منم زیبا
که زیبابنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را، آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه می جویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیزا! من خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی یا خدایی، مهمانم کن
که من چشمان اشک آلوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را بجو مارا، تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو
که وصل عاشق و معشوق هم،
آهسته میگویم، خدایی، عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم، تویی والاترین مهمان دنیایم
که دنیا بی تو چیزی چون تو را کم داشت
وقتی تو را من آفریدم، بر خودم احسنت میگفتم
مگر آیا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی،
ببینم من تورا از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟ رها کن آن خدای دور
آن نامهربان معبود، آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت، خالقت
اینک صدایم کن مرا با قطره اشکی
به پیش آور دو دست خالی خود را
با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدارم
غریب این زمین خاکی ام، آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو، جز من کس دیگر نمیفهمد، به نجوایی صدایم کن
بدان آغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات آوردم
قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک آغوشم، شروع کن، یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل، پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
سهراب سپهری
رحمة الله علیه
بازشناسی زندگی زندگان
احمد شماع زاده
هستی دو بخش دارد: آفریدگار و آفریدگان (واجب الوجود و ممکن الوجود)
بازشناسی آفریدگار، دانش خداشناسی را شکل میدهد؛ که ربطی به این مجمل ندارد. در این گفتار، هدف آن است که آفریدگان را، با آشنایی با ذات، ماهیت، قدر و منزلت هر یک از آنها، و برابرگذاری آنها با یکدیگر برای شناخت بهترشان و داوری عادلانه میانشان، دستکم به این دلیل که کمتر بحثی پیرامون آنها صورت گرفته، و یا اگر هم صورت گرفته، تاریخی شده، و کمتر کسی به آن توجه دارد؛ مورد بررسی و بازشناسی قرارگیرد؛ زیرا که دانستن آن برای فهم درست بسیاری از موضوعهایی که در خانواده و جامعه با آن رو به رو هستیم، بسیار مهم، کارساز، و سازنده است؛ و در بسیاری موارد به کار ما میآید.
آفریدگان به دو دسته کلی تقسیم میشوند. آفریدگان بیجان و آفریدگان جاندار
آفریدگان بیجان که مایه اولیه آفرینش، و مایه تداوم زندگی زندگان هستند، تا آنجا که دانش انسانی بدان دست یافته، به چهار دسته تقسیم میشوند که عبارتند از:
ـ پرتوهای گوناگون مانند گاما، ایکس، فرابنفش، نور معمولی، فروسرخ.
ـ انرژی که به ماده تبدیل میگردد.
ـ ماده که به انرژی تبدیل میگردد.
ـ پادماده که به شکلهای دیگر درمیآید.
آفریدگان جاندار، به ترتیب توالی آفرینش، به پنج دسته تقسیم میشوند:
فرشته، که از نور آفریده شده، ولی جنس کنونی اش پادمادّه است، و به همین دلیل برای انجام مأموریتهای مختلف، میتواند به شکلهای دیگری دراید. (در این زمینه پادماده کیهانی در قرآن را ببینید.)
گیاه، که از خاک آفریده شده، و موجودی مادی است.
حیوان، از خاک آفریده شده، و موجودی مادّی است.
جن، که از انرژی آفریده شده، و موجودی مادی است؛ ولی به آن دلیل که از انرژی آفریده شده، توانا بر بسیاری از امور مادی است که انسان عادی از آنها ناتوان است.
انسان، از خاک آفریده شده، و موجودی مادی است همراه با روحی الهی؛ که او را از جن متمایز و از نظر معنوی برتر میسازد.
ویژگیهای ذاتی و ماهوی هر یک از آنها:
برای فهم موضوعهای پیچیده و بویژه تطبیق آنها با یکدیگر، ناگزیریم همچون قرآن کریم، از تمثیل بهره برداری کنیم.
