تابوهای مفسّران شیعی قرآن
احمد شمّاع زاده
مفسران شیعی قرآن معمولاً بر اساس عقاید و آموزشهای پیشینیان، و احادیثی که خوانده یا شنیدهاند، پیشفرضهایی در ذهن خود دارند که با گفتار مستقیم و بی پرده خداوند در قرآن منافات دارد. آنان چون آن پیشفرضها را در خود نهادینه کرده اند، نمیتوانند برخی از سخنان خداوند را به درستی درک و تفسیر (پرده برداری) کنند. درنتیجه به هر وسیلهای دست می آزند تا کلام خداوند را با ذهنیات خود، تطبیق دهند.
در این میانه، شکی هم به ذهن خود راه نمیدهند که ممکن است باورها و آموخته هایشان نادرست باشد. بدین ترتیب از برخی حقایق قرآن و منظورهای خداوند که در آیات قرآنش بیان شده، دورشدهاند. در نتیجه خود و دیگران را از درسهایی که میتوانسته اند از آن منظورها برگیرند، محروم کردهاند. نگارنده اینگونه پیشفرضها را تابو عنوان داده است.
این تابوهای مفسران شیعی، همراه با دیگر اشکالهای نظری و عملی مفسران شیعه و سنّی، موجب شده تا اعتبار تفسیرها در نظر اندیشمندان شدیداً به زیر سؤال برود و دستاویزی به دست معاندان و منتقدان قرآن بدهند تا خود قرآن را به زیر سؤال ببرند. در این روند که همواره ادامه داشته، تاکنون ضربههای جبران ناپذیری بر اصالت و صلابت قرآن عظیم در نزد و نظر ناآگاهان وارد آمده است.
نمونههایی از اشکالهای نظری و عملی مفسران:
یک- مفسری که به دانشهای روز آگاهی ندارد و به خود زحمت نمیدهد تا در آیه تدبر کند، هرگاه آیهای را درک نکند، یا نکته و مطلبی را نداند، آن را به آیندگان واگذارد نمیکند و نمیگوید من این نکته را متوجه نشده ام؛ بلکه با توجه به احادیثی که آموخته، و یا با فهمی نادرست از احادیث، چیزی را به جای کلام خداوند میگذارد و موضوع را مختومه می انگارد و جای اندیشیدن برای دیگران باقی نمیگذارد؛ و این ستمی است که بر قرآن رفته و میرود و مسلمانان را از حقایق قرآنی بسیاری محروم کرده، و بهانهای به دست معاندان قرآن دادهاند.
دو- در تفسیرها میبینیم که مفسرین با آوردن حدیثها و روایتهایی برای برخی واژگان یا اشخاص، موضوع آیه را تاریخی جلوهمیدهند، و کارامدی قرآن را که برای همه انسانها، در همه زمانها و مکانهاست، عملاً بیاثر میسازند؛ و فکر انسان امروزی را از موضوع آیه که ممکن است در مورد او یا جامعه اش صادق باشد، منحرف میکنند.
سه- بسیاری از مفسران با آوردن مصادیق و مثلهای تاریخی، مفهوم آیه را از جایگاه و منزلت خود دور میکنند. وقتی بیان میکنند مصداق این آیه فلان چیز یا فلان کس است، (مخصوصاً در موارد منفی) کمتر کسی حاضر میشود که مصداق آیه را خود و جامعه خود نیز بداند.
بررسی تنها چهار تابو از تابوهای مفسران شیعی قرآن
تابوی اول: مشرک بودن پدر حضرت ابراهیم
قرآن کریم در داستان زندگی حضرت ابراهیم به صراحت آزر را پدر حضرت ابراهیم میداند و با به کارگیری واژه اب (پدر) او را معرفی میکند، ولی مفسران شیعه او را جدّ مادری یا عموی حضرت ابراهیم معرفی میکنند تا بگویند اجداد پرچمدار توحید، همگی موحّد بوده اند.
این تطهیر، خلاف خواسته خداوند است؛ بلکه میخواهد بگوید حساب هرکس با خود اوست و اینکه:
یک- شرک یا خداپرستی هرگز نمیتواند ژنتیک یا موروثی باشد.
دو- در بارگاه من تنها عمل است که ملاک سنجش حق از باطل است؛ و نه اصل و نسب!!
خداوند کریم در قضیه امامت و رهبری جامعه نیز رابطه ژنتیک را نادیده میگیرد و بر عدالت رهبر تأکید میورزد. پیام خداوند در آیه 124 سوره بقره که گفت و گوی خداوند با حضرت ابراهیم(ع) است (انی جاعلک للنّاس اماماً قال و من ذریتّی قال لاینال عهدی الظالمین) بسیار صریح، ساده، و روشن است:
خداوند به حضرت ابراهیم میگوید من تو را رهبر مردم قرارمی دهم. ابراهیم میپرسد و از ذریّه ام چه؟ (یعنی رهبری میتواند موروثی باشد؟) خداوند بی آنکه اشاره ای به ذریّه او کند، پاسخی مجمل و مفید، جامع و مانع، میدهد: لاینال عهدی الظالمین
یعنی: شرط رهبرشدن یک شخص، آن است که ستمگر نباشد یا پس از به قدرت رسیدن، ستمگر نشود؛ چه از فرزندان تو باشد یا نباشد؛ و اگر شخص ستمگری به رهبری جامعه رسید، مخالف عهدوپیمان من با آدمیان است. عهدوپیمانی که با «آدم» بستم این بود که: مبادا ستمگر شوند.
بدین گونه متوجه میشویم که خداوند در دو موضوع ستمگری و شرک (که شرک، خود ستم بر خداوند است!) هیچ ارزشی برای ژن خوب یا بد و وراثت قائل نیست.
اینها همه درسهایی است که از مشرک خواندن پدر حضرت ابراهیم گرفته میشود که قرآن به عمد بر روشن شدن این موضوع اصرار دارد تا به ما درس زندگی اجتماعی و سیاسی بدهد.
نقل از دانشنامه اسلامی:
«در سوره انعام آیه 74 آمده: «وَإِذْ قَالَ إِبْرَاهِیمُ لأَبِیهِ آزَرَ». بیشتر مفسران عامه به استناد آیه فوق، آزر را پدر صلبی ابراهیم علیه السلام دانسته اند».
توضیح: مفسران عامّه یعنی مفسران سنّی. پدر صلبی یعنی پدر واقعی. پس معلوم میشود که همه دودها از کنده مفسران شیعی برمیخیزد. به اسناد و استنادهایی که در پی میآیند، توجه کنید:
نقل از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
آزَر نامیاست که در قرآن به نام عمو یا پدر ابراهیم آمدهاست. مفسران شیعه و سنی دربارهٔ آزر اختلافنظر دارند. بیشتر مفسران شیعه، آزر را، نه پدر ابراهیم، بلکه عموی او شمردهاند. همچنین در برخی روایات، نام پدر ابراهیم را مانند تورات، تارح دانستهاند. قرآن از بتپرستی و بتتراشی آزر سخن گفتهاست و ابراهیم در چندین جای قرآن با او مجادله کردهاست.[۱] مفسران شیعه، معمولاً کلمه أب را در این آیات قرآن، پرورشدهنده معنا کردهاند. دلیل اینکه این مفسران، آزر یاد شده در قرآن را عمو یا پدربزرگ مادری ابراهیم دانستهاند، روایتیاست که بر اساس آن پدران محمد تا آدم، همگی یکتاپرست بودهاند؛ چون ابراهیم نیز در بین نیاکان محمد است و پدر او هم در نسبنامه محمد قرار میگیرد، به همین دلیل آزر را مشرک و تارح را یکتاپرست دانستهاند.[۲] مفسران و مترجمان معاصر قرآن از شیعیان نیز، چنین تعبیری را پذیرفتهاند. در قصص قرآن، آزر جد مادری ابراهیم دانسته شدهاست.[۳] علی شریعتی، روایات مربوط به تارح را بیاساس دانسته و آزر را پدر ابراهیم پنداشتهاست.[۴]
فخر رازی در تفسیر کبیر، سخن کسانی را که گفتهاند آزر پدر ابراهیم نبوده، رد کرده و گفتهاست سخن ایشان بر اخبار یهود مستند است. محمد بن جریر طبری در تفسیر تبیان، آزر را پدر ابراهیم دانسته و به گفته محمد بن اسحاق صاحب کتاب المغازی استناد کردهاست.[۵]
نقل از ویکی شیعه:
آزَر، نامی است که قرآن کریم برای پدر یا سرپرست ابراهیم ذکر نموده است. قرآن در این مورد کلمه «اب» را به کار برده است. مفسران و عالمان شیعه معتقدند از آنجا که بر اساس روایتی از پیامبر اکرم(ص)، هیچیک از اجداد پیامبر تا حضرت آدم، نباید مشرک باشد، پس آزر که مشرک بوده است، نمیتواند پدر حضرت ابراهیم باشد، و بنابراین «اب» در آیه معنای دیگری به جز پدر، همچون عمو یا جد مادری را دارد.
نقل از ویکی فقه (وبسایت شیعی):
«پدر و مادر حضرت ابراهیم علیهالسّلام انسانهای مؤمن و موحدی بودند. در قرآن در چند آیه خداوند آزر را با تعبیر پدر ابراهیم علیهالسّلام بیان کرده است؛ در صورتی که آزر عموی ابراهبم علیهالسّلام است».
این وبسایت درستی حدیث موهوم را چنان قطعی گرفته که هر کس این نظر را بخواند، دنباله آن در ذهنش چنین نقش میبندد: و خداوند بیجا کرده است که عموی ابراهیم را پدر وی خوانده است!!
جالبتر از همه این است که هیچیک از این منابع شیعی، حدیثی را که مقسران شیعه به وسیله آن استناد کردهاند که آزر مشرک نمیتوانسته پدر حضرت ابراهیم باشد، نقل نکرده اند و دست کم ننوشته اند که آن حدیث در کدام کتاب آمده و آیا سندیّت دارد یا نه!! و مانند بسیاری موارد دیگر، به پیروی کورکورانه از بزرگان خود اتکاء کرده، و این حقیقت قرآنی را قلب (وارونه) کرده اند!
تابوی دوم: مشرک بودن اجداد رسول اکرم
مفسران شعی قرآن، در همان راستا و با استناد به همان حدیث موهوم، نامرئی، و مجعول (از آن جهت مجعول که با متن قرآن مباینت دارد.) بر این نکته نیز اصرار ورزیده و تفسیرهای خود را با آن منطبق کرده اند که نمیشود اجداد رسول اکرم مشرک باشند؛ و این در حالی است که عبد مناف (جد سوم رسول اکرم) یعنی بنده مناف یا کسی که مناف را می پرستیده، و از آنجا که مناف با هیچ صفتی از صفات الهی همخوانی ندارد، باید مانند دیگر القاب عرب همچون عبد ودّ، که بت ودّ را می پرستیده، او هم پرستنده بت مناف باشد؛ بویژه آنکه برادرش هم عبدالدّار لقب داشته، یعنی بنده دار که بت دار را می پرستیده است.
اصولاً کعبه از پیش و پس از حضرت ابراهیم که بتها را شکست و تبر را بر گردن بت بزرگ آویخت، بتخانه بوده و مناسک حج هم برای بتها برگزار میشده است. در شرح زندگی عبد مناف و عبد الدار میخوانیم که «آن دو برادر سقایت و پذیرایی حجاج بتخانه کعبه را برعهده داشته اند». علی القاعده اگر کسی بتپرست نمیبود، نمیتوانسته مورد وثوق دیگر بت پرستان، و متولّی آستان بتان! شود و بت پرستان تولیت آستان بتان را به دست یک موحد بت ناشناس! بسپارند!
مانند این است که تولیت آستان امام رضا را به یک سنّی معاند امامت (و نه سنی معمولی) بسپارند!
تابوی سوم: مصون نماندن معصومین از خطا، اشتباه، و تقصیر
مفسران شیعی میگویند مگر میشود خداوند به رسولش تشر بزند آنهم بدان گونه که در سورههای عبس و والضحی آمده است؟! و مگر میشود رسولش خطا کند؟
آری میشود خطا کند و خداوند به او تشر زده است! خداوند با کسی رودربایستی ندارد؛ و برای کسی جز خود، خط قرمز قائل نیست. خط قرمز خداوند شرک است و بس! که برای ما درس است.
معصوم که دارای مقام عصمت است، مرتکب گناه نمیشود؛ ولی این مقام او را از خطا مصون نمیدارد؛ زیرا در هر صورت انسان است و انسان جایزالخطاست. تنها خداوند خطا نمیکند؛ و فرشتگان او که کارگزاران او هستند، که اگر خطاکنند کیهان و مافیها برهم میریزد. پس همه انس و جن ممکن است خطا کنند.
بنابراین بزرگان دین و دانش که جای خود دارند و ممکن است بسیار خطا کنند؛ بلکه معصومین هم ممکن است خطا کنند و خداوند میخواهد این موضوع را به ما بگوید که تنها منم که نباید خطا کنم و نمیکنم، بلکه حتا اشرف آفرینش من که رسول من باشد، ممکن است خطا کند.
به همین منظور خداوند در بسیاری آیات به رسولش هشدار داده و در دو سوره یادشده، این موضوع را به وضوح و بدون رودربایستی یاداور ما و حضرت رسول اکرم شده است.
مولانا درباره عتاب خداوند به رسول اکرم (ص) در سوره والضحی چنین می سراید:
پس از این فرمود حق در والضحی بانگ کم زن ای محمد بر گدا
مثنوی دفتر اول ب: 2747
بارزترین این هشدارها و امرونهی ها در سوره عبس متبلور است:
عبس و تولّی ان جاءه الاعمی. (روی ترش کرد و روی گرداند، هنگامی که آن مرد کور وارد شد.) و این در حالی است که خداوند جلّ و علا، ده آیه از سوره عبس را که نام آن سوره از همین منظر گرفته شده، به این موضوع اختصاص داده است. بدین ترتیب نتیجه میگیریم که این موضوع اهمیت زیادی برای خداوند داشته که چنین کرده است:
تازه مسلمانان، هنگامی که میدیدند خداوند با کسی رودربایستی ندارد و کوچکترین خطایی را که رسولش مرتکب شود به او گوشزد میکند، حساب کار دنیا و آخرتشان بهتر به دستشان میآمد.
اگر امروزه نیز به این نکات قرآنی توجه کنیم از انجام بسیاری از کردارهای ناشایستی که برای ما عادی شده، خودداری کرده و شرّ آنها در امان خواهیم ماند.
مفسّران باید بدانند که توجیه و سرپوش گذاشتن بر این حقایق قرآنی، خدمت به رسول خدا نیست، بلکه این خود خطا و بلکه گناهی آشکار به دلیل دورکردن حقایق قرآن از ذهن مردم است؛ زیرا خداوند میخواهد بگوید تنها من خطا نمیکنم وهمه ممکن است خطاکنند که این موضوع دستکم برای زندگی اجتماعی و سیاسی انسانها بسیار مهم است.
تابوی چهارم: سجده بر غیرخدا در شریعتهای پیشن
خرّوا له سجدا و قال یا ابت هذا تأویل رؤیای من قبل قد جعلها ربی حقا (یوسف:100)
ترجمه الهی قمشهای که برگرفته از تفسیرهاست:
آنها بشکرانه (دیدار او) خدا را سجده کردند. یوسف در آن حال پدر را گفت که این بود تعبیر خوابی که از پیش دیدم که خدای من آن خواب را واقع و محقق گردانید.
اینگونه ترجمه و تفسیر کردن خلاف سخن قرآن، و وارونه نشان دادن حقایق قرآن است.
ترجمه درست و بیپیرایه:
همگی بر او سجده کردند و او گفت ای پدر این است تأویل خواب من که پیش از اینکه پروردگارم آن را تحقق ببخشد، دیده بودم.
خواب چه بود؟
به چهارمین آیه همین سوره بازمیگردیم:
یا ابت انّی رأیت احدعشر کوکباً والشّمس والقمر رأیتهم لی ساجدین
ترجمه: ای پدر! من دیدم یازده ستاره و خورشید و ماه را دیدم بر من سجدهکنان.
یوسف در خواب یازده ستاره را دید یعنی یازده برادر، و خورشید یعنی پدر، و ماه یعنی مادر را که بر او سجدهکردند. پس از سجده کردن یازده برادر و پدر و مادرش بر او، وی میگوید اکنون شما بر من سجده کردید و خواب من تحقق یافت.
خداوند با آوردن این آیات، میخواهد بگوید که در شریعتهای پیشین، زمانی سجده کردن بر بزرگان جایز بوده و در شریعتهای بعدی حرام شده است، تا مردم و بویژه باستانشناسان و مردمشناسان تصورنکنند اگر قومی بر بزرگان خود سجده میکرده، مشرک بوده است؛ و بدین وسیله میخواهد بگوید سجدهکردن بر غیرخدا در اقوام پیشین نمیتواند دلیلی بر مشرک بودن آنان باشد.
شهریور 1401
احمد شمّاع زاده