با خدا یا بی خدا؟ کدام بهتر است؟
نوشته:
مهرداد وحدتی دانشمند
باز نویسی، ویرایش، و روشنگری:
احمد شمّاع زاده
سخن نخست:
چندی پیش در شبکه های اجتماعی، بحثی پیرامون کتاب توهم خدا نوشته ریچارد داوکینز در گرفته بود. من هم خواستم مطلبی را آماده و منتشر کنم؛ ولی چون آماده نشد، به فرصتی دیگر موکولش کردم. به تازگی بخشهایی از کتاب زبان خدا نوشته فرانسیس کالینز را خواندم و برخی تفکراتم را در آن دیدم. این موضوع به من قوت قلبی داد و بهانه ای شد تا نوشته های پیشین را مرتب و خلاصه کنم و مطلب زیر را بنویسم.
گفتنی است فرانسیس کالینز مدیر پروژه نوشتن ژنوم انسان بوده و اکنون نیزرئیس انستیتو تحقیقات ژنتیک انسانی در آمریکاست. نکته مهمتر این است که وی پیشتر بی خدا بوده و بعداً با خدا شده! (واژگان بی خدا و با خدا تنها برای تفهیم سخن است وگرنه هیچ موجودی بی خدا نیست و خدا همه را آفریده و روزی همه را میرساند تا زنده بمانند.) اگر کتاب توهم خدا را خوانده اید، این کتاب را هم حتماً بخوانید. به هرصورت شنیدن سخنان هر دو طرف، لازم و ملزوم یکدیگرند.
آغاز بحث
در آغاز، از نگاه کسانی که در مورد پیدایش جهان و حیات به آفریننده هستی اعتقادی ندارند و به عبارتی دیگر خداناباورند، اشاره ای میکنم؛ سپس برخی از نظرهای آنان را به چالش میکشانم. فرض من این است که شما در مورد نظریه تکامل داروین، هیچ شکی ندارید. مثلاً اینکه چشم با این پیچیدگی چگونه به وجود آمده، برای شما پرسش بی پاسخی نیست.
عمده استدلال این گروه بر این دو محور میچرخد:
- پیچیدگی بیولوژیکی جهان، در قالب تئوری تکامل توضیح داده میشود.
- بخشهایی که نیازمند تصادفهای نادر هستند، با اصل انسانی توضیح داده میشود.
ما میدانیم که تئوری تکامل فقط روی موجودات زنده کار میکند. بنابراین اولین موجود زنده (ساده ترین شکل حیات) باید تصادفی به وجود آمده باشد. اگرچه احتمال این تصادف بسیار بسیار اندک هست، ولی از میان بیلیونها بیلیون سیّاره بالاخره در چندتایی ممکن است این تصادف رخ دهد.
اما چرا در زمین؟ این پرسش، پرسش اشتباهی است؛ چون ما نتیجه این تصادفها هستیم، و طبعاً هرجایی که ما هستیم این تصادف حیات اتفاق افتاده است. هرکجای کیهان این اتفاق میافتاد نتیجه همین بود و ما اونجا میبودیم و اسمش را میگذاشتیم زمین.
به طور مشابه نمیتوان پرسید چرا فاصله زمین تا خورشید اینقدر دقیق تنظیم شده است؛ زیرا اگر فاصله خورشید کمتر یا بیشتر بود، ما به وجود نمیآمدیم. ولی جای دیگری از جهان، از میان میلیاردها سیاره، به طور تصادفی یکی پیدا میشد که هم فاصله خوبی تا خورشیدش داشته باشد و هم حیات در آن روی داده باشد. بنابراین هرآنچه لازمه حیات ماست، نباید به پرسش کشیده شود.
مادّیگراها پرسش مهمی هم دارند تا نظر خداباوران را کیش و مات کنند. آنان میگویند خدایی که توانسته است کیهانی به این عجیبی و پیچیدگی را بیافریند، خود باید پیچیده تر از کیهان باشد و بنابراین، خود، بیش از کیهان نیازمند آفریننده است!
دست آخر اینکه خداباوران را متهم میکنند که پشت یک فلسفه غیر قابل آزمایش یعنی وجود خدا یا خداباوری پناه گرفته اند.
***
استدلال خداباوران به این صورت است که همه حرفهای شما قبول؛ ولی باید پتانسیل تشکیل جهان زندگان، از آغاز وجود داشته باشد تا در جایی تصادفش رخ دهد. مثلاً ثابتهای فیزیکی باید به گونه ای باشند تا کیهان با شکل کنونی اش شکل بگیرد.
فیزیکدانها نشان داده اند که اگر ثابت نیروی گرانش، یک واحد در صد میلیون میلیون تغییر کند، کیهان تا آن اندازه متفاوت میشود که محال است زندگی هوشمند در آن به وجود آید؛ و در نهایت این پرسش باقی است که چرا این ثابت مقدارش دقیقاً همان عدد طلایی (Golden Ratio) است که باید باشد. ثابت نیروی گرانش، یکی از هفت ثابت فیزیکی است که ثابتهای طلایی عنوان دارند و اندازه هایشان به گونه ای شگفت، تنظیم شده؛ به همین دلیل فیزیکدانان، بالاترین آمار اعتقاد به خداوند را دارند.
برای رفع مشکل ثابتهای طلائی، مادّیگرایان، راه حل دیگری پیشنهاد میکنند:
جهان ما تنها نیست و جهانهای متعددی وجود دارند که موازی یکدیگرند و در عرض یکدیگرند و مستقل از یکدیگر عمل میکنند. ما تنها در یکی از این جهانها هستیم. اگر شمار این جهانها بسنده باشد، روزی فرا میرسد که بر اثر تصادف، در یکی از این جهانها، ثابتهای فیزیک اندازه های طلایی را نشان دهند، طبعاً ما در یکی از جهانهای خوب هستیم، و در جهانهای بد، کسی زندگی نمیکند تا بخواهد این پرسشها را مطرح کند.
مشکلی که در این پاسخ وجود دارد، این است که اصل ایده ماده گرایی از آنجا شروع میشود که میخواهند برای کیهان راه حلی کم هزینه تر از خدا ارائه دهند؛ ولی با این توجیهات، به جهانهایی بیشماری میرسند که مشخّص نیست از کجا آمده اند!! یعنی چند میلیارد میلیاد از این جهانها را لازم داریم تا بتوانیم مشکل ثابتهای طلائی را حل کنیم.
حال ممکن است گفته شود این هم یک نظریه است؛ ولی باید دانست که این نظریه اصولاً علمی نیست؛ زیرا هیچ راه اثبات یا ردی برایش وجود ندارد. به عبارت دیگر این نظر ابطال ناپذیر است؛ در صورتی که ابطال پذیری اولین شرط هر نظریه علمی است.
از سوی دیگر جهانهای موازی به این مفهوم نیست که در آن دوردستها جهانهای دیگری هست؛ بلکه معنایش این است که میان این جهان و جهانی دیگر، حتا فضا هم وجود ندارد. یعنی اصلاً مکان به مفهوم صددرصد انتزاعی اش، میان دو جهان وجود ندارد. آن جهان جهانی دیگر است و مکان خودش را دارد؛ ولی به مکان جهان ما هیچ اتصالی ندارد. هیچ راه انتقال ماده و یا حتا اطلاعات از یکی به دیگری وجود ندارد. هیچ گونه اثری برروی یکدیگر ندارند و ...
حوزه بررسی این گونه نظر یا نظریه هایی که ابطال ناپذیرند فلسفه هستی است و نه دانش کیهانشناسی.
بنابراین، انتخاب ما آن گونه که مادّیگرایان میگویند، میان دانش و خدا نیست. انتخاب ما بین فلسفه و فلسفه است. اما واقعا کدام فلسفه بهتر از دیگری است؟
ممکن است بگویید خوبی نظریه مادّیگرایان، دستکم این است که به وجود شگفتی به نام خدا نیاز ندارد. خدایی که خودش باید پیچیده تر از آفریدگانش باشد.
ایراد دیگری که در کار مادّیگرایان مطرح میشود و پایه محکمی ندارد، این فرض است که آفریننده، باید خود، پیچیده تر از آفریدگانش باشد.
مگر حرکت فوق العاده پیچیده سیارات و ستاره ها و کهکشانها با یک قانون ساده مثل جاذبه قابل توضیح نیست؟
مگر خود ماده گرایان، پیچیدگی بیولوژیک کیهان را با قانون ساده تکامل داروینی توضیح نداده اند؟
مگر همه تلاش ماده گرایان این نیست که بگویند این کیهان پیچیده، نیازمند آفریننده نیست و وجودش را میتوان با قوانین ساده توضیح داد؟
پس چرا هنگامی که نام خداوند به میان میآید، قائل به وجودی پیچیده تر از کیهان میشوند؟
حال به این پرسش واقعی میرسیم که آیا قائل شدن به یک خدا برای آفرینش، کم هزینه تر از قائل شدن یه یک بیلیون بیلیون دنیای موازی و هر یک دارای ابعادی بی اندازه بزرگ نیست؟
قرآن کریم این مفهوم را از قول حضرت یوسف چنین بیان میکند:
أأرباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار
در این آیه خداوند از زبان یوسف نظر خداناباوران را رد نیمکند؛ بلکه میپرسد در صورتی که معتقد به خدای یگانه نباشید باید به چندین پروردگار و الهه باور داشته باشید! کدام بهتر است.؟
دانش تجربی با قطعیت باور دارد که هر معلول مادی علّتی دارد. (علت و معلول تنها در حوزه دانش تجربی نیست بلکه در حوزه های علوم انسانی و دیگر حوزه ها کاربرد دارد.) اصل علت و معلول یا اصل علّیّت، نیروی محرکه دانش است. اگر ناچاریم که به دنبال یک علت (خدا) بدون معلول بگردیم، به نظر میرسد بهتر از این باشد که برای توجیه نظر خود به انبوهی از جرمها در انبوهی از جهانها و یک سری قوانین فیزیکی که منشاءشان مشخص نیست، متوسل شویم. مشابه این کار در جهان دانش به کرات انجام شده و زیاده خواهی و گزافه گویی نیست؛ زیرا:
یک- هنگامی که معادلات فیزیک نیوتنی به تناقض رسیدند، راه حل اینشتین این بود که یک بعد به مکان اضافه کند و زمان- مکان یا (Space time) را تعریف کند.
دو- هنگامی که معادلات اینشتین با فیزیک کوانتمی به تناقض رسیدند، فیزیکدانان با تئوری ریسمان، هفت بعد به ابعاد کیهان افزودند، و با تصور یک جهان ۱۱ بعدی، عمده مشکلات خود را حل کردند.
پس: اگر تئوری علیّت در مورد خداوند دارد به تناقض میرسد، شاید راه حلش افزودن یک بعد (بعد متافیزیک) به کیهان باشد!!
گاهی بد نیست انسان نگاهی از دور به داستان خودش بیندازد تا ببیند تا چه اندازه داستان مرتبی دارد. کیهان وجود دارد، با همه شکوه و عظمت خیره کننده اش! با قوانین ساده بسیار و بسیار ساده اش.
«اینشتین به هنگام نوجوانی در برن از خود پرسید: اگر من بر پرتو نوری سواربودم و به جهان مینگریستم، آن را چگونه میدیدم؟ همة فیزیک نوین و بهترین تبیین موجود از منشأ کیهان ما، از این پرسش معصومانه ولی سرشار از تخیّل نشأت یافت».
«اینشتین تبیین ها را جستوجومیکرد ولی همواره به شگفتی موسیقی افلاک با اعجاب مینگریست. برای او تضادی میان یافتههای علم و بینشهای کیهانشناختی مذاهب جهان وجود نداشت. او نوشت: «مسألة همواره غیرقابلدرک دربارة جهان، ادراکپذیری آن است».
(پیام یونسکو مهرماه 1365)
پذیرش این نکته که وجود صرفاً وجود داشته و بیلیونها بیلیون کپی چه خوب و چه بدش وجود دارد و آفریننده ای در کار نیست، به نظر میرسد بسیار غیرقابل باورتر از آن است که بگوییم آفرینش یک آفریننده ای هم دارد که قوانین مادی و فیزیکی (و به قول خداباوران، سنن الهی) آفریده خود او، بر ذات او منطبق و کارساز نیست. یعنی اگر پرسش این است که چه کسی آفریننده را آفریده، پاسخ آن است که آفریننده غیرمادّی است و او را در ظرف مادی و با معیارهای مادّی که خود بر کیهان حاکم کرده است، نمیتوان سنجید و به وجودش پی برد. بلکه چشم سری باید تا او را ببیند و درک کند.
جالب این است که خود داوکینز در کتاب توهم خدا چنین مثالی میآورد، ولی برای رسیدن به نتیجه ای دیگر! وی مینویسد: اگر شروع کنیم به دو نیم کردن یک تکه طلا، آیا تا ابد میتوانیم اینکار را تکرار کنیم؟ هرچقدر هم این قطعه طلا کوچک باشد، باز به نظر میرسد که میشود کوچکترش کرد. اما میدانیم که این گونه هم نیست؛ زیرا در نهایت به یک اتم طلا میرسیم و هنگامی که اتم را بشکافیم دیگر طلا نیست؛ بلکه عنصر دیگری است.
اصل علیت هم، آن گونه که خداناباوران به کارش میگیرند، شاید همین گونه باشد. اگر ناچاریم تا ابد در چرخه علّیّت بالا رویم و مرتّب بپرسیم آفریننده این آفریننده کیست، شاید به جایی برسیم که کفیت و گونه آفریننده تغییر کند و آفریننده، دیگر مادی نباشد! اصولاً بدان دلیل برای خداوند صفات غیرمادی را به کار میبریم که وجودش مادّی نیست و با وسایل و قوانین مادّی نمیتوان او را سنجید.
خلاصه سخن اینکه، برخلاف ادعای مادّیگرایان، موضوع، تقابل دانش با خدا نیست؛ بلکه انتخابی میان دو فلسفه است که هیچیک آنقدرها هم بر دیگری سنگینی نمیکنند؛ بلکه میتوانند یکدیگر را تحمل کنند.
در مناظره ای تلویزیونی میانن داوکینز و کالینز، آخرین جمله را داوکینز این گونه بیان داشت:
If there is a God, it's going to be a whole lot bigger and a whole lot more incomprehensible than anything that any theologian of any religion has ever proposed.
اگر خدایی در کار باشد، آن خدا بسیار بزرگتر و بسیار غیرقابل تصورتر از هر آن چیزی است که دینداران هر دینی مطرح کرده اند.
به نظر من خلاصه این سخن داوکینز میشود سبحان الله
میشود گفت سبحان الله؛ ولی از دیدگاهی که داوکینز عنوان کرده، میشود الله اکبر!! زیرا سبحان الله معنای «از هر صفتی که به ذهن انسانها برسد پاک و منزّه است» را میدهد که وی چنین مفهومی را بیان نکرده است.
احتمال دارد داوکینز نمیدانسته که در اسلام سبحان الله و الله اکبر وجود دارد که در دیگر ادیان نیست؛ وگر نه نمیگفت:
any theologian of any religion has ever proposed.
بخشهایی که به رنگ سبز نگاشته شده، از نگارنده است.
در زمینه شناخت خداوند از راه دانش، میتوانید به سه نوشته زیر بازگشت کنید:
من آن خدایی را میشناسم و میپرستم که... با نشانی زیر:
https://www.academia.edu/11997810
دستگاه آفرینش خداوندگاری با نشانی زیر:
https://www.academia.edu/11997813
کیهان سیستمی نه بعدی هدیه ای است به علاقمندان به شناخت علمی ابعاد کیهان:
https://www.academia.edu/23026305
نگارش و ویرایش اول: آذر 1395
ویرایش دوم: آذر 1400
احمد شمّاع زاده
آفریدگانی خرد، ساختارهایی کلان
احمد شمّاع زاده
سعدی شیرازی:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
چندین
قرن از این گفته
سعدی می گذرد.
ببینیم
دفتر هوشیاران این روزگار، چه شناختهایی
را به رشته
پژوهش کشیدهاند:
الهام از صدف نرمتنان برای طراحی
«اقیانوسها محیط خطرناکی برای موجودات زندة نرمتن نظیر حلزون دریایی هستند، اما چنین محیطی سبب پیدایش یک سیستم دفاعی نانوساختار پیشرفته در سطح بدن این موجودات شده که سفت و محکم و در عین حال سبک هستند؛ و به نام صدف معروفند. درک اصول اساسی طراحی چنین سیستم زرهی طبیعی میتواند به مهندسان و طراحان در طراحی پوششهای سخت پیشرفته کمککند».
«هماکنون در MIT محققان در حال مطالعة ساختار و مکانیک لایة سخت نانومتری درونی صدف نرمتنان هستند… صدف از 95 درصد کربنات کلسیم که یک سرامیک شکننده است و پنج درصد بیوپلیمر انعطافپذیر که مواد نسبتاً ضعیف هستند، تشکیل شده است. این مواد به صورت یک ساختار خشتوملات با انباشتهشدن میلیونها صفحة سرامیک به اندازة چند هزار نانومتر برروی همدیگر تشکیلشدهاند. هر لایه از صفحات به وسیلة لایة نازکی از بیوپلیمر مذکور به هم میچسبند…»
«با جایگزینکردن قطعات ضعیف ساختمان صدف با مواد محکمتر میتوان کامپوزیتهای بسیار سفت و محکم برای استفاده در پوششهای زرهی با کاربردهای ساختاری، مانند پانلهای خودروها یا بال هواپیما بهدستآورد. این تیم پژوهشی مطالعات تجربی خود را با تصویربرداری از صفحات نازک بریدهشده از صدف یک نوع حلزون دریایی با استفاده از میکروسکوپ نیروی اتمی (AFM) آغازکردند. تصاویر بهدستآمده، برامدگیهایی را در مقیاس نانو با سطح صاف و هموار به همراه مولکولهای بیوپلیمری با ارتفاع یک نانومتر که به آنها متصل بودند نشانمیدهد».
«لایههای صدف به منظور تشکیل یک ساختار محکم از دو مادة ضعیف توسط بیوپلیمرها، به همدیگر میچسبند… این تیم هم اکنون در حال مطالعة نیروی چسبندگی بین صفحات سرامیکی و بیوپلیمر انطافپذیر در مقیاس نانو، و همچنین خواص نانومکانیک مولکولهای منفرد بیوپلیمر هستند».(شرق: 26/7/84)
این اولین یا چندمین باری نیست که ظاهراً ناچیزترین و بیاهمیتترین آفریدگان خداوند چنین ‹نشانههای› شگفتانگیزی را از خود بروزمیدهند و الگویی برای اندیشمندان و رایمندان میشوند. همین یکی دو سال پیش در خبرها آمدهبود که سازندگان رباتها دریافتهاند بهترین الگوی حرکتی یک ربات، پاهای ظریف با اندازهها و طرح دقیق سوسکهاست؛ و اکنون نوشتهای دیگر در این راستا:
بهرهگیری از پوسته حشرات در تجهیزات نظامی
«پژوهشگران دانشگاه ‹کانزاس› آمریکا موفق به شناسایی ژنی شدند که سختی پوستة بدن حشراتی از قبیل سوسک را موجب میشود. از دهة 1940 پژوهشگران در حال بررسی آنزیمهایی بودند که موجب سختشدن پوستة سوسکها میشود. در آخرین بررسیهای انحامشده، مشخصشد آنزیمی به نام ‹لاساس2›، سختی پوستة این حشرات را برعهدهدارد. به گفتة محققان پوستة بدن سوسکها در ابتدا نرم است، اما با گذشت زمان رفتهرفته با حفظ برّاقی و انعطافپذیری حالت محکمتری به خود میگیرد. بنابر اعلام پایگاه ملی دادههای علوم زمین، این پژوهشگران هم اکنون مشغول بررسی فرایندهایی هستند که موجب این تغییرا ت است. نتایج بهدستآمده در تولید نسل جدیدی از تجهیزات نظامی از قبیل هواپیما بهکارخواهدرفت».
(شرق: 6/6/84)
الهام از نحوة عمل مورچهها در تعمیر فضاپیما
«پژوهشگران سازمان ملی تحقیقات فضائی استرالیا با همکاری کارشناسان سازمان فضانوردی آمریکا (ناسا) سرگرم تکمیل طرحی هستند که هدف آن طراحی بدنة جدیدی برای فضاپیماهایی است که میتواند به طور خودکار آسیبهایی را که در اثر برخورد با زبالههای فضائی بهوجودمیآید ارزیابی کند. اندیشة اصلی این طرح با الهام از نحوة عمل مورچهها شکل گرفتهاست، و نخستین گام در زمینة ساخت فضاپیماهایی به شمارمیآید که از توانایی تعمیر خود برخوردارند… پژوهشگران استرالیایی و آمریکایی تاکنون طرحی برای پوستة بیرونی فضاپیماهای جدید طراحی و تکمیلکردهاند که که از 192 سلول مجزا تشکیلشدهاست. در زیر هر سلول یک سنجنده وجوددارد که اثر ضربه و برخورد ذرات و اشیاء را مشخصمیکند و یک پردازنده الکترونیک که مجهز به الگوریتم یا نرمافزاری است که به سلول اجازهمیدهد اطلاعات دریافتی را به سلولهای مجاور انتقالدهد. این نحوة عمل سلولهای پوسته جدید مشابه نحوة عمل مورچهها در هدایت هم لانههای خود به سمت منابع غذایی یا به سوی لانه است… هدف نهای ناسا طراحی و تولید فضاپیماهای موسوم به ‹فضاپیماهای کهنهنشدنی› است که قادرند صدمات را شناسیایی ، ارزیابی و تعمیر کنند».(شرق: 26/6/84)
یاداوری: این خبر مربوط به شهریورماه 84 است؛ ولی در بهمن ماه همین سال در خبرها اعلامشد که چنین طرحی به اجرا درامدهاست.
مگس؛ حشره کثیفی که ممکن است به درد ما بخورد!
دانشمندان نقشه کامل سلسله ژن های مگس را تهیه کرده اند و می گویند این دستاورد می تواند به کشف درمان های تازه برای بیماری های انسانی کمک کند.
مگس می تواند حامل حدود ۱۰۰ نوع بیماری از جمله یک نوع بیماری عامل کوری باشد.
تیم محققان در دانشگاه کورنل آمریکا میگویند با مقایسه دی ان ای مگس خانگی با مگس میوه توانسته اند ژنهایی که مگس خانگی را در برابر بیماریهایی که ناقل آنهاست مصون میکند شناسایی کنند. آنان همچنین یک کد ژنتیکی منحصر به فرد را که به مگس کمک میکند فضولاتی مانند مدفوع را تجزیه کند کشف کرده اند.
دکتر جف اسکات و همکارانش از کورنل به نشریه "ژنوم بیولوژی" گفتند که اطلاعات مربوط به این ژنها میتواند برای دفع آلودگیهای انسانی و بهبود محیط زیست به ما کمک کند.
مگسهای خانگی در انتقال بیماری نقش فوق العاده ای دارند. آنها مرتبا با لاشه حیوانات، زباله و سایر مواد آلوده آکنده از باکتری، ویروس و دیگر منابع بیماری در تماسند. مگس ها هم از بسیاری از غذاهایی که ما میخوریم تغذیه میکنند و چون چابک هستند فرصت زیادی برای تغذیه از خوراکیهای خانگی دارند. به عقیده کارشناسان تغذیه آنها از مواد مایع یا نیمه مایع - مثل مدفوع - تغذیه میکنند و همین دلیل اصلی حمل این همه عامل بیماری زا توسط مگسهاست.
تغذیه بی وقفه مگسها به این معنی است که مدفوع زیادی تولید میکنند و هرجا بیش از چند ثانیه بنشینند عوامل بیماری زا را هم با مدفوع خود دفع می کنند. اما برخلاف انسان، این زندگی کثیف آنها را مریض نمیکند. دکتر اسکات و تیمش کنجکاو بودند بدانند چرا چنین است و اینکه آیا ممکن است این نقطه قوت را به نفع انسان به کار برد؟
آنها آرایش پایه ژنهای شش مگس ماده را تعیین کردند. حجم اطلاعات گرداوری شده ۶۹۱ مگابایت بود. آنان سپس این داده ها را با ۱۲۳ مگابایت داده های ژنتیکی مگس میوه (Drosophila melanogaster) مقایسه کردند تا دریابند کدام بخش از بخشهای دی ان ای منحصر به مگس خانگی است و باید مورد مطالعه بیشتر قرار گیرد.
مگس خانگی ژنهای ایمنی خیلی بیشتری از مگس میوه داشت و به علاوه ژنهای ایمنی اش خیلی متنوع تر بود - تا ظاهرا بهتر بتواند در برابر عوامل بیماری زایی که حامل آنهاست محافظت شود.
هنگامی که میکروبها کارساز میشوند
پژوهشی دیگر که بدون ترجمه، عنوان بالا را به آن داده ام:
Joint Genome Institute Finishes 100th Microbial Genome
Microbes, thriving in even the world's most extreme environments, are capable of performing myriad biological functions, learned over the billions of years they have inhabited the planet. Those lessons, and how they can be captured to render clean renewable sources of energy and to repair damaged environments, are among the many secrets encoded in their DNA sequence. On May 23, at the general meeting of the American Society of Microbiology (ASM), the U.S. Department of Energy Joint Genome Institute (DOE JGI) will announce that it has finished the sequence of 100 microbial genomes and released this information for the benefit of the global research community.
Saccharophagus
degradans 2-40. (formerly Microbulbifer degradans) Ronald Weiner,
University of Maryland. Marine microbe degrades and recycles
insoluble complex polysaccharides; potential for conversion of
complex biomass to energy. (Image courtesy of DOE/Joint Genome
Institute)
ASM President Dr. Stanley Maloy, who will touch on DOE JGI's achievement in his President's Forum remarks, said that the 100 microbes represent a rich portfolio of the vast and mostly uncharacterized microbial world. "DNA sequencing has opened a particularly productive vein to mine in exploring and expanding the frontier of microbiology. Especially where, through conventional culture methods, we are unable to shed light on the metabolic profiles of these microorganisms and their environmental implications, DNA sequencing provides us a welcome set of tools."
"The power of DOE JGI sequencing microbes, and other organisms, is that it gives us the complete genomic 'parts list' of those organisms," said Dr. Raymond L. Orbach, Director of the DOE Office of Science. "With this list in hand, we can explore how microbes use these parts to build and run their key functions, many of critical importance to DOE because they can break down plant materials to produce such useful sources of energy as ethanol and hydrogen, and clean up toxic waste sites. We know that microbes can perform these and a multitude of other amazing tasks and with the proper technology we can harness these capabilities."
DOE JGI, a national user facility, has sequenced or is in the process of sequencing over 380 organisms, more than any other institution in the world. DOE JGI averages over 3.1 billion bases or letters of sequence generated per month, or roughly the equivalent of a human genome once over. As microbes range in size from typically five to tens of millions of bases, several microbes could be sequenced in one day. However, the sequencing process, in order to meet rigorous quality standards and to satisfy the demands of the scientific community, is an iterative one, requiring six- to eight-times coverage. The term "finished," associated with the 100 microbial genomes accomplished by DOE JGI, is a technical designation referring to a standard of accuracy established for the Human Genome Project of tolerating no more than one mistake in 50,000 letters of genetic code with no gaps.
The microbes sequenced by DOE JGI, both single-celled and those multi-celled organisms invisible to the naked eye, cross all main branches of the tree of life: Eubacteria, Archaea, and even the Eukaryota, which include microscopic fungi, plants, and animals.
The 100th microbial genome, a project originally proposed by Dr. Kevin Sowers of the Center of Marine Biotechnology at the University of Maryland Biotechnology Institute (UMBI), is Methanosarcina barkeri fusaro, a methane-producing organism that exploits a unique metabolic pathway to do the job. This microbe, while isolated from a freshwater mud sample, also lives in the rumen of cattle where cellulose and other polysaccharides are digested.
"We are delighted that the DOE JGI’s 100th genome is a microorganism that one of our UMBI faculty members has been studying to evaluate its potential for bioremediation and as an alternative energy source," said Dr. Jennie Hunter-Cevera, UMBI President. "By sequencing this and other important organisms, DOE JGI is helping to accelerate biotechnology discovery and innovation."
Microbes are critical micromanagers in the balance of nature. DOE JGI collaborator Dr. Donald A. Bryant, Ernest C. Pollard Professor of Biotechnology and Professor of Biochemistry and Molecular Biology at Penn State University, elaborates.
"Green sulfur bacteria, Chlorobi, are extremely important players in the global cycling of carbon, sulfur, and nitrogen," said Bryant. "Thanks to DOE JGI, the availability of multiple genome sequences for the Chlorobi has turbocharged our functional genomics studies. This has allowed us to make remarkable progress in understanding sulfur and ferrous iron oxidation, carotenoid and chlorophyll biosynthesis, photosynthetic light harvesting, oxygen tolerance, and many other aspects of the physiology and metabolism of the green sulfur bacteria."
The search for microorganisms that can inform solutions to energy and environmental challenges can go to the extremes--the boiling hot pools in Yellowstone National Park, for instance--and lead to new biotechnology products.
"DOE JGI has played an invaluable and otherwise unavailable role in the development of new enzymes for industrial use," said David Mead, President & CEO, of Lucigen Corporation. "The sequence acquisition of DNA from superheated thermal aquifers and other unique sources has resulted in the discovery of a new class of thermostable DNA polymerases and unique thermostable cellulase and hemicellulase enzymes. Without the DOE JGI these valuable molecules would not have made it into the marketplace."
نگارش اول: سال 1385
نگارش دوم: مهر1393
نگارش سوم: خرداد 1395
ویرایش چهارم: آذر 1400
احمد شماع زاده
شناخت آفریننده کیهان
با
شناخت کارکرد ذرّات هستی
در آغاز، بحثی واژگانی:
متأسفانه برخی از مترجمان در بسیاری موارد، برای ترجمه واژگان، برواژگان، و نکتههای علمی دقت لازم را هزینه نمیکنند و با ترجمه نادرست خود، بسیاری را تا ابد به انحراف میکشانند.
چو خشتی را نهد معمار کج تا ثریا میرود دیوار کج
اگر در نت به دنبال اصل پائولی باشید، آن را همراه با طرد یعنی به صورت اصل طرد پائولی خواهید یافت و کمتر میتوانید معنای درست و ترجمه انگلیسی این اصل را بیابید؛ زیرا اولین کسی که واژه Exclusion را ترجمه کرده، آن را طرد ترجمه کرده و دیگران از او پیروی کردهاند.
معانی طرد کردن در زبان انگیسی:
to reject- to banish- to excommunicate
مشکل تنها این نیست که ترجمه نادرست است، بلکه طرد با مفهوم اصل پائولی نیز مباینت دارد. بهترین ترجمه برای این واژه و فهم این اصل، انحصار است که هرچند عربی است؛ ولی در زبان فارسی جایگاهی دارد. فارسی این واژه میشود ناپذیرایی که در زبان فارسی هنوز کاربردی ندارد.
پیشنهاد نگارنده: همانگونه که بسیاری کشفها تنها به نام کاشف آنها شهرت یافتهاند، شایسته است این اصل نیز به طور مختصر و مفید، اصل پائولی خوانده شود؛ بویژه آنکه وی دو یا چند کشف نداشته است که بخواهیم این یکی را با واژه انحصار تحدید و مشخص کنیم.
اصل پائولی چه میگوید؟
میدانیم که:
یک- الکترون جزئی بسیار کوچک از یک اتم مادّه است.
دو- ﻫﻤﻪ الکترونها ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺳﻪ ﻭﯾﮋﮔﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ: ﺳﻄﺢ ﺍﻧﺮﮊﯼ، ﭼﺮﺧﺶ، و ﻣﺪﺍﺭ
سه- ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﻭﯾﮋﮔﯽ است که ﻋﺪﺩ کوانتومی ﻫﺮ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ میآید.
اصل ﭘﺎﻭﻟﯽ میگوید: ﻫﯿﭻ ﺩﻭ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﺩﺭ ﻫﺴﺘﯽ، ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻋﺪﺩ کوانتومی ﯾﮑﺴﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴتند. مثلاً ﺳﯿﺒﯽ ﺭﺍ برمیداریم ﻭ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ میلیاردها ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، تنها ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ میکنیم.
ولی چون عدد اتمی هر الکترون ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺍﺳﺖ، فرض کنید ﺁﻥ ﻋﺪﺩ ﺑﺰﺭﮒ، 23 ﺑﺎﺷﺪ.
پائولی ثابت کرد در هیچ جایی از هستی نمیتوانید چیزی مادّی را بیابید که عدد کوانتمی آن 23 باشد. ﺣﺎﻝ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﯽ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺑﺮﻕ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯیم، ﺍﺯ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ایجادشده، ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺣﺎﺻﻞ میشود؛ ﻭ ﺍﯾﻦ ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻋﺪﺩ کوانتومی آن الکترون را ارتقاء ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ مثلاً 26 میرساند. ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺎ ﻋﺪﺩ کوانتومی 26 ﺑﻮﺩﻩ، ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ میشود!!
ﭘﺎئوﻟﯽ نتیجه ﮔرﻔﺖ:
ﺟﻬﺎﻥ ﻣﺎ ﺑﺮﺍی حفظ توازن ﺧﻮﺩ، لحظه به لحظه ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮ میدهد؛ و ﺍﮔﺮ ﻫﺮ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ منحصر به ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﺪ، ﭘﺲ ﻫﺮ چیزی ﺩﺭ جهان مادّی، دارای ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﻣنحصر ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺖ. و اینجاست که باید گفت: هستی ذاتاً مترنّم آفریده شده است!!
عبارت ﺍرتعاش منحصر ﺑﻪ ﺧﻮﺩ، مرا به یاد مقاله ترنّم هستی و هستی مترنّم انداخت؛ که شایسته است بخشهایی از آن را در اینجا نقل کنم:
پژوهشگران دانشگاه کمبریج نیز دریافتهاند که خورشید کهکشان پرسیوس نواختی ویژه و ریتمیک میخواند. این صداها و نواها نه تنها در اعماق فضا، بلکه در مولکولها و اتمها نیز یافت شدهاند.
دکتر دیوید دیمر زیستشناس و سزوان ژاندر موسیقیدان، سراغ شگفتانگیزترین مولکول حیات یعنی DNA رفتهاند. آنان در طی آزمایشهای علمی و با ثبت ارتعاشهای مولکولی DNA به وسیله اسپکترومتر مادون قرمز و تبدیل فرکانسها به نت موسیقی، سعی کردند این زبان مشترک را به صدا ترجمه کنند. آنها فرکانسهای DNA یک سلول را به نت ترجمه کرده و شروع به نواختن کردند. نتیجه شگفتانگیز بود، یک موسیقی بسیار زیبا!
ژاندر در این رابطه میگوید: «برخی از این ترکیبات فرکانسها، بسیار حیرتانگیز بودند. با شنیدن آنها من به موسیقی زندگی خودم گوش میدادم.
بسیاری از افرادی که به موسیقی DNA گوش دادند، کاملاً هیپنوز و مسحور شدهاند و بسیاری دیگر نیز ساعتها گریستهاند. برخی دیگر اقرارکردهاند که این موسیقی نوایی از درون آنهاست و آنهایی که با موسیقی کلاسیک آشنایی داشتند به شباهت موسیقی DNA با آثار نوابغی چون باخ، برامز، شوپن و…اشاره کردهاند.
بسیاری از افرادی که برای اولین بار این موسیقی را می شنوند، شروع به گریه می کنند. آنها نمیتوانند باور کنند بدنشان که تاکنون اعتقاد داشتند تنها تجمعی از مواد شیمیایی است شامل چنین هارمونی های معنوی و الهامبخشی باشد.
اهمّیّت اصل پاولی
این اصل دارای دو گونه اهمّیّت به دلیل تأثیر بر کنش واکنشهای اجزاء هستی است. یکی را در بالا به گونهای مختصر و مفید بیان کردم. گونه دوم را از کتاب مادّه، انرژی، و جهان هستی (ص 258) میآورم:
تمام ذرّات شناخته شده در جهان هستی را میتوان به دو گروه تقسیم کرد:
1- ذرات اسپین ½ تشکیلدهنده مادّه در جهان هستی هستند.
2- ذرّات اسپین 0 و 1 و 2 شامل نیروهایی میشوند که بر ذرّات مادّه اثر میگذارند و به آنها ذرات حامل نیرو یا ذرات مجازی (Virtual Particles) میگویند.
ذرات ماده، طبق کشف فیزیکدان اتریشی ولفگانگ پائولی (Wolfgang Pauli) در سال 1925، که به خاطر آن جایزه نوبل 1945 را به دست آورد، از اصل طرد پائولی تبعیت میکنند.
اصل پائولی میگوید که دو ذرّه مشابه نمیتوانند در یک حالت وجود داشته باشند. یعنی این دو ذره در محدوده مشخصه اصل عدم قطعیت، نمیتوانند با هم یک موقعیت را اشغال کنند؛ یا دارای یک سرعت باشند. مثلاً دو الکترون در یک اتم نمیتوانند مشخصات و اعداد کوانتمی مشابه و یکسان داشته باشند.
اصل پائولی، اصلی مهم و بنیادی است؛ زیرا توجیه میکند که چرا ذرات ماده با چگالی خیلی بالا، در اثر نیروی حاصل از ذرات اسپین 0 و 1 و 2 (حامل نیرو) در هم نریخته و شکسته نمیشوند. اگر این ذرات حقیقتاً دارای موقعیت و وضعیت مشابه در درازمدت بودند، می بایستی دارای سرعتهای مختلف باشند و اگر دارای سرعتهای مختلف باشند، لزوماً نمیتوانند در درازمدت وضعیت مشابه داشته باشند.
اگر جهان هستی بدون اصل طرد پائولی ایجاد شده بود، کوارکها نمیتوانستند پروتون و نوترون به صورت مشخص و جداگانه تشکیل دهند. و همچنین پروتونها و نوترونها قادر نبودند همراه با الکترونها، اتمهای شیمیایی جداگانه و مستقلی را تشکیل دهند؛ بلکه شکسته و درهم، یک مخلوط کم و بیش یکنواخت و پرچگالی را تشکیل میدادند.
در مکانیک کوانتمی، نیروها یا به عبارت دیگر برهمکنشها یا تبادلات و اثرات متقابل ذرات ماده، به وسیله ذرات اسپین 0 و 1 و 2 عمل میکنند. هنگامی که یک ذره مادّه، مانند الکترون یا کوارک از خود ذرهای حامل نیرو ساطع میکند، سرعت ذره ماده تغییر مییابد. همچنین اگر ذره حامل نیرو به یک ذره ماده برخورد کند، جذب آن شده و موجب تغییر سرعت ذره ماده میشود.
ذرات حامل نیرو از اصل پائولی تبعیت میکنند و این خاصّیت مهم آنهاست. این خاصّیت به آن معنی است که محدودیّتی در تعداد ذراتی که تبادل میشوند یا تولید نیرو میکنند وجود ندارد.
دهم آذر 1400
احمد شمّاع زاده
پرسش خانم مرکل، یکی از مشکلات کنونی جامعه جهانی ماست؛ ولی وی نکته مهمی را پیرامون اسلام و مسلمانان نمیداند؛ و آن این است که همین یک دین، چون دینی پویاست و کتابی پویا نیز دارد، بیش از همه آن ادیان هندی و چینی، متأسفانه هر مسلمانی برداشت متفاوتی از دین خود دارد. یعنی همان گونه که به شمار آدمیان، راههای رسیدن به خدا هست؛ به شمار مسلمانان نیز اسلام وجود دارد؛ و هرکس گوشه ای از اسلام گسترده و پویا را درمیابد و به آن عمل میکند؛ که گاهی درست است و گاهی نادرست!!
به تعبیری دیگر، گستره دین اسلام به "فیلی در تاریکی" مولانا میماند که هریک از حاضران برداشتی از آن دارد. آنان بخشی از فیل را لمس، و داوری میکردند. در مورد دین اسلام وضع بدتر از این است؛ زیرا آنان تنها تصورمیکردند؛ ولی اینان متأسفانه به تصور خود، عمل هم میکنند.
پیرامون گستردگی و پویایی دین اسلام میتوان به این گفته پیام آور همین دین توجه کرد که فرمود: اگر ابوذر میدانست که در قلب سلمان چه میگذرد، او را تکفیر میکرد. (و در حدیثی دیگر او را میکشت.) یعنی این دو یار و صحابه و همنشین من، تفاوت دیدگاه و عمل بر مبنای دیدگاهشان از اسلام یگانه، تا آن اندازه است که اگر ابوذر انقلابی! میدانست که در قلب سلمان عارف مسلک ضد انقلاب! چه میگذرد، او را خارج از اسلام و مسلمانی قلمداد میکرد و امکان داشت او را بکشد؛ چنانکه این موضوع در ج.ا.ا. به وفور رخ داد.
شعر زیر که بسیار بعید به نظر میرسد از مولانا باشد، گویای دین گریزی و دین ستیزی در روزگار ماست.
پس قرآنی که منظومه هستی است، و خداوند هستی بخش، از به کارگیری واژه نیستی (عدم) در آن، برای یک بار هم که شده خودداری کرده، چگونه نیستی آفریدگان خود را طبق سلیقه، روش و منش دیگر آفریدگانش تأیید کند؟! مسلّم است این به دیار نیستی فرستادنها منافی صفات الهی است.
خانم مرکل واقعیتی را بیان کرده که گفته «قاتلش میگوید الله اکبر و مقتولش هم میگوید الله اکبر».
مبنای کار آن مسلمانان برادرکش این است که به هنگام برادرکشی پیش خود میگویند من از سوی خداوند وظیفه دارم این کس را بکشم و خود را نماینده خدا تلقی میکند. ولی آنان اگر به جای الله اکبر میگفتند بسم الله الرحمن الرحیم نمیتوانستند کار خود را توجیه شرعی و اسلامی کنند؛ بلکه به هنگام جاری شدن این صفات الهی بر زبانشان، شک میکردند که آیا این کار من در راستای رحمت و رحمانیت خداوندی است، یا در راستای هوای نفس و برداشت من از اسلام است!؟ به همین دلیل خداوند میفرماید هرکاری را که قصد انجامش را دارید، با نام من آغاز کنید، تا همواره در نیتها و در کارهایتان رحیم باشید و همه حق را به خود ندهید و با برادرانی که اختلاف نظر دارید مماشات کنید و آنها را دشمن خود ندانید. به قول مولانا:
بی تماشای صفتهای خدا گر خورم نان من گلو گیرد مرا
و منظور او از صفتهای خدا همان رحمانیت و رحیمیت خداوند است که هر مسلمانی در آغاز خوردن، با گفتن بسم الله الرحمن الرحیم آن صفات را به یاد میآورد. آیا مسلمانی واقعی همچون مولانا، که نمیتواند بی توجّه و بی تماشای صفتهای خداوند رحمن و رحیم نان بخورد، چگونه میتواند آدم بکشد؟ پس نتیجه نهایی این بحث آن است که:
شفای درد جامعه جهانی و جامعه کشوری مان این است که از اسلام جهادی و انقلابی (ابوذری) دوری گزینیم و به اسلام رحمانی (سلمانی) روی آوریم تا رستگار شویم. عمل به اسلام جهادی وظیفه مسلمانان صدر اسلام بود برای گسترش اسلام، و عمل به اسلام رحمانی و ناب محمدی، وظیفه مسلمانان، پس از صدر اسلام و بویژه مقطع کنونی است که حفظ و نگهداشت اسلام است و نه گسترش آن؛ تا مردمان (ناس) در جامعه جهانی و در جامعه کشوری مان از اسلام، نه تنها زده نشوند، بلکه با جان و دل به آن روی آورند؛ و این در حالی است که مردم جهان با دیدن اسلام جهادی، و مردم ایران با دیدن اسلام انقلابی، از دین اسلام و برخی دیگر از تمام ادیان زده شده اند، و این روش و منش با منظور خداوند از ارسال رسل نه تنها منافات دارد، بلکه ضد مشیت و اراده خداوندگاری است.
از زبان این شاعر میتوان متوجه شد که «اسلام جهادی» اسلامی بچگانه و جاهلانه است و اسلام سلمانی یا رحمانی اسلامی راستین و منطبق با فطرت انسانی است:
شعری در وصف خدا
قیصر امین پور
پیش
از اینها فکر میکردم
خدا
خانه
ای دارد کنار ابرها
مثل
قصر پادشاه قصّه
ها
خشتی
از الماس،
خشتی از طلا
پایه
های برجش از عاج و بلور
بر
سر تختی نشسته با غرور
ماه،
برق کوچکی
از تاج او
هر
ستاره، پولکی از تاج او
اطلس
پیراهن او، آسمان
نقش
روی دامن او، کهکشان
رعد
و برق شب، طنین خنده اش
سیل
و طوفان، نعره توفنده اش
دکمه
پیراهن او، آفتا ب
برق
تیغ خنجر او،
ماهتاب
هیچکس
از جای او آگاه نیست
هیچکس
را در حضورش راه نیست
***
پیش
از اینها خاطرم دلگیر بود
از
خدا در ذهنم این تصویر بود
آن
خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه
اش در آسمان، دور از زمین
بود،
اما در میان ما نبود
مهربان
و ساده و زیبا نبود
در
دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی
هیچ معنایی نداشت
هرچه
میپرسیدم
ازخود،
ازخدا
از
زمین، از آسمان، از ابرها
زود
میگفتند:
این
کار خداست
پرس
و جو از کار او،
کاری خطاست
هرچه
میپرسی،
جوابش آتش است
آب
اگر خوردی، عذابش آتش است
تا
ببندی چشم، کورت میکند
تا
شدی نزدیک، دورت میکند
کج
گشودی دست، سنگت میکند
کج
نهادی پای، لنگت میکند
***
با
همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم،
خواب دیو و غول بود
خواب
میدیدم
که
غرق آتشم
در
دهان اژدهایی
سرکشم
در
دهان اژدهایی
خشمگین
بر
سرم باران گرز آتشین
محو
میشد نعره
هایم بی
صدا
در
طنین خنده خشم خدا
نیّت
من، در نماز و در دعا
ترس
بود و وحشت از خشم خدا
هر
چه میکردم، همه از ترس بود
مثل
از بر کردن یک درس بود
مثل
تمرین حساب و هندسه
مثل
تنبیه مدیر مدرسه
تلخ،
مثل خنده ای بی حوصله
سخت،
مثل حل صدها مسأله
مثل
تکلیف ریاضی سخت بود
مثل
صرف فعل ماضی سخت بود
***
تا
که یک شب دست در دست پدر
راه
افتادم به قصد یک سفر
در
میان راه، در یک روستا
خانه
ای دیدم، خوب و آشنا
زود
پرسیدم:
پدر!
اینجا
کجاست؟
گفت،
اینجا خانه خوب خداست!
گفت:
اینجا
میشود یک لحظه ماند
گوشه
ای خلوت، نمازی ساده خواند
با
وضویی، دست و رویی تازه کرد
با
دل خود، گفت
و گویی تازه
کرد
گفتمش:
پس
آن خدای خشمگین
خانه
اش اینجاست؟ اینجا در زمین؟
گفت:
آری،
خانه او بی ریاست
فرشهایش
از گلیم و بوریاست
مهربان
و ساده و بی کینه است
مثل
نوری در دل آیینه است
عادت
او نیست خشم و دشمنی
نام
او نور و نشانش روشنی
خشم،
نامی از نشانیهای اوست
حالتی
از مهربانیهای اوست
قهر
او از آشتی، شیرین تر است
مثل
قهر مهربان مادر است
دوستی
را دوست، معنی میدهد
قهر
هم با
دوست معنی میدهد
هیچ
او
با دشمن خود، قهر نیست
قهر
او هم نشان،
از
دوستی
است
***
تازه
فهمیدم خدایم، این خداست
این
خدای مهربان و آشناست
دوستی،
از من به من نزدیک تر
از
رگ گردن به من نزدیک تر
آن
خدای پیش از این را باد برد
نام
او را هم دلم از یاد برد
آن
خدا مثل خیال و خواب بود
چون
حبابی نقش روی آب بود
میتوانم
بعد
از این، با این خدا
دوست
باشم، دوست، پاک و بی ریا
میتوان
با
این خدا پرواز کرد
سفره
دل را برایش باز کرد
میتوان
درباره
گل حرف زد
صاف
وساده، مثل بلبل حرف زد
چکه
چکه مثل باران راز گفت
با
دو قطره اشک،
صدهزاران
راز گفت
میتوان
با او
صمیمی حرف زد
مثل
یاران قدیمی حرف زد
میتوان
تصنیفی
از پرواز خواند
با
الفبای سکوت آواز خواند
میتوان
مثل
علفها حرف زد
با
زبانی بی الفبا حرف زد
میتوان
درباره
هر چیز گفت
میتوان
شعری
خیال انگیز گفت...
السّلام علی من اتّبع الهدی
سلام بر کسی باد که هدایت را پیروی کند.
تاریخ نگارش، بیست و هفتم مهر نودوشش
ویرایش دوم: ششم اردیبهشت نودونه
ویرایش سوم: آبان 1400
احمد شمّاع زاده
چرایی به کارگیری ضمیر «انا» و «انّا» در قرآن
احمد شمّاع زاده
از دیرباز به یاد میآورم که میپرسیدند:
چرا خداوند پیرامون کارهایی که انجام میدهد، گاهی ضمیر انا را به کار میگیرد و گاهی انّا را؟
در این راستا، و در مقام پاسخگویی به این پرسش، باید بسیاری از صیغه های جمعی همچون خلقنا، قلنا، امرنا، بنینا که خداوند در قرآن به کار گرفته نیز مورد بررسی و دقت نظر قرار گیرند.
به نظر میرسد برخی قرآن شناسان و مؤانسین با قرآن نیز تاکنون دلایلی برای این موضوع آوردهاند؛ که البته بسیاری از آنها قابل نقد هستند.
نظری که در پی میآید، نتیجه کنکاش بسیار و آوردن دلایلی متقن است، تا کسی نتواند بر این نظر خرده بگیرد؛ با این حال باید اذعان کرد که کار بی عیب و نقص تنها از آن خداوند است و بس!:
الف- خداوند برخی کارها را خود، مستقیماً به انجام نمیرساند؛ بلکه با وسایلش.
حدیثی از امام جعفر صادق نقل شده است که میفرماید انّ الله لایجری الامور الّا باسبابها؛ یعنی خداوند به اجرا در نمیآورد کارها را مگر با وسایلش.
با توجه به این حدیث و نیز آیات بسیاری از قرآن، متوجه میشویم که خداوند بسیاری از کارها را به تنهایی انجام نمیدهد، بلکه به وسیله فرشتگانش به انجام میرساند؛ و در برخی موارد به اشخاص ویژه ای مأموریت میدهد تا آن کارها را به سرانجام برسانند؛ و در آن حالت است که به جای ضمیر مفرد انا، ضمیر جمع انّا را به کار میگیرد؛ و این در حالی است که باید بدانیم مصدر به انجام رسیدن همه کارها خود خداوند است؛ و بی خواست او برگ درختی هم بر زمین نمیافتد.
آیاتی پیرامون وسیله قرارگرفتن فرشتگان:
انّا انزلناه فی لیلة القدر، انا نزّلنا الذّکر و انّا له لحافظون؛ زیرا که قرآن به وسیله روح الامین بر قلب پیامبر نازل شده است.
آیاتی برای وسیله قرارگرفتن مأموران یا فرستادگان ویژه:
سوره کهف یکی از پررمزورازترین سورهای قرآن کریم است. در بخشی از این سوره و پیش از پرداختن به موضوع ذوالقرنین، به موضوع موسی و خضر (بی آنکه نامی از خضر برده شود.) میپردازد. هنگامی که حضرت موسی (احتمالاً پیش از پیامبرشدنش) در راهش با حضرت خضر آشنا میشود، از همنشینی با خضر خوشش میآید و از او میخواهد تا با او همراه شود.
خضر به او میگوید من کارهایی را انجام میدهم که تو تحمل دیدن آنها را نداری، و بهتر است با من همراه نشوی؛ ولی موسی اصرار میکند و خضر میپذیرد... در قایقی مینشینند تا از رودخانه عبور کنند، خضر آن قایق را معیوب میسازد. موسی براشفته شده و بر او خرده میگیرد. خضر به او میگوید نگفتم که تو نمیتوانی کارهای مرا تحمل کنی؟ موسی قول میدهد که دیگر اعتراض نکند. خضر در طول سفر دو کار غیرمنتظره دیگری را انجام میدهد؛ و در هر دو بار، موسی اعتراض میکند و خضر همان جمله را تکرار میکند و دست آخر به او میگوید اینجا دیگر راه من از تو جدا میشود (هذا فراق بینی و بینک) ولی من تأویل آنچه را که انجام دادهام، به تو میگویم.
آیات 79 تا آخر 82 سوره کهف:
أَمَّا السَّفِینَةُ فَکَانَتْ لِمَسَاکِینَ یَعْمَلُونَ فِی الْبَحْرِ فَأَرَدْتُ أَنْ أَعِیبَهَا وَکَانَ وَرَاءَهُمْ مَلِکٌ یَأْخُذُ کُلَّ سَفِینَةٍ غَصْباً
اما آن قایق (که معیوبش کردم) از آنِ بینوایانى بود که در دریا کار مىکنند. خواستم آن را معیوب کنم، (زیرا) در کمین آنان حاکمی بود که هر قایقى را به زور غصب مىکرد.
وَأَمَّا الْغُلَامُ فَکَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَیْنِ فَخَشِینَا أَنْ یُرْهِقَهُمَا طُغْیَانًا وَکُفْراً
و امّا آن پسر (که او را کشتم) پدر و مادرش هر دو خداباور بودند. ترسیدیم که او (در آینده) والدین خود را از راه ایمان به درآورد و به راه کفر و سرکشی سوق دهد.
فَأَرَدْنا أَنْ یُبْدِلَهُما رَبُّهُما خَیْراً مِنْهُ زَکاةً وَ أَقْرَبَ رُحْماً
(پس) خواستیم که پروردگارشان (فرزندى) از نظر پاکی پاکتر و به مهربانی نزدیکتر در عوض، به آن دو بدهد.
وَأَمَّا الْجِدَارُ فَکَانَ لِغُلَامَیْنِ یَتِیمَیْنِ فِی الْمَدِینَةِ وَکَانَ تَحْتَهُ کَنْزٌ لَهُمَا وَکَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّکَ أَنْ یَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَیَسْتَخْرِجَا کَنْزَهُمَا رَحْمَةً مِنْ رَبِّکَ ۚ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِی ۚ ذَٰلِکَ تَأْوِیلُ مَا لَمْ تَسْطِعْ عَلَیْهِ صَبْراً
و امّا آن دیوار، از آنِ دو پسر یتیم در آن شهر بود و زیر آن دیوار، گنجى براى آن دو، و پدرشان شخص نیکوکاری بود. پس پروردگارت خواست که آن دو به رشد (و بلوغ) برسند و گنج خویش را دراورند که رحمتى از سوى پروردگارت بود؛ و من این کارها را خودسرانه انجام ندادم. این بود تأویل آنچه را که نتوانستى بر آن شکیبایى داشته باشی.
***
اگر دقت کنید متوجه میشوید که حضرت خضر:
در توجیه اولین اقدام خود (معیوب کردن قایق)، ضمیر مفرد را به کار میگیرد؛ یعنی خودم تصمیم گرفتم (البته با راهنمایی خداوند).
در توجیه دومین اقدام خود (کشتن پسر)، ضمیر جمع را به کار میگیرد. خواستیم!! این دیگر خیلی عجیب است؛ و شاید تنها جایی از قرآن باشد که واسطه انجام کار، خود ضمیر جمع را به کار میبرد! در دیگر آیات، خداوند است که ضمیر جمع را به کار میگیرد؛ ولی در اینجا مأمور خداوند و مجری او، ضمیر جمع را به کار میگیرد!! یعنی او از زبان خدا و به جای خدا سخن میگوید؛ و فناشدن مخلوق در خالق را میرساند؛ ولی هنگامی که پای آفرینش به میان میآید، حدوحدود خدایی و بندگی روشن میشود و میگوید که پروردگارشان فرزند بهتری به آنان خواهد داد و اینکه در دستگاه آفرینش خداوندگاری، من محبوب درگاه الهی، هیچکارهام! و این مورد باید آویزه گوش شیعیانی شود که مقام امام علی را چنان بالا میبرند که گویی «علی» بر جای خدا نشسته است!!!
در توجیه سومین اقدام خود (حفظ گنج) دو بار به حضرت موسی میگوید پرودگارت … یعنی او (حضرت خضر) در این مورد تنها یک وسیله بوده است و در اراده و خواست خداوند هیچ تأثیری نداشته، بلکه تنها فرمان الهی را به انجام رسانده است، و بس!
واقعاً که همه قرآن معجزه در معجزه است!!
ب- خداوند برای نشان دادن رخدادهای «بسیار مهم» و «تکینه» ضمیر «انّا» را به کار میگیرد:
به رخدادی تکینه گوییم که تنها یک بار رخ دهد و قابل تکرار نباشد؛ مانند آفرینش کیهان، آفرینش جن و انس، سجده فرشتگان بر آدم، برپایی رستاخیز، رسیدگی به حساب مردمان در رستاخیز.
آفرینش کیهان:
آیات بسیاری وجود دارند که نشان میدهند خداوند به تنهایی کیهان و آنچه در آن است را آفریده است؛ همچون خلق السّموات و الارض و ما بینهما فی ستة ایّام
زیرا پیش از آفرینش کیهان چیزی وجود نداشته که خداوند آنها را وسیله قرار دهد و ضمیر جمع را به کار گیرد؛ ولی میبینیم که در آیاتی دیگر میفرماید:
انّا بنینا السّماء بأید و انّا لموسعون (ذاریات: 47)
انّا نطوی السماء کطی السّجلّ للکتب کما بدأنا اوّل خلقٍ نعیده (انبیاء: 104)
این آیات به ما میفهمانند که آفرینش کیهان در نظر خداوند بسیار مهم است و اوست که با این آیات ما را به شناخت کیهان که از بهترین راههای خداشناسی است، تشویق میکند.
آفرینش انسان:
میدانیم که خداوند در مورد آفرینش انسان میفرماید انّی جاعل فی الارض خلیقه (بقره: 30)، انّی خالقٌ بشراً من طین (ص: 71)؛ و در چند آیه، فاذا سوّیته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین
میبینیم که صیغهها و ضمائر همگی مفرد هستند و به خداوند برمیگردند؛ ولی در آیه واذ قلنا للملائکة اسجدوا لآدم فسجدوا الّا ابلیس ابی واستکبر و کان من الکافرین (بقره: 34) و نیز در آیه لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثمّ رددناه اسفل سافلین (تین: 4) ضمیر جمع به کار برده است.
این نیست، مگر آنکه خداوند خواسته اهمّیّت موضوع این آیات را برای ما روشن ، و به ما گوشزد کند؛ و از همین نکتههای ریز ولی مهم، میتوان پی برد که کدام موضوع برای خداوند مهمتر است، تا با به ثمر رساندن آن مهم، اظهار بندگی خود را نسبت به باری تعالی بیشتر نشان دهیم.
اول آذر 1400
احمد شمّاع زاده