فرشته، همچون کانال
فرشتگان همچون کانال عمل میکنند؛ آنجا که پس از آزمون انسان و سربلند برامدن انسان از آزمون الهی با نامگذاری و نمادسازی، و ردشدن فرشتگان در آزمون، به خداوند گفتند:
لا علم لنا الا ما علمتنا(ما از خود دانشی نداریم مگر آنچه که به ما آموخته ای).
یعنی ما از خود اختیاری نداریم و جز در محدوده ای که برای ما تعیین کرده ای چیزی فراتر نمیدانیم و نمیتوانیم که فراتر از آن عمل یا حتا اندیشه کنیم. زبان حالشان این بود که: نامگذاری، یا سمبل سازی گونه ای از آفرینش است که ما توانایی آن را نداریم.
بدین ترتیب، آنان همچون یک کانال عمل میکنند و هرانچه را که برایشان تعیین شده بی کم و کاست اجرا مکنند. خروجی شان همان ورودی شان است و در ورودی شان نمیتوانند دخل و تصرف کنند. وظیفه اصلی شان پاسبانی و نگهداشت کیهان است؛ و امور مربوط به تحول و ارتباط میان اجزاء کیهان را نیز بر عهده دارند.
گیاه، همچون کارخانه ای مادی و بسیار مفید، و پاسبان طبیعت
گیاهان که هرچند به مانند دیگرجانداران نیستند، ولی پس از آفریدگان بیجان، که محمل و بستر زندگی زندگان اند، منبع تغذیه دیگر زندگان، و بویژه زندگان باشعورند؛ و بی وجود این منبع تغذیه، هیچ موجود مادّی پایدار نمیماند.
حیوان، همچون کارخانه ای مادی و مفید، و تداوم بخش طبیعت جاندار
حیوانها که از شعوری محدود برخوردارند، کارکردشان تداوم چرخه زندگی و پاسداری از زندگی دیگرزندگان و بویژه زندگان با شعور است.
چرا گیاهان و حیوانات را به کارخانه تشبیه کردیم؟
گفتیم که فرشتگان کانال هستند یعنی در ورودی خود نمیتوانند تغییری ایجادکنند و خروجی داشته باشند. آنان کارگزارانی هستند در رفت و آمد میان بخشهای کیهان بی آنکه بتوانند از خود در کیهان تغییری ایجاد کنند؛ ولی گیاهان و جانوران ورودی و خروجی شان یکسان نیست؛ بلکه به مانند یک کارخانه عمل میکنند. گیاهان مواد خام لازم را از زمین میگیرند (ورودی) و با تغییراتی، در عالیترین مرحله، درخت سرسبزی را تحویل دیگرزندگان میدهند. حیوانات نیز ورودی و خروجی دارند و مانند کارخانه عمل میکنند.
در قضایای مورد مناقشه موسی و فرعون، حضرت موسی به فرعون میگوید: "ربّی الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی". ثم هدی یعنی چه؟ یعنی اینکه خداوند آفریدگان خود را رها نکرده است؛ بلکه با هدایت تکوینی، تداوم چرخه زندگی را به آنان آموخته است. مثلا تمام حیوانات تولید مثل میکنند و به فرزند خود عشق میورزند و از غذای خود میکاهند و به آنان میدهند تا بزرگ شوند و بتوانند روی پای خود بایستند و غذای خود را خود تهیه کنند.
در جهان ذرات، جمادات و گیاهان، هدایت و تداوم زندگی به صورت تمایل جفتها نسبت به یکدیگر برنامهریزی شده است؛ و به همین دلیل خداوند همه را جفت آفریده است.
جن و انس، هر یک دو کارخانه مادی و معنوی در درون خود دارند
جنها و انسانها نیز همچون کارخانه عمل میکنند؛ ولی تفاوتشان با دو کارخانه پیشین آن است که تولیداتشان مانند گیاهان و حیوانات، تنها مادی نیست؛ بلکه دو کارخانه در وجود خود دارند؛ که یکی خروجی اش همچون حیوانات، مادی است؛ و دیگری خروجی اش ویژه خود آنها، و معنوی است.
