستی است، بر سینه او نازل گردیده و در نزول قرآن و در مسیر پیامبری رنجهای بسیاری را متحمّل شده است.


مقام و منزلت مولا علی نیز از نهج البلاغه اش که دارای اعجازهای بسیاری است و پس از قرآن برترین کتاب محسوب میگردد، (یعنی از انجیل که سخنان خداوند است که بر زبان عیسی جاری شده نیز بالاتر است) و نیز از شرح زندگانی ایشان بازشناخته میشود.


کسانی مانند جرج جرداق مسیحی کتاب صوت العداله انسانیه و عبدالفتاح عبدالمقصود پانزده جلد کتاب زیر عنوان امام علی در باره شخصیت ایشان نگاشته اند و نیز شاعران و نویسندگان در طول تاریخ، سروده ها و نوشته های زیادی در باره عدالت او، شیوه زندگی او، صبر او، علم و حکمت او و... دارند.


اینها نیز از منابع دین ما بر میآید که رسول گرامی فرمود:


من کنت مولاه فهذا علی مولاه

من کنت انا نبیه فعلی امیره

انت منی بمنزله هارون من موسی الا انه لا نبی من بعدی

انا مدینه العلم و علی بابها فمن اراد المدینه والحکمه فلیأتها من بابها


این احادیث نبوی نیز درجه و مقام رسول اکرم(ص) و علی(ع) را مشخص میسازند که شیعه به آنها میبالد ولی خواهیم دید که غلوکنندگان و منحرف کنندگان کلمه حق از مواضعش به اینهمه افتخارها بسنده نکرده به انحراف کشیده شده و به ظن خود دلخوشند که به علی خدمتی میکنند و عده ای هم که درست نمیاندیشند سخنان یاوه آنها را تکرار میکنند تا نقل محافل شود.


مثلا ببینید این سخن از کجا آمده که نه سندیتی دارد و نه عقلانی است و مسلم است که چون ریشه در دین ندارد جعلی است:


روزی در حسینیه ای سخن از معراج شد که یکباره مرد مسن آذری زبان پرسید:

خب، اونجا که رسید چی دید؟

گفتم نمیدانم. مقصودت چیه؟

وی ادامه داد: علی یک نصف سیب به او داد و گفت این مال تو و ... (یعنی اینکه علی پیش از رسول اکرم به معراج رسیده است!!)


من داشتم از تعجب چه میگویند (شاخ درمیآوردم؟) عجب حقه بازهایی هستند این جعّالین!! به قول معروف روز روشن و دزدی؟ اشرف مخلوقات به حساب آمدن رسول اکرم(ص) ریشه در همین معراج دارد و اگر بخواهیم معراج را هم نصف کنیم و نصف بهتر و گزیده ترش را به علی(ع) بدهیم دیگر رسول خدا(ص) اشرف مخلوقات نمیتواند باشد!!

به او گفتم: نه چنین نیست و اینها را بر معراج افزوده اند؛ چنانکه چیزهایی را نیز بر معجزه شق القمر افزوده اند. دیدم نرم شد و گفت نمیدانم، ما هم شنیده ایم.


اگر علی بداند برخی شیعیانش اینقدر نادان هستند که میخواهند او را از پیامبر خدا بالاتر بدانند، برای بقای دین محمد(ص) و شیعه واقعی با همان ذوالفقارش بر سر هرکس و ناکسی میکوبد! که این گونه بدعتها را بر امّهات دین میافزاید!


دومین ویرایش– 28/2/91

سومین ویرایش: سوم تیرماه 93

چهارمین ویرایش: اردیبهشت 95

پنجمین ویرایش: آذرماه 95

ششمین ویرایش: آذرماه 96

هفتمین ویرایش: شهریور 99

احمد شمّاع زاده

آینده نگری در قرآن

آینده نگری در قرآن


احمد شمّاع زاده


آینده نگری یکی از مباحث مؤثّر در زندگی انسان امروزی است. این مبحث در آغاز، از دانش جامعه شناسی سربراورد و جای خود را در میان اندیشمندان باز کرد و به دیگر علوم راه یافت.


از آنجا که قرآن کریم منظومه هستی است بسیاری از نکته‌هایی را که در آینده انسان مؤثر بوده، در زمان نزول، در آن گنجانده شده تا جامعیت قرآن به مردمان همه اعصار و قرون گوشزد شود؛ چنانکه دارنده این قلم تاکنون بسیاری از نکته‌های باریکتر از مو را از دل آیات قرآن برآورده و به جهانیان عرضه داشته است. گفتنی است تنها کسی میتواند به این ویژگیهای قرآنی پی ببرد که با قرآن مأنوس و به آن ایمان کامل داشته باشد؛ تا حقیقت آیات قرآن خرده خرده بر او گشوده شود، سره را از ناسره بازشناسد؛ و بتواند از پس آنچه که دشمنان هوشمند و دوستان نابخرد قرآن پیرامون قرآن اظهار میدارند، به دفاع از حقایق قرآن براید.


چند ماه پیش به هنگام خواندن سوره قیامت، از آیه 5 آن، بدون نیاز به هیچ تدبّری، آینده نگری را استنباط کردم: بل یرید الانسان لیفجر امامه (ترجمه: بلکه انسان میخواهد بازکند جلو خود را.)


منتظر فرصتی بودم تا این معنا را به عنوان فهم خود از آیه که ممکن است دیگران بدین گونه به آن دست نیافته باشند، بر واژگان موجود در دانشنامه مفاهیم ویژه قرآن کریم بیفزایم.


امروز که پیرامون این آیه در نت جست‌و‌جو کردم تا نظر دیگران را نیز بدانم، بسیار شگفتزده شدم. تصورم بر این بود که مانند بسیاری از آیات، مترجمین این آیه را نیز بنا بر سلیقه خود به گونه‌ای ترجمه کرده و از اصل خواسته خداوند گذرکرده اند؛ ولی با دیدن ترجمه‌هایی که لینک آنها را در زیر میبینید، متوجه شدم مانند برخی از آیات که هیچ تدبّری پشت آن‌ها نیست، تنها به نظر مفسّری که چند صد سال پیش مطلبی نابجا را در تفسیر این آیه آورده، استناد کرده‌ و آن را تکرار کرده اند:

http://tadabbor.org/?page=tadabbor&SOID=75&AYID=5&CIID=105717


خلاصه آنکه واژه فجر که معنای بازکردن راه را میدهد، به معنای دیگرش که اصلاً ربطی به این آیه ندارد، یعنی فسق و فجور ترجمه کرده‌اند و همه ترجمه‌ها هم یک‌جور؛ و هیچ‌کس هم هیچ شکی در این زمینه نکرده؛ و چون ترجمه آیه مانند بسیاری از موارد درست در نمیآمده، از خود کلماتی را بر کلام خداوند افزوده اند تا ترجمه خود را برای عجمها منطقی جلوه دهند!!

ببینید دو تن از به اصطلاح مفسرین بنام معاصر آیه را چگونه ترجمه کرده‌اند که دیگران هم به همان‌گونه ترجمه کرده‌اند و این در حالی است که یقیناً مفسری مشهور، چنین ترجمه ای را چند صد سال پیش به خلق الله بی فکر خورانده است؛ بی توجه به عواقب چنین ترجمه ای که توهینی آشکار هم به خداوند، هم به قرآن، و هم به انسان است. انسانی که از نظر خداوند مسجود ملائکه است:

آیت الله مشکینی: (انکارش تنها برای این نیست که در قیامت شک دارد) بلکه انسان می خواهد هر چه (در عمر) پیش رود گناه کند.


آیت الله مکارم شیرازی: (انسان شک در معاد ندارد) بلکه او میخواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند!

گویی خداوند انسان را برای فسق و فجور آفریده و در او نهادینه کرده است!!


از همه شگفت انگیزتر این است که فهم آیه بسیار ساده و معنای لیفجر امامه روشن است؛ بویژه آنکه خداوند با آوردن آیه بعدی، راه شک و تردید را در فهم آیه بسته است:


یسئل ایان یوم القیامه (ترجمه: میپرسد کی روز رستاخیز فرامیرسد؟)

باید از مترجمین نامتدبّر پرسید: آیا انسانی که میخواهد بقیه عمرش را در فسق و فجور بگذراند به روز رستاخیز ایمان دارد که بخواهد سراغ آن را هم بگیرد؟!!


و انسان میماند که چرا اشتباه یک مفسر قدیمی همه را به اشتباه انداخته و یک مترجم یا مفسر هم در این چند صد سال پیدانشده تا در فهم این آیه شک کند!! مثالهایی برای معنای فجر:


فجر، شکوفاشدن روشنی از میان تاریکی است(یفجر امامه). که وقت نماز فجر یا صبح است.

فجر، بازشدن راه یک قایق یا کشتی است که آب را میشکافد و به جلو میرود(یفجر امامه).

فجر، بازشدن و شکافته شدن آب برای پیشروی یک شناگر است(یفجر امامه).

فجر، راه بازکردن ماده‌ای قوی از درون مخزنی است که آن را محدود کرده است: انفجار


و این در حالی است که اگر بدانید که قرآن کریم بر چه نکته‌ مهمی در زندگی فردی و اجتماعی انسان در این آیه کوتاه تأکید کرده، و ویژگیهای انسان آینده نگر تا چه اندازه با اهداف الهی از ارسال رسل مطابقت دارد، شگفتی تان از تفاوت 180 درجه‌ای معنای حقیقی آیه با معنایی که تفسیر و ترجمه‌ها بیان کرده اند، بیشتر میشود:

تعریف و معرفی «آینده نگری»:

پروفسور مارتین سلیگمن و دکتر کریستوفر پترسون دو روان‌شناس‌اند که پیش و بیش از دیگر روان‌شناس‌ها درباره آینده‌نگری سخن گفته‌اند. آن‌ها در کتابی که درباره صفات حسنه انسان‌ها نوشته‌اند، درباره آینده‌نگری چنین آورده‌اند:

«آینده‌نگری یک جهت‌گیری شناختی و عقلی به آیندهٔ شخصی است. نوعی استدلال عملی و کنترل‌کردن خود است که به افراد در جهت رسیدن به اهداف دوردست خود، یعنی اهداف بلندمدت، کمک‌های مؤثری می‌کند. افراد آینده‌نگر به طور حساب‌شده و دوراندیشانه، به عواقب تصمیمات و اعمالشان توجه می‌کنند؛ به گونه‌ای موفقیت‌آمیز، در برابر هوس‌ها و تکانه‌های آنی و دیگر تصمیم‌های لحظه‌ای و بدون فکر و اندیشه مقاومت می‌کنند؛ در زندگی انعطاف‌پذیری و اعتدال را پیشه خود می‌سازند و تلاش می‌کنند تا بین امیال و آرزوهای‌شان و آنچه که در پایان نصیبشان می‌شود، نوعی تعادل و توازن برقرار سازند.» (https://www.alamto.com/providence.html)

از دیدگاه جامعه شناسی نیز، اگر آینده نگری در میان انسان‌ها نباشد، هیچگونه برنامه‌ریزی برای آینده و درنتیجه هیچگونه پیشرفتی در جامعه های انسانی پیش نخواهد آمد و جوامع انسانی رو به قهقرا و پس ماندگی خواهند رفت.

***

بنابراین برای چندین و چندمین بار ثابت شد که هیچ اعتمادی بر تفسیرها و ترجمه‌ها نیست؛ بویژه برای انسان امروزی که با پیشرفت دانش، باید در آیات قرآن با دیده‌ای امروزین بنگرد و نه اینکه به تفسیرهای کهنه‌ ای که تاریخ مصرفشان مربوط به زمان خود آنهاست استناد کند؛ حتا اگر تنها ده سال از تاریخ انتشارشان گذشته باشد.

سوم شهریور نودونه – احمد شمّاع زاده