هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

یحرفون الکلم عن مواضعه

یحرفون الکلم عن مواضعه


احمد شمّاع‌زاده



ومن اظلم ممن ذکّر بایات ربه فاعرض عنها و نسی ماقدّمت یداه انّا جعلنا علی قلوبهم اکنّه ان‌یفقهوه و فی آذانهم وقراً و ان تدعهم الی‌الهدی فلن یهتدوا اذاً ابداً(کهف: 57)

ترجمه: چه کسی ستمگر از کسی است که آیه ها و نشانیهای پروردگارش به او یاداوری میشود. پس از این یاداوری دوری میگزیند و فراموش میکند که پیشتر چه کرده است. (در نتیجه) ما بر دلهای آنان پرده هایی قراردادیم که نفهمند آن(قرآن) را و در گوشهایشان سنگینی قراردادیم و اگر آنان را به سوی هدایت بخوانی پس هرگز به راه راست نمیروند به هیچ روی.

خداوند کریم در آیه های چهل و شش سوره نساء و سیزده سوره مائده این اصل و مفهوم را به گونه‌ای که عنوان مقاله است، و در آیه چهل و یک سوره مائده به صورت یحرفون الکلم من بعد مواضعه، و در آیه هفتادوپنج سوره بقره بدین گونه آورده است:

یسمعون کلام الله ثم یحرفونه من بعد ما عقلوه


پرسش: با توجه به اینکه قرآن کریم تاریخ مصرف ندارد و همه مفاهیم آن برای همه زمانها و مکانها کاربرد دارد، در زمان ما چه کسانی و چگونه کلام خداوند را به انحراف میکشانند؟


پاسخ: آنانکه با قرآن کریم سروکار دارند، بویژه برای ترجمه یا تفسیر آن به هنگام رویارویی با برخی مفاهیم قرآن که ظاهراً پیچیده به نظر میرسند، به جای پرداختن به متن از راه تدبر، با عاملهای زیر به حاشیه رفته و از منظور نظر خداوند دورشده، در آغاز خود منحرف شده، و سپس کلام خداوند را به انحراف میکشانند:

    - بر دانشهای خویش تکیه میکنند.

    - نادانسته های خود را در نظر نمیآورند.

    - به قرآن به گونه ای نگاه میکنند که گویی دگرگونی پذیر است.

    - به برخی آیات قرآن به گونه مینگرند که گویی تاریخ مصرفشان گذشته است.

    - به جایگاه و دانش خداوند آنچنانکه باید و شاید آگاه نیستند و یا توجه ندارند (و ماقدرواالله حق قدره). در نتیجه دانش خداوند را در حد دانش خویش پایین میآورند.


چهار نمونه از انبوه انحرافها نسبت به فهم قرآن کریم:

    یک- بیشترین انحرافها از کلام خداوند را در تفسیرها و ترجمه ها میتوان یافت که در نوشته های خود به برخی از آنها پرداخته ام. در اینجا تنها به ذکر یک نمونه بسنده میشود:

تاکنون هیچ ترجمه یا تفسیری را ندیده ام که بگوید چرا خداوند واژه هوی را در آیه والنجم اذا هوی به کاربرده و از به کارگیری واژگان دیگری خودداری کرده است که معناهایی را میدهند که مترجمین و مفسرین به کارمیگیرند و از اصل موضوع و خواست خداوند درمیگذرند. بویژه آنکه این آیه یکی از آیه های مهم قرآن بوده و خداوند برای آن ارزش ویژه ای قائل است به دلایل زیر:

    - در اول سوره قرارش داده است.

    - نام سوره (نجم) را از این آیه گرفته است.

    - موضوع معراج حضرت رسول گرامی در آغاز همین سوره آمده است.

    - خداوند ضمن سوگندیادکردن به هوی شدن یک ستاره که اهمیت آن را میرساند روش تبدیل شدن یک ستاره به یک سیاهچاله را در یک آیه سه واژگانی و بویژه با به کارگیری واژه هوی یاداورمان شده است!!(جل الخالق!! برای آگاهی بیشتر به ابواب السماء یا سیاهچالگان بازگشت شود.)

    دو- آقای اکبر گنجی مصاحبه ای دارد با مرحوم حامد نصر ابوزید. بخش پایانی مصاحبه وی بدین گونه است:

مسأله قرائات و اختلاف در آن، به اجتهاد قُرّاء مرتبط میشود; یعنی این نظر آنهاست و استناد به نقل نیست. به جز عاصم که مدرکش اجتهاد نیست، بلکه نقل است. معنای اجتهاد این است که همه قُرّاء قبول دارند آنچه بر پیغمبر نازل شده، نصّ واحد است. امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود: «القرآن واحدٌ نَزَلَ مِنْ عِنْدِ الواحد و إنّما الإختلاف مِنْ قِبِل الرّواة».

اختلاف قُرّاء در این مسأله بوده است که یکی از آنها میگفت آن نصّی که بر پیغمبر نازل شده است، به نظر من این مطلب است و دلیل هم میآورد. این همان اجتهاد است.


ما در اینجا مُخطّئه هستیم و میگوییم که قاعدتاً یکی از آنها اشتباه میکند و چه بسا هر دو نیز اشتباه کرده باشند و این را قبول نداریم که هر دو صحیح باشند; زیرا حکم الهی و آنچه بر پیغمبر نازل شده است، بیشتر از یکی نیست.

دلیل آن، این است که مثلا کسی این آیه را چنین میخواند: (فَالْیَوْمَ نُنَحِّیکَ بِبَدَنِکَ لِتَکُونَ لِمَنْ خَلْفَکَ آیَةً). از او پرسیدند: که چرا آیه را چنین میخوانی؟ گفت: بدن مرده که نجات پیدا نمیکند. پس نمیتواند آنچه از خدا نازل شده است، «نُنَجِّیکَ» باشد و باید «نُنَحِّیکَ» باشد; یعنی بدنت را کنار میزنیم; زیرا نجات از آنِ احیا است.

پس اختلافات قُرّاء ناشی از اجتهاد شخصی آنهاست (پس قرّاء هم دانش خداوند را با دانش خود قیاس میکنند!!- شماع زاده) و حاکی از تعدّد الفاظ نازله نیست; زیرا هیچ کدام از آنها، به نقل استناد نکرده اند، بلکه به عقل و نظر استناد کرده اند.


نقد این نظرها:

    - بدیهی است که کلام خداوند یکی است و اثبات لازم ندارد. دوگانگیها همواره از بندگان خدا بوده وگرنه قرآن کریم همان گونه که خود گفته اگر از غیرخدا بود در آن اختلاف بسیار میدیدید. بنابراین وجود تفاوت، ناشی از اشتباه و خطاهای اطرافیان قرآن است و نه خود قرآن.

    - مثالی آمده که ربطی به موضوع ندارد. اختلاف در قرائات همواره در جزئیات بوده نه در کلیات. نمیشود یک آیه را به گونه ای بخوانیم که واژه محوری آن را تغییر دهیم و بگوییم این هم مثلی برای اختلاف در قرائات.

    - همین مثال مصداق پایین آوردن دانش خداوند در حد دانش خودمان است و اگر بخواهیم هرچیزی را که از قرآن نمیفهمیم چیز دیگری جای آن بگذاریم تا بفهمیم، از آن پس برای آگاهیها و دانستنیهایی که ما نمیدانیم و خداوند میخواهد که ما بدانیم، چیزی باقی نمیماند.

    - از سوی دیگر اگر بدین گونه عمل کنیم معجزات خداوند چه میشود؟ معجزه چیزی است که خداوند میداند و ما اکنون نمیدانیم و با شکوفایی دانشهای انسانی دانسته میشود. از اثبات معجزه بودن همین آیه بیش از چند سالی نمیگذرد. توجه کنید:

در دوران حاکمیت فرعونها بر مصر مومیایی مرسوم بوده؛ بویژه برای بزرگان قوم تا بدن(جسد) آنان سالم بماند. خداوند به طور نمادین به فرعون زمان حضرت موسی(ع) میگوید: با توجه به اینکه تو غرق میشوی و بدنت مومیایی نمیشود؛ ولی ما به خواست خود بدن تو را رهایی (نجات) میدهیم و به مانند روش مومیایی، آن را درگذر زمان و در برابر حوادث دوران حفظ میکنیم.


چند سال پیش که جسد فرعونی کشف شد، باستانشناسان گفتند که این رامسس دوم است یعنی تنها فرعونی که بدن او مومیایی نشده (طبق عهد عتیق نیز فرعون غرق شده و مومیایی نشده). و میدانیم که رامسس دوم با حضرت موسی همزمان بوده است. بدین گونه خداوند به وعده اش عمل کرده و این آیه قرآن را محقّق ساخته تا ناگروندگان به پروردگارشان بگروند و گروندگان را ایمان بیفزاید!! جل الخالق!! این است یکی از معجزات قرآن کریم.


    سه- نویسنده و قران پژوهی که پیرامون حذف نحوی مقاله مفصلی نگاشته مینویسد:

حذف صنعتی بدیع و آرایه ای ادبی است که با هدف اقتصاد کلامی و به عنوان برانگیزنده تفکر از آن استفاده میشود. این صنعت کلامی در زبانهای متفاوت تحت شرایط ویژه ای مورد استفاده قرارمیگیرد. به عنوان مثال در زبان عربی هنگام قرائت آیه 13 سوره مبارکه انعام که میفرماید: "وله ما سکن فی الیل والنهار و هوالسمیع العلیم" به ناگاه متوجه حذف واژه "ماتحرک" میشویم(ماسکن و ما تحرک)."ما سکن فی الیل و ما تحرک فی النهار".(ترجمان وحی شماره 22 ص: 9)

مهمترین ایرادهای وارده بر این بخش از مقاله:

    - بخش دوم تعریفی که در باره حذف نحوی آمد در مورد قرآن کریم صادق نیست. یک مثال ساده با آیه ده از سوره شوری:

    ومااختلفتم فیه من شیء فحکمه الی الله ذلکم الله ربی علیه توکلت و الیه انیب

    در این آیه ذهن خواننده قرآن متوجه این نکته میشود که یک قل پیش از ذلکم حذف شده است.

پرسش: چگونه حذف قل موجب انگیزش اندیشه در خواننده این آیه میشود؟!!

    - نویسنده به گونه ای تعریف خود را به پایان رسانده که گویی در زبان عربی این گونه حذف بسیار رایج است و از جمله قرآن کریم به پیروی از عرب زبانان این رویه را در آیه 13 سوره انعام خود به کار برده است!!

    - در حالی که قرآن کریم از جایگاه رفیعی برخوردار و همواره پیشرو بوده و سبکهای بیمانندی را نوآوری کرده که تاکنون کسی نتوانسته از آن تقلید کند! چگونه آن را در حد یک کتاب دنباله رو سبکهای عرب جاهلی به زیر میکشانیم؟!!

    - نویسنده پس از نقل آیه مینویسد: به ناگاه متوجه حذف واژه "ما تحرک" میشویم. چه کسی گفته که ذهن به ناگاه متوجه حذفی شده است. آنهم نه یک واژه که یک عبارت!!

    - از این آیه (از آن اوست آنچه که در شب و روز ساکنند!!) این موضوع استنباط میشود که خداوند میخواهد مطلبی را به ما گوشزد کند و بگوید بروید در این زمینه تحقیق کنید: چیستند آنچه که در شب و روز ساکنند،‌ یعنی زمان بر آنها نمیگذرد!!

متاسفانه نویسنده پیش پا افتاده ترین معانی را برای این کلام حق تعالی قائل شده است! بویژه آنکه اصولاً چنین درکی از آیه کاملا نادرست و توهین به کلام حق است!

چه کسی گفته است که همه آفریده های خداوند در شب ساکن و در روز متحرک اند؟ آیا جز یک بچه چند ساله ممکن است کسی چنین بیندیشد؟ بویژه در این عصر که بسیاری انسانها میدانند که بسیاری چیزها از جمله اجزاء درون اتمها شب و روز در حرکتند. کهکشانها و آنچه در آنهاست همواره در حرکتند و همه میدانند که قلب اگر بایستد انسان میمیرد. طبق این ترجمه آنها مال خداوند نیستند؟!!

    چهار- ترجمان وحی شماره بیست و نهم- صفحه هشتادویک:

معنای والنجم و الشجر در آیه شش سوره الرحمن

والنجم والشجر یسجدان(الرحمن: 6. و بوته و درخت چهره سایانند.)

مترجمان این واژگان را به طرق مختلف ترجمه کرده اند. برخی مانند آربری و بل این واژگان را به ستارگان و درختان ترجمه کرده اند. اما از آنجا که به اعتقاد برخی مترجمان میان درخت و ستاره رابطه ای وجود ندارد این واژگان را به گیاهان و درختان ترجمه کرده اند.

نقد این بخش از مقاله:

چگونه میان درخت و ستاره رابطه ای وجود ندارد؟ از این بهتر هم میشود رابطه ای وجود داشته باشد؟ بسم الله:

نجم(ستاره) مانند خورشید نماد بزرگترین و کاملترین تکساختی جمادهاست که از آغاز تاکنون به چشم انس و جن و بی واسطه وسایلی همچون تلسکوپ آمده و شجر(درخت) نماد بزرگترین و کاملترین گیاهان است.

خداوند میخواهد بگوید بزرگترینهای آفرینش من که پیش از آفرینش شما وجود داشته اند(جمادات و نباتات) در برابر من خاضع و خاشع اند. پس شما ای جن و انس (مخاطب سوره الرحمن هردو گرانمایه هستند) که بزرگترینهای جانداران و با شعورترینشان هستید نیز شایسته و بایسته است در برابر من خاضع و خاشع باشید.

گفتنی است که سجده ستاره(نجم) بر خداوند در آیاتی دیگر از جمله آیه زیر به روشنی بیان شده و تأییدی است بر نظر نگارنده:

الم تر انّ الله یسجدله من فی‌السموات و من فی‌الارض والشمس والقمر والنجوم(حج: 18)



نکته دیگر اینکه ترجمه واژه نجم به معنای ستاره هم ارزشمند است و هم همگان میفهمند و به هیچ روی قابل قیاس با بوته کم ارزش نیست. لزومی هم ندارد ذهن خواننده قرآن را از آن منحرف کرده و به چیز دیگری منعطف کنیم تا آیه قرآن را از معنا و مفهوم خود تهی کنیم!! (چه زحمتها میکشند تا بندگان خدا را از کلام بی پیرایه خداوند منحرف کنند!!)

ادامه مطلب:

با این وجود این گوناگونی و تنوع رابطه غیرمنطقی میان این واژگان با ماه و ستاره آیه بعدی را توجیه نمیکند. بنابراین بهتر است این واژگان را به "ستارگان و شفق" ترجمه کنیم.

نقد این بخش:

    - کدام گوناگونی؟

    - ماه و ستاره آیه بعدی نادرست است. خورشید و ماه آیه قبلی درست است.

ادامه مطلب:

اما دلیل این پیشنهاد عدم اعرابگذاری متون قدیمی قرآنی است. بدین ترتیب نمیتوان ص و س یا ح و ج را از هم تشخیص داد. آنچه امروزه آن را الشجر مینامند در متون قدیمی به صورت السحر بوده که به زبان عبری به معنای شفق و سپیده دم است.

نقد این بخش:

انسان با خواندن این گونه نوشته ها آنهم از سوی ظاهراً پژوهشگران قرآن!! اگر به جرگه سفهاء و دیوانگان نپیوندد تنها خواست خداوند است. اگر دشمنان قرآن میدانستند قرآن کریم چنین دوستانی هم دارد، دیگر زحمت دشمنی با قرآن را به خود نمیدادند. یا دستکم در کسوت دوست از همین نکته ها بر علیه قرآن و تحریف شدگی و بی حساب و کتاب بودن و دقیق نبودن آن مطلب مینوشتند و بسیار هم موفق بودند!!

اولاً اعرابگذاری چه ربطی به تغییر حروف دارد؟!! واژگان از حرفها تشکیل شده اند. اگر حرفی تغییر کند معنای واژه دگرگون میشود. هنگامی که واژه دگرگون شد معنای جمله تغییر میکند. اگر قرار بود برخی حروف جای خود را به برخی دیگر بدهند!! تاکنون متن قرآن کاملاً دگرگون شده بود!!

ثانیاً در حالیکه قرآن خود میگوید ما قرآن را به زبان عربی فرستادیم تا راحت و بدون مشکل آن را بفهمید چرا در زبان عبری به دنبال کلام خداوند میگردید و واژه سازی میکنید!!؟ شما مصداق یحرفون الکلم عن مواضعه هستید.

ثالثاً در متون قدیمی یعنی چه؟ نظر اجماع علمای اسلام مؤید این حقیقت است که این قرآن همان قرآنی است که در زمان عثمان بن عفان خلیفه سوم مسلمین تدوین نهایی گردید و دیگر نسخ قرآن که در جزئیات اشکالهایی بر آنها وارد بود از میان برداشته شدند. پس باورداشتن به اینکه متون قدیمی قرآن با این قرآن که در دست ماست متفاوت است یک افتراء بوده و قائل شدن به تحریف آن است.

رابعاً خداوند از اشیاء حقیقی (ستاره و درخت) نام میبرد که میتوانند ساجد خداوند باشند. چگونه میشود واژه حقیقی درخت را با واژه مجازی شفق که طلیعه نور خورشید است و چون مجازی است نمیتواند ساجد خداوند باشد جایگزین کرد؟ آیا این کارها مصداق یحرفون الکلم عن مواضعه نیست؟‌ اصولا آسمان ریسمان کردن کلام خداوند چه سودی برای چه کسی دارد؟

ادامه مطلب:

در ازمنه قدیم اهمیت شفق و ستارگان برای کاروانیان و مسافران به اندازه اهمیت خورشید در روز و ماه در شب بوده است.

نقد این جمله:

خوب که چه بشود؟ مگر قرآن تنها برای عصر نزولش نازل شده؟

اکنون یا از این پس کسی که قرآن میخواند از این آیه چه سودی میبرد؟

چرا خداوند واژه شجر را به کاربرده و به راحتی نگفته شفق؟

آیا خداوند از به کارگیری واژه شفق ناتوان بوده که شما خود را مأمور اصلاح کلام خداوند میکنید؟

چرا با آیات قرآن بازی میکنید و آنها را به گونه ای نشان میدهید که تاریخ مصرفشان گذشته است تا کسانی هم مدعی شوند موضوعها و مسائل قرآن قدیمی است و به درد امروز ما نمیخورد؟ چرا مفاهیم بلند آن را با بی تدبیری و تدبر نکردن آن به مفاهیمی پیش پا افتاده مبدل میسازید؟ چه سودی از این کار بهره شما میشود؟

ادامه مطلب:

نویسنده سپس چند آیه از چند سوره را به هم پیوند میدهد یا بهتر است بگوییم به هم میبافد تا آیه های پنج و شش سوره الرحمن را(نوشته شده: 4 و5) بدین گونه ترجمه کند: "خورشید و ماه در مدار ثابتی در حرکت اند و ستارگان و سپیده دمان خداوند را ستایش میکنند."

نقد این بخش:

- بیشتر مترجمین و مفسرین در ترجمه آیه شش معنای نجم را تغییر میدهند ولی نویسنده معنای شجر را تغییر داده است. که طبق استدلالی که در بالا آمد کلام خداوند بی پیرایه است و لازم نیست در این آیه چیزی را تغییردهیم تا به منظور نظر خداوند دست یابیم.

- سجده معنای ستایش که خاص عاقلان است را نمیدهد بلکه معنای فروتنی میدهد. که در فرهنگ قرآن نبات و جماد را نیز دربرمیگیرد.

پس: سپیده دمان خداوند را ستایش میکنند غلط اندر غلط است!!

- بحسبان را که در آیه پنج معنای از روی حساب و نه بیهوده میدهد در مدار ثابتی در حرکتند ترجمه کرده است که از این آیه چنین ترجمه ای بر نمیآید.

روشنگری: کیهانشناسی نوین به نام کپلر و کپرنیک ثبت شده است. ولی کیهانشناسی قرآن کریم هزار سال پیشروتر از آنان است. این کوتاهی و تقصیر متوجه مفسرین قدیمی قرآن میشود که هنوز هم در بسیاری موارد حرفشان ملاک مفسرین معاصر است!!

خداوند در آیه هایی از سوره یس این موضوع را یاداور شده است: والشمس تجری لمستقر لها ذلک تقدیر العزیزالعلیم(38) والقمر قدرناه منازل حتی عاد کالعرجون القدیم(39) لاالشمس ینبغی لها ان تدرک القمر ولااللیل سابق النهار و کل فی فلک یسبجون(40).

تاریخ نگارش:‌ بیست و هشتم اسفند نودویک

ویرایش دوم، فروردین نودوچهار

ویرایش سوم، خرداد نودوچهار

ویرایش چهارم، شهریور نودوهفت

ویرایش پنجم:آبان نودونه

احمد شماع زاده


در پیرامون آزادی بیان و مرز آن

در پیرامون آزادی بیان و مرز آن


احمد شمّاع زاده

سخن نخست:

هرگاه نشریه ای در گوشه‌ای از جهان اقدام به چاپ و نشر مطلبی میکند که متضمن توهین و اهانت به عقاید گروهی از مردم جهان باشد، کسی یا کسانی که مرتکب آن اهانت شده اند، به دست متعصّبین دارای آن عقیده تهدید به قتل و در برخی گاهها کشته میشوند. پس از این رخداد، بازار اظهارنظرها در سطح جامعه جهانی داغ می‌شود و به دفاع از آزادی بیان برمیخیزند و میپرسند پس آزادی بیان چه میشود؟

این در حالی است که بسیاری از این مدعیان حقوق انسان و آزادی بیان تعریف درستی از این دو مقوله ندارند و اگر از آنان بپرسید آزادی بیان در چارچوب حقوق انسان چیست؟ پاسخ میشنوی:

هر انسانی حق دارد تا در بیان خود آزاد باشد و هرچه خواست بگوید و کسی مانع او نشود.


هدف از نوشتن این مقاله آن است که تعریفی درست و منطفی از آزادی بیان و مرزهای آن داشته باشیم. (البته برخی نااگاهان معتقدند آزادی بیان حد و مرزی ندارد!!) در این بررسی مشخص می‌شود که حق و تعریف آزادی بیان آن‌گونه که در اعلامیه جهانی حقوقق بشر سازمان ملل متحد آمده، کاملاً برعکس حق و تعریفی است که با پروپاگاندا در افکار عامّه مردم جهان جا باز کرده است!!


موضوعهایی که مورد بررسی قرار میگیرند:

یک- قتلهای حکومتی، سیاسی و عقیدتی از نظر حقوق انسانی محکوم، و از منظر دین، حرام و دارای پیگرد دنیوی و عقوبت اخروی است.


دو- معنا و مفهوم آزادی بیان

الف- آزادی بیان در قرآن کریم

ب- آزادی بیان در منشور حقوق بشر


سه- حدّ و مرز آزادی بیان طبق منشور حقوق بشر


چهار- چاره کار چیست؟



یک- قتلهای حکومتی، سیاسی و عقیدتی از نظر حقوق انسانی محکوم، و از منظر دین، حرام و دارای پیگرد دنیوی و عقوبت اخروی است.

خداوند کریم در تورات (کتاب دین یهود- Torah) آورده است و به نقل از تورات، در قرآن نیز آمده است که کسی مطلقاً حق کشتن دیگری را ندارد، جز در دو مورد: آنکس که شخص دیگری را کشته باشد که باید قصاص شود یا اولیای دم از او بگذرند (این مورد در آیه‌ای دیگر آمده است.) و یا آن شخص حرث و نسل انسان‌ها را به باد داده باشد.


آیه چنین است: مِنْ أَجْلِ ذَٰلِکَ کَتَبْنَا عَلَىٰ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْسًا بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسَادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّمَا قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعًا وَمَنْ أَحْیَاهَا فَکَأَنَّمَا أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعًا ۚ وَلَقَدْ جَاءَتْهُمْ رُسُلُنَا بِالْبَیِّنَاتِ ثُمَّ إِنَّ کَثِیرًا مِنْهُمْ بَعْدَ ذَٰلِکَ فِی الْأَرْضِ لَمُسْرِفُونَ

ترجمه: بدین سبب بر بنی اسرائیل حکم نمودیم که هر کس نفسی (جانی، شخصی) را بدون حق و یا بی‌آنکه فساد و فتنه‌ای در زمین کرده، بکشد مثل آن باشد که همه مردم را کشته، و هر کس نفسی را زندگی ببخشد (از مرگ نجات دهد) مثل آن است که به همه مردم زندگی بخشیده است؛ و همانا که رسولان ما به سوی آنان با دلایل و برهان آمدند؛ سپس همانا که بسیاری از آنان پس از آن بازهم مرتّبا در زمین اسراف و سرکشی میکنند.

در این آیه از آن روی کشتن به ناحق یک انسان به مثابه‌ کشتن همه‌ انسانها مطرح شده که کشتن یک انسان، تنها نابودی او نیست، بلکه همچون کشتن انسانیّت یا مطلق انسان بودن است. انسانیتی که خداوند بانی و بنیانگذار آن بوده است!

روشنگری: موضوع قتل نفس بدان جهت در آغاز گفتار مورد بررسی قرارگرفت تا هم متعصبین تکلیف دینی خود را بدانند و پای خود را فراتر از قانون خداوند نگذارند؛ و هم بیدینان به دینداران تهمت نزنند که: «دستور کشتن کسی که به دینت توهین کرده، آموزش یا دستوری دینی است.»!


دو- معنا و مفهوم آزادی بیان

الف- آزادی بیان در قرآن کریم

قرآن کریم آزادی بیان را به بهترین وجه تعریف و تحدید کرده است:

یک- فبشّر عبادی الذین یستمعون القول فیتبّعون احسنه

ترجمه: پس بشارت ده بندگانم را که (همه) گفته‌(ها) را میشنوند پس بهترینش را پیروی میکنند.

نکته ها:

یک- خداوند کریم تنها با هفت واژه، کاملترین معنا را از مفهوم آزادی بیان به دست ما داده است.

دو- شنونده باید عاقل باشد که کدام گفته بهتر است و نه اینکه زیر تأثیر شهرت گوینده و تبلیغات قرارگیرد.

سه- سخنانی که نیک نباشد اصولاً قابل بهره برداری و گوش فرادادن نیستند؛ زیرا میفرماید نیکوترینش را پیروی میکنند. یعنی همه سخنان نیکو و سازنده را میشنوند و به سخن بد و مخرب توجه نمیکنند. خلاصه آنکه آزادی بیان یعنی بیان سخنان نیک و نه توهین و تعدی و تجاوز به حقوق دیگران.

دو- لایحب‌الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم (نساء: 148)

ترجمه: دوست ندارد خداوند ناسزا گویی با صدای بلند را مگر برای کسی که بر او ستمی رفته.


نکته ها:

خداوند کریم، موضوع فرافکنی را در چارچوب آزادی بیان چه نیکو و تا چه اندازه جامع‌ومانع، در این آیه کوتاه بیان داشته‌است. خداوند نمی‌خواهد هنگامی که بندگانش مورد ستم قرارمی‌گیرند، از نظر روانی نیز دچار مشکل، و عقده ای شوند؛ درنتیجه راه چاره را با نزول این آیه در دسترس آنان گذارده‌است. ولی این آیه نکات دقیق دیگری را نیز دربردارد:

یک- خداوند به گونه‌ای سخن گفته که کسی بر ناسزاگویی تشویق نشود و سخن خود را با «دوست ندارد» آغازکرده‌است.

دوـ تنها آشکارکردن ناسزاگویی را مشروط کرده، و نتیجه‌می‌گیریم که هرکس می‌تواند درنهان خود و به منظور آرامش خود هرچه می‌خواهد بگوید زیرا موجب فساد اجتماعی نمی‌شود.

سه‌ـ مجوز ناسزاگویی به‌ صورت آشکار را نیز تنها برای کسی در نظر گرفته که مورد ستم واقع شده، تا بتواند به آن وسیله خود را تخلیه و فرافکنی کند و دچار مشکل روانی نشود.


ب- آزادی بیان در منشور حقوق بشر سازمان ملل متحد

همان‌گونه که در بالا بدان اشاره شد، متأسفانه بسیاری از مردم از چیزی دفاع و بر آن تأکید میکنند که اطلاع و آگاهی درستی از آن ندارند!! برای دانستن معنا و مفهوم آزادی بیان، چاره‌ای جز بازگشت به منبع و منشأ آن، یعنی منشور حقوق بشر سازمان ملل متّحد نیست؛ زیرا این موصوع، در تاریخ انسان‌ کمتر به آن پرداخته شده، آن هم در میان خواص بوده و نه در میان همگان. از سوی دیگر، منشور سازمان ملل متحد که در سال 1948 به تصوب رسیده و منتشر شده، باز هم آن‌گونه نیست که مورد توجه همگان قرارگرفته باشد و به آن رجوع کنند، بلکه بسیاری از مردم از چندوچون آن آگاهی لازم و کافی را ندارند و معنای آزادی بیان را به درستی نمیدانند.


پیش از آوردن موادّی از منشور حقوق بشر که مربوط به آزادی است، همان‌گونه که از عنوانش پیداست، مبنای این منشور تنها یک فرد انسان است و نه نهادها و سازمانها و مجتمعها و جوامع انسانی. مثلاً در این منشور از مطبوعات که یک نهاد رسانه ای است، یادی نشده:

مادهٔ ۱۸: هر انسانی محق به داشتن آزادی اندیشه، وجدان و دین است؛ این حق شامل آزادی عقیده، تغییر مذهب [دین]، و آزادی علنی [و آشکار] کردن آئین و ابراز عقیده، چه به صورت تنها، چه به صورت جمعی یا به اتفاق دیگران، در قالب آموزش، اجرای مناسک، عبادت و برگزاری آن در محیط عمومی یا خصوصی است و هیچ فردی حق اهانت و تعرض به فرد دیگری به لحاظ تمایز و اختلاف اندیشه ندارد.

مادهٔ ۱۹: هر انسانی محق به آزادی عقیده و بیان است؛ و این حق شامل آزادی داشتن باور و عقیده‌ای بدون [نگرانی] از مداخله [و مزاحمت]، و حق جستجو، دریافت و انتشار اطلاعات و افکار از طریق هر رسانه‌ای بدون ملاحظات مرزی است.

مادهٔ ۳۰: در این «اعلامیه» هیچ چیز نباید به گونه‌ای برداشت شود که برای هیچ «حکومت»، گروه یا فردی متضمن حقی برای انجام عملی به قصد از میان بردن حقوق و آزادی‌های مندرج در این «اعلامیه» باشد.

با دقت در این سه مادّه و بویژه ماده سی ام (آخر) اعلامیه جهانی حقوق بشر ملل متّحد، متوجه می‌شویم که هر فرد انسانی در اظهار اندیشه، و دین خود آزاد است. (اندیشه در مغز و عقیده در دل است و تا بیان نشود کسی از مغز و قلب دیگری خبر ندارد.) و هیچ‌ رسانه ای از جمله مطبوعات و هیچکسی از جمله نویسنده مقاله‌ای حق ندارد با اهانت به او و تمسخر او و خوارشمردن عقیده و دینش، آزادی او را نقض کند.

بدین ترتیب مشخص می‌شود که موضوع آزادی بیان تاکنون به گونه‌ای معکوس مطرح شده؛ زیرا با پروپاگاندا شایع کرده‌اند که مثلاً یک روزنامه‌نگار در بیان نظر و اندیشه خود آزاد است هرچند در ضمن اظهار نظر خود، به عقاید و باورهای دیگران توهین کند!! و اگر مانع اهانت او شوند، بر آزادی مطبوعات خدشه وارد شده است!! نمونه‌ بسیار بارزش هم نشریه شارلی ابدو و توهین به پیامبر اسلام است.

سه- حدّ و مرز آزادی بیان طبق منشور حقوق بشر

یک- همان‌گونه که در بالا آمد، مردم و بویژه جوانانی که از متن اعلامیه جهانی حقوق بشر آگاهی لازم را ندارند، تصورشان از آزادی بیان این است که: هر انسانی حق دارد تا در بیان خود آزاد باشد و هرچه خواست بگوید و کسی مانع او نشود!

دو- گذشته از مردم، این بدفهمی به خواصی همچون مکرون رئیس جمهور فرانسه هم رسیده که در میان اصحاب رسانه‌ حاضر می‌شود و میگوید باید جلو این‌گونه کارها (منظور او کشتن فجیع و دلخراش آموزگاری بود که خواسته بود آزادی بیان را با کاریکاتور شارلی ابدو از پیامبر اسلام به کودکان بیاموزد!!) به شدت گرفته شود و در اولین اقدام خود برخی مساجد را میبندد که مخالفت صریح با مواد هجدهم و سی ام منشور حقوق بشر دارد.

سه- او و امثال او باید بدانند که برای از میان بردن این‌گونه خشونتهای تنفر برانگیز باید سرچشمه آن را خشکاند و نه اینکه از میانه مسیر، راه آن را بست!! زیرا تا اهانت و بی پروایی در برخی مطبوعات هست، این‌گونه خشونتها از جای دیگری سر بر خواهد آورد.

چهار- سرچشمه این فجایع در توهین به عقاید و باورهای دیگران در پوشش فهم نادرست از آزادی بیان نهفته است. باید معنای آزادی بیان طبق موادی که در بالا آمد، برای همگان و بویژه اصحاب رسانه‌ روشن شود.

پنج- از دیگر مواد این اعلامیه متوجه می‌شویم که روح حاکم بر منشور حقوق بشر، پیوند میان آحاد و جوامع انسانی و دوستی میان تمامی ملتها و گروه‌های نژادی یا دینی است و نه تفرقه میان آنها. برای مثال در ماده دوم این منشور پیرامون آموزش و پرورش آمده است:

آموزش و پرورش می‌بایست در جهت رشد همه جانبهٔ شخصیت انسان و تقویت رعایت حقوق بشر و آزادی‌های اساسی باشد. آموزش و پرورش باید به گسترش حسن تفاهم، دگرپذیری [تسامح] و دوستی میان تمامی ملتها و گروه‌های نژادی یا دینی و نیز به برنامه‌های «ملل متحد» در راه حفظ صلح یاری رساند.

شش- طبق قانون مطبوعات، هنگامی که کسی به کس دیگری در مطبوعات هر کشوری توهین کند، طرف مقابل حق شکایت دارد و باید در همان صفحه‌ای که به او اهانت شده، از خود دفاع کندِ؛ ولی چگونه است که اهانت به کسی که مرده و نمیتواند از خود دفاع کند، آزاد است؟!!

به نظر میرسد به این دلیل در اعلامیه جهانی حقوق بشر ماده‌ای جداگانه برای این موضوع گنجانده نشده که در سال ۱۹۴۸، در تصور تنظیم کنندگان این اعلامیه نمیگنجید که با وجود اینهمه مواد بازدارنده از سلب حقوق احاد انسانی، و بویژه ماده سی ام آن، در قرن بیست و یکم روزنامه‌نگارانی یافت شوند که با کمال وقاحت و بیشترمی کاریکاتور پیامبری را بکشند و به او توهین کنند!! که پیروانش دومین شمار شریعتمداران را در سطح جامعه جهانی شکل میدهند.



چهار- چاره کار چیست؟

اکنون پرسش این است که چه نهاد یا نهادهایی در سطح جهان میتوانند از خلافکاری برخی روزنامه نگاران در نادیده گرفتن حقوق دیگر انسان‌ها و درنتیجه شیوع فزاینده خشونت در جامعه جهانی جلوگیری کنند؟

به نظر میرسد دستکم سازمان ملل متحد که خود متولی این منشور است، میتواند این مهم را با تشکیل کمیسونی به سرانجام برساند؛ تا این کمیسیون با عزمی راسخ به بی سلیقگیها و بی بندوباریهای مطبوعات و دیگر نهادها و شبکه‌های اجتماعی فراملیتی پایان دهد. برنامه‌ای تنظیم کند تا آنان به تدریج از اعمال غیرمسؤولانه خود دست بردارند؛ و فرهنگ رسانه ای که شاسته انسان مدرن قرن بیست و یکم است، بالا رود و فرهنگ بی بندوباری مطبوعات و رسانه‌ها و شبکه های اجتماعی برچیده، و در نتیجه سرچشمه خشونتهای عقیدتی خشکیده شود.

پنجم آبان ماه نودونه – احمد شمّاع زاده

متن انگلیسی موادی از منشور حقوق بشر که در مقاله به آن‌ها استناد شد:

Article 2.

Everyone is entitled to all the rights and freedoms set forth in this Declaration, without distinction of any kind, such as race, colour, sex, language, religion, political or other opinion, national or social origin, property, birth or other status. Furthermore, no distinction shall be made on the basis of the political, jurisdictional or international status of the country or territory to which a person belongs, whether it be independent, trust, non-self-governing or under any other limitation of sovereignty.

Article 18.

Everyone has the right to freedom of thought, conscience and religion; this right includes freedom to change his religion or belief, and freedom, either alone or in community with others and in public or private, to manifest his religion or belief in teaching, practice, worship and observance.

Article 19.

Everyone has the right to freedom of opinion and expression; this right includes freedom to hold opinions without interference and to seek, receive and impart information and ideas through any media and regardless of frontiers.

Article 30.

Nothing in this Declaration may be interpreted as implying for any State, group or person any right to engage in any activity or to perform any act aimed at the destruction of any of the rights and freedoms set forth herein.