کارهایی که انسانها و جنها همانند یک حیوان کم شعور انجام میدهد، نتیجه کارکرد کارخانه مادی آنهاست؛ و اگر در همان حد درجابزنند، و تولید دیگری نداشته باشند، تنها به حیات حیوانی خود ادامه داده و شایسته عنوان و مقام موجود باشعور بودن را ندارند؛ ولی اگر تولیدی معنوی داشته باشند، در آن صورت میتوان به آنها عنوان موجود باشعور داد.
و اما اگر تولیدی زیانبار برای خود و جامعه داشته باشند، آنگاه از حیوانهای کم شعور نیز کمتر، و شایسته تنبیه و مجازات اند!
کارکرد کارخانه تولید معنوی چگونه است؟
اگر موجودی باشعور، فن، هنر، یا دانشی را کسب کند(ورودی) و آن را به گونه ای به کارگیرد که تولیدی معنوی(همچون نوشه ای مفید، کاری دستی و اثری هنری) را ایجاد کند(خروجی)، به وظیفه ای که خداوند در فطرت او نهادینه کرده است، عمل کرده و از زندگی در حد خود، درست بهره برداری کرده است.
فطرت چیست؟
فطرت الله التی فطر الناس علیها(روم، آیه سی ام)
فطرت آن دسته از سنن الهی است که در نهاد جن و انس سرشته و نهادینه شده است.
چرا انس و جن؟
ممکن است بسیاری تصور کنند که فطرت خاص انسان است و جن موجودی موهوم و یا دستکم با کمترین شباهت به انسان است. ولی از آیه بر میآید که فطرت الهی فطرتی است که هر دو گرانمایه (ثقلین من عباده یا جن و انس) را در بر میگیرد.
سنن الهی چیست؟
سنن الهی یعنی قوانینی که در طبیعت و جامعه تنظیم و تعبیه شده است. مانند عمل و عکس العمل. تمام قوانین علت و معلولی موجود در طبیعت و جامعه، سنتهای الهی هستند.
اگر صدایی در تاقنمایی بپیچد، بازمیگردد. اگر حیوانی از جایی بپرد ولی حسابش درست نبوده باشد، سقوط میکند. اگر انسانی ستم بورزد، در نهایت به خود او بازمیگردد. اگر انسانی نیکی کند روزی اثر آن نیکی به وی بازمیگردد:
تو نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد در بیابانت دهد باز
سنن الهی همچون قوانین و مقررات اجتماعی هستند. اگر از چراغ قرمز رد شوی یا با رخدادی روبه روی مشوی، که بیواسطه زیان کرده ای؛ و یا چیزی رخ نمیدهد؛ ولی همه میدانند که خلافی را مرتکب شده ای، حتا خودت به این امر آگاهی. به همین ترتیب همه میدانند که خیانت بد است و امانتداری خوب است. نیکی خوب است و بدی بد است.
صد بار بدی کردی و دیدی ثمرش را خوبی چه بدی داشت که یک بار نکردی؟
اینها مثالهایی برای سنن الهی در طبیعت و جامعه بودند. چنین قوانینی در نهاد انسان نیز نهادینه شده است، که آن را فطرت خوانند. اگر انس و جن طبق فطرت درون خود عمل کنند، راه درست و خداپسندانه ای را پیموده اند؛ ولی چون آنان دارای اختیارند و میتوانند بر خلاف آنچه که در نهادشان نهفته است عمل کند، پس میتوانند از فطرت خود دور، و به قولی پست فطرت شوند. (که یکی از ناسزاهای قدیمیها بود.)
نگارش: بهمن 1394
ویرایش دوم: خرداد 1401
احمد شمّاع زاده
احمد شمّاع زاده
با پژوهشی بیولوژیک که بر روی یکی از گونه های آبزیان صورت گرفته، یک بار دیگر نظریه تکامل، به چالشی عمیق کشیده شد!! چهار سال پیش نیز با کشف جمجمه های کشیده گونهای به ظاهر انسان، نظریه تکامل به چالش کشیده شد؛ و نگارنده ضمن مقالهای آن کشف را دگرگونی اساسی در نظریه تکامل انسان خواندم. کشف تازه، پایهای دیگر از پایههایی را که داروین نظریه خود را بر آنها بنا نهاده بود، ویران ساخته است و از هیمنه آغازین این نظریه، دیگر چیزی باقی نمانده است، و اصرار برخی شبه دانشمندان بر نظریه تکامل داروینی، تنها به لجبازی میماند و نه دفاع راستین از یک نظریه علمی!
نظریه تکامل از آغاز پیدایش خود، وسیله ای شد در دست دین ستیزان و بویژه ستیزه با مسیحیت برای به چالش کشیدن این دین. دین باوران نیز از هر دینی و بویژه مسیحیت و اسلام به بررسی کمبودها و نارساییهای آن پرداختند و در قرن بیستم و بویژه دهه های آخر آن، محل برخورد اندیشهها و افکار خداناباوران و خداباوران شد؛ و این در حالی است که موضوع تکامل هستی مقوله است که کسی نمیتواند آن را رد کند و در تمام کیهان ساری و جاری بوده و خواهد بود.
کسانی همچون ریچارد داوکینز، چون دین ستیزند، هنوز به نظریه تکامل داروینی پایبندند و با تمام ناکامیها و کاستیهایش نه تنها آن را رد نمیکنند، بلکه بسیاری از حقایق مسلم علمی را نیز در خفا نگهمیدارند تا خداباوران نتوانند جانی تازه بگیرند. به این نکته در پژوهش دگرگونی اساسی در نظریه تکامل انسان اشاره کرده ام.
نگارنده در سال 1366 نظریهای نو در مورد تکامل انسان، همراه با مستندهای علمی ارائه دادم؛ ولی از آنجا که نشر دانش و پژوهشهای علمی در اختیار دانشگاههای آمریکا و اروپاست و از سوی دیگر امکانات جهان سومی ایران فرصتی به پژوهشهای اینچنینی نمیداد و نمیدهد، به محافل علمی و دانشگاهی ایران نیز راه نیافت؛ و تنها پس از یازده سال (1377) در اطلاعات علمی به گونهای ناقص به چاپ رسید و البته چند سالی است که در وبلاگهایم و کارنمای آکادمیایم زیر عنوان بررسی جایگاه انسانهای پیشین و انسان امروزی منتشر شده است. عنوان پیشین این پژوهش «جایگاه جنّیان و آدمیان در سیر تکاملی انسان» بوده است.
لینکهای پژوهشهای یاد شده:
- دگرگونی اساسی در نظریه تکامل انسان: https://www.academia.edu/698750
- بررسی جایگاه انسانهای پیشین و انسان امروزی در سیر تکاملی انسان: https://www.academia.edu/10055759
مقالهای که به تازگی زیر عنوان What a Walking Fish Can Teach Us About Human Evolution منتشر شده و در آغاز از آن یاد کردم، در زیر قابل مطالعه است.
نگارش: اردیبهشت 1397
ویرایش دوم: خرداد 1401
احمد شمّاع زاده
The genetics of the little skate changes our understanding of vertebrate evolution, from ocean to land-dweller. (KIKE CALVO / Alamy)
smithsonian.com
February 8, 2018
What does a mouse have in common with a cartilaginous fish known as a little skate?
At first glance, you might think not much. One’s fluffy, with big ears and whiskers; the other breathes with gills and ripples its way around the ocean. One is a lab animal or household pest; the other is most likely to be seen in the wild, or the bottom of a shallow pool at an aquarium. But it turns out these two vertebrates have something crucial in common: the ability to walk. And the reason why could change the way we think about the evolution of walking in land animals—including humans.
A new genetic study from scientists at New York University reveals something surprising: Like mice, little skates possess the genetic blueprint that allows for the right-left alternation pattern of locomotion that four-legged land animals use. Those genes were passed down from a common ancestor that lived 420 million years ago, long before the first vertebrates ever crawled from sea to shore.
In other words, some animals may have had the neural pathways necessary for walking even before they lived on land.
Published today in the journal Cell, the new research began with a basic question: how did different motor behaviors evolve or change in various species over time? Author Jeremy Dasen, an associate professor at the NYU Neuroscience Institute, had previously worked on the movement of snakes. He was inspired to look into skates after reading Neil Shubin’s book, Your Inner Fish: A Journey Into the 3.5-Billion-Year History of the Human Body, but didn’t really know where to start.
“I had no idea what a skate looked like,” Dasen says. “I’d eaten it in a restaurant before. So I did what everyone does, I went onto Google to find videos of skates.” One of the first things he found was a Youtube video of a clear nose skate engaging in walking behavior. “I was like, wow, that’s really cool! How does it do that?” he says.
Using skates collected by the Marine Biological Laboratory at Woods Hole, Dasen and others endeavored to find out. First, the basics: Little skates are bottom-dwellers who live all along the East Coast in the Atlantic Ocean. They don’t actually have legs, and their walking doesn’t look like a human going for a stroll. What they use are anterior pelvic fins called “crus,” located under the much bigger diamond-shaped sail-like fin that undulates when they swim.
When they’re feeding, or need to move more slowly, they engage their crus in a left-right alternating movement along the ocean floor. From the bottom, it almost looks like little feet propelling the skate forward.
But Dasen and his team weren’t just interested in the biomechanics; they wanted to identify the genes that controlled the motor neural pathways for skate walking.
When looking at the layout of a vertebrate, geneticists often begin with Hox genes, which play a crucial role in determining an organism’s body plan. If the genes are knocked out or misordered, it can spell disaster for the animal (as in the experiment in which a fly grew legs instead of antennae on its head after scientists intentionally knocked out certain Hox genes).
Dasen and his colleagues also looked at a genetic transcription factor called Foxp1, located at the spinal cord in tetrapods. The simplified explanation is that it works by triggering motor neurons that allow for the walking movement.
“If you knock [Foxp1] out in model organisms like mice, they’ve lost all the ability to coordinate their limb muscles,” Dasen says. “They have a severe type of motor discoordination that prevents them from walking normally.” It’s not that the mice without Foxp1 don’t have the limbs or muscles necessary to walk—they just don’t have their circuitry wired correctly to do so.
That combination of genes in little skates that allows them to step their way across the seafloor in search of dinner goes all the way back to a common ancestor that lived 420 million years ago—a surprise to the researchers, since the ability to walk was thought to come after the transition from sea to land began, not before. The fact that such genetic traits stuck around for so long, and evolved in such unique ways across different species only added to Dasen’s excitement.
“There’s a lot of literature on the evolution of limbs, but it doesn’t really consider the neuronal side of things because it’s much harder to study,” Dasen says. “There’s no fossil record for neurons and nerves. There’s much better ways of studying evolution by looking at bony structures.”
Plenty of researchers have looked to the fossil record for details about the earliest land dwellers. There’s Elginerpeton pancheni, an early tetrapod that lived outside the ocean sometime around 375 million years ago. And then there’s Acanthostega, another ancient vertebrate that scientists recently analyzed to learn about its limb growth patterns and sexual maturity.
Meanwhile, other biologists have gleaned clues by looking at some of the weirdest fish alive today, many of which have ancient lineages. Some have looked at coelacanths and sarcopterygians, or lungfish (the latter use their pelvic fins to move in a motion like walking). Others have investigated bishr movement. The African fish species is equipped with lungs as well as gills, so it can survive out of water—and has a movement similar to walking when forced to live on land, as seen in the 2014 experiment conducted by University of Ottawa biologist Emily Standen and others.
Standen says she greatly admires the new research on little skates. “I would’ve expected that there would’ve been quite a bit of similarity [in the systems behind different animal’s movement], but the fact that it’s as close as it is was a lovely surprise,” she says. “It speaks to what I believe in quite strongly, that the nervous system and how it develops and functions is very flexible.”
That flexibility has clearly been key across evolutionary history. Thanks to that 420-million-year-old ancestor, we now have everything from fish who swim, to snakes that slither, to mice that walk, to skates that use a combination of movements—with the Foxp1 gene expressed or suppressed depending on the animal’s unique body plan and locomotion.
And now that we know a little more what’s controlling that movement in skates, it’s possible that knowledge could have a future use in understanding bipedalism in humans.
“The basic principal by which motor neurons connect to different circuits is not really worked out [in complex organisms], so the skate is a way to look at that in a more simplified system,” Dasen says. But he doesn’t want to get too ahead of himself in predicting what that might mean for the future. Dasen just hopes that upon seeing the research, people will simply think, “Gee whiz, that’s really neat. They can walk!”
نماز حسابی، ثواب هندسی
از دیدگاه جامعه شناسی:
- هنگامی که افراد گرد هم آیند روحیه جمعی ایجاد میشود.
- روحیه جمعی ویژگیهایی دارد که برابر با برایند ویژگیهای افراد نیست بلکه به گونه ای دیگر است. یعنی، x+x+x = 3x نیست بلکه برابر است با ؟ + 3x
در روایتی آمده است که اگر یک نفر به امام جماعت اقتداکند هر رکعت از نماز آنان ثواب صدوپنجاه نماز دارد و اگر دو نفر اقتداکنند هر رکعت، ثواب ششصد نماز دارد؛ و هرچه (به همین ترتیب) بیشتر شوند، ثواب نمازشان بیشتر میشود تا به ده نفر برسند. هنگامی که شمار آنان از ده نفر گذشت، اگر تمام آسمانها کاغذ و دریاها مرکب و درختها قلم و جن و انس و ملائکه نویسنده شوند، نمیتوانند ثواب یک رکعت آن را بنویسند. (این مطلب در بیشتر توضیح المسائلها آمده است.)
نتیجه گیری:
- نماز اولین و اساسی ترین فرع دین است و هنگامی که عمل به آن جمعی باشد، چیزی به وجود میآید که به هیچ روی نمیتوان آن را با تکها و افراد بویژه آن هنگام که جمع از ده فرد بگذرد مقایسه کرد. یعنی همان گونه که جامعه شناسی میگوید، از جنسی دیگرمیشود که از عدد و رقم خارج است.
- جمع ده نفره اثرش کمتر، و بسیار متفاوت است نسبت به جمع بیشتر از ده نفر.
- ثواب نماز جماعت تا ده نفر متناسب با تصاعد حسابی شمار افراد شرکت کننده در نماز نیست؛ بلکه متناسب با تصاعد هندسی است که با بررسی روایت یادشده به دست می آید:
1 رکعت به توان 2 ضرب در 150 = 150 نماز
2 رکعت به توان 2 ضرب در 150 = 600 نماز
و میتوانیم ادامه دهیم:
3 رکعت به توان 2 ضرب در 150 = 1350 نماز
4 رکعت به توان 2 ضرب در 150 = 2400 نماز
و در نهایت:
10 رکعت به توان 2 ضرب در 150 = 15000 نماز
فروردین 1358
ویرایش: خرداد 1401
احمد شماع زاده
راسو یا موش خرما
راستی تا حالا نام ‹راسو› رو شنیدهاید؟ به اون موشخرما هم میگن. حالا چرا به اون موشخرما میگن، نمیدونم.
وقتی بچه بودم توی خونمون یه صداهایی میشنیدم؛ و وقتی که از بابام پرسیدم که این سروصداها چیه؟ گفت یه دونه راسو ‹دوروبر› خونه ما زندگی میکنه. من هم از خودم میپرسیدم راستی چرا یه دونه؟ مگر میشه یه دونه باشه؟ پس زن و بچههاش چی؟ یا اگر کوچولوه پس پدر و مادرش چی؟ آدم(ببخشید، موشخرما) مگه میتونه تنها باشه؟ آدم(ببخشید، موشخرما) که تنها و بیزنوبچه یا بیپدرومادر که نمیشه. میشه؟ اگرم که تنها باشه ولی از کجا اومده؟ بگذریم.
راستی چرا بابام نگفت توی خونه ما، گفت دوروبر خونه ما لونهکرده؟ این رو من بعدها فهمیدم. چون موشخرما برخلاف موش ‹خانگی› توی خونه لونهنمیکنه. شاید هم به همین دلیل به اون میگن موشخرما، یعنی موش نخلستان. آدم اگر آدم باشه توی خونه زندگیمیکنه. موش هم اگر موش واقعی باشه توی خونه باید زندگی کنه. البته این را هم بدونید که از قدیم و ندیم گفتهاند که دیوار موش داره و موش گوش داره پس معلوم میشه موشی که توی خونههای قدیمی زندگی می کرده توی دیوار خونه ها لانه درست میکرده.
راستی یادتون باشه که موشخرما به اون موشهایی که چاقوچله هستن و توی فاضلاب و جوی آب و کثافتها زندگی میکنن نمیگن. موش خرما برای خودش یککسیه، بروبیایی داره و کثافتکاری نمیکنه، ولی یککارهایی هم میکنه. من سروصداهایی رو که اون راه می انداخت، میشنیدم. میشنیدم که سروصداهایی از توی کانال کولر راهمیاندازه. پشت اتاق من خرتوخرت میکرد و یه چیزهایی رو جابهجامیکرد.
توی عالم بچگی پیش خودم میگفتم این آدم(ببخشید راسو) این پشتومشتا چکار میکنه؟ لابد برای خودش دمودستگاهی داره که شبها هیچ صدایی از او در نمییاد، ولی صبح زود مثل آدمهای منظم و مرتب، لباسهاشو میپوشه و کار خودش رو شروعمیکنه. بعدها فهمیدم حیوونا لباس نمیپوشن و تنها انسانهای متمدنند که لباس میپوشن، و یا کسانی پیدامیشن که به بعضی از حیوونا لباس میپوشونن.
یه روزی به بابام گفتم این راسوهه یهمرتبه نیاد روی دریچه کولر فشار بیاره اونو باز کنه و بیاد توی خونه ما و یهمرتبه بره سر وقت خواهر کوچولوم و همهمون رو بیچاره کنه. ولی بابام خندید و گفت:
"نه پسرم من خیلی فکرکردم که این راسو چهجوری رفته توی کانال کولر و به این نتیجه رسیدم که نمیتونه توی کانال رفته باشه؛ بلکه روی کانال میره و این سروصداها را درمییاره. ولی نمیدونستم از کجا به خونه راه پیداکرده، تا اینکه از یک کسی که از من کوچکتر بود ولی راسوها رو بهتر از من میشناخت پرسیدم و او گفت: راسو خاکها رو جابهجامیکنه، توی خاک نقب(راه زیرزمینی) میزنه و از هرجایی که نرمتر باشه توی خونه راه بازمیکنه". و من اون موقع بود که فهمیدم از کجا به خونه ما راهپیداکرده. بابام ادامه داد: «بله خدا به هرکسی یک وسیلهای داده تا روزگار خودشو بگذرونه».
این هم شناسنامه راسو از فرهنگ عمید: "جانوری است از طبقه پستانداران. بزرگتر از موش خانگی. رنگش خاکستری سیر مایل به زرد است. در آفریقا و آسیا خصوصا هندوستان پیدا میشود. مار را میخورد و موش را میکشد. در نزد مصریان باستان مقدس بوده و آن را موش خرما هم میگویند".
احمد شماع زاده 1386