هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

هستی شناسی در مکتب قرآن

قرآن دفتر هستی نظری است که به هستی واقعی میپردازد. هدف آن است تا بدانیم در این دفتر چه خوراکهایی برای ذهن ما تهیه شده که تاکنون از آن غافل بواه ایم.

راسو یا موش خرما

راسو یا موش خرما

راستی تا حالا نام ‹راسو› رو شنیده‌اید؟ به اون موش‌خرما هم می‌گن. حالا چرا به اون موش‌خرما می‌گن، نمیدونم.

وقتی بچه بودم توی خونمون یه صداهایی می‌شنیدم؛ و وقتی که از بابام ‌پرسیدم که این سروصداها چیه؟ ‌گفت یه دونه راسو ‹دوروبر› خونه ما زندگی می‌کنه. من هم از خودم می‌پرسیدم راستی چرا یه دونه؟ مگر می‌شه یه دونه باشه؟ پس زن و بچه‌هاش چی؟ یا اگر کوچولوه پس پدر و مادرش چی؟ آدم(ببخشید، موش‌خرما) مگه می‌تونه تنها باشه؟ آدم(ببخشید، موش‌خرما) که تنها و بی‌زن‌وبچه یا بی‌پدرومادر که نمی‌شه. میشه؟ اگرم که تنها باشه ولی از کجا اومده؟ بگذریم.

راستی چرا بابام نگفت توی خونه ما، گفت دوروبر خونه ما لونه‌کرده؟ این رو من بعدها فهمیدم. چون موش‌خرما برخلاف موش ‹خانگی› توی خونه لونه‌نمی‌کنه. شاید هم به همین دلیل به اون می‌گن موش‌خرما، یعنی موش نخلستان. آدم اگر آدم باشه توی خونه زندگی‌می‌کنه. موش هم اگر موش واقعی باشه توی خونه باید زندگی ‌کنه. البته این را هم بدونید که از قدیم و ندیم گفته‌اند که دیوار موش داره و موش گوش داره پس معلوم می‌شه موشی که توی خونه‌های قدیمی زندگی می کرده توی دیوار خونه ها لانه درست می‌کرده.

راستی یادتون باشه که موش‌خرما به اون موشهایی که چاق‌وچله هستن و توی فاضلاب و جوی آب و کثافت‌ها زندگی می‌کنن نمی‌گن. موش خرما برای خودش یک‌کسیه، بروبیایی داره و کثافت‌کاری نمی‌کنه، ولی یک‌کارهایی هم می‌کنه. من سروصداهایی رو که اون راه می انداخت،‌ می‌شنیدم. می‌شنیدم که سروصداهایی از توی کانال کولر راه‌میاندازه. پشت اتاق من خرت‌وخرت می‌کرد و یه چیزهایی رو جابه‌جامی‌کرد.

توی عالم بچگی پیش خودم می‌گفتم این آدم(ببخشید راسو) این پشت‌‌ومشتا چکار می‌کنه؟ لابد برای خودش دم‌ودستگاهی داره که شب‌ها هیچ صدایی از او در نمی‌یاد، ولی صبح زود مثل آدم‌های منظم و مرتب، لباس‌هاشو می‌پوشه و ‌کار خودش رو شروع‌می‌کنه. بعدها فهمیدم حیوونا لباس نمی‌پوشن و تنها انسان‌های متمدنند که لباس می‌پوشن، و یا کسانی پیدامی‌شن که به بعضی از حیوونا لباس می‌پوشونن.

یه روزی به بابام گفتم این راسوهه یهمرتبه نیاد روی دریچه کولر فشار بیاره اونو باز کنه و بیاد توی خونه ما و یه‌مرتبه بره سر وقت خواهر کوچولوم و همه‌مون رو بیچاره کنه. ولی بابام خندید و گفت:

"نه پسرم من خیلی فکرکردم که این راسو چه‌جوری رفته توی کانال کولر و به این نتیجه رسیدم که نمی‌تونه توی کانال رفته باشه؛ بلکه روی کانال می‌ره و این سروصداها را درمی‌یاره. ولی نمی‌دونستم از کجا به خونه راه پیداکرده، تا اینکه از یک ‌کسی که از من کوچکتر بود ولی راسوها رو بهتر از من می‌شناخت پرسیدم و او گفت: راسو خاک‌ها رو جابه‌جامی‌کنه، توی خاک نقب(راه زیرزمینی) می‌زنه و از هرجایی که نرمتر باشه توی خونه راه بازمی‌کنه". و من اون موقع بود که فهمیدم از کجا به خونه ما راه‌پیداکرده. بابام ادامه داد: «بله خدا به هرکسی یک وسیله‌ای دا‌ده تا روزگار خودشو بگذرونه».

این هم شناسنامه راسو از فرهنگ عمید: "جانوری است از طبقه پستانداران. بزرگتر از موش خانگی. رنگش خاکستری سیر مایل به زرد است. در آفریقا و آسیا خصوصا هندوستان پیدا می‌شود. مار را می‌خورد و موش را می‌کشد. در نزد مصریان باستان مقدس بوده و آن را موش خرما هم می‌گویند".

احمد شماع زاده 1386

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد