جن موجودی که از نو باید شناخت
(جن در قرآن)
فهرست
پیشگفتار
فصل اول ـ سورة جن
1- ایمان جن به قرآن و اسلام
2- پرواز جن در آسمان و شنود فضائی
3- جنگیدن جنها با خداوند
4- پناهآوردن انس به جن و روابط میان آنها
فصل دوم ـ سورة الرّحمن و واقعه
1 - منشأ جن
2 - بعد زمان و جهانهایی دیگر
3 - توانایی جن و انس بر خروج از جوّ زمین
4 - چهره و پیکر جن
5 - وصف بهشتهای چهارگانه
6 - تعریف زوجهای سهگانه
7 - سیر نزولی ایمان در طول تاریخ
فصل سوم ـ سورة ناس
1- شیطان کیست؟
2- شیاطین کیستند؟
فصل چهارم ـ جن را بهتر بشناسیم
1- جن و منظور از آفرینش او
2- جن در خدمت سلیمان علیهالسلام
3- کثرتگرایی جنها و روابط با انسانها
4- جن و اعجاز قرآن
5- جنپرستی در تاریخ
6- جن در آتش
فصل پنجم ـ چکیده گفتار و نتیجهگیری
پیشگفتار
از آنجا که قرآن کریم به این موضوع اشاره دارد که جنها تا قبل از بعثت رسولاکرم(ص) به آسمان پروازمیکردهاند، پس در این روزگار، نسبتدادن فرازمینیها به جنها شایستهتر است. بویژه آنکه قرآن میگوید جنها کارهای شگفتانگیز و تواناییهای شگرفی داشته و دارند و بر کارهای بسیارسخت، همواره پیروز گشته و قبل از انسان آفریدهشدهاند.
متأسفانه دانشمندان مسلمان که دربارة شناخت انسان در قرآن کتابهایی نگاشتهاند، به این مهم کمتر توجهکرده و به اهمیت این موضوع پینبردهاند که جنشناسی جدای از انسانشناسی نیست؛ و اصولاٌ اگر از دیدگاه انسانشناسی فرهنگی و باستانشناسی به این موضوع بنگریم، درخواهیم یافت که تا جن را نشناسیم انسان را نیز نخواهیم شناخت؛ زیرا آثار بهجامانده از جنها و انسانها در طول تاریخ چندین و چند هزار سالة آنان بر روی کرة زمین، چنان با یکدیگر درآمیخته و به هم گرهخوردهاست که تشخیص و تفکیک آنها از یکدیگر، خود نیازمند ایجاد شاخة جدیدی در دانش باستانشناسی است.
البته اگر دانشمندان بویژه باستانشناسان غیرمسلمان در این زمینه به تفکر بنشینند و معتقد به موجودی اندیشمند جدای از انسان شوند، بسیاری از مشکلات و معضلات باستانشناسی آنان نیز حل خواهدشد؛ و از سردرگمیهایی که پس از مشاهدة یافته ها و آثار عجیب بر روی زمین گریبانگیر آنان میشود نیز رهایی خواهندیافت. و باز اگر به کاوش و جستوجو پیرامون شناخت جن بپردازند(که مسیحیان نیز بدان معتقدند) در رفع پیچیدگیهای باستانشناسی بیش از پیش کامیاب خواهندشد.
نوشتة زیر از فصل ‹راز تمدنهای گمشده› کتاب ‹عجیبتر از رؤیا› شایان توجه است:
«… این خرابهها بقایای یک معبد باستانی است که در ساختمان آن، بیش از
یک میلیون بلوک سنگی به ابعاد 15× 15× 30 سانتیمتر، از جنس گرانیت بهکاررفتهاست!
نکتة شگفتانگیز در مورد معبد ‹زیمبابوه› آن است که تا شعاع صدها کیلومتر این
معبد، هیچگونه اثری از سنگ معدن گرانیت مطلقاً وحودندارد… »
«صدها نمونه از این اسرار باستانشناسی و انسانشناسی در سراسر جهان
وجوددارد که دانشمندان تاکنون نتوانستهاند توضیح قانعکنندهای دربارة آنها به
دستدهند و پرسشها همچنان بدون پاسخ میماند. چه کسانی این شاهکارهای مهندسی
اولیه را آفریدهاند؟ چه کسانی اینهمه بناهای باورنکردنی، معابد عظیم و شهرهای
شگفتانگیز خالی از سکنه را ایجادکردهاند؟»
«گروهی بر این باورند که در گذشتههای دور، موجودات هوشمندی از کرات
دیگر به سیارة ما آمدهاند و بسیاری از این بناهای غولآسا و شگفتانگیز را آنان
ساختهاند.
برخی میگویند که در گذشته، تکنولوژی پیشرفتهتر
از امروز بوده و بشر قادر به کارهای خارقالعاده و حیرتانگیزی بودهاست، ولی به
عللی که هنوز بر ما معلوم نیست، این تمدن و تکنولوژی از میان رفتهاست. شاید نوعی
مادة انفجاری یا سلاح مخرّب که به مراتب مدرنتر و پیچیدهتر از سلاحهای امروزی
بوده، تمدن بشر را به نابودی کشاندهاست… »
«افسوس که دانستههای ما دربارة گذشته بسیار اندک است، درحالیکه
هرچه از ‹گذشته› بیشتر بدانیم، آگاهی ما نسبت به ‹آینده› بیشتر
خواهدشد.»
نکتة مهم و مهمترین نکته در این نوشته، همین دو سطر آخر است که هدف
این گفتار نیز، همانگونه که آمد دانستن گذشته به منظور بهرهبرداری برای آینده
است.
در کل قرآن، به تقریب در صدوپنجاه آیه با عنوانهای جن، جنه، جان، شیاطین و یا بدون کاربرد واژهای به جن اشاره شدهاست. علاوهبر این آیات، یک سوره به نام «جن» دربارة جن وجوددارد. یک سوره به بیان برخی ویژگیهای این دو نوع و نعمتهایی که خداوند به هریک از جن و انس بهگونهای برابر بخشیدهاست، میپردازد، که نام آن «الرحمن» است. سورة سوم که مشخصاٌ به هر دو نوع اشاره دارد، سورة ناس است.
گذشته از همة اینها، با دقت در بسیاری از سورهها و آیات هیچ نشانهای بر اینکه این سورهها و آیات خطابشان تنها به انسان باشد، نمییابیم. بلکه بسیاری از مسائل و موضوعهای مشترک بین انسان و جن را بیان میکنند. در سوره الرحمن خداوند آشکارا جن و انس را مخاطب قرارداده و آمدن آیه 13(که تا آخر سوره برای ثقلین از بندگانش تکرارمیشود،) پیش از آیه 14 (که ثقلین را معین میکند،) نشان از آن است که همواره خطاب قرآن کریم به جن و انس به طور یکسان است. در غیر این صورت آیة 13 اضافهاست.
البته در روایات نیز آمدهاست که قرآن برای هر دو نوع جن و انس نازلشده، و پیامبر اکرم(ص) برای هر دو نوع مبعوث شدهاند. ولی متأسفانه معمولاُمترجمین و مفسرین، فراموش میکنند تا این عامل را در ترجمه و تفسیر خود درنظربگیرند.
بنابراین، همانگونه که باستانشناسان عامل جن را در کاوشهای خود در نظر نمیگیرند و به بیراهه میروند؛ مترجمین، و مفسرینی که عامل جن را در ترجمه و تفسیر آیاتی که به جن اشاره ندارد، در نظر نگیرند، به بیراهه میروند و کلام حق را از موضع خود منحرف میکنند. این موضوع حتی خوانندگان و مطالعهکنندگان قرآن نیز دربرمیگیرد.
در این پژوهش، در آغاز به شرح سورههای یادشده میپردازیم، پس از آن آیات پراکنده در کل قرآن کریم را میآوریم. سپس از این پژوهش نتیجهگیری میکنیم و از خداوند کریم میخواهیم تا ما را موفق به ترسیم تصویر جامعی از جن کند که خود بهگونهای پراکنده در قرآن عظیمش بهدستدادهاست.
بازنگری و ویرایش: اردیبهشت 1393
فصل اول: سورة جن
« بگو وحی شده به من که تنی چند از جن گوشفراداشتند. پس گفتند: همانا ما شنیدیم قرآنی شگفت را.(1) که راهنمایی میکند به سوی رشد پس به آن ایمان آوردیم و هرگز به پروردگار خویش کسی را شریک نسازیم.(2) و آنکه برتر آمد پایه پروردگار ما که نگرفت همسری را و نه فرزندی را.(3) و آنکه کمخرد ما بر خداوند یاوه میبست.(4) و آنکه ما پنداشتیم که آدمی و پری هرگز بر خدا دروغنبندند.(5) و آنکه بودند مردانی از آدمیان که پناه میبردند به مردانی از جن، پس آنان را گناه بیفزود.(6) و آنکه آنان پنداشتند چنانکه شما پنداشتید که خداوند هرگز کسی را برنیانگیزد.(7) و آنکه ما قصد آسمان کردیم، پس آن را پرشده از نگهبانانی سرسخت و شهابهایی یافتیم.(8) و آنکه ما در جایگاههایی از آسمان به گوش مینشستیم. پس هرکس اکنون گوش بنشیند، بیابد شهابی را که در کمین اوست.(9) و آنکه ما نمیدانیم آیا برای آنکس که در زمین است شر خواسته شده، یا اینکه پروردگارشان برای آنان نیکی اراده کرده است.(10) و آنکه از ما درستکارانی هستند و نادرستکار. ما گروههای گوناگونی بودهایم.(11) و آنکه ما دانستیم که هرگز خداوند را در زمین به عجز درنیاوریم و نیز به عجز درنیاوریم او را با گریختن خود.(12) و آنکه هنگامی که ما هدایت(قرآن) را شنیدیم به آن ایمان آوردیم. پس کسی که ایمان آورد به پروردگارش، پس نمیترسد از کمبود و ستم.(13) و آنکه از ما مسلمانانند و از ما کجروان. پس کسی که اسلام آورد، آنان راستی و درستی را دنبال میکردهاند.(14) و اما کجروان پس هیزم دوزخ بودهاند.(15) و اگر بر روش(اسلام) میماندند هراینه آبی فراوان مینوشانیدیمشان، و روزی بسیار.(16) تا بیازماییم آنها را در آن. و کسی که از ذکر پروردگارش روی برتابد، در عذابی سخت فروبردش.(17) و اینکه سجدهگاهها( مساجد) از آن خداست. پس همراه با خدا کسی را مخوانید.(18) و اینکه هنگامی که بندة خدا بهپاخاست تا دعاکند، نزدیک بود( از شیفتگی بسیار برای شنیدن آیات قرآن و پیامبر اکرم،) بر سروروی او بریزند.(19)
1ـ ایمان جن به قرآن و اسلام
الف ـ اعتقاد جن به هدایت قرآن و یگانگی خداوند را از آیات اول تا پنجم، و آیات 18 و 19 این سوره میتوان دریافت. از آیة 13 برمیآید که برخی جنها با توجه و گوشفرادادن به آیات حق، به هدایت قرآن ایمان آورده و هدایت یافتهاند و آنانکه هدایت یافتهاند، باوردارند که ایمان موجب میگردد از مسائل اقتصادی و اجتماعی، ویا هر چیز دیگری نهراسند. آیه 14 میفرماید جنها برخی تسلیم فرمانهای خداوندند و رستگارمیگردند، و برخی دیگر بهبیراههمیروند.
ب ـ آیات 29 تا 31 سورة احقاف نیز در این زمینه است:
و هنگامی که رویآورساختیم تنی چند از جن را به سویت که قرآن بشنوند، پس هنگامی که نزدش آمدند، گفتند خاموش باشید. پس هنگامی که(خواندن قرآن) پایان گرفت، به سوی قوم خود، بیمدهندگان بازگشتند. گفتند ای قوم، همانا ما کتابی را که پس از موسی (از جانب حق) فروفرستادهشده، شنیدیم. آنچه پیش روی دارد گواهی میکند، و به سوی حق و به سوی راهی راست رهبریکنندهاست. ای قوم ما، بپذیرید دعوتکنندة خدا را. و ایمان آورید به او. بیامرزد شما را از گناهانتان و پناهدهد شما را از عذابی دردناک.
نتیجهگیری از آیات:
1. آنانکه کلام حق را شنیدند، به رسالت پیامبر اکرم ایمان آوردند و خود مبلغ اسلام شدند.
2. آنها قدرت تشخیص حق از باطل را دارند، و به کلام حق احتراممیگذارند.
3. آنان از گفتار حق متأثر، و خود، راهنمای دیگران میشوند.
4. از بعثت انبیاء الهی آگاهی، و به آنها ایمان دارند.
