هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

دانشنامه مفاهیم ویژه قرآن کریم (1)

دانشنامه مفاهیم ویژه قرآن کریم

(بازشناسی حقایقی از قرآن کریم)

سرآغاز

واژه کاوی از نیازهای اساسی برای فهم آیات قرآن و پژوهش در این کتاب عظیم است.

هدف از تدوین این دانشنامه کوچک و پربار بازشناسی حقایقی از قرآن کریم است که در پس واژگان و عبارتهایی گاه ساده و گاه ویژه نهفته است؛ و از آنجا که خداوند کریم در گزینش و به کارگیری واژه ها بسیار دقیق عمل کرده، برهر خواننده قرآن لازم است تا به هنگام خواندن قرآن، با تدبّر آن، به منظور نظر خداوند دست یابد. نمونه ها:

چرا خداوند واژه ویژه هوی را در آیه والنّجم اذا هوی به کار برده است؟

چرا خداوند واژه ساده انعام (چهارپا) را در جایی به کار برده که ربطی به چهارپایانی که ما میشناسم پیدا نمیکند؟

چگونه خداوند در یک آیه با یک مثال ساده، و در آیه ای دیگر با یک واژه ویژه، شکل کیهان را به ما مینمایاند؟

قرآن کریم با آیات زیر که آیه اول آن خطاب به پیروان ادیان مختلف، و آیه دوم آن خطاب به مسلمانان، و چهار آیه دیگر، مخاطب آنها همه جهانیان هستند، خود را معرفی میکند:

ـ تفصیل کل شیء و هدیً و رحمهً لقوم یؤمنون(یوسف: 111)

ـ تبیاناً لکل شیء و هدیً و رحمهً و بشری للمسلمین(نحل: 89)

ـ ولقد صرفنا فی هذاالقرآن للناس من کل مثل و کان‌الانسان اکثر شیء جدلاً(کهف: 54)

ـ ولقد صرفنا للناس فی هذاالقرآن من کل مثل فابی اکثرالنّاس الاّکفوراً(اسراء: 89)

ـ ولقد ضربنا للناس فی هذاالقرآن من کل مثل لعلّهم یتذکّرون(زمر: 27)

ـ ولقد ضربنا للناس فی هذاالقرآن من کل مثل و لئن... (روم:58)


این آیات به ما میفهمانند که خداوند در قرآن کریمش از همه چیز به گونه ای نمادین یاد کرده است. برماست تا به حقیقت آن نمادها دست یابیم و برای دستیابی و فهم آنها باید در این کتاب تدبر کنیم.

بنابراین ما باید چشم بصیرت قرآنی داشته‌باشیم تا موارد مورد نظرمان را در قرآن بیابیم. اولین چیزی که این چشم بصیرت را به ما می‌دهد، آن است که پیش از هرچیز به آیات بالا ایمان داشته و باور داشته باشیم که همه ‌چیز در قرآن یافت ‌می‌شود، تا آیات قرآن حقیقت خود را به ما بنمایانند.

کپلر و کپرنیک پیشگامان هیأت جدید شناخته شده اند؛ در حالی که قرآن کریم در این زمینه هزار سال از آنان پیشگامتر است. اکنون میدانیم که قرآن کریم پیرامون گسترش کیهان، نسبیت زمان و بسیاری از کشفهای مهم تاریخ علم پیشگام بوده؛ ولی تفسیرها نتوانسته اند در مقاطع حساس تاریخ علم، از حقایق قرآن پرده برداری (تفسیر) کنند و حقایق قرآن را به اندیشمندان نشان دهند. در نتیجه دانشها و نکات علمی قرآن همواره مورد غفلت واقع شده و تنها زمانی متوجه برخی از آنها شده اند که دانشمندان به آن حقایق دست یافته اند. در این میان مقصران اصلی چه کسانی هستند؟

آیا جز دانشمندان علوم قرآنی و مفسرینی که از سویی از دانشهای روز آگاهی نداشته یا ندارند و از سوی دیگر بدون تدبّر هرگاه به فهم آیه ای دست نمییافته اند یا نمییابند، چیزی به جای کلام خداوند گذاشته یا میگذارند و از موضوع درمیگذرند، قشر دیگری کوتاهی کرده است؟

نکته مهم دیگری که دانستن آن موجب دوری گزینی ما از تفسیرهای کهن میشود، این است که تفسیرهای نادرست مفسران کهن، نه تنها بر مترجمان و مفسران بعدی تأثیرگذار بوده، بلکه بر فرهنگهای واژگان عربی به فارسی و عربی به عربی نیز تأثیر عمق خود را تحمیل کرده‌اند؛ به گونه‌ای که اگر کسی در فهم آیه‌ای ناتوان باشد و بخواهد نه از روی تدبّر و نه رجوع به تفسیری، بلکه به وسیله فرهنگ واژگان به فهم واژه یا عبارتی از قرآن دست یابد، به همان نکته‌ای میرسد که تفسیرهای کهن تعیین کرده اند؛ و نه بیشتر.

قرآن کریم دایرة المعارف کل هستی است؛ و ترجمه یا تفسیر کل آن، یعنی از سوره حمد تا سوره ناس غیرممکن، و تنها سرابی است که تشنگان حقایق و معارف قرآن را به خود میکشاند و تشنه بازمیگرداند. کدام دانشمندی وجود داشته یا دارد که بر تمام دانشها و آگاهیها احاطه علمی داشته باشد تا توانسته باشد یا بتواند کل قرآن را ترجمه یا تفسیر کند؟ پس، از آنجا که تفسیرها نمیتوانند کارا و کارساز باشند، باید در شیوه های فهم قرآن تجدید نظر کنیم و طرحی نو دراندازیم.

بهترین روشی که برای درک «مفاهیم ویژه قرآن کریم» به ذهن نگارنده رسیده، همان شیوه ای است که برای تدوین دایرة المعارفها در نظر میگیرند؛ و هر کلیدواژه آن را به یک یا چند شخص خبره و اهل فن میدهند تا یک یا چند مقاله برای آن بنویسند.

با این دیدگاه، نگارنده بر آن شد تا نتیجه سالها تدبر قرآن و اندیشه در آیات آن را که با زحمتهای فراوان از برخی واژگان و مفاهیم ویژه قرآن کریم درک کرده، در این دانشنامه گرداوری کند و به آگاهی دیگران برساند؛ بلکه راهی باز شود تا دیگر حقایق قرآن که هنوز ناشناخته اند به جهانیان شناسانده شود و قرآن کریم هدایتگر دانشمندان علوم مختلف قرارگیرد و کارایی خود را بیش از پیش به همگان نشان دهد.

واژگان و مفاهیمی که در پی میآیند، گلچین شده آن واژه کاویهاست؛ که همگی در محیط مجازی وب موجودند. در این راستا امید میرود قرآن دوستان بیشتر با قرآن و مفاهیم آن آشنا، و قرآن پژوهان بیش از پیش بهرمند شوند.

در این گرداوری بر مبنای فهرستی که در پی خواهد آمد، تاکنون شمار یکصدوچهل و دو مفهوم ویژه مورد بررسی قرارگرفته و همان‌گونه که همواره بر غنای آن افزوده شده، امید میرود این روند ادامه داشته باشد. به نظر میرسد جای این دانشنامه تاکنون خالی بوده و امید است برای همگان دلپذیر و اندیشه برانگیز باشد.

احمد شماع زاده

hmdshmzdeh@gmail.com




فهرست مفاهیم ویژه قرآ ن کریم


  1. آذان الانعام (در آیه صدونوزدهم سوره نساء با موضوع ایجاد تغییرات در ژنها)

  2. آیه ( معانی سگانه آیه در قرآن)

  3. ابواب السّماء (= سیاهچالگان)

  4. اثنتاعشرة عیناً (تفکیک بنی اسرائیل به دوازده تیره از نوادگان دوازده فرزند یعقوب پیامبر)

  5. احزاب (= اقوام، گروهها، طوائف)

  6. احضرت الانفس الشّح (= همه حق را به خود دادن! و حق طرف مقابل را در نظر نگرفتن)

  7. اخت هارون (آیا حضرت مریم برادری به نام هارون داشته است؟)

  8. ارذل العمر (= آلزایمر)

  9. ارض (معانی سگانه ارض در قرآن)

  10. ارضین السّبع (= زمینهای هفتگانه! همچون آسمانهای هفتگانه)

  11. ازواجاً ثلاثة (نمودار زوجهای سگانه، بر پایه تلفیق آیاتی از سوره‌های الرّحمن و الواقعة)

  12. اسباب السّماء (وسایلی که میتوان با آن‌ها به آسمان رفت.)

  13. افک (= Fake)

  14. اکل المال بینکم بالباطل (موضوع: رانتخواری در قرآن)

  15. الرّحمن (= هستی بخش)

  16. الم تر (آیا هیچ‌گاه متوجه نشده ای؟!)

  17. امانت و خیانت (بررسی آیات مربوط به این دو موضوع به هم پیوسته)

  18. امّ الکتاب (کتاب المبین را ببینید.)

  19. امامٌ مبینٌ (کتاب المبین را ببینید.)

  20. امر (کلیدواژه)

  21. امرٌ جامع (= کاری مهم)

  22. امرٍ مریج (= کاری بسیار سست بنیان)

  23. امّةً وسطاً (امّت میانه و میانه رو، مخالف تندروی و پسروی)

  24. امّ من یّجیب (در آیه امّن یّجیب المضطرّ اذا دعاه و یکشف السّوء؟)

  25. انزل لکم من‌الانعام ثمانیة ازواج

  26. انعام (در آیات شش سوره زمر و یازده سوره شوری)

  27. اوتاد (فرعون ذی الاوتاد= فرعون دارنده اهرامی که همچون میخ در زمین فرورفته اند.)

  28. اهل الذّکر (= تاریخدانان، تاریخنویسان)

  29. ایّد (= منزلت و برتری داد)

  30. بالنّجم هم یهتدون (بیابانگرد و کیهانشناس، هردو به وسیله ستاره راه خود را می یابند.)

  31. بحرالمسجور کرسی» گسترگی کیهان را بیان می‌کند و «بحر المسجور» چگونگی آن را)

  32. برد(= برف)

  33. بشر(کلیدواژه)

  34. بعداً ل… (= مرگ بر...)

  35. بلدة طیّبة (= مدینه فاضله)

  36. بنی اسرائیل (نوادگان یعقوب یا اسرائیل از دوازده فرزندش)

  37. تدبّر (= پشت بینی)

  38. تدلوا (اکل المال بینکم بالباطل را ببینید.)

  39. تسبیح (همه آفریدگان به گونه‌ای تسبیح گوی اویند.)

  40. تسع آیات (موضوع طیف کامل نور در قرآن)

  41. تمورالسّماء (موضوع پایان کار کیهان برای انسان)

  42. ثانی أثنین (ابوبکر بوده یا پیامبر؟)

  43. جاهدوا فینا (در الذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا)

  44. جناح (بال) (فرشتگان کارگزاران خداوندند در امور کیهان)

  45. حبک (در والسّماء ذات الحبک)

  46. حکّام (کسانی که کار مردم در دست آنان قرار دارد.)

  47. حورالعین (آیا واقعاً آن‌گونه اند که گفته شده؟)

  48. خصیم (بسیار دشمنی کننده)

  49. خلطاء (کسانی که با یکدیگر برخورد منافع دارند.)

  50. خنّس الجوارالکنّس (کوتوله های قهوه ای- کیهانشناسی)

  51. دابّة الارض (منظور از جنبده زمین چیست؟)

  52. دحوالارض (آیا زمین مسطح است؟)

  53. دین (شیوه و روش زندگی کردن)

  54. ذوالقرنین (معجزه رقم 1147 در قرآن)

  55. زوج و زوجین (نقش جفت در تعادل آفریدگان صنع الهی و صنایع انسانی)

  56. زوجین اثنین (دو جفت دوتایی)

  57. سئم (در لایسئم الانسان)

  58. سبعاً شداداً (لایه های کیهان)

  59. سبعاً من المثانی (در سبعاً من المثانی و القرآن العظیم)

  60. سبع سموات (هفت کیهانک)

  61. سبع طرائق (= هف لایه‌ حلزون کیهانی)

  62. ستّة ایام (در خلق السموات و الارض فی سته ایامٍ- مراحل ششگانه آفرینش)

  63. سدرة المنتهی (= سوپ آپ اطمینان عظیم کیهان)

  64. سلّّم یستمعون فیه (= سفینه فضائی برای شنود فضائی)

  65. کلیدواژه «سلم»

  66. سماء (کیهان)

  67. سموات العلی (بخشها یا لایه های بالایی کیهان)

  68. سموات و الارض (= کیهان)

  69. سوء من القول (در لایحبّ الله الجهر بالسوء من القول الّا من ظلم)

  70. شری (خرید یا فروش؟)

  71. شعری (وجود ستاره شعری یا شباهنگ در قرآن، خود معجزه کیهانشناسی دیگری است.)

  72. صابئون (پیروان یحیی زکریّای پیامبر)

  73. صدف (دوری گردانیدن، دوری گزیدن)

  74. صلوة و زکوة (در قرآن همواره با هم آمده اند.)

  75. صور اسرافیل (پایان کار کیهان برای انسان)

  76. ضاق بهم ذرعاً (پادمادّه کیهانی در قرآن، در ضمن داستان ضیف ابراهیم)

  77. ضرباً فی الارض (مسافرت)

  78. طائف (= گردباد)

  79. طبقاً عن طبق (موضوع کیهانشناسی)

  80. عبادک المخلصین (شرح ویژگیهای آنان)

  81. عدم (قرآن که منظومه هستی است، یک بار هم از نیستی سخن نگفته است!!)

  82. عدوٌ مّبینٌ (دشمن آشکار که منظور شیطان است. دشمن پنهان نفس انسان است.)

  83. عرش (هسته حلزون کیهانی یا ثقل هستی)

  84. علم الغیب (آگاهی بر پنهانیهای کیهان)

  85. علم الکتاب (آگاهی از رمزورازها یا سننن الهی نهادینه شده در طبیعت)

  86. علم لدنّی (دانشی که خداوند از دانش خود، بی‌واسطه به برخی پیامبران داده است.)

  87. علی علمٍ (با آگاهی کامل- به عمد)

  88. عمل (در عبارت عملٌ غیرصالح)

  89. غثاءً احوی (در آیه الّذی اخرج المرعی فجعله غثاءً احوی)

  90. فرعون (موضوع آزادی و دموکراسی در قرآن)

  91. فزع الاکبر(= Big Crunch)

  92. فعّالٌ لما یرید (مبحث فعل الهی)

  93. فقر و فحشاء (دو عامل تباهی جوامع که دومی نتیجه اولی است.)

  94. فی الکتاب (= درباره)

  95. قدر (کلیدواژه)

  96. قرآن (= خواندنی- پدیده)

  97. قرآنٌ مبینٌ (کتابٌ مبینٌ را ببینید.)

  98. قرن (نسل مردمانی که میآیند و میمیرند.)

  99. قطّعناهم (موضوع قبائل بنی اسرائیل)

  100. کتاب (بررسی معانی مختلف واژه کتاب)

  101. کتابٌ حفیظٌ (دی. ان. آ.)

  102. کتابٌ مبینٌ (کیهان همچون یک کامپیوتر عظیم ویژه خداوند کار میکند.)

  103. کرسی (عنوانی مجازی برای نشان دادن گستردگی کیهان)

  104. کرّمنا بنی آدم (انسان اشرف مخلوقات نیست!)

  105. کعبین (= دو قوزک پا، موضوع شستن پا در وضو)

  106. لدلوک الشّمس (به هنگام گرایش خورشید به مغرب)

  107. لیعلم الله (= تا خدا بداند)

  108. لیفجر امامه (موضوع آینده‌نگری انسان)

  109. مارجٍ مّن نّار (= حرارت یا گرمای بی‌رنگ و بو، مایه ای که جن از آن آفریده شد.)

  110. ما سکن فی الّیل و الّنهار (چه آفریدگانی شبانگاهان و به هنگامه روز، ساکن اند؟)

  111. ما ملکت ایمانکم، ایمانهم (آنچه که مالک آن شدید یا شدند، تنها شامل کنیز نمیشود.)

  112. متوسّمین (= پژوهشگران)

  113. مزّقتم کلّ ممزّقٍ- مزّقناهم کل ممزّقٍ (موضوع تجزیه بدن انسان پس از مرگ در خاک)

  114. مشارق (= جهان ملکوت یا فرشتگان که همواره شروق است و شب در آن راه ندارد.)

  115. مشرقین و مغربین (موضوع مسکونی بو دن دیگر سیارگان)

  116. معجزین و معاجزین (هماوردخواه، به چالش کشیدن، Challenge)

  117. ملأالأعلی (یکی از بخشهای کیهان در قران)

  118. من فی السّموات (موضوع جهانهای متوازی و متوالی در قرآن)

  119. مواقع النّجوم (اهمیت جایگاه ستارگان برای خداوند)

  120. موسعون (موضوع توسعه روزافزون کیهان)

  121. موسی (موضوع آزادی و دموکراسی در قرآن)

  122. نارالسّموم (مایه ای که جن از آن آفریده شد.)

  123. ناس (= مردم و مردمان، انس)

  124. نأتی الارض (موضوع کم شدن مواد و انرژیهای اطراف زمین)

  125. نبات (موضوع رویش انسان از زمین)

  126. نسخ (موضوع جایگزینی پدیده‌های طبیعی نو به جای پدیده‌های کهن)

  127. نشوز (موضوع نافرمانی مرد از زن و زن از مرد)

  128. نضید ( در و طلعٌ نضیدٌ)

  129. نطوی السّماء (موضوع پایان کار کیهان برای انسان)

  130. نفر (کلیدواژه)

  131. هضیم (در و نخل طلعها هضیم)

  132. هوی (در والنّجم اذا هوی و پیدایش سیاهچالگان)

  133. ولی و ولایت (موضوع: تنها خداوند ولی المؤمنین است.)

  134. یحرّفون الکلم عن مواضعه (تحریف آیات قرآن با تحریف واژگان آن)

  135. یحیی (پیامبر صابئون یا صبّیها و فرزند زکریّا و پسرخاله عیسی مسیح)

  136. ید بیضاء (موضوع طیف کامل نور در قرآن)

  137. یفعل ما یشاء (موضوع فعل الهی)

  138. یلج (کلیدواژه)

  139. یوم (معانی سگانه یوم در قرآن)

  140. یوم الخروج (وصف چگونگی آغاز رستاخیز برای همه آفریدگان)

  141. یوم القیامه (رستاخیز و رسیدگی به عمل‌کرد انس و جن)

  142. یوم تبدل‌الارض (وضعیت عرش و دیگر بخشهای کیهان پس از رستاخیز)


آذان‌الانعام

و من‌ یشرک بالله فقد ضلّ ضلالاً بعیداً(116) ان یدعون من دونه الاّ اناثاً و ان یدعون الاّ شیطاناً مریداً(117) لعنه‌الله و قال لاتّخذنّ من عبادک نصیباً مفروظاً(118) ولاضلّنّهم ولامنّینّهم ولامرنّهم فلیبتّکنّ اذان‌الانعام ولامرنّهم فلیغیّرنّ خلق‌الله…(119) - سورة نساء

ترجمه: و آنکس که به خداوند شرک‌بورزد، پس به‌درستی که در گمراهی بسیاردوری گم‌شده‌است.(116) آنان نمی‌خوانند غیرخدا را مگر چیز‌های بی‌جانی را(نه مانند خداوند که زنده و پایدار است). و نمی‌خوانند مگر شیطانی سرکش را. (117) لعن‌کرد خداوند او(شیطان) را؛ و او گفت حتماً می‌گیرم از بندگانت بهره بی‌کم‌وکاستی را. (118) و حتماً آنان را گمراه‌می‌کنم و حتماً وعده‌های دروغین به آنان می‌دهم؛ و حتماً به‌ آنان دستورمی‌دهم؛ پس باید گوش‌های چهارپایان را ببرند؛ و حتماً به آنان دستورمی‌دهم؛ پس باید تغییر‌دهند آفرینش خدا را… (119)


نظر به اینکه اثبات آذان‌الانعام به عنوان نمادی که خداوند برای مفهوم ژن به کار برده و نیز بررسی نتایج دستکاری در دستگاه آفرینش با ایجاد تغییرات ژنتیکی بحثی مفصل است، پیشنهاد میشود مقاله زیر را مطالعه کنید: آذان الانعام یا ژنها: https://www.academia.edu/7503159


آیه

یک: جمله‌های کتاب‌های مقدس (Verse)

همچنانکه هر بخش از یک سوره را در قرآن آیه میخوانیم، کتاب تورات نیز چنین است و تنها تفاوت این است که مجموعه‌ای از آیات در تورات به جای سوره، سفر گفته میشوند.

دو: معجزه (Miracle)

وَجَعَلْنَا ابْنَ مَرْیَمَ وَأُمَّهُ آیَةً ﴿مؤمنون: ۵۰﴾ و پسر مریم و مادرش را آیتى (معجزه ای) قراردادیم.

وَ لَقَدْ آتَیْنا مُوسى‌ تِسْعَ آیاتٍ بَیِّناتٍ (اسراء: 101) همانا به موسى نُه معجزه‌ روشن دادیم.


سه: نشانه، پدیده (Phenomenon)

سنریهم آیاتنا فی‌الافاق و فی انفسهم حتی یتبیّن لهم انّه‌الحقّ (فصّلت: 53)

ترجمه‌: ما به‌زودی به آنها می‌نمایانیم ‹نشانه‌ها›ی خود را در «طبیعت»(آیات افاقی) و در خودشان(آیات انفسی)، تا اینکه برای آنها روشن‌شود که همانا آن(قرآن) حق است.

نشانه های طبیعی در سوره روم

و من آیاته ان خلقکم من تراب ثمّ اذا انتم بشر تنتشرون(20)

و من آیاته ان خلق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنوا الیها و جعل بینکم موّدّه و رحمه این فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون(21)

و من‌ آیاته ‌خلق‌السّموات‌ والارض ‌و اختلاف‌ السنتکم‌ و الوانکم‌‌ ان ‌‌فی ‌‌ذلک ‌لآیات للعالمین(22)

ترجمه: از نشانه‌های او،‌ آفرینش کیهان و اختلاف‌ زبان‌ها و رنگ‌های پوست شماست، همانا در این تفاوت‌گذاری نشانه‌هایی برای دانشمندان است.

و من آیاته منامکم بالیل و النهار و ابتغاؤکم من فضله ان فی ذلک لآیات لقوم یسمعون(23)

و من آیاته یریکم البرق خوفاً و طمعاً ان فی ذلک لآیات لقوم یعقلون(14)

و من آیاته ان تقوم السّماء و الارض بامره (25)

و من آیاته ان یرسل الریاح مبشّرات و لیذیقکم من رحمته و لتجری الفلک بامره(46)

کنکاش در واژگانی چند پیرامون سفارش قرآن به اندیشیدن و پندگرفتن از نشانه‌های طبیعی:

تفکر در نشانه‌های طبیعی: با عبارتهایی همچون لقوم یتفکرون و لعلهم یتفکرون 17 آیه.

تعقل: با عبارت‌هایی همچون ‹لعلکم تعقلون› و ‹افلاتعقلون› 24 آیه.

تعقل: با عبارت‌هایی همچون ‹لایعقلون› 22 آیه.

جمله‌های این آیه‌ها شرطی و استفهامی است و جملة اثباتی کمتر دارند.

اولوالالباب(خردمندان): با این مفهوم که خردمندان از نشانه‌‌های ما پندمی‌گیرند، 16 آیه.


ابواب السماء

در حالت طبیعی که بده‌بستان میان آسمان و زمین کم است، درهای آسمان که همان سیاهچاله‌ها هستند بسته‌اند و اگر روزی باز شوند، همه چیز را به درون خود می‌کشند، چنانکه در آغاز دوره قیامت چنین خواهدشد. (نبأ: 18 تا 20 ):

یوم ینفخ فی‌الصور فتأتون افواجاً و فتحت السماء فکانت ابواباً و سیرت‌الجبال فکانت سراباً

ترجمه: روزی که در صور دمیده‌شود، پس گروه،‌ گروه می‌آیند. و آسمان گشوده‌شود، پس آن را درهایی خواهد بود. و کوه‌ها سرنگون‌شوند پس سرابی خواهندبود.

و در مورد وقایع پیش از قیامت می‌فرماید:

ولو فتحنا علیهم باباً من‌السماء فظلّوا فیه یعرجون لقالوا انما سکّرت ابصارنا بل نحن قوم مسحورون (حجر: 14و15)

ترجمه: اگر دری از آسمان برروی آنان می‌گشودیم، پس همواره در آن بالامی‌رفتند. هراینه می‌گفتند همانا که دیدگان ما بسته و چشم بندشده‌ایم،‌ بلکه ما قومی جادوشدگانیم.


این آیه نظر دانشمندان در مورد افق رویداد را برای ما تداعی‌می‌کند: «لبه افق رویداد جایی است که فضانورد شجاعی که در آنجا گرفتارشده‌، تا ابد بی‌حرکت به نظرمی‌رسد. در واقع رفتن فضانورد به سمت مرکز دارای هیج حرکتی نیست وماندن آرام و متعالی روی لبة افق رویداد، نیز دارای هیچ سکونی نیست… و از عجایب دنیا اینکه تنها جایی که نه در رفتن حرکت هست؛ و نه در ماندن سکون، همان لبه افق رویداد است( ماهنامة فضا ـ دی و بهمن 1370) زیرا به عالم پنهان پیوسته است؛ و در اصل دروازه عالم بالاستی. برگرفته از ابواب السماء یا سیاهچالگان در قرآن

اثنتاعشرة عینا (بنی اسرائیل را ببینید)


احزاب

معنای «احزاب» در کل قرآن و بویژه در سوره احزاب، گروههای خاصّی از مردم (قوم)است. جالب توجه اینجاست که خداوند در قرآن کریم، واژه «قوم» را که مفرد است، 62 بار به کار برده؛ ولی هیچ‌گاه جمع آن یعنی واژه «اقوام» را به کار نبرده و به جای آن واژه «احزاب» را به کار برده است؛ مانند آیات پنج، سی، و سی و یک سوره غافر.


احضرت الانفس الشّح

نظر به اینکه معنای واژه شحّ، زیاده خواهی است، پس معنای این عبارت قرآنی، "همه حق را به خود دادن" و «همه چیز را برای خود خواستن» است.

و ان امرأه خافت من بعلها نشوزا او اعراضاً فلاجناح علیهما ان یصلحا بینهما صلحاً و الصّلح خیر و احضرت الانفس الشّحّ و ان تحسنوا و تتّقوا فان الله کان بما تعملون خبیراً(نساء:128)

و اگر زنی واهمه دارد که نکند شوهرش سرکش شود و یا از او دوری گزیند، پس بر آنان گناهی نیست که با یکدیگر سازش کنند و سازش بهتر است از اینکه همه حق را به خودتان بدهید و همه چیز را برای خود بخواهید. زیرا طبیعتاً هرکس مایل است همه حق را به خود بدهد (و احضرت الانفس الشّح)، بلکه بهتر آن است که حقی هم برای طرف مقابل بخواهید و مشکلات او را نیز درنظر بگیرید.

نکته جالب توجه در این آیه این است که معمولاً همه فکر میکنند که نشوز یعنی نافرمانی و سرپیچی تنها مربوط به زن است و مرد در این زمینه دارای حق است و حال آنکه خداوند در این آیه به گونه ای سخن گفته که مردها نیز ممکن است ناشز باشند و از رعایت حقوق زنان سرپیچی کنند. (برگرفته از شرایط بسیار سخت چند همسری در قرآن)


اخت هارون

قرآن کریم این عبارت را در مورد رسولانی بسیار و درباره مخالفان با جهاد در زمان حضرت رسول اکرم، در همان راستایی به کار برده که برای حضرت مریم نیز به کار برده است و هیچکس هم ایرادی بر آنهمه آیات نگرفته؛ ولی چون در این آیه برای حضرت مریم که زن هست، به جای واژه اخو و اخا، واژه اخت به کار رفته، موجب پرسش و تعبیرهای عجیب و غریب شده است.

خداوند در آیات 106 و124 و 142 و161 سوره الشّعراء، این جمله را به ترتیب برای حضرات نوح، هود، صالح، و لوط به کار برده است:

اذ قال لهم اخوهم … الاتتّقون. (آن هنگام که برادرشان … به آن‌ها گفت: آیا از خداوند پروا نمیکنید؟) در همه این آیات، آیا منظور از برادرشان، برادر حقیقی آنهاست یا اینکه منظور این است که این رسولان همقوم، همطایفه، و همتبار آن‌ مردمان بوده اند؟

مسلّم است که همه رسولان از قوم خودشان و برای قوم خود برگزیده میشدند و به همین دلیل قرآن کریم عنوان برادر به معنای همقوم و همتبار را برگزیده است تا بگوید با اینکه از خودشان بود، و مانند برادر به خوبی او را میشناختند، به سخنش گوش فرانمیدادند، چه رسد به اینکه از قوم دیگری برای آنان رسولی میفرستادیم!!

در آیه‌ 28 سوره مریم که در آن «یا اخت هارون» آمده، متولیان و مبلّغان دین یهود، که همزمان با حضرت مریم میزیسته اند، با دیدن نوزادی در آغوشش، خطاب به وی میگویند ای که از قوم هارونی! (ای همقوم هارون نبی!) و اصل و نسبت به هارون پاک و معصوم میرسد! تو چرا چنین گناهی را مرتکب شده ای؟!!

حال ببینیم قرآن کریم، با به کارگیری این عبارت کوتاه، کدام حقیقت تاریخی را بیان داشته که با وجود اینکه همه ادیان در آن سهیم بوده اند، ولی هیچیک از پیروان این ادیان تاکنون از آن آگاهی نداشته اند، و تنها قرآن کریم بوده است که از این رمز پرده برداری کرده است:

متولّیان و مبلّغان دین یهود در زمان ولادت حضرت مسیح میدانستند که حضرت مریم علیها سلام، اصل و نسبش به هارون میرسیده است!

و این در حالی است که هم مسیحیان و هم مسلمانان تا کنون از این موضوع مهم غافل بوده اند! و قرآن کریم، با این عبارت کوتاه، حقیقتی از حقایق تاریخ پیامبران را آشکار، و تصورات نادرست پیروان ادیان ابراهیمی و پژوهشگران را اصلاح کرده است!

برگرفته از: شرحی بر «یا اخت هارون» در قرآن

ارذل العمر

والله خلقکم ثمّ یتوفّیکم و منکم من یردّ الی ارذل العمر لکی لایعلم بعد علمٍ شیئاً (نحل: 70)

ترجمه: و خداوند آفرید شما را. سپس میمیراند شما را. و از شما کسی برمیگردد به پست ترین مرحله عمر خود، به گونه‌ای که نمیداند (به یاد نمیآورد) چیزی را پس از دانستنی.

بنابراین آیه، حالتی که یک شخص پیروفرتوت چیزی را به یاد نمیآورد، از نظر قرآن بی ارزش ترین مرحله عمر اوست؛ که از نظر علمی به آن آلزایمر گویند. این حالت از دیرباز، در میان عامّه فارسی زبانان به خرفتی، و در میان خاصّه، به سفاهت عقل مشهور بوده است.


ارض

«ارض» در آیات قرآن دارای چهار معناست؛ که با فهمیدن آیه، میتوان به یکی از آنها پی برد:

یک: زمین (مانند شخم زدن زمین)

دو: سرزمین (مانند: ارض التی بارکنا فیها)

سه: کره زمین از منظومه شمسی

چهار: کل اجرام آسمانی (جهان پیدا) در همه آیاتی که سموات والارض دارند.


ارضین السّبع (به سبع سموات بازگشت شود.)


ازواجاً ثلاثة

جفتهای سگانه در روز رستاخیز، بر مبنای تلفیق آیاتی از سوره های الرحمن و الواقعه

اسباب السّماء

و قال فرعون یا هامان ابن لی صرحاً لعلّی ابلغ‌الاسباب(36) اسباب‌السموات فاطّلع الی اله موسی و انّی لاظنّه کاذباً(غافر: 37)

ترجمه: و فرعون گفت ای ‹هامان› برای من بناکن بنایی بلند، بلکه دست‌یابم به وسیله. وسیله آسمان‌ها. پس آگاهی‌یابم به‌ خدای موسی و همانا من گمان می‌برم او دروغگوست.

تصورنشود که فرعون میخواسته موسی را دست بیاندازد و به سخره بگیرد بلکه با دقت در واژه‌های قرآن متوجه می‌شویم که آن بنای بلندی که در نظر فرعون بوده، بنایی مناسب برای ساخت یک رصدخانه بوده؛ همان گونه که دانشمندان برای ساختن رصدخانه، به دنبال بلندترین جای زمین می‌گردند. بنابراین فرعون برای حقیقتیابی دستور به ساخت رصدخانه داده بوده تا ببیند میتواند از راه کیهانشناسی به خدای موسی آگاهی یابد یا نه.

البته چون بدون تلسکوپ رصدکردن سخت است اسباب السماء معنای تلسکوپ هم میدهد.

این آیه یک مشابه هم دارد: فاوقد لی یا هامان علی الطین فاجعل لی صرحا لعلی اطلع الی اله موسی و انی لاظنه من الکاذبین(قصص: 38) ای هامان برای من بر گل آتش بیفروز. پس برایم بنای بلندی قرارده. باشد که به خدای موسی آگاهی یابم و همانا که من گمان میبرم او از دروغگویان است.(منظور از گداختن بر گل(و نه گل را گداختن) اگر نکته های علمی دیگری در بر نداشته باشد دستکم آجرپزی برای ساخت رصدخانه بوده است.

به احتمال زیاد آنجا که خداوند میفرماید دمرنا ماکان یصنع فرعون و قومه و ماکانوا یعرشون(اعراف:37) نیز اشاره به رصدخانه داشته باشد: فروانداختیم آنچه را که فرعون و قومش ساخته بودند و بالا نرفتند(به بالا دست نیافتند).

ام لهم ملک‌السّموات‌والارض و مابینهما فلیرتقوا فی‌الاسباب(ص: 10)

اسباب› در آیه بالا(فلیرتقوا فی‌الاسباب یعنی پس باید بالا روند در اسباب)، منظور ‹سفینة فضائی› یا ‹فضاپیما› است. زیرا فی نشان از چیزی دارد که در آن مینشینند و بالا میروند.


افک

در زبان عربی به خبری که همراه با دروغی بزرگ و تهمت باشد، افک میگویند. اگر در آیه‌ای به عنوان اسم و صفت آمده باشد، به معنای دروغین و غیرحقیقی است؛ و اگر به عنوان فعل آمده باشد، به معنای غیرحقیقی بودن، دروغ پردازی همراه با افتراء، انکار کردن حق، و جلوه دادن ناحق به عنوان حق است.

در آیه هفتم سوره جاثیه واژه افّاک (صیغه مبالغه افک) آمده است؛ و در آیه بعد، خداوند افّاک را تعریف میکند: کسی که آیات الهی را که بر او خوانده شده میشنود؛ ولی مستکبرانه از کنار آن رد می‌شود، گویی که هرگز نشنیده است!! (مبارزه منفی با قرآن)

افک در آیات مشهور به آیات افک، همان دروغها و تهمتهایی است که برخی از منافقین با دادن نسبتهای ناروا به عایشه، و به منظور ریختن آبروی رسول اکرم (ص) از خود جعل کرده بودند.

واژه افک قرآنی معادل fake انگلیسی است. در زبان انگلیسی نیز به خبرها و چیزهایی فیک میگویند که جعلی یا بی‌اساس باشند.


اکل المال بینکم بالباطل

ولاتأکلوا اموالکم بینکم بالباطل و تدلوا بها الی الحکّام لتأکلوا فریقاً من اموال الناس بالاثم و انتم تعلمون. (بقره: 188)

ترجمه: و مخورید داراییهایتان را میان خود به بیهودگی و مرسانید آن را به حکّام تا بخورید بخشی از داراییهای مردم را به ناحق و(درحالی که) شما آگاهانه انجامش میدهید.

شرح و تفسیر لازم نیست تنها بسنده است تا واژه های کلیدی این آیه را درست درک کنیم:

بیهودگی

چه چیزی بیهوده و باطل است؟ اگر کسی طبق شرع و حق داراییهایی را به دست آورد و از آنها بهره برداری کند، کار باطل و بیهوده ای نکرده است. پس هنگامی این بیهودگی نمایان میشود که چرخه مال اندوزی نادرست و ناحق باشد.

حکّام

چه کسانی مصداق حکّام هستند؟ حکّام جمع حاکم است و حاکم کسی است که اهرمهایی را در دست، و یا بر اموالی که مال خودش نیست، تسلط دارد؛ ولی بدون اجازه، مشورت و خواست او نیز امکان بهره برداری از آنها نیست؛ مانند مدیران نهادهای اقتصادی همچون بانکنها.

مرسانید

نمیگوید ندهید میگوید مرسانید. خداوند روی نکته مهمی دست گذاشته؛ یعنی ممکن است رشوه را مستقیما به کسی ندهید، ولی بخواهید به طریقی به او برسانید.

بخورید

میگوید شما مرسانید اموالتان را به حاکمان یعنی رشوه ندهید به کسانی که آن اهرمهای مالی و اداری را در دست دارند؛ بعد میفرماید تا بخورید(یعنی هم حاکمان و هم شما با هم) بخشی از اموال مردم را. یعنی نمیگوید اموالتان را مرسانید به حاکمان تا از اموال شما بخورند؛ بلکه میگوید رشوه ندهید تا با هم بخشی از اموال مردم را نخورید!! جلَ الخالق!!

به ناحق

یعنی نه بر طبق موازین قانون و شرع، بلکه همراه با گناه و دور زدن محملهای قانونی و شرعی که امروزه با عنوان رانت و رانت خواری از آن یاد میشود. (برگرفته از رانت خواری در قرآن)


الرّحمن (واژه قرآن را ببینید.)


الم تر

الم تر در آیاتی همچون الم تر ان الله یعلم ما فی السّموت و ما فی الارض بدین معناست:

«آیا هیچگاه متوجه نشده ای؟».


امانت و خیانت

الف- مفهوم امانت و امانتداری در قرآن:

    انجام دادن وظیفه و تکلیف به هر شکلی از سوی هر شخصی- گروهی یا حکومتی

    دانستن ارزش نعمتها و هرآنچه خداوند به ما داده و به ما سپرده و بهره برداری درست از آنچه نزد ماست.

    شناختن ارزش موقعیتها- مقامها- امکانات و هرآنچه که بر آن حاکمیت وسلطه داریم و استفاده بهینه از آنها در جهت رشد و تعالی انسانیت.

ب- مفهوم خیانت در قرآن

هرگاه شخصی یا حکومتی هرچند یکی از موارد سگانه مفهوم امانتداری در قرآن را نادیده انگارد یا بدانها توجه بسنده ای نداشته باشد خیانت کرده است.(برگرفته از امانت و خیانت در قرآن)


امّ الکتاب (کتاب المبین را ببینید.)


امام المبین (کتاب المبین را ببینید.)


امر (کلیدواژه)

إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهَارَ یَطْلُبُهُ حَثِیثًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ وَالنُّجُومَ مُسَخَّرَاتٍ بِأَمْرِهِ ۗ أَلَا لَهُ الْخَلْقُ وَالْأَمْرُ (اعراف: 54)

همانا پروردگار شما خداوندى است که در شش دوران، کیهان را آفرید و سپس بر عرش مستولى شد. او روز را به وسیله‌ شب که به سرعت آن را دنبال مى‌کند، مى‌پوشاند و خورشید و ماه وستارگان، محکوم به امر او هستند. هان! که خلق و امر مختصّ اوست!

کاربرد واژه امر در آیات مختلف قرآن به چهار معناست؛ اگر فعل باشد، به معنای دستور انجام کاری را به کسی دادن؛ و اگر اسم باشد، به معنای دستور و کار؛ چنانکه هر سه معنا را در زبان فارسی نیز به کار میبریم؛ ولی در آیه بالا به معنای اصول و سنّتهای الهی حاکم بر کیهان و طبیعت، و به تعبیری دیگر، قوانین طبیعی و علّت و معلولی حاکم بر طبیعت، از جمله انسانهاست.


ممکن است مفسّرینی که از چندوچون مکانیزمهای طبیعی و کیهانی آگاهی کافی ندارند، ترجمه و تفسیر کنند که خورشید و ماه و ستارگان که نام برده شده اند، زیر فرمان خداوندند؛ ولی باید بدانند که خداوند به پدیده‌های کیهانی و طبیعی خود، مستقیماً امر و نهی نمیکند، بلکه اصولی را بر آن‌ها حاکم کرده است که آفریدگان از آن اصول پیروی میکنند؛ و خداوند عنوان امر را به آن داده است.

ماه و خورشید و ستارگان مجبورند از اصولی پیروی کنند که بر کیهان حاکم است و گریزی از آن ندارند؛ ولی از آنجا که انسان اختیارش دست خودش هست، کسی او را مجبور نمیکند که از قوانین طبیعی و اجتماعی حاکم بر او و جامعه پیروی کند. پس هنگامی که از آن اصول و قوانین سرپیجی، یا در رعایتشان کوتاهی کند، به طور خودکار، نتیجه سرپیچی یا کوتاهی خود را میبیند.

ولی متأسّفانه بسیاری کسان که از مکانیزمهای علت و معلولی حاکم بر کیهان آگاهی ندارند، اگر مثلاً فرزندی به دنیا بیاورند که ناقص باشد، آن را به خداوند نسبت میدهند؛ در صورتی که این موضوع ربطی به فعل یا مشیّت الهی پیدا نمیکند؛ بلکه این امر الهی ست؛ زیرا خداوند جز در موارد ویژه دخالتی در ریزه کاریهای زندگی ما ندارد؛ و این تنها خود ما هستیم که باید مراقب کارهای ریزودرشت، و نیک و بد خویش باشیم. فعل الهی را ببینید.


امرٌ جامع = کاری اصلی، مهم، و فراگیر (آیه 62 سوره نور)


امرٍ مریج

بل کذّبوا بالحقّ لمّا جاءهم فهم فی امرٍ مریج (ق: 5)

مریج از ریشه ثلاثی مرج است. از این ریشه هم در زبان عرب و هم در قرآن، واژگان بسیار کمی به کار رفته و میرود. در قرآن کریم، واژگانی که از ریشه مرج مشتق شده باشند را تنها در عبارتهایی که همگی در سوره الرحمن آمده اند، میتوان یافت:

مارجٍ من نار (15) مرج البحرین یلتقیان (19) اللؤلؤ و المرجان (22) الیاقوت و المرجان (58)

از آنجا که در فرهنگهای موثق عربی، ممراج صفت کسی است که کارهای خود را محکم و استوار انجام نمیدهد (آنارشیست یا هرج و مرج طلب)، بهترین معنا برای مریج که صیغه مبالغه است را، میتوان بسیار سست بنیان ترجمه کرد؛ که بخش دوم آیه چنین میشود:

پس آنان هستند در کاری بسیار سست بنیان.

در بررسی بیشتر ترجمه‌هایی که از واژه مریج صورت گرفته، تنها ترجمه آیت الله مشکینی به این معنا نزدیک است: پس آن‌ها در کاری آشفته اند. بقیه ترجمه‌ها اشکالهای اساسی دارند و با توضیح خواسته اند آیه را جمع و جور کنند.


امة وسطاً

امة وسطاً (جامعه ای که طبقه بالا و پایینش کم اند و مردم بیشتر در وسط قرار دارند و میانه رو هستند زیرا پیرو رسول میانه روی هستند.) از نشانه های مهم جوامع الهی است و نبود چنین حالتی نشانه الهی نبودن آن جامعه است.

ترجمه آیه 143 سوره بقره که تنها آیه ای است در این زمینه:

"و بدین ترتیب شما را امتی میانه قرار دادیم تا باشید گواهی بر مردم (آیندگان) و رسول نیز گواهی است بر شما (که با شما زندگی میکند). و ما قرار ندادیم قبله ای را که بر آن بودی مگر اینکه بدانیم (مشخص سازیم) کسی که از رسول پیروی میکند از کسی که به پس میرود.(پسرفت دارد زیرا راه رسول را نرفته) هرچند پیروی از راه رسول زحمت بسیاری دارد و سنگین است مگر برای آنانکه خداوند هدایتشان کرده است. و خداوند قصد ندارد که ایمانتان را تباه سازد. همانا که خداوند نسبت به مردم بسیار رأفت دارد و بسیار مهربان است".

در این آیه خیلی روشن در مورد امت اسلامی واقعی(وسط) روشنگری کرده و راه نشان داده و حتا چاه را هم نمایانده تا حجت را بر همگان تمام کند. و نیز یاداورمان شده است که رفتن راه رسول و رسیدن به جامعه الهی مورد نظر ما سخت است و هزینه دارد؛ ولی اگر ایمان واقعی داشته باشید و بر اساس ایمانتان هدایت یافته باشید بر مشکلات نیز فائق خواهید آمد و موفق به ساخت جامعه الهی مورد نظر من خواهید شد.

چاهی را هم که خداوند در این آیه نمایانده پسرفت است. نشانه پسرفت یک جامعه توسعه فقر و فحشاء است. چنانکه در آیه 268 سوره بقره یاداورمان شده است:

الشیطان یعدکم الفقر و یأمرکم بالفحشاء والله یعدکم المغفره منه و فضلا والله واسع علیم.

شیطان به شما نوید فقر و شما را به انجام فحشاء فرمان میدهد. و خداوند نوید آمرزشی و فضلی به شما میدهد و خداوند توسعه دهنده بسیار دانایی است. برگرفته از معیار جامعه شیطانی در قرآن


امّن یّجیب

موضوع، آیه‌ ای از قرآن مشهور به امن یجیب است که بخش اول آیه 62 سوره نمل است؛ و بسیاری مردمان نمیدانند که معنای درست آن چیست.

ریشه فهم این عبارت، در بخش دوم آیه 59 نهفته است: أالله خیرٌ امّا یشرکون؟ «آیا خداوند بهتر است یا آنچه که به او شرک میآورند»؟

آیات 60 تا64 یعنی پنج آیه با عبارت أمن (یا کسی که...- یا آنکه...) آغاز می‌شود؛ و با این پرسش که، أ اله غیرالله؟…(آیا جز الله الهی وجود دارد؟) پایان مییابد، بدین ترتیب:

آیه 60: یا کسی که آفرید…

آیه 61: یا کسی که قرارداد...

آیه 62 یا کسی که اجابت میکند دعای درمانده را آنگاه که بخواندش و بدی را برمیاندازد. (أمن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السّوء)

آیه 63: یا کسی که هدایت میکند شما را…

آیه 64: یا کسی که آفرینش را آغاز میکند و سپس برمیگرداندش...

با این مقدمه و روشن شدن معنای امّن، حال میخواهیم بدانیم چگونه یک جمله پرسشی میتواند دعایی برای شفا تلقّی شود؟ ما که چیزی را از خداوند درخواست نکرده ایم، چگونه میخواهیم نتیجه بگیریم؟ تنها توجیه، میتواند این باشد که:

ما تبرکاً چنین کاری را میکنیم و خدا خودش میداند که مراد و منظور ما شفای مریضمان است.

اگر هم چنین فرضی درست باشد، دستکم باید معنای آیه را بدانیم و پس از آن، آیه را مصادره به مطلوب کنیم!


انزل لکم من الانعام ثمانیة ازواج

خلقکم من نفس واحده‌ ثم‌ جعل منها زوجها و انزل لکم من‌الانعام ثمانیة ازواج یخلقکم فی بطون امهاتکم‌خلقاً من بعدخلق فی ظلمات ‌ثلاث ذلکم‌الله ربکم له‌الملک لااله ‌الّاهو فانّی ‌تصرفون (زمر:6)


با توجه به معنای انعام که زیر عنوان انعام آمده است، پیرامون این نکته که چرا خداوند واژة انزل را به‌کاربرده‌است، می‌توان گفت مایه زندگانی، یعنی کروموزومهای جانداران از جمله انسان، از فضای کیهانی وارد زمین شده که خداوند واژه فروفرستاد را به کاربرده است. این دیدگاه بر پایه برخی نظریه‌های معتبر علمی که می‌گویند عناصر تشکیل‌دهنده حیات ممکن است توسط دنباله‌دارها به زمین آورده‌شده‌باشد، پذیرفتنی است.

پس از گذشت چندین سال، به تازگی دانشمندان به شواهد تازه‌ای درست یافته‌اند که این نظریه را تقویت می‌کند که "بذر"حیات را اجرام فضایی در کره زمین کاشته‌اند.

کاوشگر روزتا که از پانزدهم مرداد ۱۳۹۳(اوت 2014) در مدار دنباله‌دار ۶۷پی قرارگرفته است، اسید آمینه گلایسین و نیز عنصر فسفر را در هاله غبار اطراف این دنباله دار یافته است. در این تحقیق آمده که پیدا شدن گلایسین و فسفر، این نظر را تقویت می‌کند که این دنباله‌دارها بوده‌اند که مولکول‌های اصلی پیش‌نیاز حیات در منظومه شمسی و بویژه کره زمین را منتقل کرده‌اند.

اسیدهای آمینه مواد سازنده پروتئین‌ها هستند و فسفر در ساختار دی‌ان‌ای، غشاء سلول، عضلات، استخوان‌ها و اعصاب نقشی بسیار حیاتی دارد. (درست ویژگی کروموزمهای درشت یا جاینت کروموزومها یعنی این گونه کروموزومها سرشار از اسیدهای آمینه هستند که قرآن کریم زیر عنوان هشت جفت انعام، از آنها برای باروری زمین یادکرده و یاداورمان شده که از فضای کیهانی وارد زمین شده اند.) برگرفته از تأیید علمی منشأ حیات در قرآن


انعام

خداوند متعال در آغاز سورة نحل انعام(چهارپایان) را در چهار گروه به ما معرفی میکند. با توجه به این تقسیم بندی، متوجه می‌شویم که ترجمه انعام به دام (Cattle) کاملاً نادرست است و باید تمام ترجمه‌های قرآن به زبانهای فارسی و انگلیسی اصلاح شوند:

چهارپایان به معنای دام؛

چهارپایان برای سوارکاری و جابجایی اشخاص؛

چهارپایان باربر و بارکش؛

چهارپایانی که آنها را نمی‌شناسید.

خداوند در آیه 61 سورة واقعه نیز یاداورمان شده‌است: و ننشئکم فی ما لاتعلمون. شما را در آنچه که نمی‌شناسید نشوونمامی‌دهیم یا بارورمی‌سازیم.

با برابرگذاری دو آیه بالا نتیجه میگیریم چهارپایانی را که نمیشناسیم مربوط به باروری ما میشوند.


سه مورد اول را شاید بچه های روستا بهتر از ما بشناسند. پس باید در فهم مورد چهارم که نه تنها بزرگان شهرها بلکه قرآن خوانان و قرآن پژوهان و مترجمین قرآن نمیشناسند بکوشیم.

دو آیه ‌بنیادین پیرامون مراحل جنینی انسان و جن در قرآن وجود دارد:

خلقکم من نفس واحده‌ ثم‌ جعل منها زوجها و انزل لکم من‌الانعام ثمانیة ازواج یخلقکم فی بطون امهاتکم‌خلقاً من بعدخلق فی ظلمات ‌ثلاث ذلکم‌الله ربکم له‌الملک لااله ‌الّاهو فانّی ‌تصرفون (زمر:6)


ترجمة: آفرید شما را از جانی یگانه، سپس قرارداد از خود آن، جفتش را. و فروفرستاد برای شما از چهارپایان، هشت جفت. می‌آفریند شما را در شکم‌های مادرانتان آفرینشی پس از آفرینشی، در تاریکی‌های سه‌گانه. آن است خداوندی که پرورندة شماست. از آن اوست هستی. نیست خدایی جز او. پس به کجا می‌روید؟(دست به دامان که می‌شوید؟)

فاطرالسموات والارض جعل لکم من انفسکم ازواجا و من الانعام ازواجا یذرؤکم فیه لیس کمثله شیء و هوالسمیع‌البصیر(شوری: 11)

ترجمه: شکافنده کیهان(که با شکفتن، کیهان را ایجادکرده)، قرارداد برای شما از خودهاتان، جفت‌هایی؛ و از چهارپایان، جفت‌هایی؛ بارورمی‌سازد شما را در آن (چهارپایان). نیست همانند او چیزی؛ و او بسیارشنوای بسیاربیناست.

اگر در این دو آیه تدبر کنیم و پشت ظاهر آنها را بتوانیم ببینیم به نکته های بسیارمهمی پی خواهیم برد. اولین نکته این است که این «انعام»، همان انعام سورة «انعام» به معنای ‹شتروگاووگوسفندوبز› نیست؛ بلکه موجودی است که چهار دست‌‌وپا دارد و خداوند با این نمادسازی و نامگذاری می‌خواهد ذهن ما را متوجه و منعطف به موضوعی کند.

از آنجا که موضوع جنینی است و وابسته به رشد مراحل جنین است پس باید بیندیشیم که چه چیزی چهار دست و پا دارد و به جنین مربوط میشود. در نتیجه متوجه میشویم که تنها کروموزوم است که تصویر تشریحی آن به صورت دو بازوی بلند(Long arms) یا پاها، و دو بازوی کوتاه(Short arms) یا دستها، و یک بخش مرکزی(Centromer) است.

درست مانند انعام حقیقی که چهار دست‌وپا دارند و این معنی با دیگر واژه‌ها و معنای کلی این آیه‌ها نیز همخوانی دارد و مانند ترجمه‌های قرآن نیست که دامها یا هر گونه چهارپایی، هیچ‌جای منطقی در این دو آیه و نیز در مراحل جنینی ما ندارند.

خداوند میفرماید شما را در انعام (کروموزوم) کشت می‌دهیم و بارورمی‌سازیم؛ همان‌گونه که دانشمندان نطفه را از طریق تکثیر و تقسیم سلولی کروموزومها در درون لوله آزمایش کشت‌می‌دهند و بارورمی‌سازند؛ قرآن کریم چه واژة نیکو و مناسبی در این زمینه برگزیده‌است: «ذرء» و چه جمله نیکوتری: «یذرؤکم فیه».

از سوی دیگر خداوند هیچ‌گاه ریشة ‹ذرء› را که معنی ‹کشت‌دادن› و تکثیر سلولی برای آفرینش اولیه انس و جن و بازسازی بدن آنها در روز جزاست، برای افزایش جمعیت آنان به‌کارنبرده‌است. بلکه برای این منظور ریشة ‹کثر› را به‌کار‌گرفته، چنانکه می‌فرماید:

یا معشرالجن قداستکثرتم من الانس(انعام: 128)

و اذکروا اذا کنتم قلیلاً فکثرکم(اعراف: 86)

بنابراین معنی‌کردن ‹افزایش می‌دهیم شما را› که ترجمه یکثرکم است به جای ‹یذرؤکم فیه› مصداقی از منحرف‌ کردن کلام خداوند از معنای اصلی آن(یحرفون الکلم عن مواضعه) است.

برای آگاهی از اثبات علمی این موضوع که با دستاوردهای دانش روز صورت گرفته، لازم است مقاله چهارپایان ویژه قرآنی یا کروموزومها مطالعه شود.


اوتاد

در قرآن سه بار از اوتاد یادشده، که مترجمین هریک را به گونه‌ای ترجمه کرده اند: ‹میخ›، ‹قدرت›، ‹قدرت و سپاه›، ‹عماد و نگهبان›

و فرعون ذوالاوتاد(ص: 12، فجر: 10)

الم نجعل‌الارض مهاداً و الجبال اوتاداً(نبأ: 6 و 7)


برای درک درست این واژة قرآنی به المنجد بازمی‌گردیم:

فعل: وتّد رجله فی‌الارض ای ثبّتها

ترجمه: ثابت نگاه‌داشت پایش را در زمین یا ثابت‌قدم ماند.

اسم: ما رزّ فی‌الحائط او الارض

ترجمه: آنچه که در دیوار یا زمین فرومی‌رود.

اوتادالارض: جبالها. اوتاد الفم: اسنانها

ترجمه: اوتاد زمین کوهها هستند. اوتاد دهان دندان‌ها هستند.

الهنیّه‌النّاشره فی مقدّم الاذن کالثّلول

ترجمه: بلندی برامده در جلو گوش، مانند زگیل

با بهره‌برداری از المنجد، ‹وتد› (‹اوتاد› جمع) به چیزی می‌گویند که دارای این سه ویژگی باشد:

1 ـ موجب استحکام و پیوند شود،‌ همچون ‹بست› و ‹میخ›.

2 ـ نسبت به پیرامونش برامده، برجسته، و ریشه در چیزی داشته‌باشد.

3 ـ شکلش مانند هرم یا کوهان شتر باشد. چنانکه زگیل و برجستگی جلو گوش نیز چنین‌اند.


قرآن کریم هر سه ویژگی را در این آیه آورده: والجبال اوتاداً و کوهها را اوتاد قرارداد.

سؤال: آیا کوه‌ها این سه ویژگی دارند؟ یقیناً چنین است.

سؤال دوم: ‹فرعون دارای اوتاد› یعنی چه؟ مگر او کوه یا چیزی شبیه به کوه داشته که قرآن کریم با این ویژگی منحصر به فرد از او یادکرده؟

پاسخ: آری او به عنوان مالک سازه هایی مانند کوه و با ویژگی‌هایی که برای کوه آمد شناخته شده بود و قرآن کریم بر این مالکیت صحه گذاشته است: هرم‌های سگانه مصر.

(برگرفته از: معنای عبارت فرعون ذی الاوتاد)


اهل الذّکر

و ما ارسلنا من قبلک الّا رجالاً نوحی الیهم فاسألوا اهل الذّکر ان کنتم لاتعلمون (نحل: 43)

ترجمه: و نفرستادیم پیش از تو مگر مردانی را که به آنان وحی میکردیم. پس اگر نمیدانستید از تاریخدانان بپرسید.

قرآن کریم که همه چیز را به گونه‌ اصلی و در بسیاری موارد نمادین بیان کرده، واژه تاریخدانان را با عنوان اهل الذّکر بیان کرده و شناسانده است. (برگرفته از: منظور از «اهل الذّکر» در قرآن)


ایّد

در قرآن کریم این واژه در برخی آیات آمده که متأسفانه مترجمین قرآن آن را با معنایی که در زبان فارسی رایج، و معادل Confirm انگلیسی است، ترجمه کرده‌اند؛ و این در حالی است که این معنا در قرآن کاربردی ندارد. در جست‌و‌جویی که در فرهنگهای عربی انجام دادم، متوجه شدم بهترین ترجمه برای این واژه، منزلت و برتری داد است؛ در آیاتی همچون بقره: 87 و253 و مائده: 110


بالنّجم هم یهتدون

یک عرب بیابانگرد این آیه را به گونه ای میفهمد که شایسته درک و فهم اوست. ولی خداوند تنها برای مسائل و موضوعهایی که مردم عادی میدانند آیه نازل نمیکند بلکه در پس آنها موارد دیگری را نیز در نظر دارد. این موضوع را از جوانی در باره این آیه میدانستم ولی دلیلی عینی و علمی برای آن نداشتم، تا امروز(جمعه ـ 1/8/83) که از کانال پنج تلویزیون فیلمی مستند زیر عنوان ‹مستند پنج› در مورد سیاهچالگان پخش می‌شد. در بخشی از این فیلم آمده‌بود: ‹از آنجا که سیاهچاله‌ها از مرگ ستارگان به‌وجود‌می‌آیند، پس در طول عمر کیهان بایستی میلیون‌ها سیاه‌چاله به‌وجود‌آمده باشد؛ ولی ما جز تعداد انگشت‌شماری از آنها را نمی‌یابیم. زیرا نوری از خود بروز نمی‌دهند تا دیده‌شوند… ›

سپس یک کیهان‌شناس با چراغ‌قوه‌ای که در دست داشت، نور آن را بر چیزهایی که در تاریکی نسبی قرارداشتند افکند؛ در این حالت برخی چیزهایی که نور اندکی داشتند، و نیز یک حفرة سیاه نمایان شدند. وی ادامه‌داد که: ‹روش یافتن سیاه‌چاله نیز همین است. اگر ستاره‌ای مانند این چراغ‌قوه‌ در حالتی قرارگیرد که نور آن به سیاه‌چاله‌ای تابانده‌شود، آن سیاهچاله نمایان می‌شود. بدین ترتیب بود که راه یافتن سیاهچاله را پیداکردیم؛ و با تلسکوپی قوی پس از هشت سال توانستیم از این راه، سیاهچاله‌ای را بیابیم. پس، ستاره است که سیاهچاله را می‌نمایاند.›.

البته راه‌یابی یک کیهان‌‌شناس، تنها به یافتن سیاه‌چاله پایان نمی‌یابد؛ بلکه او باید بیندیشد که چگونه ستاره می‌تواند او را در موارد دیگر رهنمون ‌شود. آیات قرآن کریم کاربردهای فراوان دارند و هرکس باید بتواند بر حسب پیشه،‌ هنر، ذوق، اندیشه، و دانش خود بیشترین بهره‌ها را از آیات قرآنی ببرد. (برگرفته از روش یافتن سیاهچاله)


بحر المسجور

این واژه مرکب که مانند ‹کرسی› تنها یک بار در قرآن آمده و خداوند درقالب یک آیه دو واژه‌ای به آن سوگند یاد کرده، مفسران برداشت‌های مختلفی از آن داشته‌اند (برخی معنای ‹پر، مالامال،‌ متلاطم› و برخی دیگر معنای ‹برافروخته، شعله‌ور، گداخته›)، و به نتیجه‌ ای مطلوب، پسندیده و قابل پذیرشی درباره آن نرسیده‌اند.

به نظر می‌رسد بهترین درک از این واژه کیهان‌شناسانه قرآن، آن باشد که خداوند با واژه ‹کرسی›، ‹گسترگی› یا کمّیّت ‌کیهان را بیان داشته و با ‹بحر المسجور›، ‹چگونگی› یا کیفیت آن را. زیرا در اینجا نیز واژه‌گزینی قرآن کریم، بسیار بجا و پرمعناست و خداوند با این واژه: ‹اقیانوس مالامال، متلاطم، برافروخته و گداخته›، بهترین معنا را در زمینه شناساندن کیهان‌ به‌کارگرفته‌است.


برد

وَیُنَزِّلُ مِنَ السَّمَاءِ مِنْ جِبَالٍ فِیهَا مِنْ بَرَدٍ (بخشی از آیه 43 سوره نور)

وفرومیفرستد (خداوند) از آسمان کوهها (فضای بالای کوه) که در آن چیزی از «برف» است.

برخی «آسمان کوهها» را «آسمان از کوهها» ترجمه کرده‌، و مفهوم آیه را منحرف کرده اند.

و برخی دیگر از مترجمین به دلیل تصور یک مفسّر که برد به معنای «تگرگ» است، در ترجمه خود تگرگ را برگزیده اند که درست نیست؛ زیرا بر کوهها تگرگ نمیبارد بلکه برف میبارد.

دلیل دیگر اشتباه آنان در ترجمه تگرگ برای برد، این است که عربها با برف آشنایی چندانی نداشته‌اند؛ بلکه تنها تگرگ را که بر دشتها میبارد میشناخته اند.


بشر

هدف از بررسی واژه بشر در قرآن کریم، و کوشش برای فهم معانی مختلف آن، نه تنها پی بردن به معنای مشترک این واژه در آیات مختلف است، بلکه به چرایی و چگونگی کاربردهای متفاوت این واژه در قرآن کریم نیز آگاه میشویم.

از سوی دیگر، تصور بیشتر مردمان آن است که به کارگیری واژه بشر در قرآن، همانند به کارگیری آن در محاوره ها و یا عنوانهایی همچون حقوق بشر، به معنای انسان بما هو انسان است؛ که این تصوّر، تصوّر نادرستی است.

گونه های کاربرد واژه بشر در قرآن:

از قول خداوند، در آیه هایی همچون انی خالق بشر من طین... که بیشتر معنای کالبد و جسم را به ذهن آدمی متبادر میسازد.

از زبان قرآن، آنگاه که تن و ظاهر کس یا کسانی مورد بحث و نظر است، و ماهیتشان مورد نظر نیست، مانند: (و من آیاته ان خلقکم من تراب ثم اذا انتم بشرٌ تنتشرون- روم: 20) یا درباره حضرت یوسف زمانی که زنان مصر درباره او به قضاوت نشستند: ما هذا بشراً(یوسف: 31) یا پاسخ خداوند به برخی اهل کتاب که میگفتند ما فرزندان خداییم: بل انتم بشرٌ ممن خلق(مائده: 18)

از قول دیگر رسولان، آنگاه که میخواهند به کافران بگویند ما از نظر جسمانی و خوروخواب مانند شماییم و بر شما برتری نداریم و مانند فرشتگان نیستیم؛ میگویند: ما نیستیم مگر کسی مانند شما. (ما انّا الّا بشرٌ مثلکم)

از قول رسول اکرم(ص)، آنگاه که سخن از جسم و ظاهر او، و نه از انسانیت و رسالت اوست. (انا بشر مثلکم)

از قول کافران، که تنها ظاهر رسول اکرم را میبینند که مانند آنهاست و از باطن و انسانیت او بی اطلاعند. (ما انت الّا بشرٌ مثلنا)

گفتنی است: بیشتر آیاتی که واژه بشر در آنها به کار رفته، شامل دو مورد اخیر است.

معنای مشترکی برای بشر قرآنی:

با مراجعه و بازبینی تمام آیاتی که واژه بشر را دارا بودند، یک واژه را در فارسی یافتم که کاملا بر بشر قرآنی منطبق است؛ و آن چیزی جز واژه "کس" نیست؛ که نکره آن میشود کسی.

در کل قرآن کریم، 36 بار واژه بشر به کار رفته است. در آیات 25،31 و 36 سوره المدّثّر، این واژه به صورت معرفه البشر، و در 33 آیه دیگر، به صورت نکره(بشراً- بشرٌ) به کار رفته است.


بعداً ل...

در پایان آیة 44 سورة هود، و پس از آنکه قوم نوح نابود شده‌اند، خداوند می‌فرماید ‹بعدا للقوم‌الظالمین› و این جمله را در پایان آیات 60 و 68 و پس از نابودی اقوام هود و ثمود نیز تکرار می‌کند.

همان‌گونه که «اف‌ لکم» یعنی اف بر شما، «بعداً لکم» نیز یعنی مرگ بر شما. چه این معنا در میان عرب رایج بوده باشد و یا مفهومی قرآنی باشد، از این آیات معنای نابود باد(مرگ بر) قوم… برمی‌آید.

در آیة 95 همین سوره یعنی پس از به هلاکت رسیدن ‹اصحاب مدین› خداوند می‌فرماید: بعداً لمدین کما بعدت ثمود: مرگ بر قوم مدین چنانکه قوم ثمود نابود ‌شدند. همین جمله در سوره مؤمنون در آیات 41 و 44 نیز تکرارمی‌شود، برای قوم‌الظالمین و قوم لایؤمنون(برگرفته از نقدی بر ترجمه الهی قمشه ای)


بلدة طیبة

بلدة طیّبة و ربٍّ غفور(سبأ: 15)

بلدة طیبة قرآن برابر است با مدینه فاضله افلاطون که در زبان فارسی آرمان شهر گوییم.


بنی اسرائیل

فرزندان یعقوب پیامبر دوازده تن بودند که بنی اسرائیل نام گرفتند. بهتر آن است که بگوییم بنی اسرائیل یا قوم حضرت موسی نوادگان این دوازده برادر بوده اند که دوازده قبیله را شکل میدادند و نام هر قبیله از نیای آن قبیله گرفته شده است. پس قبیله بنیامین نوادگان بنیامین برادر تنی حضرت یوسف بوده اند و قبیله یهودا نوادگان یهودا.

حضرت موسی هنگامی که برانگیخته میشود یکی از وظایفش گرداوری این دوازده قبیله زیر یک پرچم یگانه و هدایت آنان و تشکیل امّت اسرائیل بوده است که قرآن کریم نیز از آنان(بنی اسرائیل) بسیار زیاد یاد میکند و یک سوره به نام آنان نامیده شده که نام دیگرش "اسراء" است.

ازجمله قضایایی که قران کریم در مورد حضرت موسی نقل میکند و در دو آیه به آن میپردازد آن است که حضرت موسی با زدن عصای خود بر سنگ، دوازده چشمه به وجود می آید. به نظر میرسد این دوازده چشمه ای که قرآن کریم در دو آیه از آنها یادمیکند برای دوازده قبیله بنی اسرائیل بوده باشد تا هر قبیله از یک چشمه آب بردارد و در نتیجه میان آنان اختلافی ایجاد نشود که این خود نعمتی الهی بر بنی اسرائیل است و نیز اینکه قرآن کریم حقیقتی را برای تدبرکنندگان در آن افشاء کرده باشد. و اما متن این دو آیه:

و اذاستسقی موسی لقومه فقلنا اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتا عشره عینا قد علم کل اناس مشربهم کلوا واشربوا من رزق الله و لا تعثوا فی الارض مفسدین(بقره: 60)

در آیه 160 سوره اعراف خداوند مقدمه ای را آورده که با توجه به آن، نظر نگارنده تأیید میشود. زیرا پیش از اذاستسقی آمده است: "وقطعناهم اثنتی عشره اسباطا امما"

در این مقدمه خداوند خود گفته است "تقسیم کردیم آنها را دوازده نوادگان را امتهایی" سپس میافزاید: واوحینا الی موسی اذاستسقیه قومه ان اضرب بعصاک الحجر فانبجست منه اثنتا عشره عینا


تدبّر

تدبر یعنی پشت چیزی را دیدن و حقیقت آن را یافتن؛ یعنی نظر در عواقب امور و رموز چیزی داشتن و به کنه وجود آن پی‌بردن.

ما نزل من‌القرآن آیه الاّ لها ظهر و بطن(حدیث: آیه‌ای نازل نشد از قرآن مگر آنکه برای آن پشتی ‌و تویی‌است).

به مصداق القرآن یفسر بعضه بعضاً، تدبر قرآن باید مبنای تفسیر قرآن قرارگیرد. به همین دلیل است که در قرآن آیه‌ای دربارة ‹تفسیر قرآن› نداریم؛ ولی چند آیة قاطعانه و آمرانه در بارة ‹تدبّر قرآن› داریم. تفسیر نباشد، کمبودی در قرآن ایجاد نمی‌شود؛ ولی اگر تدبر نباشد،‌ فهم قرآن شدیداً دچار مشکل می‌شود. (برگرفته از آفتهای کارامدی قرآن)

به گونه ای خلاصه باید گفت:

هر آن کس که مسلمان باشد یا نباشد، عرب باشد یا غیر عرب، اصول زبان عربی را بداند یا نداند، برای فهم قرآن، طبق دستور قرآن(افلا یتدبرون القرآن؟- نساء:82- محمد:24) باید قرآن را تدبر کند تا بتواند به اندازه دانش، درک، و جهان بینی خویش، از قرآن مجید بهره ای برگیرد و همواره این موضوع را نیز در نظر داشته باشد که تنها بهره گرفته و به کلیت آنچه که منظور نظر خداوند بوده دست نیافته است.(برگرفته از مقاله فهم قرآن)


تدلوا

تدلوا به معنای برسانید است. (اکل المال بینکم بالباطل را ببینید.)


تسبیح

تسبّح له‌السّموات‌السّبع والارض و من فیهن و ان من شیءالا یسبح بحمده ولکن لایفقهون تسبیحهم (اسراء: 44)

ترجمه: آسمان‌های هفتگانه و زمین و هرکه در آنهاست، تسبیح‌گوی اویند؛ و نیست چیزی مگر تسبیح‌گو به سپاس اوست. لیکن درنمی‌یابند تسبیح آنها را.

شرح: یعنی این کیهان پهناور، و جهان‌های پیدا و ناپیدای آن، و آنچه در هفت آسمان و در همة ستاره‌ها و سیاره‌های آنها، در زیر دریاها و اقیانوس‌ها، در جانوران و گیاهان، در دل ذره‌ها و اتمها وجودداشته‌باشد،‌ هرچیزی که به چشم شما بیاید یا نیاید یا در مغز شما بگنجد یا نگنجد،‌ ولی وجودداشته ‌باشد، همه‌ و همه به نوعی تسبیح‌گوی خداوندند. یعنی به اندازه‌ای که اهمیت وجودی دارند به همان اندازه هم سپاس خداوند را نگاه‌می‌دارند. ولی کسی از گویش آنان آگاه نیست و آن را درک‌نمی‌کند.

اما خداوند نگفته ‹لن‌یفقهون› فرموده ‹لایفقهون›. یعنی ممکن است روزی فرارسد که مردمان تسبیح آنان را درک‌کنند؛ همان گونه که ‹نظریة تار› می‌گوید:

«این نظریه می‌گوید درون یک الکترون، یک کوارک، یا هر ذره‌ای که شما نام آن را شنیده‌اید، چیزی وجوددارد؛ یک رشته‌ای کوچک، رشتة کوچک انرژی درحال ارتعاش؛ چیزی که شبیه به یک تار بسیاربسیار کوچک(صدمیلیون‌میلیارد برابر کوچکتر از ریزترین ذرات زیراتمی) درحال ارتعاش به‌نظرمی‌رسد.

الم تروا ان‌الله یسبح له من فی‌السموات والارض والطیر صافّات کل قد علم صلاته و تسبیحه والله علیم بما یفعلون (نور: 41)

ـ هرکه در هر جای آسمانها و زمین است، و پرنده که در هوا پرگشاده‌است، تسبیح‌گوی اوست.

ـ هر جنبنده‌ای که خداوند آفریده‌، در هرجا که باشد، به‌درستی به نماز و تسبیح خود آگاه است.

ـ خداوند به آنچه که آفریدگانش انجام‌می‌دهند، بسیار آگاه است. (برگرفته از تسبیح گویان در هستی)


تسع آیات

و ادخل یدک فی جیبک تخرج بیضاء من غیرسوء فی تسع آیات

ترجمه: و دستت را در گریبانت ببر. بیرونش بیاوری نور سفیدی خواهد بود، بی آنکه زیانی به تو رساند، در نه آیه(نشانه). (نمل: آیه دوازده)

میان عبارت فی تسع آیات (در نه آیه)، و عبارت من غیرسوء (که مربوط است به نور دست حضرت موسی)، علامت صلی آمده. یعنی بهتر آن است که میان این دو عبارت در خواندن و فهم جدایی نیفتد. پس موضوع هر دو آیه نور است. ولی طیف نور چنانکه مشهور شده است، هفت رنگ دارد. اما اگر دو سر طیف نور یعنی فرو سرخ و فرا بنفش را به آنها بیفزاییم میشود نه رنگ. خداوند با این آیه یاداواری کرده که طیف کامل نور نه رنگ دارد، هرچند دو رنگ آن را نبینید. برگرفته از طیف کامل نور در قرآن


تمورالسّماء

کیهان میخزد خزیدنی (تمورالسماء مورا). آسمان(حلزون کیهانی) به درون چیزی می‌خزد سؤال این است: کیهان به کجا می‌خزد؟

پاسخ: وفتحت‌السماء فکانت ابوابا. آسمان(حلزون کیهانی) از راه درهای خودش(سیاهچالگان) پس از جمع‌وجورشدن، همچون یک حلزون طبیعی که به درون لاک خود می‌خزد، به درون خودش می‌خزد و هرچه را که با‌خوددارد به همراه خود به آنجایی که نور رب وجود دارد می‌برد.(و اشرقت‌الارض بنور ربها) و در آنجا، زمین به نور ربّش روشن و شکوفا می‌شود.

امروزه مشخص‌شده‌است که در مرکز کهکشان راه‌شیری یک سیاهچالة بسیاربزرگ وجوددارد. از سوی دیگر، کهکشان راه‌شیری خود یک کهکشان حلزونی است. اگر لزومی نداشته‌باشد که خداوند تمام حلزون‌کیهانی را درنوردد، به نورد یک یا چند کهکشان بسنده‌می‌کند، و همان روش که برای حلزون‌کیهانی رخ میدهد، درمورد حلزون راه‌شیری و مانند آن، صدق می‌کند. بدین گونه که کهکشان راه‌شیری درخودفرومی‌نشیند و همة دارایی‌های خود را به درون خود می‌کشد، و زمین به نور پروردگارش روشن‌می‌شود. و این‌گونه است چگونگی پایان کار این جهان در قرآن!


ثانی اثنین

الّا تنصروه فقد نصره‌الله اذ اخرجه الذین کفروا ثانی‌اثنین اذ هما فی‌ الغار اذ یقول لصاحبه لاتحزن ان‌الله معنا فانزل الله سکینته علیه و ایده بجنود لم تروها(توبه:40)

موضوع مهاجرت رسول گرامی اسلام(ص) از مکه به مدینه است. ثانی‌اثنین یعنی دومین از دو(نفر) یا نفر دوم. بدین ترتیب خداوند می‌خواهد بگوید یکی اصلی بوده و کس دیگری نیز ملازم و همراه او بوده‌است. از آنجا که تفسیرها به راحتی از کنار این موضوع گذشته‌اند و نسبت به شناخت دقیق آن بی‌توجهی کرده‌اند، به این موضوع می‌پردازیم؛ و می‌خواهیم بدانیم او کیست؟ تا از سویی به منظور قرآن پی برده‌باشیم که هرچه قرآن کریم گفته و هر چه را که دقیق به‌کاربرده، حق است و برای ماست؛ و از سویی دیگر به درس‌هایی که قرآن با افزودن همین یک واژة‌ مرکب به ما می‌آموزد پی‌ببریم.

برای اینکه بدانیم او کیست، در آغاز باید بدانیم که نفر اول کیست تا نفر دوم معلوم شود:

- در این سفر رسول اکرم ابوبکر را یاری نکرده بلکه ابوبکر پیامبر را یاری رسانده؛ پس نفر دوم، ابوبکر است.

- از نظر مقام، زمان حرکت، واجب و مستحب، و اصل و فرع، همه دلالت بر آن دارد که رسول اکرم دارای مقام اول بوده، زودتراز ابوبکر حرکت‌کرده، حکم الهی را انجام‌داده و ابوبکر عملی مستحبی را، و اصل هجرت برعهدة رسول اکرم بوده و ابوبکر فرع هجرت‌است.

- همان‌گونه که در تمام سفارت‌خانه‌های جهان به سفیر نمی‌گویند نفر اول ولی به معاون او می‌گویند نفر دوم؛ در اینجا نیز آن هنگام که سفیر خداوند عزم مدینه ‌را کرده، پس به خودی خود نفر اول است و نفر دوم ابوبکر است.

این واژه را بسیاری از مترجمین و مفسرین، یکی از آن دو تن ترجمه‌کرده‌اند، تا بتواند پس ‌از آن، کلام خود را بر کرسی بنشانند و بگویند آن کسی که دلداری‌داده، رسول اکرم بوده‌است. بسیاری از مفسرین ثانی‌اثنین را چیز دیگری ترجمه و تفسیر ‌‌کرده و برخی آن را نادیده‌گرفته و از آن گذرکرده‌اند. (برگرفته از مقاله ثانی اثنین کیست؟)


جاهدوا فینا ( درالذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا)

همان‌گونه که در جهان هستی چیزی به ‌خودی خود هست نشده، به همان گونه هم چیزی به گونه‌ای تصادفی و اتفاقی کشف نشده و اظهارنظرهایی که بر مبنای تصادف باشد، بوی نادانی و ناسپاسی می‌دهند. کار کیهان بر مبنای تصادف نیست. چیزی بی‌حساب رخ‌نمی‌دهد، جز آنکه خواست خداوند در پس آن قرارگرفته ‌باشد. حتا برگ درختی بر زمین نمی‌افتد جز آنکه خداوند به آن آگاه است.

اتفاق یعنی چه؟ تصادف چه نقشی در کار کیهان می‌تواند داشته‌باشد؟ چه سودی از این گونه ناسپاسی‌ها بهره ما می‌شود؟ چرا نقش خداوند را در رخدادهای زمین و آسمان و زندگانی‌مان نادیده می‌انگاریم؟

همه آنچه را که زیر عنوان کشف‌های اتفاقی و دستاوردهای تصادفی از آنها یادمیشود، همگی هدایت‌های الهی است که خداوند در راه کسانی قرارمی‌دهد که خدمتی به پیشبرد دانش و رفع مشکلی از مشکل‌های انسانی کرده‌باشند. چرا این‌گونه کشف‌ها بهره نادانان و بی‌قیدوبندها نمی‌شود؟

جز این است که خداوند حتا کسانی را که باید اینگونه پرده‌‌‌ها از پیش چشمانشان به کناری زده شود، و این‌گونه مشکل‌ها به دستشان باز شود، از میان کوشندگان در راه خود، برمی‌گزیند؟

به همین دلیل گفته است الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا، کسانی که در راه ما می‌کوشند ما نیز راه‌های خود را به آنان می‌نمایانیم. یعنی کوشش از شما و راه نشان دادن از ما!


جناح

ما من دابه فی الارض و لا طائر یطیر بجناحیه الا امم امثالکم(انعام: 38)

ترجمه: نیست جنبنده ای در زمین و نه پرنده ای که با دو بالش پرواز میکند مگر امتهایی(انواعی) هستند همانندتان.

همه میدانند که پرنده با دو بال پرواز میکند پس چرا خداوند دو بال را یاداورمان میشود؟ و نمیگوید نیست جنبنده ای در زمین و نه پرنده ای در هوا مگر امتهایی هستند مانندتان.

خداوند بیجهت واژه ای را به کار نمیگیرد و هنگامی که بر چیزی تاکید میکند حکمتی در آن است که باید با تدبر آن را دریابیم. خداوند در اینجا میخواهد بگوید با یک بال و یا سه بال و شمار فرد بالها نمیتوان پرواز کرد زیرا هماهنگی ایجاد نمیشود. برگرفته از درسی از پرندگان برای رهبران


حبک

والسماء ذات‌الحبک (ذاریات: 7)

سوگند به کیهان دارای راهها(چه گونه راهی!؟).

روشنگری: خداوند با آوردن «حبک» می‌خواهد به ما بگوید که: راه› در این آیه، نه به معنای سبیل، طریق، صراط، نهج،‌ و… است، بلکه تنها ‹حبک›؛ که من از آوردن این واژه نظری دارم برای اهلش. تجربه‌های قرآن‌پژوهی می‌گوید: «خداوند شاهکارهای علمی خود را در آیه‌های کوتاه و با سوگندهایش برای ما بازگومی‌کند». دریغ است که از این آیه‌های اعجازآمیز سرسری رد شویم و با ندانم کاریهای خود آنها را ناکارا سازیم. پس به تدبر در این آیه میپردازیم:

المنجد:حبک› جمع ‹حباک› است.

    حباک: الحظیره تکون بقصبات تعرض ثم تشد.

    الحظیره: جایی که احاطه‌شده‌باشد، دهلیز، تنگنا، راه تنگ و دراز

    قصب: هر استخوان لوله‌‌مانند، دراز و توخالی، هر استخوان مغزدار، مری و نای و نایژه‌ها

    تعرض ثم تشد: گشاد و گسترده‌ و سپس سخت و محکم می‌گردد.

خلاصه کلام: راه تنگ و درازی که از تونل‌هایی تشکیل‌شده که(هرچه در آن پیش می‌رویم) گشاد و گسترده‌، سپس(دیواره‌های) آن سخت و محکم می‌شوند.

اگر به تمام معناهایی که برای ‹حباک› و واژه‌های هم‌خانوادة آن آمده توجه‌کنیم، درمی‌یابیم که چه نوع راهی منظور نظر خداوند بوده‌است که واژة ‹حبک› را به‌کاربرده و از به‌کارگیری واژه‌های سادة بسیاری که همه، معنا و مفهوم ‹راه› را می‌رسانند خودداری کرده‌است.


آیا به نظرنمی‌رسد حبک همه ویژگی‌هایی را که لاک یک حلزون داراست،‌ به ذهن ما ‌آورد؟ آیا دیواره‌های لاک حلزون، فضای بسته‌ای را ایجاد نمی‌کند؟ آیا فضای تهی این لاک با چیزهایی پرنشد‌ه‌است؟ آیا شکل لوله‌ای و تونلی ندارد؟ آیا هرلایه‌ای که درست‌می‌شود، گسترده‌تر نمی‌شود؟ آیا دیوارة این لاک، سخت و محکم نیست؟ آیا این لاک با پیچ‌‌وتاب خوردن شکل‌نگرفته‌است؟

برخی ترجمه‌ها از قرآن کریم (مانند ترجمه محمدکاظم معزی)، ‹حبک› را راه‌های ‹تو در تو› و ‹توبرتو› معناکرده‌اند که یکی از ویژگی‌های مهم حلزون نیز همین است. قرآنی نیز وجوددارد که به زبان عربی حاشیه‌نویسی‌ شده (تهیه کننده دمشقی: عبدالسلام احمد راجح) و در پیرامون ذات‌الحبک آورده‌است: الطرق التی تسیر فیها الکواکب. در میان معناهای نابجایی که دیگر ترجمه‌ها و توضیح‌ها برای ذات‌الحبک آورده‌اند، این ترجمه نیز ما را به واقعیت نزدیکتر میکند ؛ زیرا چون دیواره حلزون کیهانی سخت است، کهکشانها نمی‌توانند از یکی از این لایه‌ها به لایه دیگری گذرکنند، مگر اینکه در مسیر خود تا آن اندازه حرکت کنند تا به لایة بالاتر برسند؛ و اینجاست که «الطرق التی تسیر فیها الکواکب» معنایی درست برای ذات‌الحبک می‌یابد. پس: شکل کیهان حلزونی است. (برگرفته از شکل کیهان در قرآن)


حکّام (اکل المال بینکم بالباطل را ببینید.)


حورالعین

عبدالله یوسف علی (مترجم مشهور قرآن به زبان انگلیسی) مثال روشنی از استفاده قرآن از برخی الفاظ حسی برای اشاره به امور معنوی آورده و میگوید: "بهشت جایی برای استفاده از مسائل جنسی و شهوانی ندارد. برخلاف دنیا که این امور در آن دارای ارزش روانی و عقلی است ابداً نمیتوان تصور وجود امور جنسی جسمانی را در تحقق عشق حقیقی کامل در بهشت داشت.

وی معتقد است که تفسیر حورالعین به همسرانی که در بهشت از آنان کام گرفته میشود تفسیری خطاست. چرا که واژه حور از نظر لغوی نه مذکر است و نه مؤنث و همراهی با حور با حفظ صفات معنوی و نه جسمانی آنها هم برای مردان و هم برای زنان در بهشت میسر استاز این روی وی کلمه زوجناهم را در آیه کذلک زوجناهم بحورالعین(دخان54) به Shall Marry them ترجمه نکرده بلکه آن را به صورت Shall join them ترجمه کرده است. یعنی آنان را با حورالعین همنشین میکنیموی همچنین کلمه الحور  را به Companions یعنی همراهان ترجمه کرده؛ (چنانکه همراهان و همنشینان یا صحابه حضرت عیسی مسیح نیز حواریون خوانده میشوند. حوار در عربی به معنای گفت و گوست و با توجه به اینکه در سوره الرحمن صفت مشخصه حوریان قاصرات الطرف و مقصورات به معنای خمار چشمان آمده پس حورالعین یعنی همراهان یا همنشینانی که با چشمانشان سخن میگویند چنانکه در وصف مشاهدات پروفسور آمریکایی خواهد آمد. - نگارنده)

وی بر این کلمه تعلیق زده و متذکر شده است که دوستان- مناظر زیبا- لباسها و میوه ها همگی زیبایند اما باید این واژه ها را نمادین فهمید زیرا که اساسا در بهشت خوردن و آشامیدن و لباس و ازدواج حقیقی و هیچ کار جسمانی وجود ندارد و حیات آنجا منزه از جسمانیت و غرائز دنیوی است و مردان و زنان هر دو از نعمتهای بهشت بهره میگیرند و هر نعمت رمزآمیزی که در قرآن یادشده هم برای مردان و هم برای زنان است. اما واژه حور دارای سه معنی است: پاکیزگی- سیاهی یا سفیدی شدید در چشمان- حق و اراده نیک. وی بر آن است که این واژه هیچگونه بار جنسی ندارد و مراد از آن همراهی و همصحبت شدن پاکیزه است.

نوشته بالا برگرفته از ترجمان وحی شماره 28 ص:90 است. نگارنده بخشهایی از آن را برجسته کرده تا در مقابله با مشاهدات پروفسور آمریکایی قرارگیرد: 

بهشت برین واقعیت دارد، عنوان مقاله ای از نیوزویک است که پروفسور Dr. Eben Alexander تجربه و دیدار یک هفته ای خود از آخرت؛ و دگرگون شدن عمیق عقاید خود را به تفصیل بیان میکند. بخشی از مقاله او:

... در دنیایی که بودم، دیدن و شنیدن دو مقوله جدا از هم نبودانگار که نمی‌شد چیزی را ببینی یا بشنوی و به بخشی از آن بدل نشویهرچه که بود متفاوت بود و در عین حال بخشی از چیزهای دیگر، مثل طرحهای درهم تنیده فرش های ایرانی...یا نقوش بال یک پروانه. (پس حواس پنجگانه در آن دنیا متفاوتند. نتیجه آنکه تمام گفت وگوهای آمده در قرآن از سوی جهنمیان با بهشتیان و جهنمیان با یکدیگر نیز آن گونه که تصورمیکردیم نیست. - نگارنده)

اما از این همه شگفت‌آورتر، وجود فردی بود که مرا همراهی میکرد؛ یک زن.(تنها همراهی و نه همبستری همان گونه که یوسف علی گفت.) جوان بود و جزئیات ظاهری او را به طور دقیق به یاد دارمگونه‌هایی برجسته و چشمانی به رنگ آبی لاجوردی داشت(ویژگیهای حورالعین) و دو رشته گیسوان طلاییقهوه‌ایش در دو طرف صورت، چهره زیبایش را قاب گرفته بود... 

زن به من نگاهی انداخت، جوری که تنها پنج ثانیه از آن نگاه ارزش تمام زندگی تا آن لحظه را دارد و هر چه پیش از آن به سرتان آمده باشد، دیگر اهمیتی نداردنگاهش عاشقانه نبوددوستانه هم نبودنگاهی بود که ورای تمامی اینها بود و فرای همه مراحل عشقی که این پایین در زمین شناخته‌ایمچیزی برتر بود که همه انواع دیگر عشق را درونش داشت ولیکن از همه آنها بزرگتر بود.

زن بدون اینکه واژه‌ای بر زبان آورد با من حرف زدپیامش مثل نسیمی به درونم نفوذ کرد و همانجا در دم فهمیدم که همان استفهمیدم دنیای دوروبرمان نه رؤیا است و نه گذرا و بی‌اساس است، بلکه حقیقی است. (برگرفته از مقاله بهشت! آنچنانی یا اینچنینی)


خصیم

آیات 105 تا 107 سوره نساء مربوط است به رابطه پیامبر اکرم(ص) و مردم و قضاوت ایشان نسبت به مردم که سوی دیگرش رابطه میان حاکمان و مردم است:

انا انزلنا الیک الکتاب بالحق لتحکم بین الناس بما اریک الله و لا تکن للخائنین خصیما واستغفرالله ان الله کان غفورا رحیما ولا تجادل عن الذین یختانون انفسهم ان الله لایحب من کان خوّاناً اثیماً

ترجمه: ما کتاب(قرآن) را به راستی و درستی به سوی تو فروفرستادیم(قرآن امانت بزرگ و محکمی در دست توست) تا حکم کنی میان مردم به واسطه بینشی که خداوند به تو داده است و نسبت به خیانتکاران بیش از حد دشمنی مورز.

چرا خداوند چنین دستوری را به پیامبر میدهد که در ظاهر درست نیست و خائن باید مجازات شود؟

در این آیه نکته ظریفی نهفته است که خداوند به پیامبر عظیم الشأنش هشدار میدهد لا تکن للخائنین خصیماً. خداوند میداند اگر کسی خیانت کرد و خیانتش آشکار شد، (تا زمانی که خیانتی آشکار نشده کسی چه میداند که چه کسی خیانت کرده است.) خود بدترین مجازاتها را تحمل کرده و اگر با او بیش از اندازه دشمنی ورزند جریتر شده و ممکن است دست به کارهای ناشایسته دیگری هم بزند. ولی اگر برعکس عمل شود و او را به حال خود واگذارند، ممکن است متنبه شود و به دامان جامعه بازگردد. نمونه‌اش هم همان کسی‌است که خود را به ستون ‹مسجد‌النبی› بست تا رسول خدا(ص) برای او از خداوند آمرزش بخواهد. آن ستون، به ‹ستون توبه› شهره‌است.


خلطاء

و ان کثیرا من الخلطاء لیبغی بعضهم علی بعض(ص: 24)

و همانا اغلب کسانی که با یکدیگر برخورد منافع دارند برخی از آنها بر برخی دیگر جفا میکنند.


خنّس‌الجوارالکنّس

فلا اقسم بالخنّس‌الجوارالکنّس (تکویر: 15 و 16)

خداوند بازهم برای بیان سه‌ واژه سوگند یادکرده. پس موضوع این سه‌ واژه، خیلی مهم است؛ بویژه هرگاه بدین صورت سوگندیادکند: ‹فلااقسم›

این دو آیه در سوره‌ای آمده که با درهم‌ریختگی ستارگان در آغاز رستاخیز آغاز‌می‌شود؛ و نام آن به همین دلیل تکویر است. و باز بخشی از موضوع معراج پیامبر اکرم در این سوره آمده‌است. معنای این سه واژه:

- ترجمه محمد‌کاظم معزی که جزء ترجمه‌های زیرنویس خوب قرآن است و اظهارنظرنکرده:

الخنّس› را فروروندگان ، ‹جوار› را روندگان، و ‹کنّس› را نهان‌شدگان ترجمه‌کرده‌است.

- المنجد: خنس: تأخر و تنحی و تخّلف و انقبض ـ الکواکب کلها. اوالسّیارات منها فقط.(تمام ستارگان یا تنها سیاره‌های آنها) جوار: الماءالکثیرالقعیر کنس: تغیب و استتر

- ترجمه الهی قمشه‌ای: ستارگان بازگردنده، که به گردش درایند و در مکان خود رخ پنهان‌کنند.(ستارگان بازگردنده نادرست است؛ زیرا سیارگان بازمی‌گردند و نه ستارگان.)

- حاشیة قرآن چاپ انتشارات دارالادیب سوریه: کواکب‌السیّاره(ستارگان سرگردان. ‹سیاره› در اینجا به‌معنای سیّاره‌ای که به گرد ستاره‌ای می‌گردد. نیست.)

- بهاءالدین خرمشاهی: اختران بازگردنده،‌ سیارگان پنهان‌رونده.(که ترکیبی از ترجمه‌های معزی و الهی قمشه‌ای است و هر دو آیه را نادرست و تقریباً جابه‌جا ترجمه‌کرده‌است.)

- مرحوم محمود رامیار در کشف‌المطالب: ستارگان سرگردان،‌ سیارات راجعه(یعنی سیاره‌های بازگردنده که برخی مترجمین آنها را ستارگان بازگردنده ترجمه‌کرده‌اند) ‌

برای دانستن حقیقت این دو آیه دو گزینه در پیش داریم:

گزینه اول: اشاره به تشکیل سیاهچالگان.

فرورفتن و انقباض برای ‹خنّس›، آبی که بسیارزیاد و دارای گودی بسیار باشد برای ‹جوار›، ازدیدهاپنهان‌شدن و در پوشش‌قرارگرفتن برای ‹کنّس›، و نیز نکته‌ای را که مرحوم الهی قمشه‌ای آورده(البته معلوم نیست برچه مبنایی): «ستارگانی‌که به گردش درایند و در مکان خود رخ پنهان‌کنند». ویژگی‌هایی‌است که در شرح سیاهچالگان مورد بررسی قرارگرفت.؛ بویژه آنکه چون آب که مظروف است نمی‌تواند گودی بسیار داشته‌باشد بلکه به شکل ظرف درمی‌آید، پس مفهوم واژة ‹جوار› به ‹گردابی› که دارای گودی بسیار است و هرچه را که در دهانه آن قرارگیرد به کام خود فرومی‌برد، نزدیکترمی‌شود و دید ما را به ویژگی‌های سیاهچالگان بویژه ‹افق رویداد› و ‹گشتاور چرخشی› بسیارزیاد آنها معطوف می‌سازد.

گزینه دوم: کوتوله‌های قهوه‌ای

معنا‌هایی که از ترجمه‌های قرآن آورده‌شد و معمولاً از تفسیرها گرفته‌شده‌اند،‌ بویژه ترجمه‌ای که مرحوم رامیار آورده،‌(ستارگان سرگردان، سیّاره‌های بازگردنده) و برخی به‌گونه‌‌ای ناقص از آن بهره‌برداری‌کرده‌اند، نزدیک‌ترین معنا و تقریباً همان معنایی را می‌رسانند که کیهان‌شناسان برای کوتوله‌های قهوه‌ای آورده‌اند. توجه‌کنید: «کوتوله‌های قهوه‌ای از اجرام عجیب‌وغریب آسمانی‌اند. نه سیاره‌اند،‌ و نه ستاره. با این حال خواص مشترکی با هردوی آنها دارند».

کوتوله‌های قهوه‌ای اجرام فضائی سنگینی هستند که نه آنقدر گرم و گداخته هستند تا بتوان آنها را در شمار ستارگان سطح اول به‌شمار آورد، و نه آنقدر سرد و خاموش، که در ردیف سیاره‌ها قرارگیرند›. برگرفته از مقاله کوتوله های قهوه ای در قرآن


دابّةالارض

واذا وقع‌القول علیهم‌ اخرجنا لهم دابّه‌ من‌الارض تکلّمهم انّ‌النّاس بایاتنا لایوقنون(نمل:82)

بنا بر آنچه که آقای بهاءالدین خرمشاهی با نقل حدیث‌هایی آورده، ظهور دابّةالارض از نشانه‌های دهگانه آغاز رستاخیز است. از سوی دیگر اشاره به پژوهشی شده‌است که مشخص‌می‌شود مسیحیان نیز به دابةالارض معتقدند. پس بدین دلیل بوده که فیلم‌سازان مسیحی چند دهه است به این موضوع پرداخته، و دابةالارضی را با همان ویژگی‌هایی که در ‹مکاشفة یوحنای رسول› و حدیث ‹حذیفةبن‌الیمان› آمده، برای به ‌تصویر کشیدن وقایع پایان جهان ساخته‌اند.

گفتنی است، هنگامی که حضرت صاحب الامر ظهورمی‌کنند، به زندگی انسان‌ها و نیز جن‌ها سروسامان می‌دهند. قرآن مجید که تا آن زمان مهجور بوده و حق تلاوتش را ادانکرده‌اند، به‌تدریج و بیش از پیش بهره‌ها و فیضان‌های خود را همچون پرتویی به همگان و به هرسو می‌پراکند. دانش و حکمت که تا آن زمان، با همه پیشرفت‌های انسانی و جنی، تنها جزء کوچکی از آن برای انسان روشن‌شده، با شکوفایی حقایق قرآن، به‌تمامی به ظهور و عمل و شکوفایی می‌رسد؛ که اگر چنین نباشد، نزول و رسالت آن ابتر خواهد ماند. و همه اینها ممکن است که چندصدسال به‌درازاکشد، چنانکه در دعای صاحب‌الامر می‌خوانیم: حتی تسکنه ارضک طوعاً و تمتّعه فیها طویلاً

نتیجه آنکه: ظهور دابةالارض که سرآغاز رستاخیز است، به هنگام ظهور حضرتش صادق نیست و اینکه انقلاب مهدی(ع) نیز به مانند دیگر انقلابها در نهایت نهادینه میشود که خداوند آیه بالا را برای توصیف مردم آن زمان و یقین نداشتن آنان به نشانه های الهی و حضور حجتش به هنگامه بستن طومار جهان فروفرستاده است. برگرفته از دابّة الارض، چیستی و چگاهی آن


دحوالارض

سوره ذاریات: والارض بعد ذلک دحیها (30) اخرج منها ماءها و مرعیها (31) والجبال ارسیها (32) متعاعاً لکم و لانعامکم (33)

ترجمه: و (خداوند) زمین را از آن پس(پس از ایجاد شب و روز، موضوع آیه 29) گسترانید. از آن، آب و گیاهش را بیرون آورد و کوهها را برپاداشت. بهره ای مادی است برای شما و چهارپایانتان.

در قرآن کریم در آیه سی ام سوره ذاریات و آیه 6 سوره شمس با به کارگیری واژگانی از ریشه «دحو» و «طحو»، به «گسترش دادن» و «فراخ گردانیدن» (مطابق آنچه که فرهنگهای عربی به فارسی برای این واژگان نوشته اند.) زمین اشاره شده است. دلیلش هم روشن است که چرا «دحو» و «طحو» معنای بازشدن و گسترده شدن را میدهند؛ زیرا اگر سیارگان پس از آفرینش، و در سیر تحولشان به واسطه چگالی بسیار بالایی که داشتند و درهم پیچیده بودند، باز نمیشدند و گسترش نمیافتند، شرایط مناسب را برای زیست موجودات جاندار نداشتند و در نهایت آماده پذیرش انسان نمیشدند. در آیات بالا، به این موضوع اشاره شده است که با گسترده شدن زمین، آب به وجود آمد و شرایط برای روییدن گیاه فراهم شد؛ کوهها ایجاد شدند تا با چشمه سارهایشان آبها را برای فصل تابستان ذخیره کنند، و بدین ترتیب انسان بتواند با بهره برداری از شرایط فراهم شده، بر روی کره زمین زندگی کند.

به همین دلیل خداوند به این‌گونه بازشدن سوگند یاد میکند و میفرماید: والارض و ما طحیها (سوگند به زمین و آنچه آن را گسترش داد! شمس: 6) زیرا موضوع گسترش کیهان و اجزاء آن، یعنی سردشدن و بازشدن و با بازشدن از شدت چگالی ستارگان و سیارگان کاسته شدن، یکی از مباحث مهم کیهانشناسی است؛ و خداوند با این آیه بسیار کوتاه، یکی از معجزات خود را بیان داشته و کیهانشناسان را در پیمودن راهشان راهنمایی کرده است؛ که بروید و کاوش کنید که چه عاملی موجب بازشدن سیارگان از حالتی که در آن قرار داشته‌اند شده، که من به آن سوگند یاد کرده ام!! برگرفته از «دحوالارض و ایجاد شببه پیرامون آیات قرآن کریم».


دین

معنای اصلی دین آن چیزی نیست که در میان مردم رواج دارد و به آنچه که یک پیامبر از جانب خداوند آورده اطلاق میشود؛ بلکه طبق آیاتی از قرآن کریم، معنای راه و روش و شیوه ای را میدهد که کسی برای زندگی خود برگزیده است؛ چنانکه خداوند در آیه آخر سوره کافرون به رسول اکرم میفرماید به مشرکان بگو شما به دین خود و من هم به دین خود. (لکم دینکم ولی دین) اگر دین به معنای اول آن باشد، آیه قرآن به مشرکین میگوید شما هم مردمی دیندار هستید؛ ولی اگر معنای دوم را در نظر بگیریم، آیه معنای خود را باز مییابد: شما به راه و روش خود زندگی کنید، و من هم به راه و روش خود زندگی میکنم.


ذوالقرنین

هدف رمزگشایی از واژه ذوالقرنین است؛ که تاکنون کسی از این واژه رمزگشایی نکرده و پرداختن به شگفتیهایی است که به کارگیری این واژه در قرآن آفریده و نکته های کور تاریخی را که در هاله ای از ابهام قرارداشته اند و تاریخدانان در اعلام دقیق آن تاریخها ناتوان و درمانده بودند، روش کرده؛ و این، تنها از قرآن شگفتی آفرین و معجزه گر بر میآید و خداوند را سپاسگزارم که این رمزگشایی را بهره من کرده است.

رمزگشائی از واژه ذوالقرنین

خداوند کریم با به کارگیری این واژه، رمزی را به ما نمایانده که اگر آن رمز را بر مبنای حروف ابجد رمزگشایی کنیم؛ دستکم موفّق به فهم بخشی از منظور خداوند میشویم.

واژه ذوالقرنین، طبق حروف ابجد:

ذ = 700 و = 6 الف = 1 ل = 30 ق = 100 ر = 200 ن = 50 ی = 10 ن = 50

پس: جمع حروف "ذوالقرنین" بر مبنای حروف ابجد، برابر است با: 1147

با بازخوانی زندگانی دو بزرگمرد تاریخ، یعنی کورش و محمّد، متوجه این حقیقت میشویم که این دو بزرگوار در بسیاری جهات، بویژه در دوران کودکی که زیربنای ساخت زندگی آینده است، همسان بوده اند؛ و این نشانگر خواست مستقیم و بیواسطه خداوندی است که این بزرگواران از کودکی از پدرومادر جدا شوند، رنجهای زندگی را بچشند و در بوته آزمایش زندگی گداخته شوند، تا بتوانند در آینده رنجهای انسانیت را با تمام وجود لمس کنند و تاریخ زندگی انسان بر روی زمین را دگرگون سازند.

بنابراین، رخدادهای شگفت انگیز، مشابه، و نقطه به نقطه ای که در زندگانی آنان رخ داده، با تفاوت 1147 سال، بر مبنای اراده و مشیّت الهی بوده است؛ چنانکه مولا علی در مورد ذوالقرنین چنین جمله ای را دارد: یا من نصر ذاالقرنین علی الملوک الجبابره یعنی ای کسی که پیروزی بخشید ذوالقرنین را بر شاهان دیکتاتور (نقل از دعای مشلول مندرج در مفاتیح الجنان). نظر به اینکه این مبحث طولانی است، علاقمندان میتوانند مقاله «کورش بزرگ و هماوردی دیگر از قرآن سترگ» را مطالعه کنند.


زوج و زوجین

نقش "جفت" در تعادل آفریدگان

و من کل شیء خلقنا‌الزوجین لعلکم تذکرون(ذاریات: 49)

زوج یعنی جفت. زوج اگر نکره بیاید یعنی یک جفت و زوجین به معنای دو جفت است. ازواج جمع زوج است به معنی جفتها که در ‹زیست‌شناسی› معنای نروماده می‌دهد؛ در ‹فیزیک›، معنای قطب مثبت و منفی(مانند آهن‌ربا)، در ‹فیزیک ذرات›، بار مثبت و منفی(مانند پروتون و الکترون)؛ در فیزیک کیهان مانند مادّه و ضدمادّه، در ‹هواشناسی›، مانند ابر با بار مثبت و منفی که از برخورد آنها رعدوبرق به‌وجودمی‌آید، و در دیگر دانش‌ها معناهای دیگری.

خداوند هم همه‌چیز را جفت آفریده و هم بیان و تأکید می‌کند که چنین است؛ زیرا عوامل بقای آفریدگان یکی کثرتگرایی و دیگری تعادل و هماهنگی است. که این دو عامل بقاء نتیجه دوگانی اند. بنابراین میخواهد بگوید تنها چیزی که جفت و جزء ندارد و نیازی نیست که داشته باشد، خود من هستم که قائم به ذات و همیشگی ام. این موضوع در آیات 12 تا 15 زخرف نیز آمده است:

والذی خلق‌الازواج کلها و جعل لکم من‌الفلک والانعام ماترکبون لتستووا علی ظهوره ثم تذکّروا نعمه ربکم اذااستویتم علیه و تقولوا سبحان‌الذی سخّرلنا هذا و ماکنا له مقرنین و انّا الی ربنا لمنقلبون و جعلوا له من عباده جزاً ان ‌الانسان لکفور مبین (مقرن یعنی همتراز)

برخی مترجمین بدون هیچ توجیه و توضیحی؛ ‹فلک› را ‹کشتی› و ‹انعام› را ‹چهارپایان› ترجمه‌کرده اند و بدین گونه معنای این واژگان را از ‹جامعیت› دراورده و محدود کرده اند. درست است که فلک یعنی کشتی، ولی ما کشتی فضائی هم داریم؛ و درست است که انعام یعنی چهارپا، ولی تمام اتومبیل‌ها نیز چهارپایند. حتا اگر دقت‌کرده‌باشید متوجه می‌شوید که چهارپایان دوبه‌دو پاهایشان را حرکت‌می‌دهند(یعنی نقش جفت در تعادل). پس خداوند در اینجا مسائل مکانیک را برای ایجاد تعادل (لتستووا علیه) یاداورشده و در شأن او نیست که سخن ناقصی را بیان دارد و اشاره‌ای به سفینه‌های فضائی و هواپیماها نکند؛ و نامگذاری و یاداوری او محدود به وسایل آبی و خاکی شود؛ در فرهنگ قرآن حتا قطار و تراموا نیز ‹فلک› تلقی می‌شوند.

پس خداوند هر وسیله‌ای را که ایجاد تعادلش بر مبنای جفت‌بودن نیست، ‹فلک› نامیده ؛ و هر وسیله‌ای را که ایجاد تعادلش بر مبنای جفت‌بودن پایه‌هایش باشد، ‹انعام› عنوان داده است.

(برگرفته از نظام هماهنگ آفرینش و آفریدگان)


زوجین‌اثنین = دو جفت دوتایی

متاسفانه قریب به اتفاق مترجمین و مفسرین، این واژه مرکب قرآنی را نادرست و بدین گونه ترجمه کرده اند: یک جفت دوتایی یا از هر جفتی دو فرد (نر و ماده) یا از هر نوع یک جفت.

خداوند در آیات 143 و 144 سورة انعام، از هشت جفت انعام یادمیکند ولی مترجمین آنها را چهار جفت ترجمه میکنند.

معنای هشت جفت، از یک دیدگاه:

هشت جفت چهارپای حلال گوشتی را که خداوند از آنها یادکرده، به گونه زیرند:

گوسفند، دو جفت؛ بز، دو جفت؛ شتر، دو جفت؛ گاو، دوجفت؛ که روی‌هم می‌شود هشت جفت.

حال این سؤال پیش‌می‌آید که چرا خداوند از هشت جفت از این چهار نوع یادمی‌کند، درصورتی که تنها چهار جفت از این چهارپایان را ما می‌بینیم و بیش از آن را نه می‌بینیم و نه از آنها آگاهیم.‌

در اینجا می‌خواهیم به دیدگاهی از قرآن کریم که معمولاً دیگران نمی‌بینند،‌ بیشتر توجه‌کنیم، و آن این است که قرآن برای هر دو نوع جن و انس به‌گونه‌ای برابر فروفرستاده‌شده، پس خداوند برای آنان نیز مانند همین چهارپایان جداگانه آفریده‌است.

در داستان حضرت نوح نیز خداوند به آن حضرت دستورمی‌دهد از همه جانداران در کشتی خود دو جفت گردآورد؛ نه از هر گونه یک جفت. و تأکیدمی‌کند که: زوجین‌اثنین› (دوجفت دوتایی)، یعنی اینکه خداوند به هنگام تسویه زمین و پاک‌کردن ناپاکان و مشرکین از روی زمین، آمار حیوانات و بویژه چهارپایان مفید برای پایایی زندگی جن‌وانس‌های نیک بازمانده را برهم نمی‌زند، بلکه همواره توازن و هماهنگی موجود در طبیعت، بویژه در ارتباط با جن و انس را درنظردارد:

اذا جاء امرنا و فارالتّنور قلنااحمل فیها من کل زوجین‌ اثنین(هود: 40)

فاذا جاء امرنا و فارالتّنور فاسلک فیها من کل زوجین اثنین(مؤمنون: 27)

(برگرفته از نقدی بر ترجمه الهی قمشه ای زیر عنوان کمفروشی در آیات)


سئم (در لایسئم الانسان)

لایسئم الانسان من دعاءالخیر و ان مسه الشر فیؤوس قنوط (فصلت: 49)

واژه سئم به معنای به ستوه آمدن، دلگیرشدن و بیزار شدن است که در دانش امروزین برابر با استرس است. واژه سأم به معنای مرگ است. پس آیه را تا اندازه ای میتوان چنین ترجمه کرد:

انسان از دعای خیر(چه خود آن روحیه ای را داشته باشد که برای دیگران دعاکند و چه بداند که دیگران برای وی دعامیکنند) دلگیری اش رفع میشود و استرس نمیگیرد و (این در حالی است که چون انسان است،) هرگاه بدی و شر به او برسد پس بسیار ناامید و مأیوس میشود.


سبعاً شداداً (نطوی السماء را ببینید)


سبعاً من‌المثانی

خداوند میفرماید: ولقد آتیناک سبعا من‌المثانی و القرآن العظیم(حجر: 87)

- با توجه به این آیه خداوند خود سوره حمد را هم جزء قرآن قرارداده و هم آن را تافته‌ای جدابافته دانسته است.

- قرآن شناسان با توجه به روایتها گفته اند: سوره حمد سبعا من‌المثانی یا هفت آیه دارد که هر آیه آن هماورد هرسوره قرآن است.

- این سوره چکیده قرآن است. به همین دلیل آن را فاتحه‌الکتاب خوانده‌اند. چنانکه معمول است هر نویسنده کتابی، هدف از نوشتن کتاب خود و چکیده مطالب آن را در پیشگفتارش می‌آورد که جزء کتاب نیست ولی روشنگر کل کتاب است.

- قرآن کریم نمودار کل هستی است که خداوند کریم نسبت الهی (یا عدد فی برابر با618 /1) را نیز در آن منظور داشته است.

- در سبعاً من المثانی والقرآن‌العظیم حکمت‌هایی نهفته است که یکی از آنها نسبت الهی است و حکمت‌های دیگرش با پیشرفت دانش شکوفا می‌شود.

همه موجودات ضریبی از عدد فی یا نسبت الهی را در خود نهفته دارند. در مورد قرآن کریم با توجه به آیه بالا عدد ده (10) است. بدین گونه:

- قرآن کریم جدای از سوره حمد صدوسیزده سوره دارد.

- سوره حمد هفت آیه بنیادین هماورد سوره‌های قرآن دارد.

- نسبت الهی در مورد قرآن کریم خارج قسمت عدد 113 بر عدد 7 است: 16/14.

یعنی با تفاوت بسیار ناچیزی ضریب 10 در عدد فی. (برگرفته از مقاله نسبت الهی)


سبع سموات

الله‌الذی خلق سبع سموات و من‌‌الارض مثلهنّ یتنزّل‌الامر بینهنّ لتعلموا ان‌الله علی کل شیء قدیر و ان‌الله قد احاط بکلّ شیء علماً(طلاق: آیه آخر)

ترجمه‌: خداوند کسی‌است که آفرید هفت آسمان را و از زمین نیز مانند آنها را. کار را در میان آنها پایین می‌آورد(مقررمی‌دارد) تا بدانید همانا که خداوند بر هرچیزی توانا و همانا خداوند به‌درستی به هرچیزی احاطة علمی دارد.

این آیه تنها آیه‌اه است که ساختار کیهان را مشخص‌می‌سازد.

از آنجا که این آیه آخرین آیة سوره‌ای‌است که نام و موضوعش با موضوع آیه همخوانی ندارد و آیه بی‌نظیری در زمینه شناخت کیهان است، و اینکه خداوند در پایان آیه توانایی و احاطه علمی خویش را به رخ بندگانش می‌کشد، به نظرمی‌رسد که خداوند کریم می‌خواسته به ‌هر صورت این موضوع از قلم نیفتد، روشنگری‌کرده تا حجّت را در مورد شناخت ساختار کیهان تمام‌کند.

با این آیه دیدگاه ما از ساختار کیهان دگرگونه‌می‌شود؛ و متوجه‌می‌شویم که هفت آسمان به همراه خود هفت زمین (بخش‌های پیدا) دارند. و بخش‌های پیدای کیهان ویژه آسمان دنیا نیست.

(برگرفته از کیهان، سیستمی نه بعدی)

سبع طرائق (نطوی السماء را ببینید)


ستة ایام

طبق آیات زیر کیهان از شش مرحله آفرینش گذرکرده است:

ان ربکم الله الذی خلق السموات و الارض فی سته ایامٍ ثم استوی علی العرش(اعراف: 52 و یونس: 4)

الله الذی خلق السموات و الارض و ما بینهما فی سته ایام ثم استوی علی العرش(سجده: 54)

هو الذی خلق السموات و الارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش(حدید: 5)

گفتنی است دانش کیهانشناسی نیز این شش مرحله را تأیید کرده و ما اکنون در مرحله ششم و آخرین مرحله از آفرینش کیهان قرار داریم. در این زمینه به مهبانگ یا آغاز کار کیهان در قرآن و نیز به این لینک بازگشت شود:

https://www.academia.edu/43921451/We_Have_Already_Entered_The_Sixth_And_Final_Era_Of_Our_Universe)


خداوند کریم که هیچ چیز را در قرآنش فروگذار نکرده، مراحل ششگانه آفرینش را نیز در سوره اعلی یک به یک یاداورمان شده است:

سبّح‌ اسم ‌ربّک‌الاعلی ‌الّذی‌خلق ‌فسوّی‌ و الّذی‌قدّر فهدی ‌و الّذی ‌‌اخرج‌المرعی ‌فجعله غثاءً احوی(آیات آغازین سوره اعلی)



تشریح مراحل ششگانه آفرینش:

1 و2- خلق و تسویه: حضرت علی علیه‌السلام دربارة این دو مرحله می‌فرماید: طبق فرمانش تمام گشت خلقت او… (اشاره به کن وجودی دارد) پس کجی‌های اشیاء را راست گردانید و حدودشان را واضح و روشن قرارداد.

مرحلة تسویه، مرحلة طراحی‌ و سازماندهی است. می‌دانیم که هر پروژه‌ای با بررسی تمام جوانب، ابتدا طراحی، و سپس سازمان‌دهی می‌شود، و پس از آن به‌اجرادرمی‌آید. خداوند کریم پروژة آفرینش را در مرحلة تسویه، طراحی‌کرده‌است.

3- تقدیر یا مرحله اندازه‌گذاری برای آفرینش:‌ یعنی تعیین اندازه‌های ویژه و حدود معین در ذات و صفات و افعال اشیاء، که از آن حدود و اندازه‌ها خارج نشوند و تجهیز آنها به اندازه‌هایی که مناسب آنهاست.

خداوند کریم در آیه زیر نیز اندازه‌گذاری در تمام آفریدگان را یاداورشده‌است:

قد جعل الله لکل شیء قدراً (طلاق: 3)

4- هدایت: یعنی اشیاء با هدایت ربانی تکوینی به سوی آنچه که برای آنها تقدیرشده، و به نحوی که تقدیرشده، به سیروسلوک بپردازند.

متأسفانه حتی تفاسیر معتبری چون «‌المیزان» و « مجمع‌البیان» در مورد آیات «الذی اخرج‌المرعی فجعله غثاءً احوی» ساکتند و تنها همان معنای ظاهری را توضیح مختصری داده‌اند. مسلم است که این دو آیه مانند دو آیة پیش از خود، به خلق و ایجاد مربوط و پیوسته‌اند. بنابراین با تدبر در این آیات، در پشت معنای ظاهری واژگانی همچون الذی اخرج‌المرعی(کسی‌که گیاه را رویانید یا سیر صعودی گیاه) و فجعله غثاءاً احوی(پس آن را خاک‌وخاشاک تیره و سیاه گردانید یا سیر نزولی گیاه)، می‌توانیم معناهای کلی‌تری را بیابیم:

در این زمینه به سه مورد کلی پیرامون آفرینش آفریدگان اشاره می‌شود:

یکی، مطلق چیزی را از درون چیز دیگری بیرون کشیدن و موجود تازه‌ای ایجاد کردن است؛ که جز خداوند متعال کسی قادر به چنین کاری نیست. و سپس ایجاد تغییرات و حالات مختلف در موجود تازه، به نحوی که آن را از صورت اولیه کاملاٌ خارج کرده و به صورتی دیگر درمی‌آورد.

به عبارت دیگر، خداوند سبحان با ایجاد تغییر در اجزاء اشیاء، به تغییر در ماهیات آنها می‌پردازد و از جماد، گیاه به وجود می‌آورد. و سپس با ایجاد تغییری مجدد در اجزای موجود تازه، به تغییر در اعراض می‌پردازد و طراوت و رنگ علف تازه را از آن می‌گیرد و به «خاشاک تیره» که جزء جمادات است مبدل می‌سازد.

دوم‌، خداوند سبحان می‌خواهد با این کلمات بسیار سادة «اخرج المرعی فجعله غثاءً احوی» به ما بگوید در روند آفرینش کلی کیهان،‌ در این مرحله شرایط به‌وجودآمدن حیات آغازین را که همانا وجود نور، اکسیژن، آب و دیگر مواد است، فراهم آورده و باز با تغییر شرایط محیط از طریق ماده، در کار خشک‌وظلمانی‌کردن پدیده‌هاست. پروردگار سبحان، بدین ترتیب می‌خواهد تفهیم کند که همه چیز در تغییر و تحول است جز ذات او که ثابت و لایتغیر است و همه چیز رو به تیرگی می‌رود جز او که نور آسمانها و زمین است.

سوم، خداوند کریم پس از خلق کائنات از خلق و بدع دست‌نکشیده و دائما به ایجاد و تغییر می‌پردازد و به قول خودش «کل یوم هو فی شأن» و کیهان و آنچه در آن است، چه ستارگان عظیم، چه گیاهان، چه جانوران، چه جنها، و چه انسانها را همواره و هر روزه زنده می‌کند و می‌میراند و بدین گونه رو به تکامل و توسعه به‌پیش‌می‌برد. (برگرفته از مراحل ششگانه آفرینش)

مراحل ششگانة آفرینش را که خداوند بدین گونه در سورة اعلی بیان داشته، در مورد کیهان، ستارگان، گیاهان، جانوران، جن‌ها و انسانها، صادق است؛ زیرا همه آفریدة اویند و تنها یک روش را برای همة آفریدگانش به‌اجرادراورده‌، و در آغاز «سوره اعلی» بیان‌داشته‌است.

سدرة المنتهی (سوپ آپ اطمینان کیهان)

- در وصف کارکرد این درخت سمبلیک در قرآن، روایتهای بسیاری نقل شده (دستکم ده روایت) که همه آنها در اینکه چه چیزهایی به آن منتهی میشود اختلاف دارند ولی وجه اشتراکشان این است که همه چیز به آن منتهی میشود وبهترین این روایتها از ابن مسعود است:

- و الیها ینتهی ما یعرج من الارض فیقبض منها و الیها ینتهی ما یهبط به من السماء

- و در نقلی دیگر از وی: ینتهی الیها کل ما یهبط من فوقها و یصعد من تحتها (هرانچه از بالایش بر آن فرود آید و هرانچه از پایینش به سوی آن صعود کند، به آن منتهی میشود.)

و از آنجا که این درخت ریشه اش در آسمان ششم بوده و نمودش در آسمان هفتم است، به این نتیجه میرسیم که آسمان هفتم طبیعتی همچون دیگر کیهانکها ندارد؛ و این درخت سمبلیک رابطی است میان آسمانهای پایینتر با آسمان هفتم. ولی رابطی ویژه و عظیم که همچون یک درخت واقعی عظیم عمل میکند؛ و کارکردش سیرکولیشنی برای تبدیل و تبادل مواد و انرژیهاست. یعنی همان گونه که تمام درختها اکسید کربن میگیرند و اکسیژن پس میدهند و مواد خام را میگیرند و میوه به بار میآورند، این درخت سمبلیک نیز واسط میان کیهانکهای پایینتر با کیهانک هفتم است؛ و رابطی است برای بده بستان میان آنها؛ و از آنجا که با عرش الهی که منبع تغذیه کیهان است فاصله چندانی ندارد، میتوان از آن به عنوان سوپاپ اطمینان کیهان یادکرد؛ زیرا کیهانکهای پایینتر نمیتوانند مستقیما انرژی عرش را دریافت کنند(از شدت چگالی و سنگینی و...)، این درخت سمبلیک، پس از تلطیف و تعدیل انرژیهای دریافتی، آنها را برای کاربری در کیهانکهای پایینتر آماده میسازد.

(برگرفته از کیهان، سیستمی نه بعدی)


سلّم یستمعون فیه

ام لهم سلّم یستمعون فیه فلیأت مستمعهم بسلطان مبین (طور: 38)

ترجمه: یا اینکه وسیله‌ای دارند که با آن بالامی‌روند و در آن به‌گوش‌می‌نشینند، پس باید که بیاورند شنوندگان‌شان را(دریافت‌کنندگان امواج صدا و تصویر) دلیلی روشن و متقن.

پس: سلّم یستمعون فیه، اشاره به ‹ایستگاه فضائی گیرنده امواج رادیویی یا تلسکوپ‌های فضائی› است که کاربران بتوانند با آن، امواج رادیویی و یا تصویرهایی را دریافت‌ و ارسال کنند.

(برگرفته از ایستگاههای فضائی و سفرهای کیهانی در قرآن)


سلم (کلیدواژه)

این کلیدواژه در چهار مبحث در قرآن کریم به کار رفته است:

یک- دین اسلام

اسم: اسلام با واژگانی همچون اسلام، اسلامکم، مانند آیات:

آل عمران، 19 و 85: انّ الدّین عندالله الاسلام… و من یبتغ غیرالاسلام دیناً

فعل: به دین اسلام واردشدن، اسلمنا … مائده: 3، صف: 7، توبه: 74 و حجرات: 17 گویای آن هستند.

دو- مسلمان با واژگانی همچون مسلم (مرد مسلمان)، مسلمه (زن مسلمان)، مسلمین (مسلمانان در حالت مفعولی) و مسلمون (مسلمانان در حالت فاعلی)

سه- تسلیم شدگان با واژه مسلمین:

- تسلیم شدن در برابر امر خدا (خاص)، نمونه:

یونس، 84: وَقَالَ مُوسَىٰ یَا قَوْمِ إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَیْهِ تَوَکَّلُوا إِنْ کُنْتُمْ مُسْلِمِینَ

اعراف، 126: رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْرًا وَتَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ

- تسلیم شدن در برابر دیگران (عام):

مانند آیات31، 38 و 42 سوره نمل، که موضوع این آیات تسلیم شدن ملکه صبأ و قومش به حضرت سلیمان نبی است.

چهار- سلامتی، امنیت و آشتی با واژگان سلامٌ ، سلاماً، سلّموا تسلیماً با جمله‌هایی همچون:

سلامٌ هی حتّی مطلع الفجر، فاذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاماً، یا ایها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلّموا تسلیماً


سماء

واژه سماء اگر به تنهایی آمده باشد، سه معنا دارد:

یک: کیهان، یعنی هرانچه را که خداوند آفریده، در برمیگیرد؛ و در اصل معنای سموات والارض را میرساند؛ مانند: والسماء بنیناها باید و انا لموسعون (سوره ذاریات: 47)

ترجمه: ما آسمان(کیهان) را با دست (توانا و اراده مستقیم) خویش بنیان‌گذاشتیم و ما مرتباً آن را گسترش ‌می‌دهیم. (لام بر سر«موسعون» علامت تاکید است.)

دو: آسمان پرستاره ای که شبها به دید ما میآید. مانند: والسّماء ذات البروج (بروج: 1)، و زیناالسماأالدنیا بمصابیح (سوگند به آسمان دارای برجها- و آراستیم آسمان دنیا را با چراغهایی.)

سه: آسمان بالای سر ما یا جو زمین است. مانند آیاتی که به بارش باران از آسمان اشاره دارند .

واژه سماء اگر همراه با واژه ارض آمده باشد، به معنای دوم و سوم است؛ مگردر آیات زیر که به معنای اول است: انبیاء: 16، ص: 27، حج: 70، نمل: 75، روم: 25، ذاریات: 23 و حدید: 21 .

سموات‌العلی

تنزیلاً ممن خلق‌الارض والسّموات‌العلی (4) الرحمن علی‌العرش‌استوی (5) له ما فی‌السّموات و ما فی‌الارض و ما بینهما و ما تحت‌الثری (6) سوره: طه

در اینجا نیز «ارض» به معنای آسمان پایین یا جهان پیدا، «سموات‌العلی» به معنای آسمان‌های بالا یا جهان پنهان است. در این آیه خداوند کریم از آنچه پیش از استوی بر عرش آفریده با عنوان سموات العلی یاد میکند. «سموات والارض» را برای آسمان‌های هفتگانه، به‌کاربرده و برای اینکه حجت را در این زمینه تمام‌کند، تحت‌الثّری را آورده و از زمین کره خاکی با عنوان «ثری» یادکرده تا با «ارض» به معنای خاص آن (جهان پیدا) اشتباه نشود. (ملاالاعلی را نیز ببینید)


سموات و الارض

عبارت سموات و الارض هرگاه بدین گونه بیاید، معنای کل کیهان را میدهد و بهتر است از ترجمه آن به صورت آسمانها و زمین خود داری کرد تا ذهن انسان متوجه کره زمین نشود که منظور خداوند نیست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد