هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

آیا نماز نخواندن مجازات دارد؟

آیا نماز نخواندن مجازات دارد!؟


امیرحسین ترکاشوند - احمد شمّاع زاده

اشاره:

نوشته زیر ظاهراً در پاسخ به پرسش بالا توسط آقای ترکاشوند پژوهش و تنظیم شده است؛ ولی وی یک موضوع را توضیح کامل نداده‌ و ممکن است موجب تشویش برخی اذهان شودموضوع این است که وی میان نماز نخواندن و قبول نداشتن نماز، مشخّصاً تفاوتگذاری نکرده است؛آنجا که مینویسد:

در متون فقهی برای نماز نخواندن مجازات، آنهم چه مجازاتهایی، وضع شده است که نهایت آن اعدام است! و این در حالی است که نگارنده که عمری از او میگذرد و از نوجوانی با مسائل دین آشنا شده، تاکنون ندیده‌ام و نخوانده ام که کسی را به دلیل نماز نخواندن مجازات کرده باشند، ولی در طول زندگی بسیاری را از دور و نزدیک میشناسم که نماز نمیخوانده اند. یعنی اگر هم این احکام وجود دارد چنان غیرانسانی است که قابلیت اجرا ندارند و در نتیجه بهتر است ما هم از آن‌ها سخنی به میان نیاوریم و جوانان را بیش از پیش از دین نرنجانیم. وی مینویسد:

شاید مجازات به خاطر نماز نخواندن، حتا به "ذهن" کسی خطور نکند؛ زیرا نماز رابطه فرد با مبدأ هستی است و دخالت زور و مجازات در این موضوع به کلی با روح نمازگزاری ناسازگار است.؛ ولی متأسفانه در متون فقهی برای نماز نخواندن مجازات، آنهم چه مجازاتهایی، وضع شده است که نهایت آن اعدام است! این گونه آراء و نظرات فقهی، ضرورت بازنگری در مشهورات فقهی را بیش از پیش آشکار میسازد، افسوسِ دوچندان آنجاست که حکم یادشده، رأی عموم فقها در طول تاریخ بوده است:

الف- اگر مردی اساساً نماز را قبول نداشته باشد کیفرش بی هیچ تخفیفی مرگ است! زیرا به دلیل انکار یکی از ضروریات دین، از اسلام خارج شده و مرتد و کافر نامیده میشود. کیفر مرتد، قتل است. اینچنین فردی حتا اگر توبه کند، توبه او مانع اجرای حکم نمیشود!! بر کسی که به دلیل انکار نماز اعدام شود، نماز میّت نمیخوانند و در گورستان مسلمانان دفن نمیشود.

ب- اگر زنی (و نیز مردی که مسلمانزاده نیست ولی سپس مسلمان شده) نماز را قبول نداشته باشد کیفرش قتل است. ولی پیش از اعدام، خواستار توبه وی میشوند؛ اگر پذیرفت که هیچ، وگرنه به قتل میرسد. او نیز مرتد، از اسلام برگشته، و به دامان کفر بازگشته است؛ و به همین دلیل میکشندش. او نیز مرتد و کافر شمرده شده و از مراسم تدفین مسلمانان بی بهره است.

ج- اگر مردی (چه مسلمانزاده و چه بعداً مسلمان شده باشد) نماز را قبول داشته باشد ولی عملاً نماز نخواند، در این صورت او را تعزیر میکنند (بیست و پنج ضربه شلاق)، اگر باز نماز نخواند دوباره تعزیرش میکنند و بار سوم یا حدّاکثر چهارم (اختلاف در فتوی و احتیاط) او را میکشند؛ زیرا به یک ضروریّ دین پایبند نبوده و مرتکب گناه کبیره شده، که کیفرِ آن اعدام است. او البته این حق را دارد که پس از مرگ، مراسم تدفین مسلمانان برایش اجرا شود. مانند اینکه نماز میّت بر او بخوانند و در گورستان مسلمانان خاکش کنند … زیرا او مسلمان بود و نماز را انکار نکرده، بلکه تنها تنبلی داشته است.

د- اگر زنی نماز را قبول داشته باشد ولی آن را بجا نیاورد، تعزیرش نمیکنند بلکه حبسش میکنند
و هنگام هر نماز، به سراغش میروند و او را به کتک میگیرند تا اصلاح شود و نمازخوان شود. این کار را هر وعده نماز، آنقدر تکرار میکنند تا توبه کند یا بمیرد!

اگر زیر کتک مُرد او نیز مسلمان مُرده است؛ زیرا نظراً با نماز مشکل نداشته بلکه فقط عملاً تن به آن نمیداده است. بیست و دوم مرداد 1394 (پایان نوشته آقای ترکاشوند.)

چشم به راهِ فقهی پویا و به امید بازبینی احکام فقهی که ریشه‌ در اسلام محمدی(ص) ندارند.

و اما نظر نگارنده:

در دیدگاه دین مبین اسلام پیرامون نماز، نمازخوانی و نمازخوان پنج گونه انسان وجود دارد:

یک- انسانی که مسلمان است و نماز میخواند، آن را خوب بجا میآورد، و همان‌گونه که در آغاز نماز میگوید، برای قربت (نزدیکی) به خدا میخواند و آن را مایه رشد معنوی خویش میداند.

دو- انسانی که مسلمان است و نماز هم میخواند ولی قرآن کریم در سوره ماعون او را این‌گونه به تصویر میکشد: فَوَیْلٌ لِلْمُصَلِّینَ الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ الَّذِینَ هُمْ یُراؤُنَ وَ یَمْنَعُونَ الْماعُونَ

ترجمه: پس واى بر نمازگزاران. آنانکه از نمازشان غفلت، و نسبت به آن بیتوجِّهی میکنند. آنانکه ریاکارانند و از رفع نیاز نیازمندان خودداری میکنند.

خلاصه اینکه: در ظاهر نمازخوان است ولی نماز را برای ریاکاری میخواند و نمازش تأثیری بر درون و بیرون او ندارد؛ وای بر امثال او و روزگارشان!!

سه- انسانی که به نام، مسلمان است؛ ولی نه ادعای مسلمانی دارد، و نه نماز را قبول دارد. چنین کسی در اصل مسلمان نیست؛ زیرا یکی از ملزومات دین اسلام را نپذیرفته است. پس مجازاتی هم نباید برای او در این دنیا در نظر گرفت. خداوند به اعمال او از ما آگاهتر است و در آخرت هم حساب کارش با خداست.

چهار- انسانی که مسلمان است. نماز هم میخواند؛ ولی در حد رفع تکلیف و نه نماز حقیقی. او حتا در روز رستاخیز هم بدین دلیل بازخواست نمیشود؛ زیرا همانقدر که نسبت به خداوند تکبر نورزیده، بلکه در برابر خداوند سر بر خاک ساییده است، موجب می‌شود که از عقوبت آخرت در امان باشد؛ هرچند ممکن است در این دنیا بهره ای از نماز خود نبرد و برای آخرت وی، ثوابی در نظر گرفته نشود.

پنج- انسانی که مسلمان است، نماز را هم قبول دارد، ولی به دلیل تنبلی یا جوانی کوتاهی میکند و نماز را یا کلاً نمیخواند و یا برخی اوقات میخواند. چنین کسی نیز حسابش با خداست و هرگز نباید برای او جرمی دنیایی در نظر گرفت.

آیا فقه ما پویاست؟

احمد شمّاع‌زاده


امروز جمعه هفتم تیرماه سال هشتادویک است. به پخش درسهایی از قرآن آقای قرائتی از شبکه یک تلویزیون گوش می‌دهم. صحبت برسر این است که هرچه مال بیشتر شود زکات هم باید بیشتر داد. ایشان مثالی می‌زند بدین شرح:

مرحوم شیخ انصاری که تقریبا همه طلاب اقلا کتاب«مکاسب» ایشان را خوانده‌اند، هنگامی که طلبه بود برای تراشیدن سر خود دهشاهی به سلمانی می‌داد. وقتی‌که حجت‌الاسلام شد بازهم دهشاهی می‌داد. وقتی‌که آیت‌الله شد بازهم دهشاهی می‌داد. وقتی‌که آیت‌الله‌العظمی شد باز هم دهشاهی می‌داد. سلمانی دیگر خسته‌شد و نارضایتی خود را از این موضوع بازگفت.

تا اینجای داستان جالب بود و من فکرکردم که سخنران از یک هم‌لباس خود که دارای مقام‌ومنزلتی هم در اقتصاد اسلامی‌است، می‌خواهد انتقاد‌کند. ولی چنین نبود زیرا دنباله داستان چنین است: شیخ انصاری پاسخ‌داد که: همة اینها که می‌گویی درست و نشانه این است که علم من زیادشده‌است، ولی سطح سر من که زیاد نشده‌است. همه حضار خندیدند ولی من متاسف‌شدم،‌ چرا؟:

با این نتیجه‌گیری، مثال مع‌الفارق بود. مثال درست بود اگر نتیجه‌گیری درستی از آن می‌شد و گله‌مندی سلمانی تحلیل می‌شد. منظور وی این بود که از آن سالها تاکنون شما درامدت زیادتر شده.(نمی‌توان گفت ایشان از زمان طلبگی تا به گاه آیت‌العظمایی درامدش یکی بوده) و هزینه‌های زندگی من هم بیشترشده(البته با توجه به اینکه در آن ایام تورم رشد بسیارکندی داشته‌است)، پس باید مزد بیشری بدهید.


نتیجه بحث:

وقتی نویسنده «مکاسب» در آن زمان چنین دیدی نسبت به اعتراض یک کارگر دارد، و موضوع تورم را هرچند که ناچیز(و نه مانند امروز بسیار زیاد) در مسائل اقتصادی جامعه اسلامی دخالت نمی‌دهد، ما نمی‌توانیم مدعی باشیم که فقه ما از نظر اقتصادی بی‌اشکال است. بلکه به این نتیجه می‌رسیم که لازم است علمای دین ما به گونه‌ای مرتب و منظم با یکدیگر نشست اقتصادی داشته باشند و مسائل جامعه را حل‌وفصل‌کنند، تا بتوانیم مدعی آن باشیم که فقه ما پویا و امروزین است.