2ـ پرواز جن در آسمان و شنود فضائی
الف ـ از آیات هشتم تا دهم این سوره برمیآید که جن موجودی است با قدرت پرواز، و تا قبل از بعثت رسول گرامی همواره به آسمان پروازمیکردهاند، ولی اکنون(با نزول قرآن) از این قدرت محروم شدهاند. گذشته از پرواز عادی، آنان به آسمان میرفتند و در پایگاههای شنود فضائی خود، به شنود مینشستند، (انا کنا نقعد مقاعد للسمع) و پیامهای کیهانی از جمله وحی را میگرفتند. ولی بهتازگی با پدیدهای نو(نزول قرآن)، روبهرو شده و از پرواز منعشدهاند.
بنابراین، اگر اکنون جنی اقدام به شنود کند، تیر شهابی که در کمین اوست، بدون درنگ، او را مورد یورش قرارمیدهد. ولی جنها نمیدانند که این موضوع برای ساکنین زمین مفید خواهدبود و یا به ضرر آنهاست. (رجوع شود به المیزان)
ب ـ آیاتی دیگر از قرآن در این زمینه:
آیات 16ـ 18 سورة حجر: به راستی که ما در آسمان برجهایی قراردادیم و برای نظارهکنندگان آن را آراستیم و از هر شیطان راندهشدهای(جن بدکار) حفطکردیم، مگر آنکه استراقسمعکند، پس شهابی روشن، او را پیخواهدکرد.
آیات 6 ـ 10 سورة صافات: ما آسمان دنیا را به زینت ستارگان آراستیم و آن را از هر شیطان سرکشی حفظکردیم، تا هرگز نتوانند که با شنود به ملأ اعلی(عالم بالا) راهیابند و از هر سو رانده، و به عذاب همیشگی گرفتارشوند. کسی که خبری را بدزدد، حتما تیر شهابی او را پیمیکند.
آیة 5 سورة ملک: و به تحقیق آراستیم آسمان دنیا را با چراغها و آنها را دورکنندههایی برای شیاطین قراردادیم و عذابی سوزان برای آنان آمادهکردیم.
آیات 210 تا 212 و 221 تا 223 سورة شعراء: این قرآن را شیاطین نازل نکردند، نه شایستگی و نه توانایی آن را دارند. همانا که آنها از شنود(وحی) معزولشدهاند. آنان تنها از شنود وحی معزولشدهاند ولی میتوانند دیگر شنودها را به بدکاران دروغپرداز القاءکنند:
آیا خبردهم شما را که شیاطین بر چهکسی نازلمیشوند؟ بر هر بدکار دروغپردازی فرودمیآیند. شنودهای خود را القاءمیکنند و بیشترشتان دروغگویانند.
از این آیات چنین برمیآید که خداوند در آسمان برجهایی قرارداده و برای حفظ این برجها، که ویژگی برج معمولاً دیدبانی است، آنها را نورانیکرده تا از سویی ویژگیهای آنها به چشم شیاطین نیاید و از سوی دیگر از دور زیبا جلوهکنند و گذشته از این، اگر جن سرکشی اقدام به استراقسمع و شنود فضائی کرد، به گونهای خودکار، با تیرهای شهابی که آمادة شلیکشدناند، مورد اصابت، و اگر اقدام به گریز کرد، مورد پیگرد قرارگیرد.
نظر: افسانههای کهن، و آثار باستانی موجود در موزههای مختلف جهان، موجبشدهاست که پژوهشگرانی چند بویژه پژوهندة سرشناسی همچون ‹اریک فون دنیکن› به این نتیجه برسد که مردانی پرنده با وسایلی فضایی وجودداشته که پس از نبردهایی سهمگین و احتمالاً طولانی به زمین بازگشتهاند. البته وی از ‹شیاطین› و جنها با عنوان ‹خدایان› نام میبرد. ولی ما میدانیم که خدایانی وجودنداشتهاند؛ بلکه جنها بودهاند که تا آن اندازه توش و توان داشتهاند که در تصور انسان بسیاربزرگ آمده و به عنوان خدایان یا ‹قدرت برتر› و به قول عوام ‹ازما بهترون› از آنها نام بردهشدهاست.
اما با نزول قرآن کریم و پیشگیری از ادامة پرواز جنها، میبینیم که تمدنهای آنها نیز یک یکی از میان رفته و پس از قرن هفتم میلادی دیگر سخنی از پرواز و آثار پرواز شبهانسانها و تمدنهایشان در میان نیست؛ بلکه به افسانهها پیوستهاند و تبدیل به سؤالی بزرگ در دانش باستانشناسی شدهاند.
3 ـ جنگیدن جنها با خداوند
از آیة 12 سورة جن مستفاد میگردد که در مقطعی از تاریخ، جنها برای جنگ با خداوند بهپاخاستهاند و درهرصورت شکستخورده و یقین پیداکردند که قادر به مقابله با خداوند و نیروهای الهی نیستند. از سوی دیگر، جنها هنگامی که نتوانستند در زمین با نیروهای الهی مقابله کنند و شکستخوردند، خواستند با قدرت پروازی که داشتند، از زمین بیرونرفته و به کرات دیگر و یا به پایگاههای شنود خود در آسمان بگریزند، ولی متوجهشدند نیروهای الهی همهجا هستند و هیچجا از خشم خداوند درامان نیستند و یقین یافتند که نه در زمین و نه در آسمان قادر به شکست خداوند نخواهندبود.(به تفسیر المیزان رجوعشود.)
از سویی داشتن قدرت پرواز، موجود را توانایی شگرفی میبخشد و به خود مغرور میگرداند. از سوی دیگر با توجه به شناختی که قرآن کریم در دیگرآیات به ما میدهد، جنها دارای تواناییهای شگرفی بوده و قادرند بسیار سریع عمل کنند.
نظر: تمام این ویژگیهای مثبت از یکسو، و از سوی دیگر فقدان روح الهی و درنتیجه فقدان صفات الهی در جن، که نکتهای منفی برای او در مقایسه با انسان است، از جنهای بدکار موجودی ساخته که خود را بزرگ پنداشته و چون ابلیس تکبرکرده و خیل عظیم شیاطین در برابر خداوند صفکشیده و اقدام به جنگ با نیروهای الهی کردهاند. بنابراین معلوم میگردد در مقاطعی از تاریخ جهانی، بر روی زمین غوغاهایی برپابوده که تصور آن برای انسان امروزی بسیار مشکل است؛ البته آثار باستانی کهن، برخی از این وقایع تاریخی را بر ما روشنکردهاست. ولی اگر پژوهشهایی با انگیزة تحققبخشیدن به چنین نظریههایی در دانش باستانشناسی صورتگیرد، گره از بسی نابسامانیها بویژه نابسامانیهای موجود در انسانشناسی فرهنگی بازخواهدشد.
4 ـ پناهآوردن انس به جن و روابط میان آنها
از آیة شش سورة جن چنین استنباط میشود که در مقاطعی از تاریخ، قبل از نزول قرآن کریم و در دورانی بسیار دور، برخی انسانها به برخی از جنها پناهمیبردهاند، و از آنان یاری میجستهاند. بدین ترتیب برخی انسانها با برخی جنها ارتباط برقرارکرده و از یکدیگر بهرهمندمیشدند و برخی انسانهای دیگر جنپرست شدهاند که در فصل چهارم، به آنها خواهیم پرداخت.
البته باید هوشیارانه و آگاهانه و از دیدگاه علمی و باستانشناسی به این ارتباطها نگریست. یعنی نه اینکه تصور کنیم ارتباطهایی که قرآن کریم از آنها یاد میکند محدود به روابط میان برخی افراد از جن و انس بوده باشد که اگر اینچنین بود تا آن اندازه مهم نبود که قرآن از آنها بدین گونه یاد کند بلکه ممکن است این ارتباطها روابطی میان تمدنهای انسانی و جنی بوده باشد که موجب ایجاد تمدنهای فراموش شده ای همچون آتلانتیس شده باشد. هرگونه همکاری که در آفریدن اهرام سه گانه و یا آثاری که از تمدن سومریان برجای مانده نیز میتواند جزء این گونه ارتباطها به شمار آید. زیرا به هیچ عنوان دانش انسان در آن مقاطع تاریخی مثلا عصر آهن تا آن اندازه پیشرفت نکرده بود که بتواند چنین تمدنهایی را ایجاکند.
نکتههای دیگری که در سورة جن آمدهاست:
1. جنها درستکار و خلافـکار دارند.(آیة 11) مانند انسان
2. جنها از نظر نژادی و ویژگیهای جسمی و روانی بسیار متنوعند.(آیة 11) برخلاف انسان.
همین موضوع موجب شده که انسانشناسان و باستانشناسان با دیدن آثار به جامانده از جنها که تصورمیکنند انسانی است سردرگم شوند و دیدگاههایی تخیلی ارائه داهند. مثلاُ برخی تیرهای آنان بسیارکوتاهقدند، و برخی دیگر بسیاربلندقد. برخی بسیار پیشرفتهاند، و برخی بسیار وامانده. برخی از آنها شش انگشت دارند. برخی دیگر جمجمه ای کشیده دارند.
3. برانگیختهشدن جنیان در روز قیامت.(آیات 7،15،16،17) مانند انسان.
فصل دوم: سورة الرّحمن و الواقعه
وجه نامگذاری سورة الرحمن: «رحمن» صفت رحمت فراگیر الهی است و چون در این سوره خداوند کریم نعمتهایی را که به گونهای برابر به دو نوع جن و انس داده، مرتباٌ یاداوری میکند، نام مناسبی نیز که شمول و برابری را برساند به این سوره دادهاست و اصولاٌ در هر جای دیگر از قرآن که صفت «رحمن» برای خداوند آمدهباشد، علت همین امر است. مانند آیات پایانی سورة مریم(ع).
1ـ منشأ جن
آیات 14 و 15: خلقالانسان من صلصال کالفخار و خلقالجان من مارج من نار. یعنی خداوند انسان را از گل خشکیدة شبهسفال، و جنها را از شعلة بدون دود(حرارت) آفرید.
خداوند کریم در این دو آیه مایة اولیة تشکیلدهندة جسم انس و جن را مشخصمیسازد و در آیه بعد بر هر دو منتمیگذارد که این دو ویژگی نعمتهایی است که به هر یک از شما عطا شده و اگر غیر از این میبود، شایسته شما نبود.
آیات 26 و 27 سورة حجر نیز در این زمینه است: ولقد خلقناالانسان من صلصال من حمأ مسنون والجان خلقنه من قبل من نارالسموم. یعنی بهدرستی که انسان را از گل خشکیدة لجن ماندهشده و جنها را پیش از آن از هوای داغ(حرارت سمی و خفه کننده) آفریدیم.
دو مثال برای فهم مایههای اولیة انس و جن:
مثال اول در بارة انسان: اگر در فصل تابستان، به بیابانهای خوزستان سفرکنید، میتوانید مایة اولیة انسان را ببینید. همه جای زمین ترکخوردهاست و شما نمیدانید زیر این لایة ترکخورده چیست. ولی اگر زمین را کمی بکنید، گل تیرة سبزرنگ و چسبندهای را میبینید که در زمستان گذشته لجن بوده و با گذشت چندماه به این صورت درامده است. و به یاد آیهای دیگر از قرآن در همین زمینه میافتید که میگوید«ما آنان را از گل چسبنده آفریدیم» صافات:11
پس لایة زیرین که گل است و شرح آن رفت، «حمأمسنون» بوده که اکنون «طینلازب» شدهاست و لایة بالایی همان طین لازب است، که پس از چندماه خشکشده، ترک خورده و به ‹گل خشکیده› یا «صلصال» تبدیلشدهاست.
در قرآن کریم آیات بسیاری وجود دارد که انسان از خاک(تراب) و گل(طین) خلقشده. در آیات فوق شکل نهایی گل بهکارگرفته را بیانکرده، و تنها در آیة اخیر چسبندگی آن را نیز آوردهاست.
پس نتیجهمیگیریم که مادة اولیة انسان به ترتیب این مراحل را طیکردهاست:
اول خاک بوده،(تراب)
سپس خاک با آب مخلوط شده و گل شده،(طین)
سپس گل پرآب(شل)، مانده و لجن شده،(حمأ مسنون)
سپس لجن، مانده و سفتشده، به اندازهای که لیزی و چسبندگی آن از بین نرفته.(طین لازب)
سپس این گل چسبنده، مانده و خشکشده و جسم انسان را پدیدآوردهاست.(صلصال)
در زبان فارسی اصیل، به گل لجنشدة چسبنده، خرد(به فتح خ) گفتهمیشود. این شعر از شاعری به نام خسروانی، در وصف بازگشت انسان به اصل خویش است:
آن کجا سرت برکشید به چرخ باز ناگه فرو بردت به خرد(فرهنگ عمید)
البته اگر به جای ‹آن کجا›، ‹آن خدا که› یا ‹آنکه› بود بهتر میبود.
مثال دوم دربارة جن: باز در فصل تابستان به همان بیابان میرویم. تفتیدهشدن زمین بیابان، چنان حرارتی را دارد که گاهی به شکل سراب درمیآید. همان سرابی که از دور به آبی گوارا میماند و هاجر(ع) را هفت بار درپیخودکشاند. سراب چیزی نیست جز تجسم حرارت که گهگاه به روشهای دیگری نیز میتوان آن را دید.
حرارت(مارج من نار) همان چیزی است که خداوند آن را مایة آفرینش جن قراردادهاست.
با توجه به آیه ای که من نارالسموم داشت این حرارت را بهتر میشناسیم و مثالش این است: آن دود بی رنگ سمی و خفه کننده ای که از دودکش آبگرمکن گازی متصاعد میشود.
2 ـ بعد زمان و جهانهایی دیگر
آیة 17: پروردگار دو مشرق و دو مغرب: در این زمینه دو دیدگاه میتواند وجودداشتهباشد؛ و دیدگاه سوم از جمع این دو دیدگاه میتواند بهوجود بیاید؛ ولی پیش از بیان دو دیدگاه لازم است بدانیم از آنجا که مشرق و مغرت به ساکن(موجود اندیشمند) وابسته است و نه به مسکون(سیاره)، پس اگر سیارهای ساکنی نداشتهباشد، کاربرد واژة مشرق و مغرب برای آن واهی است. بنابراین اشارة قرآن به وجود دو مغرب و دو مشرق برای ساکن است نه مسکون.
دیدگاه اول: چون همة سیارهها کروی هستند، پس باید در مورد کرة زمین بگوییم یا دارای بینهایت مغرب و مشرق است، و یا فقط یک مغرب و یک مشرق دارد. و چون مخاطب این سوره جن و انس است، نتیجهمیگیریم که یکی از سیارات دیگر در اختیار جنهاست.
دیدگاه دوم: آیه اشاره به دو جهان با مشرقها و مغربهای جداگانه بر روی کرة زمین دارد که جهان دیگری که ما نمیشناسیم، جهان جنهای روی زمین است. این دیدگاه با آیههای بعدی، یعنی آیات 19 و 20 بیشتر تأییدمیشود.
البته آیة ربالمشرقین و ربالمغربین به گونهایاست که با هیچیک از دو دیدگاه مطرحشده در تضاد نیست بلکه هر دو دیدگاه را دربرمیگیرد.
از سوی دیگر خداوند تنها در یک آیه دیگر به وجود مشرقها و مغربها اشاره دارد(فلااقسم برب المشارق و المغارب- معارج: 40) و بدین ترتیب به ما میگوید نه تنها یک سیاره مسکونی دیگر بلکه سیاره های مسکونی دیگری نیز در کیهان یافت میشوند. از اینرو باید به دانشمندان معتقد و جوینده جهانهایی دیگر مژده داد که راهی که در پیش گرفته اند و نیز کوششهایشان بینتیجه نخواهدماند.
ترجمه: درامیخت دو دریایی را که درکنار یکدیگرند، میان آن دو، یک میانجی است که از یکدیگر درنمیگذرند.
معمولاً آنانکه از دیدگاهی علمی در قرآن تدبرمیکنند، در تفسیر این دو آیه، میگویند منظور از این دو دریا، ‹جریان آب گرم گلفاستریم› است، که چنین پدیدة طبیعی را بهوجودآوردهاست. ممکن است این موضوع هم درست باشد، ولی از آن جهت که این دو آیه بلافاصله پس از آیة دو مغرب و دو مشرق آمده، درستتر به نظرمیرسد که آنها را با آیة پیش از خود مرتبط بدانیم، و دو دریا را دو ‹جهانی› بدانیم، که همچون دریا مواج و در تلاطماند، و زندگی در آنها جریان دارد و با اینکه در کنار یکدیگرند، ولی به واسطة یک پرده از جنس فاصلة زمانی، به یکدیگر تعرض و تجاوز نمیکنند؛ و مردمان هریک از این دو جهان، دیگری را حسنمیکنند.
تدبر در این آیات را از آیة 10 این سوره آغازمیکنیم:
والارض وضعها للانام( و زمین را قرارداد برای مردمان)
از این آیه معلوم میشود که:
ـ سخن از زمین است، نه سیارة دیگری.
ـ سخن از مردمان است، چه جن باشند و چه انس.
سپس از میوهها و نخل سخن بهمیانمیآورد، و پس از آن مادة اولیة هر یک از دو نوع (نوع بشر و نوع جن) را مشخصمیسازد و بدین گونه مخاطب خود را برای تمام سوره مشخصمیسازد. پس از این آیه است که از دو مغرب و دو مشرق برای هریک از این دو مردمان یادمیکند.
در تأیید بیشتر این دیدگاه، میتوان به سورة رعد آیة 3 استنادکرد که میفرماید خداوند از هر میوهای دو جفت آفریدهاست.(که یک جفت آن برای جنهاست)
در آیة بعد گوشزدمیکند که برروی زمین «قطع متجاورات»(پارههایی درکنارهم یا به موازات یکدیگر) وجود دارد.
نظر به اینکه در آیات 11 از هود، 15 از حجر، و 27 از یونس، «قطع مناللیل» آمده که به ‹پارهای از زمان› اطلاق شدهاست، و از آنجا که یک نظریة علمی میگوید که بر روی همین کرة ما دو و یا چند جهان در کنار یکدیگر ولی با یک فاصلة زمانی وجود دارد که موجودات ساکن در هر جهان، یکدیگر را حس نمیکنند؛ به نظرمیرسد که منظور قرآن کریم دراین آیه اشاره به این جهانها و از جمله جهان جنهای روی زمین باشد. زیرا در غیر این صورت مسأله بسیار ساده به نظر میرسد و نیازی نبود که خداوند در پایان آیه بفرماید «ان فی ذلک لایات لقوم یعقلون».
یاداوری: این موضوع را از آیة 50 سورة الرحمن: ‹فیهما من کل فاکهه زوجان› نیز میتوان دریافت. یعنی همانگونه که بهشتها و میوههای آنها برای این دو نوع در آخرت از یکدیگر جداست، در دنیا نیز باید زمینها، باغها و میوههایشان از یکدیگر جداباشد.
نه تنها میوهها که دامهای این دو نوع، و بهتبع آن دیگر نیازها و نعمتهایشان نیز جداست، و نتیجه آنکه دنیایشان جداست.
توجه به آیات 143و144 از سورة انعام، در این زمینه خالی از لطف نیست:
ثمانیه ازواج منالضآناثنین و منالمعزاثنین … و منالابلاثنین و منالبقراثنین
ترجمه: هشت جفت(چهارپا)، از گوسفند دو جفت و از بز دو جفت … و از شتر دو جفت و از گاو دو جفت.
در این زمینه نقل گفتارهایی از فصل دوم کتاب ‹عجیبتر از رؤیا› خالی از صفا نیست:
«ظهور اسرارآمیز جانورانی مانند پلنگ سیاه در انگلستان، مارهای غولآسا در داکوتای جنوبی، یا سوسمارهایی در رودخانههای فرانسه، احتمالاً به واسطة نقلوانتقال مرموز صورت گرفتهاست. گزارشهای بهدستآمده حاکی از آن است که موجودات عجیبی در سراسر جهان زندگی میکنند که به هیچرو متعلق به منطقة خود نیستند و با شرایط طبیعی آنجا وفق نمیدهند… آنها میگویند این جانوران با جانورانی که در روی کرة زمین زندگی میکنند تفاوت دارند، انگار که متعلق به این سیاره نیستند. آیا ممکن است این جانوران از بعد ناشناختة دیگری که همزمان، درکنار بعد ما، در داخل یا خارج از آن (و یا هرجای دیگر) وجوددارد، آمدهباشد؟ آیا آن بعد ناشناخته نیز دارای جانوران بومی خاص خود میباشد که گهگاه بر اثر نقلوانتقالات اسرارآمیز، به دنیای ما سرازیر میشوند؟ یا بالعکس جانواران ما نیز از روی صفحة زمین ناپدیدشده، به آن قلمرو ناشناخته از هستی گام مینهاند؟»
تونل زمان
در فصل هشتم کتاب ‹عجیبتر از رؤیا› به دیدگاه دوم پرداختهشدهاست:
در آنجا میخوانیم که نامهای از شخصی به نویسندة کتاب رسیده که در آن نویسندة نامه گفتهاست از خیابانی که همیشه میگذشته، و کاملاً با آن آشنا بوده، شبی که با اتومبیل در آن حرکتمیکرده، آن را بیگانه یافته، و نتوانسته به هیچروی به چگونگی موضوع پیببرد.
سپس نویسندة کتاب میافزاید: «اینگونه اتفاقات، گاه و بیگاه در گوشه و کنار جهان پهناور به وقوعمیپیوندد و شواهد زیادی وجوددارد که افراد گوناگون، ناگهان در ‹تونل زمان› قرارگرفتهاند، و اینگونه نقل و انتقالها غالباً پرسشهای زیادی را برمیانگیزد. ازجمله این سؤال که اگر ‹گذشته› به این زمان بازگردد، زمان ‹حال› به کجا میرود؟»
گفتنی است، خود نویسندة کتاب و امثال او نیز به یک اشتباه دچارشدهاند، که سؤال مطرحشده، نتیجة آن است. هرجا که ‹زمان گذشته› مطرح شود، باید ‹زمان دیگری› جانشین آن شود تا نظریه درست دراید و پرسشی نیز پیش نیاید. البته نویسندة کتاب با پرسشهای دیگری که مطرح میکند نظر خود را درستمیکند:
«اگر نگارندة نامة بالا، واقعاً در خیابانی رانندگیمیکرد که عملاً چند سال پیش وجودداشت، پس خیابانی که هرروز از آنجا میگذشت به کجا رفته و در کدام مکانی ناپدیدشدهبود؟ آیا امکان دارد که بعدی از زمان، بهطور همزمان در داخل یا به موازات بعد دیگری از زمان وجودداشتهباشد؟»
«در بیشتر سفرهایی که به زمان گذشته(دیگری ـ نگارنده) صورتگرفته، کمتر شنیدهشده که یکی از ساکنان زمان گذشته(دیگری ـ نگارنده)، به افرادی که به قول خود از حال به گذشته(جهان دیگری - نگارنده) گامنهادهاند، توجّهی نشاندادهباشد. انگار این دیدار، دیداری یکجانبه بودهاست! افرادی که به گذشته(جهان دیگری - نگارنده) سفرکردهاند، مشاهدات خود را آنچنان دقیق و پرآبوتاب تعریفمیکنند که انگار به تشریح یک فیلم سینمایی میپردازند، … بیانکه توجه کسی به سوی او جلبشود!»
«خیابان اسرارآمیز!
چندسال پیش یک مرد آمریکایی به نام ‹راسل کرک› ماجرای جالبی برای روزنامة ‹لوسآنجلس تایمز› تعریفکرد که عیناً در این روزنامه بهچاپرسید. او گفت:
ـ در یکی از شبهای سال 1949 در فاصلة رسیدن ‹ترن› به ایستگاه، برای وقتگذرانی به تماشای شهر باستانی ‹یورک› پرداختم. هنگامی که شتابان به سوی ایستگاه بازمیگشتم، تصادفاً متوجه خیابانی کوتاه و نیمهتاریک شدم که در دو طرف آن عمارت زبیایی متعلق به قرن 17 و 18 دیدهمیشد. منظرهای بس دلفریب بود و بسان صحنهای از یک افسانة زیبای قدیمی مرا به سوی خود فرامیخواند. دلم میخواست ساعتها در این خیابان تماشایی پرسه بزنم اما چون میترسیدم از ترن عقب بمانم، درنگنگردم و با عجله خود را به ایستگاه رساندم. با خود عهدکردم که دوباره سری به ‹یورک› بزنم و با خاطری آسوده به تماشای مناظر آنجا بپردازم… سرانجام به عهد خود وفاکردم و چندماه بعد دوباره به ‹یورک› بازگشتم؛ اما هرچه جستوجوکردم، اثری از این خیابان نیافتم… انگار که در اصل چنین خیابانی وجود خارجی نداشتهاست!.. کشیش شهر یورک گفت این قسمت از شهر، تقریباً از سال 1914 متروک و ویرانشدهاست و بمبهایی که در جنگ جهانی دوم بر روی این ناحیه فروریخت، بجز چند خانه، بقیه را ویران کردهاست.
کرک در پایان تعریف این ماجرا گفت:
ـ اکنون از خود میپرسم اگر در آن شب عجیب از سوارشدن به قطار لندن منصرفمیشدم و در آن خیابان به گشت و سیاحت میپرداختم چه حادثهای رخمیداد؟ اگر به یکی از خانه های این خیابان زیبا میرفتم و در میزدم چه اتفاقی میافتاد؟ آیا با بازشدن در، نیرویی مرا به درون میکشید و با بستهشدن در، برای همیشه به بعد زمانی دیگری قدم میگذاشتم؟»
ـ «یکی از قدیمیترین داستانهای علمی ـ تخیلی که دربارة تونل زمان به رشتة نگارش درامده، کتاب مشهور ‹ماشین زمان› اثر ‹اچ. جی. ولز› نویسندة نامدار انگلیسی است. او در این کتاب به تعریف ماجرای شگفتانگیزی میپردازد که طی آن یک دانشمند فیزیکدان به کمک دستگاهی که اختراعکردهاست، به آیندة دور و بعد زمانی دیگر سفرمیکند».
ـ «ابعاد متفاوت زمان ممکن است با یکدیگر منطبقگردند، اما ساکنان آنها، هرگز نمیتوانند بر یکدیگر اثر متقابل داشتهباشند».
«یک ماجرای عجیب دیگر
در مه 1967 مجلة فرانسوی ‹فیت› ماجرای حیرتانگیز دیگری دربارة سفر به گذشته(زمان دیگری ـ نگارنده) انتشارداد، که باورکردنش، مانند دیگر ماجراهای مشابه دشوار به نظرمیرسد، اما نمیتوان آن را مردود دانست. ماجرا ازاینقرار بود که در یک روز بهاری، یک مرد انگلیسی به نام ‹چپمن› به اتفاق همسرش به چیدن شکوفههای بهاری رفتهبود تا به تزیین یک مراسم خیریه بپردازند. درحدود 500 متر دورتر از خانة او، خیابان عریضی وجودداشت که در آن درختان شکوفة زیادی بهچشممیخورد. سالها پش در این نقطه، یک ناحیة مسکونی اختصاصی وجودداشت که در میان گل و درخت و چمن محصور بود. اما امروزه جای آن را خانههای آپارتمانی گرفتهاست. تنها سه قطعه زمین خالی نسبتاً بزرگ، به فضای سبز اختصاصداشت که درختان شکوفه نیز در همین مکان قرارداشتند. خانم چپمن پیشنهادکرد که به آنجا بروند و شکوفههای مورد نیاز خود را برای برگزاری مراسم خیریه از آنجا تهیهنمایند. به دنبال این پیشنهاد خانم به سوی یک درخت گیلاس تنومند و پرشکوفه رفت و شوهرش به تماشای یک گل زیبا ایستاد. مدتی محو تماشای این گل زیبا شد؛ اما همینکه سربلندکرد، اثری از خانههای آپارتمانی که در آن حوالی وجودداشت، مشاهده نکرد!
او دنبالة ماجرا را چنین تعریفمیکند:
سپس واقعة دیگری اتفاقافتاد. یکباره همه چیز تغییرکرد و خلأ بزرگی مرا دربرگرفت. یقین داشتم که جهت خود را گمنکردهام، زیرا خورشید همچنان از سوی خاور میدرخشید. در این هنگام، ناگهان فکر وحشتناکی به کلهام افتاد. آیا وارد بعد دیگری شدهبودم؟ و آیا برگشت از آن برایم امکانپذیر بود؟
به ذهنم رسید که نقطة خروج بایستی همان نقطة ورود باشد. بنابراین دو قطعه چوب را به شکل ضربدر روی زمین قراردادم تا به این وسیله محل و موقعیت خود را علامت بگذ ارم. سپس به سوی مکانی که گمان میکردم ساختمانها در آنجا قرارداشت، روان شدم. اما اثری از خانه های آپارتمانی نیافتم. دیگر هیچ جادهای، هیچ ترافیکی مشاهده نمیشد … فقط یک فضای وسیع و باز بود که نشانهای از حیات در آن به چشم نمیخورد.
سرانجام آقای چپمن دوباره به نقطهای که به وسیلة دو قطعه چوب روی زمین علامتگذاشتهبود، بازگشت. همسرش درآن نزدیکی منتظر ایستادهبود و با مشاهدة او گفت: مرا نگران کردی! کجا رفتهبودی؟ هرچه دنبالت گشتم و صدایتزدم خبری از تو نیافتم…
اکنون همه چیز به حالت عادی برگشته بود و خانههای آپارتمانی سرجای اولشان دیدهمیشدند. چپمن گفت:
اما ناگهان متوجه یک چیز عجیب شدم. زمینی که روی آن ایستادهبودم نرم و خاکی بود و هنوز جای پای من که به سوی آپارتمانها میرفت، برروی آن دیدهمیشد… اما این ردپا ناگهان درنقطهای تماممیشد. انگار که پس از پیمودن فقط چند قدم، از زمین به آسمان پریدهباشم! درحالیکه برای یافتن آپارتمانها خیلی راهرفتهبودم و آثار بازگشت من نیز، درست از همان نقطهای آغازمیشد که ردپای من ناپدیدشدهبود!»
اینجاست که ‹قطعمتجاورات› قرآن معنای ویژة خود را بازمییابد.
نویسندة کتاب ‹عجیبتر از رؤیا›، پس از نقل رخدادهایی که پیشامدکرده و شخصی به گونهای ناگهانی و در یک نقطة خاص ناپدیدشدهاست، مینویسد:
«دربارة اینگونه ناپدیدشدنهای اسرارآمیز، نظرات گوناگون وجوددارد. گروهی بر این باورند که در واقعیت فیزیکی و مادی، مکانهای خالی وجوددارد که ما از آنها آگاهی نداریم. این مکانهای خالی را به منزلة حفرههایی تصورمیکنند که امکان دارد جانداران و اجسام غیرذیروح، از طریق آنها به درون جهانی ناشناخته و نامرئی کشیدهشوند و دیگر اثری از آنها مشاهدهنشود. بنابر همین نظرات، این حفرهها ممکن است برای یک لحظه گشودهشوند و دیگربار مسدودگردند. و به منزلة دروازهای باشد برای ورود به بعد دیگری که در آن، دریافتهای پذیرفتهشدة جهان سهبعدی ما، یعنی طول و عرض و ضخامت، معنی و مفهومی ندارد. این حفرهها درعینحال ممکن است به منزلة تلهای باشند که در یک چشمبرهمزدن، موجود از همهجا بیخبری را بهکامخودبکشند و او را به دنیای دیگری منتقلسازند. زیرا امکان دارد چنین دنیایی، هرچند که ما از آن بیاطلاعیم، بهموزات دنیای ما و در قلمرو دیگری از هستی وجودداشتهباشد.
و برای چندین و چندمین بار به این نتیجهمیرسیم که در فهم آیات قرآن کریم، تنها به ظاهر آیهها نباید توجه کنیم، بلکه مهمتر از ظاهر آیه، فهم پسینة آیه و تدبر در آن است؛ که قرآن برای موضوعها و مسألههای جزئی و پیشپا افتاده که هرکودکی نیز متوجه میشود نازل نشدهاست. فاعتبروا یا اولیالابصار!!
آیه 29: هرکس که در آسمانهاوزمین(کیهان) است از او درخواست دارد. او هر زمان در شأنیاست.
این آیه نیز تأییدیاست بر مسکونی بودن سیاره های دیگر. اگر گفته شود منظور از کسانی که در آسمان هستند و از او درخواست دارند فرشنگان هستند، این نظر به دلایل زیر ردمیشود:
اولاٌ: اگر فرشتگان باشسند، چرا خداوند منتش را بر سر انسوجن میگذارد و میفرماید: فبایآلاءربکما تکذبان؟
ثانیاٌ: فرشگان یک بعدی هستند و ذاتاٌ چیزی نیاز ندارند تا از خداوند درخواستکنند.
بنابراین خداوند میفرماید هرکس از شما (جن و انس) که در سیارات دیگر این کیهان قراردارد، به خداوند نیازمنداست و او هر لحظه به نسبتی که مورد درخواست قرارمیگیرد و نیازی را پاسخ میدهد، در شأنی واقع میگردد.
آیات زیر نیز دلایلی است بر مسکونیبودن دیگر سیارهها از دیدگاه قرآن:
یونس 66، اسرا 55، مومنون 71، نمل 65، و 87 روم 18و 26، انبیا 19، نور 41، شوری 29، حج 18، زمر 68، مریم 93 تا 95، فصلت 38، رعد 15
برای آگاهی بیشتر:
خداوند کریم برای کسانی که در قرآنش تدبرمیکنند و سپس سخن میگویند، راهنماییها و آیات و نشانههای لازم را گنجانیده تا کسانی پیدانشوند که بگویند همة ساکنین آسمانها ملائکه هستند. بدین ترتیب متذکرمیشود که در آسمانها جایگاههای دیگری نیز هست که جایگاه ملائکه یا عالم ملکوت است. ویژگیهای این جایگاهها و جهانها را نیز با واژگانی ویژه برای اهل تدبر بیانمیکند، بدین شرح:
مثلا خداوند عزیز در سورة صافات آیة پنج میفرماید: ربالسموات والارض و ما بینهما وربالمشارق.
ما میدانیم که خداوند غیر از جن و انس« ملائکه و روح» را نیز آفریدهاست:
تنزلالملائکه والروح فیها باذن ربهم من کل امر(قدر:4)،
تنزلالملائکه والروح من امره(نحل:2)،
یوم یقومالروح والملائکه صفا(نبأ:38)
و از آنجا که واژه مشارق در سورة صافات، در آیهای بهکاررفته که آیات قبل از آن مربوط به ملائکه است، و به این دلیل که در این آیه بجای واژة «من» که برای موجودات اندیشمند مادی بهکارمیرود، واژه ما(آنچه) فیالسمواتوالارض بهکاررفته است، به این واقعیت نزدیکتر میشویم که جایگاههای دیگری در کیهان نیز مسکونی هستند، ولی ساکنین آنها موجودات مادی نیستند، بلکه ملائکه و روح هستند.
این اندیشه زمانی بیشتر قوتمیگیرد که در کاربرد واژه مشارق بدون واژه مغارب دقتکنیم زیرا از پس روزها، شبها فرامیرسند که با توجه به آیات بسیاری از قرآن اختلاف لیلونهار و پدیدآمدن شبوروز و فصول سال برای زندگی و آسایش موجودات مادی است و از آنجا که ساکنین آن جایگاهها مادی نیستند و نیازی به آسایش ندارند، خداوند واژة مشارق را بدون واژة مغارب بهکارگرفته، زیرا جهان فرشتگان جهانی مادی نیست، بلکه جهانی پر از نور، و نور در نور است و تاریکی و مرگ به آن راه ندارد.
بدین ترتیب خداوند میخواهد به ما بفهماند که سخن قرآن پیچیده نیست، بلکه همه چیز را مشخصاً نشانداده و بیانداشته، و تنها این میماند که در آن تدبرکنیم و با پرهیز از پیشداوریها و کجفهمیهای خود، درست را از نادرست، و حق را از ناحق بازشناسیم.
آیة 31: به زودی به حساب کار شما خواهیم رسید، ای دو گرانمایه(ثقلان: جنوانس) خداوند کریم رسیدگی به حساب را نیز نعمت الهی تلقیکردهاست.؛ زیرا موجب میشود از موقعیت خود در دنیا بهتر بهرهبرداریکنند.
3 ـ توانایی جن و انس بر بیرونرفتن از جوّ زمین
آیه 33 : یا معشرالجن والانس اناستطعتم ان تنفذوا من اقطارالسموات والارض فانفذوا لاتنفذون الا بسلطان
تعریف واژهها:
نفوذ = گذرکردن(به سختی) ان تنفذوا = که به سختی بگذرید
اقطار = 1. جهات چهارگانه 2. ناحیهها، بخشها 3. اطراف
السموات و الارض = جهان پیدا
سلطان = غلبه ـ اقتدار ـ دلیل روشن ـ حجت تمام
بنابراین، ترجمة آیه 33 سورة الرحمن چنین میشود: ای جماعت جن و انس اگر توانایی دارید از جهتهای چهارگانة کیهان بگذرید، پس بگذرید. نتوانید گذشت مگر به سلطه و غلبه (دستیابی به وسایل لازمة این کار).
این آیه شریفه که مشابهی در قرآن ندارد و از محکمات قرآن است، با استفاده از کلماتی چون «انفذوا» و «اقطار» و «سلطان» هم به جن و انس یادآوریکرده که میتوانند از جو زمین بگذرند، و هم گوشزد میکند که این کار، ساده نیست بلکه باید موفق بر رفع مانعها و ساختن وسایل آن شوند.
4. چهره و پیکر جن
آیات 41-39 : پس در این روز از گناه انس و جن پرسیده نمیشود… مجرمین با چهرة خود شناختهمیشوند. از موی پیشانی و پاها گرفته(و در آتش افکنده) میشوند.
از این آیات نتیجه میگیریم که:
1- جن خطاکار مانند انسان خطاکار، اعمالش درصورت ظاهرش تأثیر دارد، و آن را تغییرمیدهد(اثرگذاری روان بر جسم).
2- جنها مانند انسانها پیشانی دارند و میتوان گفت صورت ظاهرشان یکی است.
3- از نظر شکل(ارگانیسم) بدن و سازوکار جسمانی نیز مانند انساناند. زیرا به مانند انسان دو پا دارند.
آیة 179 سورة اعراف نیز تساوی جن و انس را از نظر داشتن دل، چشم و گوش مورد تأیید قرارمیدهد.
این آیات پاسخی است به آنان که جن را با پیکر و سیمایی جز شکل و شمای کلی انسان تصورمیکنند.
5 ـ وصف بهشتهای چهارگانه
آیات 56-46 : و برای کسی که از مقام پروردگارش بترسد،(من خاف مقام ربه) دو بهشت وجود دارد… در آنهاست انواع میوهها و نعمتها… در آن دو بهشت، دو چشمه روان است… در آن دو بهشت از هر میوهای دو جفت است… در حالیکه تکیهزنندگانند بر بسترهایی که آستر آنها حریر است و میوهچینی دم دستشان است… در آن بهشتها زنان خمارچشمی هست که دست کسی از جن و انس بدانها نرسیده.
از این آیات مشخص میگردد که تمایلات جن و انس نیز مانند یکدیگر است: علاقه به جنس مخالف، خوراکهای نیکو، پوشش خوب، بهرهوری از صفای طبیعت و …
با توجه به اینکه در هیچ جای قرآن چنین آیاتی که حکایت از دو بهشت کند وجود ندارد، و با توجه به اینکه ویژگیها و نعمتهای این دو بهشت عیناٌ مانند یکدیگر است، اختصاص داشتن هر یک از این دو بهشت به یکی از دو ثقل(جن و انس) معقولتر به نظر میرسد تا اینکه شرحوتفصیل دیگری برای آن درنظرگیریم.
خداوند کریم در آیات دیگری از قرآن، دوزخ را محل و مأوای انسانها و جنهای گنهکار مقررکرده و جمع شدن جن و انس در یک جا را نوعی شکنجه تلقی نموده، بویژه اینکه در آیاتی مجادله و گناه خود را به گردن دیگری انداختن را بین جن و انس در دوزخ بازگو میکند.(که در پایان خواهد آمد) خداوند در این سوره(الرحمن) میخواهد به جن و انس بفهماند که این نعمتی بسیار بزرگ است که برای هریک از شما یک بهشت مقرر کردیم و عدالت را درمورد شما رعایت نموده و این بهشتهای اختصاصی را کاملاٌ شبیه یکدیگر ایجادکردهایم. حال کدامیک از نعمتهای پروردگارتان را تکذیب میکنید؟
علاوه بر این، خداوند میخواهد به جن و انس بفهماند اگر شما را در دنیا اختلاف نهادیم و یکی را از این نظر که روح الهی داده و تعلیم اسماء نمودهایم بر دیگری برتری دادهایم، آنهم برای اینکه انسان خداوند را بهتر بشناسد و بهتر ستایش کند، دلیلی ندارد که در پاداش آخرت نیز بین شما اختلاف گذاریم، بلکه هر یک از شما به تناسب توانی که داشتهاید، اگر به وظایف خود عملکردهباشید، شایستة رحمت تام الهی خواهیدبود.(لایکلفالله نفساٌ الا وسعها)
این نیز در طبیعت تمامی موجودات از سوی خداوند نهفته است که: « کبوتر با کبوتر، باز با باز، کند همجنس با همجنس پرواز». بنابراین اگر خداوند اراده میکرد که هر دو ثقل را در یک بهشت جمع کند، هم بیعدالتی بود و هم از سنت خویش عدول کرده بود، که این دو با ذات باریتعالی منافات دارد. چون جن و انس از یک سنخ و از یک جنس نیستند و برخی اختلافها، حتی اختلافهای ریشهای با یکدیگر دارند که موجب ناراحتی هریک از آنها میشود، هنگامی که با یکدیگر بهسربرند. بیاعتنایی به این ویژگیها، از بهشت عدالت الهی که آنهمه وصف آسایش و آرامش آن شده است، بعید به نظر میرسد. به عبارت دیگر همانگونه که در این جهان نمیتوانستند با یکدیگر اختلاط و امتزاج داشتهباشند، در آخرت نیز باید چنین باشد.
آیات 74-62 : بجز این دو بهشت، دو بهشت دیگر نیز هست… از خرمی به سبزی میزنند… در آن دو بهشت دو چشمة جوشان وجود دارد… در آنها میوه و خرما و انار وجود دارد… در آنهاست زنان نیکوروی… حوران خمارچشم در خیمهها… که کسی از جن و انس قبلاٌ با آنها تماسنداشتهاست.
وصف دو بهشت اول:
1- ذواتا افنان 2- عینان تجریان 3- فاکهه 4- متکئین علی فرش 5- قاصراتالطرف
وصف دو بهشت دوم:
1- مدهامتان 2- عینان نضاختان 3- فاکهه و نخل و رمان
4- خیرات حسان 5- حور مقصورات 6- متکئین علی رفرف خضر.
6 ـ تعریف زوجهای سهگانه در سورة واقعه
آیات سورة الرحمن صراحتداشتند بر اینکه بهشتهای چهارگانه دو به دو با یکدیگر برابرند. اکنون این پرسش به ذهن میآید که با وجود اینکه دو بهشت یکسان اول وجود دارد و هیچ نقصی هم در آنها نیست، پس دو بهشت یکسان دوم، که البته با دو بهشت یکسان اول، تفاوتهایی نیز دارد، برای چه ایجاد شده است؟ و برای چه خداوند این اضافه را نعمتی بزرگ تلقی میکند؟
برای یافتن پاسخ، به سورة«واقعه» که درست پس از این سوره آمدهاست، رجوع میکنیم:
یاداوری: همانگونه که در پیشگفتار آمد، بسیاری از سورههای قرآن، خطابشان به هر دو جن و انس است، که سورة واقعه یکی از آنهاست و در آن هیچ نشانی از اینکه مخاطبهای آن(که دارای خطابهای بسیاری نیز هست) تنها انسان باشد، نمیتوان یافت. و چون در پی سورة الرحمن آمده است، مطالبش نیز پیامد آن محسوب میگردد.
آیات 7 تا 11 سورة واقعه: و کنتم ازواجاٌ ثلاثه. فاصحابالمیمنه، ما اصحاب المیمنه و اصحاب المشئمه ما اصحابالمشئمه، والسابقونالسابقون، اولئکالمقربون.
این آیات که مشابهی در قرآن ندارند در وصف روز جزاست. خداوند با زمان ماضی افعال را بهکاربردهاست و به جن و انس میفرماید: و بودید(خواهیدبود) جفتهای سهگانه:
1- اصحاب میمنه (یمین ـ دست راست )، نیکوکاران باایمان
2- اصحاب مشئمه (شمال ـ دست چپ)، بدکاران بیایمان
3- السابقونالسابقون پیشیگیرندگان صف اول در ایمان که مقربان درگاه الهیاند.
یعنی اینکه در روز قیامت، جن و انس هریک به این سه دسته تقسیم میشوند و زوجهای سهگانه را تشکیلمیدهند.
وصف بهشت سابقونالسابقون(مقربون):
1- فی جناتالنعیم 2- علی سرر موضونه متکئین 3- ولدان مخلدون 4- ماء معین 5ـ فاکهه مما یتخیرون 6- لحم طیر مما یشتهون 7- حور عین 8- قیلاٌ سلاماً سلاماً 9- روح و ریحان و جنت نعیم
وصف بهشت اصحابالیمین:
1- فی سدر مخضود 2- طلح منضود 3- ظل ممدود 4- ماء مسکوب
5 - فاکهه کثیره 6- فرش مرفوعه 7- سلام لک من اصحاب الیمین
مفهوم ‹ازواجاً ثلاثه›(زوجهای سهگانه):
هرگاه آیات سورة واقعه را با آیات سوره الرحمن در مورد ازواجا ثلاثه یا زوجهای سهگانه و بهشتها و دوزخشان با یکدیگر مقایسه و ترکیبکنیم، نمودار زیر به دست میآید:
در این نمودار اصحابالمشئمه(بدکاران بیایمان) از جن و انس نیز یک زوج را تشکیلمیدهند که جایگاه هردو بدون هیچ واسطه و یا تفاوتی در دوزخ است. آیات گوناگونی مؤید این است که همة دوزخ از این دو نوع پرخواهدشد؛ ولی دو آیة زیر تأییدی بر ‹قرینگی› و همزمانی واردشدن این جفتهاست:
احشرواالذین ظلموا و ازواجهم و ما کانوا یعبدون من دون الله فاهدوهم الی صراط الجحیم(صافات:22،23)
ترجمه: گردهمآورید کسانی را که ستمکردند، و جفتهای آنها را و آنچه را که میپرستیدند از غیرخدا؛ پس آنان را به راه دوزخ راهنماییکنید.
در این دو آیه، یادکردن از این جفتها، نگاه ویژهای است که خداوند با توجه به آیة ‹وکنتم ازواجاً ثلاثه› بر وجود جفتی از جن برای انسان و یا جفتی از انسان برای جن از نظر همزمانی و همسنگی در دوزخ دارد. علامه طباطبائی شبیه به این نظر را دارند؛ ولی چون به آیات 36 تا 38 سورة زخرف استنادمیکنند، ‹ازواج› را قرینگی در زمینة داشتن همنشینی از شیاطین دردنیا یادمیکنند، درصورتی که نکتة ظریفی که یادشد، نباید در تفسیر آیه از نظردورشود. با این حال ایشان نیز این نظر را که در برخی ترجمه و تفسیرها آمده و ‹ازواج›، را ‹همسران کافر› تفسیر و ترجمه کردهاند، ضعیف میدانند.
7 ـ سیر نزولی ایمان در طول تاریخ
خداوند کریم در سورة واقعه و در وصف زوجهای سهگانه، گذشته از وصف وضعیت بهشت و بهشتیان جن و انس، ترکیب افرادشان را نیز از نظر تاریخی بازمیگوید:
الف ـ سابقونالسابقون یا مقربون، مرکب از جمعی(مثلا 80 درصد) از اولین (پیشینیان) و کمی(مثلاٌ 20 درصد) از آخرین(پسینیان).
ب ـ اصحاب یمین متشکل از جمعی از پیشینیان و جمعی از پسینیان(پنجاه، پنجاه)
بنابراین، مشخص میگردد که منحنی ایمان در طول تاریخ زندگی جن و انس رو به پایین رفتهاست. یعنی هرچه زمان گذشته، میزان ایمان کمشدهاست. و این درحالیاست که اجتماعات جن و انس روزبهروز فزونییافته و گستردهترشدهاست. بویژه آنکه سابقون در ایمان که تأثیر و اهمیت ایمانشان بسیار بیشتر است، در میان پیشینیان جن و انس بیشتر بودهاست تا پسینیان.
جمعیت ایمان
زمان زمان
بدین ترتیب منحنی جمعیتها با گذشت زمان روبهافزایش است و منحنی ایمان با گذشت زمان روبهکاهش است.
از آنجا که خداوند کریم جن و انس را برای ایمانشان و شناختشان از پروردگار خلقکردهاست، هنگامیکه این سیر نزولی ایمان به صفر برسد، دیگر لزومی بر سیر عادی امور جهان نمیبیند و آنگاه است که جهان با «واقعه»ای بس عظیم و دگرگونکننده روبهرو خواهدشد، که خداوند این سوره را بدین عنوان خواندهاست.
به نام خداوند بخشنده مهربان. بگو پناهمیبرم به پروردگار مردم، پادشاه مردم. خدای مردم. از بدی وسوسهکنندة پنهانشونده(شیطان رجیم). آنکه وسوسه کند در سینههای مردم، از جن و انس.
کاربرد واژة ‹ناس› به معنای ‹مردم› در قرآن کریم تنها برای انسانها نیست بلکه شامل مردم جن نیز میشود. از جمله در سورة حج آیات 18 و 75. البته قرآن کریم واژة « ناس» را به معنای ‹انسان› نیز به کار برده که نمونههای آن در آخر این سوره و در آیة «لأملأن جهنم منالجنه و الناس اجمعین» آمدهاست.
و هنگامی که به ملائکه گفتیم بر آدم سجده کنید، پس سجده کردند، مگر ابلیس که از جن بود. پس، از فرمان پروردگارش سرپیچید. خداوند از او پرسید چرا سجده نکردی؟ چه چیز تو را از سجدهکردن بر چیزی که من او را با دو دستم(بیواسطه) آفریدم مانعشد؟ تکبر میکنی یا فکر میکنی واقعاٌ خیلی بزرگی؟ و ابلیس پاسخداد: من از او بهترم. مرا از حرارت آفریدی و او را از گلماندة خشکشده آفریدی. چرا من به او سجدهکنم؟ خداوند به او گفت: از مقام و منزلت فعلی پایین بیا! از این پس تو اخراجی درگاه من، و از پستشدگان و خواران روزگاری. تا روز قیامت هم لعنت من بر تو باد. ابلیس گفت: اگر تا روز قیامت مهلت مرا به تأخیر بیاندازی، به تو نشان خواهمداد که چگونه فرزندان این موجودی را که بر من ترجیحشدادی ریشهکنمیکنم، مگر بعضیها را. خداوند درخواست او را قبولکرد. اما ابلیس که اکنون «شیطان» شدهبود گفت:«چون مرا گمراه کردی، پس به بزرگواریت سوگند که من هم تمام آنها(جن و انس) را فریب میدهم و گمراه میکنم. سر راهشان مینشینم و از راه راست تو منحرفشان میکنم و از هر سو و با روشهای مختلف با آنها روبهرومیشوم. و خواهی دید که بیشتر آنها شکرگزار تو نخواهندبود، مگر عدة کمی که بندگان«مخلص» تو هستند. خداوند گفت:«تو درست میگویی همین است راه راستی که به درگاه من ختممیشود. و تو بر«بندگان من» (بندگان واقعی)چیرهنخواهیشد، مگر آن دستة گمراه که از تو پیروی میکنند. من هم درست و صریح به تو میگویم که جهنم را از همگی شما، تو و آنان(از جن و انس)که از تو پیرویکنند، پرخواهم کرد. و این، بهترین مجازات شماست. حالا دیگر با خفت و خواری بیرون شو و هرکس را که توانستی با صدا و ندایت گمراهکن، با لشگریان سواره و پیادهات بر آنها تاختوتازکن و در اموال و فرزندانشان اشتراککن. و وعدههای خوش برایشان ابرازکن، وعدههای شیطانی که جز فریب و نیرنگ چیزی نیستند. و البته که وعدهگاه همگی شما جهنم است. با این وجود، تو بر«بندگان من» مسلط نخواهیشد. (50 کهف، 79ـ71 ص، 25ـ11 اعراف، 127ـ116 طه، 44ـ28 حجرات، 39ـ32 بقره و 68ـ63 اسراء)
… و این بود چهرة جامعی از شیطان رجیم که قرآن کریم در آیات پراکنده از او ترسیمکردهاست:
از ستیزهگوییهای ابلیس با خداوند چنین برمیآید که پیش از آنکه ابلیس از فرمان الهی سرپیچیکند و به صورت«شیطان» درآید، شیطان و شیاطینی وجود نداشتهاند که جنها را که هزاران سال پیش از انسان برروی زمین زندگی میکرده اند، اغوا کنند. بنابراین جنها در دورانهای اولیه و چندینهزارسالة تاریخ خود، یعنی پیش از خلقت«آدم»، کمتر در معرض خطا و گناه بودهاند. و صرفاً از طریق نفس ممکن بوده است که اغوا شوند. بنابراین به عبادت و بندگی خداوند میپرداختهاند و کمتر از فرمانش سرمیپیچیدند. و در نتیجه میتوان گفت که جوامع جنی، جوامعی الهی بوده که کمتر در آن فسوق و فحشاء جریان داشته، به حدی که از بین آنان، کسانی از جمله ابلیس به درجة«قرب الهی» و «ملک» شدن رسیدهبودند.
ویژگیهایی که قرآن کریم با آنها چهرة شیاطین را تصویرکردهاست:
الف ـ بدین سان برای هر پیامبری دشمنی از شیاطین انس و جن قرار دادیم که وحی میفرستند بعضی از آنها برای بعضی دیگر، سخنان بیهوده را به فریب و نیرنگ(انعام: 112) از این آیه نتیجهمیگیریم که:
1ـ انسانها و جنها از خود شیطانهایی دارند.
2ـ مشیت الهی برای پیامبران دشمنانی از شیطانهای جن و انس قراردادهشدهاست.
3ـ شیطانهای انسان در بین انسانها و شیطانهای جن در میان جنها، با نیرنگ القاء شبهه میکنند.
ب ـ و “هرکس” رو برتابد از یاد خداوند رحمن، برمیانگیزیم برایش شیطانی، پس او همیشین وی است و همانا بازداردشان از راه(راست) و پندارند که ایشان راهیافتگانند؛ تا هنگامی که آید نزد ما(در روز قیامت) گوید کاش میان من و تو(ای شیطان همنشین) دوری دو مشرق( یا دو دنیا که مشرقهای جداگانهای دارند) بود، که چه همنشین زشت و بدی است. (زخرف: 36 تا 38)
همانگونه که قبلاً ذکر شد قرآن کریم برای هر دو ثقل نازل شدهاست. به همین دلیل طبق روش خویش مشخص نمیکند مخاطبش انسان است و یا جن و کلمات عام و شاملی را به کار میبرد که دربرگیرندة هر دو ثقل باشد؛ مانند واژه “ هرکس” در آیه فوق، و نیز مواردی که در آیات ذیل وجود دارد:
ج ـ و همانا شیاطین وحی میکنند به “دوستان خود“ تا هنگامی که درستیزند با شما. ( انعام: 121)
د ـ ما شیاطین را دوستان “کسانی” که ایمان نمیآورند قراردادیم. (اعراف: 27)
هـ ـ ندیدی که ما شیاطین را فرستادیم بر“کافرین” تا بیازارند آنها را آزردنی؟ (مریم: 83)
و ـ آیا آگهیتان دهم که“بر چه کسی” شیاطین فرودمیآیند؟ فرودمیآیند بر هر دروغپرداز گنهکاری. (شعراء: 221)
ز ـ مانند “آنکه” فریفتندش شیاطین در زمین حیران. (انعام: 71)
ح ـ “کسانی” که تبذیر میکنند برادران شیاطیناند. (اسراء: 27)
ط ـ و چون با مؤمنان برخورد کنند، گویند ایمان آوردیم و هرگاه با شیاطین خود خلوت کنند، گویند که ما با شمائیم، جز این نیست که ما استهزاءکنندگانیم. (بقره: 14)
الف ـ و نیافریدم جن و انس را مگر اینکه بندگی کنند مرا (ذاریات-51)
منظور خداوند از آفرینش جن و انس یکی است و آن بندگی و فرمانبرداری از اوست. بندگی نیاز به شناخت خداوند دارد. بدین دلیل عرفا گفتهاند که منظور از لیعبدون، لیعرفون است. یعنی تا بشناسند مرا.
آنچه که از احادیث برمیآید، بندگی و پرستش خداوند، از راه “عمارت ارض” یا ‹آبادانی زمین› صورتمیگیرد.
یعنی اینکه جن و انس بکوشند تا با علم و هنر خویش، زمین را از هر نوع فساد و تباهی پاک کنند. از سویی سطح زمین را با کشاورزی، دامپروری و ایجاد باغ و بوستان، و ساختمانهای نیکو آباد سازند؛ و از سوی دیگر در بین مردمان روی زمین، صفا و صمیمیت و عشق و محبت ایجاد کنند. به همین دلیل، در دین مبین اسلام، کسانی که “مفسد فی الارض” یا فسادکننده در زمیناند، “مهدورالدّم” شناخته شده و شایسته محو شدن از روی زمیناند، چرا که اعمالشان با علت وجودیشان مباینت دارد.
ب ـ ای جماعت جن و انس، آیا نیامد برای شما فرستادگانی از شما که بسرایند بر شما آیتهای مرا و بترسانند شما را از رسیدنتان بدین روز؟ (انعام: 130)
“رسل الهی” هم از بین جنها برای جنها و هم از بین انسانها برای انسانها برگزیده شدهاند. ولی “ انبیاء الهی” فقط از بین انسانها برای جنها و انسانها برانگیخته میشدهاند؛ زیرا انسان کامل از روح و اسماء الهی بهرهور است. چنانکه خاتمالنبیین(ص) برای هر دو نوع جن و انس مبعوث شدهاند. سورة جن گواه این موضوع است. و نیز آیات 31-29 سورة احقاف که در آغاز گذشت.
2ـ جن در خدمت حضرت سلیمان(ع)
الف ـ و به داوود سلیمان را بخشیدم. بنده خوبی است. اوست انابهکننده. هنگامی که شامگاهان اسبان تیزرو بر او عرضه شد، پس گفت بهدرستی که من دوست داشتم دوستی اسب را نسبت به ذکر پروردگارم تا پنهان شد (خورشید) در حجاب. (ای ملائکه پروردگارم) برگردانید به من. پس شروع کرد مسحکردنی به ساقها و گردنها(ی اسبها). و به تحقیق آزمودیم سلیمان را و انداختیم بر کرسی او جسدی را پس انابه کرد. گفت پروردگارا بیامرز مرا و ببخش مرا آن نوع پادشاهی که سزاوار نباشد برای احدی پس از من. بهدرستی که تویی بینهایت بخشنده. پس مسخر کردیم برای او باد را که میرفت به فرمان او به آهستگی هر جا که اراده میکرد. و شیاطین را که هر یک بنّاء و غوّاص بودند، و دیگران را که در غلوزنجیر شده بودند. (آیات 38-30 سوره ص)
حضرت سلیمان بن داوود قبل از اینکه به پادشاهی برسد به اسبان تیزرو بسیار علاقعمند بود و این علاقه او به اسبان تیزرو و زیبا چنان او را شیفته نموده بود که از ذکر خداوند غافل میشود. و در نتیجه خداوند از او زهرچشمی میگیرد. پس از آن خداوند او را مورد آزمون قرار می دهد. او در آزمایش موفق میشود و دوباره به خداوند رویمیآورد. سپس از خداوند درخواست می کند نوعی پادشاهی نصیب او کند که به کسی تا آن زمان ندادهباشد و پس از آن نیز به کسی ندهد. خداوند درخواست او را اجابت می کند و از سویی باد را مسخر او می نماید تا او را به هر جا که اراده کند ببرد. ( بسیار راحتتر و بهتر و هموارتر از اسبان تیزرو، بویژه آنکه میتوانسته مناظر روی زمین را نیز از بالا ببیند و از این طریق دید او بسیار گستردهتر میشدهاست) از سوی دیگر خداوند جنهای بدکار را مسخر او میگرداند تا برای او ساختمان و سازههای دیگر بسازند و عملیات نظامی، رزمی و زیرآبی انجام دهند. جنهایی را هم که مخل و مزاحم بودند، دربند و زندانی میکند. (این عده شاید همان جنهای بدکاری بودند که برعلیه حکومت او با آموختههایی که از هاروت وماروت گرفته بودند، اقدام کرده و شایسته زندانی شدن بودند. (این مورد در شرح آیة 102 سورة بقره خواهد آمد). همة اینها به این دلیل بود تا او به حکومت مطلقه خویش به اجازه خداوند ادامه دهد؛ و بدین ترتیب بر زمین و هوا و دریا تماماً مسلط شده بود.
این است پادشاهی خداداده و خدایگونة واقعی که از نظر نیروهای زمینی و دریایی و هوایی بر هر چیز چیره باشد و کسی یارای مقاومت در برابر او را نداشته باشد.
جنهای بدکار (شیاطین) که در خدمت حضرت سلیمان کارمیکردند، در این آیات به سه دسته تقسیم شده اند:
1ـ کسانیکه کارهای زیردریایی انجاممیدادند و ناوگان دریایی و زیردریایی او را تشکیلمیدادند.
2ـ کسانی که به امورساختمانی اشتغال داشته و با توجه به آیات 14ـ12 سوره سبأ سازهها و پیکرههای عظیم برای او میساختند.
3 ـ سومین گروه، زندانی حضرت بودند. این گروه، همانگونه که گفته شد، احتمالاً بر علیه حکومت او اقدامکردهبودند، به نحوی که نه میشد آنان را جزء دو گروه دیگر قراردهد و از آنان بهرهبرداریکند، و نه میشد آنان را قتل عام کند.
ب ـ و برای سلیمان باد را (مسخرساختیم) سختوزنده، روان میشد به فرمان او به سوی سرزمینی که برکتنهادیم در آن و بودیم به هرچیزی دانا. و از شیاطین، آنان را (مسخرکردیم) که به دریا فرومیرفتند برای او، و کار دیگری جز آن انجاممیدادند، و مواظب آنها بودیم.(انبیاء:81 و82)
حضرت سلیمان به وسیلة باد که خداوند زیر فرمان او قرارش دادهبود، از راه هوا به سرزمین پربرکت میرفت. جنهای زیر فرمان او نیز به زیر دریاها و اقیانوسها میرفتند و کارهایی را که به آنها واگذارشده بود،انجاممیدادند؛ و خداوند بهوسیلة فرشتگانش مراقب آنان بود تا دست از پا خطانکنند. بدین ترتیب معلوم میشود که جنها در زیر آبهای کرة زمین کارهای بسیارمهم و بزرگی انجاممیدادهاند، به گونهای که دقیقاً زیر نظر قرارداشتند.
به نظرمیرسد اکنون که باستانشناسان شاخهای علمی زیر عنوان باستانشناسی زیر آب تدوین کردهاند، بر مبنای یافتههایی از این دست بوده که آنان را به ایجاد چنین شاخهای ملزمکردهاست.
ج ـ و برای سلیمان باد را(به زیر فرمانش دراوردیم) پیشین یک ماه و پسین یک ماه؛ و روانساختیم برای او چشمة مس را و از جن کسانی را که کارمیکردند پیش رویش به دستور پروردگار او، و آنکس که از فرمان ما سرپیچی میکرد، از عذابی سوزان او را میچشانیدیم. میساختند برای او هرچه که میخواست از پرستشگاهها و پیکره ها و جامهایی مانند آبگینهها و دیگهایی برجاینشانده(ثابت و غیرقابل حمل از جنس سنگ و مانند آن)… پس هنگامی که گذراندیم بر او(سلیمان) مرگ را، راهنمایی نکردیم بر مرگ او جنها را جز جانوری زمینی(موریانه) که میخورد چوبدستش را(که بر آن تکیهکردهبود). پس هنگامی که بهرویدرافتاد، جنها دریافتند اگر غیب میدانستند، در عذابیخوارکننده باقی نمیماندند.(سبأ: 12تا14)
نتیجهگیری:
1. بنا بر مشیت الهی برخی جنها زیر فرمان حضرت سلیمان قرارگرفتند تا با استفاده از سنگ و مس، برای او سازههای عظیم، گوناگون و هنرمندانه بسازند.
2. حکومت حضرت سلیمان بر جنها، حکومتی کاملاً دیکتاتوری بوده، بهگونهای که پس از مدتی که از مرگ وی گذشتهبود، جنها جرأت نمیکردند نزدش بروند و علت ثابتماندنش را در یک جا جویاشوند. تا اینکه موریانه چوبدستی حضرت را میخورد و جسد بیجانش بر زمین میافتد. آنگاه جنها متوجه مرگ او شده و از ادامة کارهای سخت و طاقتفرسا رهامیشوند.
3. جنها مانند انسانها از غیب آگاهی ندارند.
عفریت: النّافذ فیالامر مع دهاء منالانس و الجن و الشیاطین ـ المنجد(کسی که با هوش خویش کار را به انجاممیرساند، از انسان و جن و شیطانها.)
1. برخی یا نوعی جنها قدرت آن را دارند که چیز سنگینی را از جایی به فاصلة چند هزار کیلومتر در زمانی بسیار کوتاه، مثلاً چند ثانیه به جایی دیگر انتقال دهند. یعنی قدرت طیالارض و قدرت حمل چیزهای سنگین را دارند.
2. خداوند کریم در این دو آیه هم میخواهد قدرت خارقالعادة جنها و یا حداقل برخی جنها را به ما نشان دهد و هم اینکه بگوید انسانی که از دانش کتاب(علم اسماء و آگاهی به رموز آفرینش) بهرهای داشته باشد، از نظر قدرت و سرعت و دیگر ویژگیها ازجن بالاتر است. در این مقام معنای ‹علم آدمالاسماء کلها› در مقایسه با جن وملائکه روشنتر میشود. زیرا از آنجا که فرشتگان از جمله ابلیس جنی بهرهای از ‹روح الهی› نداشتند، نتوانستند حامل ‹اسماء› بشوند، ولی آدم علیهالسلام به واسطة داشتن روح الهی از آزمایش با سربلندی به درامد؛ و فرشتگان تأیید و نیز اعتراف کردند که: لاعلم لنا الا ما علمتنا(بقره: 30 تا33)
هـ ـ و پیرویکردند آنچه را که میخوانند شیاطین بر ملک سلیمان، و سلیمان کافر نشد ولی شیاطین کافر شدند. میآموختند به مردم جادو را و آنچه فرستادهشدهبود بر دو فرشتة هاروت و ماروت در ‹بابل› و نمیآموختند آن دو کسی را مگر اینکه میگفتند جز این نیست که ما آزمونی (برای شما) هستیم، زنهار کافر مشو. پس (شیطانها) فرامیگرفتند از آن دو آنچه را که بهوسیلة آن جدایی میافکندند میان مرد و زنش، و زیان نمیرسید به کسی از آن، جز به اذن خدا و یاد میگرفتند آنچه را که زیان میرساند به آنها و سودی نمیرساندشان.(بقره: 102)
نتیجهگیری:
1. دو فرشته به نامهای هاروت و ماروت(نامها استعاری است و شاید تنها قرآنی باشد و در تاریخ و باستانشناسی نامهای دیگری داشتهباشند) که به بابل وارد شدهبودند، به اذن الهی و به منظور آزمودن مردم و با هشدار به آنان که آگاهانه بهرهبرداریکنید و موجب کفران شما واقعنشود، روشهایی را برای کاربری در زندگی به مردم میآموختند.
2. جنهای بدکار این آموختهها را با تواناییهایی که داشتند، در راههای انحرافی به کارمیبردند و موجب جدایی میان مرد و زنش میشدند. در برخی موارد خداوند این زیانرسانی را مجاز میشمرد.
3. در مقاطعی از تاریخ، بین زمین و آسمان به جز ارسال رسل و انبیاء، به اذن الهی ارتباطهایی مستقیم نیز وجود داشته و زمینیها زیر آموزش مستقیم فرستادگان فرازمینی واقع میشدهاند. این ارتباطها موجب شده است پژوهشگرانی همچون ‹اریک فون دنیکن› با استناد به آثار باقی مانده، بگویند که در تاریخ کهن زمینیان، همواره چنین ارتباطهایی آن هم از سوی دیگرسیارهها با زمین وجودداشتهاست. شاید هم درست گفته که ارزش آن را داشته تا خداوند از آنها در کتابش قرآن کریم یادکند. نمونهای از سخنان وی در کتاب ‹الهههای گذشتگان› در شرح تصویر شمارة 15:
وقتی که موجود بالدار نیاز به اسم پیدامیکند، باستانشناسان(وقرآن نیز ـ نگارنده) خیلی راحت او را فرشته مینامند. این یکی نیز مانند بقیه همنوعانش، تکة جواهری به مچ دارد که خیلی شبیه به ساعت است. به راحتی میتوان کلکسیونی از ساعتهای فرشتگان آشوری جمعکرد.(آشور و ‹بابل› که قرآن از آن یادکرده، در تاریخ کهن همواره قرین یکدیگرند ـ نگارنده) تمام کتاب را میتوان بهراحتی با تصاویر خدایان پرنده، آتش نفس که به زمین آمده و زنان را آبستن مینمودند، اشباعکرد.(به تعبیر و ادب قرآن کریم: بین مرد و زنش جدایی میافکندند. شاید بهدلیل آبستنی جدایی افکندهمیشده ـ نگارنده) به خاطر همین است که افسانههای خدایی(جنی ـ نگارنده) بهسرعت در نقاشیها و کندهکاریها نمایانشدهاند. هیچ انتهایی برای تصاویر موجودات بالدار و وسائل عجیب در دستشان، نیست. عکسهایی از سیستمهای ناشناختة خورشیدی و سیارههایشان بر روی مهرهای استوانهای شکل سومریها و بابلیان بهچشم میخورد.
وـ و گرد آورده شد برای سلیمان سپاهیانش از جن و انس و پرندگان. پس آنان برای تدبیر امور سپاه بهکارگرفتهمیشدند.( نمل: 17)
نتیجهگیری:
1. در مقاطعی از تاریخ به گونهای استثنائی جنها با انسانها همکاری داشتهاند.
2. جنها غیر از بیگاری و امور ساختمانی، جزء سپاهیان حضرت سلیمان و در رکاب او میجنگیدند.
و روزی که(خداوند) همگی آنها را گردآورد،(گوید) ای جماعت جن! بهدرستی که فراوانی گزیدید از انس. و گفت دوستان آنان از انسانها، پروردگارا بعضی از ما از برخی دیگر بهرهمند شدند و مهلتی را که به ما دادهبودی بهسرامد. (خداوند)گفت دوزخ جایگاه شماست و همیشه در آن خواهید بود؛ مگر آنکه را که خدا بخواهد. همانا پروردگارت بسیارحکمتدان و بسیارداناست. و اینچنین ما برخی از ستمگران را با برخی دیگر دوستی میدهیم بهسبب آنچه که بهدستمیآوردند.(انعام: 128، 129)
نتیجهگیری:
1. جماعت جن ازجماعت انس در روز جزا بیشتر است. علت این موضوع یکی پیش بودن آفرینش جن نسبت به انسان است که چندین هزار سال را شامل میشود؛ و دیگر علاقة جنها به توالد و تناسل است. یافتههای باستانشناسان نیز این دو عامل را(بدون توجه به جنی بودن) مورد تأیید قرارمیدهد.
2. جنها و انسانها با یکدیگر دوستی و ارتباط برقرارمیکردهاند؛ این ارتباطها در مقطع یا مقطعهایی از تاریخ و با مجوز الهی صورتگرفته و سپس قطعشدهاست(بلغنا اجلنا الذی اجّلت لنا). هرگونه همکاری که در ایحاد تمدن مصر باستان و اهرام سه گانه و یا آثاری که از تمدن سومریان برجای مانده میتواند جزء این گونه ارتباطها به شمار آید و نباید ذهن خود را معطوف به روابط میان افرادی از دو گروه کنیم.
3. قرآن کریم در بیان نقل حوادث انسانی این جهان، سه روش را مد نظردارد:
ـ حوادثی که زمان آن گذشتهاست، مانند قصههایی که بیان میکند.
ـ حوادثی که مربوط به طبیعت کلی اشیاء است که همواره اتفاق افتاده و میافتد.
ـ حوادثی که پس از نزول قرآن تا روز قیامت ممکن است اتفاقبیفتد.
منظور از این دستهبندی، تشریح نوع سوم است. چنین به نظرمیرسد که روش قرآن کریم بر این است که حوادثی را که در آینده ممکن است اتفاق بیفتد، با بهمیانکشیدن روز قیامت بیان دارد، که آن حوادث تا آن زمان اتفاق افتاده و سپریگشتهاست.(مانند مشاجرة انسانها با جنها و هریک از این دو نوع با همنوع خود در دوزخ، موضوع آیات 38و39 سورة اعراف که پس از این خواهدآمد.)
اگر این نظر درست باشد، خداوند کریم در این آیات خواستهاست به ما تفهیم کند که در آینده، به اذن الهی(اجلت لنا) انسانها و جنها متقابلاً از یکدیگر بهرهمند خواهندشد و در اموری با یکدیگر همکاری خواهندکرد. جملة پایانی آیه، سخن از مجازات جن و انس دارد و نشانگر آن است که این ارتباط و دادوستد پایان خوشی نداشته و به کفر و گناه میانجامد.
از نگاه این دیدگاه باید منتظر همکاری متقابل جن و انس در تاریخ آیندة خود باشیم. مساعدتی ناموفق و کفرآمیز. البته اگر این همکاری تاکنون صورت گرفته و تاریخ ما انسانها آن را ثبت نکردهباشد، امری دیگر است.
4. جن و اعجاز قرآن
بگو(ای پیامبر) همانا اگر انسانها و جنها جمعشوند بر اینکه بهمانند این قرآن بیاورند، بهمانند آن نخواهند آورد، هرچند که بعضی از آنها پشتیبان برخی دیگر شوند.(اسراء: 88)
نتیجهگیری:
1. جنها میتوانند مانند انسانها کتاب بنویسند.
2. امکان ارتباط فرهنگی انسانها و جنها وجوددارد.
3. اگر جنها و انسانها در فراهمآوردن کتابی همچون قرآن با یکدیگر همکاریکنند، نمیتوانند چنین کاری را به انجامرسانند.
الف ـ و(کافران) پیوندی میان او(خدا) و جنها قراردادند. و بهدرستی که جنها میدانند که ایشان احضارشدگانند.(صافات: 158)
نتیجهگیری:
جنها هیچگونه پیوندی با خداوند ندارند و مانند انسانها مورد ثواب و عقاب خداوند قرارمیگیرند. البته خود جنها که به ماهیت خود واقفند، چنین ادعایی ندارند؛ ولی اگر از طرف انسانها چنین نسبتی به آنان دادهشود، ممکناست اغواشده و رضایتدهند.
ب ـ و قراردادند برای خدا شریکانی از جن و آفریدشان و برای او پسران و دخترانی تراشیدند، از روی نادانی. منزه و بلندمرتبه است از آنچه که وصف میکنند.(انعام: 100)
نتیجهگیری:
جنها در دورانهای مختلف تاریخی، آنچنان در توانایی و انجام کارهای شگفت در میان انسانها شهرتیافتهبودند که از آنها یاری جسته و آنها را شریکان خداوند قلمدادمیکردند.
ج ـ روزی که گردآوردشان همگی را، سپس گوید به فرشتگان آیا اینان بودند که شما را میپرستیدند؟ (فرشتگان) گفتند تو منزهی، تو ولیّ مایی نه آنان. بلکه جن را میپرستیدند. بیشتر ایشان(انسانها) به آنان(جنها) ایمانآورندگانند.(سبأ: 40و41)
1. در روز قیامت، هنگامی که خداوند همگی جن و انس را گردهمآورد، و محشر برپاشود، برای اتمام حجت با انسانهایی که به پرستش جن پرداختهاند، و نیز با جنهایی که به این پرستش تن دردادهاند، با پرسش از فرشتگان و شنیدن پاسخ منفی آنان که ما هرگز اجازة چنین کاری را نمیدهیم، بلکه این جنها بودند که مورد ستایش واقعشده و به این اشتباه تندادهاند، ثابت میشود که هم پرستندگان و هم پرستیدهشدگان ستمگر، باید در دوزخ درایند و سزای کارهای خویش را ببینند.(همانند شیطانپرستان در اروپای امروز و برخی نقاط دورافتادة ایران)
2. طبق این آیه، در روز قیامت تعداد انسانهایی که به جنها ایمانآورده و آنها را ستایش کردهاند، از تعداد کسانی که ایمانشان را حفظکردهاند، بیشتر است.(رجوعشود به بحث روش قرآن کریم در نقل حوادث در مبحث کثرتگرایی جن) و از آنجا که تعداد انسانها در مقاطع تاریخی گذشته بسیار کمتر از دورانهای متأخر و آینده است، پس این آیه بیشتر به متأخرین اشارهدارد؛ بویژه آنکه میفرماید: ‹و اکثرهم بهم مؤمنون› که با توجه به بحث مربوط به نقل حوادث، از بهکاربردن زمان ماضی خودداریکردهاست.
3. البته شکی نیست که در تاریخ گذشتة انسان، ایمان به جن وجودداشته، بویژه آنکه منظور نظر تمام کسانی که نامی از خدایان میبرند، چنانکه در اسطورههای یونان و دیگر نوشتههای کهن آمده، جنها بودهاند که با کارهای خارقالعاده و خصوصاً با قدرت پروازی که داشتند، نظر برخی انسانها را به تواناییهای فوق انسانی خویش جلبکرده و ملقب به ‹خدایان› شدهاند؛ از این دیدگاه یک جامعهشناس به واقعیت نزدیکشده و میگوید: ‹در مذهب قدیم یونان ما با خدایان جاودانی و غیرقابل دسترس و همهجافراگیر روبهرو نیستیم، بلکه با خدایانی مواجهیم که تمایزشان با انسانها تنها در برتری فیزیکی و شدت این تواناییهاست›.
چنین به نظر میرسد که اگر باری دیگر شیاطین در صحنة فضا هنرنماییکنند، انسانهای بسیاری یافتمیشوند که به آنان ایمانآورده و بار دیگر قدرت خدایان برسرزبانها افتد.(واکثرهم بهم مؤمنون). با توجه به تأیید قرآن بر فراوانی پرستندگان جن، و توانایی آنان بر خروج از جوّ زمین، و احتمال وجود آنان در دیگر سیارهها، این موضوع بعید به نظر نمیرسد.
6 ـ جن در آتش
الف ـ گفت درآیید در امتهایی که گذشتند پیش از شما از جن و انس در آتش. هرگاه دراید امتی، لعنکند دیگری مثل خود را(قرینة خود را از نظر همعصربودن) تا اینکه همگی در آن گردآیند. گوید آخرینشان به اولینشان، پروردگارا اینان گمراهمان کردند. پس ایشان را عذابی دوچندان در آتش بده. گوید برای هرکدام دوچندان است؛ ولی نمیدانید؛ و گوید اولینشان به آخرینشان شما را برما برتری نبود. پس بچشید عذاب را بدانچه که کسبکردید.(اعراف: 38و39)
گمراهان از جن و انس به دوزخ درایند.
ـ در عرض تاریخ: امتهای جنی و انسی هنگامی که وارد دوزخ میشوند، معاصرین خود از نوع مقابل را لعن میکنند.
ـ در طول تاریخ: هنگامی که وارد دوزخ شدند، هرنسلی که از نظر زمانی متأخر است، برای نسل پیش از خود آرزوی عذاب بیشتری دارد و او را مسبب تیرهروزی خود میداند، و نسل پیشین او با دلیل این موضوع را ردمیکند.
نتیجهگیری:
1. جنها مانند انسانها مورد عقاب و ثواب واقعمیشوند و بدکاران در آتش میسوزند؛ پس دارای جسمی مادی و قابلسوختنند، هرچند از آتش آفریدهشدهاند.
2. توانایی استدلال دارند، پس ناطقاند؛ و انسان تنها موجود ناطق نیست.
3. دارای امید و آرزو و حس انتقامجویی هستند و از نظر روانی با لعن و نفرین فرافکنی میکنند.
ب ـ (در جهنم) و گفتندآنانکه کفرورزیدند، پروردگارا بنمایان به ما آن دو را از جن و انس که گمراه کردند ما را تا آنان را به زیر پای خویش بگذاریم تا از پستترینها شمردهشوند.(فصلت: 29)
علی علیهالسلام میفرماید منظور از دو نفر از جن و انس، یکی ابلیس اولین کافر و ظالم از جن است و دیگری قابیل اولین کافر و ظالم از انس(به نقل از المیزان)
ـ این روایت تأییدی است بر این نظر که جوامع جنی پیش از آفرینش آدم، جوامعی الهی بودهاند که در مبحث ‹شیطان کیست› شرح آن گذشت.
ج ـ به درستی. بسیاری از جن و انس را برای دوزخ افزون آفریدیم(زیرا) دلهایی دارند که با آن درک نمیکنند، دیدههایی دارند که با آنها نمیبینند، گوشهایی دارند که با آنها نمیشنوند. آنان چون چهارپایاناند بلکه گمراهترند. آنان غافلانند.
د ـ و گفتة من بر آنها به حقیقت پیوست؛ همچنانکه در امتهای پیشین از جن و انس آمدهبود.(فصلت: 25 و احقاف: 18)
هـ ـ و تمامآمد کلمة پروردگارت که هراینه دوزخ را از همگی جن و انس پرمیکنم.(هود: 119)
ـ ولی گفتة حقی از من است که هراینه دوزخ را از همگی جن و انس پرمیکنم.(سجده: 13)
با توجه به مباحث چهار فصل گذشته، اگر ویژگیهایی را که جن را از انسان جدامیکند، فهرستکنیم، در دیگر موارد، جن با انسان اشتراک داشته و برابر است؛ و هرچه را که برای انسان تصورکنیم، برای جن نیز میتوانیم درنظرآوریم.
ویژگیهای جداکنندة جن از انس
1. آفرینش جن از آتش است و انسان از خاک
2. جن بر کارهای سخت و طاقتفرسا تواناتر از انسان است.
3. سرعت انجام کار جن بیش از انسان است و توانایی طیالارض دارد.
4. جن همچون انسان چهره و پیکر نیکویی دارد، چنانکه این آیة شریفه به مخاطبان خود(جن و انس) میفرماید: خداوند کسی است که قرارداد برای شما زمین را قرار و آرامشی و آسمان را سازمانی و سیماداد شما را پس نیکوگردانید سیمای شما را(صوّرکم فاحسن صورکم ـ ‹احسن› به معنی نیکوترین نیست که در برخی ترجمهها آمدهاست، بلکه از باب احسان است.) و روزی داد شما را از پاکیزهها. اوست خداوندی که پروردگار شماست. پس بزرگوار آمد خداوندی که ‹پروردگار جهانیان› است.(فتبارک الله ربّ العالمین ـ غافر:64) ولی قرآن کریم دیدگاه خاصی نیز نسبت به آفرینش انسان دارد آنجا که میفرماید:
لقد خلقناالانسان من سلاله من طین… فتبارک الله احسنالخالقین(مؤمنون: 12 تا 14)
نتیجهگیری:
خداوند آنجا که خطابش خاص انسان نیست، از ‹انسان› نامی نمیبرد و کلماتی عام و کلی را بهکارمیبرد و در پایان میفرماید: ‹فتبارکالله ربّالعالمین› ولی هنگامی که از انسان یادمیکند، واژة ‹انسان› را بهکارمیبرد و سپس مراحل آفرینش انسان را یک به یک بیان میدارد و در پایان میفرماید: پس بزرگوار آمد خداوندی که ‹بهترین آفریننده› است. و با نوع صفاتی که برای خود در پایان آیهها میآورد، نوع آفرینشهای خویش را که همگانی یا ویژه اند، نیز مشخص میسازد. و با بهکاربردن این شیوه و با ایجاز تمام، به ما میفهماند که بهترین آفریده، انسان است.
جن توانایی پرواز داشته و همزمان با بعثت رسول اکرم و نزول قرآن این توانایی از او سلبشده؛ ولی انسان هیچگاه چنین توانی نداشته و اگر در افسانهها انسان قدرت پرواز یافته، یا نمودار آرمانها و آرزوهای انسانها در آن مقاطع تاریخی است، و یا پرواز جنها در آن افسانهها منعکسشده، و یا مربوط به دورة حضرت سلیمان(ع) است.
5. جن ‹روح الهی› ندارد و در نتیجه ‹تعلیم اسماء› نشده، و به همین سبب انبیاء از میان جن برانگیختهنشدهاند؛ بلکه تنها دارای رسولانی از نوع خود بودهاند؛ و انبیاء الهی از میان انسانها، برای هر دو نوع برانگیختهشدهاند.
روح الهی، علم اسماء، و علم کتاب که انسانهای مختلف درجة پایینی از آنها را ممکن است داشتهباشند، در انسان کامل چنان نمودی دارد که موجب میگردد از انسان موجودی بالاتر از فرشتگان شکلگیرد و در صحنة ‹ماسویالله› هنرنماییکند؛ تاآنجاکه شخصیتی همچون پیامبر اکرم(ص) یکشبه ره چندین میلیونساله نور را طیمیکند و به مرحلة ‹قاب قوسین او ادنی› که هیچ موجودی بدانجا نرسیده، میرسد؛ و به ‹فیض اعلی› نائلمیگردد.
6. جن چندین هزارسال پیش از انسان آفریدهشده و بدین لحاظ باید از نظر مادّی یعنی تکنیک و فن و آثار تمدنی، همواره بر انسان پیشی داشتهباشد. اما از دیدگاه معنوی یعنی ایمان او آگاهی نداریم.
در نتیجه ممکن است پابهپای دانش و تکنولوژی، در حیطة ایمان و نظام اجتماعی و رعایت حقوق یکدیگر نیز پیشرفتکرده و جوامعی سالم را تشکیلدادهباشند.
از گفتار ابلیس در گفتوگو با خداوند در آیههای مختلف و نیز از کلام حضرت یعقوب به فرزندش(یوسف: 5) برمیآید که انسانها علاوه بر نفس خود و شیاطین که با جنها اشتراک دارند،(بحث شیاطین کیستند؟)، از شر ابلیس نیز در امان نیستند. بدین ترتیب میتوان نتیجهگرفت که جامعههای جنی از نوع انسی آن بهتر باشند. بویژه آنکه خداوند میفرماید: لقد خلقناالانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین(تین: 4و5) یعنی همانگونه که انسان بهترینگونه آفریدهشدهاست، درصورتیکه از اصل خویش بازماند، پستترین پستها خواهدبود.
این بود سیمای فراگیری از جن که قرآن کریم در آیههای پراکنده برای ما ترسیمکردهاست.