هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

طر‌ح‌درس درست‌نویسی، ویرایش و پالایش زبان فارسی


طرحدرس درستنویسی، ویرایش و پالایش زبان فارسی

 

هدفهای طرح:

هدف کاربردی: حساسکردن همگان نسبت به درست‌‌نویسی در زبان فارسی

       هدف پـایـانی: پالایش و ویرایش زبان فارسی نه تنها در آموزشگاهها، بلکـه در کارهای فردی، پیوندهای مدنی و وابستگیهای اجتماعی

 

سخننخست

درستنویسی در زبان فارسی با دشواریهایی بهگونههای زیر روبهروست:


1.   فرهنگستانزبانوادبفارسی تاکنون نتوانستهاست وظایف خود را بهخوبی انجامدهد، ازجمله:

ـ هنوز تمام واژگان زبان فارسی را تعریف نکردهاست.

ـ هنوز نگارش زبان فارسی را یکدست و سازمند نکردهاست.

ـ بااینکه به دیگران رهنمود میدهد، هنوز خود را وفادار به درستنویسی نشاننداده.

ـ نهتنها کوششی برای برابریابی واژگان عربی نکرده، بلکه از عربینویسی نیز دورینجسته.

ـ بخشی از برابرها و تعریفهایی که برای واژگان و نگارش تصویبکرده، نیازها را براوردهنکرده.

1.   بیتوجهی و بیدقتی روزنامهها در نگارش، تاُثیر واژگونهای بر درستنویسی داشته و دارد.

2.   کمتر کتاب یا نوشتهای را میتوان یافت که از خطاهای نگارشی و درستنویسی دورباشد.

3.   کمترکسی یا سازمانی خود را موظف به درستنویسی میداند.

4.   کسانی که بتوانند کاملاٌ درست بنویسند بسیار کماند. 

5.    پسرفت زبانفارسی تا بدانجا رسیدهاست که در کتابهای درسی آموزش زبان فارسی، برای برابرگزینی و آموزش واژگان سره فارسی از واژگان عربی بهرهمیگیرند.

        بنابراین اگر آهنگآنکردهایم که زبان فارسی را گسترشدهیم، ناگزیر از درستنویسی و پالایش آن هستیم، و تاآنجاکه درتوانداریم باید آن را از آمیختگیها پاککنیم، و پس از آن، و یا دستکم همگاه با این پاکسازی آن را گسترشدهیم.

 

چگونه درستنویسی را فراگیریم؟

تاکنون بدون برنامهای درست، و داشتن یک طرحدرس آموزشی، به دانشپژوهان(دانشآموز و دانشجو) گفتهایم باید چنینوچنان نوشت، و کمتر نتیجة دلخواه را گرفتهایم. زیرا نتوانستهایم آنان را نسبت به درستنویسی حساسکنیم. آنان پس از آنکه بههرگونه نمرة قبولی را گرفتهاند، در عمل و به هنگام کار، و نیز در کارکردهای مدنی و اجتماعی خویش، انگیزهای برای درستنویسی درخودندیدهاند. بنابراین:

باید درسی را پایهگذاری کنیم که خود دانشپژوهان انگشت روی نادرستیها گذارند و کاستیها را ببینند، تا احساس نکنند وادارشدهاند درستبنویسند، بلکه باورکنند که خود، دارای انگیزه و پشتیبان درستنویسی هستند.   

هنگامیکه دانشپژوه در برابر نادرستیها حساسشد، خردهخرده نسبت به هر واژه و نگارش نادرستی حساس میشود، و نهتنها خود نادرست نمینویسد، بلکه آنچه را که کموکاست دارد، ناخودآگاه درستمیکند و همچون رایانه نسبت به نوشتههای دیگران دقیق و حساسمیشود.

 

 

پالایش زبان فارسی

 

چگونه زبان فارسی از خود دورشد؟

پس از ورود اسلام به ایران، گذشته از دانشمندان ایرانی که کتابهای خود را به زبان عربی مینوشتند، آنان واژگان مختلف یونانی، رومی و ایرانی را با گنجاندن حرفهایی چون «ط»، «ض» و «ص» به گونة عربی درمیآوردند.

در سدههای پسین، درسخواندگان ایرانی نیز واژگان، دستورها و پایههای زبان عربی را وارد زبان فارسی کردند و با آنها واژگان تازهای ساختند و طرحهای نوی در زبان فارسی درانداختند. زیرا گرایش روز آن دوران به گونهای بود که به کسی درسخوانده و «ملا» میگفتند که این شیوه را بهکاربندد(این شیوه در دوره قاجاریه به اوج خود رسید). همانگونه که امروزه نیز گرایش روز چنین است و هرانکس که چند واژه فرنگی را وارد زبان فارسی کند، فرنگرفته و فرهیختهاش میخوانند.

 بدین ترتیب بود که زبان فارسی ازخوددورشد. با این شیوه، آنان نهتنها خدمتی به زبان عربی و کمکی به فهم آن نکردند، بلکه زبان دین را نیز ویرانساختند. زیرا واژگان عربی واردشده در زبان فارسی نه ترجمان زبان دین، و نه ترجمان زبان امروزین عربی است.

 

فرایند پالایش زبان فارسی را میتوان به چند دوره بخش کرد، به گونه زیر:   

 

فردوسی و شاهنامهاش: بیگمان اولین پالایشگر زبان فارسی، فردوسی توسی است که نیازی به روشنگری ندارد. خود نیز گفته‌‌است:

بسی رنجبردم در این سال سی                        عجم زندهکردم بدین پارسی

 

دستاورد جنبشها: در گذر تاریخ، هرازچندگاهی جنبشهایی ملیگرایانه در ایران رخداد که در پالایش زبان فارسی، یا کارایی چندانی نداشتند و یا کارامدی آنها دیری نپایید.

 

پیشگامی رضاخان: رضاخان نیز، نه بهپشتیبانی از زبان فارسی که بهانگیزه نوخواهی و نوگرایی، در زدودن برخی واژههای عربی و فرانسوی از زبان فارسی گامی فراپیشنهاد، ولی او هم در کار خود چندان کامیاب نشد و نتوانست این دگرگونیها را به همگان برساند و گفتار و نوشتار همگان را دگرگون سازد. نوسازی نام بسیاری از شهرها و دیگر دگرگونیها در واژگان وابسته به ارتش، وزارتخانهها، و دیوانخانههای دولتی در دورة او پیریزی شد. 

 

آخرین گام: آخرین گامی که در زمینه پالایش زبان فارسی گذاشتهشد، از سالهای پایانی حکومت پیشین کشورمان آغاز گشت و پس از انقلاب اسلامی پیگیـری، و با بنیـانگذاریفرهنگستانزبانوادبفارسیامیدهایی برانگیخته شد. امیدمیرود فرهنگستان با یک خودبازنگری و خودتکانی در لاکی که کارگزاران رضاخان فروافتادند، درنیفتد و همگام با واژهگزینیهای علمی و کارویژگی، در پویاکردن زبان فارسی نیز بکوشد.

 

و این گام: نتیجه کار این طرحدرس نیز همانا پالایش زبان فارسی است. آنهم بهگونهایکه در آغاز گفتار آمد. در دورههای پیشین پالایش، واژههایی جایگزین واژگان بیگانه شد، ولی این جایگزینی نتوانست واژههای عربی و حتی در دهههای اخیر واژههای فرنگی را از زبان فارسی بزداید. این طرحدرس، به دانشپژوهان میآموزد که فارسی را تاآنجاکه درتواندارند فارسی بنویسند و آن را از آمیختگیها و ناسرهها بزدایند، بهگونهایکه نوشتارشان گفتار آنان را نیز دگرگون سازد.

        آنگاه که این طرحدرس جای خود را در میان درسهای دانشپژوهان ایرانی و انیرانی بازکند، و همگان ببینند زبان فارسی تاچهاندازه زیبا و پربار بوده و چه دگرگونیهایی در زبان فارسی پدیدار گشتهاست، دیری نخواهد پایید که آخرین تهنشینهای واژگان ناهمگون نیز، به کوشش خودجوش فارسیزبانان و دوستداران زبان فارسی زدوده‌‌خواهدشد.

پس: فارسی را پاس بداریم! و به اینطرحدرس توجهکنیم، و در انجامدادن آن بکوشیم.

 

نکتههایی که پیش از آغاز درس، باید بهدیدآید:

1. ازآنجاکه دانشپژوهان آغازکنندة درس در این طرحاند، باید نکتهسنج باشند و پیش از آغاز درس نکتههای زیر را بدانند و سپس بهکاربندند:

الف ـ دستورهایدرستنویسیوپالایشزبانفارسی را که پسازاین خواهدآمد، بیاموزند.

ب ـ تاآنجاکه به زیبایی نگارش زیان نرساند، از کاربری واژههای بیگانه خودداری، و برابرهای فارسی را در متن آموزشی جایگزینکنند.(پیوستها را ببینید.)

ج ـ با برخی نشانههای ویرایشی مورد نیاز به گونة زیر آشنا شوند:

- فاصله از میان برود (    ) - یک فاصله ایجاد شود (    ) - جدا شوند (    ) - بچسبند (    )

- نشانه یا واژه افزودهشود (    )                                       

نشانه یا واژه ازمیانبرود (    )

- اول بند( پاراگراف): (     )         

در پایان جملهای که پایان مطلب نیست بیاید(؛)

د ـ به ساختار جمله توجهکنند، یعنی جداکردن(بافاصلهنوشتن) بخشهای جمله(فاعل، فعل، مفعول، قید و  ) و یکیکردن(بدونفاصلهنوشتن) چند واژه یا حرفی که یکی از بخشهای جمله را شکلدادهباشند.

تاآنجاکهنگارندهآگاهی دارد، بخش دوم این سفارش(د) تاکنون از سوی هیچ نویسنده یا ادیبی رعایتنشده، درنتیجه، انجامدادن آن کاریدشوار، و نیازمند دقتی بسنده و بلکه بسیار است. در این نوشته تاآنجاکه درتوانبوده نگارنده خود کوششکردهتا آن را انجامدهد. پس، پیگیری و پیجویی این نکته در این نوشته، به فهم موضوع کمکخواهدکرد، و توجه به آن، درمورد مضافومضافالیه و صفتوموصوف ونیز لازم است.

2. آموزگار نیز گذشتهازاینکه باید زبان فارسی را خوب بداند، لازماست با واژگان زبان فارسی الفتیدیرینه، و از واژهها و روشهای پذیرفتهشدة فرهنگستان، آگاهی بسندهای داشتهباشد. 

3. پیشنهادمیشود این درس، در برنامة درسی دانشپژوهان ایرانی، از سال سوم دوره راهنمایی، و برای دانشپژوهان انیرانی زبانوادبفارسی، از سال سوم دانشگاه گنجانده شود.

       

گوشزدی چند پیرامون درستنویسی و پالایش زبان فارسی 

 

1.‌‌‌ خودداری از بهکارگیری همزةعربی در واژگان فارسی، مانند:

آیین، آیینه، بفرمایید، پایین، زیبایی، تنهایی

روشنگری: شکل(ة) را که در پایان برخی واژههای فارسی بهکارمیرود،(مانند: بهرة مالکانه) نوعی قرارداد است؛ کهیرا کوچک کرده و بر سرهمیگذاشتهاند و این شیوه در زبان فارسی پیشینة درازی دارد،و همزة عربی نیست. چنین شکلی در زبان عربی وجودنداشته و معنایی نیز ندارد.

با این وصف نتیجهمیگیریم روشی را که چندسالی است در کتابهای درسی بهکاربردهاند و به شکل نازیبایی مینویسند و به کودکان میآموزند که بنویسند: «ترجمهینمونهی … » روشی ناشایسته است.

 

2. خودداری از جدانوشتنکهدر واژههایی که این شکل را در خود دارند؛ مانندآنکهواینکه؛ زیرا اینگونه واژهها،خود یک واژه با معنای خاصی هستند، و ربطی بهکهموصول ندارند. بهتازگی دیدهشده،آنهاواینهارا نیز بهگونةآنهاواینهامینویسند، که درست نیست. این گونه واژگان، خود یک واژه هستند و واژة آمیختهنیستند که بخشهای آن را از یکدیگر جداکنیم؛ چنانکه مینویسیم: اینان و آنان. آیا میتوان نوشت: اینان، آنان؟

 

3. خودداری از بهکارگیری شکل عربی واژگان فارسی، مانند:

ممهور: مهرشده ـ ملکوک: لکهدار ـ مفلوک: فلکزده ـ گاهاٌ: گاهگاهی ـ دفاتر: دفترها ـ میادین: میدانها ـ اساتید: استادان ـ کفّاش: کفشدوز ـ مزبور: یادشده(بالایی) ـ طوفان: توفان ـ طناب: تناب ـ صندل: چندل(سندل) ـ طبر: تبر ـ اطاق: اتاق ـ طباشیر: تباشیر

 

4. پرهیز از نادرست و بیرویهنویسی واژگان بیگانه در نگارش فارسی؛ مانند:

ـهلیمکه درست آنهلیوم›(هیدروژن سنگین) است.

در این زمینه روزنامهنگارانی یافتمیشوند کهحلیمرا نیزهلیممینویسند، و کار را بر همگان دشوارمیسازند.

ـ عرابه = ارابه = گردونه

 

5. هر واژة عجمی که شکل عربی بهخودگرفته، فارسی بنویسیم؛ مانند:

مغناطیس = مگنتیک

 

6. خودداری از فاصلهگذاری میان پسوندها و پیشوندها با واژهها، مانند:

برداشتن، دربرداشتن، کارگر، پیشگاه، برامدن، آسایشگاه، نامدار، بیرویه، هدفدار، بنام = نامدار

 

7. جایگزینی واژههای عربی ساده به‌‌جای واژههای عربی دشوار، مانند:

لزوم = ضرورت 

رایج = مصطلح، متداول، مأنوس 

بهتناسب = بهمقتضای 

مناسب = مقتضی

ممکن = میسّر

توجّه = عنایت 

تمیز = تشخیص 

بعداً = تلواً 

رقابتها = مسابقات

 

8. جایگزینی برابرهای فارسی با واژگان سنگین عربی مانند:

ویژگیها = خصوصیات و مختصات

نیازمندیها = ملزومات 

زودیاب = سهلالوصول

دیریاب = صعبالوصول

بهتراست = ترجیحاً

برتریدارد = مرجّحاست

تاآنجاکهمیشود = حتیالامکان، حتی‌‌المقدور

برواژگان = اصطلاحات

چشمبرهمزدن = طرفهالعین

بهناچاری = لابدمنه، لاجرم

خوشنما، آراسته = ظاهرالصّلاح

بدگمانی = سوءظن

دیرباز = قدیمالایام

نامبرده = مشارالیه

شنود، گوشایستادن = استراقسمع

تیزرو، تندرو = سریعالسیر

بهآسودگی = فراغالبال

آسوده = فارغالبال

بهگونة زیر = به شرح ذیل

بهدستدادن، نمودن = مشخّص و معیّنکردن

نوپا = جدیدالتّأسیس

باربردار = جراثقال، جرثقیل

بهرهبرداری = استحصال

 

9. خودداری از فاصلهگذاری میان واژهها در فعلهای آمیخته، مانند:

نگاهکردن، نگاهداشتن، پشتگرمبودن، پشتکارداشتن، بهکارگرفتن، سروکارداشتن.

 

10. خودداری از بهکارگیریاتعربی در نگارش فارسی، مانند: مقامات، عبارات، جملات

 

11. خودداری از بهکارگیری نامهایعلمیکه شکل عربی بهخودگرفتهاند،و جایگزینی آنها با واژگان اصلی فارسی، مانند:

اطریش، ایطالیا، سوئیس(سویس)، طهران، طبرستان، اصطهبان، اصفهان(اسپهان)، آذربایجان(آذرپایگان)، جنابذ(گناباد) طبس(تبس)، جرجان(گرگان)، قصران(کیسران) پطرزبورغ(پیترزبورگ)، ارسطاطالیس(ارستو)، قسطنطنیه(کنستانتین)، بوذرجمهر(بزرگمهر).

در همین راستا آن واژگان فارسی که به زبان عربی رفته و شکل عربی به خود گرفته اند به هنگام  ترجمه باید شکل فارسی آنها ترجمه شود مانند: مهرجان(مهرگان)- نموذج(نمونه)- برنامج(برنامه)- بهرج(بهره).

 

12. «آ» تنها در ابتدای واژهها می‌‌آید و یا هنگامی که بهخوبی تلفظ شود وگرنه به شکل «ا» نوشته میشود. یعنی همانگونه که دلارام، هماواز، پیشامد، دلاویز، هماهنگ درست است؛ پس، واژگانی همچون گرداوری، ناماور، درامد، کارامد، و فنّاوری نیز درست است.

 

13. هرگاهبجزئی از واژهای باشد، نباید آن را جدانوشت، مانند این حالتها:

هرگاه واژه، قید باشد، مانند: بموقع(سر وقت)، بجا(شایسته)

هرگاه واژه اسم مفعول باشد، مانند: بسامان(سامانیافته)، بنام(مشهور)‌

هرگاه واژه مضارع التزامی باشد، مانند: برود، ببرد

 

14. خودداری از نادرستنویسی و نادرستگویی واژگان و مثلها، مانند:

دستمریزاد، نه دستمریضاد؛

کجدارومریز، نه کجدارومریض؛

سالانه و ماهانه، همچون روزانه، نه سالیانه و ماهیانه؛

صحت خواب و آبگرم نه ساعت خواب و آبگرم؛

ویرایش نه ویراستاری، و ویرایشگر، نه ویراستار. مگر مینویسیم آراستار که میگوییم ویراستار، همانگونه که مینویسیم آرایشگر، پس باید بنویسیم ویرایشگر.

غافلگیرانه، نه ناغافل،

خوبنیست، نه خوبیّتندارد. همانگونه که دوئیّت(دوگانگی) و منیّت(خودپسندی) نیز درست نیست.               

 

15. خودداری از بهکاربردنینسبت برای قومها؛ مانند: ترکیهای، لرستانی، بلوچی، گیلانی، چکی، مجاری- ازبکی، تاجیکی. بلکه باید گفت و نوشت: اوترکاست،لریابلوچیاگیلاست،چکاست،ازبکیاتاجیکاست. تنها در مواردی شکل اول درست است که آن شخص تنها ساکن آن کشور است، یا شناسنامة آن کشور را داراست؛ و از پیکرة آن قوم نیست.

در زبان انگلیسی یا دیگر زبانها نیز این روش بهکارمیرود. برای نمونه نمیگویند: He is polish بلکه باید بنویسند و مینویسند: He is a Pole یعنی نمیگویند اولهستانیاست، بلکه میگویند او یکلهاست. البته این واژه در زبان فارسی نادانستهلخترجمهشده، چنانکه مینویسند: لخ والنسا.(نام رئیسجمهور پیشین کشور لهستان)

 

16ـ خودداری از بهکارگیری نابجای واژگان عربی و جایگزینکردن واژگان فارسی به‌‌جای آنها

(بخشی از واژگان بیگانه واردشده در زبان فارسی و برابرهای آنها را در بخش پیوستها ببینید).

 

17. خودداری از بیرویهنویسی واژگان آمیخته:( پیوستها را ببینید )

 

 

روند انجام طرحدرس

 

گزینش منبع

- آموزگار کتابی را از میان کتا‌‌بهای چاپشدهای که دارای خطاهای نگارشی و درستنویسی است، برمیگزیند.

- بهتر است از برگزیدن کتابهایی که با روش‌‌های نو، ویرایششده و کمتر ایراد دارند، و نیز از گزینش متن روزنامهها که نادرستیهایشان زیاد است، خودداریشود.

 

گروهبندی دانشپژوهان

ـ دانشپژوهان هر کلاس درسی به سه گروه الف، ب، و ج بخش میشوند.

ـ برای هر گروه، باید یک سرگروه بهدستداد.

ـ سرگروه به هر یک از دانشپژوهان یک شماره میدهد و این شماره نزد آموزگار نیز میماند.

 

گزینش متن

ـ آموزگار از منبع تعیینشده، برای هر نشست درسی، سه برگ متن برمیگزیند.

ـ بهتر است هر سهبرگ درسی پیدرپی و به ترتیب برگههای منبع، تصویربرداری شود.   

ـ آموزگار عنوان گروهها را بر روی سه برگة متن برگزیده مینویسد و آنها را به شمار افراد هرگروه درمیآورد.

ـ آموزگار برگهها را توسط سرگروهها میان دانشپژوهان پخشمیکند.

 

روشکار دانشپژوهان

ـ دانش‌‌پژوهان پس از نوشتن شمارة خود بر روی متن آموزشی، نادرستیهای متن را با بهرهگیری از آموختههای خود از زبان فارسی و نشانههای ویرایشی، با مداد درستنویسی میکنند و همگاه با درستنویسی، برابرهای فارسی را جایگزین واژههای بیگانه میسازند. 

ـ دانشپژوه در برخورد با موارد ناآشنا، از آموزگار میپرسد.

ـ سرگروه پس از آگاهی از پایان کار گروه خود، آموزگار را نیز آگاهمیسازد.

 

روشکار آموزگار

- آموزگار زمان پایانیافتن کار هر گروه را زیر نظر دارد، ولی تا پایان کار سه گروه، بخش دوم درس را آغاز نمیکند.

- پس از پایان کار سه گروه، آموزگار از سرگروهها میخواهد برگة یکی از کسان گروه خود را به او بدهند.

- آموزگار تصویر سه برگة درستشده را به ترتیب و با بهرهگیری از دستگاه بزرگنمایی (Overhead)، روی تختهسیاه(سفید) و یا روی دیوار میاندازد.(در نبود چنین دستگاهی تنها از تختهسیاه بهرهگیری میشود).

- آموزگار متن درستشدة سه دانشپژوه را بررسیمیکند. گونههای درست را به دید همگان میگذارد، و گونههای نادرست را با توجه به نظر دیگران روی تختهسیاه درستنویسی، و نکتههای لازم را گوشزدمیکند. 

 

پایان درس

ـ همة دانشپژوهان برگههای خود را بهمانند نمونة درستشده درمیآورند.

ـ برگههای ویرایش‌‌شدة همة دانشپژوهان گرداوری، نگهداری، و سپس بایگانی میشود، تا به هنگام خود از آنها بهرهبرداریهای گوناگون بشود.

 

××××××

 

 بیمایه نگذرم و وانگذارم:

خوانندة گرامی با خواندن این متن دریافتهاست که نگارنده در نوشتن آن کوششکردهتا ازعربینویسی بپرهیزد و واژگان فارسی را بیشتر بهکارگیرد؛ درنتیجه هنگام نوشتن آن با رایانه با دشواریهایی روبهروگردید.  

چرا؟ 

چون حرفهای ژ، پ، گ، و چ را به گونهای پراکنده در جایجایکلیدنما یافت.

چه کسی آنها را پراکنده است؟

یک برنامهریز ایرانی رایانه، که این چهار حرف را بر حرفهای عربی رایانه افزوده است.

چرا برنامهریز آنها را پراکنده است؟

چون کاربرد کمتری نسبت به دیگرحرفها داشتهاند.

چرا کاربرد کمتری داشتهاند؟

زیرا ما فارسیزبانان کوشش نمیکنیم بیشتر فارسی بنویسیم، بلکه نگارش ما بیشتر عربی است، که خالی از این چهار حرف است. آنهم نگارشی که آمیختهای ناجور از عربی و فارسی است که نه فارسی است، و نه عربی. بویژهآنکه فارسی در دنیا تاکنون جایگاهی نداشته که برنامهریزان رایانه، جداگانه برای آن کوششکنند. هرچند برای «عبری» چنین شده، ولی برای «فارسی» هنوز نشدهاست.

 

به امید آن روز که حرفهای پراکندة ویژه زبان فارسی در کلیدنماها، در دسترس و در جایگاه شایستة خویش جایگیرند.

 

14/12/1380 ـ احمد شمّاعزاده

hmdshmzdeh@gmail.com

 

پیوستها

1. گونه درست برخی واژگان آمیخته

 گونه درست                                            گونه نادرست

یک‌پارچه ـ یکپارچه                                    یک پارچه

دوباره                                                     دو باره

باهم                                                      با هم

هشت‌بهشت                                          هشت بهشت

گیرودار                                                   گیر و دار

جست‌وجو                                              جست و جو ـ جستجو

گفت‌وگو                                                گفت و گو ـ گفتگو

کندوکاو                                                   کند و کاو

درهرصورت                                              در هر صورت

بی‌وزنی                                                بیوزنی

بی‌هوده                                                 بیهوده

درصورتی‌که                                             در صورتی که

طرح‌درس                                                طرح درس ـ طرحدرس

راه‌حل                                                    راه حل ـ راهحل

ادارة‌کل                                                  ادارة کل

جناب‌عالی                                              جناب عالی - جنابعالی

هم‌اسم، هم‌‌مرز                                      هم اسم، هم مرز

جمهوری‌اسلامی‌ایران                               جمهوری اسلامی ایران

صداوسیما                                              صدا و سیما

سیل‌آسا                                                سیل آسا

 نکته: فرهنگستان در بند 7 از اصول موضوعه خود در «دستور خط فارسی‌» به موضوع سفارش‌کرده ولی این سفارش را در نوشته‌های خود به‌کارنبرده‌است.

 

2. بخشی از واژگان ناهمگون و  بیگانه در زبان فارسی و برابرهای آنها:

 

واژه                              برگردان فارسی            واژه                  برگردان فارسی

احتراز، اجتناب                 دوری‌گزیدن                      احفاد                          نوادگان

اخفا                              پنهان‌داشتن                    ادراک                              آگاهی

اراذل، اسافل، اوباش         فرومایگان، تبهکاران          حرص، طمع، شره              آز

حریص، طمّاع                  آزمند                             جزا                          کیفر، سزا

استظهار                         پشتگرمی                      مستظهر                        پشتگرم

استعلا                           برتری‌جویی                     استغنا                           بی‌نیازی

استراق                          دزدی                             استماع              شنیدن، گوش‌دادن

اصحاب، صحابه                یاران                          اضطرار                           ناچاری

اعتقاد                            باور                                اعتکاف               گوشه(چله)‌نشینی

اعتراف                           بازشناسی                     افراطی                           تندرو

اسرارورموز                      رمزورازها                    مواصلاتی                       ترابری

التهاب                            برافروختگی                  انصار                  مددکاران، یاوران

اوراد                               افسون‌ها                        اهتزاز                             جنبش

بادیه                              بیابان                             باغی                             گردنکش

طاغی                            سرکش                    یاغی                             افسارگسیخته

تحمل‌کردن                      تاب‌آوردن                        تحت                              زیر

تعاون                             همکاری                         همزمان                          همگاه

تعاطی                           بده‌بستان                       معامله                           دادوستد

مزبور، مذکور                   یادشده                          فقدان                            نبود

تعلیمات                         آموزه‌ها                  احتراز                             دوری‌جستن

تقدیم                            پیشکش                      تشجیع، تحریص                 برانگیختن

تعلقات                           دلبستگی‌ها                   تفحّص                           جست‌وجو

قابل تأمّل                        اندیشیدنی‌(شایان درنگباب، درب                        در

تفسیر                           پرده‌برداری                      تقرّب                             نزدیکی

تمشیت                         راهبرد                            تواضع                            فروتنی

تهذیب                            آراستن، بهترکردن            جبلی، ذاتی                 خدادادی

جبین                             پیشانی                         جریمه، غرامت                 تاوان

جوارح، ارگانیزم                اندام                              نحس، نحوست   ناخجسته،‌ ناخجستگی

 حجاب، نقاب                  پرده، پوشش                   حسد                             رشگ

حلم                              بردباری                          صبر                               شکیبایی

خاطره                            یادبود، یادمان              خجالت               شرمندگی، شرمساری

خدشه                           خراش                        خدعه، حیله، مکر، کید      فریب، نیرنگ

خبیث                            ناپاک                              خصم                             دشمن

خلل                              آشفتگی، رخنه               رکن                               ستون

زخم، جراحت                   ریش                           زاد                                 ره‌توشه

زائل‌کردن                        زدودن                    ساطع                            تابان، درخشان

سیرت                            نهاد، منش                     شافی، معالج                  چاره‌ساز

شراره                            اخگر، جرقه                     شماتت، عتاب                 سرزنش

صعب                             سخت، دشوار                 سهل                             آسان

صلابت                           سختی، استواری             صومعه                           دیر

صید                               شکار                      صیقل‌دادن                      پرداخت‌کردن

ضیق                             تنگی،تنگ               طرّار، شیاد                     گوش(جیب)‌بر

طعام                             خوراک                     طنطنه                           خروش، ولوله

طواف                             گردگشت، گردیدن            طیور                              پرندگان

عاری                             برهنه، تهی                    عاجل                             بی‌درنگ

عاقبت                            سرانجام                        عدم                              نیستی

عمیق                            گود، ژرف                     عزلت                        کناره‌گیری   

عرق                              رگ، ریشه                      عنان                              دهنه

عطف                             بازگشت                         عودت                            برگشت

غدار                              پیمان‌شکن                     غره                               فریفته

فاحشه                          روسپی                          فتّان                  دلربا، دلفریب، فریبنده

فجور                              هرزگی                       فراست                           هوشیاری

فراغت                            آزادی، آسایش                 فرتوت                سالخورده، پوسیده

فرط                               زیادی                             خالص                            سره

قلع‌وقمع                         برکندن، ریشه‌کنی           قنات، کانال                     کاریز

کاهل                             تنبل، تن‌پرور                    کراهت، تنفر                    بیزاری

کسوت، لباس                 پوشش، جامه                 کتمان                            پنهان‌داشتن

کفران                             ناسپاسی                   لئیم                              دون‌مایه، پست

مملو،‌ مالامال                  انباشته، لبالب                مأمن ـ ماوا                      پناهگاه ـ جا

مبدأ ـ مقصد                    آغازراه ـ پایان‌راه               مجتمع، مجموعه             گردامد

مباهات                          بالیدن، نازیدن                 مبرّا                               پاک، بیگناه

مبرز                               برجسته، نامدار               مبهم                             سربسته

مختوم، پلمب‌شده           سربه‌مهر                        مبین                             روشن، آشکار

متابعت                           پیروی، دنباله‌روی           مزین                     آراسته، آذین‌بسته

مترصد                            درکمین، گوش‌به‌زنگ         متروک                واگذارده، رهاکرده

متعال، متعالی                 بلندپایگاه                        متنبّه                             آگاه، بیدار

متوفّی                           درگذشته                        مثابه، مشابه                  ماننده

مجادله                           چون‌وچرا                       منازعه                           کشمکش

مشاجره                         ستیزه‌جویی                    مجاورت                          همسایگی

مجرم                             بزهکار، گناهکار          مجوّف                میان‌تهی، پوک، توخالی

محاسن            نیکویی‌ها، زیبایی‌ها                     محل‌تولد             زادگاه، زادبوم

مخاصمت                        دشمنی                         مخدوش             خراشیده، نادرست

مخمصه                          گیرودار، دردسر                مدفون                خاک‌سپرده

تدفین                            خاکسپاری                      مرور ایام             گذشت روزگار

هجوم، حمله، هجمه        یورش                            فیش،‌ قبض                     رسید

بعضی                            برخی، پاره‌ای                  شبیه، مثل                     مانند، ماننده

منقضی                          سپری‌شده                     هرچقدر                          هراندازه

شیء                            چیز                               اشیاء                             چیزها

مرصّع                             جواهرنشان                   مستمعین                      شنوندگان

مسمّی                          نامگذاری‌شده               مشایعت، ملازمت           همراهی

معاش، معیشت               گذران‌زندگی                    معاد                              روزبازپسین

معاضدت             همیاری                               معرفت                           آگاهی، دانش

معضلات، مشکلات           دشواری‌ها                      معظّم                ارجمند، بزرگوار

معما                              چیستان                      مصداق‌یافتن        درستی خود را بازیافتن

 معمور                           آباد                                مغلق                             پیچیده

مکّار، حیله‌گر       فریبکار، نیرنگ‌باز، گول‌زننده            مکافات، مجازات               کیفر

ملحقات                         پیوست‌ها                       منحرف                           گمراه

مناره                             گلدسته                        مؤسّسه                          بنیاد     

منقطع                           گسیخته، بریده                منوال                           روش، گونه

مرکز                              کانون، ستاد                  رشیو                              بایگانی

دوسیه                           پرونده                            فایل                               پوشه

تضارب افکار                     برخورد اندیشه‌ها

 

 واژة‌ فارسی           واژة عربی                       واژة فارسی                 واژة عربی

پایایی                            ثبات                              پایدار                             مداوم

پایداری،استواری              مقاومت                          پایگیری                          نضج

گستره، اندازه‌ها               ابعاد                              بازتاب                            انعکاس

تندروی                      افراط                                   کندروی                          تفریط

تندرو                              مفرط، رادیکال                  جلوگیری                        ممانعت

نادرست                         غلط                                کم                             معدود، قلیل

نیاز                                احتیاج، لزوم                رای                               راُی، نظر

پرچم، درفش                   رایت، لوا                       رایمند                            صاحب‌نظر

اندیشمند                       متفکر                            دانشمند                         عالم

برداشت                      استنباط                گسترش‌دادن                توسعه، اشاعه، ترویج

 سودمند                       مفید                               کارا، کارامد                   مؤثر

کارایی                           تآثیر                               بازده، برایند                     نتیجه

هوده، سود، بهره             فایده، نفع                       بی‌هوده               بی‌فایده، بی‌نتیجه

اندازه                             مقیاس، سایز                  اندازة نقشه                  مقیاس نقشه

فراوانی                           تعدد                              گوناگونی                        تنوع

برپایه                             برطبق، براساس              فراگیری                          تحصیل

آموزش                           تعلیم                             پرورش                           تربیت

واژگان آمیخته                  کلمات مرکب              والایی                            اعتلاء، تعالی

فرزانه                             عاقل                              فرهیخته                         فاضل

دیرینه، کهن                    قدیمی، مندرس               هنگامة درگیری                بحبوحة جدال

اطلاعات                         اینفورمیشن                    دانستنی‌ها                    اطلاعات

داده‌ها، دادگان                 دیتا، اطلاعات                  گرفته‌شده                       مأخوذه

فروپاشی                        اضمحلال                        نام‌هایی که                    اسامی‌ای که

فروریزی                          سقوط                           همینکه                       به‌محض‌اینکه

دهل، کوس                     طبل                              رسا، گویا                       فصیح

رسا                               بلیغ                            رسایی(سخن)                 بلاغت(کلام)

همگانی                         عمومی                          بسنده                           کافی

چلچراغ                          لوستر                            دگرگونی                        تطور

چشمگیر                        قابل توجه، معتنابه           دلبسته                          علاقمند 

 از این دست                  از این قبیل(در این‌زمره)        بارگاه ـ بارگاهان            بقعه ـ ‌بقاع

پافشاری                      تأکید، اصرار، ابرام               بنیان‌(پایه)‌گذاری             تأسیس  

ساخت                           ایجاد، احداث                   ناگهانی، نابهنگام          غیرمترقبه

بهنگام                           بموقع                            گویای…                حاکی(حکایتگر)

همگی                           جملگی، تماماُ                به انجام(پایان)رساندن       به اتمام‌رساندن

سرانجام                         بالاخره، در نهایت            رخدادها                   اتفاقات، حوادث

گفتنی، شایان‌گفت          قابل‌ذکر، لازم‌به‌ذکر            جداگانه                          مجزا

رده‌ها                             اقشار، طبقات‌                 درگذر زندگی             در طول زمان

گذر، گذرگاه                     معبر، پاساژ                     فراورده‌ها                      تولیدات

نشست‌ها                      جلسات                         ریشه‌گرفتن، پاگیری          نضج‌گرفتن

رفت‌و‌آمدها                      مراودات                          پیوندها، پیوستگیها          مرابطات

دادوستدها                      معاملات                         بلندی‌ها                         ارتفاعات

بده‌بستان                       تعاطی                           گلگشت                         تفریح، تفرج

ساده                             بسیط                            گسترده                        مبسوط

ستاد، کانون                    مرکز                          ساخت‌وساز               عملیات ساختمانی

شمار                             تعداد، عدّه                      شمارگان                        تیراژ

کارزار                             عملیات(نظامی)              دیرینگی                         قدمت

استوانه‌های(علم، دین)     اقطاب(علم، دین)                هماجین                         ادغام

ساختمان                       بنا                                 درهم‌فرونشینی               انقباض

نام‌هایی که                    اسامی‌ای که                     شماره                           نمره

سخن‌نخست، پیشگفتار   مقدمه                                پیدایی، پیداشدن             ظهور

درامد                             کسب، ماحصل           درامد، برامد - برامدن        طلیعه –  طلوع

پهنه، گستره                   وسعت                           گشاد، فراخ، پهن              عریض   

درون ـ بیرون                    باطن ـ ظاهر               پنهان ـ پیدا                     غیب ـ شهود

آماده‌سازی                     تهیه، تدارک                  آماده‌ساز                          تهیه‌کننده

دیه، ده، روستا                قریه                               آبادی                             واحه

سربه‌نیست‌شدن             هلاک(تلف)شدن                   پیشینه                          سابقه

نخست - نخستین           اول - اولیه                       آغازین                          مقدّماتی

چند‌وچون                        کم‌وکیف                      چندی‌و‌چونی                     کمی‌و‌کیفی

چندینگی                        کمیت                            چگونگی                       کیفیت

آینده - آمدن                    آتی - اتیان                    آمیخته                       عجین، مرکب

زیارتگاه - آرامگاه - گور       مزار - مقبره –             قبر نبود                           فقدان

رهنمود، راهنمایی           ارشاد، هدایت                 جاودانه، جاوید                 مخلد، خالد

فراهم‌آوری                      جمعاوری                        گرداوری                        تاُلیف

برین، والا                        اعلی، اعلا، علیا              زیرین                    اسفل سفلا، سفلی

زبرین، بالایی، فرازین        فوقانی                           زیرین، پایینی، فروزین       تحتانی

وابستگی ـ وابستگان      تعلق ـ متعلقین                 وابسته                           مربوط، منوط

سمت ـ سو                    طرف ـ جهت                    آن سوی …                     ماوراء    

پیوسته                          مدام                              کاروان                            قافله

گام                                قدم                               جهانگرد                          سیاح

دوران، هنگام                   مقطع‌زمانی،‌ برهه            هنگام                    وقت، زمان، اوان

همه‌گاه، همواره               در هر زمان                      همواره، همیشه              دائماُ

کنارآمدن                         مداراکردن                       استوار             مقاوم، محکم، حصین

گلکار( کارگرساختمانی )   عمله                          کسان                            افراد، اشخاص

کامیابی کامیاب            موفقیت موفق          خرسندی خرسند          رضایت راضی

کمیاب                            نادر، معدود                   بلندپایگان                       مقامات

شگفت شگفت‌انگیز       عجیب تعجب‌آور            نامها                              اسامی 

کیستی، نام‌ونشان          هویت                            چیستی                         ماهیت

براوردن                           اجابت‌کردن                      براورد‌کردن       تعیین، تشخیص‌‌دادن

فرازیاب                           ارتفاع‌سنج، آلتیمتر           فرایاز- فرایازی      تصاعد ـ تصاعدی

سازمندکردن                   تدوین                             سازمند                          مدون

پی                                اساس                           پایه‌ها                            قواعد    

بربستها                         ضوابط                            ریشه‌ها                         اصول

دستور                           مقررات                           گماشته                         ماٌمور

بازماندگی                       عقب‌ماندگی                   پیوستگی                       تداوم

بلند‌آوازه                         مشهور، شهره‌آفاق           کم‌نشان، گمنام               نامشهور

نامدار                             شهیر، مشهور             خوی                              خلق، اخلاق

وامدار                             مدیون                       آهن‌ربا                           مغناطیس

دریافتن                          منوجه‌شدن، فهمیدن        برهم‌گذاری                     مطابقت

برابری                            مساوات                      برگرفته                           ماٌخوذ

به‌گونه‌ای‌ که        ‌            به صورتی(نحوی، طوری، نوعی) که

چگونه                            چطور                             سازواری                         توافق

چلیپا                             صلیب                       پیرامون                        محیط، اطراف

بازایستادن                      توقف‌کردن                      

ایستگاه                         موقف                         بازایستگاه                   توقفگاه، پارکینگ

بازگذاشتن‌دست              اختیاردادن                      گرایش،                          میل، تمایل

کهن‌بنیاد                        قدیمی(‌ شهر و ساختمان) جز‌اینها                           امثالهم

تالاب، آبریز                      منجلاب                    دژ                                 قلعه، حصن

تاریخ‌نگار                        مورخ                       زمین‌نگار                        جغرافی‌دان

زمین‌نگاری                      جغرافی، جغرافیا              پسند                             سلیقه

پزشک                            طبیب، دکتر                     پزشکی                          طب

اسپرز                            طحال                             جگر                               کبد

خونی                            دموی                             زردابی                           صفراوی

فرودست                      مستضعف                       دلبستگی                         علاقه

ویژه‌خودکرد‌ن                   به‌خوداختصاص‌دادن           نگرانی، دل‌نگرانی            دل‌مشغولی

پویا پویایی                   فعال فعالیت                  کوشش                          همت، سعی

دست‌اندازی                    تعدی، تجاوز                     پربار                        غنی، پرثمر

خوشایند                        مطلوب                           بهره‌مند                      منتفع       

ته‌نشین‌ها                      رسوبات                         جست‌وجو ـ کنکاش       تحقیق

کارویژه کارویژگی            تخصص تخصصی           کارویژه‌گر               متخصص

پشتیبانی                       حمایت                           بهره‌گیری                        استفاده

توانمند                           قدرتمند                          بی‌میانجی                   بی‌واسطه

جاودانگی                       خلد                               گمان                             شک، تردید

پندار                              خیال، نیت                      امروزین                          مدرن

مانند                             شبیه                             چاپ                              طبع

یادشده                          فوق‌الذکر، مذکور              گورسنگ                        سنگ‌قبر

شناساندن                     معرفی                           کانونها                           مراکز

انگیزه‌دار، دلبسته علاقه‌مند، علاقمند                      کنکاش                       مطالعه، تفحص

راه‌یافتن                          خطورکردن                      به‌دید‌آمدن                  به‌نظررسیدن

سنجش‌دید، دیدسنجی   نظرخواهی                       پسرفت              قهقرا، عقب‌ماندگی

درپایان، دست‌آخر درنهایت، بالاخره                          نگارگر                            نقاش

روبه‌رو                            مقابل، مواجه                 وابسته                     ذی‌ربط، مرتبط

پیشامدها، رخدادها          حوادث، اتفاقات                سنگین                         ثقیل

ازدید، به‌دید                     ازلحاظ، ازنظر                   به‌دید‌می‌آید              به‌نظرمی‌رسد

شماره ـ شمار                 نمره ـ تعداد                     به‌شمارمی‌آید              محسوب‌می‌گردد

گران‌مایگی‌ووالایی            اهمیت‌واعتبار                  آفرینش                       خلاقیت، خلقت

شوریدگی، دلواپسی        اضطراب                          آشفته، پریشان           مضطرب

یاری‌خواستن، یاری‌جویی      استغاثه                گرته‌برداری        کپی‌‌کردن، طراحی، نقش‌زدن

بستاخی، گسترش          انبساط                          رستگاری                        فلاح

اندیشه                          تفکر، تامل                      واپسین                          آخرین

پسین                            بعدی                             پس از                            بعد از

دوری‌جستن                    برائت                             پاک‌شدن(از گناه‌ناکرده)      تبرئه‌شدن

فرستادن                        ارسال‌کردن                     به‌سرآمدن                      انقضاء

پته                                بلیت، تیکت                    لگن                               قصری

دودمان، خاندان               آل، نسب                   پروانه                             مجوز، لیسانس

نهفته،‌ پنهان                   مخفی                           نهمار                         عظیم، بی‌نهایت

نوشت‌افزار                      لوازم‌التحریر                     گذرنده                           عابر

 

 

درست نویسی و درستگویی در زبان فارسی


درست نویسی و درستگویی در زبان فارسی


اشاره:

پویایی زبان نباید با هرج و مرج و بیقاعدگی در زبان همراه باشد و به تهی کردن آن بیانجامد. نباید به جوانانی که از روی تنبلی به خود زحمت نمیدهند درست بنویسند اجازه داد تا به ریشه زبان فارسی ضربه بزنند. پویایی برای راحتی و سهولت است. اگر روشی به جای آسان کردن کارمان کارها را بر ما سخت کند دیگر پویش نیست بلکه کندی است.

هنگامی که یک روزنامه نگار حلیم را هلیم مینویسد و من خواننده در گوشه و کنار صفحه به دنبال مطلبی در زمینه هلیم(یک ماده فیزیکی) میگردم و هنگامی که چیزی دستگیرم نمیشود متوجه میشوم که منظور نویسنده حلیم خوراکی است این را نباید گفت پویایی باید گفت کندی.

یک وبلاگ نویس که در صفحه اصلی خود که جلو دید همگان است راجع به را مینویسد راجب به و هنگامی که به او تذکر میدهی باز میبینی که به درستنویسی پایبند نیست، این دیگر پویایی زبان نیست این تهی کردن زبان است. به امثال او باید گفت: اگر میخواهی راحت بنویسی به جای نادرست نویسی یک واژه عربی مانند راجع به ترجمه فارسی آن را بنویس: درباره. چرا زبان را خراب میکنی؟ اگر بدین گونه پیش رویم دیری نخواهد پایید که چیزی از زبان فارسی پایدار نمیماند.

در زمینه درستنویسی دستور زبان فارسی و گزینش واژگان درست هر روزه بیش از روز پیش پسرفت داریم. این را نمیگویند پویایی زبان. پویایی آن است که بیاییم و از واژگان  فارسی عربی شده درگذریم و جرأت داشته باشیم که مثلاً:

اصفهان عربی شده را اصیل بنویسیم: اسپهان یا سپاهان.

ی بیقواره در عبارتهایی همچون خانه ی من را حذف کنیم و بنویسیم خانه من.

سوئیس عربی را سویس بنویسیم.

اینها را میگویند پویایی زبان فارسی یعنی بریدن از واژگان عربی- واژگان دشوار با وصله های ناجور...

پویایی آن است که مانند زبان انگلیسی بویژه در آمریکا به تناسب پیشرفت دانش واژه های تازه بیافرینیم تا با به کارگیری آنها بتوانیم نظر و مطلب خود را در زمینه های علمی- پژوهشی  که هر روزه دگرگون میشوند بهتر به خواننده منتقل کنیم.


پویایی آن است که اندیشمندان و ادیبان و فرهیحتگان هر جامعه ای خط سیر پویایی زبان را نشان دهند و واژگان تازه را بیافرینند نه اینکه وبلاگنویسان جوانی که زبان مادری خود را خوب و زیبا ادا نمکنند واژگانی را که در کوچه و بازار لقلقه زبانشان میشود وارد زبان و فرهنگ جامعه کنند!!


احمد شماع زاده

 

خراسانی‌نویسی و تهرانی‌گویی در فارسی امروز

خداداد رضاخانی

بی بی سی- دوشنبه 14 اکتبر 2013 - 22 مهر 1392

 

این روزها، با افزایش امکانات شهروند-روزنامه نگاری و دسترسی سریع و راحت خوانندگان و نویسندگان به اینترنت، وبلاگ و فیس بوک، مسئله صحیح نویسی و صحیح گویی جنبه جدیدی به خود گرفته است.

ابعاد این مسئله بسیار گسترده و قابل بحث است و از نوشتن یا ننوشتن «می باشد» و همین فعل «است» به دنباله افعال ساده شروع می شود و به دردسر «درب» نویسی و زیاده درست نویسی هایی مانند «هستن» نیز ختم نمی گردد.

من، نویسنده این سطور، در عرض بیش از ده سال گذشته، با حضور در دنیای وبلاگ فارسی و فیس بوک و نظایر آنها، هم شاهد و هم شرکت کننده در بسیاری از بحث ها بوده ام. در بسیاری از موارد به عنوان «زبان بُرَک» و «ملا نقطی» شناخته شده ام و هرگاه هم که توانسته ام، به بیان نظراتی که فکر کرده ام شاید به درد بخور باشند، پرداخته ام.

در بیشتر این بحث ها، مسئله «درست» نویسی مطرح شده و این که آیا اصلا درست نویسی طرز دید صحیحی است به مسئله یا خیر. من به فرم «درست» کلمات و جملات معتقدم و همیشه به «اصل» کلمات و اصطلاحات رجوع می کنم، اما همزمان ناشر این تفکر بوده ام که زبان، زنده است و بقول گویندگان امروز، «پویا» و در حال رشد؛ َو نمی شود چیزی را «نادرست» خواند.

اما گفتن این حرف، ناقض این گفته هم نیست که «این صفحه، سایت رسمی آقای جواد ظریف می باشد» یا «این کتاب همون کتاب جلال آل احمد هستش» و یا «ترجیه می دهم توجیح نکنم» به گوش و چشم ناخوش آیند و نامانوس می آیند. هرچقدر هم فکر کنیم که در زبان «غلط» وجود ندارد و «غلط گویان» در واقع مجریان تکامل زبانی هستند، باید به حقوق «درست گویان» هم توجه کرد، هرچند که اولی ها را «پیش رو» بدانیم و دومی ها را «محافظه کار».

در این میان، هربار که این بحث در گرفته، و بخصوص مسئله غلط نویسی در حوزه ژورنالیسم مطرح شده، من به موضوعی اشاره کرده ام که هرچند بسیاری از آن ظاهرا با خبر هستند، اما کمتر کسی به عمق اهمیت آن برای بحث مورد نظر توجه می کند. مسئله مورد نظر، که به نظر نگارنده یکی از جنبه های مهم تصور اشتباه نویسی، یا ایده آلیسم درست نویسی/گویی در فارسی است، موضوع اساسی وجود دو گویش مختلف در زندگی هرروزه فارسی زبانان است. در اینجا مشخص کنم که منظورم تفاوت گویشی فارسی افغانستان، فارسی تاجیکستان، و فارسی ایران نیست، هرچند که دوتای اول در دیدگاه من، در واقع بخشی از مسئله هستند. توجه من در اینجا، گویش «معیار» فارسی است، گویشی که به اشتباه «تهرانی» نام گرفته (گویش واقعی تهرانی، همانی است که به آن، «لاتی» و «جاهلی» می گویند) و به اصطلاح، «گویش بی لهجه» فارسی است (هرچند که همه گویش ها، «لهجه» اند).

اکثرا، این گویش معیار را به دوگانه «نوشتاری» و «گفتاری» یا «رسمی» و «عامیانه» تقسیم بندی می کنند. برای گویشوران این زبان، بخصوص کسانی که تحصیلات متوسطه را تمام کرده اند، صحبت کردن به هردو این گویش ها کاملا طبیعی است، بصورتی که اکثریت قریب به اتفاق گویشوران، به تفاوت های بین این دو توجه نمی کنند و خود را فقط در حال صحبت کردن در دو موقعیت مختلف می بینند. مثلا" برای یک گویشور این زبان، گفتن «من و بابک و سارا با هم رفتیم ناهار» (با تلفظ حروف ربط به صورت /او/ : man o Babak o Sara) و تغییر آن به «من وَ بابک وَ سارا باهم به ناهار رفتیم» (اینبار با استفاده از تلفظ حرف ربط «و» به صورت حرف بی صدا همراه با فتحه: man va Babak va Sara) کاملا طبیعی است و حالتی از «درست» صحبت کردن در موقعیت رسمی. حال می توان به این گویشور گفت که در واقع، این فقط یک «تغییر جزئی» نیست و استفاده از /او/ برای حرف ربط، کلا" متفاوت است با استفاده از «وَ»، حتی اگر به تغییر ساختاری جمله و آوردن فعل در آخر در حالت «رسمی» اهمیت ندهیم. توضیح اینکه «و» (با تلفظ /او/) حرف ربط فارسی است که از «اود» فارسی میانه می آید و «وَ» به فتح /و/ عاریه گیری است از «وَ» عربی.

اما مسئله زبان گفتاری و نوشتاری نیز از این فراتر می رود. در دسته (یا «رجیستر» زبانی linguistic register) گفتاری، حالت های صرفی و نحوی ای وجود دارد که در زبان نوشتاری سراغی از آن ها نمی توان گرفت، و البته در زبان نوشتاری/رسمی نیز حالت هایی داریم که در زبان گفتاری از آن ها استفاده نمی شود. برای مثال، جمله «کتاب رو بهش دادم» را مقایسه کنید با «کتاب را به او دادم». به غیر از تفاوتی بین رو/را، مسئله اصلی در اینجا، استفاده از «به» است در کنار ضمیر سوم شخص مفرد. در گویش گفتاری/عامیانه، پسوند مفعولی چسبان «ش» برای مفهوم سوم شخص مفرد به کار گرفته شده. این ضمیر «مفعولی» کلا با ضمیر فاعلی سوم شخص مفرد «اون» (برای مثال «اون گفت») متفاوت است و بالاخص، برای مفهوم مفعولی بکار می رود. اما در جمله رسمی/نوشتاری «کتاب را به او دادم»، ضمیر سوم شخص مفعولی «او» با سوم شخص فاعلی «او» تفاوتی ندارد. در اینجا، فارسی گفتاری/عامیانه، از حالتی استفاده می کند که در زبان رسمی/نوشتاری وجود ندارد. همین ضمیرهای چسبان مفعولی در «بهم»، «بهت»، «بهمون»، «بهتون» و «بهشون» هم وجود دارد که باز در زبان رسمی/نوشتاری، اثری از آن ها نیست.

این فرق اساسی صرفی نمی تواند بصورت اتفاقی و در شرایط «تحلیل» زبانی پیش آمده باشد، بخصوص که با توجه به زبان «فارسی میانه» (که به اشتباه در برخی اوقات، «پهلوی» هم خوانده می شود)، یعنی مرحله قبلی زبان فارسی، این پسوند های چسبان و مفعولی در فارسی سابقه ای طولانی دارند. یعنی می توان گفت که فارسی گفتاری این پسوند ها را نگه داشته، در حالتی که فارسی نوشتاری آن ها را فراموش کرده و با استفاده از ضمایر شخصی فاعلی، تمام حالت های صرفی را نشان می دهد.

این مسئله، و بسیار مثال های دیگری که هر گویشور فارسی می تواند به راحتی پیدا کند، توجه را به تفاوت های گویشی فارسی جلب می کند و محقق را به دنبال توضیح قانع کننده تری از «عامیانه گویی» می فرستد. به نظر من، پیدا کردن این توضیح و توجه دقیق به آن، می تواند از یک طرف راه گشای معضل درست نویسی/درست گویی باشد و از طرف دیگر جلوی زیاده روی در درست نویسی، نظیر توجه بی دلیل و زیاد به «جدا نویسی» را بگیرد.

در توضیح زبان فارسی، درست گویی و درست نویسی، عامیانه گویی و عامیانه نویسی، و کتابی یا لفظ قلم صحبت کردن، اکثرا این نکته تکرار می شود که «یک فارسی زبان امروزه، فارسی ۱۰۰۰ سال قبل را متوجه می شود» یا اینکه «ما به زبان سعدی سخن می گوییم». هردو این نکته ها شاید تا حدی درست باشد. میزان فهم یک فارسی زبان امروزی از فارسی ۱۰۰۰ سال قبل قطعا بیشتر از میزان فهم یک فرانسوی زبان امروزی است از زبان فرانسه حتی ۶۰۰ سال قبل. اما دلایل این، و این که ما به «زبان» سعدی می گوییم (بیشتر می نویسیم)، شاید بیشتر همین تفاوت «رجیستر» های زبانی باشد تا هرگونه خاصیت جادویی زبان فارسی. در همین جا هم شاید بد نباشد که به کلیشه دیگری که فارسی زبانان ایران به آن اعتقاد دارند اشاره ای کنیم. این کلیشه نیز این است که «افغان ها» به گویش «خالص تری» از فارسی صحبت می کنند و فارسی افغانستان، به فارسی «اصیل» شبیه تر است. این ادعا حتی به آنجایی نیز می رسد که «تاجیک ها به زبانی سخن می گویند که به پهلوی نزدیک تر است...». هردو این کلیشه ها در واقع ادعا می کنند که زبان مردم افغانستان یا تاجیکستان در طول ۱۰۰۰ تا ۱۵۰۰ سال گذشته، تغییر کمتری کرده و زبان فارسی عمدتا در ایران پیشرفت کرده - و البته رو به انحطاط رفته است.

مثال های بالا، و کلیشه های مطرح شده، همگی باز نشانه مهم بودن مسئله «رجیسترهای زبانی» در فارسی امروزه هستند. حقیقت این است که فارسی عامیانه/گفتاری، در واقع گویشی است از زبان فارسی در منطقه مرکزی ایران، منطقه ای که من به پیروی از جغرافی دانان کهن، به آن جبال می گویم و این گویش را «گویش جبال» یا «گویش مرکزی» می نامم. این گویش اکثرا نوشته نشده و بیشتر به صورت شفاهی ادامه داشته است. در طول ۱۲۰۰ سال گذشته، لهجه های مختلف این گویش، که در بین سخنورانش «محلی» و «زبان مادر» بوده، در این منطقه گسترش پیدا کرده و از این جاست که ما لهجه های «تهرانی» (هم لهجه محلی تهرانی/لاتی و هم لهجه معیار امروزه یا لهجه «فتحعلیشاهی»)، اصفهانی، کاشانی، شیرازی و ده ها لهجه دیگر این گویش را در دست داریم که همه از لحاظ صرفی و در بیشتر اصول آوایی، همانند هستند. این گویش ها فقط در طول ۲۰۰ سال گذشته، و به دلیل شرایط فرهنگی-سیاسی، نوشته شده اند، و به دلیل اهمیت پیدا کردن گویشوران آن ها، در بعضی موارد حالتی «رسمی تر» به خود گرفته اند و حتی روی زبان نوشتاری تاثیر گذار بوده اند.

گویش رسمی/نوشتاری ایران، یعنی گویشی که «سعدی هم به آن می نوشته»، از طرفی، گویش محلی خود سعدی یا حافظ نبوده، بلکه گویش ادبی، و تا حدی ساختگی، ادبیات فارسی به شمار می رفته است. با کمی توجه به تاریخچه زبان فارسی، متوجه می شویم که این گویش، در واقع گویش منطقه شرق و شمال شرق ایران و ماورالنهر است، یعنی منطقه ای که جغرافی دانان به آن «خراسان بزرگ» می گفته اند و خاستگاه اولین فارسی نویسان و ادیبان فارسی بوده، کسانی مانند رودکی، بلعمی، جوزجانی، بیهقی، و دیگر بزرگان ادب فارسی. باید توجه داشت که اکثر این ادیبان اولیه، اهل مناطقی بودند که مدت کوتاهی قبل از تولد آن ها، و حتی در بعضی مواقع در زمان زندگی خود آن ها، در آن فارسی «زبان محلی» نبوده. در بیشتر خراسان، بخصوص ماورالنهر و منطقه بلخ، زبان های سغدی، بلخی، خوارزمی و چندین زبان ایرانی، اما غیر فارسی، دیگر معمول بوده اند. رودکی و جوزجانی و بلعمی در مناطق سغدی زبان به دنیا آمده اند و زبان محلی کسانی مانند ناصرخسرو، بلخی بوده است. یعنی در منطقه خراسان، زبان فارسی یک زبان «وارداتی» بوده که به همراه قدرت سیاسی-فرهنگی اسلام و تحت حمایت اولین مسلمانان فارسی گوی، و بعد زیر حمایت سیاسی سامانیان، به یک زبان پراهمیت تبدیل گشته و به دست بزرگانی مانند رودکی و بیهقی، به حد کمال ادبی رسیده. اما این زبان، تا حد زیادی در این منطقه بازسازی شده، و قرن ها طول کشیده تا به صورت زبان محلی منطقه در بیاید، کما اینکه حتی امروزه هم در شرق تاجیکستان و یا کوه های غربی آن، سخنوران زبان های بازمانده از سکایی و سغدی، بجا مانده اند. بسیاری از ساختارهای فارسی «خراسانی»، در واقع ساده شده ساختارهای فارسی میانه هستند تا صحبت کردن به آن را برای سخنوران سغدی و بلخی و خوارزمی، آسان تر کند. این گویش ادبی «خراسانی» است که سرمشق «سعدی» و دیگر بزرگان ادبی مناطق مرکزی/جبال قرار گرفته و در گلستان، به تکاملی رسیده که «ما امروز به آن زبان می نویسیم».

در بحث درست نویسی و درست گویی، باید به این نکته ساده، وجود دو رجیستر و گویش متفاوت، در زبان فارسی معیار امروز توجه داشت، یعنی نوشتن و سخن گفتن رسمی به «گویش خراسانی» و سخن گفتن هرروزه و کمتر نوشتن به «گویش جبال». هرچند که در بسیاری موارد، مانند انتقال ساختار آینده استمراری «می خواهم بروم» از گویش جبال/مرکزی به گویش خراسانی، می توان تاثیر گذاری این دو بریکدیگر را دید، اما در بسیاری از موارد، اصرار زیاد به «اصل» و «صحیح» دانستن یک گویش می تواند به تاثیرگذاری های ناخوش آیندی شبیه استفاده سردرگم کننده از افعال «هستن» و «است» برای «ترجمه» فعل چسبان «بودن» در فارسی جبال («این کتاب محمده» به «این کتاب محمد هستش»!) منجر شود.

هدف من در اینجا، و یا هر مورد دیگری که در آن به تفاوت های این دو «رجیستر» زبانی پرداخته ام، دادن نسخه «درست نویسی» نبوده و عمیقا معتقدم به پویا بودن زبان و اینکه گویشوران هر زبانی، «عقل خودشونو دارن». اما توجه داشتن به این نکته که ما به دو گویش مختلف تسلط داریم و در بسیاری از موارد، نمی توانیم و نباید سعی کنیم این دو گویش را با هم صد در صد آشتی دهیم، می تواند تا حدی باعث کم شدن یا اعتدال مشکلات امروزه در زمینه درست نویسی شود، و شاید نیز به قانون مند شدن و شکستن تابوی نوشتن به گویش جبال/مرکزی/عامیانه نیز منجر گردد، که در آخر شاید بزرگترین آرزوی من باشد.