هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

همه چیز در باره پادمادّه کیهانی

همه چیز در باره پادمادّه کیهانی


احمد شمّاع زاده


إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعالَمِینَ وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِینٍ (ص: 87 و 88)

او جز یک یاداورى براى جهانیان نیست؛ و خبرش را پس از مدّتى خواهید دانست.

این دو آیه کوتاه به ما می‌گویند که قرآن خبرهایی برای جهانیان (و نه تنها مسلمانان) دارد و بویژه برای دانشمندان که آن خبرها را به موقعش متوجه خواهند شد. این معنا در این دو آیه مستتر است که ای مسلمانان اگر شما در فهم آن بکوشید، پیش از دیگران به دانستن خبرهایش موفّق خواهید شد.


مشغول خواندن مقاله‌ای با عنوان پادماده کیهانی در دانش‌نامة شرق (خرداد 85) بودم که با این جمله روبه‌روشدم: « اگر یک ذرة مادی با ذره‌ای از ضدماده برخورد کند، هردو ناپدید می‌شوند و در مقابل یک پرتو پرانرژی گاما تولید می‌شود. به زبان تراژیک‌تر، اگر یک انسان و ضدانسان با هم دست بدهند، انرژی حاصل از انفجار و ناپدیدشدنشان چیزی معادل هزار انفجار هسته‌ای یک مگاتنی خواهدبود. هرکدام از این بمب‌ها، برای نابودی کامل یک شهر کوچک کفایت‌می‌کند».


سپس در حاشیه دانشنامه نوشتم: «این جمله مرا به یاد داستان حضور فرشتگان در نزد ابراهیم(ع) یا ‹ضیف ابراهیم› می‌اندازد. قرآن می‌فرماید: دست لوط به آنها نرسید. چرا که طبق این یافته علمی، اگر دست انسانی مانند لوط که از ماده‌ است به فرشته‌ که جنسش از ضدماده باشد برسد، انفجاری عظیم رخ‌خواهد داد. پس قرآن مجید بی‌جهت این موضوع را بیان‌ نکرده است».


مطلب را که نوشتم، پیش خود گفتم برای اطمینان که کلام خداوند را جابه‌جا نکرده‌ باشم، به ذهن خود اکتفا نکرده و آیه قرآن را نیز ببینم تا اگر اشتباه‌کرده‌ام، کلام خداوند از جایگاه خود به بیراهه نرود، که گناهی عظیم است.

در آغاز ‹المعجم‌المفهرس› را بازکردم. در زیر ‹ضیف›، آیات24 سورة ذاریات، 27 قمر، و78 هود را انتخاب‌کردم، ولی در هر سه آیه نشانی از ‹دست›‌ نیافتم . پیش خود گفتم پس چرا در ذهن من چنین مانده‌است؟! و اگر واقعاً نیست، چه بهتر که چنین برداشتی را حتا در حاشیه ننویسم.

در همین هنگام مانند برخی موارد دیگر، خداوند خود راهنما شد و چشمم به ‹ضیق› افتاد که درست زیر ‹ضیف› قرارداشت و باز هم آیات 77 هود، و 33 عنکبوت مربوط به داستان ضیف ابراهیم را دیدم. جمله ‹وضاق بهم ذرعاً› در هر دو آیه وجودداشت. می‌دانستم که ‹ذرعاً› یعنی "دستی" چنانکه در سورة کهف می‌خوانیم ‹و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید› یعنی که سگشان دو دستش روی زمین گشاده‌‌ بود.

برای یافتن آیه کامل، به قرآنی که جلو دستم بود و ترجمه مرحوم الهی قمشه‌ای را داشت، بازگشت‌ کردم. ترجمه را هم خواندم. با شگفتی دیدم که آن مرحوم جمله بالا را در هر دو آیه ترجمه نکرده و از آن درگذشته‌است!! به ترجمه استاد خرمشاهی بازگشت‌ کردم. متأسفانه ایشان نیز در هر دو آیه، جمله را چنین ترجمه کرده‌است: ‹و (از کمک به آنان) دستش کوتاه شد›.

ترجمه واژگانی آیه چنین است: ‹و تنگ‌آمد به آنان(فرشتگان) دستی›. خلاصه اینکه: دستی به آنان نرسید. یا حضرت لوط نتوانست با فرشتگان مصافحه‌کند.


وضعیت مرحوم الهی قمشه‌ای در ترجمة آیات الهی روشن است؛ ولی چرا استاد خرمشاهی چنین جمله‌ای را بر کلام خداوند افزوده‌، بسیار شگفت انگیز است!! زیرا مفهوم آیه کاملاً دگرگون‌شده! فرشتگان برای کمک‌ کردن آمده‌بودند، نه کمک‌خواهی! زیرا اصولاً فرشتگان نیازی به غیرخدا ندارند. تنها توجیه این است که اگر جمله را واژگانی ترجمه کنیم، به نظر نامفهوم می‌رسید، که باز هم بهتر از ترجمه واژگونه و دگرگونه آن است!

به نظرمی‌رسد که در ترجمه هایمان هیچگاه لازم نباشد چیزی بر کلام خداوند بیافزاییم مگر آنجا که واژه‌ای در دل آیه نهفته باشد‌ و بخواهیم در ترجمه آشکارش کنیم. ولی هرگاه واژه یا عبارتی را بر کلام خداوند بیفزاییم که بر اساس درک ما از آیه شکل گرفته باشد، و یا یک واژه یا بخشی از آیه را ترجمه نکنیم تا ترجمه‌مان روان شود، مصداق این کلام خداوند است: یحرفون الکلم عن مواضعه

یکی از دلایلی که باید گفت کاربری استعاری و مجازی از واژه حقیقی ‹ذرع› به معنای دست صحیح نیست، که مترجمان و مفسران (از جمله استاد خرمشاهی) به جای کلام خداوند میگذارند، مربوط به خود قرآن کریم است که این واژه را که به دو صورت در سه آیه ذکر کرده، در هر سه آیه، معنای حقیقی دست را در نظرداشته و گرنه مانند دیگر موارد واژة ‹ید› یا ‹یمین› را به‌ کارمیبرد که در قرآن کریم فراوان یافت‌می‌شود، مانند:

غلّت ایدیهم بل یداه مبسوطتان، یدالله فوق ایدیهم، و السموات مطویّات بیمینه


از سوی دیگر، خداوند در آیه‌های 69 و 70 سورة هود بر نظر خود تأکید میکند تا ما از موضوع سرسری نگذریم:

در این دو آیه می‌فرماید هنگامی که فرستادگانمان برای بشارت نزد ابراهیم رسیدند، پس از سلام و علیک، چیزی نگذشت که یک گوساله بریان برای آنان آورد. پس هنگامی که دید دستان فرستادگان به گوساله نمی‌رسد!، آنها را بیگانه (نامأنوس و عجیب‌وغریب) دانست: فلما رءا ایدیهم لایصل الیه، نکرهم و اوجس منه خیفه

می‌بینیم که خداوند این دو آیه را تنها برای همین موضوع آورده و این دو آیه ظاهراً چیز دیگری به‌ ما نمی‌دهند. بویژه که در این آیه به موضوع از دیدگاه دیگری نگریسته‌شده، در دو آیه ذرعاً دار، دست لوط به فرستادگان نرسید، ولی در اینجا دست فرستادگان به گوساله نمی‌رسد.


مرحوم الهی قمشه‌ای ترجمه کرده: «و چون ابراهیم دید که آنان بطعام دست دراز نمیکنند...»، درصورتی‌که خداوند می‌گوید دست درازکردند، ولی دستشان نرسید. شاید خود فرستادگان نمی‌دانستند که اگر دستشان به غذا ( که مادی‌ است) بخورد چه فاجعه‌ای رخ‌ خواهد داد و برای حفظ ظاهر می‌خواستند از غذا بخورند. ولی دیدند که دستشان به غذا نمی‌رسد!

استاد خرمشاهی این آیه را دقیق ترجمه کرده‌است: «و چون دید که دستانشان به سوی آن نمی‌رسد، به آنان احساس بیگانگی کرد».

حتا اگر کسی بخواهد از ترجمه‌هایی که مفسران و مترجمان برای دو آیة ‹ذرعاً› دار نوشته‌اند بگذرد، دیگر نمی‌تواند از این آیه نیز بگذرد. در اینجا نیز بسیارروشن بیان شده که تماس میان فرشتگان و چیزی مادی (مانند گوساله بریان‌شده، نه جاندار تا کسانی نتوانند در این آیه هم ان‌قلت بگذارند) امکان‌پذیر نبوده‌است.

در معنای ‹وصل› که ‹رسیدن دست به چیزی› است نیز نمی‌توان شک کرد، زیرا در آیة 81 همین سوره‌ (هود) آمده‌است: لن یصلوا الیک› یعنی همان فرشتگان به لوط گفتند ‹دست قومت هرگز به تو نمی‌رسد›. که برای دلداری دادن حضرت لوط بود تا از قوم خود بیش از این نترسد تا فردا فرارسد که قومش به دیار نیستی رهنمون می‌شدند.


ممکن است برای برخی ذهنهای کنجکاو دو پرسش پیش آید:

یک- فرشتگان اگر از پادماده باشند، چگونه به صورت مادّه دیدنی در میآمده اند؟

دو- با توجه به اینکه زمین و هوا هم از عناصر مادّی شکل گرفته اند، چگونه با ورود فرشتگان به جوّ زمین و برخورد جسم فرشتگان با هوا و زمین، انفجار رخ نمیداده است؟


روشنگری: در طول تاریخ موجودیت انس و جن بر روی کره زمین، سخن بسیار از آن رفته است که فرشتگان با زمین رفت و آمد داشته اند. برخی آیات قرآن نیز بر این موضوع صحّه میگذارند. پس با پاسخ دادن به این موضوع، همه رفت و آمدهای فرشتگان با سیاره زمین، منطقی و عقلانی توجیه میشوند؛ و اگر قرآن در داستان ضیف ابراهیم این موضوع را یاداورمان شده، به مانند دیگر مسائل و موضوعهای قرآنی، به دلیل موجز و مجمل بودن روش بیان قرآن کریم است.


پاسخ به پرسش اول: فرشتگان و گونه هایی از جنها، تنها موجوداتی هستند که میتوانند تغییرشکل، هیأت و صورت دهند؛ به آن دلیل که پیکر آنان از عناصری برخوردار است که این تغییر و دگرگونی را برای آن‌ها فراهم میسازد. دانشمندان نیز به این موضوع پی برده‌اند ولی هنوز آن عناصر را کشف نکرده اند. (داشتن عنصر شماره 116 و تبدیل آن به عنصر شماره 117)


پاسخ به پرسش دوم: مثالهایی را که خداوند برای بیان این موضوع آورده، نشان و دلالت بر این دارند که باید به موضوع با دید فراگیرتری بنگریم و بدانیم که رادع و مانعی فراگیرتر، در این میان کاربرد داشته‌است. خداوند به ما میگوید هرگاه فرشتگان را به سیاره زمین اعزام کرده ایم، همواره یک هاله محافظ (Protective Halo) به همراه آن‌ها بوده است. (که به نظر میرسد این هاله، در ظاهر نورانی بوده است.)


بررسی موضوع از دیدگاهی دیگر

موضوع ضیافت یا مهمانی ابراهیم وپذیرایی ایشان از فرستادگان خداوند است. در این گونه ارسال سفیر یا پیامرسانی، چهار واقعه حتمی است:

- سلام و احوالپرسی

- دست دادن یا مصافحه

- بیان موضوع اعزام سفیران و پیام آنان

- پذیرایی از مهمان


درباره این ضیافت در چندین آیه بیان شده که دو مورد اول و سوم که شفاهی بوده، انجام شده ولی دو مورد دوم و چهارم که عملی بوده، به انجام نرسیده است. چرا؟

آیا جز این است که منظور از این آیات بیان موضوع مورد نظر این پژوهش بوده است؟

اگر نباشد آیا این آیات کاربرد دیگری هم دارند؟ اگر دارند چیست؟

آیا در گذشتن از موضوع در ترجمه و تفسیرها راهی برای فهم آیه است یا روشی برای شانه خالی کردن از زیر بار فهم آن؟

حتا اگر در نظر آوریم که سطحی نگری مترجمین و مفسرین درست بوده‌باشد. پرسش این است که آیا در آن صورت، به قرآن کریم و عظیم تنها به گونه یک کتاب قصه ننگریسته‌ایم؟ و این در حالی است که تمام نکته‌های بدیع قرآن را در میان همین قصه‌ها و ضرب‌المثلها و برخورد با مشرکان و کافران می‌توان یافت. قرآن کتاب هدایت است: نزل‌القرآن علی سبعه احرف یعنی همین.


از ترجمه ها و حتّا تفسیرها که بگذریم، آیا بهتر از این می‌شد یک نکته مهم در دانش فیزیک کیهان را به گونه‌ای مختصر و مفید ولی در سه آیه که نشان از اهمیت آن دارد، یاداور انسان امروزی شد؟ که این نوع راهنمایی‌ها و یاداوری‌ها وگوشزدها ویژه قرآن کریم است، تا ما به بیراهه نرویم؛ درصورتی که ما با جایگزین‌ کردن دانسته‌های سطحی و پیش‌پاافتاده خود به جای کلام خداوند، خوانندگان قرآن را در فهم آیات قرآن به بیراهه میبریم!!

داستان ضیف ابراهیم برای خداوند بسیار ارزشمند بوده که در چند سوره و طی چندین آیه به آن پرداخته است و یقیناً نکته‌های بدیع دیگری را نیز در خود نهفته دارد. از جمله اینکه خداوند با همین روش شهرهای سودوم و گومورا (شهرهای قوم لوط) را نابود کرده است؛ زیرا تنها در قضیه ضیف ابراهیم است که خداوند فرشتگان را هم مجهّز به نیروی نابود کننده فرستاده و هم اختیار کامل به آن‌ها داده، جز آنکه زمان اجرا را خود مدیریت کرده است. این موضوع از آیات 31 تا 34 سوره عنکبوت به دست میآید که میفرماید:

لَمَّا جَاءَتْ رُسُلُنَا إِبْرَاهِیمَ بِالْبُشْرَىٰ قَالُوا إِنَّا مُهْلِکُو أَهْلِ هَـٰذِهِ الْقَرْیَةِ ۖ إِنَّ أَهْلَهَا کَانُوا ظَالِمِینَ ﴿٣١﴾ قَالَ إِنَّ فِیهَا لُوطًا ۚ قَالُوا نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَن فِیهَا ۖ لَنُنَجِّیَنَّهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ ﴿٣٢﴾ وَلَمَّا أَن جَاءَتْ رُسُلُنَا لُوطًا سِیءَ بِهِمْ وَضَاقَ بِهِمْ ذَرْعًا وَقَالُوا لَا تَخَفْ وَلَا تَحْزَنْ ۖ إِنَّا مُنَجُّوکَ وَأَهْلَکَ إِلَّا امْرَأَتَکَ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ ﴿٣٣﴾ إِنَّا مُنزِلُونَ عَلَىٰ أَهْلِ هَـٰذِهِ الْقَرْیَةِ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاءِ بِمَا کَانُوا یَفْسُقُونَ ﴿٣٤﴾ وَلَقَد تَّرَکْنَا مِنْهَا آیَةً بَیِّنَةً لِّقَوْمٍ یَعْقِلُونَ ﴿٣٥

ترجمه: هنگامی که فرستادگانمان با خبری نزد ابراهیم رفتند، گفتند ما هلاک کننده ایم اهل این آبادی را. همانا که اهل آن ستمگرند. (31) ابراهیم گفت ولی در آن آبادی لوط هست. آنان گفتند ما داناتریم به اینکه چه کسی در آن است. حتماً او و خانواده اش را نجات میدهیم مگر زنش را که از بازماندگان خواهد بود. (32) و هنگامی که فرستادگان ما به نزد لوط رفتند، لوط به آنان مشکوک شد و دستش به آنان نرسید. فرستادگان گفتند نترس و اندوهگین مباش ما تو و خانواده ات جز همسرت را نجات میدهیم. (33) ما فرومیفرستیم بر اهل این آبادی بلایی آسمانی به دلیل آنچه که فسق میکردند. (34) و به درستی که برجای گذاردیم از این رخداد، نشانه ای مستدل برای گروهی که تعقل میکنند (در آثار برجای مانده از گذشتگان) (35)

تنها جایی در قرآن که خداوند به فرشتگان اختیار کامل داده است، در موضوع ضیف ابراهیم است. فرشتگان در این آیات میگویند ما چنین و چنان میکنیم در حالی که در دیگر آیات تنها خداوند میگوید ما (یعنی من و نیروهایم که منظور فرشتگان باشند.) به آیات بالا دوباره نظری مافکنیم:


در آیه 31 آمده است که ما قوم لوط را هلاک میکنیم. و در آیه 32 به ابراهیم میگویند ما داناتریم که چه کسی در آنجاست و اینکه ما خانواده او را نجات میدهیم جز همسرش را. در آیه 33 به خود لوط میگویند که ما تو و خانواده جز همسرت را نجات میدهیم؛ و در آیه 34 میگویند ما فرو میفرستیم بر اهل این آبادی بلایی آسمانی را.


دلایل دیگری که نشان میدهد خداوند به فرشتگان اختیار کامل داده بود، در این آیات به خوبی نمایان است:

در سوره هود آیه 82 میفرماید: آنگاه که فرمان ما فرارسید زیرورو کردیم آنها را و آنان را سنگباران کردیم با سنگهایی از سجیل منضود (سنگ گل انبوه)

و در سوره عنکبوت آیه 34 در همین زمینه (نابودی قوم لوط) میفرماید: به درستی برجاگذاشتیم از آن (بلای آسمانی) نشانه ای آشکار برای پژوهشگران (قوم یعقلون).

و در آیه های 8 و9 سوره انعام میفرماید: کافران گفتند چرا خدا بر حضرت رسول فرشته ای نمیفرستد؟ (که قابل دیدن برای ما باشد و آشکارا آن فرشته را ببینیم و خداوند خود پاسخ میدهد که) و اگر میفرستادیم فرشته ای را همه چیز تمام میشد. (نکته مندرج در این آیه نیز اشاره به پادماده بودن جنس فرشتگان است. بنابراین) هرگاه قراردهیم فرشته ای را حتماً او را به شکل مردی ( تغییرشکل و ماهیت تا قابل تحمل برای زمین باشد و انفجار رخ ندهد.) قرارمیدهیم و میپوشانیم بر او از همان لباسهایی که آنان میپوشند. (یعنی به صورت ناشناس همان گونه که برای حضرت ابراهیم و لوط و قومهایشان ناشناخته شان کردیم.)


قوم لوط (شهرهای سودوم و گومورا)

در کودکی یک فیلم زیر عنوان سدوم و گومورا که هالیوود ساخته بود دیده بودم ولی چیزی از آن را به خاطر ندارم. اکنون آن فیلم سینمایی در یوتیوب قابل دیدن است. در این فیلم که طبق روایت تورات به تصویر درامده و همان گونه که در قرآن نیز اشاره شده، هیچیک از همراهان لوط نبایستی به هنگام مهاجرت سحرگاهی روی خود را برگردانند و به سروصداهای ناشی از انفجارها که میشنوند توجه کنند.

در این فیلم نیز نشان داده شده که زنی از همراهان لوط که طبق گفته قرآن زنش هست، روی خود را برمیگرداند و در همان حال گردوغبار ناشی از انفجار، این زن را فرامیگیرد و لایه ضخیمی از ماده انفجاری بدن او را میپوشاند و به صورت سنگ در میآید. حضرت لوط زمانی متوجه میشود، که کار از کار گذشته و جلو چشمانش این واقعه رخ میدهد.


به تازگی نیز فیلم مستندی از شهری دراردن و آثار قوم لوط باز هم زیر عنوان قومهای سدوم و گومورا که طبق راهنماییهای تورات است تهیه شده و درباره همان زن سنگ شده که به صورت مجسمه در آن فیلم قدیمی آمده بود، سخنانی بیان میشود.


این فیلمها به آیه 34 سوره عنکبوت (که در بالا به آن اشاره شد) تحقق بخشیده اند و بدین ترتیب باستانشناسان میتوانند با پژوهش های خود و فیزیکدانان با بررسی آثار برجای مانده از انفجارهایی که رخ داده، (موضوع آیه 35) نکات علمی تازه ای را با راهنمایی قرآن کریم بیاموزند. دو نکته:

نکته اول: با توجه به اینکه ممکن است فرشتگان گونه های متفاوتی داشته باشند، یکی از دلایلی که میتواند گمان ما را بر پادماده بودن جنس فرشتگانی که یک روز پیش از واقعه از عالم ملکوت یا جهان فرشتگان به زمین رسیده بودند، این است که آنان مأموریت داشتند تا سحرگاه فرارسد و آنان با تماس خود با ماده، انفجارهایی را صورت دهند و مأموریت خود را به انجام رسانند. زیرا تنها در رخداد ضیف ابراهیم و آیه و ضاق بهم ذرعاً است که این موضوع مطرح میشود و در موارد بسیاری که فرشتگان به زمین گسیل و مأمور شده اند از این ویژگی فرشتگان بویژه با اختیارات تام یاد نشده است!!

نکته دوم در این رخداد این است که تبدیل به سنگ شدن هرانکس که به پرتوهای ناشی از برخورد ماده با پادماده (پرتوهای گاما) نگاه کند، یک مشیت مقطعی الهی نبوده؛ بلکه این سنتی الهی و قانونی طبیعی است که هرگاه یک شیء مادی مستقیما در برابر این گونه پرتوها قرارگیرد موجب جذب غبار اتمی روی آن ماده شده و به طور طبیعی آن ماده به جرمی همچون سنگ تبدیل میشود. به همین دلیل در این فیلم میبینیم هنگامی که آن زن پرتوها را میبیند در آغاز صورتش دگرگون میشود و سپس تمام بدنش به جرمی سخت یعنی سنگ تبدیل میشود.

در ارتباط مستقیم با این موضوع به این نکته از تاریخچه کشف پادمادّه که در پایان مقاله میآید توجه شود:

اشعه گاما خود میتواند در اتاق حباب و در یک میدان مغناطیسی قوی هنگام عبور از هیدروژن مایع به الکترون و پوزیترون یعنی به جرم تبدیل گردد.


چرا جنس فرشتگان پادماده است؟

ممکن است بر این نظر خرده‌گرفته شود که چرا جنس فرشتگان را پادماده گرفته‌ای و اگر جنس آنها پادماده نباشد،‌ تمام بحث بیهوده‌است.


پاسخ:

الف ـ دستاوردهای دانش: در جهان دانش، تا آنجا که دانش انسانی بدان دست یافته‌است، تمام هستی از این چهار مورد شکل‌گرفته‌است:

ـ پرتوهای گوناگون مانند گاما، ایکس، فرابنفش، نور معمولی، فروسرخ.

ـ انرژی که به ماده تبدیل می‌گردد.

ـ ماده که به انرژی تبدیل می‌گردد.

ـ پادماده که به شکل‌های دیگر درمی‌آید.


دانشمندان همه موارد بالا را شناسایی کرده‌اند، و به این نتیجه رسیده‌اند که پادماده بسیار کمیاب است. منظور از کمیاب یعنی به دید انسان کم آمده است، و جایگاه آن را نیز در کیهان نمی‌دانند وگرنه ممکن است پادماده بخش بزرگی از کیهان را دربرگرفته باشد. بخشی را که تاکنون گم‌کرده‌اند و نمی‌دانند چیست و ما میتوانیم آن را عالم ملکوت بنامیم (که در مقاله سازمان کیهان در قرآن به آن پرداخته ام).

در مورد اینکه چرا دانشمندان نمیتوانند آن را بازشناسند، به تاریخچه کشف پادمادّه که در پایان مقاله خواهد آمد توجه شود.


ب ـ باورهای دینی. در دین مبین اسلام بجز واجب‌الوجود که خداوند است (خداوند نور است ولی نه نوری که به دید ما بیاید، بلکه مصدر انوار است) مایه های اولیه یا منشأ نمود‌های هستی (ممکن‌الوجودها) بر مبنای حدیثی از پیامبر اسلام به گونه زیرند:

- انسان از خاک آفریده شده.

- جن‌ها از نار(انرژی حرارتی) آفریده‌شده‌اند.

- فرشتگان از نور آفریده‌شده‌اند.


روشنگری:

ـ خداوند که جایگاه خود را دارد.

ـ طبق آیات قرآن، انسان از خاک و جن از انرژی حرارتی آفریده شده‌اند؛ یعنی هر دو مادّی هستند و از بسیاری جهات با یکدیگر برابرند که در سورة الرحمن بدان‌ها اشاره شده. دارای جسم و دیدنی هستند.، ولی برای گذران زندگی بر این کره خاکی و نیز در آخرت، با یکدیگر آمیزش ندارند.

ـ پس فرشتگان چگونه‌اند؟ درست است که منشأشان نور است، ولی اکنون جسمشان از چیست؟


ـ اگر می‌گوییم انسان از خاک است بدان معنا نیست که جنس کنونی او خاک است مسلم است که ما خاک نیستیم، بلکه جسم ما از گوشت و پوست و استخوان و غیره شکل گرفته است.

ـ اگر می‌گوییم جن از حرارت است به معنای آن نیست که اکنون جن‌ها حرارت اند بلکه آنها نیز مانند ما جسمی دارند دیدنی و لمس‌کردنی.

ـ فرشتگان را اجسامی نادیدنی دانسته‌اند که به خواست خداوند تغییر شکل‌‌داده و برای مأموریت‌های گوناگون به زمین گسیل‌شده و میشوند. نمی‌توان گفت که جسم کنونی آنها نور است، بلکه تنها مایه اولیه آنها نور بوده‌است. پس جسم کنونی آنها از چیست؟


نظر به اینکه منشأ و مایه اولیه پادمادّه از دیدگاه کیهانشناسان نیز پرتوها (نورها)ی کیهانی هستند ( که در تاریخچه کشف پادّماده آمده). پس ثابت میشود که فرشتگان از پادمادّه هستند؛ زیرا اگر غیر از این بود خداوند لزومی به تغییر شکلشان و گسیلشان به زمین نمی‌دید، بویژه آنکه تنها پادماه است که قابلیت تغییرشکل را دارد.

از سوی دیگر، با اینکه پادماده در کیهان بسیار زیاد است، ولی بسیار کم به دید کیهانشناسان میآید. دلیلش این است که:

اگر بخواهیم با دید قرآنی به آن بنگریم، «جهان ملکوت» یا جهان فرشتگان بسیار گسترده، ولی نادیدنی است. همان جهانی که کیهانشناسان با عنوان ماده تاریک از آن یاد میکنند و در حدود 23% کیهان را شکل میدهد؛ ولی متأسفانه کیهانشناسان نمیتوانند جهان فرشتگان را شناسایی کنند. آنان نمیدانند هرآنچه را که میبینند، مادّه است و آنچه را که نمیبینند ولی وزن آن را محاسبه کرده اند، جهانهای دیگری هستند. آنان پیرامون تشخیص مادّه از پادمادّه، چنین نظری دارند:

اگر سیاره یا ستاره یا کهکشانی در اقصی نقاط کیهان وجود داشته باشد که اتمهای آن از ضدماده تشکیل یافته باشد، شناخت آن برای ما در شرایط امروزی غیرممکن است و ما نمیتوانیم تشخیص بدهیم که آن کرات یا کهکشانها از مادّه تشکیل یافته اند یا پادمادّه. زیرا همگی ستارگان از خود نور ساطع میکنند و نور یک وجه مادی خنثی است و از راه تلسکوپ نمیتوان به درک و شناخت ساختمان ستاره که از ماده یا پادماده تشکیل شده پی برد.


این ویدئو را که امروز (26 بهمن 1402، برابر با پانزدهم فوریه 2024) در پوتیوب یافتم، بیان کننده قیمت سرسام آوری است که برای پادمادّه در نظر گرفته شده، و تأییدی است بر اینکه پادمادّه اگر هم به دست دانشمندان رسیده باشد، گرانترین کالای روی زمین است:

https://www.youtube.com/shorts/nZ1OdVkfAPs


تاریخچه کشف پادمادّه و برخی ویژگیهای آن، برای شناخت بهتر پادمادّه

(برگرفته از کتاب ماده، انرژی و جهان هستی. ص 117 تا 121)

در سال 1932 روزی اندرسون مشغول عکسبرداری و ثبت پرتوهای کیهانی در اتاق یونیزاسیون بود. ناگهان متوجه شد که روی عکسها ردپا و اثری مشابه اثر الکترون معمولی ولی با انحراف و خط سیری ضد و مخالف الکترون مشاهده میگردد. اندرسون از بررسی عکسها به این نتیجه رسید که میبایست یک ذره با بار الکتریکی مثبت و ضد الکترون باشد. آزمایش از پرتوهای کیهانی پس از نفوذ در یک صفحه سربی نازک که در سر راهش قرارداده شده بود به هنگام ورود در میدان مغناطیسی قوی بارها تکرار و عکسبرداری شد. اندرسون با در دست داشتن عکسهای مختلف نشان داد که این ذره جدید دارای بار الکتریکی مثبت است ولی جرم آن عینا برابر با الکترون بوده و بنابراین مخالف و ضد ذره الکترون میباشد و آن را پوزیترون نامید... این کشف برای اندرسون جایزه نوبل سال 1936 را به ارمغان آورد.

عمر پوزیترون بسیار کوتاه است. به محض اینکه پوزیترون با الکترون برخورد و تماس بگیرد، هر دو ذره به دلایلی که در آن زمان هنوز ناشناخته بود، همدیگر را متقابلا به نابودی کشیده و جرم خود را از دست میدهند و در قبال آن، انرژی آزاد میکنند... اگر جرم یک الکترون یا یک پوزیترون را در مربع سرعت نور ضرب کنیم، میزان انرژی حاصله یک میلیون (مگا) ولت است که به صورت اشعه گاما ظاهر میشود. اشعه گاما خود میتواند در اتاق حباب و در یک میدان مغناطیسی قوی هنگام عبور از هیدروژن مایع به الکترون و پوزیترون یعنی به جرم تبدیل گردد...

اگر پادماده در اختیار داشته باشیم و بتوانیم آن را به میل خود با ماده در تماس قراردهیم، به یک منبع عظیم انرژی رایگان دست یافته ایم. ولی باید متذکر شد که محققاً، نه بر روی کره زمین و نه در اطراف آن، ضد ماده وجود ندارد و برای ایجاد آن به صورت مصنوعی نیز باید میزان معتنابهی انرژی صرف کرد که خود نقض غرض است. با اطلاعات و علم امروزی و با همه وسایلی که تکنولوژی جدید در اختیار بشر گذاشته هنوز خواب و خیال است که ضدماده را به عنوان یک منبع انرژی قابل استفاده تصورکنیم...

تا به حال راجع به ذره و ضدذره سخن رفت. اگر ضدماده را عمومیت داده و از آن به ساخت اشیاء بپردازیم، هیچگونه فرقی میان چیزی که از ماده ساخته شده و چیزی که از پاماده به وجود آمده، نمی یابیم؛ مگر آنکه این دو شیء به هم نزدیک شوند و در نتیجه به انرژی تبدیل گردند.


اگر سیاره یا ستاره یا کهکشانی در اقصی نقاط کیهان وجود داشته باشد که اتمهای آن از ضدماده تشکیل یافته باشد، شناخت آن برای ما در شرایط امروزی غیرممکن است و ما نمیتوانیم تشخیص بدهیم که آن کرات یا کهکشانها از ماده تشکیل یافته اند یا پادماده. زیرا همگی ستارگان از خود نور ساطع میکنند و نور یک وجه مادی خنثی است و از راه تلسکوپ نمیتوان به درک و شناخت ساختمان ستاره که از ماده یا پادماده تشکیل شده پی برد.

تاریخ نگارش: دی 1385

ویرایش دوم: آبان 1393

ویرایش سوم: بهمن 1393

ویرایش چهارم: مرداد 1394

ویرایش پنجم: دی 1396

ویرایش ششم: فروردین 1398

ویرایش هفتم: آذر 1399

ویرایش هشتم: بهمن 1402

احمد شمّاع‌زاده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد