هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

فرافکنی و هدایت الهی

فرافکنی و هدایت الهی

احمد شمّاع زاده


شرح زندگانی ارنست راذرفورد را در کتاب ‹زندگی، زمان و اندیشه‌های فیزیکدانان بزرگ قرن بیستم› می‌خواندم که با این جمله‌ها روبه‌روشدم. «درحالی‌که اینشتین در انزوا غرق در اندیشه در بارة مسائل فیزیک می‌شد، راذرفورد در میان گروه‌های همکار که آنها را ‹پسرها› می‌نامید، کارمی‌کرد و رهبر و راهنمای آنها در انجام آزمایش‌های پیچیدة مربوط به ‹ذرات درون‌اتمی› می‌شد. ‹راذرفورد› که نیوزیلندی زمخت درشت‌هیکل صداکلفت، و با سبیلی مانند سبیل‌های فیلهای دریایی بود، عقیده‌داشت که ‹اگر به آزمایشی که نتیجه نمی‌دهد ناسزا گفته‌ شود، بهتر کارمی‌کند›. از این روی، وی می‌توانسته است مرید مارک تواین باشد که معتقد بود: ‹به‌هنگام وارد آمدن فشار روحی، ناسزا گویی تسکینی به انسان می‌دهد که نظیر آن را نماز و دعا نمی‌دهد›».

جمله مارک تواین مرا به یاد این آیه از قرآن کریم انداخت: لایحب‌الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم (نساء: 148)

ترجمه: دوست ندارد خداوند ناسزا گویی با صدای بلند را مگر برای کسی که بر او ستمی رفته است.

خداوند کریم، موضوع فرافکنی را چه نیکو و تا چه اندازه جامع‌ومانع، در این آیه کوتاه بیان داشته‌است:

خداوند نمی‌خواهد هنگامی که بندگانش مورد ستم قرارمی‌گیرند، از نظر روانی نیز دچار مشکل شوند، درنتیجه راه چاره را با نزول این آیه در دسترس آنان گذارده‌است. ولی این آیه نکات دقیقی را دربردارد:

ـ خداوند به گونه‌ای سخن گفته که کسی بر ناسزاگویی تشویق نشود و سخن خود را با «دوست ندارد» آغازکرده‌است.

ـ تنها آشکارکردن ناسزاگویی را مشروط کرده، و نتیجه‌می‌گیریم که هرکس می‌تواند درنهان خود و به منظور آرامش خود هرچه می‌خواهد بگوید زیرا موجب فساد اجتماعی نمی‌شود.

ـ مجوز ناسزاگویی به‌ صورت آشکار را تنها برای کسی در نظر گرفته که مورد ستم واقع شده، تا بتواند به آن وسیله خود را تخلیه و فرافکنی کند و دچار مشکل روانی نشود.

به همین دلیل است که شیعیان به‌ دلیل ستمی که بر خاندان رسول اکرم(ص) رفته بر دشمنان آنان لعن می‌فرستند ولی همان گونه که قرآن راهنما شده نباید لعن و نفرینها آشکارا صورت گیرد تا وسیله تفرقه میان مسلمانان شوند.

مارک تواین چه نیکو به این موضوع انسانی که در قرآن کریم نیز آمده، پی‌برده‌است!

چیزی ‌جای خداوند

نویسنده در ادامه بحث خود، می‌نویسد:

«علم قهرمانان خود را از محیط‌های خانوادگی گوناگون و در بعضی اوقات از نواحی جغرافیایی بس دورافتاده‌ای برمی‌گزیند. ارنست راذرفورد، مردی که پدر انرژی هسته‌ای نامیده‌شده‌است، مصداق بارز این مدعاست».

این گونه سخنان را در بسیاری از متن‌ها می‌خوانیم. هم هموطنان ما چنین می‌نویسند و هم برخی از نویسندگان دیگر کشورها، که همواره به‌جای واژه خداوند واژگانی همچون "جهان" "دنیا" "طبیعت" ‹اجتماع›، ‹علم›، ‹تاریخ›، ‹انقلاب›، ‹هنر› را جانشین آن می‌کنند. که این گونه‌ای ناسپاسی به ساحت قدسی خداوند و قدرناشناسی نسبت به نعمت‌های اوست. بنابراین، بخشی از این جمله بایستی به گونة زیر درست شود:

خداوند قهرمانان دین(پیامبران) و دانش(دانشمندان) خود را از میان افرادی کوشا درستکار و از محیط‌های خانوادگی، اجتماعی و جغرافیایی بسیار گوناگونی برمی‌گزیند تا به ما بنمایاند که آنچه او کند آن درست است و مقام خانوادگی، جایگاه اجتماعی و موقعیت جغرافیایی تعیین‌کننده چیزی یا خواست یا حتا سرنوشت کسی نیست و هیچگاه به واسطه نبود یکی از این امکان‌ها کسی معاف از کوشش برای پیشبرد هدفهای زندگی انسانی نمی‌شود.


کشف اتفاقی یا هدایت الهی؟

نویسنده پس از به پایان رساندن مطلب پیشین و پیش کشیدن مطلبی پیرامون خانواده راذرفورد، موضوع «فعالیت تشعشعی یا رادیواکتیویته» را اینچنین آغازمی‌کند:

«داستان شاهزادگان سراندیپی را، که هیچگاه آنچه را که به دنبالش بودند نمی‌یافتند، اما در راه خویش مدام به چیز خواستنی‌تری برمی‌خوردند، احتمالاً به‌یاددارید. تاریخ علم انباشته از این گونه کشف‌های اتفاقی است که کشف پرتوهای مجهول(اشعه ایکس) در سال 1895 یک نمونه از آنهاست».

تیتر بعدی نویسنده پیرامون ‹عناصر رادیواکتیو› است. در این بحث نیز سخن خود را اینچنین آغازمی‌کند:

«کشف مهم دیگری که منجر به شروع کار اصلی راذرفورد شد، کشف هانری بکرل فرانسوی در سال 1898 بود. در آن مورد نیز تصادف (شانس) دخالت داشت».

البته تنها این نویسنده و این کتاب نیست که درباره تاریخ علم اینگونه قضاوت می‌کنند. نگارنده از نوجوانی که کتابخوانی را آغاز کرده، چنین نظرهایی را پیرامون تصادفی بودن بسیاری از کشف‌هایی که در زمینه دانش و پیشرفت دانش‌‌های انسانی رخ‌داده، خوانده است. با این حال هیچگاه این نظرها را نپذیرفته و همواره بر سطحی‌نگری این‌گونه نویسندگان که چنین سخنانی را برزبان و قلم جاری می‌کنند، متأسف‌شده‌است.

همان‌گونه که در جهان هستی چیزی به ‌خودی خود هست نشده، به همان گونه هم چیزی به گونه‌ای تصادفی و اتفاقی کشف نشده و این‌گونه اظهارنظرها بوی نادانی و ناسپاسی می‌دهند. کار کیهان بر مبنای تصادف نیست. چیزی بی‌حساب رخ‌نمی‌دهد، جز آنکه خواست خداوند در پس آن قرارگرفته ‌باشد. حتا برگ درختی بر زمین نمی‌افتد جز آنکه خداوند به آن آگاه است.

اتفاق یعنی چه؟

چرا این گونه سخنان یاوه را می‌بافیم؟

تصادف چه نقشی در کار کیهان می‌تواند داشته‌باشد؟

چه سودی از این گونه ناسپاسی‌ها بهرة ما می‌شود؟

چرا نقش خداوند را در رخدادهای زمین و آسمان و زندگانی‌مان نادیده می‌انگاریم؟

همه آنچه را که زیر عنوان کشف‌های اتفاقی و دستاوردهای تصادفی از آنها یادمی‌کنیم، همگی هدایت‌های الهی است که خداوند در راه کسانی قرارمی‌دهد که خدمتی به پیشبرد دانش و رفع مشکلی از مشکل‌های انسانی کرده‌باشند. چرا این‌گونه کشف‌ها بهره نادانان و بی‌قیدوبندها نمی‌شود؟

جز این است که خداوند حتا کسانی را که باید اینگونه پرده‌‌‌ها از پیش چشمانشان به کناری زده شود، و این‌گونه مشکل‌ها به دستشان باز شود، از میان کوشندگان در راه خود، برمی‌گزیند؟

مگر خود نگفته است که الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا کسانی که در راه ما می‌کوشند ما نیز راه‌های خود را به آنان می‌نمایانیم. یعنی کوشش از شما و راه نشان دادن از ما. و به زبان همگانی: از تو حرکت و از خدا برکت.


جهاد به معنای کوشش است؛ و تصور اینکه تنها معنای آن جنگ خونین در راه خدا باشد، به بیراهه رفتن است. مگر پیامبر اکرم نفرمود مداد‌العلماء افضل من دماء شهداء؟ کسی که در راه خداوند به جنگ با نادانی و پرده‌پوشی می‌رود نیز رزمنده و جهادگر است؛ و جهاد او حتا برتر است.

جامعه با نادانی به پیش نمی‌رود. مگر خوارج نادان نبودند که بر علیه امام خود شوریدند و به حساب خود جهاد در راه خدا نیز کردند؟ به همین دلیل پیامبر اکرم فرمود: خواب دانشمند از عبادت و اظهار بندگی بی‌دانش برتر است.

پس ناسپاسی نکنیم و در ردیف کسانی درنیاییم که قرآن درباره آنان فرموده است:

وما قدرواالله حق قدره

تاریخ نگارش: 1390

ویرایش: دی 1400

احمد شماع زاده

نظرات 1 + ارسال نظر
اکبر دهقانی سه‌شنبه 7 تیر 1401 ساعت 22:17

سلام
زیبا و آمورنده وتکان دهنده ...نکته ریز و در عین حال ارزشمندی رو بیان فرمودید ...خدایی که در تمام جزئیات زندگی علم داره و دخالت میکنه...زیبا بود .

خدای را شکر که بر شما و آگاهیهای شما تأثیرگذار بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد