تسبیحگویان در هستی
(همراه با نگاهی به نظریه تار و اصل پاولی)
احمد شمّاع زاده
تسبّح لهالسّمواتالسّبع والارض و من فیهنّ و ان من شیءالّا یسبّح بحمده ولکن لا یفقهون تسبیحهم. (اسراء: 44)
ترجمه: آسمانهای هفتگانه و زمین و هرکه در آنهاست، تسبیحگوی اویند؛ و نیست چیزی مگر تسبیحگو به سپاس اوست. لیکن درنمییابند تسبیح آنها را.
شرح: یعنی این کیهان پهناور، و جهانهای پیدا و ناپیدای آن، و آنچه در هفت آسمان و در همه ستارهها و سیارههای آنها، در زیر دریاها و اقیانوسها، در جانوران و گیاهان، در دل ذرهها و اتمها وجودداشتهباشد، هرچیزی که به چشم شما بیاید یا نیاید یا در مغز شما بگنجد یا نگنجد، ولی وجودداشته باشد، همه و همه به نوعی تسبیحگوی خداوندند. ولی کسی از گویش آنان آگاه نیست و آن را درک نمیکند.
تسبیح گویی به چه معناست؟
معنای واژگانی آن این است که اظهار میدارند: تو شایسته ترینی! تو برترینی! تو بهترینی!
از هر گونه ناشایستگی و ناتوانی پاک و به دوری!
آفریدگان چگونه این فهم را بیان میکنند؟
همه آفریدگان با نوای لطیف و هماهنگی که خداوند در نهاد آنها نهادینه کرده، خداوند را میخوانند.
برای مثال، گاهی که کیهانشناسان صدا و نوای کهکشانها را که ماهواره هایی همچون هابل به زمین مخابره کردهاند، به گوش جهانیان میرسانند، میتوانیم زیبایی و همنوایی شگفت انگیزی در آنها بیابیم!! چه موزیک آرامبخشی، و چه موسیقی دلنوازی را به ما ارمغان میدهند؛ ولی این انسان دو پا تصورش این است که او گل سرسبد آفرینش است. آن خوبانشان هم تصور میکنند که با بندگی خداوند گلی به گوشه جمال خداوند زده اند! خیر عزیزان اینچنین نیست؛ و به همین دلیل هم فرموده است: لَخَلْقُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلْأَرْضِ أَکْبَرُ مِنْ خَلْقِ ٱلنَّاسِ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعْلَمُونَ (غافر: 57)
ترجمه: آفرینش کیهان بسی بزرگتر و مهمتر از آفرینش مردمان است؛ ولی بیشتر مردمان (جن و انس) به آن آگاهی ندارند.
خداوند آنقدر از تسبیح فرشتگان، کهکشانها، و دیگر آفریدگان ظاهراً بیجانش شادمان و خرسند است که بندگی ما بندگان جاندارش برای او آنگونه نیست که تصور میکنیم؛ هرچند برای او اظهار بندگی ما نیز ارزشمند است.
او هر لحظه به تسبیح و تقدیس فرشتگان (که فهم ما به آن قد نمیدهد)، به غوغای کهکشانها و ابر نو اخترها، پولسارها، و سحابی هایشان، به نوای گردش سیاره ها به دور خورشیدها و همه افلاک به دور یکدیگر، به صدای خروش اقیانوسها و زمزمه ماهیها و دیگر جانداران دریایی، به نوای گیاهان، به صدای همه حیوانات، به نوای رویش و برخورد برگها، و ریزش باران و برفها، از یک سو، و از سوی دیگر به نوای حرکت الکترونها به دور هسته ها، به ذرات زیر اتمی مانند کوارکها و اسپین هایشان، و… و… و… در همه کیهان، به همه اینها گوش فرامیدهد و از همه آنها بسیار خرسند است و همه آنها را دوست میدارد و به آنها عشق می ورزد، به گونهای که قابل قیاس با اظهار بندگی ما زمینیان نیست که زمین ما همچون پرکاهی در گوشهای از سیستم خورشیدی قرار دارد و خود منظومه خورشیدی، یکی از میلیاردها کهکشانهای خداوند است.
برگردیم به موضوع این نوشته و آیه مربوط به آن:
خداوند در آیه بالا نگفته لنیفقهون (هرگز نمیدانند) فرموده لایفقهون (نمیدانند) یعنی ممکن است روزی فرارسد که آفریدگان جاندارش، دست کم بخشی از تسبیح آنان را درککنند.
پس آیا ممکن است تا اندازهای معلوم شود چگونه اجزای هستی تسبیحگوی خداوندند؟
پاسخ: آری ممکن است و همان گونه است که ‹نظریه تار› میگوید.
نظریه تار چه میگوید؟
«این نظریه میگوید درون یک الکترون، یک کوارک، یا هر ذرهای که شما نام آن را شنیدهاید، چیزی وجوددارد؛ یک رشتهای کوچک، رشته کوچک انرژی درحال ارتعاش؛ چیزی که شبیه به یک تار بسیاربسیار کوچک (صدمیلیونمیلیارد برابر کوچکتر از ریزترین ذرات زیراتمی) درحال ارتعاش به نظر میرسد.
ایده شگفتآور در این نظریه آن است که همچنان که سیم یک ویولون میتواند با الگوهای متفاوت مرتعش شود، همچنانکه گوشهای ما نتهای موسیقایی متفاوت را میشنوند، این تارهای کوچک نظریه تار نیز میتوانند با الگوهای متفاوتی مرتعش شوند.
آنها نتهای متفاوتی تولید نمیکنند؛ اما ذرات متفاوت را به وجود میآورند. بنابراین، درون یک الکترون، تاری است که به نحوی مرتعشمیشود؛ و درون یک کوارک تاری است که به گونه دیگری مرتعش میشود. این وضع مانند آن است که موسیقی کرات را به درون بافت میکروسکوپی جهان تزریقکنیم». (روزنامة شرق: 14/9/83 ـ صفحه علم ـ بر اساس یک اظهارنظر درست، واژههای ‹ریسمان› به ‹تار› تغییریافت)
اصل ارزشمند ﻭﻟﻔﮕﺎﻧﮓ ﭘﺎﻭﻟﯽ
ﻭﻟﻔﮕﺎﻧﮓ ﭘﺎﻭﻟﯽ ﺑﺮﻧﺪﻩ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻧﻮﺑﻞ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﺳﺎﻝ۱۹۴۵ ﺑﻪ دلیل ﮐﺸﻒ ﺍﺻﻞ ﺍﻧﺤﺼﺎﺭ ﭘﺎﻭﻟﯽ است که در آن زمان ﻣﻮﺭﺩ ﺗﺸﻮﯾﻖ ﺁﻟﺒﺮﺕ آینشتاین نیز ﻗﺮﺍﺭ ﮔﺮﻓت.
ﻫﻤﻪ الکترونها ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺳﻪ ﻭﯾﮋﮔﯽ ﻫﺴﺘﻨﺪ: ﺳﻄﺢ ﺍﻧﺮﮊﯼ، ﭼﺮﺧﺶ، و ﻣﺪﺍﺭ
فیزیکدانها ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ ﺍﯾﻦ ﺳﻪ ﻭﯾﮋﮔﯽ، ﻋﺪﺩ کوانتومی ﻫﺮ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ میآورند.
اصل ﭘﺎﻭﻟﯽ میگوید: ﻫﯿﭻ ﺩﻭ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﻋﺪﺩ کوانتومی ﯾﮑﺴﺎﻧﯽ ﻧﯿﺴﺖ. مثلاً ﺳﯿﺒﯽ ﺭﺍ برمیداریم ﻭ ﺍﺯ ﻣﯿﺎﻥ میلیاردها ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ، تنها ﯾﮑﯽ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ میکنیم.
ﻓﺮﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﻧﺎﻡ ﺁﻥ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﻢ ﺍﺭﯾﮏ.
ﻋﺪﺩ کوانتومی ﺍﺭﯾﮏ ﻋﺪﺩﯼ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﻃﻮﻻﻧﯽ ﺍﺳﺖ، ﺍﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺳﺎﺩﻩ ﮐﻨﯿﻢ ﻓﺮﺽ ﮐﻨﯿﺪ ﺁﻥ ﻋﺪﺩ ﺑﺰﺭﮒ 23 ﺑﺎﺷﺪ.
ﭘﺎﻭﻟﯽ ﺛﺎﺑﺖ ﮐﺮﺩ ﺩﺭ ﻫﯿﭻ ﺠﺎیی از ﻫﺴﺘﯽ، ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻫﯿﭻ ﺳﯿﺐ ﺩﯾﮕﺮﯼ، ﺑﻠﮑﻪ ﻫﯿﭻ چیزی ﭘﯿﺪﺍ نمیکنید ﮐﻪ ﻋﺪﺩ کوانتومی الکترونش 23 ﺑﺎﺷﺪ.
ﺣﺎﻝ ﺍﮔﺮ ﺩﺳﺘﻤﺎﻟﯽ ﺑﺮﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺳﯿﺐ ﺭﺍ ﺑﺮﻕ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯیم، ﺍﺯ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ایجادشده، ﺍﻧﺮﮊﯼ ﺣﺎﺻﻞ میشود و این ﺍﻧﺮﮊﯼ ﻋﺪﺩ کوانتومی ﺍﺭﯾﮏ ﺭﺍ ﺍﺭﺗﻘﺎء ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺑﻪ مثلاً 26 میرساند. ﺩﺭﺳﺖ ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ، ﺗﻨﻬﺎ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﺎ ﻋﺪﺩ کوانتومی 26 ﺑﻮﺩﻩ، ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ میشود!
جهان ﻣﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﺣﻔﻆ ﺗﻮﺍﺯﻥ ﺧﻮﺩ، لحظه به لحظه ﺁﺭﺍﯾﺶ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺗﻐﯿﯿﺮمیدهد. ﭘﺎﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺍﯾﻦ ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺟﺎﯾﺰﻩ ﻧﻮﺑﻞ ﻓﯿﺰﯾﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﮔﺮ ﻫﺮ ﺍﻟﮑﺘﺮﻭﻧﯽ ﺩﺍﺭﺍﯼ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ منحصر به ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺷﺪ، ﭘﺲ ﻫﺮ چیزی ﺩﺭ هستی، دارای ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ ﻣنحصر ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺍﺳﺖ.
نتیجهگیری:
وقتی یک سیب ﺑﺎ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ دگرگون میشود، پس هنگامی که ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ میگیرم ﻭ میبوسم، ﻭ ﯾﺎ هنگامی که کسی ﺭﺍ میبخشم، ﻭ ﯾﺎ وقتیکه ﺑﻪ همسایهام ﻧﺎﺳﺰﺍ میگویم ﻭ ﯾﺎ آن هنگام که ﺩﺳﺖ ﺧﻮﺩﻡ ﺭﺍ بر سر کودکی یتیم میکشم، به واقع ﺩر حال ایجاد زنجیرهای ﺍﺯ ﺗﻐﯿﯿﺮﺍﺕ در ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ هستم.
حتّا ﻫﺮ اندیشهای ﮐﻪ ﺍﺯ ﺫﻫﻦ ﻣﺎ میگذرد، الکترونهاﯾﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﺴﺘﺮﻩ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ ﺍﺭﺗﻌﺎﺵ درمیآورد ﻭ ﺩﺳﺘﺨﻮﺵ ﺗﻐﯿﯿﺮ میکند.
ﻏﻢ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻣﺮﺍ ﻏﻤﮕﯿﻦ میسازد ﻭ ﺍﯾﻦ زیانی ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ وجود ﻣﻦ ﺍﺗﻔﺎﻕ میافتد. ﻏﻢ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﺎﯾﺪ ﻣﺮﺍ ﻫﺸﯿﺎﺭﺗﺮ ﮐﻨﺪ؛ ﭼﻮﻥ هنگامی که ﺯﺧﻤﯽ میشویم، آگاهتر میشویم. بنابراین ﺍﻧﺪﻭﻩ ﻧﺒﺎﯾﺪ زندگی را بر ما سخت ﮐﻨﺪ بلکه باید خود را از آن برهانیم تا زندگی برای ما خوش بگذرد. ﺭﻧﺞ ﺭﺍ ﺗﺤﻤﻞ ﻧﮑﻨﯿﺪ، ﺑﻠﮑﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎﺑﯿﺪ؛ ﭼﻮﻥ ﺭﻧﺞ ﮐﺸﯿﺪﻥ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻮﺷﯿﺎﺭﺗﺮ ﺷﺪﻥ. (ﻓﻠﺴﻔﻪ ﺑﻮﺩﺍ).
اگر به جای مجبّتی که به ﮐﺴﯽ کردهاید، ﺍﺯ ﺍﻭ بیمهری ﺩﯾﺪﯾﺪ، ﻧﺎﺍﻣﯿﺪ ﺍﺯ ﻣﺤﺒﺖ ﮐﺮﺩﻥ ﻧﺸﻮﯾﺪ؛ ﭼﻮﻥ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻓﺮﺩ ﺩﯾﮕﺮﯼ، ﺩﺭ ﺭﺍﺑﻄﻪ ﺩﯾﮕﺮی ﺧﻮﺍﻫﯿﺪ یافت .
به قول سعدی:
تو
نیکی میکن و در دجله انداز که ایزد
در بیابانت دهد باز
ﺑﻪ ﻫﻤﯿﻦ دلیل میگویند: ﻋﻠﻢ ﺑﺮ آموزههای ﻓﻼﺳﻔﻪ ﻣﻬﺮ ﺗﺄﯾﯿﺪ مینهد. ﭼﻮﻥ ﻓﻼﺳﻔﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ همهچیز ﺩﺭ ﻫﺴﺘﯽ ﺑﻪ یکدیگر مرتبط، و با یکدیگر در ارتباط هستند.
و باز به قول سعدی:
بنی آدم از اعضای یک پیکرند
که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار
دگر عضوها را نماند قرار
ﺗﻤﺎﻡ انرژیهایی ﮐﻪ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺳﺎﻃﻊ میشود ﺑﻪ ﺷﻤﺎ بازمیگردد. بنابراین، ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺷﯿﺪ ﺗﺎ ﻣﺜﺒﺖ ﺑﺎﺯ ﭘﺲ ﮔﯿﺮﯾﺪ. ﺍﯾﻦ ﻣوضوع ﺭﺍ ﺟﺪﯼ ﺑﮕﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭﺵ بهراحتی ﻧﮕﺬﺭﯾﻢ.
دﺭ گستره ﮐﯿﻬﺎﻥ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ بیدلیل ﻭ بیحکمت ﻧﯿﺴﺖ؛ در نتیجه هرگاه ﻗﻮﺍﻧﯿﻦ طبیعی یا سنن الهی را ﺑﺸﻨﺎﺳﯿﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺍﺳﺎﺱ آنها ﻋﻤﻞ ﮐﻨﯿﻢ، آنگاه ﺟﻬﺎﻥ ﺩﺭﻭﻥ ﻭ ﺑﯿﺮﻭﻧﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺑﻬﺸﺘﯽ وصفناشدنی ﺑﺪﻝ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ. (ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﻮﻟﻮﮔﺮﺍﻓﯿﮏ همراه با ویرایش کامل)
این بود گفتارهایی علمی؛ ولی در این زمینه گفتارهایی عرفانی نیز وجوددارد که آگاهی از آنها خالی از بهره نیست؛ مانند:
«پروردگار متعال ذرهای از روح خویش را درون هر موجود بهودیعتقرارداده تا هدایتگر او در مسیر تکاملی باشد؛ اما اغلب موجودات به آن آگاهی نداشته و اسیر نفسانیات و غرائز حیوانی میباشند. سر ریسمان الهی(همان ذرّة اولیة روحالهی) در درون روح ما قرارداشته و سر دیگر آن به تمامی موجودات هستی وصل است.
برای اتصال و چنگانداختن به این ریسمان، لازم است ما با ضمیر ناخودآگاه خویش(روح) ارتباط برقرارکنیم. این ارتباط هنگامی برقرارمیشود که صفات الهی را در خود تقویتنموده و از نفسانیات دوریکرده و به نیروها و انرژیهای درونی دستیابیم».
(حقیقت زمین نوشتة جمشید مبین ـ ص 10و11)
و اینجاست که این آیات نیز معنا و مفهوم خود را بهتر میرسانند:
فسبحان الذی بیده ملکوت کل شیء والیه ترجعون (یس: 83)
ترجمه: پس پاکومنزه است کسی که بهدست اوست سررشتة هرچیزی و به سوی او برمیگردید.
قل من بیده ملکوت کلشیء و هو یجیر و لایجار علیه (مؤمنون: 88)
ترجمه: بگو به دست کیست سررشته هرچیزی و او پناه میدهد و نیازی به پناه ندارد؟
برای درک بهتر این آیات و اینکه از کنار آنها نگذریم، دوران بردهداری را به یاد آورید، و تصورکنید بندها را که سررشته هستی و نیستیاش به دست مالک اوست؛ و او نه تنها هیچ اختیاری از خود ندارد و هرکاری را که مالکش بگوید باید انجامدهد، بلکه سپاس رب خویش را نیز باید که بجا آورد. وگرنه تنبیه و یا تأدیب خواهدشد.
خداوند در این دو آیه میخواهد بگوید که تمام اجزای هستی مالکیتش از آن اوست و آنها همان رفتاری را با خداوند دارند که آن بنده با پروردگار خویش دارد. یعنی فرمانبردار و تسبیحگوی اویند. بنابراین اگر به شما جن و انس اختیاری دادهام، نباید که از آن بد بهرهبرداری کنید؛ بلکه شایسته آن است که مانند تمام اجزای هستی، شما نیز فرمانبردار و تسبیحگوی من باشید؛ تا دست کم، ارزش یک جزء و ذرّه بیاختیار و ظاهراً بیشعور را داشته باشید. باز هم از زبان سعدی:
بنده همان به که ز تقصیر خویش عذر به درگاه خدا آورد
ورنه سزاوار خداوندیاش کس نتواند که بجای آورد
لینکهای مرتبط با موضوع:
ترنم هستی و هستی مترنم: https://www.academia.edu/13344792
A wonderful discovery about plants and the universe:
https://www.academia.edu/99502467
تاریخ نگارش: 1385
نگارش و ویرایش دوم: آبان 1395
ویرایش سوم: آذر 1400
نگارش و ویرایش چهارم: اردیبهشت 1402