ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | ||||||
2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 |
9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 |
16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 |
23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 |
30 | 31 |
بهشت را به بهانه هم میدهند
احمد شمّاع زاده
اناللهاشتری منالمؤمنین انفسهم و اموالهم بانّ لهمالجنّه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدالله حقاً فیالتوریه والانجیل والقرآن(توبه: 111)
سید محمد بهشتی در یکی از سخنرانیهای خود پس از آغاز جنگ تحمیلی، در شرح این آیه قرآن، تأکیدداشت که:
بهشت را به بها میدهند، نه به بهانه.
از سوی دیگر میدانیم که ظریفی در سالهایی بسیار دور گفته:
بهشت را به بهانه میدهند نه به بها.
و گفتار شهید بهشتی پاسخی به این جمله بودهاست. حقیقت این است که از یک سو از کلام خداوند که در بالا آمد، و از سوی دیگر از رفتار خداوند با بندگانش که در آیات بسیار، برمیآید که هیچیک از این دو برداشت، به تنهایی درست نیست، بلکه هم این درست است و هم آن؛ زیرا:
در آیه بالا کلام خداوند مشخص است و بر مورد اول صراحتدارد. اما روش و منش خداوند نشان میدهد، او که منبع رحمت و رحمانیت است، همواره درپی بهانهای است، تا بندهاش را ببخشاید و قرین رحمتشکند.
گذشته از قرآن، از پیشامدهایی که در طول تاریخ انسان رخداده، و از کلام بسیاری از پیامبران، چه آنها که در قرآن آمده و چه آنها که در انجیل و تورات و دیگر کتابهای آسمانی آمده، از همه برمیآید که خداوند چنین است.
بویژه آنکه اگر کسی به شهادت دسترسی نیافت، و در طول زندگی خود نیز از خداوند غافل بوده، چه باید بکند تا بهشت نصیبش شود؟ هرکاری بکند، بازهم دربرابر بهشت خداوند قابل نیست. اینجاست که رحمت خداوند چارهساز میشود و خداوند به دنبال بهانهای میگردد تا بندهاش را به بهشت ببرد؛ چگونه؟ مثلاً اینگونه:
آمدهاست که یکی از جاهلهای محلههای تهران که این قشر معمولاً لاابالی و نسبت به انجام امور شرعی بیقیدوبند بودند، شبی در کمال ناراحتی و ناامیدی به دلیل مشکلی که برایش پیشآمدهبود، درحالی که گوشتی خریده و به خانه میبرد، در راه به سگی ضعیف و ناتوان، که از بیرمقی در حال مرگ بود، برخوردمیکند؛ دلش به رحمآمده و گوشت را جلو آن سگ میاندازد. به خانه میرود و میخوابد.
در رؤیا، یکی از بزرگان را میبیند که به او میگوید آن گوشتی که به آن سگ دادی به خدا رسیده و مایه نجات تو شده و خداوند تو را بخشیدهاست. یکّهای میخورد و از خواب برمیخیزد. از آن پس وی توبهکرده و در جمع خانواده مؤمنین که خداوند ولیّ آنان است، قرارمیگیرد.
چند روز در خانه میماند. پس از ظاهرشدن در میان مردم، آنان میبینند که جاهل محل، با آن همه یکّهتازی و قدرقدرتی بهطورکلی تغییررویه داده و مؤمن شدهاست!!؛ از او ماجرا را میپرسند، و او در پاسخ جمله ای بسیار زیبا، پرمعنا، و ظریفی را بیان میکند:
سگی را به سگی بخشیدند!
تاریخ نگارش: 1385
ویرایش دوم: 1399
ویرایش سوم: شهریور 1401
احمد شمّاعزاده