هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

بهره های دنیوی در قرآن

بهره های دنیوی در قرآن

آنچه که میرسد به ما، از اوست

آنچه که از دوست رسد نیکوست


احمد شمّاع زاده


پیشگفتار:

قرآن کریم همه چیز را در خود گرداورده است؛ حتا موضوعهایی همچون آزادی و دموکراسی را که شرح آن در پژوهش آزادی و دموکراسی در قرآن آمده است. وظیفه کسانی که خود را پژوهشگر قرآنی میدانند، این است که آیات پراکنده‌ پیرامون هر موضوعی را که خداوند به منظورهای متفاوت، در سوره‌های مختلف آورده، گرد هم آورند و از آن‌ها درسهای بسیاری را برگیرند و در اختیار دیگرانی که وقت و تخصص این کار را ندارند، قرار دهند.

در زمینه توحید و بکتاپرستی از خیل عظیم آیات یکتاپرستی قرآن کریم، برخی را که ویژه مشیّت الهی یا خواست خداوند در نیک و بد بندگان اند، در اینجا گرد هم آورده ام:

قُل لَنْ یُصیبَنا اِلاّ ما کَتَبَ اللهُ لَنا هُوَ مَوْلنا وَ عَلَی اللهِ فَلْیَتَوَّکَّلِ الْمُؤمِنُون. (توبه:51)

بگو هرگز نرسد ما را مگر آنچه را که خدا نوشته است برای ما. او سرور ماست و بر خدا توکل کنند گروندگان.

وَإِن یَمْسَسْکَ اللّهُ بِضُرٍّ فَلاَ کَاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَإِن یُرِدْکَ بِخَیْرٍ فَلاَ رَآدَّ لِفَضْلِهِ یُصَیبُ بِهِ مَن یَشَاء مِنْ عِبَادِهِ وَهُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ (یونس:107)

و اگر خدا به تو زیانی برساند، جز او کسی آن را دفع نتواند کرد و اگر برای تو خیری بخواهد، کسی تو را از آن باز نتواند داشت. هر کس از بندگانش را که بخواهد از آن بهرمند میسازد؛ و او آمرزنده مهربان است.

وَ ما مِنْ دابَّهٍ فی الْأرْضِ اِلاّ عَلَی اللهِ ر‍ِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلُّ فی کِتابٍ مُبینٍ

و نیست هیچ جنبنده ای در زمین مگر بر خداست روزی او و میداند قرارگاهش و آرامگاهش را. همه چیز در کتابی آشکارکننده ثبت است. (هود: 6)

وَ کَاَیَّنْ مِنْ دابَّهٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَها اللهُ یَرْزُقُها وَ اِیّاکُمْ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ (عنکبوت:60)

و چه بسا از جنبنده ه که برنمیدارد روزی خود را، خدا روزی میدهد او را و شما را و او بسیار شنوای بسیار داناست.

ما یَفْتَحِ اللهُ لِلنّاسِ مِنْ رَحْمَهٍ فَلا مُمْسِکَ لَها وَ ما یُمْسِکْ فَلا مُرْسِلَ لَهُ مِنْ بَعْدِهِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ

آنچه که خداوند از رحمتی برای مردمان بگشاید، پس بازگیرنده ای نیست آنرا و آنچه را بازگیرد، پس فرستنده ای نیست آن را پس از بازپس گیری او، و او بسیار بزرگوار و حکیم است. (فاطر:2)

قُلْ اَفَرَاَیْتُمْ ما تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللهِ اِنْ اَرادِنیَ اللهُ بِضُّرً هَلْ هُنَّ کاشِفاتُ ضٌرِّهِ اَوْ اَرادَنی بِرَحْمَهٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکاتُ رَحْمَتِهِ قُلْ حَسْبِیَ اللهُ عَلَیهِ یَتَوَکَلُّ الْمُتَوَکَلُّونَ (زمر:38)

بگو آیا پس توجه کرده‌اید که آنچه از غیر خدا را میخوانید، اگر خداوند برای من زیانی را خواست آیا ایشانند دفع کننده آن؟ یا اگر برای من رحمتی را خواست آیا ایشانند بازدارندگان رحمتش؟ بگو بسنده است مر ا خدا؛ بر او توکل میکنند توکل کنندگان. (از هر دین و آیین و کیشی، و از نظر خداوند متوکّلان بر او در تعریف و چارچوب دیگری نمیگنجند.)

شرحی بر عبارت من دون الله

من دون الله به معنای از غیرخدا یا جز خداست؛ و ترجمه و تفسیرکردن آن به بت و بت پرستی، تحریف کلام الله مجید است؛ که آقای محسن قرائتی در این‌زمینه ید طولایی دارد؛ تا دست شیعیان سنّتی را برای درخواست از امامان و امامزادگان و در نتیجه شرک ورزی باز گذارد.


در این زمینه لازم است همه شیعیان چه سنتی و چه علوی این را بدانند که هرگاه به زیارت امامان معصوم و یا امامزاده ای رفتند، هیچ‌گاه خود امام یا امامزاده را مخاطب قرار ندهند؛ بلکه طبق آیه ادعونی استجب لکم، برای اجابت درخواستشان مستقیماً و بیواسطه، خود خداوند را مخاطب قراردهند و از خدا بخواهند به احترام این امام یا آن امامزاده نیاز آنان را برطرف کند؛ تا دچار شرک نشوند. این را هم بدانند که در طول تاریخ، هر که از هر غیرخدایی درخواستی کرده و اجابت شده، طبق آیات بالا، آن غیرخدا نبوده که آن نیاز را برآورده کرده، یا آن زیان را برطرف کرده، بلکه تنها خدا بوده و تنها از خداوند برمیآید اجابت دعای مردمان.

ممکن است خواسته شما در هر صورت برآورده شود؛ ولی تفاوت کار در آن است که آیا با توحید و یکتاپرستی به خواسته ات رسیده ای یا با شرک. چرا راه توحید را که خداوند سفارش کرده و پیامبران را برای عملی کردن آن فرستاده، واگذاریم؛ و به سوی شرک برویم که خط قرمز خداوند است و هرگز از آن در نمیگذرد. خداوند دعای شما را برآورده میسازد؛ ولی از حق خود که با شرک ورزی خود، حق او را بر خود نادیده گرفته‌ای و آن واسطه را مؤثر دانسته ای، دست بر نمیدارد.

در همین راستا انسان‌ها باید بدانند بهره و روزی آنان از این دنیا طبق سنن الهی به هر روی به دستشان میرسد؛ چه آن را از راه حلال به دست آورند و چه از راه حرام؛ ولی کدام انسان باشعوری راه درست را وامیگذارد و راه کج و ناشایست و ناشی از تجاوز به حقوق دیگران را برمیگزیند؟!!


دوازدهم اردی‌بهشت 1400

احمد شمّاع زاده

آیا نماز نخواندن مجازات دارد!؟

آیا نماز نخواندن مجازات دارد!؟


امیرحسین ترکاشوند

بیست و دوم مرداد 1394


ویرایش و آماده سازی:

احمد شمّاع زاده

اشاره:

ظاهراً این نوشته پاسخ به پرسشهایی است که از آقای ترکاشوند شده؛ ولی ایشان یک موضوع را توضیح کامل نداده‌اند و ممکن است موجب تشویش برخی ذهنها بشود و آن این است که میان «نماز نخواندن» و «قبول نداشتن نماز»، مشخّصاً تفاوتگذاری نکرده اند؛ آنجا که میگویند: در متون فقهی برای نماز نخواندن مجازات، آنهم چه مجازاتهایی، وضع شده است که نهایت آن اعدام است! و این در حالی است که نگارنده که عمری از او میگذرد و از نوجوانی با مسائل دین آشنا شده، تاکنون ندیده‌ام و نخوانده ام که کسی را به دلیل نماز نخواندن مجازات کرده باشند، ولی در طول زندگی بسیاری را از دور و نزدیک میشناسم که نماز نمیخوانده اند.

********

شاید مجازات به خاطر نماز نخواندن، حتا به "ذهن" کسی خطور نکند؛ زیرا نماز رابطه فرد با مبدأ هستی است و دخالت زور و مجازات در این موضوع به کلی با روح آن ناسازگار است.؛ ولی متأسفانه در متون فقهی برای نماز نخواندن مجازات، آنهم چه مجازاتهایی، وضع شده است که نهایت آن اعدام است! این گونه آراء و نظرات فقهی، ضرورت بازنگری در مشهورات فقهی را بیش از پیش آشکار میسازد، افسوسِ دوچندان آنجاست که حکم یادشده، رأی عموم فقها در طول تاریخ بوده است:


الف- اگر مردی اساساً نماز را قبول نداشته باشد کیفرش بی هیچ تخفیفی مرگ است! زیرا به دلیل انکار یکی از ضروریات دین، از اسلام خارج شده و مرتد و کافر نامیده میشود. کیفر مرتد، قتل است. اینچنین فردی حتا اگر توبه کند، توبه او مانع اجرای حکم نمیشود!! بر کسی که بدلیل انکار نماز اعدام شود نماز میّت نمیخوانند و در گورستان مسلمانان دفن نمیشود.

ب- اگر زنی (و نیز مردی که مسلمانزاده نیست ولی سپس مسلمان شده) نماز را قبول نداشته باشد کیفرش قتل است. ولی پیش از اعدام، خواستار توبه وی میشوند اگر پذیرفت که هیچ، وگرنه به قتل میرسد. او نیز مرتد، از اسلام برگشته، و به دامان کفر بازگشته است؛ و به همین دلیل میکشندش. او نیز مرتد و کافر شمرده شده و از مراسم تدفین مسلمانان بی بهره است.


ج- اگر مردی (چه مسلمانزاده و چه بعداً مسلمان شده باشد) نماز را قبول داشته باشد ولی عملاً نماز نخواند در این صورت او را تعزیر میکنند (بیست و پنج ضربه شلاق)، اگر باز نماز نخواند دوباره تعزیرش میکنند و بار سوم یا حدّاکثر چهارم (اختلاف در فتوی و احتیاط) او را میکشند؛ زیرا به یک ضروریّ دین پایبند نبوده و مرتکب گناه کبیره شده، که کیفرِ آن اعدام است. او البته این حق را دارد که پس از مرگ، مراسم تدفین مسلمانان برایش اجرا شود. مانند اینکه نماز میّت بر او بخوانند و در گورستان مسلمانان خاکش کنند … زیرا او مسلمان بود و نماز را انکار نکرده بلکه تنها تنبلی داشته است.


د- اگر زنی نماز را قبول داشته باشد ولی آن را بجا نیاورد، تعزیرش نمیکنند بلکه حبسش میکنند

و هنگام هر نماز، به سراغش میروند و او را به کتک میگیرند تا اصلاح شود و نمازخوان شود. این کار را هر وعده نماز، آنقدر تکرار میکنند تا توبه کند یا بمیرد!

اگر زیر کتک مُرد او نیز مسلمان مُرده است؛ زیرا نظراً با نماز مشکل نداشته بلکه فقط عملاً تن به آن نمیداده است.

چشم به راهِ فقهی پویا و به امید بازبینی احکام فقهی که ریشه‌ در اسلام محمدی(ص) ندارند


آیا فقه ما پویاست؟

احمد شمّاع‌زاده


امروز جمعه هفتم تیرماه سال هشتادویک است. به پخش درسهایی از قرآن آقای قرائتی از شبکه یک تلویزیون گوش می‌دهم. صحبت برسر این است که هرچه مال بیشتر شود زکات هم باید بیشتر داد. ایشان مثالی می‌زند بدین شرح:

مرحوم شیخ انصاری که تقریبا همه طلاب اقلا کتاب«مکاسب» ایشان را خوانده‌اند، هنگامی که طلبه بود برای تراشیدن سر خود دهشاهی به سلمانی می‌داد. وقتی‌که حجت‌الاسلام شد بازهم دهشاهی می‌داد. وقتی‌که آیت‌الله شد بازهم دهشاهی می‌داد. وقتی‌که آیت‌الله‌العظمی شد باز هم دهشاهی می‌داد. سلمانی دیگر خسته‌شد و نارضایتی خود را از این موضوع بازگفت.

تا اینجای داستان جالب بود و من فکرکردم که سخنران از یک هم‌لباس خود که دارای مقام‌ومنزلتی هم در اقتصاد اسلامی‌است، می‌خواهد انتقاد‌کند. ولی چنین نبود زیرا دنباله داستان چنین است: شیخ انصاری پاسخ‌داد که: همة اینها که می‌گویی درست و نشانه این است که علم من زیادشده‌است، ولی سطح سر من که زیاد نشده‌است. همه حضار خندیدند ولی من متاسف‌شدم،‌ چرا؟:

با این نتیجه‌گیری، مثال مع‌الفارق بود. مثال درست بود اگر نتیجه‌گیری درستی از آن می‌شد و گله‌مندی سلمانی تحلیل می‌شد. منظور وی این بود که از آن سالها تاکنون شما درامدت زیادتر شده.(نمی‌توان گفت ایشان از زمان طلبگی تا به گاه آیت‌العظمایی درامدش یکی بوده) و هزینه‌های زندگی من هم بیشترشده(البته با توجه به اینکه در آن ایام تورم رشد بسیارکندی داشته‌است)، پس باید مزد بیشری بدهید.


نتیجه بحث:

وقتی نویسنده «مکاسب» در آن زمان چنین دیدی نسبت به اعتراض یک کارگر دارد، و موضوع تورم را هرچند که ناچیز(و نه مانند امروز بسیار زیاد) در مسائل اقتصادی جامعه اسلامی دخالت نمی‌دهد، ما نمی‌توانیم مدعی باشیم که فقه ما از نظر اقتصادی بی‌اشکال است. بلکه به این نتیجه می‌رسیم که لازم است علمای دین ما به گونه‌ای مرتب و منظم با یکدیگر نشست اقتصادی داشته باشند و مسائل جامعه را حل‌وفصل‌کنند، تا بتوانیم مدعی آن باشیم که فقه ما پویا و امروزین است.